سوره 4. نساء آيه 17

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُوْلَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً بى گمان (پذیرش) توبه بر خدا، براى كسانى است كه از روى جهالت كار بد مى‏كنند، سپس زود توبه مى‏كنند. پس خداوند توبه‏ى آنان را مى‏پذیرد و خداوند، دانا و حكیم است

این آیه به گوشه‏اى از شرایط قبولى توبه اشاره مى‏كند. از جمله آنكه: 
الف: گناه، از روى نادانى وبى‏توجّهى به عواقب گناه باشد، نه از روى كفر و عناد. 
ب: زود توبه كند، پیش از آنكه گناه او را احاطه كند، یا خصلت او شود، یا قهر و عذاب الهى فرا رسد. 
امام صادق‏علیه السلام فرمود: هر گناهى كه انسان مرتكب شود گرچه آگاهانه باشد در حقیقت جاهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهى قرار داده است.[ تفسیر برهان، ج‏1، ص‏354] 

1- پذیرفتن توبه‏ى واقعى، از حقوقى است كه خداوند براى مردم، بر عهده‏ى خودش قرار داده . «التوبة على اللّه» 
2- علمى كه در برابر هوس‏ها وغرائز پایدار نباشد، جهل است. «یعملون... بجهالة» 
3- تا گناه زیاد نشده، توبه آسان است. در این آیه مى‏خوانیم: «یعملون السوء» كه مراد انجام یك گناه است، ولى در آیه‏ى بعد مى‏خوانیم: «یعملون السیّئات» كه مراد گناهان زیاد است كه توبه از آن مشكل است. 
4- خداوند، گناهكاران را به توبه‏ى فورى تشویق مى‏كند. «یتوبون من قریب» 
5 - سرعت در توبه، كلید قبولى آن است. «یتوبون من قریب» 
6- توبه باید واقعى باشد، اگر تظاهر به توبه كنیم خدا مى‏داند. «كان اللَّه علیماً» 
7- پذیرش عذر گناهكاران بى‏عناد، مطابق با حكمت است. «علیماً حكیما

سوره 4. نساء آيه 18

وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِئَاتِ حَتَّى‏ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الَْنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لهم عَذَاباً أَلِيماً و پذیرش توبه، براى كسانى كه كارهاى زشت مى‏كنند تا وقتى كه مرگ یكى از آنان فرا رسد، آنگاه مى‏گوید: همانا الآن توبه كردم، نیست. و نیز براى آنان كه كافر بمیرند، بلكه براى آنان عذاب دردناك مهیّا كرده‏ایم.

1- توبه در حال اختیار و آزادى ارزش دارد، نه در حال اضطرار یا مواجهه با خطر. اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الآن 
2- اصرار بر گناه، توفیق توبه را از انسان مى‏گیرد. كلمه‏ى «یعملون» نشانه استمرار و كلمه‏ى «سیّئات» به معناى تعدّد و تكرار گناه است. 
3- توبه رانباید به تأخیر انداخت. چون زمان مرگ معلوم نیست و توبه هنگام معاینه‏ى مرگ، پذیرفته نمى‏شود. «اذا حضر احدهم الموت...» 
4- هنگام خطر ومرگ، فطرت خداشناسى انسان آشكار مى‏شود. «انّى تُبت الآن» 
5 - كافر مردن و بد عاقبتى، همه‏ى اعمال نیك و از جمله توبه را تباه و حبط مى‏كند. «یموتون و هم كفّار

سوره 4. نساء آيه 38

وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَنُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً و (متكبّران خودبرتربین) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ریا و براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏كنند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و هر كس كه شیطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است

شیطان، گاهى از دور چیزى را به افراد القا و وسوسه مى‏كند و گاهى از نزدیك همدم آنان مى‏شود. مؤمنان از وسوسه‏ها و القائات شیطان مى‏گریزند، امّا آنگونه كه در آیه‏ى 36 سوره‏ى زخرف مى‏خوانیم: «من یعش عن ذكر الرّحمان نقیّض له شیطاناً فهو له قرین» هركه از یاد خدا رخ برتافت، شیطانى براى او برمى‏انگیزیم تا یار و همنشین دائمى او باشد

1- هم بخل وترك انفاق بد است، هم انفاق ریایى. در آیه‏ى پیش از بخل نكوهش شد و در اینجا از بخشش‏هاى ریاكارانه. «یبخلون، ینفقون... رئاء الناس» 
2- عامل ریا، عدم ایمان واقعى به خدا و قیامت است. «رئاء الناس و لایؤمنون باللّه و لا بالیوم الآخر» 
3- هدف از انفاق، تنها سیر كردن گرسنگان نیست، چون این هدف با ریاكارى هم تأمین مى‏شود. بلكه هدف، رشد معنوى انفاق كننده نیز مى‏باشد. «ینفقون اموالهم رئاء الناس» 
4- خداوند ریاكاران را دوست ندارد. «لایحبّ كلّ مختال... والّذین ینفقون رئاء الناس» 
5 - دل كه از خدا تهى شد، جایگاه همیشگى شیطان مى‏شود. «لایؤمنون باللَّه... یكن الشیطان له قریناً» 

سوره 4. نساء آيه 39

وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنْفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً و بر ایشان چه مى‏شد، اگر به خداوند و روز قیامت ایمان مى‏آوردند و از آنچه خداوند، روزى آنان كرده (از روى اخلاص، نه ریا) انفاق مى‏كردند؟ و خداوند به نیّت آنان داناست

1- اظهار تأسف بر حال منحرفان، یكى از راههاى هشدار وتبلیغ است. «و ماذا علیهم...» 
2- لازمه‏ى ایمان به خدا، انفاق به محرومان است. «آمنوا... انفقوا» 
3- انفاق فقط در اموال نیست، بلكه از هرچه كه خداوند داده، (علم، آبرو، مقام...) پسندیده است. ممّا رزقهم اللّه 
4- اگر بدانیم كه نعمت‏ها از خداوند است، روحیّه‏ى انفاق در ما قوى مى‏شود. «رزقهم اللَّه» 
5 - افراد بخیل، یا ریاكار بدانند كه زیر نظر خدایند. «كان‏اللّه بهم علیما» 

سوره 4. نساء آيه 40

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَّدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً همانا خداوند، به مقدار ذرّه‏اى هم ستم نمى‏كند و اگر كار نیكى باشد آن را دوچندان مى‏كند و از جانب خویش نیز پاداش بزرگى عطا مى‏كند

معمولاً ریشه‏ى ظلم، یا جهل است یا ترس، یا نیاز، یا حرص و... ولى خداوند غنى و دانا و منزّه است، پس ظلم نمى‏كند. به علاوه خداوند خود به عدل و احسان فرمان داده، چگونه ظلم مى‏كند؟ البتّه پاداش خداوند، چند برابر (ده برابر تا هفتصد برابر) است واین احسان و لطف اوست. 

