سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

«غفلت» سرچشمه اصلی بدبختی ها!

غفلتی که از ترک اندیشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله ای حتی فروتر از چهارپایان سقوط می دهد. زیرا اگر چهارپایان غافلند، استعداد غفلت زدایی را ندارند، ولی اگر انسان با داشتن منبع آگاهی در غفلت غوطه ور شود، به طور قطع از چهارپایان هم کمترند.
غفلت در قرآن
«غفلت» دارای مفهوم وسیع و گسترده ای است که هرگونه بی خبری از شرایط زمان و مکانی (که انسان در آن زندگی میکند) و از واقعیت های فعلی و آینده و گذشته خویش و از صفات و اعمال خود و از پیامها و آیات حق و همچنین هشدارهایی که حوادث تلخ و شیرین زندگی، به انسانها میدهد را شامل میشود. بی خبری از این واقعیت های نداشتن موضع گیری صحیحی در برابر آنها، خطر بزرگی برای سعادت انسانها است؛ خطری که هر لحظه ممکن است، دامان انسان را بگیرد و او را به کام نیستی فرو برد، خطری که میتواند زحمات سالیان دراز عمر انسان را در یک لحظه بر باد دهد.:

1. وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کثیرا مِنَ الجِنَّ وِ الِانسِ لَهُم قُلُوبٌ لایفقَهُونَ بِها وَ لَهُم اَعینٌ لایبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لایسمَعوُنَ بِها اُولئِک کالَانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِک هُمُ الغافِلُونَ (اعراف179) به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل ها (عقل ها) یی دارند که که با آن (اندیشه نمی کنند و) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپاینند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند، (زیرا با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند!
2. وَ اقتَرِبَ الوَعدُ الحَقُّ فَاِذا هِی شاخِصَهٌ اَبصارُ الَّذینَ کفَرُوا یا وَیلَنا قَد کنّا فِی غَفلَهٍ مِن هذا بَل کنّآ ظالِمینَ (انبیاء97) و وعده حق (قیامت) نزدیک می شود، در آن هنگام چشم های کافران از وحشت، از حرکت باز می ماند، (می گویند) ای وای! بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم؛ بلکه ما ستمکار بودیم!

3. وَ اصبِر نَفسَک مَعَ الَّذینَ یدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداهِ وَ العَشی یریدُونَ وَجهَهُ وَ لاتَعدُ عَیناک عَنهُم تُریدُ زینَهَ الحَیوهِ الدُّنیا وَ لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُِ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبِع هَواهُ وَ کان اَمرُهُ فُرُطا (کهف28) با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند، و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن! همان ها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است. به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (عقلها) یی دارند که که با آن (اندیشه نمی کنند و) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپاینند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند، (زیرا با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند!
4. انَّ الَّذینَ لایرجُونَ لِقائَنا وَ رَضُوا بِالحَیاهِ الدُّنیا وَ اطمَاَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُم عَن آیاتِنا غافِلُونَ*اُولئِک مَأواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یکسِبُونَ (یونس7و 8) آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند (همه) آنها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام میدادند!
5. یعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاهِ الدُّنیا وَ هُم عَنِ الآخِرَهِ هُم غافِلَون (روم7) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند!
6. سَأَصرِفُ عَن آیاتِی الَّذینَ یتَکبَّرُونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ اِن یرَوا کلَّ آیهٍ لایۆمِنُوا بِها وَ اَن یرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لایتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِن یرَوا سَبیلَ الغَی یتَّخِذُوهُ سَبیلا ذلِک بِاَنََّهُم کذَّبُو بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلینَ (اعراف146) به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبّر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را می بینند آن را، راه خود انتخاب می کنند!(همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند!
7. فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیمِّ بِاَنَّهُم کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلینَ (اعراف136) سرانجام از آنها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق کردیم، زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.
8. فِاِذا رَکبُوا فِی الفُلک دَعَوُا اللهَ مُخلَصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم اِلَی البِرِّ اِذاهُم یشرِکوُنَ (عنکبوت65) هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با خلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند)؛ اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند!
9. وَ مَن یعشُ عَن ذِکرِ الرَّحمانِ نُقَیض لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (زخرف36) و هر کس از یاد خدا روی گردان شود، شیطان را به سراغ او می فرستیم؛ پس همواره قرین اوست!
10. اِنَّ الَّذینَ اتَّقُوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکرُوا فَاِذا هُم مًبصِرُونَ (اعراف201) هنگامی که پرهیزگاران، گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند!
11. لَقَد کنتُ فِی غَفلَهٍ مِن هذا فَکشفنا عَنک غَطآئِک فَبَصَرُک الیومَ حَدیدٌ (ق22) به او خطاب می شود) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!
12. وَ اَنذِرهُم یومَ الحَسرَهِ اِذا قُضِی الاَمرُ وَ هُم فِی غَفلَهٍ وَ هُم لایۆمِنُونَ (مریم 29) آنان را از روز حسرت (روز رستاخیز که برای همه مایه تأسف است) بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد و آنها در غفلتند و ایمان نمی آوردند! کافران، عامل اصلی انحراف خویش را غفلت معرفی می کنند، غفلتی آنها را به ظلم کردن به خویشتن و دیگران دعوت نموده و حتی به انبیاء الهی و کتب آسمانی ظلم و ستم روا داشتند

انواع غفلت
برای غفلت دو مصداق عینی می توان یافت:
1- غفلتی که در آن عذر فرد غافل پذیرفته و مقبول است، مثل مواردی که برای افراد، اتمام حجت نشده است و فرد گمراه، قاصر است نه مقصر.
2- غفلتی که ناشی از کم دقتی و بی توجهی فرد است و عذری برایش وجود ندارد. این غفلت مذموم است. مخاطب بیشتر آیات و روایات درباره غفلت، افراد مقصر و کسانی است که نخواسته اند از غفلت رهایی یابند. فرد خوابیده را می توان بیدار کرد، ولی فردی که خود را به خواب زده باشد نمی شود بیدار کرد. از این رو قرآن کریم فرموده فانک لاتسمع الموتی (روم52) پیامبر! تو نمیتوانی مرده ها را بشنوایی. بنابراین لازمه یقظه و بیداری خروج از غفلت است. به همین دلیل، جهت گیری دستورهای اسلام به سوی بیداری افراد و سوق دادن آنان به سوی هدف است. در این راستا، اسلام راهکارهایی چون موعظه، تفکر، توصیه به شرکت در مراسم اموات و عبرت آموزی را برای خروج انسان از غفلت سفارش کرده است.

عوامل غفلت از یاد خدا

رذیله‌ «غفلت» ضدّ توجه و تفکر و یقظه است. از نظر اخلاق، هر چه توجه و تفکر عالی و بالا باشد و موجب تعالیِ انسان میشود، «غفلت» رذیله‌ای است بسیار پست که انسان را به سقوط می‌کشاند؛ و به قول قرآن شریف، انسان را تا سرحدّ حیوان، بلکه پست‌تر تنزّل می‌دهد؛ تحقیقاً (گروه) کثیری از جنّ و انس را (گویا) برای جهنم آفریدیم؛ (زیرا) اینان قلب دارند، ولی (حقایق را) نمی‌فهمند؛ و چشم دارند، ولی نمی‌بینند (که سرانجام نافرمانی خدا چیست) و گوش دارند ولی نمی‌شنوند؛ (و خود را به کری می‌زنند) اینان همچون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند؛ آنها غافلند. (و غفلت‌شان از شنیدن و دیدن انسانی و تفکر محرومشان کرده ). افرادی که غفلت دارند دل ندارند؛ دلشان قفل شده ؛ دلی که بفهمد، گوشی که حق را بشنود و چشمی که حق را ببیند ندارند، و بالأخره مُهرِ غفلت اینها را تا سرحدّ حیوانیت رسانده. اساسی ترین غفلت ها، غفلت از یاد خدا است (نحل108)

نقش و آثار تغافل

غفلت امری مذموم و ناپسند است؛ اما تغافل ، گاه می‌تواند پسندیده نیز باشد؛ تغافل درباره امری است که بی‌اعتنایی یا خود را به بی‌اعتنایی زدن موجب می‌شود تا مسیر زندگی دیگری تغییر یابد و در مسیر درست و صحیح قرار گیرد. از این رو بر نقش تربیتی تغافل در برابر نقش زیانبار و انحطاطی غفلت بسیار تاکید شده .
تفاوت غفلت و تغافل
«غفلت» در لغت فارسی به معنای فراموش کردن، سهو و بی‌خبری، نادانی، بی‌پروایی، سهل انگاری، عدم اعتنا و سستی است. اما در اصطلاحات اسلامی و فرهنگ قرآنی، غفلت به معنای سهوی است که به جهت کمی مواظبت و هشیاری بر انسان عارض می‌شود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 609)
مراد از غافل در فرهنگ قرآنی کسانی هستند که از هدف آفرینش و فلسفه آن غفلت ورزیده و توجه و التفاتی به آن نداشته و سرگرم دنیا شده و به خدا و مسیر هدایتی اعتنایی نمی‌ورزند. همچنین به کسانی که به سرانجام کار خود در آخرت توجه ندارند، غافل گفته می‌شود. (انوار التنزیل بیضاوی ج3، ص 242؛ تفسیر الصافی ج3 ص158)
در آیات قرآنی واژه غفلت به کار رفته اما واژه تغافل به کار نرفته هرچند که واژگانی دیگر که مفهوم اصطلاحی را برساند در آیات قرآنی استفاده شده است از آن جمله واژه صفح (نور22) است که در قرآن به معنای اصطلاحی تغافل از لغزش ‌های دیگری استعمال شده است. اما در روایات واژه تغافل ناظر به عفو و گذشت نسبت به رفتار دیگران به کار رفته است. تغافل به معنای غفلت‌ورزی آگاهانه است. تغافل کردن به معنای نادیده گرفتن از روی عمد و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی به رفتار دیگری است؛ یعنی شخصی چیزی را می‌داند و از آن آگاهی دارد؛ ولی از روی مصلحت خود را غافل و بی‌خبر نشان می‌دهد بگونه‌ای که طرف مقابل تصور می‌کند از موضوع بی‌خبر است و بدان توجه و التفاتی ندارد.
از روایات به دست می‌آید که تغافل از مصادیق حلم و بردباری است که خود فضیلتی برتر در حوزه اخلاق اجتماعی است. هرانسانی لازم است خود را به فضیلت اخلاقی حلم بیاراید. حلم و بردباری که خود نشانه‌ای از عقل بشری است در عمل اجتماعی به اشکال گوناگونی از جمله تغافل خودنمایی می‌کند. از این‌رو امیرمؤمنان علی(ع) برترین جلوه حلم را در تغافل می‌داند و می‌فرماید: لاحلم کالتغافل، لا عقل کالتجاهل؛ هیچ بردباری چون نادیده گرفتن نیست و هیچ خردمندی چون وانمود کردن به نادانی و بی‌اطلاعی نیست. (میزان‌الحکمه، ج9، ص4374، حدیث 15224) همانگونه که در رفتار اجتماعی، تجاهل عالم و عارف نسبت به خطاها و لغزش‌های دیگری اوج خردورزی انسان است، همچنین تغافل، بیانگر اوج حلم و بردباری شخص است؛ چرا که با آنکه لغزش‌ها و خطاهای دیگری را نسبت به خود می‌بیند و می‌داند ولی خود را بی‌توجه نشان می‌دهد تا شخص خجلت‌زده نشده و راه اصلاح را در پیش گیرد.
تغافل زمانی نقش تربیتی و اصلاحی خواهد داشت که در جای خود و به درستی به قصد اصلاح انجام گیرد و احتمال اصلاح رفتاری از سوی لغزشکار برود. در این صورت است که با تغافل می‌توان به اصلاح جامعه و رفتار اجتماعی دیگران کمک کرد.
امیرمؤمنان (ع) نیز در این باره می‌فرماید: العاقل نصفه الاحتمال و نصفه تغافل؛ نیمی از انسان عاقل، بردباری و تحمل است؛ و نیم دیگرش تغافل و نادیده گرفتن. (غررالحکم و دررالحکم آمدی، ص 117) بنابراین هم برای حل مشکل خود و هم دیگران لازم است تا تغافل و تجاهل داشته باشیم. علی ع می‌فرمایند: من لم یتغافل و لایغض عن کثیر من‌الامور تنصف عیشته؛ هر کس نسبت به بسیاری چیزها بی‌توجهی و چشم‌پوشی نکند زندگیش ناگوار شود. (میزان‌الحکمه ج، ص15220)

