سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

بخش اول چکیده بحث:     اخلاق نبوی صلی الله علیه وآله وسلم . پیامبر اسوه حسنه

خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانی عزیز، صبر و تحمل فراوان و آشنا با دردها و رنج هایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت در هم تنیده عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه سازی کرد . در همان دوران کودکی به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد، این ها عوامل مکمل شخصیت است . به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی طالب به سفر تجارت رفت. به تدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانی و دوره ی ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل سالگی که دوران پیامبری است، رسید .

تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود، اما واقعا ساعت ها وقت لازم است که انسان درباره ی خصوصیات اخلاقی پیامبر حرف بزند . به طور خلاصه اخلاق پیامبر را به «اخلاق شخصی» و «اخلاق حکومتی» تقسیم می کنیم; به عنوان یک انسان، خلقیات او، و به عنوان یک حاکم، خصوصیات و خلقیات و رفتار او .

اخلاق فردی

آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود . جوانمرد بود; از ستمدیدگان در همه ی شرایط دفاع می کرد . درست کردار بود، رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود . خوش سخن بود، تله زبان و گزنده گو نبود . پاکدامن بود; در آن محیط فاسد اخلاقی عربستان قبل از اسلام، در دوره جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنی او را همه قبول داشتند، آلوده نشد . اهل نظافت و تمیزی ظاهر بود، لباس، نظیف، سر و صورت، نظیف; رفتار، رفتار با نظافت . شجاع بود و هیچ جبهه ی عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی کرد . صریح بود; سخن خود را به صراحت و صدق بیان می کرد . در زندگی، زهد و پارسایی پیشه او بود . بخشنده بود; هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام، یعنی انتقام نمی گرفت، گذشت و اغماض می کرد . بسیار با ادب بود; هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد، هرگز به کسی اهانت نکرد . بسیار با حیا بود . وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می دانست، ملامت می کرد (در تاریخ نمونه هایی وجود دارد) از شرم و حیا سرش را به زیر می انداخت . بسیار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبادت بود . در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در 63 سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می شد دید .

- امین بودن و امانتداری او آن چنان بود که در دوران جاهلیت او را به «امین» نامگذاری کرده بودند و مردم هر امانتی که برایش خیلی اهمیت قایل بودند، دست او می سپردند و خاطر جمع بودند که این امانت به آن ها سالم بر خواهد گشت . حتی بعد از آن که دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنی و نقار با قریش بالا گرفت، در همان احوال هم باز همان دشمن ها اگر می خواستند چیزی را در جایی امانت بگذارند، می آمدند و به پیامبر می دادند! وقتی پیامبر اکرم به مدینه هجرت کردند، امیرالمؤمنین را در مکه گذاشتند تا امانتهای مردم را به آن ها برگرداند . معلوم می شود که در همان اوقات هم مبالغی امانت پیش آن بزرگوار بوده است، نه امانت مسلمانان بلکه امانت کفار و همان کسانی که با او دشمنی می کردند!

- بردباری او به این اندازه بود که چیزهایی که دیگران از شنیدنش بی تاب می شدند، در آن بزرگوار بی تابی به وجود نمی آورد . گاهی دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایی با او می کردند که وقتی جناب ابی طالب در یک مورد شنید، به قدری خشمگین شد که شمشیرش را کشید و با خدمتکار خود به آن جا رفت و آن جسارتی که آن ها با پیامبر کرده بودند، همان را با یکایک آن ها انجام داد; گفت: هر کدام اعتراض کنید، گردنتان را می زنم، اما پیامبر همین منظره را با بردباری تحمل کرده بود . در یک مورد دیگر با ابی جهل گفتگو شد; ابی جهل اهانت سختی به پیامبر کرد، اما آن حضرت سکوت کرد و بردباری نشان داد . یک نفر رفت به حمزه خبر داد که ابی جهل این طور با برادرزاده ی تو رفتار کرد، حمزه بی تاب شد و رفت با کمان بر سر ابی جهل زد و سر او را خونین کرد، بعد هم آمد تحت تاثیر این حادثه، اسلام آورد .

- بعد از اسلام، گاهی مسلمانان سر قضیه ای، از روی غفلت و یا جهالت، جمله ی اهانت آمیزی به پیامبر می گفتند . حتی یک وقت یک نفر از همسران پیامبر، جناب زینب بنت جحش که یکی از امهات مؤمنین است، به پیامبر عرض کرد که تو پیامبری، اما عدالت نمی کنی! پیامبر لبخندی زدند و سکوت کردند . او توقع زنانه ای داشت که پیامبر آن را برآورده نکرده بود . گاهی بعضی ها به مسجد می آمدند و پاهای خودشان را دراز می کردند و به پیامبر می گفتند که ناخن های ما را بگیر! چون ناخن گرفتن وارد شده بود پیامبر هم با بردباری تمام، این جسارت و بی ادبی را تحمل می کرد .

- جوانمردی او طوری بود که دشمنان شخصی خود را مورد عفو و اغماض قرار می داد . اگر در جایی ستمدیده ای بود، تا وقتی به کمک او نمی شتافت، دست بر نمی داشت .

- در جاهلیت، پیمانی به نام «حلف الفضول» پیمان زیادی; غیر از پیمان هایی که مردم مکه بین خودشان داشتند، وجود داشت که پیامبر در آن شریک بود. یک نفر غریب وارد مکه شد و جنسش را فروخت. کسی که جنس را خریده بود، «عاص بن وائل» بود، او مرد گردن کلفت قلدری از اشراف مکه بود. جنس را که خرید، پولش را نداد. آن مرد غریب به هر کس هم که مراجعه کرد، نتوانست کمکی دریافت کند، لذا بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد زد: ای اولاد فهر! به من ظلم شده است . پیامبر و عمویش زبیر بن عبدالمطلب آن فریاد را شنیدند، لذا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که از حق او دفاع کنند، بلند شدند پیش «عاص بن وائل» رفتند و گفتند: پولش را بده; او هم ترسید و مجبور شد پولش را بدهد. این پیمان بین اینها برقرار ماند و تصمیم گرفتند که هر بیگانه ای که وارد مکه شد که مکی ها به او ظلم کردند -که غالبا هم به بیگانه ها و غیر مکی ها ظلم می کردند- این ها از او دفاع کنند. بعد از اسلام سال ها گذشته بود، پیامبر می فرمود که من هنوز هم خود را به آن پیمان متعهد می دانم .

- بارها با دشمنان مغلوب خود رفتاری کرد که برای آن ها قابل فهم نبود. در سال هشتم هجری، وقتی که پیامبر مکه را با آن عظمت و شکوه فتح کرد، گفت: الیوم یوم المرحمه امروز، روز گذشت و بخشش است لذا انتقام نگرفت; این، جوانمردی آن بزرگوار بود .

- او درست کردار بود. در دوران جاهلیت تجارت می کرد، به شام و یمن می رفت، در کاروان های تجارتی سهیم می شد و شرکایی داشت یکی از شرکای دوران جاهلیت او بعدها می گفت که او بهترین شریکان بود، نه لجاجت می کرد، نه جدال می کرد، نه بار خود را بر دوش شریک میگذاشت، نه با مشتری بدرفتاری می کرد، نه به او زیادی می فروخت، نه به او دروغ می گفت، درستکردار بود . همین درستکرداری او بود که جناب خدیجه را شیفته ی او کرد. خدیجه هم بانوی اول مکه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصیت برجسته ای بود .

نظافت و پاکیزگی

از دوران کودکی، بر خلاف بچه های مکه، بر خلاف بچه های قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتب بود. در دوران نوجوانی، سر شانه کرده، بعد در دوران جوانی، محاسن و سرشانه کرده، بعد از اسلام، در دورانی که از جوانی هم گذشته بود و مرد مسنی بود پنجاه، شصت سال سن او بود کاملا مقید به نظافت بود . گیسوان عزیزش که تا بناگوش می رسید، تمیز; محاسن زیبایش تمیز و معطر بود . در خانه ی خود خم آبی داشت; آن وقت چون آینه خیلی مرسوم و رایج نبود کان یسوی عمامته و لحیته اذا اراد ان یخرج الی اصحابه وقتی می خواست نزد مسلمانان و رفقا و دوستانش بیاید، حتما عمامه و محاسن را مرتب و تمیز می کرد، بعد بیرون می آمد .

همیشه با عطر، خود را معطر و خوشبو می کرد . در سفرها با وجود زندگی زاهدانه که حالا خواهم گفت، زندگی پیامبر به شدت زاهدانه بود با خودش شانه و عطر می برد، سرمه دان بر می داشت، برای این که چشمهایش را سرمه بکشد، که آن روز معمول بود مردها چشم هایشان را سرمه می کشیدند . هر روز چند مرتبه مسواک می کرد; دیگران را هم به همین نظافت، به همین مسواک، به همین ظاهر مرتب دستور می داد . اشتباه بعضی این است که خیال می کنند ظاهر مرتب باید با اشرافی گری و با اسراف توام باشد; نه با لباس وصله زده و کهنه هم می شود منظم و تمیز بود . لباس پیامبر وصله زده و کهنه بود، اما لباس و سر و رویش تمیز بود . این ها در معاشرت، در رفتارها، در وضع خارجی و در بهداشت خیلی موثر است . این چیزهای به ظاهر کوچک، در باطن خیلی مؤثر است .

رفتارش با مردم، رفتار خوش بود . در جمع مردم، همیشه بشاش بود; تنها که می شد، آن وقت غم ها و حزن ها و همومی که داشت، آن جا ظاهر می شد . هموم و غم های خودش را در چهره ی خودش جلوی مردم آشکار نمی کرد، بشاش بود . به همه سلام می کرد . اگر کسی او را آزرده می کرد، در چهره ی او آزردگی دیده می شد، اما زبان به شکوه باز نمی کرد . اجازه نمی داد در حضور او به کسی دشنام بدهند و از کسی بدگویی کنند، خود او هم به هیچ کس دشنام نمی داد و از کسی بدگویی نمی کرد . کودکان را مورد ملاطفت قرار می داد; با زنان مهربانی می کرد; با ضعفا کمال خوشرفتاری را داشت . با اصحاب خود شوخی می کرد و با آنها مسابقه اسب سواری می گذاشت . زیراندازش یک حصیر بود، بالش او از چرمی بود که از لیف خرما پر شده بود . قوت غالب او نان جو و خرما بود .

ساده زیستی

نوشته اند که هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم نه غذاهای رنگارنگ شکم خود را سیر نکرد . عایشه می گوید که: گاهی یک ماه از مطبخ خانه ی ما دود بلند نمی شد . سوار مرکب بی زین و برگ می شد . آن روزی که اسب های قیمتی را با زین و برگ های مجهز سوار می شدند و تفاخر می کردند، آن بزرگوار در بسیاری از جاها سوار بر درازگوش می شد. حالت تواضع به خود می گرفت . با دست خود، کفش خود را وصله می زد; در حالی که تحصیل مال از راه حلال را جایز می دانست و می فرمود: نعم العون علی تقوی الله الغنی بروید از طریق حلال نه از راه حرام، نه با تقلب، نه با دروغ و کلک کسب مال بکنید، اما در عین حال خود او اگر مالی هم از طریقی به دستش می رسید صرف فقرا می کرد .

عبادت او آن چنان عبادتی بود که پاهای او از ایستادن در محراب عبادت ورم می کرد . بخش عمده ای از شبها را به بیداری و عبادت و تضرع و گریه و استغفار و دعا می گذرانید . با خدای متعال راز و نیاز و استغفار می کرد . غیر از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقیه یی اوقات سال هم آن طوری که شنیدم در آن هوای گرم، روز در میان، روزه می گرفت. اصحاب او به او عرض کردند: یا رسول الله! تو که گناهی نداری، غفرالله لک ما تقدم من ذنبک و ما تاخر که در سوره ی فتح هم آمده: لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر این همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟ می فرمود: افلا اکون عبدا شکورا آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم که این همه به من نعمت داده است؟!

استقامت او، استقامتی بود که در تاریخ بشری نظیر او را نمی شود نشان داد . آن چنان استقامتی به خرج داد که توانست این بنای مستحکم خدایی را که ابدی است، پایه گذاری کند. مگر بدون استقامت، ممکن بود؟ با استقامت او ممکن شد. با استقامت او، یاران آن چنانی تربیت شدند. با استقامت او، در آن جایی که هیچ ذهنی گمان نمی برد، خیمه ی مدنیت ماندگار بشری در وسط صحراهای بی آب و علف عربستان برافراشته شد، فلذلک فادع و استقم کما امرت. این ها اخلاق شخصی پیامبر است

 خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص): بردباری، وقار و مهربانی خدا سبب شد تا گناهان بزرگ و کارهای‏ زشت مردم، مانع نشود که دوستترین و شریفترین پیغمبرانش، یعنی ‏محمد بن عبدالله(ص) را برای مردم برگزیند. محمد بن عبدالله(ص) در حریم عزت تولد یافت، در خاندان شرافت ‏اقامت گزید، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بیان ‏کردند و حکیمان در وصفش اندیشه نمودند. او پاکدامنی بی نظیر، هاشمی نسبی بی مانند و بی مانندی از اهل مکه بود. «حیا» صفت او بود و «سخاوت» طبیعتش ، به متانت‏ها و اخلاق نبوت سرشته‏ شده بود. اوصاف خویشتنداری‏های رسالت‏ بر او مهر شده بود تا آن ‏گاه که مقدرات و قضا و قدر الهی عمر او را به پایان رسانید و حکم حتمی پروردگار او را به سرانجامش منتهی ساخت. هر امتی ، امت‏ پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تا پدر بزرگوارش، عبدالله، پدری او را به پدر دیگر تحویل داد. ولادتش در بهترین طایفه، گرامی‏ترین نواده (بنی‏هاشم)، شریفترین قبیله (فاطمه مخزومیه) و محفوظ ترین شکم باردار (آمنه دختر وهب) و امانتدارترین دامن بود. خدا او را برگزید، پسندید و انتخاب کرد، سپس کلیدهای دانش و سرچشمه ‏های حکمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت ‏بر بندگان و بهار جهانیان باشد.

