سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

آثار اعمال
جمعي درباره اوضاع و احوال دنيا و روزگار، باهم گفتگو مي كردند. يكي گفت: اين دنيا، داراي يك نظام خاصي است كه طبق آن قانون بي اعتنا به خواسته اين و آن حركت مي كند. ديگري اظهار داشت: ولي قدرت خداوند، حاضر و ناظر و غالب بر اين قانوني كه شما گفتيد است و خداوند هرطوري بخواهد روزگار را مي چرخاند! فرد ديگري گفت: ماه و خورشيد و شب و روز كه عقل و فكر ندارند كه تغيير روش بدهند. گياهان و جانوران نيز ميلياردها سال است كه با روش قبلي روييده اند و رشد كرده اند و... در اين هنگام كه نزديك غروب آفتاب بود، آنها مشاهده كردند كه عارفي به سوي مسجد مي رود.
يكي گفت: چه خوب است نظر حضرت آقا را نيز جويا شويم. جلو رفت و پس از سلام و احوالپرسي از او دعوت كرد كه نظرش را درباره روزگار بيان نمايد. عارف به نزد جمع آمد و پس از سلام و احوالپرسي گفت: نظام جهان آفرينش، نظامي كاملاً دقيق، محكم، هدايت شده و در نهايت درستي و كمال است. همه موجودات براساس هدايت الهي در مسيري كه مسير كمال آنهاست در حركتند: و الذي قدر فهدي... همان كه اندازه گيري كرد و سپس هدايت نمود.(1) اين حركت و هدايت نيز براساس سنتها (قوانين) الهي است كه غيرقابل تغيير است: ولن تجد لسنه الله تبديلا... و براي سنت الهي هيچ تغيير نخواهي يافت(2) و... اما، در بين موجودات آفرينش، انسان ها و جنيان، آزادند كه خوب باشند يا بد . خودشان بايد بين خوبي و بدي، يكي را انتخاب نمايند: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا... ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيراي حق شود) و يا ناسپاس(3). اما! همه گفتند: اما چه؟ عارف اظهار داشت: اما، كارهاي خوب ما موجب گشوده شدن بركات آسمان و زمين به رويمان و گناهانمان نيز باعث فرود آمدن عذاب الهي بر ما مي شود! خداوند متعال در اين باره فرموده اند:ولو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون. و اگر اهل شهرها و آباديها (به جاي انجام گناه) ايمان مي آوردند و پرهيزگاري پيشه مي كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند (و به گناه پرداختند) ما هم آنها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم!(4) همه در فكر فرو رفته بودند و به سخنان عارف مي انديشيدند و او، به سوي مسجد رفت.

دنياي فريبنده

رسول اكرم(ص) با اصحابشان از گذرگاهي مي گذشتند، به گله شترهاي عشار رسيدند- ظاهرا شترهاي ده ماهه آبستن را عشار مي گفتند- كه سرمايه نفيس عرب بود. از پشم و شير و گوشت و بچه اش استفاده مي كردند و مركبشان هم بود. رسول اكرم(ص) به شترهاي عشار كه رسيدند صورت برگردانده و نگاه نكردند. يكي از همراهان گفت: يا رسول الله؛ اينها شترهاي عشار است و تماشايي! چرا شما از اينها چهره برگردانديد؟! فرمودند: نگاه كردن به زيبايي هاي دنيا در دل انسان، غفلت ايجاد مي كند. بعد اين آيه 131 سوره طه را خواندند: «ولاتمدن عينيك الي ما متعنابه ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا لنفتنهم فيه» هرگز چشم خود را به نعمت هاي مادي كه به گرو ه هايي از آنها داده ايم ميفكن كه اينها شكوفه هاي زندگي دنياست و براي اين است كه آنها را بيازماييم صفير هدايت، آيت الله ضياءآبادي، جزوه توبه

سخن هائی كه در پرونده اعمال ثبت مي شود!عارفي وارد مسجد شد. عده اي را ديد كه دور هم نشسته اند و درباره مسايل مختلف گفتگو مي كنند. گاهي سر هم بلند بلند داد مي زدند و گاهي با اشاره و كنايه با هم سخن مي گفتند. عارف به جمع حاضر سلام كرد و به سوي طرف راست صف اول جماعت كه بيشترين ثواب را دارد رفت تا پس از اذان ظهر، مشغول نوافل و سپس نمازجماعت شود. چند قدمي بيشتر نرفته بود كه پيرمردي كه در بين گروه مزبور بود او را مخاطب قرار داد گفت: حاج آقا! سؤالي دارم. عارف لبخندي زد و با مهرباني و تواضع اظهار داشت: در خدمتم، امر بفرماييد!
پيرمرد اظهار داشت: بلند حرف زدن عيبي دارد؟ عارف نگاه عميقي به او كرد و گفت: برادر! طنين صداي هركس بايد به اندازه اي باشد كه مخاطبين او كلامش را بشنوند، كمتر يا بيشتر از آن، مناسب نيست! در همين حين جواني به جمع آنها نزديك شد و گفت: حاج آقا! ما براي تفريح و سرگرمي حرف مي زنيم و مي خنديم و مي خندانيم گاهي سر به سر بعضي از دوستان هم مي گذاريم تا شادي و خوشحالي كنيم، حرف هم كه باد هواست، اشكالي دارد؟ عارف اندكي ساكت شد سپس نگاه خريدارانه اي به جوان كرد و گفت: پسر خوب! حرف، عمل است! با همين حرف، انسان كافر يا مسلمان مي شود، ديگران را با خود، دوست يا دشمن مي كند، پدران و مادران ما با هم محرم شده اند، جنگها بپا شده و خونها ريخته شد و...
پيرمرد در حاليكه ساكت و خاموش به سخنان عارف گوش مي داد گفت: حاج آقا، چقدر خوب حرف مي زنيد!
عارف اضافه كرد: خداوند متعال خوب حرف زدن را به همه ما آموخته است و از ما خواسته است كه از ابزار زبان، بهترين استفاده را بنماييم. جوان گفت: مگر از زبان استفاده بد هم مي شود كرد؟ عارف اظهار داشت: با زبان مي شود بيش از صد نوع گناه كرد كه بعضي از آنها جزء گناهان كبيره است مانند: دروغ، تهمت، قسم دروغ، سخن چيني، شهادت ناحق، غيبت، مسخره كردن ديگران، لقب هاي زشت، زخم زبان زدن و...
اكنون اكثريت گروهي كه در مسجد بودند در اطراف عارف جمع شده بودند و به سخنان او گوش مي دادند.
فردي از ميان جمع پرسيد: آقا حتماً اين حرفهاي ما حساب و كتاب هم دارد يا اينكه خداوند آنها را به حساب نمي آورد؟ عارف آه عميقي كشيد و گفت: اولا بخشش خداوند سبحان، حساب و كتاب دارد و ثانياً حتماً همه حرفهايي كه ما مي زنيم در نامه اعمالمان ثبت مي شود و در آخرت و در نزد خداوند متعال وقتي يكي يكي و به تنهايي حاضر مي شويم، بايد پاسخ منطقي برايشان داشته باشيم. يكي گفت: ما يكي يكي و به تنهايي به نزد خدا مي رسيم؟
عارف افزود: نه تنها ما بلكه كل موجودات آسمان و زمين! سپس آيه 95 مريم را تلاوت فرمود: و كلهم اتيه يوم القيامه فردا يعني: و همگي روز رستاخيز، تك و تنها نزد او حاضر مي شوند.
پيرمرد گفت: سبحان الله! حرفهايمان چه؟ آنها نيز نوشته مي شوند؟! عارف گفت: در آيه 18 سوره ق آمده است:ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد يعني: انسان هيچ سخني بر زبان نمي آورد مگر اينكه همان لحظه، فرشته اي مراقب و آماده براي انجام مأموريت و (ضبط آن در پرونده او) است. مرد ميانسالي در ميان گروه جلو آمد و گفت:معلوم مي شود كه در هنگام سخن گفتن خيلي بايد مراقب باشيم؟
عارف افزود: بله، درست مي فرماييد بايد بهترين كلام را به بهترين وجه بيان نمائيم خداوند سبحان در اين خصوص در آيه 53 اسراء فرموده اند:و قل لعبادي يقولوا التي هي احسن ان الشيطان ينزغ بينهم ان الشيطان كان للانسان عدوا مبينا به بندگانم بگو: سخني بگويند كه بهترين باشد زيرا شيطان (بوسيله سخنان نامناسب) ميانشان فتنه و فساد ايجاد مي كند (و بدانيد كه) شيطان هميشه دشمن آشكاري براي انسان بوده است. جمع ساكت بودند به سخنان عارف گوش مي دادند كه صداي اذان بلند شد. عارف گفت: حالا بهترين كار پس از گفتن اذان، اقامه نوافل است، التماس دعا. جمع گفتند: ممنون حاج آقا! حاجات همه مؤمنين انشاءالله روا.

بهشت و جهنمي كه ما مي سازيم!
عارفي در مسجد، مردم را موعظه مي كرد. او هم از انذارهاي حق سخن مي گفت و هم بشارتهاي خداوند سبحان را بيان مي نمود. مردي از وسط جمعيت فرياد زد: خداوند خيلي مهربان است، هيچ كس را نمي سوزاند! عارف ساكت شد و نگاه ها به سوي آن مرد برگشت. عارف اظهار داشت: خداوند متعال هيچ كس را نمي سوزاند، اين حرف درستي است، هركس دوزخ خودش را، خودش با گناهاني كه انجام مي دهد و از آنها توبه نمي كند، برمي افروزد! يكي گفت: چطور؟! عارف افزود: اجازه بدهيد برايتان مثالي بزنم: فرض كنيد دو نفر همزمان با هم همه دارايي خودشان را مي فروشند و براي كسب و كار راهي ژاپن مي شوند. يكي از آنها از بدو ورود به آن كشور با برنامه ريزي دقيق تلاش و كوشش فراوان و دقت نظر و ... كار مي كند و حقوق خود را به ايران مي فرستد و پدر يا برادرش براي او خانه، وسيله نقليه، اسباب منزل، باغ و... تهيه مي كنند.
هنگامي كه مدت اقامت او تمام شد به ايران باز مي گردد و صاحب همه چيز است. اما، اما نفر دوم از بدو ورود به آنجا شروع به عياشي، ولگردي، خرج كردن سرمايه در راه هاي نامناسب و... مي كند. پس از مدتي اقامت به ايران برمي گردد و هيچ اندوخته اي ندارد و گرسنه و تشنه و سرگردان است! سؤال اين است: چه كسي نفر اول را خوشبخت و دومي را بدبخت كرده است؟
همه يكصدا گفتند: خودشان! عارف ادامه داد: بله، خودشان، در اين دنيا نيز انسان عمر و سرمايه محدود و گذرايي دارد. بنابراين براساس فرمايش پيامبر اسلام(ص) كه فرموده اند: الدنيا مزرعه الاخره دنيا مزرعه آخرت است، شايسته است كه انسان وفق دستورات خداوند متعال، دراين مزرعه كار و تلاش و كشت و داشت و برداشت نمايد و آن را براي آخرت خويش ذخيره نمايد تا وقتي به عالم آخرت منتقل شد، دست خالي و فقير و بي چيز نباشد.
عده اي، كه كافر، مشرك، منافق، غافل، ظالم و... هستند، نه فقط براي خانه آخرت خويش وسايل آرامش و آسايش نمي فرستند بلكه با ارتكاب انواع و اقسام گناهان، منزلگاه ابدي خويش را پراز آتش و دود و انواع و اقسام عذابها مي كنند! بله: كساني كه با زبانشان ديگران را آزار مي دهند در دوزخ مورد آزار خود ساخته قرار مي گيرند
اين سخنهاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت!
خداوند متعال اين حقيقت را در آيات متعدد قرآن مجيد براي ما بيان فرموده است مثلا در آيه 81 سوره رعد مي فرمايند: للذين استجابوا لربهم الحسني والذين لم يستجيبوا له لوان لهم ما في الارض جمعيا و مثله معه لافتدوا به اولئك لهم سوء الحساب و ماواهم جهنم و بئس المهاد. براي كساني كه دعوت پروردگارشان (براي ورود به نيكوكاري و بهشت) را اجابت كردند پاداش (و جايگاه) نيكوست و (اما) كساني كه دعوت او را اجابت نكردند (آنچنان در وحشت عذاب گناهانشان فرومي روند كه) اگر آنچه روي زمين است و مانند آن از آنها باشد همه را براي رهايي از عذاب مي دهند (ولي از آنها پذيرفته نخواهد شد) برايشان حساب بدي است و جايگاهشان جهنم (خودساخته) و چه جايگاه بدي است! عارف نفس عميقي كشيد و خاموش شد و مردم نيز با صلوات بلندي برگفته هاي او مهر تأييد زدند.