1- خداوند عادل است ومجازات‏هاى او عكس‏العمل كردارهاى خودماست. «ان اللّه لایظلم...» 
2- كیفرهاى الهى مطابق جرم، ولى پاداش‏هاى الهى چند برابر است. «یضاعف» 
3- خداوند، علاوه بر افزایش حسنات، از جانب خود نیز اجر عظیم مى‏دهد. «من لدنه اجراً عظیماً» 

سوره 4. نساء آيه 43

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَو ةَ وَأَنْتُمْ سُكَرَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُباً إلَّا عَابِرِى سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُواْ وَإِنْ كُنْتُمْ مَّرْضَى‏ أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنْكُمْ مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لَمَسْتُمْ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراًاى كسانى كه ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیك نشوید، تا آنكه بدانید چه مى‏گویید. و نیز در حال جنابت نزدیك (مكان) نماز، (مسجد) نشوید، مگر به طور عبورى (و بى‏توقّف) تا اینكه غسل كنید. و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یكى از شما از جاى گودى (كنایه از قضاى حاجت) آمد، یا تماسى (و آمیزش جنسى) با زنان داشتید و (در این موارد) آب نیافتید، پس بر زمین (و خاك) پاك و دلپسندى تیمّم كنید، (دو كف دست بر خاك زنید) آنگاه صورت و دست‏هایتان را مسح كنید، همانا خداوند، بخشنده و آمرزنده است

چون تحریم شراب، در صدر اسلام به صورت تدریجى انجام گرفت. ابتدا شراب به عنوان نوشابه نامطلوب معرّفى شد؛ «ومن الثمرات النخیل و الاعناب تتّخذون منه سَكراً و رزقاً حسنا»[نحل، 67] سپس این آیه نازل شد[تفسیر عیّاشى، ج‏1، ص‏242] ونماز در حال مستى را نهى كرد، آنگاه زیان آن را بیش از منافعش دانست، «یسئلونك عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم كبیر و منافع للنّاس و اثمهما اكبر من نفعهما»[بقره، 219] سپس از مصرف آن به عنوان عنصرى پلید و شیطانى نهى شد. «انّما الخمر و المیسر... رجس من عمل الشیطان»[مائده، 90] 
در روایات[كافى، ج‏3، ص‏371] آمده كه از نماز در حالت خواب آلودگى و كسالت و سنگینى پرهیز كنید. آیات دیگر نیز، نماز از روى كسالت را از نشانه‏هاى منافقان دانسته است.[نساء، 142 و توبه، 54]  «غائط» یعنى مكان گود. چون در قدیم گودال‏هایى براى قضاى حاجت فراهم مى‏كردند، غائط كنایه از رفتن براى تخلّى است.  امام صادق‏ع فرمود: «صَعید»، موضع بلندى است كه آب از آنجا جارى شود.  ام[بحار، ج 76، ص‏347]ام صادق‏ع فرمود: مقصود از «لامستم» جماع است، ولى خداوند ستّار است و ستر را دوست دارد.[وسائل، ج‏20، ص‏133] 

1- مقام نماز به حدى رفیع است كه شرابخوار نباید به آن نزدیك شود. «لاتقربوا الصلوة و انتم سُكارى» 
2- در نماز، تنها اذكار وحركات كافى نیست، توجّه وشعور لازم است. «حتى‏تعلموا...» 
3- عبادات ناآگاهانه، بى‏ارزش است، گرچه تكلیف را ساقط مى‏كند. «حتى تعلموا ما تقولون» 
4- در مسجد، نباید با حالت جنابت وارد شد. «ولا جنبا...» 
5 - در غسل، شستن تمام بدن لازم است. چون در آیه نام عضو خاصّى برده نشده است. «تغتسلوا» 
6- احتمال خطر و ضرر، یا تكلیف را از انسان برمى‏دارد و یا سبب تخفیف تكلیف مى‏شود. و ان كنتم مرضى... فتیمّموا» 
7- در تعبیرات و گفتار، باید ادب را رعایت كرد. (تعبیر برگشت از گودى براى قضاى حاجت و لمس زنان، كنایه از آمیزش جنسى است وگرنه تنها لمس سبب وضو نمى‏شود.)[تهذیب‏الاحكام، ج‏1، ص‏22]«من الغائط او لامستم النار» 
8 - احكام خدا، ترخیص دارد ولى تعطیل ندارد. اگر آب نبود، باید تیمم كرد. «فلم تجدوا ماءً فتیمّموا» 
9- شرط ارتباط با خدا از طریق نماز، طهارت و پاكى است، وضو یا تیمّم. «فلم‏تجدوا ماء فتیمّموا» 
10- تیمّم باید بر خاك پاك باشد. «صعیداً طیّباً» 
11- تخفیف احكام، نمودى از رحمت و مغفرت الهى است. «فلم‏تجدوا ماءً فتیمّموا... غفوراً رحیماً» 

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَنَتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيَعاً بَصِيراً همانا خداوند فرمانتان مى‏دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهید و هرگاه میان مردم داورى كردید، به عدل حكم كنید. چه نیك است آنچه كه خداوند شما را بدان پند مى‏دهد. بى‏گمان خداوند شنواى بیناست

