امام حسین علیه السلام . تدابیر . حادثه كربلا، غدير خونين . معجزات
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوم شعبان سال چهارم متولد یافت ، زمان کودکی مانند برادر، در کنار جدش پیامبر، بزرگ شد و مانوس بود حتی به هنگام نماز از او جدا نمی شد (حسین منی و انا من حسین) به سفر حج پیاده میرفت. دوره امامت پدر، مانند سربازی فداکار گوش به فرمان بودند و در کلیه فعالیتها شرکت داشتند .
امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن ع و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد از این رو امام حسین ع رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر ص و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد و آنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام ع با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود .
یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین ع عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام ع حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیک هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر ص را که آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند. بیش از هفتصد نفر در خیمه هاى حسین ع در سرزمین منى گرد آمدند. بیشتر این افراد از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر ص و غیر آنان بودند.
آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا ص فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید. [هیچ کس] در حالىکه على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد
در منی : امام حسین ع میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود: امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید. [اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ(1)
آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام ع را تصدیق کردند. آن معارف عبارت بودند از:
1. اخوت و برادری رسول خدا ص با علی ع که در جریان مراسم برادری که حضرت بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی ع را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد.
2. سَدُّ الابواب مگر باب علی ع. در این جریان رسول خدا ص به دستور خداوند متعال، فرمان داد تا درِ تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر درِ خانه علی ع.
3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند.
4. نصب علی ع به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود. امام حسین ع در این فراز فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا مى دانید که پیامبر ص در روز غدیر خُم ، او را منصوب کرد و ولایت را براى او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند ؟» که جمعیت پاسخ دادند: « به خدا ، آرى»
5. در جریان غزوه تبوک رسول خدا ص به او فرمود: تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من ، ولىّ هر مؤمنى؛ أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی
6. جریان مباهله
7. فتح قلعه خیبر و این سخن رسول خدا ص درباره او که فرمود: آن را به کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد ؛ کسى که یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او ، قلعه خیبر را فتح مى کند؛ لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُ ورَسولُهُ ویُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ ، یَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى یَدَیهِ
8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من ، جز خودم و یا مردى از من ، ابلاغ نمى کند؛ لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی
9. هر سختی که به حضرت رو می کرد از سر اعتماد به علی ع او را برای رفع آن می فرستاد.
10. به علی ع فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم، و تو پس از من، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی و أنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدی
11. رسول خدا ص مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت.
12. با این جمله زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، أقدَمَهُم سِلما و أعظَمَهُم حِلما و أکثَرَهُم عِلما؛ شوهر تو ، بهترینِ کسانِ من، پیش ترینشان در اسلام آوردن، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، که به فاطمه س فرمود، علی ع را بر جعفر و حمزه سلام الله علیهما برتری داد.
13. رسول خدا ص فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على ، سَرورِ عرب و فاطمه، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین ، سَرورِ جوانان بهشتند أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ، و فاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وَ ابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ
14. رسول خدا ص به او فرمان داد تا غسلش دهد و خبر داد که جبرئیل ع او را یاری خواهد کرد.
تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین ع برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت
15. رسول خدا ص در آخرین سخنرانی خود فرمود: اى مردم! من در میان شما ، دو چیز گران سنگ باقى گذاشتم : کتاب خدا و اهل بیتم. به آن دو ، چنگ بزنید تا هرگز گم راه نشوید أیُّهَا النّاسُ ! إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّه ِ وأهلَ بَیتی ، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا ص فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید. [هیچ کس] در حالىکه على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد. کسى گفت : اى پیامبر خدا! چه طور چنین است؟ پیامبر ص فرمود : چون او از من است و من از اویم . آن که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و آن که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و آن که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آن که مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است؟
مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا»! فَقالَ لَهُ قائِلٌ : یا رَسولَ اللّه! وکَیفَ ذلِکَ؟ قالَ : لِأَنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه، ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه جمعیت این را هم تایید کردند و بعد پراکنده شدند.(2)
آنچه که سبب دور شدن جامعه از معارف و ارزشهای والای اسلامی می شود دوری از قرآن و اهل بیت علیهم السلام است. تمسک به قرآن منهای اهل بیت علیهم السلام هم نمی تواند مانع از انحراف و هلاکت جامعه اسلامی شود. بنابراین تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین ع برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت.
پی نوشت: 1. صفّ 8 2. کتاب سلیم بن قیس : ج2 ص 788 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 181 و الاحتجاج : ج 2 ص 87
تدابیر پیشواى مسلمانان
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان, نوشت: ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد(5).
3 - امام حـسـین(ع)هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام بیضه خطاب به حر خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم! پـیامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند, بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـرخـداوند است که آن فرد (ساکت) را بـه کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان (بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را (که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است) بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم .... حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.
مسلم به کوفه رفت و مردم گروه گروه با وی همکاری و به عنوان نماینده و پسر عم او بیعت میکردند در حدود یک صدو بیست هزار نفراعلام آمادگی کردند و ترس و وحشت به نعمان حاکم کوفه و جایگزین او عبید ا.زیاد و مخالفین وارد شد و دستور داد خانه به خانه بگردند و او را دستگیر نمایند مسلم جای خود را تغییر میداد تا مصون مانده و بسیاری از یاران ابن زیاد را به درک واصل کرد و به امام حسین نوشت که هر چه زودترحرکت نماید. امام حسین(ع) روز هشتم حج تمتع را به عمره مفرده تبدیل و آماده حرکت شدند. عبیدا.. ابن زیاد با حیله گری و فریب مردم (نشستن بر اسب و پنهان نمودن چهره خود) و تحریک زنان و جلوگیری از شوهران، برای رها کردن مسلم پرداخته ،مسلم هم زمانی که با هانی در اتاق بودند و ابن زیاد وارد میشود و قرار میگذارند که مسلم با اشاره هانی از پشت پرده حمله و ابن زیاد را از بین ببرد وقتی می بیند این کار ترور است انجام نمیدهد . آری سیاست مدار دینی محدویت دارد، دین به سیاست خط میدهد نه سیاست به دین.
امام بین راه با شاعری برخورد مینماید و از کوفه می پرسد و جواب میشنوند که (قلوب الناس معک و سیوفهم علیک) دلشان با شما، شمشیرها به سمت شماست . امام به راه خود ادامه میدهند و بین را متوجه شهادت سفیر خود و هانی میشوند و نامه به قیس سفیر بعدی میدهد و حرکت مینماید خبر شهادت قیس هم به امام میرسد و متوجه تغییر و دگرگونی اوضاع کوفه میگردد و به مردم میفرمایند هر کس میخواهد برگردد و وضعیت فرق کرده .
قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بعد بود . که پس از شهادت على(ع)کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. به گواهى اسناد, سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند(ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه, ج8,) و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پیروزى تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (ابن ابى الحدید ج9)و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند
سخنان امام به هنگام قیام: من از روى خود خـواهى و خــوشـگذرانى و یــا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم ، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به مـعروف و نهى از منــکر کنــم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم. بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شــده بـراى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جــاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود. اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار، موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و مــا اهــل بیت پیامبر ،به ولـایــت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز ، شایسته تریم بنابراین، هدف امام حسین(ع) در این قیام ، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.
