پيشواي هفتم، حضرت موسي بن جعفر (ع) در روز هفتم ماه صفر سال 128 هـ. ق در "ابواء" (منزلي ميان مكه و مدينه) ديده به جهان گشود. پدر گرامي‌اش امام صادق (ع) و مادر ارجمندش حميده بربريه، يكي از زنان با فضيلت بود. او به حدي از اصالت خانوادگي‌ و فضايل انساني برخوردار بود." نامي كه براي اين كودك انتخاب گرديد، موسي بود كه تا آن روز در خاندان رسالت و امامت سابقه نداشت و يادآور مجاهدت‌هاي موسي بن عمران (ع) بود. آن حضرت با القاب كاظم، عبد صالح ، باب الحوائج و ... نيز ياد مي‌شد و مشهورترين كنيه‌اش ابوالحسن و ابو ابراهيم بود. امام كاظم (ع) در دوران كودكي تحت مراقبت و تربيت پدر و مادر گرامي‌اش، مراحل رشد و كمال را پيمود و مدت بيست سال از دوران زندگي خود را در محضر پرفيض و مكتب سازنده پدر سپري كرد. آن حضرت در اين مدت از سيره و عمل عالي و ارزنده پدر بزرگوارش الهام مي‌گرفت و از علوم و دانش او بهره مي‌جست، به طوري كه امام صادق (ع) دستور داد زنان مسلمان، براي فراگيري مسائل ديني به او مراجعه كنند.

                                        امام کاظم (ع) در عرصه علم و عمل

شأن علم اهل بیت در قرآن بسیار مورد تاکید قرار گرفته است
یکی از این شئونات که قرآن بسیاری بر روی آن بحث کرده و بسیار تاکید داشته مسئله علم است.
«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند برابرند؛ تنها خردمندان پند می‌پذیرند. ‏از امام جعفر صادق (ع) در تفسیر و تاویل این آیه سوال شد، پاسخ فرمودند: «نَحْنُ الَّذِینَ نَعْلَمُ وَ عَدُوُّنَا الَّذِی لَا یَعْلَمُ وَ شِیعَتُنَا أُولُو الْأَلْبَاب‏» «ما کسانی هستیم که می‌دانیم و دشمن ما آن کس که نمی‌داند و شیعیان ما خردمندان هستند.»
معرفت مسلمانان به جایگاه علمی امام سبب جلوگیری از انحرافات سیاسی خواهد شد
معرفت مسلمانان به علم و مقام علمی اهل بیت سبب آن می‌شود تا ایمان آنان به حجت‌های الهی بیشتر شود، مضاف بر آن که هرگاه در حد توان از کمیت و کیفیت این صفت مهم مطلع باشند و بدانند این علم از سنخ علم و قدرت بشری نیست، اجازه نخواهند داد که هرکسی بر مسند خلافت و جانشینی رسول الله تکیه بزند و ادعای قدرت و خلافت کند.معرفت به جایگاه‌های خاص اهل بیت از آن جهت که آنان را از مردم عادی متمایز می‌کند سبب می‌شود که نشانه و دلیلی باشد تا مردم سره را از ناسره تشخیص دهند.
قلب امام ظرف مشیت الهی است
در حقیقت قرآن فضیلت اهل بیت را بارها و به دفعات به وسیله علم آن بزرگواران متذکر شده است. به راستی امامت و هدایت خلق بر چه کسی سزاورتر است؟ آن کس که بر تمام هستی مسلط است و قلب او ظرف مشیت خدا است و در هدایت و راهنمایی مردم مرتکب هیچ خطایی نمی‌شود یا آن کس که به علت ناتوانی در جواب سوال مردم دستور می‌دهد تا آنان را با تازیانه تنبیه کنند؟ علم و قدرت اهل بیت شاخصه‌ای بسیار مهم در شناخت آن بزرگواران است تا کسانی را که به دروغ و ناحق ادعای بزرگی و بلند مرتبگی را دارند رسوا کند.

امام کاظم (ع) و اهمیّت برنامه ریزی ۱

هفتمین پیشوای حقیقت و اسوه آزادگی، حضرت موسی الکاظم (ع) علی رغم اختناق حاکم در عصر خلافت غاصبانه عباسی و تحمّل مرارت های فراوان در زندان های هارونیه؛ از تعلیم و تربیت شاگردان نام آور و هدایت امت به راه نجات دریغ نورزیدند. تبیین راههای کمال عقل انسانی، نحوه شناسائی سخن حق و پیروی از آن و چگونگی برنامه ریزی و تقسیم ساعات شبانه روز برای انسان مؤمن؛ مطالب گرانبهائی است.
مکتب علمی امام کاظم (ع)، مهد پرورش شاگردانی نام آور
وجود مبارک امام هفتم حوزه های علمی قوی و غنی تشکیل داد، طلاب مستعد را شناسائی کرد، شاگردان فراوانی تربیت کرد که عدّه زیادی از آنها جزء روات احادیث شدند، جزء علمای بزرگوار شدند، جزء محدّثین و مفسّران شدند و مانند آن. یکی از آن شاگردان بنام (هشام بن حکم) است که رساله العقل را وجود مبارک امام هفتم برای هشام بن حکم ترسیم کرد. مرحوم کلینی (رض) در جلد اوّل اصول کافی و بسیاری از بزرگان در جوامع روائی ما این ر ساله العقل وجود مبارک امام هفتم را نقل کردند.
علوّ مقام مؤمن در پرتو فهم، عمل و نشر معارف الهی
وجود مبارک امام هفتم مقام مؤمن را خیلی بالا می داند. بالا بودن مقام مؤمن تنها به این نیست که در آخرت درجات او زیاد است، بلکه بالا بودن مقام مؤمن این است که او نزدیک انبیاء و ائمه (ع) بسیاری از فضائل و معارف و علوم را می تواند یاد بگیرد و عمل بکند و منتشر بکند؛ این سرمایه در انسان هست. اگر کسی این سرمایه را شناخت، خود را ارزان نمی فروشد ! هرگز نمی گوید: من حالا که مدرّس شدم، یا درس سطح می گویم، یا درس خارج می گویم؛ همین مقدار بس است ! در تعبیرات دینی ما این است که اوّلین روز جهل یک حوزوی یا دانشگاهی آن وقتی است که بگوید من فارغ التّحصیل شدم!
یا هشام ! لا تجتمع هذه الخصال لا لنبیّ او وصیّ او مؤمن امتحن الله قلبه للیمان.وقتی معارف عقلی را مطرح می کند، می فرماید: این معارف بلند، این فضائل فراوان مال انبیاء هست و مال ائمه هست و مال مؤمنی که در آزمون الهی قلبش پیروز شد، نه زبانش! پس این مقام برای ما هست! اگر این راه باز است، چرا ارزان بفروشیم ؟ خسارت که دیگر حقیقت شرعیّه ندارد، همین است! آدم یک کالای گرانی داشته باشد، این کالا را به مرجعیّت بفروشد، یا به پیش نمازی بفروشد !! فرمود: لا لنبیّ او وصیّ او مؤمن امتحن الله قلبه للیمان، و امّا سائر ذلک من المؤمنین فنّ احدهم لا یخلو من ان یکون فیه بعض هذه الجنود . افراد عادی مقداری از این فضائل عقلی را فراهم می کنند، ولی آن مؤمنان وارسته در ردیف اولیای الهی اند؛
ویژگی مؤمنان در شنیدن سخنان مختلف و تبعیّت حق
مطلب دوّم آن است که وجود مبارک امام هفتم (ع) برابر آیه سوره زمر فرمود:خداوند هم مجاری ادراکی به ما داد که مطالعه کنیم و گوش بدهیم، هم تسویه خانه به ما داد به عنوان درون پژوهش کنیم، تحقیق کنیم که این چیزی که شنیدیم، آنچه که خواندیم؛ کدامش حق است، کدامش حق نیست، و هم قدرت انتخاب به ما داد که بعد از ارزیابی، وقتی فهمیدیم چه حق است، آن را بپذیریم؛ بعد قدرت عمل به ما داد، بعد قدرت نشر و تبلیغ به ما داد، که در همه این مقاطع پنج گانه ما پیروز می شویم. اوّلین راهی که وجود مبارک امام هفتم بعد از مسأله توحید و اینها ذکر کرد، این است که فرمود: خداوند اهل عقل و فهم را در کتاب خودش بشارت داد، اینچنین فرمود: فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه ؛ قول یعنی مکتب، یعنی آراء، یعنی مطالب علمی و مکاتب گوناگون را می شنود، خوب گوش می دهد؛ و میزان هم دارد، ارزیابی کند چه صدق است، چه کذب؛ چه حق است، چه باطل؛ چه خیر است، چه شر؛ چه حسن است، چه قبیح؛ بعد انتخاب هم می کند.

