سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

فاطمه(س) در مقام دفاع از ولایت . مبارزه با فتنه گران و تاویل ستیزان

 حضرت فاطمه(س) نسبت به انتخاب جانشین برای پیامبر(س) در سقیفه به شدت واکنش نشان داده و به دلیل آن که برخی با وجود نصوص صریح از پیامبران (ص) در جانشینی حضرت امیرمومنان(ع) در غدیر و مواضع دیگر به این نکته سرنوشت ساز بی توجهی کردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت.
آن حضرت(س) همانند پیامبر(ص) به دفاع از کیان اسلام که در ولایت و نظام ولایی تجلی می یافت، برخاست از این رو حضرت زهرا(س) به حکم رسالت عظمای الهی قیام میکند و به هدف پاسخ گویی به یکی از آموزه های اصیل قرآن یعنی قیام عدالت، به جنگ کسانی می رود که یا مخالف تنزیل بودند و یا به تنزیل بسنده کرده به تاویل پـشت نموده بودند و یا آن که اصولا تاویلی برای قرآن نمی خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را می جستند

آن حضرت(س) نخستین مدافع از اسلام تاویلی و اجرایی در قالب عمل کامل بر اساس آموزه های وحیانی در سایه سار ولایت عظمای الهی امیر مومنان علی(ع) بود. چنان که در همین راه همانند پدربزرگوارش (ص) آزارها دید و مصیبت ها تحمل کرد و در نهایت به شهادت رسید.
فاطمه(س) در مسجد کوفه از مصیبت های پیامبر(ص) برای تنزیل سخن می گوید و سپس رو به فتنه گران کرده از مصیبت هایی که فرزندان پیامبر(ص) یعنی اهل بیت عصمت و طهارت و پسر عم پیامبر(ع) اکنون برای تاویل قرآن از دست ایشان می کشد سخن به میان می آورد و می فرماید:

ای مردمانی که برای شنیدن سخن بیهوده شتابانید و کردار زشت و زیان آور را نادیده می گیرید. آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده است؟! بی تردید اعمال زشت، قلب هایتان را تیره و تار کرده است و گوش ها و چشم هایتان را فرا گرفته است

چه بد آیات قرآن را تأویل می کنید و بدمسیری را به او نشان دادید... به خدا قسم تحمل این بار گران، برایتان کمرشکن است و پایان آن نیز، چیزی جز بدبختی و تیره روزی نخواهد بود و هنگامی که پرده ها برداشته شود و اعمالتان آشکار گردد، خود را میان زیانکاران خواهید یافت

این خود نشان می دهد که فتنه گران تا چه اندازه ضد تاویل قرآن بودند و اجازه نمی دادند تا نظام قرآنی در جامعه پدید آید و جامعه براساس آموزه های قرآنی مدیریت و ولایت شود.

 فاطمه(س) نومیدانه به خانه باز می گردد و می فرماید:

از این پس وای بر هر صبحی که خورشید در آن طلوع کند. چرا که دیگر این مردم نمی توانند تاویل قرآن را در جان و جامعه خویش ببینند و اسلام واقعی از میان ایشان رخت بر می بندد و تا زمان منجی، مردم در میان حق و باطل و فتنه های بسیار گرفتار می شوند

آن حضرت(س) سپس سرزنش کنان می فرماید: کردار شما را خدا می بیند و به همین نزدیکی، آنان که ستم کردند، در خواهند یافت که به کجا بازمی گردند. من دختر کسی هستم که به شما از عذاب الهی هشدار داد. پس شما کار خود را بکنید و ما نیز کار خود را خواهیم کرد و منتظر بمانید که ما نیز منتظر خواهیم ماند.

 امام علی در پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها

 هنگامی که حضرت زهرا(س) به خانه مراجعت فرمود در حالی که حق ارث فدک او را برده بودند و به امیرالمۆمنین(ع) خطاب فرمود: مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهمی در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آن که شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری

اینک پسر ابو قحافه (ابوبکر) به ستم و ظلم عطا و بخشوده ی پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد و با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن به سختی با من مجادله می نماید.

امیرالمۆمنین(ع) تمام کلمات را گوش دادند آنگاه به اختصار فرمودند: فاطمه من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم. آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت الی الأبد در مسجدها و بالای مأذنه ها برده شود؟حضرت زهرا(س) فرمودند: نهایت آمال و آرزویم همین است

حضرت علی(ع) فرمودند: پس در این صورت باید صبر کنی زیرا پدرت خاتم الانبیاء به من وصیت نموده و من می دانم که باید صبر نمایم وگرنه قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقی که از تو غصب نمودند. 