آثار غفلت
در آیات و روایات آثار زیانباری برای غفلت بیان شده که خود بیانگر تاثیر منفی آن در زندگی مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی بشر است. از مهم‌ترین آثار غفلت به خدا می‌توان به گناه (یونس7و8)، گمراهی و سبب نپذیرفتن راه رشد و تعالی (اعراف146)، ایمان نیاوردن به نشانه‌های حقانیت دین(همان)، زمینه‌سازی رویکرد انسانی به بیراهه و ترک راه رشد و کمال (همان)، مانع بصیرت نسبت به حقایق آخرتی (طه 124و126 ق22)، محرومیت از شناخت و بسته و مهر شدن راه‌های ادراکی انسان (نحل 107 و 108)، مایه محرومیت از توجه و عنایت خدا در قیامت (طه 124 و 126) ، مانع پذیرفتن نصیحت و خیراندیشی ناصحان (حجر 70 تا 72)، فریب خوردن از زینت‌های دنیا (انعام 130 و 131)، ظلم به خویشتن (انبیاء97)، حسرت(مریم 37تا39)، گرفتاری به سختی و تنگی در زندگی و معیشت (طه 124)، انحطاط و سقوط انسان (اعراف 146 و 179) و خسران ابدی بشر (نحل 107 تا 109) و مانند آن اشاره کرد. امیر مومنان(ع) غفلت را عین گمراهی دانسته و می‌فرماید: الغفله، ضلاله؛ غفلت یک نوع گمراهی. (غررالحکم میزان الحکمه اصول اخلاقی امامان ص85) درحقیقت دشمن اصلی جان آدمی همین غفلت است که اگر شخص متوجه آن نباشد او را به نیستی و نابودی سوق می‌دهد، پس می‌بایست نسبت به این دشمن همانند دیگر دشمنان، بیدار و هوشیار بود.

راه‌های مبارزه با غفلت و ریشه‌کنی آن
بعضی امور آدمی را دچار غفلت می‌کند. لذا باید از آنها برحذر بود و به آن مواضع نرفت و در آن حضور نیافت. از جمله پیامبر خدا ص بازار را سرای غفلت می‌داند و می‌فرماید: السوق دار سهو و غفلة، فمن سبح فیها تسبیحه کتب‌الله له بها ألف ألف حسنه؛ بازار، سرای بی‌خبری و غفلت است. پس هرکه در بازار یک تسبیح گوید خداوند هزار هزار ثواب برایش رقم زند. (کنز العمال، ح9330- منتخب میزان الحکمه، ص286) علی(ع) غفلت را نتیجه اعتقاد به عبث بودن آفرینش دانسته و می‌فرماید: ای مردم‌! از خدا بترسید؛ زیرا هیچ کسی عبث آفریده نشده است تا به سرگمی و غفلت گذراند، و مهمل رها نشده تا بیهودگی کند. (نهج‌البلاغه، حکمت370- میزان الحکمه، ص504) آن حضرت در بیان سبب غفلت عقل از حقایق هستی، با آرزوها به عنوان خاستگاه غفلت عقل توجه می‌دهد و می‌فرماید: اعلموا أن الأمل یسهی العقل، وینسی الذکر؛ بدانید، که آرزو خرد را دچار غفلت می‌سازد و یاد خدا را به فراموشی می‌سپارد. (نهج‌البلاغه، خ86- میزان الحکمه ص394)
پس برای مبارزه با غفلت باید از این مواضع و آرزوهای بلند پرهیز کرد و همواره خود را در معرض نصیحت و موعظه قرار داد تا گرفتار غفلت نشد. امام علی ع بالمواعظ تنجلی الغفله با اندرزهاست که (پرده) غفلت کنار می‌رود. (غرر الحکم ح4191 میزان‌الحکمه ص598) امام صادق(ع) نیز یادآوری مرگ را بهترین نصیحت‌کننده‌ای می‌داند که غفلت‌زداست و غفلت را از دلها بیرون می‌راند. آن حضرت می‌فرماید: یاد مرگ، خواهش‌های نفس را می‌میراند و رویشگاه‌های غفلت را ریشه‌کن می‌کند و دل را با وعده‌های خدا نیرو می‌بخشد و طبع را نازک می‌سازد و پرچم‌های هوس را درهم می‌شکند و آتش حرص را خاموش می‌سازد و دنیا را درنظر کوچک می‌کند. (بحارالأنوار ج، ص133 ح32 ) با این همه چون دنیا سرای غفلت است و علل و اسباب بسیاری آدمی را دچار آن می‌کند لازم است تنها به خدا پناه برد. از این‌رو کمک‌ خواهی از خدا در مبارزه با غفلت را امام سجاد ع- در دعایش- خواهان است و می‌فرماید: اللهم صل علی‌محمد وآله، و نبهنی لذکرک فی أوقات الغفله، و استعملنی بطاعتک فی أیّام المهله، و انهج لی الی محبتک سبیلاً سهله، أکمل لی بها خیر الدنیا و الآخره؛ بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و به هنگام غفلت، مرا به یاد خود هشیار ساز. به روزگار مهلت، مرا در راه طاعت خود به کار گیر و راه آسانی به سوی دوستی‌ات برایم بگشا که با آن، خیر دنیا و آخرت را بر من کامل گردانی. (صحیفه سجادیه دعاء20)
نقش تغافل در اصلاح جامعه
تغافل می‌تواند مثبت و منفی باشد؛ چراکه اگر تغافل در مواردی باشد که امکان و احتمال اصلاح امور فاسد و خطاها و لغزش‌ها می‌رود، امری پسندیده است و کارکردی همچون توبه و عفو را دارد که زمینه‌ساز امید به اصلاح و صحت فرد و جامعه است. بنابراین همان آثار و کارکردهائی را که برای عفو و گذشت بیان می‌شود، می‌توان برای تغافل سازنده بیان کرد؛ چرا که این نوع تغافل از مصادیق عملیاتی عفو و صفح است که خداوند در آیات قرآنی از جمله آیه 14 تغابن بدان سفارش می‌کند. تثریب و تغافل از مصادیق صفح و عفو است که فرمان الهی در رفتار اجتماعی است. (یوسف92)
آثار و کارکردهای تغافل سازنده و پسندیده
همان گونه که احسان موجب جلب محبت و ستایش خدا و خلق است، تغافل نیز از چنین کارکرد و تاثیری برخوردار است. افرادی که لغزش‌های دیگران را نادیده می‌گیرند، بزرگترین فایده‌اش به خودشان برمی‌گردد؛ چرا که با این کار عزیز و قابل احترام می شوند و ارزش و منزلت خود را بالا می برند. علی(ع) در این باره می‌فرماید: عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور؛ با چشم‌پوشی کردن از چیزهای کوچک، خود را بزرگ کنید و بر قدر و منزلت خویش بیفزایید. (تحف العقول ص224) در زندگی اجتماعی و خانوادگی اگر این امر مهم رعایت نشود، زندگی تیره و تار و غیر قابل تحمل می‌شود. در آیات و روایات به نقش مثبت تغافل اشاره شده و به عنوان یک فرهنگ رفتاری مورد تاکید و سفارش قرار گرفته است.

                                               قرآن را بخوانیم یا بفهمیم و عمل کنیم؟!