خدمات رسانى پیامبر(ص)  پیامبر اعظم الگوی خدمت رسانی به امت خود بود. آن حضرت در ساختن مسجد قبا کار می کرد. در زمانی که حمزه به او گفت: شما استراحت کنید، ایشان ادامه فعالیت را متوقف نکرد. در خندق کلنگ می زد، به گونه ای از مهمان خود نجاشی پذیرایی کرد که او گفت: این از اخلاق انبیا است نه اخلاق ملوک. در قافله ای که به سفر می رفتند هرکس کاری را به عهده می گرفت رسول خدا(ص) فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا با من جمعیت گفتند: یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه این کارها را می کنیم. رسول اکرم (ص) فرمود: می دانم که شما این کار را انجام می دهید ولی خداوند دوست نمی دارد بنده اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد» پس به طرف صحرا رفت و به مقدار لازم خار و خاشاک از صحرا جمع کرد و آورد. پیامبر اعظم(ص) معمولاً بعد از همه به دنبال قافله حرکت می کرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد، تنها و بی مدد کار نماند. در یک واقعه ای در تاریکی شب از دور صدای جوانی به گوش رسید که استغاثه کرده و کمک می طلبید، شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از کمال خستگی خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد نمی توانست. به ناچار بالای سر شتر ایستاده بود و ناله می کرد. در این بین رسول اکرم(ص) که معمولاً بعد از همه و به دنبال قافله حرکت می کرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد، تنها و بی مدد نماند، به آن جوان گفت: «عصایت را به من بده»، به کمک آن عصا شتر را حرکت داد و سپس او را خوابانید، بعد دستش را رکاب ساخت و به جابرگفت: سوار شو! جابر سوار شد، با هم به راه افتادند، در این هنگام شتر جابر تندتر حرکت می کرد، پیغمبر(ص) در بین راه دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار می داد. جابر شمرد و دید مجموعاً بیست و پنج بار برای او طلب آمرزش کرده است

                                                   رحمت آفریدگار برای تمام آفریدگان

قرآن آیه 107انبیا و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم می‌فرماید الا مگر رحمت باشی برای جهانیان، رحمت چیست؟ یعنی عاطفی باشی؛ با محبت باشی و تو را فرستادیم لطف کنی و از این قبیل صفات. در مورد بسیاری از انبیا(ع) همین‌گونه است و حتی پیروان آنها و عالمان اخلاقی، مظهر رحمت نسبت به دیگران بوده‌اند. آیه 75 انبیا و ادخلنه فی رحمتنا ‌انه من الصلحین و او را در رحمت خویش داخل کردیم. او از شایستگان بود. یک پیامبر خدا مانند لوط(ع) با مردمی که به کار خبیثی دچارند درگیر شده و خدا می فرماید به او حکم دادیم، علم دادیم( آیه 74) و مقام صالح بودنش در این حد است که او را وارد رحمت خویش گردانیم( آیه 75) و در آیه 85 و 86 انبیا و اسمعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصبرین که همه از صابرین بودند یعنی هر سه مقام صبر داشتند. ولی در مورد پیامبر اسلام می‌فرماید: خود رحمت است. پس عاطفی بودن و مهربان بودن درجه بسیار پایینی از رحمت است و بعضی از انبیا(ع) نسبت به دیگری با توجه به همین صفات برتری و فضیلت دارند.

حالا کسی است که خودش فضیلت علم است، اگر علمی مطرح است در وجود اوست. و قرآن می‌فرماید بعضی از انبیا(ع) را وارد رحمت کردیم، و بعضی را رحمتی عطا کردیم، ولی پیامبر اسلام را می‌فرماید او خود رحمت است و می‌فرماید که حضرت خضر که به او رحمت داده‌ایم، حضرت موسای پیامبر باید در مقابل او زانو بزند. پس مقام رحمت یعنی مقام افاضه بالاترین فیض حضرت حق به آن فردی که لیاقت دریافت دارد و ما باید ببینیم سر سفره کدام پیامبر نشسته‌ایم و اهل بیت او که ما شیعیان آنها هستیم چه نعمت بزرگی هستند که باید قدر آنها را بدانیم و راه بسته نیست، سلمان هم می‌شود از اهل بیت. در اینجا در مقام اهل بیت که می‌فرمایند از سایر انبیا بالاتر است همین مطلب می‌تواند باشد که اینها از وارثان همان رحمت للعالمین هستند و همه نور واحدند.

در ادامه تعریف رحمت در آل عمران 132 آمده و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون و خدا و پیامبر را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرد. فرمان اطاعت و بندگی و عبد بودن است که باعث برخورداری از رحمت الهی است و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین نتیجه اینکه خود پیامبر، رحمت است. در مورد صفات خدا بعضی‌ها دانای صفات الهی‌اند، بعضی‌ها به اندازه قدرتشان دارای صفات الهی هستند، صفات رحمن و رحیم (و سایر صفات هم همین‌طور) در وجود پیامبر ص به‌طور کامل تجلی پیدا کرده و می‌خواهد آن را در مردم ایجاد کند چون خود رحمت للعالمین است و می‌خواهد دست مردم را بگیرد. در واقع پیامبر به اذن خدا دارای ولایت تکوینی است و می‌تواند به اذن خدا در خلقت تاثیر بگذارد همان‌طور که حضرت عیسی (ع) این گونه بود.

پیامبر به اذن الله در رحمت رحیمیه، مخلوقات را از آن بهره‌مند می‌سازد (افاضه می‌کند)، مس وجود را طلا می‌کند. و امام عصر(عج) به اذن الله این توان را دارا می‌باشند. هر یک از ائمه اطهار (ع) هم همین‌طور بودند، مزین به تمام صفات و در برخی از صفات با توجه به زمان و شرایط روز جلوه‌ای خاص داشتند همچون کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) و امام رئوف امام رضا (ع) و این جای تعجب نیست سلمان هم در حد خود چنین بود. اگر فضه کنیز حضرت فاطمه (س) مس وجود را طلا می‌کند جلوه رحمت رحیمیه حضرت حق است . یعنی تصرف در کائنات به‌صورت ولایت تکوینی و تشریعی. هرکس به قدر خود و اندازه‌ای که اطاعت می‌کند. بسیاری از اولیا و بزرگان مانند مرحوم آشیخ حسنعلی نخودکی نعوذ بالله نه پیامبر بودند نه امام. انسانی بود که به اندازه اطاعت خود جلوه‌ای از رحمت خدا داشت. پس یک راهش اطاعت از فرمان خدا و پیامبر است. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول... راه دیگر که خدا نشان می‌دهد (155 انعام) و هذا کتب انزلنا مبارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون و این مبارک کتابی است که ما آن را نازل کردیم پس پیرو آن باشید و تقوا پیشه کنید، امید که شما مشمول رحمت (خدا) گردید پس راه‌ها روشن است ولی عده‌ای این برکت (مبارک) را در پول و مادیات می‌بینند و می‌گویند عجب روز پربرکتی بود و امثالهم. ... لینذرکم و لتتقوا و لعلکم ترحمون راه پیشنهادی برای مورد رحمت قرار گرفتن پرهیزکار شدن است پس رسالت عامل رحمت الهی است و پیامبر خاتم، خود رحمت است برای عالمیان.

و اما با نگاهی دیگر، اسراء 82 و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لایزید الظالمین الا خسارا و از قرآن آنچه برای مومنان شفا و رحمت است نازل می‌کنیم ولی ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید. همین کتاب که مایه رحمت است اگر مومن باشیم (اطاعت و پرهیزکاری) می‌توانیم از رحمتش برخوردار شویم اما اگر ظالم شدیم نه تنها به رحمت نمی‌رسیم بلکه خسران هم می‌ورزیم. پس باید مومن بود یعنی اسلام، اقرار به لسان و ایمان و عمل صالح است. نتیجه اینکه برای رسیدن به رحمت الهی طبق آیات الهی که بخشی از آن مطرح شد بایستی اطاعت از خدا و رسول کرد و تقوا پیشه کرد و طی این مسیر، صبر می‌خواهد و استقامت و عمل صالح.

                                            پیوند اخلاق و سیاست در سلوک سیاسی نبی مکرم(ص)‏

اخلاق پیامبر اعظم(ص)، معجزه جاودانه او و ریشه گسترش و پویایی و پایایی فرهنگ و تمدن اسلامی است و از چند ویژگی برجسته برخوردار است:
1. اخلاق نبوی بیش از آنکه نظری و تئوریک باشد و یا آن حضرت درس اخلاق علمی دهد، اخلاقی عملی ـ عینی و قابل شهود و شناختن و واقعی بود.
2. اخلاق نبوی، حلقه واسط اندیشه و عقاید توحیدی ایشان شریعت و احکام اسلامی بود یا رابطه عمیق و سیستماتیک بین اندیشه، اخلاق و اعمال نبوی بود نه جزیره‏ای و ناسازگار با هم.‏
‏3. اخلاق پیامبر اکرم ص در منزل و جامعه و سلوک شخصی و سیاست جامعه انسانی ـ اسلامی از اصول و منطق مشخص و روشنی حکایت می‏کرد و آن اصول، پایدار و مطلق بودند نه نسبی و متغیّر و البته شرایط زمان و مکان در عین اصول ثابت و مطلق کاملاً مراعات می‏شد....‏
‏4. پیامبر از حیث سلوک اخلاقی زمان قبل از قدرت سیاسی ـ مدیریتی و بعد از آن هیچ تغییری نکرد و همواره بر ممشای درست و الهی در حوزه اخلاق عملی مشی می‏نمود و شرایط سیاسی ـ اجتماعی در روحیه اسلامی و سلوک اخلاقی‏اش نسبت به معیارها و مؤلفه‏های اصیل اخلاقی تأثیر نداشت.‏
‏5. اخلاق حسنه و حُسن اخلاق پیامبر اعظم نقش کلیدی در تربیت جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج دین و گسترش اسلام داشت و او رسالتش را تتمیم مکارم اخلاقی اعلام کرد و لذا در همه اطوار و شئون فردی و اجتماعی فعل و انفعال‏هایش بوی اخلاق می‏داد یا اخلاق و ارزش‏های اخلاقی بر آن حاکم بود: همچون رأفت و مهربانی، شفقت و دلسوزی مردم، درد و غم هدایت جامعه و اهتمام به حل مشکلات آنها و گره‏گشایی از امور انسان‏ها، احسان به خلق و اکرام مرد و زن، پیر و جوان، فقیر و غنی و رئیس و رعیت و....

مسئولیت‏پذیری و پیشاهنگ جامعه در مسائل مختلف عمل کردن یا حضور دائمی در متن مردم و همزبانی و همدلی با آنان، عدالت‏ورزی، مراعات حقوق همه اقشار جامعه، پیوستن کاردانی و دانایی در مدیریت‏های اجتماعی، صداقت و صفا، تواضع و فروتنی، شرح صدر و شکیبایی، علم و حلم در تدبیر امور اجتماع، مدارا و رفق بر مردم، دعوت مردم به توحید، بر محور حکمت و عبودیت، تکریم شخصیت انسان‏ها، پاسخگویی به سئوال‏ها و شبهات و شنیدن انتقادهای مهم و جواب‏های منطقی و بردبارانه دادن، پرورش روح عزت‏گرایی در مردم، شهامت و شجاعت اخلاقی و... تئوری اطلاق، ابدیت، قدسیّت، کمال و جامعیت اخلاق و ترابط فقه و اخلاق در مدیریت اسلامی و تعامل سلوک و سیاست در متن زندگی خاتم پیامبران ص از قبل از بعثت تا هنگام رحلت کاملاً مشهود بود و پیوند جهاد و اجتهاد با اخلاق و معنویت و عدل و عقل و عبودیت در آیینه سیاست نبوی و مدینة النبی تمام عیار بود و به همین دلیل سنّت و سیره حکومتی آن سرور و سیّد کائنات عالم نیز اسوه حسنه و جاودانه شد که فرمود لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه.( احزاب21)

او در همه ابعاد وجودی و تکاملی، اسوه جامع، جهانی و جاودانه است که یکی از آن ابعاد، مدیریت و تنظیم امور امت و تدبیر جامعه انسانی است. باشد که همه آحاد جامعه از جمله حاکمان و مدیران و کارگزاران، به آن جامع کلمه و کلمه جامعه و صراط مستقیم الهی اقتدا نمایند که تضمین‌کننده فوز و فلاح و فیض و نجاح امت است

بخش دوم مشروح بحث:     اخلاق نبوی (ص) فضایل اختصاصی و غیراختصاصی از زبان خدای حمید

بی گمان بهترین راه شناخت پیامبر(ص) آیات قرآنی است که خداوند در آن به صفات و فضایل پیامبر(ص) پرداخته است. شناخت این صفات و فضایل تاثیرات گوناگونی در زندگی هر انسان به جا می گذارد؛ زیرا افزون بر شناخت جایگاه پیامبری و منزلت و مقام رفیع آن، موجب می شود تا انسان به این مطلب برسد که رسیدن به بسیاری از مقامات و فضایل، امکان پذیر و قابل دسترسی برای همگان است. بی گمان یکی از علل تاکید خداوند بر صفات و فضایل پیامبر(ص) این است تا مردم شناخت از اسوه و سرمشق خویش، در این مسیر گام بردارند و در اندیشه تحقق این صفات و فضایل در خود باشند؛ هرچند که برخی از صفات، طبیعی و برخی از فضایل اختصاصی است؛ زیرا بسیاری از آنها این گونه نیست و هدف از طرح آنها ازسوی خداوند توجه دادن به امکان آن برای همگان و نشان دادن اسوه و سرمشقی برای الگوبرداری است.

