سوره نسا’ آیات برگزیده تفسیر نور
سوره 4. نساء آيه 17
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُوْلَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً بى گمان (پذیرش) توبه بر خدا، براى كسانى است كه از روى جهالت كار بد مىكنند، سپس زود توبه مىكنند. پس خداوند توبهى آنان را مىپذیرد و خداوند، دانا و حكیم است
این آیه به
گوشهاى از شرایط قبولى توبه اشاره مىكند. از جمله آنكه:
الف: گناه، از روى نادانى وبىتوجّهى به عواقب گناه باشد، نه از روى كفر و
عناد.
ب: زود توبه كند، پیش از آنكه گناه او را احاطه كند، یا خصلت او شود، یا قهر و
عذاب الهى فرا رسد.
امام صادقعلیه السلام فرمود: هر گناهى كه انسان مرتكب شود گرچه آگاهانه باشد در
حقیقت جاهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهى قرار داده است.[ تفسیر برهان، ج1،
ص354]
1-
پذیرفتن توبهى واقعى، از حقوقى است كه خداوند براى مردم، بر عهدهى خودش قرار
داده . «التوبة على اللّه»
2- علمى كه در برابر هوسها وغرائز پایدار نباشد، جهل است. «یعملون...
بجهالة»
3- تا گناه زیاد نشده، توبه آسان است. در این آیه مىخوانیم: «یعملون السوء» كه
مراد انجام یك گناه است، ولى در آیهى بعد مىخوانیم: «یعملون السیّئات» كه مراد
گناهان زیاد است كه توبه از آن مشكل است.
4- خداوند، گناهكاران را به توبهى فورى تشویق مىكند. «یتوبون من قریب»
5 - سرعت در توبه، كلید قبولى آن است. «یتوبون من قریب»
6- توبه باید واقعى باشد، اگر تظاهر به توبه كنیم خدا مىداند. «كان اللَّه
علیماً»
7- پذیرش عذر گناهكاران بىعناد، مطابق با حكمت است. «علیماً حكیما
سوره 4. نساء آيه 18
وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الَْنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لهم عَذَاباً أَلِيماً و پذیرش توبه، براى كسانى كه كارهاى زشت مىكنند تا وقتى كه مرگ یكى از آنان فرا رسد، آنگاه مىگوید: همانا الآن توبه كردم، نیست. و نیز براى آنان كه كافر بمیرند، بلكه براى آنان عذاب دردناك مهیّا كردهایم.
1- توبه در
حال اختیار و آزادى ارزش دارد، نه در حال اضطرار یا مواجهه با خطر. اذا حضر احدهم
الموت قال انّى تبت الآن
2- اصرار بر گناه، توفیق توبه را از انسان مىگیرد. كلمهى «یعملون» نشانه استمرار
و كلمهى «سیّئات» به معناى تعدّد و تكرار گناه است.
3- توبه رانباید به تأخیر انداخت. چون زمان مرگ معلوم نیست و توبه هنگام معاینهى
مرگ، پذیرفته نمىشود. «اذا حضر احدهم الموت...»
4- هنگام خطر ومرگ، فطرت خداشناسى انسان آشكار مىشود. «انّى تُبت الآن»
5 - كافر مردن و بد عاقبتى، همهى اعمال نیك و از جمله توبه را تباه و حبط مىكند.
«یموتون و هم كفّار
سوره 4. نساء آيه 38
وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَنُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً و (متكبّران خودبرتربین) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ریا و براى نشان دادن به مردم انفاق مىكنند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و هر كس كه شیطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است
شیطان، گاهى از دور چیزى را به افراد القا و وسوسه مىكند و گاهى از نزدیك همدم آنان مىشود. مؤمنان از وسوسهها و القائات شیطان مىگریزند، امّا آنگونه كه در آیهى 36 سورهى زخرف مىخوانیم: «من یعش عن ذكر الرّحمان نقیّض له شیطاناً فهو له قرین» هركه از یاد خدا رخ برتافت، شیطانى براى او برمىانگیزیم تا یار و همنشین دائمى او باشد
1- هم بخل وترك انفاق بد است، هم انفاق ریایى. در آیهى پیش از بخل نكوهش شد و در
اینجا از بخششهاى ریاكارانه. «یبخلون، ینفقون... رئاء الناس»
2- عامل ریا، عدم ایمان واقعى به خدا و قیامت است. «رئاء الناس و لایؤمنون باللّه
و لا بالیوم الآخر»
3- هدف از انفاق، تنها سیر كردن گرسنگان نیست، چون این هدف با ریاكارى هم تأمین
مىشود. بلكه هدف، رشد معنوى انفاق كننده نیز مىباشد. «ینفقون اموالهم رئاء
الناس»
4- خداوند ریاكاران را دوست ندارد. «لایحبّ كلّ مختال... والّذین ینفقون رئاء
الناس»
5 - دل كه از خدا تهى شد، جایگاه همیشگى شیطان مىشود. «لایؤمنون باللَّه... یكن
الشیطان له قریناً»
سوره 4. نساء آيه 39
وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنْفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً و بر ایشان چه مىشد، اگر به خداوند و روز قیامت ایمان مىآوردند و از آنچه خداوند، روزى آنان كرده (از روى اخلاص، نه ریا) انفاق مىكردند؟ و خداوند به نیّت آنان داناست
1- اظهار
تأسف بر حال منحرفان، یكى از راههاى هشدار وتبلیغ است. «و ماذا علیهم...»
2- لازمهى ایمان به خدا، انفاق به محرومان است. «آمنوا... انفقوا»
3- انفاق فقط در اموال نیست، بلكه از هرچه كه خداوند داده، (علم، آبرو، مقام...)