- از نظر قرآن: وقتی قرآن را مطالعه و بررسی می کنیم می بینیم اگر چه در مواردی تاکید بر خواندن کرده است ولی در جاهای زیادی تاکید بر چگونه خواندن فرموده است، مثلا در سوره محمد ص فرموده است: آیا در قرآن تدبر نمی کنند آیا بر دلهاشان قفل زده شده است؟ در ابتدای سوره بقره می فرماید: آن کتابی است که شکی در آن نیست راهنمای پرهیزگاران است. در سوره فرقان فرمود: پیامبر شکایت می کند و می گوید: پروردگارا این قوم من قرآن را رها کردند و آیات دیگر که مردم را به خواندن با تدبر و تفکر و تعقل امر فرموده و خواندن بدون فهم را و حتی فهم بدون عمل را تشبیه به الاغ با بار کتاب نموده است (سوره جمعه)
- از نظر حدیث: پیامبر(ص) فرمود: بر شما باد قرآن، پس آن را رهرو و پیشوای خود قرار دهید زیرا آن سخن پروردگار جهانیان است همچنین پیامبر(ص) فرموده اند: من دو چیز گرانبها دربین شما می گذارم اگر به آن دو چنگ بزنید گمراه نمی شوید کتاب خدا و اهل بیتم (واضح است که چنگ زدن یعنی پیروی کردن نه تماشا کردن) (کنز العمال ج1 ص515) حضرت علی(ع) هم فرموده اند: آگاه باشید خیری نیست در قرائتی که در آن تدبر نباشد (بحار ج92 ص211) خدا را خدا را مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما پیشی بگیرند (نهج البلاغه)
از عوامل پیشرفت کشورهای غیرمسلمان، اتحاد، نظم، برنامه ریزی، پژوهش، مطالعه، تلاش، وجدان کاری و... است که در قرآن مورد تاکید قرار گرفته است اما مسلمانان خطوط قرآن را فقط تماشا می کنند. این درحالی است که پیامبر(ص) فرموده اند: تا موقعی قرآن می خوانی که تو را از بدی جلوگیری می کند و اگر جلوگیری نکند قرآن نمی خوانی. اگر قرائت تنها کار برد داشت بایستی مسلمانان قرآن خوان بهترین اخلاق را می داشتند! (قرآن بهار دلها- نهج البلاغه 1644) پیامبر(ص) فرموده اند: هرکس می خواهد با خدا سخن بگوید نماز بخواند و هرکس می خواهد خدا با او سخن بگوید قرآن بخواند. بدیهی است سخن گفتن موقعی است که پیامی رد و بدل شود. دلایل عقلی، قرآنی و حدیثی کاملا لزوم فهمیدن و عمل کردن را مورد تأکید قرار داده اند و بسنده کردن به قرائت تنها مورد سرزنش و توبیخ قرار گرفته است.
تشبیه قرائت و فهم و عمل
قرائت مانند نسخه پزشک است و فهم و عمل مانند گرفتن دارو و خوردن آن. (امام خمینی چهل حدیث)
قرائت مانند پوست است و فهم و عمل مانند مغز
قرائت مانند صورت است و فهم و عمل مانند سیرت
قرائت مانند سطح است و فهم و عمل مانند عمق
قرائت مانند ظاهر است و فهم و عمل مانند باطن
قرائت مانند شاخه است و فهم و عمل مانند ریشه
قرائت مانند کمیت است و فهم و عمل مانند کیفیت
قرائت مانند طوطی وار است و فهم و عمل مانند دقت
قرائت مانند غیراستاندارد است و فهم و عمل مانند استاندارد
- سخنان بزرگان
1-
امام خمینی(ره) دراین باره گفته است: مشکلات مسلمین زیاد است لکن مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشته اند و تحت لوای دیگران درآمده اند. باید مردم را توجه داد، گرایش داد به اسلام و قرآن... به این معنی که در مأذنه ها اذان بگویید و نماز بخوانید اکثر احکام سیاسی اسلام را اعتنا به آن ندارید و از مهجوریت بیرون نمی رود (قرآن کتاب هدایت)
2- مقام معظم رهبری هم گفته اند: حقیقت این است که ما قرآن را مهجور گذاشته ایم. درست است که قرآن را تلاوت می کنیم و به آن عشق می ورزیم. اما این کافی نیست. قرآن آمده تا مبنای زندگی انسان را بر طبق بینش الهی شکل دهد. قرآن آمده است تا جوامع ما را سعادتمند، عزیز ، مستقل و از لحاظ مادی و معنوی پیشرو قرار دهد. نقش قرآن این است. آقایان باید هر آیه ای را که می خوانید ترجمه اش را بدانید.
3- سیدقطب هم گفته است: علت پیشرفت آن روز مسلمین این بود که مسلمانان صدراسلام قبل از هر چیزی قرآنی بودند نه فیلسوف و نه فقیه و نه ادیب ولی با همان معلومات ابتدایی ولی با قلب های پاک پایبند به قرآن بوده اند. قرآن را می خواندند می فهمیدند و به آن عمل می کردند. آنها برخورد عملی تعبدی و انقلابی داشتند نقطه مثبت آنها نیز در همین بود و گرفتاری های لاعلاج و دامنه دار امروز هم در همین می باشد که چاره در همان است که در آنان بود.
4- تجربه تاریخی قرآن کریم در دو دوره تاریخی بر حق بودن خودش را نشان داد یکی در صدر اسلام که اعراب عقب مانده را از بدبختی های شرک و ظلم و جهل نجات بخشید و به عزت و سروری های مادی و معنوی رساند و حتی کشورهای پیشرفته را نیز در حد زیادی مسلمان کرد. یکی هم در این دوران که ملت ایران به پیروی از امام راحل که یک روحانی قرآن شناس بود، دست به فداکاری زد و با عمل به قرآن توانست کشور را از ذلت و بدبختی نجات دهد و به سمت قله های پیشرفت حرکت کند به علاوه این که الگوی انقلاب و استقلال دیگر کشورهای مسلمان قرار بگیرد.

علل ترجمه گریزی

علل عمومی: وقتی کسی پیشنهاد سازنده ای می دهد که مخالف عرف جامعه است (مثل ترویج ترجمه قرآن) اکثر افراد جامعه حتی خیلی از خواص مخالفت میکنند و دلایلی می آورند مانند دلایل بت پرستان.
- بعضی می گویند پدران ما قرآن را فقط قرائت می کردند پس ما هم فقط قرائت می کنیم.
- بعضی می گویند اگر فهمیدن قرآن لازم هست چرا بزرگان ما انجام نمیدهند و یا چیزی نمیگویند.
- بعضی می گویند اکثریت جامعه فقط قرائت میکنند آیا این همه اشتباه می کنند؟
- بعضی می گویند هرکار دوستانمان انجام دهند ما هم همان کار را میکنیم!
البته شاید بعضی از قاریان هم واقعاً نمی دانند و بعضی هم شاید... این در حالی است که قرآن همه این موارد را محکوم و مردود می داند چون تقلید کورکورانه است و می گوید خداوند به شما عقل داده است تا ببینید خدا و رسولش چه گفته اند و در صورت لزوم مطالعه و مشورت کنید و در آخر استقلال رای داشته باشید وگر نه با تقلید کورکورانه از دیگران مسئول خواهید بود.

علل اختصاصی:

1- برداشت غلط از کلمه قرائت و خواندن، آیا خواندن الفاظ بدون فهمیدن ارزشی دارد اگر ارزشی می داشت مسلمانان با این همه قرآن خواندن نبایستی جزو کشورهای عقب مانده و وابسته و نوکر دشمنان اسلام باشند به عنوان مثال: وقت به فرزندمان می گوییم کتابت را بخوان یعنی بخوان و بفهم، اگر خوانده باشد و نفهمیده باشد می گوییم خواندنت به درد نمی خورد و برو دوباره بخوان!
2- کوته فکری: اگر فقط کمی فکر کنیم و از خودمان سؤال کنیم آیا یک آدم عاقل ممکن است کتابی را به یک نفر بدهد و بگوید این کتاب را بدون فهمیدن بخوان! آیا ممکن است خدایی که آفریننده همه عقل هاست چنین کاری بکند؟!
3- برداشت غلط از ثواب: ما خیال میکنیم ثوابهایی که برای خواندن فلان سوره گفته شده شامل همه میشود خیر، ثواب یعنی مزد و پاداش، به یک جراح ده میلیون تومان می دهند به یک کارگر ده هزار تومان! منظور تنها خواندن آیات نیست بلکه خواندن مقدمه ای است برای فهم و درک و آن نیز به نوبه خود مقدمه ای است برای پیاده ساختن آن در زندگی فردی و اجتماعی و مسلم است که اگر مسلمانان از مفاد آیات این سوره در زندگی خود الهام بگیرند همه این پاداشها را علاوه بر نتایج دنیوی خواهد داشت.
4- یکی از کتابهایی که موجب عدم مراجعه به دیگر کتابها می شود زیرا مسئله ثواب سوره ها و نمازها و دعاها را بیان کرده است مفاتیح الجنان می باشد اگر چه کتاب مفیدی است و لیکن چون مسئله ثواب را به طور کلی بیان کرده است باعث عمل گریزی و مسئولیت گریزی مردم شده است چرا که خواننده خیال می کند با خواندن یک دعا و سوره یا نماز تمام گناهانش بخشیده می شود، دیگر نیازی نمی بیند که دنبال مطالعه، خودسازی و جامعه سازی باشد.

راهکارها
1-
رفع سوء تفاهم ها درباره قرائت واقعی، شرایط ثواب و همچنین تبیین عقاب الاعمال همراه ثواب الاعمال
2- روحانیون اگر می گویند قرآن از حدیث و شعر و خواب و تاریخ مهم تر است، در عمل سعی کنند بیشتر تفسیر بگویند.
3- در جلسات و مساجد که قرآن خوانده می شود حتماً یک نفر وارد ترجمه آیات را بخواند. اگر وقت کم است. از قرائت کم کنند، حتی شبهای ماه مبارک رمضان اصرار نداشته باشند که حتماً یک جزء خوانده شود (کیفیت را فدای کمیت نکنند.)1
4- باید ترجمه خوان ها آن قدر مورد تشویق قرار گیرند که وقتی مسابقات قرائت و مفاهیم برگزار می گردد تعداد مفاهیم بیشتر باشد.
5- تبلیغ شود همه خانواده های قرآن خوان یک تفسیر مناسب در حد خودشان داشته باشند به عنوان مثال (آسان- نور) (متوسط- نمونه) (سطح بالا- المیزان) و یا تفسیرهای موضوعی و یا جنسیتی و یا رشته های علمی.
6- در هدیه دادن، تفسیر هدیه بدهیم.
7- به جای تشویق به مفاتیح الجنان به مفاتیح نوین که شرایط دعا را به طور مفصل نوشته است و به مفاتیح الحیات که ثواب های اجتماعی را نوشته است ارجاع دهیم. امام رضا(ع) فرمودند: من قرآن را در سه روز ختم میکنم اگر بخواهم میتوانم زودتر ختم کنم و لیکن میخواهم در آن دقت و تدبر کنم.

اهمیت تدبر در قرآن

تنها تلاوت ظاهری قرآن مورد توجه و عنایت ذات احدیت و رسول مکرمش نیست و به مسلمان و غیرمسلمان سفارش شده است که در آیات آن تدبر کنند و راه رستگاری را برگزینند لیدبروا آیاته. رسول خدا(ص) می فرماید قرآن ظاهرش زیبا و باطنش ژرف است. ای مردم در دنیایی به سر می برید که زمان به سرعت برق می گذرد و شب و روز هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می کند و شما را به وعده گاهتان میبرد، پس هرگاه فتنه ها چونان شب تار شما را فرا گرفت، به قرآن تمسک جویید، چه قرآن شفات کننده ای مقبول است و شاهدی راستین، هر کس آن را پیشوای خویش گیرد، به فردوس برین هدایت شود، و هر کس آن را رها سازد، به آتش دوزخ فرو افتد. قرآن راهنمایی است که انسان را به بهترین راه دلالت میکند. ظاهرش پندآمیز است و باطنش علم شگفت انگیز، عجایب احکامش با گذشت زمان پایان نیابد؛ و غرایب اسرارش در اثر کثرت تلاوت کهنگی نپذیرد. قرآن ریسمان استوار خدا و راه راست اوست. هرکس طبق فرامین آن لب به سخن گشاید، راستگو بود؛ هرکس بنا بر احکام آن حکم کند، دادگستر باشد و هرکس دستورات آن را به کار بندد رستگاری یابد (ارشادالقلوب دیلمی ج1ص79)

صدیقه کبری حضرت زهرا(س) که خود همیشه شاهد نزول قرآن بوده و پرورش یافته در خانه وحی و نبوت است و خداوند او را کوثر نامیده است؛ بزرگترین مرجع و راهنمای مسلمانان را کتاب خدا می داند: کفیل سعادت و زعیم شما قرآنست. شما را به رضوان و به نجات می رساند... شئون دینی و اصول و فروع احکام تمام در این قرآن مجید است (بندگی راز آفرینش ص314) مولی الموحدین علی(ع) : بر شما باد عمل کردن به قرآن که ریسمان محکم الهی و نور آشکار و درمانی سودمند است که تشنگی را فرونشاند، نگه دارنده کسی است که به آن تمسک جوید و نجات دهنده آن کسی است که به آن چنگ آویزد، کجی ندارد تا راست شود و گرایش به باطل ندارد تا از آن بازگرداننده شود، و تکرار و شنیدن پیاپی آیات، کهنه اش نمی سازد و گوش از شنیدن آن خسته نشود. کسی که با قرآن سخن بگوید راست گفته و هر کس که به آن عمل کند پیشتاز است (نهج البلاغه خ156).

