فلسفه حج

يكى از عبادتهاى بزرگ اسلامى «حج» است. حج يك عبادت دسته جمعى است، اين نوع عبادت علاوه بر اين كه پيوند استوارى ميان بنده و خدا به وجود مى‏آورد، مى‏تواند از جهات گوناگونى مبدأ اثرات سودمند و ارزنده‏اى در اجتماع اسلامى باشد؛ زيرا: اولا: يك چنين عبادت دسته جمعى كه با تجرد كامل و وارستگى مطلق، تنها با پوشيدن دو قطعه پارچه ساده آغاز مى‏گردد، نشانه مساوات بندگان الهى در پيشگاه اوست و اين يكى از آمال بزرگ انسانى است كه روزى انسانهاى جهان عوامل برتريهاى موهوم را مانند نژاد، رنگ و ثروت را كنار گذارده، همگى خود را در برابر خدا مساوى و برابر بدانند. عمل حج از عبادتهايى است كه به اين هدف تحقق مى‏بخشد و موجب مى‏شود كه افراد با ايمان امتيازات اجتماعى را وسيله برترى خود ندانند. ثانيا: چنين اجتماع عظيمى كه اعضاى آن را نمايندگان واقعى ملتهاى مسلمان جهان تشكيل مى‏دهد، كنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنيا محسوب مى‏گردد كه در هر سال در اين سرزمين مقدس برگزار مى‏شود.

پیامبر اکرم هم به دستور خدای تعالی واقعه غدیر را در چنین مراسمی و در سرزمین وحی ابلاغ به امر نمودند و کنگره حج جهت حوادث مهم است. اسلام از چهارده قرن پيش طرح آن را ريخته و اثرات مطلوبى از آن گرفته. آيين اسلام يك مشت قوانين اخلاقى و سنن تربيتى كه هدفى جز اصلاح روح و روان مردم نداشته باشد نيست، بلكه يك آيين جهانى و جامعى است كه به همه شؤون زندگى بشر اعم از اخلاقى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و نظامى نظر دارد. از اين نظر آورنده اسلام با وضع قوانين سياسى و دعوت به تشكيل كنگره سالانه در سرزمين مكه، بقا و ابديت و مصونيت آيين خود را تضمين نموده. و اثرات مطلوبى از آن گرفته . متفكران اسلام كه طبعا در اجتماع مزبور شركت خواهند داشت، مى‏توانند آخرين تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسى قرار دهند و پس از گرد آورى اطلاعات دقيق و تبادل نظر، در بهبود وضع مسلمانان بكوشند و سرزمين اسلام را از عوامل ضد آزادى و استقلال پاك سازند و به پيشرفت همه جانبه مسلمانان جهان كمك كنند.

چه اجتماعى سودمندتر از اين كه مى‏تواند بزرگترين حلقه اتصال ميان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع يكديگر آگاه سازد. اين كنگره مى‏تواند به وضع اقتصادى و فرهنگى مسلمانان كمكهاى شايانى بنمايد؛ زيرا متفكران و صاحبنظران پس از اداى فريضه حج مى‏توانند در محيطى آرام و پر از فضا و معنويت به تبادل افكار بپردازند و در زمينه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرحهايى بريزند. كنگره سالانه حج همواره الهامبخش بسيارى از جنبشهاى آزادى خواهى و نهضتهاى عظيم براى گسستن زنجيره‏هاى ظلم و ستم و تعدى بوده نطفه بسيارى از نهضتهاى اسلامى كه براى برانداختن حكومتهاى جور و ستم صورت مى‏گرفت در ايام حج بسته مى‏شد و اين سرزمين الهامبخش چنين آزاديهايى بود. نباید هدف اصلی از سفر، تجارت باشد هدف شارع مقدس از اباحه تجارت در حج که گردهمایی سالانه مسلمین است، رونق بازار مسلمین می باشد روحیه استقلال طلبی و عدم وابستگی به بیگانگان را که از اهداف سیاسی- اجتماعی حج است، حج به عنوان سند گویا و جنبش حرکت آفرین اسلام مایه دوام دین و ایجاد روحیه جمعی بین مسلمانانی است.

«حج» باعث اصلاح اخلاق اجتماعی و تثبیت اخلاق اسلامی در جامعه میشود. یكی از مناسك حج رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است زیرا برائت و دور كردن شیطان خالص كردن توحید و ایمان است. امام خمینی(ره) با اهتمام به این اصل، حج را زمان برائت از مشترکین و اعاده حقوق اسلام و معرفی اسلام ناب دانسته اند. حج براي نزديك شدن و اتصال آنان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و اعمال و لفظ‌ها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمي‌رسد. حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلامي را در تمامي زواياي زندگي بايد جست‌‌وجو كرد. حج پيام‌آور و ايجاد و مبناي جامعه‌اي به دور از رذايل مادي و معنوي است. حج تجلي و تكرار همه صحنه‌هاي عشق‌آفرين زندگي يك انسان و يك جامه متكامل در دنياست.

اجتماع سالانه

شركت كنندگان در اين اجتماع بسيار متنوّع هستند. از كشورهاى مختلف اسلامى و غير اسلامى، از نژادهاى مختلف، سياه و زرد و سفيد، عرب و فارس و ترك و ديگر مسلمانان، همه و همه به سمت سرزمين وحى حركت مى كنند، تا در اجتماع سالانه حج شركت كنند. هنگامى كه انسان در مسجدالنّبى و مسجدالحرام در كنار مسلمانهاى ديگر كشورها قرار مى گيرد، كه عليرغم تفاوتهاى فراوان در شكل ظاهرى و ديگر جهات، همه به سمت يك قبله نماز مى گزارند، و خداى واحدى را پرستش مى كنند، و بر رسالت پيامبر واحد شهادت مى دهند، و معتقد به جهان آخرت هستند، از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد. امّا افسوس و صد افسوس كه از اين اجتماع بزرگ و بى نظير حساب شده سالانه، بهره گيرى لازم نمى شود، كه اگر چنين بود، قطعاً وضع مسلمانان به شكل ديگرى بود.

فلسفه اعمال حج:

 1. فلسفه اخلاقى  اگر حاجى اعمال حج را به معناى واقعى كلمه بجا آورد، بدون شك پس از بازگشت انسان تازه اى مى شود. پيامبر اكرم(ص) : مَنْ حَجَّ الْبَيْتَ... خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه كَيَوْم وَلَدَتْهُ اُمُّهُ; كسى كه حجّ خانه خدا بجا آورد... همچون روزى كه از مادر زائيده از گناهان خارج مى شود(1) چرا كه انسان در اين مراسم باشكوه چند روزى قيد و بند دنيا را كنار مى گذارد، و از زرق و برق دنيا چشم مى پوشد، مثلا خود را نمى آرايد، بوى خوش استعمال نمى كند، موهايش را شانه نمى زند، و حتّى در آيينه نمى نگرد. از ظهر روز نهم تا شب دهم كه در صحراى عرفات مى ماند (و هيچ عملى جز ماندن در آنجا بر او واجب نيست) به گذشته خويش مى انديشد، و بر آنچه تاكنون انجام داده مرورى مى كند. از خطاها و گناهان و معاصى سابق خود توبه مى كند، و تصميم مى گيرد كه با اعمال نيك آينده گذشته را جبران نمايد.

و براى آينده خود به گونه اى برنامه ريزى مى كند كه راه نفوذ كمترى براى شيطان باقى بماند، و سپس در شب دهم در مشعرالحرام، كه بى شباهت با صحراى محشر نيست، به كوچكى و حقارت دنيا بيشتر مى انديشد، و از اينكه اين دنياى حقير و پست اينگونه او را در قيد و بند خود اسير كرده، شرمسار مى شود و تصميم به جبران مى گيرد. راستى آثار اخلاقى حج عجيب است و فوق العاده. ولى افسوس كه كابوسى به نام سوغاتى، حتّى در آن مواقف شريف، . آنها بجاى اينكه در آنجا به دنبال چيزهايى باشند كه در وطن نمى يابند، . بايد براى اين فرهنگ غلط فكرى كرد، تا اين بيمارى مهلك فلسفه اخلاقى حج را كمرنگ نسازد.

حضرت على(ع) در خطبه قاصعه، فلسفه اخلاقى حج را بسيار جالب توصيف نموده، و از آن بعنوان مرحم بسيار مناسبى براى درمان بيمارى خطرناك كبر و غرور ياد كرده ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَ وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، ........ وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ; سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو توجّه كنند، و آن را مركز تجمّع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانيد; تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور، و از درون واديها و درّه هاى عميق، و جزائر از هم پراكنده درياها، به آنجا روى آورند، تا به هنگام سعى شانه را حركت دهند، و لااله الاّالله گويان اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته و بدن هاى پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند، لباسهايى كه نشانه شخصيّت هاست كنار انداخته، و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند; اين آزمونى بزرگ، امتحانى شديد، و آزمايشى آشكار، و پاكسازى و خالص گردانيدنى مؤثّر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده . نهج البلاغه، خ 192 .

2. فلسفه سياسى : مسلمانانى كه در حج گرد هم مى آيند، نمايندگان طبيعى و واقعى يك ميليارد و چهارصد ميليون مسلمان هستند. اگر اين مسلمانان متّحد شوند، و دست به دست همديگر دهند، و وحدت مسلمين را تقويت كنند، و تصميم مشتركى بگيرند، پشت دشمنان اسلام را مى لرزانند. آن سياستمدار اروپايى گفت: واى به حال مسلمانان اگر معناى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر مسلمانان معناى حج را بفهمند! آرى! حج مى تواند پشت دشمن را بلرزاند. اما متأسّفانه اين بُعد حج هم نيز توجّه جدّى مسلمانان قرار نگرفته، بلكه گويا طرح مسائل سياسى در آن كنگره بزرگ ممنوع است. پرجمعيّت ترين نماز جمعه دنيا، جمعه قبل از عزيمت حجّاج به عرفات تشكيل مى شود. انسان انتظار دارد كه خطيب جمعه لااقل مسائل مورد قبول همه مسلمين، از قبيل اشغال فلسطين، جنايات اسرائيل و مانند آن را در خطبه هاى خود مطرح كند، و آن را براى مسلمين تجزيه و تحليل نموده، و وظيفه آنان را در قبال اين حوادث توضيح دهد. اما با كمال تأسّف كمترين اثرى از مباحث سياسى در خطبه هاى آنان نيست و در كمال بهت و ناباورى به مسائل فردى كم اهميّت پيش افتاده اى همچون كراهت خوردن پياز براى كسى كه قصد آمدن به مسجد دارد، و مباحثى پيرامون جنّ و امثال آن مى پردازد. اگر اين تريبون مهم در دست خطيبان جمعه شيعه بود، با ايراد چند خطبه آتشين خواب راحت را از دشمنان اسلام مخصوصاً آمريكا و اسرائيل مى ربودند.

3. فلسفه فرهنگى: حج مى تواند حلقه اتّصال علما و انديشمندان جهان اسلام باشد. اگر ترتيبى دهند كه كنفرانسهاى علمى مختلفى پس از اعمال حج كه حجّاج فرصت كافى دارند، تشكيل شود، و علما و دانشمندان مسلمان كشورهاى مختلف در آن شركت كرده، و به طرح ديدگاههاى علمى خود بپردازند، بدون شك باعث ترقّى و رشد فكرى و فرهنگى مسلمين خواهد شد.

4. فلسفه اقتصادى : اگر تعجّب نكنيد در روايات آمده كه حج باعث تقويت مسائل اقتصادى نيز مى شود. 25 كشور اروپايى اتّحاديّه اى تشكيل داده، و مشغول غارت مردم دنيا هستند. چرا 50 كشور مسلمان اتّحاديّه اقتصادى پر قدرتى تشكيل نمى دهند، تا از وابستگى رهايى يابند؟

احرام آييني
احرام، عبارت از نيت، پوشيدن دو جامه خاص، تلبيه يا اشعار و تقليد (علامت گذاري قرباني) در اعمال و مناسك حج يا اعمال و مناسك عمره است كه موجب تحريم مجموعه اي از محرمات احرام شود (زبده البيان، ص 343 و 443). احرام بستن همانند تكبيره الاحرام گفتن در نماز است كه شخص با تكبير گفتن وارد نماز مي شود و نمي تواند برخي از امور را انجام دهد. خداوند در آيه 59 مائده : كه شخص اگر قصد حج دارد با احرام بستن و لبيك گفتن با ذكر خاص وارد اين حريم مي شود و به عنوان حاجي تلقي مي گردد. بنابراين حاجي كسي است كه با احرام خويش قبل از ميقات هاي مشخص شده و يا در ميقات، خود را محرم كند و نيت حج نمايد. مقصود از فمن فرض فيهن الحج كسي است كه با احرام، حج را بر خود واجب مي كند. از آن جايي كه دوره كامل حج دوره خودسازي و تزكيه نفس و آموزش هاي عملي براي كسب تقواي الهي است، برخي از اعمال براي محدوديت سازي حرام مي شود و حاجي نمي تواند آن ها را انجام دهد (مائده 69) كه از آن جمله مي توان به حرمت صيد و شكار جانوران (مائده 1 و 2 و 49 تا 69)، خوردن گوشت شكار صحرايي آميزش جنسي (بقره 197) تراشيدن موي سر (همان)، دروغ گفتن ، سوگند خوردن(همان)، فحش گفتن و ناسزا و دشنام دادن .

