سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

افق های دید امام خمینی(ره) تحولات منطقه

خبر كه به مدينه رسيد، دهان به دهان چرخيد و در همه جاي مدينه كم دامنه آن روزها پيچيد. از مكه خبر آمده بود كه تمامي دشمنان پيامبر خدا(ص) همه اختلاف ها و دشمني هاي خونين هميشگي و چندين و چند ده-يا چند صد- ساله را كنار نهاده و براي هجوم سنگين و سراسري به مدينه النبي(ص) با يكديگر ائتلاف كرده اند تا كار اسلام نوپا و مسلمانان اندك و كم شمار آن روز را يكسره كنند- چيزي شبيه جنگ تحميلي و مشابه فتنه آمريكايي اسرائيلي88- رسول خدا(ص)، پيشنهاد سلمان فارسي را پذيرفت و براي پيشگيري از هجوم و يا كاستن از تلفات، دستور حفر خندق داد. در گرماگرم حفر خندق كه نشانه كم تواني سپاه كم شمار اسلام در مقابل پرتواني لشگر پرشمار دشمن بود از ضربه كلنگ به سنگ، جرقه اي جهيد و رسول خدا(ص) فرمود كه در پرتو آن جرقه، فتح روم و ايران را ديده است. دو امپراتوري بزرگ و ابرقدرت شرق و غرب آن دوران. شايد كساني بودند كه در مقايسه سپاه اندك و كم توشه و توان مسلمين با سپاه پرشمار و قدرتمند مشركان، نويد پيامبراعظم(ص) را ناممكن مي ديدند! و يا انگشت تعجب به دندان مي گزيدند، ولي ديري نپائيد كه نسيم روح نواز و رهايي بخش اسلام به مردم روم و ايران نيز رسيد و سپاه اسلام حاكمان زورگو و ستمگر آن دو امپراتوري بزرگ را به زير كشيد. رسول خدا(ص) اما، به هنگام فتح روم و ايران دامن از خاك كشيده بود، اگرچه از ملكوت اعلي ناظر صحنه بود.
در سال هاي غربت و مظلوميت انقلاب اسلامي و در حالي كه بار ديگر جنگ احزاب به تكرار نشسته و تمامي دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنان عليه ايران اسلامي متحد شده بودند و دو ابرقدرت شرق و غرب، اختلاف ها را كنار نهاده و براي خاموش كردن شعله هاي ستم سوز انقلاب با يكديگر به ائتلاف رسيده بودند و در آن روزها كه چشم دنيانگر اين و آن در آينه صاف، آينده اي براي نظام اسلامي و نوپاي ايران نمي ديد، امام راحل(ره) در «خشت خام»، ذلت اين روزهاي حاكمان ديكتاتور منطقه را مي ديد، صداي شكستن استخوان قدرت هاي استكباري را مي شنيد و با صلابت مي فرمود كه «من با اطمينان مي گويم؛ اسلام ابرقدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد» و تاكيد مي كرد كه «دوران بن بست و نااميدي و تنفس در منطقه كفر به سر آمده است و گلستان ملت ها رخ نموده است و اميدواريم همه مسلمانان شكوفه هاي آزادي و نسيم عطر بهاري و طراوت گلهاي محبت و عشق و چشمه سار زلال جوشش اراده خويش را نظاره كنند... ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم... و دير يا زود ملت هاي در بند شاهد آن خواهند بود... امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) است... جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد... خدا در دنيا، سختي هاي جنگ را به شيريني شكست دشمنان خدا جبران مي كند و چه شيريني بالاتر از اين كه ملت ايران مثل يك صاعقه بر سر آمريكا فرود آمده است»...
راستي اگر اين سخنان حضرت امام«ره» ثبت و ضبط نشده بود و نسل هاي اول و دوم انقلاب اين پيش بيني ها را كه در آن روزها - به ظاهر- نشانه چنداني از آن نبود، با گوش خود نشنيده و به چشم خويش نديده بودند و امروز، روايتگر آن براي ملت هاي مسلمان نبودند، چه كسي مي دانست كه امام راحل ما«ره» رخدادهاي سرنوشت ساز اين روزها و تغيير مسير تاريخ را در آن روزها به چشم جان ديده و از آن خبر داده بود؟

انگار هم اكنون امام بزرگوار ما بر بلنداي جهان ايستاده است و تحولات امروز دنيا را بي كم و كاست روايت مي فرمايد. آيا غير از اين است؟ و آيا آنچه اين روزها در جهان اسلام مي گذرد و در دنياي استكبار در حال وقوع است دقيقا همان نيست كه امام راحل ما«ره» ديده و فرموده بود؟!

نگاه ها از تحولات و انقلاب ها عقب مانده است. موج انقلاب به جهان اسلام جان بخشيده و از آن فراتر رفته است. سنگري را فتح كرده و در حالي كه سنگربانان تازه نفس به ترميم خرابي ها و ساخت نظام هاي جديد با نسخه اسلامي مشغولند، موج بيداري براي تسخير سنگرهاي كليدي ديگر به سرزمين «وايكينگ ها» و «يانكي»ها تاخته است.

نگاه ها از انقلاب ها عقب مانده است و نگاه مشترك امام راحل(ره) و خلف حاضر اوست كه همچنان پيشتاز است و جلوتر از انقلاب ها در حركت است. چه عالمانه و كارشناسانه بود و هست، نگاه آقا كه مي فرمودند امروز آمريكا در ضعيف ترين دوران تاريخ خود قرار دارد و ايران اسلامي درخشنده ترين دوران خود را تجربه مي كند. و امام راحل ما (ره) مي فرمود آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند و توضيح مي داد كه قدرت هاي استكباري بيشتر از آن كه به ماشين جنگي خود تكيه داشته باشند به تشر زدن و ترساندن ملت ها متوسل مي شوند و اين تعبير از حضرت امام است كه آمريكا را به شير پير و بي يال و كوپالي تشبيه مي فرمود كه دندان هايش ريخته است و در حالي كه به شدت مي ترسد، هر از چند گاه براي ترساندن ديگران نعره مي كشد و «يك چيزي هم از او صادر مي شود»!

غربي ها هيچ گاه تصور نمي کردند پس از سه دهه از انقلاب اسلامي الگوي مبارزه سياسي امام خميني (ره) در يک اپيدمي سياسي پايه هاي حکومت هاي پادشاهي را سست کند تا جايي که امروز مجبور به مقابله جدي با تفکر انقلابي در چند کشور اسلامي شده اند . نمودار انتظارات و مطالبات مردم منطقه در گرايش به مذهب بويژه سوداي انتخاب مدل
حکومت هاي آينده، تاثير روش مبارزه سياسي امام بر تحولات چند ماهه اخير کشورهاي منطقه را به خوبي نشان مي دهد .‏

‏1 . نفي تفکر استيلا : نفوذ تفکر برخي آرا و انديشه هاي نظريه پردازان عربي در زندگي سياسي مردم منطقه ، در طول زمان به کمرنگ شدن نقش مشارکتي و نظارتي مردم منجر شد . تا جايي که تفکر مطرح استيلا ( بر حق بودن حکومتي که با زور بر مسند قدرت تکيه زند ) مجراي تنفسي سياسي برخي کشورهاي منطقه را مسدود کرد و اندک علائم حياتي سياسي ، فرصت عرض اندام پيدا نکرد . چنين فضايي بي شباهت به فضاي مبتني بر تقيه تا قبل از نهضت امام خميني (ره) نبود . اين فضا به دفعات در برخي کشورها با نقد محتاطانه حاکمان آغاز شد و تا امروز تا جايي پيش رفت که فضاي سياسي اجتماعي کنوني نه تنها براي قدرت هاي ماسوني جهاني بلکه براي حاکمان مطلق عرب نيز قابل پيش بيني نبود . اصولاً اين تصور وجود نداشت که تابوي خود ساخته حاکمان عرب با پشتوانه ايدئولوژي استيلا که به لعاب اسلام سلطنتي آغشته شده بود ، شکسته شود .‏

2 . نقد ساختار سياسي : با نفي تفکر اسلام سلطنتي راه براي خواسته هاي مردمي در نقد ساختار سياسي کشور باز شد . در بسياري از کشورهاي منطقه که موج انقلاب هاي مردمي آرامش نظام هاي حاکم را برهم زده است ، تغيير قانون اساسي به خواست همگاني تبديل شد. موجي که از تونس و مصر آغاز و با وجود مقابله آهنين آل سعود و آل خليفه در عربستان و بحرين و مقابله مسلحانه طرفداران حکومت علي عبد الله صالح و بر سواحل حاشيه خليج فارس نيز نشست . در بهار عربي نقدهاي روشنفکر مآبانه براي تخطئه حکومت هاي دست نشانده به سرعت جاي خود را به مقابله با رژيم هاي خود کامه داد . فضايي که در سي سال پيش مي رفت تا با دومينوي انقلاب اسلامي ايران تمامي منطقه را شعله ور کند با سياستهاي تحميل جنگ ناخواسته و سياست مهار دوجانبه غلبه الگوهاي اصيل اسلامي ، تفکر نخ نماي شيعه هراسي را به راحتي در بازار مکاره اعراب با قيمتي گزاف به فروش رساند .‏

3 . نفي استعمار و دخالت خارجي :فرد هاليدي تحليلگر آمريکايي ، جذابيت بسيار زياد ايدئولوژي انقلاب اسلامي را ميان اعراب و مردم منطقه به حدي مي داند که اصولا قابل انکار نيست . چنين رويکردي در تحليل تئوريسين هاي غربي از شاخص ترين نمادهاي مبارزاتي عليه قدرتهاي مداخله گر خارجي است .

هفته نامه اشپيگل در آستانه پانزدهمين سالگرد انقلاب اسلامي در نگرشي به مبارزات ضد استعماري مسلمانان به اين نکته اشاره مي کند که اسلام به عنوان مبارزترين مذهب دنيا توانسته با انرژي انقلاب اسلامي ايران برانگيختگي گسترده اي را درميان مسلمانان ايجاد نمايد. شعارهاي اين روزهاي مردم انقلابي منطقه از مصر گرفته که با شعار نه شرقي و نه غربي به ايادي استعمار طعنه تاريخي مي زنند تا مردم يمن که خليفه ناصالح کشورشان را مزدور آمريکا خواندند فريادي است که سالها بنيانگذار انقلاب اسلامي در گوش مردم مسلمان کشورهاي منطقه نجوا کرد و اين بار تحليلگران ورشکسته غربي در سالهاي آتي خواهند نوشت که تحولات منطقه خاورميانه استمرار انديشه هاي امام خميني است . نگرشي که فرداي منطقه را در حوادث گسترده تري رقم خواهد زد . ‏