پسندیده است. ممّا رزقهم اللّه
4- اگر بدانیم كه نعمتها از خداوند است، روحیّهى انفاق در ما قوى مىشود. «رزقهم
اللَّه»
5 - افراد بخیل، یا ریاكار بدانند كه زیر نظر خدایند. «كاناللّه بهم علیما»
سوره 4. نساء آيه 40
إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَّدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً همانا خداوند، به مقدار ذرّهاى هم ستم نمىكند و اگر كار نیكى باشد آن را دوچندان مىكند و از جانب خویش نیز پاداش بزرگى عطا مىكند
معمولاً ریشهى ظلم، یا جهل است یا ترس، یا نیاز، یا حرص و... ولى خداوند غنى و دانا و منزّه است، پس ظلم نمىكند. به علاوه خداوند خود به عدل و احسان فرمان داده، چگونه ظلم مىكند؟ البتّه پاداش خداوند، چند برابر (ده برابر تا هفتصد برابر) است واین احسان و لطف اوست.
1- خداوند
عادل است ومجازاتهاى او عكسالعمل كردارهاى خودماست. «ان اللّه لایظلم...»
2- كیفرهاى الهى مطابق جرم، ولى پاداشهاى الهى چند برابر است. «یضاعف»
3- خداوند، علاوه بر افزایش حسنات، از جانب خود نیز اجر عظیم مىدهد. «من لدنه
اجراً عظیماً»
سوره 4. نساء آيه 43
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَو ةَ وَأَنْتُمْ سُكَرَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُباً إلَّا عَابِرِى سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُواْ وَإِنْ كُنْتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنْكُمْ مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لَمَسْتُمْ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراًاى كسانى كه ایمان آوردهاید! در حال مستى به نماز نزدیك نشوید، تا آنكه بدانید چه مىگویید. و نیز در حال جنابت نزدیك (مكان) نماز، (مسجد) نشوید، مگر به طور عبورى (و بىتوقّف) تا اینكه غسل كنید. و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یكى از شما از جاى گودى (كنایه از قضاى حاجت) آمد، یا تماسى (و آمیزش جنسى) با زنان داشتید و (در این موارد) آب نیافتید، پس بر زمین (و خاك) پاك و دلپسندى تیمّم كنید، (دو كف دست بر خاك زنید) آنگاه صورت و دستهایتان را مسح كنید، همانا خداوند، بخشنده و آمرزنده است
چون تحریم شراب، در صدر اسلام به صورت تدریجى
انجام گرفت. ابتدا شراب به عنوان نوشابه نامطلوب معرّفى شد؛ «ومن الثمرات النخیل و
الاعناب تتّخذون منه سَكراً و رزقاً حسنا»[نحل، 67] سپس این آیه نازل شد[تفسیر عیّاشى، ج1، ص242] ونماز در حال مستى را نهى كرد، آنگاه زیان آن را
بیش از منافعش دانست، «یسئلونك عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم كبیر و منافع
للنّاس و اثمهما اكبر من نفعهما»[بقره، 219] سپس از مصرف آن به عنوان عنصرى پلید و شیطانى نهى
شد. «انّما الخمر و المیسر... رجس من عمل الشیطان»[مائده، 90]
در روایات[كافى، ج3، ص371] آمده كه از نماز در حالت خواب آلودگى و كسالت و
سنگینى پرهیز كنید. آیات دیگر نیز، نماز از روى كسالت را از نشانههاى منافقان
دانسته است.[نساء، 142 و توبه، 54]
«غائط» یعنى مكان گود. چون
در قدیم گودالهایى براى قضاى حاجت فراهم مىكردند، غائط كنایه از رفتن براى تخلّى
است.
امام صادقع
فرمود: «صَعید»، موضع بلندى است كه آب از آنجا جارى شود.
ام[بحار، ج 76، ص347]ام
صادقع فرمود: مقصود از «لامستم» جماع است، ولى خداوند ستّار است و ستر
را دوست دارد.[وسائل، ج20، ص133]
1- مقام نماز به حدى رفیع است كه شرابخوار نباید به آن نزدیك شود.
«لاتقربوا الصلوة و انتم سُكارى»
2- در نماز، تنها اذكار
وحركات كافى نیست، توجّه وشعور لازم است. «حتىتعلموا...»
3- عبادات ناآگاهانه،
بىارزش است، گرچه تكلیف را ساقط مىكند. «حتى تعلموا ما تقولون»
4- در مسجد، نباید با حالت
جنابت وارد شد. «ولا جنبا...»
5 - در غسل، شستن تمام بدن
لازم است. چون در آیه نام عضو خاصّى برده نشده است. «تغتسلوا»
6- احتمال خطر و ضرر، یا
تكلیف را از انسان برمىدارد و یا سبب تخفیف تكلیف مىشود. و ان كنتم مرضى...
فتیمّموا»
7- در تعبیرات و گفتار، باید
ادب را رعایت كرد. (تعبیر برگشت از گودى براى قضاى حاجت و لمس زنان، كنایه از
آمیزش جنسى است وگرنه تنها لمس سبب وضو نمىشود.)[تهذیبالاحكام، ج1، ص22]«من الغائط او لامستم النار»
8 - احكام خدا، ترخیص دارد
ولى تعطیل ندارد. اگر آب نبود، باید تیمم كرد. «فلم تجدوا ماءً فتیمّموا»
9- شرط ارتباط با خدا از
طریق نماز، طهارت و پاكى است، وضو یا تیمّم. «فلمتجدوا ماء فتیمّموا»
10- تیمّم باید بر خاك پاك
باشد. «صعیداً طیّباً»
11- تخفیف احكام، نمودى از
رحمت و مغفرت الهى است. «فلمتجدوا ماءً فتیمّموا... غفوراً رحیماً»
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَنَتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيَعاً بَصِيراً همانا خداوند فرمانتان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهید و هرگاه میان مردم داورى كردید، به عدل حكم كنید. چه نیك است آنچه كه خداوند شما را بدان پند مىدهد. بىگمان خداوند شنواى بیناست
امانتدارى و رفتار عادلانه و دور از تبعیض، از
نشانههاى مهم ایمان است، چنانكه خیانت به امانت، علامت نفاق است. در حدیث است: به
ركوع و سجود طولانى افراد نگاه نكنید، بلكه به راستگویى و امانتدارى آنان بنگرید.[كافى، ج2، ص 105]
در روایات متعدّد، منظور
از امانت، رهبرى جامعه معرّفى شده كه اهلش اهلبیتعلیهم السلام مىباشند. این
مصداق بارز عمل به این آیه است.
