مبارزات فرهنگى امام باقر.چهل حدیث. مناظرات با فرق
امامان ما تا حضرت باقر ع وظیفه حفاظت اسلام از خطر صدمه انحراف و مصونیت اسلام را تحقق بخشیدند. کوششهاى پیشوایان بعدی در مرحله دوم با فعالیت امام باقر (ع) آغاز گردید و برترى فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن را به حرکت درآورد. همه کوشش امام این بود که به شیعه شکلى مخصوص بدهد و خصوصیات آنرا مشخص کند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خط حقیقى اسلام بشناساند. تفاوت میان این دو مرحله آن بود که پیشوایان مرحله نخستین معناى تشیع را در فضایی مخوف و نا آرام سیاسی آشکار کردند زیرا آنان به هدف مهم خود یعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حالی که پیشوایان مرحله دوم، بخصوص امام باقر (ع) فراز آمدند تا شیعه را به شکل حقیقى آن درآورند و در سطح عام، چهارچوبى تفصیلى و دربرگیرنده، به گروه شیعه بدهند و برنامه اش را تنظیم کنند. معناى این سخن آن نیست که پیشوایان مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه کارى نکردند، بلکه فعالیت آنان در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى خاص توسط امام على ع صورت گرفته بود و امثال سلمان فارسى و ابوذرغفارى و عمار بن یاسر و مالک اشتر و دیگران از شیعیان او بودند.
آمدن امام (ع) مقدمه اى براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امت بود. زیرا امت، او را فردى منحصر از فرزندان کسانى مى شناخت که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد. پس، آنان از این رو فدا شدند تا مسلمانان بدانند حکامى که به نام اسلام حکومت می کنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنت رسول اکرم (ص) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
وظیفه کشف واقعیت انحراف حاکمان جور و نشان دادن دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى و فداکارى آنان، آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت. اینک امام باقر (ع) بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى که تحقق یافته و آن قربانیها و فداکاریهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود که عده اى براى پیروزى اسلام به آن برخاسته باشند و غیرت و حمیتى که نسبت به اسلام داشته اند آنان را برانگیخته باشد. بلکه آن فعالیتها، صورت منحصر فعالیت هایى است که با آن مواجه شده اند تا بنیان توده اى آگاه را پى افکنند که به اسلام، ایمان صحیح و آگاهانه داشته باشند.در آن زمان شرایطی فراهم شد که کوششهاى امام باقر (ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه را نیاکان گذشته او آغاز کردند، بنیان گذارد و از دستاوردهایى که دراین میدان به آن صورت تحقق بخشیدند، فایده برد.
پس، خط تاریخى که با فداکاریها و کوششهاى امامان مرحله نخستینتجسم یافته بود، براى امام باقر (ع) و نزد امت اسلام مکان و منزلتى والا ایجاد کرد و ما این منزلت را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مىشناسیم . هشام که در آن زمان خلیفه بود وقتى به امام (ع) اشاره میکند و مى پرسد که این شخص کیست؟ به او می گویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند. در روایت حبابة الوالبیه آمده: در مکه مردى را دیدم که بین «باب» و «حجر» بر بلندى ایستاده بود. مردم پیرامون وى انبوه شده بودند و در مشکلات خود از او نظر می خواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او می گشودند و او را رها نکردند تا دو هزار مسئله را به آنان فتوا داد. آن گاه برخاست و می خواست رهسپار شود که یکى با آوایى آهسته بانگ برآورد کههان، این نور درخشان... و جمعى نیز که می گفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب ع است. وقتى هشام به امام باقر (ع) اشاره کرد و گفت این کیست که مردم عراق پیرامون او گرد آمدهاند و از او پرسش می کنند؟ گفت: فرزند رسول الله و باقرالعلوم است و مفسر قرآن. پس مسئله اى را که نمی دانست از او پرسید. در موسم حج، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان از ایشان فتوا می خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسیدند و این امر دلیل آن بود که او در دل توده هاى مردم جاى داشت. این واقعه میزان نفوذ وسیع امام را در قلوب توده هاى مردم نشان می داد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگو هاى بسیار با امام (ع) به عمل می آمد. البته از امام پاسخ می خواستند تا وی را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم، امام را به خاموشىوادارند. کسانى بودند که از شهرى به شهرى سفر می کردند تا از ایشان پرسش کنند و در محضرش سئوالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشاره می کند که در برنامه امام (ع) دقت بسیار به کار رفته بود و مردم او را دوست می داشتند و او به مردم علاقه مند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امر در بسیارى از شهرها واکنش پدید آورده بود. از پاره اى از نصوص چنین استنباط می شود که رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى و قبیله اى بود. نه اینکه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى را نداشت. بلکه اگر گروههاى جدیدى به اسلام می گرویدند، آنان نیز به رهبرى او معترف بودند و روحا ً با وى پیوند داشتند. با وجود اینکه کشت و کشتار نژادى و قبیله اى در مدت خلافت امویان بین قبیله «مضیر» و «حمیر»شعله ور بود، با این همه مى بینم اهل هر دو قبیله، یاران امام (ع) بودند.چندانکه شاعران رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مضیرى و کمیت اسدى حمیرى در دوستى امام و اهل بیت ع اتفاق داشتند. این میزان عاطفه توده اى و نفوذ وسیع، امام باقر (ع) را وارث کوششها و فداکاریهایى کرده بود که در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود. آن کوششها و فداکاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان و ارائه چهارچوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند. گفتیم که وظیفه الهی و مهم امام (ع) دراین مرحله، توضیح تفصیلى چهارچوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن به وسیله توسعه و نشر مفاهیم مکتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر، تا توده مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جویى منطقى اسلامى بیندیشند.
از دو راه امکان داشت که امام در این زمینه براى تحقق بخشیدنبه وظایف تاریخى خود اقدام فرماید؛
الف)راه گسترده آموزش از درون حوزه خود که آن را به همین منظور تأسیس کرده بود. همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن آداب آن، حوزه مزبور را بنا کرده بود. امام باقر(ع) در عصر خود، در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش، فروتنى مىنمودند. (و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او. حوزه او براى صدها دانشمند و محدث که تربیت کرده بود پایگاهى مهم بود. جابر جعفى می گوید: ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد. و محمد بن مسلم می گوید: هر مسئله که در نظرم دشوار مى نمود از ابو جعفر(ع) مى پرسیدمتا جایی که سى هزار حدیث از امام سئوال کردم. (ابن شهرآشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان اسلام بود. او از کسانى که از امام روایت نقل کرده اند، عده اى بسیار را مى شمارد. از صحابه، «جابر بن عبدالله انصارى» و از تابعین، «جابر بن زید جعفى» و «کیسان سختیانى» و از فقیهان، «ابن مبارک» و «زهرى»و «اوزاعى» و «ابو حنیفه» و «مالک» و «شافعى» و «زیاد بن منذر» و از مصنفان،«طبرى» و «بلاذرى» و «سلامى» و «خطیب بغدادى» در تاریخ نویسى.
ب) از راه رویارویى امت با این چهارچوب. تقریبا ً در زندگى پیشوایان (ع)نخستین بار بود که مفهوم تشیع به اعتبار اینکه عقیده گروهى آگاه است، تمرکز مىیافت و شکل روشن می گرفت و حدود آن عقیده مرزبندى می شد. تشیعى که در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید در همه راههاى جامعه اسلامى انتشار یابد.
مبارزات فرهنگى امام باقر علیه السلام مناظرات گسترده علمى
از آنجا که عصر امام باقر ع، روزگار برخورد اندیشههاى اسلامى و غیر اسلامى بود، مناظرات زیادى بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوى دربار سازمان دهى شد و آخرین حکمرانان بنىامیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند. هر چند که تاریخ همواره از شکست دربار در این گونه مناظرات حکایت مىکرد، پافشارى بر پندارهاى خام، سبب آموزه پذیرى آنها از تاریخ و عملکرد ناموفق نیاکانشان در این عرصه نشد. آنان همواره در کمین فرصتى بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند.
دفع شبهات دینى: امام باقر ع در مقام بزرگْ پاسدار دین در مناظراتى با سران فرقههاى مختلف، پوچى عقاید منحرفشان را آشکار مىکرد و استوارانه از پایگاههاى فکرى و عقیدتى شیعه دفاع مىکرد.