پیامبر(ص) اسوه کامل بشریت

حضرت محمد(ص) انسانی شگفت است و از این رو، به نظر می رسد که دور از دسترس بشر باشد. با این همه تاکید آن حضرت(ص) و خداوند بر بشربودن ایشان به این معناست که نمی بایست این شگفتی ها را به دور از دایره انسانیت دید و اگر اختصاصات آن حضرت(ص) را به سبب پیامبری(ص) و یا صدور نخستین نوری و عقلی ایشان و یا مظهریت نخست و آغازین وی را به کنار بگذاریم، می توانیم بگوییم که آن حضرت(ص) اسوه بشریت است و هر انسانی می تواند با بهره گیری از ایشان و اتصال به حضرتش از طریق اطاعت، به کمالاتی برسد که ایشان به آن رسیده است. این که خداوند او را مظهر تمام و کمال خویش دانسته است، به این معنا نیست که انسان های دیگر نمی توانند به این مقام برسند، بلکه به این معناست که این مظهریت برای همه به شکل تبعی فراهم است، از این رو به صراحت از همگان می خواهد تا از ایشان تبعیت کرده و به مقام محمود و محبوبی برسند که ایشان رسیده قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم والله غفور رحیم؛ این پیامبر! به مردم بگو! اگر خدا را دوست می دارید، پس از من تبعیت و پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهان شما بگذرد؛ چرا که خداوند غفور و رحیم است. (آل عمران31)

بنابراین، هرکسی می تواند با رجوع به سوی خداوند محمدی(ص) در مسیر بازگشتی قرارگیرد که منتهای آن سیر و بازگشت، خداوند محمدی است. (نجم42 علق8) کسی که به خدای محمدی(ص) می رسد، در حقیقت توانسته است در جایگاهی قرارگیرد که حضرت محمد(ص) در آن قرار دارد که در آیات قرآنی از آن به مقام تدلی یا قاب قوسین او ادنی (نجم9) تعبیر کرده است. از این رو گفته می شود حضرت محمد(ص) همان صراط مستقیم، همان مقصد و مقصود بشر است؛ چرا که فراتر و برتر از ایشان نمی توان تصور کرد و مقامی برتر از آن نیست تا کسی از آفریده ها بدان برسد. اگر انسان، اشرف آفریده های الهی است و برتر از وی آفریده ای نیست؛ همچنین در میان همه آفریده ها نمی توان اشرف و برتر از حضرت محمد(ص) یافت که در مقام مظهریت نخست و مظهریت تمام و کمال الهی نشسته است. این بدان معناست که سیر رجعی و بازگشت باید به ایشان ختم شود که همان منتهای رجعت و سیر بشر و بلکه همه هستی است. از این رو خداوند پیامبر(ص) را به عنوان اسوه کامل و تمام بشریت معرفی کرده است.

خداوند درآیه 21 احزاب فرماید: و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه و به تحقیق که برای شما در پیامبر خدا، اسوه نیک و کامل قرار داده شده است. هرکسی بخواهد به هر فضیلت و مقامی برسد، می بایست به او توجه داشته و به او متصل گردد و اطاعت او را عین اطاعت خداوند بداند و أطیعوا الله و الرسول (آل عمران32 و 132 انفال1 و 20 و46) بر این اساس، شناخت پیامبر(ص) و صفات و فضایل او به معنای آشنایی با راه و مقصد است؛ چرا که به یک معنا آن حضرت (ص) خودش راه و به یک معنا خودش همان مقصد است؛ زیرا مسیر بازگشت به خدای مطلق اوست و منتهای سیر بشر نیز خدای او می باشد و کسی را نرسد که از غیر راه ایشان که همان صراط مستقیم و اسلام حقیقی است به سوی خداوند بازگردد و یا فراتر از ایشان برود و نزدیک تر از ایشان به خداوند از نظر قرب معنوی برسد. بر این اساس باید او را راه و مقصد بشریت بلکه همه کائنات برشمرد. شناخت ایشان به معنای شناخت حقیقت راه و مقصد نهایی بشر و کائنات است.

فضایل و صفات اختصاصی پیامبر

برخی از صفات و فضایل پیامبر، اختصاصی است و نمی توان با هرگونه تلاش و کوشش به آن رسید؛ زیرا این دسته از صفات و فضایل، اختصاصی و ذاتی آن حضرت (ص) است. از جمله این که ایشان نخستین صادر و یا نخستین مظهر الهی است و خداوند اولین ظهور و بروزش را در ایشان تحقق بخشیده است. از این رو ایشان می فرماید اول ما خلق الله نوری و یا درجای دیگر با توجه به یگانگی وجود نوری اهل بیت(ع) با ایشان، اهل بیت(ع) می فرمایند نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا ما صنعت و سازه مستقیم خداوندی و همه آفریده ها صنعت و سازه ما هستند که در مقام بعدیت قرار دارند. یا می فرماید ان الله معنا و لافاقه بنا الی غیره و الحق معنا فلن یوحشنا من قعد عنا و نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا خداوند با ماست و به جز ذات پروردگار به چیزی نیاز نداریم و حق با ماست. اگر کسانی با ما نباشند، هرگز در ما وحشتی ایجاد نمی شود، ما سازه های پروردگارمان و مردمان، سازه های ما هستند (غیبت شیخ طوسی ص172) این گونه صفات، ذاتی ایشان است و عنایت خاصی است که به آنان روا داشته شده است و دیگران نمی توانند در این صفات با ایشان شریک و همانند باشند. از این رو آنان مظهر خداوند بی شریک و مثل و مثال هستند. این دسته از صفات همان چیزی است که در آیه به عنوان مشیت خاص الهی از آن یاد شده و درباره رسالت به عنوان یکی از اختصاصات می فرماید الله یعلم حیث یجعل رسالته خداوند خود می داند که رسالتش را کجا قرار دهد. برخی صفات و فضائل دیگر نیز از اختصاصات پیامبر است که از جمله آن ها وجوب نماز شب و تهجد شبانه است و یا جواز تعدد ازدواج با بیش از چهار زن عقدی دایم در یک زمان که از اختصاصات آن حضرت به شمار می آید. از جمله اختصاصات دیگر نبی می توان به امی بودن، خاتمیت و مانند آن اشاره کرد.

فضایل غیر اختصاصی پیامبر

اما غیر از این ها می توان صفات و فضایلی را شناسایی کرد که هر انسانی باید آنها را سرمشق خود قرار دهد. از جمله این صفات می توان به اخلاص در همه امور (آل عمران20 و انعام162) خصوصاً اخلاص در عبادت و پرستش (انعام56 و 162)، تبلیغ و فعالیت های اجتماعی (بقره139 و انعام90 و شوری23) اشاره کرد. آن حضرت(ع) در اخلاص چنان سرآمد بود که همه چیزش برای خداوند بود. از این رو از همه بریده و به خدا پیوسته بود (مزمل8) چرا که تبتل به معنای انقطاع و بریدن در همه چیز از جمله در عبادت و نیت است (مفردات الفاظ قرآن کریم ص107) آن حضرت(ص) چنان در این امر موفق بود که شبانه روز خود را وقف خدا کرده بود. از جمله این که بیش تر شب را در عبادت و تهجد و شب زنده داری به سر می برد (مزمل6) و هرگز خواب کامل به چشم آن حضرت نمی آمد. از دیگر صفات آن حضرت احسان است که در آیاتی از جمله 37 سوره احزاب به نمونه ای از آن در آزادسازی زید از بردگی توجه داده شده است. (مجمع البیان ج7و 8 ص563)
ادب و رعایت آن در همه امور، از جمله صفات پیامبر(ص) است که در آیاتی از جمله 54 انعام و 125 نحل به آن اشاره شده. آن حضرت(ص) در هنگام مناظره با مخالفان، دریافت وحی (طه114 و قیامت16تا18) و دریافت زکات و همچنین دیدار با مؤمنان (انعام54) مراعات ادب میکرد. در برخی از موارد خداوند ادب خاص را به ایشان تعلیم می داد تا مراعات نماید که از آن جمله چگونگی ادب دریافت وحی است که در آیات پیش گفته به آن حضرت تعلیم داده شده و ایشان به آن عمل می کرده است. و نیز جمع آوری و تقسیم غنایم (آل عمران161 و مجمع البیان ج1و2 ص872) معروف به امانت داری و فرار از هرگونه خیانت بود.
از دیگر صفات آن حضرت(ص) می توان به استقامت و پایداری در کارها بویژه تبلیغ در شرایط سخت و دشوار اشاره کرد که دشمنان همه گونه توطئه و تحقیر و استهزاء و اذیت و آزار را در پیش گرفته بودند. این که آن حضرت از مواضع به حق خود کوتاه نمی آمد و همواره بر حق و اجرای آن تأکید داشت، خود بیانگر این معناست که استقامت در اوج را ایشان در خود پدید آورده بود. (هود112 و زمر39 و اسراء74 و انعام 135) بزرگواری و کرامت طبع از دیگر صفات آن حضرت که در آیات2 و 4 قلم به آن اشاره شده.

این خلق عظیم (مجمع البیان ج9و10 ص500) به خوبی نشان می دهد که همه کمالات در حد نهایی و تمام و کمال آن، در آن حضرت(ص) جمع است. از این رو به عنوان اسوه کامل الهی برای بشریت معرفی شده است. (احزاب21 و بقره143) تقوا پیشگی (انعام 71 و 72) بصیرت (انعام50 و یوسف108)، پیشی گرفتن در کارهای نیک و پسندیده اخلاقی چون سلام (انعام 54 و نمل59)، تضرع در برابر خداوند (انشراح8 و اعراف205) انابه (شوری 7و10)، تبری از زشتی های اعتقادی و رفتاری (توبه 1و 3 یونس41)، دلسوزی نسبت به همگان حتی مشرکان (هود3) و همچنین دلسوزی نسبت به امت و گرفتاری های آنان (توبه128) و رافت و مهربانی برای مومنان (انبیاء107)، رحمت نسبت به همه جهانیان (همان)، زهد و قناعت در زندگی (احزاب28 و29) مهرورزی در برابر دوستان و سخت گیری در برابر دشمنان (بقره135 و 139)

استفاده از بهترین و نیکوترین سخن در مواجهه با مردم (فصلت33) شجاعت و شهامت (اعراف195 توبه40) شرح صدر و شکیبایی و صبر در برابر مشکلات و فشارها (انشراح1 تا8 توبه61)، شکرگزاری (کوثر1 و2 و انشراح1تا8)، صداقت و صبر و نیز عبودیت محض در برابر خداوند (فرقان1 و اسراء1 و کهف1) رعایت عدالت در میان همه گروه ها و مردم از همه ادیان و شرایع (شوری15) و اراده برای ایجاد عدالت و رفع ظلم از همه جهان (همان)، عفو و گذشت نسبت به گناهکاران و خطاکاران (اعراف199 مائده12 تا 15)، فصاحت و بلاغت در گفتار (زخرف39) نیکی و کرامت نسبت به دیگران (علق 3) عزت مداری و پرهیز از ذلت (منافقون8 و تحریم8)، مدارا و ملایمت نسبت به دیگران حتی کافران (مومنون96 سبا50) مهربانی در حق مردم (آل عمران159 توبه128) هدایتگری مردم به حق و رستگاری (مائده16 و 41 نمل91 و 92) از جمله صفاتی است که خداوند در قرآن برای آن حضرت بیان کرده است.

نماد خلق عظیم نبوی
خداوند در آیه 4 قلم در توصیف پیامبر(ص) می‌فرماید: و انک لعلی خلق عظیم؛ تو ای پیامبر دارای اخلاق عظیم و بزرگی هستی. این توصیف الهی خود به تنهایی بیانگر مقام و منزلت پیامبر(ص) و نیز بیانگر معیار ارزش‌گذاری افراد در پیشگاه خداوند است. به این معنا که خداوند در میان همه صفات الهی پیامبر(ص) به اخلاق ایشان اشاره می‌کند؛ چرا که از نظر خداوند اخلاق چنان برجسته و اساسی است که می‌بایست آن را تنها معیار سنجش افراد قرار داد. از همین روست که پیامبرش را براساس این معیار سنجیده و ارزش و جایگاه و منزلت وی را تعیین می‌کند. البته آیات دیگر قرآنی نیز بیانگر این معناست که اخلاق تنها معیار سنجش و ارزیابی انسان‌هاست و اگر انسانی فاقد اخلاق یا دارای اخلاق پست و رذل باشد، از دایره انسانیت خارج بوده و به همان میزان فقدان، از قرب الهی دور خواهد شد و در دوزخ فراق قرار می‌گیرد.
این خداوند در آیه 13 حجرات معیار تقوا را به عنوان معیار سنجش و ارزیابی کرامت انسانی معرفی می‌کند، در چارچوب همان معیار اصلی اخلاق قابل تحلیل و تبیین است؛ زیرا تقوا به معنای پرهیز از هرگونه پلیدی و زشتی و ناپسندی که عقل و وحی حکم بدان می‌کند، خود جلوه‌ای از جلوه‌های اخلاق است. انسانی دارای تقوا خواهد بود که متخلق به صفات نیک بوده و در رفتار و کردار خویش اصول اخلاقی را مراعات کرده و از هرگونه پلیدی و زشتی و بدی دوری کند. خداوند در آیات قرآنی بر آن است تا بهترین الگوهای اخلاقی را معرفی کرده و نیکوترین خلق و خوی را به انسان‌ها نشان دهد؛ چنان که هرگاه به امور ضداخلاقی می‌پردازد می‌خواهد انسان را نسبت به آن‌ها هوشیار و بیدار کرده و از آنان بخواهد تا از این امور اجتناب کنند؛ زیرا این‌ها موانع تخلق آدمی به اخلاق نیک و پسندیده است و اجازه نمی‌دهد تا انسان در مسیر کمالی قرار گیرد و به صفات الهی تخلق یابد.
پیامبر(ص) که خود دارای خلق عظیم است و همه ‌جنبه‌ها و ابعاد اخلاقی را در تمامیت اوج آن داراست، به عنوان اسوه حسنه (احزاب21) و مقتدای مردم، در بیان فلسفه و هدف بعثت و رسالت خود می‌فرماید: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته نشده‌ام.