خود انسان، نقش در آثار اعمال
جمعي درباره اوضاع و احوال دنيا و روزگار، باهم گفتگو مي كردند. يكي گفت: اين دنيا، داراي يك نظام خاصي است كه طبق آن قانون بي اعتنا به خواسته اين و آن حركت مي كند. ديگري اظهار داشت: ولي قدرت خداوند، حاضر و ناظر و غالب بر اين قانوني كه شما گفتيد است و خداوند هرطوري بخواهد روزگار را مي چرخاند!
فرد ديگري گفت: ماه و خورشيد و شب و روز كه عقل و فكر ندارند كه تغيير روش بدهند. گياهان و جانوران نيز ميلياردها سال است كه با روش قبلي روييده اند و رشد كرده اند و... در اين هنگام كه نزديك غروب آفتاب بود، آنها مشاهده كردند كه عارفي به سوي مسجد مي رود. يكي گفت: چه خوب است نظر حضرت آقا را نيز جويا شويم. جلو رفت و پس از سلام و احوالپرسي از او دعوت كرد كه نظرش را درباره روزگار بيان نمايد.
عارف به نزد جمع آمد و پس از سلام و احوالپرسي گفت: نظام جهان آفرينش، نظامي كاملاً دقيق، محكم، هدايت شده و در نهايت درستي و كمال است. همه موجودات براساس هدايت الهي در مسيري كه مسير كمال آنهاست در حركتند: و الذي قدر فهدي... همان كه اندازه گيري كرد و سپس هدايت نمود. اين حركت و هدايت نيز براساس سنتها (قوانين) الهي است كه غيرقابل تغيير است: ولن تجد لسنه الله تبديلا... و براي سنت الهي هيچ تغيير نخواهي يافت و...
اما، در بين موجودات آفرينش، انسان ها و جنيان، آزادند كه خوب باشند يا بد . خودشان بايد بين خوبي و بدي، يكي را انتخاب نمايند: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا... ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيراي حق شود) و يا ناسپاس . اما! همه گفتند: اما چه؟ عارف اظهار داشت: اما، كارهاي خوب ما موجب گشوده شدن بركات آسمان و زمين به رويمان و گناهانمان نيز باعث فرود آمدن عذاب الهي بر ما مي شود!
خداوند متعال در اين باره فرموده اند:ولو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.
و اگر اهل شهرها و آباديها (به جاي انجام گناه) ايمان مي آوردند و پرهيزگاري پيشه مي كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند (و به گناه پرداختند) ما هم آنها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم! همه در فكر فرو رفته بودند و به سخنان عارف مي انديشيدند و او، به سوي مسجد رفت.

نتيجه دنيادوستي و ترس از مرگ
روزي رسول خدا(ص) كنار سفره غذا با اصحاب نشسته و مشغول صرف غذا بودند. در اثناي خوردن غذا، حضرت لقمه اي را برداشت تا ميل كند. ناگهان حالشان منقلب شد و مرتب به آن لقمه مي نگريست و فكر مي كرد. اصحاب از اين حال برآشفته و علت را پرسيدند؛ چرا يا رسول الله نگرانيد؟ پيامبر اعظم(ص) فرمود:زماني فرا رسد كه حمله كنند بر شما ملت ها مانند هجمه و حمله كردن شما بر كاسه غذا، شما مسلمانان را مانند لقمه غذا تكه تكه مي كنند و خورد و نابودتان مي كنند.
گفته شد يا رسول الله(ص) اين وضع از كمي عدد ما مسلمانان و زيادي دشمنان ما است؟
حضرت فرمود: خير! شما مسلمانان هم در آن زمان جمعيت تان زياد است اما ارزش شما براي اسلام مانند خاشاكي مي ماند كه آب سيل با خود ببرد، در آن وقت است كه خدا هيبت و ترسيدن دشمن را از شما بگيرد و وهن و سستي را در دل شما بيفكند. پرسيده شد يا رسول الله(ص)! وهن و سستي چيست؟ فرمود: دنيادوستي و ترسيدن از مرگ يعني براي عيش و نوش دنيا تن به زير هر بار ذلت و خواري مي دهيد و آدم هاي سست عنصر و بي اراده مي گرديد كه به خاطر علاقه به دنيا تسليم خواسته هاي دشمنانتان مي شويد.1- الملاحم والفتن، سيدبن طاوس، ص 129

“روزي يک نفر از اهالي مدينه به حضرت باقر (ع) برخورد کرد. ديد در هواي گرم آن حضرت به دوش دو نفر از غلامان خود تکيه نموده و به سوي نخلستان مي رود. با خود گفت: آيا اين معناي زهد است؟ الآن مي روم و او را نصيحت مي کنم. پيش آمد و گفت: در اين هواي گرم، حرکت با اين کيفيت براي وصول به دنيا سزاوار نيست. اگر در اين حال مرگت فرا رسد در پيشگاه پروردگار چه خواهي گفت؟ حضرت توقف نموده و به آن مرد فرمودند: اگر مرگم در اين حال برسد، در بهترين حالي که در راه انجام وظيفه و کسب مال حلال براي خود و عيال و حفظ آبرو رسيده است، و در پيشگاه خداوند ماجور و مثاب خواهم بود و من از مرگ بيم دارم در صورتي که به من در حال معصيتي از معاصي خدا وارد شود”(اعلام الوري باعلام الهدي، ص263). اين مقدار بهره گيري از دنيا نه تنها مذموم نيست بلکه ممدوح و ضروري است؛ چراکه اگر کسي دنياي صحيح نداشت، آخرت هم ندارد. آخرت بر اساس دنياي صحيح است. و ما الحیوه الدنیا الا لهو و لعب . آيه شريفه “و ابتغ فيما آتاک الله الدار الآخره و لا تنس نصيبک من الدنيا ...(قصص/77)؛ يکي از تعبيراتي که قرآن کريم در مورد دنيا به کار مي برد، تعبير “متاع الغرور” است: “و ما الحياه الدنيا الا متاع الغرور”(آل عمران185/)، غرور در اين آيه به معناي فريب است، يعني دنيا ابزار نيرنگ و فريب است و اگر کسي دلبسته به دنيا شود و فريب دنيا را بخورد، به کرامت الهي نخواهد رسيد. قرآن کريم درباره برخي از افراد، مي فرمايد: “ياخذون عرض هذا الادني؛ متاع اين دنياي پست را گرفتند”(اعراف169/).روشن است که محبت دنيا و دلبستگي به متاع پست آن، پستي ايجاد مي کند و آدمي را از کرامت دور مي گرداند

 احاطه بر اعمال مومنينعبدالله بن ابان زيات كه در پيشگاه حضرت رضا(ع) از مقام و منزلت برخوردار بود مي گويد كه: به حضرت رضا عرض كردم: براي من و زن و فرزندم نزد خدا دعا كن، فرمود: آيا اين كار را انجام نمي دهم كه از من درخواست مي كني؟ به خدا سوگند اعمال شما هر روز و هر شب به من عرضه مي شود، عبدالله مي گويد: «اين مطلب را بسيار بزرگ شمردم گويا باورش بر من دشوار بود، حضرت فرمود: «آيا كتاب خدا را نخوانده اي كه فرمود: (و بگو: عمل كنيد كه به زودي خداوند و پيامبرش و مومنان اعمال شما را خواهند ديد) قل اعملو فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون (توبه- 105) قال هو: ولله علي بن ابن ابي طالب، حضرت فرمود: به خدا سوگند! منظور از مومنان علي بن ابيطالب است. - الكافي، ج 1، ص 219

اخلاص در نيت و عمل
شخصي در جنگ ميان مسلمانان و كفار كشته شد، مردم گفتند: خوشا به حالش! چه سعادتمند شد كه در ركاب رسول خدا(ص) به شهادت رسيد. رسول اكرم(ص) براي اينكه مردم را از مسئله مهم اخلاص در عمل و اصلاح نيت آگاه سازد، فرمود: نه: شما نمي دانيد؛ او قتيل الله نشد، بلكه قتيل الحمار شد! كشته راه خدا نشد، كشته راه حمار شد. الاغي را در لشكر دشمن ديده بود. براي اينكه آن را تصاحب كند، گفت: حالا كه مسلمانان به ميدان جنگ مي روند، ما هم مي رويم و مي كشيم و اموال مي آوريم و غنيمت نصيبمان مي شود و الاغ را هم براي خود مي گيريم. آري او براي حمار آمده بود، و در راه آن كشته شد. ولي نه به حمار رسيد و نه به خدا! آيا اين بدبختي نيست؟! در كارها اين گونه نباشيم. مخصوصا در كارهاي ديني، كارهايي كه به نام خدا انجام مي دهيد، مسجد مي سازيد، حسينيه مي سازيد، جلسات اداره مي كنيد، خودتان را ارزان نفروشيد، كارتان را خراب نكنيد، فاسد نكنيد، انگيزه الهي داشته باشيد، تقوا داشته باشيد! (صفير هدايت، انفال ،

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

[اى پيامبر] از تو در باره غنايم جنگى مى‏پرسند بگو غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد پس از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش نماييد و اگر ايمان داريد از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد (1)

 

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿1

از رحمت خدا مأيوس نشو!
حكيمي از كويي مي گذشت. مردي را ديد كه در زيردرختي نشسته و سرش را در ميان دستهايش گرفته است. حكيم به او نزديك شد و گفت: سلام عليكم! مرد: نگاهي به حكيم انداخت. خود را جمع و جور كرد و سلام را پاسخ داد. حكيم گفت: برادر! مثل اينكه تكدر خاطر داري و ناراحتي؟
مرد آهي كشيد و اظهار داشت: گناهم به سنگيني كوه و دشت/خجل ماندم از آنچه بر من گذشت!
حكيم لبخند مليحي زد و گفت: گناه هرچه باشد، كم از عفو اوست/بيا توبه كن، رو به نزديك دوست!
مرد لبخندي زد و گفت: من گناهان صغيره و كبيره زيادي كرده ام، آلوده ام برادر، آلوده!
حكيم گفت: همه كم و زياد آلوده ايم، مهم اين است كه از آلودگي ها متنفر شده و درپي زدودن آنها برآئيم. در طول روز، بارها دست ما آلوده مي شود اما هربار، آن را مي شوييم. روح ما نيز هرگاه آلوده شود، بايد با استغفار، اصلاح و جبران و توبه آن را پاكيزه نمائيم! اگر خالصانه به درگاه خداوند متعال روي آوريم، از اين آلودگي ها نجات مي يابيم. مرد گفت: ولي...
حكيم ادامه داد: اما، اگر، ولي و... ندارد.خداوند پيام داده است كه: قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفرالذنوب جميعا انه هوالغفور الرحيم.بگو: اي بندگان من كه به خود (در اثر گناه) اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است. مرد خوشحال شد و گفت: واقعاً!
حكيم اظهار داشت: خداوند مهربان بالاتر از اين هم با بندگان توبه كار برخورد مي كند. مرد گفت: چطور؟
حكيم گفت: گناهان آن ها را تبديل به حسنات مي كند: من تاب و امن و عمل صالحاً فاولائك يبدل الله سيئاتهم حسنات... كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، خداوند گناهانشان را تبديل به حسنات مي كند... اين سخن حكيم روح تازه اي در كالبد مأيوس مرد گناهكار دميد بطوري كه شاد و سرحال از جا برخاست و گفت: چه كنم؟ حكيم اظهار داشت: از همه گناهان توبه كن. گناهاني كه مربوط به انجام ندادن وظيفه ات در برابر خداوند متعال بوده است را با بجا آوردن قضاي كارهايي كه بايد مي كرده اي و نكرده اي و توبه و استغفار پاك ساز. و گناهاني را كه در رابطه با مردم بوده است را با گرفتن رضايت آنها، جبران خسارت هايشان و استغفار از بين ببر هيچ گاه نيز از رحمت خداوند بخشنده مهربان نااميد نباش كه: ولا تأيسوا من روح الله انه لايائس من روح الله الا القوم الكافرين. از رحمت خدا (در هيچ حالي) مأيوس نشويد! زيرا فقط كافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند.(3) مرد خوشحال و اميدوار از حكيم خداحافظي كرد و رفت و حكيم زيرلب نجوا كرد:هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا/ فيض عفوش ننهد بار گنه بردوشم(4) 1-زمر 35 2 -فرقان 07 3-يوسف 78 4-ديوان حافظ

