جنایات وهابیت. وهابیان خود بدعتگذارند. وحدت شکنان امروز. فتواها
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
بنيانگذار مكتب وهابيت شخصي است به نام «احمد بن عبد الحليم» معروف به« تيميه حراني دمشقي» ( 66-728ق) است او به حدي هتاك بود كه حتي مورد اعتراض شديد علماء و دانشمندان برجسته اهل سنت زمان خود تا عصر حاضر قرارگرفته است . و هم اكنون افكار باطل و انحرافات او در بين امت اسلامي به عنوان شيخ الا سلام رواج داشته و گفتار وي منشاء عقايد وهابيت قرار گرفته است.بعد از وي مروج اين تفكر «محمد بن عبدالوهاب» است كه بعد از پانصد سال در عربستان ظهور كرد و داراي پيرواني شد كه منتسب به عبد الوهاب شدند و به نام «وهابيت» معروف شد .(1115-1206)وهابيت درباره عقايد، چيزي برآنچه ابن تيميه آورده بود نيفزود و فقط بيش از آنچه او شدت عمل به خرج داده بود وهابيان تاكيد ورزيده و سخت گرفتند.
وهابيت براي رسيدن به اهداف شوم خود شيوه هاي متعددي از قبيل تطميع ،تهديد وقتل را در پيش گرفته و مي گيرند و نيز بنيانگذاران و مروجين وهابيت در كتب خود شيوه هاي متعددي براي رسيدن به اهداف خود اعمال كرده اند و تنها خود و كساني را كه از آنان پيروي مي كنند مسلمان مي دانند و كساني را كه از آنان تبعيت نكنند در رديف يهود و نصاري و مشرک و کافر قرار مي دهند. امام خميني قدسسره مي فرمايند:مگر مسلمانان نمي بينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانون هاي فتنه و جاسوسي مبدل شدهاند كه از يك طرف اسلام اشرافيّت، اسلام ابوسفيان، ... و اسلام آمريكايي را ترويج مي كنند واز طرف ديگر سر بر آستان سرور خويش آمريكاي جهانخوار مي گذارند(صحيفه امام ج 21 ص 80). و ميبينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بيپايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآني ميكند و وهابيت، اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويج ميكند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها ميدهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهرهبرداري ميكند(وصيت نامه سياسي و الهي امام).
مقام معظم رهبري نيز در خصوص خطر وهابيت مي فرمايد: از اول، وهّابيّت را براي ضربه زدن به وحدت اسلام و ايجاد پايگاهي ـ مثل اسرائيل ـ در بين جامعه مسلمانها بهوجود آوردند. همچنان كه اسرائيل را براي اينكه پايگاهي عليه اسلام درست كنند، به وجود آوردند، حكومت وهّابيّت و اين روءساي نجد را بهوجود آوردند تا داخل جامعه اسلامي، مركز امني داشته باشند كه به خودشان وابسته باشد و ميبينيد هم كه وابستهاند.الان اين سلاطيني كه در بقعةالاسلام وهّابي هستند، از اينكه به وابستگي و رفاقت و طرفداري خودشان از سياستهاي دشمنان اسلام - يعني آمريكا - تصريح كنند، ابايي ندارند و آن را پوشيده نميدارند با اين حال بايد بگوييم که اصلي ترين دليل عناد اين فرقه انحرافي با اهل بيت(ع) را بايد در جهل و همچنين ارتباط اين فرقه با مراکز غربي که خواهان نابودي اسلام اصيل هستتد بدانيم.
جنایات وهابیت در طول تاریخ
هشتم شوال، سالروز حزنانگيز تخريب بارگاه ائمه بقيع است؛ جنايتي که بيترديد بزرگترين جنايت فرهنگي قرن بيستم به شمار ميرود: .
پيامبر به زيارت بقيع ميرفت
در کتاب «صحيح مسلم» که از کتب اصلي اهل سنت به شمار ميرود، در حديث شماره 974 آمده: رسول الله (ص) آخر شب به بقيع ميرفت، و ميفرمود: "السلام عليکم دار قوم مؤمنين، وأتاکم ما توعدون، غداً مؤجلون، وإنا إن شاء الله بکم لاحقون، اللهم اغفر لأهل بقيع الغرقد".«طبراني» در کتاب "الکبير"، «محمد بن سنجر» در کتاب "مسند" و «إبن شبة» در کتاب "أخبار المدينة" از «أم قيس بنت محصن» که خواهر "عکاشه" بود نقل کرده اند که با حضرت پيامبر (ص) به بقيع رفت. در آنجا رسول الله (ص) به وي گفت: ((يُحشر من هذه المقبرة سبعون ألفاً يدخلون الجنة بغير حساب، وکأن وجوههم القمر ليلة البدر): در اين قبرستان هفتاد هزار نفر دفن ميشوند که بدون حساب و کتاب وارد بهشت خواهند شد و صورت آنان مانند ماه شب بدر است.
اولين کسي که به توصيه پيامبر(ص) در بقيع دفن شد «جناب عثمان بن مظعون» بود که از اصحاب خالص پيامبر(ص) و ارادتمندان اميرالمؤمنين علي(ع) به شمار ميرفت. سپس برخي از شهداي اُحُد در اين محل دفن شدند و بر شرافت آن افزوده شد
مساجد تخريب شده پيروان فرقه ضاله وهابيت علاوه بر قبور ائمه و غيره که در چنين روزي تخريب کردند، تعدادي مسجد از جمله مسجد الکوثر، مسجد الجن، مسجد أبي القبيس، مسجد جبل النور، مسجد الکبش و غيره را نيز به بهانههاي مختلف تخريب کرده و با خاک يکسان نمودند. آنان حتي به قبر «عبدالمطلب» جد حضرت محمد مصطفي (ص) رحم نکردند.
بقيع کجاست؟ تاريخ "بقيع الغرقد" يا "قبرستان بقيع" به دوران قبل از اسلام ميرسد. مردم مدينه قبل از هجرت مسلمانان، اجساد مردگان خود را در دو گورستان "بنيحرام و "بنيسالم" و گاهي نيز در منازل و خانههايشان دفن ميکردند ولي بعد از هجرت مسلمانان به مدينه، بقيع ـ که در نزديکي مسجد و منزل پيامبر(ص) قرار داشت ـ تبديل به قبرستان رايج مسلمانان گرديد.بيت الاحزانمکاني که حضرت فاطمه زهرا(س) در آن براي پدر بزرگوارش(ص) و نيز ستمهايي که بر وي و همسرش رفته بود ميگريست نيز در همين مکان قرار دارد
پيروان مکتب اهلبيت(ع) به دليل آنکه پيکر مطهر چهار امام معصومشان ـ امام حسن مجتبي، امام سجاد، امام محمد باقر،امام جعفر صادق (عليهم السلام) به همراه فاطمه بنت اسد مادر وامالبنين همسر اميرالمؤمنين(ع) و اسماعيل فرزند امام صادق ـ در اين قبرستان مدفون است به آن توجه دارند. ديگر مسلمانان جهان از فرقهها و کشورهاي گوناگون نيز به دليل وجود اين چند قبر و نيز قبور بسياري از خاندان و اصحاب پيامبر(ص) ـ مانند ابراهيم فرزند پيامبر(ص)، صفيه عمه پيامبر(ص)، امهات المؤمنين همسران پيامبر(ص)، دختران يا ربائب پيامبر(ص)، تعدادي از شهداي جنگهاي صدر اسلام و شهداي واقعه حرة ـ به اين مکان توجه ويژه دارند ؛ اما خشونت و جمود وهابيان مانع از بهرهگيري مناسب و آگاهي مسلمانان جهان از تاريخ دينشان ميگردد.
«مالک بن انس» امام مذهب مالکي و «عثمان بن عفان» خليفه سوم هم در اين قبرستان مدفوناند. البته خليفه سوم پس از قتل، در بيرون از بقيع دفن شد اما با گسترش بقيع از سوي «معاويه» هم اکنون در داخل آن قرار دارد.
يوم الهدم در شوال سال 1343 ه.ق. (مي 1925 ميلادي) وهابيان به سرکردگي «عبدالعزيز بن سعود»، پس از پيروزي بر «شرفاي حاکم بر حجاز» و اشغال مکه ، روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند. آنان پس از اخراج مأموران عثماني، در هشتمين روز اين ماه، اقدام به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور آن ـ مانند قبر عمو، پسر و زنان پيامبر اکرم (ص)، قبر امالبنين مادر حضرت ابوالفضل العباس (ع)، قبر اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و بسياري قبور ديگر ـ کردند. آنها حتي قصد داشتند گنبد و بارگاه خود پيامبر (ص) را نيز تخريب کنند که به دلايلي موفق به انجام اين کار نشدند. حمله به مدينه و تخريب قبور مطهر بقيع، تنها دستاندازي آنان به مقدسات اسلامي نبود. بخشي از اين جنايات به قرار زير است:
حمله به کربلاي معلي در ماه ذيالقعده سال 1316 امير سعود در رأس نيروهاي بسياري از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصد عراق حرکت نمود و کربلا را محاصره کرد. سپاه مذکور باروي شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند. مردم کوچه و بازار را به قتل رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند. خمس اموال را خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد (يعني با مردم و اموال کربلا، معمبه کفار را کردند)! مورخان وهابي نوشتهاند: "… گنبد روي قبر (يعني قبر امام حسين ع) را ويران ساختند و صندوق روي قبر را که زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآنهاي نفيس و جز آنها يافتند، غارت کردند و نزديک ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي که قريب به 2000 تن از اهالي کربلا را کشته بودند." پس از تسلط وهابيان بر مدينه آنها ضمن تخريب قبور آثاري که بر روي قبور قرار داشت را نيز از بين بردند. در جريان اين واقعه بارگاه امام حسن مجتبي، امام سجاد، امام محمد باقر و امام جعفر صادق نيز ويران شد
حمله به نجف اشرف سعود بن عبدالعزيز، پس از قتل و غارت در کربلا، متوجه نجف اشرف گرديد و آن را محاصره کرد و تعدادي از مردم نجف را به قتل رساند. نخستين اقدام مردم نجف اين بود که خزانه حرم امير مؤمنان علي(ع) را به بغداد منتقل ساختند تا مانند خزانه حرم نبوي به غارت نرود. پس از آن آماده دفاع از وطن و جان خود شدند. رهبر مردم در دفاع از شهر نجف، عالم بزرگ شيعه «علامه شيخ جعفر کاشفالغطاء» بود که علماي ديگر نيز او را ياري ميکردند. تعداد وهابيان مهاجم به نجف 15000 تن بودند که 700 نفر از آنان به هلاکت سيدند و بقيه به ناچار از شهر عقب نشستند و به غارت نواحي و اطراف پرداختند. اين در حالي است که قرآن مجيد، مسلمانان جهان را به ترفيع و تکريم بيوتي که مرکز حمد و تسبيح الهي است، دعوت مينمايد و ميفرمايد:«في بُيُوتٍ أَذن الله أَن تُرفَعَ» . جلال الدين سيوطي در کتاب «درّ منثور» مينويسد پيامبر اکرم (ص) اين آيه را در مسجد تلاوت کرد. مردي پرسيد مقصود از اين «بيوت» چيست؟ پيامبر (ص) فرمود: « خانههاي پيامبران است». در اين هنگام، ابوبکر در حالي که به خانه حضرت زهرا (س) اشاره ميکرد، پرسيد: آيا اين خانه هم از آنهاست؟ حضرت فرمود: « نعم من افاضلها» (يعني آري از برترين و والاترين آنهاست).
نجف مرقد عسکريين (ع) که اخيراً به دست همين عاملان ويران گشت، خانههاي آنان بود که در آن، امامان و مادر گرامي ايشان، خدا را عبادت کرده و به حمد و ثناي او ميپرداختند. متأسفانه به جاي ترفيع و تعمير، منهدم گرديد. رسم خردمندان جهان، حتي رسم پيروان شرايع پيشين اين بود که قبور بزرگان و پيامبران را تکريم نموده و با ساختن بنا بر قبور آنان، اداي احترام ميکردند و هم اکنون قبر خليل الرحمن در فلسطين اشغالي، و قبور ديگر پيامبران و اوصياي آنان در کشورهاي اردن و سوريه و مصر و عراق گواه اين مطلب است. متأسفانه اعراب نجد، از فرهنگ اسلامي دور بوده و به جاي عمل به آيه «قُل لا اساَلکُم عَلَيهِ أَجراً إلا المَوَدّة فِي القُربي» به دشمني برخاسته و آثار آنان را همراه با آثار دهها وابسته به خاندان رسالت و ديگر بزرگان دين، منهدم کردند.
