ابوبکر عمر عثمان. تقابل دین با سنت
مقدمه مؤلّف
با رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله امت چگونه به فساد و تباهی جاهلی دچار می شود و رهبران قبیله ای به عنوان خلافت پیامبرصلی الله علیه و آله انقلاب جاهلی را رقم می زنند که هنوز هم آثار آن در جوامع اسلامی و بشری نمودار است و مشکلات امت اسلام هنوز هم حل نشده باقی مانده است. برای انتخاب خلفا 3 روش متفاوت با هم انجام شد، ابوبکر، انتخاب ریش سفیدی در مقابل جوانی علی، عمر، انتصابی ابوبکر، عثمان، شوری فرمایشی (افراد هم اندازه با علی نبودند، نتیجه شوری از قبل معلوم بود، حق وتو اعمال میشد)
با دستیابی آن دنیاطلبان و غاصبان، توانستند : 80 سال و اندی حکومت کشورهای اسلامی را در دست گیرند و آن دوره طلایی یعنی اولین قرن ظهور اسلام را که میتوانست سازندهترین دورههای اسلام باشد، و پایههای حکومت اسلام را در گوشه و کنار جهان و بلکه در قلب میلیونها مردم آن زمان مستحکم سازد، با عیاشیهای نامشروع و خلافکاریها و جنایتهای بیشماری که کردند بدترین چهره را برای اسلام عزیز و غریب در دنیای آن روز ترسیم نمودند، که هنوز هم کسی نتوانسته است آن آلودگیها را از چهره پاک و نورانی این آیین مقدس پاک ساخته، و چهره واقعی آن را آشکار سازد .
در کتاب حاضر مفصل به جریانات بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و خلافت خلفای غاصب پرداخته است. انحرافی که هنوز دود آن در چشمان مسلمانان با وجود آل سعود و آل خلیفه و سازش امارات با یهود صهیونیست آشکار است.
بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت قبیله ای
پس از رحلت رسول مکرم صلی الله علیه و آله جمعى از مهاجران و انصار در سقیفه بنى ساعده، گردهم آمدند تا فردى را از میان خود به زمامدارى مسلمانان انتخاب نمایند. مذاکرات و مشاجرات طولانى که بین آنان به وقوع پیوست، در کتابهاى تاریخى به طور مبسوط نقل شده. آنان در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنبى آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند.
جمعى از اصحاب رسول خدا از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدى که با رسول خدا در روز «غدیر خم» بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان علیه السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
آری منافقان و فرصت طلبان در نخستین گام، برخلاف آموزه ها و دستورهای صریح، قرآن و فرمان پیامبرصلی الله علیه و آله برای انتخاب خلیفه، به شیوه جاهلی اقدام کردند و در شورایی از رهبران قبایل براساس انگیزه های قبیله ای، خلفایی را برای جامعه برگزیدند. این گونه است که میان اوس و خزرج و قریش دعوا بر سر رهبری رخ می دهد و هر کسی مقامات قبیله ای خود را به رخ دیگر قبایل می کشد که در نهایت قبیله قریش پیروز این میدان می شود.
افتخارات قبیله ای و نیز تعصبات عربی در برابر غیرعربی و تبعیض در تقسیم بیت المال دوباره زنده می شود. دامن زدن به اختلافات قبیله ای تعصبات جاهلی از اموری بود که در همان روزهای آغاز حکومت خلافت قبیله ای نمود پیدا می کند و ترور رهبران قبیله ای در دستور کار قرار می گیرد. در این دوره، تغییرات به قصد بازگشت به اصول جاهلی انجام می گیرد و در دوره عثمان این امر به شدت مورد تاکید و توجه است.
در مدت اندکی، شرابخواری، زنبارگی، بزم های شبانه و برگزاری مراسم طرب و خنیاگری و مانند آن چنان در جامعه رواج می یابد که دیگر جز نام اسلام از حقیقت آن خبری نیست. لذا به سادگی با همه اصول اساسی اسلام به مخالفت می پردازند و پوستین وارونه اسلام را به تن امت اسلام می کنند. و شرایط برای امامان اول و دوم سخت می شود. بنابراین، کشتن اهل بیت علیهم السلام که در قرآن دست کم محبت و مودت ایشان فرض شده در دستور کار قرار می گیرد تا بدان وسیله به خداوند تقرب جویند و به بهشت در آیند.
به این معنا که اگر ولایت ایشان به عنوان ولایت اطاعت حتی اگر مورد قبول امت اسلامی نبود، ولی مودت و محبت ایشان می بایست در دستور کار باشد، اما می بینیم که امت حتی به راحتی از این حکم در می گذرند و نه تنها محبت نمی کنند بلکه با آتش زدن خانه و کشتن فرزند و تیر باران کردن جسد و اسب تاختن بر تن شهیدان اهل بیت علیهم السلام دشمنی و خشم خود را نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و اهل بیت او اعلام می کنند.
پس از مدتی شرایط به گونه ای می شود که زندگی در جامعه اسلامی و تحت حکومت های باطل، به ذلت تبدیل می شود و عزت و کرامت آدمی تباه می شود. . امام حسینعلیه السلام به اشکال مختلف این معنا را بیان می کند و می فرماید مرگ با عزت و آزادگی بهتر است از زیستن با ذلت و حقارت یا این که مردن از ننگ و ذلت پذیری بهتر است یا این که مرگ با عزت، زندگی جاوید است و زندگی با ذلت و همراه با ظالمین چیزی جز مرگ نیست.