هرکس به تعلیم و تربیت قرآنی خو پذیرد و بدان حبل متین الهی چنگ ارادت در زند، حق از باطل، رشد از غی، نور از ظلمت، ایمان از کفر، خیر از شر، عدل از ظلم، هدایت از ضلالت و عزت از ذلت نیک باز شناسد؛ آنگاه از لطف و عنایت پروردگاری بهره ور گشته به نیک بختی دو جهانی نائل آید (اعجاز قرآن ص6). دکتر گوستاولوبون مستشرق فرانسوی در کتاب «جهان تمدن اسلام و عرب» پایان تمامی جنگ ها و نزاعهای بین ملتها و عاری شدن جهان از بمبهای هسته ای را در پناه بردن به قرآن می داند: قرآن یک قانون دینی و سیاسی و اجتماعی است، و احکام آن از قرنها پیش نافذ بوده و مسلمانان هم همیشه برادر یکدیگر بوده اند زیرا همه آنان یک خدا را عبادت می کنند، و همه بر یک شریعت می باشند. اگر به بشریت فرصت دهند که قرآن را از پایگاه اصلیش که در راهنمایی اجتماعات دارد دور نسازد ما انسانها دیگر بوی باروت را که امروز از همه نقاط عالم برمی خیزد و غبار آزمایش های اتمی که فضای شهرها و بیابانهای ما را پر کرده و به هلاکت و نابودی تهدید می نماید استشمام نخواهیم کرد و کشمکشهای ملل را در هر گوشه و کنار جهان نخواهیم دید و صدای رعب آور موشکهایی را که گوش جهانیان را می خراشد و نیستی اقویا و ضعفا را یکسان اعلام می کند نخواهیم شنید.

این دانشمند فرانسوی، تحقق تمامی آرزوهای ملل جهان علی الخصوص انقلابیون و آزادیخواهان را در زیر سایه قرآن میبیند که قوانین و احکامش با آرامش در زندگی انسان هماهنگ است: اگر به بشریت فرصت داده شود که به قرآن راه پیدا کند و خود را به رشته محکم آن پیوند دهد و راه و رسم جاهلیت را کنار بگذارد خواهیم دید که آرزوهای ملل جهان و هدفهای انقلابیون امت ها و خواستهای تشکیلات و موسسات حکومتی تماما همان است که قرآن به آنها واقعیت میدهد، در هر زمینه ای از زمینه های زندگی باشد چه فردی و چه اجتماعی، زیرا این قرآن است که سایه خود را بر همه مردم می افکند و همه را به هدایت عالی خود جذب می کند و راه و روش آن قابل پیروی است و قوانین و احکامش با زندگی هماهنگ است (آشنایی با علوم قرآنی ص77)
رهبر فرزانه در دیدار با قاریان فرمودند: دلهای ما باید قرآنی بشود. جان ما باید با قرآن انس بگیرد. اگر بتوانیم با قرآن انس بگیریم، معارف قرآن در دل و جان خودمان نفوذ بدهیم، زندگی ما و جامعه ما قرآنی خواهد شد؛ احتیاج به فعالیت و فشار و سیاست گذاری ندارد. اصل این است که دلمان، جانمان و معرفتمان حقیقتا قرآنی باشد... هر باری که شما با قرآن نشست و برخاست کنید، یک پرده از پرده های جهالت شما برداشته می شود؛ یک چشمه از چشمه های نورانیت در دل شما گشایش پیدا می کند و جاری می شود. انس با قرآن مجالست با قرآن تفهم قرآن، تدبر در قرآن، اینها لازم است.

ضرورت شناخت قرآن به عنوان منبع اصلی و اساس دین

شناخت قرآن، برای هر فرد عالم به عنوان یک فرد عالم، و برای هر فرد مؤمن، امری ضروری و واجب است. اما برای یک عالم انسان شناس و جامعه شناس، شناخت قرآن از آن جهت ضروری است که این کتاب در تکوین سرنوشت جوامع اسلامی و بلکه در تکوین سرنوشت بشریت موثر است. نگاهی به تاریخ این نکته را روشن می کند که عملا هیچ کتابی به اندازه قرآن بر روی جوامع بشری و بر زندگی انسان ها تاثیر نگذاشته است. و به همین جهت است که قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسی می شود و جزء موضوعات مورد بررسی این علم قرار می گیرد. معنای این سخن این است که بررسی و تحقیق پیرامون تاریخ جهان در این 14 قرن عموما و شناختن جوامع اسلامی خصوصا، بدون شناخت قرآن میسر نیست. و اما ضروری بودن شناخت قرآن برای یک مؤمن مسلمان از آن جهت است که منبع اصلی و اساسی دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان و آنچه که به زندگی او حرارت و معنی و حرمت و روح می دهد قرآن است.

تدبر در قرآن افلا یتدبرون القرآن؟ ام علی قلوبهم اغفالها محمد42؛ تهذیب من قرآن من است. مگر شک داریم که قرآن یزکیهم فرقان۳ قرآن خیلی نکته دارد. اصلا قرآن تهذیب می کند. اساساً اگر قرآن مرا تهذیب نکند، حرف چه کسی می خواهد من را تهذیب کند؟ مگر قرآن نور نیست؟ و همه چیز در قرآن است. قرآن و فکر، قرآن و چشم، قرآن و غذا، چه قدر آیه. به قصد حقوق قرآن را نگاه کنید. به قصد مدیریت نگاه کنید. به نحوی باشد که با قرآن حرف بزنیم، آن وقت نسبت های قرآن چه قدر مهم است! مثلا می خواهید اسرار نماز بگویید. بهترین اسرار نماز در خود قرآن در چهار تا آیه است.

نماز شکر منعم است فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف]قریش4[ به چه دلیل نماز شکر منعم است؟ ربکم الذی خلقکم و الذی من قبلکم ]بقره21[ فایده دوم نماز تنهی عن الفحشاء و المنکر ]عنکبوت54[ فایده سوم نماز: أقم الصلاه لذکری طه14 ذکر چه فایده ای دارد؟ بذکر الله تطمئن القلوب ]رعد28[ اطمینان چه فایده ای دارد؟ یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی...]فجر27 و 82[ قدم به قدم. اقم اصلاه لذکری به ذکر تطمئن، به اطمینان، ارجعی الی ربک. یک پرواز است. آیات قرآن را پهلوی هم بچسبانید چه چیزی از آن درمی آید! بچه را به مسجد ببرید. چرا؟ چون قرآن می گوید: مسجد می روید زینت ببرید؛ خذوا زینتکم عند کل مسجد ]اعراف 13.[ زینت چیست؟ المال و البنون زینه الحیاه الدنیا کهف64 ثروت و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند.[ محسن قرائتی

اهمیت تفکر و تدبر موانع اساسی در فهم حقایق قرآنی

شرایط درک و فهم قرآن از نظر خداوند، فهم و درک قرآن به این معنا تنها برای اهل تقوا و متقین میسر است؛ زیرا کسانی که از تقوای عقلانی و فطرت سالم برخوردار باشند، از جنبه هدایتی فهم قرآن بهره مند میشوند (بقره2) در این صورت است که زمینه برای ایمان آوری و عمل به آموزه های وحیانی در شخص فراهم می آید. البته از نظر خداوند، قرآن دارای بطونی است که هر چه طهارت و تقوا در شخص افزایش یابد و از تقوا و طهارت ظاهری و عقلانی به طهارت و تقوای باطنی فراتر رود، قدرت درک و فهم و بهره مندی های هدایتی شخص از قرآن نیز افزایش می یابد.

نشانه های بی تقوایی را می بایست در اموری چون کفر (اسراء45 و 46)، غفلت و فراموشی از عواقب اعمال بد و زشت (کهف57) و روحیه ستمگری و ظلم و ستم (همان) جست و جو کرد؛ زیرا چنین اشخاصی، بر دستگاه های ادراکی خود چون قلب، مهر می نهند و اجازه نمی دهند تا قلب چون آینه ای، حقایق هستی را نمایش دهد. کسی که به کارهای زشت و ضدعقلانی و بی تقوایی روی می آورد، بر قلب وی به سبب گناهان و زشت کاری ها و بدکاری ها، زنگار می نشیند و قلبش تیره و تار می شود (مطففین13 تا15) خداوند در آیاتی از جمله 7 لقمان و 44 فصلت، به روحیه استکباری برخی از انسانها اشاره میکند که این بی تقوایی، عاملی مهم در محرومیت انسان از ابزارهای شناختی و از کار افتادن گوش ها و قوه شنوایی انسان می شود. همین بی تقوایی هاست که پرده ها را بر قلب می افکند و حجاب های قلبی اجازه نمی دهد تا حقایق هستی از جمله حقایق قرآنی برای شخص، قابل فهم و درک شود. (انعام25)

از این رو خداوند بهره مندی کامل از قرآن را به طهارت کامل و عصمت مقید می کند و در آیات 77 و 79 واقعه مس کتاب و قرآن را تنها برای مطهرون دارای عصمت و طهارت کامل اثبات می کند.
مقصود از مس قرآن، علم و درک آن است و مراد از مطهرون کسانی هستند که از پلیدی گناهان توسط خداوند پاک و منزه شده اند و این معنای از تطهیر با معنای مس که همان علم است مناسب می باشد، نه طهارت از خبث و حدث که طهارت ظاهری است. (المیزان ج19، ص137) خداوند در آیه 7 آل عمران و 19 رعد، درک حقایق قرآن و آگاهی نسبت به محکمات و متشابهات آن را خاص اولوالالباب میداند. این بدان معناست که صاحبان خرد کسانی هستند که اهل عصمت و طهارت باطنی کامل می باشند و از تقوای کامل بهره مند شده اند. از این جاست که ارتباط علم و تقوا به خوبی دانسته می شود، چنان که خداوند در آیه 282 بقره می فرماید: اتقوا الله و یعلمکم الله، تقوا پیشه گیرید و خداوند به شما می آموزد. در آیات دیگر از جمله 2 و 4 طلاق و 29 انفال، ارتباط تنگاتنگ تقوا با آسانی، فهم و فرقان و مانند آن بیان شده است. این بدان معناست که طهارت باطنی یعنی تقوا، نقش کلیدی در همه ابعاد زندگی بشر از جمله جدایی حق از باطل، فهم و درک حقایق هستی و آسانی کارها و حل مشکلات دارد.

روش شناسی فهم قرآن بطور کلی در بررسی و مطالعه هر کتابی سه نوع شناخت ضروریست که اولین آنها شناخت سندی یا انتسابی است. کوچک ترین تردیدی نیست که آورنده همه این آیات موجود حضرت محمدبن عبدالله(ص) است، که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهی آورد، و احدی نمی تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که قرآن شناسی را بخواهد از اینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه های قدیمی قدیمی ترین نسخه های قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزی هست و چه چیزهایی نیست.

جایگاه و قلمرو تفکر

تفکر از واژگانی است که از آن ارتباط انسان با خودش فهمیده می شود. گرچه تفکر خود، صفت اخلاقی نیست، اما قرآن تفکر را ابزار رسیدن به کمالات معرفی می کند که با دست یازی به آن می توان بخشی از پله های ترقی و تکامل را طی کرد.
مفهوم تفکر نیروی راهگشای علم به سوی معلوم را فکر گویند و تفکر جولان و تحرک آن قوه است به حسب نظر عقل و این قدرتی است که تنها انسان ها دارند نه حیوانات. تفکر تنها در مورد چیزی ممکن است که بتوان صورتی از آن را در ذهن ایجاد کرد. بنابراین تفکر در ذات خود ممکن نیست. (مفردات راغب، ص398) لازم به ذکر است که دو مفهوم تدبر و تفکر، با وجود مراتب معنایی، اختلاف ظریف و دقیقی در معنا با یکدیگر دارند. به اندیشه قلب با توجه به عواقب کار، تدبر گفته می شود، در حالی که تفکر اندیشه ای است که با نظر به دلایل انجام می گیرد.