اجتماع امّت بر هضم و نابودی حضرت فاطمه زهرا (س)
اینکه حضرت امیر در جریان رحلت فاطمه زهرا(س) به قبر مطهر پیغمبر(ص) خطاب میکند و میگوید: ستنبّئک ابنتک بتضافر امّتک علی حقّها (خ 202)، سرّش همین است. یا رسول الله ! دخترت فاطمه الآن به شما ملحق شده؛ شما کاملاً جستجو کنید، از او گزارش بخواهید، ما کوتاهی نکردیم. او به شما اطلاع میدهد که اینها اجماع کردند بر اینکه حقّ فاطمه را غصب بکنند !

«تضافر» یعنی توافق، هماهنگی، همدلی، هم آوائی، تعاون و مانند آن. فرمود: همه شان اتفاق کردند که فاطمه را هضم کنند و بکوبند! چون می دانستند این بانو مظهر عدل دودمان عصمت و طهارت است؛ و به بارگاهی بار یافت که رضای او رضای خداست، غضب او غضب خداست؛

بعد فرمود: ما اصنع بفدک و غیر فدک (نامه45) آنوقتی که این اموال در اختیار ما بود دیگران در کنار سفره ما بودند!! مگر وضع ما آن وقت با الآن فرق کرده؟! آنوقت هم همین نان جو بود، الآن هم همین نان جو است ! آن وقت هم همان پوست تخت بود،! برای این ما از فدک دفاع می کردیم که بیگانگان از آن استفاده نکنند، محرومان از آن طرفی ببندند.

دفاع امیر مؤمنان (ع) از خلافت خویش و حقوق حضرت فاطمه (س)

وجود مبارک حضرت امیر در جریان خلافت فرمود: ما نبخشیدیم و من در کنار قبر رفتم، این حرف را زدم و تا آخرین لحظه هم مقاومت کردم. یک عدّه آمدند، حمله کردند؛ یک عدّه هم سخاوتمندانه بی تفاوت گذشتند، ما را تنها گذاشتند!

در جریان فدک هم همین طور است؛ شحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین، در نامه ای که برای معاویه نگاشت، فرمود: زیر این آسمان فدک به نام ما بود؛ گرچه ما نیازی به فدک نداریم، آن وقتی هم که داشتیم در کنار سفره فدک دیگران را تغذیه میکردیم نه خودمان را! امّا بالأخره فدک حقّ مسلّم دختر پیغمبر بود،
این معصومین تا آخرین لحظه از فدک نگذشته بودند و بعد از اینکه به مقام خلافت رسید، باز هم نتوانست فدک را استرداد کند و به اولاد فاطمه بر گرداند؛ باید حقّ هر ذی حقّی را تعدیه می کرد، حقّ هر مظلومی را به او بر میگرداند؛ حقّ اولاد فاطمه به آنها برنگشت، فدک همچنان مغصوبانه تحت تصرّف دیگران بود! آنطوری که طبری و دیگران نقل کردند، وجود مبارک حضرت امیر فرمود : لو تسوّدت قدمای لغیّرت اموراً کثیره من اگر حکومت نو پایم پا بگیرد، مقتدر بشوم؛ خیلی از امور را عوض میکنم

اینکه وجود مبارک حضرت امیر فدک را استرداد نکرده است، برای همان است که عدّه ای هم باز سخاوتمندانه از حقّ دیگران می بخشیدند!
اینکه فرمود : عدّه ای بخیلانه حمله کردند و تهاجم کردند، عدّه ای هم سخاوتمندانه صرف نظر کردند ، مخصوصاً درباره خلافت؛ منظور این نیست که ما سخاوتمندانه خلافت را رها کردیم ، چون خلافت وظیفه است، مسئولیت است، یک امتیاز شخصی نیست که کسی از آنها بتواند صرف نظر کند و بگذرد!

                                           غدیر در کلام حضرت زهرا علیهاالسلام  

هفتاد روز از حادثه بسیار مهم و تاریخى غدیر خم گذشته بود که رسول مکرم اسلام صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم دیده از جهان خاکى فرو بست و روح مطهرش به عالم ملکوت عروج کرد. ارتحال پیامبر ص موجى از غم و اندوه در فضاى جامعه نوپاى اسلامى ایجاد کرد. بار مصیبت چنان سنگین شد که بسیارى در حیرت فرو رفته و از خود بی خود گشتند و از تصمیم‏گیرى مناسب و شایسته باز ماندند.