چند پيش بيني محتمل درمورد تحولات آينده

تحولات رخ داده در اين سال ها و بخصوص ماه هاي اخير، چنان سريع و درعين حال شگرف مي نمود كه به يكباره نظر انبوهي از تحليلگران سياسي و غيرسياسي را به سوي خود جلب و تحليل هاي متفاوتي را از تغييرات مذكور ارائه كرد. درحالي كه گروهي رخدادهاي موردنظر را ناگهاني و غيرمنتظره تلقي مي كردند، متقابلا گروهي ديگر، اين تحولات را نتيجه بديهي بي عدالتي و رفتار غيرانساني كشورهاي سلطه گر و رژيم هاي ديكتاتوري در جهان مي دانستند و اگرچه بعضا قادر نبودند كه زمان رخداد، گستره جغرافيايي و ميزان تغييرات را به طور دقيق پيش بيني كنند، اما ترديدي در وقوع و بروز آن نداشتند.
اما با فراگيرشدن تدريجي بيداري اسلامي و انقلاب هاي رخ داده درسطح جهان، اينك اين سؤال ها مطرح است كه؛ آيا به راستي مي توان حد مرز و پاياني قطعي براي اين تحولات متصورشد؟ آيا نظام استكباري مي تواند بار ديگر امواج خروشان اين درياي متلاطم را كنترل و بر آن مديريت كند؟ آيا دامنه اين تحولات محدود به همين اندازه بوده و ديگران مي توانند نتايج آن را تغيير داده و به نفع خود مصادره كنند؟
حال اين سؤال مطرح خواهدشد كه مهم ترين تحولات آينده جهان معاصر كدامند؟
نابودي رژيم اشغالگر قدس   دراين ميان شايد بتوان از احتمال تغييرات اساسي در ساختار و ماهيت وجودي رژيم صهيونيستي به عنوان يكي از بزرگ ترين اين تحولات نام برد، تحولاتي كه تداوم حيات اين رژيم جعلي را به چالش كشيده و به ياري خدا روند نابودي آن را تسريع خواهدكرد.
شواهد و قرائن حكايت از آن دارد كه علاوه بر هزاران تهديد و مشكل قبلي مطرح براي رژيم خودساخته اسراييل، اينك بحران هويت، آشكارا و به طور جدي تداوم حيات اين رژيم براي تحقق سرزمين يهودي از نيل تا فرات را ممكن ساخته است، رژيمي كه با توسل به هزاران ترفند، تمام تلاش خود را به كار برد تا با جذب و كوچاندن معدود صهيونيست هاي متعصب و پراكنده در سطح جهان، كشوري مجعول را بنا كند، هم اكنون چنان از اصول اعتقادي دين يهود فاصله گرفته و در بحران بي هويتي ناشي از بي ديني و تنوع قوميت ها و نژادهاي متفاوت گرفتارشده كه خود به معضلي جدي و جديد در داخل تبديل شده است.
اينك شواهد نشان مي دهد كه پس از سالها حضور تجاوزكارانه اين رژيم در سرزمين فلسطين، اصول و مباني شيطاني اين فرقه ضاله نتوانسته است بر گرايش هاي قوميتي و سرزميني افراد حاضر در آن كه از اقصي نقاط دنيا گردهم آمده اند غلبه كند. به رغم شعارهاي فريبكارانه، تبعيض نژادي و ايجاد طبقات برتر در واگذاري مناصب دولتي و توزيع تسهيلات و امكانات و همچنين اختلاف نظرهاي شديد سياسيون و حاكمان اين رژيم، براين اوضاع آشفته دامن زده و برنامه هاي تدوين شده حول محور مباني فرقه اي و حزبي كه براي مسخ افكار و تربيت انسان هايي كاملا مطيع و گوش به فرمان اجرا شده نيز نتوانسته است از سهم خواهي طيف هاي مختلف ممانعت به عمل آورد.
از سوي ديگر همزمان با مشكلات اقتصادي و اجتماعي فراوان داخلي، انعكاس ابعاد مختلف رفتارهاي خشونت بار صهيونيست ها برعليه مردم مظلوم و بي دفاع فلسطين از يكسو و نزديك شدن دامنه امواج نهضت بيداري اسلامي به نقاط مرزي اين كشور جعلي، از سوي ديگر، چنان وحشتي را در دل ساكنين غاصب و فريب خورده آن ايجاد كرده است كه نه تنها مهاجرت معكوس را تشديد كرده بلكه حتي مدافعان غربي و شرقي و سازشكاران و حاميان منطقه اي آنها را نيز نگران كرده و باعث شده تا براي در امان ماندن از آثار مخرب اين امواج خروشان، تاحدممكن خود را از مواجهه با آن دور كنند و همين مسئله باعث شده تا مظلوم نمايي هاي رژيم اشغالگرقدس نيز كارايي خود را از دست داده و ماهيت واقعي اين رژيم را هر روز بيش از پيش نزد مردم دنيا برملا شود.
مجموعه اين عوامل و دهها عامل پنهان و آشكار ديگر كافي است تا به رغم اصلاحات ظاهري كه احتمالا به زودي از سوي دولت اسراييل براي همراهي مجدد ساكنين غاصب فلسطين اشغالي و فريب افكار عمومي جهان انجام خواهدشد، حداقل انزواي شديد رژيم صهيونيستي در جريان يك همراهي گسترده درسطح دنيا و با يك اتحاد فراگير در جهان اسلام (حتي در حد بروز جنگي مانند جنگ شش روزه اعراب و اسراييل)، به يكي از پيش بيني هاي قريب الوقوع مبدل شود.
طبيعي است كه در اين فرآيند، بروز هرگونه عمل جنايتكارانه توسط رژيم ضدبشري اسراييل براي برون رفت از اين اوضاع آشفته، دور از انتظار نخواهدبود؛ اما بي ترديد هر اقدامي براي رهايي از غرق شدن در گردابي خودساخته نتيجه بخش نبوده و تنها، اجماع جهاني براي محكوميت و منزوي ساختن اين رژيم موثر واقع خواهدشد.
فراگيري موج بيداري اسلامي   اگرچه غرب و بخصوص آمريكا به دنبال از دست دادن سرسپردگي حاكمان ديكتاتوري همچون بن علي، مبارك، علي عبدالله صالح، قذافي و ديگر كساني كه آخرين روزهاي حكومت خود را طي مي كنند، تمام تلاش خود را براي تجهيز و حفظ رژيم هاي حكومتي اعراب و بخصوص آل سعود به عنوان آخرين و به ظاهر مطمئن ترين پايگاه موجود خود در منطقه بكار برده اند، اما وجود تبعيض در رفتار و عملكرد چند ده ساله حاكمان اين كشورها و جانبداري و همراهي علني آنان با دولت هاي فاسد غربي، بويژه دولت هاي آمريكا و اسرائيل كه همواره به عنوان اصلي ترين دشمنان مسلمانان مطرح بوده اند از يك سو و گستردگي فساد در تار و پود نظام حكومتي آنها از سوي ديگر، شرايطي را بوجود آورده كه نه تنها تغيير در ساختار سياسي و اجتماعي اين كشورها را اجتناب ناپذير و قطعي كرده، بلكه تداوم آن مي تواند به سرنگوني كامل تمام حكومت هاي ديكتاتور فعلي منجر گردد.
در اين ميان شايد دولتمردان عربستان با اتكاء به ثروت هاي بادآورده و حمايت هاي مصلحت طلبانه غرب، خود را از بروز چنين حوادثي مصون بدانند، اما در مورد اين كشور علاوه بر مشكلات فوق بايد به نارضايتي هاي مردم ناشي از خفقان حاكم بر جامعه شيعيان و حتي سني هاي غير وهابي، آثار سوء دخالت هاي چندساله حكام در امور ديگر كشورهاي منطقه و نقش طولاني وهابيون افراطي براي تسلط بر اركان حكومتي و تاثير حضور آنان بر تشديد بحران هايي كه به مثابه آتش زير خاكستر، آماده اشتعال است نيز اشاره كرد.
بنابراين پيامدها و آثار رو به گسترش موج بيداري اسلامي حكايت از آن دارد كه در صورت تداوم اين وضعيت در كشورهاي درگير، نه تنها تسليحات و تجهيزاتي كه براي حفظ تاج و تخت آنها در اختيارشان قرار گرفته كارساز نخواهد بود بلكه حمايت هاي سياسي و مشورتي اروپا و آمريكا نيز، نتيجه اي براي نجات آنها از موج عدالت خواهي و آتش خشم ملت هاي انقلابي دربرنخواهد داشت و چه بسا همين اقدامات با تاثيرگذاري بر چرخه تحولات بتواند به ابزاري براي سرعت بخشيدن به مبارزه عليه خود آنها و اربابانشان تبديل و حكومتي مانند آل سعود را با شدت بيشتري سرنگون كند.
تاثير انقلاب هاي مردمي    با اينكه براي اكثر مردم جوامع غربي تصور وجود نظامي كارآمدتر از نظام هاي سرمايه داري دور از ذهن به نظر مي رسيد و اگر چه در حال حاضر موج بيداري محرومين و كساني كه مورد بي عدالتي و تحت ظلم و ستم قرار گرفته اند به برخي از كشورهاي خاص محدود مي شود، اما قطعا با آشكارشدن دستاوردهاي مثبت تحولات جاري در سطح دنيا، دامنه اين امواج به ساير نقاط جهان نيز گسترش خواهد يافت و همان گونه كه مقام معظم رهبري(دامه) نيز پيش بيني كردند، نه تنها خاورميانه و آفريقا، بلكه اروپا و نيز از نتايج بيداري و قهر انقلابي ملت هاي تحت ستم در امان نخواهند بود.
غالباً ارتباط دولت هاي سلطه گر و سلطه پذير، محدود به روابط بين حاكمان بوده و از پايگاه و جايگاه مردم بي بهره است؛ به همين دليل شايد در گذشته دولت هاي استكباري توانسته باشند در تعاملات سياسي، اقتصادي و يا نظامي با ساير دولت هاي سرسپرده، منافع و موقعيت خود را حفظ كنند، اما از آنجا كه حضور آنها در نقاط مختلف جهان همواره با جنگ افروزي و حمايت از دولت هاي غربگرا و ديكتاتور براي چپاول و غارت منابع و امكانات اين كشورها و تحميل و ترويج فرهنگ منحط غربي همراه بوده است، اين حضور نمي تواند در دراز مدت با ثبات و پايدار باشد.
اين عملكرد وضعيتي را ايجاد كرده كه علاوه بر مردم كشورهاي مستضعف و محروم اقصي نقاط دنيا، مردم كشورهاي غربي و اروپايي نيز با تأسي از فرياد عدالت طلبي مردم ساير كشورها، از ظلم و ستمي كه سال ها از سوي حاكمان بر آنها روا داشته شده ، به خشم آمده و نابودي و تغيير حكومت هاي خود را فرياد بزنند.
به اين ترتيب، احتمال فراگير شدن بيداري عموم ملت هاي تحت ستم در مخالفت با استثمار و استكبار و نظام سست و در عين حال پرزرق و برق و فريبكارانه سرمايه داري در سراسر دنيا و تبديل اين حركت مردمي و خودجوش به يك نهضت جهاني و عمومي، سخن گزافي نخواهد بود، اگرچه در مورد كشورهايي كه فاقد شرايط لازم از جمله وحدت رهبري در انقلاب باشند، احتمال تداوم حركت هاي قهر آميز در قالب جنگ هاي داخلي نيز وجود دارد.
منزوي شدن دنياي غرب  معرفي اكثر كشورهاي اروپايي و بويژه آمريكا به عنوان مقروض ترين كشورهاي دنيا، سقوط ارزش دلار در برابر ساير ارزهاي رايج، سقوط ارزش سهام شركت ها و كاهش معاملات بازار بورس در كشورهاي غربي، ورشكستگي ده ها بانك و تعطيلي صدها كمپاني اروپايي و آمريكايي، افزايش هزينه ها و كاهش شديد نقدينگي آمريكا و غرب، افزايش نرخ بيكاري در اين كشورها و... شواهدي هستند كه به روايت تحليلگران بين المللي، امكان فروپاشي قريب الوقوع نظام سرمايه داري را در آينده اي نه چندان دور محتمل ساخته است.
صرف نظر از اطلاعات و آمار مورد اشاره، تسلط بي چون و چراي صهيونيست ها بر اركان نظام حكومتي غرب و بخصوص آمريكا و كاركردهاي اقليت نگرانه و ظالمانه نظام سرمايه داري كه منجر به پيدايش نظام برده داري نوين و ايجاد يك طبقه محدود فوق العاده متمول و ثروتمند و متقابلا اكثريتي برخوردار از درآمد و امكاناتي محدود و نسبي و بعضاً درحد فقر در اين كشورها گرديد، باعث شده تا به تدريج نقاط ضعف آن براي مردم اين ممالك و ساير جهانيان اثبات و با ايجاد تزلزل در پايه و اساس اين نظام، شرايط براي طغيان جوامع غربي و متلاشي شدن غده چركيني كه سال ها راه تنفس ملت هاي مسخ شده و تحت استثمار اين بخش از كره خاكي را سد كرده بود، فراهم شود.
امروزه سؤال مشترك شهروندان آمريكايي و اروپايي اين است كه؛ با چه منطقي و تا چه زماني بايد هزينه سياست هاي جنگ افروزانه سردمداران و حضور غيرقانوني و غيرمنطقي ارتش هاي خود در نقاط مختلف دنيا را بپردازند؟ چه كسي به آنها اجازه داده تا براي فروش بيشتر تسليحات و تأمين منافع صاحبان شركت ها، شهروندان خود را قرباني كنند؟ چرا بايد ماليات شهروندان اروپايي صرف برنامه هاي غيرانساني رژيم غاصبي شود كه حمايت از او، دستاوردي غير از تصاحب مناصب كليدي كشورهايشان و استثمار شهروندان درجه دو سه اروپايي و آمريكايي و تحميل هزينه هاي سنگين و در نهايت كاهش محبوبيت غرب در نزد افكار عمومي جهان را براي آنها درپي نداشته باشد؟
اگرچه جنبه هاي مثبت قابل توجهي از زندگي مدرن را نيز مي توان در اين كشورها ملاحظه كرد، اما اينك مردم كشورهايي كه همواره به دروغ سرزمينشان براي ديگران به عنوان الگويي نوين از تمدن و آزادي و مدينه فاضله اي عاري از هرگونه مشكل براي يك زندگي عادلانه و ايده آل معرفي مي شد، به ناكارآمدي اين نظام در ايجاد يك زندگي انساني و مطلوب پي برده و به همين دليل با هر بهانه اي تلاش مي كنند تا نارضايتي خود را از انبوه تبعيض ها، نژادپرستي ها و فريب كاري هاي دولتمردان خود بروز دهند.
به همين دليل و با گسترش دامنه بيداري مسلمانان و محرومين و مستضعفين جهان كه روزبه روز بر شدت آن افزوده مي شود، بتدريج امكان حضور غرب در خاورميانه و ساير كشورهاي جهان كاهش و شمارش معكوس براي انزوا و در نهايت فروپاشي نظام سلطه نيز رقم خواهد خورد.
جنگ سرد جديد بين غرب و شرق  آمريكائي ها كه زماني به دور از تبعات جنگ هاي جهاني، تمام تلاش خود را معطوف تسلط تدريجي بر جهان و اعمال نفوذ بر ساختار سياسي و اجتماعي كشورهاي مختلف در جهت كسب منافع نامشروع كرده و بخصوص در چند سال اخير با اتكاء به ثروت هاي بادآورده و قدرت بي حد و حصر نظامي، خود را حاكم بلامنازع جهان دانسته و با وقاحت تمام دخالت در تمام امور بين المللي و حتي داخلي كشورها را حق خود مي دانستند، اكنون به علت عوارض ناشي از مشكلات متعدد داخلي و خارجي، در وضعيتي قرار گرفته اند كه ديگر قادر نيستند، به راحتي و با اتكاء به قدرت اقتصادي يا نظامي، نظرات خود را به رقباي استراتژيك و حتي كشورهايي كه قبلاً مستعمره آنها به حساب مي آمدند، تحميل نمايند.
ضعف ساختار حكومتي، آشكار شدن ناكارآمدي نظام سرمايه داري، بروز مشكلات عظيم اقتصادي، تشديد بحران هاي اجتماعي، جنگ افروزي و آثار نامطلوب حضور آمريكا در نقاط مختلف جهان، از يك طرف و دخالت در امور مختلف كشورها، تحقير ملت ها و تنزل شديد جايگاه بين المللي آمريكا در ميان افكار عمومي جهان، تحريك و حمايت مستقيم و غيرمستقيم از مخالفان زياده خواهي و تداوم رفتار مستكبرانه دولتمردان آمريكايي براي اعمال نفوذ بر تصميم هاي بخش هاي مختلف سازمان ملل، بيداري ملت ها و دهها دليل ديگر، از طرف ديگر سبب شده تا اين كشور به تدريج موقعيت استراتژيك خود به عنوان يك شريك مطمئن براي حكومت هاي وابسته را از دست داده و واقعيت امكان تقابل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و حتي نظامي را بيش از پيش براي جهانيان و بخصوص رقباي قدر او فراهم كند.
هم اكنون رقباي شرقي آمريكا و همپيمانان او نيز بخوبي دريافته اند كه معدود همراهي هاي صورت گرفته از سوي آمريكا و غرب در چالش هاي جهاني، تنها رفتاري كذب براي كسب فرصت هاي بهتر در جهت سلطه بيشتر بر جهان بوده و اين وضعيت سبب شده تا بار ديگر زمينه ها براي احياء مجدد جنگ سرد كه سال ها بر روابط آمريكا و شوروي سابق حاكم بود، فراهم شود. اما آنچه درمورد آينده جهان معاصر قطعي به نظر مي رسد اين كه، دنيا ديگر شاهد جهاني تك قطبي يا دو قطبي نخواهد بود.