اگر به علل و فلسفه اي كه براي هر يك از محرمات بيان شده توجه شود به خوبي روشن مي شود كه مسايلي چون محافظت بر محيط زيست گياهي و جانوري و احترام به حقوق همه موجودات از ريز و درشت مانند پشه و شپش و كك و مانند آن تا آهو و قوچ از چارپايان و پرندگان و چرندگان از جمله اهداف اين احكام است. انسان با خودداري از انجام اين گونه اعمال يك دوره عملي و آموزشي را مي گذارند كه زمينه اي عملي براي دست يابي به تقوا است. هر يك از اين اعمال آدمي را چنان تربيت مي كند كه خود را از بسياري از وسوسه هاي شهواني حفظ كند و قوا و غرايز خويش را كنترل و مهار نمايد. بنابراين دست يابي به تقوا يكي از اهداف و فلسفه اعمال است.
محرم با بستن احرام خويش مي كوشد در حريمي وارد شود تا وي را اهل تقوا سازد. تاكيد بر برخي از امور در حج به عنوان محرمات نشان مي دهد كه بيش ترين آسيب هايي كه شخص در زندگي خويش مي بيند و يا آسيب هايي كه به ديگران از انسان و غيرانسان مي رساند همين اموري است كه به عنوان محرمات از آن ياد شده . بنابر اين لازم است كه حاجي پس از خروج از احرام حج و عمره و بازگشت به شهر و ديارش، خود را به گونه اي تربيت كند كه نسبت به آزار و اذيت ديگران اقدام نكند و قواي جنسي و غريزي و گفتاري و فكري و پنداري خويش را مديريت و محافظت كند و در مسير الهي حركت نمايد.

احرام تاويلي
هر چند كه اين گونه اعمال خود به عنوان اهداف و فلسفه حج مطرح مي شود ولي نبايد فراموش كرد كه اين مسائل كف مقاصد و اهداف و يا بخش مياني اهداف است و اگر بخواهيم سطح غايي و نهايي آن را دريابيم مي بايست از احرام ظاهري و اهداف مياني آن تجاوز كرده به احرام تاويلي توجه يابيم. همان گونه كه ولايت به عنوان اكمال دين و اتمام نعمت الهي مطرح شده، در مساله حج نيز چنان كه روايات بسياري وارد شده تمام الحج لقاء الامام دانسته شده . اين بدان معنا خواهد بود كه در احرام بستن نيز انسان افزون بر دست يابي به اين مقاصد، بايد در انديشه مقاصد كمالي باشد و مقصد خويش را از اين احرام تمام الاحرام بشمارد. اين گونه است كه مفاهيم عرفاني و ولايي خود را دوباره ظاهر مي كنند و نگرش آدمي به حج افزون بر مقاصد نخستين و مياني كه مي توان آن ها را عبارات و اشارات احرام و حج دانست به سوي مقاصد نهايي و غايي كه همان حقايق و لطائف آن است جلب و جذب مي شود.
هدف از بستن احرام اين است كه شخص خود را در مسير كمالي و در حريم دوست بيابد و هنگامي كه قصد خانه كعبه و بيت الله الحرام مي كند قصد عبوديت نمايد كه باطن آن ربوبيت است و بكوشد تا با تقرب بيش تر و بهتر به كمالاتي كه خداوند به شكل اسمايي در وي به وديعت نهاده خود را به خدا نزديك سازد و ربوبيت خويش را نسبت به همه موجودات نشان دهد. كسي كه احرام مي بندد بايد خود را در حريم دوست بيابد و چنان رفتار كند كه شايسته حضور در حريم اوست. از اين رو مي بايست با احرام بستن خويش نه تنها دل از دنيا و علايق آن بشويد بلكه از خود نيز بيرون رود و در محور توحيد به گونه اي سير و حركت كند كه تن ها از ميان رود و به وحدت حقه حقيقي دست يابد.
در هر حركتي كه محرم انجام مي دهد تقواي الهي را به شكل تقواي از خود بريدن و به وحدت حق پيوستن بروز و ظهور دهد. هر چه گردش در محور وحدت افزايش يابد خلسه وحدتي در تن ها نيز ظاهر مي شود و از جان و باطن به ظاهر مي رسد. به سخن ديگر هر چه حاجي خود را با تن ها مي آميزد و مي كوشد تا اندك اندك در خلسه هفتگانه وارد شود، بايد خود را نخست به وحدت و يگانگي روحي رسانده و سپس دوباره از وحدت روحي به وحدت تن ها برساند. در اين حركت دوري است كه از خود به خدا و از خدا به خلق مي پيوندد و در مسيري قرار مي گيرد كه من ها محو مي شود و وحدت انساني ايجاد مي شود و در ادامه به وحدت الهي ميرسد و ديگر چيزي از وحدت انساني نمي ماند و همه خود را تجليات الهي مي يابند.

حاجي احرام دگر بند، ببين يار کجاست

تقوا، مقصود حاجي در حج
حج در لغت به معناي قصد است. در فقه اسلامي به قصد ديدار خانه خدا براي اجراي مناسک و آيين‌ها به کار رفته . اما بايد توجه داشت که در فرهنگ قرآن، شعائر از جمله حج تنها به قصد ديدار خانه خدا نيست؛ زيرا ديدار و زيارت معناي خاص دارد و زيارت خانه‌اي از سنگ نمي‌تواند تنها هدف و فلسفه حج باشد؛ چنان که شعار قرباني گوسفند و شتر تنها به قصد ريختن خون و انفاق گوشت قرباني در راه خدا نيست. خداوند به صراحت در آيه 37 حج بيان مي‌کند که هدف از شعار قرباني دست‌يابي به تقواي الهي است. هنگامي که شخصي به واجباتي عمل مي‌کند و مثلا خداوند را عبادت و پرستش مي‌کند و يا قرباني مي‌کند يا نماز مي‌خواند يا روزه مي‌گيرد يا قصاص مي‌کند، تقوا پيشه گرفته و امکان تحقق سپري در برابر خشم و جلال الهي را براي خود فراهم آورده است، (بقره21؛ حج، 37؛ بقره138 و 63) همچنين اگر از محرمات الهي خود را دور نگه داشته و مثلا از شرک و کفر و پرستش غير خدا، هواهاي نفساني، قتل، فحشاء، زنا، تجاوز، ظلم، فساد، گران فروشي و کم‌فروشي و مانند آن پرهيز کرده و اجتناب نموده، تقوا پيشه گرفته. (مؤمنون23؛ اعراف65؛ شعراء106 و 124 و 142و 161 و 177 و ....)
احرام، اهتمام به مقصد و اعمال محدوديت‌ها
از آن جايي که انسان همواره گرفتار نسيان و فراموشي از سويي و وسوسه‌هاي شيطاني و هواهاي نفساني از سويي ديگر است، لازم است تا با وضع قوانين و اعمال محدوديت‌ها و نيز در دست گرفتن نشانه‌ها و پرچمي که همواره مقصد و مقصود را به يادش آورد، از مسير و نقشه راهي که ترسيم کرده و هدف و مقصد و مقصود باز نماند. اينجاست که برخي از آيين‌ها و رفتارها و قوانين به اين عنوان مورد استفاده قرار مي‌گيرد. احرام در نماز که با تکبيره‌الاحرام بسته مي‌شود، نمونه‌اي است که ما هر روز با آن سر و کار داريم. وقتي نمازگزار تکبيره الاحرام مي‌بندد، خود را در محدوديت‌هاي قانوني قرار داده که به هيچ وجه نمي‌تواند از آن خارج شود و هرگونه خروج از آنها به معناي بطلان از احکام وضعي و گناه از احکام تکليفي خواهد بود.
احرام در حج چه در آغاز سفر بسته شود يا در ميقاتي از مواقيت چندگانه در سرزمين حجاز و نجد انجام گيرد، موجب مي‌شود تا شخص در محدوده‌اي قرار گيرد که هرگونه تخلفي از آن به معناي بطلان و گناه خواهد بود.
اصطلاح احرام از حرم به معناي بازداشتن خود و يا ديگري از کاري گرفته شده (مقاييس اللغه) و به نظر برخي فقيهان، عبارت از نيت، پوشيدن دو جامه خاص، تلبيه يا اشعار و تقليد (علامت‌گذاري قرباني) در حج يا عمره است که موجب تحريم محرمات احرام مي‌شود. (زبده البيان، ص 343 و 344)پس وقتي سخن از احرام است، عناصر و مولفه‌هايي بايد پديد آيد تا اين مفهوم در شکل مصداقي خود معنا يابد. پوشيدن جامه خاص احرام، نيت کردن، تلبيه و لبيک گفتن و يا اشعار و تقليد از طريق علامت‌گذاري در حيواني که قرباني خواهد شد، و مراعات همه سي و چند محرم از محرمات احرام حج و عمره در محدوده زماني و مکاني خاص تا پايان اعمال هر يک از عمره و حج، مولفه‌ها و عناصر تحقق احرام است.
مُحرِم با احرام خود اين پيام را مي‌دهد که در دايره محدوديت‌هاي قانوني عمره و حج قرار گرفته و در اين مدت همه وجودش از جسم و جان و روح و روان در اختيار برنامه‌اي است که از آن به عمره و يا حج ياد مي‌شود. براساس آموزه‌هاي قرآني و فقه اسلامي، هر کسي بخواهد به سرزمين وحي مکه معظمه وارد شود مي‌بايست مراعات قداست اين سرزمين را بکند و با پوشيدن احرام و تقديس سرزمين و خانه خدا، و انجام مناسک عمره وارد اين سرزمين شود. اين مانند کسي است که مي‌خواهد وارد يک مجلس رسمي شود و بايد مراعات شئونات آن مجلس را داشته باشد و يک لباس رسمي بپوشد و کارهايي را که در شأن آن مجلس است انجام داده و مراعات کند. احرام عمره براي تقديس سرزمين وحي و مکه براي آن است که انسان بداند در چه جاي پاک و مقدسي گام نهاده است. احرام عمره مقدمه‌اي براي ورود به مکان مقدس است، همان گونه که پس از ورود به مسجد لازم است تا دو رکعت نماز تحيت مسجد خوانده شود تا تقديس کامل شود، در عمره نيز لازم است تا مناسکي انجام شود تا تقديس مکان مکه و سرزمين وحي انجام گيرد، با اين تفاوت که نماز تحيت مسجد مستحب است ولي انجام مناسک عمره واجب است. البته احرام حج سخني ديگر است. انسان در احرام حج، قصد سرزمين نمي‌کند، بلکه قصد خانه خدا مي‌کند.
احرام زيارت يار
از اين جايي که زيارت خداوند و ديدارش و سخن گفتن با او، رعايت آدابي را مي‌طلبد، انسان مي‌کوشد تا بهترين شيوه و روش را برگزيند که محبوب خداوند است. هر چند که خداوند محبوب انسان به ظاهر حبيب توجه دارد و دوست دارد کسي که به ديدار و زيارتش آمده پاک‌ترين جامه و خوشبوترين و زيباترين باشد، ولي آن چه براي محبوب مهم است، حب و دوستي حبيب است. اينکه خالصانه به ديدارش آمده باشد و اين ديدار نه براي خوف از جلال، يا شوق جمال، بلکه به عشق ديدار روي محبوب باشد. اعمالي که انسان در نماز به جا مي‌آورد در حقيقت آداب حضور در نزد محبوب است که حبيب از جلال و جمالش آگاه است ولي عاشق همين کمالات محبوب است.