تقسیم بندی انسان ها از لحاظ تشخیص و انتخاب قول حق
تشخیص دادن،مال یک بخش انسان است، انتخاب کردن مال بخش دیگر. ما همانطوری که در فضای ظاهر انسان هایمان چهار گروه اند، در فضای باطن هم به شرح ایضاً. ما در مسأله ظاهر افرادی را که داریم چهار دسته اند؛ ما یک مجاری ادراکی داریم به نام چشم و گوش که با این می فهمیم، می شنویم. یک مجاری تحریکی داریم به نام دست و پا؛ با آن کار می کنیم. افراد جامعه از نظر مجرای ادراک و حرکت چهار دسته اند؛ بعضی ها هر دو جهتشان قوی است، یعنی هم خوب می بینند، هم خوب می شنوند و هم دست و پای سالمی دارند. یعنی اگر دیدند اینجا مار هست، می دوند؛ یا اگر اتومبیل دارد می آید، می روند کنار. یعنی دست و پای آنها سالم است، یک. چشم و گوش آنها سالم است، دو؛ هم می فهمند، هم نجات پیدا می کنند.گروه دوّم کسانی اند که از هر دو جهت ضعیف اند؛ هم چشمشان نابینا است، هم دست و پا فلج اند، اینها نمی توانند خودشان را از خطر حفظ بکنند. گروه سوّم کسانی اند که مجاری ادراکی شان قوی است؛ یعنی چشمشان قوی است، گوششان قوی است، ولی دست و پا فلج است. گروه چهارم به عکسند؛ یعنی دست و پای قدرتمند دارند، ولی چشم و گوششان ضعیف است؛ این در بدن ما.
در باطن ما هم همین چهار قسم است؛ بعضی ها هستند که خیلی خوب می فهمند، علمائی اند که خیلی خوب می فهمند، دانشگاهیانی هستند که خوب می فهمند؛ حالا یا حوزوی، یا دانشگاهی، قدرت پژوهش، تحقیق، تفحّص، تألیف، تدریس خیلی قوی است. این بخش های علمی به (جزم) بر می گردد، آن بخش هائی که مربوط به تصمیم است به (عزم) بر می گردد؛ عزم کاری به جزم ندارد. عزم یک دستگاه دیگری است در درون نفس که عقل عملی آنها را دارد؛ که العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان ، جزم مال بخش معرفتی است.بعضی ها هم در جزم قوی اند، عالم خوبی اند؛ هم در عزم قوی اند، عالم عادلند. خوب درس خوانده، خوب هم عمل کرده.
بعضی ها در هر دو جهت ضعیفند؛ سالیانی در حوزه و دانشگاه هستند، نه چیزی فهمیدند، نه قدرت عمل دارند ! بعضی ها بخش جزمی آنها قوی است امّا بخش عزمی شان ضعیف است؛ اینها عالم فاسقند. یعنی می داند چه حرام است، می داند چه حلال است، می داند چه بیت المال است؛ امّا دستش می لرزد. برای اینکه آن بخشی که باید تصمیم بگیرد فلج است ! بخش چهارم کسانی اند که تصمیم گیری شان خیلی قوی است، امّا درکشان ضعیف است؛ مثل مقدّس بی درک. هر چه به او بگویید، عمل می کند؛ امّا نمی فهمد چه باید عمل بکند ! ما همانطوری که در بخش ظاهر چهار گروهیم، در بخش باطن هم به شرح ایضاً.

وجود مبارک امام هفتم در آغاز این ر ساله العقل به هشام بن حکم که از برجسته ترین شاگردان آن حضرت است فرمود: این آیه را که می شنوید، فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه؛ یعنی قرآن کریم به همان گروه اوّل بشارت می دهد . گروه اوّل کسانی اند که هم مجاری ادراکی شان خیلی قوی است، می توانند مکتب ها را بفهمند، بعد ارزیابی کنند که کدام حق است، کدام باطل؛ بعد هم وقتی مکتب ها را شناسائی کردند، ارزیابی کردند، حق و باطل آن مکتب ها مشخص شد؛ قدرت انتخاب دارند و انتخاب می کنند. فبشّر عباد ، کدام عباد ؟ الّذین یستمعون القول در بخش معرفت، فیتّبعون احسنه در بخش عمل. فرمود: فقط به اینها بشارت بده؛ یعنی عالم بفهم عادل ! آن حوزوی و دانشگاهی بفهم پاک را بشارت بده، بقیه حسابشان جداست ! و ما می توانیم این باشیم؛ وقتی می توانیم این باشیم و امام ما فرمود: خدا به اینها بشارت داد، چرا نباشیم ؟! فرمود: آنکه خوب می فهمد، وقتی فهمید هم دیگر معطّل نیست، عمل می کند؛ به آنها بشارت بده. فبشّر عباد الّذین یستمعون القول، نه یسمعون ! بعد از اینکه استماع کرد، خوب گوش داد، خوب فهمید؛ فیتّبعون احسنه.

تبیین ویژگی های ( قول حق ) در قرآن کریم ۲

قرآن کریم اینچنین نیست که کلّی گوئی کند و بگوید به کی بشارت بدهید که احسن القول را می پذیرد، می فهمد، احسن القول را هم پیروی می کند؛ خیر، آن احسن القول را هم معرفی می کند، احسن القائل را هم معرفی می کند، پیروی کننده ها را هم معرفی می کند، نتایجش را هم می گوید؛قران یک چنین کتابی است ! قرآن یک کتاب علمی مثل فقه و فلسفه نیست، قرآن نور است؛ یعنی علم را با عمل دوخت. شما در هیچ کتابی از کتاب های حوزوی و دانشگاهی نه شنیدید، نه دیدید که علم را با عمل بدوزد ! در کتاب های فقهی بحث های فقهی است، دیگر در کنار دستور فقهی یک ا تّقوا الله را داشته باشند که نیست! در اینجا ذات أقدس له طبق استنباط نورانی وجود مبارک امام هفتم (ع) فرمود: کسانی که این دو عنصر محوری را دارند، به آنها بشارت بده؛ خوب می فهمند، خوب عمل می کنند؛ بقیه دیگر به امید خدا رها هستند ! آن که نمی فهمد یا اگر فهمید خوب عمل نمی کند، حسابش جداست ! فقط به این یک گروه بشارت بدهید.
پیامبر (ص) و پیروان ایشان، دعوت کنندگان به حق
احسن القول کیست ؟ اینجا فرمود: فبشّ ر ع باد الّذ ین یستم عون القول فیتّب عون احسنه، احسن الاقوال کی است ؟ او را خود قرآن مشخص کرد، فرمود: من احسن قولاً م مّن دعا لی الله و عم ل صال حاً و قال نّن ی م ن المسل مین (5). آن موحدی که مردم را به الله دعوت می کند، به اسماء حسنای خدا دعوت می کند، به توحید دعوت می کند، از ریا و سمعه باز می دارد، به بهشت دعوت می کند، از دوزخ باز می دارد؛ این قولش ( احسن الاقوال ) است.حالا آن کیست ؟ آن را در بخش های دیگر فرمود: وجود مبارک پیغمبر است و پیروان پیغمبر که به پیغمبر فرمود: بگو ادعوا الی الله علی بصیره. أنا و من اتّبعنی (6). پس در بخش اوّل فرمود: ما یک احسن الاقوالی داریم، در بخش دوّم هم فرمود: احسن الاقوال قولی است که به الله دعوت بکند، در بخش سوّم هم فرمود: پیغمبر، مردم رابه الله دعوت می کند: ادعوا لی الله علی بصیره. أنا و من اتّبعنی. پس ما می توانیم جزء من اتّبعنی باشیم.

