سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

شيوه ها و راه كارهاي تبليغ، گسترش و احياي امر به معروف و نهي از منكر
در ميان كودكان و نوجوانان

به سبب اهميت نهاد خانواده و براساس ضرورت توجه به كودكان و نوجوانان كه دل هاي آماده تري براي پذيرش حق و راستي و والايي دارند، لازم است بخش عمده اي از تلاش هاي مربوط به تبليغ، ترويج و احياي فريضه امر به معروف و نهي از منكر، به اين گروه مهم اجتماعي اختصاص يابد و براي نهادينه سازي حق پذيري، گرايش به معروف ها و پرهيز از منكر؛ در وجود اين قشر عظيم، فعاليت هاي شايسته و بايسته اي صورت پذيرد.
در نگاهي اجمالي به نظر مي رسد تبليغ احياي امر به معروف و نهي از منكر را به طور اعم براي همگان و به ويژه براي كودكان و نوجوانان از چند راه مي توان به فرجام رسانيد. يكي از اين شيوه ها، روش نوشتاري و تهيه و ارائه ستون ويژه براي مخاطبان است. اين مهم را مي توان با انتشار كتاب، جزوه، مجله، روزنامه، پوستر، تراكت، كارت، تابلو نوشته ها و مانند اين ها و با بهره گيري از قالب هاي متنوع داستان، شعر و نثرهاي ادبي و زيبا انجام داد.
راه ديگر بهره گيري از طرح ها، بازي ها و سرگرمي هاي ويژه است كه طبعا مورد توجه و اقبال كودكان و نوجوانان نيز قرار مي گيرد.
استفاده از جلوه هاي بصري هم چون عكس، تصوير (نقاشي و گرافيك)، نمايشنامه ها، فيلم هاي كوتاه و تاثيرگذار نيز مي توانند سهم عمده اي را در اين امر مهم برعهده بگيرند. هم چنان كه تابلوهاي هنري زيبا يا ايجاد نمايشگاه هاي ويژه با توجه به نيازها و خواسته ها و رغبت هاي مخاطبان نيز قابل اشاره است.
از ديگر شيوه ها در اين زمينه مي توان: عامل گفتار و سخنراني از سوي مبلغان مذهبي يا كارشناسان ورزيده و توانا را نام برد. بديهي است در اين گونه برنامه ها و گفتارها، توجه به ميزان توانايي ها و درك و دريافت مخاطبان- كه در اين جا كودكان و نوجوانانند- و به تعبير ديگر مخاطب شناسي ضرورتي انكارناپذير دارد. اهميت بيان غيرمستقيم در بيش تر موارد، و نيز بهره وري از سخنان و مطالب خلاقانه، هم چنين كوتاهي كلام و ارائه سخنان تصويري و سرشار از جلوه هاي زيبايي مانند بهره گيري از مثل ها، داستان ها، حكايت ها و مانند اين ها نيز بر كسي پوشيده نيست.
اصل ديگري كه شايان ياد آوري است و در نهادينه سازي انجام معروف ها و پرهيز از منكرها نقش مهمي را ايفا مي كند، لزوم تشويق ها و ترغيب هاي گوناگون از جمله اختصاص هديه و جايزه به كودكان و نوجواناني است كه به انجام كارهاي شايسته و نيكو مبادرت مي ورزند يا از كارهاي ناپسند دوري مي گزينند.
آخرين نكته اي كه لازم است در اين جا بدان پرداخته شود، در حقيقت نخستين نكته اي است كه بايد مورد توجه و عنايت همگان قرار گيرد و آن تبليغ عملي است. بدين معنا كه خود ما در مواجهه با كودكان و نوجوانان و در منظر آنان- و صد البته پيوسته و در هر جا، چه نهان و چه آشكار- به خوبي ها، پاكي ها، راستي ها و درستي ها گرايش داشته و به انجام آن ها به جد بپردازيم تا ديگران به ويژه كودكان و نوجوانان با نگرش در رفتار و كردار ما، درس بياموزند، الگو بپذيرند و در نتيجه به خوبي ها روي آورند و از بدي ها بپرهيزند.
به عنوان سخن پاياني بر اين مساله نيز بايد تاكيد ورزيد كه بدون ترديد، در امر تبليغ، ترويج و احياي امر به معروف و نهي از منكر، شناخت مخاطب، برخوردهاي مهربانانه و مناسب، كوتاه بودن موضوع مورد توجه، مستند بودن مطالب، برخورداري از انگيزانندگي كافي، عدم توسل به زور و اجبار و خشونت، بيان هنري و خلاقانه، تدبير مناسب، توجه به عواملي هم چون زمان، مكان و در پاره اي موارد مناسبت ها، تدريجي بودن و در عين حال استمرار موارد تبليغي به گونه اي تاثيرگذار، ضرورتي تام دارد.