از همین‌رو می‌توان گفت که آموزه‌های قرآنی بیانگر اتمام مکارم اخلاقی است؛ چرا که در این آیات، اوج هر فضیلت اخلاقی و کمال الهی بیان شده که انسان می‌تواند بدان متلبس و متخلق شود و جامه و لباس خلق الهی را برتن آدمیت خویش کند. در حقیقت، تمامیت مکارم اخلاقی در آیات قرآنی بیان شده و انسان ها از این قابلیت و ظرفیت برخوردار هستند تا بدان تخلق پیدا کنند و در این حد و مرز خدایی و متاله شوند؛ چراکه خداوند به تعلیم اسمایی، همه صفات الهی را که انسان قابلیت تخلق به آن را دارد، به انسان آموخته است؛ (بقره31) و همین تخلق انسان به این صفات و فعلیت‌یابی آن‌ها در صراط مستقیم عبودیت است که او را شایسته مقام خلافت کرده است. (بقره30 و31) در این میان برخی از انسان‌ها به عنوان انسان‌های کامل معرفی شده‌اند؛ زیرا توانسته‌اند به فضل الهی در مقام تخلق به تمامیت برسند و همه کمالات الهی را در خود به فعلیت رسانند و مظهر اسما و صفات الهی شوند.
براساس آموزه‌های قرآنی هر چند که پیامبران الهی(ع) به ویژه پیامبران اولواالعزم(ع) در این مسیر گام‌های بلندی برداشته و در فضیلت از دیگران سبقت گرفته‌اند، با این همه پیامبر گرامی(ص) و اوصیای ایشان هستند که در میان همگان در اوج و فراز قرار گرفته‌اند و آنان تنها اسوه‌های حسنه کاملی هستند که بی‌هیچ اما و اگری می‌توان از آنان پیروی کرد.خلق عظیم پیامبر(ص) در آیات دیگر قرآنی از جمله آیه159 آل‌عمران و آیه53 احزاب بیان شده و نشان می‌دهد که چگونه آن حضرت(ص) با خلق نیک و حسن خویش مردمان را مجذوب اخلاق الهی خود کرد بگونه‌ای که حتی دشمنان را گستاخ و امیدوار می‌کرد. (توبه61) اینکه خداوند پیامبر(ص) را به عظمت اخلاقی می‌ستاید از آن روست که ایشان در همه ابعاد و جهات در اوج تمامیت اخلاقی قرار داشت و این‌گونه نبود که مثلا نسبت به دوستان یا در حالت خوش و در هنگامه شادی و سرور و در زمان دارایی و ثروت و قدرت و مانند آنها، خلق نیک و خوش‌خو باشد، بلکه در همه احوال و در همه زمان‌ها و مکان‌ها این‌گونه بود و همین است که او را عظیم ساخته است. عظمتی که فراتر از همه است و بزرگی است که در اوج نشسته است.

ذکر خواب آن حضرت

 مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق می گوید: زیرانداز رسول خدا ص) یک عبا و متکایش یک پوست که داخل آن از لیف خرما پر شده بود و آن حضرت گاهی روی حصیر می خوابید و جز آن حصیر زیراندازی نداشت. به آن حضرت عرض شد: چرا قیصر و کسری باید در چنان آسایشی باشند و شما بر روی چنین حصیر زبری بخوابید تا آن که تار و پودش در رخسارتان اثر گذارد؟ پیامبر (ص) فرمودند: آیا نمی‌پسندید که دنیای زودگذر برای آنان باشد و سرای جاویدان آخرت برای ما. شکی نیست که من از آنان برترم و نزد خداوند گرامی‌تر، لکن مرا با تعلقات دنیوی کاری نیست، زیرا زندگی ما در دنیا به مسافری می‌ماند که لحظاتی در سایه درختی می‌آرمد و آنگاه که سایه زایل شد آن مسافر برخاسته، به سوی مقصد خود رهسپار می‌شود( بحارالانوار256 :16) این وارستگی و بی‌رغبتی به مظاهر دنیا، بیانگر توجه تام رسول اکرم(ص) به معارف قرآنی و از جمله آیاتی که آن حضرت را به ساده‌ زیستی ترغیب می‌کند، مانند و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الدنیالنفتنهم فیه (طه131) یعنی ای پیامبر چشمانت به سوی متمکنان گشوده نشود، زیرا زرق و برق دنیا در حد شکوفه است و برای کسی میوه نخواهد شد.

حضرت امام باقر (ع) فرموده اند: رسول خدا (ص هیچ گاه از خواب برنخاستند مگر آنکه بر زمین می افتادند و برای خدا سجده می کردند. در کتاب خصال از امام صادق (ع) روایت شده است که بیداری آخر شب نزدیک اذان صبح باعث تندرستی و نیز خرسندی پروردگار است و باعث می شود انسان در معرض رحمت حق قرار گیرد. علاوه بر آن تمسک به شیوه پیامبران است. از امام صادق (ع روایت شده است که رسول خدا (ص) هنگام خوابیدن آیة الکرسی را می خواندند و سپس می فرمودند خدایا! ایمانم را به تو سپردم و نسبت به طاغوت، کافر هستم. بارالها! در خواب و بیداری مرا حفظ فرما. در کتاب فلاح السائل از امام هادی (ع) روایت شده است که ما اهل بیت هنگام خوابیدن ده کار انجام می دهیم؛ طهارت داشتن، صورت را بر کف دست راست نهادن، سی و سه مرتبه سبحان الله گفتن، سی و سه مرتبه الحمد لله گفتن، سی و چهار مرتبه الله اکبر گفتن، صورت را رو به قبله نمودن، سوره حمد را خواندن، آیة الکرسی را خواندن، آیه شهد الله انه لا اله الا هو را تا آخر خواندن، و هر کس به آنها عمل کند بهره کافی خود را از شب گرفته است. در کتاب تهذیب از امام صادق (ع روایت شده است که فرمود: بر شما باد که نماز شب را هرگز ترک نکنید زیرا سنت پیامبران است.

اسوه هایی برای انفاق‏

انفاق نیز مانند دیگر اعمال صالح اسوه ها و الگوهایی ممتاز دارد که در تاریخ ماندگار است. انفاق های ایثارگونه رسول خدا (ص) بر کسی پوشیده نیست. به طوری که در روایت آمده که پیامبر (ص) تا آن گاه که از دنیا رحلت کرد هیچ گاه سه روز پیایی سیر غذا نخورد. اگر چه می توانست این کار را انجام دهد، ولی ایثار می نمودند.‏ علی(ع) نیز دومین الگوی زندگی مسلمانان بخصوص در عرصه انفاق و بخشش است. صفحات تاریخ پر از جلوه های ایثار، محروم نوازی و یتیم پروری امیر مومنان(ع) است، تا آنجا که از مبدا وحی، آیاتی در ستایش حضرتش نزول می یافت. از جمله روایت معروفی که در این زمینه وجود دارد که روزی رسول خدا (ص) در مسجد در حال نماز گزاردن بود. نیازمندی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد. کسی چیزی به او نداد. او دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی پاسخ نداد. در این حال علی(ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. مرد فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست او بیرون آورد. پیامبر اکرم (ص) در حال نماز متوجه این جریان شد. پس از نماز جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد انّما ولیکم الله و رسوله والّذین آمنوا یقیمون الّصلوه و یوتون الزّکاه و هم راکعون. داستان انفاق ایثارگونه خانواده علی(ع) در سه روز پی در پی و نزول سوره دهر در شان آنان نیز، برگ زرین دیگری از تاریخ است.‏
امامان معصوم (ع) خاندان عصمت (ع) طی زندگانی پر برکت خود، زیباترین جلوه های انسانیت و جوانمردی را فرا روی جهانیان به تصویر کشیدند. تمامی امامان در طول زندگی خود همواره از اموال و دارایی خود در راه فقرا و محرومین انفاق می کردند. در این زمینه روایت های زیادی از انفاق و بخشش امامان وجود دارد، چنان که امام صادق ع) نیمه های شب انبانی از نان به دوش در محله های فقرا در حال انفاق بودند و ایشان حتی کسانی که شیعه و مسلمان نبودند قرص نان پخش می کردند ولی با این تفاوت که در نان آنها نمک نمی ریخت. این روایت، نکات مهمی را دارد: نخست اینکه انفاق، فراتر از رمزهای عقیدتی و عملی انسانی است و عقاید فاسد عده ای نیازمند، مانع کمک های مالی به آنان نمی شود. دیگر این که به دست خود انفاق کردن، آثار بیشتری دارد. از این رو، امام صادق (ع) به تنهایی انبان نان را به دوش می کشید و مهم تر از همه اوج اخلاصی است که موجب می شود امام (ع) این عمل را شب هنگام و به دور از نگاه افراد و موقعی که فقرا در حال خواب بودند انجام می دادند.‏
همچنین صحابیان ایثارگر و تربیت یافتگان مکتب نبوی (ص) نیز با درس آموزی از سیره عملی پیامبر اکرم (ص) گاهی با دلی سرشار از عشق و اخلاص، اموال با ارزش و مورد علاقه خویش در راه خدا می بخشیدند. به طوری که یکی از اصحاب نزدیک پیامبر نخلستان بزرگ و آباد خود را که در مدینه زبانزد مردم بود، بعد از نزول آیه لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون در راه خدا انفاق کرد. علاوه بر این، همواره تاریخ اسلام سرشار از مسلمانان دینداری است که در راه خدا از دارایی خود انفاق کرده اند.‏

                                                        نمونه هایی از سیره پیامبر(ص)

سیره اجتماعی :

1-ساده زیستی و اجتناب از تشریفات در مقام رهبری: داشتن زندگی عادی و بدون هیچ گونه تشریفات، یکی از مهم ترین ویژگیهایی است که خداوند در آیاتی از جمله 7 و 8 فرقان و 4 و 5 حجرات به ترسیم و تبیین آن می پردازد. از نظر قرآن، پیامبر(ص) سرمشق ساده زیستی رهبران اجتماعی جامعه است. اگر کسی بخواهد در مقام رهبری، اسوه و سرمشقی بیابد، می بایست به زندگی پیامبر(ص) مراجعه نماید که بدون هرگونه تشریفات، رهبری جامعه را به عهده داشت و مردم به سادگی و آسانی می توانستند با ایشان ارتباط برقرار کرده و مسائل و مشکلات شخصی و اجتماعی خود را بیان و راهکار مناسب تقاضا کنند.
2-امانت داری: هر کسی که در موقعیت برتر اجتماعی قرار گیرد، از مناسبات قدرت و ثروت بهره مند می شود و اموال بسیاری به سبب مسئولیت اجتماعی در اختیار وی قرار می گیرد. دراین حالت امانت داری و اجتناب از خیانت و هرگونه مکر و حیله برای عدم استفاده از اموال کلان و هنگفت بسیار سخت است. اما قرآن گزارش می کند که آن حضرت(ص) با آن که اموال فراوانی در اختیار داشت، با این حال از هر نوع خیانت در امانت پاک و منزه است و سیره ایشان و دیگر پیامبران(ع) در طول تاریخ این گونه بوده است(آل عمران161)
3- همدردی با مردم: از دیگر ویژگی هایی که قرآن برای سیره اجتماعی پیامبر(ص) بیان می کند، همدردی با مردم در مشکلات و سختی های آنان است. خداوند در آیه 128 توبه بیان می کند که آن حضرت(ص) به سبب این که مردم در سختی و رنج به سر می بردند، خود را به رنج و سختی می افکند تا با مردم همدردی کند.
4-امر به معروف و نهی از منکر: از جمله مسئولیت اجتماعی هر انسانی دستگیری از دیگران است. این دستگیری به اشکال مختلف انجام می گیرد. از جمله راهنمائی دیگران به کارهای نیک و پسندیده و پرهیز دادن از کارهای زشت و ناپسند است چرا که عمل به معروف و ترک منکر، آثار مثبت و منفی در شخص و جامعه به جا می گذارد و انسان سالم و کامل آن است که می کوشد تا همان گونه که خود از آثار کار خوب و نیک و پسندیده بهره مند می شود، دیگران نیز با انجام آن از فواید و آثار آن بهره مند شوند. از این رو مساله نظارت بر رفتار دیگران برای چنین افرادی، اصالت می یابد. هر پدر و مادری چنین حالتی نسبت به فرزندان خود دارد و می کوشد تا آنان نیکوکار باشند و از بدکاری پرهیز نمایند. جامعه برای انسان مومن این گونه است و هر کسی خود را همانند والدین، ولی جامعه می داند. پیامبر(ص) نیز سیره دایمی اش این گونه بود که همواره بر رفتار جامعه نظارت ولایت و محبت داشت و امر به معروف و نهی از منکر می کرد. (اعراف157)
5- اجرای عدالت: از مهم ترین خواسته های هر پیامبری، دعوت و اجرای عدالت در جامعه بوده و خداوند در آیه25 سوره حدید آن را مسئولیت و فلسفه بعثت پیامبران از جمله پیامبر(ص) بیان می کند. خداوند در آیه15 شوری، اجرای عدالت در میان مردم به دور از هرگونه تحمیل را از سیره های عملی آن حضرت(ص) معرفی می کند. این بدان معناست که آن حضرت(ع) همواره دغدغه عدالت داشته و دمی از آن غفلت نورزیده است.
6- انتقادپذیری و گوش شنوا داشتن: از جمله سیره های اجتماعی آن حضرت(ص) می توان به تأثیر پذیری آن حضرت(ص) از سخنان مؤمنان اشاره کرد. البته آن حضرت به همه سخنان مردم از دوستان و دشمنان گوش فرا می داد و حتی سخنان منافقان را می شنید به گونه ای که دشمنان وی را متهم به سادگی می کردند و می گفتند که وی همه حرفها و سخنان ما را می شنود و می پذیرد. این در حالی بود که او تنها سخنان آنان می شنید و نسبت به آنان واکنش تند نشان نمی داد؛ چرا که هدف، جلب و جذب قلوب مردم و راهنمایی آنان به حقیقت بود و این گونه رفتار در راستای این هدف انجام می شد. (توبه61)