اهمیّت برنامه ریزی روزانه در کلام امام کاظم (ع) ۲
وجود مبارک امام هفتم (ع)فرمود:آیا آدم می شود بی برنامه زندگی کند ؟! یعنی یک کسی می شود همین جور صاف صاف راه برود، بدون برنامه ریزی زندگی کند، بعد بگوید من شیعه امام هفتمم ؟!!فرمود:شما اگر بخواهید برنامه ریزی کنید، وقت استراحتتان هم باید مشخص باشد، آن برنامه ریزی هایتان هم باید مشخص باشد که به وسیله آن برنامه ریزی ها شما می توانید به کارهای دیگر برسید؛ هرگز نفرمود استراحت را رها کنید. وجود مبارک امام هفتم فرمود: ا جته دوا ف ی ان یکون زمانکم اربع ساعات (7)، بکوشید که شبانه و روز را به 4 قسمت تقسیم بکنید، ساعت نه یعنی 60 دقیقه. ساعهً لمناجاه الله (8)، یک بخشش را با خدا مناجات کنید.

« مناجات» نجواست، در مقابل « منادات » است. ( منادات ) صدا زدن از دور است،منادات از نداست، ندا هم مال دور است. امّا ( مناجات ) مال نجواست، مال نزدیک است. الآن شما وقتی کنار هم نشسته اید داد نمی زنید! وقتی می خواهید صحبت بکنید، آرام صحبت می کنید! برای اینکه می شنوید. فرمود: یک بخش از شبانه روز را برای اینکه با خدا مناجات کنید، برای اینکه با او کار دارید، تمام این امور را که او دارد اداره می کند. چشم و گوش ما امانت الهی است، اینکه ملک ما نیست! چون امانت الهی است و ملک ما نیست، نباید هر جا به کار ببریم. در قرآن فرمود: امّن یمل ک السّمع و الابصار (9)،فرمود: شما مالک نیستید؛ آن که مالک چشم و گوش است، او خداست !
پس چشم و گوش ما مال اوست؛ ما چه کاره ایم ؟ می شویم امین، می شویم امین الله. اگر امین او بودیم، باید چشم را در جایی به کار ببریم که او اجازه بدهد، مالک اجازه بدهد؛ هر چه را نگاه نکنیم. گوش را جایی به کار ببریم که مالکش اجازه بدهد و هر چیزی را نشنویم. گفت: غیبت را نشنو، دروغ را نشنو، تهمت را نشنو،فلان آهنگ را نشنو. پس مالک چشم و گوش اوست، مالک جان هم اوست. کسی حق ندارد خود کشی بکند، کسی حق ندارد چشمش را کور کند، کسی حق ندارد گوشش را کر کند، کسی حق ندارد روزه ای بگیرد که این روزه به بدنش ضرر دارد ! اگر کسی بیماری چشم دارد یا بیماری گوش دارد؛ می گوید: من حالا روزه می گیرم، این روزه به آن چشم ضرر دارد، روزه به گوش ضرر دارد؛ چشم که مال ما نیست ! آن مالکش می گوید نگیر، نباید بگیرد !!

چرا روزه برای کسی که ضرر دارد حرام است ؟ روزه عبادت است! اگر کسی چشم درد دارد یا گوش درد دارد؛ روزه برای گوش او ضرر دارد یا برای چشم او ضرر دارد؛ این روزه حلال نیست! چرا ؟ برای اینکه چشم مال ما نیست؛ ما می گوئیم: ما می خواهیم روزه بگیریم ! اینها که روی صندلی نماز می خوانند، می گویند: ما نماز می خوانیم، حالا پای ما درد دارد، ضرر دارد، اما می خواهیم روی صندلی نباشد؛ می گوئیم: تو حق نداری روی پا نماز بخوانی ! آخر پا مال تو نیست؛ برای اینها واجب است که روی صندلی بنشینند، نماز بخوانند.اگر اعضاء و جوارح مال خود ما بود، بله می توانستیم با آن هر کاری بکنیم، امّا مال ما نیست؛ ما امانت داریم. اگر امینیم و مالک اوست، باید طوری رفتار بکنیم که مالک حقیقی اجازه بدهد. فرمود: زمانی را با مالکت صحبت بکن وسعی کن نجوا داشته باشی.

( تلاش در تولید ) و ( قناعت در مصرف ) شرایط پیشرفت اقتصادی
و ساعهً لامر المعاش(10)، زمانی را به دنبال کسب و کار بروید. جامعه ما همینطور است، نظام ما همین طور است؛ اگر بخواهد راحت باشد، باید این دو اصل را داشته باشیم؛ یکی (تلاش در تولید) یکی ( قناعت در مصرف ). جامعه وقتی راحت است، خودکفاست، دیگر واردات ندارد؛ صادرات ممکن است داشته باشد که در تولید تلاش بکند، یک؛ در مصرف قانع باشد، دو. ذیل این آیه سوره مبارکه نحل که فرمود: فلنحیینّه حیاهً طیّبهً (11)، وجود مبارک حضرت امیر فرمود: حیات طیّبه قناعت است(12). آدم قانع دستش پیش کسی دراز نیست و هیچ کشوری در حال قناعت نیازی به بیگانه ندارد؛ می شود خودکفا و راحت !پس یک بخش از کار برای تأمین معاش است.
برقراری روابط عاطفی و انسانی با مردم در کلام امام کاظم (ع)
و ساعهً لمعاشره الاخوان و الثّقات الّذین یعرّفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن(13). یک ساعتی هم با دوستان، با جامعه زندگی کنید. انجمنی دارید، دوستی دارید، رفت و آمدی دارید، رفاقتی دارید؛ چون جامعه را آن محبت اداره می کند.

یک بیان نورانی از امام رضا (ع) است که فرمود: تزاوروا فنّ ف ی ز یارت کم ا حیاءً ل احادیث نا و احادیثنا تعط ف بعضکم علی بعض(14). فرمود: به زیارت یکدیگر بروید، یکدیگر را ترک نکنید، رفت و آمدتان را داشته باشید، اگر کسی یک نقطه ضعفی دارد، آرام به او بگوئید،در حضور دیگران نگوئید؛ در باطن با اینها مخلصانه عمل بکنید، عیبشان را در خصوص اینها بگویید؛ برای اینکه شما شیعیان مائید و در مجلس شیعیان احادیث ما مطرح می شود و کلام ما عاطفه ایجاد می کند. اینکه می گویند سنگ روی سنگ بند نمی شود یعنی چه ؟ الآن شما این برج هائی که می بینید، ساختمان های بلند که می بینید، هرگز سنگ روی سنگ بند نمی شود؛ یک ملات نرمی لازم است که با آن ملات نرم سنگ روی سنگ بند می شود. زندگی داخلی را آن عاطفه و ادب نگه می دارد، جامعه را آن ادب نگه می دارد، امت را آن عاطفه و مهر نگه می دارد؛ و گرنه هر کسی بخواهد داعیه استقلال داشته باشد، تند خویی داشته باشد جامعه نظم نمی گیرد ! وجود مبارک امام هفتم فرمود: یک بخشی از بخش های چهار گانه شبانه روز را برای برقراری ارتباط و هماهنگی و عاطفه و مهر با برادران ایمانی به سر ببرید. و ساعهً تخلونفیهل لذاتکم من غیر حرام (15)؛ یک بخش از عمر را هم برای خوابیدن و خوردن و استراحت و لذّت و زناشویی و ازدواج و کارهای حلال به سر ببریم. این راهنمائی های ائمه (علیهم السّلام) هم دنیای ما را تأمین می کند، هم آخرت ما را تأمین می کند.

(5) فصّلت/ 33 (6) یوسف/ 108 (7 و8) بحار الأنوار/ 75/ 321/باب 25 ـ مواع ظ موسی بن جعفر و حکمه (ع) (9) یونس/ 31 (10) بحار الأنوار/ 75/ 321 (11) نحل/ 97 (12) نهج البلاغه/ حکمت 229 (13) بحار الأنوار/ 75/ 321 (14) الکافی/2/ 186 ـ ( رو ی عن الصّاد ق (ع)) (15) بحار الأنوار/ 75/ 321

«خدای متعال برای هدایت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل های مردم است.» «بخیل کسی است که در آنچه خداوند عزوجل بر او واجب فرموده بخل ورزد و از انجام آن خودداری کند.» حضرت به قبری نگریست و فرمود «زندگی دنیا که سرانجامش این باشد، شایسته آن است که از آغاز نسبت به آن زهد و بی رغبتی ورزند و از پایانش بترسند.» «کسی که مردانگی ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، مردانگی ندارد. باارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود ارزش نداند.»