صداي پاي اسلام در مبداء بيداري اسلامي   اگر چه شايد خيلي در كشور ما به مسئله مورد بحث ما و اهميت آن پرداخته نشده باشد ولي نگاه بسياري از جهانيان به خصوص سياستمداران غربي اين روزها معطوف به كشور كوچكي است در شمال آفريقا؛ كشور تونس كه نام خود را به عنوان روشن كننده اولين جرقه شعله هاي بيداري اسلامي در تاريخ ماندگار كرد و گويا قصد دارد كه باز هم اولين ها را به نام خود ثبت كند. اولين انتخابات پس از بيداري اسلامي روز يكشنبه در اين كشور برگزار شد تا اگر چه اين كشور پس از جرقه اوليه و فرار زين العابدين بن علي ديكتاتور مخلوعش، كمتر مورد توجه رسانه ها بود، بار ديگر همه دنيا را متوجه خود كند و تيتر يك رسانه هاي جهان را به نام خود سازد.
از اولين روزهايي كه ملت هاي مسلمان در تونس و پس از آن در مصر و بحرين و يمن و ليبي و ... خيابان ها را براي اعتراض به نظام فعلي كشورهايشان برگزيدند و در شعارهايشان خواستار «اسقاط النظام» شدند، مهم ترين بحثي كه در ميان متفكران و انديشمندان سراسر دنيا مورد تعارض و جدال است، ماهيت اين انقلاب هاي مردمي است. چيستي اين اعتراض ها و مبدا فكري آن در طول تقريبا يك سال گذشته همواره محل نزاع بين سياستمداران و انديشمندان بوده است. عده اي اين اتفاقات را «بيداري اسلامي» خواندند. با اين نگاه كه رويكرد غالب معترضين بازگشت به اسلام اصيل و ضرورت اجراي قوانين اسلامي است و در مقابل عده اي كه اكثرا غربي ها و پيروانشان را شامل مي شود اين اتفاقات را حركت مردم براي دست يابي به رفاه اقتصادي، دموكراسي و آزادي و ... معرفي مي كردند. بي شك گروه هاي مختلفي در بطن ماجراها فعال بودند كه هر كدام جهت گيري هاي خاص خودشان را داشتند كه با نظر هر يك از دسته هاي بالا نيز موافق بودند. قطعا بعضي گروه هاي انقلابي مصر كه اسلامگرا خوانده مي شوند، خواستار برقراري حكومتي بودند كه قوانين اسلامي را اجرا كنند و هم چنين بعضي از اين گروه ها صراحتا سكولار هستند و خواستار برقراري حكومتي بر مبناي ليبرال دموكراسي غربي. در هيچ بحثي هيچ كس نمي تواند وجود هر يك از اين گروه ها و ده ها طيف ديگر با تفكرات مختلف را در هر كدام از اين كشورها رد كند ولي آن چه مورد بحث است و محل نزاع، رويكرد غالب مردم معترض و به صورت كلي برآيند انقلاب است. به صرف وجود يك حزب سكولار با مثلا 2000 نفر عضو يا يك گروه اسلامگراي تندرو با همان تعداد عضو كه نمي توان برآيند انقلاب را بررسي كرد. بحث بر سر اين است كه آن چند ميليون نفري كه در ميدان التحرير قاهره جمع مي شدند يا آن چند ميليوني كه جمعه ها را در ميدان تغيير صنعاء سپري مي كنند يا ... در پي رسيدن به چه هستند؟ آيا مردم اين كشورها به دنبال اسلام ناب هستند يا در نقطه مقابل آن در جست و جوي ليبرال دموكراسي خالص غربي؟ حقيقتا با چه معياري مي توان اين رويكرد كلي را فهميد؟
در همه كشورهايي كه تاكنون توانسته اند مراحلي از موفقيت را در انقلاب هاي خود پشت سر بگذارند، انقلابيون به تكاپوي «تغيير قانون اساسي» افتاده اند و دولت هاي انتقالي كه بر سر كار آمده اند، قرار است مقدمات اين اقدام را فراهم كنند. مرحله تغيير قانون اساسي در اين كشورها اگر مهم ترين مرحله انقلاب اين ملت هاي مسلمان هم نباشد، قطعا يكي از مهم ترين و حساس ترين مراحل اين حركات مردمي است. زيرا اين قانون اساسي اين كشورهاست كه آينده كشورها و ملت ها را تعيين مي كند به اين خاطر كه در هر كشوري قانون اساسي به منزله شناسنامه و معرف ماهيت نظام سياسي موجود است. از اين روست كه اين مرحله حساسيت و توجه بيشتري مي طلبد. در اين كشورها قرار شده است تا با گذشتن مدتي مقرر از سر كار آمدن دولت موقت، انتخاباتي آزاد برگزار شود تا اعضاي مجلس موسسان براي انتخاب قانون اساسي با نظر مستقيم مردم كه در واقع انقلابيون حقيقي هستند، مشخص گردند. با عبور از اين مرحله در هر كشوري، در واقع يكي از مسائل اصلي در تعارضات بين متفكران و انديشمندان درباره ماهيت اين انقلاب ها حل خواهد شد. زيرا در اين مجادلات همواره بحث بر سر اين است كه مردم اين كشورها براي دست يابي به چه چيزي قيام كردند و حال مردم در انتخاباتي آزاد گرايش خود را معلوم مي كنند و راه انقلاب خود را برمي گزينند.
مردم كشور كوچك تونس، يكشنبه پس از فراز و نشيب بسيار ، با حضوري 90 درصدي پاي صندوق هاي راي رفتند تا ماهيت انقلاب خود را اگر چه بارها در خيابان ها و شعارهايشان اعلام كرده بودند، به طور رسمي تعيين كنند و نقشه راه و البته منشاء و جهت انقلاب خود را مشخص كنند. تعدد و تنوع بسيار نامزدهاي ثبت نام كرده با گرايش هاي مختلف و حضور پرشور مردم در انتخابات باعث اين شده است تا بتوان حقيقتا نتيجه اين انتخابات را برآيند نظر كلي مردم دانست.
انتخابات برگزار شد و نتايج آن نيز مشخص شده است و از صندوق هاي آن چيزي خارج شد كه خيلي غيرقابل انتظار نبود. «حزب النهضه» بزرگترين حزب اسلام گراي تونس با رهبري «راشد الغنوشي» مبارز برجسته مسلمان، توانست بيشترين كرسي هاي مجلس موسسان را به دست آورد تا رسانه هاي دنيا اسلام گرايان را پيروز اصلي انتخابات معرفي كنند.
اگر چه غرب و در راس آن ها آمريكا پس از سردرگمي هاي اوليه، تلاش زيادي را به طرق مختلف براي مصادره كردن انقلاب هاي ملت هاي مسلمان منطقه به نفع خود انجام دادند، اما در نهايت مردم تونس باز هم پيشرو شدند و بطلان همه تلاش هاي غربي ها را به رخ شان كشيدند و نشان دادند كه ملت ها بيدار شده اند و خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدي (ص) هستند.
مردم تونس نشان دادند كه حركت هاي مردمي ملت هاي مسلمان منطقه «بيداري اسلامي»است؛ نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر و دوران افول تفكرات تمدن غرب بيش از پيش سرعت گرفته است و از اين پس اين اسلام است كه در اين كشورها حرف اول و آخر را مي زند.

