حجر بن عدی . .........
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
تخريب حرم و سپس دزديدن بدن مطهر حضرت «حجر بن عدي»
و انتقال به نقطهاي نامعلوم موجي از نگراني و خشم را در ميان مسلمانان و غيرمسلمانان پديد آورده است. هتک حريم صحابه رسول خدا-ص- به غير از آن که هتک مقدسات است، امنيت جاني، روحي و رواني را از مسلمانان سلب ميکند. از اين رو شاهد واکنش فراواني در سطح جهان اسلام بوديم.
حجر بن عدي کندي به تصريح کتب تراجم و رجال از جمله «طبقات ابن سعد»، «اسد الغابه»، «اصابه»، «استيعاب»، «مستدرک حاکم»، «تاريخ ابن کثير» و «تاريخ الاسلام ذهبي» صحابي بزرگ پيامبر-ص- و از ياران برجسته و بصير اميرالمومنين و امام مجتبي- سلامالله عليهما- بود و در جريان جنگ با خوارج نهروان، فرماندهي سپاه اميرالمومنين(ع) را در دست داشت. در زماني که «ابوموسي اشعري» حاکم کوفه اجازه پيوستن مردم به سپاه اميرالمومنين(ع) را نميداد و درباره اين جنگ شبهه ميکرد، حجربن عدي بپاخاست و با منطق قوي قرق ابوموسي را شکست و جمعيت زيادي را به حمايت از امام گسيل کرد.
حجر از شخصيتهاي بانفوذ کوفه بود به گونهاي که وقتي در مسجد به جانشين «زيادبن ابيه» (يعني عمرو بن حريث) به سختي اعتراض کرد، ابن حريث به زياد نوشت «اگر به کوفه نياز داري شتاب کن». زياد بيدرنگ به کوفه آمد و پس از وادارکردن 70 نفر به شهادت دادن عليه حجر، او و يارانش را نزد معاويه فرستاد و او دستور داد آنان را به «مرج عذرا» - در اطراف دمشق امروزي- ببرند و به قتل برسانند. نقل شده است که حجربن عدي از قاتلش خواست، پيش از شهادت دو رکعت نماز بخواند. او نمازش را طول داد. پرسيدند از ترس مرگ بود پاسخ داد «هرگز وضو نگرفتهام مگر آنکه با آن نماز به جاي آوردهام و هرگز نمازي بدين سبکي و شتاب نخواندهام و اگر هم بترسم بعيد نيست زيرا شمشيري آخته و کفني آماده و گوري کنده شده در برابر خود ديدهام.»
با مرور سرگذشت و مطالبي که از حجر بن عدي در صفحات تاريخ ثبت شده ميتوان فهميد که او مجاهدي بصير، مومني نستوه، عالمي فعال، امام شناسي ثابت قدم، عابدي عارف، دشمن شناسي تيزبين و زاهدي خالص بوده است. با اين وصف او يک صحابي در رديف ساير صحابه هم نبوده بلکه جزو برجستهترين آنان بوده و مصداق برجسته من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا (احزاب آيه 23) بوده است. چنين شخصيت سترگي براي هميشه تاريخ و براي همه مردمان «اسوه حسنه» است و هر عقل سليمي حکم ميکند که هر چه نشانهاي از چنين شخصيتي است بايد حفظ شود تا راه او که مردمان را به خداوند متصل ميکند، استمرار يابد.
حمله وهابيهاي تکفيري به چنين بارگاه و بقعهاي در واقع حمله به فضايل و اصول اسلام عزيز است چرا که حجر و امثال او اين همه را در پرتو همين دين کسب کرده که وهابيها يکي از اين خصوصيات را هم ندارند. وقتي بن باز ملعون مفتي وهابي ميگويد ارزش عصاي من از بارگاه پيامبر بيشتر است و من هرگز به زيارت قبر پيامبر نميآيم در واقع نشان ميدهد که آنان با حمله به بارگاه منور حجر در واقع به پيامبري که حجر را آنگونه پروريده که سکوت در برابر جنايات آل ابيسفيان را روا نميدانند، حمله کردهاند و اگر اجازه مييافتند همين معامله را با قبر و بدن منور رسولخدا ص ميکردند.