هدایت امام کاظم (ع) و عقل کاربردی
وقتی از امامان(ع) سخن می گوییم، سخن از انسان های کامل، مظاهر تمام و کمال اسمای الهی، موجودات متاله و کلمات ربانی تاماتی است که سرمشق بشریت هستند. از این رو، سخن گفتن از ایشان بسیار دشوار می شود، چرا که هریک از آنان مصداق این کلام پیامبر(ص) خطاب به حضرت امیرمؤمنان علی(ع) هستند که فرموده است: یا علی لایعرفک الاالله و انا؛ ای علی تو را جز خدا و من نشناخت.
بنابراین، در شناخت هریک از این اولیای الهی می بایست به کلام پیامبر(ص) و خداوند در قرآن و احادیث شریف قدسی مراجعه کرد. از آن جایی که در آیه مباهله قرآن، حضرت امیرمؤمنان(ع) نفس و جان پیامبر(ص) معرفی شده و در روایات نبوی و ولوی نیز همه امامان معصوم(ع) از همان نور واحد محمدی(ص) جدا شده و صفات وخصوصیات یکتا و یگانه ای دارند، می توان حکم کرد که آنان نور واحدی هستند که تجلیات گوناگونی با توجه به شرایط زمانی و مکانی داشته اند. پس آن چه درباره ایشان گفته می شود تنها تبیین تجلیات است و تفاوت دیگری نمی توان یافت.
امام موسی بن جعفرالکاظم(ع) یکی از این تجلیات نور محمدی(ص) است که با توجه به شرایط زمانی و مکانی، سنت ها و سیره های خاصی را برای سرمشق قرار دادن بشریت بیان کرده است تا مردم در صراط مستقیم ایشان و با پیروی از سنت و سیره آن بزرگوار، متاله، ربانی و محبوب خدا شوند.

راهی برای کمال عقل
یکی از نعمت های بزرگ الهی عقل است.در روایاتی که از امامان معصوم این حجت های الهی (ع) رسیده است، عقل همان چیزی است که بدان خداوند شناخته و عبادت می شود و انسان به کمک آن در مسیر عبودیت ربوبی قرار می گیرد و بهشت رضوان و کمال را برای خود می سازد: العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان (اصول کافی، ج1، کتاب عقل و جهل، حدیث3) عقل در وجود آدمی چنان است که ظرفیت تمام و کمال یابی را دارا است. همه بشر جز شماری انسان های بیمار و ناقص، دارای عقل هستند. همین قوه در آدمی موجب تمیز و شناخت حق از باطل، خیر از شر و خوب از بد و مانند آن می شود. چنان که عقل، عامل گرایش به زیبایی ها و کمالات و گریز از زشتی ها و نواقص می باشد.
عقل در یک فرآیندی به کمال و تمامیت می رسد و در صورتی که به درستی از آن بهره گرفته نشود به سفاهت می انجامد و بی خردی جایگزین عقل و خرد می شود. به عبارت دیگر اگر از این قوه به درستی بهره گرفته شود، رشد و نمو کرده و به اوج خود می رسد و تمام و کمال می یابد و اگر به درستی با آن برخورد نشود و برخلاف احکام عقلی عمل شود، چراغ عقل خاموش می شود و با پوشیده شدن و پرده افتادن، ناتوان از شناخت و تمیز و تشخیص می شود و درنهایت شخص دچار سفاهت مطلق می شود و سفیه و نابخرد می گردد. از این رو در آیات و روایات بر به کارگیری عقل و عمل به احکام آن تأکید شده است؛ چراکه با این کار عقل، نورانیت بیشتر می یابد و شخص را به چنان بصیرتی می رساند که کشف الغطاء پس از مرگ برای او معنا و مفهومی ندارد، چراکه با نورانیت عقل خود، همه پرده های غفلت دنیوی را شکافته و حقایق امور را به دیدگان عقل نظاره نشسته است؛ بنابراین نیازی به کشف الغطاء ندارد.

اهمیت عقل کاربردی
با نگاهی گذرا به آموزه های قرآنی می توان دریافت که عقل با آن که امری ارزشمند در جان آدمی است ولی خود به خودداری ارزش نیست، چراکه چراغی است که می بایست به کار گرفته شود و با احکام آن در مسیر صراط انسانیت، کمالات را به دست آورد و متاله و ربانی شد که در عبودیت است. از این رو کسانی که به عقل کاربردی می رسند، با عبودیت خویش، به یقین در همه مراتب علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین دست می یابند و مصداق آیه: فاعبد ربک حتی یاتیک الیقین می شوند؛ چراکه مرگ اختیاری را با کشف الغطاء اختیاری با بهره گیری از نورانیت عقل به دست آورده اند و چیزی نمی ماند که پس از مرگ برای ایشان آشکار شود.
آیات قرآنی به عقل کاربردی اشاره دارد که از آن در فارسی به خردورزی تعبیر می شود.این عقل هرگاه به شکل «یعقلون» به کار گرفته شود، بازتاب و نتیجه ای دارد که در قرآن از آن به اولوالالباب یعنی صاحبان خرد سرخ و ناب تعبیر می شود. البته در قرآن از این عقل کامل تعبیرات دیگری چون قلب، فواد، النهی و الحجر شده است؛ چرا که شخص با تفکر توانسته است آن را در مراتب عالی تر از قوه قرار دهد. هریک از تعابیر قرآنی در مورد عقل ناظر به مرتبه ای از کمالات عقل است که حالات و صفات خاصی را بروز و ظهور می دهد. به این معنا که گاه عقل کاربردی، آدمی را از هر چه زشتی ها است بازمی دارد و گاه شخص را در پناه و حجر خود می گیرد و گاه دیگر دل ها را گرم و مهربان می سازد و گاه دیگر چون مغزی همه هستی را در خود جمع می کند و همه وجود آدمی را مدیریت می کند و جان مایه هستی شخص می شود که در این حالت از آن به لب تعبیر می شود.

در قرآن کریم، عواملی چون شکر حقیقی (احقاف، 15)، پرهیز از هرگونه زشتی (انعام، 151)، احسان و نیکوکاری در همه اشکال آن به ویژه نسبت به والدین و خویشان (همان) که اطاعت محض از خدا و رسول(ص) و احکام عقل را بیان می کند، به عنوان مهم ترین عوامل رشدی عقل بیان شده. به این معنا که انسان می تواند از این طریق عقل خویش را فعال ساخته و نورانیت ویژه ای به آن بخشد تا به مرحله و مرتبه لب برسد. یونس ظبیان در روایتی از امام جعفر الصادق(ع) نقل می کند که امیر مؤمنان علی(ع) در توصیف اولوالالباب فرموده است: «اولوالالباب و خردمندان، کسانی هستند که با تفکر، سر و کار دارند تا آنکه نتیجه حاصله از آن، محبت خدا می گردد. زیرا چون دل ها حب خدا را در خود گرفت و پذیرفت، دل به حب خدا روشن می شود و لطف خدا بدان سرعت می گیرد و چون در منزل لطف قرار گرفت (و اسم لطیف الهی بر وی فرود آمد)از گروه و اهل فوائد می شود و چون ازگروه و اهل فوائد گشت با حکمت سخن می گوید و چون با حکمت سخن گفت از گروه و اهل فطنت (حذاقت و جودت فهم) می گردد و چون در منزل فطنت وارد شد با فطنت، در قدرت دست می برد و چون با فطنت در قدرت دست برد در طبقات هفتگانه آسمان اثر و عمل می کند و چون بدین مرتبه رسید، وجودش در لطف و حکمت و بیان دگرگون می شود و چون بدین منزلت رسید، شهوت و میل و محبتش را در خالق خودش قرار می دهد و چون این کار را انجام داد، در منزلت و مکانت کبرای خداوندی وارد می شود و پروردگارش را در دلش بالعیان مشاهده می کند و حکمت را از غیر طریقی که حکماء به دست آورده اند به دست می آورد. و علم را از غیر راهی که علماء آموخته اند می آموزد و صدق را از غیر منهجی که صدیقون تحصیل کرده اند تحصیل می نماید.»