منزلت تفکر در قرآن
در قرآن کریم آیات زیادی به تفکر و تدبر اختصاص یافته است. فکر، کلید نور و سرآغاز بینش است. در قرآن کریم هفده بار به ارزش تفکر اشاره شده و در چند آیه نیز به صراحت به تفکر و ارزش آن سفارش شده است. در سوره سبا آیه 46 می فرماید: بگو فقط شما را به یک نکته پند می دهم و آن این است که دو نفره و یک نفره به کار خداوند برخیزید و سپس اندیشه کنید. برای مثال به تفکر در آیات و نشانه های الهی توصیه کرده که موجب شناخت خداوند و سرانجام تکامل انسان میشود قل انما اعظکم بواحده... ثم تفکروا شایان ذکر است که این دعوت به تفکر گاهی با تعبیر انظروا و مشتقات آن آمده و زمانی نیز از ماده «فکر» استفاده شده است.

ابعاد تفکر
قرآن کریم نهایت رسیدن به سعادت و کمال و رهایی از انحطاط و سقوط را مرهون تفکر و تعقل دانسته است.
1- تفکر در آفاق آل عمران191 : در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند که پروردگارا! این را بیهوده نیافریده ای. آیات دیگر مربوط به آفاق، شامل خلقت، زنده شدن زمین در بهار، گستردگی زمین و برافراشته شدن کوهها و روییدن گیاهان زوج در آن، چگونگی طعام، حیوانات و مسطح بودن زمین است.
2- اندیشیدن در آیات انفس روم 8 ؛ آیا در دلهای خویش نیندیشیده اند که خداوند آسمان ها و زمین را و آنچه مابین آنها است جز به حق و سرآمدی معین نیافریده است.
3- فکر کردن در آیات خدا یونس 24 : بدین سان آیات (خود) را برای اندیشه ورزان روشن و شیوا بیان می داریم.
4- تفکر در قرآن نساء 82 : آیا در معانی قرآن نمی اندیشید؟ و اگر این قرآن از نزد کسی غیر از خدا بود، در آن اختلاف بسیار می یافتند. در بعضی آیات مانند ص29، هدف نزول قرآن را تدبر و اندیشه در آن ذکر میکند: کتابی است مبارک که آن را بر تو فرو فرستادیم، تا در آیات آن اندیشه کنند و خردمندان از آن پند گیرند.
5- تدبر در مخلوقات اعراف185 : آیا در ملکوت آسمان ها و زمین و آنچه خدا آفریده، ننگریسته اند...
6- تفکر در تاریخ و قصه های گذشتگان آل عمران 137 : پیش از شما سنتهایی بوده و گذشته است، پس در زمین سیر و سفر کنید و سرانجام منکران را بنگرید که چگونه است. اعراف176 :... پس بر ایشان این پند و داستان را بخوان، باشد که اندیشه کنند.
7- اندیشه کردن در مثل های قرآن حشر 21 : اگر این قرآن را بر کوهی فرو فرستاده بودیم، بی شک آن را از ترس خداوند خاکسار و فرو پاشیده می دیدی، این مثل ها را برای مردم می زنیم باشد که اندیشه کنند. سفارش به تدبر در مثل های قرآن از این جهت است که آنها توضیح دهنده و تبیین گر آیات هستند. به طور کلی مثال در بیان و تفهیم مقصود بسیار مؤثر است همین مثال اخیر که در آیه21 حشر برای عظمت قرآن بیان شده گویاترین و مؤثرترین بیان است و نمی توان توضیح دیگری به این شیوایی و زیبایی جایگزین آن کرد.

آری قرآن بحری عمیق و ژرف است که با تفکر و غور در اعماقش، گنجهای ارزشمندی به دست خواهد آمد. در طول تاریخ اسلام، مسلمانان اعم از شیعه و سنی حدود 1500 دوره تفسیر قرآن نگاشته اند که هر تفسیری نسبت به تفسیر پیش از خود به معارف نویی دست یافته است و چون چشمه جوشانی است که انسان ها به اقتضای زمان و مکان و به فراخور اندیشه و دانش شان از آن بهره مند می شوند. با گذشت زمان و توسعه علمی، تلاش های گسترده ای که در تفسیر و تبیین معارف قرآن انجام می گیرد، آموزه های زلال و ارزشمند جدیدی را به دست می دهد. اساساً رونق قرآن در جهان به پیشرفت های علمی و اندیشه های شگرف و توسعه آنها بستگی دارد، برخلاف بعضی از مکاتب و مذاهب که موجودیتشان به جهل مردم بستگی دارد.

فراخوانی قرآن به عقل و استدلال
قرآن در بیش از سیصد آیه، جامعه‌ی‌ انسانی را به تعقل، تفکر و تدبّر فرا می‌خواند؛ بلکه در مواضع زیادی از قرآن، استدلال و برهان به چشم می‌خورد. برای نمونه، قرآن غنای خداوند و اتکای هر موجود نیازمند به خدای بی نیاز را با استدلال بیان می‌کند: إن تکفروا أَنتم و من فی الأَرض جمیعاً فإنّ الله لغنیّ حمید. تأمل شایسته در آیه‌ی‌ مزبور، استدلالی بودن محتوای آن را نشان می‌دهد؛ زیرا آیه می‌فرماید: خدای سبحان، نظام آفرینش را به ایمان دعوت کرده است و این دعوت برای رفع نیاز از او نیست؛ زیرا او غنی مطلق است.

آفات عقل
عقل که یکی از مواهب الهی به انسان و حجت باطنی به حساب می آید از چه آفات و آسیب هایی برخوردار می شود؟ عقل و یا قوه عاقله در آموزه های وحیانی یکی از منابع شناخت و حجت باطنی انسان به حساب می آید.
1- هوای نفس
مهم ترین آفت عقل، هوای نفس است که اگر بر سرنوشت انسان حاکم شود، دیگر چیزی از ارزش های الهی و انسانی را برای او باقی نمی گذارد و انسان را به سوی ارزش های حیوانی و شیطانی سوق می دهد.
2- تکبر
تکبر و غرور به عنوان یک صفت رذیله و اخلاق سیئه از جنود جهل تلقی می شود و در صورت غلبه این صفت در افکار و رفتار انسان، کارکرد عقل از بین می رود و فرد در دامهای شیطانی غوطه ور و غرق خواهد شد.
3- خودپسندی
صفت خودپسندی، یکی از رذایل اخلاقی و از جنود جهل به شمار می آید. چرا که اگر کسی خودپسند و خود شیفته گردید، دیگر خدا را نمی بیند و به طور طبیعی در مسیر اوامر و نواهی او حرکت نمی کند. بنابراین عقل انسان که دعوت به خدا می کند با صفت خودپسندی که دعوت به نفس می کند در تضاد قرار گرفته و کارکرد واقعی خود را از دست می دهد.
4- لجاجت و خیره سری
در حکمت های منسوب به امام علی(ع) آمده است: «عمل کردن انسان به چیزی که می داند درست نیست، هوس است، و هوس، آسیب خودداری (از حرام و خواهش از مردم) است، و عمل نکردن به آنچه می داند درست است، سستی است، و سستی، آسیب دین است، و پرداختنش به کاری که نمی داند درست است یا نادرست، خیره سری است، و خیره سری، آسیب خرد است. (شرح نهج البلاغه، ج20، ص259)

از هفتاد سال عبادت بهتر است؟ تفکر ساعته خیر من عباده سبعین سنه و قرآن ما را به مکررا به فکر کردن دعوت کرده و در احادیث، فراوان سفارش شده.

قال علی ع: 1- الفکر تغید الحکمه فکر کردن، فایده اش رسیدن به حکمت و آشنا شدن به حقایق امور است. 2- الفکر جلاء العقل، فکر کردن مایه صیقل دادن و روشن نمودن عقل است. 3- اندیشه کردن در کار خیر و نیکو، انسان را به سوی عمل کردن به کارهای خیر دعوت می کند. 4- اصل و اساس عقل، فکر کردن است و نتیجه اش سلامتی و ایمن بودن از خطرات می باشد. 5 - من تفکر ابصر- هر کس اندیشه کند، برای او بینایی و آگاهی حاصل شود. 6- یک ساعت فکر کردن، از یک عبادت طولانی که بدون فکر و اندیشه باشد بهتر است. 7- اندیشه کردن در غیر سخنان و کارهای حکمت آمیز، پیروی از هوای نفس است. (میزان الحکمه، جلد7، صفحات 538 الی 544)

دلیل سستی و کسالت در دین

یکی از مهم‌ترین دلایل کسالت و بی‌رغبتی نسبت به آموزه‌های دینی و عمل نکردن به تکالیف و واجبات دین فقدان تفکر و اندیشیدن است. اکثر ما اهل تفکر و اندیشیدن درباره خودمان نیستیم. آنها که در مسیر عقل حرکت می‌کنند و اهل سیر و سلوک به سوی الله هستند یک قسمت از ساعات شبانه‌روز خود را به تفکر و اندیشیدن اختصاص می‌دهند درباره گذشته و آینده عمرشان می‌اندیشند و آن را با موازین دین و شریعت می‌سنجند و این را افضل عبادات می‌دانند که فرموده‌اند: «عبادت آن نیست که انسان نماز و روزه زیاد انجام بدهد، بلکه عبادت تفکر زیاد در مورد خداوند بلند مرتبه است.» (کافی، ج 2، ص 55)
آری انسان که سرآمد همه مخلوقات است خاصیتش همان به کار انداختن نیروی شگرف عقل است و اندیشیدن در اینکه راستی من که هستم؟ و از کجا آمده‌ام؟ آورنده من که بوده و برای چه مرا آورده و کجا خواهد برد؟ در گذشته عمرم چه کرده‌ام و در آینده عمرم چه خواهم کرد؟ ولی متأسفانه ما عادت به تفکر نکرده‌ایم، اگر ساعتی هم فراغت فکری پیدا کنیم وحشت‌زده می‌شویم و می‌خواهیم خود را به کاری مشغول کنیم.