بايدها و نبايدهاي مربوط به كودكان از نگاه قرآن و عترت
كودكي يكي از مراحل رشد انساني است كه از آغاز تولد شروع مي شود و تا نوجواني و جواني ادامه مي يابد. اين مرحله از مراحل همانند دو مرحله ديگر بسيار مهم و اساسي است. از اين رو آموزه هاي قرآني توجه و اهتمام خاصي به اين دوره از زندگي بشر دارد؛ زيرا آينده هر شخصي به دوران كودكي او بستگي زيادي دارد.
كودكي، بنياد آينده
كودكي يكي از مراحل حيات دنيايي انسان است. (حج، آيه 5؛ و نيز روم، آيه 54 و غافر، آيه 67)
اين مرحله از هنگام ولادت آغاز مي شود (همان) و تا بلوغ ادامه مي يابد؛ (نساء، آيه 6) زيرا با رسيدن كودك به دوران بلوغ، حيات و زندگي وي به مرحله ديگري وارد مي شود كه از آن به دوران نوجواني ياد مي شود و كودك در مرحله آغاز رشد جنسي و سپس عقلاني قرار مي گيرد كه آثار آن را مي توان در حوزه رفتارهاي اقتصادي به خوبي مشاهده كرد.(كهف، آيه 82)
در روايات اسلامي بر انتخاب همسر شايسته و مادري خوب براي كودكان خود، بسيار سفارش شده و از انتخاب همسر زيبايي كه در خانواده ناسالم رشد كرده و به اصطلاح «خضراء الدمن» ( گل روييده در مزبله ) است پرهيز داده شده است؛ (وسايل الشيعه، ج 14، ص 19) زيرا مادر نقش اساسي در شكل گيري شخصيت كودك دارد و حتي شيرخوارگي نيز در اين فرآيند تاثيرگذار است. پاكي مادر، تأثير شگرفي در شخصيت و تربيت و عفت كودك ايفا مي كند كه آيات 28 تا 30 سوره مريم بخشي از اين معنا را به صراحت بيان كرده است. اين تاثير به اشكال گوناگون در هنگام قرار گرفتن در رحم تا شيرخوارگي و پس از آن ادامه مي يابد. دوره شيرخوارگي و آثار آن همچنين موجب شده تا حكم بر شيرخوارگي مادر پاك بر ديگران شود و لذا شير مادر نيك و پاك مقدم بر دايگان ديگر شده است و خداوند در آياتي اولويت را آن دانسته است كه مادر، خود به شيردادن و نگهداري فرزند خويش بپردازد (بقره، آيه 233) تا جايي كه اگر زن و شوهر از هم جدا شده باشند، اين اولويت همچنان پابرجاست. (بقره، آيات 232 و 233) .
دوران شيرخوارگي چنان مهم است كه خداوند در آيات پيش گفته و همچنين آيه 6 سوره طلاق، برلزوم مشاوره و همفكري والدين در مورد چگونگي شيرخواري كودك تاكيد كرده و در آيه 15سوره احقاف نيز تكميل دوران شيرخوارگي را واجب و لازم دانسته است؛ زيرا اين دوران در رشد و تكميل شخصيت كودك نقش اساسي ايفا مي كند. (بقره، آيه 233 و نيز لقمان، آيه 14)
نقش بازي در زندگي كودك
خداوند در آيه 5 سوره حج، دوران كودكي را مقدمه اي براي رشد و بلوغ وي معرفي مي كند و در آيه 20 سوره حديد، اين زمان را دوران اشتغال به بازي و سرگرمي بر مي شمارد. علامه طباطبايي با اشاره به ويژگي هاي پنج گانه اي كه در اين آيه مطرح شده، آن را مطابق مراحل سن انسان از كودكي تا پيري مي داند. (الميزان، ج 19، ص164) چنان كه ديديم براساس آيه20 سوره حديد، خداوند، نخستين دوره رشد انسان را با بازي همراه كرده است. در رواياتي كه از امامان معصوم(ع) وارد شده نيز سفارش بسياري است كه كودكان را تا هفت سالگي آزاد بگذاريد تا بازي كنند. امام صادق(ع) فرموده اند: بگذار فرزندت تا هفت سال به بازي بپردازد، در هفت سال دوم به او ادب بياموز و در هفت سال سوم مراقب او باش. (وسايل الشيعه، ج15، ص193) در روايتي آمده است كه حضرت محمد(ص) با جمعي از ياران از محلي عبور مي كردند كودكان را در حال خاك بازي ديدند برخي از ياران خواستند آنان را از بازي كردن باز دارند. پيامبر(ص) فرمودند: بگذاريد بازي كنند كه خاك محل پرورش كودكان است. (مجمع الزوائد، ج8، ص159).
در قرآن كريم نيز در داستان حضرت يوسف(ع) به اين معنا مي توان پي برد كه بازي و تفريح يك ضرورت فطري است و پيامبران الهي با اين ضرورت فطري هيچ گاه مخالفت نمي كردند. از اين رو برادران حضرت يوسف(ع) وقتي مي خواستند او را از پدر جدا كنند، موضوعي را مطرح كردند كه پدرشان با توجه به پيامبري و بينش الهي نتواند با خواسته آنها مخالفت كند. آنان در توجيه بردن حضرت يوسف(ع) به صحرا اين گونه گفتند: اي پدر فردا يوسف را با ما به صحرا بفرست تا در چمن و مراتع بگردد و بازي كند. (يوسف، آيه 12) حضرت يعقوب(ع) نيز با اين درخواست مخالفت نكرد و نفرمود كه يوسف(ع) نبايد به بازي مشغول شود. امام موسي بن جعفر(ع) مي فرمايند: شايسته است كه كودك به هنگام خردسالي بازيگوش باشد تا در بزرگسالي صبور و شكيبا گردد.(مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص153) پيامبر(ص) نيز مي فرمايند: شيطنت و لجاجت كودك به هنگام خردسالي، نشانه زيادي عقل او در بزرگسالي است. (نهج الفصاحه، شماره 1940، ص 420)
حقوق كودك
كودكان در اين دوره حقوقي بر گردن والدين خود دارند كه مي بايست به آن ها بپردازند و اگر آن حقوق را مراعات نكنند و ترك تكليف كنند بايد در آخرت پاسخ گوي رفتار خود باشند. از آن جايي كه دوره كودكي دوران ضعف و سستي است (حج، آيه 5 و روم، آيه 54 و غافر، آيه 67) تاكيد بيش تري بر حقوق كودكان از سوي خداوند شده است؛ زيرا آنها در اين دوران نمي توانند از حقوق خويش دفاع كنند و خواهان اجراي عدالت و عمل به تكاليف از سوي والدين خود گردند. در اين جاست كه خداوند خود كفالت كودكان را به عهده گرفته و از والدين خواسته تا به حقوق كودكان پاي بند باشند و از هرگونه ضرر و زيان به آنان خودداري كنند.
از نخستين حقوق كودكان بر والدين، شير دادن مادران به كودكان خود است كه در آيه 233 سوره بقره بيان شده است. بنابراين نمي توان از حق شيرخوارگي كودك به سادگي كوتاه آمد و زياني به اين حق او رساند. خداوند در اين آيه به مادران هشدار مي دهد كه هرگونه ضرر و زيان رساني به كودكان با خودداري از شير دادن آنان، عملي حرام و كاري زشت و نارواست و مي بايست پيامدهاي اين كار ناشايست خويش را به عهده گيرند. كودكان بي سرپرست و يتيم يا مستضعف و ناتوان، از حقوقي ديگر نيز برخوردارند كه بخشي ازآ يات قرآني به آن اختصاص يافته است. خداوند در آيه 127 سوره نساء، بر لزوم رعايت قسط و عدالت در مورد كودكان يتيم تأكيد مي كند و از سرپرستان مي خواهد اموال كودكان يتيم را در هنگام تصرف مراعات نمايند. (نساء، آيات 2 و 10 و انعام، آيه 152)
خداوند با تأكيد بر حقوق كودكان يتيم، خواهان فرهنگ سازي در اين زمينه است به گونه اي كه همگان خود خواهان رعايت حقوق يتيمان شوند و در حقوق و اموال آنها تصرف نكنند. اگر در جامعه اي اين گونه فرهنگ سازي انجام شود، جامعه در امنيت اخلاقي و رواني قرار خواهد گرفت؛ زيرا رعايت حقوق كودكان ديگران، خود زمينه اي براي مراعات حقوق كودكان ايشان از سوي آيندگان خواهد شد و مراعات حقوق كودكان يتيم به يك فرهنگ اجتماعي تبديل مي شود. از اين رو خداوند در آيه 8 و 9 سوره نساء به اين نكته مهم و اساسي اشاره مي كند.
از نظر قرآن رعايت حقوق كودكان مستضعف از مصاديق خيرات آشكار و نيكي هاي پايدار است (نساء، آيه 127) بنابراين، اگر كسي مي خواهد كار نيك و خوبي انجام دهد به مراعات كودكان مستضعف بپردازد. ناگفته نماند كه كودكان مستضعف غير از كودكان يتيم هستند هر چند كه مي تواند شامل آنان نيز شود. خداوند براي مراعات حقوق كودكان مستضعف حتي از مردم خواسته است تا پاي جهاد و شهادت نيز پيش بروند. از اين رو در آيه 75 سوره نساء مردم را به جهاد و دفاع براي حفظ حقوق كودكان مستضعف تشويق مي كند.
كودكان يتيم كساني هستند كه خداوند از خمس و انفال حق و سهمي براي آنان مقرر كرده است (انفال/ 41، حشر/7) از ديگر حقوق كودكان، دعا در حق ايشان از سوي والدين است، چنان كه مادر حضرت مريم(س) براي محفوظ ماندن كودك خود از شرارت شيطان به پيشگاه خداوندي دعا و نيايش كرد. (آل عمران، آيه 36) وظيفه جامعه آن است كه در حفظ و حمايت كودكان بويژه كودكان يتيم بكوشد و يكي از وظايف عالمان و مسئولان آن است كه در حد امكان در اين راه اقدام كنند. در داستان خضر(ع) و حضرت موسي(ع) اين معنا آمده است كه خضر(ع) از سوي خداوند مأموريت مي يابد تا ديواري فرسوده را براي حفظ حقوق كودكان يتيم ترميم كند. (كهف، آيات 65 و 66 و 82)
همان گونه كه پيامبران مأموريت مي يابند كه كارهايي را براي حفاظت از حقوق كودكان به ويژه يتيمان و مستضعفان انجام دهند، همين مسئوليت به عهده حاكميت اسلامي به عنوان نمايندگان و نواب پيامبران گذاشته شده است. بنابراين، بر حكومت اسلامي و دولت ايماني است كه حقوق كودكان از امت اسلام را حفظ كرده و اقدامات موثري در اين حوزه انجام دهد.
از جمله وظايف دولت اسلامي و مؤمنان آن است كه كودكان را از محيط كفر و ظلم بيرون آورند و حتي با جهاد و شهادت اجازه ندهند تا كودكان در محيطي رشد كنند كه فطرت ايشان لطمه ببيند و نتوانند كمالات بايسته و شايسته خويش را به دست آورند. خداوند در آيه75 سوره نساء، نجات كودكان از محيط كفر و شرك را به عنوان يك وظيفه و مسئوليت براي مؤمنان تعريف كرده است و برهمين اساس مسئوليت دولت اسلامي دراين حوزه به سبب امكانات و توانايي ها به مراتب سخت تر و شديدتر است. با نگاهي به آموزه هاي قرآني مي توان چند مأموريت براي مؤمنان و دولت اسلامي نسبت به كودكان برشمرد كه از جمله حقوق كودكان است. خداوند درآيه6 سوره ضحي، بهره مندي كودكان از محل آسايش و زندگي مناسب را از حقوق آنان و مسئوليت مومنان دانسته است. هرچند كه اين آيه درمقام امتنان بر پيامبر(ص) است، ولي با توجه به قلمدادشدن محل آسايش به عنوان نعمت خدا، مي توان اين گونه استنباط كرد كه از حقوق طبيعي كودكان دسترسي به زندگي همراه با آسايش و آرامش و محيط مناسب رشد و بالندگي است. البته از آياتي ديگر چون آياتي كه درباره حقوق كودكان يتيم وارد شده مي توان اين معنا را نيز استنباط كرد كه فراهم آوري زمينه هاي رشد و بالندگي از حقوق كودكان است.
همچنين از نيازهاي طبيعي كودكان، بازي و گردش است. (يوسف، آيه12 و حديد آيه20 و الميزان، ج19، ص164) بنابراين فراهم آوري اسباب بازي و شرايط مناسب براي بازي و گردش كودكان از حقوق كودكان و وظيفه والدين، مؤمنان و دولت اسلامي است. از آيه82 سوره كهف مي توان اين معنا را استنباط كرد كه كودكان از حق ديگري نيز برخوردارند و آن حق آينده نگري نسبت به زندگي آنان است. از اين رو، شايسته است تا براي كودكان اندوخته اي گذاشته شود تا در آينده با مشكل مالي مواجه نشوند بنابراين از وظايف و مسئوليت هاي والدين اين است كه بخشي از اموال را براي آينده كودكان ذخيره سازي كنند و براي آنان به جا گذارند. مراقبت از كودكان، در برابر حوادث و خطرها و برآورد نيازهاي نخستين آنان نيز از حقوق ايشان و وظايف ديگران است كه درآيه 12سوره يوسف به آن اشاره شده است. كودكان، نيازمند آموزش هاي درست و كاملي هستند تا بتوانند به رشد عقلاني دست يابند. از اين رو در آيه 6 سوره نساء از مؤمنان خواسته شده تا با آزمون هاي گوناگون شرايط رشد و بالندگي كودكان را درحوزه هاي گوناگون از جمله اقتصادي فراهم آورند. آزمون هايي كه ازسوي بزرگترها انجام مي گيرد مي بايست در راستاي رشد و بالندگي كودكان باشد؛ چنان كه بازي هاي كودكان نيز با اين هدف مورد توجه قرارگيرد و از هر آن چه كه موجب ناتواني جسمي و روحي و رواني كودك مي شود جلوگيري به عمل آيد.
تربيت كودك
خداوند در آياتي از جمله آيات 5 و 8 سوره نساء از مومنان خواسته تا برخوردي شايسته و سازنده در گفتار و رفتار با كودكان داشته باشند. امام صادق(ع) دوران كودكي را دوران سفاهت مي شمارد كه با تربيت هاي مربيان بوسيله ابزارهاي گوناگون از جمله تغذيه و آموزش و پرورش، اين سفاهت به بلوغ و رشد فكري و اقتصادي و جسمي و جنسي تبديل مي شود. (نگاه كنيد: تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 442، حديث 50)
كودكان نيازمند تربيت به ويژه از سوي والدين خود هستند (اسراء، آيات 23 و 24) خداوند در آيه 58 سوره نور پدر و مادر را موظف به تربيت فرزندان با تعليم آداب مي داند و از والدين مي خواهد تا همه تلاش خويش را به اين مبذول دارند كه كودكان حتي مسائل ريز زندگي چون آداب ورود به محل استراحت والدين را بشناسند و اجازه ندهند تا كودكان در خانه خودسرانه عمل كنند و به هر كجا و هر زماني كه مي خواهند وارد شوند. آموزش كودكان به آداب زندگي در محيط خانوادگي اين فرصت را به كودكان مي دهد تا در جامعه بتوانند به مراعات حقوق ديگران بپردازند و توانايي تحمل ايشان بالا برود. كودكان اگر در خانه نتوانند حقوق ديگران از جمله والدين را رعايت كنند، بي گمان در بيرون خانه از چنين ظرفيت و تحملي براي مراعات حقوق ديگران برخوردار نخواهند بود.لازم است پدر و مادر در تربيت كودك مراعات احسان را داشته باشند و با فروتني و محبت و مودت، آموزش هاي كودكان را به عهده گيرند. اين بدان معناست كه هرگونه خشونت در آموزش و پرورش كودكان مي تواند حتي تاثيرات سوء به جا گذارد. مراعات محبت از سوي والدين به معناي لوس كردن آنان نيست، بلكه به معناي آن است كه با مهر و محبت مي بايست آموزش و پرورش كودكان انجام گيرد. (اسراء، آيات 23 و 24)
البته در اين ميان مادر نقش بسزايي در تربيت كودك دارد، لذا خداوند در آيه 4 سوره طه و نيز آيات 10 تا 13 سوره قصص از مسئله كفالت مادر براي تربيت نيك كودك سخن به ميان مي آورد. هر كسي مي كوشد تا بهترين كس را براي كفالت و سرپرستي كودك داشته باشد، در اين ميان مادر بهترين گزينه در اين باره است.
تربيت كودك در سنت و سيره اهل بيت(ع)از نظر اسلام، هر كسي موظف است كه تربيت را از خانه و خانواده خويش شروع كند. خداوند به مومنان چنين هشدار مي دهد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خود را از آتشي كه هيزم آن مردم و سنگهاست حفظ كنيد. (تحريم، آيه6)
در روايت است كه مومنان مي بايست به اين چهار وظيفه اصلي در خانواده خود توجه داشته باشند: 1- بدعائهم الي طاعه الله؛ دعوت به اطاعت خداوند؛ 2- و تعليمهم الفرائض؛ آموزش واجبات؛ 3- و نهيهم عن القبائح؛ نهي از محرمات و زشتي ها؛ 4- و حثهم علي افعال الخير؛ و تشويق به كارهاي خير و نيك. (بحار الانوار، ج 17، ص 68)
بسيار ديده مي شد كه پيامبر اسلام(ص) حسن(ع) و حسين(ع) را در آغوش مي گرفت و مي بوسيد. روزي آن دو را در بغل گرفت و بوسيد. شخصي كه حضور داشت، وقتي علاقه پيامبر و رفتار وي را با اطفال ديد به فكر فرو رفت و پيش خود گفت: آيا تا به حال در اشتباه بوده ام؟ آيا روش اسلام در تربيت فرزند اين است؟ اگر اين طور است پس من در اين مسئله بسيار كوتاهي كرده ام.
به پيامبر نزديك شد و درحالي كه خجالت مي كشيد سخن بگويد، عرض كرد: يا رسول الله من داراي ده فرزند كوچك و بزرگ هستم، اما تاكنون هيچ يك از آنها را نبوسيده ام. پيامبر از گفته او به قدري ناراحت شد كه رنگ چهره مباركشان تغيير كرد. ايشان به او فرمود: خداوند مهر و محبت را از قلب تو بيرون كرده است. آن كس كه به كودكان رحم نمي كند و به بزرگ ترها احترام نمي گذارد، از ما نيست. در زمان پيغمبر اكرم(ص)، طفلي، بسيار خرماي تازه مي خورد. هر چه او را نصيحت مي كردند كه زياد خوردن خرما ضرر دارد، فايده نداشت. مادرش تصميم گرفت او را به نزد پيغمبر(ص) بياورد تا او را نصيحت كند. وقتي او را به حضور پيغمبر آورد، از پيغمبر خواست تا به طفل بفرمايد كه خرما نخورد، اما آن حضرت فرمود: امروز برويد و او را فردا دوباره بياوريد. روز ديگر زن به همراه فرزندش خدمت پيغمبر(ص) حاضر شد. حضرت به كودك فرمود كه خرما نخورد. در اين هنگام زن كه نتوانست كنجكاوي و تعجب خود را مخفي كند، از ايشان سؤال كرد: يا رسول الله! چرا ديروز به او نفرموديد خرما نخورد؟ حضرت فرمود: ديروز وقتي اين كودك را حاضر كرديد، خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصيحت مي كردم، تأثيري نداشت.
در ضرب المثل فارسي براساس اين روايت آمده است: رطب خورده منع رطب كي (چون) كند؟
امام صادق(ع) فرمود: به راستي هنگامي كه عالم به علم خود عمل نكرد، موعظه او در دل هاي مردم اثر نمي كند، همان طور كه باران از روي سنگ صاف مي لغزد و در آن نفوذ نمي كند. مردي به هنگام تبريك تولد فرزند يكي از دوستانش، به او گفت: تولد اين نوزاد كه سوار بر مركب مراد خواهد بود، بر تو مبارك باد. حضرت امير(ع) كه حضور داشت به او فرمود: به هنگام تبريك و شادباش نوزاد چنين بگو: خداي بخشنده را شكرگزار باش و اين بخشش او، بر تو مبارك باد. اميد كه فرزندت به كمال توانايي برسد و از نيكوكاري اش بهره مند شوي.
امام صادق عليه السلام فرموده اند: «ان الله ليرحم العبد لشده حبه لولده»؛ همانا پروردگار بنده اش را به دليل زيادي مهرورزي نسبت به كودك خود مي بخشايد. (وسائل الشيعه ، ج 12، ص 384.) همچنين از رسول خدا(ص) روايت شده است: «من قبل ولده كتب الله له حسنه و من فرحه فرحه الله يوم القيامه »؛ هر كس فرزند خود را ببوسد خدا بر او پاداشي مي نويسد و هر كس فرزندش را خوشحال كند خدا او را در روز رستاخيز شاد مي گرداند. (همان، ج 21، ص 574.) و در جاي ديگري فرموده اند: «أحبوا الصبيان و ارحموهم»؛ كودكان را دوست بداريد و نسبت به آنان مهربان باشيد. (همان، ج21، ص384). همچنين روايت شده است كه روزي مردي خدمت پيامبر اكرم(ص) رسيد و عرض كرد: اي رسول خدا! من هرگز كودكانم را نبوسيده ام. پيامبراكرم فرمود: كسي كه رحم نكند(مورد) رحم (واقع) نمي شود. (همان، ج15، ص302)
رسول خدا(ص) درمورد تربيت از سنين كودكي فرموده اند: هركس فرزندش را از كودكي تربيت كند تا او بتواند بگويد لااله الا الله، خداوندا ز او حساب نخواهد كشيد. مهرورزي افراطي، ممنوعبا اين كه در اسلام درباره اظهار علاقه نسبت به كودكان سفارش شده اما اين مهرورزي و علاقه نبايد مصالح واقعي را تحت الشعاع قرار بدهد، بلكه مي بايد با اظهار محبت مهار شده، با كودكان رفتار كرد. زيرا در برخي از موارد، اظهار محبت بي حساب، باعث فدا شدن مصالح بزرگتري مي شود و يا موجب سوءاستفاده كودك و در اصطلاح عاميانه «لوس» شدن او مي گردد. بايد توجه داشت نوازش هاي بدون حد و حصر و توجيه نشده و خارج از حد اعتدال، اثرات سوئي را بر روان كودك برجاي مي گذارد؛ پر توقعي، زودرنجي، ضعف در برابر مشكلات، نااميدي، عقده حقارت، سرخوردگي از اجتماع و بسياري فشارهاي رواني ديگر، زاييده ارتباطات مهرآميز افراطي با كودك است. امام باقر(ع) در اين راستا مي فرمايد: «شر الاباء من دعاه البر الي الافراط و شر الابناء من دعاه التقصير الي العقوق»؛ بدترين پدران كسي است كه [در نيكي از حد اعتدال خارج شود و] به زياده روي بگرايد و بدترين فرزندان فرزندي است كه در اثر كوتاهي، به عاق والدين دچار شود. (تاريخ يعقوبي، ج2، ص684).
روزي جمعي از دوستان امام باقر(ع) به منزل ايشان آمدند. يكي از فرزندان خردسال حضرت دچار تب شديد و بيماري سختي بود. امام نيز از اين موضوع سخت ناراحت بودند به گونه اي كه آرامش نداشتند و آثار اندوه در چهره ايشان ديده مي شد. مهمانان با مشاهده سيماي اندوهگين امام، برحال ايشان نگران شده و با خود گفتند اگر اين فرزند از دنيا برود حتماً از اندوه و پريشاني براي امام اتفاقي مي افتد. در همين اثنا، صداي گريه زنان از اتاق مجاور شنيده شد و همگي دانستيم كه براي كودك اتفاقي افتاده.اندكي بعد باخبر شديم كه فرزند خردسال امام از دنيا رفته است. امام به اتاق مجاور رفت و پس از ساعتي بازگشت اما برخلاف انتظار حاضرين، ديگر در چهره ايشان اثري از پريشاني ديده نشد، به امام عرض كردند: وقتي كه ما نزد شما آمديم به گونه اي پريشان بوديد كه ما نگران حال شما شديم [اما اينك اثري از ناراحتي در شما نمي بينيم!] امام فرمودند: ما نيز [مثل شما] دوست داريم كه عزيزانمان تندرست و به دور از آسيب باشند ولي زماني كه امر الهي سر رسيد و تقدير خدا محقق گرديد [گردن نهادن در برابر] امر خدا برايمان عزيزتر است. (بحارالانوار، ج11، ص68؛ عيون الاخبار، ج3، ص46).
به بيان ديگر، درست است كه محبت به فرزند جايگاه ويژه اي دارد اما نبايد همه چيز را فداي آن نمود و از وظيفه اصلي غافل شد. امام صادق(ع) مي فرمايند: هنگامي كه كودك به سه سالگي رسيد لااله الا الله را به او بياموزيد و او را رها كنيد (همين مقدار كافي است). وقتي هفت ماه ديگر گذشت محمدرسول الله (ص) را به او آموزش دهيد و سپس او را رها كنيد تا چهار ساله شود. آن گاه صلوات فرستادن را به او بياموزيد. در پنج سالگي به او سمت راست و چپ را آموزش دهيد و قبله را نشان او داده و بگوييد سجده كند. آن گاه او را تا شش سالگي واگذاريد. فقط پيش روي او نماز بخوانيد و ركوع و سجود را يادش دهيد تا هفت سالش هم تمام شود. وقتي هفت سالگي را پشت سر گذاشت، وضو گرفتن را به او تعليم دهيد و به او بگوييد نماز بخواند، تا هنگامي كه نه ساله شد وضو و نماز را به نيكي آموخته باشد.هنگامي كه آن دو را به خوبي ياد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر اين آموزش شان خواهد آمرزيد. (وسائل الشيعه، ج15، ص391).
امام صادق(ع) به جميل بن درّاج فرمودند: «بادروا احداثكم بالحديث قبل ان تسبقكم اليهم المرجئه »؛ فرزندانتان را با كلام [ما] آشنا كنيد پيش از آن كه مرجئه (و ديگر فرقه هاي منحرف عقيدتي) بر شما سبقت بگيرند [و آنان را منحرف سازند.] (فروغ كافي، ج2، ص49). و نيز مي فرمايد: «علموا صبيانكم من علمنا ما ينفعهم الله به لا تغلب عليهم المرجئه برأيها»؛ كودكانتان را به دانش ما آموزش دهيد كه براي آنان سودمند است تا مرجئه [و منحرفين] با ديدگاه هاي خود آنان را گرفتار دام خود نسازند. (الخصال، ج2، ص751). مباحث تربيتي كودك بسيار زياد است اما از آن جايي كه بيرون از حوصله يك مقاله كوتاه است، به همين مقدار بسنده مي شود.