آنچه در راه خدا مي دهيد، ذخيره ابديت تان است
اهل علمي از سفر زيارتي بازگشت. خانواده او، به شكرانه اينكه به سلامت از سفر بازگشته و براي اداي نذر، گوسفندي قرباني كردند. قصاب به عالم گفت: حاج آقا! گوشت قرباني را چگونه تقسيم بندي كنم؟ عالم گفت: براي هر كس مقداري گوشت و استخوان و چربي بگذار، بطوري كه هر خانواده بتواند يك آبگوشت مناسب از آن تهيه نمايد. قصاب گفت: من يك ران گوسفند را براي خودتان گذاشته ام! عالم گفت: نه! همه را روي هم بريز و با هم مخلوط كن و تقسيم ها مساوي و يكسان باشد. قصاب گفت: ولي بعضي ها دل و جگر و كله و يك ران و عده اي هم هر دو ران گوسفند را براي خودشان برمي دارند و بقيه آن را به هفت خانه مي دهند و مي گويند كافي است! پوست گوسفند نيز كه از آن ماست!
عالم اظهار داشت: پوست گوسفند و اجرت شما محفوظ است اما اين قرباني را همانطور كه گفتم تقسيم كنيد و همه را بين فقرا و همسايه ها تقسيم نماييد، يك سهم از همان مقداري كه به ديگران داده ايد را نيز براي ما بگذاريد كه تبركاً تناول كنيم، سپس از نزد قصاب رفت. قصاب نگاهي به عالم كرد و ابرويي بالا انداخت و گفت: چشم، هر طور شما بفرماييد.سپس طبق سفارش عالم، گوشت قرباني را تقسيم كرد و يك سهم از آن را هم به پسر كوچك عالم داد و با لحن خاصي گفت: آقازاده! اين هم سهم شما است!
پسر كوچك عالم نگاهي به سهم گوشت كه حدود 500 گرم بود و از مقداري گوشت لخم، استخوان و دنبه تشكيل شده بود انداخت و به اندروني رفت و خطاب به عالم گفت: بابا! قصاب همه گوسفند را به مردم داد و براي ما فقط يك سهم، همين گوشت را گذاشت! از گوشت قرباني، همين برايمان مانده است. عالم نگاه معني داري به پسرش انداخت، لبخند مهربانانه اي زد و به او گفت: پسرم! هرچه قصاب از گوسفند در راه خدا به مردم داد برايمان باقي است و اين سهم است كه از بين مي رود!
پسر با تعجب پرسيد: چطور مگه؟
عالم افزود: آنچه در راه خدا بدهيم برايمان باقي است، خداوند سبحان در سوره نحل آيه 69 در اين باره فرموده اند: ما عندكم ينفدو ما عندالله باق و لنجزين الذين صبروا اجرهم با حسن ما كانوا يعملون آنچه نزد شما است فاني مي شود، اما آنچه (از شما) نزد خداست (الي الابد) باقي است و (بدانيد كه) به كساني كه صبر و استقامت پيشه كنند، مطابق بهترين اعمالي كه انجام مي دادند، پاداش خواهيم داد. پسر گفت: حالا فهميدم كه چرا شما اينقدر به احسان و كمك به ديگران علاقه و جديت نشان مي دهيد و خودتان زندگي ساده و بي تكلفي داريد. پدر نگاهي به فرزند كرد و گفت: پسرم! مائيم و ابديت و هوشياران براي ابديت توشه راه مي فرستند و از اين منزل فنا با زندگي ساده، مي گذرند.

انفاق و بخشش به اندازه
حكيمي از گذري مي گذشت. جواني به او نزديك شد سلام كرد و اظهار داشت: اي مرد خدا! مشكلي دارم! حكيم گرم و صميمانه پاسخ او را داد و گفت: خداوند سبحان انشاءالله الرحمن مشكل شما را حل مي كند، چرا گرفتاري برادر؟! جوان گفت: من فرد پرتلاش و درآمدزايي هستم اما هيچ وقت نمي توانم پس اندازي براي آينده ام داشته باشم. حكيم گفت: چرا؟! جوان ادامه داد: وقتي حقوقم را مي گيرم، دوست دارم آنرا خريد كنم، براي اين، براي آن انواع و اقسام لوازم را مي خرم و دست آخر هم اگر چيزي ماند و نيازمندي به من مراجعه كرد، همه آنرا به او مي دهم. هيچ وقت هم هيچ چيز ندارم! حكيم به او گفت: پسرم! با من به كنار شير آب كنار خيابان مي آيي؟
جوان گفت: البته حاج آقا. سپس هر دو نزديك شير آب شدند. حكيم كيسه اي نايلوني از جيب خود در آورد، آنرا زير شير آب گرفت و تا نيمه از آب پر كرد سپس كيسه را در جلو چشمان جوان آورد و گفت: شما مدتها مي توانيد از اين آب براي رفع نيازتان استفاده كنيد. جوان گفت: درست است.
حكيم سپس كيسه را از آب خالي كرد و با انگشت خويش چندين جاي آنرا سوراخ نمود سپس كيسه را زير شير آب گرفت، مدت زيادي گذشت تا مقداري آب در آن جمع شد سپس كيسه را بالا آورد و جلوي جوان نگهداشت در حاليكه تقريباً آبي در كيسه نمانده بود. آنگاه به جوان گفت: پسر خوب! اما حالا آبي در كيسه مي بيني؟!
جوان گفت: نه حاج آقا، حكيم اظهار داشت: دخل و خرج زندگي نيز همينطور است. اگر شما زياد درآمد داشته باشيد اما در خرج كردن آن دقت لازم را بعمل نياوري، هميشه محتاج و نيازمند خواهي بود.
كمك به ديگران، انفاق به نيازمندان و مساعدت هاي اجتماعي خيلي خوب است مشروط بر آنكه...
جوان گفت: مشروط به چه چيزي؟ حكيم افزود: مشروط به آنكه حد و اندازه را رعايت كني و افراط و تفريط را كنار بگذاري مگر نشنيده اي كه گفته اند: نازنيني ليك اندر حد خويش الله الله پامنه ز اندازه بيش!
جوان گفت: بر اين اساس من بايد نوع خرج كردن پولهايم را عوض كنم و در عرصه مخارجم حساب و كتاب تازه اي داشته باشم. حكيم اظهار داشت: احسنت پسر عزيزم، همينطور است، خداوند متعال در آيه 29 سوره اسراء به همه مؤمناني چون تو- كه آنها را خيلي هم دوست دارد - همين سفارش را فرموده اند: تجعل يدك مغلوله الي عنقك و لاتبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا هرگز دستت را برگردنت زنجير نكن (و انفاق و بخشش به ديگران را ترك نكن) و بيش از حد (نيز) دست خود را نگشا (و همه دارايي ات را به اين و آن نده تا بي چيز شوي) كه مورد سرزنش قرارگيري و از كار فروماني. و یا : والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما فرقان آیه 67 جوان خوشحال شد و خداحافظي كرد و رفت و حكيم زير لب اين ابيات مثنوي گل روي خدا را نجوا كرد:
هي مپرسيد اين چرا و آن چرا است      سين برنامه كه در دست شماست
ما فرستاديم با احمد(ص) كتاب         تا نماند هيچ سؤالي بي جواب
رمزهاي فوق عقل خاكيان          ما نهاديم اندر اين «ثقل گران»...

با گذشت و عاشق همديگرند
از دست زنم كلافه شده ام! مردي به مسجد رفت و به استاد قرآن آموزي گفت: آقا به داد من برسيد! عالم گفت: خداوند متعال به داد همه ما رسيده و ان شاءالله الرحمن بعد از اين هم خواهد رسيد. مشكل شما چيست؟ مرد اظهار داشت: از دست زنم كلافه شده ام! عالم لبخند مليحي زد و گفت: مگر چه شده است؟ مرد ناليد كه: اخلاق او با من نمي سازد، رفتارهايش مورد پسند من نيست و خلاصه گوش به حرف من نمي دهد و... عالم گفت: همانطوري كه قيافه هاي انسانها متفاوت است اخلاق و رفتارهاي آنها نيز با هم فرق دارد، شما در مديريت خود تجديدنظر كنيد! تغافل و تعامل بيشتر داشته باشيد و خيلي از او ايراد نگيريد، ان شاءالله درست مي شود. مرد گفت: منظورتان اين است كه خودم هم در عرصه برخورد با او ايراداتي دارم؟!
عالم گفت: خودتان اگر در عرصه گفتار و رفتار خويش دقيق و منصفانه نظر كنيد خواهيد ديد كه مي توانيد بهتر از اين عمل كنيد. مرد گفت: ولي من تصميم دارم كه از او جدا شوم! عالم اظهار داشت: تأمل و انديشه كنيد و بخاطر مسائل كوچك و حتي نارضايتي هاي قابل اغماض، او را از دست ندهيد زيرا چه بسا خداوند متعال در او خير زيادي براي شما قرار داده باشد. مرد گفت: چگونه؟ عالم افزود: خداوند سبحان در اين باره فرموده است:... فان كرهتموهن فعسي ان يكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا يعني: و اگر از آنها (زنانتان به دلايلي) كراهت داشتيد، (فورا تصميم به جدايي نگيريد)
زيرا چه بسا چيزي خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراواني در آن قرار دهد. نساء 19 مرد گفت: عجب! عالم ادامه داد: آري، چند سال پيش، مردي نزد من آمد و همين سخن شما را گفت من هم نظرم را به او گفتم و رفت. سال گذشته آن مرد دوباره به نزد من آمد در حاليكه بسيار افسوس مي خورد و مي گفت: حاج آقا! اي كاش چندين سال پيش به حرف شما گوش كرده بودم. گفتم: مگر چه شده است؟
گفت: من پس از جدايي از همسر اولم، تاكنون با 9 زن كه در سنين مختلف و از اقوام گوناگون بوده اند، ازدواج كرده ام اما پس از اينهمه ازدواج و جدايي، متوجه شدم كه همسر اولم، از همه اينها بهتر بود و به او مراجعه كرده و اكنون با هم زندگي خوشي داريم!! سپس در ادامه عالم خطاب به مردي كه مي گفت به دادم برسيد، گفت:
شما كه نمي خواهيد سرنوشت آن مرد را داشته باشيد؟ مرد گفت: نه حاج آقا! خدا پدرتان را بيامرزد كه مرا راهنمايي كرديد، واقعيت اين است كه من هم بهانه گير و گاهي هم عصباني و... هستم.
عالم گفت: اول خودت را اصلاح كن و سپس با مهر و محبت و استدلال به همسر و زندگي ات سر و ساماني بده! اين كار شدني است برادر! وگرنه ممكن است تصميم عجولانه همسران زندگي خودشان و فرزندانشان را به آتش بكشد. خداوند متعال همه ما را از چنين كاري نهي فرموده است: يا ايهاالذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس... اي كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتشي كه هيزم آن انسانها و... نگهداريد! تحريم 6 مرد خوشحال و پر اميد به سوي خانه برگشت و عالم زير لب نجوا كرد: امت اسلام از يك پيكرند با گذشت و عاشق همديگرند
جان هر يك، جان شيرين همه است         فارغ از كيد و فريب و همهمه است
امر ما، امر گذشت و خوشدلي است       هر كه غير از اين كند، از ما بري است... مثنوي نجواي خدا با انسان

بزرگترين نشانه بدبختي انسان
ماه مبارك رمضان بود وعده اي درمسجد مشغول عبادت بودند، حكيمي وارد شد و رفت درگوشه اي به عبادت ايستاد. قبل از شروع نماز عده اي نزد او آمدند و پرسيدند: بزرگترين نشانه بدبختي انسان كدام است؟ گفت: اشتباه گرفتن منزل و مقصد به جاي هم! وقتي چنين شود نگرشها و حركتهاي انسان نيز منحرف و درمسير باطل قرار مي گيرد. گفتند: بيشتر توضيح دهيد! گفت:«دنيا» يكي از منازلي است كه انسان در راه رسيدن به مقصد، از آن نيز مي گذرد.كساني كه اين منزل را به جاي مقصد و مقصود مي گيرند، بدبخت واقعي اند.
عاقل كسي است كه از حركت به سوي مقصد و توجه به مقصود غافل نشود
اشك در چشمهاي حكيم حلقه زده بود و گروه نيز محو اشعار حكيمانه و بيداركننده او شده بودند. يكي از آنها اظهار داشت: حالا بفرماييد كه علامت اشتباه گرفتن منزل به جاي مقصد چيست؟ حكيم اندكي تأمل كرد، نگاه نافذي به او انداخت و گفت: انتخاب دنياي دني و زودگذر به جاي آخرت عالي و والا و ماندگار. پير مردي كه درجمع حاضر بود گفت: سخن خداوند متعال دراين زمينه مي تواند بيش از پيش خانه هاي دل ما را روشن نمايد، نشانه اي از وحي برايمان تلاوت فرماييد! حكيم به صوت خوش و دلنشيني اين آيه را تلاوت كرد: و ويل لكافرين من عذاب شديد. الذين يستحبون الحيوه الدنيا علي الاخره ... واي بركافران از مجازات شديد الهي! همان كساني كه زندگي دنيوي را بر حيات اخروي ترجيح مي دهند... از فيزيك صورت و رفتارجمع معلوم بود كه سخن حكيم همه راتحت تاثير جدي قرار داده است و اين درحالي بود كه حكيم پس از نگاه مهربانانه اي به همه، مشغول به عبادت شد.