تحولات منطقه ؛بيداري اسلامي يا پروژه اي آمريكايي ؟
مقدمه : يكي از مهم ترين تحولاتي كه از سال گذشته خاورميانه و جهان را متاثر ساخته است، به راه افتادن موج خيزش اسلامي در كشورهاي عربي منطقه و شمال آفريقا عليه ظلم و استبداد است كه جرقه آن از كشور تونس زده شد. جايي كه جواني به نام «البوعزيزي» با آتش زدن خود، توفاني به پا كرد كه تاثيرات آن همچنان كشورهاي عربي را يكي پس از ديگري در مي نوردد.
انقلاب مردم مسلمان تونس خيلي زود با سرنگوني ديكتاتوري به نام« زين العابدين بن علي» به ثمر نشست و مردم اين كشور هفته گذشته در اولين انتخابات رسمي پس از سقوط نظام ديكتاتوري بن علي پاي صندوق هاي راي رفتند كه در نهايت حزب اسلامي النهضه با كسب 90 كرسي پيروز انتخابات مجلس موسسان تونس شد. هرچند از قبل پيروزي اسلامگرايان در تونس قابل پيش بيني بود اما از شروع بيداري اسلامي در منطقه و شمال آفريقا همواره برخي رسانه ها و محافل غربي تلاش نمودند با غير اسلامي دانستن جنبش هاي مردمي كشورهاي درگير قيام، تحولات كنوني را پروژه اي غربي قلمداد كنند. « تحولات منطقه ؛ بيداري اسلامي يا پروژه اي آمريكايي ؟ » عنوان شبهه اي است كه در اين نوشتار به آن پاسخ داده مي شود .
آيا تحولات منطقه پروژه اي آمريكايي است ؟
همزمان با شروع تحولات منطقه و شمال آفريقا غربي ها به ويژه آمريكايي ها به رسم سياست و عادت هميشگي خود به دنبال انحراف و تغيير ماهيت اين انقلاب ها هستند تا بتوانند هزينه هايي كه منافع آمريكا در منطقه را به خطر مي اندازد، كاهش دهند. با توجه به بررسي تاريخ سياست خارجي آمريكا و كشورهاي استعمارگري چون انگلستان و فرانسه، اتخاد چنين سياستي نسبت به مردم و انقلاب هاي آنها طبيعي است؛ چراكه هميشه وقتي منافع و جايگاه خود را در حال از دست رفتن مي بينند سعي مي كنند برموج بوجود آمده سوارشده و نهضت ها را از مسير اصلي خود خارج نمايند.(مانند موضعگيري غربي ها در ابتداي انقلاب ايران؛ و تاييد و به رسميت شناختن انقلاب اسلامي و عدم اجازه ورود شاه و خانواده اش به آمريكا جهت كنترل نفرت مردم ايران)
در رقابت هاي حاكم بر روابط بين الملل اين موضوع كه هركس به دنبال منافع خود است و سعي دارد تغييرات و تحولات را در راستاي منافع خود رقم بزند بسيار واضح است و در نتيجه بايد گفت هرگونه تلاش غربي ها براي مصادره انقلاب هاي اخير و تغييير ماهيت آنها، امري طبيعي است و در واقع از غرب رفتاري جز اين انتظار نمي رود. اما نكته عجيب و جالب توجه اين است كه عده اي در جهان اسلام و حتي در داخل جمهوري اسلامي ايران اين ادعا را مطرح مي كنند كه انقلاب ها و نهضت هاي بوجود آمده، نشات گرفته از بيداري اسلامي نبوده و ريشه ديني ندارند بلكه اين تحولات پروژه جديد آمريكا براي خاورميانه است و بجاي طرح خاورميانه اي كه در دولت بوش شكست، خورد در حال اجراست و اين آمريكايي ها هستند كه بطور غيرمستقيم اين جنبش ها را بوجود آورده و از آن ها حمايت مي كنند تا شكل و ساختار خاورميانه جديد كاملا وابسته به آمريكا بوده و اسلام باب ميل آنها را ترويج دهند و حتي راه را براي حضور نظامي آمريكايي ها و ناتو هموار نمايند. بنابراين اين سئوال اساسي مطرح مي شود كه آيا تحولات منطقه پروژه اي آمريكايي است ؟
درپاسخ به اين ادعا كه تحولات جاري برنامه سازي آمريكا است بايد گفت كه اين تحليل، بي پايه و بي ارزش است چراكه تحولات منطقه به هيچ وجه نمي تواند برنامه ريزي آمريكا باشد، زيرا مواضع متناقض و زيگزاگي آمريكايي ها در مورد تحولات منطقه به وضوح نشان دهنده عدم وجود يك سناريوي پيش بيني شده است. يعني آمريكايي ها نيز با يك موضوع غيرمنتظره روبه رو شدند كه ذهن منسجم براي برخورد و مواجه با آن نداشتند.
از سوي ديگر، مجموعه نتايج اين تحولات كاملا به ضرر آمريكا است و اگر تحولات منطقه، برنامه ريزي آمريكايي ها باشد، برنامه ريزي بسيار نابخردانه اي است چون مهم ترين نتيجه اين تحولات، به خطر افتادن تمام منافع حياتي آمريكا در منطقه خاورميانه است. نخستين منفعت آمريكا در منطقه خاورميانه، تضمين عرضه مستمر نفت از منطقه به بيرون است؛ اما تحولات منطقه موجب شد حداقل در حال حاضر، چنين تضميني وجود نداشته باشد و پيش بيني مي شود با ناآرام شدن منطقه، كمتر شود.
دومين منفعت آمريكا، برقرار ماندن موجوديت و امنيت رژيم صهيونيستي و تلاش براي پيش برد عادي سازي روابط كشورهاي اسلامي بااين رژيم است. روشن است كه اين پروژه در حال حاضر دچار اختلالات بسيار جدي شده و روند سازش به طور كامل متوقف شده است. كساني كه با سازش با رژيم غاصب صهيونيستي موافق بودند، ديگر در منطقه بر سر قدرت نيستند و بهترين مصداق آن، رژيم مبارك در مصر است. امروز استراتژيست هاي آمريكايي، حتي تحليل گران راديكال غربي، تقريبا همگي معتقدند دولت هاي آتي منطقه، علاقه كمتري به برقراري روابط حسنه با اسراييل خواهند داشت و وضع براي تل آويو بدتر هم خواهد شد.
با اين وجود در خوش بينانه ترين حالت تا چند سال ديگر منطقه از لحاظ حمله ي اسرائيل به غزه و لبنان بيمه شده است و در صورت حمله اسرائيل، با واكنش سريع مردم انقلابي كشورهاي عربي مواجه خواهد شد. كنترل افكار عمومي و دولت هاي آنها براي غرب بسيار هزينه دارد و در واقع مشروعيت اسرائيل را بيشتر زير سوال مي برد. در نتيجه جايگاه و اعتبار رژيم صهيونيستي آن قدر براي غرب اهميت دارد كه اين چنين، فرزند ناخلف خود را به خطر نمي اندازد تا تحت فشار مردم مسلمان قرارگيرد. سومين منفعت حياتي آمريكا در منطقه،حضور نظامي در خاورميانه است. تداوم حضور نظامي در منطقه خاورميانه كه حتي هم اكنون نيز به ويژه در بحرين، كه ميزبان ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكاست دچار لرزه هاي بسيار جدي شده است. با وضعيت فعلي منطقه، بدون شك آمريكا بايد به فكر چهار هزار نفر از پرسنل سر فرماندهي پنجم خود باشد و اين بدين معنا است كه موقعيت دشمن آمريكا يعني جمهوري اسلامي ايران در جغرافيايي نظامي منطقه تقويت خواهد شد.
بنابراين اگر بپذيريم كه اين تحولات به دست آمريكايي ها صورت گرفته است آنها با آن همه مركز تحقيقاتي و مطالعاتي مهم و معروف خود مي بايست پيش بيني مي كردند كه امكان دارد اين حركت هاي مردمي به كشور هايي نظير بحرين كه آنها در آنجا پايگاه دارند سرايت نمايد.
دليل ديگر در جهت رد نظريه آمريكايي بودن انقلاب هاي منطقه اين است كه اين رويدادها هزينه هاي زيادي را براي غرب بوجود آورده است و در آينده نيز بايد شاهد هزينه هاي سنگين تري بود كه حتي هزينه هاي آن از جنگ عراق و افغانستان نيز شديدتر خواهد بود. اگر به اصطلاح، خليفه كشي در منطقه باب شود در اين صورت هيچ وقت آمريكا حاشيه امني براي حكام دست نشانده خود نخواهد داشت. مردم راه سرنگوني و جرات مقاومت را پيدا كرده اند. از جمله هزينه هاي ديگري كه در اين ميان متحمل شده است اين است كه با رفتن حسني مبارك ، قذافي ، علي عبدالله صالح و بن علي از منطقه چه كسي با وفاتر و خوش خدمت تر از اين افراد براي آمريكايي ها وجود داشته باشد؟ در صورتي كه اگر هركس سر كار بياييد ديگر از اين افراد به آمريكا وابسته تر نخواهد بود. زيرا مطالبه ي اصلي مردم همين دوري جستن از غرب و عمال آن است.
بنابراين از جمله پيامدهاي نهضت هاي اخير براي آمريكا رسوا شدن بيش از بيش چهره دوگانه آمريكايي ها در سر دادن شعار حقوق بشر و دموكراسي خواهي است چرا كه از نظر آنان جنايات اتفاق افتاده در ليبي، يمن و بويژه در بحرين مجاز شمرده شده زيرا كه خواست مردم مخالف منافع و سلطه طلبي آنان است.
در حال حاضر، آمريكا و رژيم صهيونيستي اولين بازنده در منطقه خاورميانه مي باشد و اشتباه است كسي تصور كند كه اين حوادث را آمريكايي ها برنامه ريزي كرده اند. متاسفانه برخي با وجود همه اين استنادات بسيار شفاف، تلاش مي كند تحليل انحرافي خود را هم چنان پيگيري كند.
در همين رابطه استدلال مي شود كه اگر تحولات منطقه را خيزش اسلامي و متاثراز انقلاب اسلامي ايران بدانيم بهانه براي حضور بيشتر نظامي آمريكا در منطقه افزايش خواهد يافت و اين به ضرر جهان اسلام تمام مي شود. به نظر مي رسد اين تحليل نيز مبتني بر عدم درك بنيادين از منطق تصميم گيري آمريكا در منطقه است. به دليل اين كه حضور قبلي شان در عراق به يك شكست تمام عيار منجر شد. به عبارت ديگر، آمريكايي ها نه انگيزه ي اين كار را دارند و نه توان لازم براي اجراي آن را.
بي انگيزگي حضور نظامي آمريكا به اين دليل است كه لشكركشي جديد در منطقه براي اوباما به منزله خودكشي سياسي خواهد بود چرا كه او اساسا با انتقاد از لشكركشي بوش به منطقه توانست در انتخابات رياست جمهوري سال 2008 آمريكا پيروز شود و اگر بخواهد دوباره كار بوش را تكرار كند، پيروزي در انتخابات سال 2012 را از دست خواهد داد. گرچه هم اكنون نيز، موقعيت اوباما موقعيت مستحكمي نيست و تحليل گران آمريكايي هم اظهار داشته اند كه اوباما هيچ علاقه اي به مداخله نظامي در منطقه ندارد.
همچنين آمريكايي ها توان حمله ي نظامي را ندارند زيرا نيروهاي نظامي آمريكا به شدت در منطقه خاورميانه درگيرندو در حال حاضر هيچ ظرفيت نظامي و توان نظامي مطرح نشده اي براي آمريكا باقي نمانده كه بخواهند آن را در يك پروژه نظامي جديد بكار گيرند. حتي در حال حاضر تلاش اوباما اين است كه يك راهبرد منطقي براي مسأله افغانستان تدوين كرده و خود را از باتلاق موجود بيرون بكشد هرچند تا كنون موفق نشده و بعيد است در كوتاه مدت هم بتوانند اين كار را بكند. راهبرد نظامي آمريكا در منطقه، در حال حاضر تلاش براي بيرون كشيدن خود از بحران ها و نه راهبرد توليد بحران هاي جديد است.
ريشه هاي بيداري اسلامي در منطقه كدامند ؟
1-اسلامي بودن قيام ها :
كشور هاي كه اكنون بيداري در آنها به نتيجه رسيده است (مصر، ليبي وتونس) يا فرايند بيداري در آنها در حال به ثمر نشستن مي باشد(يمن، بحرين)اكثريت قريب به اتفاق آنها را مردم مسلماني تشكيل مي دهند كه تعلق خاطر شديد آنها به اسلام و قوانين اسلام به هيچ عنوان قابل انكار نيست . يكي از ويژگي هاي مشترك حاكمان اين كشورها در دوران حكومت خود مبارزه با اسلام گرائي مردم اين كشورها بود. اتخاذ رويكردهاي سكولار در نحوه اداره جامعه ، قلع و قمع مبارزان مسلمان در مصر، برقراري رابطه با دشمن اصلي مسلمانان يعني امريكا و اسراييل، ممانعت از برگزاري واجبات اسلامي نظير نماز و حجاب تنها بخشي كوچك از اراده اسلام ستيزي حكمرانان و ساختار سياسي اين كشورها در طي ساليان متمادي حكومت اين كشورها بود .لذا اسلام ستيزي و سركوب اعتقادات مذهبي مردم مسلمان و معتقد اين كشور ها باعث شكل گيري ريشه هاي عدم مشروعيت اين نظام ها شد كه به همين علت مردم اين كشورها براي حفظ اعتقادات اسلامي به مقابله با نظام حاكم روي آورند. ازديگر نشانه بارز اسلام خواهي و اسلامي بودن ريشه هاي اين انقلابهاي مردمي، مي توان به حضور مردم با نشانه هاي بارز اسلامي نظير حضور با قران در راهپيمايي ها، شكل گيري گسترده ترين تظاهرات عليه ديكتاتورها بعد از نماز جمعه، فراگير بودن شعار الله اكبر به عنوان يكي از اصلي ترين شعارهاي مبارزات، در خواست براي مبارزه با دشمن منطقه اي مسلمانان در منطقه (اسرائيل) و روي آوردن به حجاب به عنوان نماد اسلامي در تونس بعد از سرنگوني بن علي همگي حاكي از سيطره روح اسلام خواهي و حضور پررنگ تفكرات اسلامي در شكل گيري مبارزات اين كشور ها داشته و دارد.
2-مردمي بودن بيداري ها :
يكي از اصلي ترين روش هايي كه حاكمان اين كشور ها قبل از انقلابهاي مردمي در اين كشور ها دنبال مي كردند رويكرد وابستگي به غرب به ويژه امريكا بود.رويكرد وابستگي در اين كشور ها باعث مي شد كه حاكمان اين كشور ها به علت نداشتن پايگاه مردمي در بين ملت خود به دنبال متحد قدرتمندي مي گشتند تا ادامه سلطه خود را تضمين كرده و چند روزي بيشتر بر سرير قدرت باقي بمانند. لذا در ميان ساختار سياسي اين كشور ها وابستگي به امريكا و ديگر كشور هاي نظام سلطه امري يكسان بود . ماهيت وابسته بودن رژيم هاي اين كشور ها باعث مي شد كه منافع كشورهاي بيگانه اما حامي اين رژيم ها بر منافع مردم رجحان و برتري يابد و در اين مسير تامين منافع حاميان و ماندن بيشتر در قدرت اصولي بود كه از سوي هيات حاكمه اين كشور ها دنبال مي شد. از سوي ديگر ذات وابسته بودن به ابرقدرت ها در اين كشور ها باعث مي شد تا مردم در تعيين سرنوشت خود و پيگري منافع ملي خود از كمترين ميزان تاثير گزاري بر ساخت قدرت برخوردار باشند. همين امر يعني عدم مشاركت مردم در قدرت و ساخت سياسي باعث شكل گيري يكي از پايه هاي اصلي اين انقلابهاي شد. انقلابهايي كه با حضور مردم در صحنه به نتيجه رسيد باعث شد تا مردم اين كشور ها براي اولين بار تاثيرگزاري خود را بر ساحت قدرت سياسي اين كشورها ببيند. لذا سرنگوني حكومت هاي وابسته به غرب در اين منطقه استراتژيك به وسيله حضور مردم در صحنه باعث گشوده شدن فصل جديدي از مشاركت سياسي مردم و تعيين سرنوشت خود در اين كشورها شد.
3-ضد نظام سلطه بودن بيداري ها :
تسلط كشور هاي غربي و به ويژه امريكا در ساخت قدرت سياسي و امنيتي اين كشور ها يكي از نقاط مشتركي است كه در مورد تمامي اين كشورها مصداق مشخص و روشني داشته و دارد. حضور رژيم صهيونيستي در اين منطقه و تعهد امريكا به تامين امنيت دائمي اين رژيم از سوي خود باعث مي شد كه امريكاييها براي حضور در ساختار سياسي و امنيتي اين كشور ها براي جلوگيري از رشد عناصر ضد صهيونيستي و تقويت جريانات سازشگر در ميان حاكمان اين كشور ها تلاش وافري بنمايند. نمونه هاي فراواني وجود دارد كه همراهي حكمرانان اين كشور ها علي رغم وجود اراده هاي قوي مردمي مبني بر مبارزه با رژيم صهيونيستي تنها به علت هم پيماني با امريكا و اسرائيل نه تنها به اين خواست ها وقعي ننهاد بلكه دقيقا در نقطه مقابل خواست اكثريت مردم كشورهاي خود همراه و همسو با امريكا و رژيم صهيونيستي در جهت تامين منافع انان گام برمي داشتند. امضاي پيمان صلح با اسراييل، موافقت با حمله اسراييل به غزه و جريان مقاومت اسلامي در منطقه، محدود كردن مبارزان فلسطيني، بستن گذرگاه رفح و محاصره كامل غزه به درخواست رژيم صهيونيستي و اسراييل و علي رغم خواست اكثريت مردم اين كشور ها تنها چند نمونه از هزاران اقدامي بود كه حكمرانان اين كشور ها تنها به خواست امريكا واسرائيل انجام مي دادند.
لذا همين فرمانبرداري و همراهي مطلق با جريانات سلطه بين المللي و تلاشهاي همسو اين دولت ها عليه جريانات اسلامي باعث بوجود آمدن و تشديد موج ضد امريكايي و ضد اسراييلي در بين مردم اين منطقه شد تا جايي كه يكي از درخواستهاي اصلي مردم مصر اخراج و قطع رابطه با اسرائيل و نظام سلطه بين المللي است. بنا براين سقوط دولت هاي متحد غربي در اين منطقه استراتژيك باعث شد تا جريان نظام سلطه متحدان قدرتمند و قديمي خود را از دست بدهند و با روي كار آمدن دولت هاي وفادار به منافع ملي در اين كشورها قطعا رويكرد مبارزه با نظام سلطه يكي از اصلي ترين رويكردهاي آنان خواهد بود. اقداماتي نظير بازگشايي گذرگاه رفح، تظاهرات عليه رژيم اسراييل در مصر، فشار براي قطع گاز ارسالي از مصر به اسراييل و تظاهرات روز نكبت امسال عليه اسراييل كه همگي حكايت از ضد نظام سلطه بودن اين قيام ها دارد زيرا اولويت اول نظام سلطه در منطقه تامين امنيت اسرائيل و تضمين منافع خود است كه با اين بيداري اسلامي به شدت اسيب ديده است.
4 - مشكلات اقتصادي :
بيش تر كشورهاي عربي منطقه از لحاظ اقتصادي دوران بدي را تجربه مي كنند. مشكلاتي مانند بيكاري و فقر، قشر عظيمي از مردم اين كشورها را با خود درگير كرده است به گونه اي كه مردم اين كشورها درآمد سالانه ي بسيار پاييني دارند. به عنوان مثال درآمد سرانه ي مردم در تونس سالانه 3500 دلار، در مصر حدود 1750 دلار و در يمن 2300 دلار است. آمار بيكاري در كشورهاي عربي به طور متوسط 14 درصد اعلام شد و اين در حالي است كه هر ساله 3 درصد به اين رقم اضافه مي شود.
دنياي عرب هم چنين به شدت از لحاظ غذايي به خارج وابسته است و اين كشورها هرگز نتوانسته اند كه توليد كننده هاي خوبي در اين عرصه باشند. بهترين نمونه اي كه مي توان ذكر كرد، مصر است. اين كشور يكي از بزرگ ترين وارد كننده هاي گندم، در دنياست. شورش هاي اجتماعي مصر در دهه هاي اخير به علت بحران نان بوده است. از دهه ي (1950) تاكنون رژيم هاي قدرت طلب در جهان توزيع مايحتاج اوليه ي غذايي توده ي مردم مانند نان، شير و تخم مرغ به شكل يارانه اي را در دستور كار خود قرار دادند تا در قبال آن به آرامش سياسي دست يابند. بنابراين نابرابري هاي اجتماعي يكي از عوامل مهم در قيام مردم عرب بر عليه حاكمان است. هضم شدن اقتصاد اين كشورها در اقتصاد سرمايه داري و حركت در جهت ليبراليسم اقتصادي افسار گسيخته در طول سال هاي گذشته موجبات توسعه ي نامتوازن را فراهم كرده است. پيوستن به سازمان تجارت جهاني و اجرا كردن نسخه هاي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني فاصله ي طبقاتي در اين كشورها را به گونه ا ي فزاينده، بيش تر كرده است. در تحليل قيام هاي مردمي اخير در كشورهاي عربي نبايد دچار تقليل گرايي شد و تنها به يك يا دو دليل عمده بسنده كرد. در واقع در تبيين اين نوع انقلاب ها بايد به دنبال طيف وسيعي از عوامل بگرديم، هر چند كه نقش و اهميت بعضي عوامل بسيار پر رنگ تر و كارسازتر است. يك تحليل علمي و اصيل تنها بر اساس رهيافت چند علتي، حاصل مي شود
مطلب را با سخني از ولي امر مسلمين ، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (مدظله) به پايان مي بريم كه در 14 خرداد امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) فرمودند: « اسلامي بودن، ضدآمريكايي و ضدصهيونيستي بودن و مردمي بودن سه شاخص عمده حركت هاي مردمي در منطقه است .» منابع: 1- wwwfarsnewscom 2 - wwwmehrnewscom3 - wwwLeaderir 4 - borhanir 5 - gozareir