 اصولا انگيزه رفتن به ديدار چنين شخصي همان کمالي است که در اوست. او به عشق کمال و ديدن زيبايي‌هاي کمالات الهي به نزد محبوب مي‌رود. ديدن روي خداوندي او را به چنين حضور و محضري کشانده است. محبوب به او اجازه مي‌دهد تا در اين دم حضور هر چه مي‌خواهد از اعمال ادب به جا آورد و هر سخني نيک و زيبايي را بر زبان جاري کند و از عشق وحب و شوق خود بگويد. در اين محضر، محبوب پرده‌نشين اجازه مي‌دهد تا حبيب از دلدادگي ‌هايش بگويد و با محبوبش معاشقه به جا آورد و ادب گزارد و از عشق سوزان خود بگويد و بر خاک تذلل سر بسايد و تن و جان را تقديم عظمت کبريايي محبوبي کند که در تسبيح هر تشبيهي است و هر تحميد و تکبيري به تهليل تسبيح‌اش باز مي‌گردد. الله را مي‌بيند و به ستايش مي‌پردازد و فرياد تکبير برمي‌دارد و او را محبوبي يکتا و يگانه مي‌نامد و به تهليل مي‌پردازد و در نهايت اقرار مي‌کند که از هر آنچه در ستايش به تحميد و تکبير و تهليل گفته است، نارساست و تسبيح‌گوي اوست؛ چرا که درک و فهمش بيش از اين نمي‌رسد و پرنده خيالش پري ندارد تا از تکبير بگذرد و در نهايت در آستانه تقديس و تسبيح فرود مي‌آيد.
روزگاري در خانه و مساجد گوناگون به سمت خانه خدا از دور به زيارت و معاشقه پرداخته و اکنون يک بار از سوي خداوند مجاز به ديدار از خانه خدا شده تا به سرزمين خدا و خانه خدا درآيد؛ چرا که حجت اسلام تنها يک بار است و تنها محبوب را در طول عمر يک بار توفيق زيارت دست خواهد داد. اکنون به شوق ديدار خانه خدا از خانه تن بيرون مي‌آيد. پيش از ورود به سرزمين مقدسي که خانه خدا در آن است آداب ورود و اذن دخول به سرزمين را به احرام عمره آغاز مي‌کند. آن‌گاه به سرزمين مقدس مي‌رود و پس از روزگاري سخت و انجام ‌آدابي شيرين در انتظار يوم ‌الحج‌ الاکبر مي‌ماند تا مجاز به ورود به خانه خدايي شود که يک بار تا در خانه‌اش آمده و هفت بار طواف عشق کرده . امروز در روز اکبر نفس خود را به قربانگاه مي‌برد تا همه چيز را فرو گذارد و به پيشگاه خدا در خانه‌اش برود.

زيارت مظاهر الهي در خانه خدا
اما خدا و محبوب را چگونه ببيند؟ زماني بس گذشته . همه آداب را انجام داده . هر چه گفته شده و خواسته شده را به دقت به جا آورده اما خدا کجاست؟ آن محبوب دل‌ها کي مي‌آيد؟ کجاست تا بيايد؟ وقتي چشم دل باز مي‌کند مي‌بيند مظاهر الهي و متالهان رباني در برابر ايشان هستند. در باطن کعبه اولياي الهي را مي‌بيند؛ چرا که خداوند در متالهان رباني تجلي يافته و هيچ انساني جز رسول‌الله(ص) را نرسد که بي‌حجاب و حاجب با خداوند سخن گويد و او را ببيند (نجم 8 و 9) که او مظهر نخست الله و صادر اول حق است. از اين روست که حبيب مي‌بايست براي ديدن محبوب به حبيب محبوب نظر کند (آل‌عمران31)
همان‌گونه که ساليان سال در زيارت دور از خانه خدا، در نمازهايش از طريق حبيب محبوب با محبوب ديدار داشته و پرده نازک و لطيف ولايت به مولي نگريسته و سلام از دوزخ و رسيدن به تقوا را در سلام بر چهارده معصوم(ع) يافته ، در آن‌جا نيز درمي‌يابد که خانه‌نشين خانه خدا، مولي الموحدين پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع) هستند. اين‌جاست که مي‌يابد که بر ايشان سلام کند و به زيارت ايشان درآيد که نفوس ايشان نفس پيامبر(ص) و طاعت ايشان عين طاعت خداوند است. (آل عمران32 و 61 و 132؛ نساء،59)
از اين‌رو در روايات بارها تکرار شده که من تمام الصلاه، لقاء الامام؛ تمام و کامل شدن نماز به لقاء امام است که اين مسأله در سلام جمعي به ايشان از طريق السلام عليکم و رحمه‌الله و برکاته است. در حقيقت وقتي پرده‌ها و حجاب‌ها درنماز فرو مي‌افتد انسان در پايان محضر محبوب مي‌بيند که در برابر پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت نشسته. پس به اينان به عنوان محبوب خود سلام مي‌دهد؛ هر کسي حب خدا مي‌خواهد مي‌بايست از طريق حب حبيب خدا يعني پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) برسد. از اين روست که اکمال و اتمام دين اسلام به ولايت محبت و اطاعت است (مائده3) و هر کسي حب خدا خواهد مي‌بايست نخست محبوب ايشان شود؛ چرا که پايان رجعت انسان و منتهاي سير او، خداي محمد(ص) است. (انشقاق، 8؛ نجم42)

به هرحال، مقصد حاجي بايد لقاء امام به عنوان حبيب خداوند باشد تا در اين ديدار اطاعت و نصرت آنان را بيان و عرضه کند و خود را براي ايشان خالص گرداند. در هر عمل ديگري لازم است که حاجي قصد ديگري کند نه اينه قصد سنگ کند. در آيات قرآني آمده که زکات و انفاق مردم زماني تأثير دارد که پيامبر(ص) و امام(ع) آن را بپذيرد و امضاء کند. از اين‌رو بارها گفته شده که «من تمام الصيام لقاء الامام»، و يا «من تمام الزکاه لقاء الامام»؛ چرا که ولايت است که همه اين ها را تمام مي‌کند و معنا مي‌بخشد و موجب قرب بنده به خدا مي‌شود. از اين‌رو امام باقر(ع) مي‌فرمايد: بني‌الاسلام علي خمسه أشياء: علي الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولايه، سخن از ولايت است که با کلمه «والي» از آن تعبير شده: «و الوالي هو الدليل عليهن».

اهميت حج از نگاه اسلام

حج و انجام مراسم عبادي آن پيشينه‌اي به درازاي تاريخ زمين دارد . براساس برخي از روايات، نخستين كسي كه كعبه را بنا نهاد واولين حج گزار ، حضرت آدم بود . آن حضرت پس از خروج از بهشت، براي جبران گذشته و كمال گرفتن از محضر رب، به راهنمايي فرشته خدا به گزاردن مراسم حج هدايت شد. در روايات اسلامي از حج ديگر پيامبران همچون حضرت نوح ، ابراهيم ، موسي ، يونس، عيسي ، داوود و سليمان نيز سخن به ميان آمده . از سوي ديگر "حج" يكي از مهمترين فرايض دين مبين اسلام نيز به حساب مي آيد . قرآن مجيد در يك عبارت كوتاه و پرمعني مي‌فرمايد: ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (1) براي خدا برمردم است كه حج خانه او كنند، آنها كه توانايي رفتن به سوي او دارند. و در ذيل همين آيه و من كفر فان الله غني عن العالمين و هركس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان بي‌نياز است.

قابل توجه اينكه در تفسير آيه 27 اسراء و من كان في هذه اغمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا. از امام صادق(ع) روايت شده كه يكي از معاني آيه كسي است كه حج واجب خود را پيوسته به تاخير مي‌اندازد تا مرگ او فرا مي‌رسد( او در قيامت نابينا خواهد بود). در مقابل براي حج آنچنان پاداشهاي عظيمي در روايات اسلامي وارد شده كه درباره كمتر عملي ديده مي‌شود. امام صادق(ع) : كسانيكه حج و عمره به جا آورند ميهمان خدا هستند هرچه بخواهند خدا به آنها مي‌دهد و هر دعايي كنند به اجابت مي‌رسد و اگر درباره كسي شفاعت كنند پذيرفته مي‌شود... و اگر در اين راه بميرند خداوند تمام گناهان آنها را مي‌بخشد.

امام خميني (ره) نيز که حقيقتا احيا گر حج ابراهيمي در چند سده اخيرند توجه ويژه اي به جايگاه و اهميت مناسک حج دارند. ايشان مي‏فرمايند: "فريضه حج در ميان فرايض، از ويژگي خاصي برخوردار است و شايد جنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه‏هاي ديگرش غلبه داشته باشد، با آنكه جنبه عبادي‏اش نيز ويژگي خاصي دارد (2) ايشان همچنين بزرگ‏ترين درد جوامع اسلامي را اين مي دانند كه هنوز [مسلمين] فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده و حج را با آن همه راز و عظمتي كه دارد، به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي‏حاصل و بي ثمر [مي دانند](3) امام خميني (ره) همچنين در خصوص قابليت هاي مهم و اساسي حج معتقدند: "يك همچو مجلس هايي كه اسلام درست كرد مثل حج هيچ قدرتي نمي‏تواند درست كند؛ هيچ قدرتي، همه ممالك اسلامي و سران ممالك اسلامي جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايي ببرند نخواهند موفّق شد... اين اجتماعات، اجتماعات سياسي است.

بايد در اين اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمين، گرفتاري هايي كه دارند، مسلمين از دست كي گرفتاري دارند و آن بايد چه بكند، دولت هايي كه با مسلمين چه مي‏كنند با او چه بكند كوشش كنند(4) ايشان همچنين در خصوص جايگاه حج به عنوان حلال مشکلات مسلمين در جاي ديگر مي فرمايند: در حج.... بايد بررسي از اوضاع مسلمين در هر سال بشود كه در چه حال هستند. اين سفر حج براي اين مسائل بوده براي قيام ناس بوده، براي اين بوده كه مسلمين مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند."(5)   پي نوشتها: 1- 97 آل عمران . 2. صحيفه نور، ج 15، ص 123. 3- همان ، ج 20، ص 228. 4-همان ،ج 9،ص 199. 5- همان، ج 18، ص 66.

حج و برائت از مشركين

مسأله برائت : حج بي‌روح و بي‌تحرك و قيام، حج بي‌برائت، حج بي‌وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد، حج نيست. خلاصه همه مسلمانان بايد در تجديدحيات حج و قرآن كريم و بازگرداندن اين دو به صحنه‌هاي زندگي‌شان كوشش كنند و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسيرهاي صحيح و واقعي از فلسفه حج همه بافته‌ها و تافته‌هاي خرافاتي علماي درباري را به دريا بريزند.» برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تکامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آنکه بعد سياسي اجتماعي داشته باشد، جنبه اعتقادي و تربيتي دارد و مؤمن، به حکم انگيزه ايماني و با تاسي به خدا و رسولش، مي‌بايست از هر چه سدّ راه خداست، تبري جويد. قرآن کريم به اين اصل مهم ايماني اهتمام ورزيده و بارها آن را متذکر شده است؛

از جمله خطاب به پيامبر (ص) مي‌فرمايد: "لا تجد قوماً يومنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم؛ هيچ گروهي را که به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نخواهي يافت که با دشمنان خدا دوستي کنند، هر چند پدران، فرزندان، برادران يا خويشاوندانشان باشند" (مجادله/22). آيات متعددي از قرآن به برائت از کافران و مشرکان و بيزاري از اعمال و جرايم آنان فرمان مي‌دهد مانند آيه 13 سوره ممتحنه يا آيه 41 سوره يونس، يا آيه 35 سوره هود؛ لکن علاوه بر اين آيات که به صورت عام در مسئله برائت وجود دارد، خداي سبحان در سوره مبارکه توبه، برخورد صريح و قاطع و اعلان جنگ با مشرکان و پيمان‌شکنان را فرمان داده است. آيات برائت در اجتماع عظيم حج که مسلمانان و مشرکان حضور داشتند، به صورت رسمي به امر پيامبر (ص) و با بيان اميرالمؤمنين (ع) تلاوت شد براءه من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشرکين ... مفهوم برائت، از بيزاري که يک امر قلبي و عاطفي است، فراتر رفته و مستلزم کناره‌گيري، منزوي ساختن و طرد عملي مشرکان و توطئه‌گران است. اعلام برائت، آغاز يک جنگ رواني تبليغي عليه کفر و شرک و زمينه‌ساز جنگهاي ميداني و تهاجمي به منظور مقابله با استکبار و فساد است و سياست خارجي اسلام با جهان کفر را در صحنه تبليغ و جهاد، مشخص مي‌کند.