برای جلوگیری از بدزبانی کودکان خود چه کنیم؟

اگر کودک را به دلیل لقب دادن مجازات کنید، هرگاه از او دور باشید از این واژه ها استفاده می کند. اعمال مجازات شدید برای درمان بدزبانی به کودک می آموزد که چگونه کاری را پنهان انجام دهد. وقتی کودکان شروع به بدزبانی، تمسخر، پرخاش، استفاده از کلمات نامطلوب و گاه فحش دادن می کنند، ما به شکلی غمناک، متوجه قدرت شگفت آور کودک در تقلید کلمات خوب و بد خودمان و اطرافیان می شویم. بدزبانی،‌ تنها از راه آموختن و مواجه شدن با کلمات نامناسب به وجود می آید، بنابراین باید موقعیت هایی را که طی آن ممکن است کودک این کلمات نامطلوب را بشنود، محدود کنید. یعنی مواظب برنامه های تلویزیونی که کودک می بیند، دوستانی که با آنها رفت و آمد دارید و طرز صحبت خود باشید تا بتوانید این کلمات را از مجموعه لغاتی که کودک به کار می برد حذف کنید. توصیه های زیر به شما کمک می کند در تربیت کودک خود تأثیرگذار وموفق تر باشید.

1. بدزبانی کودک را نادیده بگیرید: اگربه طور اتفاقی،‌ کودکتان واژه ناشایستی را به کار برد، سعی کنید به بد زبانی او، بی توجهی نشان دهید. وانمود کنید که آن را هرگز نشنیده اید، بنابراین هرگونه تأثیر آن را بر خودتان از بین برده و بازی او را به یک بازی یک نفره تبدیل کنید، چیزی که اصلاً برای کودکان جالب نیست.

2. ازخوش زبانی کودک تعریف و تمجید کنید: بگذارید کودک بداند چه نوع گفتاری را می پسندید. هر بار که بدزبانی نمی کند به این امر اشاره کنید. برای مثال بگویید «خوشم می آید وقتی سؤالی از تو می پرسم آرام جواب می دهی.» در عمل به او نشان دهید که کدام گفتار وی، بدزبانی شمرده می شود.

3. خودتان هم بدزبانی نکنید: از آن جا که می دانید بدزبانی شیوه ای است که کودک برای اعمال کنترل بر شما به کار می گیرد، پس خودتان بدزبانی نکنید. او ممکن است به دنبال راه هایی باشد تا عمداً شما را عصبانی کند و با بدزبانی، توجه شما را به خود جلب کند. پس از شرکت در این بازی خودداری کنید.

4. بدزبانی را به کودک آموزش ندهید : پاسخ دادن به کودک در حالت عصبانیت، تنها به او می آموزد چگونه بدزبانی کند. هر چند دشوار است ولی وقتی با عصبانیت سر شما فریاد می کشد، شما متقابلاً این کار را انجام ندهید، بلکه سعی کنید با احترام گذاشتن به کودک، احترام گذاشتن به دیگران را به او آموزش دهید. نسبت به کودک خود مؤدب باشید، گویی که او میهمان است.

5. با کودک همان گونه حرف بزنید که مایلید با شما حرف بزند: به کودک بیاموزید چگونه از بیانی که شما دوست دارید، استفاده کند. در بین صحبت ها از این کلمات استفاده کنید. «ممنونم، لطفاً، متأسفم و...» هم چنین به او بیاموزید تنها آن چه گفته می شود، بدزبانی محسوب نمی شود، بلکه گاهی لحن سخن گفتن هم ناخوشایند به نظر می رسد.

6. برای کودک توضیح دهید که بدزبانی یعنی چه : لازم است فکر کنید آیا کودک بدزبانی می کند یا فقط شیوه بیانش این گونه است ؟ در این میان می توان مواردی از این دست را ذکر کرد : طعنه زدن، به کار بردن اسم کوچک برخی افراد، با فریاد پاسخ گفتن و سرپیچی گستاخانه، بدزبانی تلقی می شود ولی حالات امتناع ساده مانند «نمی خواهم که» غرغر کردن و پرسش هایی مانند «آیا باید» تنها اظهار عقیده محسوب می شوند نه بدزبانی.

7. بر گفتار دوستان، رسانه ها و خودتان نظارت کنید: توجه کنید که خودتان و اطرافیانتان چگونه صحبت می کنید. دقت کنید که کودکان، تا حد امکان کمتر سخن ناخوشایند، نیش دار و یا دو پهلو بشنوند و یاد بگیرند.

8. به دلیل بدزبانی، کودک را تنبیه نکنید: تنبیه را برای موارد مهم و رفتارهای زیان باری بگذارید که برای خود کودک و دیگران آزار دهنده و خطرناک است. بدزبانی هم، در بدترین حالت، آزاردهنده است ولی هیچ تجربه ای در دست نیست که نشان دهد با تنبیه کردن به دلیل بی احترامی، کودک، مؤدب و محترم می شود. مجازات، تنها ترس را می آموزد و نه احترام را.

9. لقب دادن را آموزش ندهید : گاه والدین، به راحتی همان القاب تمسخر آمیزی را که کودک به زبان می آورد به سرش فریاد می کشند، برای مثال : «کودن! نمی دانی که نباید به کسی لقب بد داد». این کار به کودک اجازه می دهد تا همان کلماتی را که شما استفاده می کنید، به کار ببرد. خشم خود را کنترل کرده و به او توضیح دهید که چه طور و چرا این قدر عصبانی شده اید.

10.به دلیل لقب دادن، کودک را تنبیه نکنید: اگر کودک را به دلیل لقب دادن مجازات کنید، هرگاه از او دور باشید از این واژه ها استفاده می کند. اعمال مجازات شدید برای درمان بدزبانی به کودک می آموزد که چگونه کاری را پنهان انجام دهد.

11. از به کار بردن القاب طنز آمیز و خودمانی پرهیز کنید : از صدا کردن کودک خود با القایی که گاه به دلیل احساس صمیمی بودن از آن ها استفاده می کنید ولی نمی خواهید او برای صدا کردن دیگران از آن ها استفاده کند، اجتناب کنید. به عنوان مثال گفتن کلمه وروجک یا شیطون، می تواند به دلیل تقلید کودک از شما استفاده شود.

12. اجازه ندهید به کودک، القاب بد بدهند: راه های مطلوبی را به کودک پیشنهاد کنید تا زمانی که دیگران به او لقب می دهند، از طریق آن ها واکنش نشان دهد. برای مثال بگویید «وقتی دوستت با اسم بدی شما را صدا زد، به او بگو تا موقعی که اسم بدی شما را صدا زد، به او بگو تا موقعی که اسم خودم را صدا نکنی با تو بازی نمی کنم و جواب تو را نمی دهم.»

13. اسامی بد و خوب را برای کودک مشخص کنید: به طور دقیق برای کودک توضیح دهید که از چه نام هایی نباید استفاده کند. تنها در این صورت می توانید از او انتظار داشته باشید که لقب های «مجاز» و «غیر مجاز» را بشناسد.

 كودكان ناسزاگو
امروزه ناسزاگويي معضلي فراگير در ميان كودكان محسوب مي شود اين صحنه را مجسم كنيد:
مادر: «چرا تكاليف مدرسه ات را انجام نداده اي؟» كودك: «از مدرسه و معلم لعنتي متنفرم!»
مادر: «با من اين طور حرف نزن.» كودك: «چرا كه نه؟ خود شما هم ناسزا مي گوييد.»
سعي كنيد چنين صحنه اي ميان شما و كودكتان روي ندهد. كودك تلاش مي كند شما را وارد جدال لفظي كند ولي بهتر است از روش زير استفاده كنيد:
مادر: «چرا تكاليف خود را انجام نداده اي؟ سؤال من اين است. تا زماني كه اين كار را انجام ندهي نمي تواني از تلفن همراه استفاده كني» سپس بلافاصله محل را ترك كنيد و در اين مورد با كودك خود به مشاجره نپردازيد.
اگر فرزند شما بگويد: «من اهميتي نمي دهم» مي توانيد پاسخ دهيد: «بسيار خوب ولي تا قبل از انجام تكاليف نمي تواني از تلفن همراه استفاده كني» و بلافاصله به بحث كردن خاتمه دهيد و پس از اينكه فرزندتان آرامش خود را بازيافت جريمه اي براي او درنظر بگيريد. اگر كودك شروع به ناسزاگويي به شما كرد بايد بدانيد قصد تحريك شما را دارد. در اين گونه موارد نبايد با او بحث كنيد. غالبا علت ناسزاگويي كودكان اين است كه از درخواست هاي والدين خود عصباني مي شوند يا علاقه اي به انجام آنها ندارند و يا شايد هم ترجيح مي دهند اوقات خود را با دوستانشان سپري كنيد. بهتر است پس از اينكه اوضاع آرام شد به كودكان يادآوري كنيد كه ناسزاگويي نه تنها مشكلات آنها را حل نمي كند بلكه موجب پيچيده تر شدن معضلات مي شود.
هيچ بهانه اي براي اهانت كردن وجود ندارد
والدين نبايد هيچ گونه اهانتي را تحمل كنند بلكه بايد با قدرت واكنش نشان دهند. اگر كودك به ورزش علاقه مند است بايد او را از يك جلسه تمرين محروم كرد. مسئله مهم اين است كه به كودك اجازه ندهيد به شما و ساير اعضاي خانواده اهانت كند. اگر كودك شما اهل ورزش كردن نيست بهتر است او را از استفاده از تلفن همراه محروم كنيد. به عنوان مثال مي توانيد به او بگوييد: «اگر به مدت 24 ساعت به خواهرت توهين نكني آن وقت تلفن همراهت را پس مي دهم» و اگر شش ساعت بعد او مجددا به خواهرش توهين كرد اين مدت را به 48 ساعت افزايش دهيد.
در ضمن به كودك دستور بدهيد به اتاق خود رفته و يك نامه عذرخواهي بنويسد و در آن نامه قول بدهد كه ديگر مرتكب چنين اشتباهي نشود.
بچه هاي كوچك تر
اگر انتظار داريد كودكان در جلوي شما ناسزا نگويند بهتر است خودتان هم اين كار را انجام ندهيد. كودكان در واقع از والدين خود تقليد مي كنند. شما بايد به آنها بياموزيد كه كلمه اي كه بر زبان مي آورند ناشايست است. بهتر است به كودك خود بگوئيد: «كلمه اي كه تو به كاربردي ناشايست است و مردم آن را دوست ندارند» و اگر كودك در جواب گفت: «اما شما هم اين كلمه را به كار مي بريد» مي توانيد پاسخ دهيد: «لطفا هر وقت از اين كلمه استفاده كردم به من گوشزد كن» و زماني كه اين كار را انجام از كرده خود ابراز تأسف كنيد و از كلمه ديگري استفاده نماييد.
پذيرفتن پيامدهاي ناسزاگويي
در مورد بچه هاي بزرگ تر بايد گفت براي متوقف كردن ناسزاگويي آنها مي توانيد يك «گلدان ناسزا» تهيه كنيد. افرادي كه دشنام مي دهند بايد مقداري پول و يا برگه اي را درون گلدان بريزند كه هر برگه به مفهوم انجام وظايف بيشتر است. مجازات كودكان هر چه سريع تر انجام شود نتايج بهتري خواهد داشت. در ضمن شما بايد براي استفاده كودكان از كامپيوتر، تلويزيون و بازي هاي ويديوئي برنامه زماني در نظر بگيريد و هنگامي به آنها اجازه استفاده از اين گونه وسايل را بدهيد كه تكاليف خود را انجام داده باشند.
بچه هايي كه زير لب ناسزا مي گويند
برخي از بچه ها زير لب دشنام مي دهند ولي شما در مورد آنها نيز بايد همانند مورد قبل رفتار كنيد. اگر كودك به شما گفت: «من كه چيزي نگفتم. اين مجازات، عادلانه نيست» بايد پاسخ دهيد: «متأسفم ولي من چنين كلمه اي را شنيدم. بهتر است در آينده بلندتر حرف بزني» به عبارت ديگر به كودك اجاز ندهيد از حربه ناسزاگويي زير لب استفاده كند. امروزه ناسزاگويي به معضلي بزرگ در ميان خانواده ها تبديل شده ولي والدين بايد الگوهاي مناسبي براي فرزندان خود ارائه دهند و در ضمن آنها را مسئوليت پذير بار بياورند. نبايد از ياد ببريم كودكاني كه مي دانند چگونه با ديگران محترمانه رفتار كنند بهتر از آنهايي كه همانند تبهكاران حرف مي زنند خود را با جهان پيرامون وفق مي دهند.