امانتدارى و رفتار عادلانه و دور از تبعیض، از نشانه‏هاى مهم ایمان است، چنانكه خیانت به امانت، علامت نفاق است. در حدیث است: به ركوع و سجود طولانى افراد نگاه نكنید، بلكه به راستگویى و امانتدارى آنان بنگرید.[كافى، ج‏2، ص 105] 
در روایات متعدّد، منظور از امانت، رهبرى جامعه معرّفى شده كه اهلش اهل‏بیت‏علیهم السلام مى‏باشند. این مصداق بارز عمل به این آیه است.  آرى، كلید خوشبختى جامعه، بر سر كار بودن افراد لایق ورفتار عادلانه است و منشأ نابسامانى‏هاى اجتماعى، ریاست نااهلان وقضاوت‏هاى ظالمانه است.[حضرت امیرعلیه السلام فرموده است: «من تقدّم على قوم و هو یرى فیهم من هو افضل، فقد خان اللّه و رسوله والمؤمنین» هر كس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود در حالى كه بداند افراد لایق‏تر از او هستند، قطعاً او به خدا و پیامبر و مؤمنان خیانت كرده است. الغدیر، ج 8.]  خیانت در امانت شامل كتمان علم، حرفه وحقّ، تصاحب اموال مردم، اطاعت از رهبران غیر الهى، انتخاب همسر یا معلّم نااهل براى فرزندان و... مى‏شود.  امام باقر وامام صادق علیهما السلام فرمودند: اوامر ونواهى خدا امانت‏هاى الهى است.[نورالثقلین]  امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند امر فرموده كه هر امامى آنچه در نزدش است به امام بعد از خود بسپارد.[كافى، ج‏1، ص‏277] 
امانت سه گونه است: 
الف: میان انسان وخدا. (وظایف وواجباتى كه بر انسان تعیین شده است.)[تفسیر مجمع‏البیان] 
ب: میان انسان و دیگران. (اموال یا اسرار دیگران نزد انسان) 
ج: میان انسان و خودش. (مثل علم و عمر و قدرت كه در دست ما امانتند.) 

 1- سپردن امور به كاردانان و قضاوت عادلانه، از مصادیق عمل صالح و از نشانه‏هاى ایمان است.
2- هر امانتى صاحبى دارد وهركس لیاقت واستعداد كار ومقامى را دارد. «اهلها» 
3- در اداى امانت و دادگرى، ایمان شرط نیست. نسبت به همه‏ى مردم باید امین و دادگر بود. «اهلها، الناس» 
4- قاضى و حاكم باید عادل باشد. «تحكموا بالعدل» 
5 - تشكیل حكومت لازم است. لازمه‏ى سپردن مسئولیّت‏ها به اهلش و قضاوت عادلانه برقرارى نظام و حكومت الهى است. «تؤدّوا الامانات... تحكموا بالعدل» 
6- موعظه‏ى خوب، آن كه علاوه بر پندهاى اخلاقى، به مسائل اجتماعى و قضایى هم توجّه كند. نعمّا یعظكم به 
7- اگر مردم هم خیانت در امانت یا ستم در قضاوت را نفهمند، خدا بینا و شنواست. «انّ اللّه كان سمیعاً بصیراً» 

سوره 4. نساء آيه 59

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فِى شَىْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهَ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! خدا را اطاعت كنید و از رسول و اولى الامر خود (جانشینان پیامبر) اطاعت كنید. پس اگر درباره چیزى نزاع كردید آن را به حكم خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر به خدا و قیامت ایمان دارید. این (رجوع به قرآن و سنّت براى حلّ اختلاف) بهتر و پایانش نیكوتراست.

آیه‏ى قبل، بیان وظایف حكّام بود كه دادگر و امانتدار باشند، این آیه به وظیفه‏ى مردم در برابر خدا و پیامبر اشاره مى‏كند. با وجود سه مرجع «خدا»، «پیامبر» و «اولى الامر» هرگز مردم در بن‏بست قرار نمى‏گیرند.  آمدن این سه مرجع براى اطاعت، با توحید قرآنى منافات ندارد، چون اطاعت از پیامبر و اولى الامر نیز، شعاعى از اطاعت خدا و در طول آن است، نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از این دو لازم است.  در تفسیر نمونه به نقل از ابن عباس آمده است كه وقتى پیامبر اسلام، هنگام عزیمت به تبوك، على ع را در مدینه به جاى خود نهاد و فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» این آیه نازل شد.  در آیه قبل سفارش شد كه امانات به اهلش سپرده شود. این آیه گویا مى‏فرماید: این سپردن به اهل، در سایه اطاعت از خدا و رسول و اولى‏الامر است.  تكرار فرمانِ «اطیعوا» رمز تنوّع دستورهاست. پیامبر گاهى بیان احكام الهى مى‏كرد، گاهى دستور حكومتى مى‏داد ودو منصب «رسالت» و«حكومت» داشت. قرآن گاهى خطاب به پیامبر مى‏فرماید: «انزلنا الیك الذّكر لتبیّن للناس ما نزل الیهم» آنچه ر[نحل، 44]ا نازل كرده‏ایم براى مردم بیان كن. و گاهى مى‏فرماید: «لتحكم بین الناس بما اراك اللّه»[نساء، 105] میان مردم بر اساس قوانین الهى، حكومت و قضاوت كن. 
قرآن درباره مفسدان، مسرفان، گمراهان، جاهلان، جبّاران و... دستور «لاتطع» و «لاتتّبع» مى‏دهد. بنابراین موارد «اطیعوا» باید كسانى باشند كه از اطاعتشان نهى نشده باشد و اطاعتشان در تضادّ با اوامر خدا و رسول قرار نگیرد.  در آیه اطاعت از اولى‏الامر مطرح شده است، ولى به هنگام نزاع، مراجعه به آنان مطرح نشده، بلكه تنها مرجع حلّ نزاع، خدا و رسول معرفى شده‏اند. و این نشانه آن است كه اگر در شناخت اولى‏الامر و مصداق آن نیز نزاع شد به خدا و رسول مراجعه كنید كه در روایات نبوى، اولى‏الامر اهل‏بیت پیامبر معرفى شده‏اند.[كمال الدین صدوق، ص‏222]  حسین‏بن ابى‏العلاء گوید: من عقیده‏ام را درباره‏ى اوصیاى پیامبر واینكه اطاعت آنها واجب است، بر امام صادق‏ع عرضه كردم، حضرت فرمود: آرى چنین است، اینان همان كسانى هستند كه خداوند درباره‏ى آنان فرموده: «اطیعوا اللّه...» و همان كسانى‏اند كه درباره‏ى آنها فرموده: «انمّا ولیّكم اللّه... و هم راكعون»[كافى، ج‏1، ص 187]  حضرت على‏ع در خطبه 125 نهج‏البلاغه و عهدنامه مالك‏اشتر فرمودند: مراد از مراجعه به خدا و رسول، مراجعه به آیات محكمات وسنّتى كه همه بر آن اتّفاق داشته باشند. حضرت على‏ع فرمود: هر حاكمى كه به غیر از نظر اهل‏بیت معصوم پیامبرع قضاوت كند، طاغوت است.[دعائم‏الاسلام، ج‏2، ص‏530] 