آرى، كلید خوشبختى جامعه،
بر سر كار بودن افراد لایق ورفتار عادلانه است و منشأ نابسامانىهاى اجتماعى،
ریاست نااهلان وقضاوتهاى ظالمانه است.[حضرت امیرعلیه السلام فرموده است: «من تقدّم على قوم و هو یرى فیهم من هو افضل، فقد خان اللّه و رسوله والمؤمنین» هر كس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود در حالى كه بداند افراد لایقتر از او هستند، قطعاً او به خدا و پیامبر و مؤمنان خیانت كرده است. الغدیر، ج 8.]
خیانت در امانت شامل
كتمان علم، حرفه وحقّ، تصاحب اموال مردم، اطاعت از رهبران غیر الهى، انتخاب همسر
یا معلّم نااهل براى فرزندان و... مىشود.
امام باقر وامام صادق
علیهما السلام فرمودند: اوامر ونواهى خدا امانتهاى الهى است.[نورالثقلین]
امام صادق علیه السلام در
تفسیر این آیه فرمود: خداوند امر فرموده كه هر امامى آنچه در نزدش است به امام بعد
از خود بسپارد.[كافى، ج1، ص277]
امانت سه گونه است:
الف: میان انسان وخدا. (وظایف
وواجباتى كه بر انسان تعیین شده است.)[تفسیر مجمعالبیان]
ب: میان انسان و دیگران.
(اموال یا اسرار دیگران نزد انسان)
ج: میان انسان و خودش.
(مثل علم و عمر و قدرت كه در دست ما امانتند.)
1-
سپردن امور به كاردانان و قضاوت عادلانه، از مصادیق عمل صالح و از
نشانههاى ایمان است.
2- هر امانتى صاحبى دارد وهركس لیاقت واستعداد كار ومقامى را دارد.
«اهلها»
3- در اداى امانت و دادگرى، ایمان شرط نیست. نسبت به همهى مردم باید
امین و دادگر بود. «اهلها، الناس»
4- قاضى و حاكم باید عادل باشد. «تحكموا بالعدل»
5 - تشكیل حكومت لازم است. لازمهى سپردن مسئولیّتها به اهلش و قضاوت
عادلانه برقرارى نظام و حكومت الهى است. «تؤدّوا الامانات... تحكموا بالعدل»
6- موعظهى خوب، آن كه علاوه بر پندهاى اخلاقى، به مسائل اجتماعى و
قضایى هم توجّه كند. نعمّا یعظكم به
7- اگر مردم هم خیانت در امانت یا ستم در قضاوت را نفهمند، خدا بینا و
شنواست. «انّ اللّه كان سمیعاً بصیراً»
سوره 4. نساء آيه 59
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فِى شَىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهَ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً اى كسانى كه ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت كنید و از رسول و اولى الامر خود (جانشینان پیامبر) اطاعت كنید. پس اگر درباره چیزى نزاع كردید آن را به حكم خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر به خدا و قیامت ایمان دارید. این (رجوع به قرآن و سنّت براى حلّ اختلاف) بهتر و پایانش نیكوتراست.
آیهى قبل، بیان وظایف حكّام بود كه دادگر و
امانتدار باشند، این آیه به وظیفهى مردم در برابر خدا و پیامبر اشاره مىكند. با
وجود سه مرجع «خدا»، «پیامبر» و «اولى الامر» هرگز مردم در بنبست قرار نمىگیرند.
آمدن این سه مرجع براى
اطاعت، با توحید قرآنى منافات ندارد، چون اطاعت از پیامبر و اولى الامر نیز، شعاعى
از اطاعت خدا و در طول آن است، نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از این دو
لازم است.
در تفسیر نمونه به نقل از
ابن عباس آمده است كه وقتى پیامبر اسلام، هنگام عزیمت به تبوك، على ع را
در مدینه به جاى خود نهاد و فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» این آیه نازل
شد.
در آیه قبل سفارش شد كه
امانات به اهلش سپرده شود. این آیه گویا مىفرماید: این سپردن به اهل، در سایه
اطاعت از خدا و رسول و اولىالامر است.
تكرار فرمانِ «اطیعوا»
رمز تنوّع دستورهاست. پیامبر گاهى بیان احكام الهى مىكرد، گاهى دستور حكومتى
مىداد ودو منصب «رسالت» و«حكومت» داشت. قرآن گاهى خطاب به پیامبر مىفرماید:
«انزلنا الیك الذّكر لتبیّن للناس ما نزل الیهم» آنچه ر[نحل، 44]ا
نازل كردهایم براى مردم بیان كن. و گاهى مىفرماید: «لتحكم بین الناس بما اراك
اللّه»[نساء، 105] میان مردم بر اساس قوانین الهى، حكومت و قضاوت كن.
قرآن درباره مفسدان،
مسرفان، گمراهان، جاهلان، جبّاران و... دستور «لاتطع» و «لاتتّبع» مىدهد. بنابراین
موارد «اطیعوا» باید كسانى باشند كه از اطاعتشان نهى نشده باشد و اطاعتشان در
تضادّ با اوامر خدا و رسول قرار نگیرد.
در آیه اطاعت از
اولىالامر مطرح شده است، ولى به هنگام نزاع، مراجعه به آنان مطرح نشده، بلكه تنها
مرجع حلّ نزاع، خدا و رسول معرفى شدهاند. و این نشانه آن است كه اگر در شناخت
اولىالامر و مصداق آن نیز نزاع شد به خدا و رسول مراجعه كنید كه در روایات نبوى،
اولىالامر اهلبیت پیامبر معرفى شدهاند.[كمال الدین صدوق، ص222]
حسینبن ابىالعلاء گوید:
من عقیدهام را دربارهى اوصیاى پیامبر واینكه اطاعت آنها واجب است، بر امام
صادقع عرضه كردم، حضرت فرمود: آرى چنین است، اینان همان كسانى هستند كه
خداوند دربارهى آنان فرموده: «اطیعوا اللّه...» و همان كسانىاند كه دربارهى
آنها فرموده: «انمّا ولیّكم اللّه... و هم راكعون»[كافى، ج1، ص 187]
حضرت علىع در
خطبه 125 نهجالبلاغه و عهدنامه مالكاشتر فرمودند: مراد از مراجعه به خدا و رسول،
مراجعه به آیات محكمات وسنّتى كه همه بر آن اتّفاق داشته باشند.