جالب اين است که اهانتکنندگان به دردانههاي پيامبر(ص)، مضاجع امثال حجر و حتي مضجع پيامبر را نمادهاي شرک به حساب ميآورند و هتک و هدم آنان را در دستور قرار دادهاند ولي اگر يک نفر به يک مفتي وهابي کمترين خطابي داشته باشد، او را مصداق ياغي و خارجي به حساب آورده و ريختن خون او را واجب ميدانند. يکي از وهابيون سوري ابن دمشقي گفته است ما بايد از شام شروع کنيم و به عراق برويم و تمامي نمادها را تخريب کنيم. همينها پيش از اين حرم امامان هادي و عسکري (عليهماالسلام) در سامره را تخريب کردند در حالي که اين حرمها و حرم حجر از بارزترين مصاديق آيه 36 سوره نور است که ميفرمايد: في بيوت اذنالله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال آن نور هدايت در خانههايي است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها ياد شود. در آن خانهها هر بامداد و شامگاه خدا را نيايش ميکنند- بر اين اساس ميتوان گفت وهابيها با هتک مضاجع شريف در واقع به جنگ با خدا و نفي ذکر او ميروند.
اما در مورد حمله به بارگاه ملکوتي حجر و ربودن پيکر او نکته ديگري هم برملا شد. حجر هنوز زنده است و در برابر آل ابوسفيان و آل زياد و آل مروان زمانه مقاومت ميکند و برخلاف زمانه او که کالاي امثال ميثم و حجر بازاري نداشت امروز اين کالا سکه رايج است. حجر يک عبد زاهد مجاهد بصير وليشناسي بود که زرق و برق کاخهاي سبز و سرخ شام او را جبون و يا مفتون نساخت و تا پاي جان به افشاي آنان ادامه داد.
با همين تصوير امروز به جبهه مشترک «قارونهاي شهوتران» عرب و «گلادياتورهاي خونريز» نگاه کنيد. پادزهر آنان مقاومت امثال حجر است و اين همان است که امروز از ايران تا عراق، سوريه، لبنان، يمن، فلسطين، بحرين، کشمير و... عرصه را بر قارونها و گلادياتورها تنگ کرده است. آنان که از پس حجر زمانه برنميآيند سراغ نسخه صدر اسلام ميروند و عقدهگشايي مينمايند. مگر نه اين است که در هفتههاي اخير صدها نفر از اين گلادياتورهاي اجير شده قارونهاي شهوتران در مصاف با ملت و ارتش سوريه به هلاکت رسيدند؟
از يک منظر ديگر حمله به مرقد و بدن مطهر حجربن عدي يک نقشه حساب شده آمريکايي- اسرائيلي است. يکي از مراکز تخصصي آمريکا که به وزارت امور خارجه اين کشور تعلق دارد دو سال پيش در تحليلي نوشته بود: «با جنگ مذهبي ما ميتوانيم جان نيروهاي خود را حفظ کنيم و ضربات سختي را به حريف وارد کنيم بدون آنکه متحمل هزينههايي شبيه هزينههاي جنگ افغانستان و عراق بشويم.» از نظر سرويسهاي اطلاعاتي، حمله به مرقد بزرگان شيعه، شيعيان و علويان سوريه را بر عليه اهل سنت وارد ميدان ميکند و متقابلا سنيان را به جنگ با شيعيان ترغيب ميکند. مدتهاست که سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا، انگليس، فرانسه، ترکيه، عربستان، قطر و رژيم صهيونيستي به اين جمعبندي رسيدهاند که با اقدامات يک طرفه تروريستي و در شرايطي که فقط ارتش سوريه در برابر تروريستها قرار دارد، نميتوان اميدي به سقوط بشار اسد داشت. چرا که از يک سو چنين جنگي مشروعيت اخلاقي و سياسي ندارد: چرا که بدست گرفتن اسلحه و مقابله مسلحانه با ارتش قانوني يک کشور در هيچ کجا مشروع نيست اما اگر درگيري دو طرف مردمي داشته باشد، دشمن بيروني بدون تحمل تلفات سنگين و هزينههاي کلان، اهداف خود را دنبال ميکند.