پذيرايي ايثارگرانه
مرد عربي نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: يا رسول الله! من گرسنه ام، غذايي به من بده تا سير شوم. رسول اكرم(ص) به حضار در مسجد فرمود: آيا كسي هست از اين مهمان ما پذيرايي كند. بعضي نوشته اند مردي برخاست. ولي در روايات ما كه از اهل بيت(ع) رسيده آمده است كه اميرالمؤمنين(ع) برخاست و عرض كرد: يا رسول الله! من پذيرايي مي كنم. او را به خانه خودشان بردند و به حضرت صديقه كبري فرمودند: آيا غذا داري كه از مهمان پدر پذيرايي كني؟ عرض كرد: تنها مقدار كمي هست كه بچه ها بخورند و گرسنه نخوابند. فرمودند: همان را بياور و بچه ها را به گونه اي بخوابان. بچه ها را خواباندند و آن غذا را آوردند و سفره را باز كردند. ميزبان كنار مهمان نشست و چراغ را هم خاموش كردند تا هم مهمان نفهمد كه ميزبان غذا نمي خورد و هم مهمان با آسودگي خاطر غذايش را بخورد و سير شود. آن شب مهمان پذيرايي شد و رفت، ولي ميزبان و زن و فرزندانش گرسنه خوابيدند. فردا كه خدمت پيامبر گرامي(ص) آمد، نگاه رسول خدا كه به چهره مولا افتاد تبسمي كرد و اين آيه را تلاوت نمود: «... و يوثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصه... ديگران را بر خودشان مقدم مي دارند اگرچه خودشان گرسنه اند...» (حشر-9) صفير هدايت، انفال 45، آيت الله ضياءآبادي.

تاثير «ان شاءالله»
جمعي از علماي يهود براي آزمايش پيامبر اعظم(ص) آمدند و راجع به سه مطلب سؤال كردند: يكي درباره اصحاب كهف، دوم درباره ذوالقرنين و سوم درباره روح. حضرت به آنان فرمود: فردا بياييد جواب مي دهم و نفرمود! «ان شاء الله» جبرئيل فردا نيامد و وحي خدا نازل نشد! فردا آمدند جواب نبود، پس فردا آمدند، باز جواب داده نشد، سه روز تا پانزده روز، بلكه تا چهل روز هم نوشته اند كه وحي الهي قطع شد. در اين صورت طبيعي است كه مردم حرف هايي مي زنند، دشمنان و منافقان دست آويزي پيدا كرده و عليه پيامبر اكرم(ص) سخناني پخش كنند.
بعد از پانزده يا چهل روز، جبرئيل نازل شد و سوره كهف را كه ماجراي اصحاب كهف و ذوالقرنين را بيان مي كند آورد و خاطرنشان كرد كه:«ولا تقولن لشي اني فاعل ذلك غدا الا ان يشا الله...» (كهف- 23) هرگز نگو من فردا فلان كار را مي كنم مگر اينكه بگويي اگر خدا بخواهد. صفير هدايت 6، آيه الله ضياء آبادي

تضييع نمازپيامبراكرم(ص) با جمعي از اصحاب درمسجد نشسته بودند. مردي وارد شد و به نماز ايستاد. البته نمازي خواند كه حق ركوع و سجده اش را ادا نكرد. پيامبراكرم(ص) فرمود: نقر كنقرالغراب لان مات هذا و هكذا صلاته ليموتن علي غيرديني. نوك زد، مانند نوك زدن كلاغ. اگر او از دنيا برود و همين نمازش باشد، به ديني غير از دين من از دنيا رفته است. اين حديث به اين نكته عنايت دارد كه نماز را بايد اقامه نمود .. و الذین یقیمون الصلوه . و الذینهم عن صلواتهم یحافظون ... و يكي از مصاديق اقامه اش، نيكو و شايسته انجام دادن ركوع و سجود نماز است. سيره عملي بزرگان دين، ص83

تطهير اهل بيت(ع)
علي(ع) به ابوهريره و ابودرداء و كساني كه در اطرافش بودند فرمود:«اي مردم! آيا مي دانيد خداوند تبارك و تعالي در كتابش چنين نازل كرده است: «خداوند چنين مي خواهد كه هر بدي را از شما اهل بيت» ببرد و شما را پاك گرداند. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا سوره احزاب پيامبر(ص) من را و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) را همراه خود زير عبايش جمع كرد و به خدا عرض كرد: «خدايا! اينان عترت و خاصان من و اهل بيتم هستند. هر بدي را از اينان ببر و ايشان را پاك گردان». «ام سلمه» گفت: «يا رسول الله! آيا من هم هستم؟»
فرمود: «تو خوب هستي؛ ولي اين آيه به خصوص درباره من و برادرم علي(ع) و دخترم فاطمه(س) و دو پسرم حسن و حسين و نه امام از فرزندان پسرم حسين(ع) نازل شده و هيچ كس جز ما در اين مورد همراهمان نيست.» اسرار آل محمد، ص 430

تعامل قرآني
چه دسته گل زيبايي تهيه كرده اي! مي خواهي آن را به چه كسي بدهي؟ كنيز امام حسن(ع) گفت: قصد دارم آن را به پيشگاه امام حسن(ع) پيشكش كنم. كنيز امام(ع) پس از اين گفت وگو با شتاب خود را به امام حسن(ع) رسانيد و دسته گل را تقديم اوكرد. حضرت با مهرباني نگاهي به او كردند و در حالي كه لبخندي ملايم سيماي ملكوتي ايشان را زيباتر مي نمود، فرمودند: «تو را آزاد كردم!» شخصي كه در آنجا حضور داشت با تعجب پرسيد: امام! چرا چنين كرديد؟ حسن بن علي(ع) فرمود: خدا، ما را چنين تربيت كرده است. آنگاه اين آيه را خواند: « چون هديه اي به شما دادند، به نيكوتر از آن پاسخ گوييد.» و انی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون نمل 36 بحارالانوار، ج 43، ص 242

تمسخر و سرگرمی

اين دنيا بدها به خوبها مي خندند اما ...
مومني در محله اي زندگي مي كرد كه در آن محل، عده اي از افراد نادان هم زندگي مي كردند. گاهي، وقتي كه مومن از كنار آنها مي گذشت، جاهلان با چشم و ابرو به او اشاره مي كردند و او را مسخره كرده و به او مي خنديدند. انسان مومن از اين وضعيت ناراحت مي شد اما به روي خود نمي آورد تا اينكه روزي دركنار خيابان منتظر تاكسي ايستاده بود كه يكي از همان تمسخركنندگان به سراغ او آمد و ضمن اينكه به او حرفهاي نامناسب مي زد به تمسخر او پرداخت. پيرمرد دنيا ديده و روشن ضميري شاهد اين ماجرا بود نزد فرد تمسخركننده آمد و به او گفت:
پسر خوب! از افراد با شخصيتي مثل شما كه فرد فهميده و با ادبي هستيد اينكار بعيد است!
جوان مسخره كننده گفت: حاج آقا شوخي مي كنيم تا بخنديم!
پيرمرد مومن افزود: مي داني خداوند متعال از اينكار نهي فرموده است؟ جوان گفت: واقعاً؟! مومن گفت: بله، پس گوش كن! يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم عسي آن يكونوا خير منهم اي مومنان!نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها (مسخره شدگان) از اينها (مسخره كنندگان) بهتر باشند... (حجرات -11)(1) سپس پيرمرد اظهار داشت: آيا فكر كرده ايد كه تفريح شما چقدر روح اين مومن را آزرده خاطر كرده و براي خودتان عواقب وخيم اخروي دارد؟ به قول مولوي:
اين سخنهاي چو مار وكژدمت!         مار و كژدم گردد و گيرد دمت!
جوان كمي خود را جمع وجور كرد وگفت: حرف باد هواست! ما كه قصد بدي نداريم فقط گفتيم كمي شوخي كنيم و بخنديم. انسان نبايد عبوس واخمو باشد آدم بايد خوشحال وخنده رو باشد. پيرمرد اظهار داشت: اولاً چه كسي گفته است حرف باد هواست؟ با همين حرف است كه پدر و مادر همه ما با هم محرم شده اند و ما مسلمان مي شويم و به هم اظهار عشق و نفرت مي كنيم و... علاوه بر آن خداوند متعال درآيه 18 سوره ق مي فرمايند: ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد. انسان هيچ سخني بر زبان نمي آورد مگر اينكه درهمان لحظه فرشته اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت (وضبط آن) است.
ما بايد براي هر حرفي كه مي زنيم در نزد خداوند سبحان جوابگو باشيم. جوان كه محو ابهت و وقار پيرمرد و دلسوزي و محبت او از يكسو و كلام منيرالهي از سوي ديگر شده بود و ساكت و متحير به سخنان پيرمرد گوش مي داد گفت: منظورتان اين است كه خنديدن به ديگران مجازات اخروي دارد؟ پيرمرد گفت: پسرم! بدان كه در طول تاريخ بشر، بدها به خوبها خنديده اند و جاهلان، عاقلان را مسخره كرده اند! مبادا خداي ناكرده در صف بدها باشيم، حيف است!
مومن كه تا آن لحظه ساكت و شاهد گفتگوي پيرمرد و جوان بود به پيرمرد دانا گفت:حاج آقا! از قرآن كريم برايمان نشانه اي بياوريد تا دلهايمان به نور كلام حق، روشن و مزين گردد. پيرمرد اين آيه را تلاوت كرد: ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون و اذا مروابهم يتغا مزون و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فاكهين...
فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون. بدكاران پيوسته (دردنيا) به مومنان مي خنديدند.
و هنگامي كه از كنار شان مي گذشتند آنها را با اشاره مسخره مي كردند و چون به سوي خانواده خود بازمي گشتند (از اينكارشان) شاد و خندان بودند!... ولي امروز در روز قيامت قيافه هاي مسخره كنندگان دراثر مجازات الهي آنقدرمسخره شده كه مومنان به كفار مي خندند! درحاليكه بر تخت هاي آراسته بهشتي نشسته (و به سرنوشت شوم و قيافه هاي مسخره آنها) مي نگرند... ( مطففين - 29-34) سپس پيرمرد خطاب به جوان گفت: آري پسرم من خيرخواه توام. از اينكار توبه كن! جوان به پيرمرد گفت: پدرجان! من توبه كردم و ديگر هيچ كس را مسخره نمي كنم آيا خدا مرا مي بخشد؟ مرد مومن به او گفت: حتماً! من شما را حلال كردم انشاء الله خداوند نيز شما را عفو فرمايد.

حكايت حاكم حكيم و ثروتمند مغرور
حاكمي حكيم در بين عده اي از فقراي مومن نشسته بود و به انتقاد هايشان گوش مي داد. يكي از ثروتمندان به نزد حاكم آمد و در كنار او نشست. در كنار اين فرد فقير ژنده پوشي نشسته بود. مرد ثروتمند خود را كنار كشيد و به حاكم گفت: با شما كار مهمي دارم. اگر اجازه بفرماييد از اينجا (و نگاهي حقيرانه به آن عده كرد) برويم و در جاي مناسب با هم صحبت كنيم. حاكم حكيم گفت: جاي مناسب همين جاست! ثروتمند گفت: شما كجا، ما كجا، اينها كجا، گداها را بران! حاكم حكيم نگاه عاقل اندر سفيهي به او كرد و گفت: مگر سخن حضرت حق را نشيده اي كه فرموده است:
ولاتطرد الذين يدعون ربهم بالغدوه والعشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شئي و مامن حسابك عليهم من شئي فتطردهم فتكون من الظالمين. كساني را كه صبح و شب خدا را مي خوانند و مراد و مقصودشان فقط خداست مبادا از خود براني زيرا نه چيزي از حساب آنها بر تو و نه چيزي از حساب تو بر آنهاست، بنابراين اگر اين خداپرستان را از خود براني، از ستمكاران خواهي بود. انعام 25