به عقيده آنها هر کس که وهابي نباشد مشرک محسوب ميشود و بر اين اساس جان و مال و ناموسش مباح است. از زماني که وهابيت توسط محمد بن عبدالوهاب تأسيس شد، تا اين زمان جنايات بسياري توسط آنها انجام پذيرفت. بسياري از زنان و کودکان بي گناه به وضع فجيعي کشته شدند و بسياري از مکانها ي مورد احترام مسلمين در اين راستا تخريب شدند.
وهابیون و بدعت
«بدعت» به معني نوآور يا نوآورده است و در اصطلاح کلام و علوم ديني به «پديد آوردن رسم، آيين يا باوري تازه در دين» گفته ميشود؛ رسم و آيين و باوري که ريشه در قرآن و سنت پيامبر ص و ائمه ع ندارد. چنين رسم و آييني به دو گونه پسنديده و ناپسند تقسيم ميشود. بدعت پسنديده که از آن به «سنت حسنه» تعبير ميشود، رسم و آييني است نيک و ستوده که با قرآن و سنت ناسازگار نيست و با آنکه ريشه در قرآن و سنت ندارد، باعث گمراهي انسانها نميشود. چنين سنتي هيچگونه منع و اشکال شرعي ندارد، بلکه با اصول کلي دين و احاديث و آياتي همچون آيه زير سازگار است: من سنّ سنةً حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها (هر کس سنت نيکويي بنا نهد از پاداش آن و نيز ثواب عملکنندگان به آن بهره ميبرد) اما سنت ناپسند که در حال حاضر به آن بدعت گفته ميشود، رسم و آييني است بد و ناستوده که با قرآن و سنت ناسازگار و در تعارض است و باعث گمراهي انسانها و تباهي انديشههاي ديني مردم ميشود. احاديث فراواني در مذّمت بدعت و بدعتگذار وارد شده . اين نوع از بدعت، پديدهاي است مخالف با سنت، و در واقع افزودن چيزي است در دين که اسلام آن را معتبر نميداند و دين ناب تأييدش نميکند.
اموري که وهابيان از آن با عنوان بدعت ياد مي کنند، مانند زيارت پيامبر و ساخت ضريح بر قبور اولياء و صالحان و ... هيچگونه نهي اي از شارع مقدس نرسيده و نتيجتا هر گونه نهي و تحريم آن امور از جانب فرقه وهابيت بدون دليل بوده و خود اين تحريمها نوعي بدعت آشکار مي باشد. چرا که کاري را که در دين نهي نشده است، نهي کردن و آن را حرام دانستن، بدعت واضح است و مخالفت با کتاب و سنت است. چه آنکه قرآن کريم مي فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (1) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در چيزى بر خدا و رسولش جلوتر نيفتيد (پيشى مگيريد)، و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست! » بسياري از آداب و رسوم رايج در بين ملل مختلف در تعظيم يکديگر مجاز خواهد بود. گرچه اين امور در زمان پيامبرص نبوده و نص خاصي هم درباره اش وارد نشده، مانند بوسيدن دست، از جاي خود بلند شدن و . . .
در بزرگي گناه «تشريع» و «جعل حکم از طرف خود»، همين بس که ذات احديت با لحني هراس انگيز پيامبر را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ (2) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، (پاره اي از سخناني را که ما نگفتيم، به ما نسبت دهد) ما او را با قدرت مىگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم، و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود!
از وهابيان و طرفداران بايد پرسيد اين که مي گوييد هر امر نو وجديدي بدعت است منظور چيست؟ آيا اين سخن شما، هر امر نويي را، حتي آن اموري که داخل در اطلاق يا عموم و فحواي دليل هاي شرعي هست، شامل مي شود يا نه؟ اگر بگوييد: بدعت شامل اموري که ذکر گرديد، نمي شود مي گوييم بنابراين بسياري از مواردي را که به عنوان بدعت هاي رايج در ميان جوامع اسلامي ذکر کرده ايد در حقيقت، بدعت نخواهد بود; زيرا داخل در تحت اطلاقات يا عموم دليل هاي شرعي هستند، مثلا از دليل هاي شرع استفاده مي شود که تعظيم مومن به طور کلي مطلوب و پسنديده است، بر اين اساس بسياري از آداب و رسوم رايج در بين ملل مختلف در تعظيم يکديگر مجاز خواهد بود. گرچه اين امور در زمان پيامبر ص نبوده و نص خاصي هم درباره اش وارد نشده، مانند بوسيدن دست، از جاي خود بلند شدن و ...; زيرا تمام اين امور داخل در عموم رجحان تعظيم مومن هستند. بنابر اين از جا بلند شدن به احترام نام مبارک پيامبر گرامي اسلام ص يا يکي از ائمه ع از همين قبيل است. هم چنين تشکيل اجتماعات در تولدها و وفيات اولياي الهي و ذکر فضايل و مناقب پيامبر ص و اهل بيت آن حضرت داخل در عموم تعظيم نبي ص و اهل بيت نبي ص است و از دايره بدعت خارج است. چرا که خداوند متعال در قرآن کريم، تعظيم و اکرام اولياء و انسانهاي صالح را ممدوح و نيکو دانسته و مي فرمايد: « ...وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ » (3) ...و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست.
از اين آيه شريفه مي توان دريافت که بزرگداشت انبياء و صلحا داخل در عموم «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» مي باشد و تعظيم شعائر و نشانه هاي پروردگار که اولياء الهي نيز در اين زمره اند، ريشه در تقواي قلوب و دلها دارد. چنانکه بجا آوردن نماز در حج و عمره مفرده نزد مقام ابراهيم و سعي ميان صفا و مروه و همينطور رمي جمرات و سنگ پراني به نماد شيطان، سنت هاي حسنه اي هستند که علاوه بر عبوديت و تقرب به خدا به عنوان نکوداشت و پاسداشت ابراهيم خليل الرحمن به دستور خداوند متعال تلقي مي شوند.
صلوات
هم چنين از عام بودن دليل هاي شرعي مانند استحباب گفتن ذکر خدا در هر حالي و استحباب فرستادن صلوات بر پيامبر استفاده مي شود که درود فرستادن بر پيامبر و اهل بيت او و مانند اينها، دلايلي هستند که مقيد به کيفيت خاصي نشده اند (مثلا با صداي بلند باشد يا آهسته) حال اگر کسي در هنگام تشييع جنازه با صداي بلند لا اله الا الله بگويد و يا در مناره مساجد، بر پيامبر اکرم ص و آل او درود بفرستد، هيچ خطايي مرتکب نشده است; زيرا اين امور داخل در عموم «شايسته بودن ذکر خدا در هر حال» و «استحباب صلوات بر نبي و آل نبي» هستند. اگر طرفداران اين ديدگاه بگويند: اين گونه امور، بدعت محسوب مي شود و بايد رفتارها و سکنات کاملا منطبق با آنچه که در زمان رسول خدا ص و صحابه و تابعين مرسوم بوده باشد، پاسخ داده مي شود که در اين صورت بايد استفاده از کليه لوازم و وسايلي که بعد از پيامبر اسلام ص تا به امروز اختراع شده حرام باشد، مانند کليه ماشين آلات و لوازم الکترونيک و غيره که در زمان پيامبر هنوز اختراع نشده بود. در صورتي که وهابيان هم اکنون از اين فن آوري هاي جديد استفاده مي کنند. هم چنين در مسايل عبادي بايد اينان عبادت را با تمام آن خصوصيات که پيامبرص انجام مي داده انجام دهند و بجاي آوردن عبادت، بدون رعايت آن خصوصيات بدعت باشد.
مثلا اگر پيامبر اکرم ص در لباس عربي نماز مي خوانده بايد مردم هم با همان لباس نماز را به جا آورند و خواندن نماز با لباس هاي ديگر باطل باشد! و يا اگر پيامبر ص در هنگام ايراد خطبه هاي نماز جمعه چفيه به سر مي بستند، حتما بايد خطيب با همين هيات خطبه ها را ايراد کند وگرنه، بدعت و حرام خواهد بود. آيا وهابيان به اين لوازم ملتزم هستند؟ اينها در يک تناقض آشکار بين گفتار و کردار گرفتار شده اند. در گفتار مي گويند ما به تمام لوازم اين ديدگاه ملتزم هستيم اما در عمل برخلاف گفتار بالا عمل مي کنند. اين نمودار بدعت هايي است که فرقه وهابيت در دين اسلام پايه گذاري نموده اند که آنها را مشمول اين آيه شريفه مي گرداند که: کاري را که در دين نهي نشده است، نهي کردن و آنرا حرام دانستن، بدعت واضح است و مخالفت با کتاب و سنت است
« وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ»(4) به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود(و چيزى را مجاز و چيزى را ممنوع مىكنيد) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد به يقين كسانى كه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد! علاوه بر قرآن مجيد، روايات زيادي در کتب معتبر اهل سنت نيز در نکوهش بدعت نقل گرديده. از آن جمله در صحيح مسلم از پيامبر گرامي اسلام روايت شده که: فان خير الحديث کتاب الله و خير الهدي هدي محمد و شر الامور محدثاتها و کل بدعة و کل ضلالة في النار (5) بهترين سخن ها پيام خدا و بهترين هدايت سخنان و سنت رسول خداست، و بدترين چيزها، بدعت هايي است که در دين پديد مي آيد و هر بدعتي گمراهي است و سرانجام هر گمراهي آتش است.
نتيجه وهابيان اگر چه مذاهب ديگر اسلامي را بدعت گذار دانسته و به کفر يا شرک متهم مي کنند، خود گرفتار بدعتي بزرگ در دين هستند که با اعتقادات التقاطي و دست بردن در مصاديق حلال و حرام دچار آن گرديده اند. آنچه را که آنان بدعت مي دانند، که يا قرآن کريم به صراحت بدان اشاره دارد و يا در زمره مصاديق عموم و اطلاق آيات قرار مي گيرد. بلکه شايان توجه است که تعاريفي را که اين فرقه از توحيد و لوازم آن ارائه مي دهند، تحريفي است که نسبت به متشابهات در قرآن و سنت ارائه مي دهند، که اين خود بهتاني عظيم و بدعتي بزرگ به شمار مي آيد.
پي نوشت ها: 1- حجرات 1 2- الحاقه 44- 47 3- حج 32 4- نحل 116 5- صحيح مسلم،ج 3 ، ص11،کتاب الجمعه، سنن نسايي ج 3 ص188
وهابيت و جايگزيني بدعتها در عبور از سنتها
يکي از مسائل بحث برانگيزي که وهابيان ادعا نموده و با اين ادعا همه فرق و مکاتب اسلامي غير خود را مشرک دانسته و آنها را از دايره اسلام خارج مي کنند مساله بدعت گذاري و بدعت پذيري در دين است. زيرا آنان معتقدند مردم پس از رحلت پيامبر تا ششصد سال سنتهاي الهي و نبوي را از ياد برده و بدعتهايي خود ساخته را وارد دين نموده و به تدريج از اسلام حقيقي فاصله گرفته اند. اين در حاليست که وهابيان تعريف دقيق و کاملي را از بدعت و سنت ارائه ننموده و به همين دليل در تعيين و تبيين مصاديق بدعت و سنت دچار خطا و اشتباه شده اند. بدعت چيزى است كه (پس از پيامبر) پديد آمده باشد، دليلى حاكى از جواز آن در شريعت يافت نشود; و آن چيزى كه اصل و ريشهاى در دين دارد، بدعت نخواهد بود.
1 ـ تصرف در دين: هر گونه تصرفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيفزايد و يا بكاهد به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خود را به خدا و پيامبر(ص) نسبت دهد.