از منظر طراحان حمله به مرقد و بدن مطهر حجر بن عدي که به انواع امکانات و پوششهاي اطلاعاتي- امنيتي مجهز بودهاند، اين حمله صبر شيعيان را به پايان رسانده و آنان را ناشکيبانه وارد ميدان مينمايد. و حال آنکه واکنش به اين جنايت متقابلا سبب فعال شدن تندروهاي سني عليه شيعيان و علويان ميشود و اين به جنگي با نتيجه معلوم ميانجامد. نگاهي به تصاوير مربوط به نبش قبر و پراکنده کردن منظم قطعات ضريح مطهر حجر به خوبي نشان ميدهد که اين عمليات از جنس عملياتهاي مرسوم تروريستي نبوده و گويا مجريان از فرصت و امکانات فراواني برخوردار بودهاند که قبر تخريب نشده و قطعات ضريح آسيب نديدهاند و حال آنکه اگر به اقدامات مشابه آنان در عراق نگاه بياندازيم ميبينيم که عناصر وهابي با استفاده از مواد منفجره سراغ ضرايح و مضاجع رفتهاند. اقدام 7 سال پيش آنان عليه حرم عسکريين(ع) در سامرا از جمله اينگونه اقدامات بوده است. اين به آن معناست که دستهاي زيادي درهم تنيده شدهاند تا اين اتفاق در مورد حرم حجربن عدي بيفتد.
در اين ميان واکنش شيعيان و سنيها خيلي حساب شده، انقلابي و در عين حال دلسوزانه بود. از يک طرف علماي سني سوريه، عراق و مصر در محکوم کردن اين اقدام پيشقدم بودند، ثانيا شيعيان در ضمن واکنشهاي خشمآلود خياباني، برادران اهل سنت خود را مبري از چنين اهانتي دانسته و همديگر را به آرامش دعوت کردند. آنچه در پس رخداد دردناک 12ارديبهشت حومه دمشق ميتوان گفت اين است که حجر يک بار ديگر قيام کرد، يک بار ديگر به خون غلتيد و بارديگر در قطعهاي از «مرج عذرا» به وديعت گذاشته شد
وهابیت سرآغاز هتاکی به صحابه پیامبر(ص)
شيخ "عبدالرزاق مونس": شگفت آور است كه جماعتي به نبش قبر "حجر بن عدي كندي" صحابي گرانقدر پيامبر(ص) و اخراج جسد وي از قبر و انتقال آن به مكاني نامعلوم اقدام کنند؛ اين امر اقدامي بسيار عجيب است كه فقط ديوانگان دست به آن مي زنند.
تجاوز و توهين به عزت و كرامت صالحان، صحابه و اهل بيت در واقع فتنه اي قدیمی است كه در اوایل قرن نوزدهم آغاز شد؛ زماني كه وهابيت اعلام وجود کرد.
اسناد تاریخی از سرچشمه یهودی - صهیونیستی تفكر وهابي: اولين اقدامی كه وهابي ها تحت نام توحيد و مبارزه با شرك انجام دادند، تخريب قبور صحابه در مكه و مدينه منوره بود؛ حتي نزديك بود قبر رسول اكرم (ص) را نيز تخريب كنند، همچنين قبر سيد الشهدا حمزه بن عبدالمطلب و نيز شهداي جنگ احد را ويران كردند و سپس قبور آل بيت اطهار و صحابه پيامبر را نيز تخريب كردند.
مشكل امروز ما در جهان اسلام آن است كه اسلام تبديل به گروه ها و احزاب شده است؛ اسلام بايد تنها به ارزشهاي اساسي در كتاب و سنت نبي اكرم(ص) و نور هدايت پيامبر و عترت اهل بيت مستند باشد؛ اگر مرجع ما به جای حق و حقیقت، اشخاص باشند، بي گمان گمراه مي شويم و ديگران را به گمراهي مي كشانيم.
سازمان كنفرانس اسلامي كجاست؟ اعضای مجمع فقه اسلامي كجا هستند؟ طرف هايي مسؤول در انجمن علماي مسلمان كجا هستند؟ آنها بايد در حال حاضر براي تصحيح مرجعيت به سمت كتاب و سنت، حضوري پررنگ داشته باشند.
فتواهای تکفیری باعث هتک حرمت صحابی پیامبر(ص)
هیچ کس از شر تکفیریها در امان نیست و جنایتهای آنان حتی صحابه پیامبر را نیز شامل شد.
حجر بن عدی از صالحان هم عصر پیامبر (ص) بود که در همه کتابهای مسلمانان، این موضوع وارد شده است.
هتک حرمت به مرقد حجر بن عدی، صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (ص) از سوی گروهکهای تروریستی و تکفیریها و انتقال جسد پاک آن حضرت به مکانی نامعلوم نشانه همزادی جنایتکاران با صهیونیسم است و این موضوع نشان میدهد که این جماعت هیچ ارتباطی با عقائد اسلامی ندارند؛ بلکه عقائد آنها از عمق شیطان نشأت میگیرد.
