بصیرت چیست و چگونه حاصل میشود؟ حزم و دور اندیشی
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
بصیرت چیست و چگونه حاصل میشود؟
بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین. مشتقات بصر 148 بار و واژه بصیرت دوبار در قرآن تکرار شده. بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مىیابد. میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:
سخن خداوند نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء .. و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد. با پرتو افکن شدن نور حق است که از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.
بصیرت الهی بصیرت در قرآن آیه 26 رعد و 72 قصص ..من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه افلا تبصرون بصیرت را عامل دستیابی انسان و راهیابی وی به توحید و قدرتالهی می شمارد؛ زیرا انسان زمانی که به بصیرت دست یافت، درک درستی از همه آفریدههای الهی مییابد و از دام تکثرات به وحدت وجود میرسد. در حقیقت، تفکر در آیات الهی و دقت در بصیرتزا موجب میشود تا آدمی به نتیجه برسد که این همه کثرات جلوههایی از حقیقت بیکرانی به نام خداوند است. بنابراین، رسیدن به توحید ناب و شناخت حقیقت قدرت و توانایی الهی یکی از مهمترین آثار و کارکردهای بصیرت است که در این آیات به آن توجه داده شده. مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم میشوند: بر پایه روایتی از امام علی(علیه السلام) دو دسته از مردم را این گونه معرفی کردهاند: همانا، دنیا واپسین دیدرس انسان کور(دل) است و در فراسوی آن چیزی نمیبیند، اما بصیر و بینشور نگاهش از دنیا فراتر میرود و میداند که سرای حقیقی در ورای این دنیاست. پس، بصیر از دنیا دل و دیده برمیگیرد و کور(دل) به آن مینگرد. بینش ور و بصیر از آن توشه برمیگیرند و کور(دل) برای آن توشه فراهم میآورد (خطبه 133)
راه تحصیل بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که حجاب دیدگان دل را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد.
1. توبه: توبه از تقصیرات و گناهان، و کوتاهى ها و جبران حق اللَّه و حق النّاس. 2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(علیه السلام): مَنْ ذکر اللَّه استبصر هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد.
3. هم نشینى با علما: على(علیه السلام): جاور العلماء تستبصر؛ با دانایان بنشین تا آگاهى یابى
4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمی پذیرد، بلکه درباره آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشه اش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.
5. زهد: زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد. (من استقبل الامور ابصر یا من فکّر أبصر العواقب)
6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(علیهم السلام) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مىشود.
درجات و مراتب بصیرت : اوج آن مرتبه اى است که ائمه(علیهم السلام) دارند. امیرالمؤمنین(علیه السلام): لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پرده ها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمیشود. اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(علیه السلام)است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانه هاى او را با چشم دل ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند.
بسیارى از واقعیتها را که با ابصر نمی توان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم ثم لترونّها عین الیقین این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگیها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید. غررالحکم، ج 5، غررالحکم، ج 3، بحارالانوار، ج 66،
دنباله رو عالِمان با بصیرت باشیم شرط برای درک مسائل اجتماعی و جلوگیری از وقوع فتنه یا نجات دادن کسانی که در فتنه افتاده اند، بصیرت است. قل هذه سبیلی أدعوا الی الله علی بصیره أنا و من اتبعنی امیرالمؤمنین علیه السلام فریاد می زند: ان معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علی: من بصیرت دارم و می فهمم باید چه کار کنم. نه خودم بر خودم امر را مشتبه کردم، و نه کسی امر را بر من مشتبه کرده. پیداست که او را متهم به ناتوانی در اداره امور می کردند و برخی صریحا می گفتند: معاویه جامعه را خوب اداره می کند. حضرت فریاد می زد: من وظیفه ام را بهتر از شما می دانم و شکی ندارم که راهی جز این وجود ندارد. در نهج البلاغه در رابطه با فتنه جمل تعبیر واقعا کوبنده ای وجود دارد؛ دیدم امر من، بین دو کار دائر است: یا باید با اینها بجنگم، یا باید دست از دین محمد صلی الله علیه و آله بردارم. این گونه فهمیدن، کار هر کسی نیست. نیاز به یک بصیرت خاص در مسائل اجتماعی دارد که حاق حق را درست بشناسد؛ بفهمد که اگر کوتاه بیاید چه اتفاقی خواهد افتاد.