1- مردم باید نظام اسلامى را بپذیرند و از رهبران الهى آن در قول و عمل پشتیبانى كنند. «اطیعوااللّه و اطیعواالرسول و اولى الامر منكم» 
2- اسلام مكتبى است كه عقاید و سیاستش بهم آمیخته است. اطاعت از رسول و اولى‏الامر كه امرى سیاسى است، به ایمان به خدا و قیامت كه امرى اعتقادى است، آمیخته است. «اطیعوااللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر» 
3- سلسله مراتب در اطاعت باید حفظ شود. «اللّه، الرسول، اولى الامر» 
4- اولى الامر باید همچون پیامبر معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در ردیف اطاعت پیامبر، بى‏چون و چرا باشد. «اطیعواالرسول و اولى الامر» 
5 - اطاعت از حاكمى واجب است كه مؤمن و از خود مردم با ایمان باشد. «اطیعوا... منكم» 
6- نام اولى الامر در كنار نام خدا و رسول، همراه با اطاعت مطلق، نشان آن است كه مسئول حكومت و نظام اسلامى باید از قداست والایى برخوردار باشد. «اطیعواالرسول و اولى الامر» 
7- نشانه‏ى ایمان واقعى، مراجعه به خدا و رسول، هنگام تنازع و بالا گرفتن درگیرى‏هاست و اطاعت در شرایط عادّى كار مهمّى نیست. «فان تنازعتم» 
8 - یكى از وظایف حكومت اسلامى ایجاد وحدت و حل تنازعات است. «ان تنازعتم...» 
9- دین كامل باید براى همه‏ى اختلاف‏ها، راه حل داشته باشد. « فى شى‏ء فردوه الى‏اللّه و الرسول» 
10- پذیرش فرمان از حكومت‏هاى غیر الهى و طاغوت، حرام است. «فردّوه الى اللَّه والرسول» 
11- اگر همه‏ى فرقه‏ها، قرآن و سنّت را مَرجع بدانند، اختلاف‏ها حل شده، وحدت و یكپارچگى حاكم مى‏شود. «فردّوه الى اللَّه والرسول» 
12- مخالفان با احكام خدا و رسول و رهبران الهى، باید در ایمان خود شك كنند. «ان كنتم تؤمنون...» 
13- برنامه عملى اسلام بر اساس برنامه اعتقادى آن است. «اطیعوا... ان كنتم تؤمنون» به عبارت دیگر ایمان به خدا و قیامت، پشتوانه‏ى اجرایى احكام اسلام و مایه‏ى پرهیز از نافرمانى خدا و رسول است. 
14- دوراندیشى و رعایت مصالح درازمدّت، میزان ارزش است. «احسن تأویلا» 

سوره 4. نساء آيه 60

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَلاً بَعِيداً آیا كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه بر تو و آنچه (بر پیامبران) پیش از تو نازل‏شده است، ایمان آورده‏اند نمى‏بینى كه مى‏خواهند داورى را نزد طاغوت (وحكّام باطل) ببرند، در حالى كه مأمورند به طاغوت، كفر ورزند. و شیطان مى‏خواهد آنان را گمراه كند، گمراهى دور و درازى!

آیه‏ى قبل، مرجع در منازعات را خدا و پیامبر معرفى كرد، این آیه در انتقاد از كسانى است كه مرجع نزاع خود را طاغوت قرار مى‏دهند.  میان یك منافق مسلمان‏نما و یك یهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. یهودى پیامبر را به خاطر امانت وعدالت به داورى قبول كرد، ولى آن منافق گفت: من به داورى كعب‏بن اشرف (كه از بزرگان یهود بود) راضیم، زیرا مى‏دانست كه با هدایایى مى‏تواند نظر كعب را به نفع خود جلب كند. این آیه در نكوهش آن رفتار نازل شد.  به تعبیر امام صادق علیه السلام طاغوت، كسى است كه به حقّ حكم نكند و در برابر فرمان خدا، دستور دهد و اطاعت شود.[ تفسیر نمونه

1- ایمان بدون تبرّى از طاغوت، ایمان نیست، خیال ایمان است. «یزعمون انّهم آمنوا... یتحاكموا الى الطاغوت» 
2- ادیان، هدف و ماهیّت مشترك دارند و ایمان به دستورات همه‏ى انبیا لازم است. «انزل الیك و ما انزل من قبلك» 
3- سازش با طاغوت، حرام است. «أمروا ان یكفروا به» 
4- ابتدا راه حقّ را نشان دهید، سپس راه باطل را نفى كنید. «فرُدّوه الى اللَّه و الرسول... یریدون ان یتحاكموا الى طاغوت» 
5 - حتّى فكر و اراده‏ى مراجعه به طاغوت مورد انتقاد است. «یریدون ان یتحاكموا الى الطاغوت» 
6- موفّقیت شیطان، در سایه‏ى اطاعت مردم از طاغوت‏هاست. «یتحاكموا الى الطاغوت... یریدالشیطان ان یضلّهم» 
7- منافق، طاغوت و شیطان در یك خط و در برابر پیامبرانند. «الّذین یزعمون... یتحاكموا الى الطاغوت... یرید الشیطان» 
8 - كفر به طاغوت وحرام بودن مراجعه به دادگاه‏هاى طاغوتى، فرمان همه ادیان آسمانى است. «الم تَر... اُنزل الیك وما انزل من قبلك... یتحاكموا الى الطاغوت» 
9- در حل اختلافات داخلى، سراغ بیگانگان رفتن، خواست شیطان و ممنوع است. «یرید الشیطان...» 
10- منافقان، تحت اراده‏ى شیطانند و طاغوت‏ها دام‏ها و ابزار كار شیطانند. «یرید الشیطان ان یضلهم» 
11- نتیجه مراجعه به طاغوت سقوط به درّه هولناك است. «ضلالاً بعیداً» 

