سایت جدید : تاریخی فرهنگی قرآنی
 
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
قرآن کریم که کتاب هدایت و معجزه جاوید و مشتمل بر عالی­ترین درجه فصاحت و بلاغت است، با به ­کارگیری اعجازآمیز تشبیه به‌عنوان یکی از ابزارهای ایجاد انگیزش، ابتهاج، خوف، تشویق، ترغیب، انذار و در راستای تشبیه معقول به محسوس و افزایش تأثیر خطابات قرآنی در جهت تربیت انسان در مسیر مقام خلیفه الهی از «تشبیه» استفاده کرده است.
اساساً هدف قرآن هدایت و رساندن انسان به کمال است و این مهم از طریق نیل آدمی به سوی تربیت و رهنمون کردنش به اوصاف والای اخلاقی محقق می شود.
در تمام سوره­ های قرآن و در تک تک آیات گران­ سنگش و در تمامی جملاتش پندهای عمیق تربیتی نهفته است و علاوه بر این نگرش، اهمیت قرآن به امور ادبی و قواعدی دیده می­شود که از آن جمله پرداختن به صنایع همچون تشبیه و ضرب­ المثل است و همین کار هنری یکی از جنبه‌های اعجاز لفظی و معنوی قرآن را تشکیل داده و اذهان ادبی و ذوق‌های سرشار هنری را به سوی جلوه‌های روز افزون جمال قرآن فراخوانده است و خود تا روز قیامت از جمله موارد تحدّی جاودانه قرآن خواهد بود.
نقش مثالهاى قرآنى در اثبات معارف الهى
مَثلهاى تعلیمى و تربیتى قرآن، در موضوعات مختلف عقیدتى، اخلاقى، تاریخى، سیاسى و اجتماعى
حدود ۱3۰ مَثَل ، مثال و ضرب المَثَل از مطالب تعلیمى و تربیتى قرآن مجید، در موضوعهاى مختلف، عقیدتى، اخلاقى، تاریخى،  سیاسى و اجتماعى ؛
در مثلهاى قرآن، نوعاً مسائل معنوى، عقلى و عقیدتى که غیر قابل دیدن با چشم سر است، به محسوسات و چیزهاى قابل رؤ یت تشبیه شده تا آن مطالب معنوى، در ذهن جایگزین و اطمینان بخش گردد. زیرا اُنس و اُلفت انسان بیشتر با محسوسات و اشیاى دیدنى است
و حقایق پیچیده عقلى از دسترس افکار تا اندازه اى دورتر مى باشد. علاوه بر این، مثال هماهنگ و منطبق با مقصود، نقش به سزایى در مجاب کردن و خاموش ساختن افراد لجوج دارد. بنابراین مثل در توضیح و تفهیم و اثبات حقایق و مغلوب کردن لجوجان نقش انکار ناپذیرى دارد.
بطور کلی مثال، براى تفهیم مطلب به مردم، نقش مؤثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک و عمومى مى‌کند، درجه اطمینان را بالا مى‌برد ولجوجان را خاموش مى‌سازد.
 سفره گسترده و غذاى آماده الهى 
رسول اکرم ص طى گفتارى، قرآن کریم را به طعام گسترده الهى تشبیه نموده و فرمودند: اِنَّ هذَا الْقُرانَ مَاْدُبَةُ اللّهِ فَتَعَلَّموا مِنْ مَاْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ؛ این قرآن غذاى آماده الهى است، لذا آنچه توان دارید، از خوان نعمت خداوند بهره جویید.
قرآن مجید طعام گسترده و سفره پر نعمت الهى است که هر کس به اندازه ظرفیت وجودى خودش، از این خوان پر برکت برخوردار مى گردد؛ دانشمندان ، فیلسوفان ، عارفان و افراد عامّى هر کدام به اندازه توان و پیمانه تفکّر و معرفت خویش از آن بهره مند مى گردند.

 در قرآن مثال‌هاى فراوانى آمده است از جمله :                                                                 مثال حقّ، به آب و باطل به کفِ روى آب. مثال حقّ به شجره‌ى طیّبه و باطل به شجره‌ى خبیثه. تشبیه اعمال کفّار به خاکسترى در برابر تندباد. ویا تشبیه کارهاى آنان، به سراب. تشبیه بت‌ها و طاغوت‌ها به خانه عنکبوت. مثال پشه و مگس و عجایب خلقت. آفرینش انسان . مثال از منظومه شمسی . تمثیل دانشمند بى‌عمل به الاغى که کتاب حمل مى‌کند. و تمثیل غیبت، به خوردن گوشت برادرى که مرده است و ....
هدف از تمثیل در زبان قرآن در آیاتی از قرآن، هدف از مثالهای قرآنی بیان شده است:                                                        1- تذکر (... وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُون... و خداوند براى مردم مثلها مى‌زند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)
2-  تفکر (...وَ تِلْک الْأَمْثَالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون‌  اینها مثالهایى است که براى مردم مى‌زنیم، شاید در آن بیندیشید
3-  ادراک....  وَ تِلْک الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُون‌  اینها مثالهایى است که ما براى مردم مى‌زنیم، و جز دانایان آن را درک نمى‌کنند.
از آیات یاد شده نتیجه گرفته می‌شود که سه مرحله را در تأثیرگذاری مثلها بر انسان می توان شناخت:اول؛ مرحله تذکر و یادآوری است که حقیقت پیام الهی در خاطر مرور میشود.دوم؛ مرحله اندیشه و تفکر است که به موضوع مثل و حکمت آن اندیشیده می‌شود.سوم؛ مرحله ادراک است که با تفکر، حقایق شناخته و درک می شود .در آیات فراوانی از قرآن کریم به آوردن مَثَل و تمثیل تصریح شده؛ مانند
  وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ (اسراء 89) وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَل (زمر 27)  کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ  (رعد 17)
با وجود مثال ، انکار حقایق
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‌ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (اسراء 89) و همانا در این قرآن، از هرگونه مثال براى مردم آوردیم، ولى بیشتر مردم سرباززده، و جز انکار کارى نکردند!                 یکى از بهترین شیوه‌هاى تعلیم و تربیت، ضرب‌المثل و بیان تمثیلى است. صَرَّفْنا لِلنَّاسِ‌ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‌
مردم متفاوتند ومثال‌هاى متنوّع، هر کدام مى‌تواند براى گروهى روشنگر باشد. صَرَّفْنا لِلنَّاسِ‌ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‌
دلیل انکار مردم، لجاجت آنان است، نه آنکه حجّت براى آنان نیامده است. فَأَبى‌ أَکْثَرُ النَّاسِ‌ ...
اکثریّت، نشانه‌ى حقّانیت نیست. فَأَبى‌ أَکْثَرُ النَّاسِ 
مثال برای هدایت
و همانا ما در این قرآن (براى هدایت مردم) از هر مثالى آوردیم، تا شاید متذکّر شوند. قرآنى عربى (و فصیح)، بى‏ هیچ کجى، شاید مردم پرهیزکار شوند.
۱. آنچه مهم است راهنمایى و تذکّر دادن ، خواه با استدلال باشد یا با مَثَل. ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ... من کلّ مثل۲- تأثیر مثال در عموم مردم، از استدلال بیش‏تر است. للناس۳- هر نوع مثالى که در رابطه با تذکّر به انسان و غفلت زدایى از اوست، در قرآن آمده است. کلّ مثل - یتذکّرون۴- انسان داراى فطرت پاک و باورهاى درونى است، ولى از آنها غافل مى‏ شود و غفلت زدایى، ضرورى است. «یتذکّرون۵ - تکرار کلمه‏ قرآن در دو آیه پى در پى، رمز آن است که قرآن کتابى خواندنى، پندآموز و نجات‏ بخش است.
  مَثَل های گوناگون قرآنی
وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ و به راستى در این قرآن براى مردم از هر گونه مثلى آوردیم و چون براى ایشان آیه‏اى بیاورى آنان که کفر ورزیده‏اند حتما خواهند گفت‏شما جز بر باطل نیستید. ﴿روم ۵۸ ﴾
1- قرآن، كتاب ارشاد و هدايت است و مثال، از بهترين شيوه‌هاى فهماندن حقايق، لذا خداوند براى زمينه‌هاى مختلف مثال آورده است. ضَرَبْنا ... مِنْ كُلِّ مَثَلٍ‌
2- مطالب قرآن، سبب اتمام حجّت است و كسى كه حقّ را بفهمد و حجّت بر او روشن شود، ديگر عذرش پذيرفته نيست. فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ‌ ... وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ‌ ...
3- كافران لجوج، هيچ گونه دليل و نشانه‌اى را نمى‌پذيرند. «بِآيَةٍ»
4- بايد اهداف و سخنان كفّار و دشمنان را پيش بينى كرد. «لَيَقُولَنَّ»
5- عناد و سرسختى كفّار، بايد براى ما درس باشد و در راه حقّ، مقاوم‌تر باشيم. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ»
6- انسانى كه در مدار كفر و لجاجت قرار گيرد، باطل را حقّ مى‌بيند و حقّ را باطل. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ»
7- كافران، چون استدلال ندارند، حقّ را تحقير مى‌كنند. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ»
8- كافران، نه تنها حقّ را نمى‌پذيرند، بلكه نسبت باطل هم به آن مى‌دهند. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ»
9- كافران نه تنها پيامبر اسلام، بلكه تمام انبيا يا تمام مومنان را بر باطل مى‌دانند.
 (با آنكه آورنده‌ى معجزه تنها شخص پيامبر اسلام است؛ امّا كفّار با بكار بردن جمع «انتم» گويا تمام انبيا و يا مؤمنان را باطل مى‌دانند.)