1. فرقه مُرجئه
این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجرى پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، همیشه در دوزخ نمىماند، بلکه کار او را به خدا وا مىگذاشتند. به این دلیل آنان را مرجئه مىخواندند که نیت را کافى مىدانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده مىکند و عذابشان نخواهد کرد.(2) پس از آن که در نبرد صفین، سپاهیان شام، سپاه امیرالمؤمنین ع را به داورى کتاب خدا و سنت پیغمبر ص درباره خلافت امام على ع یا معاویه مجبور کردند و على ع به ناچار حکمیت «ابو موسى اشعرى» و «عمرو بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع على ع از خلافت رأى دادند. خوارج، امام على ع و معاویه را مرتکب گناهى بزرگ(حکمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد که مرتکب گناه کبیره را حال چیست؟ آیا در آتش جهنم مخلّد خواهد بود؟ به دنباله این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد که ایمان چیست و مؤمن کیست؟(3) این نزاع بستر سرکشى و فساد را براى حکمرانان مهیا کرد تا هر چه مىخواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا وا گذارند؛ زیرا که معصیت و گناه هیچ آسیبى به ایمان نمىرساند.(4) از این رو، حکمرانان خلفاى بنىامیه تلاش زیادى در تقویت پایگاههاى اعتقادى مرجئه کردند که از آنان «حجاج بن یوسف ثقفى» را مىتوان نام برد.(5) این فرقه از چهار گروه تشکیل شده که عبارتاند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند.(6) این فرقه در دوره امامت امام باقر ع نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعى تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنى از آنان به میان مىآمد، آنان را لعن و نفرین مىکرد و مىکوشید با بهرهگیرى از این شیوه، محدوده اعتقادى درست شیعه را در زمینههاى مختلف از این فرقه جدا کند؛ زیرا آنان با افراشتن عَلم اعتقادات منحرف خود، سبب گمراهى پیروان اهلبیت علیهمالسلام مىشدند و این به دلیل معاشرت زیاد آنان با دیگر شیعیان بود. به عنوان نمونه، در گفتگوى «عبداللّه بن عطاء» با امام، سخن این گروه پیش مىآید و عبداللّه اعتقاد آنان را در مورد وقت بر پا داشتن نماز ظهر بیان مىدارد. امام با توضیح مسئله، نظر مرجئه را رد مىکند و مىفرماید: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.»(7)
2. فرقههاى جبریه و قدریه
جبریه بر این باورند که انسان از خویش هیچ گونه اختیارى ندارد و مجبور است.در مقابل آن، فرقه قدریه بر آنند که هر بندهاى به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وانهاده و حتى در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است(8) و درست در مقابل جبریه قرار دارند. این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانى معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ، پیشینهاى دراز دارد و در دوران حکمرانى «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید.(9) امامیه، مشربى خلاف این دو نظر را پذیرفتند که توسط امامان شیعه تبیین شد.(10) امام باقر ع نیز،در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در ردّ نظریه قدریه و جبریه فرمودند: «پروردگار بر آفریدگان خود مهربانتر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید. (ردّ دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کارى را بکند و آن محقق نگردد. (ردّ دیدگاه قدریه) ایشان در پاسخ به این که آیا مشرب سومى هم وجود دارد، مىفرمود: آرى، گستردهتر از فاصله میان آسمان و زمین (و آن مشرب امرٌ بین الامرین است).»(11) شخصى از امام صادق ع درباره جبر و اختیار سؤال کرد که کدامیک از آن دو مورد تأیید امام است. امام در پاسخ فرمود: «لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ وَلکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ الأَمْرَین؛ نه جبر و نه تفویض بلکه امرى میان آن دو مؤرد تأیید است» فرد پرسش کننده دوباره پرسید: «امر بین امرین» چیست؟ امام براى روشنتر شدن مطلب، آن را در قالب مثالى براى او توضیح داد و فرمود: «مَثَلُ ذلِکَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ اَنْتَ الَّذى اَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ؛مثل آن به کسى مىماند که مىبینى به گناهى مشغول است و او را نهى مىکنى اما او دست از گناه بر نمىدارد. پس او را رها مىکنى و او نیز آن گناه را مرتکب مى شود پس چون او نهى را از تو نپذیرفته و تو نیز او را رها کردى نمىتوان گفت که تو او را به گناه وا داشتهاى12
3. فرقه خوارج
این گروه نیز پس از داورى بین امام على ع و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام على ع از صفین به کوفه، عدهاى از لشکریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حکم الاّ للّه» سر دادند.آنان امام على ع، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛ زیرا آنان، عملکرد امام على و ... را گناه کبیره دانستند و مرتکب گناهان کبیره را کافر مىدانستند و ریختن خونشان را مباح بر مىشمردند. آنها دشمنان آشتىناپذیر بنىامیه، زمینداران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصى بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند.از بزرگان آنان مىتوان از: «اشعث بن قیس کندى»، «مسعر بن فدکى تمیمى» و «زید بن حصین طائى(13)» و از فرقههاى منشعب از آن، مىتوان «محکمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»،«عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد.(14)
آنان در طول تاریخ، رفتارى نابخردانه با امامان شیعه داشتند.در زمان امامت امام مجتبى ع، امام را به خاطر صلح با معاویه بسیار سرزنش کردند.(15) در دوران امامت امام باقر ع نیز مناظراتى بین آنها و امام در گرفت.امام در ردّ مبانى و باورهاى اعتقادىشان، آنان را «خُسران زدهترین آفریدگان خدا دانسته که دنیا و آخرت خود را تباه کردهاند(16)» و به اصحاب خود مىفرمود: «به این پیمان گریزان (خوارج) بگویید: چگونه بر جدایى از على ع گردن نهادید، با وجود این که خونتان را پیشتر در راه فرمانبردارى از او ارزانى داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشى مىگرفتید؟ و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهى گردن نهاده بودیم و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داورى دو نفر در این آیه وانگذارده که فرمود:«فَابعَثوا حَکَما مِن اَهلِهِ وَ حَکَما مَن اَهلِها اِن یُریدا اِصلاحا یُوَفِّقِ اللّهُ بَینَهُما»(17)؛ «هرگاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن به عنوان داور بر انگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خداى بین آنان وفاق ایجاد کند.» آیا رسول خدا ص در ماجراى «بنى قریظه»، «سعد بن معاذ»را داور معرفى نکرد تا بر آنچه مورد پذیرش خداست، حکم کند. آیا نمىدانید که امیرالمؤمنین ع با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آنها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتى داورى به پایان رسید، به على ع گفتند: کسى را داور خود ساختى که بر ضد تو حکم داد. آیا امیرالمؤمنین ع نفرمود: من به داورى کتاب خدا تن در دادم، نه داورى یک شخص؟ حال باید گفت، در کجاى این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالى است که امام على ع فرموده بود که حکمى را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت.اتهام آنان به امیرالمؤمنین ع پوچ و بىاساس است.»(18)
در مناظره دیگرى نیز یکى از بزرگان خوارج که به برترى امیرالمؤمنین ع اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمانبردارى از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر ع به او فرمود: «آیا آن روز که خدا على ع را دوست داشت، نمىدانست که او روزى به دست یکى از اهل نهروان (خوارج) کشته مىشود؟» مرد خارجى پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به على ع از روى فرمانبردارى او از دستورهاى خدا بود یا به خاطر گناه و سرکشى ؟ مرد گفت: «پیداست که از روى بندگى و اطاعت على ع بوده.» امام فرمود:«پس حال که على ع از روى اطاعت و فرمانبردارى مورد محبت خدا واقع شده و خداى او را دوست مىداشته، واضح است که تمامى اعمالش مورد پسند خدا بوده است اینک برخیز و برو!» مرد خارجى که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگى شکست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّهُ اَعلَم حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ؛ خداى بهتر مىداند که رسالت خود را کجا قرار دهد.» (19) «پروردگار بر آفریدگان خود مهربانتر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید. (ردّ دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کارى را بکند و آن محقق نگردد. (ردّ دیدگاه قدریه)
4. فرقه غُلات
غلات به معناى «گزافه گویان» است. ایشان فرقهاى از شیعه هستند که درباره امامان خود گزافهگویى کرده و آنان را تا سر حد خدایى رسانیدهاند و یا قایل به حلول جوهر نورانى الهى در امامان خود شدهاند یا به تناسخ قایل گردیدهاند. آنان چند دسته شدند، برخى گفتند امام على ع و بعضى از امامان شیعه، خدا هستند و برخى دیگر از آنان گفتند که ایشان پیغمبرند.(20) جاى شگفتى ندارد که ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا و یا از خرّم دینى و مزدکى بدانیم؛ زیرا جزیرة العرب و سرزمین بین النهرین و شامات پیش از ظهور اسلام، کانون قبیلههاى مختلف عرب و غیر عرب بوده و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانههاى آشکارى از عقاید و دیدگاههاى آنان در برخى فرق اسلامى دیده مىشود.(21) فرقه غلات مشتمل بر دهها فرقه دیگر مىشود که نام تمامى آنها در نوشتههاى ملل نویسان موجود است. امامان شیعه، اندیشه آنان را به شدت طرد کردند و آنان را «یهود و نصاراى» امت پیامبر ص نامیدند تا عمق انحراف و کجروى اندیشه آنان بر مسلمانان آشکار شود.(22) امام باقر ع با اتخاذ موضعى صریح و شفاف به رویارویى با اندیشههاى منحرف آنان پرداخت.
روزى امام باقر ع در میان جمعى از شیعیان خود رو به آنها کرده و فرمود: «اى جماعت شیعه! میانه رو باشید تا تندروان (غلات) از تندروى خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا کنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند.» در این لحظه مردى از میان جمعیت برخاست و پرسید: «تندروان کیانند؟» امام فرمود: «آنان کسانى هستند که به ما اوصاف و عناوینى را نسبت مىدهند که ما خودمان آن را براى خویش قائل نشدهایم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم... به خدا سوگند ما از سوى خدا آزادى مطلق نداریم و بین ما و خدا خویشاوندى نیست و بر خداوند حجّتى بر ترک تکلیف نخواهیم داشت. ما به پروردگار، جز به وسیله اطاعت و بندگى او تقرب نمىجوئیم . هر یک از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما براى او سودمند است و کسى که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش ندارد.