دنيا مخاطب امام خميني(ره) است

وقوع انقلاب اسلامي ايران بسياري از نظريه پردازان و استراتژيستهاي غربي را شگفت زده نمود زيرا جنس اين انقلاب با ساير انقلابهاي جهان متفاوت بود.پررنگ بودن نقش مذهب در انقلاب اسلامي ايران و آگاهي فوق العاده ملت ايران و تبعيت آنها از رهبري بي نظير حضرت امام خميني (ره)منجر به شکل گيري و به ثمر نشستن حرکتي شد که پيام آن را امروزه همه جهانيان شنيده اند و حقانيت آن بر همه مسلم است.در انديشه ناب امام خميني (ره)اساسا قدرتهاي بزرگ هيچ گونه جايگاهي ندارند و مسلمانان جهان نيز نبايد سلطه آنها را بپذيرند.همين نگاه متعالي معمار انقلاب اسلامي ايران منجر به پويايي انقلاب اسلامي و انتقال پيام آن به همه جهانيان گرديد.در اين خصوص گفتگويي با بهروز جعفري عضو کميسيون فرهنگي و نماينده مردم سميرم در مجلس شوراي اسلامي انجام داده ايم که از نظرتان مي گذرد:
حضرت امام خميني (ره)همواره نسبت به صدور پيامهاي انقلاب اسلامي تاکيد فرموده و هرگز نگاه محدودي نسبت به انقلاب نداشتند.اين رويکرد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را چگونه تحليل مي کنيد؟
امام خميني (ره)به طور کلي ديدگاه بسيط و وسيعي در خصوص انقلاب اسلامي ايران داشتند و افق ديد ايشان در اين خصوص گسترده بود.همين نگاه امام خميني (ره)منجر به حفظ انقلاب اسلامي گرديد ،زيرا اگر انقلاب اسلامي ايران تنها در مرزهاي داخلي ايران محصور مي شد قدرت دفاع از آن نيز محدود مي شد.اما زماني که پيام انقلاب در ساير نقاط جهان شنيده شود و حقانيت آن بر همگان اثبات گردد ما از قدرت مانور بيشتري در مقابله با دشمنان انقلاب برخوردار مي شويم.در هر صورت مخاطب امام خميني (ره)مستضعفين جهان و خصوصا مسلمانان بودند.مسلماناني که به معناي واقعي مستضعف بودند.اين استضعاف تنها در قالب فقر و ...خلاصه نشده و نمي شود،بلکه ممکن است اين استضعاف به صورت فکري باشد.در هر صورت مخاطب انقلاب اسلامي ايران بيش از يک ميليارد مسلماني بودند که اکثر آنها طعم استضعاف را چشيده بودند .در هر صورت اين رويکرد جامع امام خميني (ره)در نهايت جواب داد و انقلاب اسلامي ايران جهاني گرديد.
بر اين اساس تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران شاهد شکل گيري تحرکات آزاديخواهانه زيادي در نظام
بين الملل بوديم و تاثيرگذاري فکري انقلاب بر مسلمانان و حتي ديگر ملتهاي جهان بلاانکار بوده است.انقلاب اسلامي ايران منجر به شدت گرفتن موج اسلام خواهي و عدالت در جهان گرديد .اگر در ابتداي انقلاب اسلامي ايران ما بر روي نظريات ام القري و صدور انقلاب کار مي کرديم،امروز مي توانيم با کمال افتخار بگوييم که پيام انقلاب در همه جا منتشر شده و اين پيام از سوي بسياري از ملتهاي جهان درک شده است.در هر صورت همه دنيا مخاطب انقلاب اسلامي ايران بوده است.
رويکرد امام خميني (ره)را نسبت به قدرتهاي بزرگ،خصوصا دو ابرقدرت شرق و غرب در دوران پيروزي انقلاب اسلامي ايران و پس از آن چگونه ارزيابي مي کنيد؟
واقعيت امر اين است که در قاموس و ادبيات امام خميني (ره)
واژه اي به نام ابرقدرت معنا و مفهومي نداشت.امام خميني (ره) شرق و غرب را قدرتهايي پوشالي مي دانست و حتي سقوط آنها را پيش بيني نموده بود.سقوط اتحاد جماهير شوروي و نامه معروف امام راحل (ره)به ميخاييل گورباچف را همه به ياد دارند.نامه اي که در آن صراحتا سقوط کمونيسم پيش بيني شده بود و ايشان خطاب به رئيس جمهور وقت اتحاد جماهير شوروي فرموده بودند که کمونيسم را بايد به زودي در موزه ها جستجو نمود.بنابر اين آمريکا و شوروي سابق هيچ گاه به عنوان دو قدرت جهاني از سوي امام (ره)شناسايي نشدند .ايشان تنها نسبت به قدرت خداوند ايمان داشت و آن را والاترين قدرت در دنيا مي دانستند.در سايه همين اعتقاد امام راحل (ره)بودكه قدرتي جديد به نام انقلاب اسلامي ايران فارغ از دخالت دو بلوک شرق و غرب به وجود آومد.به عبارت بهتر انقلاب اسلامي ايران جريان سومي بود که به وجود آمد و مباني کمونيسم و ليبراليسم را به صورتي علني زير سئوال برد.
نظريه پردازان و تئوريسينهاي غربي تا کنون مطالعات زيادي بر روي انقلاب اسلامي ايران انجام داده اند.آنها ابتدا سعي کردند اين انقلاب را با توجه به داده هاو مطالعات قبلي خود در خصوص انقلابهاي جهان تجزيه و تحليل نمايند اما در نهايت اذعان نموده اند که جنس اين انقلاب با ساير انقلابهايي که در جهان به وقوع پيوسته است تفاوت دارد.نظر شما در اين خصوص چيست؟
نظريه پردازان و استراتژيستها و جامعه شناساني که به بررسي مباني و علل شکل گيري انقلاب اسلامي ايران پرداخته اند،نخست پيش فرضهاي صحيحي در خصوص انقلاب ايران نداشتند.يکي از اصلي ترين اين موارد در نظر گرفتن نقش پررنگ ابرقدرتها در معادلات جهاني بود.همين پيش فرض نادرست سبب شد تا انقلاب اسلامي ايران در ابتدا به صورتي صحيح از سوي برخي استراتژيستهاي غربي درک نشود.اما در ادامه بررسي ها نقاط مميزه انقلاب اسلامي ايران نسبت به ساير انقلابهاي جهان پررنگ گرديد.به عنوان مثال پيامهاي آزادي خواهي،تحرکات فرهنگي ،ارزشي بودن انقلاب و ...جملگي خصائصي هستند که در انقلاب اسلامي ما پررنگ مي باشد .همين انقلاب در نهايت منجر به تغيير معادلات جهاني به ضرر قدرتهاي سلطه گر شد .در قالب يک تشبيه مي توان انقلاب اسلاني ايران را به عضاي حضرت موسي (ع)در برابر مارهاي مصنوعي دو بلوک شرق و غرب تشبيه نمود.اگرچه اين مارها در ابتدا وحشتناک جلوه مي کردند اما تصنعي بودن آن بر همگان آشکار شد.

بازتاب انقلاب اسلامي در جهان اسلام

انقلاب اسلامي ايران به دليل جاذبيت در شعارها، اهداف، روشها، محتوا و نتايج حركتها و سابقه مشترك ديني و تاريخي و شرايط محيطي منطقه‌اي و بين‌المللي، پديده‌اي اثر گذار در جهان اسلام بوده است. اين مايه‌هاي اثربخش به طور طبيعي و يا ارادي و برنامه ريزي شده و از طريق كنترلهايي چون ارگانهاي انقلابي سازمانهاي رسمي دولتي و اداري، ارتباط علمي و فرهنگي، مبادلات تجاري و اقتصادي، در كشورهاي مسلمان بازتاب يافته و دولتها و جنبشها و سازمانهاي ديني را در آن جوامع به درجات مختلف متأثر كرده است.

امروزه نه تنها علاقه مندان و شيفتگان انقلاب اسلامي؛ حتي دشمنان و مخالفان انقلاب ترديدي ندارند و معترف‌اند كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در سال 1357 ش (1979 م) نقطه عطف مهمي نه تنها در تاريخ تحولات سياسي اجتماعي جهان اسلام و حتي جهان بشريت بوده است. اين انقلاب از يك طرف به نظام مستبد و وابسته شاهنشاهي پايان داد و به رغم پيش بيني ها ـ ايجاد يك نظام ليبرال ـ دموكراسي مشابه آنچه در غرب يا كشورهاي جهان سوم مانند هندوستان وجود دارد، يا ديكتاتوري‌هاي مستبد كمونيستي ـ و در كمال شگفتي ناظران و انديشمندان جهاني، نظامي بر پايه ارزشهاي اسلامي و مذهبي بعد از گذشت هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام و نداشتن نمونه‌اي در عصرهاي گذشته مستقر شد و توانست با وجود همه مشكلات، توطئه‌ها و فشارهاي خارجي و داخلي دوام آورد، استحكام يابد و كارايي خود در دنياي مدرن متكي بر سكولاريسم و لائيسم را به اثبات برساند.

از سوي ديگر اين انقلاب به چند قرن خمودي و انحطاط تمدن اسلامي خاتمه داد و موجب بروز نوعي بيداري و احياگري اسلامي بر پايه بازگشت به ايدئولوژي و مكتب اسلام شد و بازار همه ايسمهاي وارداتي ـ اعم از ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم و... ـ را كساد كرد و به جاي آن نوعي شيفتگي و بازگشت به افكار و انديشه‌هاي اسلامي بويژه در نسل جوان، به وجود آورد. پس از انقلاب اسلامي، دولتهاي اسلامي به درجات متفاوتي احساس كرده‌اند براي دوام خود نيازمند نوعي مشروعيت ديني و مردمي‌اند، لذا هر دولت به شكلي براي رفع اين نياز واكنش نشان داده است. ملتهاي مسلمان نيز نوعا به اين نتيجه رسيده‌اند، كه نقشي در قدرت و مشروعيت دارند، لذا هر كدام به فراخور درك خويش تلاش كرده‌اند از حقوق و مزاياي اين توانمندي بهره مند شوند و مطالبات بيشتري مطرح نمايند. امروزه نهضتهاي آزادي بخش غيراسلامي در جهان اسلام رنگ باخته و نهضتهاي اسلامي اصولگرا به سرعت رشد كرده. قدرت يافته است و در واقع حرف اول را در تحولات سياسي اجتماعي معاصر منطقه مي‌زنند.

بي‌ترديد احياگري و بيداري جهان اسلام با پيروزي انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد و از مرحله نظر به عمل و واقعيت رسيد. اگر چه از حدود يك قرن قبل انديشمنداني چون سيد جمال الدين اسدآبادي در جهان اسلام ظهور كردند كه نداي بازگشت به اسلام و رويارويي با فرهنگ غرب را سر مي‌دادند و در اين مسير نهضتها و گروههايي نيز شكل گرفت؛ پيروزي انقلاب اسلامي به همه مسلمانان ثابت كرد بازگشت به اسلام تنها يك خيال نيست و مي‌تواند واقعيت هم داشته باشد. مي‌توان ادعا كرد اولين بازتاب پيروزي انقلاب اسلامي ناشي از شكل گيري نظام جمهوري اسلامي و تداوم اقتدار آن در رويارويي با بحرانها و توطئه‌هاي گوناگون، بخصوص در تقابل با دنياي قدرتمند غرب، بود كه روز به روز بر اميد و اعتماد مسلمانان جهان افزود و آنها را نسبت به بازگشت به عصر شكوهمند اسلامي اميدوارتر كرد. در واقع آنچه آرنولد توين بي در كتاب تمدن در بوته آزمايش در سال 1949 پيش بيني كرده بود، با پيروزي انقلاب اسلامي عينيت يافت.پان اسلاميسم خوابيده است، با اين حال ما بايد اين امكان را در نظر داشته باشيم كه اگر پرولتارياي جهان (مستضعفين) بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يك رهبري ضد غربي شود، اين خفته بيدار خواهد شد. بانگ اين شورش ممكن است در برانگيختن روح نظامي اسلام و حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد اثر روحي محاسبه ناپذيري داشته باشد. زيرا ممكن است پژواك‌هاي يك عصر قهرماني را منعكس سازد. اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر شود اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند.‏

البته ميزان تأثير و بازتاب انقلاب اسلامي بر همه جوامع اسلامي يكسان و يكنواخت نبوده؛ بلكه با توجه به قرابتهاي فكري، فرهنگي و جغرافيايي درجه تأثير آن متفاوت بوده است و چون اين انقلاب بر پايه تعاليم دين اسلام و مكتب اهل بيت به پيروزي رسيد، زمينه تأثير گذاري آن با توجه به همين امر متفاوت بود.

