امام حسن عسكرى ع.فعالیت امام برای غیبت.تدابير خاص.نامه به ابن بابویه
در سال 232 از مادرش به نام سوسن، در مدینه متولد شدند 2 ساله بود که همراه پدر از مدینه به سامراء تبعید شد در کودکی هنگام بازی به درون چاه آب سقوط میکنند و ناگاه آب چاه بالا آمده در حالیکه مشغول بازی با آب بودند . بهلول از او میخواهد که نصیحتش کند امام با خواندن اشعاری او را نصیحت میکند و حال خودش منقلب میشود و بهلول میگویند تو کودکی و گناهی بر تو نیست که اینگونه از خود بی خود میشوید . در کودکی به هنگام زندانی شدن همراه پدر ، خلیفه وقت را نفرین میکند و بین مستعین و معتز اختلاف افتاده و مستعین کشته میشود .
حدود 22 سال همراه پدر پر تلاش و غمخوار او، در موضعگیری های سیاسی همراه پدر بود در برابر طاغوت زمان سهم به سزائی داشت و گاهی هم همراه پدر به زندان می افتادند بدین ترتیب بیشتر زندگانی را در پایتخت عباسیان سامراء سپری ساخت. دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد. متوکّل او را به زندان انداخت، بى آن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مى کردند که امام عسکرى(ع) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
امام حسن عسکری، با وجود آنکه عمری کوتاه داشته و عموماً تحت نظر خلیفه عباسی و به دور از مردم قرار داشتند، اما وجود حضرت، منبعی برای هدایت مردم و بهره گیری آنان از مبانی دینی و اسلامی بود، هر چند که دوری حضرت از مسلمانان زمینهای برای آماده سازی مردم برای غیبت امام دوازدهم بود. ایشان بیست و هشت سال عمر کردند و تنها یک فرزند داشتند که همان امام زمان و پیشوای فعلی و غایب مسلمین است. از آنجایی که حضرت در سامرا در محلهای به نام عسکر زندگی می کرد، به لقب عسکر معروف می باشد. با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی زمان، حضرت بیشتر اوقات محبوس و ممنوع از معاشرت بود، از این رو لحظات زندگی را در عبادت و ستایش خداوند سپری می نمود. فقط تعداد کمی از شیعیان می توانستند با ایشان ملاقات داشته و از وجود معنوی و روحانی حضرت بهره برده و در باب حوادث سیاسی و اجتماعی با ایشان مشورت نمایند.
حضرت امام حسن عسکری (ع) از پشت پرده با خواص و غیرخواص صحبت می نمودند، زیرا زمینه را برای غیبت فرزندنشان مهیا می کردند، از سوی دیگر مردم می باید خود را برای غیبت امام آماده می کردند. زیرا با پایان امامت، چنان شرایطی فراهم می گشت که با توجه به سیره ائمه اطهار و پیشروان دینی و احادیث و روایات موجود و از همه مهمتر کتاب آسمانی قرآن که سرچشمه حقیقت و معرفت بود، مردم می توانستند مسیر درست و نیک زندگی را تشخیص داده و با توجه به منابع موجود به اصول و احکام دینی عمل نمایند. با این وجود حضرت بر همه کس تأثیر می نهاد، به نحوی که در زندان، مأموران بدسرشتی را که خلیفه عباسی بر امام گمارده بود، تحت تأثیر امام حسن عسکری به انسان هایی آبرومند و درستکار تبدیل شدند.
به راستی که انسان با تأملی در سیره و نوع کردار امام معصوم می تواند مسیر صحیح زندگی خود را بیابد. امام حسن عسکری (ع) نیز با وجود آنکه بیشتر اوقات حیات خود را در زندان و به دور از مردم سپری نمودند، اما وجود ایشان پرفیض و برکت بود و موجب هدایت و رستکاری مسلمانان و وحشت دشمنان اسلام می شد.
درباره ابهت حضرت عسکری(ع): موقعی که پدرش از دنیا رفت، همة درباریها، خلیفه زاده ها، ولیعهدها، سرکرده ها، همه عباسیان و شیعیان جمع بودند که ناگهان بدر ولایت، با حال پریشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سکوتی سنگین مجلس را گرفت قبل از آمدن ، مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت صداها در گلو پیچیده و ابهت حسنی سر تا پای جلسه را می گیرد؛
زندان بان معتمد می گوید: چون به من امر شده بود که شدت عمل به خرج بدهم از این جهت دو نفر را که مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسکری گماردم. طولی نکشید که آن دو نفر افرادی شایسته شدند، اهل نماز و روزة مستحبی، اهل تهجّد، اهل وقار و سکینت، اهل خیر و وفا. چون از آنها پرسیدم که چرا به امام سخت نمی گیرید؟ گفتند در حق او چه بگوییم، کسی که همیشه مشغول به عبادت خداوند است روزها روزه می گیرد، شبها تا صبح به عبادت است، کم حرف و پر وقار است، ابهت او چنان است که چون نگاه می کند لرزه بر اندام می افتد. یک بار هم زندانبان به امر خلیفه حضرت را نزد شیران انداخت و یقین داشتند که آن حضرت نابود خواهد شد. ولی دیدند که حضرت مشغول به نماز است و شیران با کمال تواضع در اطراف او مشغول طواف می باشند.
و زمانی به هنگام حجامت؛ راهب مسیحی از امام کارهائی را مشاهده میکند که برایش تعجب آور است و راهب، امام را مسیح یا نظیر مسیح می یابد و لباس راهبی را از تن در آورده و جامه ای سفید می پوشد و اسلام آورده و تا آخر عمر همراه امام میماند.
امام حسن عسگری(ع) در بازداشتگاه عباسیان
امام حسن عسکری(ع) برای این که حقایق را به صدق تمام و کمال بیان کند، در مدت کوتاه امامت خویش رنج های بسیار کشید. وی همه زندگی خویش را در پادگان نظامی به بند کشیده شده بود تا نتواند شیعیان را مدیریت و رهبری کند. پادگانی که معتصم عباسی در سامرا بنیاد گذاشت، مرکزی برای زندانیان سیاسی نیز بود.
می گویند پس از مرگ مأمون، معتصم وارد بغداد شد و از مردم برای حکومت خود بیعت گرفت. سپس به کمک ترک هایی که در منصب های مختلف دربار خدمت می کردند، شهر سامرا را در شمال شرقی بغداد بنیاد نهاد. در این شهر محله ای را به استقرار نیروهای نظامی اختصاص داد که به همین جهت «عسکر» نامیده شد. این محل که از ترس تحرکات شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام به اقامتگاه اجباری امام هادی(ع) و فرزندان ایشان خصوصا امام حسن عسکری(ع) تبدیل شد، آن چنان تحت مراقبت حکومت بود که ارتباط شیعیان و دوستداران اهل بیت را با امام تقریبا ناممکن می ساخت. امام حسن عسکری(ع) در طی شش سال دوران امامت پر رنج خود اوضاع دشواری را در محله عسکر گذراندند. شیعیان، غالبا از دیدار ایشان محروم بودند و اطلاعات و اخبار شیعیان و رهنمودهای آن حضرت تنها به همت چند تن از دوستداران خاص حضرت رد و بدل می شد که به طور ناشناس در بین مأموران مراقب محله نفوذ کرده بودند یا به عناوین مختلف به محله رفت و آمد می کردند.