جنایتکاران هتک حرمت به بارگاه صحابه پیامبر، هیچ سنخیتی با اسلام ندارند، این جنایتکاران علاوه بر ارتکاب جنایت نبش قبر صحابه پیامبر (ص)، به قتل و کشتار مسلمان در برابر دیدگاه همه جهانیان، اقدام میکنند.
عقائد وهابیها عقائدی فاسد و همزاد صهیونیسم است و این گروه به جای نشان دادن چهره واقعی اسلام که سرشار رحمت و مهربانی است، تلاش میکند که چهره اسلام را سیاه، زشت، شیطانی و مکروه معرفی کند، تا بدین وسیله دیگران را شاد کنند.
وهابیها و تکفیریها اهداف و برنامههای سیاسی بیگانگان را در منطقه اجرا میسازند، اعمال این گروهها در راستای خدمت به منافع صهیونیستها، آمریکا و کشورهای غربی صورت میگیرد.
جنایتهای تروریستی در افغانستان، عراق و موریتانی و سومالی، وقتی قبرهای صحابه وصالحان در این کشورها نبش شد، اصلا بعید نیست که این جنایتکاران روزی، قبر پیامبر عظیم الشأن اسلام و حتی قبور خلفا را نیز نبش کنند. زیرا از حرام بودن این گونه جنایتها هیچ واهمهای ندارند.
وی خواستار برگزاری کنفرانس گسترده با حضور علما و اندیشمندان برجسته جهان اسلام شد که در آن موضعی در قبال این گونه جنایتها اتخاذ شود وعاملان این جنایتها را به سزای اعمالشان برسانند.
جنایت هتک حرمت به مرقد حجر بن عدی، صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (ص) نتیجه صدور فتواهای تکفیری است و هر کسی که این گونه فتواهای تکفیری را صادر میکند هیج چیزی از دین اسلام نشناخته است. و در حقیقت میتوان این مفتیها را مفتیهای غرب، ناتو و رژیم صهیونیستی نامید.
فتواهای تکفیری در راستای خدمت به پروژههای آمریکایی و غربی در منطقه : چنانچه فرض کنیم روزی میان کشورهای محور مقاومت و غرب توافقی صورت بگیرد، در آن صورت نقش این جماعتهای تکفیری نیز از بین خواهد رفت؛ زیرا آنها اسلحه و ابزاری در دست غربیها هستند که با آن به فتنه انگیزی میان مسلمانان میپردازند.
وهابيت کوردل که همواره ادعاي دروغين خود مبني بر بياحترامي تشيع به صحابه پيامبر اعظم(ص) را در بوق و کرنا ميکند، در اقدامي ننگين و با نبش قبر نوراني «حجر بن عَدي» و ربودن پيکر مطهرش، چهره واقعي خود را نشان داد.
انتشار خبر تعرض به قبر نوراني حُجر بن عَدي -که به اشتباه معمولا عُدَي خوانده ميشود- به همراه تصاوير دردناک از اين فاجعه غيراخلاقي قلب ميليونها مسلمان ـ اعم از شيعه و سني ـ را به درد آورد.
اين در حالي است که حجر از صحابي پيامبر(ص) به شمار ميرود و اهل تسنن احترام بالايي براي صحابي رسولالله(ص) قائلند، از اين رو بايد ميان برادران اهل تسنن با وهابيها تفکيک قائل شد.
حجتالاسلام جواد محدثي از نويسندگان حوزوي، آخرين بخش از کتاب «آشنايي با اسوهها» را به معرفي «حجر بن عَدي» اختصاص داده است. وي در اين کتاب که بيش از يک دهه پيش تأليف شده است، حجر و ياران همراهش را از شهداي افتخار آفرين تاريخ معرفي ميکند که در عصر سکوت و خفقان، فرياد ظلمستيزي سر دادند.
وي با برداشتي آزاد از کتاب «لبيب وجيه بيضون» (نويسنده سوري) تحت عنوان «حجر بن عَدي الکِندي، راهب اصحاب محمد» (1)، به معرفي اين شهيد راه ولايت و محبت علي(ع) ميپردازد که گزيدهاي از آن به نقل از خبرگزاري فارس ازنظر خوانندگان عزيز مي گذرد.
شناخت اجمالي
يکي از قبايلي که در کوفه ميزيست «کِنده» بود. حجر را به سبب آنکه از اين قبيله بود، حجر بن عَدي کِندي ميگفتند. چون اهل خير بود و قدم در مسير خير ميگذاشت، به «حُجر الخير» نيز معروف بود.