انقلاب اسلامي بر مسلماناني كه پيرو مكتب اهل بيت بودند ـ شيعيان جهان ـ تأثير فوق العاده و شگفتي گذاشت. مي‌توان ادعا كرد جايگاه شيعيان جهان را از حاشيه به مركز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل كرد. شيعياني كه در طول چند قرن همواره در اقليت و آماج حملات شديد تبليغاتي، به ويژه توسط حكام و خلفاي بلاد اسلامي، بودند و با تكيه بر اصل تقيه حتي از بروز انديشه‌هاي خود هراس داشتند، با اين پيروزي جاني دوباره گرفتند و در صف اوّل مبارزه با امپرياليسم و استكبار ايستادند. شرق شناسان و اسلام شناسان غربي كه تا اين زمان توجه چنداني به مكتب تشيع نداشتند و اسلام را از دريچه اكثريت مي‌ديدند و مطالعات و تحقيقات خود را بيشتر بر پايه شناخت اسلام از ديدگاه اهل سنت و جماعت قرار داده بودند، ناگهان متوجه اين غفلت بزرگ شدند و احساس كردند در شناخت مكتب تشيع دچار ابهام شديدي‌اند. در همين راستا بود كه مسير تحقيقات خود را تغيير دادند و با تشكيل كنفرانسها و سمينارهاي مختلف و متعدد و انتشار مقالات و كتب گوناگون تلاش وسيعي را براي شناخت بهتر اين مكتب آغاز كردند.

به جرأت مي‌توان ادعا كرد كه شناخت اسلام از ديد غيرمسلمانان كه قبلاً معطوف به شناخت تعاليم اسلامي با تعبير اهل سنت و جماعت بود، تحول اساسي پيدا كرد و گرايش به درك اسلام از ديد مكتب تشيع بيشتر شد. اگر چه آمار دقيقي در دسترس نيست؛ اطلاعات موجود گوياي اين واقعيت است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تعداد كساني كه از دريچه مكتب اهل بيت به دين اسلام گرويده اند، به طور چشمگيري افزايش يافته است؛ در حالي كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي صرفا كساني اسلام را از اين مسير انتخاب مي‌كردند كه در اثر آشنايي و برخورد تصادفي با ايرانيها يا شيعيان تحت تأثير قرار مي‌گرفتند.

از همه مهمتر تأثير و بازتاب عظيمي بود كه انقلاب اسلامي ميان شيعيان لبنان به وجود آورد و آنها را كه با وجود داشتن اكثريت نسبي، در شرايط سياسي و اجتماعي اسفناكي به سر مي‌بردند، ناگهان بيدار كرد و از آنها كه جامعه لبنان به عنوان محرومين شناخته مي شدند بمب‌هاي متحركي ساخت كه توانستند در برابر اشغالگران، در مدت كوتاهي، پنج قدرت بزرگ غربي را بدون دادن كوچك ترين امتيازي وادار به فرار از اين كشور بنمايند و امروز در حقيقت حزب اللّه لبنان به عنوان نماد خارجي بازتاب انقلاب اسلامي چون ستاره‌اي مي‌درخشد. ‏

انقلاب اسلامي ايران و تاثير آن بر جنبش هاي معاصر

همانگونه که امام خميني رحمه الله فرمود:
”در کلمه توحيد که مشترک بين همه است، در مصالح اسلامي که مشترک بين همه است، با هم توحيد کلمه کنيد.”
البته ويژگي کاريزمايي امام خميني (ره)و مواضع ضد استعماري وي که بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند را مي توان بر تاثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي افزود.
2 - دشمن يکسان:
انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي داراي دشمن مشترکند. اين دشمن مشترک جهان غير و مخالف اسلام به سرکردگي آمريکا و اسرائيل است، در حالي که انقلاب اسلامي با طرح شعار “نه شرقي و نه غربي” علم مبارزه عليه دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است. امام خميني رحمه الله در اين باره فرمود:
”دشمن مشترک ما که امروز اسرائيل و آمريکا و امثال اينهاست که مي خواهند حيثيت ما را از بين ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، اين دشمن مشترک را دفع کنيد.”
در عرصه دروني نيز، مسلمانان دشمن مشترکي دارند، اين دشمن مشترک، عقب ماندگي است و همين مسئله است که تمامي کشورهاي جهان اسلام را در سطح کشورهاي جهان سوم باقي نگاه داشته است.
3 - آرمان مشترک:
انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، خواهان برچيده شدن ظلم و فساد و اجراي قوانين اسلام و استقرار حکومت اسلامي در جامعه مسلمانان و به اهتزاز در آوردن پرچم لااله الاالله در سراسر جهان از طريق نفي قدرت ها و تکيه بر قدرت لايزال الهي و توده هاي مردمند. به سخن امام خميني(ره)، در اين مورد توجه کنيد:
”همه در ميدان باشند، با هم باشند، ما مي خواهيم حفظ اسلام را بکنيم، با کناره گيري نمي شود حفظ کرد، خيال نکنيد که با کناره گيري تکليف از شما سلب مي شود.”
البته برخي از جنبش هاي سياسي اسلامي، تنها خواستار عمل به احکام اسلام در کشورهاي خود و برخي نيز در پي تشکيل يک حکومت مستقل، بدون تاکيد بر شکل اسلامي حکومت هستند. از اين رو، مي توان گفت جنبش هاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامي اند؛ زيرا انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آنها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتواني مارکسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تائيد زد و اسلام را به عنوان تنها راه حل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح ساخت. شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين گفته است:
”انقلاب خميني رحمه الله، مهم ترين و جدي ترين تلاش در بيدار سازي اسلامي... ملت هاي مسلمان بود.”
بنابراين، موجوديت و هستي سياسي جنبش هاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينه هاي لازم براي تاثير پذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است.
4 - وحدت گرايي:
تاکيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه ديگر گرايش جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است؛ چون، انقلاب اسلامي با الگو پذيري از اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، اروپايي و غير اروپايي قائل نيست، بر جنبه هاي اختلاف برانگيز در بين مسلمين پاي نمي فشارد، بلکه با ايجاد دارالتقريب فرق اسلامي، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني (ره) عليه سلمان رشدي و برگزاري هفته وحدت و... در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همين دليل، طيف گسترده اي از گروه هاي غيرشيعي و حتي جنبش هاي آزاديبخش غير اسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگو و اسوه خود قرار داده اند. بنابراين، جاي شگفتي نيست که مسلمانان سني مذهب فلسطيني به نام و ياد امام خميني رحمه الله به عمليات شهادت طلبانه دست مي زنند.

توصيه امام خميني به مسلمانان جهان صراط مستقيم - وصيت نامه امام خميني
بي جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده هاي بومي62 آنان تمام توان خود راصرف شايعه ها و دروغهاي تفرقه افكن نموده اند و ميلياردها دلار براي آن صرف مي كنند. بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه . و مع الاسف در بين آنان از سردمداران و حكومت هاي بعض كشورهاي اسلامي ، كه جز به منافع شخص خود فكر نمي كنند و چشم و گوش بسته تسليم آمريكا هستند ديده مي شود؛ و بعض از روحاني نماها نيز به آنان ملحقند .
امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران ومسلمانان جهان بايد مطرح باشد واهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه افكن خانه برانداز است63 .توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مايوس نمايند .
ب - از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصا در دهه هاي معاصر، وبه ويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي مايوس نمودن ملت ها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است .گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند64، يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است ، و در عصر حاضرنمي شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت آميز65 به گونه طرفداري از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير ازمقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند، و حكومت و سياست وسررشته داري برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است ، چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياي عظام است66 ! و مع الاسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بي خبر از اسلام تاثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مي دانستند و شايدبعضي بدانند! و اين فاجعه بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود .67
62 - استعمار براي نفوذ در كشورهاي اسلامي و ديگر كشورهاي جهان سوم تلاش كرده است با استفاده از تاكتيك بسيار مؤثر «بومي عليه بومي» به اهداف خود برسد، چنانچه در سال هاي پس از جنگ اول جهاني و تقسيم امپراطوري عثماني كه نماد خلافت اسلامي در كشورهاي عربي بود، اين روش كارساز شد و انگلستان با استفاده از رؤساي قبايل و عشيره هاي عرب، آنها را بر مصالح مسلمين حاكم ساخت و موفقيت اين تاكتيك در عربستان، اردن، عراق، بحرين و كويت به خوبي ديده مي شود. در سال هاي اخير و پس از حمله نظامي آمريكا و غرب به بهانه حادثه يازدهم سپتامبر- هر چند ادعاي آمريكا مبني بر دخالت القاعده در اين حادثه، خود استفاده از تاكتيك بومي عليه بومي بود- به افغانستان و عراق و تصرف اين دو كشور اسلامي، استفاده از اين تاكتيك به خوبي ديده مي شود براي نمونه آنها با استفاده از بعضي مسلمانان «تندرو و بي سواد» يا «فقير و محتاج كمك هاي مالي» طراحي انفجارهاي انتحاري را كه از مهم ترين چالش هاي جهان اسلام در دهه اخير بوده است به انجام رساندند. انتخاب رضا شاه توسط انگلستان و نفوذ روشنفكران «بي دين و به ظاهر ملي» در تثبيت حاكميت اين قلدر چكمه پوش نماد بسيار مشخصي از «تاكتيك بومي عليه بومي» درايران است.
63 - در سالهاي ميانه دهه دوم انقلاب نفوذ عناصر تحت سلطه آمريكا در بدنه مطبوعاتي كشور به بالاترين حد خود رسيد به گونه اي كه نيروهاي «ملي، مذهبي» را به اين باور رساند كه به زودي با «انقلابي مخملي»، جمهوري اسلامي ايران را ساقط و حاكميت ليبرال دموكراسي مورد نظر خود را جايگزين خواهند كرد. در راستاي تبليغات گسترده جريان هايي كه در مخالفت با «ولايت فقيه» وجه مشترك داشتند، رسانه هاي آمريكا و غرب با تمام قدرت به كمك آنها آمدند، اما در لحظه به لحظه آن دوران، برخوردهاي حكيمانه مقام معظم رهبري، «شبيخون فرهنگي» افسار گسيخته ياران شيطان، بزرگ و «روشنفكران مرعوب» را بي اثر كرد. مقام معظم رهبري در 27 آذر 78 در خطبه هاي نماز جمعه فرمودند: «انسان غمگين مي شود وقتي بعضي ها طوري تغيير مشي مي دهند كه دشمن برايشان كف بزند». چند ماه گذشت. معظم له در اول ارديبهشت 79 ، اجتماع پرشور ده ها هزار جوان عاشورايي را مناسب ترين مكان براي بيان گوشه هايي از حقيقت ماجرايي تلخ و غم انگيز يافتند وفرمودند:
«من قلباً از بعضي پديده هايي كه در كشور هست رنج مي برم. من نمي خواهم آنچه را كه براي من رنج آور است با افكار عمومي مطرح كنم اما اين نكته كه آن روز گفتم داستان غم انگيزي است، حقيقتاً همين طور است، بنده دو سال قبل از اين در يكي از خطبه هاي نماز جمعه گفتم كه دستگاه هاي استكباري دنيا و دررأس آنها آمريكا از تبليغات براي ساقط كردن و ايجاد اغتشاش استفاده مي كنند..... من حالا مي بينم كه متأسفانه همان دشمني كه به وسيله تبليغات خود همتش اين بود كه افكار عمومي يك كشور را به سمتي متوجه كند، امروز به جاي راديوها آمده درداخل كشورما پايگاه زده است. بعضي اين مطبوعات كه امروز هستند، پايگاه هاي دشمن اند. همان كاري را مي كنند كه راديو و تلويزيون هاي بي .بي. سي و آمريكا و رژيم صهيونيستي مي خواهند بكنند. من نه با آزادي مطبوعات مخالفم نه با تنوع مطبوعات. اگر به جاي 20 تا روزنامه، دويست روزنامه هم دراين كشور در بيايد، بنده خوشحال تر هم مي شوم.... اما امروز مطبوعاتي پيدا مي شوند كه همه همت شان تشويش افكارعمومي و ايجاد اختلاف و ايجاد بدبيني در مردم نسبت به نظام است.... اين يك نوع شارلاتانيسم مطبوعاتي است.... من در لابلاي همين ها اثر انگشت عبدالله بن ابي ها را مي بينم....». شارلاتانيسم مطبوعاتي، ص 69 .
64 - عبدالكريم سروش كه «فلسفه اعتقادي» جريان هاي وابسته به غرب و آمريكا در تقابل با جمهوري اسلامي ايران را تبيين مي كند معتقد است:« حكومت ديني جلو رشد علمي مردم را مي گيرد. در نظام لائيك تركيه، روحيه علم جويي و حقيقت طلبي بهتر رشد كرده است، زيرا آنجا ارزش هاي ديني را با علم مخلوط نكرده اند.» روزنامه كيهان، شماره 16847 به نقل از روزنامه نشاط. به راستي اگر دردوران پس از مشروطه، روشنفكران مرعوب از غرب، سرديگ پلوي سفارت انگليس مي نشستند و آخرت خود را به يك نوبت غذاي بي ارزش مي فروختند، اكنون و پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه «بزرگ ترين انقلاب قرن» ناميده شده و با رشد عظيم علمي جوانان، وارد دهه چهارم حيات مقدس خود شده است، اين افراد خود را به چه فروخته اند؟ مقام معظم رهبري با بيان اين مطلب كه دشمن توسط وابستگان فكري خود تلاش مي كند شبهه افكني و ترديد افكني را در بين مردم ايران گسترش دهد مي فرمايند: از همان سال هاي هفتاد و سه، هفتاد و چهار، هفتاد و پنج و هفتاد و شش، روز به روز اين تقابل شديدتر شد. رخنه افكني در مباني اعتقادي و ارزشي نظام در سطوح مختلف شروع شد. حتي در خود انقلاب و حتي در ريشه هاي عميق تر انقلاب مانند اسلام، عاشورا، تشيع و جدا نبودن دين از سياست كه جزو مباني مسلم فكري در نظر متصديان انقلاب و روشنفكران كشور پيشروان اين حركت عظيم بود، شبهه افكني و ترديد افكني به شكل همه جانبه و عميق شروع شد. سمينارها تشكيل دادند، كنگره ها تشكيل دادند، نشريات تخصصي در اين زمينه در خارج از كشور به وجود آوردند و هر چه هم مي توانستند درداخل كشور از پايگاه هايي كه ممكن بود در اختيار آنها باشد و دراختيارشان بود، استفاده كردند. البته عده اي نمي فهميدند چه كار مي كنند، اما عده اي هم مي فهميدند. عناصر داخلي، بعضي هم مي فهميدند كه چه كمك بزرگي به دشمن مي كنند. كمكي كه متأسفانه تا امروز هم ادامه دارد و به عنوان شيوه اي كه دشمن آن را انتخاب كرده است، ادامه هم خواهد داشت. سخنراني 22/2/1382 .
65 - يكي از تاكتيك هاي بسيار مهم و در بسياري مواقع اثر گذار رسانه هاي بيگانه در بين جوانان، مخصوصاً دانشجويان ايجاد «شبهه» است. سؤال پشت سؤال، همراه با مغالطه هاي بي محتوا، تا جوان تلاش مي كند پاسخ اولين سؤال را پيدا كند، سؤال بعدي مطرح و عموماً بنيان هاي اعتقادي را هدف قرار مي دهند. مقام معظم رهبري در تبيين اين موضوع مي فرمايند: «جوان شبهه پذير است، ليكن به همان اندازه اي كه شبهه را مي توان دراو آسان القاء كرد، پاسخ شبهه را هم به آساني مي شود در او القاء كرد.» روزنامه جمهوري اسلامي، 14/6/79.
درنگاه حضرت آيت الله العظمي خامنه اي دشمن تلاش مي كند مبارزه با جمهوري اسلامي را تقابل نظري و اعتقادي در كنار تخاصم عملي قرار دهد: «آمريكا بعد از اين كه سال هايي را در مقابل جمهوري اسلامي و ملت ايران، با اين روش عمل كرد، به اين نتيجه رسيد كه تقابل عملي كافي نيست و بايد در كنار آن، تقابل و تخاصم و مبارزه نظري را هم شروع كنند. معناي تقابل نظري چيست؟ يعني مبارزه با جمهوري اسلامي در صحنه اعتقاد، در زمينه فرهنگ و در زمينه مسائل اخلاقي. البته قبلاً هم يك مبارزه جدي بود؛ منتها احساس كردند بايد نقطه ثقل اين باشد. فكركردند با مبارزه اعتقادي مي توانند بخش عظيمي را فلج كنند و يك مانع را بر دارند. فكر كردند با مبارزه در زمينه هاي اخلاقي، يك بخش ديگر از امكان و سلاحي را كه در اختيار جمهوري اسلامي است، بگيرند؛ يعني اين سياست امريكا شد.» سخنراني 22/2/1382 .
66 - ولايت فقيه به عنوان عمود خميه انقلاب اسلامي ايران، خواب را از چشم دشمنان اسلام ناب محمدي ربوده است، اسلام شناسي آمريكايي ها در نوع خود جالب است، ضمن اينكه نشانگر اين هشدار مهم است كه به راستي مخاطبان آنها در جامعه ما چه كساني هستند. راديو آمريكا در اولين سال هاي طراحي خود براي استحاله نظام اسلامي مي گويد: «اصلاً هيچ كس در فقه، هيچ فقيهي تاكنون نيامده و نگفته كه ولايت فقيه به معناي حكومت است، زيرا، امروز يك جامعه روشنفكري مي خواهيم.» راديو آمريكا، 10/5/74.
67 -اين نظريه را مقايسه كنيد با سخن «سعيد حجاريان»، تئوري پرداز مسايل سياسي جبهه دوم خرداد، مخصوصاً در سال هايي كه در مسند قدرت قرار گرفتند، ايشان مي گويد: «اين را به صراحت اعلام مي كنم كه به پاره اي از قرائت ها از ولايت فقيه كه شبه سلطنتي فقيه است، نه اعتقاد قلبي دارم و نه التزام عملي.» روزنامه صبح امروز، شماره 59 . بنگريد كه امام خميني چه
مي فرمايند: «از اين رژيم اين قدر تبعيت نكنيد. از اين غربي ها، از اين شرقي ها، كافي است ظلمي كه تاكنون به ما شده است. باز هم بايد زير بار ظلم برويم باز هم از زيربار اسلام مي خواهند خارج بشويم. اين يك مسأله تشريفاتي، بله آقايان بعضي شان مي گويند مساله ولايت فقيه اگر يك مسأله تشريفاتي باشد مضايقه نداريم اما اگر بخواهد در امر دخالت كند نه ما آن را قبول نداريم. حتماً بايد يك كسي از غرب بيايد. ما قبول نداريم كه يك كسي اسلام تعيين كرده او دخالت بكند. اگرمتوجه به لازمه اين معنا باشند مرتد مي شود لكن متوجه نيستند.» صحيفه نور، جلد 6، ص 34