حضرت امام خميني (ره) در پيام تاريخي برائت چنين مي‌گويد: "حاشا که خلوص عشق موحدين جز به ظهور کامل نفرت از مشرکين و منافقين ميسر شود ...سنت پيامبر و اعلان برائت کهنه شدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نشود که بايد مسلمانان فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز کنند... فرياد برائت ما فرياد برائت امتي است که کفر و استکبار به مرگ او در کمين نشسته‌اند و همه تيرها و کمان‌ها و نيزه‌ها به طرف قرآن‌ و عترت عظيم نشانه رفته‌اند و هيهات که امت محمد (ص) و سيراب‌شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلت‌بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند"(صحيفه نور، ج20، ص111

حج مظهر شكوه دين      مصباح يزدي

منافع بي شمار درقرآن مصالحي را براي حج ذكر فرموده و تأكيد كرده است كه: جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس؛1 كعبه جايي است كه باعث قيام مردم مي شود»؛ يعني اگر اين كعبه نباشد افراد جامعه افرادي خفته و بي تحرك مي شوند. اين كعبه است كه باعث پويايي و زنده بودن جامعه مي شود. در سوره حج براي تشويق مردم به انجام اعمال حج مي فرمايد: «ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات علي ما رزقهم من بهيمه الانعام؛2 قرآن مي گويد حج منافع بي شماري دارد و در روايات اين منافع را به صورت جزئي بيان فرموده اند. مثلا مردم از بلاد مختلف به اين سرزمين مي آيند، همديگر را مي شناسند، از يكديگر چيز ياد مي گيرند، منافع اقتصادي شان را درك مي كنند، مي فهمند چه تجارتي براي چه جايي مفيد است و...
اما حضرت زهرا سلام الله عليها نكته ديگري رامي فرمايند كه اگر همه فوايد فوق را در يك طرف قرار دهيم و اين نكته را در طرف ديگر، شايد همين يك نكته بر همه آن ها برتري داشته باشد، حضرت مي فرمايند: والحج تشييدا للدين؛ «تشييد» يعني ساختماني را محكم و زيبا ساختن و پايه هايش را مرتفع قرار دادن. «شيدالبناء» يعني ساختمان محكم، رفيع و زيبايي ساخت. حضرت مي فرمايند: حج باعث مي شود كه دين به صورت ساختماني رفيع، بلند، زيبا و باشكوه باشد. شايد منظور اين باشد كه اگر حج تشريع نشده بود و مسلمان ها موظف نبودند كه هر سال چنين اجتماع باشكوهي را در آن جا تشكيل دهند ابهت اسلام براي جهانيان نمايان نمي شد. در چنين مراسمي، عظمت اسلام و جامعه اسلامي به نمايش گذاشته مي شود و قطعاً ديدن اين مناظر باشكوه توسط غيرمسلمان ها و حتي نقل و توصيف اين مراسم، آن ها را تحت تأثير قرار مي دهد و اين سؤال را براي آن ها ايجاد مي كند كه: اين چه جذبه اي است كه مردم را اين چنين به سرزميني مي كشاند كه نه آب و هوايي دارد و نه وسائل خوش گذراني؟

حج، درياي رحمت الهي
خداي متعال از روي لطف عميقي كه به بندگانش دارد از هيچ يك از انواع وسايلي كه ممكن است در انسان اثر بگذارد و او را يك قدم به طرف خدا جذب كند فروگذار نمي كند، او راه هايي را باز مي كند كه مردم به طور طبيعي انگيزه اي براي توجه به خدا و خضوع در مقابل عظمت الهي پيدا كنند؛ چرا كه اين توجه و خضوع تنها عامل ترقي روحي و معنوي انسان و رسيدن به آن مقامي است كه براي آن آفريده شده است. خدا به ابراهيم مي فرمايد: به مردم بگو به هر وسيله اي شده خود را به مكه برسانيد و حج را ترك نكنيد؛ چرا؟ براي اين كه اين بهترين عاملي است كه مي تواند انگيزه اي جهاني در عموم مردم به وجود آورد. صحبت يك نفر و دو نفر نيست. مرحوم آقاي قاضي نقل مي كردند كه: «گاهي خدا كسي را يك سال به بيماري و فقر و... مبتلا مي كند تا يك ياالله بگويد. يعني گفتن يك ياالله آن قدر در سعادت انسان مؤثر است كه جا دارد يك سال سختي بكشد.» طبعاً وقتي چنين بركاتي نصيب يك جمعيت ميليوني شود براي خدا خيلي ارزشمند است. اين عمل، دين را خيلي تقويت مي كند؛ لذا اگر يك سال داوطلب براي شركت در مراسم حج كم باشد و بخواهد حج خلوت برگزار شود، خداي متعال حاكم شرع را موظف كرده است كه با هزينه بيت المال عده اي را به حج بفرستد.

خدا نهايت علاقه را دارد كه حتي يك نفر بيشتر هم كه شده مشمول رحمت خدا قرار گيرد.عجيب است! هر سفري كه به حج مي روي علاقه ات به حج بيشتر مي شود. شخصي تازه مسلمان كه از اهالي آمريكا بود سفري به حج رفت. از او پرسيدم در اين سفر كجا بيشتر به شما خوش گذشت؟ گفت: «هيچ چيز براي من لذت بخش تر از اين نبود كه بنشينم و خانه كعبه را تماشا كنم. آن قدر اين منظره لذت بخش بود كه حاضر نبودم آن را با چيزي عوض كنم!» اتفاقاً از مستحبات اعمال مسجدالحرام نگاه كردن به خانه كعبه است. خداي متعال در اين سنگ هاي سياه و اين سرزمين خشك و بي آب و علف چنان جاذبه اي قرار داده است كه دل ها را مجذوب مي كند تا افراد بيشتري به رحمت خدا نايل شوند. او مي خواهد در افراد لياقت درك رحمت خودش هرچه بيشتر ايجاد شود. پس عمده فلسفه حج تشييد دين است؛ يعني حج بناي دين را محكم و باشكوه مي كند. اگر حج نبود بناي دين، بنايي ضعيف، خاموش، آرام و بي رمق بود و مردم از آن استفاده اي نمي كردند و خيلي ها از آن غافل مي شدند و اين باعث مي شد كه از خيلي از بركات محروم شوند؛ اما وجود حج باعث شد كه بناي دين رفيع و باشكوه باشد و دل ها را مجذوب كند تا مشمول رحمت فراوان الهي قرار گيرند رزقناالله و اياكم ان شاءالله

ولايت پذيري در حج
گزارش هاي تاريخي قرآن تاييد مي كند كه جامعه انساني هر چند از آدم تا حضرت نوح(ع) و تا حضرت ابراهيم(ع) فراز و نشيب هاي بسياري را از سر گذرانده است؛ ولي در تمام اين دوره هاي تاريخي، اين حضرت ابراهيم(ع) بوده كه توحيد محض الهي را در جامعه نهادينه كرده و زمينه هاي انقلاب بزرگ بشريت را در عرصه ايمان توحيدي فراهم كرده است. آن حضرت(ع) به سبب دست يابي به مقامات بسيار بزرگ انساني از طريق عبوديت محض، توانست در مقام امامت قرار گيرد و به عنوان اسوه كامل و سرمشق انسانيت مطرح شود.
حج ، يادگار پيامبر توحيدي
حضرت ابراهيم خليل الله(ع) را از بزرگ ترين پيامبران بشريت پس از حضرت محمد مصطفي(ص) دانسته اند. آن بزرگوار در فضليت پس از پيامبر(ص) قرار مي گيرد. از اين رو دين اسلام را به نام ايشان مي شناسند و همه شرايع الهي موجود را به ايشان نسبت مي دهند. و لذا سخن از دين ابراهيمي است كه شرايع متعدد و مختلفي از دل آن بيرون آمده است. بسياري از آيين ها و مناسك موجود در همه شرايع، برگرفته از سنت و آموزه ها و سيره آن حضرت(ع) است. آيين توحيد حج نيز يكي از آيين هايي است كه يادگار آن حضرت مي باشد كه به عنوان نماد و سمبل توحيد و آيين ها و مناسك توحيدي مطرح است.

                                                                تولي و تبري در حج
تبليغ پيام الهي به هر شكل و صورتي از ديگر وظايف كارگزاران است كه در آيات 163 و 165 سوره نساء بر آن تاكيد شده است. برخي براين باورند كه حج جز عبادت چيزي نيست و هرگونه تبليغ در آن جايز نيست. اين در حالي است كه اين زمان بهترين زمان براي تبليغ اصول توحيد و آگاه سازي نسبت به اهداف رسالت چون عدالت جهاني و قيام توده هاي مردم براي دستيابي به آن است. (حديد آيه 25) با توجه به آيات پيش گفته مي توان گفت كه از وظايف و مسئوليت هاي عمده كارگزاران و مسئولان حج آن است كه تولي و تبري را به شكل واقعي و يا نمادين آن در حج عمل كنند. از اين روست كه خداوند مسئله اذان و اعلان رسمي برائت از مشركان و نمادها و افكار و اعمال آنان را به عنوان بخشي از حج مطرح مي سازد. بنابراين بر مسئولان است كه زمينه اجرايي اعمال برائت و تولي به امام و نفي هرگونه طاغوت را فراهم آورند. حضرت اسماعيل با آن همه عواطف و احساساتي كه نسبت به پدر دارد و به شكل عاطفي با مسئله ذبح برخورد مي كند (صافات آيات 101 و 102)

 ولي هنگامي كه پاي انجام مسئوليت و تكاليف الهي به ميان مي آيد، به هيچ وجه كوتاه نمي آيد وخود را دربست در اختيار ولي خدا قرار مي دهد. گروهي از مردم و مسلمانان داراي ذهن موزائيكي هستند. به اين معنا كه در حوزه معرفت شناسي بسان كافر و مشرك هستند ولي در حوزه عمل، رفتاري ايماني نشان مي دهند. اين مسئله تعبدي نمي تواند تا زمان بسياري دوام يابد؛ زيرا روزي در عمل نمي تواند ميان شرك معرفتي و عمل تعبدي خود جمع كند. از اين رو هنگامي كه پيامبر(ص) و يا امام معصوم(ع) يا ولي امر مسلمانان حكمي مي كند كه جان شخص را به خطر مي افكند، از اطاعت فرمان سر باز مي زند. داستان خراساني با امام صادق(ع) و عدم اطاعت از فرمان پريدن در تنور آتش معروف است؛ زيرا چنين شخصي در عمل ولايت را چنان نشناخته بود كه بتواند چشم بسته به فرمان ولي الله عمل كند و خود را به درون آتش بيفكند.

حج هوشمند، رويكرد شايسته آينده
گردهمايي عظيم حج هر ساله فرصتي طلايي را براي خودسازي در اختيار امت اسلامي قرار مي دهد كه بي نظير است؛ علاوه بر نقش تحول فردي كه حج ايفا مي كند نمي توان از اثرات اجتماعي اين حضور بي مانند آحاد امت اسلامي غافل شد.محيط اجتماع حج فرصتي است كه بايد از آن بهره گرفت؛ و رويكرد انفعالي و فاقد برنامه‌ريزي مناسب مي تواند فرصت هاي بي مانندي را از ميان ببرد.تجربه صاحب اين قلم حاكي از آن است كه حاضران در مراسم حج را مي‌توان در سه لايه عمده گنجاند:
 1 . آناني كه حضورشان در مراسم حج فقط براي انجام يكي از مناسك اسلامي و عمل به يكي از واجبات الهي است.
 2 . كساني كه در اين فرصت تحولي روحاني يافته و در مسير زندگيشان دگرگوني جدي روي داده و از نظر زيست دنيوي دچار نوعي جهش كيفي شده و تصميم مي گيرند در مسير قرب الهي حركت نمايند.
 3 . كساني كه تحول شخصيشان منشاء تحول اجتماعي شده و آنان پس از تحول روحي خود به مثابه پيامبران تحول و تعالي روحي اجتماعشان شده و به سفر در ميان خلق با حق دست مي يازند.
بخش اعظم حاجيان در زمره گروه نخستند كه حج براي آنا صرفا عملي مناسكي است. گروهي نيز كه البته قابل اندازه گيري نيست دچار تحولات روحي شده و از چند ساعت تا چند روز و بعضا ان شاءالله تا پايان عمر تحول روحيشان ادامه مي يابد. تعدادي اندك نيز تحول خود را به جوامع خويش انتقال داده و براي خلق خدا در مسير تحول انگيزه آفريني كرده اند.
در ميان اين سه گروه، گروه نخست از لحاظ كميت بالاترين ولي كيفيت پايين ترين است و گروه سوم از لحاظ كمي حائز كمترين كميت ولي بالاترين كيفيت هستند. كساني چون ناصر خسرو، ابن عربي، شريعتي و جلال آل احمد در اين راستا منشاء اثراتي قابل تامل شده‌اند.از اين رو سازمان ها و نهادهاي دست اندركار حج نظام اسلامي شايسته است رويكردهاي نويني را در جهت ارجحيت كيفيت بر كميت برگزينند؛ هر چند گام هاي ارزشمندي در اين راستا برداشته شده است.به همين دليل پيشنهاد مي شود همان گونه كه مفاهيمي چون قدرت هوشمند مطرح است پديده و رويكرد حج هوشمند هم مورد توجه قرار گيرد و با اعزام هوشمند و تركيبي از لايه هاي فوق البته با اهميت بيشتر دادن به كيفيت اثرات اجتماعي حج را گسترش بخشيم. بي گمان اين حركت امواج تولايي و تبرايي عظيمي را ايجاد خواهد كرد و برائت از مشركين را از شكل صوري فعلي به سمت حركتي با كيفيت تر و ژرف تر در سطح جهان تبديل خواهد كرد كه ابتدا روشنفكران و سپس توده ها را متاثر خواهد ساخت.