2 ـ ريشه در كتاب و سنت نداشته باشد: با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، نو آورى هاى مزبور در صورتى بدعت ناميده مى شود كه دليلى براى آن ها در منابع اسلامى به صورت خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد. ولى نوآورى هايى كه مى توان مشروعيت آن ها را از متن كتاب و سنت به نحو خاص و ياكلى استنباط كرد، بدعت ناميده نمى شود. مانند مجهز كردن ارتش كشورهاى اسلامى به وسائل مدرن و سلاحهاى پيشرفته روز كه از عموم برخى از آيات قرآنى استنباط مى شود مانند: (وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِى عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ أنفال60. هر توان و نيرويى كه مى توانيد براى مقابله با دشمن آماده سازيد، و همچنين اسبهاى ورزيده، براى ميدان نبرد تا به وسيله آن دشمن خدا را و دشمن خويش را بترسانيد. سنت در برابر بدعت، عبارت است از چيزى که قرآن بدان دستور داده و يا پيامبر(ص)مردم را بدان هدايت فرموده باشد و نيز با اصول کلى اسلام ناسازگارى نداشته باشد . بدعت، نوعى تصرف در دين، از طريق افزودن يا كاستن شريعت است
بنابراين آنچه قرآن، احاديث و قواعد اصول و فقه بر آن دلالت دارد جزو سنت به شمار مى آيد، يعنى بدعت نيست همچنين تمام امورى که به خودى خود مباح است و هيچ يک از عناوين حرام بر آنها منطبق نمى شود مثل عادات و آدابى که در زندگى بشر از قديم مرسوم بوده مانند جشن ها و عزادارى ها بدعت به شمار نمى آيد البته از سوى ديگر مى توان مراسمات را در حوزه دين بر دو قسم دانست:
1ـ گاهى نص و دليل خاص براى آن وجود دارد، مانند جشن عيد فطر، قربان و... ;
2ـ گاهى دليل خاصى بر آن وجود ندارد بلکه به صورت کلى است که چگونگى انجام آن امور به عرف مردم واگذار شده است مانند تکريم و بزرگداشت پيامبر(ص) اهل بيت، برپايى شعاير الهى و ... . که نمي توان آنها را به عنوان مصاديق بدعت برشمرد.
نتيجه بدعت به هر گونه از نوآوري صدق نمي کند ،و آنچه که قرآن، احاديث و قواعد اصول و فقه بر آن دلالت دارد جزو سنت به شمار مى آيد، بدعت نيست همچنين تمام امورى که به خودى خود مباح است و هيچ يک از عناوين حرام بر آنها منطبق نمى شود مثل عادات و آدابى که در زندگى بشر از قديم مرسوم بوده ، بدعت به شمار نمى آيد.
وهابیان خود بدعتگذارند
افراط در متهم نمودن مسلمانان به بدعت و تفريط در ارائه مباني و ريشه هاي اتهام چيزي است که وهابيت را در پاسخ منطقي به آن عاجز ساخته و به جاي گفتگو و پاسخ به شبهات وارده بر دلائل بدعت، انبوهي از خشونت هاي کورکورانه را به اين بهانه در امت اسلامي رقم زده است.
متفکر و انديشمند اهل سنت محمّد بن علوي مالكي در كتاب «التحذير من المجازفة بالتكفير» در مخالفت با تکفير افراطي وهابيان مينويسد: «ما به كساني مبتلا شدهايم كه در توزيع كفر و شرك و صادر كردن احكام با القاب و اوصاف غير صحيح تخصص دارند، اوصافي كه لايق مسلمان شهادت دهنده به توحيد و نبوّت پيامبر اسلام ( ص) نيست، مثل اينكه برخي از آنان به افرادي كه مخالف خود در رأي و مذهب ميباشند عنوان تحريف كننده دجال شعبدهباز بدعتگذار و در آخر مشرك و كافر را اطلاق ميكنند. از بسياري از سفيهاني كه خودشان را به عقيده نسبت ميدهند شنيدهايم كه چگونه امثال اينگونه الفاظ را بيضابطه و بطور گسترده، به كار ميبرند. و حتي برخي از آنها پا از اين فراتر نهاده و بر مخالف خود عنوان: (دعوت كننده به شرك و گمراهي در اين زمان، و ... را به كار ميبرند. از برخي سفيهان ميشنويم كه به صورت گسترده امثال اين دشنامها و فحشها و الفاظ قبيح را به كار ميبرند، الفاظي كه تنها از افراد كوچه و بازار صادر ميشود، كساني كه اسلوب و روش دعوت و طريقه ادب در مناقشه را به خوبي نميدانند...(1)
وي در کتابي به نام «منهج السلف في فهم النصوص» بدعت از ديدگاه وهابيان را مورد نقد قرار داده و مي گويد: اينكه پيامبر (ص) يا سلف صالح اين كار را انجام نداده دليل نميشود، بلكه عدم دليل حرمت است، و دليل تحريم به ورود نصّي است كه دلالت بر نهي از انجام شيء يا انكارِ كاري از مشرّع اعظم (ص) دارد يا از كساني كه جانشين آنان بوده كساني كه سنّت و روش آنها همان سنّت و روش رسول خدا (ص) بوده است..«... و نيز برخي از تندروها در اين زمينه زيادهروي کرده اند، به اين استدلال كه پيامبر (ص) اين عمل را انجام نداده و نيز خلفاي راشدين چنين نكردهاند، و اين حرف از آنان، ناداني گستردهاي است كه ناشي از عقل مريض است؛ زيرا ترك يك عمل از آنان گاهي به جهت عذري است كه براي آنان در آن وقت پديد آمده است، يا به جهت آن است كه بهتر از آن را ملاحظه كرده بودند، يا آنكه درباره آن هيچ كس چيزي نميدانست.»
اين انديشمند مسلمان در کتاب خود مي گويد: جمود فکري و سطحي نگري وهابيان آنقدر زياد است، که رفتار و گفتار آنان، تناقضي آشکار را به نمايش مي گذارد. از سويي مفتيان وهابي به نام بدعت، مسلمين را کافر دانسته و آنان را با بهانه هاي واهي، واجب القتل مي دانند. از سويي ديگر با افتخار صليب را که علامت کفر و الحاد است از رئيس جمهور آمريکا به عنوان هديه پذيرفته و آن را به گردن خويش مي نهند. از سويي مفتيان وهابي عمل کردن به سنت و سيره متشرعه مسلمين را بدعت نام نهاده و از سويي ديگر بدعتهايي در اصول و فروع دين مي گذارند که هر انسان عاقلي با شنيدن استدلال ها و فتاواي مفتيان آنها حکم به نقص عقل و يا عقب ماندگي فکري و تمدني آنها مي کند، که بدعت هايي که وهابيان تاکنون در دين از خود ابداع کرده اند، از صدر اسلام تا کنون، بجز در اسرائيليات و آنچه يهوديان به عمد در اسلام وارد نموده اند، در هيچ جاي ديگري يافت نمي شود.
شيخ محمّد بن علوي مالكي در ادامه گفتار خويش در کتاب منهج السلف في فهم النصوص مي نويسد: از نظريات اين انديشمند مسلمان ، مي توان دريافت که وهابيان با تصورات موهوم و خودساخته و دلائل سطحي در برخي از اعتقادات و احکام الهي تصرف نموده وبا موضع گيريهاي عجيب، بدعت هاي تازه اي را به نام دين بر امت اسلامي تحميل نموده اند. که اين مهم گوياي تناقضي آشکار در انديشه و عملکرد وهابيت است. دستاويز حکم آنان نيز سابقه نداشتن اين افعال در سيره رسول خدا (ص) است. البته طبيعي است اين افراد امور دنيايي را از اين قاعده استثنا ميکنند و بهرهمندي از خودروهاي گرانقيمت، خانههاي فاخر و زندگيهاي مرفه و نيز سخن گفتن کارشناسانه درباره امور دنيايي و تلاش براي رسيدن به بهرههاي دنيايي بيشتر را از مصاديق حکم خود نميدانند!
نتيجه وهابيت مانعي عظيم و دشمني خطرناک در برابر پايايي و پويايي دين مبين اسلام به شمار مي رود، چرا که به بهانه بدعت قتل و کشتار بي رحمانه اي از آنان در دل تاريخ به جاي مانده که غارت و خونريزي اهل کربلا و نجف و همچنين حمله و کشتار اهل طائف، و حجاج يمن، را مي توان به عنوان نمونه اي کوچک از اقدامات آنان برشمرد. از سويي ديگر همگرايي با کفار مسيحي و يهودي و برقراري ارتباط دوستي با آنان و موضع گيريهاي همسو، از جمله موارديست که بايد در آنها تامل و تفکر کرد.
پي نوشت ها: 1- التحذير من المجازفة بالتكفير، محمّد بن علوي مالكي، صص 8ـ9. 2- منهج السلف في فهم النصوص، ص 412. 3- . منهج السلف في فهم النصوص، ص 426.
وهابیت و بدعت های رایج
در این نظر مفهوم بدعت به شدت توسعه داده شده و با تنگ نظری خاصی بسیاری از مسلمانان و فرق اسلامی را بدعت گذار و منحرف دانسته و تنها خود را از این اتهام مبرا می داند. در میان مذاهب و مکاتب اسلامی صرفا در وهابیت این تنگ نظری دیده می شود که نشان از انحراف شدید آنها از مذاهب اسلامی و زاویه شدید با دیگر مسلمانان است . کسانی که انگشت اتهام بدعت را به سوی مسلمین نشانه می روند همان کسانی هستند که داعیه دار اندیشه های سلفی گری و وهابیت می باشند که بر ابو محمد حسن ابن علی بربهاری، ابن تیمیه حرانی، و محمد ابن عبدالوهاب از شاخص ترین رهبران این جریان فکری می باشند.
1. ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری دانشمند معروف حنبلی قرن چهارم، افکارش را در کتابی به نام السنة بیان کرده و متن کامل آن را قاضی ابی الحسین محمد بن ابی یعلی در طبقات الحنابله (1) نقل کرده است.
وی هرگونه بحث و تفکر در ذات و صفات خدا را بدعت دانسته و نوشته است: بدان آنچه که فرقه جهمیه را در گمراهی و هلاکت انداخت، به این دلیل بود که آنان درباره خدا تفکر می کردند. (2) هم چنین معتقد است که خداوند را در قیامت با چشم سر می توان دید. (3) وی شیعیان را نیز به جرم ایمان به رجعت و علم غیب برای امامان تکفیر، و آنان را متهم می کند که معتقدند علی بن ابی طالب زنده است و قبل از قیامت رجعت می کند. (4) این سخن نشان می دهد که وی تصور درستی از رجعت نداشته است. رجعتی که شیعیان و برخی از دانشمندان اهل سنت به آن معتقدند، رجوع به دنیا بعد از مرگ است. درباره علم غیب امامان نیز باید گفت که شیعه براساس آیات متعدد قرآن (5) و روایات متواتر (6) به علم غیب معتقد است.
بربهاری در فروع دین بر سه نکته تاکید دارد و احیای دین را منوط به رعایت این سه نکته می داند. (7)
1- پرهیز از بدعت، واژه بدعت در این اثر فراوان به کار رفته است. به گونه ای که شاید کمتر صفحه ای یافت شود که در آن واژه بدعت چند بار به کار نرفته باشد. وی در این باره نوشته است: از نوآوری های کوچک در کار دین بپرهیزید; زیرا همین بدعت های کوچک، اندک اندک پا می گیرد، بزرگ می شود و . . . و در پایان به دینی مبدل می شود و مردمان زیادی بدان می گروند.(8) وی نوشته است: «هرگونه علمی که بندگان از علوم باطنی ادعا کنند که در کتاب و سنت یافت نشود، بدعت و گمراهی است و کسی حق ندارد بدان عمل، و مردم را به آن دعوت کند (9)
2- پرهیز از عمل به رای و قیاس : «یکی از اسباب نابودی و گمراهی جهمیه این بود که قیاس را وضع کردند و دین خدا را طبق رای خود قیاس می کردند و در نتیجه، به سوی کفر روشن کشیده شدند.(10)
3- مسلمانان را به بازگشت به دین عتیق به گونه ای که در روزگار سه خلیفه اول رایج بود، فرا می خواند. (11) ابن تیمیه نیز که یکی از شارحان افکار حنبلیان و به ویژه «بربهاری» است، همانند بربهاری احیای دین را در دو بخش اصول وفروع بر دو اصل مبتنی می داند:
نخست: پیروی از سلف
دوم: اصل عدم تاویل «بعضی از جهال می پندارند راه سلف درباره فهم صفات و اسمای خدا سالم تر است ولی راه خلف و متاخران استوارتر و علمی تر. اما بیشتر اینان بدعت گزار و منحرف اند; زیرا راه فیلسوفان را بر راه سلف صالح ترجیح می دهند (12) وی براساس این دو اصل، همه صفات افعالی که در قرآن ذکر شده و حاکی از جسم بودن و قابل مشاهده بودن خداوند برای بشر است صحیح دانسته و تاویل آن ها را روا نمی داند; مانند اثبات دست برای خدا (13) جلوس خدا بر عرش (14) و دیدن خدا در آخرت (15) و . . . وی با تکیه بر این دو اصل در بخش توحید صفاتی نه تنها موجب احیای افکار دینی نشده بلکه سر از شرک و تجسیم درآورده است. افکار وی در بخش توحید افعالی و عبادی نیز بسیار خشک و غیرقابل انعطاف است و اختلاف نظری که او در این بخش با سایر مذهب های اسلامی داشت منشا تکفیرها، طعن ها و اتهامات گوناگون وی به سایر مذهب های اسلامی گردید. به عقیده وی درخواست شفاعت از اولیا و استعانت از غیرخدا، نذر برای غیرخدا و . . . را شرکت و بدعت معرفی کرده است(16)
این جریان فکری توسط محمد بن عبدالوهاب به عنوان یک مذهب و شیوه خاص در جامعه پیاده شد. وی با استفاده از موقعیت به دست آمده تلاش در پیاده کردن افکار ناصحیح خود را مغتنم شمرد و آن ها را در منطقه حجاز به مورد اجرا گذاشت.