خطر تكرار مشروطه دغدغه خاطر امام

اكنون اين پرسش مطرح است كه امام(رحمه الله) چگونه توانست اين نهضت بزرگ را به پيش ببرد، در حالي كه راديو، تلويزيون و روزنامه ها در اختيار او نبود و حتي يك دستگاه ضبط صوت به سختي پيدا مي شد؟!
امام(رحمه الله) براي اين كار، ابتدا سطح علمي حوزه علميه را ارتقا بخشيد و شاگردان بسياري را تربيت كرد كه اسلام شناس، هم فكر و با احساس مسؤوليت بودند. شاگردان نيز اين انديشه را ميان توده هاي مردم منتشر ساختند و آنان را متوجه مسؤوليت سياسي و اجتماعي خويش كردند. سخن امام اين بود كه حفظ اساس اسلام از نماز واجب تر است. اين امر مطلب ساده اي نبود كه مردم به راحتي آن را بپذيرند، بلكه امام خميني(رحمه الله) سال ها براي آن زحمت كشيد و خون دل خورد. ابتدا اين مسأله را در حوزه علميه مطرح ساخت و سپس ميان مردم تثبيت شد. مبلّغان مذهبي و شاگردان آن بزرگوار مردم را متوجه اهميت حفظ اساس اسلام و اهتمام به اجراي احكام اسلامي كردند. از آن جا كه امام خميني(رحمه الله) فردي مخلص بود خدا هم او را ياري كرد و توانست اين قدم اول و مهم را به درستي و با استحكام بردارد. از اين پس امام(رحمه الله) مترصد فرصت مناسب براي بهره برداري از اين موقعيت فرهنگي بود. پس از آن، قضاياي دوازدهم محرم 1383 ق يا همان پانزده خرداد 1342 ش به وجود آمد. امام خميني(رحمه الله) در سخنراني دوازدهم محرم خويش فرمودند، برخي خيال مي كنند بني اميه با امام حسين(عليه السلام) و فرزندانش دشمني داشتند، حال آن كه اين گونه نيست، آنان با اساس اسلام دشمني داشتند.
به عنوان شاهدي براي اين فرمايش حضرت امام(رحمه الله) مي توان به قضيه گفتگوي مغيره و معاويه اشاره كرد. مغيره به معاويه گفت، حال كه حكومت تو مستقر شده قدري با پسرعموهايت (بني هاشم) مدارا كن. معاويه در پاسخ گفت مگر نمي بيني محمد نام خويش را در كنار نام خدا آورده است. تا آن را از بين نبرم آرام نمي گيرم!
معاويه نه تنها نسبت به اجراي احكام اسلامي بي اهميت بود، بلكه در عقايد ديني تشكيك مي كرد و در مواردي آن را به مسخره مي گرفت. براي مثال، روز چهارشنبه نماز جمعه خواند!! او اعلام كرد كه چون نمي تواند روز جمعه نماز بخواند، بنابراين دو روز زودتر نماز را اقامه مي كند! اين كار معاويه بي اعتنايي كامل به حدود و دستورات شرع و بازي با دين بود. در واقع، او اسم اسلام را حفظ كرد ولي محتوا را تغيير داد.
در هر صورت، دولت علم در زمان شاه لايحه اي را به تصويب رساند كه بر اساس آن، شرط مسلمان بودن انتخاب كننده يا انتخاب شونده، حذف شد. هم چنين بر اساس اين لايحه، نمايندگان مجلس به هنگام اداي سوگند، لازم نبود به قرآن كريم سوگند ياد كنند، بلكه سوگند به كتاب آسماني كافي بود. امام خميني(رحمه الله) با تيزبيني خويش تشخيص داد كه اين لايحه در واقع نقطه آغازي براي محو اسلام است. تشخيص امام اين بود كه آنها به اين لايحه غيراسلامي بسنده نمي كنند بلكه در پي آن قدم هاي ديگري براي ساقط كردن اسلام برخواهند داشت. از اين رو امام خميني(رحمه الله) سخنراني تاريخي و عجيب خويش را در عصر عاشورا در مدرسه فيضيه ايراد كردند و زلزله اي در اركان نظام شاهنشاهي به وجود آوردند. آنان فكر نمي كردند كه چنين قدرت بزرگي در ميان مدرّسان حوزه علميه قم وجود داشته باشد. پس از اين سخنراني، نيمه شب همان روز امام(رحمه الله) را دستگير و سپس در زندان انفرادي حبس كردند. به محض اطلاع مردم از دستگيري امام، مردم قم، تهران و ورامين و برخي شهرهاي ديگر سراسيمه به خيابان ها ريختند. آنان با شعارهاي خود خواستار آزادي امام خميني بودند. حادثه 15 خرداد پس از حادثه محرّم بود و مردم از كشتار رژيم شاه در قم و حوادث مدرسه فيضيه اطلاع داشتند. از اين رو آنان عكس العمل سخت دولت پهلوي را احتمال مي دادند. با اين حال در حركت اعتراضي گسترده اي شركت كرده و حتي زنان با چادرهاي مشكي، چاقوهاي آشپزخانه خود را به دست گرفته و به خيابان ها آمدند. عده اي از خانم ها به مردها گفتند اگر شما براي نجات امام اقدام نمي كنيد، پس در خانه بنشينيد و ما خود اقدام مي كنيم! چه عاملي باعث حضور گسترده مردم از مرد و زن شده بود؟ آيا مردم براي انجام اين حركت منتظر فتواي علما بودند؟ اساساً در اين حالت نياز به فتوا نبود؛ چه اين كه دين در خطر بود. اين مسأله از قطعي ترين مسايل دين است و قطعيات دين نيازمند تقليد نيست. اگر دين در خطر باشد همه چيز بايد فدا شود.
در هر حال، حكومت وقت با كمال بي رحمي و قساوت به كشتار مردم پرداخت و در كمتر از 24 ساعت پانزده هزار نفر از مردم را همانند برگ خزان به زمين ريخت. آن گاه جنازه ها را تا پاسي از شب و با كاميون هاي متعدد به بيرون شهر حمل كردند، در حالي كه در ميان اجساد تعداد زيادي مجروح و زخمي نيز وجود داشتند كه پيوسته ناله مي زدند. با اين حال مردم از خواسته خويش دست برنداشتند.
جريان پانزده خرداد يك حركت مردمي، و بدون برنامه ريزي قبلي و بدون دخالت حزب يا گروه خاصي بود و در آن تمام اقشار مختلف مردم و طبق احساس ديني خويش شركت داشتند. امام خميني(رحمه الله) فرمود آن جا كه پاي دين در خطر باشد تقيه حرام است. نيز فرمود هرگاه اساس اسلام در خطر باشد بايد به پا خاست «ولو بلغ ما بلغ»؛ تا به هر جا برسد، گرچه هزاران نفر كشته شوند. در اين جا مسأله دستگيري يك عال م مطرح نيست، مسأله دين است. امام خميني(رحمه الله) به خوبي توطئه هاي دشمن را تشخيص داد و براي مبارزه با آن كمر بست. آفرين به فهم پيرزناني كه از خانه هاي پايين شهر و با همان كاردهاي آشپزخانه براي دفاع از اسلام وارد ميدان شدند. افتخار به شيرزناني كه در مكتب حسيني پرورش يافتند. آنان پيشگامان انقلاب اسلامي بودند.
امروز پيام ما به دشمنان اسلام آن است كه آن پيرزنان امروز جاي خود را به نسل بعد داده اند. امروز شيرزنان ايران با قدرت و تجربه بيشتر، شناخت افزون تر و با تصميم قطعي تر، براي حفظ اسلام آماده اند. نه تنها زنان، بلكه خيل مردان و جوانان مسلمان با يك اشاره مقام معظم رهبري تا پاي جان خواهند ايستاد و بارها اين امر را اثبات كرده اند.
دغدغه خاطر امام خميني(رحمه الله) امام خميني(رحمه الله) تنها از يك چيز نگراني داشت و آن اين كه مبادا آنچه بر سر انقلاب مشروطيت آمد بر سر انقلاب اسلامي نيز بيايد. اين مسأله، بزرگ ترين دغدغه امام بود. با ملاحظه سخنراني ها و بيانيه هاي امام مي توان به خوبي به اين نكته پي برد. امام مي فرمود: مبادا ما را به وضع سابق برگردانند و دشمنان بر مملكت مسلط شوند. امروز تمام صفحات وصيت نامه امام خميني(رحمه الله) براي ما درس بيداري، راه گشاي مشكلات ما و درمان دردهايمان است. اين سند مهم تنها يك وصيت نامه كم اهميت نيست و نبايد به سادگي از كنار آن گذشت. جمله جمله آن، درمان دردهاي اجتماعي ما است. وصيت نامه اي كه سال ها پيش به نگارش درآمده، برخي جملات آن گويا براي امروز ما نوشته شده و امام(رحمه الله) وضع كنوني ما را پيش بيني مي كرده است. وصيت نامه اول ايشان خيلي پيش تر از وفاتشان نوشته شد و آن گاه امام خميني(رحمه الله) پس از مدتي تغييرات كمي در متن آن به وجود آوردند و مقدمه اي نيز بر آن افزودند. بنابراين متن وصيت نامه همان است كه پيش تر نوشته شده بود.
امام تا آخرين لحظات حيات خويش نگران نفوذ نااهلان، نامحرمان و غرب زدگان در دستگاه هاي حكومتي بود. متأسفانه به اين وصيت نامه به طور كامل عمل نشده و آن دغدغه به جاي خود باقي است؛ هر چند هنوز هم دير نشده است. امام خميني(رحمه الله) اين نامحرمان را «انسان هاي بي محتوا» و مقام معظم رهبري آنان را «انسان هاي بي غيرت» خواندند؛ يعني همان كساني كه حاضرند شرافت ملي خويش را با دلار معامله كنند! امام(رحمه الله) در وصيت نامه خويش مي فرمايد: هرگاه نماينده مجلس بر خلاف رفتار اسلامي و مصالح كشور قدم برداشت اعتبارنامه او را لغو و از مجلس بيرونش كنيد.1 آري، اين چشم دوربين و فكر دورانديش امام خميني(رحمه الله) بود كه احتمال بروز چنين وضعيتي را مي داد.
اكنون( سال هاي نيمه دوم دهه هفتاد )، ما به نامحرمان،فريب خوردگان، خودباختگان و غرب زدگان كه در برخي دستگاه ها نفوذ كرده اند با صد زبان پيام مي دهيم كه همان كساني كه حماسه پانزده خرداد را به وجود آوردند امروز حاضرند به صورت بسيار قوي تر، آن را بيافرينند. امام(رحمه الله) خطاب به اين عده فرمود: اگر به خدا و قيامت اعتقاد نداريد، بدانيد اسلام براي دنياي شما بهتر از ديگران است؛ فكر نكنيد اگر آمريكا به اين مملكت بيايد آن گاه شما آقايي خواهيد كرد! در آن روز بدترين روزگار را خواهيد داشت؛ چرا كه مي دانند شما خائن هستيد، از اين رو آنان نيز به شما اعتماد نخواهند كرد.
1. امام خميني(رحمه الله) در بخشي از وصيت نامه خويش مي فرمايند: «از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصرهاي آينده مي خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته، به مجلس راه يابد؛ و به اقليت هاي مذهبي رسمي وصيت مي كنم كه از دوره هاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي و غير وابسته به قدرت هاي جهان خوار و بدون گرايش به مكتب هاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند و از همه نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادري با هم مجلسان خود رفتار و همه كوشا باشند كه قوانين، خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشند». ايشان هم چنين در باره انتخاب نمايندگان مجلس، خطاب به ملت مي فرمايند: «وصيت اين جانب به ملت، در حال و آتيه آن است كه با اراده مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور، در هر دوره از انتخابات، وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين مي باشند و غيرمنحرف از صراط مستقيم به سوي غرب يا شرق و بدون گرايش به مكتب هاي انحرافي و اشخاص تحصيل كرده و مطلع بر مسايل روز و سياست هاي اسلامي به مجلس بفرستند». آيت الله محمد تقي مصباح يزدي