بنابراین کسانی که در عمل به آموزه‌های دینی سستی و کسالت دارند یکی از مهم‌ترین دلایل آن پشتوانه معرفتی و شناخت است که با عدم تفکر و نیندیشیدن در اوامر و نواهی دین شناخت و معرفت لازم را کسب نمی‌کنند و در نتیجه هنگام عمل کردن به واجبات و ترک محرمات، حلاوت و لذت لازم را نمی‌برند و با شوق و رغبت به آموزه‌ها و تعالیم دینی خود عمل نمی‌کنند

 عدم تحصیل حاصل در اهدانا الصراط المستقیم

در سوره مبارکه (حمد) مى خوانیم : اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم... گروه : الذین انعمت علیهم عبارتند از: انبیاء، صدیقین، امامان، شهدا، اعمال و مؤ منان بسیار با اخلاص. من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البته با کسانى که خداوند به آنها لطف و عنایت کامل فرموده یعنى با پیامبران و صدیقان و شهیدان. و نیز مى فرماید: اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم : اینان (از زکریا تا ادریس که اوصافشان یاد شد) همان رسولانى هستند که ما از میان همه اولاد آدم برگزیدیم بنابراین، کسى که مى گوید: اهدانا الصراط المستقیم از خداوند مى خواهم که او را به صراط انبیا و صدیقین برساند که فعلا به آن نرسیده است. پس گفتن آن تحصیل حاصل نیست. و احتیاج به تاویل و امثال آن ندارد. اگر بگویند: انبیا، صدیقین و امامان ع در موقع گفتن این کلمات چه مى خواهند، آنها که اهل این مرتبه اند؟ در پاسخ مى گوییم : درجات صراط مستقیم نسبت به همه متفاوت است. آنها نیز مرتبه بالاتر از آنچه را که دارند، مى خواهند. از امیرالمؤ منین ع نقل شده که معناى اهدنا ثبتنا است؛ یعنى ما را در صراط مستقیم ثابت فرما. ان معناه ثبتنا ظاهرا، منظور آن است که افاضه از سوى خداوند متعال لحظه به لحظه است، و هر موقع که قطع شود، انسان و همه چیز فنا مى گردد. بنابراین، در هر حد از هدایت که باشیم از خداوند ادامه و استمرار آن را مى خواهیم ، بلاتشبیه : کارخانه اى که مرتب کار کند، لامپ ، پیوسته روشن خواهد بود و هر موقع خاموش شود، لامپ نیز خاموش است .کارخانه است که آن به آن و لحظه به لحظه به لامپ نور مى فرستد. خداوند نیز لحظه به لحظه به موجودات، وجود مى دهد. هدایت نیز هیمنطور .این معناى قول امیرالمؤ منین ع در این صورت نیز، تحصیل حاصل نخواهد بود؛ زیرا در هر دو صورت ، انسان چیزى مى خواهد که فاقد آن است .

صراط مستقیم، از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر صحابی بزرگوار جابربن عبدالله انصاری نقل میکند که ما پیش پیامبر ص نشسته بودیم، پیامبر گرامی ص خطی مستقیم در برابرش ترسیم کرد، سپس دو خط از طرف راست و دو خط از طرف چپ کشیدند، آنگاه فرمودند: اینها راه شیطان است. سپس دست مبارک را روی خط وسط نهاد و این آیه را تلاوت فرمود و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه بدرستی که این خط من است که مستقیم است، پس از آن پیروی کنید )تفسیر الدرالمنثور ج3، ص( بنابراین صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است همین مسیر اعتدالی است. مانند این سخن را نیز امام صادق)ع( در تعریف صراط فرموده اند: هوادقّ من الشعر و احدّ من السیف صراط مستقیم، از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر است. بحارالانوار ج8،

صراط مستقیم منظور از صراط مستقیم بر اساس آیه 36و 54 مریم و 64 زخرف و 61 یس بندگی خدا و عبادت او و انجام واجبات و مستحبات و دوری از محرمات و مکروهات است که حرکت در این مسیر تضمین‌کننده خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی انسان است.

انسان تا نفهمد، نمیتواند کاری را انجام بدهد، تا استقامت نداشته باشد، نمیتواند به مقصد برسد! تشخیص صراط مستقیم که مرز بین آزادی و بی بند و باری است، از مو باریکتر است. انسان بخواهد یک موی باریکی را ببیند، بسیار سخت است؛ این موهای به هم پیچیده و ظریف را از هم جدا کرده؛ این کار هر کسی نیست، تا بتواند بین آزادی و بی بند و باری فرق بگذارد. بعد از اینکه فرق گذاشت که عدالت یعنی چه، آزادی یعنی چه، دموکراسی و حقوق بشر یعنی چه؛ رعایت کردن این عدل مثل رفتن روی لبه تیز شمشیر است عادل بودن خیلی سخت است، متقی بودن خیلی سخت است، بیراهه نرفتن و راه کسی را نبستن خیلی سخت است، از حرام گذشتن خیلی سخت است؛ اینکه میبینید برخی میگویند برایم دشوار است، راست م یگویند، برای اینکه تمرین نکرد هاند، تقوائی در برنکرد هاند، با پای برهنه میخواهند روی این لبه شمشیر تیز بروند و البته زخمی میشوند. تقوا کفش است، تقوا پوشاک است، تقوا حافظ است، وقایه است، سپر است؛ همان طوری که کسی وقایه دارد، سپر دارد، در میدان برای او مبارزه آسان است؛ کسی که سپر دارد، این سپر را زیر پای خود گذاشته و روی شمشیر م یرود، آسان است؛ در حقیقت او روی سپر میرود، سپر روی شمشیر است.

قرآن و تغییر شعار

پیامبران الهی، برای به حرکت درآوردن مردم به سوی هدفهای الهی، شعارهایی را مطرح کرده اند، چنانکه پیامبر گرامی اسلام ، کلمه لااله الاالله را شعار حرکت توحیدی اسلام قرار داد. مشرکان در برابر این شعار توحیدی، شعار «اعل هبل اعل هبل» زنده باد هبل زنده باد هبل به راه انداختند، ولکن پس از فرود آمدن اعتبار بت های جاهلی، و برقراری شعار الله اکبر جمعی از منافقان، با همین شعار الله اکبر به جنگ الله اکبر آمدند و به گفته امام سجاد در عصر عاشورا ، این جماعت از خدا بی خبر منادی الله اکبر را با فریاد دروغین الله اکبر به قتل رساندند، در هر حال تغییر شعارهای انحرافی برای به کنار زدن شعارهای الهی، ریشه در تاریخ دارد و منافقان از دیر زمان، در این رشته، اقدامات فراوان نموده اند و در هر زمانی به نحوی قرآنها را به سر نیزه کرده اند، قرآن کریم در این مورد از فرقه ای از بنی اسرائیل نام می برد که شعار حضرت موسی را به هنگام ورود به شهر اریحا ارائه داد و از مردم خواست با فروتنی و تواضع و با یاد خدا وارد شهر شوند و شعار حطه سر بدهند و ندای العفو العفو خدایا بخشش و خدایا بخشش به زبان جاری کنند، به گفته قرآن کریم، اینان شعار حضرت موسی را تغییر دادند و با سوت و کف و شعار حنطه و «زنده باد نان» و زنده باد شکم وارد شهر شدند و به فساد و تباهی روی آوردند، و گرفتار ذلت و آوارگی و بندگی و در یوزگی شدند.

قرآن کریم در مورد این تغییر شعار می فرماید و ادخلو الباب سجدا و قولوا حطه نغفرلکم خطایاکم بقره58 و گفتیم وارد این شهر شوید، و بگویید خدایا از ما درگذر، تا ما خطاهای شما را ببخشاییم فبدل الذین ظلموا قولا غیرالذی قیل لهم(بقره۵۹) ولکن ستمگران آن قولی را که به ایشان سفارش شده بود تغییر دادند و شعاری دیگر سر دادند و سرانجام ایشان در اثر آن انحراف گرفتار لغزشهای بزرگتر شدند و آفتی پلشت و ذلتی زشت به آنان فرود آمد. همه در روز مقدس قدس دیدیم که فرقهای که به دنبال اهداف دیگر بودند به ندای بیگانگان و یارانشان لبیک اجابت گفتند وحتی به نام پیروی از آرمانهای امام، شعار صریح حضرت امام را تغییر دادند و نه زوال اسرائیل که زوال نظام را به همراه سوت و کف سر دادند، و اهداف پنهانی خود را در حمایت از شیطان بزرگ به نمایش گذاردند و از ولایت فقیه بریدند و عبادت شیطان بزرگ را فریاد زدند و من یکن الشیطان له قرینا فساء قرینا (نساء38) و هر آن کس که رهبر و رهنمای او شیطان باشد البته که همنشین بسیار بدی را برای خود برگزیده است و به ما ستم نکردند بلکه در حق خویش ستم روا داشتند اگر که می دانستند

اوصاف کشتی حضرت نوح (ع) و عظمت بسم الله

اگر کسی خواست جریان سفینه نوح را بشناسد، قرآن کریم کشتی نوح را به چند وصف ستود. گاهی از این جهت که معجزه است و روی آب می رود و بدون آب ساخته شده و در حال طوفان،خطر را پشت سر میگذارد؛ این معانی تا حدودی قابل حل و درک است. این اوصاف را که ذات أقدس له برای سفینه نوح یاد میکند، تا حدودی قابل فهم است. امّا وقتی می رسید به آیات دیگری که خداوند کشتی نوح را با آن آیات هدایت میکند و حمایت میکند، می بینید درکش آسان نیست. این کشتی آیا با قدرت های ملکی حرکت میکند، در مسیر باد حرکت می کند، لنگر می اندازد نظیر کشتی های دیگر، در مسیر باد حرکت می کند که باد آن را می برد یا قدرتی از نیروهای فیزیکی آن را جابجا می کند؛ اینها را که قرآن تشریح می کند، معلوم می شود این کشتی از سنخ کشتی های عادی نیست.

هیچ چیز آن را نمیبرد، مگر بسم الله الرّحمن الرّحیم! هیچ چیز لنگر آن نیست، بسم الله مجراها و مرساها (2). می بینید یک کشتی به نام خدا شروع می کند و به نام خدا می ایستد! مرسا وارسا یعنی لنگر انداختن و توقف. اگر کشتی به نام خدا لنگر می اندازد، و به نام خدا می رود؛ یعنی هیچ عاملی از عوامل در تحریک و تسکین آن نقش ندارد. بزرگان اهل معرفت هم گفته اند بسم الله الرّحمن الرّحیم من العبد بمنزله کن من الرّب. اگر کسی ولیّ خدا شد و در قرب بارگاه الهی بار یافت؛ هیچ کاری را بدون اذن حق انجام نمی دهد. همانطوری که خداوند هر کاری را با کن انجام میدهد؛ انّما امره ذا اراد شیئاً ان یقول له کن (3)، بعد آن شیء که مأمور است، مخاطب است، یکون می شود؛ بسم الله از بنده ای که تحت ولایت خداست، به منزله کن از ذات أقدس له است. وقتی خدا بفرماید: کن، آن شیء یکون می شود؛ وقتی نوح (ع) بگوید: بسم الله، کشتی حرکت می کند؛ و اگر بگوید: بسم الله، کشتی آرام می شود.
درجات شباهت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) با کشتی نوح (ع) و اهل بیت اینچنین است مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح. آن جریان عادی اش را فرمود من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق، امّا مراحل دیگرش را وقتی شما این تمثیل را به کتاب خدا عرضه کنید، می بینید ذات أقدس له سفینه نوح را بابسم الله زنده می داند؛ نه با امواج، نه با باد، نه با نیروهای دیگر! و اگر کسی به جائی رسید که همه شئون او، شئون الهی بود؛ یعنی گفت انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین (4)، چنین انسانی حرف او از خود او نیست و چون حرف او از خود او نیست، گوینده دیگری است؛ در حقیقت ذات اقدس له به وسیله این مظاهرش و این آیات کبرایش اراده می کند که کشتی حرکت کند، و اراده می کند که کشتی آرام بشود. به ما گفتند: اگر چنانچه کسی اینها را شناخت، حیات طیّبه و معقول دارد؛ و اگر کسی اینها را نشناخت، در جاهلیّت به سر می برد.