خودت را عوض كن!
روزي مردي نزد عارفي آمد و اظهار داشت: اي مرد خدا! آقاجان! روزگارم آشفته و درهم است، اضطراب و تشويش دارم، بركت از زندگي ام رفته است و... آقا به دادم برس! عارف لبخندي زد و گفت: انسان در رنج آفريده شده لقد خلقناالانسان فی کبد و مشكلات دنيوي عامل پرورش شخصيت انسانها و دايه روح آنهاست. همه ما در اين دنيا- البته هر كس به نحوي- درگير مشكلات است منتها... مرد گفت: منتها چي؟! عارف افزود: منتها انسانها با مشكلات دو نوع برخورد مي كنند و هر گروه به تناسب نوع برخوردي كه با مشكلات دارند، نتيجه متفاوت مي گيرند. مرد گفت: آقا بيشتر توضيح دهيد! عارف اظهار داشت: با مثالي موضوع را برايت توضيح مي دهم. فرض كنيد دو نفر درون چاهي سقوط كرده اند. يكي از آنها مي انديشد كه اكنون چگونه از اين چاه بيرون بيايم، مي انديشد، تلاش مي كند، فرياد مي زند، كمك مي خواهد و...
اما دومي اطراف خود را نگاه مي كند و چون مي بيند در چاهي افتاده نااميد مي شود، گريه و زاري مي كند، هي به گذشته فكر مي كند و اين و آن و خودش را سرزنش مي كند و اصلا دنبال اين نيست كه راهي براي خروج از وضع موجود بيابد و... نفر اول بالاخره راهي براي نجات پيدا مي كند اما نفر دوم از شدت غصه و ناراحتي در چاه خواهد مرد! حالا ما هم وقتي گرفتار مشكلي شديم بايد علت جويي كنيم و به دنبال راه حلي براي برون رفتن از اين گرفتاري باشيم. مرد گفت: درست است اكنون من چه كنم؟ عارف گفت: از اول زندگي چنين وضعي داشته اي يا به تازگي چنين وضعيتي پيدا كرده اي؟
مرد اظهار داشت: نه زندگي خوبي داشتم اما مدتي است كه وضعم اينطور شده است. عارف اظهار داشت: وقتي روزگار خوبي داشته اي و اكنون آن نعمتها را در اختيار نداري بدان كه قدر واقعي نعمات الهي را ندانسته اي و كفران نعمت كرده اي! مرد گفت: يعني...؟ عارف افزود: خدا در آيه 7 سوره ابراهيم فرموده است: لئن شكرتم لازيد نكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد يعني: اگر شكر نعمتها را به جا آوريد (نعمتهايم را) بر شما زيادتر مي كنم و اگر ناشكري كنيد، مجازاتم شديد است! مرد گفت: البته حقيقت اين است كه معنويت در زندگي من كم رنگ شده است، قبلا نمازهايم را در اول وقت اقامه مي كردم، توجه زيادي به لقمه حلال داشتم، مراقب زبانم بودم و...اما مدتي است كه تقيد چنداني به اين امور ندارم.
عارف گفت: دردتان را فهميديد و درمانتان را هم مي دانيد، خداوند به اين حقيقت در آيه 53 انفال در اين باره فرموده اند: ان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم، خداوند هيچ نعمتي را كه به گروهي داده، تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنها خودشان را تغيير دهند... مرد گفت: حالا فهميدم!! بايد معنويت هاي گذشته را در خودم زنده كنم تا حيات طيبه در وجود من زنده شود! عارف اظهار داشت: احسنت! مرد خداحافظي كرد و رفت و عارف زير لب اين شعر حافظ را زمزمه كرد:
بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است           ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست!

خودت را فراموش نكن!
از حكيمي پرسيدند: اوضاع جهان به چه سمت و سويي مي رود؟ او نگاهي عميق به سؤال كننده كرد، لبخندي زد و گفت: نگران اوضاع جهان هستيد؟! مرد كمي مردد شد و اظهار داشت: آخر اين چه روزگاري است كه ما داريم! منظورم اين است كه چرا در جهان اينهمه گرفتاري، كشمكش، نزاع، حق كشي و ظلم وستم است؟ حكيم گفت: وعده بهتر از اين وضعيت را به شما داده اند و اكنون شما خلاف آنرا مشاهده مي فرماييد؟! مرد نگاه مظلومانه اي به حكيم كرد و گفت: نه، كسي وعده بهتر از اين وضعيت را در دنيا به من نداده است ولي...
حكيم اظهار داشت: برادر! به جاي اينكه همه ما غصه وضعيت جهان و ديگران را بخوريم و از خود و افكار، گفتار و اعمالمان غافل شويم، راهكار مناسب اين است كه به تصحيح انديشه ها، سخنان و كارهاي خويش بپردازيم. اگر همه ما صادقانه چنين كنيم، اجتماع هم كه از ما تشكيل شده درست مي شود جهانيان هم وقتي مشاهده كنند كه يك جامعه نمونه از جهت استاندارد هاي بالاي زندگي فردي و جمعي وجود دارد، خود به خود به سمت و سوي ما مايل مي شوند و حداقل حق جويانشان مثل ما مي شوند و...
اما! مرد پرسيد: اما چه اي مرد خدا؟! حكيم گفت: افسوس كه گاهي ما شاخه بزرگي را كه در چشم ما رفته نمي بينيم اما با ديدن خس كوچكي در چشم ديگران، آه و ناله و وافريادا و وااسلاما سر مي دهيم! مرد گفت: چگونه مي شود به تصحيح خويش بپردازيم؟ حكيم گفت: با صداقت! و دوري از دروغ، حقه، ريا و...
فردي يا جامعه اي كه صداقت را كنار بگذارد و مناسبات خويش را براساس حيله و سياست بازي و دروغ و... بنا نهد، روي رستگاري را نخواهد ديد. چنين مردم و جامعه اي با دست خود، زمينه نزول عذاب را بر خويش فراهم مي كنند و قهر الهي آنها را درهم مي كوبد: قهر ما در خاك كرده قوم عاد آن گنهكاران غافل از معاد اخم ما فرعون را در گل كشيد سلطنت را وانهاد و ورپريد! قيصر و كسري و فرعون و شهان گشته اند مقهور صبر و كيدمان كس نخواهد شد رها از قهر ما درد ظالم تا ابد شد بي دوا (مثنوي گل روي خدا ص103)
مرد كه تحت تأثير كلام نافذ حكيم قرار گرفته بود اظهار داشت: آقا دعا بفرماييد كه موفق به اعمال صادقانه و عبادتهاي خالصانه شويم. حكيم اظهار داشت: انشاءالله الرحمن خداوند سبحان به همه ما توفيق زندگي صادقانه عطا فرمايد، اما خواستن بايد همراه با برخاستن باشد تا نتيجه دهد! زيرا «ليس للانسان الا ما سعي، براي انسان جز سعي و تلاش او چيز ديگري نيست.» سپس حكيم با نواي دلنشيني آيه80 سوره اسراء را تلاوت فرمود: و قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنك سلطاناً نصيرا و (اي پيامبر و همه مؤمنين!) بگو: پروردگارا! مرا (در هر كاري) با صداقت وارد ساز و با صداقت (هم) خارج ساز و از سوي خود حجتي ياري دهنده برايم قرار بده. مرد درحاليكه آيه را تلاوت مي كرد از حكيم خداحافظي كرد و رفت.حكيم نيز آهي كشيد، و اظهار داشت: پروردگارا! همه را به خودسازي موفق فرما

اميد بخش‌ترين آيه

-حضرت علي(ع) بر جمعي وارد شده و از آنها سؤال فرمود: آيا مي‌دانيد اميدبخش‌ترين آيه قرآن کدام است؟ هر کس به فراخور حال خويش آيه‌اي را عنوان کرد: بعضي گفتند: آيه «إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ»؛ يعني خداوند جز شرک گناهان ديگر را مي‌بخشد. بعضي ديگر بر آن بودند که اين آيه است: «وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا» يعني هر کس خلافکار و ظالم باشد ولي استغفارکند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت.
عده‌اي اظهار داشتند آيه «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا»؛ يعني اي بندگان من که در حق خود اسراف کرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا او همه گناهان را مي بخشد. تعدادي هم نظر به اين آيه داشتند «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ» کساني که اگر کار زشتي انجام دادند و به خودشان ظلم کردند، ياد خدا مي کنند و براي گناهان خويش استغفار مي‌کنند و کيست جز خداوند که گناهان را ببخشد، بعد از اينکه حضرت نظرات آنان را شنيد، فرمودند: از حبيبم رسول خدا شنيدم که اميد بخش‌ترين آيه در قرآن اين آيه است: «وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِينَ» و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار، زيرا خوبي‌ها، بدي‌ها را از ميان مى‏برد، اين براى پند گيرندگان پندى است. ( هود، 114) سپس پيامبر ادامه داد: يا علي سوگند به خداوندي که مرا بشير و نذير مردم مبعوث کرد، وقتي که انسان براي نماز وضو بگيرد، گناهانش ريخته مي‌شود و زماني که رو به قبله کند، پاک مي‌شود، يا علي مثال اقامه کننده نمازهاي روزانه مثل کسي است که هر روز پنج مرتبه در نهر آبي که جلوي منزل اوست خود را شستشو دهد.

نزد رمالها نرو!
زني به نزد عارفي آمد و اظهار داشت: مدتي است كه گره به كار و زندگي ام افتاده است، نمي دانم چكار كنم؟ مي خواستم پيش دعانويسها و كساني كه سركتاب باز مي كنند و بخت گشايي مي نمايند بروم نزد يكي از آنها هم رفتم و او خواسته اي داشت كه متنفر شدم و حالا مانده ام چكار كنم. عارف گفت: رفتن نزد كساني كه مي خواهند بوسيله سوءاستفاده از احساسات ديني مردم و ادعاهاي غيرواقعي خود پول درآورند يا از زنان سوء استفاده كنند با هيچ منطقي سازگار نيست. اما... زن اظهار داشت: اما چي؟! عارف افزود: اما مشكل شما با اصلاح رابطه تان با خداوند متعال و شوهرتان حل مي شود. زن گفت: شوهر ندارم! عارف گفت: بنابراين رابطه خودتان با خداوند متعال و پدر و مادرتان را اصلاح نماييد و مراقب زبانتان هم باشيد!
زن گفت: چگونه؟ عارف افزود: سعي كنيد كم حرف بزنيد همان مقدار كم راهم، هم حرف خوب بزنيد و هم خوب حرف بزنيد! زن گفت و ديگر؟ عارف ادامه داد: بله و در نهايت، نمازهاي 5گانه را هم اول وقت فضيلت با دقت كامل بخوانيد و حتي المقدور دائم الوضوء هم باشيد. زن گفت: بنابراين من بايد اين كارها را انجام دهم:
1- رابطه ام را با خدا با انجام ندادن گناه و انجام دادن عبادات اصلاح كنم.
2- رابطه ام را با پدر و مادرم كاملا محترمانه و مؤدبانه كنم.
3- كم حرف بزنم و حرفهايي كه مي زنم هم درست و صحيح و منطقي باشند و هم با لحن و الفاظ قشنگ ادا شوند.
4- هميشه حتي المقدور با وضو باشم.
5- و نمازهاي يوميه ام را بلافاصله پس از اذان و در وقت فضيلت نماز، با دقت كافي اقامه نمايم.
عارف گفت: احسنت دخترم!
زن گفت: از بين نمازهاي واجب يوميه، كداميك اهميت افزونتري دارد؟ عارف اظهار داشت: همه اهميت دارند و بايد با توجه و حضور قلب و مقدمات لازم اقامه شوند اما نمازصبح را بيشتر دقت نماييد! زن گفت چرا؟ عارف افزود: براي اينكه خداوند سبحان در آيه 78 اسراء فرموده اند: «اقم الصلوه لدلوك الشمس الي غسق اليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا»نماز را از زوال خورشيد (ظهر) تا نهايت تاريكي شب (نيمه شب) اقامه ساز؛ و همچنين قرآن فجر (نماز صبح) را؛ زيرا قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! زن گفت: چشم! انبساط خاطر پيدا كردم برعكس وضعي كه وقتي نزد آن رمال... رفتم! خدا به شما جزاي خير دهد و خداحافظي كرد و رفت.و عارف زير لب نجوا كرد: در شما حال دعا بنهاده ايم قبل از آن، قول اجابت داده ايم چون كه گوييد: اي خدا! گوييم: جان! لحظه اي دوري نكن، اينجا بمان آنچه فرموديم اگر طاعت شود آنچه فرماييد اجابت مي شود!...( مثنوي نجواي خدا با انسان ص 88

نزديكتر از همه به من كسي است كه...
مرد مؤمن دانايي وارد خانه شد. هنوز به نزد خانواده اش نرفته بود كه شنيد زن و فرزندانش درباره موضوعي با هم گفتگو مي كنند. اندكي صبر كرد و شنيد كه پسر بزرگش مي گويد: من فرزند ارشد پدر هستم و او را خيلي دوست دارم و نزديكترين فرد به او هستم. فرزند دوم گفت: درست است كه شما بزرگتر از همه ما هستيد اما تاكنون در موقعيت هاي فراوان پدر از من تعريف كرده است، تعريف از من نشانه محبت او به من است. گمان نمي كنم پدر، مرا كمتر از شما دوست داشته باشد. پسر سوم كه نوجواني بذله گو و خنده رو بود روبه ديگران كرد و اظهار داشت: چه مي شود اگر بابا بيايد و وقتي از او بپرسيد چه كسي را بيشتر از همه دوست دارد، مرا معرفي كند! اي خدا! تو مي داني كه من بعد از تو، پدرم را از همه چيز بيشتر دوست دارم. مادر فرزندان كه تاكنون ساكت بود لبخندي زد و گفت: خوش به حال پدرتان كه اين همه طرفدار دارد، تكليف ما چه مي شود؟
فرزندان خنديدند و با هم گفتند: شما را هم دوست داريم اما پدر... در اين لحظه پدر وارد شد، سلام كرد و با مهرباني گفت: اما پدر چه؟! فرزندان از جا برخاستند سلام كردند و با پدر دست دادند و صورت و دست پدر را بوسيدند و ماجرا را برايش تعريف كردند و منتظر جواب پدر ماندند.
فرزند كوچك كه نوجواني پرنشاط و درعين حال پرتوقع بود خطاب به پدر گفت:بابا! به همه بگو كه مرا بيشتر از اينها دوست داري و خيالشان را راحت كن! پدر خانواده نگاهي پر از مهر و محبت به همه انداخت و با لبخند مليحي گفت: من همه شما را دوست دارم. شما عزيزان من هستيد اما كسي از شما به من شبيه تر و نزديكتر است كه دو ويژگي داشته باشد: 1-خدا را بيشتر از بقيه دوست داشته باشد زيرا: والذين امنوا اشد حبالله و كساني كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از هر چيزي) شديدتر است(1)
2-بيشتر از سايرين، پيرو دستورات الهي و خواسته هاي من باشد زيرا نشانه عشق و محبت واقعي، پيروي از محبوب است: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم والله غفوررحيم. بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.(2) سپس نگاهي به جمع كرد و افزود: بنابراين هركدام از شما كه در اين عرصه مجاهدت و تلاش و صداقت بيشتر داشته باشد، به من نزديكتر است! 1-بقره 165 2-آل عمران 31   فرزندان نگاهي به هم كردند در فكر فرو رفتند