مَثَل های حشرات و حیوانات
1 . مَثَل پشه

إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ (بقره 26)  خداى را از اینکه به پشه‏اى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید پس کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى کسانى که به کفر گراییده‏اند مى‏گویند خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‏کند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏کند
وجه تشبیه : ظرفیت آفرینش را برای مومنان به خلقت پشه ی بی ارزش در نظر کافران تشبیه شده است
شاءن نزول : جمعى از مفسّران از ابن عباس / منافقین گفتند: خداوند برتر و بالاتر از این است که چنین مثالهایى بزند، و به این طریق در وحى بودن قرآن اظهار تردید کردند. هنگامى که در آیات قرآن، مثالهایى به ذباب مگس و عنکبوت نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده، زبان به اعتراض گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از عنکبوت و مگس مى گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.
خداوند مى خواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤ منان بیان کند، تفکّر در باره این موجود ظاهراً ضعیف که خدا آن را شبیه فیل آفریده است، انسان را متوجه عظمت آفریدگار مى سازد. براى اینکه خرطوم پشه همانند خرطوم فیل، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مى کند؛ این لوله ظریفترین سرنگهاى دنیاست و سوراخ درون آن فوق العاده باریک است .
اصولًا چرا خداوند از مثال زدن به پشه، شرم کند؟ مگر آفریدن پشه، شرم داشت که مثال زدن به آن نیز شرم داشته باشد؟ کوچکى پشه نباید مورد بهانه باشد . از امام صادق علیه السلام نقل شده است که به کوچکى پشه ننگرید که هرچه فیل دارد او هم دارد، به علاوه دو بال که فیل ندارد. (تفسیر مجمع‌البیان)
مثال زدن به پشه و یا آنچه بالای اوستعکسهایی از پشه که گرفته شده برپشت این پشه حشره ای قرار دارد که از پشه کوچکتر و از خون بدن پشه تغذیه می کند (بَعُوضَةً فَمَا ‏فَوْقَهَا).. (پشه و آنچه بربالای اوست)..قرآن کلام همان خدایی است که پیدا و پنهان را می داند و او همان کسی است که پشه را خلق کرده ‏و اسرار خلقت آن و عجائبش را می داند و نه تنها از نام بردن این حشره در کتابش ابایی ندارد ‏بلکه این حشره را مستحق و شایسته ی نام بردن می داند.‏از همین رو شگفتیهای خیره کننده ای را که پشه در خلقت خود مخفی دارد مستحق این است که برای ‏مدتها به آن پرداخته شود و این حشره خلقتی بسیار پیچیده دارد که دقت بکار رفته در خلقت آن ‏بر قدرت خالق آن شهادت می دهد .
حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعاً، عقلًا يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق، شرم و خجالت پسنديده نيست - حقايق والا و مهم را مى‌توان با زبان ساده ومثال بيان نمود - مؤمن كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است - مثال‌هاى قرآن، وسيله تربيت و رشد است
- مثال‌هاى قرآن، حقّ ودر مقام بيان حقايق است - انسانِ حقيقت‌جو، از هر نورى راه را مى‌يابد، ولى شخص بهانه‌گير و اشكال‌تراش، به هر چراغى خرده مى‌گيرد - كفر و لجاجت، عامل بهانه‌گيرى است  - فسق، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است - مثال‌هاى قرآن، وسيله هدايت يا ضلالت است. «يُضِلُّ بِهِ، يَهْدِي بِهِ» - خداوند، پيمان‌شكن را فاسق و فاسق را گمراه مى‌كند. «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»
                                                     2 - مَثَل عنکبوت

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿41﴾ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ  (عنکبوت 43)
داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده اند همچون عنکبوت است که [با آب دهان خود] خانه ‏اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏دانستند سست‏ترین خانه‏ ها همان خانه عنکبوت است () و این مثلها را براى مردم مى‏زنیم ولى جز دانشوران آنها را درنیابند
وجه تشبیه : رهبران غیر الهى، به خانه ی سست عنکبوت تشبیه شده است.
 در این جا معبودهاى باطل و اولیا و رهبران غیر الهى، به خانه عنکبوت تشبیه که سست ترین و بى پایه ترین خانه هاست، زیرا نه دیوار دارد و نه سقف و نه در و پیکر که بتواند صاحبش را از گرما و سرما و غیره حفظ کند و به اندازه اى سست است که با اندک بادى مى لرزد و تار و پودش در هم مى ریزد . بنابراین، وجه شباهت در این تشبیه سستى و بى اعتبارى است .
نکتهعلم امروزی ثابت کرده است که فقط عنکبوت ماده میتواند تار بتند، در حالی که عنکبوت مذکر(نر) از تارهای خود فقط برای جابجایی بین درختان و اماکن استفاده میکند و قادر به تنیدن تار نیست!عنکبوت مونث بعد از به دنیا آوردن فرزندان ،عنکبوت مذکر را میکشد و به خارج از منزل می اندازد.
بعد از اینکه فرزندان عنکبوت بزرگ شدند، مادر خود را میکشند و به خارج از خانه می اندازند!خانواده عجیبی ست، از بدترین خانواده ها به معنای واقعی ست.خداوند در قرآن کریم در این سوره اولین و آخرین آیات در مورد فتنه آمده و منظور سوره از ذکر داستان خانواده و تار عنکبوت این است که فتنه ها همچون تار عنکبوت پیچیده و گرفتار کننده هستند.
پیام ها
-1  استفاده از مثل، یکى از بهترین شیوه‌ها در تعلیم و تربیت است، مَثَلُ الَّذِینَ‌ ... و بهترین مثال‌ها، مثالى است که در همه‌ى زمان‌ها و مکان‌ها و براى همه‌ى اقشار مردم ملموس باشد.
-2  بناى شرک، مانند خانه‌ى عنکبوت سست و بى‌اساس است.
-3  عنکبوت، در اماکن متروکه خانه مى‌سازد؛ شرک نیز در روح‌هاى دور از خدا جا گرفته و تأثیر مى‌گذارد.
-4  خانه‌ى عنکبوت، تنها اسم خانه را دارد؛ غیر خدا نیز اسم‌هایى بیش نیستند.
-5  عنکبوت، در عالم خود خیال مى‌کند که خانه دارد و خانه‌اش در برابر حوادث مقاوم است؛ مشرک نیز به چنین توهّمى دچار است.
-6  ولایت الهى، بنیانى مرصوص و بنایى آهنین دارد، کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ امّا ولایت غیر خدا، بسیار سست است. أَوْهَنَ الْبُیُوتِ
 .7مشرکان از سر جهل و بى‌خبرى به سراغ غیر خدا مى‌روند. لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ .
3. مَثَل مگس

یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (حج 73) اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانى را که جز خدا مى‏خوانید هرگز [حتى] مگسى نمى‏آفرینند هر چند براى [آفریدن] آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمى‏توانند آن را بازپس گیرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند
 وجه تشبیه : ناتوانی مردم بت پرست را به خلقت مگس ساده تشبیه کرده است.
خداوند متعال در این مثل، شدّت ضعف و ناتوانى بتان و بت پرستان را ترسیم نموده، مى فرماید: این بتهایى که شما آنها را معبود خود قرار داده اید و آنها را حاکم بر سرنوشت خویش و حلاّل مشکلات خود مى دانید، هرگز نمى تواند موجود ضعیفى همچون مگس بیافرینند، هرچند بتها و همه معبودهاى بى جان و جاندار همچون فرعونها و نمرودها و حتى همه دانشمندان و متفکّران و مخترعان دست به دست هم بدهند، قادر بر آفرینش مگسى نیستند، نه تنها توان این کار را ندارند، بلکه اگر مگسى چیزى از آنها برباید، نمى توانند آنرا باز پس ‍ گیرند. نحوه خطاب باید با مخاطبان تناسب داشته باشد (یا أَیُّهَا النَّاسُ‌- تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مشرکان در مرحله‌اى نیستند که به‌آنان بهتر از یا أَیُّهَا النَّاسُ گفته شود . - در ارشاد و تبلیغ، ابتدا مردم را براى شنیدن آماده کنیم، سپس سخن بگوییم. ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ - در مثال‌هاى قرآنى، دقّت و توجّه کنیم. فَاسْتَمِعُوا لَهُ - اگر انسان‌ها، همه‌ى توان خود را هم به کار گیرند، نمى‌توانند موجود زنده‌اى خلق کنند. لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ –
4. مثل خانه ی زنبور

وَ أَوْحى‌ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ  نحل6 و پروردگارت به زنبور عسل وحى (و الهام غریزى) کرد که از بعضى کوه‌ها و درختان و از دار بست‌هایى که مردم مى‌سازند خانه‌هایى بساز.
وحى» به معناى اشاره و انتقال سریع و مخفى است که علاوه بر وحى الهى به انبیا، هم شامل غریزه مى‌شود، نظیر این آیه و هم شاملِ الهام الهى، و نظیر آیه 7 سوره‌ى قصص‌ «وَ أَوْحَیْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌» که خداوند به مادر موسى الهام کرد، و هم شامل وسوسه‌هاى شیطانى مانند آیه 121 سوره‌ى انعام. «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى‌ أَوْلِیائِهِمْ
تلاش و حرکت حیوانات و انتخاب مسکن آنها بر اساس غریزه‌اى است که خداوند در نهاد آنها قرار داده.
2. بهترین نوع عسل، عسلِ زنبورهاى کوهستان است که از گل و گیاه کوهى استفاده مى‌کنند. (نه مواد قندى مصنوعى که در نزدیکى کندو قرار دهند!) اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ‌ ... وَ مِنَ الشَّجَرِ ...
4. همان گونه که بهترین گوشت، گوشت تازه است نه منجمد. «لَحْماً طَرِیًّا» (نحل، 14)ضمنا این آیه یکی از معجزات علمی در بحث حشره شناسی می باشد که دانشمندان ساعت ها از زنبور ملکه و زنبور کارگر و ... فیلم تهیه کرده اند و بسیار دیدنی و از نوع خود شگفتی های دنیای حشرات می باشد . از طرفی موضوع لفظ اتَّخِذِی که برای فعل مونث به کار میرود و برای زنبور ماده استفاده شده و از طرف دیگر محصول این زنبور عسل که نوعی داروی شفا بخش بوده و ....
5. مثال ملخ پراکنده و سَردَرگُم
 
خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ ﴿ قمر ۷ ﴾  در حالى که دیدگان خود را فروهشته ‏اند چون ملخهاى پراکنده از گورها[ى خود] برمى‏آیند
اجداث» جمع «جدث» به معناى قبر است. فروافتادن چشم یا از شدّت ترس است و یا شدّتِ شرمسارى که موجب ذلّت و خوارى مى‌شود.
تشبیه مجرمان در قیامت به ملخ‌هاى پراکنده، بیانگر سردرگمى و حیرت‌زدگى آنان به هنگام خروج از قبرهاست.
پیام ها
1. حالات روحى وروانى انسان در جسم و ظاهر او أثر مى‌گذارد. «خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ
2. معاد، جسمانى است. «یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ
3. از شیوه‌هاى تربیت، استفاده از مثال و تمثیل است. «کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ» بهترینِ مثال‌ها، ملموس‌ترین آن‌هاست‌
مردم در قیامت، مانند پروانه هاى ریز و پراکنده در هوا، هراسان و بى سامان به هر طرف روى خواهند آورد. ملخ هایى باشد که بر زمین گسترده شده، درهم مى لولند.مردم در قیامت به آن حشرات، نشانگر سردرگمى، ترس و اضطرابى است که انسان ها را به هر سو خواهد کشاند. مردم در نخستین مراحل رستاخیز، سردرگم و حیرت زده خواهند بود.
حتما حمله ی ملخ ها را در مزارع کشاورزی دیده اید بسیار وحشتناک است.
مَثَل حیوانات
6-  مَثَل دانشمند غیر متعهّد

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ )جمعه 5) مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مى‏کشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى‏نماید
وجه تشبیه : عالمان یهود را به دراز گوشى تشبیه کرده که کتابهایى بر پشت آن حیوان بار کنند.
خداوند متعال در این آیه، قوم از خود راضى یهود را که از کتاب چیزى جز سنگینى احساس نمى کند، و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد یا کتابهایى که دقیق ترین اسرار آفرینش و بهترین برنامه هاى زندگى در آن است .
وجه شباهت حماقت و نادانى که این حیوان در این جهت ضرب المثل خاصّ و عام است . گرچه قرآن در این آیه، از یهودیان انتقاد مى‌کند، اما در واقع کنایه‌اى است به مسلمانان که مبادا شما نیز قرآن را بشنوید، ولى به آن عمل نکنید.
علم چندان که بیشتر خوانى‌   /  چون عمل در تو نیست نادانى‌
نه محقق بود نه دانشمند       /   چارپایى بر او کتابى چند
آن تهى مغز را چه علم و خبر   /  که بر او هیزم است یا دفتر
7-  تشبیه قوم یهود به خر

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ   فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (مدثر51)
گویا آنان گورخرانى هستند که از شیر مى‌گریزند.
وجه تشبیه : شخص جاهل و نادان را به حیوانات و گاهی هم به درازگوشی تشبیه کرده است
در گفت‌وگو و محاورات عرفی، به شخصی که خیلی احمق است می‌گویند خیلی خر است؛
زیرا درست است که حیوانات به‌طور کلی فاقد عقل و شعورند، ولی آن‌ها هم مابین خودشان به درجاتی تقسیم می‌شوند؛
مثلاً در بین چهارپایان اسب به فراست و سگ به هوش، البته به‌طور نسبی مشهورند؛
چنان‌که به آن‌ها تعالیمی می‌دهند و استفاده‌هایی می‌نمایند؛
اما در بین این طبقه حیوانات در نزد انسان، نوع الاغ به حماقت و کودنی مشهور است؛
پیام
-1  اعراض کنندگان از سخن حق، از عقل و خرد بهره‌اى ندارند. کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ
-2  داشتن توقّعات نابجا از خداوند (نظیر درخواست نامه از خداوند)، نشانه حماقت است. کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ ... یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‌ ...
-3  کفّار مغرورند و انتظار دارند که براى هدایت هریک از آنان به راه حق، دعوت نامه‌اى خاص فرستاده شود .
8 - مثل صدای بلند به صدای دراز گوش
 
وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿لقمان ۱۹﴾ 
و در راه‏ رفتن خود میانه ‏رو باش (سنگین و با تواضع) و صدایت را آهسته‏ ساز که بدترین آوازها بانگ خران است
 وجه تشبیه : صدای بلند و مزاحم به عرعر خران تشبیه شده است.
خداوند متعال در این آیه صدای مزاحم و مشمئز کننده (آلودگی صوتی) را زشت دانسته و از قول حضرت لقمان به فرزندش در قالب وصیت و نصیحت و موعظه بیان می دارد واقعیتی تلخ در قالب تشبیه و تنظیر بیان شده است.
-1  اسلام، دین جامعى است و حتّى براى راه رفتن دستور و برنامه دارد. وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ
-2   در آیین الهى، عقاید و اخلاق در کنار هم مطرح است. لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ‌ ... وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ‌
-3   میانه‌روى، دورى از افراط و تفریط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است
-4   نه فقط در راه رفتن، بلکه در همه‌ى کارها میانه روى را مراعات کنیم
-5   صداى خود را کوتاه کنیم، از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانى نرم و آرام داشته باشیم.
-6   فریاد کشیدن و بلند کردن صدا، امرى ناپسند و نکوهیده است.
- 7 چون بدترین صداها، صداى بلند خران است، إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ 
8- هر نوع صدایی که آسیب و مزاحمت برای دیگران ایجاد کند در اسلام ممنوع و به عنوان سلب آسایش و مزاحمت و وارد کردن استرس می باشد که به عنوان ضایع کردن حق الناس است.
9.  مَثَل سگ هار

وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿اعراف176﴾ و اگر مى‏خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد .
وجه تشبیه : انسان هوی پرست و مکذب آیات الهی را به سگ هار تشبیه کرده است   این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند و درباره دانشمندى است که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته آنچنان که هیچ کس فکر نمى کرد، روزى منحرف شود، اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت. و خداوند این شخص را به سگ هار تشبیه کرده است که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى دهد و در هیچ حال سیراب نمى شود و پیوسته دهانش باز و زبانش بیرون است و لَهْ لَهْ مى کند.
کسی که از هوای نفسش پیروی کند و به زیورهای دنیا مغرور گردد، خداوند او را گمراه می سازد و هرگز هدایت خدا شامل حال او نمی شود. حکایت این فرد مانند سگی است که سجیه او چنین است که چه او را منع کنی و زجر نمایی و چه به حال خود بگذارید،
در هر حال پارس می کند. یعنی کسی که غرق در لذات مادی گردد هر قدر هم آیات الهی و اسباب ظاهری شامل حالش شود باز همان طینت خبیث خود را خواهد داشت و آیات الهی را تکذیب خواهد کرد، پس ای پیامبر این داستان را بگو تا شاید اینها تفکر کرده و مطیع حق گردند و از باطل بیرون آیند.
10. مثال خلقت شتر
 
أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (غاشیه 17) آیا به شتر نمى‌نگرند که چگونه آفریده شده؟
خداوند متعال مثال خلقت عجیب شتر را به انسان توجه داده است
اگر روحیه تفکر در انسان باشد، همه هستى کلاس درس است. یک چوپان در بیابان هم گویى در بزرگترین کتابخانه‌هاى دنیاست؛ زیر پایش زمین است، بالاى سرش آسمان، در اطرافش کوهها و جلوى رویش شترها، و اگر در هر یک دقت کند، اسرار بسیارى را کشف مى‌کند. 
مثلًا شتر از اسب بیشتر مى‌دود، از الاغ بیشتر بار مى‌برد. در میان حیوانات بعضى براى سوارى، بعضى براى گوشت و بعضى براى شیر مورد استفاده قرار مى‌گیرند، ولى شتر همه چیزش قابل استفاده است.  پلک‌هایش در برابر باد و خاک بیابان مقاوم است، در کوهان خود چربى و غذا را ذخیره کرده و در برابر گرسنگى مقاوم است.  در بدنش آب را نگهدارى کرده و در برابر تشنگى مقاوم است، راه را مى‌داند، چنان رام است که صدها شتر تسلیم یک ساربان مى‌شوند، کف پاى او براى ریگزار آفریده شده، گردن او پله سوار شدن و اهرم بار برداشتن و خلاصه به قول عربها، شتر کشتى بیابانهاست. قوى‌ترین، کم خرج‌ترین، پرفایده‌ترین و آرام‌ترین و بردبارترین حیوان است.
 کسانى که در کشف حقایق هستى عمیق نمى‌شوند، مورد سرزنش خداوند هستند. «أَ فَلا یَنْظُرُونَ - از محسوسات عبور کنید تا به معقولات برسید. أَ فَلا یَنْظُرُونَ‌ ...- در معاد و نعمت‌هاى ویژه بهشتیان شک نکنید، مگر آفریده‌هاى عجیب خدا را در دنیا نمى‌بینید؟ «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ - همان گونه که اصل آفریده‌ها دلیل بر وجود خداست، چگونگى و پیچیدگى آفریده‌ها هم دلیل بر قدرت و علم و حکمت اوست. کَیْفَ‌، کَیْفَ‌، کَیْفَ‌ ..
11.  سوراخ سوزن خیاط