آیا ما انتظار داریم که وقتی شخصی مثل رسول گرامی صلی الله علیه و آله یا کسی مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مظهر عدالت در بین همه انسان ها در طول تاریخ است، وقتی به حکومت می رسد، دیگر هیچ ظلم و تخلفی در کار نباشد؟ امام خمینی خود را خاک پای معصوم میدانست و به این افتخار می کرد. چنین کسی بعد از هزار سال حکومتی اسلامی تشکیل داده. آیا نشانه درستی این حکومت این است که هیچ تخلفی در آن نباید صورت بگیرد؟ خداوند بر ما منت نهاد و مردی را به ما معرفی کرد که در دورترین نقاط عالم هم شخصیت او شناخته شد و در طول نهضت ثابت کرد که مسائل سیاسی را از همه بهتر می فهمد. سیاست مداران به او ارادت داشتند و هر جا با او مخالفت کردند، بعدها معلوم شد که حق با او بوده است. پس ما باید به دنبال چنین افرادی برویم؛ البته به عالمان باتقوا احترام بگذاریم. در فتنه ها که از همه سو هجوم گفتمان واقعیت ها، مردم را احاطه کرده و قدرت تفکر و تدبر را از ایشان گرفته، اسوه های عینی و ترازوی عینی و محسوسی چون امیرمؤمنان(علیه السلام) است که می تواند راهنمای مردم برای خروج از فتنه ها باشد. .
شاخص های بصیرت : قال الامام علی(علیه السلام): انما البصیر من سمع فتفکر، و نظر فابصر و انتفع بالعبر جز این نیست که صاحب بصیرت، کسی است که بشنود و بیندیشد، بنگرد و ببیند و از عبرت ها بهره گیرد. (خطبه 153) . هشت ماه صبر و بصیرت ملت ایران در جریان فتنه، مشابه 8 سال ایستادگی و مقاومت مثال زدنی آنان در جنگ تحمیلی بود. در هر دو مقطع نیز آمریکای جنایتکار و متحدان اروپایی او روبروی ملت ایران قرار گرفتند. مردم ما در طول جنگ تحمیلی 8 ساله فولاد آب دیده و در فتنه 8 ماهه سال 88 واکسینه میکروب های سیاسی شدند. عامل پیروزی ملت در هر دو مقطع نیز داشتن بصیرت و تبعیت از ولایت فقیه بود.
قطب نمای بصیرت : بصیرت، نورافکن است؛ بصیرت، قطبنماست. توى یک بیابان انسان اگر بدون قطبنما حرکت کند، قطبنما لازم است؛ بخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. بصیرت، در یک فضاى تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان می دهد...
فرقان بصیرت نافذ : فرقان، یکی از اسامی کتاب وحی الهی به معنای قوه تشخیص حق از باطل و به عبارتی دیگر بصیرت است. قرآن این قوه را خاص انسانهای مومن و پرهیزکار می داند: یا ایهاالذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا اما برخی اوقات غبار فتنه آنچنان بالا می گیرد و مرزهای حق و باطل را در هم می آمیزد که تشخیص صواب از ناصواب و سره از ناسره آن قدر دشوار می شود که حتی انسانهای حق جو هم ممکن است راه را گم کنند و ناخواسته سر از ظلمت ناکجاآبادی درآورند که گاه بازگشتی هم برای آنان میسر نباشد.