مدت امامت آن حضرت 6 سال و در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی: المعتزه بالله، المهتدی بالله، المعتمدبالله، معاصر بود که شدیدا از جانب این خلفا تحت فشار و محدودیت بود بطوریکه علاوه بر سکونت اجباری در محله نظامی حتی آن حضرت را در زندان نیز محبوس نمودند.
وی در عین حال از مبارزه با حکومت ستمگر، حفظ یاران و شیعیان خود، ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و ارسال پیام ها و پیک ها و فعالیت های سری سیاسی، حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات برای آماده سازی شیعیان جهت دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم، دست برنداشت.
صدق و صداقت امام حسن عسکری(ع) وی را در مقام صدیق قرار داد و توانست ارزش های انسانی را چنان جاودانه سازد که هنوز هم میلیون ها دل عاشق به سوی او پرواز می کند. اگر ایشان تن به نفاق و دروغ می داد و با عباسیان همراهی می کرد می توانست روزگاری را در آسایش بگذراند، ولی هرگز راه رستگاری را نمی توانست به میلیون ها بلکه میلیاردها انسان در طول تاریخ نشان دهد. بی گمان، بسته نگه داشتن خباثت بود که خباثت زدگان عباسی را به رنج می افکند و هر روز فشار را بر ایشان می افزود تا راه حقیقت را بر مردم تنگ سازند ولی در نهایت نتوانستند به مقصد و مقصود خود نایل شوند هر چند که توانستند به زهر تلخ، جانش را بستانند و تنش را اسیر خاک گردانند ولی روح پر فروغش هم چنان روشنی بخش مومنان و شیعیان است.
دوران امامت به طور کلی دوران عمر تقریبا 29 ساله ی امام به سه دوره تقسیم می گردد :
1) دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت .
2) دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .
3)دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد .
دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلند پروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را به وسیله آن دو غلام آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، این دو نفر که برای اذیت و آزار امام مأمور شده بودند، رفتار و کردارشان با مشاهده رفتار حضرت چون روزه داری و عبادات شبانه تغییر کرده و نه تنها جرأت بیاحترامی به امام را نکردند، بلکه از هواداران حضرت گشتند و مورد عتاب و سرزنش خلیفه قرار گرفتند.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت بر می خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است. پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام(ع) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت. از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود .
چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات در قم بود او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت. اصحاب امام، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا(ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل می کرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی کرد .
حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار جز با یاران خاص و کسانیکه برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند کمتر معاشرت میکردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.
امام یک سال با خلافت معتز، یک سال با خلافت مهتدی و چهار سال با خلافت معتمد هم دوره بودند. معتز، پس از مدتی با عیاشی فراوان خزانه را خالی کرده و حقوق لشگریان (ترک ها، رومی ها) را پرداخت نکرده بر ضدش شورش میکنند، او را دستگیر و کشان کشان به نزد قاضی میبرند و از او میخواهند که استعفا بدهد و به دست شکنجه گران داده و آب و غذای او را قطع می کنند و در داخل سردابی انداخته و در 24 سالگی می میرند.
به هنگام امامت، معتمد خلیفه شده و شرائط سختی را ایجاد میکند و امام را در سامراء زیر نظر داشته و در خانه اش زندانی می کند.
امام با زبانهای مختلف صحبت میکردند ترکی رومی و بلغاری که بین لشکریان حضور داشتند و این از کرامات ایشان بود. به خاطر محدودیتها، امام مجبور به رهبری یک سلسله فعالیتهای مخفی برای راهبرد اهداف خود شده بود. هر چه به تولد و دوره امام عصر نزدیک تر می شد محدودیت و کنترل امام شدیدتر و ارتباط سخت تر می شد، از این جهت امام عسکری (ع)شرائط بسیار ویژه ای داشتند .
از زمان معتصم دوران امامت امام هادی (ع) براى اینکه سپاهیان از مردم دور باشند مرکز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شده بود. از همان ابتدای دوران امامت، به دستور معتز عباسی، در محله عسکر شهرک نظامی در شهر سامرا، به اجبار سکونت یافتند و تمام دوران امامتشان را تحت مراقبت شدید سیستم امنیتی و نظامی عباسیان بودند. این مدت شش سال یا در حبس، یا ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند. امام حتی نتوانستند جهت مشرف شدن به زیارت خانه کعبه، از محل اقامتشان خارج شوند، تنها امامی که حاجی نبود. گاهى حضرت را ا حضار و مورد بازجوئی قرار می گرفت، خلاصه وضع عجیبى بود.
دولت عبّاسى در برابر یاران امام(ع) براى از میان برداشتن خطّ مشى و برنامه امام و پراکنده کردن و وادار کردن آنان کوشش هاى فراوان به عمل آورد. با توجه به شرائط سخت سیاسی و زندانهای مکرر و کوتاهی عمرش، تا حد امکان با گردآوری شاگردان پدر و جدش و تربیت شاگردان جدید و مطرح بحث ها و مناظرات شفاهی و کتبی به تشکیل مجمع علمی عمیق و وسیعی پرداخت و تشیع را از گزند حوادث مراقبت کردند.
امام در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و تالیفات و صلوات مخصوص برای 14 معصوم و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت .
امام دارای شاگردان باهوش از جمله 3 تن از آنان نواب خاص فرزندش مهدی بودند یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب و دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد از امامت امام سجاد(ع) تا عصر امام عسکری(ع) جمعیت شیعه در ممالک مختلف افزایش یافته بود و این نتیجه تاثیرات تبلیغ و علم و آگاهی دادن ائمه و یاران و شاگردانشان و تشکیل مناظرات و بحثهای علمی و شورشها و قیامهائی که امامان از آنان حمایت و کمک مالی میکردند،بود.
ایشان در سرزمینهای مختلف نمایندگانی شایسته و عالم داشتند که نقش بسیار مهمی ایفا میکردند البته با هدایت و ارسال نامه های مختلف از طرف امام برای آنان. غالبا نامه ها جاسازی میشد یا در قالب فروش اجناس و یا داخل چوبهای نیشکر یا داخل حلب روغن و... نامه ها دست به دست میگشت و موجب بیداری و هوشیاری شیعیان و نماینده ها میگردید امام در داخل زندان نیز نامه های فراوانی برای نمایندگانش نوشته، از سامراء تا سرزمینهای عربی یمن و مدائن، مصر، سوریه، اهواز شیراز، سمرقند، نیشابور، طوس، بیهق و بخصوص قم .
یکی از این نمایندگان ابن بابویه قمی پدر شیخ صدوق میباشد که امام در نامه به او ( اوصیک یا شیخی و معتمدی و فقیهی) و سفارش فرزندش که قائم آل محمد بوده و زمین را مژده به عدل و قسط می دهد،
حضرت عسکری اصحاب خاصی دارد که غالب آنها از بزرگان علمای شیعه هستند. برخی از آنها از اصحاب سرّ ائمة طاهرین هستند. وکلای حضرت بقیه الله روحی فداه از اصحاب حضرت عسکری نیز می باشند. از جمله اصحاب خاص امام عسکری، احمد بن اسحاق اشعری قمی است که از وکلای حضرت نیز هست و مسجد امام حسن عسکری در قم به دست ایشان و به امر حضرت ساخته شد. این بزرگوار به قدری بزرگ مرتبه است که سعد بن عبدالله که آن هم از بزرگان شیعه است می گوید: احمد بن اسحاق از حضرت عسکری کفنی خواستند. حضرت فرمودند: به تو خواهد رسید. چون از خدمت آقا مرخص شدیم نزدیک کرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب دستور داد که او را تنها بگذاریم نزدیک صبح غلام عسکری را دیدم که به ما تعزیت می گوید، و فرمود: از غسل و کفن احمد فارغ شدیم. برخیزید و او را دفن کنید. او در نزد امام عسکری عزیزترین و مقربترین شیعیان است چون مقربترین افراد است نزد خدا و از میان غایب شد.