جمعى نیز که از قبل خود را آماده چنین روزى کرده بودند، حال و هواى جامعه را براى ایجاد گرد و غبار، مناسب یافتند و با گِل آلودن نمودن آب، به دنبال گرفتن ماهى مراد خود رفتند

ستاره امیدى که در غدیر خم طلوع کرده و آرام‏بخش دل‏هاى مؤمنان گشته بود، در لابلاى گرد و غبار فتنه، از دیدگان کم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شب‏پره‏ ها به تکاپو افتادند و با هجوم به خانه وحى، تلاش مذبوحانه‏اى را براى فرونشاندن نور خدا آغاز کردند؛ غافل از آن که نور خدا با آن دسیسه‏ ها خاموش شدنى نیست.
گر چه در این حمله و هجوم، آتش به کاشانه تنها یادگار رسول خدا ص افتاد، و گل محمّدى ص مظلومانه در پشت در، پرپر گشت، سینه دریایى‏ اش شکافت و پهلویش بشکست؛ اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهى خود به دامن ولایت آویخت و با تمسک به حبل الله المتین و با صلابت و شهامتى بى‏نظیر از حقانیت امیرمؤمنان ع سخن‏ها گفت، و از غربت او نشان‏ها داد. 

زهراى اطهر(س) دفاع جانانه‏ اى از ولایت امیرمؤمنان ع نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر کشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت کرد؛ ولى این دفاع نیز همانند خود آن بانوى بزرگوار، در هاله ‏اى از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه که سزاوار بود به شیعیان وى نیز منتقل نشد.

به رغم عمر بسیار کوتاه حضرت صدیقه طاهره(س)، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانى و پر تنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنان ع است.

جدیت ایشان در این راه، که منجر به شهادت مظلومانه‏اش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامدارى جامعه مسلمانان دارد.

از جمله محورهایى که در احتجاجات و سخنان حضرت زهراس جلب توجه مى‏کند، نقل «حدیث غدیر» است :

1. چرا حضرت فاطمه زهرا س محور بحث قرار گرفته است؟

دلایل فراوانى براى انتخاب حضرت زهرا س وجود دارد از جمله: الف. حضرت زهرا س نزدیک‏ترین نسبت را با رسول خدا ص داشت. او یگانه دختر رسول خدا ص بود که نسل پاک نبوى از طریق او ادامه مى‏یافت و امامان از فرزندان ایشان بودند. احترام فوق العاده پیامبر خدا ص نسبت به این دختر، حاکى از شخصیت ممتاز او بود و سفارش‏هاى مکرر رسول خدا ص به مؤمنان درباره حفظ حرمت او، منزلت بس عالى او را براى همگان روشن ساخته بود.

حضرت زهرا بیش از همه، متوجه این موقعیت عالى بود و سنگینى بار مسؤولیت را نسبت به این جایگاه، بر دوش خود احساس مى‏کرد و به همین علت بیشترین تلاش خود را جهت استفاده کامل و مفید از این موقعیت، براى یارى دین خدا و امام حق به عمل آورد.

ب . قرآن منزلتى رفیع و عظمتى خاصى براى حضرت فاطمه س تعریف کرده

در آیه مباهله با تعبیر نسائنا از ایشان یاد شده و در آیه تطهیر، خداوند بر پاک و مطهر بودنشان شهادت داده . در سوره انسان با یادآورى داستان اطعام یتیم و مسکین و اسیر و اخلاص وصف ناشدنى ایشان، از برترین پاداش‏هاى الهى در حق آنان یاد شده . و در کوچک‏ترین سوره قرآن یکى از بزرگترین عطایاى الهى به حضرت رسول ص، وجود نازنین زهراى اطهر، که حقیقت کوثر است، معرفى شده و در آیه مودّت، محبت ایشان اجر رسالت نبوى ص به شمار آمده . همه اینها و آیات دیگر، بیانگر مقام رفیع معنوى و کمال عبودیت و عصمت ایشان بوده و جایگاه خاص هدایتى ایشان را در جامعه اسلامى تبیین مى‏نماید.