پيش از اسلام به دنيا آمده بود؛ اما در سال هاي آخر عمر رسول خدا(ص) توفيق يافت که مسلمان شود. از اين رو، بهرهگيري وي از حضور پيامبر، چندسالي بيش نبود؛ اما پيوسته در عمر خويش، پيکارگري در راه حق بود. در جنگ قادسيه در زمان خليفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)
وي، عابدي پارسا، مجاهدي ظلمستيز، آمر به معروف و ناهي از منکر بود و از پيامبر خدا و اميرمؤمنان حديث روايت ميکرد. او شيفته نماز و نيايش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پيامبر خدا (ص) بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» ميگفتند(3). پيوسته باوضو بود. هرگاه وضو ميساخت، به نماز ميايستاد. هم در زيبايي چهره، از خوش سيماترين مردان کوفه بود(4) و هم در زيبايي روح و کمال اخلاقي، از نوادر روزگار به شمار ميرفت.
اگر تولد او را - آنچنان که گفتهاند - در عصر جاهليت بدانيم، هنگامي که پس از فتح مکه به اسلام گرويد، حدود 27 سال داشت. هر چند دير اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زياد نبود، ولي در عمق ايمان و صداقت عقيده و باور استوار نسبت به دين خدا و رسالت پيامبر، از بسياري کهنسالان و سابقهداران پيشتر و بارزتر بود.
به تعبير مرحوم «سيّد محسن امين»: حجر، از نيکان صحابه بود، فرماندهي شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطيع محض فرمان پروردگار، حقگوي صريح، ظلمستيز صبور، بيهراس از شهادت، ايثارگر در راه خدا و از هواداران خالص اميرالمؤمنين عليه السلام بود. اينکه از سوي حضرت علي به فرماندهي سپاه در جنگ جمل و صفين برگزيده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بميرد، ولي خواري و ذلت نپذيرد. آغوش به روي شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علي بيزاري بجويد و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پيش از خودش شهيد شود، تا مبادا با ديدن تيغ جلاد بالاي سر پدرش، سست شود و دست از ولاي علي بردارد... . (5)
اينها گوشهاي از فضيلت هاي اخلاقي و روحي حجربن عدي است که او را شايسته الگو بودن براي هر مسلمان حق جو و شهادت طلب و وفادار به آرمانهاي والا ساخته است.
همپاي حجر، در حوادث تاريخي
حجر بن عدي پس از افتخار شرفيابي به محضر رسول خدا(ص) و ايمان آوردن به آيين او، پيوسته در راه گسترش اين مکتب و دفاع از آن ميکوشيد، سخنان پيامبر را ميشنيد و به ديگران ميرساند. چون در عراق ميزيست، از حوادث مدينه که مرکز خلافت بود، کمي دور بود؛ اما در جريان حق و باطل بيتفاوت نبود.
وقتي يار پارسا و انقلابي پيامبر، ابوذر غفاري را به «رَبَذه» تبعيد کردند و آن بزرگمرد در تبعيدگاهش غريبانه به شهادت رسيد، حجر بن عدي و مالک اشتر از جمله کساني بودند که شاهد جانباختن ابوذر بودند و بر پيکر آن صحابي نستوه، نماز خواندند. (6)
در دوران خلافت عثمان، حجر بن عدي در کوفه ميزيست. خلافکاريهاي عثمان گسترش يافته و آوازه آن به همه جا رسيده بود. 12 نفر از چهرههاي برجسته و پارسا و مقتدر کوفه، به خليفه سوم نامه نوشتند و ضمن انتقاد از عملکرد نادرست او در امور مسلمانان، او را نهي از منکر کردند و راه صلاح و اصلاح را به وي يادآور شدند. حجر بن عدي نيز يکي از نويسندگان اين نامه اعتراض آميز بود. (7)
موضع سياسي حجر، جانبداري از حق مجسم در وجود عليبن ابيطالب (ع) بود و با حاکمان غاصب هرگز کنار نيامد و در اعلام مواضع خويش بيپروا بود و سازشکاري نداشت.
وي شاهد ماجراهاي تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل ميخورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، حجر بن عدي فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نوراني علوي، همه ظرفيت وجودي خويش را به کار گرفت و با همه توان به ميدان آمد. حتي در عرصه فرهنگ ديني و نقل حديث نيز از راويان معتبري به شمار ميآمد که تنها از علي(ع) روايت ميکرد، نه از ديگران! و در سرودههاي خويش حتي در ميدان جنگ جمل، علي (ع) را وصي راستين پيامبر خدا معرفي ميکرد و از خداوند متعال، سلامتي آن وجود پربرکت و هدايتگر را که ولي خدا و وصي پيامبر بود، مسئلت ميکرد.