در این زمانه بازگشت به سوی جاهلیت است که مردم بنده و برده دنیا و جلوه های فریبنده آن هستند و دین لقلقه زبانشان است، تا جایی که گذران زندگی آنها پابرجا باشد، دین را نگهداری می کنند و زمانی که به بلا آزموده شوند، دینداران قلیل اند و حضرت امام حسین علیه السلام از مردم می خواهد تا به اصول اسلام پیامبری باز گردند: من شما را به کتاب خدا و سیره پیامبر خدا فرا می خوانم، چرا که در جامعه شما سنت نبوی را از بین رفته و بدعت و فریبکاری را جایگزین آن کرده اند و لذا می کوشد تا امت را به اصلاح آورد و از فساد جاهلی رهایی بخشد: همانا قیام من برای اصلاح امت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهی از منکر است. .
اما امت اسلام که انقلاب جاهلی کرده است پاسخ درخواست های ایشان را نمی دهد و گوشی برای پذیرش دعوت هایی چون آیا حمایتگری هست که از حریم اهل بیت پیامبر خدا حمایت کند؟ آیا فریادرسی هست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا کمک کننده ای است که ما را برای مقابله با استبداد یاری دهد؟ وجود ندارد تا بشنود و پاسخ مناسب و شایسته ای دهد. (فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام و نیز الارشاد فی معرفه حجج الله ج2 ص19)
تقابل دین با سنت پس از ارتحال پیامبرصلی الله علیه و آله
در گستره تحولات اجتماعى چه زمینههایى بوجود آمده بود که باعث شد تنها پنجاه سال پس از ارتحال پیامبرصلی الله علیه و آله حادثهاى با این ابعاد به وقوع بپیوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعث شد که جامعه آن روز در مقابل این حادثه بزرگ، واکنشى سرد، بىروح و کم اثر از خود بروز دهد؟
تا حدود سه سال بعد از قیام کربلا، حرکتى که مبین واکنشى جدى باشد مشاهده نمىشود، انگیزه وقایعى مثل واقعه حره و قیام کنندگان در مقابل آن چیز دیگرى بود که ارتباط مستقیمى با واقعه کربلا نداشت، از این رو غیر از قیام توابین تا سالها بعد حرکتى جدى، که با انگیزههاى خاص و دور از انگیزههاى سیاسى نسبت به واقعه کربلا بروز کند، در جامعه انجام نگرفت، چنانچه در قیام مختار هم انگیزههاى سیاسى بر انگیزههاى دینى غالب بود.
حال با توجه به این مقدمه این سؤال به صورت جدى مطرح مىشود که چه اتفاقى افتاد و چه شرایطى بر جامعه حاکم شد که بعد از 50 سال از وفات پیامبرصلی الله علیه و آله چنین واقعهاى رخ داد؟ واقعهاى که شاید بتوان ادعا کرد هیچ نظیرى در تاریخ بشریت ندارد و حادثهاى است که وجدان هر انسانى را متاثر مىسازد
از این رو لازم است حادثهاى با این اهمیت، از ابعاد مختلف بررسى شود. یکى از جنبههایى که مىتواند به پاسخگویى به این سؤال کمک کند بررسى تحولات ساختارى جامعه است که پس از بعثت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله ایجاد شد. بررسى جوامع بشرى و تاریخ انبیا نشان مىدهد که همواره میان دین و سنت نوعى مقابله وجود داشته است. این معارضه در آغاز راه (در شروع بعثت و آغاز نهضت هر پیامبرى) خیلى قوىتر و شدیدتر است.
اگر به لحاظ اجتماعى، جامعه شبه جزیره عرب در عصر مقارن با بعثت پیامبراکرمصلی الله علیه و آله بررسى شود، معلوم خواهد شد که این جامعه، جامعهاى است با ساختار اجتماعى کاملا شکسته و غیر متمرکز و از لحاظ بافت اجتماعى در قبیله معنا پیدا مىکند. از نظر سیاسى هم ساختارى توسعه نیافته دارد و از حد یک نظام سیاسى کدخدا منشانه یا سید سالارى،
این گونه جوامع، معمولا پس از گذشت دروههایى از زمان و به دلیل یک سرى اتفاقات این شانس را پیدا مىکنند که از رهگذر اتحاد قبیلهاى به نظامهاى سیاسى پیشرفتهترى دستیابند، اما همیشه امکان رجعت به نظام اجتماعى سیاسى پیشین قوىتر است تفکر دینى مردم مکه و مدینه و مناطق مرکزى شبه جزیره عربى و به بیان دیگر دین زمان ظهور پیامبرصلی الله علیه و آلهکه قرآن از آن تعبیر به شرک مىکند، چنین وضعیتى داشت. آنها با وجود این که الله را قبول داشتند به خدایان متعدد دیگرى هم معتقد بودند.
و نمىتوانند به یک نظام دینى و توحیدى را تجربه و تفکر توحیدى را هضم کنند (و این یک واقعیتى است). در همان منطقه مرکز شبه جزیره عربستان، حتى بعد از اسلام و با وجود آن همه پیامهاى توحیدى اسلام، در میان قبایل و طوایف بخشهاى داخلى نوعى گرایشات شرکآمیز و چندگانه پرستى دیده مىشود.
به طور کلى به جهتساختار اجتماعى، سیاسى و دینى این گونه جوامع، هم شرایط اجتماعى و هم نظام سیاسى و تفکر دینى، منبعث از مناسبات سنتى موجود در جامعه است و در واقع این سنت است که در این جوامع حرف اول را مىزند;
به بیان دیگر سنت در میان اعضاى این جامعه به قدرى قوى است که نمىگذارد تحول عظیم و عمیقى به وجود بیاید و به اصطلاح یک جراحى بزرگ در جامعه صورت بگیرد. به طور خلاصه در این حالت سنت قوىتر سنتهاى قبلى را پس زده و جانشین آنها مىشود.