كودكان بد زبان

تمام كودكان در هرسني كه باشند گاهي ناسزا مي گويند. براي غلبه بر اين مشكل به توصيه هاي زير توجه كنيد.
1- كودكان بايد براي ابراز وجود و جلب توجه ابزارهاي مناسبي در اختيار داشته باشند. دراين صورت آنها نيازي به متوسل شدن به بدزباني نمي بينند.
2- به كودكان كم سن و سال تر اسامي درست اعضاي بدن را بياموزيد و آنها را به كار ببريد تا ديگر به سراغ اسامي نامناسب نروند.
3- مراقب محتواي برنامه هاي تلويزيوني و ويديوئي كه فرزندتان مي بيند و يا آهنگ هايي كه گوش مي دهد باشيد. امروزه كودكان بيشتر از زمان كودكي ما در معرض انواع برنامه ها قرار دارند. اگر از برنامه اي خوش تان نمي آيد اين مسئله را با فرزندتان درميان بگذاريد و يا اجازه ندهيد برنامه مزبور را تماشا كند.
4- هرگز واكنش تندي نداشته باشيد. گاهي كودكان براي برپا كردن جنگ قدرت به ناسزاگويي روي مي آورند. اگر از دست فرزندتان ناراحت شويد او احساس مي كند كه در مركز توجه قرار گرفته و به همين دليل به ناسزاگويي خود ادامه مي دهد.
5- در مورد كلمات مجاز و غيرمجاز صراحتا با فرزندتان حرف بزنيد: «ممكن است ساير كودكان اين واژه را به كار ببرند ولي در خانه ما استفاده از آن مجاز نيست.»
6- اگر كودكان بزرگ تر ناسزا مي گويند سعي كنيد ريشه اين معضل را پيدا كنيد. آيا آنها به دنبال جلب توجه هستند؟ آيا نمي دانند خشم خود را چگونه به صورت مناسبي بروز دهند؟
اگر ناسزاگويي از خشم نشأت مي گيرد به احساس فرزندتان احترام بگذاريد ولي راه هاي ديگري را براي بروز آن پيدا كنيد: «مي بينم كه تو واقعا عصباني هستي ولي زماني كه آرامش خود را به دست آوردي دوست دارم دراين مورد با تو حرف بزنم. تنها در اين صورت است كه ما مي توانيم گفت وگوي مفيدتري با يكديگر داشته باشيم.»
7- در مورد واكنش خود تصميم بگيريد. شما نمي توانيد يك كودك را وادار كنيد كه ناسزا نگويد و (شما شايد سعي خود را بكنيد ولي موفق نخواهد شد!) ولي در عوض بايد تصميم بگيريد كه در صورت شنيدن چنين كلماتي چه واكنشي نشان دهيد.كودك شما بايد بداند كه وقتي ناسزا مي گويد شما بدون گفتن حتي يك كلمه از او دور مي شويد.شما در واقع با اين كار پيام زير را به فرزندتان مي دهيد:
«من مستحق رفتار بهتري هستم و تصميم گرفته ام به ناسزاهاي تو گوش ندهم» يادتان باشد اعمال ما موثرتر از يك سخنراني است!
8- والدين غالبا راجع به عواقب ناسزاگويي فرزندشان سؤال مي كنند. برخي از والدين از كودك خود مي خواهند در ازاي هر ناسزايي كه مي گويد مبلغي پول كنار بگذارد و سپس اين مبلغ را صرف امورخيريه مي كنند ولي توصيه ما به شما اين است كه از كودك خود بخواهيد براي يافتن يك واژه مناسب به لغت نامه مراجعه كند. در ضمن مي توانيد از او بخواهيد در طول روز از كلمه مزبور بارها استفاده كند و يا آن را بر روي كارت نوشته و به ساير اعضاي خانواده آموزش دهد.
9- هر زمان كه كودك تان قدم مثبتي برمي دارد وي را تشويق كنيد و با گفتن جملاتي مثل «معلوم مي شود كه تو ديگر بزرگ شده اي» وي را در برداشتن گام هاي مثبت ديگر ترغيب نمائيد. يادتان باشد حتي كوچك ترين اقدام را نيز ناديده نگيريد.
10- و نكته بسيار مهم اين كه مراقب نحوه حرف زدن خود باشيد. با همسر و فرزندان خود مودبانه حرف بزنيد و الگوي خوبي به كودك تان ارائه دهيد. كودكان در مقابل استانداردهاي دوگانه گيج مي شوند. كودكان نمي فهمند اگر براي شما ناسزا گفتني اشكالي ندارد چرا براي آنها كاري ناپسند محسوب مي شود.اگر ناسزاگويي و بدزباني كودك تبديل به امري رايج شود والدين بايد بدانند. فرزندشان در صدد برپايي جنگ قدرت است و از اين مسئله به عنوان ابزاري براي انتقام از آنها استفاده مي كند. در اين گونه موارد بايد به ريشه يابي مسئله پرداخت.

تربيت صحيح و پايه هاي سعادت        ضرورت تربيت

تربيت يک ضرورت اجتناب ناپذير در زندگي اجتماعي انسان است.آدمي براي ادامه حيات انساني و نيل به کمال لايق خود ناگزير است با ديگران بياميزد و عضو جامعه بشر باشد و درفعاليت هاي اجتماعي با آنان همکاري نمايد. تربيت، تجربيات نسلهاي گذشته رابه نسلهاي بعد منتقل مي‌کند و راه و رسم زندگي را به بشرمي آموزد. تربيت، برنامه هماهنگي فرد با اجتماع است،تربيت،عواطف واحساسات را اندازه مي‌گيرد وتمايلات انسان رابه راه صحيح هدايت مي نمايد و روابط شخص را با اجتماع براساس صحيح منظم مي سازد.تربيت صحيح يکي از مهمترين ارکان سعادت بشر است‌، تربيت رمز کاميابي و خوشبختي انسانها در طول ايام زندگي است،تربيت صحيح شخص را انساني معتدل و قابل معاشرت مي سازد، غرايزش را براساس مصلحت اندازه گيري مي کند و به آنها شکل سازگاري با جامعه مي بخشد وآدمي را درارضاي تمايلات نفسانيش از افراط وتفريط مصون مي دارد. تربيت صحيح نقش مؤثري درحسن همکاري خانوادگي واجتماعي ايفاء مي نمايد و تربيت نا صحيح باعث ناسازگاري و اختلاف درخانواده و اجتماع است.

پايه هاي سعادت

تمام خوشبختيها و بدبختيها ي جسمي و رواني يک فرد ، يک خانواده ،يک کشور و خلاصه تمام مردم روي کره زمين متکي به دو پايه است : يکي اصل وراثت و ديگري اصل تربيت . تربيت به‌اندازه اي مهم و موثر است که در بعضي از موارد مي تواند خاصيت صفات موروثي را متوقف ساخته ، به‌دست فراموشي بسپارد و آثار خاصيت هاي خود را ظاهر کند و افراد را به اقتضاي خود بار بياورد. به نظر دانشمندان تربيت عامل بسيار موثري است که قادر است در بعضي از مواقع خاصيت وراثتهاي بد را عاطل و خاموش کند و افراد را به مسير سعادت و شايستگي رهبري نمايد ولي ممکن است در بعضي از مواقع تربيت عملا نتيجه مثبت کاملي ندهد و نتايج مفيدي از آن به‌دست نيايد و اين به‌اعتبار خصوصيا ت سرشتي افراد‌متفاوت‌است .
مسلم اين است که بايد تمام مردم را به‌ديده قابليت نگريست و همه را در معرض تربيت قرار داد تا اگر در باطن افرادي استعدادهاي خوب و مفيدي وجود داشته باشد در اثر تربيت بروز کند و از قوه به فعليت در آيد و صاحبش را بشري شايسته و لايق بار آورد.برنامه زندگي و روشهاي اخلاقي دوران عمر تمام زنان و مردان اجتماع عبارت از مجموعه تربيتهايي است که در دوران کودکي از پدران و مادران در محيط خانواده، از آموزگاران و اساتيد در محيط آموزشگاههافرا گرفته اند . هر خوب و بدي را که آنان در ايام طفو ليت ، به کودکان آموخته اند در بزرگسالي از خود بروز مي‌دهند و عملا به‌کار مي بندند. به عبارت ديگر وضع روحي و اخلاقي و کيفيت رفتار و گفتار مردم هر عصري محصول بذرهاي تربيتي است که در ايام کودکي در مغز آنان افشانده شده است . خوبي و بدي ، پاکي و ناپاکي ، قوت و ضعف ملت فردا را بايد در روش تربيت کودکان امروز جستجو کرد . شخصيت ، استقلال اراده ،
اعتماد به نفس و همچنين زبوني ،فرو مايگي ، عدم اعتماد به نفس، از صفاتي است که اساس آن در دامن پدر و آغوش مادر پي ريزي مي شود.ايجاد شخصيت واعتماد به نفس ، در کودک يکي از وظايف تربيتي پدران و مادران است و پيدايش اين حالت رواني در اطفال برنامه منظمي دارد که اگر با دقت به‌کار برده شود نتيجه ،مثبت و فرزند با شخصيت بار مي آيد ،و عدم توجه به آن باعث زبوني و فرو مايگي طفل است. اولين شرط تربيت صحيح و پرورش شخصيت و استقلال کودک آن است که پدران و مادران ، فرزندان خود را بشناسند و ارزش حقيقي آنها را از نظر دور ندارند، باور کنند که طفل آنها يک بره يا يک مرغ نيست که فقط غذايي بخورد و حرکتي کند و در جايي بخوابد.‏

افراط و تفريط در محبت به كودك

غريزه محبت همزمان با ساير غرايزانسان از همان لحظه تولد در كودك وجود داشته بطوريكه نوزاد بوسيله بوي مادرش او را شناخته و فقط در آغوش پر محبت و نوازش هاي مادرانه او است كه آرام مي گيرد ما آنچنان محتاج محبت هستيم كه بعد از مرگمان نيز دوست داريم برايمان بگريند ولي محبت نيز مانند ساير نيازهاي اساسي بايد بصورت اصولي و منطقي اقناع گردد و حالت تعادل در آن مراعات شود تا كودك وقتي بزرگ و وارد اجتماع شد بتواند در مسير پر پيچ و خم و دست انداز جاده زندگي وقتي به چاله هاي بي محبتي افتاد هرگز احساس نا كامي نكند بنابراين بطور خلاصه به اثرات زيانبار افراط و تفريط در محبت و دوست داشتن كودك اشاره مي شود:

*افـــراط در محبت: برخي والدين در ابراز علاقه به فرزند خود از حد تعادل عدول مي كنند در نتيجه كودكاني تربيت مي كنند لوس – مغرور- پر توقع و از خودراضي. نكته اينجاست اين والدين زمان و مكان محبت را بدرستي در نيافته اند و زمانيكه كودك نياز به محبت و توجه كمتري دارد با تزريق محبت بي جا سبب مي شوند اثر مثبت محبت از بين رفته و تاثير منفي نيز روي كودك داشته باشد.در چنين محيطي چون همه چيز به راحتي توسط والدين در اختيار كودك قرار مي گيرد او بيشتر به يك عروسك كوكي بي اراده شبيه است كه از همه لحاظ كاملآ وابسته به پدر و مادرش مي باشد او اعتماد به نفس را نيز در وجود اش احساس نكرده و با بوجود آمدن كوچكترين مشكل به آنها پناه مي برد اين كودكان معصوم زمانيكه وارد جامعه مي شوند نمي توانند از عهده مسئو ليت هاي زندگي بر آيند و احساس عجز و ناتواني شديد مي نمايند. بنابراين والدين عزيز سعي كنيد جوري با كودكتان رفتار كنيد كه او شما را راهنما و ياريگر خود بداند نه تكيه گاه ثابت و دائم .چون لوس و مغرور و وابسته و بدون اتكاء بنفس بار مي آيد.