پس بر حذر باشید از فریفتن خویش و فریب خوردن از غلوّ کنندگان.»(23) از جمله سردمداران این گروه، فردى به نام «ابو منصور عجلى» بود که خود را پس از شهادت امام باقر ع جانشین ایشان معرفى کرد. او که در شهر کوفه خانه داشت و زادگاهش در بیابانهاى عراق بود، فردى بىسواد بود که حتى خواندن و نوشتن را نمىدانست. وى یاران خود را بر خفه کردن و قتل ناگهانى مخالفان خود دستور داده بود.(24) او بر این باور بود که نبوت ختم نشده است و ائمه پس از پیامبر ص، از امیرالمؤمنین ع تا امام باقر ع، از پیامبران الهى هستند و پس از آنان پیامبرى به وى رسیده و تا شش پشت از فرزندان او همگى پیامبر خدایند و آخرین پیامبر، قائم آخر الزمان مىباشد که ششمین فرزند اوست. در ذیل آیه شریفه «وَ اِنْ یَرَوْا کِسْفا مِنَ السَّماءِ ساقِطا یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ»(25) مىگفت:«على ع همان ابرى است که از آسمان فرو افتاده است.» و سپس آیه را در شأن خود دانست و گفت: «من همان پاره ابرى هستم که خدا افتادن آن را از آسمان وعده داده است.پروردگار مرا به آسمانها فراخواند و دست بر سر من کشید و گفت: فرزندم بر زمین نازل شو و پیامهاى مرا به مردم برسان و سپس من به زمین هبوط کردم.»(26) وى پس از چندى با برخورد شدید امام باقر ع روبرو شد و امام او را طرد کرد. وى از ادعاى نبوت دست برداشت؛ اما داعیه امامت بلند کرد.(27)
از دیگر چهرههاى منحرف و پیشوایان فرقه غلات «بیان تَبّان»(کاه فروش) است که امیرالمؤمنین ع را خدا مىانگاشت و خود را مضمون آیه شریفه «هذا بَیانٌ للنّاس وَ هدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ»(28) مىانگاشت و مىگفت: «در روز قیامت همه چیز از بین مىرود به جز چهره خدا که مردى از نور است و او نیز متلاشى شده ولى صورتش باقى مىماند؛ زیرا خداوند فرموده است: «کُلُّ شَىْءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَهُ.»(29) و نیز تفاسیر دگرگونه دیگرى در مورد برخى دیگر از آیات قرآن داشت.(30) او نامهاى توهینآمیز با این مضامین به امام باقر ع نوشت:«اسلام بیاور تا رستگار شوى و نجات یابى؛ چرا که تو نمىدانى خدا رسالت را در کجا و بر دوش چه کسى قرار داده است و منِ رسول خدا وظیفهاى جز ابلاغ پیام خدا ندارم و کسى که انذار کند همانا معذور است.(31)» امام باقر ع به شدت از او بیزارى جست و فرمود: «خداوند بیان تبّان را لعنت کند، زیرا وى بر پدرم دروغ مىبست و من شهادت مىدهم که پدرم بنده نیکوکار و صالح خدا بود.»(32) و در روایتى دیگر نیز آمده است که امام به درگاه خداى خویش عرض کرد: پروردگارا! من از بیان تبّان به درگاه تو تبرّى و بیزارى مىجویم 33
5. فرقه مغیریه
آنان پیروان «مغیرة بن سعید عجلى» و فرقهاى از غلات بودند که اعتقاد به رؤیت و تجسیم و نیز امامت او پس از امام باقر ع داشتند و مىگفتند او منجى آخرالزمان است؛ نمىمیرد و ظهور خواهد کرد. هنگامى که مغیره به قتل رسید، در بین یاران و پیروانش اختلاف افتاد و دستهاى از آنان در پندار انتظار ظهور او و رجعتش باقى ماندند و دستهاى دیگر قائل به انتظار ظهور امام باقر ع شدند. او فتاواى عجیبى در احکام دین از خود صادر کرد. مغیره در ابتدا قائل به امامت امام باقر ع بود ولى پس از مدتى، به غلو روى آورد و به خداوندى امام باقر ع معتقد شد.گاه نیز به یارانش در مورد امام مىگفت: «منتظر ظهور او باشید که او باز خواهد گشت و جبرئیل و میکائیل با او بین رکن و مقام بیعت خواهند نمود.»(34) امام باقر ع و دیگر امامان او را لعن و نفرین کردند. امام باقر ع در روایات بسیارى او را لعن کرده فرمود: «خدا و رسولش، مغیرة بن سعید را از رحمت و دوستى خود دور گرداند که او دروغهاى بسیارى بر ما اهلبیت بست.»(35) امام در سخنى دیگر او را به «بلعم» تشبیه کرد که خداوند به او دانش عطاء فرموده بود، ولى او از نشانههاى خدا روى گرداند و از شیطان پیروى کرد و گمراه شد.(36) امام صادق ع نیز در مورد او فرمود: «خدا مغیرة بن سعید را لعنت کند! او بر پدرم دروغ بست و خدا نیز سختى عذابش را به او چشاند.خدا لعنت کند کسى را که چیزى در مورد ما بگوید که ما خود در مورد خویش نگفتهایم و خدا لعنت کند کسى را که نسبت بندگى خدا را از ما دور کند.»(37)
مبارزه با اندیشههاى خطر آفرین یهود
فتنه انگیزى یهودیان، سرسختترین دشمنان اسلام، از بعثت پیامبر اکرم ص آغاز شد و سالیان متوالى به فتنه انگیزى خود به صورت پنهانى و آشکار ادامه دادند. آنان از حربههایى مانند جعل احادیث استفاده کردند مانند: اى جماعت شیعه!میانهرو باشید تا تندروان (غلات) از تندروى خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا کنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند. امام تلاش را بیشتر متوجه محافل علمى مسلمانان در فقه و کلام ادامه مىدادند. مبارزه با اندیشه خطر آفرین یهود و شناساندن خط توطئهاى که براى خدشهدار کردن اسلام ترسیم کرده بودند، یکى از تلاشهاى دراز مدت و گسترده امام باقر ع را به خود اختصاص داد. یهودیانى که در محیط زندگانى مسلمانان مىزیستند، آنان که اسلامى ظاهرى آورده بودند و یا هنوز بر آیین یهود پا مىفشردند، تلاش مىکردند تا قبله خود، بیتالمقدس را برتر از قبله مسلمانان جلوه دهند و در این باره کوشش بسیار مىکردند. زراره مىگوید: نزد امام که رو به روى کعبه نشسته بود، نشسته بودم. فرمود: مىدانستى که نگریستن به خانه خدا عبادت است؟ در این لحظه مردى از قبیله «بُجَلیة» به نام «عاصم بن عمر» وارد شد و به امام گفت:کعب الاحبار مىگوید: کعبه هر صبح در برابر بیتالمقدس سجده مىآورد. امام فرمود:نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ گفت: راست گفته است. امام فرمود: تو و کعب الاحبار هر دو دروغ مىگویید. و امام خشمگین شد به گونهاى که راوى مىگوید هرگز امام را به خاطر سخن کسى این قدر خشمگین ندیده بودم. امام فرمود: خداوند خانهاى به بلند مرتبگى این خانه و به کعبه اشاره کرد قرار نداده و هیچ جایى را بسان آن گرامى نداشته است.... (38)
پینوشتها:2. دائرة المعارف الشیعیّة العامّة، ، چاپ دوم، ج 17، ص 73. 3. معارف و معاریف، ج9، ص 269. 4. ابوالفتح الشهرستانى، موسوعة الملل و النحل، چاپاول، ص 60. 5. فرهنگ فرق اسلامى، 1368 ش، صص 404 ـ 406. 6.دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج 17، ص 73. 7. بحارالانوار، ج 46، ص 291. 8.موسوعة الملل و النحل، ص 36/ دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 14، ص 286/ معارف و معاریف، ج 8، ص 261. 9. فرهنگ فرق اسلامى، ص358. 10. اصول کافى ج 1، 445. 11. اصول کافى، ج 1، ص 452. 12. اصول کافى، ج1، ص456. 13. فرهنگ فرق اسلامى، ، ص 186 ـ 188/الملل و النحل، ص 50/ معارف و معاریف، ج 5، ص 244. 14. موسوعة الملل و النحل، ص50. 15. ن. ک: بحارالانوار، ج 2، ص 298. 16. بحارالانوار، ج 44، ص 13 17. نساء/35. 18. الطبرسى، الاحتجاج ج 1، ص 174. 19. بحارالانوار، ج 21، ص 26. 20. فرهنگ فرق اسلامى، ص 344. 21. موسوعة الملل و النحل، ص 81 22. ن. ک: بحارالانوار، ج 2، ص 250و ج 4، ص 303 و ج 25، ص 134. 23. اصول کافى، ج2، ص75. 24. فرهنگ فرق اسلامى، ص428. 25. طور/ 44 «آنها چنان لجوجند که اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان براى عذابشان سقوط مىکند، مىگویند: این ابر متراکمى است.» 26. الملل و النحل، ص76. 27. قاموس الرجال، ص524. 28. آل عمران/ 139. 29. قصص/ 88. 30. الملل و النحل، ص65. 31. همان، ص66. 32. اختیار معرفة الرجال، ج1، ص303 33. همان. 34. موسوعة الملل و النحل، ص 75 ـ 76. 35. قاموس الرجال ق، ج 10، ص 191. 36. همان، ص 190؛ طوسى، اختیار معرفة الرجال، ص 494. 37. همان، ص 188 و 491. 38. بحارالانوار، ج 46، ص353.
امام باقر (ع) و بازگشت به مرجعیت دینی
پس از غصب خلافت ظاهری از سوی منافقان قدیم و جدید و مظلوم واقع شدن حضرت امیرمومنان علی(ع) همانند هارون(ع)، دولت غاصب تلاش کرد تا در یک فرآیندی مرجعیت علمی را همانند مرجعیت سیاسی و قضایی از اهل بیت سلب کند. از این رو تلاش جدی صورت گرفت که روایات ثبت و ضبط نشود و قرآن بی زبان و صامت بماند؛ زیرا قرآن صامت به سبب داشتن متشابهات (آل عمران، 7) و بطون از این قابلیت برخوردار بود که هرگونه تفسیر و تبیین شود؛ در حالی که براساس آموزه های قرآنی، قرآن تنها بخشی از حقیقت اسلام است؛ و آن مقومی دارد که پیامبر(ص) و اولوالامر است؛ زیرا به تفسیر و تبیین آنان است که معنای واقعی را می یابد و آیات متشابه به محکم تبدیل می شود.لذا اطاعت خدا همان اطاعت از پیامبر(ص) و اولوالامر (نساء، 95)دانسته شده است. قرآن صامت بی قرآن ناطق یعنی اولوالامر(ع)، ساکت است و می توان آن را به شکلی درآورد. اصولا فهم قرآن نیازمند آن است که به مخاطب اصلی آن مراجعه شود؛ زیرا در قرآن کلیات آمده است و اینکه چگونه نماز بخوانیم و روزه بگیریم و حج بگزاریم و کشور را مدیریت کنیم و قضاوت و عدالت را بر پا داریم، نیازمند مفسر و مبین است. از سوی دیگر، در قرآن آیاتی است که تنها مخاطب آن، مطالب آن را می فهمد.مثلا در آیه 282 بقره آمده است: واتقوا الله و یعلمکم الله؛ تقوای الهی پیشه گیرد و خداوند به شما تعلیم می دهد. در این آیه با واو تعلیم الهی بیان می شود؛ این بیانگر آن است که امور دیگر نیز در تقوای الهی انسان پدید می آید که بیان نشده و تنها تعلیم الهی بیان می شود که یکی از آثار تقوای الهی است آنچه در اینجا نهان و مخفی شده را تنها مخاطبان اصلی قرآن یعنی پیامبر(ص) و اولوالامر(ع) می فهمند.
جلوگیری از ثبت و ضبط احادیث این امکان را به غاصبان و طاغوتیان می داد تا سنت و عترت را از دایره مدیریت جامعه اسلامی بیرون رانند؛ زیرا سنت، تفسیر کننده آیات و تبیین گر مقامات عترت بود. از این رو پیامبر(ص) هشدار می دهد که عترت را رها نکنید؛ زیرا قرآن بی عترت، ناطق نیست و نمی تواند شما را در مسیر راست نگه دارد؛ چرا که قرآن نیز مقومی چون اولوالامر دارد که آن را به استنطاق و نطق درآورد و مسایل را چنان که هست براساس آموزه های قرآنی تبیین کند و مردم را در راه راست نگه دارد و از گمراهی حفظ کند. (صحیح البخاری، ج 4، ص 13- باب دعاء النبی الی الاسلام و النبوه ؛ صحیح البخاری، ج 1، ص 63- 73 )
ممنوع کنندگان ثبت و ضبط احادیث، گام بلندی برای حذف عترت حتی از مرجعیت دینی برداشتند. این گونه است که به جای مراجعه به اهل الذکر و راسخون فی العلم (آل عمران، 7) به کسانی مراجعه می کنند که خود چیزی ندارند چه رسد که بتوانند از باطن قرآن استنطاق کنند. بر طبق سخن امیرمومنان(ع) عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبهم قرآن را نمی شناسند ولی مفسر قرآن و مبین احکام و معارف آن می شوند. دراین دوره است که مرجعیت دینی به دست گروهی از اهل کتاب به ویژه یهودیان به ظاهر مسلمان می افتد و افکار غیراسلامی و التقاطی یعنی اسرائیلیات، تمام فکر و فرهنگ اسلامی را تغییر می دهد و تهاجم گسترده ای از سوی یهودیان و مسیحیان علیه فرهنگ اسلامی صورت می گیرد و مفاهیم و احکام و معارف اسلامی دستخوش دگرگونی بزرگی می شوند و جبرگرایی و مانند آن بر اذهان و افکار مردم حاکم می گردد. امیرمومنان علی(ع) می داند که مشکل اساسی در از دست رفتن حاکمیت سیاسی است؛ زیرا قدرت سیاسی ، افکار مردم را به دست می گیرد و آنان را به هر سمتی می راند که می خواهد؛ زیرا الناس علی دین ملوکهم؛ مردمان بردین حاکمان خویش هستند. شاید مهمترین مبارزه برای بازگرداندن حاکمیت سیاسی از سوی امیر مومنان علی (ع)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع)انجام شد؛ ولی از آن جایی که مردم اصولا اهل بیت (ع) را کنار گذاشته بودند، هیچ فایده ای نداشت.
امام حسین (ع) شاید بزرگ جانفشانی را برای به دست آوردن حاکمیت سیاسی انجام داد؛ زیرا بازگرداندن حاکمیت سیاسی زمینه ساز بازگشت حاکمیت های دیگر به اهل بیت(ع)بود. برای اینکه مردم از حق طبیعی و الهی اهل بیت (ع) درحوزه حاکمیت سیاسی آگاه شوند و از خواب خوش و طولانی بیدار گردند، با عاشورا طومار حاکمیت طاغوتی را زد و گروهی از مردم دانستند که حاکمیت از آن اهل بیت (ع) است.
