سایت جدید
m5736z
blog.ir.
 
     

مقدمه

نیاز فطری ما به امام حسین علیه السلام

حسین(علیه السلام) آموزگار بزرگ مکتب ایثار و شهادت است که درس عشق و دلدادگی را در گوش زمان زمزمه کرد اینک پس از گذشت قرن های متمادی از آن واقعه بزرگ، هنوز درس آزادگی او در دل و جان انسان های آزاده در چهار گوشه جهان تبلور عینی دارد.

و هنوز هم مسلمانان و غیرمسلمانان او را الگوی بارز و برجسته و مصداقی ارزشمند از رشادت و از خودگذشتگی می دانند و بر صلابت بی چون و چرای زاده رسول الله(صلی الله علیه و آله) سر تعظیم و تکریم فرود می آورند

از همین روست که نزدیک به 14 قرن هنوز ندای هل من ناصر ینصرنی کیست مرا یاری کند حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به گوش می رسد و خیل مشتاقان و سینه چاکان آن حضرت هر سال به یاد مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) سیاهپوش می شوند و مراسم عزاداری برپا می کنند.

براستی قیام امام حسین (علیه السلام) چه نقشی در بیداری مسلمانان جهان دارد                          چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر به دست فراموشی سپرده نشده است؟                                                                                                 نقش عظیم عاشورا در انقلاب اسلامی ایران چه بود. به راستی در شرایط فعلی که دشمنان با انواع و اقسام حیل و فتنه ها سعی در وارد کردن خدشه به این انقلاب بزرگ را دارند، ما به عنوان حامیان این وارث حسینی چه نقشی برعهده داریم.

چگونه باید با بصیرت و آگاهی که درس بزرگ عاشورا و قیام حسین (علیه السلام) می باشد، در برابر کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنیم و بیرق سرخ حسینی علیه السلام را برافراشته نگه داریم؟

جوانان ما، جامعه ما، جهان اسلام و جهان بشریت امروز بیش از هر چیزی به اباعبدالله(علیه السلام) نیاز دارد. واسطه بین این چهار مورد با اباعبدالله(علیه السلام) فطرت است.                                چون امام حسین(علیه السلام) جایگاهی در فطرت دارد که می‌تواند موجب شکوفایی آن شود. فطرت یعنی یک عشق وافر، شور مطلق و محکم به «خدا، خوبی‌ها و خوبان عالم»

فطرت یعنی من در ذات خودم (که البته پنهان است) خدا و خوبان عالم و خوبی‌ها را می‌شناسم و به آنها شدیداً عشق می‌ورزم. اگر پرده از روی فطرت ما کنار برود، خواهیم دید که به شدت عاشق خدا هستیم و غیر خدا چیزی نمی‌خواهیم، حتی اگر روزی هزار بار تکه تکه شویم. خواهیم دید که به رسول ‌الله(صلی الله علیه و آله) چه علاقه شدیدی داریم، بیشتر از علاقه‌ای که کودک شیرخواری به مادرش دارد

خداوند انسان را به صورت یک ظرفِ خالی، نیافریده است بلکه در باطن او زیبایی‌های فراوانی قرار داده که البته محجوب هستند و انسان باید در طول عمرش حجاب‌ها را کنار بزند و فطرت خود را شکوفا کند. اما فطرت چگونه شکوفا می‌شود؟ واقعش این است که لذت شکوفا شدن فطرت قابل بیان نیست تا برای همه بگوییم و آنها اشتیاق پیدا کنند.

برای درکِ آن باید انسان خودش این شکفته شدن را تجربه کند و شدت حرارت آتش فطرتِ خود را حس کند و این تجربه در خیمه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) قابل حصول است.          از طرفی همین فطری بودن است که مسلمان و غیر مسلمان را تاثیر گذاشته و در مورد امام نظراتی از طرف آنان بیان شده و حتی به پیروی از آن را واداشته است.  

کتابی که پیش رو دارید به بیان بیعت خواهی معاویه برای یزید و پاسخ نه گفتن امام به ظالم و مستکبر، و در بخشی علت تنهایی امام، یاری طلبیدن ابا عبدالله، همچنین علل و فلسفه قیام، و آثار قیام ابا عبدالله الحسین علیه السلام پرداخته سپس وظیغه ی ما شیعیان به پیروی از این امام همام، و گفتاری درباره مکتب فرهنگی سیاسی امام را شرح داده است.             مولّف : محمود زارع پور

    ﷽          

بخش 1 :                آگاهی بخشی امام حسین (علیه السلام)

دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام  و 72 تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله علیه‌السلام برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد. افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند.

آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند

سوم شعبان سال چهارم متولد یافت، پیامبر فرمود (حسین منی و انا من حسین)            حسین علیه‌السلام نام یک شخصیتی است که در تورات به کلمه و لفظ شبیر و در انجیل طاب نام برده شده، او یک شخصیتی است که دنیای بشریت را تکان داد و یک نهضت و حرکت فکری به وجود آورد. کنیه و القابی دارند از جمله: رشید، طیب، وقی، زکی، مبارک، التابع لمرضات الله، والدلیل علی ذات الله، الشهید بکربلا، السبط الثانی، الامام الثالث  و.. القابی است که به آن حضرت داده شده و بالاتر از همه لقبی است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جدش به آن حضرت خطاب می کرد: سید شباب اهل الجنه . ابا عبدالله  و ابا الائمه  و ابا المساکین از کنیه های آن حضرت(صلی الله علیه و آله) است که هر یک روی استحقاق بود

وقتی با پدرش به مفاخره می پردازد می گوید: من افتخار می کنم که پدری همچون علی مرتضی دارم و آیا شما پدری چون من دارید و مادری چون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) یگانه دختر باقیمانده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ؟ بعد از شهادت پدر در زمان امامت برادر به معاویه هنگامی که دهان آلوده اش را به دشنام گشود آن چنان اعتراض کردند که معاویه گلویش گیر کرد و امام حسن پا در میانی و معاویه را خاموش و به جای خود میشناند.

روزی دیگر، وقتی ابوبکر را می بیند بالای منبر پیامبر نشسته اعتراض کرده و خطاب که از منبر جدم پائین بیا و ابوبکر غیر از تصدیق حرف او چیزی نمی گوید و از منبر پائین می آید

در جنگهای جمل صفین و نهروان همراه پدر و برادرش، شرکت فعال و موثر داشت.

در دوران حکومت برادر از سیاستهای وی دفاع میکرد و به تبیین صلح برادرش میپرداخت و مصلحت را در همین میدانست و بارها به یاران برادرش میفرمود تا معاویه زنده است شکیبائی کنند.

امام می دید که معاویه با اتکاء به اسلام به اریکه حکومت به نا حق تکیه زده و مشغول تخریب اسلام است و بدعت گذار افکار و اعمال غلط است بسیار رنج می برد و بارها زبان به اعتراض می گشود و او را به باد انتقاد می گرفت و مردم را از حقیقت آکاه می ساخت و کسانی که به دستور معاویه به تبعید و یا به شهادت رسیده بود، افشا مینمود.

دوران امامت ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرد. معاویه، بر خلاف صلح نامه، یزید پسر فاسد و نالایقش که خلق و خوی مسیحی از مادر و معلم خود به ارث برده را به ولایتعهدی و پس از هلاکت معاویه در رجب سال شصت، یزید حکومت را غصب و تلاش برای بیعت گرفتن از مخالفین پرداخت و به ولید والی مدینه نوشت تا از حسین علیه‌السلام بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند گردنش را بزند. امام فرمودند : یزید در خفا بیعت گرفته و بایستی در مسجد و مقابل مردم باشد.

یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس به طور علنی است و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهم کرد و اگر امثال یزید خلیفه مسلمین شود باید فاتحه اسلام را خواند باید جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بستر هاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست, و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست. و آیه تطهیر را یادآور شد (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) خداوند اراده فرموده که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت برطرف کند و شما را پاک و مطهر گرداند

مقامات امام حسین علیه السلام
1. فرزند رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودن : (منابع تفسیری از مفسران شیعی و سنی)

2- ذوی القربی: قل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى (جز مودت و دوستی در خویشان)

3- اولوا الامر: أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ مقام اولوالامراست

4-عصمت و طهارت: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

5- اهل بهشت: سوره هل اتی بهشتی بودن و مقامات اخروی آن حضرت سخن گفته است

6- اهل ذکر و علم: فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ مقام معنوی ایشان اهل ذکر

7- صادق: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ عنوان مصادیق است شهید صدیق

8- وارث انبیاء: مقام امامت و ولایتی است که باطن همه رسالت ها و نبوت ها است

9- شهید: پس از واقعه عاشوراء، مقام سید الشهداء از حمزه به حضرت رسید

10. حدیقه ملائکه و فرشتگان: گردآمدن فرشتگان در پیرامون قبر ایشان

11. حجت الله: خداوند آن حضرت را حجت خویش در آسمان و زمین قرار داده است

12. امین الله: امانت بزرگ الهی از مسئولیت خلافت و رسالت الهی را برعهده گرفته است

13. مظلوم: مظلوم کسی است که علیه ظلم قیام کرده و در برابر آن ایستاده و منظلم نبوده

14. قتیل العبرات و اسیرالکربات: کشته اشک ها و اسیر رنج و بلا. رنج برای اصلاح امت.

15. خلیفه الله: نه تنها خلیفه الرسول بودند، بلکه خلیفه الله در آسمان و زمین بودند

16- امام: از آزمون های سخت الهی گذشتند و در مقام عصمت و طهارتی قرار گرفتند

17- رضی مرضی: مقام فنای فی الله و بقای بالله بوده است که خشم و رضایت ایشان همان رضایت و خشم الهی است.

ویژگی های نهضت امام حسین علیه السلام

1. آزادگی آزادی و آزادگی دو خصلت بارز امام حسین علیه السلام است. ایشان در برابر انواع روشهای استعماری (خواهش، تطمیع، تهدید و...) با عزمی راسخ و با تشخیص شرایط سیاسی اجتماعی عصر خود، به مبارزه با یزید می پردازد کافی بود تا یک تصمیم از ده ها تصمیم حضرت علیه السلام در این حادثه بی بدیل، نادرست از آب درآید، آن وقت کل این حادثه بزرگ تحریف می شد و اثر خود را از دست می داد.