حج، رستاخيز امت اسلامي
كلمه حج و عناوين مناسك حج خود گوياي محتواي والاي اين فريضه الهي پر راز و رمز و آكنده از اشاره و كنايه است. حج اين لفظ كوتاه و خوش آهنگ كه به معناي آهنگ و عزم و تصميم است، معنايي به بلنداي تاريخ معنوي بشر دارد. تاريخ معنوي‌اي كه نظام بخش زندگي اجتماعي - سياسي جامعه انساني بر محور حق و عدل است. حج كه در يك نگرش كلي از عناصر تامل و تدبر و تفكر و حركت و تلاش و پيكار تركيب يافته، داراي اشاراتي جامع و فراگير به سنن جاري پروردگار در تكوين و تشريع است. زبان حج، زبان سمبوليك است و اعمال آن حكايتگر و تجسم بخش تاريخ انبيا و نشان دنيا و نشان آخرت مي‌باشد. حج اين فريضه رمزوار و اشارت شعار، از زواياي گوناگون و با ديدهاي متفاوت از سوي نويسندگان و تحليلگران از لحاظ "فردي و اجتماعي"، "عبادي و سياسي"، "اجتماعي و نظامي" و "بين‌المللي و جهاني" مورد بحث و تحليل قرار گرفته است كه پاره‌اي نسبتا جامع و پاره‌اي تك بعدي است.

آنچه در تحليل‌هاي يك سويه، از آن غفلت شده است، جامعيت حيرت انگيز و احيانا متناقض نماي حج است كه زهد گرايان عبادت پيشه خسته از دنيا، اجتماع و سياست را از يك جنبه‌اش غافل مي‌سازد و سياست پيشگان و دست اندركاران اداره جوامع اسلامي را از جنبه ديگرش. حج ضمن اينكه عملي است عبادي، سياسي نيز هست. مسلمانان با مليت‌ها و رنگ‌ها و زبان‌هاي مختلف از سراسر اين كره خاكي در يكجا جمع شده و همگي يك شعار سر داده و يك هدف را دنبال مي‌كنند. بنابراين مي‌توان حج را رستاخيز اسلامي نام نهاد، حج با توجه به گستردگي ابعاد و ويژگي خاصش از اسرار باطني فراواني برخوردار است به طوري كه هيچ يك از اعمال ديگر به آن گستردگي نبوده و باطن هيچ يك به باطن حج نمي‌رسد. اينك كه پرده‌هاي دو رويي و حيله‌هاي رنگارنگ دشمنان كنار رفته است و امت اسلامي دسيسه‌هاي دشمنان را به يقين رسيده است، اجتماع بزرگ حج مي‌تواند پيوند مباركي بين امت اسلامي باشد.

امتي كه فراتر از شيعه و سني يا مذاهب مختلف و گذشته از تفكرات سياسي داراي دشمن واحدي است كه اصل تفكر اسلامي را هدف قرار داده است. يكي از مهمات فلسفه حج در بيان بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه، ايجاد تفاهم و تحكيم برادري ميان مسلمانان است كه در بيانات و پيام‌هاي مقام معظم رهبري نيز به نوع ديگري تجلي يافته است. حضور در كعبه به معناي قبول "توحيد - مركزي" و نفي همه شرك پرستي‌هاي ظاهري و باطني و پرهيز از بت‌هاي خود تراشيده است و چه خوب است كه بت بزرگ تفرقه كه دشمنان براي خيل عظيم مسلمانان تراشيده‌اند تا آسوده به غارت منابع انساني و سرمايه‌هاي مادي آنان مشغول شوند، در اجتماع معنادار حج شكسته شود و اين شكسته شدن بايد با آگاهي و همدلي عمومي مسلمانان در سراسر دنيا همراه باشد.
تعابير امام بزرگوار خميني كبير در اين زمينه، همواره ماندگار است كه مي‌گفت: "بت بزرگ بايد شكسته شود، هر چه باشد..." و چه بتي بدتر و خطرناك‌تر از طاغوت‌ها در طول تاريخ، مگر مستكبران زمان ما كه شمشيرها را براي نابودي وفاق مسلمانان از رو بسته‌اند، بت‌هاي بزرگي نيستند كه فرعون وار فرياد خدايي سر مي‌دهند و جهانيان را به طاعت و كرنش و پرستش خويش مي‌خوانند و با زر و زور و تزوير، خود را به آنان تحميل مي‌نمايند؟ چگونه بايد بر اين بت‌ها فايق آمد؟ جز با همبستگي و مشاركت عمومي مسلمانان و كنار نهادن اختلاف‌هاي كلامي و فقهي و تفرقه‌هاي ديگر ساخته؟ فجايع هر روزه در عراق براي كمتر كسي جاي ترديد باقي گذاشته است كه دشمن، اصل اسلام را هدف قرار داده است و حمايت ظاهري از چند كشور و جناح خاص سياسي نبايد گروه‌هاي مختلف را فريب دهد. اما در اين بين عدم تنبه سران برخي كشورها هنوز براي مسلمانان جهان عجيب است. غفلتي مرموز كه بايد به صورت ريشه‌اي به آن پرداخت. غفلتي كه به قيمت خون هزاران زن و كودك بي گناه در فلسطين و عراق و افغانستان و پاكستان تمام مي‌شود.

حج؛ مظهر عزت و عظمت امت اسلامي در انديشه امام خميني "ره" حج کانون معارف الهي، پيام آور طرح و تأسيس جامعه‌اي به دور از رذايل مادي و معنوي، تجلي و تکرار همه صحنه‌هاي عشق آفرين زندگي يک انسان و يک جامعه متکامل در دنياست. ايشان سفر حج را سفر به سوي خداي تبارک و تعالي دانسته که "براي نزديک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است، حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نيست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمي‌رسد؛ حج کانون معارف الهي است که از آن محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود و مناسک حج مناسک زندگي است و از آنجا که جامعه امت اسلامي از هر نژاد و مليتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد (ص) پيوند خورد و يکي گردد و يد واحده شود، حج تنظيم و تمرين و تشکل اين زندگي توحيدي است. نوشته حاضر به لحاظ اهميت سياسي اين فريضه الهي به رشته تحرير در آمده و در آن كوشيده شده به آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا(ص) و ائمه معصومين (ع) به عنوان مبناي ديدگاه امام خميني(ره) اشاره شود تا بر غناي آن افزوده گردد.

حج در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان، بلكه در سرنوشت بشر نقشي بسيار ارزنده دارد. نخستين خانه‏اي كه براي مردم بنا گرديده و مشعل هدايت انسان خوانده شده، كعبه است. "يك همچو مجلس‌هايي كه اسلام درست كرد مثل حج هيچ قدرتي نمي‏تواند درست كند؛ هيچ قدرتي، همه ممالك اسلامي و سران ممالك اسلامي جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايي ببرند نخواهند موفّق شد... اين اجتماعات، اجتماعات سياسي است. بايد در اين اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمين، گرفتاري‌هايي كه دارند، مسلمين از دست كي گرفتاري دارند و آن بايد چه بكند، دولتهايي كه با مسلمين چه مي‏كنند با او چه بكند كوشش كنند" و يا در جاي ديگر مي‏فرمايند: "در حج بايد بررسي از اوضاع مسلمين در هر سال بشود كه مسلمين در چه حال هستند. اين سفر حج براي اين مسائل بوده است، براي قيام ناس بوده است، براي اين بوده است كه مسلمين مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند"

حج عرصه نمايش و سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است و از اينجا است كه استمرار و قوام دين بر قيام كعبه پيوند مي‏خورد. امام صادق ع) مي‏فرمايد: "دين پيوسته برپا خواهد بود تا زماني كه كعبه پابرجاست". از اين رو دشمنان اسلام مي‏كوشند تا اجتماع با عظمت مسلمانان را در مراسم حج كم رنگ و آن را از محتواي عالي سياسي ـ اجتماعي خالي كنند و آثار مهم و نقش عظيم آن را در عزّت بخشيدن به امت و استحكام دين الهي بي‌ثمر سازند. قرآن كريم در دعوت مردم به حج، فلسفه آن را چنين بيان مي‏دارد: ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات علي ما رزقهم... يعني حج گزاران از هر نقطه عالم بيايند تا بر منافع خودشان گواه باشند و در روزهاي معيني ياد خدا بكنند. پس فلسفه حج اين است كه حاجيان در اين كنگره عظيم شركت كنند و بر منافع خود شاهد باشند. درباره اين آيات نكاتي قابل ذکر است:   1) طبق اين آيه حج عملي چند بعدي است: عبادي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي و... تنها يك عمل عبادي صرف نيست.
2) شهادت بر منافع در اين آيه كريمه نه تنها در مقابل ياد خدا آمده، بلكه مقدم ذكر شده است و از اين تقديم به نظر مي‏آيد كه بُعد غير عبادي حج بيش از بعد عبادي آن مورد توجه قرار گرفته و اهميت دارد و اين در حالي است كه بعد عبادي حج در مقابل اعمال ديگر عبادي عظمت بسيار بزرگ دارد. چنانکه حضرت امام (ره) در اين مورد مي‏فرمايد: "فريضه حج در ميان فرايض از ويژگي خاص برخوردار است و شايد جنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه‏هاي ديگرش غلبه داشته باشد با آنكه جنبه عبادي‌اش نيز ويژگي خاص دارد" "بايد بدانند که حـــج ابـراهـيمي، محمدي (ص) سال هاست غريب و مهجور است، هم از جهات "معنوي و عرفاني" و هم از جهات "سياسي و اجتماعي". و حجاج عزيز تمامي کشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند، اسرار عرفاني و معنويش به عهده عرفاي غير محجوب. و ما اينک با بعد سياسي و اجتماعي آن سر و کار داريم که بايد گفت فرسنگها از آن دوريم. ما مأمور به جبران مافات هستيم. اين کنگره سراپا سياست که به دعـوت ابــراهيم و محمد (ص)برپا مي‌شود و از هر گوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع مي‌کنند، براي منافع ناس است و قيام به قسط است و در ادامه بت شکني‌هاي ابراهيم و محمد است و طاغوت شکني‌ها و فرعون زدودن‌هاي موسي است، و کدام بت به پايه شيطان بزرگ و بتها و طاغوتهاي جهانخوار مي‌رسد که همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستايش خويش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خداي تعالي را بنده فرمانبردار خويش دانند

بخشي از اسرار عرفاني حج در انديشه امام خميني(ره)
سفر حج... سفر تحصيل دنيا نيست سفر الي الله است. شما داريد به طرف خانه خدا مي رويد. تمام اموري كه داريد انجام مي دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از اينجا كه شروع مي شود «وفد» الي الله است، سفر به سوي خداي تبارك و تعالي است. بايد همانطوري كه مسافرين الي الله مثل انبيا(ع) و بزرگان از دين ما مسافرتشان الي الله در تمام زمان حياتشان بوده است و يك قدم تخلف نمي كردند از آن چيزي كه برنامه وصول الي الله بوده است، شما هم الان «وفود» الي الله داريد مي رويد. شما در آنجا كه مي رويد، در ميقات كه مي رويد لبيك به خدا مي گوييد، يعني تو دعوت كردي و ما اجابت. مبادا يك عملي انجام بدهيد كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد كه خير، شما را من قبول ندارم براي اينكه شما اسلامي نيستيد... اين سفرالهي را شما مي رويد رجم شيطان مي كنيد. اگر چنانچه خداي نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم مي كنيد. شما بايد رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان باشد. (صحيفه نور/ 9/237)
ضرورت نفي شريك در همه مراتب
لبيك هاي مكرر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع جواب مي دهند. مسئله، مسئله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويي گوينده از خود دراين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن، سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد كه اهل الله مي دانند نه شريك در الوهيت فقط، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم درنظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل الحمد لك و النعمه لك و حمد را اختصاص مي دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را، و نفي شريك مي كند، و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست

بدون شريك و در هر موقف و مشعري و وقوف و حركتي و سكون و عملي، اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن، شرك به معناي اعم است كه همه ما كور دلان به آن مبتلا هستيم... لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از «خود» كه منشأ بزرگ شرك است به سوي او(جل و علي) هجرت نماييد و اميد است براي جويندگان، آن مدتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي الله است دريافت نمايند و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد نمي توانيد جهاد في سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد. (همان /91/ 24-44)

امام خمینی : حج؛ فرياد توحيد و مبارزه با طاغوت

معنويت يعني توجه به باطن و اصل يک امر و اين مهم در مکتب امام يک شاخصه اصولي و اساسي است. امام فريادگر معنويتي بود که نه تنها ايران را بلکه تمام مسلمين و حتي همه مستضعفين عالم را به سعادت برساند. اما در سخنان خويش همواره انسانها را به فطرت توحيدي خويش رهنمون مي‌ساختند و راه سعادت را توجه به معنويات مي‌دانستند. يکي از مواردي که به خوبي مي‌توان اين مهم را در سخنان امام پيدا کرد، پيامهاي ايشان به مراسم حج است. امام با احياي مراسم برائت از مشرکين معناي تازه‌اي به حج بخشيدند و اجتماع عظيم حجاج را از انفعالي مرگ بار خارج نمودند. ايشان در پيامی به حجاج مرقوم داشتند: "(اسلام) دين فطرت و رهايي‏بخش از قيد و بندهاي طبيعت و وسواس شياطين جنّ و انس در نهان و ظاهر است و دينِ سياستِ مُدُن و راهنماي صراط مستقيمِ لا شرقيه و لا غَربيه است. ديني است كه عباداتش توأم با سياست، و سياستش عبادت است. اكنون كه مسلمين كشورهاي مختلف جهان به سوي كعبه آمال و حج بيت اللَّه رو آورده ...