تاریخ انبیاى بزرگ الهى نشان مىدهد که آنان به عنوان اصلاحگران و انقلابیون بزرگ با بسیارى از سنتهاى جامعه به مقابله برخاستند اما تقریبا همه توفیق چندانى نداشتند (هر چند در بلنداى تاریخ، انبیا انسانهاى موفقى بودند اما در عصر خودشان موفق به نظر نمىرسند)
البته بعضى از انبیا مثل حضرت موسى، حضرت داود، حضرت سلیمان و پیامبرصلی الله علیه و آله در دوره حیات خود موفقیتهاى نسبى داشتهاند اما بعد از مرگشان شرایط براى باز گشتبه سنت و ارزشهاى مضبوط در حافظه تاریخى و عرفى جامعه فراهم شده و جامعه با سرعت رجعتبه ضد ارزشها را شروع کرده است. این مطلب بر زندگى همه انبیاى الهى قابل تطبیق است و خاص پیامبر اسلامص نیست.از همان لحظه مرگ پیامبرصلی الله علیه و آله مقابله سنت با دین آغاز شد. بلافاصله پس از ارتحال آن حضرت ماجراى سقیفه بنىساعده شکل گرفت که خود یکى از بارزترین جلوههاى بازگشت ارزشهاى سنتى است. در سقیفه سنتبرنده شد و آنان که درد دین داشتند در این واقعه و تحولات پس از آن، نتوانستند راه به جایى ببرند.
در آن عصر سه کانون در مدینه شکل گرفت: یکى از کانونها، کانونى بود که در خانه زهراعلیها السلام شکل گرفت. کانون دیگر در سقیفه بنى ساعده و کانون سوم توسط جماعتى از مهاجرین ایجاد شد.
گروه مهاجرین در فاصله اندکى به اصحاب سقیفه ملحق شدند و جناحهاى حاضر در سقیفه با تحریک احساسات سنتى جامعه موفق شدند برنامه را پیش ببرند. تعارض میان دین و سنت را به راحتى مىتوان در خطبههاى به جاى مانده از فاطمه سلام الله علیها و در مواضع علىبن ابىطالبعلیه السلام دید. در سخنان حضرت زهراعلیهاسلام دغدغه دین موج مىزند
از آن سو جناح مقابل دغدغههاى سنتگرایى داشت و مواضع این جناح زمینهساز احیاى بسیارى از سنتهاى سیاسى، اجتماعى و فکرى شد. با اتکاى به همان سنتها یکى از جناحهاى حاضر در سقیفه بنى ساعده موفق شد قدرت را در اختیار بگیرد و در مقابل جناح دیگر، ظاهرا در پوشش دین به نحوى از سنتها دفاع کند.
شاید اگر خوش بینانه به موضوع بنگریم در آن روزهاى آغازین و در آن سالها نیتها واقعا این نبوده که بخواهند با دین معارضه کنند;
البته هر چند سقیفه آغاز راه بود اما هر چه از زمان تشکیل این مجمع دور شویم ابعاد این تعارض آشکارتر مىشود، اختلاف میان ابوبکر و عمر بر سر سیاستگذارىهاى اقتصادى، نوعى دعواى بین دین و سنت است
عمر بن خطاب با اصرار از خلیفه اول در خواست مىکند سیاستهاى اقتصادى زمان رسول الله صلی الله علیه و آله را که مبتنى بر تسویه بود کنار بگذارد، اما ابوبکر بر همان سیاستها اصرار مىورزد
بعد از ابوبکر عمر با طرح فضیلت مجاهدان بدر و احد بر سیاستهاى تفضیلى پا فشارى مىکند و با کنار گذاشتن سیاستهاى اقتصادى پیامبرصلی الله علیه و آله سیاستهاى جدیدى را در پیش مىگیرد; سیاستهایى که به کلى با تعالیم قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله در تعارض است.
خلیفه دوم به جز سیاستهاى تبعیضى اقتصادى، سیاستهاى تفضیلى قومى را نیز در دستور کار دولتش قرار داد. در مجموع مىتوان گفتخلیفه دوم شخصیتى تفضیلگرا بود و این سیاست را با توجه به باور داشتهاى سنتىاش (که ارتباطى به اسلام ندارد) بر جامعه اسلامى تحمیل کرد.
این سیاستها تاثیرات تعیین کنندهاى بر جامعه اسلامى گذاشت و شاید بتوان ادعا کرد که به کلى جامعه را در مسیرى دیگر قرار داد; مسیرى که بستر ساز احیاى سنت و باز سازى نقش آن در تحولات اجتماعى شد
انحرافهایى که در تاریخ اسلام به وجود آمد بیشتر از همین جا شروع شد. دغدغههاى علىبن ابىطالبعلیه السلام هم همین گونه نگرانىها بود، اصلا حکومت براى آن حضرت آن قدر ارزش نداشت که بخواهد دغدغه حکومت داشته باشد. به هر حال سیاستهاى تفضیلى عمر موجب احیاى سنتهاى جاهلى شد و جامعه به سرعت به سمت سازمان جدید و یک نظام طبقاتى حرکت کرد. تفکر سنتگرا که در نظامى رتبه بندى شده و طبقاتى شکل گرفته است، نمىتواند اندیشه مبتنى بر تسویه را بفهمد.
از این رو، کسانى چون عمر بن خطاب به واقع با استناد به سنت نمىتوانستند نظام مبتنى بر تسویه را درک کنند; آنها در جامعهاى رشد کرده بودند که به موجب سنتهایش این نظام تفضیلى قابل توجیه بود. اقتصاد یکى از شئون اجتماعى است که سیاستهاى تبعیضى و تفضیلى بهتر از هر جاى دیگر خود را نشان مىدهد، اما چنان که گفته شد سیاستهاى تفاوت طلبانه خلیفه دوم منحصر در مسائل اقتصادى نبود.