سخنان سید الشهداء (ع) در شب عاشورا حسین بن علی (ع) نزدیک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب)، در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد فرمود: «خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهایش سپاسگزارمخدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و قلب (روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی.
نزدیک عاشورا امام دستور کندن خندق و آوردن هیزم جهت محافظت از خیمه ها را میدهد و شب عاشورا با یاران صحبت میکنند که آخر پیکار و جهاد، شهادت و کشته شدن است و هر کس میخواهد شبانه و در تاریکی بازگردد فرزندان مسلم بعد از شنیدن صحبتهای امام می گویند مگر ما لیاقت شهادت نداریم غیر از خاندان پیامبر ،عده ای میروند و در مقابل حدود سی و دو نفر هم از لشگر دشمن به امام میپیوندند. امام برای آنان از بین دو انگشت مبارک گوشه ای از بهشت را نشان میدهند . امام روز عاشورا به صحبت پرداخته و خود را کامل معرفی مینمایند و علت حرکت و هدف از بیعت نکردن با یزید را کاملا تشریح مینمایند و جابر انصاری و دیگران را شاهد میگیرد. امام، برای آخرین بار اتمام حجت میکند،نیرنگ بازان و تربیت شدگان معاویه برای اینکه سخنان امام به لشگریان نرسد و سست نشوند شروع به هیاهو و هو میکنند کف میزنند و امام شروع به خواندن قرآن میکندو سرو صدا و کف زدن شدت می یابد .
علی اکبر: فرزند امام که شباهت بسیاری با پیامبر دارد. پس از شهادت یاران امام،اولین کسى که از بنی هاشم اجازه میدان طلبد تا جان را فداىدین کند از ایثارو روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.وقتى به میدان مىرفت،امام حسین«ع»درسخنانى سوزناک به آستان الهى،آن قوم را،نفرین میکرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى نمود. هنگام جنگ،این رجز را مىخواند که نشان دهنده روح بلند و درک عمیق اوست: انا على بن الحسین و.... ودوان دوان به طرف دشمن حمله به طوری که گاهی امام هم ناگهانی همراه او میدود و تعدادی را به هلاکت رسانده و تشنگی به او فشار می آورد، نزد پدر می آید، پدر زبانش را به زبان او میگذارد و به طریقی تشنه تر بودن خود را هم به او اعلام میکند دوباره مانند حیدر کرار هجوم میبردآن قدر کشت (120) که خسته شده بود و کلافه که خودم کی به دیدار پیامبر میرسم. نامردان از پشت به او حمله و پهلویش را میشکافند دیگری هم با گرزآهنین بر سر ش وارد میسازد وخون فوران کرده و روی چشم اسب میریزد و اسب بی اختیار به طرف دشمن میرود وآنچه نباید میشد،شد.پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالین او رسیدکه جان باخته بود. صورت بر چهره خونین على اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: قتل الله قوما قتلوک .
قاسم بن حسن نوجوان کربلا: قاسم از امام پرسید که آیا او هم در شمار شهیدان خواهد بود؟ او در زمان شهادت پدرش امام حسن علیه السلام خیلی کوچک بود. از این رو نزد امام حسین علیه السلام بزرگ شده بود. قاسم برای امام حسین علیه السلام خیلی عزیز بود، به همین خاطر، آن شب جواب دادن به سئوالش برای امام سخت بود. شاید امام می خواستند از آنچه در دل قاسم می گذشت خاطرجمع شوند. برای همین هم از او پرسید چنین مرگی را چگونه می بینی؟ قاسم، قاطعانه گفت: چنین مرگی از عسل هم برایم شرین تر است. انگار می خواست جوابی بدهد که برای همیشه در گوش تاریخ بماند. او که جوابش را به امام داد، امام حسین علیه السلام فرمود: آری، تو نیز در میان شهیدان خواهی بود.می گویند بعد از شهادت علی اکبر، قاسم نزد امام حسین علیه السلام رفت تا از ایشان اجازه بگیرد، اما امام هر بار رفتن او را به تأخیر میانداخت، تا اینکه بالاخره در برابر اصرار زیاد او اجازه داد و به جمع شهیدان کربلا پیوست
زینب در قتلگاه : مدتی پیکر اباعبدالله برروی زمین افتاده بود و در کنارش شهدای برهنه شده که دستور داده میشود با اسب روی اجساد بتازند(الهی رضابرضاک صبراعلی قضائک.احکم بینی و بینه) ذوالجناح امام را محافظت میکند و کسی هم جرات نزدیک شدن به امام را ندارد اسب شیهه میکشد و گریه میکندو به سمت فرات رفته و خود را به رود میاندازد آسمان تیره و جو به گونه ای دگرگون میگردد دشمن به خیمه ها حمله ودست به غارت و سوزاندن خیمه ها وبه اسارت گرفتن میپردازد و گوشواره از گوش و روسری از سر کودکان میکشند وحصیراز زیرامام بیمار میکشند ودر گوشه ای کودکی آتش گرفته و فرار میکند و به تعقیب آن حضرت زینب......... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع) نیز اسیر شدندتا رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید . هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند.
وفای به امام و نماز ظهر عاشورا سى نفر از اصحاب حسین (ع) در جریان یک تیراندازى که به وسیله دشمن انجام گرفت به خاک و خون غلتیدند و شربت شهادت نوشیدند. بقیه نیز در انتظار جانبازى لحظه شمارى مى کردند و بى قرارى مى نمودند من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا ناگهان مردى از اصحاب اباعبدالله متوجه شد که ظهر شده است. لذا خدمت امام (ع) آمد و عرض کرد: یا اباعبدالله! وقت نماز فرا رسیده و ما دلمان مى خواهد براى آخرین بار در زندگى مان نماز جماعتى با شما بخوانیم. حضرت نگاهى کرد و تصدیق نمود که وقت نماز است و این جمله را فرمود: ذکرت الصلوه جعلک الله من المصلین. نماز را یاد کردى، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد. فوراً امام حسین (ع) در همان میدان جنگ به نماز ایستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا کردند. نمازى که در اصطلاح فقه اسلامى، نماز خوف نامیده مى شود، یعنى داراى دو رکعت مانند نماز مسافر، براى اینکه مجال نداشتند نماز را مفصل بخوانند چون وضع دفاعیشان به هم مى خورد. به همین جهت نیمی از یاران در مقابل دشمن ایستادند و نیمى به جماعت اقتدا کردند.
نمازگزاران مى بایست یک رکعت از نماز را با امام بخوانند و رکعت دیگر را خود به جا بیاورند تا زودتر پست را از دوستانشان تحویل گرفته و آنها نیز فضیلت جماعت و نماز خواندن با امام حسین (ع را دریابند. اما در این حال، وضع اباعبدالله (ع) یک وضع خاصى بود زیرا که او و یارانشان از دشمن چندان دور نبودند و لذا در حمله ناجوانمردانه اى که دشمن انجام داد اصحابى که خود را مقابل دشمن، سپر ساخته بودند مورد هجوم تیرهاى دشمن قرار گرفتند، وقتى که امام (ع) نمازش تمام شد یکى دو نفر از آن رادمردان را در خاک و خون، غلتان یافت. یکى از آنها سعید بن عبدالله حنفى بود. آقا خودش را به بالین او رساند. تا سعید متوجه شد که حسین (ع) به بالینش آمده است جمله ای عرض کرد؛ یا ابا عبدالله ! آیا من حق وفا را به جا آوردم ؟ او آن قدر حق امام حسین (ع) را بزرگ مى دانست که فکر مى کرد این مقدار فداکارى هم شاید کافى نباشد
اگر حسین علیه السلام دانسته شهید نمی شد
محاسن به خون خضاب... سلام! صورت خاک آلود... سلام! پیکر برهنه و بی پیراهن... سلام! دندان خیزران خورده... سلام!... سرافراز نیزه... سلام! السلام علی الشّیب الخضیب. السلام علی الخدّ التّریب. اگر کشتند چرا آبش ندادند؟ جرمش چه بود مگر؟ گناه این جان گرامی که بر دوش پیامبر(ص) جای داشت چه بود؟ این سینه که پیامبر اعظم(ص) بارها بوییده و بوسیده بود، کدام گوهر را در خویش نهفته داشت که باید لگدکوب می شد؟ تن تشنه و سیصد جراحت؟!. حسین بن علی(ع) یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد. از شعارهای روز عاشورای حسین ع یکی این است: الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار... شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می دارند یا کشته شدن یا تسلیم، اظهار می دارد والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید. به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم (حماسه حسینی، جلد 1، صفحات 143 و 144).