حضرت علىع
فرمود: هر حاكمى كه به غیر از نظر اهلبیت معصوم پیامبرع قضاوت كند،
طاغوت است.[دعائمالاسلام، ج2، ص530]
1-
مردم باید نظام اسلامى را بپذیرند و از رهبران الهى آن در قول و عمل
پشتیبانى كنند. «اطیعوااللّه و اطیعواالرسول و اولى الامر منكم»
2- اسلام مكتبى است كه عقاید و سیاستش بهم آمیخته است. اطاعت از رسول و
اولىالامر كه امرى سیاسى است، به ایمان به خدا و قیامت كه امرى اعتقادى است،
آمیخته است. «اطیعوااللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر»
3- سلسله مراتب در اطاعت باید حفظ شود. «اللّه، الرسول، اولى الامر»
4- اولى الامر باید همچون پیامبر معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در ردیف
اطاعت پیامبر، بىچون و چرا باشد. «اطیعواالرسول و اولى الامر»
5 - اطاعت از حاكمى واجب است كه مؤمن و از خود مردم با ایمان باشد. «اطیعوا...
منكم»
6- نام اولى الامر در كنار نام خدا و رسول، همراه با اطاعت مطلق، نشان
آن است كه مسئول حكومت و نظام اسلامى باید از قداست والایى برخوردار باشد.
«اطیعواالرسول و اولى الامر»
7- نشانهى ایمان واقعى، مراجعه به خدا و رسول، هنگام تنازع و بالا
گرفتن درگیرىهاست و اطاعت در شرایط عادّى كار مهمّى نیست. «فان تنازعتم»
8 - یكى از وظایف حكومت اسلامى ایجاد وحدت و حل تنازعات است. «ان تنازعتم...»
9- دین كامل باید براى همهى اختلافها، راه حل داشته باشد. « فى شىء
فردوه الىاللّه و الرسول»
10- پذیرش فرمان از حكومتهاى غیر الهى و طاغوت، حرام است. «فردّوه الى
اللَّه والرسول»
11- اگر همهى فرقهها، قرآن و سنّت را مَرجع بدانند، اختلافها حل شده،
وحدت و یكپارچگى حاكم مىشود. «فردّوه الى اللَّه والرسول»
12- مخالفان با احكام خدا و رسول و رهبران الهى، باید در ایمان خود شك
كنند. «ان كنتم تؤمنون...»
13- برنامه عملى اسلام بر اساس برنامه اعتقادى آن است. «اطیعوا... ان
كنتم تؤمنون» به عبارت دیگر ایمان به خدا و قیامت، پشتوانهى اجرایى احكام اسلام و
مایهى پرهیز از نافرمانى خدا و رسول است.
14- دوراندیشى و رعایت مصالح درازمدّت، میزان ارزش است. «احسن تأویلا»
سوره 4. نساء آيه 60
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَلاً بَعِيداً آیا كسانى را كه مىپندارند به آنچه بر تو و آنچه (بر پیامبران) پیش از تو نازلشده است، ایمان آوردهاند نمىبینى كه مىخواهند داورى را نزد طاغوت (وحكّام باطل) ببرند، در حالى كه مأمورند به طاغوت، كفر ورزند. و شیطان مىخواهد آنان را گمراه كند، گمراهى دور و درازى!
آیهى قبل، مرجع در منازعات را خدا و پیامبر معرفى كرد، این آیه در انتقاد از كسانى است كه مرجع نزاع خود را طاغوت قرار مىدهند. میان یك منافق مسلماننما و یك یهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. یهودى پیامبر را به خاطر امانت وعدالت به داورى قبول كرد، ولى آن منافق گفت: من به داورى كعببن اشرف (كه از بزرگان یهود بود) راضیم، زیرا مىدانست كه با هدایایى مىتواند نظر كعب را به نفع خود جلب كند. این آیه در نكوهش آن رفتار نازل شد. به تعبیر امام صادق علیه السلام طاغوت، كسى است كه به حقّ حكم نكند و در برابر فرمان خدا، دستور دهد و اطاعت شود.[ تفسیر نمونه
1-
ایمان بدون تبرّى از طاغوت، ایمان نیست، خیال ایمان است. «یزعمون انّهم
آمنوا... یتحاكموا الى الطاغوت»
2- ادیان، هدف و ماهیّت مشترك دارند و ایمان به دستورات همهى انبیا
لازم است. «انزل الیك و ما انزل من قبلك»
3- سازش با طاغوت، حرام است. «أمروا ان یكفروا به»
4- ابتدا راه حقّ را نشان دهید، سپس راه باطل را نفى كنید. «فرُدّوه الى
اللَّه و الرسول... یریدون ان یتحاكموا الى طاغوت»
5 - حتّى فكر و ارادهى مراجعه به طاغوت مورد انتقاد است. «یریدون ان
یتحاكموا الى الطاغوت»
6- موفّقیت شیطان، در سایهى اطاعت مردم از طاغوتهاست. «یتحاكموا الى
الطاغوت... یریدالشیطان ان یضلّهم»
7- منافق، طاغوت و شیطان در یك خط و در برابر پیامبرانند. «الّذین
یزعمون... یتحاكموا الى الطاغوت... یرید الشیطان»
8 - كفر به طاغوت وحرام بودن مراجعه به دادگاههاى طاغوتى، فرمان همه
ادیان آسمانى است. «الم تَر... اُنزل الیك وما انزل من قبلك... یتحاكموا الى
الطاغوت»
9- در حل اختلافات داخلى، سراغ بیگانگان رفتن، خواست شیطان و ممنوع است.