در دوران خلافت اميرالمؤمنين (ع)، زماني که پيمانشکنان از حکومت حق علوي سر بر تافتند و فتنه جمل پيش آمد، آن حضرت، نمايندهاي به کوفه فرستاد تا مردم را براي ياري امام فراخواند. دلباختگان مولا، پاسخي مناسب و حمايتگرانه به فرستاده حضرت دادند و هر يک به پا خاسته، اطاعت و همراهي خويش براي پيکار با فتنه انگيزان را اعلام کردند. حجربن عدي نيز يکي از کساني بود که برخاست و گفت: اي مردم! به نداي امير مؤمنان پاسخ دهيد و سواره و پياده بکوچيد، حرکت کنيد و بشتابيد و من خودم پيشتاز اين راه خواهم بود. (8)
جبهه نبرد صفين، موقعيت ديگر بود که حجر توانست با حمايت از امام خويش، جوهره ناب ايمان خود را به نمايش بگذارد. امام، او را فرمانده قبيلهاش کنده قرار داد. (9)
در هنگامه نبرد، حجربن عدي ولاي خود به امام را نشان داد. پيوسته بر دشمن ميتاخت و هنگام حمله، چنين رجز ميخواند: «پروردگارا! علي را، اين انسان پاک و پرهيزگار را، اين مؤمن هدايت يافته و پسنديده را برايمان نگه دار. او را هادي اين امت قرار بده و آن گونه که پيامبرت را حفظ کردي، او را هم نگهبان باش، که پيامبر سرپرست ما بود و او را به جانشيني خود پسنديد.» (10)
جنگ صفين با حکميت شوم پايان يافت. نتيجه حکميتي که آميخته به نيرنگ و فريب، وضع جامعه را همچنان ملتهب نگاه داشت. فتنهانگيزيهاي معاويه در قلمرو حکومت امام علي(ع) اوضاع را متشنج ساخته بود. امام، ناچار براي فرونشاندن در انديشه بسيج نيرو و سازماندهي دوباره ياران رزمنده بود. مردم کوفه را دوباره به جنگ با شاميان فرا خواند و از بزرگان قبايل خواست که تعداد نيروهاي رزمي قبيله خود را به آن حضرت گزارش دهند. حجربن عدي از جمله کساني بود که در پاسخ به در خواست امام، پاسخ مساعد داد و خواسته امام را به صورت مکتوب براي حضرتش نگاشت. (11)
در آن ميان، فتنه ديگري سر برآورد و آن طغيان و شورش گروهي از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان «خوارج نهروان» شناخته ميشوند. در نبرد نهروان، حضرت علي(ع) به سبب رشادت و اخلاص و کارداني حجر بن عدي، او را به فرماندهي جناح راست خويش گماشت. (12)
حجر در ايام فتنههاي معاويه
پس از پايان جنگ نهروان و شکست خوارج، معاويه پيوسته سربازان خود را به مناطق تحت فرمان امام علي(ع) ميفرستاد و با شبيخون، غارت، ترور، ايجاد ناامني، شايعهپراکني و تفرقهآفريني براي حکومت علوي مشکل ميآفريد.
امام علي(ع) از سهلانگاري و کوتاهي و عافيتطلبي گروه زيادي از ياران و واليان خود به ستوه آمده بود. ميخواست باز هم نيرو فراهم آورد و به جنگ طاغوت شام (معاويه) برود تا ريشه فتنهها را بخشکاند؛ اما همراهي نکردن مردم، او را ناکام ميساخت.
يک بار که در کوفه مردم را به جنگ فرا خواند و آن گونه که خواسته حضرت بود، پاسخ مثبت ندادند و در حضور امام، حرف هاي دلسرد کننده و ناروا بر زبان آورند، امام به شدت رنجيد. آنجا بود که حجربن عدي برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين! خداوند روز اندوه براي تو نياورد! فرمان بده تا اطاعت کنيم. به خدا سوگند، اگر در اطاعت از تو اموال و جانهاي ما و همه قبيله ما فدا شود، هرگز بيتابي نخواهيم کرد. (13) ولي... مگر از اين گونه ياران مطيع و گوش به فرمان، چند نفر براي علي (ع)مانده بود؟
در يکي از شبيخونهايي که ضحاک بن قيس بر منطقه قُطقُطانه زد، خبر آن به امام رسيد، حضرت علي(ع) در جمع مردم کوفه به سخنراني پرداخت و آنان را براي دفع اين گونه شبيخونهاي دشمن فرا خواند. مردم واکنش سردي از خود نشان دادند؛ اما حجر بن عدي برخاست و ضمن ستايش از شهادت و شوق بهشت و يادآوري اينکه حق، از سوي خدا ياري ميشود، آمادگي خود را براي عزيمت به آن سامان ابراز کرد و از امام خواست که جمعي را همراه وي سازد و خدا هم پشتيباني خواهد کرد.