مسلمانان مبعوث از قِبَل خداوند تعالي بايد علاوه بر محتواي عبادي، از محتواي سياسي و اجتماعي آن بهره‏مند شوند، و به صِرْف صورت قناعت نكنند. همه كس مي‏داند كه برپا نمودن چنين كنگره عظيمي براي هيچ مقامي و هيچ دولتي امكان پذير نيست. و اين امر خداوند متعال است كه اين گردهمايي بزرگ را فراهم آورده، مع الأسف مسلمين در طول تاريخ نتوانستند از اين نيروي آسماني و كنگره اسلامي استفاده شاياني به نفع اسلام‏ و مسلمين بنمايند". به صراحت اشاره معنويت و باطن حج و نيز خروج حاجيان از سکون و انفعال در کلام امام ديده مي‌شود.

همچنين مسلمين را اين گونه به جنبه‌هاي معنوي و متعالي حج توصيه مي‌کنند: "اين پدرِ توحيد و بت شكنِ جهان (حضرت ابراهيم) به ما و همه انسانها آموخت كه قرباني در راه خدا، پيش از آنكه جنبه توحيدي و عبادي داشته باشد، جنبه‏هاي سياسي و ارزشهاي اجتماعي دارد. به ما و همه آموخت كه عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد. خود و عزيزان خود را فدا كنيد، و دين خدا را و عدل الهي را برپا نماييد، اين بت‏شكن و فرزند عزيزش، بت‏شكن ديگر، سيد انبيا، محمد مصطفي- صلي اللَّه عليه و آله و سلم- به بشريت آموختند كه بتها هر چه هست بايد شكسته شود؛ و كعبه، كه امّ القُري است، و آنچه از آن بسط پيدا كرده تا آخرين نقطه زمين، تا آخرين روز جهان، بايد از لوث بتها تطهيرشود، بت هر چه باشد، چه هياكل، چه خورشيد، چه ماه، و چه حيوان، و انسان. و چه بتي بدتر و خطرناكتر از طاغوتهاي در طول تاريخ از زمان آدم صفي اللَّه، تا ابراهيم خليل اللَّه، تا محمد حبيب اللَّه- صلي اللَّه عليهم و آلهم اجمعين- تا آخر الزمان كه بت‏شكن آخر از كعبه نداي توحيد سر دهد.

مگر ابرقدرتهاي زمان ما بتهاي بزرگي نيستند كه جهانيان را به اطاعت و كرنش و پرستش خود مي‏خوانند، و با زور و زر و تزوير خود را به آنان تحميل مي‏نمايند؟ كعبه معظّمه يكتا مركز شكستن اين بتهاست. ابراهيم خليل، در اول زمان، و حبيب خدا و فرزند عزيزش مهدي موعود- روحي فداه- در آخر زمان، از كعبه نداي توحيد سردادند و مي‏دهند". حضرت امام مبارزه با استکبار را امري مي‌داند که با توحيد به هم تنيده هستند و به مسلمين اين نکته را گوشزد مي‌کند که نمي‌توان در کنار خانه خدا و مرکز توحيد بود، ولي در مورد زورگويان عالم بي‌تفاوت ماند که اين امر منقصتي در توحيد و نيز در مراسم حج است. حضرت امام اصل بناي کعبه را براي توحيد و ظلم ستيزي مي‌داند و با اشاره به آيات قرآن  به حجاج مي‌فرمايد: "بيت اللَّه الحرام، اول بيتي است كه براي "ناس" بنا شده. بيت همگاني است. هيچ شخصيتي و هيچ رژيمي و هيچ طايفه‏اي حق تقدم در آن را ندارد. اهل باديه و صحرانشينان و خانه به دوشان با عاكفان كعبه و شهرنشينان و دولتمردان در آن يكسانند. اين بيت معظم براي ناس بنا شده، و براي قيام ناس و نهضت همگاني، و براي منافع مردمي. و چه نفعي بالاتر و والاتر از آنكه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر كشورهاي مظلوم كوتاه شود، و مخازن عظيم كشورها براي مردم خود آن كشورها باشد. بيتي كه براي قيام تأسيس شده است، آن هم قيام ناس و للناس، پس بايد براي همين مقصد بزرگ در آن اجتماع نمود، و منافع ناس را در همين مواقف شريف تأمين نمود، و رمي شياطين بزرگ و كوچك را در همين مواقف انجام داد".

و يا با صراحت بيشتر عنوان مي دارند: " مسلماً روح و پيام حج چيز ديگري غير از اين نخواهد بود كه مسلمانان، هم دستور العمل جهاد با نفس را بگيرند و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را". به هر حال اعلان برائت در حج، تجديد ميثاق مبارزه و تمرين تشكل مجاهدان براي ادامه نبرد با كفر و شرك و بت‏پرستها است و به شعار هم خلاصه نمي‏شود كه سرآغاز علني ساختن منشور مبارزه و سازماندهي جنود خداي تعالي در برابر جنود ابليس و ابليس صفتان است و از اصول اوليه توحيد به شمار مي‏رود و اگر مسلمانان در خانه ناس و خانه خدا از دشمنان خدا اظهار برائت نكنند، پس در كجا مي‏توانند اظهار نمايند؟ و اگر حرم و كعبه و مسجد و محراب، سنگر و پشتيبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبيا نيست، پس مأمن و پناهگاه آنان در كجاست؟" امام در جاي جاي پيامهاي خود به حجاج به اين مطالب تاکيد کرده و تنها به اين امر اکتفا نمي کند بلکه از حجاج مي خواهد هر کدام حامل اين پيامهاي توحيدي براي ملتهاي کشور خود باشند.

حج؛ مظهر عزت و عظمت امت اسلامي در انديشه امام خميني "ره" حج کانون معارف الهي، پيام آور طرح و تأسيس جامعه‌اي به دور از رذايل مادي و معنوي، تجلي و تکرار همه صحنه‌هاي عشق آفرين زندگي يک انسان و يک جامعه متکامل در دنياست. ايشان سفر حج را سفر به سوي خداي تبارک و تعالي دانسته که "براي نزديک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است، حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نيست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمي‌رسد؛ حج کانون معارف الهي است که از آن محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود و مناسک حج مناسک زندگي است و از آنجا که جامعه امت اسلامي از هر نژاد و مليتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد (ص) پيوند خورد و يکي گردد و يد واحده شود، حج تنظيم و تمرين و تشکل اين زندگي توحيدي است. نوشته حاضر به لحاظ اهميت سياسي اين فريضه الهي به رشته تحرير در آمده و در آن كوشيده شده به آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا(ص) و ائمه معصومين (ع) به عنوان مبناي ديدگاه امام خميني(ره) اشاره شود تا بر غناي آن افزوده گردد. در گام اول به بررسي بعد سياسي و اجتماعي حج که يکي از ويژگيهاي حج ابراهيمي و چه بسا از منظر امام بر ابعاد ديگر نيز غلبه داشته، مي‌پردازيم.

حج در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان، بلكه در سرنوشت بشر نقشي بسيار ارزنده دارد. نخستين خانه‏اي كه براي مردم بنا گرديده و مشعل هدايت انسان خوانده شده، كعبه است. امام خميني (ره) با توجه به اين مسئله مي‏فرمايد: "يك همچو مجلس‌هايي كه اسلام درست كرد مثل حج هيچ قدرتي نمي‏تواند درست كند؛ هيچ قدرتي، همه ممالك اسلامي و سران ممالك اسلامي جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايي ببرند نخواهند موفّق شد... اين اجتماعات، اجتماعات سياسي است. بايد در اين اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمين، گرفتاري‌هايي كه دارند، مسلمين از دست كي گرفتاري دارند و آن بايد چه بكند، دولتهايي كه با مسلمين چه مي‏كنند با او چه بكند كوشش كنند" و يا در جاي ديگر مي‏فرمايند: "در حج بايد بررسي از اوضاع مسلمين در هر سال بشود كه مسلمين در چه حال هستند. اين سفر حج براي اين مسائل بوده است، براي قيام ناس بوده است، براي اين بوده است كه مسلمين مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند"

حج عرصه نمايش و سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است و از اينجا است كه استمرار و قوام دين بر قيام كعبه پيوند مي‏خورد. امام صادق ع): "دين پيوسته برپا خواهد بود تا زماني كه كعبه پابرجاست". از اين رو دشمنان اسلام مي‏كوشند تا اجتماع با عظمت مسلمانان را در مراسم حج كم رنگ و آن را از محتواي عالي سياسي ـ اجتماعي خالي كنند و آثار مهم و نقش عظيم آن را در عزّت بخشيدن به امت و استحكام دين الهي بي‌ثمر سازند. قرآن كريم در دعوت مردم به حج، فلسفه آن را چنين بيان مي‏دارد: ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات علي ما رزقهم... يعني حج گزاران از هر نقطه عالم بيايند تا بر منافع خودشان گواه باشند و در روزهاي معيني ياد خدا بكنند. پس فلسفه حج اين است كه حاجيان در اين كنگره عظيم شركت كنند و بر منافع خود شاهد باشند. درباره اين آيات نكاتي قابل ذکر است: 1) طبق اين آيه حج عملي چند بعدي است: عبادي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي و... تنها يك عمل عبادي صرف نيست.
2) شهادت بر منافع در اين آيه كريمه نه تنها در مقابل ياد خدا آمده، بلكه مقدم ذكر شده است و از اين تقديم به نظر مي‏آيد كه بُعد غير عبادي حج بيش از بعد عبادي آن مورد توجه قرار گرفته و اهميت دارد و اين در حالي است كه بعد عبادي حج در مقابل اعمال ديگر عبادي عظمت بسيار بزرگ دارد. چنانکه حضرت امام (ره) در اين مورد مي‏فرمايد: "فريضه حج در ميان فرايض از ويژگي خاص برخوردار است و شايد جنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه‏هاي ديگرش غلبه داشته باشد با آنكه جنبه عبادي‌اش نيز ويژگي خاص دارد" "بايد بدانند که حـــج ابـراهـيمي، محمدي (ص) سال هاست غريب و مهجور است، هم از جهات "معنوي و عرفاني" و هم از جهات "سياسي و اجتماعي". و حجاج عزيز تمامي کشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند، اسرار عرفاني و معنويش به عهده عرفاي غير محجوب. و ما اينک با بعد سياسي و اجتماعي آن سر و کار داريم که بايد گفت فرسنگها از آن دوريم. ما مأمور به جبران مافات هستيم. اين کنگره سراپا سياست که به دعـوت ابــراهيم و محمد (ص)برپا مي‌شود و از هر گوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع مي‌کنند، براي منافع ناس است و قيام به قسط است و در ادامه بت شکني‌هاي ابراهيم و محمد است و طاغوت شکني‌ها و فرعون زدودن‌هاي موسي است، و کدام بت به پايه شيطان بزرگ و بتها و طاغوتهاي جهانخوار مي‌رسد که همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستايش خويش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خداي تعالي را بنده فرمانبردار خويش دانند