موضع نظارت بر پایگاههای مردمی: ـ موضع امام (ع) در این زمینه، نظارت بر پایگاههای مردی خود و پشتیبانی از آن پایگاهها و بالابردن درجه آگاهی آنها و مجهز کردن آن با همه اسلوبها و روشهای پایداری و بالابردن به سطح پشتازان متعهد بود. امام غالباً آنان را هشدار می داد تا در دام عباسیان نیفتد ودر مصائب روزگار از نظر اقتصادی و اجتماعی به علت بدبختیها و رفتار بیرحمانه حکام که با آن روبرو می شدند، به آنان کمک می رسانید.....
ـ برای امام از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاههای توده ای او آنجا بود، بوسیله نمایندگان او که در آن مناطق پراکنده بودند اموال بسیار می بردند و امام با دقت بسیار و با روشهای گوناگون می کوشیدند تا آن امر را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند و به نحوی پنهانی عمل کند....
ـ دولت عباسیان در برابر یاران امام (ع) و در پایگاههایی که پشتیبان او بودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی می کرد و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن و اداره کردن یاران او کوششهای فراوان بعمل آورد.موضع امام درمقابل آن کوششها، پندگویی بود که به یاران دلداری می داد و می فرمود: (تهیدست و با ما بودن، بهتر که توانگر بودن و با غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن! ما برای هر کس که به ما پناه آورد، پناهگاهیم و برای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم، و آن کس را که به ما پناه آورده، عصمیتم و هر کس که ما را دوست بدارد بحقیقت در بزرگی و مقام با ما است و هر کس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است)
*** امام در برابر بعضی قیام ها و شورشها به دلیل نداشتن انگیزه دینی و مردمی سکوت اختیار میکردند و حمایت نمی کردند (مثل شورش صاحب زنج) در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشتند و توانستند بر بصره و اطراف آن چیره گردند و کم کم ادّعا کرد که او از سلاله پیامبر(ص) است و نسبش به امام على بن ابیطالب مى رسد. مسعودى در مروج الذّهب مى نویسد: او زاده یکى از روستاهاى رى بوده و بیشتر یارانش از موالى و زنجى ها بودند که دشوارى هایى براى عبّاسى ها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبردهاى سختى که میان او و خلفاى عبّاسى جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد، هر گاه سخن از قیام او به میان مى آمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و…..
تدابیر خاص امام عسکری (ع)
اهمیت تلاش برای تداوم نظام امامت در بستر صحیح خود و به دور از جریان های انحرافی و سپردن این مسئولیت به امام بعدی در مقطع زمانی امام حسن عسکری(ع) دو چندان شده بود و طبعا تدابیر خاص امام(ع) را می طلبید . چاره اندیشی های مدبرانه امام(ع) در این خصوص:
تدبیر اول- مخفی نگه داشتن راز تولد حضرت مهدی (عج) عباسیان برای شناسایی جانشین امام عسکری(ع) حساسیت و توجه فوق العاده ای نشان می دادند. معتمد خیلی فعالیت کرد تا امام مهدی بدنیا نیاید و بازرس و جاسوس برای تولد ایشان بسیار به خدمت در آورد ولی تقدیر خدا بالاتر از این بحثها بود. آنان بنا به روایات و اخبار متواتر شنیده بودند که مهدی موعود(ع) که حکومت های خودکامه را نابود می سازد، از نسل امام(ع) است.
عباسیان برای جلوگیری از ادامه نسل آن حضرت به اقدامات زیر دست یازیدند تا مطمئن شوند، امام، فرزند و ذریه ای از خود به جا نگذاشته است:
1 - بازداشت یکی از کنیزان آن حضرت به مدت 2 سال به دلیل احتمال داشتن حمل
2- معتمد عباسی پس از شهادت امام(ع)، برای آن که وانمود کند فرزندی از امام(ع) باقی نمانده دستور داد میراث آن حضرت را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند.
سیاست اندیشمندانه امام(ع) دراین خصوص، مخفی نگه داشتن فرزند خود از دیگران چه قبل از تولد و چه بعد از آن بود. اهتمام امام(ع) به مخفی نگهداشتن این راز تا بدان جا بود که حتی حکیمه خاتون عمه امام(ع) و کسی که در شب ولادت مهدی(عج) از سوی امام(ع) به کمک نرجس خاتون فرا خوانده شد از همه قضایا مطلع نبود، لذا با دیده تعجب به گفته های امام مینگریست.
تدبیر دوم - معرفی امام زمان (عج) به قلیلی از شیعیان خاص امام(ع) می دانست جایی که برای اثبات امامت خود با وجود تمهیدات امام هادی(ع) و نیز به رغم حضور فیزیکی خود، به این همه زحمت نیاز باشد، امام بعدی که غیبتی نیز در پیش روی دارد در این خصوص با چه مشکلی مواجه خواهد شد. مجموعه این عوامل، معرفی و حتی نشان دادن فرزند خود به قلیلی از شیعیان خاص را امری اجتناب ناپذیر می ساخت. چنانکه «حسین بن ایوب بن نوح» یکی از وکلای امام هادی(ع) می گوید: ما چهل نفر بودیم که به اتفاق عثمان بن سعید عمری یکی از وکلای بعدی امام زمان (عج) برای پرسش از جانشین امام(ع) خدمت آن حضرت رسیدیم. «عثمان بن سعید» بپا خاست و گفت: می خواهم از موضوعی سوال کنم که تو نسبت به آن از من داناتری. امام(ع) او را امر به نشستن نمود. مدتی گذشت و پس از گفتگویی مختصر، پسری نورانی که شبیه ترین مردم به امام(ع) بود، وارد شد، امام فرمود: این امام شما و جانشین من در میان شماست، فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید!...
تدبیر سوم- گسترش شبکه وکالت و نمایندگی آماده سازی شیعیان برای رویارویی با دوران غیبت امام معصوم(عج) در حقیقت از مهمترین اقدامات اساسی و حساس امام(ع) شمرده میشود. باید اذعان کرد مردمی که 250سال بدون واسطه می توانستند با حجت الهی تماس بگیرند و مسائل و مشکلات خود را در هر زمینه با او در میان بگذارند، آماده نبودند تا یکباره و بدون مقدمه به دوران غیبت امام معصوم گام نهند. به علاوه مشکلات اعتقادی و شبهه هایی که دراین زمینه در جریان بود به این عدم آمادگی دامن می زد، هرچند آنها با مطلبی به عنوان «غیبت امام معصوم» بیگانه نبودند ، ولی عوارض این مسئله را درمرحله عمل نمی شد نادیده گرفت. اساسی ترین تدبیر امام(ع) در این زمینه گسترش شبکه وکالت و نمایندگی که عمدتاً از زمان امام جواد(ع) شروع شده بود و نیز تقویت و راه اندازی پیک و رابط با شهرهای دیگر بود.
آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
از آنجا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی یک حادثه نامأنوس است و باور و تحمل آن برای مردم دشوار است، پیامبر و امامان پیشین به تدریج مردم را برای این موضوع آماده میکردند؛ به ویژه امام هادی و امام عسکری که به زمان غیبت نزدیک میشدند. امام عسکری بر تولد مهدی تاکید میکرد و فضای ارتباطی امام با شیعیان (به خاطر محدودیتهای حکومت) حالتی شبیه به غیبت صغری را داشت. امام(ع) به وضوح میدید که اراده الهی برای ایجاد دولت الله بر روی زمین و در برگرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان در زمین، بر این تعلق گرفته که فرزندش غیبت کند تا خوف آنان به امنیت خاطر تبدیل گردد و خدای را عبادت کنند و هیچ چیز را شریک او نگیرند.
امام حسن عسکری (ع) و برنامه ریزی او در تحقق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدماتی نیاز داشت:
1- مخفی کردن مهدی (عج) از چشم مردم و نشان دادن وی فقط به بعضی از خواص.
2- آنکه به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به مردم بفهماند که این مسئولیت اسلامی را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه و متفرعات آن عادت دهند....
مسئله مهدی (عج) و غیبت آن حضرت:
امام عسکری به وضوح می دید که اراده خداوند برای ایجاد دولت الهی بر روی زمین، بر این تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند. سخنان ائمه پیشین و نصوص فراوان و پیاپی، به آمدن مهدی (ع) بشارت میداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم (ص) در دست است، و مؤلفان صحاح از اهل سنت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند، روایات مربوط به مهدی موعود (ع) را نقل کرده اند که بخاری و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند. امام عسکری تلاش می کرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدی (ع) صورت گرفته .
این امر در باره افکار افراد عادی دشوار مینمود و امام(ع) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ می داد و به مردم میفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و فرعیات آن آگاه سازند. دوستان و طرفداران امام به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس می گرفتند و در باره مهدی موعود از حضرتش پرسش می نمودند و جواب لازم و کافی را دریافت می کردند. شیعیان وقتی اموالی را از حقوق شرعی ای که بر آنان واجب بود، برای امام عسکری (ع)می بردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید» وارد می شدند و او که برای سرپوش گذاشتن بر فعالیت های امام (ع) و برای مصلحت او، تجارت روغن میکرد، پول هایی را که تحویل می گرفت در خیکهای روغن می گذاشت و دور از چشم حاکمان، برای امام می فرستاد، زیرا اگر بر قضیه واقف می شدند همه آن را مصادره می کردند.
هراس و وحشت عباسیان از مهدی موعود (عج) که پیامبر اکرم (ص) نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشری ـ که تومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعی را برقرار خواهد ساخت معرفی کرده بود، روز به روز بالا می گرفت. آنان میخواستند با کشتن نسل پیامبر(ص)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام(ع) در نامه ای به همین مطلب اشاره فرموده: پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آنکه خداوند خواسته آنانرا تکذیب کرده و سپاس خدای را که مرا از جهان نبرد تا آنکه جانشین و امام بعد از مرا نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ می کند، سپس او را ظاهر می سازد تا زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابری کند.
اقدامات موثر امام حسن عسکری (ع) برای حفظ اسلام
با وجود فشارها و کنترل های شدید و بی وقفه عباسیان، امام حسن عسکری(ع) یک سلسله اقدامات موثر درجهت حفظ اسلام انجام دادند :
1- تشکیل حوزه علمیه و کوشش های علمی که به انقلابی فرهنگی در بسیاری از مناطق اسلامی منجر شد.
2- تربیت شاگردان متعدد برای تقویت فکری و معنوی شبکه ارتباطی وکالت
3- رعایت تقیه در فعالیت هایشان
4- ارتباط با پیروان خود در مناطق مختلف به طور سری و پنهانی
5- ارسال نامه ها و پیام ها به شیعیان از طریق پیک های مورد وثوق.
6- پشتیبانی مالی از شیعیان و محبان
7- آماده سازی شرایط برای دوران غیبت
8- مبارزه با انحرافات فکری و عقیدتی. دراین باره به عنوان مثال، امام (ع)، اسحاق کندی فیلسوف نامدار مسلمان را نسبت به اشتباهاتش در زمینه تالیف کتابی به نام «تناقضات القرآن» آن چنان مورد رهنمود قرارداد که کندی با آگاهی از اشتباهات خویش دستور داد تا آتش بیفروزند و آن کتاب را تماما بسوزانند.
تلاشهای امام بطور خلاصه به این ترتیب می توان بر شمرد:
تشکیل حوزه و مناظرات و مباحث های علمی و مذهبی- ایجاد شبکه ارتباطی با نمایندگان و شیعیان توسط پیک و نامه و تعیین نماینده تلاشهای سری حتی زمان حضور در زندان - پشتیبانی مالی شیعیان به امام و توزیع حساب شده آن-تقویت و توجیه سیاسی رجال و استقامت در برابر ستمگران - استفاده از آگاهیهای غیبی امام-مخفی کردن مهدی و نشان دادن به بعضی خواص- آماده سازی مردم برای غیبت فرزندش که تا سر حد شهادت ایستادگی نمود;
زمامداران معاصر:
1. متوکل عباسى (232 - 247ق.). 2. منتصر عباسى (247 - 248ق.).
3. مستعین عباسى (248 - 252ق.). 4. معتز عباسى (252 - 255ق.).
5. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 6. معتمد عباسى (256 - 279ق.).
از میان خلفاى مذکور، تنها منتصر عباسى، فرزند متوکل به امام هادى(ع)، امام عسکرى(ع) و علویان و شیعیان آزارى نرساند و در ایام خلافت کوتاه مدت خویش احسان و خدمات شایانى به آنان نمود که در مقایسه با ستمکارىها و تعدیات سایر خلفاى عباسى ناچیز است.
رویدادهاى مهم:
1. وفات ابوجعفر، محمد بن على، برادر امام(ع) در سنین جوانى و تألّم شدید امام(ع) در مرگ او.
2. مسمومیت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى
3. بازداشت و زندانى شدن مکرر امام(ع)، در دوران حکومت مستعین، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.
4. نفرین امام(ع) بر معتز در زندان، و تأثیر آن در خلع معتز و کشته شدنش بدست سرداران ترک
5. حساسیت خلفاى بنىعباس، معاصر امام(ع)، درباره تولد و زندگانىِ حضرت مهدى منتظر(عج) و تلاش براى پیدا کردن و از بین بردن آن حضرت.
6. مسمومیت و شهادت امام(ع)، توسط معتمد عباسى، در سال 260 هجرى. (1)
پی نوشت ها :مناقب آل ابى طالب ج3 ص526 اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ج3 ص435.
فعالیتهای سیاسی اجتماعی علمی با وجود همه فشارهای موجود امام فعالیتهایی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام میداد:
- تلاشهای علمی: اگر چه امام به خاطر شرایطی که در آن بود نتوانست دانش بی انتهای خود را در سطح جامعه گسترش دهد، ولی با همان سرای به تربیت شاگردان و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات پرداخت.
- ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان: در زمان امام، شیعیان در مناطق مختلف گسترش یافته بودند. این گسترش و پراکندگی باعث شد تا امام شبکه ارتباطی وکالت و نصب را در مناطق مختلف راهاندازی کند.
- فعالیتهای سری سیاسی: به خاطر محدودیتها امام مجبور به رهبری یک سلسله فعالیتهای مخفی برای راهبرد اهداف خود شده بود.
- حمایتهای مالی از شیعیان: یکی دیگر از موضع گیریهای امام حمایت مالی از شیعیان، بویژه از یاران خاص، بود. چرا که شیعیان تحت فشار دستگاه حکومت بودند.
تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه و استفاده از آگاهی غیبی
برای از بین بردن شکها و تردیدها. و این به دلیل انحراف مردم از حقیقت بود بطوریکه امام میگفت: هیچیک از پدرانم مانند من گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدند... . بیانیه امام(ع) سه شکل داشت:
الف) ...... بیانیه های کلی و عمومی درباره صفات مهدی (ع) از قبیل: وقتی قیام کند، در میان مردم با علم خود داوری خواهد کرد مانند داوری داود که از بینه و دلیل پرسشی نمی کرد.
ب) توجیه و نقد سیاسی در مورد اوضاع موجود، و مقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی(ع) و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوی او و از این قبیل است: وقتی قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههای خصوصی در مساجد فرمان خواهد داد این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت خلیفه از تعدی، و برای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است.
ج) اعلامیه های کلی برای پایگاهها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت برای آنان و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیه روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود، تا غیبت امام (ع) و جدایی او را از آنان بپذیرند. امام به ابن بابویه نامه ای نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردباری و انتظار گشایش، پیامبر اکرم (ص) فرمود: برترین عمل امت من انتظار کشیدن گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهورکند....»
3- راه دیگری که امام برای آمادگی غیبت در اذهان مردم انجام داد پنهان نمودن خود و برقراری رابطه با دوستان و طرفداران ازطریق مکاتبه و مراسله بوده است. همچنین نظام و روش وکالتی و وساطتی که امام حسن عسکری (ع) با پایگاههای مردمی خود برگزید، روشی دیگر از روشهای بود که برای فهماندن مسئله غیبت آماده شده بود...........
استفاده گسترده امام حسن عسکری (علیه السلام) از علم غیب
در ابتدا سؤالی مطرح می شود که آیا جز خداوند متعال کسی از غیب آگاهی دارد یا نه؟ ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ.5 از این آیات معلوم می شود که خود خداوند علوم غیبی که هیچ کس از آن مطلع نیست را به پیامبرش خبر میدهد. و یا پیش بینی هایی که خداوند به وسیله قرآنش به پیامبرش و از طریق حضرت به مسلمانان خبر داد. مانند پیروزی بر رومیان6 و فتح مکه7 که در سالهای بعد محقق شد. بنابراین غیر خدا اگر خدا بخواهد می تواند از غیب مطلع باشد. مطلب دیگر اینکه در آیاتی که علم غیب را منحصر به خداوند کرده بیشتر مربوط به زمان قیامت است، مانند آیه اول که ذکر شد. آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهی غیبی خود را آشکار می ساخته است.
1. خبر کشته شدن معتز : محمد بن على السمرى گفت: داخل شدم بر أبى أحمد عبیداللَّه بن عبداللَّه و پیش او نامه ای از ابى محمد(ع) بود، در آن نوشته شده بود که من فرود مىآرم بلاى خداى را بر این طاغى یعنى الزبیرى و او گیرنده بود آن حضرت را و سه روز شده بود پس چون روز سوم شد بسرش آمد آنچه امام فرموده بود. و دیگر گفت که نوشت آن حضرت بسوى من که فتنه فرو خواهد گرفت شما را بر حذر باشید پس چون سه روز گذشت در میان بنى هاشم فتنه افتاد پس من نوشتم به ایشان که آیا آن فتنه این بود فرمود که نه ولیکن غیر اینست پس چون چند روز گذشت امر معتز بوقوع آمد و او کشته شد. کشف الغمة ترجمه و شرح زوارهاى ج3 ص295،
2. خبر از آزادی از زندان: حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ قَالَ شَکَوْتُ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ضِیقَ الْحَبْسِ وَ ثِقْلَ الْقَیْدِ فَکَتَبَ إِلَیَّ تُصَلِّی الظُّهْرَ الْیَوْمَ فِی مَنْزِلِکَ فَأُخْرِجْتُ فِی وَقْتِ الظُّهْرِ وَ صَلَّیْتُ فِی مَنْزِلِی کَمَا قَالَ علیه السلام ... ابو هاشم جعفری می گوید: زندانی بودم از فشار زندان و سنگینی غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند. طولی نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! إعلام الورى بأعلام الهدى ،شیخ طبرسى، ص: 373،
3. آگاهی از آنچه در ذهنها می گذرد: از نصیر خادم روایت کرده که گفت: بارها از حضرت عسکرى ع شنیدم که با غلامان خود به زبان آنها سخن می گفت، و در میان ایشان ترک و رومى بود (و با هر کدام به زبان خودشان گفتگو میکرد) من در شگفت شدم و با خود گفتم: اینکه در مدینه بدنیا آمده و تا (پدرش) امام هادى ع از دنیا رفت خود را به کسى نشان نداد و کسى او را ندید! این چگونه است؟! حضرت رو به من کرده فرمود: همانا خداى عز و جل حجت خود را از میان سایر مخلوق آشکار و ممتاز می کند، و علم شناسائى هر چیز را به او میدهد، و او زبانها و نسبها و پیش آمدها را میداند، و اگر چنین نباشد میان حجت و امام با رعیت و سایر مردم فرقى نخواهد بود. ارشاد شیخ مفید ج2 ص317
4. پیش بینی مرگ مهدی عباسی: از احمد بن محمد روایت کند که گفت: مهدى عباسى دست به کشتار موالیان ترک و وابستگان خود زد من نامه به حضرت نوشتم که: سپاس خداى را که او را از ما به خود سرگرم کرد، زیرا من شنیده بودم شما را تهدید کرده و گفته: من ایشان را از روى زمین برمی دارم، امام ع به من نوشت: این سخن عمرش را کوتاهتر کرد، از امروز پنج روز بشمار و روز ششم پس از خوارى و ذلتى که به او برسد کشته خواهد شد، و چنان شد که فرمود. همان ص319
۵. راوی می گوید: می خواستم از حضرت عسکری ع بپرسم که حکم عرق جنب از حرام چیست؟ مانع بودند که خدمت آقا برسند که به من گفتند امروز خلیفه حضرت را خواسته، تو می توانی مسئله ات را میانة راه سؤال کنی. می گوید: میانة راه ایستادم و چون حضرت دیر کردند کنار کوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم کسی چوبدستی به شانة من نهاده بیدار شدم دیدم حضرت سوار قاطری است. به من فرمودند: لا تصلّ فیه! نماز در عرق جنب از حرام نخوان. و چون حضرت تحت نظر بودند نتوانستم بیشتر از این با ایشان گفتگو کنم.