«یرید الشیطان...»
10- منافقان، تحت ارادهى شیطانند و طاغوتها دامها و ابزار كار
شیطانند. «یرید الشیطان ان یضلهم»
11- نتیجه مراجعه به طاغوت سقوط به درّه هولناك است. «ضلالاً بعیداً»
سوره 4. نساء آيه 71
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً اى كسانى كه ایمان آوردهاید! (در برابر دشمن هوشیار باشید و به علامت آمادگى) سلاح خود را بردارید، پس به صورت دستههاى پراكنده و نامنظّم یا همه با هم بسوى دشمن حركت كنید
در آیهى پیش، اطاعت از خدا ورهبرى معصوم و حاكمیّت پیامبر، و در این آیه، ضرورت هوشیارى و آمادگى رزمى براى امّت اسلامى و رهبرى حقّ مطرح است. «حِذْر»، به معناى بیدارى، آماده باش و وسیله دفاع است. «ثُبات»، جمع «ثُبه»، به دستههاى پراكنده (شامل گروههاى پارتیزانى كه دشمن را گیج و تمركز فكرى او را سلب مىكند) مىگویند. مسلمانان باید مرزهاى كشور خود را حفظ كنند. عمل به این آیه، رمز عزّت و غفلت از آن، رمز سقوط و شكست مسلمانان مىباشد
1- مسلمانان
باید در هر حال آماده و بیدار باشند، و از طرحها، نفرات، نوع اسلحه، روحیّه،
همكارى داخلى و خارجى دشمنان آگاه باشند و متناسب با آنها طرح بریزند و عمل كنند.
«یا ایها الّذین آمنوا خذوا حذركم»
2- آمادگى رزمى در سایهى ایمان ارزش دارد. «یاایّها الّذین آمنوا خذوا
حذركم»
3- مسلمانان باید بسیج شوند. «انفروا جمیعاً»
4- مسلمانان باید از تاكتیكهاى مختلف، براى مقابله با دشمن استفاده
كنند. «ثبات او انفروا جمیعاً»
5 - شیوه بسیج و مبارزه را خودتان تعیین كنید. «ثبات او انفروا جمیعاً»
سوره 4. نساء آيه 74
فَلْيُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَو ةَ الدُّنْيَا بِالْأَخِرَةِ وَ مَنْ يُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً پس باید در راه خدا كسانى بجنگند كه زندگى دنیا را به آخرت مىفروشند و كسى كه در راه خدا مىجنگد، كشته شود یا پیروز گردد، بزودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد
1- هدف از
جنگ در اسلام، فقط خداست، نه كشورگشایى، نه استثمار ونه انتقام. «فى سبیلاللّه»
2- جهاد، توفیقى است كه به همه داده نمىشود. «فلیقاتل ... الّذین
یشرونالحیوة الدنیا» دنیاطلبان نه لیاقت جبهه را دارند و نه شجاعت آن را.
3- جهاد اكبر و مبارزه با دنیا پرستى، مقدّمهى جهاد اصغر و مبارزه با
دشمن است. فلیقاتل فى سبیلاللّه الّذین ...»
4- مجاهد فى سبیلاللَّه هرگز مغلوب نیست. (به جاى «یُغلب» مىفرماید:
«یقتل»
5 - در جبههى حقّ، فرار وشكست مطرح نیست، یا شهادت یا پیروزى. «یقتل او
یغلب»
6- منافق، فقط غنائم را «فوز عظیم» مىداند (در آیهى قبل) ولى قرآن، هم
براى پیروزى و هم براى شهادت، «اجر عظیم» قرار داده است. «اجراً عظیما»
7- وعدهى «اجر عظیم» تشویق براى عزیمت به جبهه است.
8 - زندگى آخرت برتر از زندگى دنیاست و معامله دنیا با آخرت كار بزرگى
. یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة... اجراً عظیما
9- پاداش شهید و رزمنده پیروز یكسان است. «فیقتل او یغلب....اجراً
عظیماً
سوره 4. نساء آيه ۷۵
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگید، آنان كه مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهرى كه مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، یاورى براى ما تعیین فرما.
آیه دربارهى مسلمانانى است كه تحت فشار و شكنجهى مردم مكّه قرار داشتند. و از كسانى كه جهاد در راه آزادى آنان را رها كردهاند، نكوهش مىكند. امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود از مستضعفینى كه در تحت حكومت ظالمانند، ما هستیم. و امام صادقعلیه السلام در پاسخ به اینكه مستضعفین چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه نه مؤمن هستند و نه كافر.[ تفسیر عیّاشى، ج1، ص257]
1-
مسلمانان باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مكتبى داشته باشند و در
برابر نالهها و استغاثهها بى تفاوت نباشند. «مالكم....»
2- از اهداف جهاد اسلامى، تلاش براى رهایى مستضعفان از سلطه ستمگران
است. فى سبیلاللّه و المستضعفین
3- اسلام مرز نمىشناسد، هرجا كه مستضعفى باشد، جهاد هست. «والمستضعفین»
4- ارتش اسلام باید به حدى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان
باشد. «ما لكم لاتقاتلون»
5 - در شیوهى دعوت به جهاد، باید از عواطف مردم كمك گرفت.
«المستضعفین... الّذین یقولون ربّنا...»
6- سرپرستى و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «من لدنك ولیّاً»
سوره 4. نساء آيه 76
الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّغُوتِ فَقَتِلُواْ أَوْلِيَآءَ الشَّيْطَنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَنِ كَانَ ضَعِيفاً كسانى كه ایمان آوردهاند، در راه خدا جهاد مىكنند و كسانى كه كافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند. پس با دوستان و یاران شیطان بجنگید (و بیم نداشته باشید) زیرا حیلهى شیطان ضعیف است. گرچه نیرنگهاى شیطانى كفّار بزرگ است، «ومكروا مكراً كبّارا»[ ابراهیم، 46] و نزدیك است كوهها از مكر كفّار، از جا كنده شود، «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال»[ نوح، 22] ولى در برابر ارادهى خداوند، سست و ضعیف است.