بدین سان بود که مشاهد انبیا و اولیا را تخریب، و همه آثار باستانی و فرهنگی و مذهبی منطقه حجاز را نابود کرد. محمد بن عبدالوهاب همانند اسلاف خود، احیای دین را شعار خود قرار داد و بیشتر مباحثش درباره بدعت زدایی در مساله توحید بود. وی معتقد است: «کفار زمان پیامبر به خالق بودن و رازق بودن الهی معتقد بودند و مشکل آنان تنها در توحید الوهی بوده است و آن این است که جز خدا را نباید خواند و به غیر او نباید دل بست. خدایی جز او نیست و شریکی ندارد. نباید پیش غیر او استغاثه نمود و برای غیر او قربانی، یا نذر کرد، چه آن غیر، ملک مقرب باشد یا نبی مرسل. کسی که به غیر خدا استغاثه کند به تحقیق کافر شده و کسی که برای غیرخدا ذبح و قربانی نماید، همانا کافر شده است(17) وی معرفت و شناخت شرک را در پرتو شناخت چهار قاعده میسر دانسته که عبارتند از:
1- کافرانی که پیامبر با آنان به مبارزه برخاست، همه به خالق، رازق، محیی و ممیت بودن خدا اعتراف داشتند(18)
2- کافران، بت ها را وسیله قرب به خدا قرار داده بودند(19)
3- مشرکان هنگام بعثت پیامبر، موجودات مختلفی را می پرستیدند; از آن جمله خورشید و ماه، (20) بندگان صالح، (21) ملائکه، انبیا و پیامبران، درختان و جمادات(22)
4- مشرکان زمان ما، شرکشان از شرک مشرکان صدر اسلام بزرگ تر است; زیرا آنان تنها در هنگام آسایش غیرخدا را میخواندند ولی اینان در همه حال غیرخدا را می خوانند(23)منظور وی از مشرکان زمان ما، تمام فرقه های اسلامی غیر از طرفداران مذهب حنبلی است و شاهد این مدعا این است که وی در کتاب مجموعة التوحید بسیاری از مراسم رایج میان مسلمانان را شرک قلمداد کرده است که برای نمونه عنوان های چند باب از ابواب کتاب مجموعة التوحید را نقل می کنیم:
نذر برای غیرخدا شرک است. استغاثه به غیر خدا و کمک خواستن از غیرخدا شرک است. خواندن غیرخدا شرک است. بستن نخ به حلقه های ضریح برای بر طرف کردن بلا شرک است. پرستیدن خدا در کنار قبر بنده صالح شرک است و ... . با این بهانه «محمد بن عبدالوهاب، از صلوات به پیامبر گرامی ص در شب های جمعه منع کرده بود و نیز دستور داده بود با صدای بلند، بالای مناره بر پیامبر ص درود نفرستند و برای همین جهت، مۆذن کوری را، که مردی شایسته بود و با صدای خوبی اذان می گفت کشت; چون به او گفته بود که بالای مناره، بعد از اذان، درود بر پیامبر ص نفرستد و مرد مۆذن، به دستور او توجهی نکرده و بر پیامبر ص درود فرستاده بود. از این رو، دستور داد او را بکشند و گفت: گناه صدای ساز و آواز در خانه زنان بدکار، کمتر از کسی است که بالای مناره ها درود و رحمت بر پیامبر بفرستد(24)
سلیمان بن سحمان النجدی، نواده محمد بن عبدالوهاب، نیز در مورد بدعت های رایج در میان مسلمانان نوشته است: «محراب های چهارگانه در مسجدها که برای هر یک از امامان چهار مذهب [حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی] ساخته می شود، بدعت است. هم چنین خواندن قرآن با صدای بلند، درود فرستادن بر پیامبر اسلام ص خواندن ذکر یا دعایی بعد از اذان و در شب جمعه و شب های ماه رمضان و شب عید فطر و عید قربان، تشکیل اجتماع برای بزرگداشت تولدها و وفیات بزرگان دین و خواندن قصیده های مولودیه با لحن های مخصوص، مخلوط کردن شعرها با درود بر پیامبر و با ذکرها و قراءت قرآن و خواندن آن ها بعد از نماز تراویج، تسبیح به دست گرفتن برای گفتن ذکر، بلند کردن صدا به ذکر «لا اله الا الله» هنگام تشییع جنازه و هنگام پاشیدن آب روی قبر، پوشیدن لباس های بلند درویشی، آویختن شمشیر و پرچم در حسینیه ها و مکان هایی که مجالس برپا می شود. طنبور و دایره زدن و هر چه مانند این ها، صدا داشته باشد مانند: شیپور، تکرار لفظ جلاله و اسمای دیگر خدا و . . . بدعت شمرده می شود.(25) که این اعتقادات به ریخته شدن خون هزاران مسلمان در طول تاریخ ،منجر شد.
نتیجه اگر دیدگاه تنگ نظرانه وهابیت را بپذیریم و با چنین دید بسته ای به احکام شرع نگاه کنیم نباید هیچ تغییری در زندگی دینی و دنیایی مسلمانان بپذیریم. باید با همان لباس صدر اسلام نماز بخوانیم، همان فکرهایی که آنان به ذهنشان می رسید به ذهن ما برسد و همان گونه که آنان به زنده ها یا اموات خود احترام می گذاشتند ما هم ادای احترام کنیم. واضح است که این طور دینداری به نظر هیچ عالم دینی صحیح نیست. علمای شیعه و تمام فرق دیگر اهل سنت با این جمودها و زیاده روی ها مخالفت کرده و به نقد آن در کتب خود پرداخته اند.
پی نوشت: 1- طبقات الحنابله ، ج 2، ص 18- 44 2- همان، ج 2، ص 29- 30 3- همان، ص 30 4- همان، ج 2، ص 41 5- آل عمران179; جن 26; یس 12; حاقه 30; حدید 23 6- . اثبات ولایت ورساله علم غیب، ص 318 7- همان 8- طبقات الحنابله، ج 2، ص 1 9- همان، ص 35 10- العقیدة الحمویة الکبری، ضمن مجموعة الرسائل الکبری، ج 1، ص 427 11- مائده 64 12- اعراف 54 13- منهاج السنة النبویه، ج 1، ص 215 14- مجموعه رسائل الدنیه و السلفیة ، ص 27. 15- همان، رساله خامسه، ص 153 16- زمر آیه 3 17- فصلت 37 18- سبا 40 و 42 19- مائده 116 20- اعراف 138 و140 21- عنکبوت 65- 66 22- مجموعة التوحید، رساله اولی، ص 73 23- مجموعة التوحید، ص 16 و24 و36 24- خلاصة الکلام، ص 230 25- مجموعة التفسیر، ابن تیمیه، ص 340
واكاوي انديشه هاي وهابيت در شبهه افكني اعتقادي
مهدويت؛ آماج حملات وهابيون اعضاي فرقه بهاييت و وهابيت در مناطق محروم و مستضعف بعنوان سركشي، رسيدگي، اشتغال و درمان مراجعه كرده و تلاش مي كنند تا با نفوذ در افراد اعتقادات و باورهاي اسلامي آنها را مخدوش كنند. در طول تاريخ ظهور بهائيت، اين فرقه الحادي غيبت امام عصر(عج) و حضور ايشان را مورد هجمه قرار مي دهد، مشكل سازترين عامل فعاليت وهابيون هم در همين موضوع خلاصه مي شود. عصام العماد اسلام شناس برجسته تاريخ اسلام كه پيش از اين وهابي بوده است به چهار محور مشكلات ايجاد شده از سوي وهابيون اشاره داشته و اين محورها را موضوع امامت حضرت علي (ع)، شبهه در بحق بودن قيام امام حسين(ع)، توسل و زيارت ائمه اطهار و در نهايت نفي مهدويت مي خواند. راه اندازي مباحث اقتصادي و سوء استفاده از فقر مالي و اجتماعي در برخي مناطق جنوب و جنوب شرقي كشور يكي از آسيب ها است كه از طريق دلارهاي نفتي عربستان و حمايت قطر و امارات همچنين دول غربي پديد مي آيد. بي نظمي، اختلال، شورش، تشنج و اقدامات تروريستي از قبيل انفجار مسجد علي بن ابيطالب(ع) و كشتار بي رحمانه مردم بيگناه از سوي گروه ريگي يكي از برنامه هاي وهابيون بود كه از اين پس به شكل ديگري ظاهر خواهد شد.
وهابيت، صدور قطعنامه و جنگ نرم تفرقه و اختلاف افكني ميان تشيع و اهل سنت از ديگر اهداف وهابيون است. تنوع اقوام باعث شده وهابيون به فكر نفوذ بيافتند و با اين تصور كه تنوع قومي خلاء هايي هم در بر دارد سعي مي كنند تشتت آراء ايجاد كنند. البته همه فعاليت هاي وهابيون با همكاري سازمان سيا و غرب براي دستيابي به ذخائر نفت صورت مي گيرد. آمريكا در قبال برخي كشورهاي خاورميانه سياست تغيير رفتار را در پيش گرفته است بنابراين رفتاري كه براي ايران در نظر دارد اعمال فشار مستقيم نيست. به چالش كشيدن امنيت داخلي با استفاده از جنگ نرمي كه وهابيون راه انداخته اند به همراه صدور قطعنامه عليه ايران ابزارهاي جديد دشمني غرب با ايران است. به اعتقاد كارشناسان، امروز در دنيا، ديگر زمان برخورد نظامي، سپري شده و نبايد سردمداران آمريكا اين فكر را در سر بپرورانند كه با تشكيلات نظامي بتوانند بر يك كشوري مسلط شوند.
اگر آمريكا مي خواهد بر جهان استيلاء يابد و در خاورميانه موفق شود و ليبراليسم آمريكائي را در جامعه پياده كند، هيچ راهي ندارد جز از طريق برخورد تمدن و تهاجم فرهنگي. وهابيون حتي توانسته اند در تهران هم جلساتي داشته باشند اما همانند غرب كشور در مركز هم توفيق زيادي كسب نكردند و شكست خوردند. جريان سلطه علاوه بر استفاده از خلاء ها در هر منطقه اي به شكل خاصي عضوگيري مي كنند. دول غربي سياست هاي اسلام ستيزي را در مناطق محروم با فرقه وهابيت و استان هاي مرفه را با ترويج عرفان هاي كاذب يا رواج مسيحيت و آيين هاي شرقي و بودايي اجرا مي كنند. شهرت طلبي و منفعت اقتصادي و مالي تنها انگيزه اي است كه شيوخ وهابي را به فعاليت وهابي گري ترغيب مي كند البته در اين ميان استعمار هم به اهداف سياسي و اقتصادي اش مي رسد. وهابيون به دليل تغذيه مالي و فكري غرب به انواع امكانات مجهزند و براي به روز كردن فعاليت ها به فضاي مجازي و اينترنت هم راه يافته و وبلاگ و سايت دارند.
تشويق به ازدواج مكرر و نسل آوري افزايش جمعيت اهل تسنن ديگر سياست خصمانه وهابيت عليه شيعه است. اگرچه در ظاهر افزايش جمعيت مسلمانان امري مهم تلقي مي شود اما زياد شدن جمعيت اهل تسنن با عقايد وهابي در مقابل شيعياني كه امروز اكثريت قريب به اتفاق تمامي استان هاي كشور را در دست دارند پديده اي قابل توجه است. اين فرقه به صورت رسمي و غيررسمي تبليغ مي كنند كه حداقل دو زن و بيست بچه داشته باشيد. خودشان در سخنراني ها تصريح مي كنند كه با اين كار مي خواهند به مرحله اي برسند كه ايران به كشوري سني مذهب تبديل شود. با تبليغ داشتن چهار زن و تكثير نسل در ميان اهل تسنن مي خواهند بافت جمعيتي استان هاي كشور را تغيير دهند. مهاجرت اهل سنت به شهرهاي شيعه نشين براي تغيير بافت جمعيتي انكار ناپذير است. و هرگز نبايد فراموش كرد كه وهابي ها اطاعت از حاكم شيعه را حرام، كشتن شيعه را واجب و استفاده از هر ابزاري براي مقابله با شيعيان را مباح و باعث ثواب مي دانند.