 2. علم  بی شک امام حسین علیه السلام دقیق ترین و عالمانه ترین روش را اتخاذ کرد و همواره تا لحظه های شهادت از مسیر علم، درایت و تدبیر خارج نشد. خروج او از مدینه، انتخاب مسیر، توقف در منزلگاه های مختلف، انتخاب سرزمین نینوا، سخنرانی ها و همه و همه از روی حکمت و درایت بود .

 ۳. صبر  صبر در شرایطی برای انسان حاصل می شود که او چاره ای بر تحمل کردن ندارد. اما نوع برخورد با صبر مهم است. گاهی آدم ها از شرایط به وجود آمده گلایه و شکایت می کنند اما اولیاء الهی آن را با روئی گشاده می پذیرند

اما حلم بر عکس آن است. یعنی می تواند اقدام کند، ولی به دلائلی و یا به خاطر مصلحت اقوایی آن شرایط سخت را تحمل می کند و راضی و خشنود از مواجهه با سختی ها می باشد حسین علیه السلام با حلم، صبر و استقامت بی نظیر خود و یاران، توانست پایه های کجی که به نام دین در جامعه رواج پیدا کرده بود را دوباره به مسیر اصلی برگردانده و همان سبب فروپاشی نظام نالایق بنی امیه شد

4. معنویت : حضرت در اوج جنگ و مبارزه از توجه به معنویت، اخلاق، انسانیت، تلاوت قرآن و نماز باز نمی ایستد اساسا جنگ حسین علیه السلام با یزید بر سر همین اخلاق و معنویت و پرده برداری از چهره تزویر و ریای بنی امیه است که غاصبانه به نام دین و حکومت دینی، ریاست میکنند و کسی جز حسین علیه السلام نمیتواند این رسوایی را عیان کند،همان گونه کسی جز علی علیه السلام نتوانست چهره خوارج، آن جاهلان متنسک مقدس مآب را برملا کند

 5. تصمیم قاطع : تصمیم قاطع برای انسان های بزرگ خیلی حائز اهمیت است            زیرا با کوچک ترین حرکت نابجا، برای همیشه بازنده می شوند اما اگر قبل از تصمیم قاطع عناصری چون معنویت و تقوی، علم، درایت، تدبیر، شناخت دقیق شرایط جامعه وجود داشته باشد، جایی برای نگرانی وجود نخواهد داشت و حسین علیه السلام کسی است که همه آن شرایط را چون آئینه می دید و برایش از روز روشن تر بود او با تصمیماتی که می گیرد افراد کوته بین زمان خود را متحیر و آیندگان تیزهوش را از دوراندیشی خود به ستایش وامی دارد                                                                                                        6 . دلسوزی یکی از صفات بارز امام حسین علیه السلام دلسوزی است. نه فقط برای دوستان، بلکه برای دشمنان هم، دل می سوزاند او همچون جدش(ص) رحمه للعالمین است. آب را بر دشمن نمی بندد اگر چه بین آنان، زن و کودک نبود! و به قاتل خود لبخند می زند و او را موعظه و نصیحت می کند

7. ایثار : مقام ایثار، مقام فنا شدن برای معبود است. ایثارگر، بیش از جان، چیز دیگری ندارد و آن را در طبق اخلاق گذاشته و گوید: جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم   /  این متاعی است که هر بی سروپایی دارد. در «ایثار» جای استدلال و دلیل نیست تا ثابت کند کی چه باید بکند. جای عشق و عرض ارادت است.

  8 . حرکت از مجرای طبیعی : امام حسین علیه السلام به دلائلی ان الله شاء ان یراک قتیلا و برای جاودانه شدن حماسه اش، می بایست از راه اسباب و مسببات طبیعی این نهضت را به آخر برساند که اهم این حکمتها بدین قرار است:

الف حرکت از راه های عادی و طبیعی و بدون استفاده از راه های میان بر و غیر متعارف ب عدم پذیرش کمک از امدادهای غیبی و پیشنهاد پیشوای اهل«جن» دال برنابود کردن لشکر یزید به کمک همه جن های متدین                                                         .  ج عدم خروج از شیوه جوانمردی

9. فرصت به دشمن درخواست امام حسین علیه السلام برای به تاخیر افتادن جنگ، سه علت عمده داشت  یک: خالص کردن یاران خود و برداشتن بیعت از آنان تا هر کس ذره ای غش و ناخالص در او هست جدا شود.                                                                                              دوم: رفتار عبادی و معنوی امام حسین علیه السلام و یاران در شب عاشورا بیانگر تدین واقعی آنان به دین اسلام می باشد و شاید اثر مقطعی خود را بر دشمن بگذارد که این چنین شد اگرچه اثر دراز مدت آن تحقق پیدا کرد

سوم: شاید فرصتی باشد برای کسانی که درخواب هستند که در نتیجه آن افراد بسیاری شبانه از سپاه یزید به جمع یاران حسین آمدند که به دلیل شهرت حُرّ ، بسیاری از آنان از دید مورخان حادثه، مغفول مانده اند. اما در بعضی از کتب که آمار شهدای کربلا را تا 140نفر ذکر کرده اند، بعید نیست که افراد اضافه شده همان پناهندگان به لشکر حسین علیه السلام باشند.