1- لازمهى ایمان، جهاد با كفّار است. «الّذین آمنوا یقاتلون»
2- جهاد اسلامى، در راه خدا و براى حفظ دین خداست، نه كشورگشایى یا انتقامگیرى. یقاتلون فى سبیل اللّه
3- جامعهى الهى و غیر الهى را از نوع درگیرىهایشان مىتوان شناخت. فى سبیل اللّه، فى سبیل الطاغوت
4- درگیرى و تضاد همیشه بوده وهست، ولى در چه راهى وبراى چه هدفى؟ «فى سبیل اللّه...»
5 - مثلث كفر، طاغوت وشیطان، اتحاد محكمى دارند. «كفروا، الطاغوت، الشیطان»
6- با مقایسه میان دو نوع مبارزه وهدف، به ارزش كار خود پى ببرید ودر جنگ بكوشید. «فقاتلوا اولیاء الشیطان»
7- گرچه دشمنان نقشهها دارند، ولى نترسید، كه نقشههایشان ضعیف است. «انّ كید الشیطان كان ضعیفاً»
8 - پایان خط طاغوت و راه شیطان، ناكامى است. «انّ كید الشیطان كان ضعیفاً»
سوره 4. نساء آيه82
أ َفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدَواْ فِيهِ اخْتِلَفاً كَثِيراً چرا در معانى قرآن تدّبر نمىكنند؟ در حالى كه اگر این قرآن، از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلافهاى بسیارى در آن مىیافتند
از تهمتهایى كه به پیامبر اسلام مىزدند، آن بود كه قرآن را شخص دیگرى به محمّد ص یاد داده است: «یُعلّمه بشر»[ نحل، 103] این آیه در پاسخ آنان نازل شده است. معمولاً در نوع سخنان و نوشتههاى افراد بشر در درازمدّت تغییر، تكامل و تضاد پیش مىآید. امّا این كه قرآن در طول 23 سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف، و در فراز و نشیبهاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل آن است كه كلام خداست، نه آموختهى بشر. فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است كه هر اندیشمندى هر زمان، به نكتهاى خواهد رسید. حضرت علىعلیه السلام دربارهى بىكرانگى مفاهیم قرآن فرموده است: «بَحراً لایُدرك قَعره»[ نهجالبلاغه، خطبه 198] قرآن، دریایى است كه تهِ آن درك نمىشود
1- اندیشه نكردن در قرآن، مورد توبیخ و سرزنش خداوند است. «افلا یتدبرون»
2- تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است. «و یقولون طاعة... افلا یتدبرون...»
3- راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبر است نه تقلید. «افلا یتدبرون»
4- قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درك معارف آن مىرسد. «افلا یتدبّرون القرآن»
5 - پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتیجهى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است. «افلایتدبّرون»
6- قرآن، دلیل حقّانیت رسالت پیامبر است. «لو كان من عند غیر اللَّه...»
7- یكدستى و عدم اختلاف در آیات نشان آن است كه سرچشمهى آن، وجودى تغییر ناپذیر است. «لو كان من عند غیر اللّه»
8 - هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراكندگى و تناقض است. «لو كان من عند غیر اللَّه لوجدوا...»
9- در قوانین غیر الهى همواره تضاد و تناقض به چشم مىخورد. «لو كان من عند غیر اللَّه لوجدوا...»
10- اختلاف، تغییر وتكامل، لازمهى نظریات انسان است. «لوجدوا فیه اختلافاً»
11- براى ابطال هر مكتبى، بهترین راه كشف و بیان تناقضهاى آن است. «لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً»
سوره 4. نساء آيه 85
مَّنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلّ شَىْءٍ مُّقِيتاً هر كس وساطت نیكو كند، او هم سهمى از پاداش خواهد داشت و هر كس به كار بد وساطت كند، بهرهاى از كیفر خواهد داشت و خداوند بر هر چیزى نگهبان است
«مُقیت»، یعنى آنكه قوت دیگرى را مىدهد و حافظ جان اوست و بطور عام، به معناى حافظ و حسابرس به كار مىرود.
در آیه پیش، هر كس مسئول كار خود بود، امّا این آیه نقش دعوت و وساطت در كار نیك را، در بهره داشتن از پاداش و كیفر بیان مىكند.
موعظه، آشتى دادن، تدریس، تشویق به جبهه، تعاون بر كار نیك، مصادیق «شفاعة حسنة» هستند، چنانكه در حدیث، دعا در حقّ دیگران، امر به معروف، راهنمایى و حتّى اشاره به كار خیر، از مصادیق «شفاعة حسنة» ذكر شده است.[ تفسیر صافى] غیبت، سخنچینى، كارشكنى، تهمت، فتنه، ترساندن از جبهه، وسوسه و توطئه، مصادیق «شفاعة سیئة» هستند.