سوره 4. نساء آيه 71

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! (در برابر دشمن هوشیار باشید و به علامت آمادگى) سلاح خود را بردارید، پس به صورت دسته‏هاى پراكنده و نامنظّم یا همه با هم بسوى دشمن حركت كنید

در آیه‏ى پیش، اطاعت از خدا ورهبرى معصوم و حاكمیّت پیامبر، و در این آیه، ضرورت هوشیارى و آمادگى رزمى براى امّت اسلامى و رهبرى حقّ مطرح است.  «حِذْر»، به معناى بیدارى، آماده باش و وسیله دفاع است. «ثُبات»، جمع «ثُبه»، به دسته‏هاى پراكنده (شامل گروه‏هاى پارتیزانى كه دشمن را گیج و تمركز فكرى او را سلب مى‏كند) مى‏گویند.  مسلمانان باید مرزهاى كشور خود را حفظ كنند. عمل به این آیه، رمز عزّت و غفلت از آن، رمز سقوط و شكست مسلمانان مى‏باشد

1- مسلمانان باید در هر حال آماده و بیدار باشند، و از طرحها، نفرات، نوع اسلحه، روحیّه، همكارى داخلى و خارجى دشمنان آگاه باشند و متناسب با آنها طرح بریزند و عمل كنند. «یا ایها الّذین آمنوا خذوا حذركم» 
2- آمادگى رزمى در سایه‏ى ایمان ارزش دارد. «یاایّها الّذین آمنوا خذوا حذركم» 
3- مسلمانان باید بسیج شوند. «انفروا جمیعاً» 
4- مسلمانان باید از تاكتیك‏هاى مختلف، براى مقابله با دشمن استفاده كنند. «ثبات او انفروا جمیعاً» 
5 - شیوه بسیج و مبارزه را خودتان تعیین كنید. «ثبات او انفروا جمیعاً» 

سوره 4. نساء آيه 74

فَلْيُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَو ةَ الدُّنْيَا بِالْأَخِرَةِ وَ مَنْ يُقَتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً پس باید در راه خدا كسانى بجنگند كه زندگى دنیا را به آخرت مى‏فروشند و كسى كه در راه خدا مى‏جنگد، كشته شود یا پیروز گردد، بزودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد

1- هدف از جنگ در اسلام، فقط خداست، نه كشورگشایى، نه استثمار ونه انتقام. «فى سبیل‏اللّه» 
2- جهاد، توفیقى است كه به همه داده نمى‏شود. «فلیقاتل ... الّذین یشرون‏الحیوة الدنیا» دنیاطلبان نه لیاقت جبهه را دارند و نه شجاعت آن را. 
3- جهاد اكبر و مبارزه با دنیا پرستى، مقدّمه‏ى جهاد اصغر و مبارزه با دشمن است. فلیقاتل فى سبیل‏اللّه الّذین ...» 
4- مجاهد فى سبیل‏اللَّه هرگز مغلوب نیست. (به جاى «یُغلب» مى‏فرماید: «یقتل» 
5 - در جبهه‏ى حقّ، فرار وشكست مطرح نیست، یا شهادت یا پیروزى. «یقتل او یغلب» 
6- منافق، فقط غنائم را «فوز عظیم» مى‏داند (در آیه‏ى قبل) ولى قرآن، هم براى پیروزى و هم براى شهادت، «اجر عظیم» قرار داده است. «اجراً عظیما» 
7- وعده‏ى «اجر عظیم» تشویق براى عزیمت به جبهه است. 
8 - زندگى آخرت برتر از زندگى دنیاست و معامله دنیا با آخرت كار بزرگى . یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة... اجراً عظیما 
9- پاداش شهید و رزمنده پیروز یكسان است. «فیقتل او یغلب....اجراً عظیماً

سوره 4. نساء آيه ۷۵

وَمَا لَكُمْ لَا تُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‏جنگید، آنان كه مى‏گویند: پروردگارا! ما را از این شهرى كه مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، یاورى براى ما تعیین فرما.

آیه درباره‏ى مسلمانانى است كه تحت فشار و شكنجه‏ى مردم مكّه قرار داشتند. و از كسانى كه جهاد در راه آزادى آنان را رها كرده‏اند، نكوهش مى‏كند.  امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود از مستضعفینى كه در تحت حكومت ظالمانند، ما هستیم. و امام صادق‏علیه السلام در پاسخ به اینكه مستضعفین چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه نه مؤمن هستند و نه كافر.[ تفسیر عیّاشى، ج‏1، ص‏257] 

1- مسلمانان باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مكتبى داشته باشند و در برابر ناله‏ها و استغاثه‏ها بى تفاوت نباشند. «مالكم....» 
2- از اهداف جهاد اسلامى، تلاش براى رهایى مستضعفان از سلطه ستمگران است. فى سبیل‏اللّه و المستضعفین
3- اسلام مرز نمى‏شناسد، هرجا كه مستضعفى باشد، جهاد هست. «والمستضعفین» 
4- ارتش اسلام باید به حدى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان باشد. «ما لكم لاتقاتلون» 
5 - در شیوه‏ى دعوت به جهاد، باید از عواطف مردم كمك گرفت. «المستضعفین... الّذین یقولون ربّنا...» 
6- سرپرستى و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «من لدنك ولیّاً» 

سوره 4. نساء آيه 76

الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّغُوتِ فَقَتِلُواْ أَوْلِيَآءَ الشَّيْطَنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَنِ كَانَ ضَعِيفاً كسانى كه ایمان آورده‏اند، در راه خدا جهاد مى‏كنند و كسانى كه كافر شده‏اند در راه طاغوت مى‏جنگند. پس با دوستان و یاران شیطان بجنگید (و بیم نداشته باشید) زیرا حیله‏ى شیطان ضعیف است. گرچه نیرنگ‏هاى شیطانى كفّار بزرگ است، «ومكروا مكراً كبّارا»[ ابراهیم، 46] و نزدیك است كوهها از مكر كفّار، از جا كنده شود، «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال»[ نوح، 22] ولى در برابر اراده‏ى خداوند، سست و ضعیف است. 