نشانه هاي دلهاي پاك و ناپاك
عارفي را به مجلس ميهماني دعوت كردند. عارف وارد منزل شد. دختر صاحبخانه وارد اتاق پذيرايي شد و چاي آورده و سلام و تعارف كرد. عارف مشاهده كرد كه دختر، حجاب مناسبي ندارد. نگاهي به پدر و مادر دختر كه در مجلس حاضر بودند كرد و خطاب به دختر گفت: فرزند عزيزم! شما كه ماشاءالله هزار ماشاءالله جوان فهميده و مؤدبي هستيد حجابتان را هم مي توانيد بهتر كنيد! دختر در كنار مادرش نشست و گفت: حاج آقا! دل پاك باشد! پدر و مادر دختر نگاه نافذي به او كردند و به همين جهت دختر اظهار داشت: معذرت مي خواهم حاج آقا! عارف افزود: نه دخترم! نظرت را گفتي و اين خيلي خوب است كه انسان صادقانه نظراتش را مطرح سازد. اما.. اما دختر گلم از تو مي پرسم كه از كجا مي شود فهميد دلي پاك است يا ناپاك؟ دختر اندكي فكر كرد و گفت: نمي دانم! عارف افزود: پاكي يا ناپاكي دل افراد، از گفتارشان و خصوصا از رفتارشان معلوم مي شود. اين ضرب المثل را شنيده اي كه گفته اند: از كوزه همان برون تراود كه در اوست؟
دختر گفت: بله عارف اظهار داشت: بنابراين وقتي شما گفتار پسنديده و رفتار شايسته از كسي ديديد، مي توانيد به پاكي دل و نفس او پي ببريد. اما اگر كسي گفتار ناشايست و رفتار نامناسب داشته باشد، آيا شما او را پاكدل و سليم النفس مي خوانيد؟ دختر گفت: نه، زيرا اگر پاكدل بود اين پاكي بايد در گفتار و رفتارش نمود پيدا مي كرد. هر ادعايي بايد توسط عمل ثابت شود. عارف گفت: احسنت! چه خوب مسائل را درك مي كني! بنابراين كساني كه ادعا مي كنند دلهاي پاك دارند و خدا را دوست دارند اما به فرمانهاي او بي اعتنايي مي كنند هم چنين شرايطي دارند.
دختر گفت: منظورتان اين است كه آنها هم بايد در گفتار و رفتارشان دوستي و علاقه به خدا را بروز بدهند؟
عارف گفت: همينطور است! خودتان گفتيد: ادعا وقتي قابل قبول است كه با عمل ثابت شود! دختر اظهار داشت: بله، همينطور است. پدر دختر كه تاكنون ساكت بود گفت: حاج آقا! خداوند متعال در اين باره چه فرموده اند؟ عارف گفت: خداوند سبحان در آيه 31 سوره آل عمران فرموده اند: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم والله غفور رحيم (اي پيامبر! به مردم) بگو: اگر خدا را دوست داريد از (دستورات خدا كه) من (برايتان آورده ام) پيروي كنيد، تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد، و (بدانيد كه) خداوند آمرزنده مهربان است. پس از تلاوت آيه نگاه عارف به دختر افتاد كه حجاب خود را كاملا حفظ كرده بود و پدر و مادرش نيز با نگاهي رضايت بخش به او مي نگريستند.

نفي ظاهربيني در دين
علي(ع)، در نيمه شبي به همراه كميل كه از اصحاب خاص آن حضرت بود، از مسجد به طرف منزل بازمي گشتند. كنار خانه اي رسيدند. در دل شب كه همه جاخاموش بود، صداي صاحب خانه به گوش مي رسيد كه در داخل خانه خود مشغول نماز شب است و با صداي بسيار جذاب با حال حزن و اندوه و گريه تلاوت قرآن مي كند. و سوره زمر آيه9 را مي خواند: «امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الاخره و يرجوا رحمه ربه قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون، انما يتذكر اولوالالباب
اين آيه براي شب زنده داري بسيار مناسب است كه مي گويد: آيا آن كسي كه در دل شب برخاسته و رو به خدا ايستاده و ترس از خدا و روز جزا در جانش نشسته است، سجده مي كند و ركوع مي كند، يا خدا يا خدا مي گويد. آيا اين آدم برابر است با آن كه مثل حيواني افتاده و خوابيده و از همه جا بي خبر است؟ اين صداو آن حال، آن چنان جذاب بود كه كميل را مجذوب خود كرد. به طوري كه ايستاد. مثل اينكه قدرت راه رفتن از او سلب شده است. خواست لحن خوش قرآن را گوش كند. امام علي(ع) وقتي ديدند كميل توقف كرده فرمودند: بيا دعا و مناجات اين مرد، تو را جذب نكند كه بيچاره جهنمي است. كميل تعجب كرد. ما هم اگر امام معصوم نگفته بود تعجب مي كرديم و مي گفتيم مگر مي شود؟!شب زنده داري، قاري قرآن، حافظ قرآن كه بهترين آيات مناسب را در دل شب مي خواند و مي گريد، چه طور جهنمي است؟ ولي چون امام معصوم(ع) فرموده بود، كميل هم چيزي نگفت، ولي همه اش در فكر بود كه چرا اين مرد به اين خوبي جهنمي است.

چندي نگذشت كه جنگ نهروان پيش آمد. همين قاريان قرآن روي علي(ع) شمشير كشيدند و به جنگ و ستيز با آن حضرت برخاستند. امام علي(ع) مي فرمود: «تنها من بودم كه آتش اين فتنه را خاموش كردم. كسي جز من نمي توانست با نمازشب خوان ها بجنگد و قاريان قرآن را از دم شمشير بگذراند». چه كسي مي توانست؟ من بودم كه چشم فتنه را كور كردم و از حركت بازداشتم و لذا شمشير كشيد و اكثر آنها را از دم شمشير گذراند. وقتي اجساد آنان روي خاك افتاد و سرها از بدن ها جدا شد، امام علي(ع) در حالي كه شمشير به دست، در لابه لاي اجساد كشته شده راه مي رفت و كميل همراهش بود، رسيدند كنار سري كه از بدن جدا شده بود. حضرت با نوك شمشير به آن سر اشاره كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: امن هو قانت اناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخره و يرجوا رحمه ربه... يعني كميل اين سر همان كسي است كه آن شب اين آيه را مي خواند و حال و آهنگ خوشش تو را جذب كرده بود. ديدي جهنمي شد. پس ملاك خوبي و سعادت چيز ديگري است. تنها الفاظ و قرائت قرآن و حفظ و تفسير قرآن و نظاير اينها به خودي خود ارزشي ندارد، مگر اينكه مقدمه اي باشد و آدمي را به كمال معنوي برساند.( صفير هدايت، انفال 8، آيه ا... ضياءآبادي)

نه افراط، نه تفريط تعادل! زني نزد حكيمي آمد و از دست شوهرش شكايت كرد و اظهار داشت: اي حكيم! شوهرم مرد ثروتمند و پولداري است، اما من و فرزندانم از دست خسيس بازي هاي او خسته شده ايم. هرچه به او مي گوييم كه: حداقل براي ما يك زندگي متوسطي فراهم آورد، قبول نمي كند. من تصميم دارم از او جدا شوم چون ديگر طاقت و تحمل كارهايش را ندارم! حكيم گفت: اجازه بدهيد با شوهرتان صحبت كنم و نظر او را بشنوم. زن مشخصات شوهرش را به او داد و رفت. حكيم شوهر زن را يافت. مردي را ديد كه لباسهاي رنگ و رو رفته پوشيده و بيشتر به گدايان شبيه است تا به افراد ثروتمند. پس از احوالپرسي به مرد گفت: برادر! ظاهرا شما نيازمند نيستيد اما چرا مثل فقرا زندگي مي كنيد؟ مرد گفت: من دنيا را طلاق داده ام! همين مقداري هم كه شما مشاهده مي كنيد را زيادي مي دانم! حكيم گفت: منظورتان اين است كه كسب و كار را رها كرده و به عبادت پرداخته ايد و درآمدتان را صرف خانواده و كارهاي خير مي كنيد؟ مرد گفت: نه! كار و تلاش مي كنم، خانواده ام را هم مثل خودم اداره مي كنم.
حكيم افزود: آنها اعتراضي نمي كنند! مرد گفت: چرا با هم اختلاف نظر داريم! حكيم گفت: در بين آشنايان ما مردي بود كه مثل شما زندگي مي كرد چندي پيش عمرش را به شما داد و درگذشت. او وصيت كرده بود كه در قم دفن شود. من در تهران براي تشييع جنازه اش حاضر شدم. مردم هم آمده بودند زيرا فردي معروف و پولدار بود. از پسرش پرسيدم: آقا رضا! جنازه مرحوم پدرتان را كي به قم مي بريد؟ گفت: تا نيم ساعت ديگر. گفتم: آمبولانس كجاست؟ گفت: آمبولانس پول زيادي مي گيرد. جنازه را در صندوق بغل اتوبوس گذاشته ايم، مردم هم سوار اتوبوس شده اند (روي جنازه!) و حركت مي كنيم. برادر جان! بدان كه وراث آن مرد با اينكه ثروت زيادي به ارث برده بودند، حاضر نشدند براي پدرشان آمبولانسي كرايه كنند و جنازه اش را محترمانه به قم ببرند من از اين جريان، خيلي درس گرفتم و نيز متاثر شدم.
مرد كه تا آن لحظه ساكت به حرفهاي حكيم گوش مي داد گفت: ولي ساده زيستي كه كار بدي نيست. حكيم اظهار داشت: ساده زيستي خوب است مشروط به اينكه انسان با اينكار، وارد گروه افراد خسيس نشود. خست موجب مي شود كه انسان خود و ديگران را از مواهبي كه خداوند متعال آنها را براي انسان حلال كرده است، محروم سازد و خداوند سبحان چنين نمي پسندد. چرا بي جهت به خود و خانواده مشكل و ناراحتي وارد كنيم؟! خداوند متعال در آيه 32 اعراف در اين باره مي فرمايند: قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين امنوا في الحيوه الدنيا خالصه يوم القيامه كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون (اي پيامبر! به مردم) بگو: چه كسي زينت هاي الهي را كه براي بندگانش آفريده، و روزهاي پاكيزه را حرام كرده است؟! بگو: اينها در زندگي دنيا، براي كساني است كه ايمان آورده اند (اگرچه ديگران نيز در دنيا با آنها مشاركت دارند؛ ولي) در قيامت خالص (نعمات براي مومنان) خواهد بود. اينطور آياتمان را براي آگاهان شرح مي دهيم. مرد گفت: يعني بروم و مثل پولدارها زندگي كنم؟! حكيم گفت: مثل خودت و افرادي كه هم شان خودت هستند زندگي كن. متعادل باش. نه افراط و نه تفريط. هم به خودت برس و هم به خانواده ات تا خودت، خانواده ات و خداي تو، همه از تو راضي شوند. مرد گفت: انشاءالله اينكار را خواهم كرد. سپس از حكيم خداحافظي كرد و رفت. پس از چندي زن آن مرد حكيم را ديد و از زندگي خودش اظهار رضايت كرده و گفت: زندگي خوبي داريم. حكيم به زن گفت: مبادا شوهرت را به وادي افراط و ولخرجي و... بكشاني كه اينكار نيز گناه و موجب خشم خداست. زن گفت: چشم حاج آقا و رفت.
حكيم نگاهي به آسمان كرد عرضه داشت: پروردگارا! ما را در تعادل حفظ فرما!