1-فردگرایى و انزوا در اسلام ممنوع است. «یشفع شفاعة حسنة»
2- دعوت به نیك و بد، شركت در پاداش و كیفر است. «نصیبٌ منها»
3- به خاطر محدودیّتها، نمىتوان در هر كارى دخالت مستقیم داشت، ولى با شفاعتهاى خیر، مىتوان از آنها بهره برد. «نصیب منها»
4- به دلاّل باید حقّى پرداخت شود، كسانى كه در امور خیریّه یا در تجارت واسطهگرى مىكنند حقّى دارند. «یشفع شفاعة حسنة یكن له نصیب منها»
5 - در وساطتها، باید خدا را در نظر داشت. «كان اللّه على كل شىء مقیتاً»
سوره 4. نساء آيه 86
وَإِذَا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ حَسِيباً وهرگاه شما را به درودى ستایش گفتند، پس شما به بهتر از آن تحیّت گویید یا (لااقّل) همانند آن را (در پاسخ) باز گویید كه خداوند همواره بر هر چیزى حسابرس است
مراد از «تحیّت»، سلام كردن به دیگران، یا هر امر دیگرى است[تفسیر قمى، ج1، ص 145] كه با آرزوى حیات و سلامتى و شادى دیگران همراه باشد، همچون هدیه دادن. چنانكه وقتى كنیزى به امام حسنع دسته گلى هدیه داد، امام او را آزاد كرد و در پاسخ سؤال مردم، همین آیه را قرائت فرمود. در اسلام، تشویق به سلام به دیگران شده، چه آنان را بشناسیم یا نشناسیم. و بخیل كسى شمرده شده كه در سلام بخل ورزد. و پیامبر به هر كس مىرسید حتّى به كودكان، سلام مىداد. در نظام تربیتى اسلام، تحیّت تنها از كوچك نسبت به بزرگ نیست، خدا، پیامبر و فرشتگان، به مؤمنان سلام مىدهند.[سلام خدا. «سلام على نوح فى العالمین». صافّات، 79. سلام پیامبر. «اذا جاءك الّذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیكم». انعام، 54. سلام فرشتگان. «تتوفّاهم الملائكة طیّبین یقولون سلام علیكم». نحل، 32. ] (به آداب سلام در روایات مراجعه شود).
2- ردّ احسانِ مردم نارواست، باید آن را پذیرفت و به نحوى جبران كرد. «حیّوا باحسن منها»
3- پاسخ محبّتها و هدایا را نباید تأخیر انداخت. حرف فاء در كلمه «فحیوا»
4- پاداش بهتر در اسلام استحباب دارد. «فحیّوا باحسن منها»
5 - در پاسخ نیكىهاى دیگران، ابتدا به سراغ پاسخ بهتر روید، اگر نشد، پاسخى مشابه. «باحسن منها او ردّوها»
6- در جنگ هم اگر دشمن پیشنهاد صلح كرد، شما با رحمت بیشترى بپذیرید، یا مقابله به مثل آن را بپذیرید. «حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها»
7- از تحیّتهاى بىجواب نگران باشید، كه اگر مردم پاسخ ندهند، خداوند حساب آن را دارد و نه عواطف مردم را بىجواب گذارید، كه خداوند به حساب شما مىرسد. «انّ اللّه كان على كلّ شیىء حسیباً»
سوره 4. نساء آيه 95
لَا يَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً مؤمنانى كه بدون عذر و ضرر (مثل بیمارى و معلولیّت) از جهاد بازنشستهاند، با مجاهدانى كه با اموال و جانهاى خویش در راه خدا جهاد مىكنند، یكسان نیستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ) به درجهاى برترى داده است. خداوند همه مؤمنان را وعدهى (پاداش) نیكتر داده است، ولى خداوند مجاهدان را بر وانشستگان، با پاداش بزرگى برترى داده است.
كسانى كه به جبههى جهاد نمىروند، چند گروهند: منافقان بىایمان، مسلمانان ترسو، رفاهطلبان، شكّاكان، بىهمّتان كه مىگویند: با مال و بیان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمایت مىكنیم، و جهاد، براى ما واجب عینى نیست. این آیه، به این گروه آخر مربوط مىشود و از آنان انتقاد مىكند. زیرا گروههاى دیگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفتهاند و هیچگونه مقام و درجهاى ندارند تا مجاهدان یك درجه بالاتر از آنان باشند. در روایات آمده است، كسانى كه به خاطر بیمارى نمىتوانند بجنگند ولى دلشان همراه رزمندگان است، با آنان در ثواب جهاد برابرند.[ تفسیر صافى] آیه مربوط به واجب كفایى است و اگر جهاد واجب عینى بود، از قاعدان به عنوان متخلّف یاد مىشد.
1- شیوهى تبلیغ و تشویق، باید مرحلهاى باشد. (ابتدا فرمود: لایستوى، سپس فرمود:درجة و در آخر: اجراً عظیما
2- با هر كس باید به نحوى سخن گفت: قرآن با مؤمنان جبهه نرفته و منافقان و ترسوها و رفاه طلبان برخورد متفاوت دارد. تنها با كلمه «قاعدین» از مؤمنان جبهه نرفته یاد كرده است.
3- آنان كه مشكلات جسمى دارند از جهاد معافند. «غیر اولى الضرر»
4- جهاد مالى در كنار جهاد با جان مطرح است، چون بدون پشتوانهى مالى، جبهه ضعیف مىشود. «باموالهم و انفسهم»
5 - كمكهاى داوطلبانهى مردم، از جمله منابع تأمین بودجههاى دفاعى است. «باموالهو و انفسهم»
6- هر كجا خطر ناباورى مردم محتمل است، اصرار و تكرار لازم است. (در این آیه و آیه بعد جملهى «فضلاللَّه» و «درجة» تكرار شده است.)