خوف و رجا

مفهوم خوف و رجا
درکتاب مفردات راغب صفحه 303 درباره مفهوم خوف و رجا : انتظار ناراحتی از یک نشانه را، ظنی باشد یا یقینی، خوف می گویند، کما اینکه «رجاء» انتظار چیز محبوبی است از علامتی ظنی یا معلوم. ضد خوف امن است که هم در امور دنیوی به کار می رود و هم درمسائل آخرتی. خوف و رجا در آموزه های اخلاقی به این شکل مطرح شده: رجا و خوف دو بالی هستند که به وسیله آن دو، مقربون، خود را به هر مقام محمود که طالب هستند می رسانند. کسی که خود را مجهز به این دو ابزار (بیم و امید) می کند در مسیر سالکان از هر عقبه سخت در آخرت می تواند خود را عبور دهد. لازم به ذکر است که خوف در قرآن به معنای جبن نیست، ترس ناشی از جبن مذموم است، زیرا در این صورت از خود دفاع نمی کند، اما انسان اخلاقی می کوشد خود را از خوف به امن برساند.
جایگاه خوف در قرآن
خوف و مشتقات آن در قرآن، نزدیک به 150 بار تکرار شده. در 19 آیه متعلق خوف «الله» یا «مقام رب» ذکر شده و تقریبا به همین تعداد آیه متعلق آن عذاب قیامت آمده. همچنین خوف در آیات دیگر، در زمینه های مختلف به کار گرفته شده. و اما هرکس از ایستادن (در موضع حساب و حشر) در پیشگاه پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس باز داشته باشد، بی گمان بهشت جایگاه اوست.(نازعات40) من دست دراز کننده به سوی تو نخواهم بود که بکشمت، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسم (مائده28) در این، برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد، عبرتی است.(هود103) ای موسی! نترس که پیامبران در پیشگاه من نمی ترسند (نمل10) با توجه به این آیات ترس از مقام رب و عذاب آخرت و مانند این دو مثبت و تمجید شده و در تربیت و اصلاح نفس انسان تاثیر زیادی دارد. در اینگونه موارد نترسیدن ضد ارزش است. اما خوف در آیاتی مثل آیه اخیر مردود شمرده می شود، زیرا نباید در برابر منحرفان و طاغوتیان ترسید.
مراتب خوف
خوف از خدا و تلاش برای رسیدن به «امن» در دنیا و آخرت در همه مؤمنان یکسان نیست و بستگی به مرتبه ایمان و شناخت از خداوند و روز قیامت دارد. یعنی هر چقدر مرتبه شناخت و معرفت انسان به مبدا و معاد عمیق تر و غنی تر باشد به همان میزان مراتب خوف او هم افزوده خواهدشد.
توازن بیم و امید
در منطق قرآن، اگر تنها خوف از خدا و عذابش بر وجود انسان غالب شود، مطلوب نیست و اثر ضد ارزشی دارد، از طرف دیگر اگر رجا و امید تنها بر انسان حاکم شود و آن نیز سازنده نیست و انسان را از جاده تعادل و هدایت الهی خارج میکند. بنابراین مسلمانی نمیتواند در مسیر صراط مستقیم و جاده هدایت و تکامل گام بردارد که هم ترس از مخالفت با خدا و عذاب آخرت را داشته باشد و هم امید به لطف و رحمت الهی. این دو با هم و متوازن دو بالی برای پرواز معنوی انسان می شوند. اساساً سلوک الی الله بر طریقی بین بیم و امید قرار می یابد و کشیده شدن به هر سو، هر لحظه ممکن است تعادل سالک را برهم زند و او را از جاده صراط مستقیم منحرف نماید.
جایگاه رجا در قرآن
واژه رجا و مشتقات آن 28 بار در قرآن آمده است. از این تعداد، ده آیه به «رحمت خدا» اشاره میکند و در اکثر موارد از «امید به لقای خدا در قیامت» بحث شده . ناامیدی از رحمت و لطف خدا یا ملاقات خداوند متعال در روز قیامت عواقب اخلاقی مضری بر نشاط و سازندگی حیات فردی و اجتماعی انسان دارد. امید به دیدار پروردگار در قیامت، سبب عمل صالح در دنیا و دوری ازریا می شود تا در محضر الهی در قیامت خجل و نادم نباشد (کهف110) با توجه به نقش به سزای امید در بعد اخلاقی و روحی انسان، قرآن به شدت با یأس و ناامیدی به لطف خدا برخورد میکند و آن را حرام و ممنوع می شمارد (یوسف87) بیمناکی از پروردگار به منزله تازیانه ای است برای سلوک بندگان در وادی قرب الهی، همچنان که فقدان و ضعف این تازیانه، سالک کوی الهی را بی زاد و توشه بر راه می نهد، شدت و فزونی بیش از حد آن نیز فروغ امید را در امکان وصول به سر منزل مقصود در دل او خاموش کرده، توان حرکت را از او خواهدگرفت. بنابراین، افراط در بیمناکی از خداوند «قنوط و یأس» از رحمت الهی است که آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذایل بزرگ اخلاقی به حساب می آید.

جهان بینی الهی راهکار مقابله با یاس و ناامیدی
یاس و امید تا حد زیادی مربوط به جهان بینی و نگرش انسان به نظام آفرینش است. کسی که به ماورای طبیعت اعتقاد دارد و نظام خلقت را محدود به دنیا نمی پندارد، در تاریک ترین لحظات زندگی نیز احساس تنهایی نمی کند، زیرا همیشه خدا را در کنار خود می یابد. انسان مومن با داشتن این تکیه گاه مطمئن، با خود می گوید: هرگز به خود رها نشده ام و زحماتم بی نتیجه نخواهد ماند. اما با تفکر و جهان بینی مادی و نگاه بدبینانه به طبیعت، اصل و ریشه امید به شدت آسیب می بیند. شهید مطهری(ره) در این رابطه می گوید:
آدم با ایمان هیچ وقت خودش را تک و بی مددکار و بی غمخوار نمی بیند، همیشه در نماز می گوید: خدایا! تو را می پرستیم و از تو مدد می خواهیم... دین و ایمان در عین اینکه در نواحی زیادی به امید و رجا قوت و وسعت می دهد، از طرفی هم جلوی یک سلسله آرزوها را می گیرد و نمی گذارد آنها رشد کنند. آدمی در ناحیه آرزو، هیچ گونه محدودیتی ندارد. گاهی حتی آرزوی امر محال می کند... یکی از آثار ایمان به خدا، شرح صدر، بلندی افق فکر، دریا دلی و ژرف اندیشی است. مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیا، در سایه ارتباط با خدا، پرظرفیت و پرمایه اند. برخلاف انسان های تربیت نایافته ای که قلبشان به نور معرفت الهی و ایمان به پروردگار و روز قیامت روشن نشده و در محدوده تاریک و ظلمانی عالم ماده گرفتارند. قرآن مجید حال این افراد ضعیف و کوتاه فکر و کم ظرفیت را چنین ترسیم کرده است.
لا یسأم الانسان من دعاء الخیر، و ان مسه الشر فیؤس قنوط انسان هرگز از تقاضای نیکی خسته نمیشود و هرگاه شر و بدی به او رسد، مایوس و ناامید میگردد (فصلت-49) به هنگام روی آوردن نعمت ها، حریص، مغرور و فراموش کار شدن و به هنگام پشت کردن نعمت ها، مأیوس و بی طاقت شدن، از ویژگی های کسانی است که فلسفه تلخی و شیرینی های زندگی را نمی دانند و ظاهر امور را مبنای قضاوت خود قرار می دهند. قرآن مجید تنها گروه موحد و خداشناس و نمازگزار را که خود را به منبع عظیم قدرت لایزال الهی پیوند داده اند، وزین و باظرفیت معرفی می کند، آنها نه هنگام راحتی، سرمست و مغرورند و نه هنگام سختی، ناامید و زمین گیر (معارج20) قطره چون متصل به دریا شد - تو دگر قطره اش مخوان، دریاست.
مؤمن در سایه توکل، در گرفتاری ها به خدا توجه کرده، امور خود را به او واگذار می کند، چون تمام کارها را به دست قدرت او می داند. او به این آیه شریفه باور دارد که اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد و اگر خیری به تو برساند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد (یونس107)در این صورت است که کام یابی را در امید به خدا و ناامیدی از غیر او می داند.
ادیان الهی، پیروان خود را به نیروهای غیبی و پشت صحنه آفرینش توجه داده اند و برای مقابله با یأس و ناامیدی، همواره بر این نکته تاکید کرده اند که اسباب و عوامل ظاهری شناخته شده همه کاره امور نیستند، بلکه اسباب اصلی و قوی تری نیز در کار است که چه بسا از آنها غفلت می شود. علی(ع) : کن لما لاترجوا ارجی منک لما ترجوا به آنچه امیدوار نیستی بیش از آنچه به او دل بسته ای، امید داشته باش(بحارالانوار ج13 ص92)
آری کسی که بر خدا توکل کند، از تمامی ظرفیت ها و انرژی های موجود خود بهره می گیرد و به عنصری شکست ناپذیر مبدل می گردد. امام باقر(ع) می فرماید: کسی که بر خدا توکل نماید، مغلوب نمی شود و کسی که به خدا پناهنده شود، شکست نمی خورد. (بحارالانوار، ج71، ص 151)

امیدواری سالک در رسیدن به مطلوب
(بدان ای سالک راه خدا!) رجاء ضد یأس است. رجاء امیدواری و یأس ناامیدی است. راجی امید دارد به مطلوب خود برسد و مأیوس از درک مطلوب خود ناامید است. چون هر امیدوار در راه وصول به مطلوب خود از جهت نرسیدن به مطلوب خائف است. از این جهت رجاء به معنی خوف نیز آمده است. در آیه 13 نور رجاء به معنی خوف آمده است. «مالکم لاترجون لله و قارا» به شما چه شده است که از عظمت خدا خائف نیستید؟ علت خوف «نفس» و علت رجاء «حق» است. خائف خوفش از جهت خویش و رجائش از طرف حق متعال است. خائف خوف دارد مبادا تکلیفی که به عهده اوست خوب نتواند از عهده انجام آنها برآید، عمل خود را قابل و لایق مقام کبریایی حق نمی‌داند، ولی در عین حال امیدوار است که حق متعال بر او ایراد نگیرد. خوف او از ناحیه خود او و رجائش از ناحیه حق متعال است. خائف چون به کرم مرجو امیدوار است، نسبت رجائش به غیر و چون به نقص خود معترف است نسبت خوفش به خود او منتسب است. رجا و خوف برای سالک در راه سلوک به منزله دو بال هستند، سالک با این دو بال در حرکت و سیر است اگر خود سالک شکسته شد (به فنای نفس رسید) بدیهی است دو بال او هم شکسته خواهند شد. حد رجاء تا سر حد لقاء است، اگر لقاء حاصل شود رجاء زایل می‌گردد.
مراتب رجاء
رجاء مادون لقاء به سه مرتبه تقسیم می‌شود:
1- رجاء در درجه اول آن رجایی است که عامل را به کوشش وامی‌دارد و به خدمتش لذت می‌دهد و او را بیدار می‌کند که از مناهی بگذرد.
2- درجه دوم از رجاء مربوط به صاحبان ریاضات است آن افرادی که کوشش می‌کنند به مقامی برسند که قصد آنها خالص گردد، ضمیر آنها پاک شود و از شرک نجات یابند. این رجاء به ترک لذائذ، همراه کردن عمل با علم و به طلب بیزاری از غیر حق است.
3- در درجه سوم رجاء از آن ارباب قلوب است. رجاء ارباب قلوب رجاء لقاء حق است، رجایی است که باعث ازدیاد اشتقاق، سبب نقض عیش و موجب کناره‌گیری از خلق است - مقامات معنوی، محسن بینا، ج1، ص129