یکى دیگر از نمادهاى سنتگرایى، سیاستهاى تبعیضى قوم مدارانه است. بر هر آشناى به قرآن و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله واضح است که در اسلام برهویت و حریت انسان به عنوان انسان تاکید مىشود و وابستگىهاى نژادى، قومى، رنگ، زبان و امثال آن تاثیرى بر این موضوع ندارد. وقتى خلیفه دوم به خلافت رسید با توجه به همان زمینه فکرى چندین بخشنامه خیلى مهم صادر کرد که همه این بخشنامهها جنبه قومى و قومیت گرایى دارد
براساس بعضى از این دستور العملها مثلا ورود اعاجم به مدینه ممنوع شد و آنان از بعضى امتیازات اجتماعى که به موجب قرآن از آن برخوردار بودند، محروم شدند. مجموعه این گونه سیاستها زمینه را براى بازگشتبه نظام ازرشى گذشته و سنتهاى عربى قبل از اسلامى فراهم کرد
روند گرایش به سنت در زمان خلافت عثمان تشدید شد. نکته در خور توجه این است که جامعه، آن هم جامعه عصر صحابه، همه این تحولات را به راحتى مىپذیرد و به جز اعتراضات بعضى از اصحاب علىبن ابىطالبعلیه السلام بهطور کلى مخالفتى با این روند در جامعه وجود ندارد
همه خوانده بودند که: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم اما افراد اندکى معناى آیه را فهمیدند و دست به اعتراض زدند. علىبن ابىطالبعلیه السلام و بعضى از اصحاب آن حضرت در مدینه با این سیاستها به مخالفت برخاستند. شاید به همین دلیل بود که نگاه غیرعرب (اعاجم) متوجه علی علیه السلام شد
به نظر مىرسد ریشه علاقه ایرانىها یا بهطور کلى اعاجم به ایشان از همین زمان شروع شد; یعنى زمانى که سیاستهاى تفضیلى مبتنى بر سنت در مدینه شکل گرفت و گسترش یافت. موضعگیرى علیعلیه السلام ریشه در تفکرات و اندیشههاى دینى او داشت، در واقع او علمدار دینباورى در مقابل سنتباورى بود.
در قضیه ترور خلیفه دوم و ماجراى قتل هرمزان، علی علیه السلام خواستار قصاص عبیدالله بن عمر شد. از همین زمان نگاه ایرانىها متوجه امام شد و به آن حضرت تمایل زیادى پیدا کردند (به راحتى مىتوان نشانههاى گرایش ایرانیان به تشیع و علی علیه السلام را در حوادث مدینه این عصر جستوجو کرد). البته دوره خلافت امام و بازگشت به سیاستهاى تسویهاى زمان رسولالله صلی الله علیه و آله نیز طبعا توجه ایرانىها و غیر عربها را به علىبن ابىطالبعلیه السلام بیشتر کرد
بسیارى از صحابه هم به دلیل عدم برخوردارى از بینش عمیق نسبت به تعالیم اسلام و به دلیل منافعشان، همسو و هم جهت با سیاستهاى خلفاى دوم و سوم عمل کردند
در دوره خلافت عثمان بازگشت به سنتها کاملا تشدید شد به نحوى که مىتوان ادعا کرد این سنت بود که بر جامعه حکومت مىکرد نه دین; و به این ترتیب جامعه به سرعت از آموزهها و آموزشهاى دینى فاصله گرفت و در این جنگ و جدال میان سنت و دین، سنت برنده شد
اتفاقاتى هم که بعد از کشته شدن عثمان افتاد و به خلافت علىبن ابىطالب علیه السلام منجرشد، بسیار قابل توجه است. به روشنى مىتوان جدال میان سنت و دین را طى چهار سال و اندى در دوران خلافت على بین ابىطالبعلیه السلام مشاهده کرد; دورهاى که در واقع عصر اوج مقابله دین و سنت است.
این جریانهاى سنتگرا که نمىتوانستند شان و موقعیت دینى على بن ابىطالب را تحمیل کنند با همه قدرت و همتبه مقابله با امام برخاستند. اتفاقات عصر امام، اتفاقاتى بود که به واسطه تعارض سنت و دین قابل پیشبینى بود. جریانهاى مختلفى که اندیشههاى سنتگرا را در قالبهاى مختلف هدایت مىکردند به مقابله و حتى مقاتله با علىبن ابىطالب علیه السلام که انسانى دینمدار و اصول گرا بود برخاستند.
با اندک دقتى در شعارها و سخنان رهبران هر یک از جریانها بهخوبى مىتوان علایق نتباورانه آنها را شناسایى کرد. جریان سنتگرایى که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله لطمه خورده بود پس از احیاى مجدد در عصر خلفاى دوم و سوم با قوت و قدرت تمام به مقابله با دین برخاست و با توجه به وسعت و عمق علایق سنتى توانست در کوتاهمدت در میدان مقابله با دین پیروز شود.
سنت، بسترهاى مناسب و شخصیتهاى مدافع خود را به راحتى مىیابد; زمانى در قیافه عثمانبنعفان ظهور کرد، چندى بعد زبیربنعوام و طلحةبنعبدالله و اندک زمانى پس از آن معاویةبنابوسفیان و فرزندانش که خود را شراة و جان فدایان دین معرفى مىکردند، علم سنت را بر دوش کشیدند
علی علیه السلام با همه توانمندى هاى نشئت گرفته از باورهاى دینى توانست در طرح کوتاهمدت مقابله دین و سنت، پیروز از میدان به در آید. وقتى معاویه به قدرت رسید شرایط فراهم بود که سنت با تمام توان خودش در عرصه جامعه ترکتازى بکند و شرایط را به نفع خود برگرداند.