علي رغم اهتمام جنبش هاي فعال زنان و حاميان فمينيست در ايران هيچگاه شاهد اعتراض اين طيف به فعاليت هاي وهابيون در نفي آزادي زنان و پايمال كردن حقوق آنها نبوده ايم. وهابيون در آراء و اعتقادات خود به زن به عنوان يك ابزار و كالاي مصرفي مي نگرند. حتي در عربستان تاكنون شاهد حضور يك زن در پارلمان اين كشور يا در كسوت وزير نبوده ايم. ممنوعيت صدور گواهينامه را هم ديگر نشانه پايمال كردن حقوق زنان مي توان برشمرد. حتي زنان در عربستان سعودي حق ندارند در صندلي جلوي اتومبيل بنشينند. در كويت هم امثال اين وضعيت را شاهديم و تا سال 2005 نماينده زن نداشتند و اكنون فقط يك نفر نماينده خانم دارند.
چرا بايد حقوق زنان و دختران در كشوري مثل كويت كه ادعاي آزادي در آن نقل محافل بشردوستانه است، پايمال شود. و يا به اين علت كه وهابيون مخالف تحصيل دختران دانش آموز و دانشجو هستند دختران را مسموم كنند تا مانع مدرسه رفتنشان شوند، اما واكنشي از جانب اين فعالان صورت نمي گيرد.
تبليغ عليه روحانيت و مرجعيت شگرد آمريكا و انگليس و ديگر سردمداران غربي براي پيروزي بر شيعيان است . اين فرقه با برگزاري كلاس هاي آموزشي نماز و قرائت قرآن كريم جذب اوليه را انجام مي دهد اما در قالب كلاس هاي آموزشي تفسيرهاي خود را مطرح مي كنند. فرقه اي كه خود را برحق مي داند، معتقد به كشتار شيعه است و هدف گسست اتحاد ميان شيعه وسني را دنبال مي كند . هدفي كه وهابيت دنبال مي كند الحاد، تفرقه و بي ديني است . حين ورود به مسجدالنبي اظهار مي كند كه من خدارا شاكرم كه چشمانم را از من گرفت تا به قبر پيامبر(ص) چشمم نيافتد و نمازم را فقط براي اينكه اينجا مسجد است مي خوانم، بدون اينكه اين وهابي احترامي براي رسول خدا(ص) قايل باشد و يا با صدور فتواهايي اهرم اسلام ستيزي شده اند و به اعتقادات شيعه و حتي اهل تسنن بي احترامي مي كنند .
جواب حلّي و استدلاليوعده مغفرت و آمرزش: بايد دانست و عدهء عفو و گذشت و آمرزش گناهان وقتي انسان را بر انجام گناه جسور و بيباک ميسازد که به صورت مطلق و قطعي و بدون هيچ قيد و شرطي داده شود. امّا اگر مشروط به شرايط و مقيّد به قيودي گردد که ممکن است همه کس آنها را نداشته باشد، و از طرفي تحصيل آن شرايط نيز چندان آسان و ممکن نباشد، در اين صورت چنين وعدهاي هرگز سبب جرأت بر گناه نخواهد شد. به عنوان مثال درست است که در بعضي آيات، وعده مغفرت و آمرزش به توبهکنندگان داده شده است (نساء 31)، اما در اکثر قريب به اتفاق همين آيات، شرايطي براي پذيرش توبه ذکر گرديده است که هيچ گنهکاري نميتواند با قاطعيّت ادّعا کند که آن شرايط را داراست و يا تا پايان عمر آنها را تحصيل خواهد کرد و با شرايط کامل، قبل از مرگ توبه خواهد نمود!چرا که:
اوّلا: تحصيل آنها چه بسا کار بسيار مشکلي باشد مانند ادا کردن تمام حقوقي که ممکن است از ناحيه مردم به گردن داشته باشد.
ثانيا: وقوع مرگ هرگز وقت و زمان خاصي ندارد تا انسان خاطرش آسوده باشد که قطعا قبل از فرا رسيدن مرگ قادر بر تحصيل شرايط و انجام توبه خواهد بود.
ثالثا: يکي از شرايط پذيرش توبه، پشيماني و ندامت واقعي از گناه است. کسي که به اميد توبه در آينده نسبت به ارتکاب گناهان و معاصي اقدام ميکند، چگونه ممکن است قطع داشته باشد که در آينده نسبت به اعمال گذشتهاش ندامت و پشيماني حقيقي خواهد داشت؟ و چه بسا به خاطر همين سختي تحصيل شرايط توبه است که در بعضي آيات قرآن کريم نيز مفيد بودن توبه و مؤثر واقع شدن آن در سرنوشت انسان گنهکار با بياني ترديدآميز ذکر شده است. نظير اين آيه: «فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحا فعسي أن يکون من المفلحين؛ کسي که توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح پيشه کند، اميد است که از جملهء رستگاران محسوب گردد». (قصص، 67) با توجه به آنچه گفتيم وعده پذيرش توبهء حقيقي هرگز نميتواند سبب جرأت بر گناه شود،بلکه توجه به اين شرايط سخت و دشوار چه بسا انسان را در لحظهء ارتکاب گناه هشدار دهد و متوجّه نمايد که توبه کردن پس از ارتکاب گناه، چه بسا ممکن نشود.و لذا بهتر اين است که اصلا گناهي واقع نشود تا بعدا نياز به توبه نباشد. در مورد تکفير سيّئات نيز همين مطلب بايستي مورد ملاحظه قرار گيرد.يعني گذشت و پوشاندن گناهان نيز مشروط به شرايط خاصي است که بدون تحصيل آن شرايط هرگز نبايستي به اين عفو و گذشت الهي اميد بست و ملاحظه اين شرايط هرگز نميتواند راه را براي جرأت پيدا کردن انسان بر گناه باز گذارد. بايد دانست که اين بيانات اميد بخش و وعدههاي اميدوارکننده، از بهترين شيوههاي تربيتي اسلام و قرآن است.
چرا که اگر انسان گنهکار پس از ارتکاب خطا، خود به زشتي عمل خويش پي ببرد و در اندرون خويش نادم و پشيمان گردد، امّا همه درهاي اميد و روزنههاي نجات در پيشگاه الهي را به روي خود بسته ببيند، نتيجه سوء آن بسيار بيشتر و بالاتر از اين است که راه توبه و بازگشت را باز ببيند و فرضا در مواردي بخواهد از آن سوء استفاده نمايد. و اين به خاطر آن است که اگر يأس و نااميدي از رحمت الهي بر انسان گنهکاري چيره گردد، دست به هر کار زشت خواهد زد و در صدد بر ميآيد که تا زنده است از لذّتهاي مادي و دنيوي استفاده کند و غرايز شهواني خويش را اشباع نمايد و تا آنجا که در توان دارد از فرصت استفاده کند و کام خويش، از جهان بر گيرد.از اين روست که در روايات اسلامي آمده است که انسان مؤمن همواره در حالتي بين خوف و رجاء قرار دارد. نه آنچنان است که با ارتکاب خطا و گناه کاملا قطع اميد نمايد و مأيوس از رحمت بيمنتهاي خداوندي شود، بلکه در صدد توبه و جبران بر ميآيد تا بدين وسيله رضايت خداوند را جلب کند، و نه آنچنان به رحمت و لطف او دل ميبندد که او را از عمل صالح باز دارد و بر ارتکاب گناه جسور و بيباک سازد. و از اين روست که از طرفي يأس از رحمت خداوندي، و از طرفي ايمني از مکر الهي،هر دو از گناهان کبيره شمرده شدهاند.
خداى وهابيت چگونه است؟!
بخارى در صحيح خود از ابو هرير نقل کرده که پيامبر اکرم(ص)فرمود: «يضحک اللّه إلى رجلين يقتل أحدهما الآخر فکلاهما يدخل الجنّه» خداوند مى خندد بر دو نفرى که همديگر را مى کشند و هر دو وارد بهشت مى شوند. ابن تيميه در رساله «عقيده الحمويّه» مى نويسد: خداوند مى خندد، و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى کند: مجموعه الرسائل الکبرى، رساله يازدهم). بخارى از ابو هريره از قول يکى از صحابه نقل مى کند که از مهمانى پذيرائى کرده بود، به محضر پيامبر گرامى(ص)رسيد و حضرت فرمود: «ضحک اللّه الليله». خداوند شب گذشته به خاطر پذيرائى تو از مهمان، خنديد . (صحيح بخاري، کتاب المناقب، باب مناقب الأنصار).
قال ابوبکر ابن العربي في العواصم: (الرحمن على العرش استوى)قالوا: «إنّه جالس عليه، متّصل به، وأنّه أکبر بأربع أصابع، إذ لايصحّ أن يکون أصغر منه، لأنّه العظيم، ولا يکون مثله لأنّه (ليس کمثله شيء) فهو أکبر من العرش بأربع أصابع» . (العواصم من القواصم: ). ابن عربى در تفسير آيه شريفه (الرحمن على العرش استوى)مى گويد: خداوند بر روى عرش مى نشيند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مى باشد زيرا خداوند عظيم است و نمى شود که با عرش يکسان باشد و از اين روى چهار انگشت از عرش بزرگتر مى باشد. وقال الديلمي قال ابن عمر : «إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه يفضل منه کما يدور العرش أربعه أصابع بأصابع الرحمن عز وجل».(فردوس الأخبار ديلمى از عبد اللّه عمر نقل کرده که خداوند، عرش خود را پر مى کند به طورى که از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بيشتر مى آيد.
خدا به زمین آمد!مقدمه در ميان اعتقادات فرقه وهابيت اين عقيده وجود دارد که خداوند متعال هر شب به آسمان دنيا ميآيد و مسلمانان را دعوت به توبه ميکند .
ديدگاه انحرافي ابن تيميه ابن تيميه گفته است: «هرکس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انکار کند يا توجيه نمايد، بدعتگذار و گمراه است». ابن بطوطه نيز در سفرنامه خويش مينويسد: «ابن تيميه در مسجد دمشق که من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت: خدا به آسمان دنيا فرود ميآيد، همانطور که من از پله منبر فرود ميآيم. سپس از منبر فرود آمد. ابن الزهراء از فقهاي مالکي اعتراض کرد و اظهارات وي را به اطلاع ملک ناصر رسانيد. وي دستور داد او را زنداني کنند».
اين اعتقاد وهابيون ريشه در حديثي از ابوهريره دارد که ميگويد: رسول الله ص قال: «ينزل الله إلى السماء الدنيا كل ليلة حين يمضى ثلث الليل الأول فيقول انا الملك انا الملك من ذا الذي يدعوني فاستجيب له من ذا الذي يسألني فاعطيه من ذا الذي يستغفرني فاغفر له فلا يزال كذلك حتى يضئ الفجر».(صحيح مسلم، ج 2، ص 175 و 176): «خداوند در اوئل هر شب، به آسمان دنيا فرو ميآيد و ميگويد: من فرمانروايم. من فرمانروايم. کيست که از من بخواهد، تا اجابتش کنم؟ کيست که از من درخواست کند، تا به او بدهم؟ کيست که از من درخواست آمرزش کند، تا بيامرزم او را؟ اين کار ادامه پيدا ميکند تا فجر بدمد».
نقد روايت :1ـ اين روايت مخالف قرآن و عقل است؛ زيرا از منظر قرآن، خدا محيط بر همه چيز است (إنَّه بِکُلِّ شَيءٍ مُّحيط) و همه جا هست (وَ هُوَ مَعَکُم أًينَ ما کُنتُم) و از نظر عقلي نيز موجودي که از جايي به جاي ديگر منتقل ميشود، نميتواند واجب الوجود باشد. بنابراين اين روايت به حکم قرآن و عقل باطل خواهد بود.خداوند يک سومِ آخر هر شبي و هر شب جمعه از اول آن، فرشتهاي را به آسمان دنيا ميفرستد و به او فرمان ميدهد تا ندا دهد: آيا کسي هست از من چيزي بخواهد تا به او عطا کنم؟ آيا توبهکنندهاي هست تا از [اعمال ناشايست] وي درگذرم؟ آيا کسي هست که از من آمرزش طلب کند تا [گناهان] او را ببخشم؟
2ـ در روايتي که از طريق عبد العظيم حسني (ع) در منابع شيعي نقل شده است در زمينه اين اعتقاد از امام رضا (عليه السلام) س?ال ميگردد و ايشان ضمن رد اين حديث سخن صحيح را بيان ميدارند.