امام از اين موضع و آمادگي حجر ستايش کرد و فرمود: هرگز مبادا که خدا تو را از فيض شهادت محروم سازد، من يقين دارم که تو از مردان شهادتطلبي.
آنگاه حجر، دو شبانهروز در آن سرزمين با مهاجمان بيگانه به نبرد پرداخت. (14)
حجر هنگام ضربتخوردن اميرالمؤمنين(ع)
وقتي ابن ملجم و وردان و شبيب، براي کشتن حضرت علي(ع) همدست شدند، تصميم خود را با اشعث بن قيس در ميان گذاشتند. او که از دشمنان کينه توز خاندان پيامبر بود و در همه دسيسه ها دست داشت، با آنان همکاري کرد و در آن شب شوم که علي(ع) ضربت خورد، در آن توطئه همدست آنان بود.
آن شب، حجربن عدي در مسجد خوابيده بود. شنيد که اشعث به ابن ملجم ميگفت: زودباش، بجنب، وگرنه روشني صبح رسوايت ميسازد. حجر از اين گفت و گو احساس خطر و توطئه کرد. به سرعت از مسجد بيرون آمد و به سمت خانه علي (ع) روان شد تا آن حضرت را از خطري که در کمين او است آگاه سازد. از مسجد به خانه علي (ع) دو راه بود. حجربن عدي از يک راه به سوي خانه امام روان شد و امام از مسير ديگري راه مسجد را در پيش گرفت و به هم بر نخوردند و... آن حادثه واقع شد و حجر و ديگران، وقتي به مسجد رسيدند که کار از کار گذشته بود و ميگفتند: علي کشته شد! (15)
اين فاجعه براي حجربن عدي بسيار جانکاه بود.
در شهادتگاه «مَرجُ العذراء»
سرزمين مرج العذراء (منطقهاي سرسبز در حدود 20 کيلومتري دمشق) که بازداشتگاه حجر و ياران او شده بود، از جهتي براي حجر بن عدي، عزيز و خاطرهانگيز بود. در فتح اين سرزمين و گسترش دامنه اسلام به آن سامان، حجر بن عدي نقش داشت. در زمان خليفه دوم آن ديار، آغوش به روي اسلام گشود. وقتي حجر را دست بسته به مرج العذراء آوردند و نام آنجا را پرسيد و فهميد، گفت: من اولين مسلماني بودم که در اين منطقه تکبير گفتم و خدا را ياد کردم، اينک دست بسته و اسير مرا به اينجا آوردهاند! (16)
بارها از حجر و يارانش خواستند که از امير المومنين علي(ع) بيزاري بجويند تا آزاد شوند؛ ولي آنان زير بار نرفتند و پذيراي شهادت در راه عشق مولا شدند. قبرهايي براي آنان کندند، کفنهايشان را آماده ساختند. حجر گفت: مثل اينکه کافريم، ما را ميکشند و مثل آنکه مسلمانيم، ما را کفن ميکنند! (17)مأموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.هدبة بن فياض، مأموريت داشت حجر بن عدي را گردن بزند.
طبق برخي نقلها، فرزند حجر به نام «همّام» نيز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نيز مأموريت داري، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نيز چنين کرد. وقتي به حجر گفته شد چرا چنين خواستي و داغدار فرزند نوجوان خويش شدي، گفت: ترسيدم وقتي شمشير را بر گردن من ببيند وحشت کند و دست از ولاي اميرالمؤمنين بردارد و در نتيجه، در روز قيامت من و او در بهشت برين که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشيم.
آن روز، مرج العذراء به خون اين شش شهيد جاودانه رنگين شد:
حجربن عدي، شريک بن شدّاد حضرمي، صيفي بن فُسيل شيباني، قبيصه بن ضبيعه عبسي، مُحرز بن شهاب تميمي، کدام بن حيان عَنَزي.