1- لازمه‏ى ایمان، جهاد با كفّار است. «الّذین آمنوا یقاتلون» 
2- جهاد اسلامى، در راه خدا و براى حفظ دین خداست، نه كشورگشایى یا انتقام‏گیرى. یقاتلون فى سبیل اللّه 
3- جامعه‏ى الهى و غیر الهى را از نوع درگیرى‏هایشان مى‏توان شناخت. فى سبیل اللّه، فى سبیل الطاغوت 
4- درگیرى و تضاد همیشه بوده وهست، ولى در چه راهى وبراى چه هدفى؟ «فى سبیل اللّه...» 
5 - مثلث كفر، طاغوت وشیطان، اتحاد محكمى دارند. «كفروا، الطاغوت، الشیطان» 
6- با مقایسه میان دو نوع مبارزه وهدف، به ارزش كار خود پى ببرید ودر جنگ بكوشید. «فقاتلوا اولیاء الشیطان» 
7- گرچه دشمنان نقشه‏ها دارند، ولى نترسید، كه نقشه‏هایشان ضعیف است. «انّ كید الشیطان كان ضعیفاً» 
8 - پایان خط طاغوت و راه شیطان، ناكامى است. «انّ كید الشیطان كان ضعیفاً» 

 سوره 4. نساء آيه82

 أ َفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدَواْ فِيهِ اخْتِلَفاً كَثِيراً چرا در معانى قرآن تدّبر نمى‏كنند؟ در حالى كه اگر این قرآن، از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلاف‏هاى بسیارى در آن مى‏یافتند

 از تهمت‏هایى كه به پیامبر اسلام مى‏زدند، آن بود كه قرآن را شخص دیگرى به محمّد ص یاد داده است: «یُعلّمه بشر»[ نحل، 103] این آیه در پاسخ آنان نازل شده است. معمولاً در نوع سخنان و نوشته‏هاى افراد بشر در درازمدّت تغییر، تكامل و تضاد پیش مى‏آید. امّا این كه قرآن در طول 23 سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف، و در فراز و نشیب‏هاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل آن است كه كلام خداست، نه آموخته‏ى بشر. فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است كه هر اندیشمندى هر زمان، به نكته‏اى خواهد رسید. حضرت على‏علیه السلام درباره‏ى بى‏كرانگى مفاهیم قرآن فرموده است: «بَحراً لایُدرك قَعره»[ نهج‏البلاغه، خطبه 198] قرآن، دریایى است كه تهِ آن درك نمى‏شود

 1- اندیشه نكردن در قرآن، مورد توبیخ و سرزنش خداوند است. «افلا یتدبرون» 
2- تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است. «و یقولون طاعة... افلا یتدبرون...» 
3- راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبر است نه تقلید. «افلا یتدبرون» 
4- قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درك معارف آن مى‏رسد. «افلا یتدبّرون القرآن» 
5 - پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتیجه‏ى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است. «افلایتدبّرون» 
6- قرآن، دلیل حقّانیت رسالت پیامبر است. «لو كان من عند غیر اللَّه...» 
7- یكدستى و عدم اختلاف در آیات نشان آن است كه سرچشمه‏ى آن، وجودى تغییر ناپذیر است. «لو كان من عند غیر اللّه» 
8 - هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراكندگى و تناقض است. «لو كان من عند غیر اللَّه لوجدوا...» 
9- در قوانین غیر الهى همواره تضاد و تناقض به چشم مى‏خورد. «لو كان من عند غیر اللَّه لوجدوا...» 
10- اختلاف، تغییر وتكامل، لازمه‏ى نظریات انسان است. «لوجدوا فیه اختلافاً» 
11- براى ابطال هر مكتبى، بهترین راه كشف و بیان تناقض‏هاى آن است. «لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» 

 سوره 4. نساء آيه 85

مَّنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلّ شَىْ‏ءٍ مُّقِيتاً هر كس وساطت نیكو كند، او هم سهمى از پاداش خواهد داشت و هر كس به كار بد وساطت كند، بهره‏اى از كیفر خواهد داشت و خداوند بر هر چیزى نگهبان است

 «مُقیت»، یعنى آنكه قوت دیگرى را مى‏دهد و حافظ جان اوست و بطور عام، به معناى حافظ و حسابرس به كار مى‏رود. 
در آیه پیش، هر كس مسئول كار خود بود، امّا این آیه نقش دعوت و وساطت در كار نیك را، در بهره داشتن از پاداش و كیفر بیان مى‏كند. 
موعظه، آشتى دادن، تدریس، تشویق به جبهه، تعاون بر كار نیك، مصادیق «شفاعة حسنة» هستند، چنانكه در حدیث، دعا در حقّ دیگران، امر به معروف، راهنمایى و حتّى اشاره به كار خیر، از مصادیق «شفاعة حسنة» ذكر شده است.[ تفسیر صافى] غیبت، سخن‏چینى، كارشكنى، تهمت، فتنه، ترساندن از جبهه، وسوسه و توطئه، مصادیق «شفاعة سیئة» هستند. 

 1-فردگرایى و انزوا در اسلام ممنوع است. «یشفع شفاعة حسنة» 
2- دعوت به نیك و بد، شركت در پاداش و كیفر است. «نصیبٌ منها» 
3- به خاطر محدودیّت‏ها، نمى‏توان در هر كارى دخالت مستقیم داشت، ولى با شفاعت‏هاى خیر، مى‏توان از آنها بهره برد. «نصیب منها» 
4- به دلاّل باید حقّى پرداخت شود، كسانى كه در امور خیریّه یا در تجارت واسطه‏گرى مى‏كنند حقّى دارند. «یشفع شفاعة حسنة یكن له نصیب منها» 
5 - در وساطت‏ها، باید خدا را در نظر داشت. «كان اللّه على كل شى‏ء مقیتاً» 

 سوره 4. نساء آيه 86

وَإِذَا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ حَسِيباً وهرگاه شما را به درودى ستایش گفتند، پس شما به بهتر از آن تحیّت گویید یا (لااقّل) همانند آن را (در پاسخ) باز گویید كه خداوند همواره بر هر چیزى حسابرس است