تلاش امام حسین (ع) موجب شد که دشمن به شدت ضربه سهمگین بخورد به گونه ای که دیگر نتوانست حاکمیت شرعی خود را اثبات کند و حتی اهل سنت، حاکمیت را به دو دسته راشدین و غیر راشدین تقسیم کردند تا ضمن توجیه حکومت سه نفر نخست، از وضعیت بغرنج سیاسی بیرون آیند. امام حسین(ع) این اندیشه را زنده کرد که حاکمیت سیاسی از آن اهل بیت (ع) است و هر کسی دیگر غاصب این مقام و منزلت الهی است. از این رو قیام ها علیه دولت های دیگر همواره شکل گرفت و هرگز دولت های پس از امام حسین (ع) رنگ آسایش سیاسی و امنیت را ندیدند، زیرا مشروعیت سیاسی آنان مخدوش شده بود.
پس از این دوره است که فشار سختی بر امام سجاد (ع) اعمال می شود؛ زیرا ایشان می کوشد تا نوع دیگری از مرجعیت را به اهل بیت(ع) بازگرداند. ایشان تلاش می کرد که به عنوان مرجع روحی و معنوی مردمان درآید. این گونه است که دعاهای عرفانی آن حضرت (ع)و جنبه عطوفت و مهربانی وی موجب می شود که ملجا و ماوای همه دل شکسته گان شود.اقدام دیگری که می بایست صورت گیرد، بازگرداندن مرجعیت علمی و دینی به اهل بیت (ع)بود. این مهم را امام باقر(ع) و فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (ع) انجام دادند.با تشکیکی که در مشروعیت الهی و قانونی دولت ها با شهادت امام حسین (ع) و قیام ایشان و احیا و اصلاح امت انجام گرفت، امت دریافته بود که مرجعیت سیاسی از آن اهل بیت است. از این رو همه قیام ها حتی در دوره امام سجاد به یکی از اعضای اهل بیت(ع) باز می گشت و بر محور آنان بود، هر چند که در انتخاب شخص باز به بیراهه می رفتند و به خانه زیدبن علی (ع) یا یحیی بن زید بن علی (ع) و مانند آن مراجعه می کردند.
به هر حال، با تلاش های امامان پیشین مرجعیت سیاسی اهل بیت(ع)به گونه ای برای مردم حل شده بود، ولی این مرجعیت سیاسی به تنهایی کفایت نمی کند، زیرا می بایست اهل بیت(ع) به عنوان مرجع کل و اسوه تمام و کامل شناخته می شدند و به آنان مراجعه می شد، چنان که به پیامبر(ص) به این عنوان مراجعه می شد.
براین اساس امام باقر(ع) گام بزرگ دیگری را برمی دارد تا این مهم تحقق یابد. آن حضرت(ع) با طرح مسایل و معارف علمی و قرآنی، مرجعیت علمی و دینی را به اهل بیت(ع) باز می گرداند به گونه ای که همگان حتی منابع علمی اهل سنت و رهبران آنان نیازمند اهل بیت(ع) می شوند و برای شاگردی به در خانه ایشان می آیند.این گونه است که همه امامان چهارگانه اهل سنت به گونه ای شاگردان اهل بیت(ع) می شوند هر چند که خودسری هایی نیز دارند. ابوحنیفه امام مذهب حنفی می گوید که اگر دو سال تحصیل در نزد امام صادق(ع) نبود من هلاک شده بودم.
امام باقر(ع) را به باقرالعلوم بعدالنبیین می شناسند، زیرا او علم را همانند شکافنده زمین شکافت و بذر علم را برای مردم بیرون آورد و نشان داد. او این گونه مرجعیت علمی را به اهل بیت(ع) بازگرداند.
فرزندش در ادامه تلاش کرد تا بخش های دیگر ناگفته از مرجعیت اهل بیت(ع) را در حوزه اعتقادی، عرفانی و مانند آن بیان کند. به طوری که اهل عرفان و تصوف خود را جیره خوار خرمن ایشان می دانند و همه مذاهب و نحله های عرفانی و صوفی خود را به ایشان متصل می کنند. با نگاهی به کتاب تذکره الاولیای عطار نیشابوری می توان این مرجعیت را دریافت. امام صادق(ع) چنان حقیقت مقامات اهل بیت(ع) را آشکار ساخت که دیگر کسی نتواند در هیچ علمی خود را برتر از ایشان و اهل بیت(ع) معرفی کند. همه علوم از ایشان سرچشمه می گیرد و این گونه است که شاگردان مکتب ایشان و پدرشان، همواره به عنوان بنیانگذاران علوم مختلف چون اصول فقه، جبر و ریاضیات، فلسفه اسلامی، کلام اسلامی، فقه استدلالی، مفسران عقل گرا و تحلیلی، جامعه شناسی و روان شناسی و مانند آن شناخته می شوند. پس از ایشان امامان دیگر از اهل بیت(ع) تلاش کردند تا وجوه دیگر و مقامات و منازل اهل بیت(ع) را به مردم بشناسانند و بدین ترتیب فرصت برای بازگشت به سوی اهل بیت(ع) در جهان امروز فراهم آمده است و مردم تشنه معارف اهل بیت(ع) و بازگشت آنان برای مدیریت جهانی هستند و در انتظار منجی عدالت پرور روز شماری می کنند
سفارشات امام باقر(ع براى اصلاح فرمانروایان
امام باقر(ع) از هر فرصت مناسب برای اصلاح فرمانروایان و رفتار آنان با امت اسلامی بهره می جست و از ارشاد آنان در جهت منافع اسلام و مردم رویگردان نبود. در میان خلفای معاصر حضرت عمربن عبدالعزیز در رعایت برخی اصول انسانی و پندشنوی بهتر بود و کینه و عداوتی را که خلفای پیشین با علویان داشتند نداشت. امام باقر(ع) در سفارشات خود به او چنین فرمود: ای عمر! دنیا بازاری از بازارها است که گروهی، با سود از آن خارج می شوند و گروهی دیگر با زیان آن را ترک می گویند... گروهی از مردم که اکنون سرای دنیا را ترک گفته اند، روزگاری چون ما و در شرایط ما بودند، ولی به دنیا مغرور شدند تا اینکه مرگ بر سر آنان سایه افکند.آنان دنیا را ترک گفتند: در حالی که ملامت می شدند، زیرا برای آخرت خویش، از آنچه دوست می داشتند، چیزی ذخیره نساختند و خود را از آنچه نگران و منزجر بودند، مصونیت نبخشیدند. دستاوردها، ثروت و ذخایر آنان را دیگران میان خود تقسیم کردند؛ بی آنکه از گردآورنده آن یادی بکنند و وی را بستایند. (آری این گروه) به سوی خدا رهسپار شدند که عذر و بهانه تراشی های ایشان را نمی پذیرند.
اکنون به خدا سوگند! سزاوار است در رفتار پیشینیان بیندیشیم و ارزش هایی را که انجام داده اند، و ما به حال آنان غبطه می خوریم و آرزو می کنیم ای کاش ما هم مانند آنها بودیم در برنامه زندگی خود جای داده، بدان ها عمل کنیم و کارهایی را که آنان انجام داده و ما آنها را ضد ارزش و مایه گرفتاری ایشان می شناسیم، از برنامه زندگی خود حذف کرده، از آن اجتناب ورزیم. پس تو (ای عمربن عبدالعزیز که اکنون بر مردم حاکمی) خدا را در نظر بگیر و تقوا داشته باش و دو چیز را در قلبت بگنجان. ببین که هنگام ملاقات پروردگار، دوست داری چه چیزی همراه تو باشد، پس همان را برای آخرتت پیش فرست و ببین که از همراه داشتن چه چیزی در پیشگاه خداوند، ناخشنود خواهی بود، سعی کن آن چیزها را پیش نفرستی و به جای آن ذخایر ارزشمند را تدارک ببینی. در پی کالایی نباش که دیگران پیش از تو آنرا به دست آورده و از آن بهره ای نبرده اند. گمان نکن، آنچه برای دیگران، مایه کسادی است، برای تو رواج می آورد. ای عمر بن عبدالعزیز! تقوایی الهی داشته باش (و خویش را از مخالفت با دستورهای خداوند دور بدار)
درها را بر روی مردم باز بگذار و حجاب ها و موانع را از پیش پای مردم بردار تا با تو به راحتی تماس بگیرند. ستمدیدگان را یاری ده و حقوق ضایع شده را به صاحبانش باز گردان. امام باقر(ع) چنین ادامه داد: هرکس سه ویژگی داشته باشد، ایمانش به خداوند کامل خواهد بود. عمربن عبدالعزیز تا این عبارت را شنید، دو زانو نشست و گفت: آن ویژگی ها کدامند؟ امام فرمود: هرگاه انسان از زندگی راضی و سرخوش بود، شادمانی ها او را به مسیر باطل نکشاند. هنگامی که خشمگین شد، خشم او را از مسیر حق بیرون نسازد، و هنگامی که قدرتی یافت، به حقوق دیگران دست درازی نکند.این سخنان چنان عمربن العزیز را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفت حق غصب شده اهل بیت، یعنی فدک را دوباره به ایشان بازگرداند و همان جا دوات و کاغذ طلبید و فرمان استرداد فدک را به اهل بیت(ع) صادر کرد .(خصال، شیخ صدوق، باب 3،
نصیحت زاهد
آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت می تابید، در این حال مردی به نام محمد بن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا می دانست، تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد ، ناگهان چشمش به مرد درشت اندامی افتاد که معلوم بود در این وقت، برای سرکشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطه خستگی به کمک چند نفر که اطرافش هستند و معلوم است کس و کارهای خود او هستند راه می رود. با خود اندیشید : این مرد کیست که در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است ؟ ! نزدیکتر شد ، عجب ! این مرد امام باقر(ع) است؟ این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی جویی میکند؟! لازم شد نصیحتی بکنم و او را از این روش باز دارم.نزدیک آمد و سلام داد. امام باقر نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام داد .
آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آن هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟! چه کسی از مرگ خبر دارد؟ کی می داند که چه وقت می میرد؟ شاید همین الان مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایسته شما نیست که دنبال دنیا بروید و در این روزهای گرم، این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید.