«حکماء، حکمت را از راه سکوت و صمت تحصیل می کنند و علماء،علم را از راه طلب به دست می آورند و راستگویان ، صدق را از راه خشوع و عبادت های دراز واجد می شوند و کسی که بدین سیره و منهاج وارد شود و حکمت و علم و صدق را از آن اخذ کند یا به پستی واژگون می گردد و یا به بالائی و برتری ترفیع می یابد و اکثریت ایشان آنهایی هستند که به پستی در می افتند و به برتری و رفعت نمی گرایند اگر حق خداوند را رعایت ننموده و به اوامر وی عمل ننموده باشند. پس این اوصاف کسی می باشد که خدای را آن طور که باید و شاید نشناخته و بدو معرفت پیدا نکرده است و آن طور که باید و شاید پاس محبت او را نداشته و او را محبوب مطلق خویشتن ندانسته است.
(ای یونس!) بنابراین نمازشان و روزه شان ترا فریب ندهد، و روایات و علومشان ترا فریفته نکند؛ چرا که آنان خرانی هستند که فراری داده شده اند! (که از شیر ژیان یا به فرار گذارده اند.)» «ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البیت وجود دارد؛ زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است.» یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله! و کل من کان من أهل البیت ورث کما ورثتم من علی و فاطمه ؟!؛ «تمام آنان که از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همان طور که شما از علی و فاطمه به میراث برده اید؟!»
حضرت فرمود: ما ورثه الا الائمه الاثنا عشر!؛ آن را به طریق ارث حائز نشده اند مگر امامان دوازده گانه! (بحارالانوار، ج07، ص52، باب 34، روایه 62 و نیز«البرهان فی تفسیر القرآن» طبع سنگی (سنه 2031 هجری قمری) ج2، ص039؛ این روایت را با مختصر اختلافی در لفظ و با همین سند بدون واسطه ابن بابویه بلکه مستقیما از علی بن الحسین (پدر او)، شیخ اقدم ما علی بن محمد خراز قمی رازی در کتاب «کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر» طبع حروفی انتشارات بیدار (سنه 1041) از ص 552 تا ص 952 روایت نموده است.)

جایگاه عقل از نگاه امام کاظم(ع)
امام موسی کاظم(ع) در بیان چگونگی کمال یابی عقل و رسیدن به این مرحله اولوالالباب می فرماید: عقل هیچ کس کامل نمی شود مگر با داشتن این صفات: کفر و شر از او دور باشد، خیر و رشد از او تراوش نماید، اضافه اموالش را ببخشد، زیادی کلامش را برای خودش نگه دارد، بهره اش از دنیا تنها قوت اندکی باشد، در طول زندگی از علم سیر نشود، ذلت همراه خدا برایش بهتر از عزت با غیر خدا باشد، تواضع را بهتر از بزرگ بینی ببیند، کار خوب و کم دیگران را زیاد بیند و کار زیاد و خوب خود را اندک بشمرد، خود را بدترین فرد و دیگران را بهتر از خود بداند. این سخنی که امام موسی کاظم(ع) برای دست یابی به کمال عقل بیان می کند بیان دیگر راه های رسیدن به رشدی است که در آموزه های قرآنی بیان شده است.
از نظر امام کاظم(ع) عقل از چنان جایگاهی برخوردار است که هیچ جایگزینی نمی توان برای آن یافت. در یکی از احادیث بلند آن حضرت که در کتاب عقل و جهل اصول کافی آمده می توان به حدیثی اشاره کرد که هشام بن حکم آن را روایت کرده است. این روایت که بیش از صد سطر دارد، حاوی نکات معرفتی- تربیتی فراوان است. محور اساسی این حدیث، ارزش عقل است.

در بخشی از این روایت امام موسی کاظم(ع) خطاب به هشام به حکم از دانشمندان کلامی زمان می فرماید: «ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است: حجتی ظاهری و حجتی باطنی. حجت ظاهری همان پیامبران و رسولان و امامان هستند و حجت باطنی عقل است. هرکس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند، گویی به نابودی عقلش کمر بسته است: کسی که با آرزوی بلند، نور اندیشه اش را تاریک سازد، شکوفه های حکمتش را با سخنان اضافی و بی مورد از بین برد و با شهوات نفسانی، نور عبرت خود را خاموش نماید. چنین کسی گویی از هوای نفس خود برای نابودی عقلش کمک گرفته و هرکس عقلش را نابود سازد، دین و دنیایش را از دست داده است. نشانه عقل، صبر بر تنهایی است. پس هر کس عقل الهی داشته باشد، از اهل دنیا و مشتاقان به آن، دوری می گزیند و به آنچه نزد خداوند است علاقمند می شود. خداوند نیز همراه تنهایی او و غنای فقر او و عزت بخش او خواهد بود.» (اصول کافی- کتاب العقل و الجهل، باب1، ح21)
در این حدیث به خوبی ویژگی های عقل و چگونگی بهره گیری و ظرفیت بخشی به عقل و رشد آن و هم چنین نابودی عقل و رسیدن به سفاهت و جهل بیان شده است. آن چه در این جا آمده است تنها گوشه ای از این کلام سنگین و گهربار آن امام همام است.

عقل سیاسی و اجتماعی
در قرآن کریم، برای عاقلان نشانه هایی بیان شده است که از آن جمله می توان به آخرت طلبی به سبب شناخت حکمت الهی از آفرینش نظام هستی (انعام، 23)، ایمان به پیامبران و تصدیق حقانیت آنان (اعراف،96 1)، خداشناسی (بقره، 146)، عبرت آموزی از رخدادها و اهل بصیرت بودن (آل عمران،8 11و طه،82 1) درک زوال پذیری قوای جسمانی و ناپایداری دنیا و سلامت و نشاط جسمانی(یس، آیه 86)، گرایش به توبه و بازگشت به سوی خدا (احقاف، 15)، تقواپیشگی (طلاق، 8و 10)، جهنم گریزی (ملک، 9 و0 1)، اجتناب از هرگونه هواپرستی (فرقان، 43 و 44) و نیز پرهیز از هر پلیدی و زشتی (مائده،00 1) اشاره کرد.
البته گرایش به ادب و رعایت آن (حجرات، آیه 4)، و گرایش به وحدت واقعی در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه و بهره گیری از تمام ظرفیت جامعه برای رشد فردی و جمعی (حشر14) از دیگر نشانه های عاقلان معرفی شده است. این بدان معناست که عقل سلیم موجب می شود تا همه ارزش های انسانی و پاکی ها و کمالات محبوب شخص شود (شعراء، 98) و همه ضدارزش ها و پلشتی ها زشت جلوه نماید و شخص از آن ها گریزان گردد. نشانه کمال عقل نیز گرایش به خدا و تعبد محض و تسلیم صرف در برابر خداوند است که در آیه 51 احقاف به آن اشاره شده است.
به سخن دیگر، انسانی که دارای عقل سلیم و کامل است، انسان تسلیم در برابر خداوند، خوبی ها و کمالات و گریزان از نواقص و زشتی ها و شرک ها و کفرهاست. (همان)بنابراین می توان گفت که مقتضای کمال عقل و سلامت آن، رفتاری اجتماعی و سیاسی وحدت گرایانه و کمال گرایانه است. بر این اساس عقل کامل، عدالت را به عنوان بنیاد هر وحدت و کمالی شناسایی می کند و به سوی آن تمایل می یابد و خواستار اجرای تمام و کمال عدالت در همه عرصه ها می شود و با ظلم و ستم در همه حوزه ها و عرصه ها به مبارزه می پردازد.

امام کاظم(ع) جامعه ای را که ظلم و بی عدالتی بر آن غالب آمده، جامعه سفیهانه برمی شمارد که ازعقل و خرد بی بهره است. از این رو می فرماید: در موقعیتی که ظلم و ستم بر حق و عدل غلبه دارد و حکومت عادلانه الهی جاری نیست، نباید به حکومت شخص دیگری خوش گمان باشید؛ مگر آنکه به نیکی و عدالت او ایمان داشته باشید. آن امام درباره نشانه های عاقل در حوزه عمل سیاسی و اجتماعی به این نکته اشاره می کند که هرگونه همدلی و همراهی با ظالمان و بیدادگران جایز نیست و از آن جایی که در برخی از موارد لازم است تا دفع شر و ظلمی شود، حضور در دستگاه ظالمان و بیدادگران تنها در صورتی جایز است که به قصد اجرای عدالت و احسان به مردم باشد. از این رو درباره جواز این حضور مانند حضور برخی از اصحاب خود از جمله علی بن یقطین می فرماید: کفاره کارمندی و خدمت به سلطان ظالم، نیکی و احسان به برادران ایمانی است؛ چرا که از نظر آن امام همام، یاری ضعیفان از بهترین صدقات است.
بنابراین مجوز حضور در دستگاه ظالمان بنی عباس را مشروط به احسان و اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم برمی شمارد و به علی بن یقطین اجازه می دهد تا مقام صدارت و وزارت در دستگاه بالا برود و در صورت اجرای عدالت، ضامن بهشت او باشد: «ضمانت کردم که علی بن یقطین را آتش نسوزاند.» و نیز می فرمود: «من شهادت می دهم که علی بن یقطین اهل بهشت است.» اما با این که حضور در مقامات دنیوی را برای افراد عاقلی چون علی بن یقطین می پذیرد ولی در همان حال کسانی که به سوی مقامات و مناصب دنیوی می روند تا هواهای نفسانی خویش را ارضا کنند می فرماید: هرکس در پی ریاست باشد به مهلکه می افتد، و هرکس خودبینی در دلش راه یابد، هلاک می گردد. (اصول کافی- کتاب العقل و الجهل، باب 1)