 مراد از «تحیّت»، سلام كردن به دیگران، یا هر امر دیگرى است[تفسیر قمى، ج‏1، ص 145] كه با آرزوى حیات و سلامتى و شادى دیگران همراه باشد، همچون هدیه دادن. چنانكه وقتى كنیزى به امام حسن‏ع دسته گلى هدیه داد، امام او را آزاد كرد و در پاسخ سؤال مردم، همین آیه را قرائت فرمود. در اسلام، تشویق به سلام به دیگران شده، چه آنان را بشناسیم یا نشناسیم. و بخیل كسى شمرده شده كه در سلام بخل ورزد. و پیامبر به هر كس مى‏رسید حتّى به كودكان، سلام مى‏داد. در نظام تربیتى اسلام، تحیّت تنها از كوچك نسبت به بزرگ نیست، خدا، پیامبر و فرشتگان، به مؤمنان سلام مى‏دهند.[سلام خدا. «سلام على نوح فى العالمین». صافّات، 79. سلام پیامبر. «اذا جاءك الّذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیكم». انعام، 54. سلام فرشتگان. «تتوفّاهم الملائكة طیّبین یقولون سلام علیكم». نحل، 32. ] (به آداب سلام در روایات مراجعه شود). 

 1- رابطه‏ى عاطفى خود را نسبت به یكدیگر گرم‏تر كنید. «فحیّوا باَحسن» 
2- ردّ احسانِ مردم نارواست، باید آن را پذیرفت و به نحوى جبران كرد. «حیّوا باحسن منها» 
3- پاسخ محبّت‏ها و هدایا را نباید تأخیر انداخت. حرف فاء در كلمه «فحیوا» 
4- پاداش بهتر در اسلام استحباب دارد. «فحیّوا باحسن منها» 
5 - در پاسخ نیكى‏هاى دیگران، ابتدا به سراغ پاسخ بهتر روید، اگر نشد، پاسخى مشابه. «باحسن منها او ردّوها» 
6- در جنگ هم اگر دشمن پیشنهاد صلح كرد، شما با رحمت بیشترى بپذیرید، یا مقابله به مثل آن را بپذیرید. «حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها» 
7- از تحیّت‏هاى بى‏جواب نگران باشید، كه اگر مردم پاسخ ندهند، خداوند حساب آن را دارد و نه عواطف مردم را بى‏جواب گذارید، كه خداوند به حساب شما مى‏رسد. «انّ اللّه كان على كلّ شیى‏ء حسیباً» 

 سوره 4. نساء آيه 95

لَا يَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً مؤمنانى كه بدون عذر و ضرر (مثل بیمارى و معلولیّت) از جهاد بازنشسته‏اند، با مجاهدانى كه با اموال و جانهاى خویش در راه خدا جهاد مى‏كنند، یكسان نیستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ) به درجه‏اى برترى داده است. خداوند همه مؤمنان را وعده‏ى (پاداش) نیك‏تر داده است، ولى خداوند مجاهدان را بر وانشستگان، با پاداش بزرگى برترى داده است.

 كسانى كه به جبهه‏ى جهاد نمى‏روند، چند گروهند: منافقان بى‏ایمان، مسلمانان ترسو، رفاه‏طلبان، شكّاكان، بى‏همّتان كه مى‏گویند: با مال و بیان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمایت مى‏كنیم، و جهاد، براى ما واجب عینى نیست. این آیه، به این گروه آخر مربوط مى‏شود و از آنان انتقاد مى‏كند. زیرا گروه‏هاى دیگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفته‏اند و هیچ‏گونه مقام و درجه‏اى ندارند تا مجاهدان یك درجه بالاتر از آنان باشند.  در روایات آمده است، كسانى كه به خاطر بیمارى نمى‏توانند بجنگند ولى دلشان همراه رزمندگان است، با آنان در ثواب جهاد برابرند.[ تفسیر صافى]  آیه مربوط به واجب كفایى است و اگر جهاد واجب عینى بود، از قاعدان به عنوان متخلّف یاد مى‏شد. 

 1- شیوه‏ى تبلیغ و تشویق، باید مرحله‏اى باشد. (ابتدا فرمود: لایستوى، سپس فرمود:درجة و در آخر: اجراً عظیما 
2- با هر كس باید به نحوى سخن گفت: قرآن با مؤمنان جبهه نرفته و منافقان و ترسوها و رفاه طلبان برخورد متفاوت دارد. تنها با كلمه «قاعدین» از مؤمنان جبهه نرفته یاد كرده است. 
3- آنان كه مشكلات جسمى دارند از جهاد معافند. «غیر اولى الضرر» 
4- جهاد مالى در كنار جهاد با جان مطرح است، چون بدون پشتوانه‏ى مالى، جبهه ضعیف مى‏شود. «باموالهم و انفسهم» 
5 - كمك‏هاى داوطلبانه‏ى مردم، از جمله منابع تأمین بودجه‏هاى دفاعى است. «باموالهو و انفسهم» 
6- هر كجا خطر ناباورى مردم محتمل است، اصرار و تكرار لازم است. (در این آیه و آیه بعد جمله‏ى «فضل‏اللَّه» و «درجة» تكرار شده است.) 
7- خدمات و تلاش هر كس محترم است و به خاطر شركت كسانى در جبهه، نباید ارزش‏هاى دیگران نادیده گرفته شود. برترى مجاهدان آرى، امّا طرد دیگران هرگز. «كلاً وعدالله الحسنى» 
8 - هر كس در هر موقعیّت و مقام و خدمتى كه باشد، باید بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است.فضّل اللّه المجاهدین 
9- اگر خداوند به رزمندگان فضیلت داده است، پس جامعه هم باید براى مجاهدان و شهدا در اجتماع، گزینش‏ها و برخوردها حساب خاصى باز كند. (البتّه به شرطى كه براى رزمنده نیز توقّعات نابجا پیدا نشود و گرفتار سوء عاقبت نگردد). «فضّل اللّه المجاهدین» 

 1- تفاوت مبارزان با قاعدان اندك نیست، بلكه فاصله بسیار است. «درجاتٍ» 
2- شرط دریافت و برخوردارى از رحمت الهى، پاك بودن و پاك شدن است. ابتدا «مغفرة» آمده، سپس «رحمة» 
3- خداوند، غفور و رحیم است، امّا شرط برخوردارى از این غفران و رحمت، جبهه رفتن و جهاد است. «مغفرة و رحمة... غفوراً رحیماً» 