امام باقر(ع) دستها را از دوش کسان خود برداشت و به دیوار تکیه کرد و گفت : اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام ، زیرا این کار، عین طاعت و بندگی خداست. تو خیال کرده ای که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست. من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم و زحمت نکشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم . من در طلب رزق می روم که احتیاج خود را از کس و ناکس سلب کنم . وقتی باید از فرارسیدن مرگ ترسان باشم که در حال معصیت و خلافکاری و تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی که، در حال اطاعت امر حق هستم، که مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم. زاهد :عجب اشتباهی کرده بودم، من پیش خود خیال کردم که دیگری را نصیحت کنم. اکنون متوجه شدم که خودم در اشتباه بوده ام و روش غلطی را می پیموده ام و احتیاج کاملی به نصیحت داشته ام. * منبع: بحار الانوار جلد 11 ص82
چهل حدیث نورانی از امام محمد باقر (ع)
1- چه بسا شخص حریص بر امری از امور دنیا ، که بدان دست یافته و باعث نافرجامی و بدبختی او گردیده است ، و چه بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده ، ولی به وسیله آن سعادتمند گردیده است . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (166)
2- تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167)
3- سخن نیک را از هر کسی، هر چند به آن عمل نکند، فرا گیرید.بحارالانوار دار احیاء الترا العربی ج 75، ص170
4- چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.بحارالانوار دار احیاء الترا العربی ج 75، ص(172)
5- نهایت کمال ، فهم در دین و صبر بر مصیبت ، و اندازه گیری در خرج زندگانی است .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص(172)
6- سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است : از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی ، به کسی که از تو بریده است بپیوندی ، و هنگامی که با تو به نادانی رفتار شود ، بردباری کنی .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)
7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند ، ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)
8- دانشمندی که از علمش سود برند از هفتاد هزار عابد بهتر است بحارالانوار دار احیاء الترا العربی ج 75ص 173 9- هیچ بنده ای عالم نیست ، مگر اینکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زیردست خود را خوار نشمارد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (173)
10- هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)
11- هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده می گردد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)
12- از سستی و بی قراری بپرهیز ، که این دو ، کلید هر بدی می باشند ، کسی که سستی کند ، حقی را ادا نکند ، و کسی که بی قرار شود ، بر حق صبر نکند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (175)
13- پیوند با خویشان ، عملها را پاکیزه می نماید ، اموال را افزایش می دهد ، بلا را دور می کند ، و مرگ را به تاخیر می اندازد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 71، ص (111)
14- بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 65، ص (152)
15- خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار می دهد ، چنانکه سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه می فرستد ، و او را از دنیا پرهیز می دهد ، چنانکه طبیب مریض را پرهیز می دهد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (180)
16- بر شما باد به پرهیزکاری و کوشش و راستگویی ، و پرداخت امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است ، چه آن شخص ، نیک باشد یا بد.بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (179)
17- غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست ، به او ببندی .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (178)
18- خداوند ، دشنام گوی بی آبرو را دشمن دارد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)
19- تواضع ، راضی بودن به نشستن در جایی است که کمتر از شانش باشد ، و اینکه به هر کس رسیدی سلام کنی ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کنی.بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)
20- برترین عبادت ، پاکی شکم و پاکدامنی است .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (176)
21- خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش ، به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است ، دقت و باریک بینی می کند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 7 ، ص (267)
22- آن که از شما به دیگری علم بیاموزد ، پاداش او ( نزد خدای تعالی ) به مقدار پاداش دانشجوست ، و از او هم بیشتر می باشد . کافی ، ج 1 ، ص(35)
23- هر که علم و دانش را برای آنکه به علما فخر فروشی کند ، و یا با نابخردان بستیزد ، و یا برای جلوه توجه مردم یادبگیرد ، باید آتش را جای نشستن خود گیرد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، 2 ، ص (38)
24- خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی و حرف زشت مزاح کند،دوست دارد . کافی ، ج 2 ، ص (663)
25- سه خصلت است که دارنده اش نمی میرد تا عاقبت شوم آن را ببیند : ستمکاری ، ازخویشان بریدن ، و قسم دروغ که نبرد با خداست .کافی ، ج 75، ص(174)
26- به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا ، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند ، جز اینکه حاجتش را بر آورد . کافی ، ج 2 ، ص (475)
27- خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند ، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زیرا درهای آسمان در آن هنگام باز می گردد و روزیها در آن تقسیم می شود و حاجتهای بزرگ بر آورده می گردد.کافی ، ج 2 ، ص (478)
28- دعای انسان پشت سر برادر دینی اش ، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است .کافی ، ج 2 ، ص (507)
29- هر چشمی روز قیامت گریان است ، جز سه چشم : چشمی که در راه خدا در شب بیدار بوده، چشمی که از ترس خدا گریان ، و چشمی که از محرمات الهی و گناهان بسته شود . کافی ، ج 2 ، ص (80)
30- شخص حریص به دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم به دور خود می تند ، راه بیرون شدنش را دورتر و مشکل تر می کند ، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد .کافی ، ج 2 ، ص (316)
31- چه بسیار خوب است نیکی ها پس از بدی ها و چه بسیار بد است بدی ها پس از نیکی ها کافی ج 2 458
32- چون مؤمن با مؤمنی دست دهد ، پاک و بی گناه از یکدیگر جدا می شوند . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 73، ص (20)
33- از دشمنی بپرهیزید ، زیرا فکر را مشغول کرده و مایه نفاق می گردد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 2 ، ص (301)
34- هیچ قطره ای نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا و برای او ریخته شود ، نیست . کافی ، ج 2 ، ص (482)
35- هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمی شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ، شکست نمی خورد. بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص(151)
36- افزایش نعمت از جانب خداوند قطع نمی شود، مگر اینکه شکر از جانب بندگان قطع گردد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 68، ص (54)
37- خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد .بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 2 ، ص (215)
38- مؤمن برادر مؤمن است ، به او دشنام نمی دهد ، از او دریغ نمی کند ، و به او گمان بد نمی برد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج75، ص (176)
39- هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند مگر اینکه زبانش را نگه دارد.بحارالانوار دار احیاء الترا العربی ج 75 178
40- سه چیز پشت انسان را می شکند : مردی که عمل خویش را زیاد شمارد ، گناهانش را فراموش کند ، و به رای خویش ، خوشنود باشد . بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 69، ص (314)
روایت تکاندهنده امام باقر(ع) درباره حوض کوثر
حضرت امام محمد باقر(ع) میفرمایند: روز قیامت، چون جماعتی را از کنار حوض کوثر دور میکنند، حضرت رسول(ص) میگریند و میفرمایند: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان على بوده و به سوی دوزخ روان میشوند؟! در کتاب «بشارة المصطفى» و «مجالس» شیخ مفید و «أمالى» شیخ طوسى روایت کردهاند از شیخ مفید: از حضرت امام محمّد باقر ع شنیدم که مىگفت: چون روز قیامت بر پا شود، خداوند همه مردم را عریان و پابرهنه در زمین هموارى جمع میکند؛ و آنها را در راه محشر به قدرى متوقف میدارند که همگى عرق بسیارى مىکنند و نفَسهاى آنان به شدت میزند، و به قدرى که خداوند اراده کرده درنگ مىکنند؛ و این است معناى گفتار خداوند تعالى: فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا؛ و در آن وقت (اى پیامبر) نمىشنوى مگر صداى آرام و بدون صوت را.
در این حال منادى از عرش ندا میکند: کجاست پیامبر امّى؟ خلایق میگویند: این صداى تو به همه رسید و همه شنیدند، آن پیامبر را با اسمش صدا کن! منادى ندا میدهد:کجاست پیامبر رحمت: محمد بن عبدالله؟ رسولالله ص بر پا مىایستد، و از همه مردم جلوتر مىآید تا اینکه مىرسد به حوضى که طول آن به قدر مسافت ما بین أیْلَة و صَنْعَاء است، و در کنار حوض مىایستد. و پس از آن صاحب شما را ندا مىکنند؛ او هم به جلو مىآید، و در برابر مردم با رسول الله وقوف مىکند. سپس به مردم اجازه داده مىشود و آنان به حرکت در مىآیند. و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسیم مىشوند:جماعتى در حوض وارد مىشوند، و جماعتى را از حوض دور مىکنند چون رسولالله ص ببیند که از محبان ما اهلبیت کسى را از حوض دور کنند گریه میکند و میگوید: اى پروردگار من! شیعه على! اى پروردگار من! شیعه على! در این حال خداوند فرشتهاى را مىگمارد که از آن حضرت بپرسد: اى محمد! سبب گریه شما چیست؟! رسول الله میگوید:چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان برادرم علىّ هستند، و من آنان را مىنگرم که از حوض دورشان کردهاند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساختهاند!؟
خداوند عز و جل میگوید: اى محمد! من از گناهان آنها گذشتم، و همه را به تو بخشیدم. و من آنان را به تو و به کسانى که از ذریه تو هستند، و آنان آن ذرّیه را دوست دارند و ولایت آنها را برعهده گرفتهاند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعیت تو قرار دادم و در حوض تو وارد کردم و شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و به همین دلیل تو را مکرم و گرامى داشتم. و حضرت باقر ع گفتند: در آن روز چه بسیار از مردان و زنان گریه کنندهاى که چون این جریان را ببینند، فریاد مىزنند: یامحمداه!و هیچ یک از موالیان ما و از محبان ما نمىماند مگر آنکه در حزب ما قرار مىگیرد و با ما وارد در حوض ما مىشود
امام باقر(ع) احسان در کلام شکافنده علوم
عدالت اقتضا میکند که هر چیزی در جای مناسب آن قرار گیرد؛ اما احسان مرتبهای است که از مقام رحمت رحمانی و رحیمی انسان سرچشمه میگیرد و انسان با ایثار از خود و برتر از عفو و گذشت از دیگران، بیهیچ منت و چشمداشتی جز رضایت و خشنودی خداوند، رفتار میکند.شاید واژه احسان و نیکوکاری با تکرار آن امری عادی و متعارف بنماید، ولی بیگمان حقیقت احسان چنانکه آموزههای وحیانی قرآن تبیین کرده و پیشوایان معصوم(ع) در سنت و سیره به نمایش گذاشتهاند، دارای چنان ویژگی است که بسیاری از انسانها از تحقق بخشی این صفت در خود عاجز خواهند بود؛ چرا که خداوند محسنان را پیامبران عظیمالشان خود میشناسد که از همه چیز خود برای رضایت خداوند گذشتند و سرشار از محبت و مودت و نیکی به دیگران بودند با آنکه ظلم و ستم بسیار میدیدند.
امام باقر، شکافنده علمالنبی(ع) و مفسر علمی و عملی قرآن
یکی از صفات قرآن کریم، جامعالکلم بودن است. از آنجایی که قرآن تمام علوم و معارفی است که خداوند از آدم(ع) تا حضرت عیسی(ع) به پیامبر آموخته است، امام باقر(ع) شکافنده این علوم قرآنی و جوامعالکلم است. از اینرو از ایشان به باقر علمالنبیین؛ یعنی شکافنده علوم پیامبران یاد میشود. وقتی ایشان بتواند باقر و شکافنده علم النبی و جوامعالکلم و قرآن عظیم باشد، بیهیچ شکی توانایی شکاف علوم پیامبران را نیز دارا خواهد بود. آن حضرت(ع) در علم و عمل اینگونه بود و حقایق و معارف قرآنی را چنان در زندگی خود عینیت و تجسم بخشیده بود که حتی دشمنان او را پذیرفته و به در خانه ایشان رفتوآمد میکردند تا از ایشان بیاموزند و اینگونه است که شرایط برای پذیرش امام صادق(ع) به عنوان استاد همه فقیهان جهان اسلام از ابوحنیفه تا دیگران فراهم آمد و امام صادق(ع) امام الکل همه فقیهان جهان اسلام شد.
آن حضرت(ع) در ارتباط با همین خصلتها و رفتارهای پسندیده برخاسته از صبر میفرماید:سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است: از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی، به کسی که از تو بریده است بپیوندی و هنگامی که با تو به نادانی رفتار شود، بردباری کنی(بحارالانوار، ج75، ص173) البته اینکه شما با دیگران بهتر رفتار کنید، یک امر طبیعی در مؤمن است؛ زیرا اگر بدی را با بدی یا خوبی را با خوبی جواب دهیم چه امتیازی با غیر مؤمن داریم؟ این ایمان است که میبایست در رفتار ما تغییر ایجاد کند و ما در مسیر مکارم اخلاقی قرار گیریم.پس اگر بدی کردند میبایست خوبی کنیم و اگر خوبی کردند چند برابر آن در کار خیر، و شتاب و سبقت در آن پیشتاز و پیشگام باشیم.