سیره اخلاقی :

1 - خوش اخلاقی: خداوند پیامبر(ص) را به خوش اخلاقی می ستاید. این بدان معناست که پیامبر(ص) در سیره عملی خویش به گونه ای بود که می توان او را در این حوزه، حمید و ستوده شمرد، چنان که خداوند ایشان را به خلق عظیم و خوی و منش بزرگ می ستاید. (آل عمران159 و قلم4)
2- نرمخویی و پرهیز از خشونت: از دیگر ویژگی های آن حضرت(ص) در سیره اخلاقی می توان به نرمی خویی و پرهیز از خشونت در رفتار و گفتار با دیگران اشاره کرد که خداوند این مطلب را در آیه159 آل عمران به عنوان یکی از ویژگی های آن حضرت مطرح می کند.
3- دعا برای مردگان: توجه آن حضرت(ص) مختص به زندگان نبود. ایشان حتی برای مردگان نیز توجه خاص مبذول می داشتند و برای دعای جهت اموات به قبرستان ها می رفت و با حضور بر سر قبرشان برایشان دعا می کرد و از خداوند طلب مغفرت و رحمت می کرد. (توبه84)
4- معاشرت با فقیران: آن حضرت(ص) به همه اقشار اجتماعی بویژه فقیران و بینوایان توجه داشت. خداوند در آیاتی از جمله 52 انعام و 28 کهف از سیره اخلاقی آن حضرت نسبت به فقیران و معاشرت و هم نشینی با بینوایان مؤمن خبر می دهد.
5- دلسوزی و مهربانی: خداوند پیامبر(ص) را به عنوان رحمت برای جهانیان می ستاید و او را رحمه للعالمین می خواند. آن حضرت(ص) البته نسبت به مؤمنان از هر جهت دلسوزی و مهربانی می کردند و مهرورزی ایشان از نظر قرآن یک سیره دایمی و همیشگی بوده است. (توبه128)
6- حرص بر سعادت دیگران: انسان کامل کسی است که تنها گلیم خویش را از آب برنیارد بلکه بکوشد تا دستگیر دیگران شود. پیامبر(ص) از آن جایی که رحمت برای جهانیان بود نسبت به هدایت و سعادت بشر حساسیت ویژه ای داشت و حرص آن حضرت(ص) چنان بود که خداوند وی را از این که خود را به رنج افکند برحذر می داشت؛ چرا که این دلسوزی و حرص موجب می شد تا پیامبر(ص) اذیت شود. خداوند در آیاتی از جمله 128 توبه، 37 نحل، 6 کهف و 3 شعراء از حرص آن حضرت(ع) نسبت به سعادت و هدایت و خوشبختی مردم سخن می گوید و آن را از سیره اخلاقی ایشان برمی شمارد.
7. فروتنی و تواضع: از دیگر ویژگی های اخلاقی آن حضرت(ص) فروتنی در برابر مؤمنان و ابراز مهر و محبت به ایشان است. (انعام54) این درحالی است که آن حضرت در اوج تعالی و قدرت بود و نیازمند تواضع نبود، ولی از آنجایی که تواضع و فروتنی عین ادب و اخلاق است ایشان بر این سیره زندگی می کردند.
8. غم خوری: ایشان همواره از کفر و بی دینی و عاقبت به شرشدن مردم در اندوه و غم بود. خداوند در آیاتی از قرآن به حزن و اندوه ایشان اشاره میکند که به سبب دلسوزی نسبت به کافران بوده است. آن حضرت(ص) از این که میدید برخی از مردم با کفر، خود را به آتش دوزخ می افکنند بسیار اندوهگین میشد و نسبت به آنان غم میخورد (کهف6 و نمل 70 و لقمان 23 و فاطر8)
9. تشویق دوستان: از جمله سیره اخلاقی آن حضرت(ص) تشویق دوستان و مومنان بود تا به رفتار و کارشان خشنود شوند و دلگرم به آن، گام های بزرگتری را بردارند. از آیات 218 و 219 شعراء برمی آید که آن حضرت(ص) تلاش داشت برای تشویق دوستان و مومنان، آنان را نسبت به وضعیت خودشان آگاه کند و با حضور در میانشان، آنان را به کار، دلگرم و تشویق نماید.

سیره عبادی :

1. شب زنده داری و تهجد شبانه که گاه به دو سوم شب نیز می رسید و تنها یک سوم شب را استراحت می کرد. (شعرا128 و نیز کشاف، ج3، ص341) چرا که مراد از قیام، همان تهجد شبانه است چنان که در آیه 20 مزمل نیز به آن اشاره شده و در سوره اسراء بر آن تاکید شده است.
2. اقامه نماز به جماعت: از دیگر سیره های عبادی آن حضرت(ص) توجه به نماز جماعت است. برخی از مفسران از جمله زمخشری در کشاف بر این باور است که پیامبر(ص) نماز را با دیگران به جماعت می خواند (همان) البته با توجه به سیره پیامبر(ص) که در روایات گزارش شده این معنا مورد تصدیق و تاکید است.
3. عبادت شبانه روز: از جمله سیره دایمی آن حضرت(ص) تهجد و عبادت درشبانه روز است. ایشان بیشتر شب را به عبادت می پرداخت و در روز نیز هرگز چیزی چون کار و جهاد و مانند آن وی را از عبادت محض چون نماز و روزه باز نمی داشت (مزمل20)
4. تشویق دیگران به عبادت : حضور در تهجد شبانه اصحاب و نمازگذاری با آنان در مسجد و عبادت از جمله سیره های آن حضرت(ص) است که در آیاتی از جمله 20مزمل گزارش شده است. (کشاف ج3 ص341)

سیره سیاسی

1. استقامت در برابر فشارها: آن حضرت(ص) در برابر خواسته های دشمنان و بهانه جویی ها و فشارهای بیرونی استقامت می ورزید و هرگز دربرابر آنان تسلیم نمی شد و براین باور بود که وظیفه اش انجام مأموریت است و نتیجه آن به دست خداوند است؛ چرا که خود را مأمور به انجام وظیفه می دانست نه رسیدن به هدف در هر صورت. از این رو سیره اش بر استقامت در برابر هرگونه فشار و تحمل آن سامان یافته بود. (یونس15)
2- اجرای عدالت: چنان که گفته شد اجرای عدالت در همه ابعاد، از جمله وظایف ایشان بود و آن حضرت(ص) به خوبی در سیره اخلاقی و اجتماعی و سیاسی خویش اجرای آن را به نمایش گذاشت. (شوری15)
3- مبارزه با شرک و کفر: از دیگر سیره های دایمی در حوزه عمل سیاسی می توان به مبارزه همه جانبه با مظاهر شرک و کفر اشاره کرد که در آیاتی از جمله 26 انبیاء به آن پرداخته است.
4- انتقادپذیری: گوش دادن به سخنان موافقان و مخالفان از جمله ویژگی های آن حضرت(ص) در حوزه عمل سیاسی است که در آیه 61 سوره توبه به آن توجه داده شده است.

سیره تبلیغی

1- اخلاص: اخلاص و اجتناب از هرگونه درخواست اجرت در قبال تبلیغ و رسانیدن پیام الهی و احکام شرعی از جمله سیره آن حضرت است که در آیاتی از جمله 104 یوسف و 72 مؤمنون و 57 فرقان و 86 ص به آن اشاره شده است.
2- پرهیز از تکلف: ایشان از هرگونه تکلف و تصنع و ظاهرسازی در حوزه عمل تبلیغی پرهیز داشت و اجازه نمی داد تا تبلیغ دین به تظاهر و تکلف و تصنع در عمل آلوده شود (ص 86 المیزان ج17 ص228 که تکلف را به معنای ظاهرسازی و آراستن امر به چیز غیر واقعی معنا کرده است.)
3- سازش ناپذیری در اصول: از جمله سیره های آن حضرت که فراگیر در حوزه های مختلف از جمله سیاسی و تبلیغی است، قاطعیت و سازش ناپذیری نسبت به اصول اعتقادی و راهبردی است. ایشان هرگز به خود اجازه نمی داد تا نسبت به اصول از جمله اصول اعتقادی عقب نشینی کرده و نسبت به آن تکاهل و تسامح و تساهل روا دارد. اینگونه است که همه چیز را فدای اصول میکرد و ذره ای از آن عقب نشینی نمیکرد (یونس104 یوسف108 زمر11 تا 15 کافرون1 تا 6) این ها گوشه هایی از سیره آن حضرت در ابعاد گوناگون است. البته مطالعه آیات قرآنی این امکان را می دهد تا دیگر سیره های آن حضرت در هر بابی شناخته شده و امکان پیروی فراهم آید.

رحمت و رافت، در عین صلابت و قاطعیت

خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) را شخصیتی جهانی دانسته و درباره قلمرو رسالت او می فرماید و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و از عذاب او) بترسانی (سبا28) همچنین بعثت او را به پیامبری، منتی برای اهل ایمان شمرده لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم خداوند بر مومنان منت نهاده، پیامبری را از خودشان در میان آنها برانگیخت (آل عمران164) و در مقام بیان ویژگی های آن حضرت و ترسیم سیمای ایشان، به شیوه های گوناگون و تعبیرهای مختلف، سخن به میان آورده است. گاه آن حضرت را با وصف رحمه للعالمین مورد ستایش قرار داده و او را مظهر رحمت و رافت مطلقه خود معرفی نموده و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم (انبیاء107) و گاه ایشان را تجلی رحمت خاص الهی نسبت به مومنان لقد جائکم رسول من انفسکم ... و بالمومنین روف رحیم (توبه128) و تجسم غضب و خشم الهی در برابر کفار و منافقان: یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم (توبه73) دانسته است.

قاطعیت و صلابت در مقابل مخالفان و دشمنان دین خدا، در کنار رافت و رحمت نسبت به اهل ایمان، از ویژگی های بارز رسول خدا (ص) به شمار می آید. به تصریح قرآن کریم، پیغمبری که رحمه للعالمین است، نسبت به کفار و منافقان باید سرسخت باشد و با غلظت و خشونت رفتار کند، یعنی پس از اتمام حجت و ارائه طریق، به حکم آیه جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم موظف است با کسانی که در برابر وحی مخالفت و سرسختی نشان می دهند، مقابله کند. همان خدایی که به او فرموده: تو نسبت به مومنان رئوف و رحیم هستی، به او می فرماید: نسبت به کفار و منافقان خشن باش و با آنان مجاهده کن. همان گونه که خود خداوند ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه تو رحم کننده ترین رحم کنندگانی در جای عفو و رحمت1 و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه سخت ترین مجازات کنندگانی در جای مجازات و انتقام2 است، پیامبر (ص) نیز که مظهر رحمت و غضب الهی و خلیفه خدا در زمین است، باید این گونه باشد.