امام حسین علیه السلام و فتنه ی ناجوانمردانه
واقعه کربلا از آن دسته حوادثی است که غبار فتنه چشمان خیلی ها را کور کرده بود. عرصه ای که گمراه کنندگان آگاه، باطل را آنچنان در لباس حقیقت عرضه کردند که امر بر طرفداران حق نیز مشتبه گردید. چنان که عمرسعد برای آنکه مردم را تحریک کند، حکم قتل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را که شریح قاضی مهر کرده بود در دست گرفته، مردم را دعوت به جنگ می کرد و فریاد می زد: یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای سواران الهی سوار مرکب هایتان شوید که بهشت بر شما بشارت باد! 1. در آن میانه و در تندباد حوادث و نیرنگ ها، از خواص و عوام، آنانکه خود را به صاحب بصیرت ناب و محور و معیار تشخیص سپردند و زیر بیرق حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) جمع شدند، قدم در مسیر حق و رستگاری گذاشتند و آنان که در صف سپاه یزید درآمده و یا در خیل عظیم مردمانی قرار گرفتند که تشخیص شان سکوت بود و ثارالله را گذاشتند و گذشتند، هر دو گروه در صف دشمنان خدا پا نهاده و آخرت خود را فدای مردار بدبوی دنیا کردند. .
خدا خود را گوش و چشم و زبان و دست «بنده صالح» خود می کند و می فرماید: کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به... من شنوایی او می شوم که با آن می شنود، بینایی او می شوم که با آن می بیند، زبان او می شوم که با آن حرف می زند، دست او می شوم که با آن قدرتمندانه آنچه می خواهد به دست می آورد. اگر او مرا بخواند اجابتش می کنم و اگر چیزی بخواهد به او عطا می کنم. وقتی اینچنین است، آیا حکم مردم زمانه امام حسین(علیه السلام) برای پیروی از امام معصوم و حجت خدا روی زمین معلوم نبود؟! آیا انسان، اگر مومن باشد، نباید قطب نمای دلش به سمت انگشت هدایت گر ولی خدا بگردد؟ اگر بندگی خدا را می کردند و بنده دنیا نمی شدند، شاید. اما آنان سعادت و اجر جاودانه را به جرینگ جرینگ های سکه ابن زیاد فروختند و ای کاش از دنیا چیزی نصیبشان می شد و از ولع و طمع ملک ری به اندک گندمی می رسیدند که نرسیدند! .
2. غبار فتنه فرو نشسته و تشخیص حق از باطل کار دشواری نیست، اما هنوز فتنه گران در فکر دسیسه اند و به هر بهانه ای بیانیه صادر کرده و بدن سیاسی همچو مرده اشان را هرازگاهی حرکتی می دهند که بگویند هنوز زنده اند! آن روزها مثل روزهای قیام کربلا عده زیادی از عوام و خاص مردود شدند و قافیه را به بی بصیرتی خود باختند. آنان که گوش به ولی زمانه خود داده و زیر علم او ایستادند از مهلکه گمراهی و تباهی جان به در برده و آنان که به هر دلیل از راهبر و نشانه هدایت فاصله گرفتند، در قعر سیاهی این زاویه گم شدند، هر چند که خود را ره یافته پندارند.
3. یالیتنا کنا معکم ورد زبان با بصیراتان غیور است. می گویند و می گریند و آرزو می کنند که ای کاش در روز تنهایی و غریبی امامشان، آقا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) در کربلا می بودند و جانشان را فدای وجود مقدس آن حضرت می کردند. همان میر علمداری که صاحب بصیرت ناب و نافذ بود. امام صادق(علیه السلام) در وصف آن حضرت می فرمایند: کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره، صلب الایمان... عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود... اینک قمر بنی هاشم، فرزند علی(علیه السلام) که وجود او، شمشیر آخته اش و علم در دستش مایه آرامش حرم حسین(علیه السلام) است، در مقابل خود می بیند که آل الله یک به یک در خون غلطیده اند. از سوی دیگر فریاد العطش فرزندان خیام ابی عبدالله را به گوش می شنود و در سویی دیگر تنهایی و غریبی برادر را نظاره میکند. .