از طرف دیگر سود این کارها پیش از آنکه به دیگری برسد به خود فرد میرسد. به عنوان نمونه اگر دیگران صلهرحم نکردند و آن را قطع نمودند، ما با انجام صلهرحم در حقیقت آنها را تنبیه کرده و هوشیار مینماییم و اگر اینگونه اعمال در آنان سودی نداشته باشد در خودمان سود بسیار خواهد داشت از جمله اینکه روح کریمانه ما را تعالی و وسعت میدهد و موجب ارتقای روحی و معنوی ما میشود و بر عزت ما میافزاید و آثار دیگر که برای ما به ارمغان میآورد. امام باقر(ع) میفرماید:پیوند با خویشان، عملها را پاکیزه مینماید، اموال را افزایش میدهد، بلا را دور میکند، حساب آخرت را آسان میکند و مرگ را به تأخیر میاندازد (بحارالانوار، ج71، ص111)
پس اگر دوست دارید که خوبی ببینید و خوبی بشنوید، بکوشید تا بهتر از دیگران باشید.اگر انتظار دارید که دیگری سلام کند، شما در این کار شتاب و پیشدستی کرده و بلکه با تحیت و سلام بیشتر و کلمات شیوا و رساتر به استقبال دوست بلکه حتی دشمن بروید تا او را شرمنده اخلاق خوب خودتان بکنید. امام باقر(ع) در سفارشی کلی میفرماید:بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند، درباره مردم بگویید (بحارالانوار ج65، ص152) اگر تقوا و پرهیز از زشتیها و بدیها خوب است شما میبایست پیشتاز و پیشگام باشید و اگر امانتداری عملی عقلانی و اخلاقی است شما باید در جامعه در همه چیز از مال و عرض و جان مردم امانتدارتر باشید. این ویژگیهای اخلاقی در شما نسبت به هر کسی از دوست و دشمن و خوب و بد میبایست نمایان باشد تا اهل احسان باشید. امام باقر(ع) در جایی دیگر میفرماید: بر شما باد به پرهیزکاری و کوشش و راستگویی و پرداخت امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است، چه آن شخص، نیک باشد یا بد(بحارالانوار، ج75، ص179)
آن حضرت(ع) به مؤمنان هشدار میدهد که شیوهای دیگر غیر از شیوه مکارم اخلاقی را در پیش نگیرند چنانکه میفرماید: چه بسیار خوب است نیکیها پس از بدیها، و چه بسیار بد است بدیها پس از نیکیها (کافی، ج2، ص458) اگر اخلاق بزرگوارانه ندارید دستکم مسلمانی باشید که در آغاز اسلام مبتنی بر عدالت رفتار میکند.پس در زندگی این خصلتها را از اهل ایمان داشته باشید که مؤمن برادر مؤمن است، او را دشنام نمیدهد، از او دریغ نمیکند و به او گمان بد نمیبرد (بحارالانوار، ج75، ص175) همچنین چنان عمل میکند تا خودش را به نفاق نیالاید؛ زیرا اگر انسان رفتاری ضد اخلاقی داشته باشد از اسلام به نفاق و کفر میرسد. از اینرو حضرت هشدار میدهد و میفرماید: از دشمنی بپرهیزید، زیرا فکر را مشغول کرده و مایه نفاق میگردد(بحارالانوار، ج2، ص301) اینها تنها گوشهای از حقایقی است که امامباقرالعلوم(ع)به عنوان شکافنده علم النبی(ص)و قرآن جامعالکلم بیان داشته . بیگمان بهرهگیری از همین دستورها میتواند زندگی ما را متحول کرده و ما را به مکارم اخلاقی و بزرگواری در منش و کنش و واکنش بکشاند
لزوم پرهیز از گناه برای رسیدن به خوش خویی
دروغ، کلید همه بدیها امام باقر(ع) می فرماید: خدای عزوجل برای بدی قفل هایی قرار داده و کلیدهای آنها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است. (اصول کافی، ج 4، ص 35) بنابراین، دروغ کلید بسیاری از بدی هایی است که انسان مرتکب می شود. برای رهایی از بدی ها و قرار دادن بدی ها درزندان خودش می بایست تقوای الهی داشت و از دروغ پرهیز کرد تا بدی ها از درون اتاق بسته خود خارج نشوند و بلای جان آدمی نشوند. البته امام بر این نکته تاکید دارند که شراب نیز نقش هرچند کمتر از دروغ دراین زمینه ایفا می کند؛ زیرا شراب عقل را زایل می کند و فرصت می دهد تا انسان کلید دروغ را در قفل اتاق بدی ها بچرخاند و آنها را آزاد کند و زمینه سیطره و تسلط بدی برجان آدمی را فراهم آورد. بنابراین، پرهیز ازشرابی که عقل را زایل می کند، به معنای حفاظت از کلیدهای در اتاق بدی هاست. به هرحال، دروغ به معنای فقدان صداقت و راستی، مهمترین عامل در مسیر حرکت های تقوایی انسان و عمل مقتضیات نیکی هاست. از این رو امام (ع) دروغ را باعث خرابی ایمان انسان می داند به گونه ای که راه بر عبودیت و اطاعت خدا بسته می شود و دیگر انسان نمی تواند مسیر متاله شدن و ربانی گشتن را بپیماید.
امام باقر(ع) درباره تاثیر مخرب دروغ بر ایمان و بندگی انسان می فرماید: دروغ گفتن باعث خرابی ایمان است. (ارشاد القلوب، دیلمی، ج 2، ص 236) ازنظر امام(ع) دروغ و فقدان صداقت چنان بر زندگی انسان تاثیر می گذارد که هیچ چیز دیگری دراین اندازه نمی تواند تاثیرگذارباشد. امام باقر(ع) درباره نقش تخریبی دروغ در زندگی آدمی می فرماید: پدرم حضرت سجاد (ع) به فرزندان خود می فرمود: از دروغ کوچک و بزرگ، جدی و شوخی بپرهیزید، زیرا آن کسی که درمساله ای کوچک دروغ گفت به گفتن دروغ بزرگ نیز جرات پیدا می کند. آیا نمی دانید که رسول خدا(ص) فرمود: انسان پیوسته راست می گوید تا خدا او را صدیق و راستگو نویسد و پیوسته دروغ گوید تا خدا او را کذاب ودروغگو نویسد. (ارشاد القلوب، ج2، ص 236؛ اصول کافی جلد 4 صفحه 35)
همچنین امام محمدباقر(ع) می فرماید: پدرم فرمود: چهار صفت در هر کس باشد اسلامش کامل و گناهش آمرزیده است و هنگام مرگ خدا از او راضی : ۱ - چون با مردم پیمانی بندد برای خدا به عهدش وفا کند 2 - زبانش راستگو باشد 3-از کاری که نزد خدا یا در نظر مردم زشت است شرم کند. 4- اخلاقش با زن و فرزندش خوش باشد. (نصایح، صفحه 197)
امام باقر(ع) فرمود: بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین، یطری اخاه شاهدا و یاکله غائبا؛ بد بنده ای است آن که دو چهره و دو زبانه باشد، هنگامی که برادر دینی اش را می بیند، درحضورش تعریف و تمجیدش می کند؛ ولی پشت سر (با غیبت کردن) او را می خورد! به هرحال، بسیاری از رفتارهای زشت و بدکاری های انسان ریشه در دروغ و دروغگویی دارد وکسی که بتواند خود را از دروغ حفظ کند دریچه تقوا را به روی خود گشوده است. بهترین صنعتی که انسان از خود در آخرت تحویل می دهد، صنعتی است که مبتنی بر عبودیت است و شخص را به مقام عبدالله بودن و متاله و ربانی شدن می رساند و بدترین صنعت نیزانسانی است که خود را ناقص کرده و با دوری از تقوای الهی و درپیش گرفتن بدی ها از طریق دروغ و عدم صداقت،موجودی پست و پلید شده و از مقام انسانیت فرو افتاده است.پس باید از گناه پرهیز کرد؛ چرا که گناه چیزی جز ریشه و اساس بدخویی انسان نیست. هرگناهی انسان را از فضیلتی دور و به رذیلتی نزدیک می سازد. در این میان برخی از گناهان نقش بدتری در فضیلت زدایی و رذیلت زایی دارد.
امام باقر(ع) در بیان تاثیر پرهیز از گناه و رفتارهای زشت و بد می فرمایند:هیچ بنده ای چهل روز ایمانش را به خدای عزوجل خالص نگرداند یا هیچ بنده ای ذکر خدا را چهل روز نیکو انجام ندهد جز آنکه خدای عزوجل او را نسبت به دنیا زاهد سازد و درد و داروی دنیا را به او بنماید، پس حکمت را در دلش ثابت کند و زبانش را به آن گویا سازد، سپس تلاوت فرمود: (کسانی که گوساله پرستیدند، بزودی خشم پروردگارشان با ذلت در زندگی دنیا به آنها برسد، افترا بندان را اینگونه جزا می دهیم(152 سوره 7)از اینرو هیچ بدعت گزاری را نبینی، جز اینکه ذلیل است و هیچ افترازننده به خدا و پیغمبر و اهل بیتش را نبینی جز اینکه ذلیل است. (اصول کافی جلد 3 صفحه 27)
همچنین آن حضرت از هر گونه همنشینی با انسان های گناهکار و خطاکار و احمق و جاهل برحذر می داشت؛ چرا که اینها موجب می شود تا انسان خود گرفتار امور ضداخلاقی شود و از مسیر خدایی و اخلاق دور شود. امام باقر(ع) می فرماید که قصد مسافرت داشت و پدر گرامی اش حضرت سجاد(ع) در ضمن سفارشهای خود به او فرمود: فرزند عزیز از رفاقت و آمیزش با احمق بپرهیز و از او دوری کن واز بحث و مذاکره با او اجتناب نما سپس در بیان مراتب کوته بینی و نارسائی فکر احمق فرمود: اگر سخن بگوید حماقت نادانی اش او را رسوا خواهد کرد، اگر سکوت کند نارسائی عجزش ظاهر می گردد، اگر به کاری دست بزند آنرا خراب می کند، اگر رازی به وی سپرده شود افشا می نماید، نه دانش خودش او را بی نیاز می کند و نه از دانش دیگران بهره مند می گردد، اندرزگویی خود را اطاعت نمی کند و رفیق خود را راحت نمی گذارد، مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزایش گریه کند و زنش آرزوی جدایی وی را در مغز میپرورد، همسایه اش تمنا دارد که از منزل او دور باشد و همنشینش از ترس مجالست با او در تنهایی و سکوت به سر می برد، موقعی که احمق در مجلس دیگران شرکت می کند اگر حضار محضر از او بزرگتر باشند همه آنها را عاجز میکند و اگر از وی کوچکتر باشند با رفتار و گفتار احمقانه خود آنان را گمراه میکند(الحدیث ج3ص 365)
گوشههایی از اخلاق فردی و اجتماعی:
1- همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیاد میخواند و چون سر از سجده برمیداشت، سجده گاهش ازاشک چشمش تر شده بود.