خداوند در قرآن کریم از رسول اکرم(ص) با عنوان اسوه حسنه یاد کرده و به انسانها فرمان داده که به او اقتدا نموده و از وی تبعیت نمایند لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه احزاب21). همچنین می فرماید قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برئاء منکم و مما تعبدون برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، بیزاریم (ممتحنه4 . خدای سبحان در این آیه شریفه، به اهل ایمان دستور می دهد که به حضرت ابراهیم (ع) و یاران او تاسی کنند. سر دستور خداوند به تاسی و اقتدا به حضرت ابراهیم (ع) و یارانش آن است که آنها در مقابل بت پرستانی که با آنها دشمنی کرده و آنها را از شهر و دیار خود بیرون راندند، اعلان برائت و بیزاری کرده، گفتند انا برئاء منکم؛ ما از شما بیزاریم. در واقع تبری از دشمنان دین و مقابله با آنان، به قدری اهمیت دارد که وجود این ویژگی در ابراهیم (ع) و یاران او، آنها را شایسته تاسی و اقتدا نموده است.
تاسی به حضرت ابراهیم (ع) و یاران او و نیز اقتدا به پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) که با وصف اسوه حسنه مورد ستایش قرار گرفته، مقتضی آن است که پیروان رسول خاتم نیز همانند خود او، در برابر مومنان رحیم و رئوف و نسبت به کافران و دشمنان دین، با صلابت و سرسخت باشند. مطابق آیه شریفه محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند (فتح29)؛ قرآن کریم جبهه گیری مقتدرانه در برابر دشمنان دین، عطوفت و مهربانی به مومنان و عبودیت و خشوع در برابر عظمت خداوند را، سه نشانه جامعه اسلامی دانسته، در بیان ویژگی پیروان رسول اکرم (ص) ، می فرماید: همراهان و پیروان رسول خدا (ص)، افزون بر عبادت (رکوع، سجود و ...) در برابر حق تعالی، نسبت به یکدیگر رحیم و مهربان و در برابر بیگانگان شدید و با صلابتند.
نمونه برخورد شدید و قاطع پیامبر (ص) با دشمنان اسلام را می توان در قضیه زیر مشاهده نمود. ابن اثیر در الکامل می نویسد: “نضر بن حارث بن علقمه از مشرکان بسیار سرسختی بود که در مکه رسول خدا (ص) را تکذیب می کرد و آن بزرگوار و یاران ایثارگر و باوفایش را بسیار آزار می داد. وی از معدود افراد باسوادی بود که با مطالعه سروکار داشت. او قبل از اسلام با مطالعه کتابهای دانشمندان ایران و یهودی و مسیحی اطلاعاتی کسب کرده بود و بر اساس آنها از نزدیک بودن بعثت پیامبر (ص) خبر می داد و می گفت: محمد (ص) بزودی همراه افسانه های گذشتگان خواهد آمد (در واقع از همان آغاز حقایق را تحریف می کرد). در قرآن کریم آیاتی درباره او و سخنانش نازل شده (و او را رسوا کرده) است. وی در روز جنگ بدر به دست مقداد بن اسود اسیر شد و به خاطر رذالتها و کینه توزیهای بی شمار در وادی اثیل (در نزدیکی مدینه) با فرمان رسول خدا (ص) و به دست علی بن ابی طالب (ع) کشته شد”3

نمونه رحمت و رافت پیامبر (ص) و صلابت آن حضرت را می توان در روز فتح مکه مشاهده نمود. محمد بن اسحاق در سیره خود نقل کرده است: سعد بن عباده در روز فتح مکه در سال هشتم هجری، این شعر را می خواند: الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه؛ امروز، روز کشتار و جنگ و انتقام است. امروز روز شکسته شدن حرمت هاست. یکی از یاران نزد رسول خدا (ص رفت و گفت: می ترسم امروز سعد علیه قریش دست به یورش بزند. حضرت، علی بن ابیطالب (ع) را مامور ساخت تا پرچم اسلام را از سعد بگیرد و فرمود: یا علی، تو پرچم را وارد شهر مکه کن، و فرمود: الیوم، یوم المرحمه؛ امروز، روز رحمت و مهربانی است. پس از فتح مکه به دست مسلمانان، همه چشم ها به پیامبر دوخته شده بود، تا با آنان چه رفتاری می کند. پیامبر که مظهر رحمت و رافت حق تعالی است، فرمود: ای جمعیت قریش، تصور می کنید من با شما چه رفتاری انجام می دهم؟ گفتند: جز نیکی در تو سراغ نداریم. پیامبر فرمان عفو عمومی صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت، جز چند نفر معدود که از فرط پلیدی شایستگی بخشش را از دست داده بودند و در شمار پیشاهنگان کفر و لجاجت به حساب می آمدند4   پی نوشتها: 1 و 2- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح  3 - الکامل، ج1، ص 594   4 - سیره ابن هشام، ج4، ص32

سیمای پیامبر اعظم (ص)

واژه اسوه سه بار در قرآن آمده است؛ دو بار در مورد حضرت ابراهیم (ع) (ممتحنه 4 و 6) و یک بار در مورد حضرت محمد (ص) به کار رفته است. پیامر اعظم (ص) سرمشق و الگوی نیکو در امور دنیا و آخرت است. آن حضرت در ایمان و اخلاص، زهد و تقوا، صبر و استقامت، توکل و فداکاری، شجاعت و دلاوری، نظم و پاکیزگی، عبادت و خودسازی و در تمام کردارها و گفتارها، کاملترین سرمشق برای انسانها به شمار می رود.

رأفت پیامبر: پیامبر اسلام اشتیاق فراوانی به هدایت بندگان خداوند داشت و از گمراهی آنان به شدت رنج می برد. خداوند در این زمینه فرمود: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم؛ همانا پیامبری از خودتان آمد که رنج بردن شما بر او گران است و به ایمان و نجات شما بسیار حریص است. (توبه 128) آن حضرت چنان به هدایت مردم حریص بود که احتمال می رفت حتی جان خود را در این راه از دست بدهد.از این رو، این آیه نازل شد: لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین؛ شاید به خاطر آنکه آنها ایمان نیاوردند، خود را به هلاکت افکنی. (شعراء 3)

بخشندگی: روزی پیغمبر اکرم(ص) دوازده درهم به حضرت علی(ع) داد تا پیراهنی برای او بخرد. امام علی (ع) پیراهنی را به همان قیمت خرید و به خانه بازگشت. حضرت رسول فرمود: اگر پیراهنی با قیمت کمتر می خریدی، بهتر بود. بیا با هم به بازار برویم و اگر صاحب جنس قبول کرد، جنس ارزان تری بخریم. حضرت رسول با مولای متقیان به سوی بازار راه افتادند. بعد از پس دادن پیراهن، در راه کنیزی را دیدند که می‌گریست. علت را پرسیدند. گفت: مولای من چهار درهم به من داده بود تا چیزی بخرم، امّا من آن را گم کردم و اکنون می ترسم که به خانه برگردم. پیامبر اکرم (ص) چهار درهم به او داد و آن‌گاه پیراهنی به قیمت چهار درهم خرید. هنگام بازگشت، برهنه ای را دیدند. لباس را به او بخشیدند و بار دیگر به بازار برگشتند و پیراهن دیگری خریدند. در راه بازگشت به منزل، دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و می گوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده، می‌ترسم مرا بزنند. پیامبر (ص) همراه کنیز به منزل مولای او رفت. صاحب خانه به احترام تشریف فرمایی پیامبر اکرم (ص)، کنیز را بخشید و او را آزاد کرد.

رسول اکرم فرمود: چه دوازده درهم با برکتی بود که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد. (بحار الانوار ج16 ص215) غزالی می گوید: رسول خدا (ص) بخشنده‌ترین مردم بود. هرگز شبی نمی گذشت که درهم و دیناری نزد او بماند و اگر چیزی زیاد می آمد و تا شب کسی را نمی یافت که به او ببخشد، به خانه نمی رفت تا آن را به مستحقّش برساند. از آنچه خداوند روزی‌اش کرده بود، بیش از آذوقه همان سال برنمی داشت و بقیه را در راه خدا مصرف می کرد. آذوقه او از میسرترین چیزی بود که می یافت؛ مانند خرما و جو. هرچه از او می‌خواستند، عطا می کرد. او با فقرا می نشست و با تهی دستان هم‌غذا می شد. (سنن النبی ص46)

زهد و وارستگی: حضرت محمد (ص) هرگز نسبت‏ به دنیا و لذایذ زودگذر آن میلی نشان ‏نداد ، به آن توجهی نکرد. امام صادق (ع) می‏فرماید: روزی رسول خدا (ص) در حالی که محزون‏ بود از منزل خارج شد فرشته ‏ای بر او نازل شد ، در حالی که کلید گنج‏های زمین را به همراه داشت. فرشته گفت: ای محمد (ص)، این‏ کلیدهای گنج‏های زمین است. پروردگارت می‏فرماید: این کلیدها را بگیر و در گنج‏های زمین را باز کن و آنچه می‏خواهی از آن استفاده‏ نما. بدون اینکه نزد من ذره‏ای از آنها کم شود. پیامبر(ص) فرمود: دنیا خانه کسی است که خانه (واقعی) ندارد. کسانی دور آن جمع می‏شوند که عقل ندارند(10) ابن سنان می‏گوید: امام صادق(ع) فرمود: مردی نزد پیامبر(ص) آمد، در حالی که آن حضرت روی حصیری نشسته بود که زبری آن بر بدن آن ‏حضرت اثر گذاشته بود و بر بالشی از لیف خرما تکیه نموده بود، که بر گونه‏ های گلگونه‏ اش نفوذ کرده بود. آن مرد در حالی که ‏جاهای اثر کرده را مسح می‏نمود ، گفت: کسری و قیصر (پادشاهان‏ ایران و روم) هرگز چنین راضی نمی‏شوند و بر حریر و دیبا می‏خوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایی) بر این حصیر! پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آنها برتر و گرامی ‏تر هستم. من‏ کجا و دنیا کجا! مثال زودگذر بودن دنیا، مثال شخصی است که بر درختی سایه دار عبور می‏کند، لحظه هایی از سایه درخت استفاده‏ می‏کند و وقتی سایه تمام شد، از آنجا کوچ می‏کند و درخت را رها می‏کند.

لباس و پوشش در سیره نبوى

لباس براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مایه آبرو و آراستگى انسان است. تبدیل آن به وسیله تفاخر و تجمل و ارزش را در کیفیت جامه دانستن، نوعى انحراف از فلسفه وجودى لباس است. از این رو "ساده پوشى" به عنوان یکى از مظاهر ساده زیستى و رهایى از تعلقات مادى است. پیامبر اکرم ص این گونه به زندگى و دنیا می نگریست و این گونه نیز می زیست و هرگز ارزش را در لباس نمی دید.
1ـ جنس و رنگ لباس رسول خدا ص هم به سلامت و عافیت جسمى، هم به سادگى و هم به نوع سالمتر پارچه لباس توجه داشت. لباس پنبه ‌اى مورد علاقه آن حضرت بود. حضرت على ع می فرماید: لباس‌هاى پنبه ‌اى بپوشید، چرا که آن، لباس پیامبر خداست." آن حضرت، هم لباس بُرد یمانى می پوشید، هم جبه ‌اى پشمین و خشن از پنبه و کتان. می فرمود: پنج چیز را تا زنده ‌ام ترک می کنم،... یکى هم پوشیدن لباس پشمى. سبز، رنگ مورد پسند پیامبر اکرم ص براى لباس بود. البته بیشتر جامه ‌هاى پیامبر سفید بود و می فرمود: لباس سفید را بر زندگانتان بپوشانید و مردگانتان را هم با پارچه سفید کفن کنید. اما "سرخ"، رنگى بود که پیامبر خدا ص آن را براى لباس، نمى پسندید. رسول خدا ص نمونه اعلاى تمیزى و آراستگى بود. در لباس پوشیدن نیز به این نکته توجه داشت و در مورد نظافت جامه می فرمود: من اتخذ ثوبا فلینظفه. لباس سفید، خود به خود طورى است که چرک و آلودگى زودتر در آن معلوم می شود و انسان مقید به سنت حسنه نظافت، به شستن و تمیز کردن آن روى می آورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است.

2ـ اندازه و کیفیت جامه ‌اى که انسان را مغرور و سرمست کند یا تکبر و خودبرتربینى آورد، ناپسند است. مقید بودن به نوع خاصى از جامه نیز، اسارت آور است. در روایت آمده است که چون جامه نو به تن می کرد، دعا می کرد و می فرمود: خدایى را سپاس که بر تن من چیزى پوشاند تا پوشش من باشد و میان مردم آراسته باشم. جامه بلندى که بر زمین کشیده شود، نشان تکبر است و در جاهلیت، شیوه اشراف بوده است. رسول خدا ص ضمن آنکه از پوشیدن آن گونه جامه ‌ها نهى می کرد، خود جامه ‌اى می پوشید که از نظر بلندى به قوزک پاهایش نمی رسید.

3ـ ساده پوشى ساده زیستى رسول خدا ص و وابسته نبودن به جلوه‌هاى فریبنده دنیا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه‌هاى مادى دل خوش نداشتن، در همه شئون زندگى وى متجلى بود از جمله در کیفیت و نوع لباس و فرش و زیر انداز و... مهم، مباح و پاکیزه بودن جامه بود که براى رسول خدا اهمیت داشت، نه قیمت و جنس و دوخت و جذاب بودن! آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود: اى ابوذر! من لباس خشن و سخت می پوشم، روى زمین می نشینم، انگشتانم را پس از غذا می لیسم - کنایه از اینکه در صرف غذا اسراف نمی‌ کردند - عبایى داشت، هر گاه می خواست نافله بخواند (یا جا به جا شود) آن را دو تا می کرد و زیر پایش می انداخت. وقتى در خانه بود، لباس خود را می دوخت و بر کفش خویش وصله می زد. روزى عُمَر خدمت آن حضرت رسید، در حالى که وى بر روى حصیرى خفته بود و حصیر بر پهلوهاى آن حضرت خط انداخته بود گفت: یا رسول الله! کاش بسترى گسترده بودید. فرمود: دنیا را مى خواهم چه کنم؟ مَثل من و دنیا مَثل رهگذرى است که در یک روز گرم، ساعتى از روز را زیر سایه درختى به استراحت پرداخته، سپس آنجا را وانهاده و رفته است.