متن روايت چنين است:عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (ع): «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي ........ حَدَّثَنِي بِذَلِكَ أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)». (التوحيد، شيخ صدوق، ص 176، ح 7)حضرت عبد العظيم (ع) از ابراهيم بن ابي محمود گفت: «به امام رضا (ع) گفتم: درباره حديثي که از رسول خدا (ص) روايت کنند که خداوند تبارک و تعالي هر شب به آسمان دنيا فرود ميآيد چه ميفرماييد؟ فرمودند: خداوند از رحمت و آمرزش خود دور سازد کساني را که کلمات و گفتارها را از جاي خود تغيير دهند. به خدا سوگند، پيامبر خدا (ص) چنين نفرموده است بلکه فرمودند: خداوند يک سومِ آخر هر شبي و هر شب جمعه از اول آن، فرشتهاي را به آسمان دنيا ميفرستد و به او فرمان ميدهد تا ندا دهد: آيا کسي هست از من چيزي بخواهد تا به او عطا کنم؟ آيا توبهکنندهاي هست تا از [اعمال ناشايست] وي درگذرم؟ آيا کسي هست که از من آمرزش طلب کند تا [گناهان] او را ببخشم؟ [آن فرشته فرياد ميزند:] اي جوينده خير و برکت! [به طرف خداوند] روي آور، و اي طالب شر [از ظلم و ستم خود] دست بکش. اين فرشته به اين سخنان ادامه ميدهد تا صبح شود. پس در هنگام طلوع آفتاب به جايگاه خود در ملکوت آسمانها برميگردد».
ابن بطوطه نيز در سفرنامه خويش مينويسد: ابن تيميه در مسجد دمشق که من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت: خدا به آسمان دنيا فرود ميآيد، همانطور که من از پله منبر فرود ميآيم. سپس از منبر فرود آمد. وجود چنين پرسشي از امام رضا (ع) حکايتگر اين مسئله خواهد بود که در جامعه اسلامي عصر ايشان، عدهاي بر اين باور بودهاند که خدا هر شب به آسمان دنيا ميآيد و مردم را به سوي خود دعوت ميکند.
3ـ با کنار هم قرار دادن دو روايت فوق اين نتيجه به دست خواهد آمد که روايتي که ابوهريره از رسول گرامي اسلام (ص) نقل کرده است به دليل عواملي چون فرامواشي، نشنيدن تمامي کلام و يا بدفهمي به صورت صحيح در ميان مسلمانان نقل نشده است و همين امر منجر به پيدايش پندارهاي ناصواب در ميان آنان گشته است. انگارهاي که اکنون نيز در ميان برخي مسلمانان ـ به دليل ظاهرگرايي ـ طرفداراني را به خود اختصاص داده است.
خلاصه ... اموري چون توبه و بازگشت به سوي خدا اهميت بسيار بالايي دارند لکن ارزشمند بودن يک انديشه نبايد سبب گردد تا به هر قيمتي ـ ولو خرافيگرايي ـ به آنها تقدس بخشيد. در بررسي متون ديني مهمترين اصل در نظر گرفتن تمامي متون و عرضه روايات بر قرآن و عقل سليم ميباشد
برخی از فتواهای فرقه وهابیت
هنگام قطع برق روزه نگيريد مشاور ديوان ملکي عربستان در فتوايي جديد اعلام کرد: در مناطقي که برق به صورت مکرر قطع ميشود، روزه گرفتن لازم نيست. شيخ عبدالمحسن عبيکان از مفتيان وهابي و مقامات بلندپايه وزارت دادگستري عربستان در فتوايي که در روزنامه "الخليج" چاپ عربستان منتشر شد، فتواي عدم وجوب روزه براي مناطقي که قطعي مکرر برق دارند را صادر کرد. وي دليل اين فتوا را مشقتبار بودن روزه براي ساکنان اين مناطق و گرمي بيش از حد هوا در روزهاي تابستان ذکر کرده است. گفتني است هفته گذشته تعدادي از ساکنان مناطق "حائل" و "القصيم" که به صورت مکرر برق در اين مناطق قطع ميشود، درباره وجوب يا عدم وجوب روزه از عبيکان استفتا کرده بودند. لازم به ذکر است اين مفتي وهابي چندي پيش قربانيان آنفلوانزاي خوکي را شهيد عنوان کرده بود.
فتواي وهابيان در کويت: با شيعيان داد و ستد نکنيدوهابيان تندرو در کشور کويت در فتوايي خواستار عدم داد و ستد و تجارت با شهروندان شيعه اين کشور شدند. فتواي عدم تجارت با شيعيان از سوي تعدادي از علماي افراطي کويت در چند مسجد در کويت اعلام شد. يک منبع کويتي در مصاحبه با خبرنگاران با اعلام اين خبر اظهار داشت: مساجدي در "الجهرا" و "حولي"، شاهد اعلام اين فتواهاي افراطي بوده اند. وي در عين حال خاطرنشان کرد: نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي فعاليت اين گروه که قصد برانگيختن فتنه مذهبي دارد را زير نظر گرفته و تحقيقاتي را در اين زمينه آغاز کردهاند. گفتني است در اين فتوا تجارت با هر شهروند شيعه در کويت و همچنين مغازه ها و اماکن تجاري آنها ممنوع اعلام شده است در حالي که شيعيان حداقل ?? درصد از جمعيت کشور کويت را تشکيل ميدهند.
اگر به دوستم شير ندهي تو را طلاق ميدهم!
شيخ شمس الدين بوروبي يکي از مشهورترين رجال افتاء کشور الجزاير اعلام کرد که يک خانم به او از شوهرش شکايت کرده، به اين دليل که شوهرش او را تهديد کرده است که اگر دوست مرا شير ندهي طلاقت ميدهم! شيخ بوروبي اضافه ميکند : چندين مورد درباره اين فتوى (محرميت با چندبار شير خوردن) داشتيم که مؤثرترينش اين حالت بود که اين زن با حالت گريه ميگفت که شوهر وهابي متدينش! به او دستور داد که به دوستش شير دهد تا با هم محرم شوند و دوستش بتواند ماه رمضان را با آنها در يک خانه بگذراند و آن زن هم خيلي منفعل و متاثر شده بود . شوهر وهابي گفته است که اگر به دوستم شير ندهي تو را طلاق ميدهم...
فروش خانه به شيعيان عربستان حرام شدتعدادي از سايتهاي وهابي، فتوايي را از سوي «عبد الله السعد المطيري» منتشر ساختهاند که در آن فروش مسکن و زمين به شيعيان عربستاني حرام اعلام شده است. ،اين عالم وهابي ـ که به سازمان القاعده نيز وابستگي دارد ـ در فتواي خود با تأکيد بر حرمت فروش ملک و زمين به شيعيان، دليل صدور اين فتوا را "جلوگيري از تاسيس دولت شيعي در عربستان" و در نهايت "ايستادگي در مقابل ازبين بردن دين اسلام" اعلام کرد! اين فتوا که با عنوان "پاسخي به مسلمانان و خصوصا تاجران"منتشر شده در پاسخ به سؤالي مبني بر استفتا پيرامون حکم فروش زمين و مسکن به شيعيان در عربستان صادر شده است. در ابتداي اين فتوا آمده است،"بر مسلمانان جايز نيست که به رافضيان، ملک يا زمين فروخته و يا در اين زمينه به آنها کمک شود چون اين کمک به منزله همکاري با آنها در ارائه دين فاسدشان است." گفتني است در ماههاي اخير علاوه بر صدور فتواهاي ضد شيعه در عربستان از سوي علماي وهابي، دهها تن از شيعيان اين کشور بر اثر اين فتواهاي تکفيري يا به دلايل واهي ديگر به دلايل مختلف بازداشت شده اند.
نماز کارمندان نبايد بيشتر از ده دقيقه طول بکشدفتواي جديد شيخ يوسف قرضاوي: شيخ "يوسف قرضاوي" چهره سرشناس اهل سنت طي فتوايي جديد از کارمندان مسلمان خواست تا مدت زمان نماز خود را کوتاه کنند. از کارمندان مسلمان که در ادارجات نماز مي خوانند درخواست مي کنم که در زمان وقت اداري، از مدت زمان نمازخواندن خود بکاهند. مدت زمان نماز خواندن اين کارمندان نبايد از ده دقيقه فراتر رود تا نماز آنان بر کارشان و کار مراجعه کنندگان به ادارجات ضرر وارد نکند. "قرضاوي" در مورد علت صدور اين فتوا گفت: برخي از کارمندان به نام نماز خواندن از زير کار فرار مي کنند. اين فتوا مي تواند مانع اين کار شود. گفتني است شيخ "يوسف قرضاوي" چندي پيش نيز طي فتوايي جنجال برانگيز، نوشيدن مايعاتي که نيم درصد الکل دارند را جايز و حلال دانسته بود.
فتواي جديد و عجيب علماي سعودي!
علماي عربستان سعودي اخيرا طي بيانيه اي فتواي تحريم اهداي گل به بيماران را به اطلاع مسلمانان جهان رساندند. در پي افزايش گل فروشي هاي اطراف بيمارستان ها و اهداي گل از سوي عيادت کنندگان به بيماران، مرکز پژوهش هاي علمي و دفتر افتاء عربستان سعودي براي صدور فتواي تحريم اهداي گل به بيماران اتفاق نظر کرده و آن را به آگاهي مسلمانان جهان مي رساند. با توجه به اينکه آيين اهداي گل به بيماران سنتي است که مسلمانان جهان از کشورهاي غربي اتخاذ کرده اند، لذا عمل کردن به آن غير مجاز است. اهداي گل به بيمار علاوه بر اينکه از سنت هاي بلاد کفار است، هيچ منفعتي براي بيمار نخواهد داشت، لذا اهداي آن امري بيهوده است. مصرف کردن اموال مسلمانان در راه هاي بيهوده اي همچون اهداي گل به بيماران، امري غير مجاز بوده و به جاي اين امر دعا کردن براي بيمار و آموزش راه هاي درمان الهي به آن امري پسنيده تر است. يادآوري مي شود علماي عربستان سعودي چندي پيش اهداي گل سرخ در روز والنتاين را حرام اعلام کردند که فروش گل سرخ در آن روز به طور کلي ممنوع شد.
فتواي جنجالي "قرضاوي" درباره نوشيدن مشروبات الکلي
فتواي "يوسف قرضاوي" مبني بر مجاز بودن نوشيدن مشروبات حاوي مقدار اندکي الکل بحث هايي را در قطر موجب شد و برخي آن را جنجال برانگيز دانستند. اين فتوا موجب بروز بحث و جدل در بين محافل مردمي شده است. نوشيدن مشروبات حاوي مقادير اندکي الکل که از طريق تخمير طبيعي بدست آمده باشد، اشکالي ندارد. وجود الکل به ميزان پنج در هزارم نوشيدني حرام نيست زيرا اين مقدار بسيار اندک است به ويژه اينکه الکل آن از تخمير طبيعي بدست آيد، بنابراين مشکلي در نوشيدن آن نمي بينم. ما و شيخ "قرضاوي" نيازي به اين فتوا نداشتيم و بي ترديد اين فتوا زمينه نوشيدن مشروباتي که حاوي مقداراندکي الکل است فراهم مي کند و دليل کساني که آن را مي نوشند نيز اين است که ميزان الکل در قرآن و در سنت تعيين نشده است و اعلام مي دارند وقتي عالم و دانشمندي در موقعيت و جايگاه "قرضاوي" فتواي مجاز بودن آن را صادر کرده است چرا آن را ننوشيم؟
به فرض اينکه الکل با تخمير طبيعي بدست آيد و به ميزان اندک باشد و موجب مستي نشود، عمليات تخمير مستمر است و متوقف نمي شود و اندازه گيري آن دشوار مي باشد بنابراين چه زماني مي توان خط قرمزي براي تحريم بودن ميزان آن تعيين کرد. شيخ "قرضاوي" در اعلام موضع خود نسبت به انتقاداتي که به وي وارد شده است گفت: اين انتقادات ناشي از عدم درک فتوا است و آنچه وي در اين باره گفته است پاسخ به درخواست توضيح در مورد نوشيدني نيروزاي موجود در بازار است. مردم مي خواهند حکم شرعي در مورد مشروبات نيروزاي موجود در بازار را بدانند بنابراين هنگامي که از من در اين مورد سوال کردند چاره اي جز توضيح اين موضوع براي مسلمانان نداشتم تا آنان خود را به ناحق در تنگنا و سختي قرار ندهند. نمي دانم اين فتوا چرا اينقدر جنجال برانگيز شده است. از سوي ديگر "عبدالحميد الانصاري" مدير سابق دانشکده شريعت و اصول الدين قطر با تاييد فتواي شيخ از نظر مضمون فتوا و هدف توضيح و و روشنگري براي مردم با ايشان موافق هستم."قرضاوي" رياست اتحاديه جهاني علماي مسلمان را برعهده دارد.