بصیرت و آثار آن : یک قسم کسانی هستند که از روی فهمیدگی و آگاهی تصمیم گیری می کنند و یک راهی را که می شناسند دنبال آن حرکت می کنند اسم اینها را خواص می گذاریم. خود حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) یکی از این کسانی هستند که دلیلهم سمت الهدی مصداق واقعی اش عمل آن حضرت می باشد به طور نمونه خودشان فتنه بنی امیه را شناخته، آن را خطرناکترین فتنه معرفی می کند و دلایل واصف این فتنه را هم برمی شمرند و عمل در این فتنه را هم به طور کوتاه و مفید توضیح می دهند. الاوان ان اخوف الفتن عندی علیکم فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء ...
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان را تغییر دهند و این یک سنت الهی است و لن تجد لسنه الله تبدیلا یعنی قانون خدا تغییر نمی کند حضرت می فرمایند وقتی کارها به یکدیگر شبیه می شوند (یا به تفسیر دیگر کار بر تو مشتبه می شود) جریان مشابه قبلی را عبرت گیری کن، نگاه کن و جریان جدیدتر اعتبار و موضع گیری نما. حضرت می فرمایند: کن فی الفتنه کابن اللبون لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب از سوی دیگر عمل کردن و موضع گیری دراین مواقع بستگی خاصی به علل و ریشه های فتنه ها و شبهات دارد از این رو بررسی و نگاهی به ریشه فتنه و شبهه کمک شایانی به ما می کند انما بدع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا همه صحبتهای بالا و ذیل لزوم بصیرت را به ما به خوبی می فهماند ولی ناله حضرت از نبود همراه و گلایه حضرت نزد کمیل از اینکه از مومنان کسی نیست که بصیرت کافی را داشته باشد تا علم درون سینه خود را به او منتقل کنم باعث می شود کسی که حب علی و آل علی (علیه السلام) در دل دارد بخاطر آن حضرت هم که شده به کسب بصیرت بپردازد.
به این داستان توجه کنید: روزی یا شبی حضرت دست کمیل بن زیاد را می گیرند و به بیرون شهر می روند و شروع می کنند به توحید درباره علم و شرح صدر و... ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها و.. تا آنجا که اشاره به سینه مبارک می کنند و می فرمایند: درون این سینه علمی است که می خواهم کسی را بیابم به او منتقل کنم اما گروهی هستند که بصیرت، ذکاوت و هوش لازم را دارند ولی ایمان ندارند و این علم را جهت استفاده برای هواهای خویش قرار می دهند اما گروهی دیگر که یعنی مومنان و شایستگاه هستند: منقادالحمله الحق لابصیره له فی اضائه ینقدح الشک فی قلبه لاول عارض من شبهه این قدر بصیرت ندارند که توانایی تشخیص یک شبهه را داشته باشند. اگر این علم را به آنها منتقل کنم با اولین شبهه از کوره در می روند و باعث تضییع این علم می شوند اینها هم لایق انتقال این علم و معرفت نیستند و از این جمله برخوبی لزوم کسب بصیرت هویداست. اما گاهی هست که همینطور ناخودآگاه فتنه ای، شبهه ای می آید و ایمان انسان را، هدف انسان را، مسیر حرکت انسان را منحرف می کند بدون توجه او به این مسائل، وقتی متوجه می شود که کار از کار گذشته، اگر به کسب بصیرت پرداخته بود این طور نمی شد: ان الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت ینکرن مقبلات و یعرض مدبرات .
ابزار کسب و شناخت بصیرت : در نهج البلاغه چند راه برای پیدا کردن بصیرتی نافذ که ما را برای شناخت راه درست کمک کند ذکر شده است. .
1) قرآن: حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: کتاب ربکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه.. و خود قرآن هم می فرماید فیهِ تِبیانٌ کُلِّ شَئی .
2) تمسک به اهل بیت علیهم السلام : .