 10. دوری از ذلت شعار جاودانه حسین علیه السلام هیهات منا الذله، پـرچمی شد برای همه آزادی خواهان که تا امروز این شعار؛ خون تازه به کالبد مجاهدان در راه خدا می دهد من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا، عزت فقط نزد خداست. حسین علیه السلام با خدا معامله کرد و ما ثمره اش را بعد از 14قرن هنوز می بینیم و ادامه خواهد داشت

 11. نوع نگاه به مرگ بررسی شعارهایی که حضرت اباعبدالله علیه السلام ایراد می فرمود نیازمند واکاوی شرائط آن زمان است. یکی از آن شعارها، شعار لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما است که می فهماند جامعه آن روز بی تفاوت و بی انگیزه شده بود. هرکس به فکر زندگی شخصی خود بود. حاضر به مبارزه و ایثار نبود. ارکان بنی امیه با ظلم و شکنجه های فراوان و به شهادت رساندن یاران علی علیه السلام هرگونه نشاط عمومی را از مردم سلب کرده بودند و آنها در برابر همه چیز، دیگر بی انگیزه شده بودند. برایشان فرق نمی کرد که یزید حاکم آنها باشد یا کس دیگر

امام حسین (علیه السلام) این سیاهی و ظلمت را می درد و در برابر حکومت ظالم و فساد یزید می خروشد و کاخ بی بنیان و پوشالی او را رسوا می کند و نوع نگاه به مرگ را از حالت ننگ، به سعادت و خوشبختی تغییر می دهد. و ده ها موضوع دیگر که هر کدام خود کتابی است برای هدایت و الگوپذیری از حادثه کربلا.

ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی امام به خوبی آگاه است و میداند یزید ادامه حیات را در مکه به او نخواهد داد امام نمی خواست به هیچ وجه موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد حتی اگر این مخالفت به شهادت او منجر شود آنها اسلام را ابزار و ملعبه بازی گریهای خود کرده بودند

قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(علیه السلام) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از کودتای سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت على(علیه السلام) کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. به گواهى اسناد, سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند (ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج8)

و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را, جلوه اى از پیروزى تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (ابن ابى الحدید ج9) و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند

و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشکار از ظهور (جاهلیت نو) در پوشش ظاهرى اسلام بود.

امام حـسـین(علیه السلام) نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت کند.

از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق, تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود.

تحریف اسلام و خواندن خطبه در منی و یادآوری سخنان پیامبر                                    امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن(علیه السلام) و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد

از این رو امام حسین(علیه السلام) رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر ص و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد و آنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام(علیه السلام) با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود .
در منی : امام حسین(علیه السلام) میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود: امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید

[اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ (صفّ 8)

آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام(علیه السلام) را تصدیق کردند. آن معارف عبارت بودند از:
1. اخوت و برادری رسول خدا صلی الله علیه و آله با علی(علیه السلام) که در جریان مراسم برادری که حضرت بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی علیه السلام را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد.
2. سَدُّ الابواب مگر باب علی علیه السلام. در این جریان رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خداوند متعال، فرمان داد تا درِ تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر درِ خانه علی علیه السلام.
3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند.
4. نصب علی صلی الله علیه و آله به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود. آیا میدانید که پیامبر در روز غدیر خُم، او را منصوب کرد و ولایت را براى او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ که جمعیت پاسخ دادند: به خدا، آرى

5. در جریان غزوه تبوک رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من، ولىّ هر مؤمنى؛ أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی

6. جریان مباهله تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ مسیحیان گفتند: چهره هایى را مى بینیم که اگر خدا بخواهد کوهى را از جایش برکند، بخاطر آنها برمى کند،

7. فتح قلعه خیبر سخن رسول خدا درباره او که فرمود: آن را به کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسى که یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او، قلعه خیبر را فتح مى کند؛ لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُو...  

8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من، جز خودم و یا مردى از من، ابلاغ نمى کند؛ لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی
9. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت.
10. به علی علیه السلام فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم، و تو پس از من، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی و أنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ بَعدی
11. با این جمله زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، .... ؛ به فاطمه سلام الله فرمود شوهر تو، بهترینِ کسانِ من، پیش ترینشان در اسلام آوردن، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، و علی علیه السلام را بر جعفر و حمزه علیهما السلام برتری داد..
12. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على، سَرورِ عرب و فاطمه، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین، سَرورِ جوانان بهشتند أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ، و فاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وَ ابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ
13. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمان داد تا غسلش دهد و خبر داد که جبرئیلعلیه السلام او را یاری خواهد کرد. تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین علیه السلام برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت
14. رسول خدا علیه السلام در آخرین سخنرانی إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّه و أهلَ بَیتی .....

سخنان امام و معرفی خود قبل از واقعه کربلا

از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلام شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد                                    سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا علیه السلام و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟

آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند

از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید. از ابا سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند آیا این گفتار رسول خدا علیه السلام از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟

در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند

به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد

آن گاه شتر خویش را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را دور کند پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند .

منابع: ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۰۰ – ۱۰۲

هشدارهای امام حسین در جواب یزیدیان

1 - در نخستین روزهایى که امام حسین علیه السلام در مدینه, بـراى بـیعت جهت یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت بـا یزید را مطرح کرد, فـرمود: اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند.
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان, نوشت: ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد.
3 - امام حـسـین علیه السلام هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام بیضه خطاب به حر خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم! پـیامبـر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند

بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـر خـداوند است که آن فرد (ساکت) را بـه کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان (بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را (که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است) بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ....

حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.

سخنان امام به هنگام قیام:

من از روى خود خـواهى و خــوشـگذرانى و یــا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به مـعروف و نهى از منــکر کنــم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم.

بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شــده بـراى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جــاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود

اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار، موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و مــا اهــل بیت پیامبر، به ولـایــت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم. براستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنــهاسـت و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جـــز هلاکت نمى بینم

بنابراین، هدف امام حسین علیه السلام در این قیام، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.                 پیام قیام با شکوه سیدالشهداء علیه السلام منحصر به آن زمان نیست, بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است, هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابود شود,

هر جا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند, در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بوده و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, کارى حسینى خواهد بود.

 

 

 

اینکه دل‌های کوفیان با امام حسین علیه السلام ولی شمشیرشان با یزید بود، یعنی چه

فرزدق می‌گوید: من همراه مادرم در سال شصتم به سفر حج عازم بودم امام حسین علیه السلام را دیدم که شتابان از حرم خارج می‌شد و ما وارد می‌شدیم پرسیدم این کاروان کیست، گفتند حسین بن علی علیه السلام است نزدیک رفتم و بر او سلام و عرض ادب نمودم به او عرض کردم ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پدر و مادرم فدای تو باد چه چیزی سبب شده که از حج و خروج از مکه عجله و شتاب می‌فرمائید.. (ابن اعثم«پیشین»، ص840 و موسوعة الکلمات الحسی)

امام از من پرسید، تو کیستی؟ جواب دادم مردی از عرب هستم. سپس فرمود: اخبرنی عن الناس خلفک؟ مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی.                                منظور امام سئوال از حال مردم کوفه بود. چون فرزدق از کوفه می‌آمد. فرزدق می‌گوید به امام عرض کردم: الخیر سألت از کسی در این مورد سئوال کردی که از وضع کوفیان آگاه است قلوب الناس معک و اسیافهم علیک .... ( حماسه حسینی) یعنی دلهای کوفیان (مردم کوفه) با توست و شمشیرهایشان علیه تو و به سود دشمنانت.                                                                       امام در جواب فرزدق فرمود: راست گفتی. می فرماید: آنها بنده شکم و به امر شکم با دل خودشان می‌جنگند .... چنانکه انسان اظهار دوستی خدا کند ولی در عمل او را معصیت نماید) کوفه سالیان دراز مقر حکومتی علی علیه السلام بود و کوفیان کاملا با اهل بیت و فضائل ایشان آشنا بودند، آنها به خوبی امام حسین علیه‌السّلام را می‌شناختند و سالها در رکاب پدرش و همراه امام حسین علیه‌السّلام با دشمنان اسلام و خاندان پیامبر جنگیده بودند.

عده زیادی از آنها از معاویه کینه به دل داشتند و بارها امام حسن و امام حسین را به جنگ با او فرا می‌خواندند ولی آن دو بزرگوار به استناد عهدنامه از این کار امتناع می‌کردند. با مرگ معاویه آنها باشور و شوق بیشتری از امام دعوت به عمل می‌آوردند با این وجود دلبستگی به دنیا موقعیتی در زندگی انسان پیش می‌آورد که انسان از آنچه که از درون دل دوستش می‌دارد بگذرد چنانکه در تاریخ بشر نظیر اینگونه رویدادها فراوان است که انسان به قدری فریفته مقام و مال و ثروت بشود که از بهترین عزیزانش در این راه بگذرد، از طرفی این روحیه در انسان نیز وجود دارد که به قدری در راه خدا و عاشق خدا شود که از همه چیز خود در راه محبت الهی بگذرد

بنابراین کوفیان نیز با توجه به اینکه علاقه باطنی وافر به امام حسین علیه‌السّلام و خاندان پیامبر داشتند آن حضرت را دعوت کردند ولی از طرفی محیط اجتماعی آنها و گرایش به ثروت و جاه و مقام دنیا در آنها، آنها را وادار کرد که به خاطر رسیدن به این آرزوها و جوایزی که بنی امیه وعده می‌دادند سپاه عظیمی را علیه امام تشکیل دهند و پس از دعوت و علی رغم میل باطنی آ‌ن حضرت را با شمشیرهای خود به شهادت برسانند، بنابراین علاقه باطنی آنها در نوشتن نامه ظاهر شد و بودن شمشیرشان با یزید نیز در کربلا ظاهر شد و دو عمل متضاد از آنها صادر شد.