*تفريط در محبت: كوتاهي و ناديده انگاشتن محبت نيز سبب بوجود آمدن عقده محبت در كودك شده كه نتيجه اش ظهور انواع اغتشاشات و عقده هاي رواني از قبيل بد بيني – عقده حقارت – حسادت – عصيان گري و سركشي و ناسازگاري و هزاران اثر ويرانگر ديگر در روح لطيف و حساس او مي شود بطوريكه در اثر تكرار شدن اين عقده ها و نا بسامانيها فرد نياز به معالجه پيدا مي كند معالجه اي كه دارويش نه دارو هاي شيميايي بلكه داروي محبت است. كودكي كه در اثر رفتار هاي اشتباه و غلط والدين از عقده كمبود محبت در عذاب است و در آتش آن مي سوزد به انواع انحرافات عاطفي و اخلاقي گرفتار شده و به تدريج از اطرافيان و مردم گريزان مي شود و به يك فرد بي عاطفه – عاصي و خشن مبدل مي گردد اگر در زندگي افراد خلافكار دقت كنيد اغلب آنها در كودكي از محبت محروم بوده اند و شهد شيرين نوازش و محبت والدين را نچشيده اند پس اگر كمي انصاف داشته باشيم تاييد مي كنيم كه مقصر اصلي اين همه بي عاطفگي ها – خشونت ها – خيانت ها – طلاق و جدايها – انحرافات اخلاقي و جنسي و.... موجود در جامعه ما والدين هستيم كه نتوانسته ايم به وظيفه خطير باغباني خود در نگهداري و مراقبت از گلهاي باغچه زندگي مان ( فرزندانمان) در مقابل آفت هاي پيرامونشان جامعه عمل بپوشانيم.

والدين عزيز قصور شما در محبت به كودك به همراه اضافه شدن ساير محدوديت ها و تحقير و سرزنشها و مقايسه نمودن كودك با ساير همسالانش چنان در روح معصوم كودك شورش به پا مي كند و او را بسوي عصيان و ارتكاب كار هاي خلاف مي كشاند و از منطق و واقعيت دور مي سازد كه او در جواني براي خود نمايي و جبران كاستي و كمبود محبت و عقده هايش به هر گونه عمل ناشايست و ناپاكي دست مي يازد.براي اين چنين فردي دنيا محل مبازه و ستيز و دشمني است نه محل محبت و آرامش. پس بياييد شخصيت فرزندمان را محترم بداريم و كمر همت به تربيت صحيح و سالم كودكان از لحاظ جسمي و روحي بر بنديم ما مي توانيم بسياري از خلاء ها و كمبود هاي مادي و اقتصادي آنها را نيز با ابراز علائق و معنوي و با سيراب نمودنشان از محبت پر كرده و جبران نماييم اگر كودكان تحت تربيت ما لايق و شايسته و سالم و پاك نهادباشند يقين داشته باشيم افراد جامعه نيز سالم خواهند بود و قطعآ جامعه نيز مسير سلامت و پيشرفت را خواهد پيمود.

الگو هاي تربيت كودك والدين براي تربيت نمودن فرزندان خود از چهار شيوه و الگوي تربيتي استفاده مي كنند كه خصوصيات هريك بطور خلاصه به شرح ذيل مي باشد:

۱-الگوي عدم محبت و سخت گيري به كودك: در اين نوع شيوه ي تربيتي والدين قوانين و مقرات بسيار سخت و نا عادلانه اي را براي كودك وضع مي كنند مقراتي كه كاملآ غير منصفانه بوده و سبب ايجاد نوعي ترس غير منطقي از قبيل ترس از تاريكي ، ترس از شكست و عدم موفقيت و .... در نهاد كودك مي شود كودكي كه در چنين محيط ناجور و ناسالم رشد و پرورش مي يابد اولآ: از محبت و نوازش و توجه والدين خود محروم مي ماند ثانيآ: مدام بايد سرزنش ها ، تحقير ها، خشونت ها، و سخت گيريهاي پدر و مادرش را تحمل كندثالثآ: هرگز در مقابل رفتار پسنديده و خوب خود تشويق و تمجيد نمي شود. لذا بيش از اندازه مطيع، سر بزير و سلطه پذير، و ترسو بار مي آيد اضطراب و استرس و نگرانيهاي بي جا و افسردگي و حتي خودكشي را بايد از خصوصيات عاطفي اين كودكان بر شمرد.

۲-الگوي محبت و عدم قاطعيت: محبت با يد به كودك به اندازه باشد و اگر از حد خود گذشت و افراط شد باعث مي شود كودك پر توقع، لوس و ضعيف النفس و وابسته به والدينش بار بيآيد و اين براي آينده كودك بسيار تاثير بدي را خواهد گذاشت در اين شيوه چون قاطعيت والدين وجود ندارد كودك هميشه از زير بار وظايف و مسئو ليت هاي خود فرار مي كند كودك در چنين خانواده اي هر چه را كه اراده كند و دلش بخواهد فورآ بدست مي آورد و قهر و گريه بهترين ابزار كودك براي رسيدن به خواسته هاي نا معقولش تلقي مي شود والدين نيز اگر بخواهند گاهآ براي فرزندشان سخت گيري كنند چون قاطعيت ندارند صبر مي كنند تا كاملآ عصباني شوند سپس از كوره در رفته و كودك را با شدت تنبيه مي كنند تنبيهي كه نا عادلانه بوده و با رفتار بد كودك هرگز همخواني ندارد و اين رفتار نسنجيده والدين به روان و روح لطيف كودك آسيب و ضربه مهلكي را وارد مي سازد.

۳-الگوي عدم محبت و عدم قاطعيت والدين: اين شيوه را بايد بدترين و مخرب ترين الگو دانست كه در آن اولآ: هيچ نوع رابطه عاطفي و محبت و صفا و صميميت بين والدين و كودك وجود ندارد ثانيآ: كودك كاملآ به حال خود رها گشته و از سوي والدينش طرد و رانده شده محسوب مي شود و اگر رفتار خوبي نيز از كودك سر بزند مورد تشويق واقع نمي گردد و نتيجه بد اينگونه ا لگو سر خوردگي و ناكامي و عصيان و سر كشي در كودك است. زمانيكه نياز كودك به محبت و توجه والد ينش از طريق اصولي و درست اقناع نشود كودك مجبور مي شود با رفتار نا درست و نا شايست خود توجه آنها را بسوي خود جلب كند ولي از سوي والدينش بخاطر رفتارش مدام سرزنش و تنبيه مي شود كودك به مرور با خودش مي انديشد كه حتمآ مقصر اصلي اين تنبيهات و بي توجهي ها خودش است پس به احساس گناه گرفتار آمده و مدام خودش را سرزنش مي كند و اين ضربه محكمي از لحاظ روحي به كودك معصوم وارد مي سازد و سبب بوجود آمدن انواع نابسامانيهاي رواني در روح پاك او مي شود.

۴-الگوي محبت همراه با قاطعيت پدر و مادر: اگر والدين عزيز بتوانند بر احساسات عاطفي بي مورد و نا بجاي خود غلبه كنند و اين شيوه را بدرستي در تربيت كودك خود اعمال نمايند قطعآ بهترين و موثر ترين الگوي تربيتي است كه در آن والدين براي اصلاح و بهبود رفتار و تقويت استعداد هاي مثبت كودكشان هم از محبت استفاده مي كنند كه نياز و عطش روحي كودك را بر طرف مي كند و هم از قاطعيت كه جلوي رفتار نا شايست كودك را مي گيرد . در اين شيوه چون والدين به اصول درست تربيتي آگاه هستند اولآ: شخصيت كودك را كه بزرگترين سرمايه او است تخريب نساخته و زير سوال نمي برند دومآ:اگر هم براي رفتار بد كودكشان تنبيهي در نظر مي گيرند( منظور تنبيه بدني نيست) هر گز طوري رفتار نمي كنند كه تمام تقصير ها را گردن كودك بي دفاع باندا زند و او را مقصر جلوه دهند بلكه با باز خواست اصولي كودك و با محبت به او تفهيم مي كنند كه تنبيه فقط براي تغيير و بهبود رفتار خود او است تا رفتار نادرست اوبطور صحيح اصلاح شود و مهارتهاي لازم را براي زندگي كسب نمايد.

عشق و محبت را به فرزندان نشان دهيد
تربيت نوجوانان با توجه به پيچيدگي زندگي هاي امروزي براي والدين مشكل تر و سخت تر شده است. والدين همواره نگران دوره جواني فرزندانشان هستند. مهم ترين وظيفه والدين اين است كه عشق و محبت خود را به فرزندانشان نشان دهند. مورد محبت قرار گرفتن از سوي والدين به جوان احساس امنيت و تعلق خاطر مي دهد. محبت بجا و مناسب به آنها باعث تعديل در رفتارهاي دشوار آنها مي شود. بررسي هايي كه در مركز رفتار سنجي نيويورك شده نشان مي دهد والدين بايد در مورد محبت كردن دو نكته را درنظر داشته باشند. اول اين كه محبت كردن به فرزند بايد دائمي و بدون قيد و شرط باشد. حتي زماني كه آنها رفتار نامناسب نشان مي دهند نبايد به يكباره محبت والدين قطع شود. نكته ديگر اين كه والدين بايد محبت و عشق خود به فرزندانشان را بيان كنند و آن را به صورت آشكار و به شيوه هاي مختلف نشان دهند. به گونه اي كه فرزندان در محبت و عشق والدين به خود ترديدي راه ندهند.
بعداز محبت كردن، دومين نكته مهم آن است كه قوانين و دستورالعمل هايي را براي جوانان به وجود بياوريد و از رعايت آنها مطمئن شويد. رعايت انضباط و قوانين اعمال شده از سوي والدين، موجب مي شود آنها راحت تر با قوانين دنياي بيرون كنار بيايند. همچنين، اين امر موجب تعديل و سازگاري فرزندان با اطرافيان مي شود. بهتر است براي اين كه از اجراي قوانين اعمال شده اطمينان حاصل كنيد از عباراتي مانند «اين كار را انجام بده» استفاده كنيد به جاي اين كه از واژه منفي و واكنش برانگيز «اين كار را نكن» استفاده كنيد.
وقتي تنبيهي را براي رفتار دشوار و تخطي از قوانين آنها درنظر مي گيريد حتما آن كار را انجام دهيد چرا كه اگر مرتب از حرف خود سرپيچي كنيد فرزندانتان به حرف شما اطمينان نخواهند داشت. اگر قرار است تنبيهي را براي كارهاي نامناسب آنها اعمال كنيد، اين كار را بلافاصله پس از مرتكب شدن كار نادرست انجام دهيد چرا كه تاثير آن بيشتر خواهد بود. هرگز كودكان را درحضور ديگران تنبيه نكنيد. تنبيه در جلوي ديگران حتي موجب تشديد رفتار بد و نابهنجار او خواهد شد. تنبيه شدن در حضور ديگران موجب خرد شدن شخصيت كودكان مي شود و تنفر نسبت به والدين را به وجود مي آورد. كودكان نبايد در مورد نوع قوانين و چگونگي رعايت آنها دچار ابهام شوند. قوانين بايد ساده و قابل اجرا باشد. قوانين ايجاد شده بايد منطقي و عقلاني باشد. فلسفه رعايت اين قوانين بايد از سوي والدين براي كودك توضيح داده شود. به كودكتان توضيح دهيد كه رعايت اين قوانين به نفع خود اوست و رعايت نكردن آنها موجب پشيماني او خواهد شد.
درنگ نكنيد و قاطع باشيد
با فرزندانتان راجع به قوانين صحبت كنيد. در صورت امكان، در مورد بعضي از قوانين به توافق برسيد. ممكن است قوانين تاثير مختلفي بر كودكان با توجه به نوع شخصيت آنها داشته باشد. دراين زمينه شخصيت كودك، عامل محوري است. بايد با توجه به نوع شخصيت كودكان و علايق آنها قوانين تنظيم و اجرا شود. به خاطر داشته باشيد كه شما سال ها تجربه داريد بنابراين در اجراي دستورالعمل ها و قوانين خود درنگ نكنيد و قاطع باشيد. هرگز اجازه ندهيد فرزندتان نظر شما را راجع به قوانين و تنبيهي كه از نظر شما حتماً بايد اجرا شود تغيير دهد. براي مثال اگر فرزندتان عمداً به كسي يا چيزي آسيبي رساند بايد حتماً عذرخواهي كند و تنبيه لازم براي مثال محروم شدن از فعاليت هاي مورد علاقه اش اعمال شود. البته در اين مورد نبايد زياد افراط شود و حتماً از تنبيه هاي بدني پرهيز شود. با فرزندانتان راجع به مسائل واقعي زماني صحبت كنيد كه مطمئن هستيد آنها حوصله دارند و به حرف شما گوش مي دهند. به جوانتان نحوه انجام امور مختلف را آموزش دهيد. براي مثال مي توانيد به آنها نحوه آشپزي كردن و حتي تعمير لوازم منزل را ياد بدهيد. اين كار موجب مي شود تا آنها احساس كنند مفيدند. آنها را تشويق كنيد تا در انجام امور منزل با شما همكاري كنند. روح تعلق و دلبستگي به خانواده در حين همكاري در منزل به وجود مي آيد و تقويت مي شود. تعطيلات را با هم سپري كنيد. با هم به رستوران برويد و در فعاليت هاي اجتماعي، ورزشي شركت كنيد. آموختن ارزش هاي درست و مورد قبول همگان موجب سازگاري و پذيرفته شدن فرزندتان در جامعه مي شود. به فرزندانتان ياد دهيد تا با ديگران با مهرباني، احترام و درستكاري و همان گونه كه دوست دارند با آنها رفتار شود، رفتار كنند. بر رفتارهاي درست در خانه تأكيد كنيد. در خانه درست رفتار كنيد تا كودكانتان رفتار درست را از آشما بياموزند. براي تقويت و رشد احترام در بچه ها، بايد در خانواده بين اعضا احترام متقابل وجود داشته باشد. والدين بايد با احترام با كودكان رفتار كنند. و در صورتي كه اشتباهي انجام داده اند بايد از فرزندان خود عذرخواهي كنند. همچنين والدين بايد كودكان را وادار كنند تا همواره با رعايت ادب و احترام با آنها رفتار كنند. اگر فرزندان با والدين با احترام برخورد نكنند، آن رفتار در آنها دروني مي شود.
به حرف فرزندتان گوش كنيد
والدين بايد حتي با وجود مشغله زياد از همان اوايل دوران كودكي به حرف هاي كودكانشان گوش بسپارند. گوش كردن به حرف هاي فرزندانتان موجب مي شود تا آنها حرف هاي درون خود را بدون ترس از دست دادن محبت والدين بيان و خشم و عصبانيت خود را در حضور شما تخليه كنند. ابراز محبت به كودكي كه پيوسته بي تربيت، ناسازگار و بدخلق است، همچون گروهي از كودكاني كه دوران بلوغ را سپري مي كنند، سخت است. جالب است بدانيم در اين زمان است كه او به محبت بيشتري نياز دارد. والديني كه هم در دوران سركشي و ستيز كودكان و هم در دوراني كه كودكان نوپا هستند و از شيريني خاصي برخوردارند، به آنان توجه مي كنند، در واقع پايه عزت نفس كودكانشان را مي سازند.وقتي كه با فرزندتان مي گذرانيد، يكي ديگر از مواردي است كه براي تقويت عزت نفس او مهم است. كودكان به زمان با كيفيت نياز دارند. آنان به شما نياز دارند تا در هنگام بازي و حتي در برخي زمان ها بدون هيچ علتي در كنارشان باشيد. اين بدين معنا نيست كه شما بايد كاملا در همه احوال مراقب كودكانتان باشيد.
اغلب براي بيشتر كودكان فقط حضور والدين در خانواده كافي است. گاهي اوقات مشغله كاري در بيرون از خانه به قدري زياد است كه مجبوريم زمان خيلي كمي را با كودكانمان بگذرانيم. هيچ چيز مشكل تر از اين نيست كه براي بودن با كودك زمان كافي پيدا كنيم، ولي بايد بدانيم كه اين زمان براي رشد كودك اهميت دارد.
حكمفرما كردن انضباط در خانواده، كاري بس مشكل است. تنظيم قوانين منصفانه و به كار بستن آنها به طور منطقي مي تواند مهارت هاي هر پدر و مادري را آزمايش كند. مهم نيست كه شما چه حد و حدودي را درباره كودكانتان به كار مي بريد زيرا آنان همواره در جست وجوي راه هايي براي شكستن اين حد و حدود هستند. اين امر طبيعي است. ولي كودكاني كه تابع قوانين و حد و حدود آن هستند، احساس مهم بودن مي كنند و مهم نيست كه تا چه اندازه ممكن است از خود مقاومت نشان دهند.
در لحظه هاي مهم زندگي فرزندانتان حاضر باشيد
براي والدين طبيعي است كه نسبت به كودكانشان اميدواري زيادي داشته باشند. همه ما دوست داريم كه كودكانمان بهترين شاگرد در كلاس درس باشند. ما از كودكانمان انتظارات زيادي داريم ولي آنان بيشتر انتظارات ما را برآورده نمي كنند. يكي از روش هاي مهم تقويت عزت نفس، پذيرش كودكان در همه شرايط است. هر كودكي مشخصه منحصر به فرد خود را دارد و از نقاط ضعف و قوت برخوردار است. به يقين ما بايد انتظار داشته باشيم كه كودكانمان تا آنجا كه مي توانند تلاش كنند. در هر صورت چه آنان در كاري به راحتي موفق شوند يا به سختي از آن عبور كنند، تشويق كارهايشان و تصديق قوه خود ارزشي براي آنان بسيار ضروري است.
هميشه سعي كنيد در لحظه هاي مهم زندگي فرزندانتان حاضر باشيد حضور در بازي هاي مدرسه اي، مراسم اعطاي جوايز و جشن ها، لحظات مهمي است كه كودكان دوست دارند با شما سهيم شوند. قوانين روشني را تنظيم كرده و آنها را اجرا كنيد. سعي نكنيد در اجراي آن از تنبيه هاي مختلف استفاده كنيد.
جوانان هم اشتباه خواهند كرد و هيچ كس هميشه از تمام قوانين پيروي نخواهد كرد. محدوديت ها را استوار ولي دوستانه اجراكنيد. به فرزند خود اميدوار باشيد. به جاي نصيحت كردن آنان براي انتخاب هاي بد، انتخاب خوب آنان را مورد تمجيد قرار دهيد. همه دچار اشتباه مي شوند. به جوانان كمك كنيد كه از اشتباهات خود پلي براي موفقيت بسازند. به احساسات آنها احترام بگذاريد. هرگز نسبت به ترديدها، ترس ها عقايد و افكار آنان بي اهميت نباشيد. پيشرفت جوانانتان را ارج نهيد. آنها بايد بدانند كه شما از آنان انتظار تلاش فراوان داريد ولي ظرفيت هاي آنان را هم مي شناسيد، از پيشرفت هاي آنان تمجيد مي كنيد و هرگز آنها را به خاطر اشتباهاتشان شرمسار نمي كنيد. عقايد و ارزش هاي خود را با آنها در ميان بگذاريد. با آنان صحبت كنيد و به صحبت هايشان گوش دهيد تا به اين ترتيب به آنها اعتماد به نفس بدهيد.
وقتي آنها به مشكل برمي خورند راهنمايي هاي لازم را به آنها ارائه دهيد. در اين مورد سعي نكنيد كه عقايد خود رابه زور به آنها تحميل كنيد. به تدريج به فرزندانتان آزادي و استقلال دهيد و كنترل خود بر زندگي آنها را كم كنيد. با استقلال منطقي دادن به آنها احترام و محبت خود را به آنها نشان مي دهيد. در ابتدا، فقط بايد به جوان ها آزادي تصميم گيري در موضوع ها و مسائل جزئي داده شود.بعدها به مرور زمان به آنها آزادي تصميم گيري در امور بزرگ تر را مي دهيد. اما بايد هميشه براي دادن مشاوره و راهنمايي به آنها آمادگي داشته باشيد. فرزندان شما هرچقدر هم كه بزرگ شده باشند به مشورت و استفاده از تجربيات شما نياز دارند.