3) عبرت گیری: کسی نمی تواند از یک جریان به نحو احسن برداشت کند مگر اینکه بوسیله تقوی عقل او آزاد باشد نه اینکه هواها و خواهشهای نفسانی یا نگذارند از این عبرتها استفاده کنند یا به دلخواه او نتیجه گیری کنند و این است که به تقوی دشمن دشمن گفته می شود. لذا حضرت امیر علیه السلام می فرمایند شاید کسانی از جریانی عبرت گیری کنند ولی کسی که تقوا داشته باشد از فرو رفتن در شبهات باز می ماند. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات
نمونه بارز بی بصیرتی و کج فهمی، خوارج می باشند می دانیم که ابتدا آنها برای احیای یک سنت در نظر خودشان الهی اسلامی به وجود آمدند و کج فهمی و دید کوتاه آنها کار را به جایی رساند که امام و رهبر خود را در شب قدر بکشند. در جریانی حضرت امیرالمومنین یکی از یارانش را به اطراف شهر بردند و از بی همراهی نالیدند ناگهان حرف خود را استدراک کردند و فرمودند اینطور نیست که کسی نباشد (چون زمین اهلش را در خود می بلعد) ولی آنها چه کسانی هستند و کجا هستند و چه می کنند با خداست
جریان های بی بصیرت : فقدان بصیرت و ناآشنایی با زمان و مکان و توطئه های در حال شکل گیری، در میان یاران حضرت به گونه های مختلفی تجلی یافت :
الف.کندروها
برخی بدون توجه به شخصیت الهی امیرمؤمنان(علیه السلام)، تحت عنوان احتیاط دینی، حمایت آن حضرت در جنگ ها را وا می نهادند. شخصیت ها و طیف هایی مانند اسامه بن زید، یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری از این جمله اند ؛ اسامه بن زید از شرکت در جنگ جمل کناره گیری کرده به حضرت عرض کرد: أنت أعزّ الخلق علیّ ولکنّی عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاله لاالله؛ شما عزیزترین مخلوقات نزد من هستی، ولی من با خدا عهد بسته ام با کسانی که خدای یکتا را می پرستند جنگ نکنم. یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، یکی از فقها و اصحاب نامدار پیامبر(صلی الله علیه و آله)، که در زمان مولا صاحب منزلت اجتماعی بودند. اینان زمانی که حضرت برای برکندن ریشه مفاسد در امت اسلامی سپاه خود را برای حرکت به سوی صفین می آراست، تکلیف خود را در اقدامات ارشادی در قبال طرفین حق و باطل، آن هم در عرصه نبرد یافتند.
مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) از عبارت لایحمل هذالعلم الا اهل البصر و الصبر که در جنگ صفین مطرح نمودند خطاب به عده ای از افراد سپاه بود که از جنگیدن با مسلمانان ابا داشتند برای آنها بسیار سنگین بود که با مسلمانان بجنگند. زیرا مشاهده می کردند که آنها نیز نماز و قرآن می خوانند و دعوت به حق می کنند. لذا امیرالمؤمنین در خطبه 173 و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله؛ درب جنگ میان شما و اهل قبله (کسانی که رو به قبله نماز می خوانند) یعنی مسلمانان ها باز شده است. لایحمل هذاالعلم الا اهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق این پرچم را تنها کسانی می توانند بردوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند؟ یعنی اگر کسی به ظاهر مسلمان باشد و ادعای مسلمانی بکند، نماز بخواند، قرآن بخواند و... باعث نمی شود که با او نجنگند. .