حسین آمد تا میزان و موازنه و شاخصی باشد در سنجش نسبت انسان با جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت و حق و تکلیف... حسین آمد تا درهم تنیدگی جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت، و حق و تکلیف را با فدیه جان خویش نشان دهد. و فدیناه بذبح عظیم حسین این بار به فرمان خداوند، خود باید فدا می شد. رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین. این آخرین شعار حضرت سیدالشهدا بود. اما نه از سر بی ارادگی. روح بزرگ او، این راه پرهزینه را از سر کرامت برگزیده بود که استدلال کرد «مثل من با مثل یزید بیعت نمی کند» و «چه قدر دور است از ما ذلت؟
.. محمد(ص) نیست مگر فرستاده خداوند که پیش از او فرستادگانی آمده اند، آیا اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته جاهلی خود برمی گردید؟ و هر کس دچار دگرگونی و عقبگرد شود، زیانی به خداوند نمی رساند... ]اجابت کنندگان خدا و رسول[ کسانی هستند که به آنها گفتند همانا مردم علیه شما جمع شده اند، پس بترسید اما- همین ماجرا- بر ایمان آنها افزود و گفتند خدا ما را کافی است و او وکیل نیکویی است... ای پیامبر آنها که به سوی کفر می شتابند تو را محزون نکنند، به یقین آنها هیچ زیانی به خداوند نمی رسانند و خداوند اراده کرده که هیچ بهره ای برای آنها در آخرت نگذارد... چنین نبود که خداوند مؤمنان را در آنچه شما هستید باقی بگذارد مگر اینکه خبیث از طیب و پاکیزه، متمایز و جدا شود.
رستاخیز از کربلا برخاست، تا دیگر کسی نتواند گندم نمایی و جوفروشی کند. و قیامت از عاشورا قامت افراشت تا از آن پس کم فروشان و خیانت کنندگان و منافقان رسوای خلق شوند و عمر پسر «سعد ابی وقاص» نتواند چون پدر یکی به نعل و یکی به میخ زند، چندان که محمد پسر «اشعث بن قیس» و شمر. کربلا نه سقیفه بود و نه شورای شش نفره و نه صفین. ماجرای کربلا، زمینه ها و سینه ها را زیر و رو کرد تا در پهنه اختیار، اسرار پنهان فاش گردد. اخرجت الارض اثقالها شد و حصّل مافی الصدور. دیگر نماز با علی و نهار با معاویه- بی طرفی و میانه روی!- و حکمیت امکان نداشت. بیندیش عمر سعد! شبی به تو مهلت داده ابن زیاد. راه ملک ری از کربلا می گذرد، از خون حسین! انتخاب کن! انسان چه قدر مجنون باشد که بشنود این سخن را «تو از گندم ری جز اندکی نمی خوری» و باز ریختن خون حسین را برگزیند! سعد ابی وقاص و عبیدالله بن زیادبن ابیه چه کردید با «عمر»؟! اما آن سوی میدان- چندی بعد- شب عاشورا که می رسد و امام امضا می کند که یارانی باوفاتر از یاران خویش ندیده و اجازه می دهد که رفتن را اختیار کنند و بروند، باز هم خداوند شاهدانی را برای روز قیامت می گیرد. عصاره کلام آنها این است؛ امیری حسین و نعم الامیر. بی«امام» سر به کدام وادی حیرت بگذاریم؟ و چنین ماندنی به چه می ارزد؟
ایحسب الانسان ان یترک سدی. آیا انسان گمان می برد، مهمل و بی هدف رها شده است، آن هم پس از به گواهی گرفته شدن خون خدا حسین؟! می شود ملتی با روحی بزرگ را ترساند یا فریفت و به گذشته تیره و تار جاهلیت برگرداند؟ می شود با تربیت شدگان مکتب حسین(ع)، گندم نمایی و جوفروشی کرد؟ شدنی است با دشمنان حسین آمیختن و از یزیدیان روزگار مرحبا شنیدن و حرمت شکنان عاشورا را «مردان خداجو» نامیدن و با این همه کاریکاتوری وارونه از انقلاب و اصلاح و عاشورا ساختن؟! جهان تا این حد بی حساب و کتاب است؟! هیهات! ملتی وامدار شعار «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» محال است از روح تولا و تبرّا فاصله گیرد. مگر می شود فلسفه حیات چنین ملتی را مسخ کرد و به مسلخ برد؟ محبتی است حسین(ع) را در دل های مؤمنان که هرگز به سردی نگراید. «کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی». ترور و تهمت و فتنه و فریب، با این جوانان ره به کجا تواند برد؟
1- بعد از واقعه عاشورا هنگامی که حرامیان سر مبارک امام حسین(ع) را برای یزید- لعنت الله علیه- آوردند؛ این بیت را سر داد که: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل: آن مرد هاشمی (پیامبر (ص) با حکومت بازی کرد و الا نه وحیی در کار بود نه خبری! بی شک از فرد لاابالی و مست لایعقلی که شهوت خلافت و قدرت در وجود پست او ریشه دوانده بود و به لطف لطایف الحیل پدرش مسند خلافت را غصب کرده بود انتظار نمی رفت که بتواند جرعه ای از زلال حقیقت و حقانیت را نوشیده باشد. و چنین می پنداشت که در نبرد و کارزار با نوه پیغمبر ص و فرزند علی(ع) فاتح گشته و حسین(ع) را از سر راه برداشته است...
2-ابراهیم بن طلحه بن عبیداللهاز بنی امیه و هواداران حزب اموی است؛ بعد از واقعه عاشورا در مدینه در برخوردی با امام زین العابدین(ع) از روی سرزنش پرسید: من الغالب؟ یعنی پدرت حسین(ع) به کربلا رفت، جنگ کرد و کشته شد، اکنون چه کسی غالب و فاتح و پیروز است؟ حضرت سجاد(ع) حکیمانه در جمله ای جاودانه فرمودند: هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید چه کسی غالب و پیروز است. این پاسخ امام علی بن الحسین(ع) اشاره ای است کوتاه اما پرمغز به ترفندها و دسیسه هایی که حرامیان ترور اسلام نبوی را نشانه رفته بودند اما در فرجام کار طعم ناکامی را چشیدند. چرا که نقل است از «ابن عباس» که روزی در محفلی حضور داشتیم، ابوسفیان (رئیس بنی امیه) از آنجا می گذشت، در حالی که نابینا شده بود؛ در آن هنگام صدای اذان بلند شد، زمانی که موذن به جمله اشهد ان محمد رسول الله رسید، ابوسفیان در شرایطی که فکر می کرد غیر از بنی امیه کس دیگری نیست گفت: این هاشمی (پیامبر(ص)اسم خود را در کجا قرار داد و چگونه بالا برد.!