جایگاه خشیت در قرآن

کلمه خشیت در قرآن مجید هشت بار و مشتقات آن نیز چهل بار به کار رفته. در روایات بسیار آمده . الف) ترسیدن و نترسیدن از چه کسی؟ خشیت، یکی از مقامات «معنوی و اخلاقی و عرفانی» است؛ اما باید محدوده و راهکار دستیابی به این مقام معنوی را از آیات قرآن به دست آورد. در قرآن بارها به خشیت، امر و در مواردی نیز از آن نهی شده است. در قرآن هجده بار بر خشیت و ترس از خدا تاکید شده است. پس از آنان نترسید و از من بترسید و (چنین مقرر داشتم) تا نعمتم را بر شما تمام گردانم و باشد که راهیاب شوید (بقره150) از آنجا که «خشیت» در اثر توجه و آگاهی از کبریایی خدا به وجود می آید. از این رو، اگر در دین شناخت پیدا شود، در نتیجه نباید جز از خدا ترسید. قرآن در چند مورد از ترس از غیر خدا نهی کرده است: پس از مردم نترسید و از من پروا کنید و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید (مائده44) همچنین در مائده آیه 3 می فرماید: امروز کافران از دین شما (و بازگشت شما از آن) نومید شده اند، لذا از آنان نترسید و از من بترسید

ب) تنها راه رسیدن به مقام خشیت، شناخت و معرفت است. به هر نسبت که این معرفت عمیق تر شود، عظمت و جلالت خداوند برای انسان بیشتر جلوه گر خواهد شد. و در نتیجه، مرتبه بالاتری از مقام خشیت تجلی پیدا می کند. بنابراین قرآن کریم خشیت را منحصر در عالمان راستین می داند: انما یخشی الله من عباده العلماء (فاطر28) از میان بندگان خداوند فقط دانشوران از او خوف و خشیت دارند. طبیعی است که این آگاهی هم باید از راه تحصیل علم و معرفت به عظمت عالم هستی و همه مظاهر و تجلیات آن، و هم از راه عبادت و بندگی حق تعالی به دست آید. به بیان دیگر اگر این دو طریق (علم و ایمان) توامان سلوک و تحصیل شوند به نتیجه مطلوب خواهند رسید.
ج) آثار خشیت از خدا چیست؟ مقام خشیت آثار و برکاتی را در روابط فردی و اجتماعی به همراه دارد 1- رسیدن به مقام رضا : یکی از عالی ترین مقامات عرفانی و اخلاقی نیل به مرتبه رضایت به رضای حق است، به طوری که هرچه از ناحیه خدا می آید از دوست بداند و بر آن خشنود باشد. خداوند در آیه 8 بینه می فرماید: هم خداوند از ایشان خشنود است و هم آنان از او خشنودند، این(مقام) از آن کسی است که از پروردگارش بترسد.
2- هدایت پذیری : شرط اساسی برای هدایت انسان، وجود زمینه مناسب برای پذیرش حق است. قرآن کریم در بعضی آیات خشیت را که همان آگاهی و شناخت عظمت و کبریایی خداوند و ترس ناشی از این معرفت است، لازمه هدایت می داند. خداوند در طه آیه3 می فرماید: قرآن را بر تو نازل کردیم که در رنج افتی، جز این نیست که یادآور کسی است که خشوع و خشیت داشته باشد. در یس آیه 11 می فرماید: تنها کسی را می توانی هشدار دهی که از پند (کتاب آسمانی) پیروی کند و نادیده از خدای رحمان بهراسد، پس او را به آمرزش و پاداشی ارجمند بشارت ده.
3- عبرت آموزی : طبیعی است که اهل خشیت به دلیل معرفت به خدا و ترس ناشی از این معرفت؛ تاثیر پذیری بیشتری از مشاهده افراد و اقوامی دارند که دچار هلاکت و یا انواع بلاها شده اند. قرآن کریم در نازعات آیات 26-25 به داستان فرعون و مخالفت او با پیامبر خدا حضرت موسی(ع) اشاره می کند و بعد از بیان عذاب الهی بر فرعونیان، می فرماید: اینگونه حوادث برای اهل خشیت عبرت آموزی دارد.
4- احساس مسئولیت سنگین : تاثیر تلاوت آیات قرآن یا شنیدن آنها برای همه یکسان نیست، بعضی بی تفاوت آیات را می شنوند یا تلاوت می کنند و صرفا لقلقه زبانشان است، ولی مومنانی که از پروردگارشان خشیت دارند، بعد از شنیدن آیات قرآن، قلب و دل آنان سخت متاثر و پوست بدنشان به لرزه می آید (زمر23)
5- آمرزش و پاداشی بزرگ : قرآن کریم در سوره ملک 12 می فرماید: بی گمان کسانی که به نهان از پروردگارشان می هراسند، آنان از آمرزش و پاداشی عظیم برخوردارند.

اطاعت از منظر قرآن‏

اعتقاد به خدای یگانه باید با اطاعت و فرمانبرداری از او همراه باشد. اطاعت از فرمان خدا و اصولی و قوانینی که در آیین اسلام مقرر فرموده زمینه عملی برای توحید و یگانه پرستی می باشد یا ایّها الذّین ءامنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید. در این آیه دو نکته مهم وجود دارد:‏

نکته اول: در این آیه اطاعت از اولوالامر همردیف و همگام با اطاعت از پیامبر ذکر شده است. چون اطاعت از پیامبران اطاعت کامل و همه جانبه است و لذا اطاعت از اولوالامر نیز باید مانند پیامبر علم و عصمت داشته باشد. زیرا خداوند هرگز مومنین را به اطاعت مطلق از کسانی که احتمال خطا و اشتباه در باره آن می رود فرمان نمی دهد.‏

نکته دوم: همچنان که پیامبر ولایت و رهبری جامعه را در زمان خودش به عهده داشت و به حکم این آیه برای مردم واجب بود که از دستورات پیامبران اطاعت کنند، امام هم بعد از رحلت پیامبر ولایت و رهبری را بر عهده می گیرد و اطاعت از امام هم مانند اطاعت از پیامبر واجب است. از نظر قرآن اطاعت بر دو گونه است:

1- اطاعت کسانی که به حق بر ما ولایت دارند و رعایت مصلحت خود ما و مصلحت عموم با رعایت عواطف پاک انسانی ایجاب می کند که فرمانبردار آنها باشیم، نظیر اطاعت پیغمبر و امام و زمامداران و پیشوایانی که به فرمان پیغمبر و امام یا بر طبق موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشند، یا اطاعت پدر، مادر و.... شرط وجوب این نوع اطاعت این است که دستور صاحبان این مناصب از حدود عدل و قانون تجاوز نکند و اطاعت کننده خود موظف است هر دستوری را که دریافت می کند از این نظر ارزیابی کند و اگر آن را بر خلاف عدل و قانون یافت از اجرای آن خودداری ورزد، به این ترتیب این گونه اطاعت، اطاعت مطلق نیست و به هیچ وجه آهنگ خود باختگی و سر سپردگی ندارد. مثلاً اطاعت از پدر و مادر تا زمانی واجب می باشد که با دستورات و اوامر خداوند منافات نداشته باشد، ولی اگر امر پدر و مادر همردیف شرک و کفر باشد نباید از امر آنها اطاعت کرد.

2- اطاعت همراه با سرسپردگی و تسلیم بی قید و شرط در برابر آنچه به آدمی گفته می شود، در توحید قرآن این نوع اطاعت که در حقیقت عبودیت است، مخصوص خداست و هیچ موجود دیگر شایسته آن نیست. این نوع اطاعت نوعی پرستش و عبادت خدای یگانه نیز محسوب می شود، علاوه بر آن باید از اوامر، اصول و فرمانهای خداوند که در قرآن یا روایات و احادیث آمده اطاعت کرد. در باب اطاعت در قرآن آمده اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله والمسیح ابن مریم و ما امروا الّا لیعبدوا الهاً واحدً الا اله الّا هو سبحانه عمّا یشرکون. غیر از خدا، علمای دینی و تارکان دنیا را که در میان آنها بودند خداوندگاران خویش شمردند، همچنین مسیح پسر مریم را، در صورتی که به آنها چنین دستور داده شده بود که فقط خدای یکتا را بپرستند جز او خدایی نیست، پیراسته باد از آنچه شریک او می شمرند. ‏اطاعت از خداوند تسلیم بودن در برابر فرمان خدا و وحی او می باشد. یعنی خدا پرستان هر جا پای مسائل دینی و الهی، به میان آید، یکسره تسلیم حکم و وحی الهی باشند و در این زمینه اعمال نظر و سلیقه شخصی را کنار بگذارند تا وحدت و همبستگی آنان محفوظ بماند و دچار اختلاف و تفرقه های داخلی نشوند.

حق و تکلیف نصیحت، با اطاعت متفاوت است.

این که عده ای خواسته اند «نصیحت» را به «اطاعت» محدود کنند و یا بر اساس اصول معارف شیعه، آن را منحصر به امامان معصوم (ع) کنند. برخلاف وضع لغوی و کاربرد عرفی این واژه، راه پیموده اند. ادله وجوب نصیحت نیز از چنین قیودی عاری است. (اصول کافی ج1) ممکن است در طول تاریخ، در اثر انحراف دستگاه حکومت و فساد قدرت، کژتابی هایی را درعرصه معرفت سیاسی شاهد باشیم، ولی این، بدان معنا نیست که نصیحت، در مفاد واقعی خود، فاقد عنصر نظارتی باشد.

آن چه در طول تاریخ اسلام برای خلافت و سلطنت اتفاق افتاده، آن است که این عنصر نظارتی، نتوانسته در قالب نهادی خارج از نهاد حکومت و نهاد هم عرض حکومت، به کنترل مؤثر قدرت بپردازد و قدرت را از آسیب و فساد نجات دهد، ولی این واقعیت تاریخی که نوعی انحراف و کژفهمی در یک مقوله است و پس از دهه های آغازین اسلام رخ نموده، مانع آن نمی شود که با تکیه بر مفاد واقعی «نصیحت»، از آن، عنصر نظارت را نتیجه بگیریم. شاهد این گفتار، سیره حکومت پیامبر اکرم (ص) و امیرمؤمنان (ع) است. حتی این سیره را در برخی از خلفای اولیه اسلام نیز می یابیم. مردم، به راحتی، برخی از آنان را نصیحت می کردند و با نصیحت خویش، مانع فساد قدرت و سوء استفاده از آن می شدند نصیحت سعید بن عامر به خلیفه دوم و نامه معاذ بن جبل به همراهی یکی دیگر از صحابه به خلیفه و نصیحت او، از این قبیل است.