نمونه هائی از سنت کلامی امام موسی(ع)
انسان اخلاقی، انسان محاسبه گر است و چون می داند که هر چه می کند به عنوان سازه آخرتی به نمایش گذاشته می شود، می کوشد تا در همین جهان به محاسبه خود باتوجه به هدف آفرینش یعنی متاله شدن بپردازد و ببیند تا چه اندازه صفات و اخلاق الهی را در خود ظهور بخشیده است. همواره ترازوی معیارها و ملاک ها را در اختیار دارد و می کوشد تا خود را بسنجد. امام موسی کاظم(ع) درباره این خصوصیت انسان مومن می فرماید:لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاده الله و ان عمل سیئا استغفرالله منه و تاب الیه؛ از ما نیست کسی که نفس خود را هر روز محاسبه نکند، پس اگر عمل نیکی کرده از خدای تعالی زیادت طلبد و اگر عمل بدی کرده از خداوند طلب مغفرت کند و به سوی او توبه کند. (کافی، کلینی، ج4، باب محاسبه)
محاسبه نفس از آن رو لازم و بایسته است که انسان جایگاه و موقعیت کنونی خود را نسبت به هدف بسنجد و قرب و بعد و دوری و نزدیکی اش را بداند. حتی اگر انسانی در مرز ایمان باشد، از آن جایی که امور معنوی و اخلاقی، دارای درجات و مراتب بسیاری است، لازم است تا خود را از نظر کیفیت ارزیابی کند. از این رو خداوند فرمان می دهد که «یا ایهاالذین آمنوا آمنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید».(نساء، 136) هر انسانی با توجه به فضایل کمالی که کسب کرده و به همان اندازه که رنگ خدایی گرفته و یا خدایی و متاله و ربانی شده، می بایست تلاش کند که بالاتر رود؛ زیرا انسان حد پایان و یقف ندارد که در آنجا توقف کند و بایستد و حتی پیامبر(ص) که در مقام تدنی و دنو به مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی (نجم، 8 و 9)رسیده است، تلاش می کند که مقامات دیگر را که در وهم نیز نمی گنجد درک کند و ما ادراک را بیابد و بدان وصل شود. از این جهت او نیز به صلوات الهی نیازمند است؛ حال چه رسد ما که هنوز در پس کوچه های عشق و متاله و ربانی شدن سرگردان هستیم.
برای رسیدن به این هدف لازم است اهل یقین کامل بود. حضرت موسی کاظم(ع) می فرماید:الایمان فوق الاسلام بدرجه ، و التقوی فوق الایمان بدرجه، و الیقین فوق التقوی بدرجه ، و ما قسم فی الناس شیء اقل من الیقین، ایمان، یک درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوی نیز یک درجه از ایمان بالاتر؛ یقین، یک درجه از تقوی بالاتر و برتر است و درجه ای کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمربخش نخواهد بود. (وافی، ج4، ص 541، حدیث1؛ بحارالانوار، ج76، ص 631، حدیث2)

تاکید بر حرکت در مسیر متاله شدن بر پایه عقل و یقین از آن روست که شناخت هدف، انگیزه های آدمی را به درستی شکل می دهد و انسان با مواجه شدن با امور دنیوی و زیبا فریب نمی خورد و از هدف عالی و متعالی دست برنمی دارد. اما موسی کاظم(ع) در بیان جایگاه عقل در عمل می فرماید: قلیل العمل من العاقل مقبول مضاعف و کثیرالعمل من اهل الهوی و الجهل مردود؛ اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر اجر خواهد داشت گرچه قلیل باشد، ولی شخص نادان و هوسران گرچه زیاد، کار و خدمت و عبادت کند پذیرفته نخواهد بود. (تحف العقول، ص 682؛ و نیز بحارالانوار، ج07، ص 111، حدیث41)
بر همین اساس آن حضرت(ع) می فرماید: تفقهوا فی دین الله، فان الفقه مفتاح البصیره ، و تمام العباده ، و السبب الی المنازل الرفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا؛ مسائل و احکام اعتقادی و عملی دین را فرا گیرید، چون که شناخت احکام و معرفت نسبت به دستورهای خداوند، کلید بینایی و بینش و اندیشه است و موجب تمامیت کمال عبادات و اعمال می گردد و راه به سوی مقامات ومنازل بلندمرتبه دنیا و آخرت است. (تحف العقول، ص 203؛ و نیز بحارالانوار، ج10، ص 742، حدیث31) در حقیقت خدایی و متاله شدن همان اندازه که نیازمند عمل عبادی است نیازمند شناخت نسبت به اعمال عبادی و درجات و مقاماتی است که انسان به آن وسیله، به دست می آورد. از این رو جایگاه شناخت و معرفت الله و صفات او و چگونگی راه یابی به اصل ربانی شدن در کنار اعمال نیک و اعمال عبادی و سبک زندگی درست و اسلامی، به عنوان اصول اساسی مطرح می شود.

انسان پس از شناخت و یقین نیازمند اعمال خیر و خوب است. تلاش انسان مؤمن بر آن است که زندگی خویش را در جهت متاله شدن قرار دهد و آن را خیر مطلق بشمارد. خداوند نیز به این انسان نگاهی خاص دارد. آن حضرت(ع) در این باره می فرماید:المومن بعرض کل خیر، لو قطع انمله انمله کان خیرا له، ولو ولی شرقها و غربها کان خیرا له؛ مؤمن (همیشه، در همه حالات) در معرض خیر و سعادت خواهد بود، چنانچه (در سختی قرار گیرد و) بندهای بدنش قطعه قطعه گردد برایش خیر و خوشبختی است و اگر هم تمام شرق و غرب دنیا در اختیارش قرار گیرد، نیز برایش خیر و سعادت است. (کتاب التمحیص، ص55، حدیث 901، و نیز بحارالانوار، ج64، ص 242، حدیث97) انسان اخلاقی از نظر امام(ع)کسی است که دنیا و آخرت وی تامین است. انسان مؤمن، انسان صادقی است که عمل و قول وی یکدیگر را تایید می کند. بی گمان اصل صداقت، بنیاد اصول اخلاقی است. از این رو امام(ع) درباره تاثیر صداقت در زندگی و آثار آن می فرماید: من صدق لسانه زکی عمله، و من حسنت نیته زید فی رزقه، و من حسن بره باخوانه و اهله مد فی عمره؛ هر که زبانش صادق باشد اعمالش تزکیه است؛ و هر که فکر و نیتش نیک باشد، در روزیش توسعه خواهدبود؛ و هر که به دوستان و آشنایانش نیکی و احسان کند، عمرش طولانی خواهد شد. (تحف العقول، ص 883، سطر 71، و نیز بحارالانوار، ج75، ص 303، ضمن حدیث52)

امام موسی کاظم(ع)، اسوه متألهان و ربانیون
هریک از امامان معصوم(ع) که نفس و نور محمدی(ص) هستند، حیات و مماتشان نیز محمدی(ص) است. لذا هیچ تفاوت معناداری میان امامان(ع) نیست و همگی به عنوان اسوه های نیک و کامل الهی می باشند که می بایست از آنان برای رسیدن به اخلاق انسانی و متأله-و ربانی شدن بهره گرفت. (احزاب، 21 و 33، نحل 43، آل عمران، 7؛ نساء 59). ما اگر بخواهیم انسان خدایی و ربانی شویم باید براساس سرمشق های الهی حرکت کنیم و طابق النعل بالنعل گام در جای گام ایشان نهیم و به پیروی و اطاعت عاشقانه از آنان بپردازیم و همه سبک زندگی خویش را سبک زندگی آنان قرار دهیم که بگوییم: ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین، نماز و همه اعمال عبادی و روش زندگی و مرگم برای خداوند رب العالمین است. (انعام، 162)
بنابراین، انسان لازم است خداوند را مالک مطلق و رب العالمین و پروردگار بی شریک بشناسد و تسلیم محض او باشد. (انعام، 162 و 163) تجلی این معنا به این شکل است که انسان خود را کامل و دربست در اختیار پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) از اهل بیت قرار دهد و همواره با ایشان که صادقین هستند باشد و به پیروی از آنان گام بردارد. (توبه، 119) تا به وسیله اهل بیت (مائده، 35) و توسل به عروه وثقای کامل الهی(بقره، 256) و ریسمان خداوندی (آل عمران، 103) محبوب خداوند شود. (مائده، آیه 54)امام موسی کاظم(ع) به عنوان یکی از انوار و وسایل الهی می بایست همواره مورد توسل و تمسک قرار گیرد و سبک زندگی او به عنوان سبک زندگی خدایی شناخته شده و به کار گرفته شود تا بتوان به هدف آفرینش یعنی انسان اخلاقی و انسان خدایی دست یافت و متأله و ربانی شد.