البته شرایط کوفه آن روز و همچنین ترفندهای ابن زیاد در ایجاد فضای رعب و وحشت وسرکوبی و دستگیری افراد متنفذ و در کل غافلگیری مردم در تحلیل‌های امروزی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. گفتنی است عده‌ای از اهل کوفه پس از شهادت امام پشیمان شدند و توبه کردند و برای جبران آن خسارت عظیم، علیه حکومت بنی امیه قیام کردند که به قیام «توابین» در تاریخ مشهور است، جز تعداد اندکی همه توبه کنندگان پس از قیام در جنگ عین الوردة کشته شدند

کوفیان فریفته قدرت ظاهری بنی امیه شدند زیرا بنی امیه با داشتن قدرت و حکومت ظاهری بر تمام ثروت‌های جهان اسلام مسلط بودند و به هر کس که با آنها هم فکر بود از این اموال می‌بخشیدند و سکه‌های طلای سرخ را برای او می‌فرستادند و آنها را با دادن پول و وعده مقام و فرمانداری فریب می‌دادند چنانکه معاویه بسیاری از یاران امام علی علیه‌السّلام و امام حسن علیه السلام را با همین پولها فریفت و از سپاه علی و فرزندش حسن به سوی خود کشید. یزید و بنی امیه نیز با فرستادن عبیدالله بن زیاد به سوی کوفه مردم کوفه را تهدید نمود و فریفت و با تهدید و تطمیع، علیه امام حسین علیه السلام مجهز نمود و علی رغم میل باطنی و علاقه‌ای که به امام داشتند و از آن حضرت دعوت کرده بودند در مقابل امام صف کشیدند و راه را بر امام بستند و سرانجام او و یارانش را به شهادت رسانده و اهل بیتش را به اسارت بردند.

سخنان سید الشهداء علیه السلام در شب عاشورا

حسین بن علی علیه السلام نزدیک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب)، در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد فرمود: خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهایش سپاسگزارم. خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و قلب (روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی.

اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد.                                     آنگاه فرمود: جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همانجا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است قد قرب الموعد

به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت. خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند.

آخرین آزمایش: نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش، روسفید و سرفراز بیرون آمدند.

۱- اولین کس برادرش عباس بن علی علیه السلام بود. او چنین گفت: لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم.                                        ۲ - آنگاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل علیه السلام و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت: حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید

در پاسخ امام گفتند: در این صورت اگر از ما سئوال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد.

3- مسلم بن عوسجه گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم.

4- سعد بن عبدالله چنین گفت: به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی داریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در باره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده می کنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات می شتابم؛ در صورتیکه می دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خدا.

5- زهیربن قین گفت: به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید.

6- در همین ساعتها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی (یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: تو آزادی، برو و برای آزادی فرزندت تلاش کن

7. محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هرگز دست از تو بر نمی دارم. و این جمله را نیز اضافه نمود: درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بر دارم.                                                                                                            آنگاه که حسین بن علی علیه السلام این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسئولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید، در ضمن دعا برای آنان، قاطعانه و صریح فرمود: إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد. همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان، یکصدا چنین گفتند: ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینکه در بهشت با تو هستیم؟ طبق نقل خرائج راوندی، امام پرده را از جلوی چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمتهایی را که در بهشت برایشان مهیا شده است، مشاهده نمودند.

نزدیک عاشورا امام دستور کندن خندق و آوردن هیزم جهت محافظت از خیمه ها را میدهد و شب عاشورا با یاران صحبت میکنند که آخر پیکار و جهاد، شهادت و کشته شدن است.    امام روز عاشورا به صحبت پرداخته و خود را کامل معرفی مینمایند و علت حرکت و هدف از بیعت نکردن با یزید را کاملا تشریح مینمایند و جابر انصاری و دیگران را شاهد میگیرد

امام، برای آخرین بار اتمام حجت میکند، نیرنگ بازان و تربیت شدگان معاویه برای اینکه سخنان امام به لشگریان نرسد و سست نشوند شروع به هیاهو و هو میکنند کف میزنند و امام شروع به خواندن قرآن میکند و سر و صدا و کف زدن شدت می یابد.                      حربن ریاحی به عمر سعد میگوید سخنان امام شما را قانع نمیکند، عمر سعد در جواب میگویند چرا اگر دست خودم می بود نمی آمدم، حر با تعدادی به سپاه اسلام می پیوندند. عمر سعد با انداختن تیر آغاز گر جنگ است و برای رسیدن به جایزه اش تعدادی را شاهد میگیرد،                                                                                                         حر با حمله خود تعدادی را به هلاکت رسانده و خود شهید میشود. یاران امام تا خود زنده اند اجازه میدان به بنی هاشم نمی دهند وقتی دشمن می بیند تعداد کشته هایش بیشتر از یاران امام است، اقدام به تیر اندازی میکنند و از خاندان پیامبر17تن به شهادت میرسند.

اگر حسین علیه السلام دانسته شهید نمی شد
محاسن به خون خضاب... سلام! صورت خاک آلود... سلام! پیکر برهنه و بی پیراهن... سلام! دندان خیزران خورده... سلام!... سرافراز نیزه... سلام! السلام علی الشّیب الخضیب. السلام علی الخدّ التّریب اگر کشتند چرا آبش ندادند؟ جرمش چه بود مگر؟ گناه این جان گرامی که بر دوش پیامبر(صلی الله علیه و آله) جای داشت چه بود؟ این سینه که پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) بارها بوییده و بوسیده بود، کدام گوهر را در خویش نهفته داشت که باید لگدکوب می شد؟ تن تشنه و سیصد جراحت؟!

حسین بن علی علیه السلام یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد.