2- آن گاه که به سفر حج میرفت، چون به حرم میرسید، غسل میکرد کفشهایش را در دست میگرفت و مسافتی را پیاده میرفت و چون وارد مسجد الحرام میشد به کعبه نگاه میکرد و با صدای بلند می گریست.
3- چون غمگین میشد زنان و کودکان را جمع میکرد، او دعا میکرد و آنها آمین میگفتند.
4- یارانش را به همدردی و برادری ونیز یاری مسلمانان سفارش میکرد و میفرمود: " دوست داشتنیترین کارها نزد خدا این است که مسلمانی شکم مسلمانی را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند".
5- با همه مهربان بود. حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند از بدکاران در می گذشت، اگر نیمه شب مهمانی میرسید با مهربانی در به رویش بازمیکرد و در باز کردن باروبنهاش به اوکمک میکرد، در تشییع جنازه مردم عادی شرکت میکرد، لغزشهای یاران را نادیده میگرفت و میفرمود : " اصلاح امور زندگی و روش برخورد با مردم چون پیمانه پری است که دو سوم آن زیرکی ویک سوم آن گذشت است".
6- از تحقیر مسلمانان نهی میکرد. در امر اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد و تنبیه بدکاران ، تلاش میکرد . یارانش را به کار و کسب تشویق میکرد.
7- غذا را با " بسم الله" آغاز و با "الحمدلله " ختم میکرد و آنچه را در اطراف سفره ریخته بود اگردر خانه بود برمیداشت واگر در بیابان بود برای پرندگان وا مینهاد.
8- فرمود:" کمک به خانواده یک مسلمان و سیرکردن شکمشان و بینیاز کردن آنها از مردم برایم ازهفتاد حج بهتر است." به سیر کردن شکم مردم خیلی اهمیت میداد و سیرکردن یک نفر نزد وی از آزاد کردن یک بنده بهتر بود.
9- هر روز جمعه یک دینار صدقه میداد و میفرمود: " نیک و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان میشود." ونیز میفرمود: "نیکی، فقر را میزداید و برعمر میافزاید واز مرگ بد پیشگیری میکند" . پیوسته یارانش را به همدردی و دستگیری یکدیگر سفارش میکرد و میفرمود: "چه بد برادری است ، برادری که چون غنی باشی همراهت باشد و چون فقیر شوی تو را تنها بگذارد". و میفرمود:"برادری آن گاه کامل است که یکی از شما دست در جیب رفیقش کند وهرچه میخواهد برگیرد".
ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنها را از جهت مالى به عهده داشت .
شرط قبولی نماز حضرت باقر ع فرمودند : هر کس که از روی بی اعتنایی در نماز جماعت شرکت نکند و عذر و مریضی هم نداشته باشد نمازش قبول نمی شود.(مستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 450)
آفات بی نظمی در نماز جماعت امام باقر (ع ) : سزاواراست که صفها کامل و به هم پیوسته باشند، و میان دو صف فاصله به اندازه ای باشد که یک انسان بتواند سجده کند و اگر در نماز جماعت فاصله دو صف جلو و عقب کمتر از این باشد، چنین نمازی نماز کامل و درستی نیست . (دعائم الاسلام ، ج 1، ص 155).
اخلاق نیک اجتماعی در بیان امام باقر(ع)
هر کسی دنبال خوشبختی و سعادت است و آن را در دو چیز اساسی میجوید که یکی آسایش تن و دیگری آرامش روان است. البته انسانها ممکن است در تشخیص علل و عوامل ایجادی این دو چیز به اشتباه و خطا بروند و یا آن را در جایی یا چیزی جستوجو کنند که یا اصولا تأمینکننده این اهداف نیست یا اگر باشد از پایایی و مانایی ابدی برخوردار نیست و خوف از آینده، در نهایت آرامش را از ایشان سلب میکند. یکی از مهمترین اهداف آموزههای وحیانی اسلام، تبیین علل و عوامل خوشبختی و راه دستیابی به سعادت ابدی است که هرگونه اندوه و ترس را از آدمی بزداید. آموزههای پیشوایان اسلام در همه حوزهها به یک شکل در راستای تبیین این مهم بوده است. امام باقر(ع) یکی از پیشوایان معصوم(ع) نیز بر آن است تا همه علل و عوامل تأمین کننده سعادت ابدی را تبیین و توصیه نماید. سیره عملی و سنت قولی و فعلی آن حضرت(ع) گواه صادقی بر این مطلب است. پس کسانی که خواهان سعادت ابدی هستند میتوانند از ایشان برای رسیدن به مقصود متعالی خویش بهره گیرند. بر همین اساس نویسنده به سراغ برخی از آموزههای آن حضرت(ع) رفته تا راه و رسم نیل به سعادت را تبیین کند.
سعادت، مقصود و مطلوب انسان
تمام تلاش انسان این است که راه دست یابی به سعادت را به دست آورده و آن را برای خود و جامعه انسانی تأمین و تضمین کند؛ زیرا انسان خوشبختی خود را در این میداند که به جایگاهی برسد که تن در آسایش و روان در آرامش ابدی باشد و هرگز دچار شقاوتی نشود و بیماری، گرسنگی، مرگ، تشنگی، سرمازدگی، گرمازدگی و مانند آن تن و جسم را نیاز ارد و او را به رنج و مشقت نیفکند و همچنین ترس جانی و مالی و عرضی نداشته باشد و از همه لحاظ در امنیت و آرامش باشد و روح و روانش از هرگونه مشقت و رنجی در امان باشد.
البته مشکل مردم در این است که گاه در شناسایی عوامل تأمینکننده آرامش و آسایش به اشتباه و خطا میروند و مثلا گمان میکنند که با قدرت و ثروت به آرامش و آسایشی دست مییابند که دیگر هیچ رنج و مشقتی را برای آنان به همراه نخواهد داشت و از بدبختی رهایی مییابند. اما پس از مدتی در مییابند که اگر ثروت آسایشی را به دنبال داشته باشد، احتمال زوال و از میان رفتن آن وجود دارد و از همه مهمتر، ثروت، روان آدمی را به آرامش نمیرساند. پس این عامل نمیتواند تأمینکننده خوشبختی باشد؛ بویژه آنکه نمیتواند جلوی تغییرات طبیعی را در جهان بگیرد و او را در سلامتی و دارایی و سروری نگه دارد؛ چرا که هر دم ممکن است بیماری او را به بدبختی بکشاند و دارایی او به غارت رود یا سروریاش از دست برود و بدتر آنکه مرگ جانش را بگیرد و همه چیزش از دست برود.البته عقل سلیم حکم میکند که سعادت را باید در جایی دیگر جست؛ زیرا این نظام احسن هستی چنان است که خداوندگار و پروردگاری دارد و او از سر حکمت و فرزانگی، فلسفهای برای زندگی انسان در نظر گرفته است که باید تحقق یابد.
وحی نیز به مدد عقل سلیم آمده و او را در تبیین جزئیات و ارائه راههای سعادت کمک میکند و هدایتگر او به سوی خوشبختی میشود. وحی در همه موارد عقل سلیم را تایید میکند و در بسیاری موارد به جزئیاتی اشاره میکند که عقل توان رسیدن به آنها را ندارد مگر این که نشانهای فراروی او قرار داده شود. این گونه است که وحی علل و عوامل خوشبختی دائمی و ابدی را تبیین کرده و راههای رسیدن به آن را نشان میدهد.
البته خداوند برای اینکه امید را در دلهای بشر روشن کند و ترس ناتوانی را در او بمیراند، پیشوایانی را معرفی کرده که راه رسیدن به خوشبختی و علل و عوامل آن را در بیان و عمل نشان میدهند. از جمله ایشان امام باقر(ع) است که به عنوان اسوه حسنه معرفی شدهاند. سنت و سیره آن حضرت(ع) در راستای تبیین عقلی و عینی این مهم بوده است که در اینجا به برخی عوامل دستیابی به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت اشاره میشود.
آرامش در سایه اخلاق اجتماعی
مهمترین عامل بلکه اصلیترین علت آرامش را میتوان در خدا و یاد او جستوجو کرد.خداوند در قرآن میفرماید: الا بذکرالله تطمئن القلوب؛ آگاه باشید با یاد خدا دلها به آرامش و اطمینان میرسد. اما در قرآن این نکته هم تبیین شده است که ذکر خدا تنها یاد و ذکر زبانی یا قلبی محض نیست؛ زیرا برای هر چیزی نشانه و آثاری است که ذکر الله نیز این گونه است. این ذکر الله، دارای نشانههایی است که از جمله میتوان به عبادات و اعمال صالح و کارهای خیر و نیک اشاره کرد. از این رو در آیات قرآنی ذکر الله که مایه تقوای بشر و رهایی از خسران ابدی دانسته شده، غیر از ایمان، کارهای نیک و اعمال صالح به ویژه اجتماعی آن است. (سوره عصر و آیات دیگر)
در روایات معتبر بسیاری چنان مسائل اخلاق اجتماعی و اعمال خیر اجتماعی به عنوان اصول دینداری معرفی شده که گاه انسان گمان میکند که اسلام چیزی جز اخلاق اجتماعی و خدمت خلق نیست. علت این تاکید در ارتباط تنگاتنگ عبودیت و ربوبیت نهفته است، زیرا عبودیتی که جوهره و کنه آن ربوبیت است، این ربوبیت به معنای پروردگاری ناظر به دیگران است که انسانهای دیگر به طریق اولویت در مقام نخست خواهند بود. پس اگر انسانی بخواهد عبدالله باشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد باید در نقش خلیفه به پرورگاری بپردازد که چیزی جز پرورش دیگران و ایجاد شرایط مناسب رشد و مانعزدایی نیست. پس باید گفت که خلافت الهی انسان و عبودیت او که هدف آفرینش قرار گرفته(بقره، آیه 30؛ ذاریات، آیه 56) جز در خدمت خلق و مخلوقات الهی نخواهد بود.از این رو، اگر انسان آرامشی را میجوید که همان ذکر الله و یادکرد قلبی و عملی اوست، در سایه خدمت خلق است.
اگر خدمت به خلق، آرامشبخش است، پس اخلاق خوش و نیک باید در مقدمه رفتارهای انسانی باشد. در روایات بر خوشخلقی بشر به عنوان عامل رسیدن به آرامش و آسایش دنیوی و اخروی تاکید شده و در روایات بسیاری است که کسی جز خوشخلق، به بهشت نمیرود؛ زیرا خوشخویی تجلی و مظهر اخلاق خدایی است و هرگز بدخلق، صفتی از صفات الهی را نخواهد داشت که مایه تقرب و در نهایت رسیدن به بهشت باشد. امام باقر(ع) در این باره میفرماید:خلق نیکو و ملایمت طبع به هر کس داده شد، خیر و راحتی به او داده شده است و در دنیا و آخرت حالش نیکو گردیده است و هر کس از این دو صفت محروم شد، همان باعث رسیدن به هر بدبختی و بلیه است؛ مگر کسی را که خداوند محفوظ دارد. (انوارالبهیه، ص145)
کمال اسلام در اخلاق نیک اجتماعی
اصولا خداوند از بندهای راضی است که در حق خلق خدمت نیکو کند و از هرگونه رفتار زشت و بداخلاقی دوری ورزد. احکامی که خداوند مردمان را بر آن موظف و مکلف کرده همان احکام عقلانی و عقلایی است که به عنوان بایدها و نبایدهای اخلاقی از آن یاد میشود؛ البته برخی از احکام نیز اضافه شده چون عقل معمولی بشر به آن نمیرسد ولی اگر عقل به کمال رسیده باشد آنها را در مییابد و یا تایید و امضا میکند. احکامی که در آیات و روایات برای زندگی بشر در دنیا بیان شده، اکثریت آن، احکام مرتبط با اخلاق اجتماعی است و حتی حج و زکات و روزه به نوعی مرتبط با کمک به دیگران و ایجاد تعاملات فرهنگی و اخلاقی است. از این رو اسلام را میبایست دستورالعمل اخلاق متعالی دانست؛ چنانکه پیامبر(ص) در تبیین فلسفه بعثت خود میفرماید: انما بعثت لاتمم مکارمالاخلاق؛ من جز برای اتمام مکارماخلاقی برانگیخته نشدهام.