ميقات عشق
درياي مواج انسانهاي از خود رسته و به خدا پيوسته ، خاضعانه بر گرد بيت الله الحرام به چرخش در مي آيند و چشمها را خيره مي كنند و تو ، كه همچون ديگران بر گرد اين بناي مبارك در گردشي ، هنگامي به خويش مي آيي كه همچون قطره اي درميان امواج طوفانزاي انسانهايي كه هر يك به شكلي او را مي خوانند و به نحوي او را مي جويند ، سرگرداني . به خويش مي نگري و احساس مي كني كه هرگز تا به اين حد چنين سبك و آرام نبوده اي ؛ سيلي سركش و آشنا وجودت را پر مي كند . احساس مي كني در بيكران آبي آسمان كه بر بيت الله الحرام سايه افكنده است به پرواز در آمده اي و تا بارگاه عظيم ربوبي اش پيش رفته اي . سرگشته و درمانده سر بر آستانش مي گذاري و در آغوش گرم و مهربانش پناه مي گيري ؛ از او مي خواهي كه ديگر ترا به خودت وانگذارد . از او مي خواهي حال كه ترا با عشق راستين و با عظمت خويش آشنا نموده است ، پايمردي و استقامتي عطايت فرمايد تا همچنان ثابت قدم بماني . از او مي خواهي تا بينشي نصيبت نمايد كه فلاح و رستگاري را از لغزش ها و گمراهي ها بازشناسي .
به دامانش مي آويزي و ملتمسانه از او مي خواهي كه مشكلات مسلمانان را حل كند و دلهاي پاك و صبورشان را به هم نزديك تر سازد . از او مي خواهي كه دستهاي ناپاك ناجوانمرداني را كه هر يك به نحوي امور مسلمانان را دچار نابساماني ساخته و بين ايشان تفرقه مي اندازند ، قطع گرداند . فريادهاي تكبير كه عاجزانه فاصله حنجره تا لب هايت را طي ميكند و جريان متناوب اشك هاي گرم و بي امان كه سيماي شرمسارت را شستشو مي دهد ، ترا به خود مي آورد و ديگر بار همچون قطره اي دستخوش امواج طوفاني خويش را برگرد خانه معبود ، در طواف مي يابي .
با وجود آن همه هياهو و فرياد كه پيرامونت را فرا گرفته است ، سكوتي دلنشين ترا به خويش مي خواند . گوشهايت را تيز مي كني . اين صداي بال فرشتگان است كه با زمزمه هاي عارفانه حجاج بيت الله در هم آميخته و فضايي سرشار از معنويت و عرفان را بوجود آورده است و تو اينك سبكبار و رها از تعلقات دنيوي ، انديشمندانه به اطرافت مي نگري . برادران سياه پوستت را مي بيني كه مرواريد درخشان اشك بر چهره شفافشان مي غلطد و فرياد تكبير و تهليل شان غمي ديرپا را در چشمهاي منتظر شان به تصوير مي كشد . به هر طرف كه مي نگري برادر و خواهري مسلمان ترا به خويش مي خواند .

تو تنها نيستي ؛ مسلماني هستي در ميان صدها هزار مسلمان ديگر : سياه ، سفيد ، سرخ ، زرد ، شيعه ، سني ، آفريقايي ، اروپايي ، آمريكاي لاتين و .... و تو با روحي كه در جاري نور حق شستشو شده است ، جاي پاي قرن ها استبداد ، خشونت و نامردمي را بر جاي جاي اندام استوارشان مي بيني ؛ دستي پر از تمنا از درون به سويشان مي گشايي و با فرياد از عمق وجودت آن ها را ميخواني . و اگر اين فرياد پرتوان از حنجره هر مسلماني كه آستانبوس بيت الله الحرام است بيرون آيد ، به زودي طنين كوبنده آن از ديوارها و فضاي ملكوتي كعبه خارج شده و دنياي استكبار را به لرزه خواهد انداخت . آري »مناسك حج بانگ بيدار باش دنياي اسلام است » ؛ تا مسلمانان عالم به دور از هرگونه گروه و تشكل از پيش سازمان يافته يك دل و يك جهت در خاستگاه وحي الهي ، آرمانهاي مقدس خويش را جامه عمل پوشند و در جهت رفع مشكلات و مسائل دنياي اسلام ؛ چاره انديشي كنند . حج ، اين كنگره عظيم سياسي عبادي مسلمانان جهان ، حضور انسانيت در صحنه عشق و پرستش و فرياد مظلوميت انسان در ژرفناي ظلمتها و ظلمهاي تاريخ است .

  حج اکبر در روايات

رسول الله ص : مَن أحيَا اللَّيالِيَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَيلَةَ التَّروِيَةِ، ولَيلَةَ عَرَفَةَ، ولَيلَةَ النَّحرِ ، ولَيلَةَ الفِطرِ. پيامبر خدا ص: هر کس اين چهار شب را شب زنده داري کند، بهشت براي او واجب است: شب ترويه، شب عرفه، شب عيد قربان و شب عيد فطر. کتاب «حج و عمره در قرآن و حديث»، صفحه 343

إمام باقر عليه السلام: رسول خدا ص چون از مزدلفه آمد، روز عيد قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منا آمد و اين از سنت است. کتاب«حج و عمره در قرآن و حديث»، صفحه 355

معاوية بن عمار مي گويد از امام صادق عليه السلام در باره «روز حج اکبر» پرسيدم. فرمود: روز عيد قربان است و حج اصغر، عمره است.

امام علي ع: شنيدم رسول خدا ص روز عيد قربان، خطبه مي خواند ومي فرمود: امروز، روز «ثجّ» و«عجّ» است. ثجّ، خون قرباني هاست که مي ريزيد. پس نيت هرکس صادق باشد، اولين قطره خونِ قرباني او کفاره همه گناهان اوست. و«عجّ»، دعاست. پس به درگاه خداوند دعا کنيد، قسم به آن که جان محمّد ص در دست اوست، از اينجا هيچ کس برنمي گردد، مگر آمرزيده شود، جز کسي که گناه کبيره انجام داده و بر آن اصرار ورزد ودر دل خود، تصميم بر ترک آن ندارد. کتاب «حج و عمره در قرآن و حديث»، صفحه 361

الإمام عليّ (ع) خطب يوم الأضحي، فکبّر و قال الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلاّ الله و الله أکبر، الله أکبر، و لله الحمد، الله أکبر علي ما هدانا، و له الشکر خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدايي جز خداي يگانه نيست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه که ما را هدايت کرد و شکر براي اوست، به خاطر آنچه که ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براي آنچه که از چارپايان اهلي به ما روزي کرد. کتاب «موسوعه امام علي  فارسي جلد9»، صفحه 355

الإمام زين العابدين ع مِن دُعائِهِ يَومَ الأَضحي ويَومَ الجُمُعَةِ ـ : اللّهُمَّ هذا يَومٌ مُبارَکٌ مَيمونٌ، وَالمُسلِمونَ فيهِ مُجتَمِعونَ في أقطارِ أرضِکَ، يَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ، وأنتَ النّاظِرُ في حَوائِجِهِم. امام زين العابدين ع در ضمن دعايش در روز عيد قربان و روز جمعه،فرمود: پروردگارا! اين روز، روزي با برکت و خجسته است و مسلمانان در اين روز، از اطراف زمين تو گرد آمده اند. خواهنده، جوينده، اميدوار و بيمناک، همه حاضرند و تو، به نيازهايشان مي نگري. کتاب «خير و برکت از نگاه قرآن و حديث»، صفحه 519

تهذيب الأحکام عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق ع : «مَن زارَ قَبرَ الحُسَينِ ع لَيلَةً مِن ثَلاثٍ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ» . قُلتُ : أيُّ اللَّيالي ـ جُعِلتُ فِداکَ! ـ؟ قالَ : «لَيلَةُ الفِطرِ، ولَيلَةُ الأَضحي، ولَيلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ» . تهذيب الأحکام ـ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج، از امام صادق ـ نقل مي کند: «هر کس يک شب از سه شب، قبر حسين عليه السلام را زيارت کند، خداوند، گناهان گذشته و آينده او را مي آمرزد». گفتم: فدايت شوم، کدام شب ها؟ فرمود: شب عيد فطر، شب عيد قربان و شب نيمه شعبان. کتاب مراقبات ماه رمضان صفحه 463

رسول الله ص : مَن قامَ لَيلَتَيِ العيدَينِ مُحتَسِبا للّه ِ، لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ. پيامبر خدا ص: هر کس دو شب عيد [ فطر و قربان] را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد، در آن روز که دل ها مي ميرند، دل او نمي ميرد. کتاب «مراقبات ماه رمضان»، صفحه 465

امام باقر ع : روز عيد فطر و عيد قربان و روز جمعه، چون آماده بيرون رفتن شدي، اين دعا را بخوان: «... اي سرور من! باريابي و آمادگي و تهيه ساز و برگ و آماده شدن من، به درگاه توست و به اميد بخشش و جايزه ها و احسان هاي تو. پس امروز نااميدم مکن! اي آن که هيچ نيازمندي از درگاهش محروم نمي شود و هيچ برخورداري، از او نمي کاهد! من امروز کار شايسته اي به درگاهت نياورده ام و به شفاعت آفريده اي هم اميد نبسته ام؛ ليکن با اعتراف به ستم و بدي، به درگاهت آمده ام. نه دليلي دارم و نه عذري.

پروردگارا! از تو مي خواهم که خواسته ام را بدهي و مرا با درخواستي برآورده برگرداني و مرا نااميد و بي بهره برنگرداني! اي بزرگ، اي بزرگ، اي بزرگ! براي خواسته بزرگ به تو اميدوارم. اي بزرگ! از تو مي خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشايي. معبودي جز تو نيست.

خداوندا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و نيکي امروز را که شرافت و عظمتش بخشيده اي، روزيم کن و در اين روز، مرا از همه گناهان و لغزش هايم بشوي و از احسان خود بر من بيفزاي! همانا تويي بسيار بخشنده». کتاب «مراقبات ماه رمضان»، صفحه 481

امام صادق ع: يک روز عيد فطر يا عيد قربان، به پيامبر خدا گفتند: خوب بود در مسجد خود نماز مي خواندي. فرمود: «دوست دارم که به طرف آفاق آسمان بيرون آيم»

روايت شده است که علي ع روز عيد بيرون آمد. پيوسته تکبير گفت تا آنکه به محل برگزاري نماز در بيرون شهر [کوفه] رسيد. کتاب «مراقبات ماه رمضان»، صفحه 485

پيامبر خدا ص: خداوند متعال در روز عيد فطر و عيد قربان، به زمين با عنايت مي نگرد. پس، از خانه ها بيرون آييد تا رحمت به شما برسد.

خيزش امواج معرفت از درياي دعاي عرفه

در دعاي عرفه مفاهيم و ارزشهاي قرآني و تعاليم آسماني موج مي زند و انسان را هدايت و راهبري مي كند. اين دعا بيانگر راز و نياز عاشقانه سرور آزادگان عالم با محبوب و معبود يكتاست و متضمن گوهرهاي ارزشمندي است كه به آدمي روح حيات مي بخشد و محورهاي زيادي در آن مطرح مي شود منجمله:

1- حمد و ثناي الهي 2- ذكر اسماء و صفات خدا 3- قضا و قدر الهي 4- بخشش الهي 5- آفرينش و فطرت 6- خلقت، حكمت و امانتداري 7- شناخت نسبت به نعمتهاي الهي و برترين آن قرآن و رحمت خدا نسبت به بندگانش چه عام و چه خاص، يعني رحمان و رحيم بودن. خلاصه اينكه اين دعاي با عظمت در توحيد، كم نظير است و بلكه بي نظير، كه از سرور شهيدان عالم حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام صادر شده و تاكنون شرح هايي بر آن نوشته شده است كه بسيار ارزنده است.