3- گویی این عارضه مسری است و زراندوزان و جاه طلبان و معاندان و دشمنان خاندان رسالت و امامت بر مشی ظلمانی و نفهمی و جهالت تاریخی خود اصرار دارند. چرخه روزگار به دوران متوکل عباسی رسیده است و هر چند از عاشورای 61 هجری 176 سال سپری شده است اما در برابر نام و خط حسین(ع) آنچنان عرصه را تنگ می بیند که در سال 237 دستور می دهد قبه ضریح امام حسین(ع) را در کربلا و همچنین خانه های بسیاری که در اطراف ساخته بودند خراب و با زمین یکسان نمایند و سپس فرمان می راند که آب به حرم امام حسین(ع) ببندند... این گستاخی به طمع براندازی نام حسین(ع) تا جایی ادامه می یابد که طبق دستور متوکل بر زمین قبر مطهر امام(ع) شخم زده و زراعت می کنند تا به کلی اسم و رسم مزار فراموش شود... (مقاتل الطالبین صفحه 395 به نقل از کتاب شیعه در اسلام علامه محمدحسین طباطبایی ص 226 و 227)
4- تأملی بر تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول هزار و چند صد سال پس از عاشورا هر روز این جمله که گفته اند- والحق حکیمانه گفته اند- اسلام محمدی(ص) الحدوث و حسینی(ع) البقاء است بهتر درک می شود. همچنانکه این کلام نبوی که: حسین منی و انا من حسین به گفته اهل فن حامل پیامی مهم و نویدی ماندنی است که انا من حسین(ع): من از حسین هستم یعنی بقای اسلام ناب نبوی(ص) در گرو عاشورای حسینی(ع) است که خط بطلانی بر تمام فرهنگ ها و گفتمان های جعلی و تحریفی کشاند برای همیشه تاریخ تا خط حق و شاخص حقیقت تابناک بماند. از همین روی، جریان و جماعتی که می پنداشتند می توانند چهره اصیل اسلام ناب را مات نمایند- اگر ممات ممکن نیست- نفهمیدند که حضرت زینب س برای تاریخ و آیندگان در مجلس یزید ترسیم کرد که: فو الله لا تمحو ذکرنا و لاتمیت وحینا ای یزید به خدا سوگند نمی توانی یاد آل محمد(ص) را از میان ببری و قرآن و وحی را براندازی.
5- با طلیعه انقلاب اسلامی که پرتویی از عاشورای حسینی(ع) است بار دیگر حرامیان و زیاده خواهان و قدرت طلبان تمامی توانمندی و پتانسیل خودشان را به صحنه آوردند تا «گفتمان انقلاب اسلامی» که ترجمانی از اسلام ناب است را به حاشیه رانده و پروژه براندازی یا تضعیف نظام جمهوری اسلامی را عملیاتی نمایند. چاره کار را در مسخ این گفتمان دیدند و جماعتی را که سینه چاک اسلام آمریکایی بودند به گماردگی گرفتند و اینچنین شد که تئوریسین این جریان انحرافی فرهنگ شهادت را خشونت آفرین دانست!!، که: اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر مربوط به گذشته است.!!
6- امروز نظام با عقبه «گفتمان انقلاب اسلامی» که ترجمانی از قرائت اسلام اصیل و نبوی(ص) است توانسته الگویی برای همه نهضت ها و جنبش های اسلامی و آزادیخواه باشد که اراده کرده اند یزیدیان زمان را به زیر بکشند. و نمی فهمند که اقتدار جمهوری اسلامی برگرفته از عاشورا و در امتداد آن است. آمریکایی ها نمی دانند لبیک یا حسین یعنی چه؟ لبیک یا حسین یعنی این که در معرکه جنگ حاضر باشی اگرچه تنها باشی و حتی اگر مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را تنها گذاشته باشند... لبیک یا حسین یعنی تو و مال و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید... لبیک یا حسین یعنی مادر، فرزندش را به کارزار جنگ و نبرد بفرستد و هنگامی که فرزندش شهید شد و سرش بریده شد و به سوی مادرش انداخته شد؛ مادرش آن را به خانه برده، خاک و خون را از آن پاک کرده و به او بگوید: از تو راضی هستم، خداوند روسفیدت نماید همانطور که مرا در روز قیامت و نزد خانم فاطمه زهرا روسفید کردی؛ این است معنای لبیک یا حسین لن نکون حمله الاکفان فقط و انما سنکون حمله الاکفان و السلاح: و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن پوش و سلاح به دست خواهیم بود.
امام حسین(ع)، ذبیح الله
امام حسین(ع) کسی است که جانش را در طبق اخلاص نهاد و خود را به قربانگاه و مسلخ عشق الهی برد. او به جای آن که دیگران را قربانی نماید، خود را قربانی کرد. البته در این راه فرزندان و کودکان و دوستان و یاران باوفای وی نیز قربانی شدند ولی آن حضرت(ع) به جای آن که در مسلخ منی بر آیین ابراهیمی گوسفندی را قربانی کند، خود را به مسلخ طف و کربلا رسانید و خود را قربانی راه خدا و آیین ابراهیمی توحید و ولایت کرد. هر انسانی نسبت به فرزند خویش ولایت دارد، چنان که بر جان خویش ولایت دارد. ولایت چون از محبت است همواره بر مدار هدایت و کمال می باشد. ولی الله واقعی کسی است که جانش را در راه فرزند و امت فدا کند و این گونه محبت خویش را نشان دهد. او با آن که فرمانروا و حاکم فرزند و امت است، ولی به ولایت حبی و اطاعتی می کوشد تا ایشان را حفظ کند و به کمال رساند. لذا خود را فدای فرزند و امت می کند.
از مؤمنان کسانی هستند که جان بر کف نهاده و به جهاد اکبر و اصغر می روند و بر وعده و پیمانی که با خدای خویش بسته اند وفادارند. از این دسته می توان به امام حسین(ع) و یارانش اشاره کرد؛ زیرا آن حضرت(ع) هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل(ع) در کوفه را شنید، این آیه را خواند: «از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده اند.» آن حضرت(ع) خود را جزو منتظرانی می شمارد که در انتظار شهادت و جانفشانی هستند و خود را ذبیح الله و قربانی فرمان های الهی می داند، چنان که مسلم و دیگر شهیدان را کسانی می داند که در این راه خود را قربانی کرده و به رستگاری رسیده اند.
آن حضرت(ع) این گونه می کوشد تا مسیر درست قربانی را نشان دهد و بیان دارد که قربانی کردن تنها کشتن چارپایی در مسلخ منی نیست بلکه می بایست انسان در مسلح عشق، هواهای نفسانی خویش را به قربانگاه برد و آن گاه به تیغ جهاد در راه خدا، شربت شهادت بنوشد و خود را قربانی آرمان های الهی کند؛ زیرا آن چه موجب تقرب است و به خداوند می رسد همان اعتقادات و نیات پاک و رفتارهای صالح و نیکی است که در جهاداکبر نفس و جهاد اصغر میدان رزم بروز و ظهور می یابد.