4ـ لباسهاى ویژه کلاه، عمامه، دستار و عرقچین، گر چه پوشاننده بدن نیست، ولى در ردیف جامه به شمار می آید. از سنتهاى اسلامى، پوشاندن سر است، چه هنگام عبادت و نماز، چه در مواقع دیگر. پوشش پیامبر اکرم ص براى سر خود، اغلب عمامه بود. گاهى هم سربرهنه بود. در مواقع دیگر، از زیر عمامه، عرقچین هم بر سر می پوشید. رسول خدا ص حوله‌ هاى متعددى داشت با نامهاى مختلف و کاربردهاى گوناگون که به مراعات بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط می شود. پس از وضو چهره خود را با آن خشک می کرد. آراستگى آن حضرت، بخصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براى خطبه و نماز، گوشه دیگرى از سیره ایشان را نشان می دهد. لباس نماز جمعه هایشان مخصوص بود. در بعضى روایات آمده که غیر از لباسى که در روزهاى غیر جمعه می پوشید، دو جامه مخصوص براى جمعه داشت.

5ـ آداب لباس پوشى گرچه لباس پوشیدن، کارى ساده و روزمره و عادى است، ولى روش و سیره اولیاى دین در این زمینه ‌ها هم براى ما مهم است. پیامبر اکرم ص هر گاه لباس و پیراهن می پوشید، ابتدا سمت راست را بر تن می کرد و هر گاه جامه از تن در می آورد، از سمت چپ شروع می کرد. گاهى بى آنکه جامه دیگرى بر تن کند، روپوشى را بر اندام خود می افکند و دو طرف آن را بین دو شانه خود گره می زد و چه در خانه یا بیرون یا هنگام نماز بر جنازه ‌ها، با همان حالت نماز می گزارد. گاهى نیز در یک لباس گشاد نماز می خواند. دو عدد جامه بُرد بافته شده داشت که آنها را تنها در حال نماز می پوشید. هر کس در دنیا لباس شهرت بپوشد (لباسى غیر معمول که به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قیامت جامه ذلت و خوارى بر او می پوشاند. امام صادق ع از پدران خویش روایت کرده است که رسول خدا ص نهى می کرد که مردان، در لباس پوشیدن، خود را شبیه زنان سازند و نهى می کرد که زنان، در لباس، شبیه مردان شوند.

                           پیامبر (ص) ؛ اسوه حسنه از کلام علی علیه السلام

امیرالمومنین علی (ع می‌فرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایی، تا رهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی‏ها و عیب‏های دنیا و رسوایی‏ها و زشتی‏های آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهای آن فاصله گرفت. در ادامه حضرت درباره لزوم اقتدا به نبیّ اکرم (ص) می‏فرماید: پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد".

اینکه وجود مبارک نبیّ اکرم (ص)، از سوی خداوند متعال، اسوه و الگو معرفی شده است، از آن جهت است که ایشان از همان دوران کودکی تحت تربیت ویژه الهی بوده‌اند، همان گونه که امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرمایند: از همان زمان که رسول خدا(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیکو سوق دهد (نهج‌البلاغه خ192). امام صادق(ع) درباره تربیت ویژه نبی اسلام(ص می‌فرماید ان‌الله ادب محمداً (ص) فاحسن تأدیبه؛ خداوند محمد(ص) را ادب نمود و چه خوب او را تربیت کرد (بحارالانوار ج16 ص210
پایداری و استقامت در راه اهداف و آرمان مقدس رسالت الهی، از صفات بارز نبی گرامی اسلام (ص) است که در نهج‌البلاغه در مواضع متعدد، مورد توجه امام علی(ع) قرار گرفته است. در بخشی از خطبه 116 نهج‌البلاغه چنین آمده: خداوند پیامبر اسلام (ص) را فرستاد تا به سوی حق دعوت نماید و گواه اعمال خلق باشد. او بدون سستی و کوتاهی رسالت پروردگارش را رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر نبرد کرد. امام علی(ع) در بیان دیگری، درباره استقامت و پایداری رسول خدا (ص) چنین می‌فرمایند: همان‌گونه که سنگینی بار رسالت بر عهده او قرار داده شد با تمام قدرت به انجام آن پرداخت و به فرمانت قیام کرد و به سرعت در راه رضا و خشنودی‌‌ات گام برداشت و حتی یک قدم هم عقب‌گرد نکرد و اراده محکمش سست نشد. وحی و رسالت تو را به خوبی دریافت و پیمان رسالتت را حافظ و نگهدار بود. آن‌چنان در اجرای فرمانت کوشش کرد که شعله فروزان حق را آشکار و راه را برای جاهلان و گمراهان روشن ساخت و دلهایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند به واسطه او هدایت گردیدند. پرچمهای حق را برافراشت و احکام زنده اسلام را برپا نمود"(نهج‌البلاغه، خ72).

          خداوند در سوره ضحی آیه 5 می فرماید: و لسوف یعطیک ربّک فترضی. یعنی بزودی پروردگارت آن قدر به تو عطا می کند که خشنود شوی. خداوند در این آیه بالاترین لطف و اکرام را به حضرت نموده است. در روایات آمده است که این آیه امید بخش ترین آیات قرآن و دلیل بر پذیرش شفاعت حضرت است. در حدیثی از رسول خدا(ص) آمده است: روز قیامت من در موقف شفاعت می‌ایستم و آن قدر گناهکاران را شفاعت کنم که خداوند فرماید: ارضیت یا محمد؟ و من بگویم راضی شدم. ناگفته پیداست که شفاعت حضرت شرایطی دارد، نه او برای هر کس شفاعت می کند و نه هر گناهکاری می تواند چنین انتظاری داشته باشد. لذا مسلمانان طی مسیر دینداری و درستکاری باید همت و تلاش نمایند و بدانند که پیامبر گرامی اسلام همواره شفیع و یاور آنهاست.‏

                                        الگوی برخورد پیامبر با یکی از سران منافقین

ایجاد و رشد نفاق در درون یک مسلمان پدیده ای است که در عمر طولانی حکومت اسلامی از مهاجرت رسول گرامی اسلام (ص)، آغاز و بارها تکرار شده است. مطالعه رفتار یکی از اولین منافقین و عملکرد خیانت بار وی و سیاست های پیامبر گرامی اسلام (ص) برای کاهش آثار سوء رفتار وی، دوستان او و نحوه برخورد با منافقین، موضوع این نوشتار است:
1- جامعه یثرب همانند بسیاری از مناطق عربستان جاهلی، درگیر جنگ های داخلی است. پس از گفتگوهای بسیار میان طرفین دعوا (خزرجی ها و اوسی ها) و در آستانه آشنایی مردم یثرب با پیامبر اکرم (ص)، تصمیم می گیرند «عبدالله بن أبی» را به ریاست یثرب انتخاب کنند. امید می رفت انتخاب یک رئیس برای شهر، درگیری های داخلی را کاهش دهد.
2- در ذیحجه سال 13 بعثت، 75 نفر از مردان و زنان یثرب در حاشیه مراسم حج بدون اطلاع عبدالله بن أبی با رسول خدا (ص) بیعت کرده و آماده پذیرایی از ایشان در یثرب می شوند. عبدالله بن أبی در زمان بیعت در مکه حضور داشت، اما از سوی مسلمانان اولیه یثرب واجد صلاحیت برای حضور و بیعت محرمانه با پیامبر گرامی اسلام (ص) شناخته نمی شد.
3- با مهاجرت پیامبر گرامی اسلام (ص) به یثرب و پس از استقبال پرشکوه مردم، پیمانی عمومی بین ساکنان مدینه النبی (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) منعقد و برطبق آن رسول خدا (ص) به ریاست شهر مدینه انتخاب می شود. انتخاب رئیس جدید مدینه برای رئیس قبیله که هنوز فعالیت خود را رسما آغاز نکرده، ناخوشایند بود.
4- در جریان اولین توطئه گروهی از یهودیان ساکن مدینه (یهود بنی قینقاع) پس از جنگ بدر و شکست توطئه گران، عبدالله بن أبی به دفاع از هم پیمانان پیشین خود (یهودیان بنی قینقاع) پرداخت. با اصرار عبدالله بن أبی، پیامبر گرامی اسلام (ص) مجازات آنان را تخفیف داد و از مدینه بیرون رانده شدند. مطابق نقل برخی مورخین در این جریان، آیه 51 مائده به مسلمانان دستور داد: «ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید».
5- در سال سوم هجرت 3000 جنگجوی قریش برای جنگ با مسلمانان از مکه عازم مدینه می شوند. گروهی از مسلمانان معتقد به دفاع در درون شهر هستند و اکثریت تقاضای خروج از مدینه برای جنگ با مشرکین را دارند. پیامبر گرامی اسلام (ص) با توجه به رأی اکثریت از شهر خارج می شوند. عبدالله بن أبی با 300 نفر از همراهان خود قبل از رسیدن به صحنه نبرد در اعتراض به آن حضرت، با بهانه توجه نکردن به رأی آنان، لشکر را ترک و لشکر 1000 نفری مسلمانان را به 700 نفر می رساند. این جنگ با شکست مسلمانان و شهادت جمعی از آنان به پایان رسید.
6- در سال چهارم هجری گروه دیگری از یهودیان ساکن مدینه به نام «بنی نضیر» برای کشتن رسول خدا (ص) توطئه کردند. پیامبر گرامی اسلام (ص) و مسلمانان برای مقابله آماده شدند. عبدالله بن أبی و جمعی دیگر از منافقین یهودیان را به منظور ایستادگی در مقابل مسلمانان تحریک کردند که این درگیری با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت.
7- در سال ششم هجری، بعد از پیکار مسلمانان با گروهی از مشرکین بنام «بنی المصطلق» و پیروزی مسلمانان در این جنگ و در پی درگیری لفظی تند میان یکی از مهاجرین و یک نفر از انصار که با وساطت مردانی از مهاجرین و انصار خاتمه یافت، عبدالله بن أبی تصمیم به ایجاد یک درگیری جدید میان انصار و مهاجرین با تمسک به این حادثه گرفت.پیامبر گرامی اسلام (ص) با اتخاذ تدابیر مناسب و مسلمانان با تحمل برخی سختی ها، نقشه منافقان را خنثی کردند. دراین جریان عمربن الخطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) پیشنهاد قتل عبدالله بن أبی را داد، اما رسول خدا (ص) این پیشنهاد را نپذیرفت. در همین ایام خداوند با نزول سوره منافقین، مسلمانان را راهنمایی کرد و عبدالله فرزند عبدالله بن أبی آمادگی خود را برای اجرای حکم قتل پدرش در صورت صلاحدید رسول خدا (ص) اعلام کرد. اما پیامبر (ص) فرمودند: «با وی مدارا می کنیم».
8- در سال نهم هجری و در جریان لشکرکشی به تبوک، عبدالله بن أبی تلاش ناموفق دیگری را برای توطئه دنبال کرد و سرانجام در پایان همان سال درگذشت. در حالی که دیگر هیچ پایگاه مردمی و طرفداری نداشت.

                            سیماى عملى و سیاسی پیامبر اعظم(ص)

از مسؤولیت‏هاى بزرگ شخص رسول اکرم(ص) مبارزات سیاسى آن حضرت است. پیغمبر اکرم(ص) (هیچ) روزش از مسائل سیاسى خارج (نبود)؛ دولت تشکیل مى‏داد، با اشخاصى که بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، مبارزه مى‏کرد. رسول الله(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است، سیاستى که در صدر اسلام بود، یک سیاست جهانى بود. دو اصل توحید و عدل، در عالم به واسطه رسول اکرم(ص) بسط پیدا کرد. دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت و در عمل خود رسول الله(ص) مى‏بینیم؛ دعوت به معنویات و اقامه عدل. جنگ‏هاى زیادى که پیغمبر اکرم(ص) فرموده است، همه براى این معنا بوده است که موانع را از سر این مقصد الهى، مقصد اعلى که دارند و آن تحکیم حکومت اسلامى، حکومت الله، حکومت قرآن (بردارند).

ندیدیم در تاریخ کسى گفته باشد که رسول اکرم(ص) در جایى از صحنه کناره‏گیرى کنند و در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه به عکس در همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند. پیغمبر اکرم(ص) (در ابتداى بعثت) کسى همراهش نبود، خودش بود و خودش با همه دشمن‏ها، حتى عشیره خودش دشمنش بودند، لکن اتکال به خدا، توجه به او، فناى در او، کار را پیش برد. در سیره نبى اکرم(ص) مى‏بینیم که قضیه قدرت‏طلبى در کار نبود؛ (مسأله) تکلیف (بود). پیغمبر بزرگ اسلام(ص) همه چیزش را فداى اسلام کرد تا پرچم توحید را به اهتزاز در آورد. پیغمبر اسلام(ص) و تمام ذریه او و تمام پیروان او، این‏ها همه دنبال این بودند که اسلام را نگه دارند.
براى ملتها از پدر براى اولادش (مهربان‏تر)، از پدرِ مهربان براى اولادش بر ملتهاى عالم بیشتر غصه مى‏خورد. پیغمبر اکرم(ص) براى خاطر این‏که این کفار مسلمان نمى‏شدند و اعتنا به این مسائل نمى‏کردند، غصه مى‏خورد. براى اشخاصى که در ضلالت بوده‏اند، به واسطه رحمتى که داشت، متاثر بود، ولى وقتى که ریشه‏هایى را مى‏دید که این‏ها مشغول فساد هستند و ممکن است که فساد آن‏ها به فساد امت منتهى بشود و این‏ها غده‏هاى سرطانى بودند که ممکن بود جامعه را فاسد کنند، در عین حالى که نبى رحمت بود، باب غضب را باز مى‏کرد.