معیار مسلمانی، حق و حقیقت است و اگر ما با معاویه، طلحه و زبیر یا حتی عایشه که احترام بسیار فراوانی هم در نزد امیرالمؤمنین و سایر مسلمان ها داشته است می جنگیم، به خاطر بصیرتی است که نسبت به نیات و اعمالشان داریم اهل البصر یعنی کسانی که بینش عمیق نسبت به مسئله دارند و به ظاهر امر توجه نمی کنند. والصبر یعنی افرادی که در مقابل فتنه ها و مشکلاتی که پیش میآید پایداری ورزند والعلم بمواضع الحق دانش داشتن، آگاهی به مواضع حق، از این جهت خطاب به افراد سپاه خودش که درجنگیدن با مسلمان ها شک داشتند، دستور می دهند که بر طبق این معیارها باید با آنها جنگید. برهمین اساس شاید بتوان گفت داشتن بصیرت در تاریخ اسلام و ایران به عنوان یکی از سرنوشت سازترین خصوصیات افراد محسوب می گردیده است که به کرات نداشتنش باعث گمراهی و بدنامی و داشتنش باعث مجد و سربلندی و موفقیت بوده است و چون باید از تاریخ درس گرفت. . چرا که یکی از بارزترین بی بصیرتی های مردم و خواص در جنگ صفین روی داد زمانی که سپاه معاویه به نماز جماعت ایستاد و در کشاکش جنگ قرآن بر سر نیزه ها زد و عده ای بی بصیرت در آتش فتنه، حق و باطل را تشخیص ندادند و در ادامه نیز خواص دیندار و بی بصیرتی مثل ابوموسی اشعری که قبل از آغاز جنگ فتوا دادند جنگ بین مسلمان و مسلمان حرام است، درجریان حکمیت فریب نیرنگ عمروعاص خورده و صلحی آنگونه را پذیرفتند چون دیندار بی بصیرت بودند! . اما فاجعه بارترین بی بصیرتی در تاریخ اسلام در جریان واقعه عاشورا روی داد جایی که نوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خارجی خواندند و در مقابلش لشکرکشی کردند، مردم نیز مجدد فریب نماز جماعت و روزه مشتی ظالم را خوردند و شمشیر بر امام حسین(علیه السلام) کشیدند.
در همین راستا یکی از ملموس ترین بی بصیرتی ها در خواص و برخی از مردم نیز در جریان اغتشاشات بعد از انتخابات ایران رقم خورد جایی که برخی از خواص نیز سر در گریبان جیب خویش فرو برده دم بر نیاوردند، و با سکوت خود شعله های نادانی و غبار فتنه را دوچندان نمودند. یا تعدادی که مسئولیت داشتند و مبارزه کرده بودند و قدرت طلبی داشتند و حتی پینه سجده در پیشانی داشتند. لذا در چنین شرایطی است که رهبر فرزانه انقلاب فریاد این عمار را سر داده و اعلام نمودند که کجایند مردانی که همچون عمار یار با وفای رسالت و تکیه گاه ولایت در حوادث فتنه گون روزگار با بصیرت زایی خویش غبارآلودی فتنه را درهم شکنند و با تبیین حقایق به تعمیق بصیرت در آحاد جامعه بپردازند.
برهمین اساس در یک نتیجه گیری کلی بصیرت عبارت است از علم یقینی، علمی که باور انسان را به گونه ای شکل دهد که گویی حقیقت را بی هیچ واسطه ای می بیند و درک می کند و یا نیرویی نهانی که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن آن رسوخ می کند. درهمین راستا با توجه به اینکه اصل بصیرت زائی فهم و درک عمیق بر تشخیص حق از باطل و انتخاب راه درست از غلط را می تواند ایجاد کند از مهمترین دستاوردهای بصیرت زائی که بعنوان یک رویکرد در برابر طرح و نقشه ای دشمن مثمرثمر می باشد.
بخش 9 : حزم و دوراندیشی از دیدگاه امیرمومنان علی(علیه السلام)
حزم و دوراندیشی از مصادیق بصیرت است؛ با این تفاوت که حزم، بیشتر ناظر به عمل همراه با احتیاط است و بصیرت هرچند که ناظر به عمل است ولی بیشتر به ابعاد نظری آن توجه دارد. حزم یعنی این که انسان به فرجام کارها در لایهها و سطوح مختلف آن بنگرد و با نوعی تدبیر، فراتر از آنچه به عنوان خروجی و برآیند و برونداد مستقیم عمل است بنگرد و لوازم دور و نزدیک آن را بسنجد و آنگاه عزم نماید. به سخن دیگر، حزم و دوراندیشی، تحلیل عمل و بازتابها و لوازم قریب و بعید آن است.
مولفهها و عناصر حزم و دور اندیشی : حازم کسی است که در موضوع، اندیشه میکند ولی این اندیشه تنها محدود به خود موضوع نیست، بلکه لوازم قریب و بعید آن را نیز درنظر دارد. به این معنا که همه جوانب موضوع و پیامدها واقعی و احتمالی آن را میسنجد. از اینرو حازم را دور اندیش گفتهاند که به دور دستها از احتمالات و پیامدها و بازتاب یک عمل مینگرد.