قسمت آخر دعاي عرفه . الهي اناالفقير في غناي، فكيف لما اكون فقير في فقري‏"خدايا با توانگري نيازمند توام، با درويشي چون نباشم."‏ فقر يعني نياز و احتياج و ما معمولا فقر مادي و طبيعي و عرضي را مطرح مي كنيم. (طبيعت گراييم نه فطرت گرا). فقير پولم، ميشود فقر مادي، فقير علمم و دنبال عالم،‌ مي شود فقر علمي فقير محبت و عاطفه هستم، بي مهري ديده و آرزده خاطر شده ام و هر چيز ديگري مي شود فقر عرضي نه فقر ذاتي. حال آن ذات چيست؟ من كه احتياج به پول، علم، محبت و... دارم آن من مي شود موضوع مورد نظر ما، اين من منهاي افاضه و عنايت او چيست؟ هيچ نيست.‏

پس وجود ما از ماست يا از خداست؟ اگر خدا نازي كند فروريزند قالب ها و لذا وقتي جوانم، سرحالم، شور جواني دارم، تلاش دارم، قدرت دارم، در اين حال كه ظاهرا غني هستم فقيرم. وقتي كه اين منابع را از دست مي دهم و فقير مي شوم چه! و مي شود فرمايش پيامبر صلي الله عليه وآله؛ الفقر فخري، افتخار مي كنم كه فقيرم.‏

‏"الهي انا الجاهل في علمي، فكيف لااكون جهو لا في جهلي- خدايا با دانائي نزد تو جاهلم، با ناداني چسان خودر ا جاهل نخوانم." توجه كنيم كه اين را امام حسين عليه السلام مي فرمايد:. حجت خداست كه مي گويد. اي واي بر من كه ادعاي علم مي كنم، مثال: ‌كسي كه فيزيك مي داند، خود را در علم فيزيك بسيار جاهل مي داند. (و يا هر علم ديگري) ولي من كه فيز يك نمي دانم خود را جاهل در فيزيك نمي دانم چون چيزي بلد نيستم، اصلا نمي دانم فيزيك چيست؟ لذا جهل من مي شود جهل مركب چون نمي دانم فيز يك چيست سئوالي ندارم، مجهولي ندرام ولي كسي كه متخصص است مي گويد مجهولات بسياري وجود دارد. اگر علم داريم ذاتي است عرضي نيست. و امام مي فرمايد: آنجائي كه نمي دانم خيلي نادانم - فكيف لا اكون جهولا في جهلي... در چند فراز بعد مي فرمايد:‌الهي ترددي في الاثار يوجب بعد المزار- اي خداي من كاوش در آثار، مرا از ديدار باز مي دارد.‏

عده اي از وجود آثار پي به موثر مي بردندو امام بالاتر مي رود و مي فرمايد: تردد در آثار فاصله من و تو را (زيارت تورا) دورتر مي كند. (باعث دوري ديدار مي شود) - يوجب بعد المزار. مي خواهم مستقيم به تو ربط داشته باشم، در واقع كه از آثار پي به موثر بردن را نفي نمي كند بلكه مرتبه اي بالاتر را مي بيند و دعا مي كند. فاجمعني عليك بخدمه توصلني اليك، كيف يستدل عليك بما هو في وجود مفتقر اليك - پس خدمتي فرماي كه مرا به تو رساند. چگونه به چيزي را ه جويم كه در هستي خود نيازمند توست و اين اشاره به آياتي از قرآن دارد همچون: آيه 5 از سوره فصلت. سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه علي كل شئي شهيد به زودي آيات قدرت خود را در اطراف (جهان) و در جانشان به آنها بنماييم، تا برايشان روشن گردد كه او حق است. آيا كافي نيست كه پروردگار تو به همه چيز شاهد است؟ و اين اشاره به برهان صديقين است كه از نظر كردن در اصل وجود پي به خدا توان برد و حاجت به تتبع در آثار نيست مگر براي مردم كوتاه نظر (از آيه الله ميرزا ابوالحسن شعراني رحمت الله عليه) در واقع امام در اين فراز از خدا مي خواهد كه بين من و خودت وسيله اي بنمايان كه مرا مستقيما به تو برساند نه چيزي كه در هستي خود نيازمند تواست.‏

پس مرا به تو چگونه استدلال شود توسط چيزي كه در اصل وجودش فقير به توست و خود نيازمند است. يعني اگر تو نبودي آن نبود و اين را امام مي فرمايد: ولي براي درجه پائين تر خوب است كه از آثار به وجود خدا رسيدولي در درجه بالاتر، امام چيز ديگري مي فرمايد: ايكون لغيرك من الظهور ماليس لك حتي يكون هوالمظهر لك - آيا ديگران آشكارترند از تو كه بايد از آنها بوجود تو پي برد؟ (آيا براي غير تو چيزي هست كه آن ظهور را داشته باشد كه تو نداشته باشي، لذا تو از همه ظاهرتري.) و قرآن در اين مورد مي فرمايد: ‌هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيء عليم - اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چيز داناست. (آيه 3 سوره حديد) اوج توحيد در سوره توحيد است. قل هوالله احد (هو ضمير است بايد به مرجع ضمير برگردد، مرجع ضمير قبل از ضمير ذكر مي شود). (در اينجا كجاست؟) در آيت الكرسي الله لااله الا هو الحي القيوم (هو بر مي گردد به الله.) در جايي مرجع ضمير مطرح است كه پنهان باشد، شما اشكارتر از او داريد؟ هويت ظهور مطلق اوست. (هوالظاهر) پس من به دنبال چه بگردم... حتي يكون هوالمظهر لك، متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك- كي نهان بودي تا به دليل راه تو پويند. مثلا در جايي كه سراسر نور است و روشن، نور به چه كار آيد. و او غايب نبوده كه نيازمند دليلي براي حضورش باشد.(دلايل توحيد براي پله اي كه امام هست مطرح نيست و لي در سطوح پائين تر نياز به دليل و اثبات است.) كه مولا علي عليه السلام مي فرمايد: خداي نديده را چگونه عبادت كنم و متي بعدت حتي تكون الاثارهي التي توصل اليك، و كي دور بودي كه نشانه هايت و صل من به تو باشد. عميت عين لاتراك عليها رقيبا، كور باد چشمي كه تو را بر فراز خويش نبيند، وقتي كسي كبرورزيد، خود را برتر ديد، خدا مي فرمايد: تو را رها مي كنم.‏

اصل هستي لطف است ولي چگونگي هستي هم نيازمند لطف خداست اما اگر كسي متكبر شود اين لطف چگونه از او قطع مي شود؟ در اين فراز امام حسين عليه السلام مي فرمايد: كور باد چشمي كه تو را بر فراز خويش نبيند. اين نديدن بر اثر تكبر است. كه خداوند در قرآن آنان را، هم معرفي مي فرمايد و هم راه نشان مي دهد كه در مقابل آنان (متكبران) چه كنيم؟ و تكبر يك خلق بد نفساني است كه، عقيده و عمل نيست، يك خلق است و عجب و كبر را مي دانيم كه از حالات بد نفساني است. و قرآن مي فرمايد: كبر است كه نمي گذارد ايمان بياورند لذا كبر بيماري خطرناكي است كه باعث مي شود شخص با وجود معجزات و وجود راه رشد، راه ضلالت را پيش گيرد و آيات را تكذيب كند و امام در دعايش اين خطر را مطرح مي كند.‏

كذلك يطبع الله علي كل قلب متكبر جبار- كساني كه در باره آيات خدا بي آنكه حجتي برايشان آمده باشد مجادله مي كنند كه مايه دشمني بزرگي در پيشگاه خدا و نزد مومنان است. (آيه 35 سوره غافر) خدا اين گونه بر دل هر متكبر زورگويي مهر مي زند. چه مي شود كه مجادله مي كنند؟ تكبر و غرور و منيت و خودبزرگ بيني كه باعث رشد نمي شود و لذا خدا مهر مي زند بر دلشان.

در زمان حضرت عيسي عليه السلام كسي با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم همراه ايشان از روي آب رد مي شدند همراه حضرت، فكر كرد كه فرق من با حضرت چيست؟... در آب فرو رفت و گفت يا عيسي دستم بگير و سئوال كرد چه شد؟ حضرت فرمود"غرور تو را گرفت." كسي چهار تا حديث حفظ مي كند، يك مدرك دانشگاهي مي گيرد، چند جا سخنراني مي كند، فكر چه خبر است، غرور او را مي گيرد. و نقطه مقابل تكبر، تواضع است. يكي از زياراتي كه بسيار اهميت دارد و سندش معتبر است زيارت امين الله است كه فرازي دارد كه به موضوع بحث ما مربوط مي شود: "پروردگارا همانا دلهاي فروتنان نسبت به تو شيفته است." مقام واسعه كه مقام بالايي است مربوط به قلوب مخبتين است، مخبت به چه كسي مي گويند: حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: "اللهم اني اسئلك اخباط المخبتين" اي خدا از تو درخواست مي كنم آن حالات فروتنانه و غير منيت را (مخبت، فروتن). كسي كه جايي وارد مي شود جهت احترام سرش پائين است و لذا مي فرمايد: چشمان به كعبه افتاده سجده كنيد. و كجاست كه خانه خدا نباشد لذا در همه جا مقابل او بايد حالت فروتنانه داشت.‏و اگر باور كنم كه منهاي او هيچم و هيچ، اين از بين رفتن غفلت است و ديگر براي كسي تكبر نمي كنم. و اين باور با ذكر واقعي به دست مي آيد و اگر متذكر واقعي باشيم مي دانيم كه هيچ چيز در اين عالم مال خود ما نيست و همه عنايت اوست و اگر او نخواهد چيزي نمي توانيم بگوئيم.

پس بياييم براي رسيدن به ذكر واقعي بعد از هر نماز (دو سه نوبت) هر نوبت 10 دقيقه (جمعا 30 دقيقه) تفكر كنيم كه در اين چند ساعت چه كرده ايم، چقدر گفته ايم "من" و چقدر سوز دل داشته ايم و تاسوز و تواضع نباشد درست نمي شود و اگر منيت بوده سر به سجده بگذاريم و استغفار كنيم و فكر كنيم كه خداي ناكرده غيبت و تهمت نسبت كسي انجام نداده باشيم و... و خداي ناكرده حس خود برتر بيني و ديگران را بد ديدن، خود را بهتر از ديگران ديدن نداشته باشيم كه اگر داشته باشيم تكبر ايجاد مي شود. و اگر روزي سه بار اين تفكر را داشته باشيم آرام آرام بر ايمان ملكه مي شود و هميشه كاري را انجام مي دهيم كه او مي خواهد. يعني تكليف انجام دادن.‏

بعد مي فرمايد: الهي امرت بالرجوع الي الاثارفا رجعني اليك بكسره الانوار و هدايه الاستبصار- خدايا مرا فرمودي در آثار قدرت تو نظر كنم، اكنون مرا با دلي تابناك به نور معرفت و بصيرتي راه يافته به اسرار خلوت، سوي خود بازگردان امام مي فرمايد: من آثار را مي خواهم چه كنم، من تو را مي خواهم. حتي ارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون الستر عن النظر اليها - تا چنانچه نخست سوي تو آمدم بارديگر هم سوي تو باز گردم با دروني از التفات به غير تو پاك. و لذا اينجاست كه فكر و ذكر ايجاد شده تبديل به اتحاد فكر و ذكر مي شود و ذكر لساني مي شود ذكر قلبي و ذكر قلبي يعني تمام وجود مي شود ياد و حضور خدا و كسي كه مَظهر الله است. مُظهر الله هم مي شود حالا هر كس به اندازه دركش (درك و فهم خود) و اين يك نگرش صحيح توحيدي است و اين توحيد است كه نجات مي دهد و اين توحيد است كه دژ محكم و حصار امن الهي است و توحيد بدون ولايت و ولايت بدون توحيد معنا ندارد كه مي فرمايد: به شرطها و شروطها و ان من شروطها و اين است كه امام در دعاي عرفه مي فرمايد: من آثار را مي خواهم چكنم، ‌من تو را مي خواهم. و جايي توحيد مي شود شرك: بايد خيلي مراقب بود. و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون (106 يوسف) در ادامه آيه 105 كه مي فرمايد: و چه بسيار نشانه ها در آسمان ها و زمين است كه بر آنها مي گذرد در حالي كه از آنها روي گردانند و توجه نمي كنند، مي فرمايد: ‌و بيشترشان به خدا ايمان نمي آورند جز اينكه همچنان مشركند. اكثر كساني كه ايمان به خدا آورده اند ايمان ندارند و مشركند. كسي از امام صادق ع در باره اين آيه سئوال كرد: چطور مي شود مومن باشند، و مشرك هم باشند؟ امام مي فرمايد: نمي بيني مي گويند اگر فلاني نبود هلاك مي شدم، اگر فلاني نبود، نابود مي شدم و چنين و چنان مي شدم، نمي بيني براي خدا شريك مي گيرند در ملكش. اگر بگويند اگر خدا مي خواست فلاني كمك مي كرد و اين درست است مانند آنجا كه قرآن مي فرمايد: يا ايهاالذين آمنو آمنو بالله و رسوله... اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خدا و رسول و... ايمان بياوريد،(136  نساء) پس اگر ذكر درمان درد است بايد درست گفته شود و درست مصرف گردد مثل دارو كه پزشك مي دهد بايد درست مصرف شود.‏