دوره خلافت معاویةبن ابوسفیان که حدود 20 سال به طول انجامید، کوششهایى است همه جانبه از لحاظ سیاسى، فرهنگى ونظامى براى احیاى سنت، منتها در پوششهاى دینى (چون دین حرف اول را مىزد و همه خود را دیندار و پیرو دین مىدانستند، طبعا نمىتوانستند این پوشش دین را بردارند) اگر کسى با تاریخ جاهلیت و ارزشهاى عرب جاهلى آشنا باشد به خوبى مىداند که همان باورها و اعتقادات عرب جاهلى دوباره در این قیافهها ظهور کرد و یک بار دیگر، سنتبا تمام قوا به عرصه عمل اجتماعى آمد و ابولهبها، ابوجهلها و نصربنحارثها در قیافه کسانى چون معاویه، یزید، عبدالملک و دیگران زنده شدند. در این عصر بسیارى از نهادها و بنیادهاى تاسیس شده توسط پیامبرصلی الله علیه و آله از درون تهى شد و اگر قالبى از این نهادها باقى ماند آن را نیز از محتوا خالى کردند;
مثلا اگر مسجد زمان رسول صلی الله علیه و آله محل فعالیت بود، در عصر معاویه، از سوى حاکمیتحرکتى خزنده و محسوس آغاز شد تا مسجد را از نقشهاى متعددى که در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله به آن محول شده بود، خالى سازد و اگر تعدد نفس مسجد موجب حضور فعال و با نشاط توده مردم در صحنههاى سیاسى مىشد، حاکمیت آن را بر نمىتابید
مسجد زمان پیامبرصلی الله علیه و آله جامع همه فعالیت هایى بود که بر عهده حکومت هاست، اما پس از حاکمیتبنىامیه با این زمینه تبلیغاتى که مسجد جاى عبادت خداست و در این مکان مقدس فقط خدا باید عبادت شود به تدریج نقشهاى متعدد مسجد از آن گرفته شد و با چنین توجیهات فریبندهاى، مردم صحنه حضور اجتماعى خویش را از دست دادند. . مسجدى که زمان پیامبر پایگاه مشترک اجتماعى بود و مردم به دلایل مختلف خود را نیازمند آن مىدیدند، به تدریج به محلى تبدیل شد که فقط باید در آن عبادت کرد، یعنى خالى کردن مسجد از محتواى اصلى و پرکردن آن با بینشهاى سنت گرایانه.
البته بنیادى را که رسول الله صلی الله علیه و آله ریخته بود آن قدر استوار و قوى بود که بعضى از نقشهاى مسجد حتى تا زمان ما نیز ادامه پیدا کرد. معمولا قدرت دنبال این است که سنت متناسب با ایدهآلها و آرمانهاى خودش را پیدا کند، چون خیلى راحت مىتواند با سنت کنار آید تا با دین. مجموع این تحولات که در برخورد سنت با دین به وجود آمد، جامعه را به نقطهاى رساند که دیگر برایش اهمیت نداشت چه اتفاقى ممکن است بیفتد
بسیارى از قداستها از بین رفت و مرد، شرایط اجتماعى به نحوى فراهم شد که همان اتفاقاتى که ممکن بود در جاهلیت اتفاق بیفتد و هیچ واکنشى را به دنبال نداشته باشد، در دوره اسلامى هم امکان وقوع یافت. آن قدر سیطره سنتبر جنبههاى مختلف حیات اجتماعى - سیاسى جامعه زیاد شد که حتى اکثر صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله بیشتر متمایل به علایق سنتى شدند تا آن دغدغههاى دینى. مجموعه این عوامل در سال 60 و 61 ق کار را به جایى رساند که بنیانهاى دین باورانه جامعه به کلى سستشد و زمینه براى وقوع هر اتفاقى فراهم گردید. . از این رو شاید بتوان گفت حادثه کربلا، حادثهاى است که محصول و معلول شرایط طبیعى زمانش بود. مقابله با چنین شرایطى چنان قربانیانى را مىطلبید; در غیر این صورت در این تقابل هولناک دین نمىتوانست از معرکه پیروز بیرون آید.
صحنه کربلا کوششى بى مانند بود براى تعیین تکلیف تقابل دین و سنت، و هنر حسین بن علىعلیهما السلام این بود که توانست پس از حدود 50 سال میدان دارى سنت، یکبار دیگر شرایط را براى ورود دین به صحنه حیات معرفتى، اجتماعى و سیاسى جامعه فراهم آورد.
خلافت خلیفه اول : ابوبکر
در سال 11هجری، هنوز جسد مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله به خاک نسپرده بودند که بر سر جانشینی او توطئه ای از پیش تعیین شده رخ داد در غیاب علی علیه السلام که مشغول کفن و دفن پیامبر، بود در محلی سقفدار به نام سقیفیه مهاجرین و انصار و بدون حضور فردی از بنی هاشم گرد آمدند و به بهانه عدم محبوبیت علی علیه السلام و قاتل بزرگان و دشمنان در جنگها و غزوات پیامبر و جوانی او، ابوبکر را تعیین کردند که نقش عمر در تعیین و بعد ها حمایت و تبلیغ بیعت برای او بسیار موثر بود.