بازي کودکان در ميدان غرب!

نقش و جايگاه بازي در تربيت کودکان بسيار مهم است. بازي يك رفتار اجتماعي است كه شكل و محتواي آن برگرفته از هنجار ها و آداب و رسوم جامعه است. بازي اساسي ترين فعاليت كودك است كه در عين حال يكي از نيازهاي اساسي كودكان نيز به شمار مي رود. نقش بازي در روند رشد جسماني و روحي- رواني كودكان انكارناپذير است. يكي از كاركردهاي مهم بازي آن است كه كودك را براي ورود به زندگي بزرگسالي آماده كند.كودك بسياري از مهارت هاي فردي و اجتماعي مورد نياز براي زندگي آينده خود را از طريق همين بازي هايي كه به نظر بسياري بي اهميت جلوه مي كند، مي آموزد. بسياري از متخصصان تعليم و تربيت سفارش مي كنند كه مطالب آموزشي در كلاس هاي درس از طريق بازي آموزش داده شود و نتايج حاصله، گوياي موفقيت استفاده از اين شيوه است.‏

در گذشته کودکان بازي هاي سنتي خود را داشتند که بازي ها بيشتر نياز به فعاليت هاي بدني داشتند و روحيه مشارکت در بين کودکان را افزايش مي دادند اما امروز بسياري از کودکان ايراني تنها به بازي هاي رايانه اي مي پردازند که اين مسئله مي تواند شخصيت آنها دچار دگرگوني کند. رايانه‌‌اي که امروز بخش عمده اي از وقت کودکان را به خود اختصاص‌داده است آسيب هاي متعددي را براي کودکان در پي خواهد داشت که اصلي ترين آن را بايد در رواج فردگرايي و انزواي اجتماعي دانست.در حقيقت اين نوع از بازي ها با جدا سازي کودکان از دنياي واقعي و شخص محوري در دنياي مجازي روحيه انزوا طلبي را تشديد مي کند. كودكاني كه به طور مداوم با اين بازي ها درگيرند درونگرا مي شوند، در جامعه منزوي و در برقراري ارتباط اجتماعي با ديگران ناتوان مي گردند. روحيه انزواطلبي باعث مي شود كه كودك از گروه همسالان جدا شود كه اين خود سرآغازي براي بروز ناهنجاري هاي ديگر است.

البته از ديگر ويژگي هاي خاص بازي هاي رايانه اي بايد به شخصيت سازي هاي متغاير با فرهنگ بومي اشاره کرد .در واقع تمامي ابزارهاي تفريحي عصر حاضر آميخته با فرهنگها و ارزشها و نگرشهاي کشورها و جوامع سازنده آنهاست و در بسياري از موارد اين لوازم و توابع جزء ماهيت ابزار گرديده‌اند و جدايي‌ناپذير شده‌اند، بدين معني که درآميخته نمودن آگاهانه يا ناخودآگاه زندگي با آن ابزارها موجب عجين شدن و انس گرفتن با آن مباني و فرهنگ‌ها مي‌گردد.پرواضح است که محتواي اغلب بازي هاي رايانه اي را مي‌توان در مفهوم اشاعه فرهنگي دسته بندي کرد. چرا که اين بازي ها مطابق با فرهنگ کشورهاي غربي ساخته شده است و رگه هاي اومانيستي در آن موج مي زند .امروزه رده‌بندي سني کاربران بازي هاي رايانه‌اي نيز تغيير و افزايش پيدا کرده و مخاطبان بالاتر از کودک و نوجوان نيز به اين رده‌بندي اضافه شده‌اند.اما در حقيقت بازي‌هاي کامپيوتري، سرگرمي‌هايي هستند که مخاطب اصلي آنها کودکان و نوجوانان و جوانان هستند.

موانع تربيت‌ اسلامي در نظام آموزشي

تربيت يعني ادب كردن، پرورش دادن ، بزرگ كردن، بارآ‌وردن ، آداب معاشرت آموختن، فرهيختن و تهذيب كردن. در زبان انگيسي، تربيت معادل واژه‌هاي training يا upbringing  مي باشد اما امروزه به جاي واژه تربيت از واژه آموزش‌ يا همان education استفاده مي‌گردد اين بدان معناست كه تربيت امروزي شكلي آكادميك و علمي‌تر نسبت به شكل سنتي آن به خود گرفته و بر پايه شناخت و رشد عقلاني استوار گرديده است. از اين رو تفاوت تربيت كلاسيك كه شكلي نيمه آگاهانه، مستقيم و تا حدي تقليدي داشت با اين نوع از تربيت كه مي‌توان آن را تربيت مدرن، ابزار محور و تقريبا غير مستقيم يا با واسطه خواند، هرچه بيشتر نمايان مي‌گردد تنها تفاوت اين نوع از تربيت با تربيت كلاسيك،‌شايد دگرگوني نگرش‌ها و شيوه‌هاي تربيتي براساس شرايط نوين زندگي و اجتماعي امروزي باشد. امروزه در بسياري از محافل علمي به جاي استفاده از عبارت Islamic training از عبارت Islamic Education استفاده مي‌شود.

واژه دين نيز در لغت، به معناي كيش، آيين، طريقت و شريعت آمده و در اصطلاح عبارت است از: مجموعه اصول و قواعد بنيادي و احكام و دستوراتي كه از سوي خدا بر انسان عرضه شده است. غربي‌ها مقصود خود را از تربيت ديني با واژه  (Religious Education ) بيان مي‌كنند. در اين واژه هيچ‌وقت نمي‌توان تربيت را از آموزش و تعليم جدا كرد. تربيت ديني فرآ‌يندي است كه ابتدا به صورت شناختي است، سپس نگرش‌ها و گرايش‌ها را تحت تاثير قرار داده و آن‌گاه خودش را در رفتار نشان مي دهد. پس وقتي مي‌گوييم تربيت ديني، منظورمان تعليم و تربيت ديني است. آنچه امروزه در مغرب زمين از آن به Education ياد مي‌كنند يك فرآيند مشتمل بر آموزش و پرورش است: همان چيزي كه ما از آن به عنوان «آموزش و پرورش» ياد مي‌كنيم.

يكي از كارشناسان تربيت اسلامي مي‌گويد: وقتي هدف از بعثت انبيا (ع) را در در قرآن ملاحظه مي‌كنيم، مي‌بينيم آنها براي تزكيه و تعليم آ‌مده‌اند: «يزكيهم و يعلمهم الكتاب» (سوره آل عمران، آ‌يه 164) معمولا وقتي هدف از بعثت انبيا (ع) در قرآن مطرح مي‌شود، «يزكيهم» همراه با «يعلمهم» مي‌آيد. در اينجا مي‌توانيم از تزكيه به تربيت تعبير كنيم و آن را از تعليم (آموزش) جداناشدني ببينيم. از آنجايي كه در كتاب وحي، اين دو تعبير با هم آمده‌اند، با هم آمدن اين دو تعبير (تعليم و تزكيه) در قرآن نشان مي‌دهد كه نوعي ارتباط تنگاتنگ بين آنها وجود دارد. به ديگر سخن، مي‌توانيم بگوييم كه تعليم مورد نظر قرآن، صورت علمي تربيت است و تربيت صورت عملي تعليم. حال با تعريف دو واژه تربيت و دين بايد گفت: منظور ما از تربيت ديني چيزي جز تربيت اسلامي نيست و مهمترين وظيفه مربيان،‌اعم از والدين و معلمين اين است كه متربي را در محيط خانه و مدرسه در سه بعد شناخت، ايمان و عمل به طور شايسته پرورش دهند. شروع تربيت ديني بهتر است از محور شناخت باشد تا با اعطاي بينش به متربي نسبت به مفاهيم و ارزش‌هاي ديني در وي انگيزه ايجاد كند تا خود با گرايش قلبي به سوي عمل رود، هدف تربيت ديني در مكتب اسلام، سير الي الله متربي و قرب او به خداوندي است كه منشا همه خوبي‌هاست.

آموزه‌هاي دين اسلام را به سه بخش مي‌توان تقسيم كرد: عقايد، اخلاق و احكام.

عقايد: معارفي هستند كه بايد آنها را شناخت. به آنها معتقد بود و ايمان آورد، مانند وحدانيت ذات باري تعالي و انحصار پرستش او.

اخلاق: به آموزه‌هايي گفته مي‌شود كه چگونگي صفات روحي و خصلت‌هاي معنوي انسان را تعيين مي‌كنند. مانند آنچه درباره عدالت، تقوا، شجاعت، حكمت، وفا، صداقت و امانت در منابع ديني تعليم داده شده است.