إِنَّ الَّذِینَ کذَّبُواْ بَایاتِنَا وَ اسْتَکبرُواْ عَنهَا لَا تُفَتَّحُ لهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتىَ‌ یلِجَ الجَمَلُ فىِ سَمّ‌ِ الخِیاطِ... (اعراف 40 کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى‌شود و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد!..
وجه تشبیه : کافران و مستکبران را که توقع پاداش دارند به گذشتن شتر از سوراخ سوزن تشبیه کرده و توقع بی جا دانسته است
امام صادق علیه السلام: اعمال و ارواح مؤمنان به سوى آسمان برده مى‌شود و درهاى آسمان به روى آنان گشوده مى‌شود؛ امّا ارواح و اعمال کافران را که به آسمان بالا مى‌برند ناگهان ندا داده مى‌شود که  اهبطوا الى السّجّین  آن را به سوى دوزخ پایین ببرید. 
جمل، یا به‌معناى شتر است، یا طناب ضخیمى که با آن کشتى را در ساحل مهار مى‌کنند. امّا در اینجا چون مقصود بیان محال بودن ورود کفّار به بهشت است، معناى شتر و عبور شتر از سوراخ سوزن، مناسب‌تر است.  در انجیل لوقا نیز آمده است: ورود شتر به سوراخ سوزن، آسان‌تر از ورود سرمایه‌داران و دولت‌مردان به ملکوت اعلى است. بر خلاف آنکه درهاى رحمت آسمان و زمین به روى مؤمنان با تقوا باز مى‌شود،
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، درهاى آسمانى به روى کافران معاند و تکذیب‌گر بسته شده و گشوده نمى‌شود. لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ ...
12. مثال تخم شتر مرغ

وَ عِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ ﴿ ۴۸ ﴾ و نزدشان [دلبرانى] فروهشته‏ نگاه و فراخ‏دیده باشند
 کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ ﴿صافات ۴۹﴾ [از شدت سپیدى] گویى تخم شتر مرغ [زیر پر]ند
 وجه تشبیه: چشم همسران بهشتی، به سپیدی تخم شتر مرغ تشبیه شده است
 طرف» به معناى پلک چشم است و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» کنایه از آن است که همسران بهشتى نسبت به دیگران چشم خود را فرو مى‌نشانند و یا با چشم نیمه باز که جاذبه خاصى دارد نگاه مى‌کنند و شاید مراد آن باشد که زنان. بهشتى به قدرى زیبا هستند که چشم شوهر را تنها در اختیار خود مى‌گیرند، یعنى در اثر زیبایى، شوهرانشان تنها به آنان چشم دوخته‌اند. کلمه‌ «عِینٌ» جمع «عیناء» به معناى چشمان درشت و زیبا و مشکى استکلمه‌ «بَیْضٌ» جمع «بیضه» به معناى تخم شتر مرغ است که رنگ آن سفید و درخشنده و کمى متمایل به زردى است که حیوان آن را زیر پر خود مى‌پوشاند تا غبارآلود نشود. عرب، زنان زیبا را به آن تشبیه مى‌کند
 لذّت‌هاى جسمى مربوط به شکم و شهوت، در قیامت نیز خواهد بود. «فَواکِهُ‌، بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ‌، قاصِراتُ الطَّرْفِ - کامیابى در بهشت محدود به جهت خاصّى نیست، بلکه نعمت‌ها از هر سو گرد بهشتیان چرخانده مى‌شود. یُطافُ
- رنگ سفید از رنگ‌هاى بهشتى است که نشانه‌ى روشنى، زیبایى، بهداشت و رنگى دلنواز است. «بَیْضاءَ، بَیْضٌ - لذّت‌هاى بهشتى، بدون عوارض پنهانى و آشکار است.
شراب بهشتى لذیذ است، امّا مستى  ندارد. لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ - چشم از غیر دوختن، از ویژگى‌هاى زنان بهشتى است - زنان بهشتى، هم زیبا و دلربا هستند، هم پاک و عفیف و پوشیده. «عِینٌ‌، بَیْضٌ مَکْنُونٌ
13. شراره های بلند چون شتران زرد مو
 
 لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ «31» إِنَّها تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ «32» کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿مرسلات ۳۳﴾ نه خنك است و نه از شعله آتش مصون مى‌دارد.  همانا دوزخ، شرارههایى به اندازه کاخ پرتاب مى‌کند. گویى شترانى زرد مویند. در آن روز واى بر تکذیب کنندگان.
وجه تشبیه: دود ناشی از شراره های آتش دوزخ به موی شتر زرد تشبیه شده
سایه‌اى که از دود عظیم آتش دوزخ ایجاد مى‌شود، امّا روشن است که این سایه نه فقط آرامش بخش نیست بلکه سوزنده و آزار دهنده است.
این دود به قدرى متراکم و عظیم است که شاخه شاخه مى‌شود، زبانه‌هایى که از آتش دوزخ برمى‌خیزد، همانند قصرهاى بلند دنیوى است و همچون شترانِ زرد رنگ است. گویا قرآن، کاخ‌نشینان و زراندوزان را تهدید مى‌کند که مراقب باشید گرفتار شرارههاى قصرگونه دوزخ نشوید.
قهر الهى از همه سو مجرمان را احاطه مى‌کند به نحوى که راه فرارى در کار نیست و تنها راه به سوى دوزخ باز است.
توصیف دیگرى از شراره‏ها و جرقه‏هاى این آتش سوزان پرداخته، زیرا جرقه‏هاى آتش زرد متمایل به سرخ است .
در آیه قبل این جرقه‏ها از نظر حجم به کاخ بزرگ تشبیه شده بود، و در این آیه از نظر کثرت و رنگ و سرعت حرکت و پراکنده شدن به هر سو به گروهى از شتران زرد رنگ تشبیه شده که به هر سو روانند.
پیام ها
1- کاخ‌ها و سرمایه‌هایى که در دنیا به ناحق به دست مى‌آیند، در قیامت به شراره‌هاى دوزخ تبدیل مى‌شوند.
2- وقتى زبانه‌هاى آتش دوزخ مانند قصر بلند و مانند شتر عظیم باشد، خود آتش چگونه خواهد بود! 
3- ریشه همه جرم‌ها، عقاید فاسد است. زیرا کسى که اعتقاد ندارد و حق را تکذیب مى‌کند، به هر کار خلافى دست مى‌زند.
مثل های عوامل طبیعی 
14  . مَثَل آتش

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ﴿16﴾ 
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ﴿17﴾
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿بقره 18﴾
همین کسانند که گمراهى را به [بهاى] هدایت‏ خریدند در نتیجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نیاورد و هدایت‏ یافته نبودند.
  مثل آنان همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایى که نمی ‏بینند رهایشان کرد.
 کرند لالند کورند بنابراین به راه نمى‏ آیند
وجه تشبیه : گمراهی به تاریکی و هدایت به نور تشبیه شده است و وجه شباهت در این تشبیه حیرت زدگى و سرگردانى است.
خداوند متعال طى هشت آیه قبل، ویژگیهاى منافقان را بر شمرده، آنان را به عنوان آدمهاى دوچهره، بى ایمان، خدعه گر، بى شعور، داراى مرض قلبى و روحى، دروغگو، مفسد، مغرور، خود برتربین، سفیه، نادان، همکار شیاطین، استهزاگر، طغیانگر، و بالاخره مشترى و خریدار ضلالت و گمراهى معرفى مى کند، ولى در این آیه آنان را به مسافرى تشبیه کرده است
آرى، کسى که با خدا و مؤمنان، حیله گرى و نیرنگ بازى کند، ثمره کارش و نتیجه معامله و تجارتش جز تحیّر و سرگردانى نخواهد بود. منافقان همواره خود را زرنگ و باهوش و فهیم مى دانند و مؤمنان راستین و یکدل را سفیه و نادان مى شمرند و روى همین پندار غلط، راه نفاق و دورویى را پیشه خود مى سازند تا از منافعى که به دو طرف مى رسد، برخوردار شوند! و هر دسته که غالب گردند، آنها را از خود بدانند؛ اگر مؤمنان پیروز شوند، در صف مؤمنان و اگر غلبه با کافران باشد، با آنها باشند و به اصطلاح هم از توبره بخورند، و هم از آخور! آنان نمى دانند که نفاق و دورویى براى مدّت طولانى نمى تواند مؤ ثّر واقع شود
این آیه نیز در مقام تشبیهِ مجموعه‌اى از روحیّات و حالاتِ منافقان است. آنان، آتش مى‌افروزند، ولى خداوند نورش را مى‌برد و دود و خاکستر و تاریکى براى آنان باقى مى‌گذارد
امام رضا علیه السلام فرمودند: معناى آیه‌ (تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ ...) آن است که خداوند آنان را به حال خود رها مى‌کند
 منافق براى رسیدن به نور، از نار (آتش) استفاده مى‌کند که خاکستر و دود و سوزش نیز دارد. (اسْتَوْقَدَ ناراً) - نور اسلام عالم‌گیر است، ولى نورى که منافقان در سایه‌ى آن تظاهر به اسلام مى‌کنند، در شعاعى کمتر و روشنایى آن ناپایدار است. (أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ - اسلام نور و کفر تاریکى است. (ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ) - کسى که از یک نور بهره‌مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى‌ماند. - نقشه‌ها و توطئه‌هاى منافقان، به اراده الهى ناتمام مى‌ماند (ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ)
- طرف مقابل منافقان، خداست - عاقبت و آینده‌ى منافقان، تاریک است - منافقان دچار وحشت و اضطراب، و در تصمیم‌گیرى‌هاى دراز مدّت، سردرگم هستند. (فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ)
- گاهى در آغاز، ایمان واقعى است، ولى کم‌کم انسان به انحراف گرایش پیدا نموده و منافق مى‌شود. (کلمه (نورهم)                                                                                                                      در این آیه و جمله (لایرجعون) در آیه بعد نشان مى‌دهد که آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند
15 .  مَثَلِ باران و رگبار

أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ و اللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ﴿19﴾  یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَ إِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَ لَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿بقره 20﴾
یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏ اند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد (19) نزدیک است که برق چشمانشان را برباید هر گاه که بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏ خواست ‏شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت که خدا بر همه چیز تواناست (20)
وجه تشبیه : مؤمنان به سیل خروشان و باران پر برکت
مسلمانان به رعد و صاعقه که بر سر منافقان فرود می آیند
آرى، منافقان درست به چنین مسافرى مى مانند، آنها در میان مؤمنان روز افزون که همچون سیل خروشان و باران پر برکتى به هر سو پیش مى روند، قرارگرفته اند.
افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان، پناه نبرده اند تا از شرّ صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات یابند
جهاد مسلّحانه مسلمانان در برابر دشمنان، همانند خروش رعد و صاعقه، بر سر منافقین فرود مى آمد، آنها گاه گاه فرصتهایى براى پیدا کردن راه حقّ پیدا مى کردند و اندیشه هایشان بیدار مى گشت
ولى افسوس که این بیدارى همچون برق آسمان دوام نمى یافت و آنان تا مى خواستند چند گامى بردارند، خاموش ‍ مى شد و تاریکى غفلت و سپس توقّف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت
پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانى چشم منافقان را خیره کرده بود و آیات قرآن که پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادند آیه اى نازل گردد و پرده ازرازهاى دیگرى بردارد و رسواتر شوند
خداوند، منافق را به شخصِ در باران مانده‌اى تشبیه کرده که مشکلات بارانِ تند، شب تاریک، غرّش گوش خراش رعد، نور خیره کننده‌ى برق، و هراس و خوف مرگ، او را فراگرفته است،
امّا او براى حفظ خود از باران، نه پناهگاهى دارد و نه براى تاریکى، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ
1-  منافقان غرق در مشکلات و نگرانى‌ها مى‌شوند، و در همین دنیا نیز دلهره و اضطراب و رسوایى و ذلّت دامن گیرشان مى‌شود. (ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ)
2-  منافقان از مرگ مى‌ترسند. (حَذَرَ الْمَوْتِ)
3-  منافقان بدانند که خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرماید، اسرار و توطئه‌هاى آنها را افشا مى‌کند . وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ.
دو نفر از منافقين مدينه از نزد رسول خدا فرار نموده در ميان راه بطوفان و باران شديدى كه داراى رعد و برق ترسناكى بود گرفتار شدند و قصد ايشان از فرار، رفتن نزد مشركين مكّه بوده است.
اينان از ترس صداى رعد دستها را بطرف گوش خود گذاشتند كه نشنوند و مى پنداشتند كه صداى رعد آنان را خواهد كشت و هنگامى كه در آن شب تاريك برقى ظاهر ميشد براه مى افتادند و وقتى كه برق از بين ميرفت جائى را نمى ديدند بناچار توقّف ميكردند و مى گفتند اى كاش نزد محمّد ميمانديم و دست خود را بدست او ميداديم و باين گرفتارى دوچار نمى گشتيم اينان بالأخره نزد رسول خدا برگشتند و داراى اسلامى قوى شدند و خداوند موضوع اين منافقين را بعنوان ضرب المثل آورده است.
16. مثال تندباد و درخت خرما

تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿ قمر۲۰﴾ (تندبادى که) مردم را همچون تنه‌هاى درخت خرماى ریشه‌کن شده از جا برمى‌کند. پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟
وجه تشبیه : مردم عاد و ثمود که خانه هایی از سنگ در دل کوه ساخته بودند به تندباد در مقابل درخت خرما تشبیه شده است
مراد از «یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» آن است که این تندباد در چند روز پى در پى بوده است، چنانکه در سوره‌ى فصّلت آیه‌ى 16 مى‌فرماید: باد را در چند روز شوم بر آنان وزاندیم. پس مراد از «مُسْتَمِرٍّ» در این آیه، یعنى روزهاى پیوسته و دنباله‌دار.
در آیه 7 سوره حاقّه، این ایام شوم هفت شب و هشت روز بیان شده است: «سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ        بدى یا خوبى زمان، یا به خاطر حوادث خوب و بدى است که در آن‌ها واقع مى‌شود و یا در جوهر زمان نحسى، یا خیرى است که ما از آن خبر نداریم.  با اراده‌ى خداوند باد هم مى‌تواند عامل رویش باشد، «أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» و هم مى‌تواند عامل ریزش باشد. «تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ
1- قوم عاد، مردمى تنومند و قوى بودند که از بن ریشه‌کن شدند.
2- در نقل تاريخ، هدف اصلى (عبرت‌گرفتن) فراموش نشود.
3. با اراده‌ى خداوند باد هم مى‌تواند عامل رویش باشد، «أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» و هم مى‌تواند عامل ریزش باشد. «تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ
4. بشر، هرکه باشد، در برابر قهر الهى خار و خسى بیش نیست
17. صیحه الهی و گیاه خردشده
 
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ ﴿قمر ۳۱﴾ (به کیفر این جنایت) ما صیحه (و صاعقه‌اى مرگبار) را فرو فرستادیم، پس آنان مثل گیاه خشک و خردشده‌اى گشتند که صاحب چهارپایان در آغل مى‌ریزد.
وجه تشبیه : صاعقه ی مرگ بار برای مجرمان، به برگ گیاه کوبیده شده تشبیه شده
کَهَشِیمِ الْمحْتَظِرِ یعنی مانند چوب خشک شدند و آن، [شاخه‌های] شکسته شده از درخت است که با شکستن جدا شده است و ریزه‌هایی است که صاحب آغل آن را جمع می‌کند تا برای گوسفندانش آغل بسازد و آن‌ها را از سرمای باد حفظ کند . و معنای آیه این است که آن‌ها از بین رفتند و هلاک شدند و مانند درخت خشکی گردیدند که متلاشی شده و شکسته است.
1. اگر از نعمتى که فرستاده شد قدردانى نکنیم، «مُرْسِلُوا النَّاقَةِ» عذاب، فرستاده مى‌شود. «أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً
2. در نقل مطالب تاریخى قرآن، زمان و مکان و شخص مهم نیست، انگیزه و نتیجه مطرح است. (در این آیات، نه نام کسى‌که ناقه را کشت برده شده و نه زمان و مکان حادثه مشخص شده است)
3. گرچه قاتل یکى بود ولى به خاطر رضایت دیگران به کار او، همه نابود شدند. فَعَقَرَ ... صَیْحَةً
4. با اراده‌ى خداوند یک امت با یک صیحه محو مى‌شوند
5. گاهى یک امّت به خاطر یک نافرمانى و جسارت نابود مى‌شوند. «فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ
6. قهر الهى، افراد تنومند و غول پیکر را همچون گیاه خرد شده مى‌کند.
18. مثال آذرخش

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ ﴿فصلت ۱۳﴾ پس اگر روى برتافتند بگو شما را از آذرخشى چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم
وجه تشبیه : عذاب و صاعقه ی منکران حقیقت، به عذاب قوم عاد و ثمود تشبیه شده    یکى از بهانه‌هاى کفّار و مشرکان در برابر پیامبران این بوده که مى‌گفتند: اگر خداوند مى‌خواست ما را هدایت کند، یکى از فرشتگان را به عنوان پیامبر براى ما مى‌فرستاد، نه آنکه انسانى همانند خودمان را پیامبر ما قرار دهد.
صاعقه، صیحه جبرائیل بود که همه به آن هلاک گردیدند، به سبب آنچه کرده بودند، از تکذیب صالح (ع) و کشتن ناقه. صاعقه، به آتشى گفته مى شود که از آسمان فرود مى آید و همه چیز را مى سوزاند و صداى بسیار شدیدى است که در فضا بپیچد و به دنبالش یا آتش باشد، یا مرگ، و یا عذابى.در نتیجه معنا و مفهوم صاعقه هرچه باشد و کمیت و کیفیت آن هرطورى که باشد، این مسئله بر اساس آیات مذکور ثابت مى شود که خداوند قوم ثمود را با «صاعقه» عذاب نموده است.
1. رهبران الهى باید انحراف مردم را پیش‌بینى کنند و در فکر درمان آن باشند. «فَإِنْ أَعْرَضُوا
2. براى اصلاح متکبّر، انذار ضرورى است. «أَنْذَرْتُکُمْ
3. انبیا هر بشارت و انذارى که داشتند از طرف خداوند بود. «فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ                                          4. همه‌ى کیفرها در آخرت نیست. مِثْلَ صاعِقَةِ عاد...ٍ
5. تاریخ داراى سنّت‌هاى ثابتى است. صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ ...
19. مَثَل بذر پر برکت

مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (بقره 261) مَثَل (صدقات‏) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند دانه‏اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‏اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر کس که بخواهد (آن را) چند برابر مى‏کند، و خداوند گشایشگر داناست
وجه تشبیه : مالى که در راه خدا انفاق شود، در این آیه به بذر گندمى تشبیه شده که هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه یکصد دانه گندم باشد و در نتیجه محصول هفتصد برابر اصل مى شود.
مـسـاله انفاق یکى از مهمترین مسائلى است که اسلام روى آن تاکید دارد و شاید ذکر آیات آن پشت سـر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکى ازمهمترین اسباب نجات در قیامت , انفاق و بخشش در راه خداست.
 بـا دقـت در آیـات قـرآن مـجـیـد آشـکـار مى شود که یکى از اهداف اسلام این است که اختلافات غـیرعادلانه اى که در اثر بى عدالتیهاى اجتماعى در میان طبقه غنى وضعیف پیدا مى شود از بین بـرود و سطح زندگى کسانى که نمى توانند نیازمندیهاى زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع کـنـنـد بـالا بیاید و حداقل لوازم زندگى را داشته باشند,
عمل انفاق یک عمل بسیار مؤثر است ،یعنی وقتی یک فرد از جامعه یا عضوی از اعضای پیکر اجتماع دچار نقص و فقر شد اگر اغنیاء و اعضای سالم وضع او را اصلاح کنند هم قلب او را از رذائل فقر پاک کرده اند، و هم چراغ محبت در دلش افروخته اند و هم او را در ارائه عملکرد صحیحش نشاط و توان بخشیده اند،
و در واقع این انفاق باعث اصلاح وضع همه اجتماع می شود و اگر انسان برای رضای خدا انفاق کند ، فواید معنوی بسیار عاید او می گردد.
هدف اسلام از انفاق، تنها سیر کردن شکم فقرا نیست، بلکه این کار زیبا باید بدست افراد خوب، یا شیوه خوب و همراه با اهداف خوبى باشد. گاهى انسان گامى براى خدا بر مى‌دارد و کارى را به نیکى شروع مى‌کند، ولى به خاطر عوارضى از قبیل غرور یا منّت یا توقّع و یا امثال آن ارزش کار را از بین مى‌برد.
با منّت، اثر انفاق از بین مى‌رود، چون هدف از انفاق تطهیر روح از بخل است، ولى نتیجه‌ى منّت، آلوده شدن روح مى‌باشد. 
منّت‌گذار، یا در صدد بزرگ کردن خود و تحقیر دیگران است و یا مى‌خواهد نظر مردم را به خود جلب کند که در هر صورت از اخلاص بدور است.
مگر خداوند به خاطر همه‌ى نعمت‌هایى که به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشیدن جزئى از آن بر
رسول اکرم ص فرمودند: خداوند در قیامت به منّت گذاران، نگاه لطف آمیز نمى‌کند.
1. شروع نیکو کافى نیست، اتمام نیکو هم شرط است. یُنْفِقُونَ ... ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ... مَنًّا
2. اسلام حافظ شخصیّت محرومان و فقراست و کوبیدن شخصیّت فقرا از طریق منّت را سبب باطل شدن عمل مى‌داند. لا یُتْبِعُونَ ... مَنًّا وَ لا أَذىً
3. اعمال انسان، در یکدیگر تأثیر دارند، یعنى یک عمل مى‌تواند عمل دیگر را خنثى کند.
انفاق براى درمان فقر است، ولى منّت‌گذارى آنرا مایه‌ى درد فقرا مى‌گرداند.
4. خداوند، آینده انفاق کننده را تضمین کرده است. لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
5. کسى که بدون منّت و آزار و فقط براى خدا انفاق مى‌کند، از آرامشى الهى برخوردار است. 
20. مثل محصول دو باغ
 