آیا این گفتار رسول خدا صاز ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟ « شمر بن ذی الجوشن » گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم؛ (یعنی من نمی دانم چه می گویی.) حبیب بن مظاهر به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است. امام علیه السلام فرمود: « اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟» در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند.
واقعه کربلا و مصادیق بصیرت عمل بهنگام؛ تجلی شعور و بصیرت حبب و سلیمان خزائئ
در ذیل این نامه امضای دو نفر دیده می شود که سرنوشت بسیار متفاوتی دارند. سلیمان بن صرد خزاعی و حبیب بن مظاهر اسدی. هر دو از یاران و شیعیان امام علی علیه السلام هستند و هردو از بزرگان شیعیان کوفه محسوب می شوند؛ هردو در رکاب علی (ع) و امام حسن(ع)شمشیر زده اند؛ هردو به امام حسین علیه السلام نامه می نویسند و از ایشان دعوت می کنند؛ هردو در راه امام به شهادت می رسند اما حبیب در رکاب امام و سلیمان به خونخواهی از امام؛ حبیب فرمانده جناح چپ سپاه امام می شود3 و سلیمان فرمانده سپاه توابین. حبیب در میان هفتاد و دو نفر به شهادت می رسد و سلیمان در میان دو هزار نفر تواب؛ حبیب معروف و مشهور نزد هر شیعه ای است و سلیمان جز نزد اهل علم و تاریخ شناخته شده نیست. حبیب در کنار امامش آرمیده است و کسی از محل دفن سلیمان خبر چندانی ندارد؛
راز تفاوت اینجاست که حبیب بهنگام عمل کرد و سلیمان نکرد. هردو جنگیدند و هردو به فیض شهادت نایل آمدند و هردو عند ربهم یرزقون اند. اما حبیب به موقع تصمیم گرفت و نامش در میان شهدای کربلا ثبت گردید اما سلیمان به یاری امامش نشتافت و در رکاب او به شهادت نرسید. پس از دستگیری هانی و دستور مسلم به محاصره دارالحکومه، سلیمان خود را کنار کشید و گفت به انتظار امام می نشیند تا ببیند خود امام چه دستور می دهند و در کوفه ماند تا حسین به شهادت رسید. اما حبیب به یاری نایب امام شتافت و در محاصره دارالحکومه همراه او شد و بعد از شهادت مسلم نیز از کوفه بیرون زد و خود را به قافلة امام رساند. حبیب از نایب الأمام اطاعت کرد و توفیق شهادت در رکاب امام نصیبش شد اما سلیمان نایب الامام را تنها گذاشت و توفیق همراهی امام را نیز از کف داد.
در حوادث زمانه فقط عمل صحیح مهم نیست.
سلیمان نه تنها در حادثه عاشورا دیر عمل می کند بلکه در جنگ جمل نیز به یاری امیرالمؤمنین نمی شتابد و مورد عتاب امام قرار می گیرد. نصر بن مزاحم در کتاب "وقعة صفین" نقل می کند که بعد از جنگ جمل و آمدن امام به کوفه، ایشان سلیمان را به خاطر کوتاهی و یاری نکردن او در جنگ جمل مورد عتاب قرار می دهند و می فرمایند: و قد کنت من أوثق الناس فی نفسی و أسرعهم فیما أظن إلى نصرتی تو نزد من از موثق ترین افراد بودی و گمان می کردم به سرعت به یاری من بشتابی. سلیمان به امام می گوید: به گذشته اخذ نکن که در آینده حوادثی روی خواهد داد که دوست را از دشمن خواهی شناخت4. اگر این نقل صحیح باشد، دیرعمل کردن در رفتار سلیمان صرد خزاعی مسبوق به سابقه می باشد و منحصر به واقعه عاشورا نیست. نوشداروی سلیمان بعد از مرگ سهراب می رسد و این عمل او گرچه بی فایده نبوده، اما در مقایسه با قیام حسین ابن علی علیه السلام، تأثیر بسیار ناچیزی از خود بر جای می گذارد.
یکی از مصادیق بصیرت، عمل به موقع و در زمان مناسب است. یعنی عملی که اولاً صحیح انجام گیرد و ثانیاً در زمان مناسب خود. اما اگر نابهنگام انجام گیرد، گاهی هیچ اثری نخواهد داشت مثل انجام مناسک حج تمتع در خارج از ایام حج و یا وضوگرفتن پس از اقامة نماز؛ گاهی هم اثر دارد اما اثر آن ناچیز است، مثل وصیت به خواندن نماز قضا بعد از مرگ. پیامبر اکرم در حدیث شریفی می فرمایند: الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ"5 . مؤمن زیرک است. شخص زیرک مسئولیت خود را می شناسد و بهنگام عمل می کند. برای شناخت مسئولیت، علم به زمان لازم است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: "الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَاتَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس"6 کسی که به زمان و زمانه خود عالم است و جامعه و شرایط را می شناسد، فتنه ها به او هجوم نمی برند و در توفان حوادث سرگردان نخواهد شد. همچنین برای عمل به موقع شجاعت لازم است.
« غدیر خونین کربلا »
شباهت کربلای حسینی با غدیر علوی
در جریان « غدیر خونین کربلا »، سنّت و سیرت سالار شهیدان، حسین بن علی بن أبیطالب (ع) طوری بود که انسان می تواند کاملاً جریان من کنت مولاه فهذا حس یأ مولاه را احساس بکند. اگر بعثت رسول گرامی (ع) در عصری بود که الحاد از یک سو، تشبیه و تجسیم خدا از سوی دیگر، و شرک از سوی سوّم، جهان را تهدید می کرد؛ قیام سالار شهیدان هم به شرح ایضاً. گرچه توحید در بین برخی از مؤمنان رائج بود، امّا الحاد و تشبیه و تجسیم و شرک در جهان کم نبود. آنها هم که مسلمان بودند، به حسب ظاهر اسلام را وسیله قرار دادند برای طغیان گری، چه اینکه امویان نمونه بارز این کار بودند. همانطوری که وجود مبارک رسول گرامی در مکه، سالیان متمادی به تعلیم کتاب و حکمت بسنده کرد،و در مدینه ناچار شد که دست به دفاع بزند اذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا (1)سالار شهیدان، حسین بن علی بن أبیطالب هم به شرح ایضاً.
پیامبر یک رهنمودهای خاصی برای حوزه اسلامی دارد برای آنها که مسلمان اصطلاحی اند. یک رهنمودهای توحیدی دارد برای آنهائی که مسلمان اصطلاحی نیستند، بلکه یهودی ها و مسیحی ها و مانند آن را هم در بر می گیرد. یک پیام انسانی دارد برای آنها که هیچ دینی را قبول ندارند، نه موحدند، نه یهودی اند، نه مسیحی اند و مانند آن. همانطوری که وجود گرامی رسول گرامی رحمه للعالمین است، برای این 3 گروه ،پیام های خاص دارد؛ وجود مبارک أبی عبدالله در نهضت کربلا هم همین کار را کرد. هم برای مؤمنین، هم برای موحدان، هم برای ملحدان عالم. آنچه را که ما در جریان قتلگاه حسین بن علی(ع) به یاد داریم، از همین قبیل است.