زندگی آن حضرت(ع) به عنوان سبک الهی زندگی و سبک برتر از سوی خداوند معرفی شده است و از مردم خواسته شده تا از ایشان به عنوان اهل بیت(ع) و انسان متأله و ربانی پیروی و اطاعت شود و ایشان را اسوه زندگی خود قرار داد. خود آن حضرت(ع) در بیان اینکه یکی از اسوه های الهی و حجت خداوندی بر مردمان و آفریده هاست می فرماید: ان الارض لاتخلو من حجته و انا و الله ذلک الحجه؛ همانا زمین در هیچ موقعیتی خالی از حجت خدا نیست و به خدا سوگند که من خلیفه و حجت خداوند هستم. (کافی، کلینی، ج1، ص 179، حدیث9) خداوند به امت فرمان داده تا از اهل بیت(ع) و از جمله امام موسی کاظم(ص) آنچه نمی دانند را بپرسند و ایشان را منبع و مرجع افکار و اعمال خود بدانند و زندگی خویش را براساس سبک زندگی آنان تنظیم کنند، ولی این بدان معنا نیست که آنان می بایست مطیع مردم باشند و هرچه مردم بخواهند انجام دهند، بلکه اگر مصلحت بدانند به پرسش ها پاسخ می دهند. حضرت موسی کاظم(ع) می فرماید: انما امرتم ان تسئلوا، و لیس علینا الجواب، انما ذلک الینا؛ شماها مأمور شده اید که- از اهل بیت رسول الله-سؤال کنید، ولیکن جواب و پاسخ آنها بر ما واجب نیست، بلکه اگر مصلحت بود پاسخ می دهیم وگرنه ساکت می باشیم. (مستدرک الوسایل، ج17، ص278، ح35)
آن حضرت(ع) همچنین می فرماید: من نظر برایه هلک، و من ترک اهل بیت نبیه ضل، و من ترک کتاب الله و قول نبیه کفر؛ هر کس به رأی و سلیقه خود اهمیت دهد و در مسائل دین به آن عمل کند هلاک می شود و هرکس اهل بیت پیغمبر(ص) را رها کند گمراه می گردد و هر کس قرآن و سنت رسول خدا را ترک کند کافر می باشد. (اصول کافی، ج1، ص 72، حدیث10) به هر حال، اهل بیت(ع) و امام موسی کاظم(ع) به عنوان اسوه متالهان و ربانیون می بایست سرمشق همگان باشد و هر کس که می خواهد متاله و ربانی و انسان اخلاقی شود لازم است حیات و ممات او کاظمی(ع) شود که همان حیات و ممات محمدی(ص) و علوی(ع) است. آن حضرت(ص) در سنت و سیره خود به گونه ای عمل کرده که انسان ها بتوانند از سبک زندگی ایشان بهره گیرند و متاله و ربانی شوند. سنت کلامی آن حضرت(ع) بر این نکته تاکید دارد که انسان خدایی انسان اخلاقی است.