پیامبر(ص) در چه حال بودند و ما در چه حال؟! خوب است قدرى در حال آن‏ حضرت(ص) که اشرف خلیقه و معصوم از خطا و نسیان و لغزش و طغیان هستند، تفکر کنیم و بفهمیم که ما در چه حال هستیم و (ایشان) در چه حال بودند. حضرت ختمى مرتبت(ص) به قدرى ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهاى مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق جل و جلاله آیه نازل شد: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى

پیغمبر اکرم(ص) به این ملت چشم دوخته است‏ اولیاى خدا براى خدا زحمت‏ها کشیدند، اسلام با خون پیش رفت، با زحمت پیش رفت، با فداکارى پیش رفت و ما باید با فداکارى پیشرفت کنیم. اسلام محتاج به فداکارى است، ما همه زنده‏ایم براى احیاى سنت پیغمبر اسلام(ص) و احیاى قرآن کریم

مقصد ما باید همان مقصد پیامبر(ص) باشد نهضت‏هایى که به وسیله انبیا و اولیا(ع) واقع شده است، قابل مطالعه است. مقصد انبیا چه بوده است؟ مقصد پیغمبر اسلام(ص) از نهضت اسلامى چه بوده است؟ مقصد ائمه(ع) چه بوده است؟ آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ آیا دعوت انبیا فقط براى این بوده است که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند و همین که بر آن‏ها غلبه کردند و کار را به پیروزى رساندند کار تمام است؟ آیا مقصد انبیا این است که ظالم نباشد فقط یا مقصد بالاتر از این است؟ اگر مقصد بالاتر از این است، ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم، باید به تبعیت از آن بزرگانِ دین و دنیا، مقصدمان همان مقاصد باشد. انبیا آمده‏اند تا ترتیبى بدهند که مردم و جامعه، رفاه زندگى مادى (داشته) باشند یا مقصد بالاتر از این‏ها است؟ رفتن مستکبرین مقدمه است، رفاه مستضعفین یکى از مقاصد اسلام است، (اما) اسلام مقصدش بالاتر از این‏ها است. مکتب اسلام یک مکتب مادى نیست، یک مکتب مادى معنوى است، مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد؛ معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام براى تهذیب انسان آمده است، براى انسان‏سازى آمده است. همه مکتب‏هاى توحیدى براى انسان‏سازى آمده‏اند. مقصد اسلام و مقصد همه انبیا این است که آدم‏ها را تربیت کنند، صورت‏هاى آدمى را آدم معنوى و واقعى کنند. مهم در نظر انبیا این است که انسان درست بشود، اگر انسان تربیت شد، همه مسائل حل است.

وظیفه ما؛ حفظ اسلام و فداکارى براى آن‏  اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملت‏ها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه‏کس واجب عینى است. اسلام از همه‏چیز عزیزتر است. پیغمبر اسلام(ص) و تمام ذریه او و تمام پیروان او، این‏ها همه دنبال این بودند که اسلام را نگه دارند. اسلام امانت خدا است. پیغمبر اسلام(ص) مکلف است که این امانت را حفظ کند و از روزى که این امانت را به دست او دادند تا روزى که رحلت فرمودند، در تمام اوقات دنبال همین مقصد بودند و هیچ روزى و هیچ آنى، یک سستى نعوذبالله به خودش راه نمى‏دادند. اولیا ما هم همه اینطور بودند، پیروان پیغمبر(ص) (هم) باید اینجور باشند. ما که ادعا داریم پیرو هستیم، ما که ادعا داریم که دنباله‏رو اولیا و انبیا هستیم، ما هم باید اینطور باشیم. شما به صدر اسلام و مجاهدت پیغمبر عظیم‏الشان(ص) و یاران بزرگوار او نظر کنید که با چه زحمات و کمبودهایى مواجه بودند و چگونه با نثار جان و خون، اسلام را به ثمر رساندند.

فاستقم کما امرت و من تاب معک در دو جاى قرآن (آمده) است؛ یکى در شورا و یکى در هود. در روایت وارد شده است که نبى اکرم(ص) فرمود: «شیبتنى سورة هود لمکان هذه الایة»؛ در سوره شورا امر شده است که پیغمبر(ص) استقامت کند، (ولى) در سوره هود امر شده که پیغمبر(ص) و امت استقامت کنند. خداى تبارک و تعالى، استقامت امت را هم در سوره هود (از پیامبر) خواسته است. همین آیه است که پیغمبر(ص) مى‏فرماید مرا پیر کرد، براى این‏که امرِ مشکل و مهمى است، براى آن‏که خداى تعالى، استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم آن داشت که ماموریت انجام نگیرد و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت؛ استقامت کن و همه کسانى هم که همراهت هستند، استقامت کنند، اگر ببینید که در بین توده‏هاى مردم، در بین اشخاص، دلسردى براى این نهضت پیدا مى‏شود، بدانید استقامت (در) کار نیست یا دارد از دست مى‏رود. کارى بکنید که این توده‏هاى مردم استقامت داشته باشند در این نهضتى که کرده‏اند. این نهضت یک امر الهى است و خدا فرموده است: «فاستقم کما امرت و من تاب معک». ما باید آن مقاومت و روح اسلامى را حفظ کنیم و آن سختى‏ها که به خود پیغمبر اسلام(ص) وقتى که در مکه و مدینه بودند و بر حضرتش گذشته است، به یاد آوریم. باید فکر کنیم که پیغمبر(ص) چه کرده است، او یک بشر است، اما وظیفه دارد و خدا به او امر کرده است که باید استقامت کنى. همانطور که پیغمبر(ص) به استقامت و مقاومت مامور است، هر کس که همراه او است و به او گرویده است، ماموریت دارد استقامت کند؛ «فاستقم کما امرت و من تاب معک».

استقامت کنیم تا اسلام و عدالت استقرار یابد  ما باید دائما پیغمبر اکرم(ص) را به یاد بیاوریم، پیغمبر اکرم(ص) قیام کردند، پایدارى کردند، زحمت‏ها را متحمل شدند، در مکه با آن‏ همه زحمت مواجه شده و در محاصره شعب آن همه رنج کشیدند و بعد در مدینه، تمام ایام زندگى‏شان را با رنج و زحمت تمام کردند و حضرت(ص) حتى در بستر بیمارى به جیش اسامه دستور حرکت دادند. ما هم تا آخر، زحمت‏ها و رنج‏هاى توطئه ابرقدرت‏ها را باید تحمل کنیم. ما موظف هستیم تا امر الهى را انجام دهیم. پس، از سختى‏ها نباید هراس داشته باشیم. آیا پیغمبر اکرم(ص) در مقابل سختى‏ها عقب‏نشینى کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیا و پیغمبر اکرم(ص) را انجام مى‏دهیم، باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‏ها کوتاه گردد .
از رسول خدا(ص) تبعیت مى‏کنیم‏  راه حق گرفتارى دارد، هر راه حقى مشکلات دارد، مشکلات پیغمبر(ص) از مشکلات ما زیادتر بوده است، مشکلات امیرالمومنین(ع) از مشکلات ما بیشتر بوده، گرفتارى آن‏ها از گرفتارى ما بیشتر بوده، آن‏ها از دوستانشان مخالفت دیدند، این دسته‏اى که در صفین قیام کردند در مقابل حضرت امیر(ع) و ایستادند و شمشیر کشیدند به روى حضرت(ع)، این‏ها از دوستان حضرت(ع) بودند، مخلصین حضرت بودند. شاید گرفتارى حضرت از مخلصینش بیشتر بود (تا) از سایرین. امام حسن(ع) آنقدر گرفتارى که از این دوستان و اصحابش داشت، از دیگران نداشت. اصحابى که توجه نداشتند که امام زمانشان روى چه نقشه دارد عمل مى‏ کند ، با خیال کوچکشان، با افکار ناقصشان در مقابلش مى‏ایستادند و اذیتش کردند. ما از رسول خدا(ص) تبعیت مى‏کنیم، آن‏ها هم تحمل مشاق زیاد کردند، مشقت‏هایى که براى ما شاید ممکن نیست که تحمل کنیم. این‏قدرى که پیغمبر خدا(ص) تحمل مشقت براى خدا کرد، ما نمى‏توانیم، لکن ما هم که قطره‏اى هستیم از این دریاى بى‏پایان، به اندازه یک قطره، یک ذره مى‏توانیم فداکارى کنیم، باید فداکارى کنیم.

سیاستمداری پیامبر(ص)  در عرف جهانی امروز «سیاست ‏» را به معنای نیرنگ و دروغ برای ‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف می ‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت ، به معنای «اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن» است . خداوند متعال پیامبر خاتم (ص) و جانشینان بر حق ایشان ، ائمه معصومین را از بهترین سیاستمداران شمرده است . در «زیارت جامعه»، در وصف ائمه ‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده است: و ساسه العباد فضیل بن یسار می‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که به بعضی از اصحاب خویش فرمود: خداوند عز و جلّ پیغمبرش را تربیت ‏کرد و نیکو تربیت فرمود. چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: انک لعلی خلق عظیم، تو بر اخلاق عظیمی استواری. سپس امر دین ‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به ‏عهده بگیرد، سپس فرمود: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر7)، آنچه را رسول خدا برای شما آورد، بگیرید، (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرد، خود داری نمایید. رسول‏ خدا (ص) استوار ، موفق و مؤید به روح القدس بود و نسبت‏ به سیاست ‏و تدبیر خلق ، هیچ گونه لغزش و خطایی نداشت و به آداب خدا تربیت‏ شده بود... .

                                       دعوت عملی پیامبر(ص)

روزی آدم بی ادبی وارد مسجد شد و آن هنگامی بود که رسول اکرم(ص) با جمعی نشسته بودند. ایستاد و با کمال بی ادبی آن حضرت را با اسم صدا زد و گفت: ای محمد! تو جادوگر دروغگویی هستی! من زیر این آسمان از تو دروغگوتر سراغ ندارم. اگر نمی ترسیدم از اینکه خاندانم مرا عجول بدانند، هم اکنون تو را با همین شمشیر می کشتم و آیندگان را از شر تو نجات می دادم. یکی از اصحاب از جا پرید تا او را تنبیه کند. رسول اکرم(ص) فرمود: بنشین کاد الحلیم ان یکون نبیاً حلم و بردباری، تالی مرتبه نبوت است. آرام باش و بنشین. آن گاه خودش با لبخندی توأم با لطف و عنایت و محبت به صورت او نگاه کرد و فرمود: یااخا بنی سلیم ای برادر بنی سلیم! او از قبیله بنی سلیم بود و شاید رسول اکرم(ص) خواست او را با نسبت دادن به قبیله بنی سلیم احترام کرده باشد. آنگاه نفرمود: تو چرا چنینی؟ بلکه فرمود: چرا بعضی با ما این طور رفتار می کنند؟ چرا در مجلس ما به ما هجوم می آورند؟ چرا با خشونت با ما سخن می گویند؟ اینک به تو بگویم: اگر کسی در دنیا مرا بیازارد، بعد از مرگ در آتش سوزان جهنم خواهد بود. بعد از جا برخاست و فرمود: همراه من بیا تا آنچه می خواهی به تو بدهم! حضرت می داند درد او چیست؟ در خانه اش آورد و مقداری غذا و پول به او داد، بعد فرمود: از من راضی شدی؟ گفت: بله راضی شدم جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء خداوند تو را جزای خیر بدهد و برای خاندانت سالم نگه دارد. بعد حضرت فرمود: تو در جمع اصحاب من سخن گفتی که آنها ناراحت شدند.

حال، نزد آنها بیا و همین حرفی که الان به من گفتی آنجا بگو تا آنها هم خوشحال بشوند. گفت: می آیم. رسول خدا(ص) خطاب به اصحاب فرمودند: این عرب از من راضی شده است. آیا اینطور نیست؟ گفت: بله. (جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء) بعد گفت: وقتی که آمدم تو دشمن ترین مردم پیش من بودی و اکنون که می روم محبوب ترین مردم در نزد من هستی. مسلمان شد و رفت. نوشته اند جمع کثیری از قبیله اش هم مسلمان شدند. پس از رفتن او پیامبراکرم (ص) به اصحابش فرمود: مثل من با این مردم، مثل آن عربی است که شترش رم کرده، در بیابان فرار می کرد. مردم می خواستند به او خدمت کنند، از اطراف هجوم آورده و هیاهو می کردند که شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد و می گریخت! آخر صاحبش گفت: ای دوستان! مرا با شترم بگذارید و بروید، من خودم بهتر می توانم آن را رام کنم. بعد قدری علف به دست گرفت و آرام آرام جلو رفت و علف را به شتر نشان داد و شتر هم ایستاد. مرد جلو رفت و افسارش را گرفت و دست نوازش بر سر و صورت و سینه اش کشید و او را خواباند و جهاز بر دوشش گذاشت و سوارش شد... بعد فرمود: اگر من هم شما را به حال خودتان رها می کردم او را می کشتید یا می زدید و از شهر بیرونش می کردید، او هم می رفت و دیگر برنمی گشت و جهنمی می شد. ولی من با یک لبخند و مقداری غذا و چند درهم پول مسلمان و بهشتی اش کردم. آیا این بهتر نبود؟ آری! او حرص بر هدایت مردم دارد، اگرچه از آنها فحش و دشنام بشنود و کتک هم بخورد. - صفیر هدایت، توبه(05)، آیت الله ضیاءآبادی.