احكام: آموزه‌هايي هستند درباره رفتارهاي مجاز و  غير مجاز، راجح يا مرجوح و مباح. مانند دستوارتي كه درباره نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، بيع، اجاره، نكاح و طلاق در دين آمده است. از آنجا كه هر برنامه تربيتي، نخست نيازمند يك طراحي اصولي و دقيق مي باشد وجود مراحل زير در اين طراحي لازم و ضروري است:

1- نيازسنجي    2- تعيين اهداف آموزشي    3- طراحي    4- شيوه‌هاي پياده‌سازي    5- اجرا    6- ارزشيابي     7- اصلاح و بهينه‌سازي

فرآيند فوق‌الذكر، نه يك فرآيند خطي ايستا بلكه يك فرآيند پوياي گردشي است كه براساس نيازهاي راهبردي، به شكلي داده محور (براساس آمار و اطلاعات) توسعه مي‌يابد. يكي از اشكالات عمده در طراحي و برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي، طراحي غير اصولي و غير سيسستماتيك آن است. بسياري از برنامه‌هاي تربيتي به شكل قدم به قدم و 
غير خطي پيش مي‌روند. به طوري كه در بسياري از موارد ابتدا و انتهاي يك برنامه نامعلوم و نامشخص مي باشد. در حالي كه در برنامه‌ريزي‌هاي اصولي، نه تنها نقش و جايگاه تمامي قسمت‌هاي آن واضح و روشن است بلكه نمودار آن گردشي و پويا مي‌باشد. يكي از خصوصيات چنين سامانه‌اي بهينه‌سازي و اصلاحات مكرر براساس پيشرفت زماني و ارزشيابي تحصيلي است. با كمي تامل در نظام تربيتي فعلي و ماحصل چندين ساله آن به روش آزمون و خطا در مي‌يابيم كه منصفانه نيست معضلات و ناهنجاري‌هاي جامعه را همچون گذشته پنهان كرده و از كنارآنها به راحتي بگذريم، بلكه بسيار اخلاق‌گرايانه‌تر خواهد بود كه با واقع‌نگري و درك شرايط جامعه، مشكلات گريبانگير آن را به طور منطقي مورد بررسي قرار داده و از تسري و رشد معضلات قابل پيش‌بيني جلوگيري كنيم.

يكي از اساسي‌ترين مشكلات نظام تربيتي، بي‌توجهي به نيازهاي فردي و اجتماعي در بستر جامعه امروزي است. پي‌ريزي اهداف غالبا بدون نيازسنجي و صرفا براساس اهداف آموزشي از پيش تعيين شده انجام مي‌گيرد. ماكارنكو (Makarenko- 1939-1888) مي‌گويد: مربيان بايد هدف‌هاي خود را از مطالعه نيازهاي جامعه به دست آورند. نيازسنجي اولين و مهمترين مرحله در طراحي يك سيستم ساختاريافته است. اين بدان معني است كه ما براساس نيازهاي موجود و با مطالعه و بررسي همه جانبه آنها، دست به طراحي سيستمي پويا جهت تامين اهداف مورد نظر خود بزنيم. امروزه بدون در نظر گرفتن خواست‌ها و نيازهاي اقشار مختلف جامعه، خصوصا جوانان و نوجوانان با اتكا به تفكر و تئوري ناكارآمد محدوديت (Theory of Restriction) سعي در مهار ناهنجاري‌هاي فردي و اجتماعي در جامعه داريم. تا كي مي‌توان از رسيدن امواج ماهواره‌ها به منازل جلوگيري كرد؟ تا كي مي‌توان بر روي شبكه‌هاي اينترنتي فيلتر گذاشت؟ تا كي مي‌توان با اضافه كردن مبلغ جريمه‌ها و يا تعداد پليس‌ها از ارتكاب جرم جلوگيري نمود؟ آيا راه حل بهتري وجود ندارد؟ شايد بتوان از ارتكاب جرم‌هاي مشهود جلوگيري كرد اما در مورد جرم‌هاي غير مشهود چه؟ جواني كه در خلوت روزه خود را مي‌شكند. شراب مي‌نوشد يا ... چه كسي او را كنترل مي‌كند؟ آيا بهتر نيست آموزه‌هاي تربيتي خود را بر پايه شناخت و معرفت و ايمان واقعي بنا كنيم تا به جاي مسلمان ايراني، مسلماني جهاني بسازيم؟ امروزه برخي از جوانان ما همين كه پاي خود را از مرزهاي كشور فراتر مي‌گذارند دست به هر گناهي مي‌زنند. به راستي چرا؟ آيا حجاب براي برخي يك اجبار حكومتي است يا يك مسئله شرعي؟ آيا آزادي آگاهانه مي‌تواند مشكل‌ساز باشد، يا محدوديت ناآگاهانه؟ روسو مي‌گويد: انسان به وسيله سه استاد تربيت مي‌شود: طبيعت، اشيا و انسان‌هاي ديگر. تربيت آن گاه به درستي صورت مي‌گيرد كه اين تاثيرهاي گوناگون با هم هماهنگ باشند.  روسو معتقد است: آموزگار خوب كسي نيست كه در كمترين زمان، بيشترين چيزها را آموزش دهد؛ بلكه كسي است كه شوق به آموختن و فهميدن را در شاگرد بر مي‌انگيزد زيرا هدف آموزش و پرورش گردآوري و انباشتن اطلاعات نيست بلكه به كار بردن توانايي انديشيدن و فهميدن است. اين‌گونه است كه متربي با چنين تربيتي در هر جاي دنيا كه باشد از ارتكاب هر عملي كه مخالف با موازين ديني و اسلامي خود باشد اجتناب‌ خواهد كرد.

امام خميني (ره) بارها مي‌فرمودند كه «عالم محضر خداست» اين‌گونه خدا باوري و جهان‌بيني است كه مي‌تواند انسان‌هايي آنچناني تربيت كند و تا اين باورهاي اساسي عموميت نيابد، سعادت و آرامش حقيقي و تمدن واقعي دست‌نيافتني باقي خواهند ماند. فردي كه با چنين شناخت و معرفتي گام بر مي‌دارد، هرگز مرتكب گناهي نخواهد شد. چرا كه در وراي چنين شناخت و معرفتي، ايمان و التزامي قلبي وجود دارد كه تمامي اعمال وي را تحت نظر دارد. در ادامه بايد گفت پس از بررسي و مطالعه نيازهاي موجود، اهداف تربيتي مورد نظر استخراج مي‌شوند. اهدافي كه به واسطه آنها بتوان با طراحي يك برنامه تربيتي جامع، نيازهاي موجود را به طو كامل مرتفع ساخت. يكي از نكات مهم نيازسنجي استفاده از آمار و اطلاعات مي‌باشد. انجام تحقيقات در بخش‌هاي مختلف و يافتن علل اصلي ناهنجاري‌هاي فردي و اجتماعي مي‌تواند كمك فراواني به مراكز تربيتي كند. استفاده از پرسشنامه‌هاي استاندارد، نظرخواهي، مصاحبه و ... از ديگر راه‌هاي كشف نيازها مي‌باشند. در كشور ما بسياري از برنامه‌ريزي‌هاي تربيتي صرفا براساس آيات و روايات يا قول‌هاي معروف صورت مي‌گيرد. در حالي كه بسياري از نيازها، از دل جامعه و شرايط رشد كرده و برنامه تربيتي از پيش تعيين شده‌اي براي آنها وجود ندارد.

ژان ژاك روسو (Rousseau- 1778- 1712) مي‌گويد: كار تعليم و تربيت را با شناخت دانش‌آموزان آغاز كنيد! نيازسنجي‌ بدون شناخت مخاطب تقريبا ناممكن است. شناخت مخاطبين به شما كمك مي‌كند تا اهداف تربيتي خود را براساس نيازهاي واقعي هر گروه ترسيم كنيد. گاهي ترسيم اهداف و برنامه‌هاي تربيتي، براساس برخي نيازهاي يكسان دو گروه دختر و پسر ممكن است تفاوت چشمگيري با يكديگر داشته باشند به طوري كه با همان برنامه‌ تربيتي پسران نتوان نياز دختران را مرتفع ساخت و براي اين كار نياز به برنامه تربيتي جداگانه‌اي باشد. گودمن (Goodman) مي‌گويد: ما به تعداد اذهان و افكار انسان‌ها، جهان داريم، نه آنكه فقط يك جهان داشته باشيم.  يكي از بارزترين شاخص‌هاي نظام تربيتي انبيا (ع) متربي محور بودن آنها در امر تربيت است. انسان‌شناسان در شيوه‌هاي درماني خودشان، بخصوص كارل راجرز، شيوه‌اي را مطرح مي‌كنند به نام: (Client- Centered). در اين شيوه درماني سعي نمي‌كنند از مافوق، چيزهايي را ديكته كنند بلكه محور را شخص مراجعه‌كننده و فهم واقع‌بينانه مشكلات او قرار مي‌دهند. نه اينكه مجموعه‌اي از اطلاعات در ذهن داشته باشند و آنها را به صورت قالبي با مراجعه‌كننده منطبق كنند: به صورت ماشيني (مكانيستي) برخورد نمي‌كنند بلكه از خود انعطاف به خرج مي‌دهند. سعي مي‌كنند اول خود او را بشناسند و سپس فرد را ياري كنند تا خودشناسي و خوديابي كند.

شبيه همين روش مي‌تواند در بحث تربيت مطرح باشد. ما در تربيت، مي‌توانيم از مافوق، يك سلسله چيزهايي را كه طبق ديدگاه و نگرش خودمان، آنها را الگوهاي تربيتي مي‌دانيم به مخاطب تلقين كنيم اما راه ديگر آن است كه او و نيازها و واقعيت‌هاي او را بشناسيم و براساس آن عمل كنيم. انبيا (ع) در جوامع انساني، دو ماموريت اصلي داشتند: يكي دست زدن به تغييرات بزرگ اجتماعي براي تثبيت عدالت اجتماعي كه تحت عنوان (جهاد اصغر) مطرح است و ديگري دست زدن به تغييرات فردي و تعديل شخصيت‌هاي افراد. در هر دو ماموريت، خود افراد محور بوده‌اند. در آيه شريفه‌اي كه بحث عدالت اجتماعي را مطرح مي‌كند پس ازآنكه مي‌فرمايد: ما انبيا را با اين ابزارها فرستاديم، مي‌فرمايد: "ليقوم الناس بالقسط" (سوره حديد، آيه 25): تا انسان‌ها به درجه‌اي از قابليت و توانايي برسند كه خودشان اقامه قسط كنند. يا وقتي بحث تغيير فردي مطرح مي‌شود. امير‌المومنين (ع) در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: "ويثيروا لهم دفائن العقول." (نهج‌البلاغه،  ج 1، ص 6) انبيا (ع) گنج براي مردم نمي‌آورند بلكه گنجي كه در خودشان نهفته است، مردم بايد نسبت به آن آگاه شوند و خودشان آن را بيرون بكشند. از اين رو مي‌توان گفت يكي از شاخص‌هاي اصلي تربيت ديني در نگاه انبيا (ع) متربي محور بودن آنها چه در بعد اجتماعي و چه در بعد فردي است.

ما اگر دين را خاستگاه همه مسائل روبنايي از جمله سياست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه بدانيم،‌ يك جور نگاه خاص به تفسير ديني و تربيت ديني داريم. در اين صورت معتقديم حتي اگر مسائل سياسي و اجتماعي هم آموخته شود، آنچه مسائل سياسي يا اقتصادي ما را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد تربيت ديني است: يعني تربيت ديني همه جا به عنوان يك روح جاري و ساري است. اگر دين را به عنوان يك روح در كالبد همه نهادهاي اجتماعي و فردي جاري بدانيم، جا دارد كه بگوييم: تربيت سياسي ما هم از تربيت ديني ما رنگ گرفته است. از اين رو، يكي از مسائل مهمي كه بايد در طراحي اهداف تربيتي لحاظ شود، پرورش فكري متربي براساس شناخت و فهم دقيق مسائل ديني است. پس از نيازسنجي و تعيين اهداف تربيتي،‌ نوبت به طراحي آن مي‌رسد. در مرحله طراحي حداقل چهار عنصر زير مدنظر قرار مي‌گيرند:

1 - مربي    2 - متربي    3 - محتواي تربيتي   4 - محيط

در نظام تربيتي ما متاسفانه بدون در نظر گرفتن نيازهاي واقعي متربي و عوامل محيطي موثر در طراحي يك برنامه تربيتي، با محتواي نسبتا غير كاربردي و گاهي مغلق و غير قابل فهم براي برخي رده‌هاي سني، سعي در آموزش مطالبي داريم كه گاهي خود در مورد فهم آ‌نها دچار مشكل هستيم. در بسياري از كشورها، امروزه كلاس‌ها به شيوه كنفرانسي، سخنراني و مباحثه‌اي برگزار مي‌شود. دانش‌آموزان موظف هستند تكاليف خود را به عنوان يك پروژه و آن هم به صورت دسته جمعي در گروه‌هاي چند نفري مشتركا انجام دهند. فراگيري عمل تحقيق در زمينه‌هاي مختلف، يافتن راه‌هاي پاسخگويي به يك مسئله، آشنايي با منابع اطلاعاتي، انجام كارهاي مشترك و ... از مزاياي اين طرح است. شايد در دانشگاه‌هاي ما اگر نمره درس معارف يا اخلاق تاثيري در كارنامه تحصيلي نداشت كمتر كسي در اين كلاس‌ها شركت مي‌كرد اما به راستي چرا؟ تا به حال از خود پرسيده‌ايد چرا كلاس‌هاي معارف خسته‌كننده و غير جذاب‌اند؟ چرا در جامعه دانشگاهي ما سخن گفتن از هر دري جايز است الا سخن گفتن از دين؟ آيا هجوم فرهنگي بيگانگان باعث وباني همه اين مشكلات است؟ آ‌يا جواني كه خود در پي مسائل خلاف و غير اخلاقي است محصول كارخانه‌هاي فكري غرب و تاثير برنامه‌هاي آنهاست؟ چرا همواره بايد گناه را به دوش ديگران انداخت و خود شانه از بار مسئوليت خالي كرد؟ چه خلاءهايي در برنامه تربيتي ما وجود دارد؟ كدام نياز برآورده نشده؟ چرا سست اعتقادي در برخي جوانان ما رسوخ كرده است؟ آيا بهتر نيست برخي از كلاس‌ها به صورت مباحثه‌اي و كنفرانسي ارائه شوند؟ تا هر كس بتواند هر سئوالي كه داشته باشد بپرسد. در بسياري از كلاس‌ها، براي استاد، فهميدن يا نفهميدن درس از جانب دانش‌آموز چندان اهميت ندارد. تمام وقت كلاس به خواندن درس يا درس دادن استاد اختصاص مي‌يابد و فرصتي براي بحث و گفتگو نمي‌ماند. مطالعه سوسا (1995) و ديگران نشان مي‌دهد كه همه ما از نظر فكري بعد از 15 يا 20 دقيقه كه از سخنراني مي‌گذرد دچار افت ذهن مي‌شويم. در نوجوانان، افت ذهني به طور معني‌داري كم‌تر از ده دقيقه است اما اين نكته به همين سادگي‌ها نيست. فردي را در نظر بگيريد كه در درس معارف يا اخلاق نمره بدي گرفته ولي به هر حال بتواند آن درس را بگذراند. آيا جهل وي نسبت به برخي مسائل ديني و تربيتي قابل توجيه است؟ در آينده چه كسي غير از او مسئول رفتارهاي نابهنجار وي خواهد بود؟ تاوان اين مسئله را چه كسي بايد بپردازد؟ آيا بهتر نيست برنامه تربيتي به‌‌گونه‌اي طراحي شود كه فرد نياز به ناظر و پليسي غير از وجدان خود نداشته باشد؟

جان ديويي (John Dewey` 1859-1952) پنج اصل زير را در تربيت بيان كرده است: 1 - اصل استمرار و پيوستگي: تعليم و تربيت كه براساس تجربه است، استمرار و پيوستگي دارد 2 - اصل رابطه متقابل: در تجربه بين فرد و محيط، رابطه متقابل وجود دارد 3 - اصل كنترل اجتماعي: هر فردي به طور گسترده تحت كنترل اجتماعي است. اين كنترل احساس آزادي فرد را از بين نمي‌برد. مربي نيز از تحميل و كنترل فردي بايد جلوگيري كند و كنترل جمعيت را بر محيط حاكم كند 4 - اصل آزادي: مربي بايد رغبت‌ها و گرايش‌هاي كودك را در نظر بگيرد و با هدايت آنها از اجبار و تحميل خودداري كند 5 - اصل هدف: آموزش و پرورش صحيح بايد هدف‌هايي قابل انعطاف و قابل تطبيق با شرايط و مقتضيات جديد و غير تحميلي و متناسب با رغبت‌هاي فرد داشته باشد.