راه رسیدن به بندگی خدا بندگی اختیاری انسان


خداوند آفریدگار و پروردگار و مالک همه هستی است؛ زیرا همه هستی از شئونات خداوندی است. این بدان معناست که خالق، همان مالک و مخلوق همان بنده است. خداوند در آیاتی از جمله آیه 11 سوره فصلت بیان می‌کند که همه هستی به اختیار یا اکراه و اجبار مطیع اویند؛ زیرا نمی‌توانند بیرون از دایره بندگی باشند و هیچ کس را گریزی از این نیست. خداوند همچنین در آیات 4 و 7 سوره فتح می‌فرماید که همه هستی سربازان خداوند هستند و همه تحت اطاعت مطلق اویند و هیچ کس بیرون از اراده و مشیت او چیزی نمی‌خواهد و انجام نمی‌دهد. این بدان معناست که حتی موجودات دارای اراده و اختیار چون جنیان و انسان‌ها نیز از این قاعده و اصل کلی مستثنا نیستند و لذا در آیاتی از جمله 30سوره انسان و 29 سوره تکویر، از تقدم مشیت الهی بر مشیت انسانی سخن به میان می‌آید تا دانسته شود که مشیت انسان هرگز نمی‌تواند بیرون از مشیت خداوندی باشد.
در حقیقت سیستم عاملی که به عنوان نرم‌افزار جهان از جمله جان انسانی را مدیریت می‌کند، یک نظامی است که خداوند آفریده و در چارچوب مشیت و اراده الهی قرار دارد.
البته در میان موجودات هستی یک سیستم عاملی خاص برای برخی موجودات در نظر گرفته شده که آنان را از دیگر موجودات و آفریده‌های الهی جدا می‌کند. نظام عاملی که انسان و جن را مدیریت می‌کند با دیگر نظام‌های عامل، فرق اساسی دارد و همین ویژگی موجب می‌شود که انسان و جن در جایگاهی برتر قرار گیرند؛ چرا که به انسان و جن اراده‌ای داده شده تا میان دو راه اصلی یکی را خود به اختیار انتخاب کنند. این دو راه هر چند که در نهایت به یک جا ختم می‌شود، اما یکی به جلال الهی و نماد دوزخ آن ختم می‌شود و آن دیگری به جمال الهی وبهشت رضوان می‌رسد. (بلد، آیه 10)
نرم‌افزاری که نظام انسان و جن را مدیریت می‌کند، به سبب همین ویژگی، انسان را در مرتبه‌ای قرار داده که بندگی کامل خود را می‌تواند به اختیار به جا آورد یا ترک کند. البته ترک کامل، اتفاق نمی‌افتد بلکه تنها ترک محدودی در چارچوب نظام خاص اتفاق می‌افتد هر چند که از چارچوب نظام عامل اصلی هرگز بیرون نیست. از این رو خداوند از این بندگی اختیاری یا ترک آن به عنوان شکر و کفر تعبیر کرده است. (انسان، آیه3)
به سخن دیگر، عبادت خاص انسان و جن (ذاریات، آیه56) در ارتباط با استفاده درست از نعمت‌های الهی یا نادرست از آن است. اگر هر چیزی در جای مناسب آن استفاده شود و حق هر چیزی به خوبی ادا و عطا شود، در آن صورت می‌توان گفت که در نظام عدل، کارها به خوبی انجام یافته، اما اگر این گونه نشد، در آن صورت کفران صورت گرفته که مصداقی از کفر و بی‌ایمانی است. از همین‌رو میان شکر و ایمان و کفران و کفر ارتباط تنگاتنگی است؛ چنان که میان کفر و بی‌عدالتی و ظلم از سویی و میان ایمان و عدالت از سوی دیگر ارتباطی استوار وجود دارد.
خداوند از انسان‌ها خواسته تا بندگی اختیاری را انتخاب کنند و در چارچوب نظام عدالت الهی عدالت را روا داشته و بدان قیام کنند و حق هر صاحب حقی را عطا کنند و هر چیزی را در جای مناسب آن به کار گیرند که همان عدالت است. اما بسیاری از انسان‌ها و جنیان به دلایلی، خلاف این نرم‌افزار که صراط مستقیم را به ایشان نشان می‌دهد و در درون و بیرون، آنان را راهنمایی می‌کند، رفتار کرده و ترک عبادت و بندگی اختیاری می‌کنند و به هواهای نفسانی وسوسه‌های شیطانی گوش فرا می‌دهند و ظلم و کفران و کفر می‌ورزند.
چگونه بندگی کنیم؟
اما اینکه چگونه بندگی کنیم و مفهوم بندگی اختیاری چیست؟ پرسشی است که آیات قرآن افزون بر فطرت و عقل و قلب آدمی، به آن پاسخ داده است. روایات معصومان(ع) نیز در مقام تبیین این مهم بر آمده است. البته در آیات و روایات گاه سخن از عبادت خاص است و گاه عام. به این معنا که گاه به ما می‌آموزد که چگونه در همه احوالات بنده باشیم حتی اگر خواب باشیم و هیچ فعل و عملی را انجام نمی‌دهیم ولی گاه تنها به عبادت خاص اشاره می‌کند که آثار خاصی هم دارد.
منظور ما از بندگی و عبادت، همان مفهوم عام آن است که همه افکار و احوال و افعال ما را دربر می‌گیرد و اختصاص به افعال و اعمالی چون نماز و روزه ندارد؛ زیرا چنانکه گفته شد عبادت دراشکال گوناگونی بروز می‌کند، ولی حقیقت آن همان اطاعت بی‌چون و چرا از خداوندی است که آفریدگار، پروردگار و مالک ما و هستی است.
اینکه امام کاظم(ع) می‌فرماید اوقات خود را براساس یک نظام مشخص تنظیم کنید از آن روست که می‌خواهد همه اقسام بندگی را تجربه نماییم. ایشان می‌فرماید: «اجتهدوا فی أن یکون زمانکم أربع ساعات: ساعه لمناجاه الله، و ساعه لامرالمعاش، وساعه لمعاشره الاخوان و الثقاه الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی‌الباطن، وساعه تخلون فیها للذاتکم فی غیر محرم و بهذه الساعه تقدرون علی الثلاث ساعات؛ بکوشید که اوقات شبانه روزی شما چهار قسمت باشد: 1- قسمتی برای مناجات با خدا، 2- قسمتی برای تهیه معاش، 3- قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیب‌های شما را به شما می‌فهمانند و در دل به شما اخلاص می‌ورزند 4- و قسمتی که در آن خلوت می‌کنید برای درک لذتهای حلال (و تفریحات سالم) و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجام وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می‌شوید. (تحف‌العقول، ص 409)
از این سخن امام(ع) نکته‌ای دیگر می‌توان استنباط کرد و آن این است که انسان باید نسبت به بندگی و چگونگی آن معرفت داشته باشد؛ چرا که معرفت حلال و حرام و یا امور دیگر اصل اساسی است تا بتوان در زندگی نظم و ترتیبی داشت و به درستی از فرصت‌ها بهره برد و حق هر چیزی را ادا نمود و شکر هر نعمتی را به جا آورد. از این رو آن حضرت(ع) در چارچوب همان اصول قرآنی و آموزه‌هایش به معرفت، توجه ویژه‌ای مبذول می‌دارد و به عقل و قلب به عنوان منابع معرفتی توجه می‌دهد.
آن حضرت(ع) در تبیین ارزش و جایگاه عقل و معرفت می‌فرماید: «خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته مگر آن که از طرف خدا تعقل کنند. پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلندپایه‌ترینشان در دنیا و آخرت است.» (تحف‌العقول، ص 386)
عقل، معیار بندگی
پس معیار بندگی و عبودیت نیک، معرفت بندگان و میزان تعقل آنان است، اگر بندگی، بی‌معرفت باشد، بندگی بی‌پایه و اساسی است که کمترین ارزشی ندارد و اگر ارزشی داشته باشد بسیار ناچیز است.
انسان‌ها لازم است در کسب معرفت بکوشند از همین رو در آیات قرآنی کسب معرفت به عنوان یک هدف در خلقت انسان معرفی می‌شود و اصولا انسان‌ها ارزش و اعتباری که در شرافت و کرامت نسبت به مخلوقات دیگر کسب کرده و می‌کنند به سبب همین علم و معرفت است. (بقره، آیه 31) لذا انسان باید تلاش کند که عبادتش معرفتی و از روی علم و دانش باشد و هر کاری می‌کند درباره نیک و حلال و خیربودن آن آگاهی داشته و فلسفه و تاثیر و آثار آن را بداند و بشناسد.
البته خداوند راه‌های گوناگونی برای کسب معرفت و شناخت و علم و دانش قرار داده که از مهمترین آنها می توان به عقل و فطرت و قلب در درون و آموزه‌های وحیانی پیامبران در بیرون اشاره کرد. بر این اساس عقل و وحی به عنوان دو حجت برای انسان معرفی می‌شود؛ زیرا انسان با این دو طریق می‌تواند چگونه بندگی کردن را بداند و بدان عمل کند.امام کاظم(ع) در این باره می‌فرماید: «ان‌لله علی‌الناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه، فأما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و أما الباطنه فالعقول؛‌همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشکار و حجت پنهان، اما حجت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.» (تحف‌العقول، ص 386)
عقل به عنوان حجت باطنی به انسان می‌آموزد که چگونه می‌تواند بندگی کند و بهترین بنده اختیاری خداوند باشد و به اهداف بندگی جامه عمل بپوشاند.
بسیاری از گرفتاری‌های بشر به سبب بی‌عقلی و به کار نگرفتن عقل و تعقل است. انسان اگر عقل خویش را به کار گیرد در زندگی هم انتخاب خوبی خواهد داشت و هم از مشکلات آن در امان خواهد ماند. انسان حتی اگر بخواهد دنیایش خوب شود باید تعقل ورزد. امام در این باره می‌فرماید: «من اراد الغنی بلامال و راحه القلب من الحسد و السلامه فی الدین فلیتضرع الی الله فی مسالته بان یکمل عقله، فمن عقل قنع بما یکفیه و من قنع بما یکفیه استغنی و من لم یقنع بما یکفیه لم یدرک الغنی ابدا، هر کس بی‌نیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد و سلامتی دین طلبد،‌ باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفایتش کند قانع باشد. و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بی‌نیاز گردد. و هر که بدانچه او را بس بود قانع نشود، هرگز به بی‌نیازی نرسد.» (تحف العقول، ص 388)
انسان برای این که عقل خود را پرورش دهد و به رشد کامل برساند می‌بایست هم به اعمال نیکی که عقل می‌گوید عمل کند تا عمل به آن تقویت‌گر عقل شود و هم این که با کسانی مجالست و نشست و برخاست داشته باشد که دارای عقل بندگی هستند و این گونه او را در مسیر عبودیت و عبادت قرار می‌دهد.
امام(ع) در این باره می‌فرماید: «مجالسه اهل الدین شرف الدنیا و الاخره، و مشاوره العاقل الناصح یمن و برکه و رشد و توفیق من الله، فاذا اشار علیک العاقل الناصح فایاک و الخلاف فان فی ذلک العطب، همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است و مشورت با خردمند خیرخواه، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست، وقتی خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت‌بار است. (تحف العقول، ص 398)
از آن جایی که ارزش عبادت به معرفت و شناخت حقایق و نیز انجام اعمال عبادی درست، مرهون شناخت خوب و بد وحلال و حرام است، لازم است که انسان خردمند پیش از هر کاری به تفقه در دین بپردازد تا نسبت به وظیفه الهی خود در دنیا آگاه شود. از این رو امام می‌فرماید: «در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا که فهم عمیق دین،کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 410)
البته نباید فراموش کرد که دنیا بهترین مکان تربیت الهی انسان و کسب بندگی است و اگر انسان نتواند از ابزار دنیا به خوبی بهره گیرد در حقیقت گرفتار خسران بزرگی است که در سوره عصر بیان شده است. پس لازم است که انسان از دنیا به عنوان بهترین وسیله عبادت و جایگاه بندگی استفاده کند و آن را ناچیز و حقیر نشمارد، زیرا اگر کسی در دنیا نتواند بار آخرت خود را ببندد هیچ گاه در عالم برزخ چنین فرصتی نخواهد یافت و تا ابد بدبخت خواهد شد. امام(ع) در این باره هشدار داده و می‌فرماید:«اجعلوا لانفسکم حظا من الدنیا باعطائها ما تشتهی من الحلال و ما لا یثلم المروه و مالا سرف فیه و استعینوا بذلک علی امور الدین، فانه روی «لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه، برای خود بهره‌ای از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله برای انجام امور دین، ‌یاری جویید؛ زیرا که روایت شده است: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش ترک گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.» (تحف العقول، ص410 و نیز حیاه الامام موسی بن جعفر(ع)، ج 1، ص 256)