6 ابوهاشم روایت کرده، مىگوید: خدمت امام ابومحمد(ع) شرفیاب شدم و مىخواستم نگینى درخواست کنم تا انگشترى براى تبرک از آن بسازم. نشستم و یادم رفت که براى چه آمده بودم وقتى که خواستم خدا حافظى کنم و برگردم، امام(ع) انگشترى مرحمت کرد، لبخندى زد و فرمود: تو نگینى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگین بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا کند. ابوهاشم مىگوید: من تعجب کردم، عرض کردم: مولاى من، به راستى که تو ولى خدایى و آن امامى هستى که من دین خدا را به لطف و اطاعت او به دست آوردهام. آنگاه فرمود: اى ابوهاشم! خداوند تو را بیامرزد. (اعلام الورى: 375، )
7 کافور خادم روایت کرده یونس نقاش که از دوستان و خادمان امام(ع) بود، روزی به حضور امام آمد در حالی که مضطرب و لرزه بر اندامش بود، عرض کرد: ای مولای من به تو در مورد خانواده ام وصیت می کنم که به آنها لطف و خیر داشته باشید. امام فرمود: چه خبر شده؟ یونس عرض کرد: میخواهم از این دنیا بروم. امام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: ای یونس چرا، مگر چه شده است؟ عرض کرد: فرزند ظالم (منظورش فرزند خلیفه وقت است) نگین انگشتری برایم فرستاده که سخنی در آن نقش کنم، وقتی که مشغول کار شدم نگین دو نصف شد، فردا هم باید نگین را تحویل دهم و او ستمگری است که یا دستور هزار تازیانه و یا اعدام مرا خواهد داد. امام(ع) فرمود: به منزلت برو، تا فردا خوشحال می شوی و این پیش آمد برای تو خیر است. فردا که شد، باز یونس خدمت امام رسید و بسیار ناراحت و نگران بود و عرض کرد یا رسول خلیفه آمده و نگین را می خواهد.
امام فرمود: برو نزد او که هرگز جز خیر نبینی. یونس عرض کرد: ای مولای من به او چه بگویم؟ امام لبخند زد و فرمود: برو نزد فرستاده خلیفه و پیام او را بشنو که خیر است. یونس رفت و پس از ساعتی برگشت و به امام عرض کرد: ای مولای من، کنیزهای دربار با هم درباره آن نگین بگومگو کرده اند، پیام آور آمده و به من میگوید: اگر امکان دارد آن نگین را دو نصف کن، تا هرچه بخواهی تو را بی نیاز سازیم. امام(ع) متوجه خدا شد و عرض کرد: خدایا حمد و سپاس مخصوص ذات پاک تو است، چرا که ثناگویت را تصدیق نمودی. پس به یونس فرمود: در جواب چه گفتی؟ او عرض کرد: گفتم به من مهلت بده تا در این باره فکر کنم. امام فرمود: محکم کاری کردی. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص427
8 ابی الادیان می گوید: حضرت عسکری مرا خواست. و جواب نامه هایی را به من داد که به مداین ببرم، و فرمود که بعد از پانزده روز که بر می گردی من شهید شده ام. گفتم: یابن رسول الله وصیّ بعد از شما کیست؟ فرمودند: کسی که بر جنازة من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتی بیان فرمایید! فرمودند: کسی که نامه ها را از تو بخواهد و کسی که بگوید در کیسه ها چه مقدار پول است. ابهت امام عسکری مانع شد که زیادتر از این سؤال کنم. به مداین رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسکری شهید شده بود و کنار قبری مشغول غسل دادن آن حضرت بودند و طولی نکشید که به جعفر برادر امام گفتند، جنازه مهیا است بیایید نماز بخوانید. ابو الادیان ادامه میدهد: می دانستم که جعفر فاسق و جاهل است و لیاقت امامت ندارد. در این میان که بهت ابی الادیان را گرفته بود، جوانی چون پارة ماه پیدا شد و عمو را کنار زد و به جنازه نماز خواند و از این کار همه را بهت گرفته بود، مخصوصاً جعفر را. آن جوان بعد از نماز رو کرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولی نکشید چند نفر از قم آمدند و وصی حضرت را خواستند.
جعفر خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داریم. نامه ها داریم، باید بگویی نامه ها از کیست و در کیسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن کیست؟ زیرا رسم حضرت چنین بود. جعفر بهت زده گفت: یا للعجب مردم از من غیب می خواهند! که در این هنگام زنی از خانة امام بیرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب کیسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقیه الله گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد. و از همین جا برای خلیفه و اطرافیان او حساسیت پیدا شد. آنان حضرت را کنترل کردند که آن فرزندی که وعده خداست به دنیا نیاید ولی غافل از اینکه خداوند متعال حضرت موسی را برای نابودی فرعون زیر تخت فرعون قرار میدهد و در خانة فرعون بدست فرعون تربیت می شود.
*** دولت عباسیان در برابر یاران امام (ع) و در پایگاه هایی که پشتیبان او بودند، رفتاری بی رحمانه داشتند و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن یارانش، کوششهای فراوان بعمل آورند.... موضع امام در مقابل آن کوششها، پندگویی بود که به یاران دلداری میداد و میفرمود : (تهی دست و با ما بودن، بهتر که توانگر بودن و با غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن) به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام(ع) تفاوتى با برخوردهاى حاکمان عبّاسى پیش از او با ایشان نداشت (چندین بار برای قتل امام چهار خلیفه اقدام کردند از مستعین تا معتمد عباسی) معتمد، امام را تحت مراقبت شدیدى قرار دادند، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمى یافت امام به نمایندگانش سفارش کرده بود وقتی به من می رسید سلام نکنید و اشاره هم ننمائید زیرا موقعیت مناسب نیست و در امان نیستید. شیعیان با ترفند های مختلف مثل مستمند و ... به خدمت امام میرسیدند. و هر آنچه که از خارج به ایشان مى رسید یا به خارج مى دادند، از طریق مراسله بود.
وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند با نیرنگ معتمد امام را مسموم و دستور میدهد برای تبری خود از این اقدام قاضی القضاه همراه 10 تن و 5 نفر از درباریان در منزل او رفته و مراقب باشند و طوری وانمود سازند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند ما منا الا مقتول او مسموم. بعد از شهادت امام در سال 260 هجری ،شهر سامراء سراسر عزا و گریه شد و از طرفی معتمد در این فرصت مامورین را دستور داده خانه امام را بازرسی تا اگر فرزندش را یافتند دستگیر و به دربار بیاورند حتی مامورین زن و معاینه آنها را برای یافتن فرزند امام تعیین کرده بود. یکی از خدمتکاران امام موظف بود روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دار لخلافه حاضر و گزارش از امام و اوضاع منزل به اطلاع حکومت بدهد .
جعفر کذاب برادر امام هم ادعا میکند که بعد از شهادت امامت به من رسیده و دربار هم از او حمایت میکند و به او میگویند تو شیعیان را به سوی خود دعوت کن، ما از تو حمایت می کنیم. معتمد عباسی پس از شهادت امام برای آنکه وانمود کند فرزندی باقی نمانده است دستور داد میراث آن حضرت را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم نمودند. جعفر هر چه تلاش و حیله بکار میگیرد به مقصود نمیرسد جعفر به معتمد میگوید کنیزان را بازرسی کنید که اگر فرزندی از آنان به دنیا بیاید نابودی دستگاه به دست اوست، کنیزان را تا یک سال مورد نظر قرار میدهند، و جعفر کذاب باز هم ناموفق میشود، ادعای ارث امام را میکند ولی مادر امام ،سوسن مقاومت کرده و با وساطت قاضی باز هم جعفر ناموفق میشود .