از آرزوهاي قديمي شيخ مفتي عربستان به دنبال "پيامبر" شدن!
"شيخ عبدالعزيز آل الشيخ" مفتي اعظم عربستان سعودي طي چند هفته اخير چندين فتواي عجيب صادر کرد که به اعتقاد بسياري از کارشناسان مسائل ديني، اين فتواها نشان از اهداف و نيتهاي شوم و پشت پرده وي دارد. از جمله فتاواهاي عجيب شيخ عبدالعزيز، اجازه ازدواج اجباري دختران کم سن و سال و حتي ده ساله با مردان مسن بوده است. او همچنين با صدور فتوايي اسرائيل پسندانه تحريم کنندگان کالاهاي غربي و به ويژه صهيونيستي براي زير فشار قرار دادن رژيم صهيونيستي را دمده خواند. اما جديدترين و بالطبع تعجب برانگيزترين فتواي وي اين بود که گفت: مفتي، قائم مقام پيامبر(ص) بر امت اسلامي است. کارشناسان مسائل ديني معتقدند که اينگونه اظهارات نيت و اهداف پليد و پشت پرده وي را نشان ميدهد و گويا او مايل است پيامبر جديدي بر امت باشد و يا جايگاه "پاپ" در ميان مسلمانان را داشته باشد.
بدون در نظر گرفتن جنجال و هياهويي که اين اظهارات وي به وجود آورد، بايد گفت که با نگاهي گذرا به تاريخچه زندگي وي مي توان به آرزوي تعجب برانگيز او براي "پاپ" شدن و داشتن هزاران هزار مريد پي برد. کارشناسان ديني معتقدند شخصيت کاريکارتوريستي مفتي عربستان مانع از آن است که او را به آرزويش براي پيامبر يا پاپ شدن برساند زيرا او به هيچ وجه حتي کمترين ويژگي يک رهبر کاريزما را ندارد. گفته مي شود شيخ عبدالعزيز در گذشته که امام مسجد "نمره" بوده داراي احترام خاصي نزد مردم و چهرههاي ديني کشورش بود اما هنگاميکه به درجه مفتي اعظم عربستان نايل گشت، به دليل موضع گيريهاي نامناسب، اظهار نظرات نابجا و بيهوده و داشتن يک گروه از مشاوران ناوارد و بي سواد، نام و اعتبار خود را زير سؤال برد. وي اکنون حتي ميان جوانان مذهبي اين کشور که همواره علاقه خاصي به مفتيان داشتهاند، محبوبيت ندارد.
او با اين رفتار خود به قدري جايگاه مفتي اعظم را پايين آورده که به اعتقاد کارشناسان جامعه شناسي عربستان، نهاد ديني و مفتيان اين کشور قدرت و نفوذ خود را در ميان عوام مردم و سياستمداران از دست دادهاند. حتي گفته ميشود از عوامل اين مسأله بحث و جدلهاي بيهوده وي با ديگر مفتيان و چهرههاي ديني عربستان است که موجب دل چرکين شدن آنان گشت و به اصطلاح از چشمان آنان افتاد. در گذشته جايگاه مفتي اعظم به قدري بالا بود که هيچ کس حتي جرأت کوچک ترين انتقاد از آن را نداشت اما با رفتار و اقدامات آل الشيخ، اکنون اين جايگاه حتي از سوي روزنامه نگاران و عوام مردم مورد انتقاد و اهانت قرار ميگيرد. در پايان تنها جاي اين پرسش باقي است که با اين اوصاف آيا شيخ عبدالعزيز آل الشيخ ديگر ميتواند به آرزويش يعني تبديل شدن به يک پيامبر يا پاپ دست يابد؟!
خشم وهابيت از ابراز عشق به اهل بيت (ع)
مسئله محبت به خاندان پيامبر (ص) تنها متعلق به شيعيان نيست. هرچند که تنها شيعيان اعتقاد به مسئله ولايت و خلافت امام علي پس از فوت پيامبر اعظم (ص) و نادرستي جريان سقيفه دارند اما مسئله ابراز عشق و محبت به اهل بيت تقريبا در تمامي فرق و مذاهب اسلامي وجود داردو شايد علت اصلي اين ابراز محبت به اهل بيت آنهم با اين همه دشمني عليه اين خاندان را بايد از توجه ويژه پيامبر اکرم (ص) به خاندان اهل بيت بتوان دانست. پيامبر اسلام (ص) مدام به مردم در خصوص جايگاه اهل بيت گوشزد مي کردند و يا هنگام رد شدن از کنار خانه امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) اين آيه تطهير را قرائت مي کردند . اين آيه صراحتا مي فرمايد: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا خواست خداوند چنين است که هر پليدي را از خاندان پيامبر دور کند و آنان را از هر آلودگي پاک نمايد. احزاب آيه شريفه 33البته اين توجهات تنها بخشي از تاکيدات پيامبر و خداوند بر جايگاه خاص اهل بيت است و بيان کامل آن در صدها جلد کتاب نيز نخواهد آمد اما مي خواهيم بگوييم که همين توجهات باعث شده است تا مسئله محبت به اهل بيت همچنان در تمام جامعه اسلامي وجود داشته باشد. اما متاسفانه در دهه هاي اخير و با ظهور و بروز جريان مرموز وهابيت که عين جهالت است مي بينيم که تلاش ها براي کاهش محبت به خاندان پيامبر (ص) دوباره روبه ازدياد گذاشته است و اين جريان به شدت در صدد تخريب جايگاه اهل بيت (ع) در جامعه اسلامي است. وهابيت مسلك و فرقه ضاله اي است ساختگي و جعلي كه بسياري از شعائر دين مانند شفاعت، توسل، تبرك،بنا بر قبور،زيارت و عزاداري را شرك و يا بدعت مي دانند.
وهابيان، وحدت شکنان امروز
امريکا وهابيت را عليه وحدت مسلمين تجهيز کرده است. مردم را به دست هايي که امروز وحدت را مي شکنند، توجه بدهيد. با مردم هم صريح حرف بزنيد. امروز، آن دستي که امريکا عليه وحدت تجهيز کرده، عبارت از همين دست پليد وهابيت است. اين را صريح به مردم بيان کنيد؛ پرده پوشي نکنيد. از اول، وهابيت را براي ضربه زدن به اسلام و ايجاد پايگاهي - مثل اسرائيل - در بين جامعه مسلمان ها به وجود آوردند. همچنان که اسرائيل را براي اين که پايگاهي عليه اسلام درست کنند، به وجود آوردند، حکومت وهابيت و اين رؤساي نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه اسلامي، مرکز امني داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و مي بينيد که وابسته اند.الان اين سلاطيني که در بقعه الاسلام وهابي هستند، از اين که به وابستگي و رفاقت و طرفداري خودشان از سياست هاي دشمنان اسلام - يعني امريکا - تصريح کنند، ابايي ندارند و آن را پوشيده نمي دارند. اگر کسي بگويد شما با امريکا مخالفيد، بدشان مي آيد! اگر کسي بگويد شما با امريکا موافق و همدستيد، بدشان نمي آيد! اين درست يک ميزان و ملاک و معيار است. شما بايد مسلمان و حاکم اسلامي واقعي را هم از اين جا بشناسيد.
آن که با دشمنان اسلام دشمن است، او در خط اسلام است و آن که با دشمنان اسلام دوست مي باشد و مباهي به اين دوستي است، او در خط کفر است. دوستي او به معناي همپيماني و وابستگي و به معناي اين که منافع او را در حد «اشد رعايه» رعايت کند، است. وقتي که در کشور و شهر او بگويند: «مرگ بر امريکا»، او بدش بيايد! يک وقت، مردم خودش مي گويند: «مرگ بر امريکا»، که ممکن است امريکايي ها بگويند چرا مردم خودت اين شعار را مي دهند؟ اما يک وقت، ميهمانان يا مسافراني از جاي ديگر به اين جا آمده اند و مي گويند: «مرگ بر امريکا»؛ تو چرا سينه سپر مي کني؟ ! اين نيست، مگر همکاري و همراهي شديد با دشمن خدا و اسلام. اين، همان ريشه وهابيت است که امروز ثمره پليد و خبيثه خودش را نشان مي دهد.استعمارگران با حربه مذاهب ساختگي نظير وهابيت به ايجاد شکاف و نفاق بين مسلمانان مي پردازند. استکبار جهاني از طريق به وجود آوردن وهابيت سعي کرده در داخل جامعه اسلامي، مرکز امني را براي خود ايجاد کند، بايد به طور صريح و آشکار مردم را نسبت به نقش وهابيون در ضربه زدن به وحدت اسلامي آگاه نمود. رهبر معظم انقلاب اسلامي
وهابيت و بهائيت امتداد دو جريانزمينه هاي شکل گيري دو فرقه وهابيت و بهائيت
پس از رحلت پيامبر (ص) چندي نگذشت که مناسبات قومي و قبيله اي زنده و عصبيت خفته جاهلي بار ديگر بيدار شد و اين بار نام دين را با خود يدک کشيد و به همين سبب،رويارويي با آن بسيار مشکل مي نمود، بني اميه که از احياگران پشت پرده اين جريان بودند و آن را خط دهي مي نمودند، بيش ترين سوء استفاده را از آن کردند. کار اين فرهنگ قومي عربي که صبغه ي ديني يافته بود، به جايي کشيد که آشکارا رو در روي حاکميت ديني امير مؤمنان (ع) شمشير کشيد و به قتل و راهزني و غارت مسلمانان پرداخت، تا آن جا که خبّاب بن أرت را در برابر چشمان همسر حامله اش سر بريد و پس از دريدن شکم او جنينش را بر نيزه زد. اين اعمال را کساني مرتکب مي شدند که روزها را به روزه و شب ها را به عبادت مي گذراندند و از کثرت سجده پينه هاي پيشاني شان را با قيچي مي بريدند.
رفته رفته و در بستر حکومت بني اميه اين جريان ادامه يافت تا اين که در زمان يزيد عده اي به اسم اسلام و خليفه مسلمين و با نداي تکبير و تهليل، سر مطهر حسين بن علي (ع) را جدا کردند و اهل بيت او را به عنوان خارج شدگان از دين و کفار به اسارت بردند. با اين که انگيزه يزيد از اين حرکت پليد هيچ ربطي به تکبير و تهليل نداشت، خود او گفت: « ليت اشياخي ببدر شهدوا ...» ؛ اي کاش اجدادم زنده بودند و مي ديدند چگونه انتقام بدر را از حسين و پدرش ستاندم و نام و آبروي خانوادگي ام را زنده کردم. البته اين نگرش و کلام يزيدي نسبت به حادثه ي عاشورا و پايين آوردن آن در حد جنگ قدرت و حکومت، امروزه نيز از گوشه و کنار به گوش مي رسد. تأثير ماجراي کربلا در جامعه اسلامي به قدري عميق بود که خلفاي بني اميه و بني عباس را اگر چه در ظاهر، به جانبداري از اهل بيت (ع) وادار ساخت و بني عباس را با شعار «الرضا من آل محمد» به روي کار آورد. همچنين جريان خارجي گري و عروبت مذهبي را که توسط دشمنان اهل بيت (ع) سامان مي يافت، به انزوا کشاند. اما از آن جا که اين تفکر در ذات فرهنگ عربي ريشه داشت، از بين نرفت و به حيات ضعيف خود ادامه داد.