همچنين آ‌سيب‌شناسي تربيت ديني را مي‌توان براساس آسيب‌هايي كه از ناحيه مربي سر مي‌زند مورد بررسي قرار داد، به اين معني كه گاهي شخص مربي خود دچار مشكلات و نابساماني‌هايي است كه تربيت ديني را نابسامان مي‌سازد. ممكن است عوامل آسيب‌زا از ناحيه متربي پديد آيد، به اين معني كه وي مثلا آمادگي و استعداد پذيرش تربيت ديني را ندارد و يا آن را در خود بروز نمي‌دهد و يا تحت تاثير برخي عوامل منفي ديگري است كه در نارسايي تربيت ديني او اثر مي گذارد. در مرحله سوم،‌عوامل آسيب‌زا مي‌تواند از ناحيه هر دو (مربي و متربي) شكل پذيرد. در اين صورت هم در كار مربي اشكالاتي وجود دارد و هم در پذيرش متربي، در عين حال كه محتواي تربيت ديني كاملا صحيح است. از سوي ديگر آسيب‌شناسي تربيت ديني مي‌تواند مربوط به روش‌شناسي تربيت ديني باشد- در بيان مفهوم روش بايد گفت: روش راه رسيدن به هدف است و روش تربيتي راه رسيدن به هدف تربيتي است - و اينكه مربي با چه شيوه‌اي مي‌خواهد آموزه‌هاي ديني را بياموزاند و متربي خود را براساس آ‌موزه‌هاي ديني تربيت كند. همچنين مي‌توان گفت كه عوامل آسيب‌زا گاه مربوط به محتواي تربيت ديني است. هر محتوايي كه به اسم دين القاء مي‌شود و متربي تحت تاثير آن قرار مي‌گيرد، نمي‌تواند صحيح باشد و در مرحله آخر، آسيب‌شناسي تربيت دين مي‌تواند از روش آسيب‌زا و محتواي آسيب‌رسان هر دو سر زند.

آسيب‌هاي تربيت ديني ناشي از عوامل ششگانه مزبور به اجمال عبارتند از: نبود نظارت مستمر مربي بر متربي (در سطوح مختلف تربيتي)؛ به كارگيري شيوه‌هاي غلط در تربيت ديني؛ رعايت نكردن تناسب سطوح سني، علمي،‌جنسيتي و فرهنگي متربيان با آموزه‌هاي ديني؛ تطابق نداشتن گفتار مربي با عمل و رفتار خود؛ توجه نكردن به نيازهاي متربيان و رعايت ننمودن "الاولي فالاولي" و "الاهم فالاهم" و بالاخره نگاه به تعليم و تربيت به عنوان شغل و مجراي درآمد، نه به عنوان يك وظيفه انساني و الهي. عامل ديگري كه به عنوان يك عامل آسيب‌زا از ناحيه مربيان ايجاد مي‌شود، اختلاف‌نظر برخي از فقهاي ديني در بعضي از مسائل مهم تربيت ديني است كه موجب نوعي سردرگمي و سئوال براي متربيان مي‌گردد.

يكي ديگر از مشكلات عمده نظام تربيتي، جنبه تئوري و غير عملي بودن آن است. پستالوزي (1827- 1746، Pestalozzi) از چهره‌هاي جهاني تعليم و تربيت مي‌گويد: هيچ‌كس نمي‌تواند تنها از راه گفتار، كسي را به سوي دين هدايت كند. اين كار با كردار ممكن است. چه سودي دارد به كودك يتيم بگوييم كه پدري در آسمان‌ها دارد. اگر كودك يتيمي را مانند فرزند خود بزرگ كنيد، آموخته‌ايد كه پدري در آسمان‌ها دارد: همان خدايي كه شما را چنان آ‌فريده است كه كودك يتيم را همچون فرزند خود بنگريد.

از ديگر مشكلات نظام تربيتي فعلي، غير متني بودن آن است. بدين معنا كه مربي، مسائل تربيتي را بدون مقايسه (با مكاتب و مذاهب ديگر و نشان دادن نقاط قوت و ضعف هر يك از آنها) به شكل منفرد و ايزوله به متربي عرضه مي‌كند. در نتيجه همان‌گونه كه امروزه در جامعه مشاهده مي‌كنيم: برخي از جوانان در ضمن رويارويي سطحي با برخي از اديان، همچون مسيحيت (و تبليغ و فراخوان آنها) به راحتي دين خود را كنار گذاشته و جذب آنها مي‌شوند. پيشنهاد برخي كارشناسان اين است كه اديان مختلف را به شاگرد عرضه كنيم و فرصت انتخاب را هم به خود وي واگذار كنيم. بدين صورت، او در اثر انتخابي روشنگر ايماني را يافته و با آن زندگي خواهد كرد.

برخي از مربيان از برنامه اجباري اين‌گونه دفاع مي‌كنند: ما حق داريم كه كودكان خود را فعلا اسير كنيم تا در آينده استقلال بيشتري به آنها بدهيم. از اين رو به نظر مي‌رسد حق با كساني است كه تا تحقق رشد عقلاني و آمادگي ذهني شاگرد و با تكيه بر اعتماد او نسبت به معلم، حقايق را به وي تعليم مي‌دهند و فقط زماني ادله خود بر ترجيح يك موضع خاص را ارائه مي‌كنند كه شاگرد كاملا آماده باشد. لذا لازم است با توجه به شرايط سني و توان فكري متربي، برنامه تربيتي به گونه‌اي طراحي شود كه ضمن نظارت مستمر بر روند تربيتي متربي، آزادي وي سلب نگشته و او بتواند راه درست را به گونه‌اي اختيار كند كه هرگز احساس نوعي تلقين و اجبار در امر تربيت نكند.با توجه به آنچه گفته شد شايد برخي از علل مهم به چالش كشيده شدن تربيت اسلامي در جامعه ما عبارتند از: ايجاد محدوديت فكري و استفاده از شيوه‌هاي ناكارآمد سنتي در امر تربيت، استفاده نكردن از وسايل كمك آموزشي ، احساس مسئوليت نكردن در امر تربيت و يادگيري،‌نسنجيدن نيازهاي امروزي متربيان،‌طراحي غير اصولي برنامه‌هاي تربيتي، كوتاه مدت بودن اهداف طراحي شده، سلب آ‌زادي و بي‌احترامي به شخصيت متربي در امر تفكر و تحقيق، بي‌توجهي به نقش فرد، خانواده و جامعه در امر تربيت و بسياري از مواردي كه در ضمن بحث بدان‌ها اشاره شد. در پايان بايد گفت با توجه به شيوه‌هاي مختلف آموزشي، پس از پياده‌سازي و اجراي طرح، هر از چند گاهي بايد با انجام بررسي و تحقيق، از جمله نظرسنجي و تجزيه و تحليل نتايج آموزشي و تاثير نظام تربيتي، به ارزشيابي سامانه تربيتي پرداخته و ضمن شناخت نقاط ضعف و قوت آن، به اصلاح و بهينه‌سازي بخش‌هاي مختلف آن بپردازيم. در مورد اخير بخصوص در نظام تربيتي فعلي هيچ‌گونه اقدامي صورت نمي‌گيرد و بدون توجه به ميزان تاثيرگذاري روش‌هاي تربيتي، همان محتوا و روش‌هاي سنتي- علي‌رغم مشخص شدن ناكارآمدي آنها- در حال پياده‌سازي و اجرا مي‌باشند.

  پرهيز از تنبيه در تربيت اسلامي

اسلام آيين الهي و مقدسي است که براي خانواده اهميت فراواني قائل است و آن را سنگ بناي مهم حيات اجتماعي مي شناسد. اسلام وحدت جامعه را از وحدت زوجين و وحدت اعضاء خانواده مي شناسد و علايق انساني موجود در خانواده را قابل گسترش ونشر درجامعه به حساب مي آورد. اسلام معتقد است براي اينکه جامعه تحت ضابطه ها درآيد چاره اي جز اين نيست كه نخست خانواده تحت ضابطه درآيد و هرگونه نظم و سازندگي بايد از خانواده آغاز گردد و دامنه سازندگي وگسترش به جامعه کشانده شود و حيات اجتماعي تحت نظم و ضابطه درآيد. خانواده از گذشته محل تعليم و تربيت فرزندان بوده است. در خانواده بزرگ پدرسالاري قديمي آموزش کودکان توسط والدين، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها معمول بوده است و غالبا اين آموزش ها با فراگيري قرآن و کتاب هايي آغاز مي گرديد. علاوه بر آموزش هاي مذهبي، خانواده از طريق انتقال آداب و رسوم وهنجارهاي اجتماعي و مذهبي در تربيت کودک نقش عمده اي ايفا مي کند.اسلام علاوه بر تاکيدي که بر نقش تربيتي خانواده قائل است شيوه هاي مناسب تربيتي را پيش روي خانواده ها قرار مي دهد به طوري که با تاکيد برتکريم و تشويق فرزندان خانواده را از اعمال روش هاي تنبيهي بازمي دارد.

خانواده براي حفظ جايگاه واقعي خود در نظام اجتماعي مي بايست به وظايف خود به خوبي عمل کند.يکي از مهمترين وظايف خانواده تربيت صحيح فرزندان است.اسلام براي رشد و تربيت صحيح و مطلوب فرزندان راه عاقلانه و روش حکيمانه اي را توصيه مي فرمايد و معتقد است که فقط از اين طريق سعادت و خوشبختي انسان فراهم مي شود و يکي از اين برنامه ها و روشها را استفاده از عامل ترغيب و تشويق مي داند و تربيت را مبناي تشويق و تکريم شخصيت افراد قرار مي دهد. از طرف ديگر اسلام، تنبيه ( مخصوصا تنبيه بدني) را براي تربيت و بخصوص براي تربيت کودکان، روشي حکيمانه نمي داند.حضرت علي (ع) مي فرمايد: عاقل به وسيله ادب پند مي پذيرد و اين چهارپايانند که جز با زدن تربيت نمي شوند. فردي به حضرت علي (ع) از رفتار ناپسند فرزند خود شکايت کرد. حضرت فرمود او را نزن بلکه از او قهر کن، قهر را طول نده.امام موسي کاظم(ع) مي فرمايد: خوب است کودک در خردسالي بدهکار شود. با سختيها و مشکلات اجتناب ناپذير زندگي ، آشنا شود تا در بزرگي صبور وبردبار باشد.براي آنکه رشد و تربيت انسان به طور صحيح عملي شود و انسان در اين مسير با موانع و ناسازگاري هايي رو به رو نشود،مي بايست رشد و تربيت انسان بر اساس فطرت صورت گيرد.

از ديدگاه اسلام وجود فطرت، مسلم و قطعي است. انسان بر اساس فطرت الهي خلق شده و دين اسلام هم دين فطرت است و به همين دليل باقي و هميشگي است.قرآن در اين باره مي فرمايد حقگرايانه روي به دين آور، ملازم سرشت و فطرتي باشيد که خداوند مردم را برآن سرشته است( آري اين آفرينش خداوند است) و آفرينش خدا را دگرگوني و تبديلي نيست. وظيفه اصلي پيامبران الهي که بزرگترين مربيان بشر و متخصصان رشد هستند، بيدار کردن و به کار انداختن همين ويژگيهاي فطري انسان است.حضرت علي (ع) مي فرمايد: خداوند پيامبران خود را برانگيخت و پيامي ميان مردم فرستاد تا بشر را به اداي پيمان فطرت ونعمتهاي فراموش شده خدا يادآوري کنند و با فعاليتهاي تبليغي خود نيروهاي نهفته عقل( استعدادهاي پنهان) مردم را برانگيزد و به کار اندازد.

اسلام خانواده را کانون اخلاق جامعه مي داند. نوع تربيت و ارتباطات موجود درخانواده موجب وحدت ومنش اجتماعي است. همچنين خانواده را مرکزي سرنوشت ساز در جنبه انحراف و عصيان ذکر کرده اند واز آن جهت که کودک پستي ها و دنائتها را در آنجا تجربه کرده وآموخته است. صفات اجتماعي کودک برخاسته از خانواده است. اسلام خواستار نسلي سالم، پاک و عفيف و موجب افتخار براي جامعه انساني است، چنين نسلي جز در دامن خانواده سالم نمي تواند تربيت شود.