علی(علیه السلام) حزم را توجه داشتن به فرجام و عاقبت کارها تعریف میکند و میفرماید: الحزم النظر فی العواقب و مشاوره ذوی العقول. دوراندیشی توجه داشتن به فرجام کارها و مشورت کردن با خردمندان است. (غررالحکم و درر الکلم، حدیث 1915)
از مهمترین عناصری که در تحقق حزم باید مورد توجه قرار گیرد، مسئله اندیشیدن و خرد ورزی است؛ در بیان تعریف حزم میفرماید: الحزم باجاله الرای؛ دور اندیشی در به کار انداختن اندیشه است. (نهجالبلاغه، حکمت48) .
کسی که دور اندیش است کمتر اهل ریسک و خطرکردن است و به هر کس و هر چیزی اعتماد نمیکند بلکه اعتماد او براساس برهان و دلیل قاطع و یقینی است. از این رو امام علی(علیه السلام) بیاعتمادی در حازم را به عنوان یک عنصر مطرح میکند و اعتماد (بیجا) را خلاف حزم و دوراندیشی دانسته الطمانینه قبل الخبره خلاف الحزم؛ اعتماد کردن پیش از آزمودن، خلاف دوراندیشی است. (غررالحکم و درر الکلم، حدیث 1514)
پس بهرهمندی از عقل و اندیشهورزی، از مهمترین عناصر تحقق مفهومی حزم است. در این میان بهرهمندی از عقول دیگران و مشورت با آنان و نیز تجربیات پیشین خود و دیگران نیز در تحقق مفهوم اندیشه ورزی کمک میکند. امام علی(علیه السلام) درباره نقش تجربه و مشورت در تحقق حزم فرمودهاند: خیر من شاورت ذوو النهی و العلم، و اولوا التجارب والحزم؛ بهترین کسان برای مشورت، خردمندان و عالمان و دارندگان تجربه و دوراندیشاناند. (غرر الحکم و درر الکلم، حدیث 4990)
رعایت احتیاط در دوراندیشی : در آموزههای اسلامی، جنبه احتیاط در حزم بسیار مورد تأکید و توجه قرار گرفته و اینکه شخص را ملزم میکنند که مشورت کند و از تجربیات پیشین خود و دیگران بهره گیرد، در راستای سوءالظن به عمل خود داشتن و احتیاط ورزیدن است. احتیاط بیشتر در زمان حال معنی دارد تا در آینده؛ یعنی فرد احتیاط کننده صبر و آرامش و توقف و درنگ میکند نه اینکه نقشه بکشد و آیندهای بسازد، بلکه اهل صبر و استقامت است تا زمان مناسب عمل برسد و آنگاه وارد عمل شود. برهمین اساس در روایت میان حزم و احتیاط ارتباط تنگاتنگی برقرار شده است و اصل و حقیقت حزم را همان احتیاط تعریف میکنند و میفرمایند: أصل الحزم الوقوف عند الشبهه؛ اصل حزم توقف کردن در شبهات است. (تحفالعقول ص214) .
در آیات قرآنی هنگامی که در مسألهای، ظن و گمان وجود دارد و اعتماد و اطمینانی مثلا به خبر و گزارشی نیست، از تفحص و تحقیق قبل از عمل سخن به میان آمده و از مؤمنان خواسته شده که پیش از هر عملی تحقیق و تفحص کنند و بیگدار به آب نزنند. (حجرات 6) تثبت نیز به معنای تحقیق و تفحص جهت ثبوت چیزی و سپس ثبات قدم و عمل داشتن است و این از اموری است که در آیات و روایات در هنگام عمل بر آن تأکید شده است. این تفحص و تثبتجویی همان معنای دیگر احتیاط در هنگام عمل است. (بقره 256؛ نساء 66) فرد حازم با غنیمت شمردن فرصتها و در ربودن امکانها خود را میسازد.