هنگام کفن و دفن امام(ع) ،جعفر کذاب بر خلاف سنت امامان که بایستی امام بعدی نماز بخواند تصمیم به نماز دارد که ناگهان حضرت مهدی حاضر شده و نماز خوانده و تلاش او را خنثی میکند . هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(ص) نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مى گرفت. آنان مى خواستند با کشتن نسل پیامبر، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(ع) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده: پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد .
فضایل امام حسن عسکری (ع
احمد بن عبیدالله بن خاقان، چنانکه خواهد آمد، در باره امام(ع) گفته است: در سامراء، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که به مانند حسن بن علی بن محمد بن رضا (ع) باشد. در آرامش و وقار و پارسایی و نجابت و بزرگواری در نزد خاندانش و تمام بنیهاشم، نام کسی را بهتر از او نشنیدم. آنان وی را بر سالخوردگان خود مقدم می داشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان و مردم عامی و معمولی مقدم داشته می شد. از هیچ یک از بنی هاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان در باره وی نپرسیدم جز آنکه پی بردم آن حضرت در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهی والا قرار دارد و همه در باره او به نیکی یاد می کنند و او را بر اهل بیت و مشایخش مقدم می دارند. هیچ کس از دوستان و دشمنان آن حضرت را ندیدم جز آنکه به نیکویی در باره آن حضرت سخن میگفتند و او را میستودند. همچنین پدر احمد بن عبیدالله در این باره می گوید:اگر خلافت از خاندان بنیعباس بیرون شود هیچ کس از بنی هاشم را سزاوار خلافت نیست مگر حسن عسکری (ع). زیرا او با فضل و دانش و پارسایی و خویشتنداری و زهد و عبادت و اخلاق پسندیده و نیکویی هایش استحقاق تصدی مقام خلافت را داراست.
امام(ع) به مسافرت رفته و قرار بود که آن روز به سامرا بازگردد. عده زیادی منتظر بازگشت حضرت بودند و برای دیدار آن بزرگوار لحظه شماری می کردند. در میان کسانی که به پیشواز امام آمده بودند، گروهی از مردم اهواز نیز به چشم میخوردند. آنها شوق بیشتری برای دیدار امام عسکری داشتند، زیرا تا رسیدن به شهر سامرا، راه درازی را طی کرده بودند. سرانجام انتظارها به سر آمد و امام وارد شهر شد. حضرت هنگام عبور از میان استقبال کنندگان به آن گروه اهوازی رسید. در آنجا توقفی کرد و عمامه از سر برداشت. بعد دستی بر سر خود کشید. به روی یکی از آنها لبخند زد. مردی که امام به او لبخند زده بود با صدای بلند گفت: «گواهی می دهم که تو حجت خدا و برگزیده اویی.» همراهان مرد اهوازی از کار امام و سخن رفیقشان خیلی تعجب کردند. از رفیق خود پرسیدند: فلانی! منظور تو از این حرف چه بود؟ او گفت: من در امامت حضرت عسکری شک و تردید داشتم. با خود گفتم اگر آن بزرگوار از سفر برگردد و عمامه از سر بردارد، یقین می کنم که حتماً امام است زیرا توانسته است از دل من باخبر شود. (بحار الانوار ،ج50،ص294 )
کامل بن ابراهیم به خدمت امام حسن عسکری (ع) رسید. هنگام ورود او، امام لباسی نرم و سفید رنگ به تن داشت که خیلی زیبا بود. کامل بن ابراهیم از دیدن این لباس زیبا بر تن امام سخت تعجب کرد و با خود گفت: عجبا! ولی و حجت خدا چنین لباس لطیفی می پوشد اما ما را به همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباس هایی باز می دارد. امام حسن عسکری (ع) با بصیرت الهی خویش افکار کامل بن ابراهیم آگاه شد. آستین ها را بالا زد و لباس زیرین خود را که لباسی زبر و سیاهرنگ بود به او نشان داد و لبخند زنان فرمود:« این لباس زیرین را برای خدا به تن کرده ام (تا با فقیران همدردی کنم) و این لباس رویی را برای شما (و حفظ آراستگی در معاشرت با مردم) پوشیده ام.» (بحار الانوار ،ج25،ص336 )
نامه امام حسن عسگری علیه السلام به ابن بابویه قمی
فقیه بزرگوار ابن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق)، در جوار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (س) از فقها و محدثان به نام قم که از قلّههای فرازمند فرهنگ تشیع به شمار میآمدند و در فقه، حدیث و دیگر علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سرآمد روزگار بودند بهره برد و به سرعت در حدیث و فقه و دیگر علوم اسلامی و نیز در تقوا و پارسایی و فضائل اخلاقی از چهرههای بینظیر تاریخ اسلام گشت. نامهای که یازدهمین پیشوای انسانها (ع)برای وی نگاشت جایگاه رفیع ابن بابویه قمی را در بین دیگر دانشمندان و فقهای قم و نیز موقعیت خاص و احترامی که در نزد ائمه معصومین (علیه السلام) داشت آشکار میسازد. امام عسکری(ع) پس از حمد و ثنای ربوبی و صلوات و سلام بر پیامبر (ص) و عترت طاهرینش خطاب به او مینویسد: یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسین القمی وفّقک اللّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته. ای فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند تو را بر انجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلت به رحمت و کرمش فرزندان شایستهای به وجود آورد.
امام (ع)در ادامه این پیام که به حق منشور عبادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی برای یک زندگانی شرافتمندانه انسانی است، در روزگار پر از مخاطره و گردابهای جهالت و هوسها چنین وصیت میکند: تو را وصیت میکنم به تقوای الهی، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسانی که زکات نمیدهند پذیرفته نمیشود، و تو را وصیت میکنم به گذشت از گناه دیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردی با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهای آنان در هنگامه کارها، هم پیمانی با قرآن، خوش خلقی و امر به معروف و نهی از منکر چرا که خداوند متعال میفرماید: لا خیر فی کثیر من نجویهم الاّ من أمر بصدقة او معروف او اصلاح بین النّاس. در بسیاری از گفتگوهای درگوشی آنان خیری نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفی امر کند و یا میان مردم اصلاح نماید. و دوری از تمام پلیدیها و زشتیها. و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم (ص) بهامام علی (ع)چنین سفارش کرد و فرمود: ای علی! بر تو باد به نماز شب خواندن - و این جمله را سه بار تکرار نمود - و هرکس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست.