از شعارهای روز عاشورای حسین علیه السلام یکی این است: الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار... مرگ در نزد من سزاوارتر و شایسته تر است از اینکه زیر بار ذلت تسلیم شدن.                                                                                                              شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می دارند یا کشته شدن یا تسلیم، اظهار می دارد والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید. به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم (حماسه حسینی ج1).
حسین آمد تا میزان و موازنه و شاخصی باشد در سنجش نسبت انسان با جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت و حق و تکلیف... حسین آمد تا در هم تنیدگی جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت، و حق و تکلیف را با فدیه جان خویش نشان دهد

و فدیناه بذبح عظیم حسین این بار به فرمان خداوند، خود باید فدا می شد. رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین.                                                                                                                    این آخرین شعار حضرت سیدالشهدا بود. اما نه از سر بی ارادگی. روح بزرگ او، این راه پرهزینه را از سر کرامت برگزیده بود که استدلال کرد.

کربلا نه سقیفه بود و نه شورای شش نفره و نه صفین.

ماجرای کربلا، زمینه ها و سینه ها را زیر و رو کرد تا در پهنه اختیار، اسرار پنهان فاش گردد. اخرجت الارض اثقالها شد و حصّل مافی الصدور. دیگر نماز با علی و ناهار با معاویه (بی طرفی و میانه روی!) و حکمیت امکان نداشت. بیندیش عمر سعد! شبی به تو مهلت داده ابن زیاد. راه مُلک ری از کربلا می گذرد، از خون حسین! انتخاب کن!                                                  انسان چه قدر مجنون باشد که بشنود این سخن را «تو از گندم ری جز اندکی نمی خوری» و باز ریختن خون حسین را برگزیند! سعد ابی وقاص و ابن زیادبن ابیه چه کردید با «عمر»؟!

پیام و حرکت امام حسینعلیه السلام جهانی است

مردان الهی همانند رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) رحمه للعالمین اند. چون رحمه للعالمین اند، باید منطقه را کاملاً روشن کنند؛ هم منطقه داخله مسلمانها، هم منطقه داخله موحدان، أعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و مانند آن، و هم منطقه انسانیّت؛ خواه کسی موحد باشد یا ملحد.

وجود مبارک حسین بن علیعلیه السلام وضع خاورمیانه را کاملاً بررسی کرد؛ هیچ چاره ای ندید، مگر اینکه سفری آغاز بکند از مدینه به مکه، تا مردم را هم در بین راه روشن کند، هم در مکه با سخنرانی آگاه کند، و نائبی بفرستد برای کوفه که مردم را هدایت کند

وجود مبارک مسلم بن عقیل وارد سرزمین کوفه شد، و آن پیام را رساند، و سخنان معصوم را به مردم منتقل کرد، و آن شهادت غمبار را هم تحمّل کرد، و امانت الهی را هم حفظ کرد. 

شباهت کربلای حسینی با غدیر علوی

در جریان «غدیر خونین کربلا»، سنّت و سیرت سالار شهیدان، حسینعلیه السلام طوری بود که انسان می تواند کاملاً جریان من کنت مولاه فهذا علی مولاه. حس یأ مولاه را احساس بکند

اگر بعثت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) در عصری بود که الحاد از یک سو، تشبیه و تجسیم خدا از سوی دیگر، و شرک از سوی سوّم، جهان را تهدید می کرد؛ قیام سالار شهیدان همچنین.               گرچه توحید در بین برخی از مؤمنان رائج بود، امّا الحاد و تشبیه و تجسیم و شرک در جهان کم نبود. آنها هم که مسلمان بودند، به حسب ظاهر اسلام را وسیله قرار دادند برای طغیان گری، چه اینکه امویان نمونه بارز این کار بودند.                                                                   شدنی است با دشمنان حسین آمیختن و از یزیدیان روزگار مرحبا شنیدن و حرمت شکنان عاشورا را «مردان خداجو» نامیدن و با این همه کاریکاتوری وارونه از انقلاب و اصلاح و عاشورا ساختن؟! جهان تا این حد بی حساب و کتاب است؟!

هیهات! ملتی وامدار شعار سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم محال است از روح تولا و تبرّا فاصله گیرد. مگر می شود فلسفه حیات چنین ملتی را مسخ کرد و به مسلخ برد؟ محبتی است حسین(علیه السلام) را در دل های مؤمنان که هرگز به سردی نگراید. کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی. ترور و تهمت و فتنه و فریب، با این جوانان ره به کجا تواند برد؟
تأملی بر تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول هزار و چند صد سال پس از عاشورا هر روز این جمله که و الحق حکیمانه گفته اند اسلام محمدی(صلی الله علیه و آله) الحدوث و حسینی(علیه السلام) البقاء است بهتر درک می شود

همچنانکه این کلام نبوی که: حسین منی و انا من حسین نویدی ماندنی است من از حسین هستم یعنی بقای اسلام ناب نبوی صلی الله علیه و آله در گرو عاشورای حسینی(علیه السلام) است که خط بطلانی بر تمام فرهنگ ها و گفتمان های جعلی و تحریفی کشاند برای همیشه تاریخ تا خط حق و شاخص حقیقت تابناک بماند. از همین روی، جریان و جماعتی که می پنداشتند می توانند چهره اصیل اسلام ناب را مات نمایند (اگر ممات ممکن نیست) نفهمیدند که حضرت زینب سلام الله برای تاریخ و آیندگان در مجلس یزید ترسیم کرد که ای یزید به خدا سوگند نمی توانی یاد آل محمد(صلی الله علیه و آله) را از میان ببری و قرآن و وحی را براندازی.
با طلیعه انقلاب اسلامی که پرتویی از عاشورای حسینی(علیه السلام) است بار دیگر حرامیان و زیاده خواهان و قدرت طلبان تمامی توانمندی را به صحنه آوردند تا گفتمان انقلاب اسلامی که ترجمانی از اسلام ناب است را به حاشیه رانده و پروژه براندازی یا تضعیف نظام جمهوری اسلامی را عملیاتی نمایند. 