خبر واقعه کودتای سقیفه به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید، در حالی که آن حضرت پیکر مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تجهیز کرده و در قبر گذاشته بود. با شنیدن این خبر بیل را در زمین فرو کرد، سر مبارک را به آسمان بلند کرد و آیات ابتدای سوره عنکبوت را تلاوت کردند. . بسم اللّه الرّحمن الرّحیم . الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ. أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ؛ آیا مردم تصور می کنند با صرف ادعای ایمان، خداوند آنها را رها کرده، نمی آزماید؟ ما پیشینیان را امتحان کردیم، شما را نیز خواهیم آزمود. صرف این که اظهار ایمان کنید، نماز بخوانید و جهاد و انفاق کنید، کافی نیست؛ بلکه باید تمام مراحل مختلف ایمان را طی کنید و در هر مرحله امتحان شوید تا پایه ایمان شما مشخص شود. و فرمودند این همان امتحان و فتنه الهی است که خداوند فرموده هیچ امتی از آن بی نصیب نخواهند ماند (بحارالانوار ج 28 باب 4 ص181)
این سنّت الهی بر سایر سنّت های خداوند حاکم است و خدا هیچ گاه از آن دست برنمی دارد. خداوند ابتدا راه را روشن کرده، اتمام حجت می کند تا مقدمات لازم برای کسانی که در صدد شناخت حق هستند فراهم باشد؛ اما زمینه امتحان را نیز باقی می گذارد.
بطور کلی حدیث غدیر و منزلت و ثقلین را به فراموشی سپردند و غیر از عمار، سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر، عباس و خالد بن سعید کسی طرف علی علیه السلام نیامد اینها معتقد بودند امامت از طرف خدا تعیین و امام مانند پیامبر بایستی معصوم باشد و جانشینی محمدصلی الله علیه و آله در غدیر خم از طریق وحی بوده .
از آنجا که اولین فردی بود که معراج پیامبر را تصدیق کرد به ابوبکر صدیق مشهور گردید. سلمان قضایای سقیفه را میخواهد برای علی علیه السلام تعریف کند که خود امام علی علیه السلام می فرمایند: آن پیر مردی که از منبر بالا می رفت و چهره ای زشت و عصائی در دست داشت دیدی؟ آن ابلیس بود و این مطلب را پیامبر برایم تعریف کرده بود.
عمر با تهدید و تحریک به گرفتن بیعت برای خلیفه اول مشغول است حتی از تعدادی از بنی هاشم هم بیعت میگیرد و به علی علیه السلام هم به پیروی از بنی هاشم پیشنهاد بیعت می دهد و قول می دهد که بعد از ابابکر، وی را به خلافت برساند و به لیاقت و فضیلت او اقرار می نماید.
علی علیه السلام او را نصیحت کرده و هشدار میدهد و یادآور سفارش پیامبر می سازد و او را نا امید می کند. پدر ابوبکر وقتی سنّ علی را بهانه برای انتخاب ابوبکر میشنود به کنایه که من پدر ابوبکرم و سزاوارترم معترض میشود.
ماجرای سقیفه سر آغاز کژرویهایی بود که پس از آن در امت اسلام پدیدار گشت و اهل بیت را فراموش ،افکار جاهلیت و پوسیده حاکم میشود و مردم را گیج و سر در گم و منحرف میسازند. ابوبکر و عمر با اعلام اینکه قرآن ما را کفایت میکند از نقل و نوشتن احادیث پیامبر جلوگیری و عمر طی بخشنامه ای به تمام مناطق اسلامی نوشت هر کس حدیثی از پیامبرصلی الله علیه و آله را نوشته باید از بین ببرد (کنزالعمال ج5)
یکی از یاران معروف پیامبر میگوید : هنگامی که عمر ما را به سوی عراق روانه کرد خود نیز مسافتی را با ما طی کرد در راه به ما توصیه کرد شما به منطقه ای میروید که مردم آنجا فضای مساجد را با تلاوت قرآن پر کرده اند و آنها را به حال خود بگذارید وقتی به او میگویند حدیثی نقل کنید جواب دادند خلیفه ما را از نقل حدیث باز داشته.
زمانی که علی علیه السلام را دست بسته نزد ابوبکر میبرند قبل از پاسخ ابوبکر از سوال علی علیه السلام که چرا بدین گونه مرا اینجا آورده اید، عمر می گوید: ترا بدینجا آوردیم که با خلیفه رسول خدا بیعت کنى ! علی علیه السلام فرمود : اگر با منطق و استدلال سخن بگوئید بهتر است پس اول بمن بگوئید که رمز موفقیت و غلبه شما به گروه انصار در سقیفه چه بوده و به چه منطقى آنها را قانع و مجاب کردید؟ عمر گفت به دلیل برترى قریش بر سایر قبائل عرب و به علت امتیاز مهاجرین بر انصار و از همه مهمتر به جهت قرابت و نزدیکى که به شخص پیامبرصلی الله علیه و آله داریم
علی علیه السلام فرمود : همه میدانند که من از تمام عرب به پیغمبر نزدیکترم زیرا پسر عم و داماد او و پدر دو فرزندش میباشم. عمر که یاراى جوابگوئى در برابر این منطق نداشت گفت هرگز از تو دست بر نمیداریم تا بیعت کنى.
على علیه السلام فرمود :خوب با یکدیگر ساختهاید امروز تو براى او کار میکنى که او خلافت را به تو برگرداند بخدا سوگند سخن ترا قبول نمیکنم و با او بیعت نمىنمایم زیرا او باید با من بیعت کند سپس روى خود را متوجه مردم نمود و فرمود : اى گروه مهاجرین از خدا بترسید و سلطه و قدرت پیامبرصلی الله علیه و آله را از خاندان او که خدا قرار داده است بیرون نبرید بخدا سوگند ما اهل بیعت به این مقام از شما سزاوارتریم و شما از نفس خود پیروى نکنید که از راه حق دور میافتید .
اعتراض بعضى از صحابه به ابوبکر: چون خلافت ابوبکر استقرار یافت عده معدودى از صحابه در روز پنجم رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله متفقا در مسجد حضور یافتند و به نصیحت ابوبکر پرداختند، ابتداء ابوذر غفارى پس از حمد خدا خطاب به ابوبکر کرد و گفت: اى ابوبکر منصب خلافت را از علی علیه السلام گرفتن موجب نافرمانى خدا و رسول میباشد.