پس توصیه مرا بکار بند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند. و بر تو باد به صبر و انتظار فرج زیرا پیامبر اسلام (ص)فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر (ص) بشارت ظهور او را داده است قیام کند؛ او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابری خواهد بود. ای شخصیت بزرگ من! ( ابن بابویه قمی) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین از آن خداوند است به هرکس از بندگانش که بخواهد واگذار میکند و فرجام نیک از متقین خواهد بود. والسلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمة اللّه و برکاته باری نامه رهبری دینی و معنوی و پیشوای به حق در روی زمین که بدست ابن بابویه قمی رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات و سرچشمه جوشانی در روزگار طلاییاش شد
دوران امامت حضرت عسکری(ع) درس آموزترین مرحله تاریخ تشیع است
با وجود اینکه قسمت زیادی از حدودا ۶ سال امامت حضرت عسکری (ع) در زندان سپری شد و ایشان در پادگان محصور بود اما با این حال، با تمام شرایط جغرافیایی آن روز اسلام و شیعیان در ارتباط بود، آنها را هدایت و در مسیر امامت پیش میبرد. این امام همام در مدتی که در زندان محصور بود ارتباط صمیمانهای با زندانبانها برقرار میکرد و از طریق همین زندانبانها نوعاً با محیط خارج از زندان و با شیعیان در ارتباط بود و نحوه برقراری این ارتباط معنادار بود زمانی یکی از شیعیان در نامهای به حضرت عسکری (ع) مینویسد: «اگر ما تشنه بودیم و آب خواستیم چکار کنیم؟» مشخص است که آنها آب به معنای مصطلح نمیخواستند لذا منظور آنها این بود که اگر ما خواستار هدایت، حق و حقیقت بودیم باید به کجا مراجعه کنیم. بنابراین فضا و جوّ آن روز آنقدر تاریک بود که شیعیان نمیتوانستند به صراحت با امام زمان خویش صحبت کنند. امام (ع) در پاسخ مینویسند: آب را از سرچشمه بگیرید و به چپ و راست متمایل نشوید به دنبال امام خود رفته و هدایت را از مکان اصلی آن جویا شوید» سپس شاگرد حضرت عسکری(ع) میگوید: اگر میان ما و سرچشمه فاصله افتاد چه کنیم؟ حضرت در پاسخ میفرماید: شما اخلاص پیشه کنید آب به طرف شما خواهد آمد. این حدیث بسیار آموزنده و نشاندهنده حساسیت و توجه شیعیان است. آنها میخواستند تحت هر شرایطی امام زمان خود را یافته و حقایق و رهنمودهای او را در زندگی خود به کار ببندند.
تصوف
از جمله جریانهاى فاسدى که امام عسکرى ع به شدّت از آن بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مىداشت، گروه صوفیه است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط ابوالقاسم کوفى بهشمیّه توانست تحت پوشش اسلام، عدّه اى از مسلمانانِ ساده لوح را بفریبد. محمّد بن عبدالجبّار از امام ع نقل کرده که حضرتش فرمود: از امام صادق ع در مورد ابوهاشم کوفى سؤال شد، امام صادق ع فرمود: او فردى بسیار فاسد العقیده بود و مسلکى به نام تصوّف اختراع کرد و آن را مرکزى براى اعتقادات پلید خود قرار داد.(1) آرى، بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل کردن احکام دین، انزوا و... از مظاهر تصوّف است و ائمه ع با آن مقابله نموده اند. و موجب تأسّف آنکه این روشهاى غلط گاهى تحت عناوینى همچون: تشیّع، ابراز علاقه به اهل بیت ع و یا تهذیب نفس انجام مىگیرد!
امام ع خطاب به صحابى گرانقدرش، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود: «زمانى بر مردم فرا مى رسد که چهره هایشان خندان، ولى دلهایى تاریک دارند. از دیدگاه آنان، سنّت یعنى بدعت و بدعت یعنى سُنّت. مؤمن را به دیده حقارت مى نگرند و فاسق را ارج مى نهند. فرمانروایان آنان افرادى نادان و ستم پیشه اند و دانشمندان ایشان دریوزه دربار ستمگرانند. ثروتمندان آنها حقّ تهیدستان را به یغما مى برند و کوچکترها بر بزرگان خود پیشى مىگیرند. انسانهاى نادان از دیدگاه ایشان فردى آگاه و اشخاص حیله گر را مهذّب مى دانند. میان فرد با اخلاص و انسان مُردّد تمییز نمى دهند. آنان گوسفندان را از گرگها باز نمى شناسند. عالمان و اندیشمندان آنها بدترین آفریده هاى الهى در روى زمین اند؛ چرا که به فلسفه و تصوّف تمایل نشان مى دهند. به خدا سوگند! آنها از عقیده [و فطرت] خود برگشته و از راه حق منحرف شده اند. در علاقه و محبّت به مخالفان ما زیاده روى مى کنند و شیعیان و دوستداران ما را به گمراهى مى کشانند. اگر به جاه و مقامى دست یابند، از گرفتن رشوه سیر نمى شوند و اگر به ذلّت گرفتار گردند، ریاکارانه خدا را پرستش مى کنند. آگاه باشید که آنان راه (سعادت و حقیقت) را بر مؤمنان مى بندند و مُبلّغان آئین کافرانند. کسانى که با آنها زندگى مى کنند، باید از آنان بر حذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ کنند.
سپس امام ع فرمود: اى ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمّد علیهم السلام برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ما است، آنها را جز براى اهلش بازگو مکن.(2) نفوذ افکار انحرافى و از جمله تصوّف در میان شیعیان، خطرى بوده است که بزرگان از یاران ائمه ع بدان اهتمام مى ورزیده و گزارش آن را به امامان معصوم ع منتقل مى نموده اند. احمد بن محمد بن عیسى ـ از اصحاب امام ع در نامهاى به حضرت چنین گزارش مى دهد: گروهى یافت شده اند که براى مردم سخنرانى مى کنند و احادیثى مى خوانند و آنها را به شما و پدران شما نسبت مى دهند. در میان آنهاست احادیثى که قلوب ما آنها را نمى پذیرد ولى امکان ردّ این روایات وجود ندارد، چرا که آنها را از پدران شما نقل مى نمایند. ایشان دو نفرند؛ یکى، على بن حَسکة و دیگرى، قاسم یقطینى.
وى در ادامه مى نویسد: از عقاید ایشان است که مى گویند: مراد از سخن خدا که مى فرماید: انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر(3)مردى است که مردم را از فحشاء بازمى دارد نه آنکه مقصود، رکوع و سجود باشد. و مقصود از زکات نیز همان مرد است نه دراهم و اخراج مال. و بر همین منوال، اوامر و نواهى خداوند را تأویل مىکنند. بر ما منّت بگذارید و راه حق و سلامت از انحرافات را بیان نمایید. امام ع در پاسخ نوشت: ابن حَسکه دروغ مى گوید و براى شما همین کافى است که ما او را در زمره دوستان خود نمىشناسیم. خدا، او را لعنت کند. به خدا قسم! که پروردگار، محمّد ص و پیامبران قبل از او را نفرستاد مگر براى دین خالص و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. و پیامبر گرامى اسلام ص مردم را دعوت نکرد مگر به سوى خداى وحده لاشریک له و ما اوصیا از فرزندان پیامبر نیز بنده خدا هستیم و به او شرک نمى ورزیم. اگر اطاعتش کنیم، بر ما رحم خواهد کرد و اگر نافرمانى اش کنیم، ما را عذاب خواهد نمود. ما بر خدا حجّت نداریم بلکه حجّت از اوست بر ما و بر همه خلقش. من این سخنان را نفى نموده، از این اشخاص بیزارى مىجویم؛ شما نیز آنها را رها کنید. خداوند، لعنتشان کند. و آنانرا در تنگنا قرار دهید و چنانچه آنها را در مکان خلوت یافتید، سرشان بر سنگ بکوبید.