امام محمدباقر(ع) هم مانند دیگر پیشوایان نور وعصمت بر آن است تا گوشهای از مکارم اخلاقی را در تمامیت آن بیان کند. هر یک از سخنان ایشان نیز تبیینکننده گوشهای از این اتمام مکارم اخلاقی است که اسلام با آن معنا مییابد. آن حضرت(ع) در جایی درباره کمال اسلام، به مسئله اخلاق نیک اجتماعی اشاره میکند و میفرماید: پدرم فرمود: چهارصفت در هر کس باشد اسلامش کامل و گناهش آمرزیده است و هنگام مرگ خدا از او راضی خواهد بود: 1- چون با مردم پیمانی بندد برای خدا به عهدش وفا کند. 2-زبانش صادق و راستگو باشد. 3- از کاری که نزد خدا یا در نظر مردم زشت است شرم کند4-اخلاقش با زن و فرزندش خوش باشد. (نصایح، ص 197 و 198)
انسان خوشبخت کسی است که روز و شب در اندیشه بهبود اخلاق نیک خود بوده و با کسب دانش میکوشد تا موارد اخلاق نیک و مکارم آن را بشناسد و بدان عمل کند و یک روز را به غفلت نگذراند که فرصت عمر تکرارشدنی نیست و اگر سرمایه عظیم عمر از دست برود در زیان و خسرانی بزرگ گرفتار خواهد شد. امام باقر(ع) کسب دانش را در راستای رهایی از غفلت میداند و از مردم میخواهد تا با کسب دانش مسیر کمالی را به درستی بشناسند و در آن جهت گام بردارند. آن حضرت(ع) از رسول اکرم(ص) حدیث کرده است که فرمود: صبح کن و روزت را بگذران که یا عالم باشی یا علم آموز و بپرهیز از اینکه عمرت در لذائذ غفلتزا و کامجوییهای زیانبخش سپری گردد. (الحدیث، ج 1، ص 54)
انتقادپذیری و حرکت در مسیر کمال
بیگمان زندگی در جمع و جامعه سخت است؛ زیرا هر کاری که انسان انجام میدهد باید چنان مراقب باشد که به کسی ظلم و آسیبی وارد نشود و از سوی دیگر در جامعه افرادی هستند که از کارهای نیک بیزارند و یا از روی حسادت و امور دیگر کار خیر شما را نمیبینند و یا نمیخواهند ببینند. انسان باید برای اینکه در مسیر کمال قرار گیرد و به خوشبختی دست یابد، آستانه تحمل خودش را بالا برده و اهل صبر و استقامت باشد و نسبت به زیردستان سختگیری نکرده و نسبت به بالادستان و زیردستان نیز به دور از هرگونه تفاخر و تکبر یا سوءاستفاده متکبرانه، تواضع و فروتنی داشته باشد.
امام باقر(ع) به جابر جعفی فرمود: ای جابر آگاه باش، زمانی از دوستان ما به حساب میآیی که اگر تمام اهل یک شهر بگویند که تو مرد بدی هستی (یا انتقادت گویند) سخن آنان غمگین و متاثرت نکند، و اگر همه آنان گفتند تو مرد شایسته و خوبی هستی خوشحال نشوی، بلکه اعمال و رفتارت را به کتاب خدا عرضه کن، اگر دیدی کردار و گفتارت مانند قرآن است و در راه قرآن قدم برمیداری حرامهایش را ترک میکنی و خواستههای آن کتاب مقدس را با علاقه و میل انجام میدهی و از کیفرهایی که در راه آن آمده ترسانی، در روش خود پابرجا و شادمان باش و بدان که گفتههای مردم به تو زیانی نمیرساند(خوشحال باش که پشت سرت حرف میزنند، زیرا گناهان تو را به حساب آنها مینویسند و ثوابهایشان را به حساب تو) ولی اگر کارها و رفتارت مخالف قرآن بود و برخلاف کتاب خدا قدم برمیداری، چه چیز تو را از خودت غافل و بیخبر ساخته است. (الحدیث، ج2، ص386)
بلا و عذاب در اثر ترک اخلاق نیک اجتماعی
بیگمان کارهای خوب و اخلاق نیک، جامعه را بهشت میکند و به سبب آن که مردم تقوا پیشه میکنند و از کارهای ضداخلاقی و نابهنجار پرهیز میکنند، خداوند درهای آسمان و زمین را میگشاید و مردمان از برکات آنها بهرهمند میشوند. (اعراف، آیه 96)اما اگر به جای کار نیک و خوش خویی، بدکاری و بداخلاقی کنند، خداوند بلا را بر آن جامعه مسلط کرده و سعادت و خوشبختی از آن جامعه رخت برمیبندد. حضرت امام باقر(ع)در این باره به مردم هشدار میدهد و در سخنی میفرمایند: در کتاب رسول خدا(ص)یافتیم (که نوشته بود): هر گاه پس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانی فراوان گردد، و هرگاه از پیمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را به قحطی و کمی (خوار و بار و سایر وسائل زندگی) ماخوذ دارد، و هرگاه از دادن زکات دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعت و میوهها و معادن (از آنان) دریغ کند، و هرگاه در احکام، بناحق حکم کنند همکاری در ستم و عدوان کنند (و به ستم همدیگر دچار شوند) و چون پیمانشکنی کنند خداوند دشمنشان را بر آنان مسلط کند و چون قطع رحم کنند خداوند اموال (و ثروتها)را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر به معروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از نیکان اهل بیت من ننمایند خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود. (اصول کافی، ج 4، ص 81)
مهمترین اصول اخلاق جمعی از دیدگاه امام باقر(ع)
امام باقر(ع) فرمود: ثلاث لم یجعل الله (عزوجل) لاحد فیهن رخصه: اداالامانه الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و برالوالدین برین کانا او فاجرین.سه ویژگی اخلاقی در معارف اسلامی هست که خداوند فرصت انتخاب آنها را به انسان نداده است: 1-امانتداری نسبت به همه انسانها اعم از نیکوکار و یا بدکار 2-وفای به عهد و پیمان نسبت به همه انسانها اعم از نیکوکار و یا بدکار.3-احسان و نیکی به پدر و مادر اعم از نیکوکار و یا بدکار. (اصول کافی ج3 ص 236)
اسلام دینی است که خیانت و خلف وعده و نیز بیاحترامی و بیادبی به والدین را در هیچ عرصهای به رسمیت نمیشناسد، حتی درباره دشمنان نیز آن را موجه نمیداند. از امام صادق(ع) داریم که: اگر قاتل علی(ع) نیز امانتی را به من بسپارد، حتما آن را به او برمیگردانم. (میزانالحکمه ج 1 ص 117)ابوثمانه میگوید: خدمت امام باقر(ع)رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم، من میخواهم مجاور مکه شوم و به مرجئه (شخصی منحرف از لحاظ عقیده) بدهکارم، چه میفرمایید؟ فرمود: بدهی خود را بپرداز و مواظب باش که خدا را بدون آن که دینی به گردنت باشد، دیدار کنی. زیرا مومن در امانت، خیانت نمیکند. (همان ص 341)
اهمیت وفای به عهد
درباره وفای به عهد و میثاق نیز اسلام به پیروان خود سفارش میکند که آن را محترم شمارند، هر چند طرف مقابل دشمن باشد. امام صادق(ع) فرمود: اسماعیل(ع) (فرزند حزقیل نبی و نه فرزند ابراهیم) صادقالوعد نامیده میشد، به خاطر اینکه با مردی در جایی وعده گذاشت و او یک سال در آنجا انتظار او را کشید. وقتی مرد آمد، اسماعیل(ع)گفت:من همواره منتظرت بودم. (اصول کافی ج3 ص 164) این اصول ارزشمند اخلاقی بلکه اجتماعی از آنچنان اهمیتی برخوردار است که رسول خدا(ص)، خلف وعده، خیانت در امانت و دروغ را از نشانههای نفاق و دورویی معرفی میکنند. (تفسیرالمیزان ج 9 ص477)درباره نیکی به والدین مطلب آنقدر واضح است که نیازی به تاکید آن نیست.
پایداری روابط صحیح اجتماعی و استحکام ساختار جامعه، گرمی کانون خانوادهها، سلامت و استواری دیوارهای اعتماد فیمابین شهروندان در یک سیستم اجتماعی به این سه اصل اخلاقی بستگی کامل دارد. چنانچه اعتمادها از یکدیگر سلب گردد و رفتارهای عاطفی و فطری انسانها کمرنگ شود، قطعا تعامل سازنده مردم رو به تیرگی گذاشته و کانونهای همبستگی از هم پاشیده خواهد شد.
عدم جواز خیانت در امانت
نقل میکنند در جنگ خیبر رزمندگان اسلام از نظر غذایی در مضیقه سختی قرار داشتند.در این شرایط، چوپان سیاه چهرهای که گوسفندان یهودیان را میچراند، به حضور پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد. سپس گفت: این گوسفندان مال یهودیان است و اکنون در اختیار شما میگذارم. حضرت فرمود: اینها نزد تو امانت هستند و در آیین ما خیانت به امانت جایز نیست. بر تو لازم است که همه گوسفندان را به در قلعه ببری و به صاحبانشان بدهی. او فرمان پیامبر(ص) را اطاعت کرد و پس از تحویل گوسفندان به جبهه مسلمانان بازگشت. (یکصد موضوع 500 داستان ص 66) نقل میکنند: عبدالله مبارک- از جمله عرفا- در حال جنگ از دشمن کافر، برای نماز مهلت خواست. بعد از فراغت از نماز، کافر نیز از عبدالله برای عبادت در مقابل بت خود مهلت گرفت. کافر رو به بت مشغول عبادت مخصوص خود شد. عبدالله با خود گفت: حالا لحظه مناسبی است تا او را از پای درآورم. همین که خواست او را با شمشیر بزند، صدایی شنید که گفت: اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا- یعنی به عهد خود وفا کنید که مورد بازخواست واقع میشوید.(اسراء34)عبدالله گریهاش گرفت. مرد کافر پرسید: چه شده است؟ گفت: مرا بخاطر تو مورد عتاب قرار دادند. کافر فریادی زد وگفت: چنین خدایی را که دوست را به خاطر دشمن سرزنش میکند، رها کردن عین ناجوانمردانی است. سپس مسلمان شد. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص 166)