پس از ابوذر، سلمان و خالد بن سعد فضائل علی علیه السلام و شایستگى او را به مقام خلافت به زبان آوردند و ابوبکر را از این مقام غاصبانه بیمناک نمودند، آنگاه رو به مهاجرین و انصار کرده و گفتند : بخاطر هوى و هوس خود با دین و مذهب بازى مکنید. سپس خالد به ابوبکر گفت که بیعت انصار با تو به تحریک عمر و در نتیجه اختلاف دو طایفه اوس و خزرج انجام شده نه به رضا و رغبت خود آنها و چنین بیعتى چندان ارزشى نخواهد داشت.
ابو ایوب انصارى و عثمان بن حنیف و عمار یاسر نیز بپا خاسته و هر یک در فضل و شرف و برترى و حقانیت علی علیه السلام سخنها گفتند و از فداکارىها و جانبازیهاى او در غزوات یاد آور شدند بطوریکه ابوبکر تحت تأثیر سخنان اصحاب و یاران علی علیه السلام پریشان و آشفته خاطر شد و از مسجد خارج گردید و به منزل خود رفت و براى مسلمین بدین شرح پیغام فرستاد: اکنون که شما را بر من رغبتى نیست دیگرى را براى خلافت انتخاب کنید.
عمر چون اندیشه و اراده ابوبکر را متزلزل دید فورا به سراى وى شتافت و در حالیکه آشفته و غضبناک بود با او صحبت نمود و مجددا وى را به مسجد آورد و براى اینکه نیروى هر گونه مجادله و بحث را از مردم بگیرد دستور داد گروهى با شمشیرهاى برهنه در طرفین ابوبکر حرکت کنند و اجازه ندهند که کسى وارد گفتگو با ابوبکر شود. ابوبکر در تقسیم بیت المال تقریبا همانند زمان پیامبر عمل میکند،
در زمان ابوبکر به تحریک عمر برای گرفتن بیعت از علی علیه السلام باعث آزار و اذیت حضرت زهراء علیهاسلام تا مجروح شدن و شهادت آن بانو میشود .
عمر به علت خشونتی که داشت بارها ابوبکر را که در مقابل حوادث و مسائلی که پیش می آمد، و ابوبکر کم می آورد و عذر می طلبید، مورد سرزنش و اهانت قرار میداد، یک بار وقتی ابوبکر خطاب به علی که من اینکاره نیستم و مرا چه به حکومت، عمر در اوج عصبانیت می گوید کاش غلامت، سالم را به خلافت بر می گزیدم.
خلاصه اینکه ابوبکر دائم المعذور بود ولی عمر سماجت داشت تا دوره ابوبکر پیر پایان یابد و نوبت به خودش برسد. دشمنی عایشه با علی علیه السلام و فاطمه علیهاسلام بعد از عمر، در برخوردها و حوادث کاملا مشهود بود، بخصوص زمانی که فاطمه علیهاسلام، حضور ابوبکر و عمر و عایشه را برای فریب مردم و به ظاهر دلجوئی، بر بستر بیماری نپذیرفت و تشییع جنازه که شبانه و به طور مخفی انجام شد،
به همین دلیل بود که روابط امام با ابوبکر خیلی سرد بود، فقط زمانی که وی در حل مسئله ای درمانده میشد دخالت میکرد و رفع مشکل مینمود.
سعد بن عباده وقتی بیعت نکرد سر به نیست شد، یاران ابوبکر بعد شایعه کردند چون بیعت نکرد جنیان او را کشتند
معاویه هم به علی نامه نوشته و اظهار میدارد تو به علت حسادت بیعت نکردی و ستم می کنی و امام پاسخ میدهد: به خدا خواستی نکوهش کنی و رسوا سازی، ولی مرا ستودی و خود را رسوا نمودی.
با انتخاب ابوبکر عده ای از مسلمانان بخصوص آنهائی که تازه به اسلام گرویده بودند رویگردان شدند که بعد از مدتی ابوبکر مرتدین را با فرماندهی خالد بن ولید مغلوب ساخت. ابوبکر دختر خود را به عقد پیامبر در آورده بود که باعث پیوند کثیری به اسلام شده بود.
امام با ابوبکر عهد و پیمانی بستند به رعایت احکام اسلام و سنت رسول، و قرار گذاشتند که، حل اختلاف و تقسیم زکوه با ابوبکر و علی علیه السلام عهده دار مکاتبات و رسیدگی به امور اسیران جنگی باشد.
روشنفکران از اهل سنت کاملا قبول دارند که علی به خاطر حفظ وحدت با ابوبکر کنار آمد و بدون بیعت کردن، به خاطر حفظ اسلام در حالیکه خود را احق میدانست، در مشکلات کمک می کرد.
ابوبکر بعد از 15روز بیماری درگذشت و نزدیک 3سال خلافت کرد .
و اما ماجرای آزار و اذیت دختر پیامبر برای بیعت اجباری
فاطمهسلام الله علیها در مقام دفاع از ولایت
مبارزه با فتنه گران و تاویل ستیزان حضرت فاطمهسلام الله علیها نسبت به انتخاب جانشین برای پیامبر در سقیفه به شدت واکنش نشان داده و به دلیل آن که برخی با وجود نصوص صریح از پیامبران صلی الله علیه و آله در جانشینی حضرت امیرمومنانعلیه السلام در غدیر و مواضع دیگر به این نکته سرنوشت ساز بی توجهی کردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت. آن حضرت همانند پیامبر به دفاع از کیان اسلام که در ولایت و نظام ولایی تجلی می یافت، برخاست.
از این رو حضرت زهراسلام الله علیها به حکم رسالت عظمای الهی قیام میکند و به هدف پاسخ گویی به یکی از آموزه های اصیل قرآن یعنی قیام عدالت، به جنگ کسانی می رود که یا مخالف تنزیل بودند و یا به تنزیل بسنده کرده به تاویل پـشت نموده بودند و یا آن که اصولا تاویلی برای قرآن نمی خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را می جستند.