تمسخر و سرگرمی
اين دنيا بدها به خوبها مي خندند اما ...مومني در محله اي زندگي مي كرد كه در آن محل، عده اي از افراد نادان هم زندگي مي كردند.گاهي، وقتي كه مومن از كنار آنها مي گذشت، جاهلان با چشم و ابرو به او اشاره مي كردند و او را مسخره كرده و به او مي خنديدند. انسان مومن از اين وضعيت ناراحت مي شد اما به روي خود نمي آورد تا اينكه روزي دركنار خيابان منتظر تاكسي ايستاده بود كه يكي از همان تمسخركنندگان به سراغ او آمد و ضمن اينكه به او حرفهاي نامناسب مي زد به تمسخر او پرداخت. پيرمرد دنيا ديده و روشن ضميري شاهد اين ماجرا بود نزد فرد تمسخركننده آمد و به او گفت:پسر خوب! از افراد با شخصيتي مثل شما كه فرد فهميده و با ادبي هستيد اينكار بعيد است!
جوان مسخره كننده گفت: حاج آقا شوخي مي كنيم تا بخنديم! پيرمرد مومن افزود: مي داني خداوند متعال از اينكار نهي فرموده است؟ جوان گفت: واقعاً؟! مومن گفت: بله، پس گوش كن! يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم عسي آن يكونوا خير منهم اي مومنان!نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها (مسخره شدگان) از اينها (مسخره كنندگان) بهتر باشند... (حجرات -11)(1) سپس پيرمرد اظهار داشت: آيا فكر كرده ايد كه تفريح شما چقدر روح اين مومن را آزرده خاطر كرده و براي خودتان عواقب وخيم اخروي دارد؟ به قول مولوي:
اين سخنهاي چو مار وكژدمت! مار و كژدم گردد و گيرد دمت! جوان كمي خود را جمع وجور كرد وگفت: حرف باد هواست! ما كه قصد بدي نداريم فقط گفتيم كمي شوخي كنيم و بخنديم. انسان نبايد عبوس واخمو باشد آدم بايد خوشحال وخنده رو باشد.
پيرمرد اظهار داشت: اولاً چه كسي گفته است حرف باد هواست؟ با همين حرف است كه پدر و مادر همه ما با هم محرم شده اند و ما مسلمان مي شويم و به هم اظهار عشق و نفرت مي كنيم و... علاوه بر آن خداوند متعال درآيه 18 سوره ق مي فرمايند: ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد. انسان هيچ سخني بر زبان نمي آورد مگر اينكه درهمان لحظه فرشته اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت (وضبط آن) است. ما بايد براي هر حرفي كه مي زنيم در نزد خداوند سبحان جوابگو باشيم.
جوان كه محو ابهت و وقار پيرمرد و دلسوزي و محبت او از يكسو و كلام منيرالهي از سوي ديگر شده بود و ساكت و متحير به سخنان پيرمرد گوش مي داد گفت: منظورتان اين است كه خنديدن به ديگران مجازات اخروي دارد؟پيرمرد گفت: پسرم! بدان كه در طول تاريخ بشر، بدها به خوبها خنديده اند و جاهلان، عاقلان را مسخره كرده اند! مبادا خداي ناكرده در صف بدها باشيم، حيف است!
مومن كه تا آن لحظه ساكت و شاهد گفتگوي پيرمرد و جوان بود به پيرمرد دانا گفت:حاج آقا! از قرآن كريم برايمان نشانه اي بياوريد تا دلهايمان به نور كلام حق، روشن و مزين گردد. پيرمرد اين آيه را تلاوت كرد: ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون و اذا مروابهم يتغا مزون و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فاكهين...
فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون. بدكاران پيوسته (دردنيا) به مومنان مي خنديدند.
و هنگامي كه از كنار شان مي گذشتند آنها را با اشاره مسخره مي كردند و چون به سوي خانواده خود بازمي گشتند (از اينكارشان) شاد و خندان بودند!... ولي امروز در روز قيامت قيافه هاي مسخره كنندگان دراثر مجازات الهي آنقدرمسخره شده كه مومنان به كفار مي خندند! درحاليكه بر تخت هاي آراسته بهشتي نشسته (و به سرنوشت شوم و قيافه هاي مسخره آنها) مي نگرند... ( مطففين - 29-34) سپس پيرمرد خطاب به جوان گفت: آري پسرم من خيرخواه توام. از اينكار توبه كن! جوان به پيرمرد گفت: پدرجان! من توبه كردم و ديگر هيچ كس را مسخره نمي كنم آيا خدا مرا مي بخشد؟ مرد مومن به او گفت: حتماً! من شما را حلال كردم انشاء الله خداوند نيز شما را عفو فرمايد.

قوم عصيانگر و فاسق
از حكيمي پرسيدند: در بين اقوام گذشته و حال، چه قومي نابكارتر است؟ حكيم اندكي تامل نمود و اظهار داشت: خداوند متعال مي داند! گفتند: معلوم است كه خداوند بهتر و دقيق تر و كاملا بر همه امور مطلع است ما نظر شما را پرسيديم. حكيم گفت: از گزارش هاي قرآن مجيد مي توان فهميد كه اقوام: نوح، هود، لوط، فرعونيان، ثمود، اصحاب سبت، قوم صالح، اصحاب اخدود و... گفتند: از بين اينها كداميك نابكارتر بوده اند؟
حكيم گفت: خدا عالم است اما به نظر مي رسد كه گروهي از بني اسرائيل كه در ظاهر خود را يهودي و مومن به خدا و حضرت موسي (ع) مي دانستند اما در باطن از هوا و هوسهاي خويش پيروي مي كردند. ازهمه نابكارترند زيرا حضرت موسي (ع) آنها را فاسق و گناهكار و نافرمان ناميده و خداوند متعال نيز بر اين ويژگي آنها صحه گذارده است. گفتند: سند اين سخن شما چيست؟
حكيم اظهار داشت: خداوند سبحان در آيات متعدد قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره فرموده است از جمله مي توان به آيات 26 تا 24 سوره مائده اشاره كرد كه مي فرمايد: قالوا يا موسي انالن ندخلها ابدا مادموا فيها فاذهب انت و ربك فقا تلا اناهاهنا قاعدون. قال رب اني لا املك الا نفسي واخي فا فرق بيننا و بين القوم الفاسقين قال فانها محرمه عليهم اربعين سنه يتيهون في الارض فلا تاس علي القوم الفاسقين. (بني اسرائيل) گفتند: اي موسي! تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد نخواهيم شد؛ تو و پروردگارت برويد (و با آنها بجنگيد) ما همين جا نشسته ايم (تا جنگ تو و خدا با دشمنان ما تمام شود آن گاه ما وارد آنجا مي شويم!!)
(موسي) گفت: پروردگارا! من فقط اختيار خود و برادرم را دارم (و اينها گوش به حرفم نمي دهند) ميان ما و اين جمعيت گناهكار، جدايي بينداز! خداوند (به موسي) فرمود: اين سرزمين (مقدس) تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد)؛ پيوسته در بيابان سرگردانند؛ و درباره (سرنوشت اسفبار) اين جمعيت فاسق (نيز) غمگين نباش (كه حقشان است)! گفتند: اي حكيم! اكنون از بين رفته اند و ديگر جز نامي از آنها باقي نيست. حكيم گفت: فرزندانشان موجودند.

گفتند: چه كساني هستند؟ گفت: صهيونيسم كافر قاتل و ستمكار! همان كساني كه يك ملت را كشتند و آواره كردند و شكنجه نمودند و به صغير و كبير آنها رحم نكردند و اصلا طبق اعتقادات سياسي خود، غير از صهيونيسم را آدم نمي دانند! فلسطين امروز گواه خوبي بر آنچه مي گوييم است. پرسيدند كه: سرنوشت ياغي ترين قوم تاريخ چه خواهد شد؟ حكيم گفت: به حول و قوه الهي، به سختي در هم كوبيده مي شوند...
فاذا جاء وعد الاخره ليسوا وجوهكم وليد خلوا المسجد كما دخلوه اول مره و ليتبروا ماعلوا تتبيرا. و هنگامي كه وعده دوم فرا رسد (آنچنان دشمن بر شما (بني اسرائيل=صهيونيسم) سخت خواهد گرفت كه) آثار غم و اندوه در صورتهايتان ظاهر مي شود و داخل مسجد (الاقصي) مي شوند، همان طور كه بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زير سلطه خود مي گيرند، در هم مي كوبند.( اسراء7) سپس حكيم اين ابيات را كه از زبان خدا درباره ظالمان است زيرلب زمزمه كرد: ( مثنوي نجواي خدا با انسان ص 107)
قيصر و فرعون و هامان لئيم مي نشانيم زار در قعر جحيم بندگان ما امانت بوده اند در كف اين طاغيان كآلوده اند... ابتدا خوار خلايق مي شوند هرچه را كردند، لايق مي شوند! از پس آن اين عزيزان ذليل! مي روند در قعر دوزخ با دليل...

مناظره عارف و شيخ در كنار كعبه
نمازجماعت صبح تمام شده بود و عارفي پس از نماز و طواف خانه خدا، عده اي را ديد كه در گوشه صحن مسجدالحرام نشسته اند و واعظي برايشان صحبت مي كند.عارف به جمع مزبور نزديك شد و شنيد كه شيخ سخنران در حال بيان سخناني در تأييد مذهب وهابيت و حمله به ساير مذاهب اسلامي و تكفير آنهاست. مدتي ساكت شد سپس دست خود را به علامت سؤال بالا برد.شيخ نگاهي به او كرد و اعتنا نكرد و گفت: اكتبوا اسألتكم. سؤالاتتان را بنويسيد!عارف برايش چنين نوشت: وظيفه خطبا و وعاظ دعوت مردم به وحدت و توحيد است. شما چرا در كنار خانه خدا، دعوت به تفرقه و تكفير پيروان ساير مذاهب اسلامي مي كنيد؟!
شيخ نگاهي به سؤال كرد و آنرا در دست خود مچاله نمود! سپس به ادامه سخن پرداخت.
عارف دوباره دست خود را بلند كرد و با صداي بلند گفت: يا شيخ! مسأله (سؤال دارم!)
عده اي از كساني كه در حال شنيدن سخنان شيخ بودند به سوي او توجه كردند و زمزمه اي در بين جمع ايجاد شد.شيخ گفت: اسكت! اجلس! ساكت باش و بنشين!عارف مطالبي را به زبان عربي با جمع حاضر در ميان گذاشت كه ترجمه آنها چنين است: اي شيخ! اينجا حرم امن الهي، محل نزول جبرئيل امين و ملائكه، محل طواف انبياء و اولياي الهي و جايگاه حضور پاكان و پاكيزگان، موحدان و مؤمنان بهشتي سيرت و دل در گروه حق نهاده است! اينجا مركز دعوت همگاني رسول اكرم(ص) از همه مردم جهان براي گرايش به توحيد و وحدت و دوري از كفر، شرك، نفاق، بت پرستي و اختلاف بوده است!اما! همين كه به كلمه اما رسيد بغض گلويش را فشرد و اشك از ديدگانش به روي گونه هايش چكيد. شيخ مات و مبهوت شده بود و گروه حاضر كاملا به سوي عارف برگشته بودند و با نگاههاي مشتاق به سخنانش گوش مي دادند. در اين هنگام كه سكوت بر جمع حاضر حاكم شده بود جواني از بين اين جمع فرياد زد: احسنت يا اخي! يعني: جواب خوبي بود اي برادر!عارف ناليد: اما اكنون شما و امثال شما از كنار خانه خداوند مهربان، اختلاف و نفرت مي پراكنيد! بدانيد كه با اينكارتان هم گرفتار گناه خودتان مي شويد و هم به قول خداوند متعال در قيامت بار گناهان كساني را كه فريب داده و به وادي اختلاف و تنفر افكنده ايد را بايد بر دوش بكشيد. سپس با صوت دلنشيني آيه 52 سوره نحل را تلاوت كرد:ليحملوا اوزارهم كامله يوم القيامه و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم الا ساء مايزرون آنها بايد روز قيامت، (هم) بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند؛ و هم سهمي از گناهان كساني كه بخاطر جهل، گمراهشان مي سازند. بدانيد كه آنها بار سنگين بدي را بر دوش مي كشند!سپس سر خود را به زير انداخت و رفت و اين در حالي بود كه شيخ همچنان مبهوت به او مي نگريست و جمع حاضر نيز متفرق شده بودند!