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (کهف 32) (اى پیامبر!) براى آنان (سرگذشت) دو مردى را مثَل بزن که براى یکى از آن دو، دو باغ انگور قرار دادیم و دور آنها را با نخل پوشاندیم و میان آن دو باغ را کشتزار قرار دادیم.
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33) هر دو باغ، محصول خود را داد و چیزى از آن نکاست و میان آن دو، نهرى روان ساختیم.
اکُل به معناى محصول و میوه‌ى قابل مصرف و خوردنى است.
مثال : خداوند در این آیه اصول باغداری را مثال زده است
از این آیات مى‌توان اصول باغدارى یا احداث باغهاى نمونه و دلربا را استفاده کرد، که عبارت است از:
الف: درختان کوتاه در وسط «أَعْنابٍ» و درختان بلند در اطراف باغ باشد. نخل
ب: باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. جَعَلْنا بَیْنَهُما
ج: زمین‌هایى که در فاصله میان باغهاست کشت شده باشد. بَیْنَهُما زَرْعاً
د: میان باغها آب جارى باشد. فَجَّرْنا خِلالَهُما
ه: باغها سست و ضعیف و آفت‌زا نباشد. لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً
بنابراین بهترین منظره، از باغهاى انگور گوناگون، «أَعْنابٍ» و انگور و خرما در کنار هم، «أَعْنابٍ‌ و نخل» و انواع کشت‌ها، «زَرْعاً» و کِشتى که در اطرافش درخت باشد، حَفَفْناهُما
و آبها از زیر درختان و کنار مزرعه جارى باشد، «فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» پدید مى‌آید. این آیات، گویا پاسخى به درخواست کفّار سرمایه‌دار است که مى‌خواستند پیامبر، فقرا را از دور خویش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ایمان آورند، خداوند در پاسخ آنان مى‌فرماید: نه فقر نشانه‌ى ذلّت است و نه ثروت نشانه‌ى عزّت انسان.
21.  مَثَل باران و سنگ صاف

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَ الأذَى کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَ لاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿بقره264﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، صدقه ‏هاى خود را با منّت و آزار، باطل مکنید، مانند کسى که مالش را براى خودنمایى به مردم‏، انفاق مى‏کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارایى است که بر روى آن‏، خاکى (نشسته‏) است‏، و رگبارى به آن رسیده و آن (سنگ‏) را سخت و صاف بر جاى نهاده است‏. آنان (=ریاکاران‏) نیز از آنچه به دست آورده ‏اند، بهره ‏اى نمى‏برند؛ و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى‏کند.
وجه تشبیه : خداوند متعال در اینجا اعمال ریا کارانه و انفاقهاى آمیخته با منّت و آزار انسانهاى سنگدل و قسى القلب را به قشر خاکى تشبیه کرده است
ایـن گـونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاى آمیخته با منت و آزار که از دلهاى سخت و قساوتمند سرچشمه مى گیرد و صاحبانش هیچ بهره اى از آن نمى برند وتمام زحماتشان بر باد مى رود. ظاهر عمل اینان مانند خاک، نرم ولى باطن آن چون سنگ، سفت است که قابلیّت نفوذ ندارد. به خاطر سفتى و سختى دلهاى سنگشان، از انفاق خود بهره‌اى نمى‌برند
 منّت گذارى و آزار فقیر، پاداش انفاق و صدقات را از بین مى‌برد  - ریا، نشانه عدم ایمان واقعى به پروردگار وقیامت است  - انفاق مهم نیست، انگیزه و روحیّه‌ى انفاق کننده مهم است
- اعمال شخص منّت گذار، ریاکار و کافر، تباه است. کلمه‌ى‌ فَمَثَلُهُ قابل تطبیق با هر سه گروه است
- ریاکار، عاقبت رسوا مى‌شود و حوادث، کاشف حقایق است - ریاکار نه تنها از پاداش آخرت محروم است، بلکه رشد روحى را نیز کسب نکرده است  - منّت‌گذار و ریاکار، در مدار کفر و مورد تهدید است.
22.  مَثَل باغ حاصلخیز

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿بقره265﴾ و مَثَل (صدقات‏) کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‏کنند، همچون مَثَل باغى است که بر فراز پشته‏اى قرار دارد (که اگر) رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ریزى (براى آن بس است‏)، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست
 وجه تشبیه : انفاقهاى خالص را به باغ مرتفع و حاصلخیزى تشبیه کرده است که در برابر نسیم آزاد و آفتاب قرار گرفته باشد
در واقـع قـرآن مـى گوید, ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم بنابراین نباید از انفاق کردن بخشى از طیبات و پاکیزه ها و (سرگل) آن در راه خدا دریغ کنید و به خاطر بلند بودن مکان, از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که  مـیـوه خـود را دو چندان دهد. در ایـن آیه مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مى کند, آنها کسانى هستند که در راه خدا از روى ایمان و اخلاص, انفاق مى کنند
 اگر هدف، تحصیل رضاى خداوند و رشد و کمال روحى باشد، کارها بارور مى‌شود - اخلاص، ساده بدست نمى‌آید، باید به سراغ آن رفت. - کارهاى خالص، همچون مزرعه‌اى در نقطه‌اى مرتفع است که از خرابى سیل محفوظ است - اگر هدف خدا باشد، از جلوه‌ها و جمال‌ها هم محروم نمى‌شویم. مخلصین در جامعه محبوب‌تر از ریاکارانند. جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ انفاق خالص، همانند مزرعه‌ى در دامنه کوه وزمین مرتفع است، که همه مردم آنرا مى‌بینند و از آن لذّت مى‌برند
-  مهم‌تر از امکانات، بهره‌گیرى از امکانات است. بارانِ ریز یا درشت مهم نیست، مهم آن است که زمین بتواند آن را جذب کند. فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ
23. مَثَل گردباد آتشبار

أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿بقره266﴾ آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است‏، و براى او در آن (باغ‏) از هر گونه میوه ‏اى (فراهم‏) باشد، و در حالى که او را پیرى رسیده و فرزندانى خردسال دارد، (ناگهان‏) گردبادى آتشین بر آن (باغ‏) زند و (باغ یکسر) بسوزد؟ این گونه‏، خداوند آیات (خود) را براى شما روشن مى‏گرداند، باشد که شما بیندیشید 
وجه تشبیه  : باغ پر ثمر به ثروتهایى از طـریـق ربـاخـوارى جمع آورى کرده و از آن در راه خدا انفاق مى کردند 
سـرچـشـمه بدبختیهاى انسان مخصوصا کارهاى ابلهانه اى همچون منت گذاردن و ریا که سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه و تفکر است , و خداوند همگان را به اندیشه و تفکر دعوت مى کند. انسان هنگامى که پیر و عیالمند شد، توان تولیدش از بین مى‌رود، ولى نیاز و مصرفش شدید مى‌شود. حال اگر منبع درآمدش نیز نابود شود، به ذلّت کشیده مى‌شود. انسان در قیامت، از یک‌سو توان عمل صالح ندارد و از سوى دیگر نیازش شدید.
در این حال اگر کارهاى صالحش با منّت و ریا محو شده باشد، چه ذلّتى مى‌رسد خرما و انگور، از مفیدترین میوه‌ها مى‌باشند ودر قرآن نام آنها به کرّات آمده است
 منّت و آزار بعد از انفاق، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم - رشد یافتن، تدریجى است، ولى تخریب و حبط عمل در یک لحظه است - مثال‌هاى قرآن، براى فکر کردن است. 
24.  مَثَل باد سموم و کشتزار

مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هِذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿آل عمران117﴾ مثل آنچه [آنان] در زندگى این دنیا [در راه دشمنى با پیامبر] خرج مى‏کنند همانند بادى است که در آن سرماى سختى است که به کشتزار قومى که بر خود ستم نموده ‏اند بوزد و آن را تباه سازد و خدا به آنان ستم نکرده بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کرده‏ اند.
وجه تشبیه : خداوند متعال در این آیه انفاق و بخششهاى مشرکان و کافران و یا ریاکاران را به باد سمومى تشبیه کرده است
افـراد بـى ایـمـان و آلـوده چـون انـگیزه صحیحى در انفاق خود ندارند روح خودنمایى و ریاکارى همچون باد سوزان و خشک کننده اى بر مزرعه انفاق آنها مى وزد و آن را بى اثر مى سازد
و تشبیه فوق در حقیقت در میان دو چیز است : یکى تشبیه انفاق به زراعت بى موقع و در غیر محل مناسب و دیگرى تشبیه انگیزه هاى انفاق به بادهاى سرد و سوزان. به هر صورت وجه شباهت در این تشبیه ضایع شدن و هدر رفتن زحمت است.
بارها قرآن اعلام کرده که نه مال، نه فرزند، نه خویشان، نه همسر، نه دوست، نه سرپرست و نه هیچ چیز دیگر، در برابر قهر خدا ذرّه‌اى کارساز نیست تمام تلاش‌ها و بودجه‌هایى که کفّار در راه باطل صرف مى‌کنند، همچون بذرپاشى در کشتزارى است که با یک باد سوزان نابود مى‌شود. از ابتداى ظهور اسلام تاکنون، هرگونه توطئه، تهاجم و تبلیغات علیه اسلام با شکست روبرو شده و دین الهى هر روز رشد و گسترش یافته است و سرانجام پیروزى با اسلام است
 عقیده، در عمل تأثیرگذار است. کفر، سبب محرومیّت از برکات انفاق‌ مى‌گردد. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ... مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ - عوامل حوادث و بلایاى طبیعى، گناهان بشر است.
رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا - گناه، کارهاى نیک را نابود مى‌کند. ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ - قهر خداوندى ظلم نیست، بلکه بازتاب عملکرد خود انسان است. وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ .
25.  مَثَل زندگى و آب

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ .... کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿یونس24﴾ در حقیقت مثل زندگى دنیا بسان آبى است که آن را از آسمان فرو ریختیم پس گیاه زمین از آنچه مردم و دامها مى‏خورند با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان بر آن قدرت دارند شبى یا روزى فرمان [ویرانى] ما آمد و آن را چنان در ویده کردیم که گویى دیروز وجود نداشته است این گونه نشانه‏ها[ى خود] را براى مردمى که اندیشه مى‏کنند به روشنى بیان مى‏کنیم
 وجه تشبیه : خداوند متعال در این آیه زندگى زود گذر و پر زرق و برق دنیا را به آب بارانى تشبیه کرده
آب بارانى که بر سرزمینهاى آماده فرو ریزد و انواع گیاهان از آن بروید آرى، چنین است ماجراى زندگى انسانها به خصوص در عصر و زمان ما که گاه یک زلزله یا یک جنگ چند ساعته، چنان یک شهر آباد و خرّم را در هم مى کوبد که چیزى جز یک ویرانه یا یک مشت اجساد قطعه قطعه شده باقى نمى گذارد. وه! چه غافلند مردمى که به چنین زندگى ناپایدار دل خوش کرده اند؟!
آیه‌ى قبل، دنیا را متاعى ناچیز شمرد و این آیه با تمثیلى زیبا، آن را ترسیم مى‌کند.
در برخى روایات، این آیه رمز ظهور حضرت مهدى علیه السلام به شمار آمده که هرگاه زمین غرق در زرق، برق و مادیّات شد، با امر الهى و انقلاب مکتبى همه چیز عوض مى‌شود
بهترین مثال‌ها آن است که از طبیعت گرفته شود و زمین و زمان آن را کهنه نسازد.
امام کاظم علیه السلام : به دنيا همچون زاهدى بنگريد كه از آن جدا خواهد شد، که او مقیم و ساكن را [از خود] براند و کسی را که در رفاه و امن زندگی می‌کند بناگاه به وضعیت دردآوری گرفتار آرد. آنچه از دنيا روى گرداند و پشت كرد، ديگر اميدى در برگشت آن نيست؛
و كسى نمى‏داند كه چه چیزی در پیش است تا آماده‌اش باشد. آسايش آن به بلا وصل شود، و ماندگارى آن به فنا انجامد.
شادمانى آن به حزن آميخته است و بقای در آن، با ضعف و سستى، همراه. چونان باغى است كه چراگاهش سرسبز و آباد است، و هر كس آن را ببيند در شگفت آيد،
آبش خوشگوار است و خاكش طرب‌انگیز، ريشه‌هایش نم و رطوبت را به خود كشيده؛ اما چون گياهش به ثمر رسد و شاخه‏هاى آن اعتدال يابد ناگاه طوفانى بوزد و شاخ و برگهايش را از هم بپاشاند چنان شود كه خداوند مى‏فرمايد:
«پس یک شبه هیزمی شد [که] بادها آن را بردارند، و خداوند بر هر چیزی همواره تواناست.» پس دنيا را به عنوان چیزی بنگريد كه آنچه از آن شما را شگفت زده مى‏كند بی‌شمار است و آنچه از آن به شما سودی دهد کم‌شمار
1. مثال، از بهترین شیوه‌هاى تبلیغ و آموزش است. إِنَّما مَثَلُ
2. در بهره‌گیرى از مواهب مادّى طبیعت، انسان و حیوان یکسانند، ولى ارزش انسان به بهره‌گیرى از معنویّات است. یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ
3. تناسب داشتن سبزه‌ها با نیازهاى انسان و حیوانات، از الطاف الهى است
4. زینت انسان، ایمان است‌  و زینت زمین، گیاهان هستند. ازَّیَّنَتْ
5. دنیا، انسان را فریب داده و به خیال و گمان وامى‌دارد. ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ
6.  دنیا وجلوه‌هاى آن، در معرض انواع حوادث است. ازَّیَّنَتْ‌ ... حَصِیداً
7. عمر انسان در دنیا همچون عمر سبزه‌ها و گلها کوتاه و گذراست. مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا ... کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ‌
8.  مثالهاى قرآن، زمینه‌ى تفکّر است، پس آنها را ساده نگیریم. لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
9. دلبستگى و مغرور شدن به دنیا، نشانه‌ى کوته‌فکرى و مغرور نشدن، نشانه‌ى اندیشه و فکر است 
26  مَثَل خاکستر و تندباد

مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ﴿ابراهیم18﴾ مثل کسانى که به پروردگار خود کافر شدند کردارهایشان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد از آنچه به دست آورده ‏اند هیچ [بهره‏ اى] نمى‏توانند برد این است همان گمراهى دور و دراز
وجه تشبیه : اعمال کافران را به خاکستر تشبیه کرده که در برابر تندباد در یک روز طوفانى قرار گرفته باشد.
همانگونه که باد خاکستر را پراکنده مى سازد و جمع آورى آن براى هیچ کس مقدور نیست، همین گونه اعمال کافران پراکنده و نابود مى گردد و اثرى از آن باقى نمى ماند
تشبیه اعمال آنها به خاکستر، با توجه به این که مانند خاک و بار، موجودى مفید نیست، بلکه باقیمانده یک مشت آتش است نشان مى دهد: اعمال آنها ممکن است ظاهرى داشته باشد، اما فقط همان ظاهر است و محتوائى ندارد، در یک ظرف کوچک خاک ممکن است گل زیبائى بروید، اما در میان خروارها خاکستر، حتى علف هرزه اى نخواهد روئید! با توجه به این که در میان ذرات خاکستر، هیچ نوع چسبندگى و پیوند وجود ندارد، و حتى با کمک آب نیز نمى توان آنها را به هم پیوند داد، و هر ذرّاى به سرعت، دیگرى را رها مى سازد گوئى اشاره به این واقعیت است که:
 آنها بر خلاف مؤمنان که اعمالشان منسجم و به هم پیوسته و هر عملى، عمل دیگر را تکمیل مى کند و روح توحید و وحدت نه تنها در میان مؤمنان که در میان اعمال یک فرد با ایمان نیز وجود دارد، اثرى از این انسجام و توحید عمل در کار افراد بى ایمان نیست.
27. مَثَل مراحل انسان و گیاه
 
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿حدید20﴾
بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است [مثل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست
وجه تشبیه : زندگی دنیا به آب باران تشبیه شده است
 خداوند متعال در این آیه زندگى دنیا را در پنج مرحله بازى، سرگرمى، تجمّل پرستى، تفاخر و تکاثر ترسیم نموده و آنگاه آن را به بارانى تشبیه نموده که از آسمان نازل مى شود
و چنان زمین را زنده مى کند که گیاهانش حتّى زارعان را در شگفتى فرو مى برد، سپس زرد و خشک و درهم شکسته و به کاه تبدیل مى گردد.
نکته ها
 از جمع بندى آیات قرآن در مورد دنیا بتوان این گونه استفاده کرد که هرگاه دنیا را به عنوان هدف و مقصد بنگریم، دنیا وسیله اغفال و غرور خواهد بود
ولى اگر دنیا را مزرعه آخرت، مقدّمه و وسیله رسیدن به کمال بنگریم، دنیا و نعمت‌هاى آن ارزشمند و سازنده خواهند بود؛
بنابراین از همین زندگانى دنیا، گروهى آن گونه بهره مى‌گیرند که مغفرت و رضوان الهى را دریافت مى‌نمایند و گروهى آن گونه که گرفتار عذاب شدید مى‌شوند.
 این آیه به دوران مختلف زندگى انسان (کودکى و نوجوانى، جوانى و بزرگسالى) اشاره داشته‌ و بیان مى‌کند که در هر دوره‌اى از عمر، یکى از جلوه‌هاى دنیا، انسان را مشغول مى‌کند؛ دوران کودکى و نوجوانى، مشغول لهو و لعب است، دوره جوانى، در فکر زینت و زیبایى و دوره میانسالى و پیرى، گرفتار تفاخر و تکاثر است.
پیام ها
1. شناخت حقیقت دنیا، به دقّت و ژرف نگرى نیاز دارد. اعْلَمُوا
2. قرآن، دیدگاه انسان را نسبت به دنیا تصحیح مى‌کند. و اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا
3. زیبایى‌هاى دنیا زودگذر است. وَ زِینَةٌ ... فَتَراهُ مُصْفَرًّا
4. دنیا، همواره بهار و پاییز دارد و هرچه رنگ دنیا داشته باشد، گرفتار برگ‌ریزان است. أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً
5. بازى و سرگرمى، ویژگى زندگى دنیاست ولى اگر در مسیر درست قرار نگیرد، به عذاب آخرت مى‌رسد. لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ... أَعْجَبَ الْکُفَّارَ ... وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ
6. زینت‌هاى دنیا مثل زیورهاى شخصى و خانه و ماشین، اگر موجب فخرفروشى و تفاخر گردد، انسان را به دوزخ مى‌کشاند. زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ ... فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ
7. کثرت فرزند و افزایش جمعیّت، در صورتى ارزش است که به کثرتِ دوزخیان منجر نشود و فرزندان، با تربیت درست بزرگ شوند.
8. دنیا براى عده‌اى موجب فریب و کیفر است، فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ براى مؤمن، اسباب رشد و تکامل و کسب مغفرت و رضوان الهى است ... وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ‌
9. تا لغزش‌ها برطرف نشود، دست‌یابى به رضوان الهى سخت خواهد بود.
10.  باید انسان بین بیم و امید باشد. عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ.
 