سالار شهیدان (ع) و دعوت دشمنان به آزاد مردی
حضرت بعد از آن سخنرانی ها و آن نامه ها و آن اتمام حجّت ها و اینکه قرآن بر بالای سر گذاشت، فرمود: یا قوم ! بینی و بینکم هذا القرآن، همه این مراحل را پشت سر گذاشت؛ وقتی در قتلگاه، یعنی آن غدیر خونین افتاد، به پیروان اموی خطاب کرد، فرمود: یا شیعه آل ابی سفیان ! ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم(5).یعنی اگر شما مسلمان نیستید، و خدا و قیامت برای شما مطرح نیست، دین ندارید؛ لااقل آزاده باشید! ما درس آزادگی هم آوردیم.
(حرّیت) از فضائل مشترک بین المللی اسلام است. انسان چه مسلمان باشد، چه موحد دیگر به نام یهودی یا مسیحی باشد، یا هیچ ملّت و نحلتی را نپذیرد، ملحد باشد؛ باید آزاد باشد. این آزادی یک وصف مشترک است. صدق یک کمال مشترک است، وفای به عهد کمال مشترک است، ادای امانت کمال مشترک است؛ اینها اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد. نظیر نماز و روزه نیست که مخصوص یک گروه خاص باشد. انسان چه مسلمان باشد، چه مسلمان نباشد؛ باید این حرّیت را و این عزّت را و این وفای به عهد را، و این ادای امانت را رعایت کند. فرمود: اگر دین ندارید، در دنیا آزاد مرد باشید. همین بیان نورانی را وجود مبارک زینب کبری (س) در مجلس شام بیان فرمود که: امن العدل یابن الطّلقاء(6)! بالأخره رعایت بعضی از اصول جزء قوانین بین المللی است، و انسان چه مسلمان باشد، چه غیر مسلمان؛ باید آن اصول را رعایت کند. اگر پیامبر(ص) هم پیام اسلامی آورد، هم پیام توحیدی، و هم پیام جهانی؛ در نهضت کربلا، یعنی غدیر خونین کربلا هم این 3 پیام کاملاً مشهود است.
پیمان شکنی سران کفر، علّت مبارزه اسلام با آنان
خدای سبحان در قرآن کریم راجع به مشرکان فرمود: اینها درست است که مسلمان نیستند، یهودی و مسیحی نیستند؛ امّا باید ایمان، یعنی یمین، سوگند، تعهد، تفاهم، کنوانسیون و امضائی که طرفین برای تفاهم کرده اند؛ را محترم بشمارند. فرمود: این مشرکان نه تنها به اصول الهی آشنا نیستند و عمل نمی کنند، بلکه برای اصول انسانی هم ارزش قائل نیستند! قاتلوا ائمه الکفر نّهم لا ایمان لهم (7). برهانی که قرآن کریم برای جواز مبارزه با این ملحدان اقامه می کند، این است که اینها اهل ایمان (به فتح الف) نیستند، نه اهل (ایمان)! نفرمود: رهبران کفر را بکشید، چون مؤمن نیستند ! بسیاری افرادند که مؤمن نیستند، موحد نیستند، بلکه کافرند؛ و یک زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر دارند. امّا اگر کسی اهل رعایت تعهد نباشد، قطعنامه را محترم نشمارد، سوگند را محترم نشمارد، برای امضای خود حرمتی قائل نباشد؛ زندگی با او مقدور نیست. فرمود: قاتلوا ائمه الکفر انّهم لا ایمان لهم، انه لا ایمان لهم !
وجود مبارک أبی عبدالله همین بیان قرآنی را در غدیر خونین کربلا، یعنی آن گودال بیان کرد. فرمود: اگر شما اهل دین نیستید، لاأقل در دنیا آزاد مرد باشید. یک انسان آزاد و آزاده، برای پیمان خود و امضای خود حرمت قائل است. من به دعوت شما آمدم به این سرزمین؛ اگر نخواستید اطاعت کنید، ممکن است من از این سرزمین به جای دیگر بروم. ولی به دعوت و به امضای شما و با تعهد شما آمدم. و الآن هم با من در جنگید، با عائله من چه کار دارید؟! این بیان که حضرت در غدیر خونین کربلا، یعنی در گودال بیان کرد؛ با آن بیان زینب کبری (س) که در شام بیان کرد، در ذیل آیه مبارکه: انّهم لا ایمان لهم قرار بدهیم، یک مطلب جامع تری نصیب ما می شود.
بیانات آیت الله جوادی آملی (دام ظلّه العالی) (1) الکافی / 1 / 32 (2) نهج البلاغه / خطبه 1ـ ا ختیار الأنبیاء (3) شمس / 10 (4) انبیاء 107 (و ما ارسلناک لا رحمهً ل لعالمین) (5) بحار الأنوار / 45 / 51 (6) بحار الأنوار / 45 / 134 (7) توبه 12
نصب امامت: شیعیان،اعتقاد دارند که نصب امام و جانشین پیامبر به دست خداوند است و مردم اجازه دخالت در انتخاب امام ندارند ؛ همان طوری که انتخاب پیامبر به دست خداوند است و مردم حق انتخاب نبی را ندارند . در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که این مطلب را ثابت میکند. خداوند کریم در باره امامت حضرت ابراهیم ع میفرماید : إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما. البقره۱۲۴ من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! و نیز میفرماید : وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا. مریم ۴۹ ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم ! طبق این آیه ، جعل امامت حضرت ابراهیم به دست خدا بوده است ؛ همان طوری که جعل نبوت او به دست خدا بود ؛ اما هیچ آیه در قرآن وجود ندارد که انتخاب نبی و امام را به دست مردم سپرده باشد . و نیز شیعیان اعتقاد دارند همان طوری که پیامبران الهی برای اثبات نبوت و رسالت نیاز به ارائه معجزه و کرامات خارق العاده داشتند ، اوصیاء و جانشینان آنان نیز باید برای اثبات امامت خویش از کرامت و معجزه استفاده می کردند و گرنه سخن آنان پذیرفته نشده و قابل تصدیق نیست . و ائمه اهل بیت علیهم السلام ، هر کدام دارای معجزات و کراماتی بوده اند که افراد با دیدن آن ها از ائمه ، سخن آنان را پذیرفته و به امامت آنان تن می دادند .
۱. برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر : عیسى بن حارث کندى می گوید : هنگامی حسین بن على (ع) را شهید کردند ، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم می دیدیم آفتابی که بر دیوارهاى خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن کشیده اند ، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند (با یکدیگر برخورد می کردند) . ابن عساکر ، ج ۱۴ ص ۲۲۷
۲ . آسمان خون گریه کرد : جعفر بن سلیمان ، روایت کرده که خالهام ، ام سالم ، گفت : هنگامى که امام حسین (ع) به شهادت رسید ، بارانی همانند خون بر دیوارها و خانه ها می بارید . و گفت : به من خبر داند که همین باران خون ، در خراسان ، شام و کوفه نیز باریده است . ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۸ – ۲۲۹ .
۳ . اشک ریختن آسمان : ابن سیرین گفت : آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم السلام) گریه نکرده است . ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۵ – ۲۲۶ .
۴ . تاریک شدن دنیا : خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : زمانی که امام حسین (ع) به شهادت رسید ، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائی که ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت . وقال : وقال علی بن مسهر ، عن جدته : لما قتل الحسین کنت جاریة شابة ، فمکثت السماء بضعة أیام بلیالیهن کأنها علقة . تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶ .
۵ . سرخ شدن آسمان : علی بن مدرک از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می کند که گفت : پهنه آسمان پس از شهادت امام حسین به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم ، علی بن محمد مدائنی از وی سؤال کرد : چه نسبتی با اسود داری ؟ گفت : او جد مادری من است گفت : به خدا سوگند که او راستگو و امانتداری بزرگ و میهمان نواز بود. ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ . هشام از محمد نقل می کند که گفت : می دانی سرخی افق از چه زمانی بوده ؟ از روزی که حسین بن علی به شهادت رسید این سرخی در افق دیده شد .
۶ . دیوار دار الإماره خون گریه کرد : هنگامى که سر مبارک امام حسین علیه السلام را در برابر ابن زیاد نهادند ، دیدم که از دیوارهاى دارالاماره خون جارى مىگشت . ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹ .
۷ . گرفتن خورشید : هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستارههاى آسمان ظاهر گردیدند . از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است ! البیهقی ، ج ۳ ، ص ۳۳۷
۸ . جاری شدن خون تازه از زیر سنگ ها : ابو بکر بیهقى از معروف روایت کرده که ولید بن عبد الملک از زهرى پرسید سنگهاى بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى گفت : به من خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی هر سنگى را که از زمین بر می داشتند در زیر او خون تازه می دیدند . از ام حیان نقل است که گفت : روز شهادت حسین اسمان سه شبانه روز تاریک شد وهر کس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد . عبد الملک شخصی را نزد پسر راس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه ای از کشته شدن حسین درعالم دیده شده است یا نه ، او در پاسخ گفت : هیچ سنگی از زمین بر داشته نشد مگر اینکه خون تازه دیده می شد .
۹ . خاکستر شدن گیاه ورس (اسپرک) : یزید بن ابی زیاد می گوید : من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد . ابن عیینه از مادر بزرگ پدری اش نقل می کند که گفت : هنگام شهادت حسین گیاه ورس را دیدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشتها آتش می دیدم . ام عیینه می گوید : شخصی در حال حمل گیاه ورس بود به ذهنش افتاد که برای جنگ باحسین او هم شرکت کند که ناگهان گیاه تبدیل به خاکستر شد . ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ . ورس : همان اسپرک است که گیاهى است شبیه به کنجد با برگ هاى سبز رنگ که از رنگ آن براى رنگ کردن لباس ها استفاده مىشود و در یمن زیاد مىروید و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گویند .
۱۱ . تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از امام : تاریخ مدینة دمشق جمیل بن مره گوید : شترى از لشکرگاه حسین بن علی را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند ، راوى گوید : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده کنند . ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱
۱۲ . دیده شدن آتش در گوشت شتر غنیمت گرفته شده : از حمید طحان روایت شده است که در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهائى که از امام حسین ع چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود. مردم آن قبیله گفتند : این شتر را نحر کنیم و یا معامله نمائیم ؟ کسى که شتر را آورده بود گفت : مىخواهم آن را نحر کنید . حمیدگفت : سپر را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم ، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد ! ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ . ۲۳۰
امام حسین(ع) در روز عاشورا از همگان خواسته تا در مسیری که او در پیش گرفته به یاری و نصرت او بروند؛ زیرا کاری که او با قیام عاشورایی خویش آغاز کرده اصلاح امت بود که نیازمند تداوم و استمرار از سوی امت مؤمن و شیعه وفادار است. هنگامی که آن حضرت(ع) پس از شهادت همه یاران خویش فریاد می زند و می فرماید: هل من ناصر ینصرنی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری رساند؟! خطاب به تاریخ است؛ زیرا کسانی که در مقابل ایشان صف بسته بودند، شقاوت را به اوج خود رسانیده بودند و خطاب به ایشان که اشقی الاشقیاء در امت اسلام بودند، بی معنا بود.
او با خطاب خویش اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ آیا کسی نیست که به خاطر خدا ما را یاری بدهد؟! آیا کسی نیست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟! می کوشد تا حقیقت بزرگی را آشکار کند که امروز قیام پایان نمی یابد، زیرا حرم و حریم رسول الله(ص) قرآن و عترت است که در میان مردمان گذاشته شده و می بایست تا قیامت از سوی امت حفظ و عمل شود. از این رو در تبیین استمرار و تداوم عاشورا گفته شده است که کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلاء هر چند که لایوم کیومک؛ روزی چون روز تو نیست.
به سخن دیگر، هر زمینی که در آن معروفی چون عدالت ترک و منکری چون ظلم وجود دارد، لازم است که مردم در آنجا عاشورایی و کربلایی و حسینی شوند و در هر روزی که ظلم و ستمی در آن روا می شود مردم می بایست آن روز را چون عاشوراییان قیام کنند و سکوت نکنند؛ زیرا بازتاب سکوت ایشان به معنای پذیرش ظلم و خودگناهی بزرگ است؛ انسان اگر مظلوم شود و حق او ضایع و تباه شود، صاحب عذر است ولی اگر منظلم (پذیرنده ظلم) شود، هیچ عذر و توجیهی ندارد.
در آموزه های قرآنی آمده است که انسان می بایست در برابر ظلم به خود، بایستد و قیام به عدالت کند و حتی اگر کسانی از مردم ناتوان و مستضعف مورد ظلم قرار گرفتند برای نجات آنان سلاح برگیرد و به جنگ برخیزد. (نساء، آیه 57) از این رو یاری مظلوم بر هر دین و مذهب و آیینی باشد فرض و واجب است. امیر مؤمنان علی(ع) می فرماید: کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عونا؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. (نهج البلاغه، نامه 74)
امام حسین(ع) در منازلی که به سوی کربلا می رفت همواره از مبارزه علیه ظالم و ستمگر سخن به میان می آورد و زندگی در حکومت ظالمان را ننگ و عار می شمارد. از جمله می فرماید: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله (وقعه الطف، ص 271، موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 163) یا می فرماید: انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما (بحار الانوار، ج 44، ص 183)
بنابراین، اگر بخواهیم حسینی شویم می بایست او را به عنوان وارث همه آموزه های پیامبران بشناسیم و سبک زندگی او را کامل ترین سبک زندگی الهی بدانیم و هدفش را بزرگ ترین هدف بشماریم. پس باید خدایی و ربانی شدن را در توحید محض و عبودیت در جان و دل، و عدالت خواهی و امر به معروف و نهی از منکر از جمله ظلم و بی عدالتی اجتماعی و سیاسی را در عمل به عنوان هدف زندگی خود قرار دهیم.
حسینی ماندن ما به این است که همواره در اندیشه خدایی و ربانی شدن باشیم و پس از حضور در کلاس عاشورائیان در ماه های محرم و صفر، عامل و آمر به معروف به ویژه عدالت و تارک و ناهی از منکر به ویژه ظلم باشیم و در این راه از همه سرمایه مادی و معنوی و جسمی و جانی خود بگذریم و از مرگ و شهادت در این راه نهراسیم که «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه ؛ خط مرگ بر فرزند آدم هم چون جای گردن بند در گردن دختران جوان کنده و حک شده است. (لهوف، ص 35، بحارالانوار، ج 44، ص663)
براساس گزارش های قرآنی تنها امتی که در چارچوب معیارهای عقلانی و وحیانی توانست به این مهم عمل کند و جامعه برتری را ارائه دهد، امت پیامبر(ص) در دوره و عصر حضور ایشان بوده است. (آل عمران، آیه 110)
خداوند در این آیه در بیان علت نامگذاری امت پیامبر(ص) در عصر آن حضرت(ص) به عنوان جامعه برتر و نمونه، مولفه هایی را بیان می کند که می تواند بیانگر عناصر جامعه برتر هر جامعه دیگر باشد.