امام خميني صاحب قلب سليم
امام خميني(س) يگانه شخصيتي است كه به اعتراف دوست و دشمن بيشترين تأثير را با انقلاب الهي خويش در جامعه جهاني معاصر داشته و به عنوان احياگر ارزش هاي ديني و معنوي در قرن حاضر مطرح مي باشد. و به واقع، زندگي پرماجراي آن فرزانه دوران، كه با عزت و سرافرازي آمد، با عزت و اقتدار به سر برد و با عزت و عظمت رفت، تجسم عيني معارف عظيم قرآني و تحقق انسان كمال يافته اي است كه مقصد و مقصود از كتاب آسماني قرآن را دريافت و پيوسته در طريق سلامت با ايمان خالصانه و عمل صادقانه به سوي نور مطلق سير نمود تا راضي به لقاي محبوب خويش، پروردگار بي نياز نايل آمد. آنچه در اين مقاله تبيين مي شود، بررسي ديدگاه حضرت امام درباره مقصد و مقصود قرآن كريم است كه نيل به آن باعث عزت و سربلندي خود ايشان گشته است.
قلب سليم، سرمايه نجات بخش قرآن كريم، قلب سليم را به عنوان سرمايه نجات بخش در روز رستاخيز معرفي نموده و از زبان پيامبر بزرگ خدا، ابراهيم خليل(ع) فرموده است: «يوم لا ينفع مال و لابنون¤ الا من اتي الله بقلب سليم؛ (شعراء 89-88) روزي كه ]در آن[ مال و فرزندان سودي نمي بخشد، مگر كسي كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.» بر طبق اين آيه، سرمايه هاي مهم زندگي دنيا كه در رأس آنها اموال و فرزندان هستند، در صورتي كه انسان از گوهر گرانبهاي قلب سليم بي بهره باشد، كوچك ترين فايده اي براي او نخواهند داشت؛ چه اينكه اجازه ورود به رواق روح افزاي قرب الهي، تنها به كساني داده مي شود كه قلبشان خالص و مطهر از آلودگي ها و مزين به انوار توحيدي باشد. به قول سعدي شيرازي:
قلب زر اندود نستانند در بازار حشر خالصي بايد كه بيرون آيد از آتش سليم
امام صادق(ع) در توضيح آيه فوق فرمود: «القلب السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه قال و كل قلب فيه شرك او شك فهو ساقط؛8 قلب سليم قلبي است كه خدا را ملاقات مي كند، در حالي كه غير از او در آن نباشد. ]و[ فرمود: و هر قلبي كه شرك يا شكي در آن است، فرومايه و بي ارزش مي باشد.» رسول اكرم(ص) نيز در پاسخ به كسي كه درباره قلب سليم پرسيده بود، فرمود: «دين بلاشك و هوي، و عمل بلاسمعه و رياء؛9 ]قلب سليم[ دين بدون شك و هواي نفس، و كردار بدون شهرت طلبي و رياء است.» امام خميني(س) با توجه به روايات فوق و نظاير آنها در تعريف قلب سليم مي فرمايد: «عبارت از آن قلبي است كه در آن غير خدا نباشد و از شك و شرك خالص باشد.»10 به همين جهت است كه قرآن كريم، قلب سليم را به قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم(ع) نسبت مي دهد؛ چرا كه با خلوص نيت و تنها به خاطر جلب رضاي پروردگارش با شرك و بت پرستي به مبارزه برخاست: «و ان من شيعته لابراهيم¤ اذ جاء ربه بقلب سليم¤ اذ قال لابيه و قومه ما ذات تعبدون؛ (صافات 85-83) و از پيروان او (نوح) ابراهيم بود. ]به خاطر بياور[ هنگامي را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد؛ زماني كه به پدر (عمويش) و قومش گفت: اينها چيست كه مي پرستيد!» بنابراين، با عنايت به اينكه «قلب» در اصطلاح قرآن به معني روح و عقل است،11 در يك جمع بندي مي توان گفت: صاحب قلب سليم كسي است كه روح و عقلش از هرگونه شرك و شك در حيطه عقيده و هرگونه گناه و فساد در مرحله عمل پاك و مبرا باشد.
آري، همان طور كه سلامتي قلب ظاهري، باعث سلامتي ساير قواي جسماني، و بيماري آن سبب بيماري همه اعضاي جسم است؛ چرا كه قلب، غذا و اكسيژن را به وسيله خون به تمام نقاط بدن مي رساند، همين گونه، سلامت و فساد برنامه هاي زندگي آدمي بازتاب و جلوه اي است از سلامت و فساد عقيده و اخلاق انسان در محدوده قلب باطني (روح و عقل). به راستي اگر بوستان سرسبز دل از طوفان هاي بنيان كن شرك صيانت گردد و از علف هرزه هاي رذائل نفساني زدوده شود، انواع ميوه هاي فضائل روحاني در آن پرورش مي يابد و نه تنها خود فرد بلكه خانواده و ساير افراد جامعه از آن بهره مند مي گردند.
قلب سليم، نعمتي بزرگ است كه نصيب هر كس شود، از تمامي شرك و شك، رياء و ترديد، كفر و نفاق، كينه و حسد، حب دنيا و خلاصه همه آلايش ها پيراسته و پاك مي گردد. امام باقر(ع) فرمود: «لا سلامه كسلامه القب؛ 12 هيچ سلامتي همچون سلامتي قلب نيست.» و اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «اذا احب الله عبدا رزقه قلبا سليما و خلقا قويما؛13 هرگاه خدا بنده اي را دوست داشته باشد، به او قلب سليم و اخلاق استوار ]و نيك[ روزي مي دهد.» قرآن كريم، اوصاف مختلفي براي قلب ها ذكر نموده كه برخي از آنها عبارت اند از: «سخت»،(مائده 13) «ناپاك»،(مائده41) «بيمار»،(بقره6) «مردد»(توبه45) «منحرف»(تحريم4) «متعصب»،(فتح26) «گناهكار»(بقره283) و «مهر خورده»(توبه 87). و در برابر اين قلوب، قلب سليم را مطرح نموده كه هيچ يك از اين عيوب در آن نيست؛ يعني همان قلبي كه در روايات اهل بيت(ع) «حرم خدا» ناميده شده است. صادق آل عصمت و طهارت(ع) در اين باره مي فرمايد: «القلب حرم الله فلاتسكن حرم الله غيرالله؛14 دل، حرم خدا است، پس غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن!» چون بماند از خلق گردد او يتيم انس حق را قلب مي بايد سليم5 1
همان قلبي كه در صورت پاك ماندن مي تواند به ملكوت جهان نظر كند و به رؤيت اسرار و حقايق غيبي بنشيند؛ چنان كه در حديثي از پيامبر اكرم(ص) مي خوانيم: «لو لا ان الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا الي الملكوت؛ اگر شياطين، قلب هاي فرزندان آدم را احاطه نكنند، مي توانند به ملكوت ]آسمان و زمين[ نظر افكنند.»
امام، صاحب قلب سليم
به جرأت مي توان گفت: امام خميني(س)، اين بزرگ مرد تاريخ معاصر، در پرتو عمل به رهنمودهاي قرآن و سنت، و تزكيه و تهذيب نفس به مقصد متعالي قرآن كريم بار يافت و ابراهيم وار در طريق توحيد به مبارزه با بت هاي پوشالي دوران پرداخت و با «قلب سليم» و بصيرت سرشار از يقين خود پرده هاي پندار را دريد و حجاب هاي ظلماني و نوراني را يكي پس از ديگري خرق نمود و با انقطاع از ما سوي الله به لقاي محبوب ازلي نايل آمد و روح مطهرش متصل به معدن عظمت رحماني و معلق به عز قدس الهي گرديد. بارها اين فراز از مناجات شعبانيه را از زبان مبارك حضرت امام شنيديم كه: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك؛16 خدايا! كمال بريدن به سوي خودت را به من ببخش و ديده دل هاي ما را به تابش نظرش به سوي خود روشن نما تا ديده هاي دل، پرده هاي نور را پاره كند و به سرچشمه عظمت و بزرگواري برسد و ارواح ما به مقام عز قدست آويزان گردد.»
روح خدا، خميني كبير(س) در توضيح اين دعا، كمال انقطاع و گسستن از غير خدا را كه همان مفهوم «قلب سليم» است، هديه اي از جانب حق براي اولياي الهي معرفي نموده و فرموده است: «اين كمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودي و هرچه و هر كس و پيوستن به او است و گسستن از غير و اين هبه اي الهي است به اولياي خلص پس از صعق17 حاصل از جلال كه دنبال گوشه چشم نشان دادن او است... نجواي سري حق با بنده خاص خود صورت نگيرد، مگر پس از صعق اندكاك جبل هستي خود.»18 و به راستي كه امام خود مصداق بارز اين مناجات گرديد كه با صعق كامل «انتظار فرج از نيمه خرداد» مي كشيد و سوار بر براق عشق و يقين، معنابخش آيت «اذ جاء ربه بقلب سليم»(صافات 84) شد و «با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا» از ملت سرافراز ايران اسلامي خداحافظي كرد و چون رودي شفاف و زلال به سوي درياي آرام بخش ابديت رهسپار گشت و به حق «روح خدا به خدا پيوست.» مركز فرهنگ و معارف قرآن
پي نوشت ها : 1-الكافي ج2، ص16، ح.5 2- آداب الصلوه ، امام خميني(س)، ص .203 3-همچون: نحل44.؛ اعراف176.؛ آل عمران.190. 4-نورالثقلين، ج1، ص.350 5- همان، ص .205 6- آداب الصلوه ، صص 203-.204 7- هود. 65: «به درستي كه پروردگار من بر راه راست است.» 8- وسائل الشيعه، ج1، ص 06، ح .127 9- مستدرك الوسائل، ج1، ص113، ح11. 01-شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني ص.406 11-تفسير نمونه، ج91، ص79. 21- تحف العقول ص .286 31- غررالحكم و درر الكلم ح.4112 41- بحارالانوار ج 07 ص 52 ح 72 51- مثنوي معنوي دفتر دوم ص 333 61- اقبال الاعمال، ص .687 71- صعق: بي هوشي ناشي از صداي شديد رعد. در اصطلاح، فناء در حق در مقام تجلي ذاتي است. 81- صحيفه امام، تهران، ج 81، ص 444، نامه به خانم فاطمه طباطبايي.