 سوره 4. نساء آيه 135

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَلِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراًاى كسانى كه ایمان آورده‏اید! همواره بر پا دارنده‏ى عدالت باشید و براى خدا گواهى دهید، گرچه به ضرر خودتان یا والدین و بستگان باشد. اگر (یكى از طرفین دعوا) ثروتمند یا فقیر باشد، پس خداوند به آنان سزاوارتر است. پس پیرو هواى نفس نباشید تا بتوانید به عدالت رفتار كنید.++396%% و اگر زبان بپیچانید (و به ناحق گواهى دهید) یا (از گواهى دادن به حقّ) اعراض كنید، پس (بدانید كه) خداوند به آنچه مى‏كنید آگاه است

 كلمه‏ى «تلووا» از ریشه‏ى «لىّ» به معناى پیماندن و تاب دادن است كه مراد از آن در این آیه یا گرداندن زبان به ناحق و تحریف گواهى است و یا تاب دادن به اجراى عدالت و ایجاد تأخیر در آن است. تمام كلمات و جملات این آیه در راستاى تشویق و تأكید بر عدالت است. قیام به عدالت و گواهى به عدالت ودورى از هرگونه فردگرایى، نژادگرایى و یاضعیف‏گرایى، معیار حقّ و عدالت است، نه فقر و غنى، یا خویش و خویشاوند. 
گواهى انسان چند حالت دارد: 
گاهى علیه ثروتمندان به خاطر روحیّه‏ى ضدّ استكبارى. 
گاهى به نفع ثروتمندان بخاطر طمع به مال و مقام او. 
گاهى علیه فقیر به خاطر بى‏اعتنایى به او. 
گاهى به نفع فقیر به خاطر دلسوزى براى او. 
كه این آیه همه‏ى این انگیزه‏ها را باطل و تنها قیام به عدل را حقّ مى‏داند. 
امام صادق علیه السلام فرمود: مؤمن بر مؤمن هفت حقّ دارد كه واجب‏ترین آنها گفتن حقّ است، گرچه به زیان خود و بستگانش تمام شود.[ تفسیر المیزان] 

 1- به پاداشتن عدالت هم واجب است، هم لازمه‏ى ایمان است. «یا ایها الذین امنوا كونوا قوّامین بالقسط» 
2- قیام به عدالت، باید خوى و خصلت مؤمن گردد. كلمه «قوّام» یعنى بر پا كننده دائمى قسط و عدل. 
3- عدالت، حتّى نسبت به غیر مسلمان نیز باید مراعات شود. به اقتضاى اطلاق «كونوا قوّامین بالقسط» 
4- عدالت باید در تمام ابعاد زندگى باشد. در اقامه عدل نام مورد خاصّى برده نشده است. «قوّامین بالقسط» 
5 - گواه شدن و گواهى دادن به حقّ، واجب است. «كونوا... شهداء للّه» 
6- نباید هدف از گواهى دادن، دست‏یابى به اغراض دنیوى باشد. «شهداء للَّه» 
7- اقرار انسان علیه خودش معتبر است. «شهداء للّه و لو على انفسكم» 
8 - ضوابط بر روابط مقدّم است. «ولو على انفسكم او الوالدین و الاقربین» 
9- رعایت مصالح خود و بستگان و فقرا، باید تحت الشعاع حقّ و رضاى خدا باشد. شهداء للَّه و لو على انفسكم...» 
10- سود و مصلحت واقعى فقرا و اغنیا از طریق شهادت به ناحقّ تأمین نخواهد شد. «ان یكن غنیّاً او فقیراً فاللَّه اولى بهما» 
11- همه در برابر قانون مساویند. «غنیاً او فقیراً» 
12- پیروى از هواى نفس مانع اجراى عدالت است و ملاحظه فامیل و فقر و غنا نشانه‏ى هوى پرستى است. «فلا تتّبعوا الهوى ان تعدلوا» 
13- اداى شهادت واجب است وكتمان وتحریف آن ممنوع. «ان تلووا او تعرضوا» 
14- هر نوع كارشكنى، تأخیر وجلوگیرى از اجراى عدالت، حرام است. «ان تلووا» 
15- ضامن اجراى عدالت، ایمان به علم الهى است. «فان الله كان بما تعملون خبیراً» 

 سوره 4. نساء آيه ۱۴۴

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْكَفِرينَ أَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً مُّبِيناً اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! كافران را به جاى مؤمنان دوست و سرپرست خود نگیرید، آیا مى‏خواهید براى خداوند دلیل و حجّت آشكار علیه خودتان قرار دهید؟

 مؤمنان حقّ پذیرفتن ولایت كفّار را ندارند، ولى منافقان با كافران رابطه‏ى تنگاتنگ دارند. قرآن، كفّار را شیطان‏هاى منافقان «خلوا الى شیاطینهم»[ بقره، 17] و برادران منافقان معرفى مى‏كند «الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین كفروا»[ حشر، 11] تعبیرات قرآن در آیات 139 و 141 مبین كیفیّت رابطه‏ى آنان با كفّار بود. 

 1- پذیرش ولایت كفّار با ایمان سازگار نیست. یك دل، دو دوستى برنمى‏دارد. «یا ایها الّذین آمنوا لاتتّخذوا...» 
2- تولّى و تبرّى، دوستى با مؤمنان و دورى از كافران، لازمه‏ى ایمان است. «لاتتّخذوا الكافرین اولیاء من دون المؤمنین» 
3- از هر نوع اختلاط، رفاقت و قراردادى كه نتیجه‏اش به زیان مسلمانان باشد، باید پرهیز كرد. لاتتّخذوا الكافرین اولیاء 
4- در سیاست خارجى، روابط سیاسى و اقتصادى، گزینش‏ها و عزل و نصب‏ها، هر اقدامى كه به سلطه‏ى كفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محكوم است. «لاتتّخذوا الكافرین اولیاء» 
5 - مسلمان ذلّت پذیر، در برابر خداوند پاسخى ندارد. «اتریدون ان تجعلوالله ...»