7- خدمات و تلاش هر كس محترم است و به خاطر شركت كسانى در جبهه، نباید ارزشهاى دیگران نادیده گرفته شود. برترى مجاهدان آرى، امّا طرد دیگران هرگز. «كلاً وعدالله الحسنى»
8 - هر كس در هر موقعیّت و مقام و خدمتى كه باشد، باید بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است.فضّل اللّه المجاهدین
9- اگر خداوند به رزمندگان فضیلت داده است، پس جامعه هم باید براى مجاهدان و شهدا در اجتماع، گزینشها و برخوردها حساب خاصى باز كند. (البتّه به شرطى كه براى رزمنده نیز توقّعات نابجا پیدا نشود و گرفتار سوء عاقبت نگردد). «فضّل اللّه المجاهدین»
1- تفاوت مبارزان با قاعدان اندك نیست، بلكه فاصله بسیار است. «درجاتٍ»
2- شرط دریافت و برخوردارى از رحمت الهى، پاك بودن و پاك شدن است. ابتدا «مغفرة» آمده، سپس «رحمة»
3- خداوند، غفور و رحیم است، امّا شرط برخوردارى از این غفران و رحمت، جبهه رفتن و جهاد است. «مغفرة و رحمة... غفوراً رحیماً»
سوره 4. نساء آيه 135
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَلِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراًاى كسانى كه ایمان آوردهاید! همواره بر پا دارندهى عدالت باشید و براى خدا گواهى دهید، گرچه به ضرر خودتان یا والدین و بستگان باشد. اگر (یكى از طرفین دعوا) ثروتمند یا فقیر باشد، پس خداوند به آنان سزاوارتر است. پس پیرو هواى نفس نباشید تا بتوانید به عدالت رفتار كنید.++396%% و اگر زبان بپیچانید (و به ناحق گواهى دهید) یا (از گواهى دادن به حقّ) اعراض كنید، پس (بدانید كه) خداوند به آنچه مىكنید آگاه است
كلمهى «تلووا» از ریشهى «لىّ» به معناى پیماندن و تاب دادن است كه مراد از آن در این آیه یا گرداندن زبان به ناحق و تحریف گواهى است و یا تاب دادن به اجراى عدالت و ایجاد تأخیر در آن است. تمام كلمات و جملات این آیه در راستاى تشویق و تأكید بر عدالت است. قیام به عدالت و گواهى به عدالت ودورى از هرگونه فردگرایى، نژادگرایى و یاضعیفگرایى، معیار حقّ و عدالت است، نه فقر و غنى، یا خویش و خویشاوند.
گواهى انسان چند حالت دارد:
گاهى علیه ثروتمندان به خاطر روحیّهى ضدّ استكبارى.
گاهى به نفع ثروتمندان بخاطر طمع به مال و مقام او.
گاهى علیه فقیر به خاطر بىاعتنایى به او.
گاهى به نفع فقیر به خاطر دلسوزى براى او.
كه این آیه همهى این انگیزهها را باطل و تنها قیام به عدل را حقّ مىداند.
امام صادق علیه السلام فرمود: مؤمن بر مؤمن هفت حقّ دارد كه واجبترین آنها گفتن حقّ است، گرچه به زیان خود و بستگانش تمام شود.[ تفسیر المیزان]
1- به پاداشتن عدالت هم واجب است، هم لازمهى ایمان است. «یا ایها الذین امنوا كونوا قوّامین بالقسط»
2- قیام به عدالت، باید خوى و خصلت مؤمن گردد. كلمه «قوّام» یعنى بر پا كننده دائمى قسط و عدل.
3- عدالت، حتّى نسبت به غیر مسلمان نیز باید مراعات شود. به اقتضاى اطلاق «كونوا قوّامین بالقسط»
4- عدالت باید در تمام ابعاد زندگى باشد. در اقامه عدل نام مورد خاصّى برده نشده است. «قوّامین بالقسط»
5 - گواه شدن و گواهى دادن به حقّ، واجب است. «كونوا... شهداء للّه»
6- نباید هدف از گواهى دادن، دستیابى به اغراض دنیوى باشد. «شهداء للَّه»
7- اقرار انسان علیه خودش معتبر است. «شهداء للّه و لو على انفسكم»
8 - ضوابط بر روابط مقدّم است. «ولو على انفسكم او الوالدین و الاقربین»
9- رعایت مصالح خود و بستگان و فقرا، باید تحت الشعاع حقّ و رضاى خدا باشد. شهداء للَّه و لو على انفسكم...»
10- سود و مصلحت واقعى فقرا و اغنیا از طریق شهادت به ناحقّ تأمین نخواهد شد. «ان یكن غنیّاً او فقیراً فاللَّه اولى بهما»
11- همه در برابر قانون مساویند. «غنیاً او فقیراً»
12- پیروى از هواى نفس مانع اجراى عدالت است و ملاحظه فامیل و فقر و غنا نشانهى هوى پرستى است. «فلا تتّبعوا الهوى ان تعدلوا»
13- اداى شهادت واجب است وكتمان وتحریف آن ممنوع. «ان تلووا او تعرضوا»
14- هر نوع كارشكنى، تأخیر وجلوگیرى از اجراى عدالت، حرام است. «ان تلووا»
15- ضامن اجراى عدالت، ایمان به علم الهى است. «فان الله كان بما تعملون خبیراً»
سوره 4. نساء آيه ۱۴۴
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْكَفِرينَ أَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً مُّبِيناً اى كسانى كه ایمان آوردهاید! كافران را به جاى مؤمنان دوست و سرپرست خود نگیرید، آیا مىخواهید براى خداوند دلیل و حجّت آشكار علیه خودتان قرار دهید؟
مؤمنان حقّ پذیرفتن ولایت كفّار را ندارند، ولى منافقان با كافران رابطهى تنگاتنگ دارند. قرآن، كفّار را شیطانهاى منافقان «خلوا الى شیاطینهم»[ بقره، 17] و برادران منافقان معرفى مىكند «الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین كفروا»[ حشر، 11] تعبیرات قرآن در آیات 139 و 141 مبین كیفیّت رابطهى آنان با كفّار بود.
1- پذیرش ولایت كفّار با ایمان سازگار نیست. یك دل، دو دوستى برنمىدارد. «یا ایها الّذین آمنوا لاتتّخذوا...»
2- تولّى و تبرّى، دوستى با مؤمنان و دورى از كافران، لازمهى ایمان است. «لاتتّخذوا الكافرین اولیاء من دون المؤمنین»
3- از هر نوع اختلاط، رفاقت و قراردادى كه نتیجهاش به زیان مسلمانان باشد، باید پرهیز كرد. لاتتّخذوا الكافرین اولیاء
4- در سیاست خارجى، روابط سیاسى و اقتصادى، گزینشها و عزل و نصبها، هر اقدامى كه به سلطهى كفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محكوم است. «لاتتّخذوا الكافرین اولیاء»
5 - مسلمان ذلّت پذیر، در برابر خداوند پاسخى ندارد. «اتریدون ان تجعلوالله ...»
آشنائی با تاریخ اسلام: عبرت آموزی (و لقد اهلكنا القرون من قبلكم .... گذشته چراغ راه آینده است) آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی( هدی و رحمه للمتقین)