در قرن هشتم ابن تيميه مباني فکري اين جريان را با ظواهر آيات و روايات صحيح و مجعول تئوريزه کرد و براي اولين بار به عنوان مکتبي مبتني بر توحيد ناب ارائه کرد، اما شايد به دو دليل نتوانست مکتب خود را آن چنان که مي خواست ترويج کند؛ نخست، هوشياري دانشمندان اسلام از فرق و مذاهب مختلف و نوشتن رديه هاي متعدد بر عقايد و افکار وي، و دوم اين که او مانند محمد بن عبدالوهاب، ابن سعودي نداشت که از قوت شمشير او براي رواج مکتب کمک گيرد. چند قرن بعد توافق محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود در درعيه، زمينه ساز بروز نحله اي همان اسلام عربي متعصب شد. درک صحيح استعمار از وجود چنين بستر مناسبي در فرهنگ عرب حجاز، تشکيل فرقه اي جديد را نويد مي داد که حداقل در آغاز مي توانست ساز مخالفي ميان بقيه سازها باشد؛ هدفي که استعمار پير از آغاز، آن را مبناي سياست استعماري خود تعريف کرده بود. بازوي خونريز ابن سعود، به عنوان امام سيف، آمال و آرزوهاي دور و خطرناک محمد بن عبدالوهاب را عملي مي کرد و مي توانست به عربستان در خاورميانه قدرت و مرکزيت ببخشد؛ مرکزيتي که تابع استعمار و استکبار و نطفه شوم اسلام آمريکايي بود. چيزي نگذشت که آييني به نام وهابيت، نماد مذهبي حکومت آل سعود شد و علماي طراز اول دربار سعودي را بزرگان وهابيت تشکيل دادند.
پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در ايران، امام راحل در عمل مروج اسلام ناب محمدي و طلايه دار مبارزه با استکبار، و ايران ام القراي جهان اسلام شناخته شد. اين حقيقت براي فرهنگ «أنا رجل» بسيار ناگوار بود؛ از همين رو به تحريک استکبار و ميل ذاتي از هيچ کمکي به دشمنان ايران اسلامي دريغ نکرد. اين طيف از دهه اخير سلاح بر دوش و به نام ارگان نظامي القاعده کوشيده است در ظاهر از حکومت سازشکار خود فاصله بگيرد و با رجزخواني و غرور فزاينده به اصطلاح جامعه جهاني را اصلاح کند؛ اما تاکنون دستاوردي جز کشتار انسان هاي مظلوم و بي گناه با بمب و ترور و ذبح و سوزاندن زنده زنده، نداشته است.
نمونه اي ديگر
ايران از زمان فهلويون تاکنون حکماي بزرگي را به خود ديده، و يکي از مهم ترين خاستگاه هاي تصوف شرقي است. با ورود آموزه هاي قرآني و اسلامي، جهشي در سير معارف روحاني به وجود آمد و عرفان رونق بسيار يافت. مفاهيم عميق اسلام شيعي که از طريق اهل بيت بيان شده بود، نه تنها با ذوق حکماي ايراني سازگار بود که به آن تعالي نيز مي بخشيد. مفاهيمي چون پندار و کردار نيک، محبت، نور، انسان الهي، منجي موعود و ... مفاهيمي بود که ايران از زمان حکمت خسرواني با آن آشنا بود. اما اکنون با تفصيل و ترتيب والاتر و به همراه معارف عميق ديگري آن ها را از قرآن و عترت مي شنيد. حقايقي از قبيل اين که صفات الهي در وجود انسان متجلي مي گردد، حقيقت وجود پيامبر و امام يکي است، امام نمونه انسان کامل و مظهر تمام تجليات الهي است، راه سير و سلوک روحاني براي انسان ها وجود دارد و آنان نيز به فراخور استعدادشان مي توانند تجلي صفات خداوند را در خود دريابند و صدها حقيقت معرفتي ديگر، بعدها توسط حکماي بزرگ اسلامي از راه برهان و استدلال نيز به اثبات رسيد و فرهنگ اعتقادي ايرانيان را متعالي و ممزوج با معارف قرار داد.
تا اين جا جنبه مثبت قضيه بود؛ اما از سوي ديگر، عده اي با سوء استفاده از اين معارف بلند و جاذبه و تأثير معنوي آن در جان مخاطبان دست به تشکيل فرقه ها و سلسله هاي خاص زندند و بر شالوده همان اصول فلسفي و عرفاني که پيش تر اشاره شد، جريان جديدي را به وجود آوردند. در اين ميان مدعيان بيش از اهل حقيقت مطرح شدند و از هر حربه اي براي ارضاي مطامع نفساني خود بهره بردند. مريدان سرسپرده نيز با نگاه افراطي و غلو آميز به مرشدان روحاني خود در رشد اين روند مؤثر بودند. در سده هاي اخير اين بستر مناسب، استعمار پير را براي تشکيل فرقه اي جديد و متمايز تر در اين سوي خاورميانه به فکر فرو برد، او نمي توانست آييني چون وهابيت را در ايران پايه ريزي کند؛ چرا که اصولاً مناسبات فکري فرهنگي با انديشه وهابي در ايران وجود نداشت، اما فرهنگ افراطي عرفاني که از عرفان قرآني و علوي پيش افتاده بود، سنگ بناي آييني جديد مي شد که علي محمد باب شيرازي مهره مناسبي براي تأسيس آن بود. تساهل و اباحي گري صوفيانه، سکولاريسم و سازش با هر خوي استعماري و دشمني با علماي اسلام از ويژگي هاي بنيادين بهائيت بود که آن را از تصوف منفي به ارث برده بود. ترديدي نيست که بيداري علماي بزرگوار شيعه نگذاشت بهائيت رونق مطلوب استعمار را بيابد و آن گونه که وهابيت سلوک رسمي عربستان شد بهائيت در ايران پا نگرفت؛ اما به صورت يک جريان استعماري مزاحم، اگر چه اندک و ناچيز، باقي ماند. ارتباط تنگاتنگ بهائيان با اسرائيل و انگليس چيزي نيست که بر کسي پوشيده باشد. اعطاي نشان دولتي انگليس در حيفا به عبدالبها و دريافت لقب «سر»، رضايت اربابان از عملکرد نوکران را نشان مي دهد.
کلام آخر اين که خطر دينداري مشوب به اميال پست بشري تا حدي است که موجب رسوم و عادات غلط شده و منشاء بروز فتنه ها و انشعابات در صراط مستقيم دين است. دشمنان فرصت طلب ديروز و امروز نيز هيچگاه سلاح شوم تفرقه انگيزي را کنار نگذاشته و نخواهند گذاشت؛ چرا که به روشني دريافته اند تشتت و تفرق، بزرگ ترين نقطه ضعف جامعه اسلامي است که مي توان از خلال آن به اهداف استعماري دست يافت.
آیا دعای عشرات ضد قرآن است؟
دعای عشرات را مرحوم سید بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع، ص 279 از مرحوم شیخ طوسی که امیرالمۆمنین (ع) این دعا را به امام حسین(ع) تعلیم می فرماید و سفارش اکید می فرماید که این دعا را تنها به خواص از اهل بیت و شیعیان خود تعلیم نماید و آثار زیادی را حضرت برای این دعا ذکر می کند. البته مرحوم سید در اقبال این دعا را به طرق دیگری نیز از امام محمد باقر(ع) روایت کرده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج 87، ص 73
برقعی (مبلغ وهابی) در کتابش که به بسیاری ایمیل شده نوشته: دعای عشرات در مفاتیح ضد قرآن و شرک است، چون در فرازی به غیر از خدا را شاهد بر ایمان گرفته است و خدا فرموده شهادت خدا کافیست. برقعی در این کتاب معترض شده که خواننده در این دعا به غیر از خدا، ملائک، انبیاء و رسولان و حاملین عرش و ... را شاهد بر ایمان خود می گیرد و چون وهابیها مدعیاند که به جز قرآن هیچ موضوع و سخن دیگری را قبول ندارند و از غروری که ناشی از جهلشان است گمان میکنند که همین قرآن را نیز به خوبی میفهمند و میگوید: شاهد گرفتن به غیر از خدا شرک است و مگر دیگرانی چون ملائک یا رسولان نیز مانند خدا سمیع و بصیر هستند؟
الف – این استدلالهای سست نشان میدهد که برقعی حتی ظاهر آیات قرآن را کریم کاملاً نخوانده، چه رسد به این که از تفسیر و تأویل و تشریح آنها چیزی بداند. خداوند متعال حتی در مورد الوهیت و حقانیت خود، به شهادت ملائک و هم چنین اهل علم نیز تصریح مینماید، در حالی که ملائک و اهل علم همه مخلوقات او هستند و شهادت خدا کافیست: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ» (آل عمران - 18) خدا خود شاهد است بر اینكه معبودى جز او نیست، ملائكه و صاحبان علم نیز شهادت مىدهند به یگانگى او و اینكه او همواره به عدل قیام دارد، معبودى جز او كه عزیز و حكیم است وجود ندارد.
ب - خداوند متعال راجع به کتابی که خود نازل نموده است، خود «شهادت» میدهد و شهادت خدا کافیست، اما قید مینماید که ملائک نیز به این امر شهادت میدهند: «لكِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ یَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهیداً» (النساء - 166) [پس اینكه از تو مىخواهند كتابى از آسمان برایشان نازل كنى مردود است] و خدا شهادت مىدهد به اینكه كتابى كه به تو نازل كرده، به علم خود نازل كرده است (از جانب اوست)، ملائكه نیز شهادت مىدهد و خدا براى شهادت دادن بس است.
ج – خداوند متعال در چندین آیه به صراحت میفرماید که نه تنها رسول او «شاهد» همهی شماست، شما امت مسلمان نیز شاهد دیگران هستید: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَكُونَ الرَّسُولُ عَلَیْكُمْ شَهیداً ...» (البقره – 143) و ما شما را اینچنین امتى وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد ... .
د – خداوند در قرآن کریم تصریح مینماید که هر امتی شاهدی دارد و پیامبر اکرم (ص)، شاهد بر این امت است: «فَكَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هۆُلاءِ شَهیداً» (النساء - 41) و حال كه ایمان نیاوردند،- چه حالى خواهند داشت؟ در آن روزى كه از هر امتى گواهى بیاوریم، و تو را نیز به عنوان گواه بر این امت حاضر سازیم؟
ھ – خداوند متعال به هنگام امر به جهاد، نماز، زکات و آویختن به ریسمان الهی، تأکید مینماید که رسول او شاهد شماست: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ …… وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ …. الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ» (الحج - 78) و در راه خدا كارزار كنید چنان كه سزاوار كارزار كردن براى او است او شما را برگزید و در این دین براى شما دشوارى ننهاده آئین پدرتان ابراهیم است و او شما را از پیش و هم در این قرآن مسلمان نام داد تا این پیغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز گزارید و زكات دهید و به خدا تكیه كنید كه او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب یاورى است.
و – اما در خصوص این سۆال که مگر ملائک یا انبیای الهی نیز مانند خداوند سمیع و بصیر هستند؟ دقت شود که خداوند متعال مانندی ندارد، اما به هر کس که بخواهد «سمع و بصر» میدهد و فرمود که به همه شما قلب، سمع و بصر دادیم و به همین علت مسئول و پاسخگو نیز هستید: «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْكُرُونَ» (المۆمنون78) خداوند متعال مانندی ندارد، اما به هر کس که بخواهد «سمع و بصر» میدهد و فرمود که به همه شما قلب، سمع و بصر دادیم و به همین علت مسئول و پاسخگو نیز هستید ترجمه: و او است خدایى كه براى شما گوش و چشم و قلب آفرید، عده بسیار كمى از شما شكر او را به جا مىآورید.
«وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فیما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ كانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِۆُن» (الاحقاف26) با اینكه به آنان مكنتهایى داده بودیم كه به شما ندادهایم به آنها نیز گوش و چشم و فهم داده بودیم اما نه گوششان به دردشان خورد و نه از چشم و دل خود كمترین بهرهاى بردند، چون آیات خدا را انكار مىكردند و همان عذابى كه مسخرهاش مىكردند بر سرشان بیامد. نگاه سطحی به آیات فوق نیز اثبات مینماید که انبیاء و رسولان شاهدان امت هستند و نیز اثبات مینماید که منکرین این «شهادت» یا اصلاً قرآن را یک بار از رو کامل نخوانده و نفهمیدهاند [چه رسد به حدیث و ... که اصلاً قبول ندارند] و یا خواندهاند و میدانند، اما دروغ میگویند تا مردم را گمراه کنند و خداوند متعال شاهد این نفاقها نیز هست: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَكاذِبُونَ» (المنافقون -1) اى رسول ما چون منافقان (ریاكار) نزد تو آمده گفتند كه ما به یقین و حقیقت گواهى مىدهیم كه تو رسول خدایى (فریب مخور) خدا مىداند كه تو رسول اویى. و خدا گواهى مىدهد كه منافقان (سخن به مكر و خدعه و) دروغ مى گویند