خداوند می فرماید: کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله ولو امن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المومنون و اکثرهم الفاسقون؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید: به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعا برایشان بهتر بود، برخی از آنان مومنند ولی بیشترشان نافرمانند. سه مولفه اصلی که در این آیه به عنوان عناصر و مولفه های انتخاب بهترین امت از سوی خداوند بیان شده عبارتند از: امر به معروف، نهی از منکر و ایمان به خداوند.
با توجه به تقدیم دو عنصر امر به معروف و نهی از منکر بر ایمان به خداوند می توان گفت که از نظر قرآن حتی اگر امتی ایمان به خداوند نداشته باشد، ولی به معروف فرمان و از منکر نهی کند، می تواند امت نیک باشد، هر چند که تحقق خیر مطلق تنها زمانی اتفاق می افتد که ایمان به خداوند در میان جامعه تحقق یافته باشد؛ زیرا بسیاری از معروف ها و منکرها از سوی وحی و نه عقل بیان شده است و عقل به هر علتی ناتوان از بیان همه عناصر معروف و منکر می باشد. بنابراین، ایمان به خدا به معنای پذیرش مجموعه ای از معروف ها و منکرهایی است که از سوی خداوند از طریق وحی بیان می شود. از این رو، جامعه ای که مبتنی بر توحید و ایمان به خدا باشد، از نظر مجموعه ارزش ها و معروف ها و شناخت منکرها و زشتی ها غنی تر و جامعه ای کامل و برتر خواهد بود.
نکته ای که در این آیه می بایست مورد توجه قرار گیرد تاکید خداوند بر عنصر امر و نهی است، زیرا در این آیه به این مساله بسنده نشده که شخص یا جامعه خود عامل به معروف و تارک منکر باشد، بلکه افزون بر عمل و ترک می بایست دیگران را نیز به معروف امر کرده و از منکر باز دارد. به این معنا که هر عضو و فرد از افراد جامعه می بایست در مقام ولایت امری قرار گیرد و دیگران را به معروف و نیکی فرمان دهد و از بدی باز دارد.
این گونه است که مسئولیت جامعه نسبت به افراد جامعه افزایش می یابد و تنها عامل زاهدانه شخص برای تحقق اصل جامعه برتر کفایت نمی کند بلکه هر شخصی می بایست مشارکت فعال در همه امور جامعه داشته باشد و خود را به عنوان عضو دارای نقش آمر و ناهی بشناسد و بدان عمل کند.
اصولا از نظر اسلام همه انسانها در خسران و زیان هستند مگر آن که خود عامل به خوبی و تارک بدی بوده و دیگران را نیز بدان دعوت و توصیه کرده و اجازه ندهند که معروفی ترک یا منکر عمل شود. (سوره عصر)
از این رو در آیات قرآنی گزارش شده کسانی که نسبت به ترک معروف یا عمل به منکر واکنشی نشان نمی دهند و مسئولیت اجتماعی خود را در قبال دیگران نمی پذیرند، همانند تارک معروف و عامل منکر قلمداد می شوند و خشم و عذاب الهی دامنگیر آنان می شود. شاید بتوان گفت که داستان اصحاب سبت و تبدیل شدن ایشان به میمون نمونه بارز مجازات ساکتین است که به نقش و مسئولیت اجتماعی خود در امر به معروف و نهی از منکر عمل نکرده اند. (اعراف، آیات 164 تا 166)
براساس همین ماموریت اصلی و وظیفه الهی است که امام حسین(ع) در نقش وارث پیامبران وارد میدان عمل می شود و قیام و نهضت حسینی را شکل می بخشد به گونه ای که همه خوبی ها در برابر همه بدی ها می ایستد و در نهایت با شهادت صادقان، صالحان، متالهان و ربانیون در کربلا و اسارت خوبی ها، توده های مردم به یکباره از خواب غفلت بیدار می شوند و گمراهی خود و غضب الهی را می یابند.
عزت طلبی و ذلتگریزی
امام حسین (ع) و یاران همراه او، در اوصاف گوناگونی ممتاز بودند، لکن یکی از عالیترین ویژگیهایی که در آنان وجود داشت، ذلّت ناپذیری آنان بود. مدرسه حسینی، مدرسه تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری و عزت و کرامت است . انسانی که واجد کرامت و عزت باشد، هرگز خود را خوار نمیسازد و حسین (ع) جلوه بارز این گونه زیستن و بر این مبنا تربیت کردن است. آن حضرت با نهضت خویش به همه انسانها آموخته است که زندگی جز بر اساس کرامت و عزت، زندگی نیست و مرگ حقیقی در این است که کرامت انسانی و عزت ایمانی زیر پا گذاشته شود.
ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح خطبه 51 نهجالبلاغه، بحثی را با عنوان اباه الضیم و اخبارهم (سرگذشت ستم ناپذیران) مطرح میکند و جمعی از ستم ناپذیران را در تاریخ اسلام نام میبرد . وی در ابتدای این بحث مینویسد: "سرور کسانی که زیر بار خواری نرفتهاند، کسی که به مردم مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایههای شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خواری و زبونی ترجیح داده است، حسین بن علی بن ابیطالب است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آنجا که نمیخواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابنزیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگیای ترجیح داد"( شرح نهجالبلاغه، ج3، ص249
در منطق حسینی زیستن با اهل طاغوت و زندگی در زیر سلطه اهل ستم، با زبونی و خواری قرین است و سازش با طاغوت، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد.
هنگامى که ابن زبیر از امام در خصوص درخواست بیعت یزید جویا شد، حضرت فرمودند: "از بیعت با یزید امتناع خواهم ورزید و زیر بار بردگى و ذلت نخواهم رفت"( موسوعه کلمات الامام الحسین، ص278
هنگامى که در حضور حاکم مدینه با تهدید مروان مبنى بر بیعت با یزید مواجه شد، عکسالعمل تندى نشان داده، فرمود: "مثلی لا یبایع مثله؛ شخصیتى چون من با شخصى چون یزید هرگز بیعت نمىکند"( همان، ص283
به برادرش محمد بن حنفیه نیز فرمود: "به خدا سوگند، اگر در هیچ نقطهای از دنیا، هیچ پناهگاه و جای امنی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد"( مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 188
شعار "هیهات منا الذله" و همچنین کلام ماندگار "والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛ به خدا سوگند نه به شما دست ذلت میدهم و نه همچون بردگان فرار خواهم کرد"، برای همیشه، بر تارک تاریخ میدرخشد.
در روز عاشورا در سختترین شرایط در حالی که سپاه یزید، ایشان و یارانش را محاصره کرده بود، حضرت در برابر صفوف دشمن، خطبهای حماسی ایراد فرمود و پرچم حمیت، عزتطلبی و سازش ناپذیری را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد: "آگاه باشید که این فرومایه (ابنزیاد) مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم، زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما تن به خواری دهیم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاک دامن و جانهای باغیرت و نفوس با شرافت روا نمیدارند که ما فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم"( تحفالعقول، ص 171
نه تنها امام حسین (ع) بلکه تمام یارانی که با او در عاشورای 61 هجری کشته شدند، در اوجی از عزت نفس و نستوهی شربت شهادت را نوشیدند. ردّ امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس (ع) نمونهای از این حقیقت است. چه نیکو پیامبر اکرم (ص) فرموده است: "حسین بن علی چراغ هدایت، کشتی نجات، پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است"( عیون اخبارالرضا، ج1، ص ۳۹