در برخي نقلها، نام همام، فرزند نوجوان حجربن عدي را هم آورده اند که پيش از پدر، او را به شهادت رساندند.شهادت حجر بن عدي و يارانش در سال 51 هجري بود.
بازتاب شهادت حجر و انتقام مختار از ويرانکننده خانه حجر
پس از شهادت حجر عدهاي از چاپلوسان دربار معاويه، به او تبريک گفتند که يکي از سرسخت ترين دشمنانش در کوفه از ميان رفت؛ اما در همان مجلس، سخن از صلابت و پايداري حجر بود و لحظات قبل از شهادتش را بازگو ميکردند.
معاويه لب به سخن گشود و گفت: اگر من در ميان يارانم چند نفر همچون حجر داشتم، دامنه حکومت امويان را تا همه جاي دنيا ميگستراندم؛ ولي... حيف و هيهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کساني که در راه باورهايشان با تمام صلابت، فداکاري ميکنند.او پس از درنگي آميخته به غصه و حسرت گفت: روز من با حجر، بسي طولاني خواهد بود! (18) (اشارهاي بود به دادگاه عدل الهي در قيامت).
وقتي معاويه به سفر حج رفت، به مدينه آمد. ميخواست به ديدار عايشه رود. عايشه اجازه نمي داد و اعتراضش يکي بر کشته شدن محمدبن ابيبکر بود، يکي هم بر شهادت حجر، که هر دو به دست معاويه انجام گرفته بود. معاويه آن قدر عذر خواهي کرد تا عايشه راضي شد. عايشه براي معاويه اين حديث پيامبر را خواند که فرموده بود: در مرج العذراء گروهي کشته ميشوند که خداوند و آسمانيان به نفع آنان خشمگين ميشوند. (19)
باز نقل شده است در سالي که معاويه پس از قتل حجر به مکه آمده بود، حسين بن علي (ع) را ملاقات کرد. به حضرت گفت: آيا خبر دار شدي که با حجر و يارانش و پيروان او و شيعيان پدرت چه کرديم؟
امام پرسيد: چه کرديد؟
معاويه از روي طعنه و استهزا گفت: آنان را کشتيم، کفن کرديم و بر آنان نماز خوانديم و به خاک سپرديم.
حسين بن علي(ع) خندهاي کرد و فرمود: اي معاويه! آنان روز قيامت با تو به دشمني بر ميخيزند. ولي... ما اگر پيروان تو را ميکشتيم، نه کفن ميکرديم، نه بر آنان نماز ميخوانديم و نه به خاک ميسپرديم! (20) (يعني آنان را مسلمان نميدانيم)
در تاريخ آوردهاند وقتي مختار در کوفه قيام کرد، کساني را در پي محمدبن اشعث (از عوامل تحويل دهنده حجر به زياد) فرستاد. او گريخته بود. به دستور مختار خانهاش را ويران کردند و با خشت و گل آن، خانه حجر بن عدي را که ابنزياد خراب کرده بود، بازسازي کردند. (21)
پي نوشت ها :
(1). شماره نخست از سلسله کتاب هاي شهداء الولاء کتاب دکتر لبيب بيضون در سال 1421 در قطع وزيري، 175 صفحه از سوي مؤلف در دمشق وچاپ ديگر آن از سوي انتشارات بوستان کتاب در قم منتشر شده است،.
(2). نام منطقه اي در شمال دمشق، حجر و يارانش را در همانجا نيز شهيد کردند و مدفن آنان نيز همان جاست.
(3). حاکم نيشابوري، مستدرک صحيحين، ج 3، ص 468.
(4). الاغاني، ج 16، ص 89.
(5). اعيان الشيعه، ج 4، ص 571.
(6). ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 329.
(7). اعيان الشيعه، ج 4، ص 585.
(8). ابن اثير، کامل، ج 3، ص 231.
(9). وقعه صفين، ص 104.
(10). همان، ص 381.
(11). ابن اثير، کامل، ج 3، ص 340.
(12). همان، ص 345.
(13). الدرجات الرفيعه، ص 423.
(14). تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 196.
(15). شيخ مفيد، ارشاد، ص 17.
(16). اعيان الشيعه، ج 4، ص 580.
(17). الدرجات الرفيعه، ص 428.
(18). سيد محمد بحر العلوم،، من مدرسه الامام علي (ع)، ص 52.
(19). کنز العمال، ج 11، حديث 30887.
(20). طبرسي، احتجاج، ج 2، ص 19؛ کشف الغمه، ج 2، ص 240.
(21). ابن اثير، کامل، ج 4، ص 244