حكايت نزاع پسر عارف و پسر مرد شرابخوار
عارفي به سوي خانه بازمي گشت. وارد كوچه اي كه خانه خودشان در آن بود شد مشاهده كرد عده اي درب خانه شان تجمع كرده اند. عارف نزديك خانه شد و عده اي كه تجمع كرده بودند به سوي او آمدند. پس از دقايقي مشخص شد كه فرزند عارف با يكي از جوانان همسن و سال خود درگير شده است. هر كس ادعايي داشت و طرف مقابل را مقصر مي دانست. عارف گفت: اجازه بدهيد از طرفين مرافعه بپرسم! سپس از پسرش و طرف دعواي او با حوصله تمام سؤالاتي را مطرح كرد و جواب هر يك را شنيد.
مردم در اطراف عارف ايستاده بودند و مي خواستند بدانند كه او چگونه حكم مي كند. عارف پس از شنيدن سخنان طرفين رو به آنها كرد و گفت: چيزي هم هست كه نگفته باشيد؟ هر دو نوجوان گفتند: نه عارف نگاه نافذي به پسرش كرد، سپس به طرف مقابل نيز نگاه مهربانانه اي انداخت و گفت: آقاجان! پسر من مقصر است، او نبايد شروع كننده بحث و جدال مي شد! پسر عارف گفت: ولي بابا! عارف افزود: ولي، اگر، اما و... ندارد. شما مقصريد! از دوست و برادر ديني خودتان معذرت خواهي كنيد و حلاليت بطلبيد! سپس رو به نوجوان طرف دعوا كرد گفت:
پسرم! پسر من مقصر است، من و او، هر دو از شما معذرت مي خواهيم و حاضريم هر طور كه مايليد رضايت شما را به دست آوريم! نوجوان گفت: اختيار داريد حاج آقا! من از او راضي شدم. روش شما موجب رضايت خاطر من شد!
يكي از حضار كه ناظر ماجرا بود به عارف گفت: مي داني اين پسر كيست؟ عارف گفت: نه بنده خداست!
مرد گفت: او، پسر مردي لاابالي، مشروبخوار و اهل دود و دم است. چرا بين او و پسرتان، از او طرفداري كرديد؟
عارف گفت: من از حق طرفداري كردم، در اين ماجرا، حق با او بود بنابراين حكم به نفع او و در حقيقت به نفع حق دادم. مگر قرآن نخوانده اي؟ مرد گفت: منظورتان كدام آيه است؟
عارف افزود آيه 26 سوره ص را كه مي فرمايد: ... فاحكم بين الناس بالحق و لاتتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب
در ميان مردم، براساس حق داوري كن! و از هواي نفس (در عرصه قضاوت و همه جا) پيروي نكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ (و بدان كه) افرادي كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدي به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند. مرد گفت: عجب! امروز نيز درسي از شما گرفتيم. جمعيت پراكنده شدند و عارف به سوي خانه حركت كرد

پاسخ قرآني بخشش

يك نفر از افرادي كه به واسطه تخطي و جنايتي كه نموده بود، حكم قتلش صادر شده بود، به حضرت علي(ع) متوسل شده و عرض كرد: يا علي! چه كنم تا حضرت رسول(ص) مرا مورد عفو قرار دهد؟علي(ع) فرمودند: «به خدمت آن حضرت برو! و اين آيه را تلاوت كن! «تالله لقد اثرك الله علينا و ان كنا خاطئين» به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتري بخشيده، و ما خطاكار بوديم. آن مرد چنين كرد. پيامبر اكرم(ص) بدون تأمل آيه بعد را قرائت كرد: «لاتثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين» امروز ملامت و توبيخي بر شما نيست، خداوند شما را مي بخشد و او مهربان ترين مهربانان است و اين آيه به منزله حكم عفو درباره آن شخص قرار گرفت. تفسير سوره يوسف، ذيل آيه 91

استحباب چهار عمل قبل از خوابحضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: يك شب آماده خواب بودم كه پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد و فرمود: اي فاطمه جان! نخواب مگر اينكه اين چهار عمل را به جاي آوري:
1- قرآن را ختم كني 2-پيامبران را شفيع خود گرداني 3-مؤمنين و مؤمنات را از خود راضي و خشنود سازي 4-حج واجب و عمره را به جاي آوري. حضرت اين جملات را بيان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر كردم تا نمازش پايان يافت، بي درنگ گفتم: اي رسول خدا(ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودي كه در اين وقت محدود توان و فرصت انجام آنها را ندارم!؟ پدرم تبسم كرد و فرمود: اي فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص «قل هوالله احد» را بخواني، گويا قرآن را ختم كرده اي. و هرگاه بر من و پيامبران پيشين من درود و سلام و صلوات فرستي همه ما شفيعان تو خواهيم بود، مانند ذكر اين صلوات: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و علي جميع الانبياء و المرسلين» و هرگاه براي برادران و خواهران ديني و با ايمان خود طلب آمرزش و مغفرت نمايي، همگي آنها را از خود راضي و خشنود ساخته اي مانند ذكر اين استغفار: «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات» و هرگاه بگويي: «سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اكبر» گويا حج تمتع و حج عمره گزارده اي. مسند فاطمه زهرا(س)، ص 118، ح 277 و آثار الصادقين، ج26، ص262

اسراف و خود سوزی
من درحال خودسوزي بودم؟! عارفي از كوچه اي عبور مي كرد. زني را ديد كه چند تكه پارچه و يك قاليچه ماشيني كهنه و مندرس را در جلو خانه انداخته و شير آب را هم باز گذاشته و مشغول شستن آنها است. مدتي گذشت و عارف پس از انجام كارهايش از همان مسير برگشت و مشاهده كرد كه همچنان شير آب باز است و زن به كار خود مشغول مي باشد. جلو رفت و به زن سلام كرد و اظهار داشت: خسته نباشيد! خواهر ارجمند شما مدتي است كه در حال شستشو و تميز كردن مشغوليد اما...
زن سرش را بلند كرد و گفت: سلام عليكم، درمانده نباشيد، بله دارم اين خرت و پرت ها را مي شويم. شما يك اما فرموديد، منظورتان از آن چه بود؟ عارف گفت: جسارتا و با عرض معذرت ديدم كه اين شير آب از مدت ها قبل تا اكنون همچنان باز است و آب به هدر مي رود، مي توانيد شير آب را ببنديد لوازم را كه شستيد، آب را باز كنيد و آنها را آب بكشيد. اينكار موجب مي شود كه هزينه كمتري بپردازيد، ديگران و خودتان در آينده از كمبود آب رنج نبريد و از همه مهمتر...
زن پرسيد: از همه مهمتر چي؟! عارف افزود: از همه آنچه تاكنون عرض كردم مهمتر اين كه مرتكب گناه كبيره اسراف نشويد و براي آخرت خودتان عذاب ذخيره نكنيد! زن گفت: يعني با بازماندن شير آب، من گناه كبيره مي كنم؟! عارف اظهار داشت: وقتي مدت ها يا حتي يك لحظه بدون دليل آب يا هر چيز ديگر هدر رود، اسراف است. اسراف هم كاري شيطاني است! زن گفت: جالب است نمي دانستم بيشتر توضيح دهيد!
عارف گفت: اين سخن خداوند متعال است كه در آيه 27 اسراء فرموده اند: ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لر به كفورا...تبذير (و اسراف كنندگان) برادران شيطانند و شيطان در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود. زن دويد و شير آب را بست، به ديوار تكيه داد و گفت: آقا! به خدا من نمي دانستم كه اين كار، اين همه خطر دارد! عارف گفت: اسراف عواقب وخيم ديگري هم دارد كه عبارتند از:
- خداوند مسرف كذاب را هدايت نمي كند. (غافر 28) - مسرفان ترديدكننده گمراه مي شوند (غافر 34)
- فرعون جزو مسرفان بود. (يونس 83) - خدا مسرفين را دوست ندارد. (انعام 141)
- مسرفين هلاك شده اند (انبياء 9) - امر مسرفين قابل اطاعت نيست. (شعرا 151)
- مسرفين با سنگ هاي نشانه دار مجازات شده اند. (ذاريات 34)
و اما از اينها خطرناك تر و مهم تر هم مي توان به خطر اسراف اشاره كرد. زن كه كاملا مات و مبهوت ابهت و خلوص عارف و مجذوب آيات الهي شده بود، گفت: خطرناك تر از اينها هم مگر مي شود؟ هر يك از اين آيات براي انذار قومي و جهاني كافي است! عارف افزود: بله، شما كاملا درست مي فرماييد. اگر ما به يكي از اين آيات هم باور آورده و عمل كنيم براي سعادت مان كافي است اما خطرناك تر از اينها آيه 43 غافر است كه خداوند سبحان مي فرمايد:ان المسرفين هم اصحاب النار... به درستي كه مسرفين در آتش دوزخند! زن ناليد كه من در حال خودسوزي بودم؟ پروردگارا! پناه به ذات پاك تو مي آورم و استغفار كرده و كمكم كن كه از اين عادت خانمان سوز خلاص شوم.عارف گفت: انشاءالله الرحمن با توكل به خداوند متعال و عزم و اراده جدي موفق مي شويد. سپس به سوي منزل حركت كرد و زير لب ناليد: درسمان بر بانوان حجب و حياست دوري از «فكر عظيم» نابجاست
دشمن دون در كمينت دائم است هوشياري از برايت لازم است
هر كجا كردي گنه او با تو بود حيله زد ملعون و عقلت را ربود
بانيان دوزخند اين سركشان سوي آتش مي روند دامن كشان...

اطاعت خدا و اجابت دعا
از يك راوي به نام محمدبن سويد نقل شده است كه سالي در مدينه خشكسالي بسيار شديدي اتفاق افتاد. مردم براي نماز باران و دعا به صحرا رفتند. من در لابلاي جمعيتي كه در صحرا بودند، مردي ژنده پوش را ديدم كه ظاهري ژوليده داشت و در گوشه اي به نماز ايستاده بود. رفتارش توجه مرا جلب كرد. نزديك او رفتم و كنارش ايستادم. نمازش را خواند و بعد از نماز دست به دعا برداشت. خيلي ساده با خدا صحبت مي كرد و مي گفت: «رب اني اقسمت عليك الا امطرت علينا الساعه » خدايا تو را به حق خودت قسم مي دهم كه همين الآن بر ما باران بباران!
من از سادگي اش تعجب كردم. هنوز دست هايش پايين نيامده بود كه ديدم هوا منقلب شد و بعد از چند رعد و برق، باران شروع به باريدن كرد، به طوري كه مردم از خرابي خانه هايشان ترسيدند و به پناهگاه ها رفتند! اين مرد هم به گوشه اي رفت. من هم از او جدا نشدم و دنبالش رفتم، ديدم دوباره دست به دعا برداشت گفت: «اللهم ان كنت تعلم انهم قد اكتفوا فارفع عنهم» خدايا! اگر به قدر كافي باران آمده قطع كن. در اين هنگام ديدم هوا آرام شد و باران ايستاد و آسمان صاف و روشن شد. من بسيار تعجب كردم. مردم با شوق و شعف به خانه هايشان رفتند. اين مرد هم حركت كرد، ولي من دنبالش رفتم وخانه اش را شناختم. فردا صبح به سراغش رفتم و در خانه اش را زدم. بيرون آمد. گفتم: من حاجتي دارم. گفت: بگو. گفتم: براي من دعا كن! گفت من چه كاره ام كه درباره شما دعا كنم؟ گفتم: من ديروز مراقب حالت بودم. بگو چه كرده اي كه به اين منزلت رسيده اي؟ سرش را پايين انداخت، تاملي كرد و بعد خيلي ساده و آرام گفت: «اطعت الله في ما امرني و نهاني، فسالته فاعطاني» يك عمر مطيع فرمان خدا بوده و امر و نهيش را اطاعت كرده ام، يك بار هم از او باران خواستم، آيا روا بود كه ندهد!ادعونی استجب لکم

الگوي حيا
موسي(ع) كنار چاه آمد و دختران «شعيب» را براي آب كشيدن و سيراب نمودن گوسفندان ياري كرد، دختران او را جواني شجاع و امين يافتند، بدين خاطر يكي از دختران به نام «صفورا» با مشاهده اين خدمت و صداقت از سوي موسي(ع)، تصميم گرفت او را براي كار و خدمت نزد پدر خود ببرد. وي تصميم خود را با موسي(ع) در جريان گذاشت، و به پيشنهاد موسي(ع) قرار شد، هنگام رفتن به سوي شعيب، موسي(ع) از جلو حركت كند، و صفورا از عقب سر او را راهنمايي نمايد.
با اين اوصاف موسي(ع) و صفورا، راه را پيمودند و نزد شعيب رسيدند، و صفورا به پدر پيشنهاد كرد: اين مرد را براي خدمت انتخاب كن، زيرا او بهترين كسي است كه براي اين كار شايستگي دارد، و مرد نيرومند و اميني هم خواهد بود. يا ابت استأجره، ان خير من استأجرت القوي الامين (قصص/26) حضرت شعيب گفت: دخترم، نيرومندي او را چگونه به دست آوردي؟! صفورا پاسخ داد: پدرجان! به هنگام آمدن به حضور شما، موسي(ع) پيشنهاد كرد، من از عقب سر او حركت كنم. و هرگاه او خواست در مسير اشتباهي حركت كند، من با صدا كردن، يا سنگ پرتاب نمودن، او را به مسير صحيح هدايت كنم. حرف او هم اين بود كه: انّا قوم لاننظر الي ادبارالنّساء. ما جماعتي هستيم كه حتي به عقب سر زنان نامحرم هم نگاه نمي كنيم. وسايل الشيعه، ج14، ص 145