پیام جهانی امام حسین(علیه السلام) به (مؤمنان)، (موحدان) و (ملحدان)  پیامبر یک رهنمودهای خاصی برای حوزه اسلامی دارد برای آنها که مسلمان اصطلاحی اند.           یک رهنمودهای توحیدی دارد برای آنهائی که مسلمان اصطلاحی نیستند، بلکه یهودی ها و مسیحی ها و مانند آن را هم در بر می گیرد. یک پیام انسانی دارد برای آنها که هیچ دینی را قبول ندارند، نه موحدند، نه یهودی اند، نه مسیحی اند و مانند آن

همانطوری که وجود گرامی رسول اکرم رحمه للعالمین است، برای این 3 گروه، پیام های خاص دارد؛ وجود مبارک أبی عبدالله در نهضت کربلا هم همین کار را کرد

هم برای مؤمنین، هم برای موحدان، هم برای ملحدان عالم. آنچه را که ما در جریان قتلگاه حسین بن علی(علیه السلام) به یاد داریم، از همین قبیل است. 

سالار شهیدان(علیه السلام) و دعوت دشمنان به آزاد مردی 

حضرت بعد از آن سخنرانی ها و آن نامه ها و آن اتمام حجّت ها و اینکه قرآن بر بالای سر گذاشت، فرمود: یا قوم ! بینی و بینکم هذا القرآن، همه این مراحل را پشت سر گذاشت؛

وقتی در قتلگاه، یعنی آن غدیر خونین افتاد، به پیروان اموی خطاب کرد، فرمود: یا شیعه آل ابی سفیان ! ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم (بحار الأنوار ج45)    اگر شما مسلمان نیستید، و خدا و قیامت برای شما مطرح نیست، دین ندارید؛ لااقل آزاده باشید! ما درس آزادگی هم آوردیم. 

(حرّیت) از فضائل مشترک بین المللی اسلام است

انسان چه مسلمان باشد، چه موحد دیگر به نام یهودی یا مسیحی باشد، یا هیچ ملّت و نحلتی را نپذیرد، ملحد باشد؛ باید آزاد باشد. این آزادی یک وصف مشترک است. صدق یک کمال مشترک است، وفای به عهد کمال مشترک است، ادای امانت کمال مشترک است؛ اینها اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد. نظیر نماز و روزه نیست که مخصوص یک گروه خاص باشد. انسان چه مسلمان باشد، چه مسلمان نباشد؛ باید این حرّیت را و این عزّت را و این وفای به عهد را، و این ادای امانت را رعایت کند

فرمود: اگر دین ندارید، در دنیا آزاد مرد باشید. همین بیان نورانی را وجود مبارک زینب کبری (سلام الله) در مجلس شام بیان فرمود که: امن العدل یابن الطّلقاء (بحار الأنوار ج45 ص134)!

بالأخره رعایت بعضی از اصول جزء قوانین بین المللی است، و انسان چه مسلمان باشد، چه غیر مسلمان؛ باید آن اصول را رعایت کند. اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم پیام اسلامی آورد، هم پیام توحیدی، و هم پیام جهانی؛ در نهضت کربلا، یعنی غدیر خونین کربلا هم این 3 پیام کاملاً مشهود است.

 پیمان شکنی سران کفر، علّت مبارزه اسلام با آنان

خدای سبحان در قرآن کریم راجع به مشرکان فرمود: اینها درست است که مسلمان نیستند، یهودی و مسیحی نیستند؛ امّا باید ایمان، یعنی یمین، سوگند، تعهد، تفاهم، کنوانسیون و امضائی که طرفین برای تفاهم کرده اند؛ را محترم بشمارند

فرمود: این مشرکان نه تنها به اصول الهی آشنا نیستند و عمل نمی کنند، بلکه برای اصول انسانی هم ارزش قائل نیستند! قاتلوا ائمه الکفر انّهم لا ایمان لهم (توبه 12) برهانی که قرآن کریم برای جواز مبارزه با این ملحدان اقامه می کند، این است که اینها اهل اَیمان (به فتح الف) نیستند، نه اهل (ایمان)! نفرمود: رهبران کفر را بکشید، چون مؤمن نیستند!

بسیاری افرادند که مؤمن نیستند، موحد نیستند، بلکه کافرند؛ و یک زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر دارند. امّا اگر کسی اهل رعایت تعهد نباشد، قطعنامه را محترم نشمارد، سوگند را محترم نشمارد، برای امضای خود حرمتی قائل نباشد؛ زندگی با او مقدور نیست.