28-  مَثَل زندگى دنیا و آب
 
وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا ﴿کهف 45﴾
و براى آنان زندگى دنیا را مثل بزن که مانند آبى است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکنده ‏اش کردند و خداست که همواره بر هر چیزى تواناست
وجه تشبیه : در این آیه زندگی دنیا را به آب باران تشبیه نموده است.
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر بر مى دارد. آفتاب مى درخشد نسیم مىوزد، مواد غذایى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات به رشد و نموّ خود ادامه مى دهند آن چنانکه بعد از مدت کوتاهى گیاهان زمین سر بر سرهم مى گذارند و درهم فرو مى روند. صفحه کوه و صحرا یک پارچه جنبش وحیات مى شود، شکوفه ها و گلها و میوه ها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه ها مى شوند، گویى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، به وجد و رقص در آمده اند .
در آیه، سخن از رویش و سرسبزى زمین و فرارسیدن قهر الهى و سوختن و خاکستر شدن آنهاست، تا درس عبرتى براى مردمان‌ مغرور و غافل از خدا باشد. آرى، دنیا همچون گیاه بى‌ریشه‌اى است که با اندک بارانى سبز و با اندک بادى خشک مى‌شود، البتّه آنچه باقى مى‌ماند، عمل انسان است. چنانچه در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌خوانیم: یا مَن بدنیاه اشتَغل‌ / قد غَرّه طُول الأمل‌ .  هر بهارى را خزانى و هر وصالى را فراقى است. نَباتُ‌ ... هَشِیماً - به جلوه‌هاى زودگذر دنیا دلخوش و مغرور نشویم و به آینده‌ى پایدار بیندیشیم. فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ .
29.  مَثَل کف دست و آب

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ إِلاَّ کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاء لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ ﴿رعد14﴾
دعوت حق براى اوست و کسانى که [مشرکان] جز او مى‏خوانند هیچ جوابى به آنان نمى‏دهند مگر مانند کسى که دو دستش را به سوى آب بگشاید تا [آب] به دهانش برسد در حالى که [آب] به [دهان] او نخواهد رسید و دعاى کافران جز بر هدر نباشد.
وجه تشبیه : مشرکان به آدم تشنه اى تشبیه شده است 
که بر کنار آبى که سطح آن از دسترس او دور است، نشسته و به آن اشاره مى کند، به این امید که آب به دهان او برسد! آنها مانند شخصی هستند که تشنه است و می خواهد سیراب شود،
اما از اسباب و مقدمات رفع عطش هیچ یک را فراهم نکرده و از آب دور است، و این افراد هم از دعا کردن فقط صورت خالی از معنا را تحقق بخشیده اند،
چون این بتها و شرکای خیالی در استجابت دعا، همان اثری را دارند که آن شخص تشنه برای رفع عطش خود دست خود را نزد دهان ببرد و خاصیت دیگری ندارند،
دعوت به پرستش خداى و دورى از توجّه به دیگران و تنها او را مؤثر دانستن، بارها در قرآن تذکّر داده شده. از جمله:
اگر انسان، تنها از من درخواست کند، من حتماً او را پاسخ مى‌دهم. أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ
امّا اگر به سراغ دیگران رفت و از آنها حاجت خواست، بداند آنها نمى‌شنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمى‌کنند. إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ
انسانِ محدود در زندگى پرحادثه دنیا نیازمند پناهگاهى مطمئن است، انبیا پناهگاه واقعى را به او معرّفى مى‌کنند،
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ امّا کمک‌هاى دیگران (طاغوت‌ها) یا براى استحمار یا استثمار یا تبلیغات و حفظ موقعیّت خود و یا ... مى‌باشد و در واقع آنچه براى آنها مطرح نیست، انسان است
انسان، فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقیقت است‌ لِیَبْلُغَ فاهُ ولى راه وصول به آن را گم مى‌کند.
 امّا جز ایمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او، هیچ چیز دیگرى انسانِ بى‌نهایت طلب را سیراب نمى‌کند. وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ چرا که غیر از اللَّه هر چه باشد سراب است و دعا از غیر او بیهوده
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ دعا زمانی حقیقت دارد که مدعو دارای توجه و نظری باشد که بواسطه آن اگر بخواهد بتواند نظر خود را متوجه داعی نماید و باید صاحب قدرت و تمکنی باشد که از استجابت دعا عاجز نگردد، دعای حقیقی تنها مخصوص خداست به خلاف دعائی که مشرکان به درگاه ارباب و الهه های خود می کنند، و برای تشبیه و توضیح مطلب می فرماید آنها مانند شخصی هستند که تشنه است و می خواهد سیراب شود، اما از اسباب و مقدمات رفع عطش هیچ یک را فراهم نکرده این افراد هم از دعا کردن فقط صورت خالی از معنا را تحقق بخشیده اند،
لذا هیچ دعایی جز برای خدا صورت حقیقت ندارد و هر کس غیر خدا را بخواند ارتباط خود با هدف مطلوبش را گسسته و ازطریقی که او را به مطلوبش می رساند خارج شده و در حقیقت دعایش راه را گم کرده ، چون ضلالت یعنی خروج از راه
1. جز خدا به سراغ دیگران نروید که از غیر او هیچ کارى ساخته نیست لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ‌ءٍ
2. سرچشمه‌ى شرک مردم، تصوّرات و خیالات باطل آنهاست. کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْماءِ ... وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ‌
3. هرکس خالصانه خدا را بخواند، با دست پر برمى‌گردد. دست خالى برگشتن به خاطر توجّه به غیر خداست. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ‌ ... وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ‌
30. مَثَل آب و کف

أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ ﴿رعد17﴾ 
[همو که] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه ‏هایى به اندازه گنجایش خودشان روان شدند و سیل کفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زینتى یا کالایى در آتش مى‏گدازند هم نظیر آن کفى برمى‏آید خداوند حق و باطل را چنین مثل مى‏زند اما کف بیرون افتاده از میان مى‏رود ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین [باقى] مى‏ماند خداوند مثلها را چنین مى‏زند.
وجه تشبیه :  حق را به آب صاف زلال (و ماده خالص طلا و نقره) و باطل را به کفه اى روى آب و اجرام بى خاصیّت فلزّات تشبیه نموده است . وجه شباهت در حقّ سودمندى و ثبات و پایدارى و در باطل بى خاصیتى و ناپایدارى است .
در این آیه دو مثال براى معرّفى باطل ذکر شده است، یکى مثال کفى که بر روى آب ظاهر مى‌شود و دوم کفى که هنگام ذوب فلزات، روى آنها را مى‌پوشاند.   باطل همچون کف است، زیرا:
1. رفتنى است،                    2. در سایه حقّ جلوه مى‌کند،
3. روى حقّ را مى‌پوشاند،       4. جلوه دارد، ولى ارزش ندارد. نه تشنه‌اى را سیراب مى‌کند نه گیاهى از آن مى‌روید،
 5. با آرام شدن شرایط محو مى‌شود، 6. بالانشین پر سر وصدا، امّا توخالى و بى‌محتوى است.
چنانکه در آیات دیگر نیز بر این امر تأکید شده است:
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ، با حقّ بر سر باطل مى‌کوبیم.
یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، خداوند باطل را محو مى‌کند. وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ، باطل در دنیا و آخرت محو و نابود است. إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً، همانا باطل رفتنى است.جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، حقّ آمد و باطل رفت.
تمثیل، مسائل عقلى را محسوس و راه رسیدن به هدف را نزدیک مى‌نماید، مطالب را همگانى و لجوجان را خاموش مى‌سازد، لذا قرآن از این روش بسیار استفاده نموده است.
1. فیض الهى جارى است وهرکس به مقدار استعدادش بهره‌مند مى‌شود. أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها
2. تلاش براى ساخت وسایل ضرورى (متاع) یا رفاهى (حِلیة) ممدوح است. یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ
3. در کوره‌ى حوادث است که ناخالصى‌ها معلوم و حقّ و باطل ظاهر مى‌شود. یُوقِدُونَ عَلَیْهِ‌ ... زَبَدٌ مِثْلُهُ‌
4. وجود باطل، اختصاص به مکان و زمینه‌ى خاص ندارد. (کف، هم بر روى سیل سرد و هم بر روى فلزات گداخته ظاهر مى‌شود. زَبَدٌ مِثْلُهُ
5. سرچشمه باطل، ناخالصى‌هایى است که حقّ و حقیقت بدان آلوده شده است. یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ
6. حقّ و باطل با هم هستند، امّا سرانجام، باطل رفتنى است. فَیَذْهَبُ جُفاءً
7. نفع مردم در حقّ است. ما یَنْفَعُ النَّاسَ -  حقّ ماندنى است. فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ8. آنچه از سوى خداوند نازل مى‌شود، همچون باران خالص و حقّ است، لیکن همین که با مادیات درآمیخت، دچار ناخالصى وزمینه‌ى پیدایش کف و باطل مى‌شود. أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً
و السّلام
منابع : تفسیر نور استاد قرائتی
تفسیر نمونه آیت الله مکارم
تفسیر المیزان علامه طباطبایی
و برداشت های مولف