آن حضرتسلام الله علیها نخستین مدافع از اسلام تاویلی و اجرایی در قالب عمل کامل بر اساس آموزه های وحیانی در سایه سار ولایت عظمای الهی امیرمومنان علیعلیه السلام بود. چنان که در همین راه همانند پدر بزرگوارش آزارها دید و مصیبت ها تحمل کرد و در نهایت به شهادت رسید. .
فاطمهسلام الله علیها در مسجد کوفه در خطبه معروف فاطمیه از مصیبت های پیامبرصلی الله علیه و آله برای تنزیل سخن می گوید و سپس رو به فتنه گران کرده از مصیبت هایی که فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله یعنی اهل بیت عصمت و طهارت و پسر عم پیامبرعلیه السلام اکنون برای تاویل قرآن از دست ایشان می کشد سخن به میان می آورد و می فرماید: ای مردمانی که برای شنیدن سخن بیهوده شتابانید و کردار زشت و زیان آور را نادیده می گیرید. آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده است؟! بی تردید اعمال زشت، قلب هایتان را تیره و تار کرده است و گوش ها و چشم هایتان را فرا گرفته است.
چه بد آیات قرآن را تأویل می کنید و بدمسیری را به او نشان دادید... به خدا قسم تحمل این بار گران، برایتان کمرشکن است و پایان آن نیز، چیزی جز بدبختی و تیره روزی نخواهد بود و هنگامی که پرده ها برداشته شود و اعمالتان آشکار گردد، خود را میان زیانکاران خواهید یافت
این خود نشان می دهد که فتنه گران تا چه اندازه ضد تاویل قرآن بودند و اجازه نمی دادند تا نظام قرآنی در جامعه پدید آید و جامعه براساس آموزه های قرآنی مدیریت و ولایت شود.
فاطمهسلام الله علیها نومیدانه به خانه باز می گردد و می فرماید : از این پس وای بر هر صبحی که خورشید در آن طلوع کند. چرا که دیگر این مردم نمی توانند تاویل قرآن را در جان و جامعه خویش ببینند و اسلام واقعی از میان ایشان رخت بر می بندد و تا زمان منجی، مردم در میان حق و باطل و فتنه های بسیار گرفتار می شوند.
آن حضرتسلام الله علیها سپس سرزنش کنان می فرماید: کردار شما را خدا می بیند و به همین نزدیکی، آنان که ستم کردند، در خواهند یافت که به کجا بازمی گردند. من دختر کسی هستم که به شما از عذاب الهی هشدار داد. پس شما کار خود را بکنید و ما نیز کار خود را خواهیم کرد و منتظر بمانید که ما نیز منتظر خواهیم ماند.
امام علی در پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها
هنگامی که حضرت زهراسلام الله علیها به خانه مراجعت فرمود در حالی که حق ارث فدک او را برده بودند و به امیرالمومنین علیه السلام خطاب فرمود:
مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهمی در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آن که شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری. . اینک پسر ابو قحافه (ابوبکر) به ستم و ظلم عطا و بخشوده ی پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد و با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن به سختی با من مجادله می نماید. امیرالمومنین علیه السلام تمام کلمات را گوش دادند آنگاه به اختصار فرمودند: فاطمه من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم.
آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت الی الأبد در مسجدها و بالای مأذنه ها برده شود؟ حضرت زهراسلام الله علیها فرمودند: نهایت آمال و آرزویم همین است. حضرت علیعلیه السلام فرمودند: پس در این صورت باید صبر کنی زیرا پدرت خاتم الانبیاء به من وصیت نموده و من می دانم که باید صبر نمایم وگرنه قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقی که از تو غصب نمودند.
غصب فدک بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ماءموران ابوبکر به دستور عمر نماینده حضرت صدیقه سلام الله علیها را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند.
حضرت صدیقه سلام الله علیها همان نوشته و سند فدک را که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و آن حضرت ثبت کرد، عینا نزد ابوبکر آورد، ولى ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را. بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه اى ایراد فرمودند که دریایى از معارف، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامى در آن است. ابوبکر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت، ولى هنگامى که فاطمه زهرا آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتى حضرت از او گرفت. حضرت زهرا : آیا جاى عذر آوردن باقى مانده؟ عمر میگوید تا زمانیکه فدک دست اهل بیت است و مردم و نیازمندان بهره میبرند، علی و فاطمه محبوبیت دارند و این مانع بزرگی است، متوسل به دروغ شده و میگوید پیامبر فرموده تا من زنده هستم فدک در اختیار بنی هاشم است، فدک در زمان خلافت ابوبکر و با سماجت عمر غصب می شود ابوبکر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد بودند در حالیکه جمعى از زنان گرد وى را گرفته بودند. روانه مسجد شد، چون به مسجد مىرفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبر مىماند.
غصب فدک انتقامى بود که از حضرت زهرا در مقابل حمایتهایش از حق امیرمؤمنان گرفته مىشد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان و نگرانى هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهرا در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند: از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگى در برابر قدرت حاکمه هزینه هاى سنگینى دارد و از سوى دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلى هیئت حاکمه با حضرت زهرا مسائل مالى و دنیوى است، نه مبحث دین و امامت و ولایت! آنها مىدانستند که خاندان رسول خدا و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامه مردم به اثبات برسد پایه هاى لرزان حکومت جدید، سستتر خواهد شد.
بنابراین، نیازمند سوژه اى بودند که اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت کنند و مشکل اصلى حکومت با خاندان رسول خدا را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خداصلی الله علیه و آله مشروعیتى براى کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.