ج . فاطمه س در دوران غربت اسلام به دنیا آمد و از همان اوان کودکى، در کانون اصلى مبارزه، با طعم سختى‏ها و مشکلات آشنا شد. هیچکس مانند او شاهد زحمات طاقت فرسا و شبانه روزى رسول خدا ص نبود. گرد و غبار خستگى، با دستان کوچک او از رخسار مبارک رسول خدا ص پاک مى‏شد و در خلوت‏هاى پیامبر، او بود که درد دل‏هاى پدر را به گوش جان مى‏شنید و با نثار محبت‏هاى خود او را غرق در سرور مى‏کرد و همانند مادرى دلسوز، سر حضرت را بر دامن مى‏گرفت و آرام بخش دلش مى‏گشت؛ تا آنجا که از پدر لقب امّ ‏ابیها را دریافت نمود. حضرت زهرا س نمى‏توانست بعد از ارتحال رسول خدا ص شاهد پژمرده شدن نهال نورس اسلام باشد، که با آن همه زحمات رسول خدا ص از زمین سر برآورده و با خون دل‏هاى فراوان سیراب شده بود. آیا شخصیتى مانند زهرا س مى‏توانست در مقابل این مسأله، خاموش بنشیند و نگران نباشد؟

د . حضرت زهرا س همسرى امیرمؤمنان ع را بر عهده ‏داشت که دومین شخصیت ممتاز جهان اسلام؛ بلکه جهان بشریت بود. پیوند این دو نور الهى از نوع پیوندهاى عادى زمینى نبود؛ بلکه بنا به تصریح رسول خدا ص این ازدواج یک پیوند آسمانى بود و اگر على ع نبود، براى زهراى اطهر س همسرى شایسته پیدا نمى‏شد. شناخت حضرت از شخصیت امیرمؤمنان ع عمیق‏ترین شناخت‏ها بود. آنچه را که دیگران فقط شعاعى از على ع دیده بودند، ایشان با تمام وجود خود لمس کرده و از اخلاص و صفاى علوى و از سوز دل و خیرخواهى وى آگاه بود. از جان گذشتگى‏هاى فراوان على ع و شهادت‏طلبى‏هاى او را هماره تجربه کرده . فاطمه س پیکر پر جراحت على ع را بارها و بارها مداوا نموده بود و شاهد بود چگونه زخم‏هاى گذشته التیام نیافته، زخم‏هاى جدیدى بر همان جا مى‏نشیند؛ اما على ع خم به ابرو نمى‏آورد و همیشه در پیشاپیش صف مجاهدان در راه خدا قرار داشت.

ه . حضرت‏ زهرا س در بیت نبوت بزرگ شده بود و در دوران ده ساله حکومت اسلامى در کانون اصلى حوادث مهم سیاسى و اجتماعى قرار داشت و با تیزبینى و هوشیارى فوق‌العاده، تمامى جریانات آشکار و پنهان را مى‏شناخت و از ویژگى‏هاى افراد مؤثر نیز آگاهى کامل داشت. او از یک سو، رسول خدا ص را دیده که براى تداوم صحیح حکومت اسلامى و بالندگى و رشد آن، تدابیر مختلفى مى‏اندیشید و زمینه سازى‏هاى لازم را براى امامت امیرمؤمنان ع فراهم مى‏آورد و از سوى دیگر، شاهد نگرانى‏هاى رسول خدا ص و یاران نزدیک وى از وجود جریانات مخفى و مرموز در بطن جامعه بود که در صدد بودند با دستیابى به قدرت، مسیر حکومت اسلامى را تغییر دهند.
با وفات رسول خدا ص نگرانى‏ها جدى‏تر شد و جریانات پنهان سر برون آوردند و از بحران به وجود آمده بیش‏ترین استفاده را کرده و بر اوضاع مسلط شدند. زهراى اطهر س با آگاهى کامل از تدابیر رسول خدا ص جهت امامت امیرمؤمنان ع و با شناختى که از شخصیت على ع داشت، که یگانه فرد شایسته براى زمامدارى مسلمانان بود و با اطلاع از اوضاع سیاسى جامعه نوپاى اسلامى که با صدها خطر مواجه بود، وظیفه خود مى‏دانست که از حق الهى امیرمؤمنان ع دفاع نماید و در این راه، هیچ کوتاه نیاید. به همین دلیل بیش‏ترین حمله نیز به ایشان شد و خشن‏ترین برخوردها با او صورت گرفت و آن حضرت نیز با کمال شجاعت و شهامت تا پاى جان ایستاد. گرچه رسول خدا ص در فرصت‏هاى مختلف و موقعیت‏هاى متفاوت، بر امامت و جانشینى حضرت على ع تصریح کرده بودند؛ اما اعلام رسمى این مطلب مهم در «غدیر خم» بوده . با توجه به این که این اعلام بعد از«حجة‏الوداع» بود و همه مسلمانان متوجه نزدیک شدن حادثه رحلت پیامبر ص بودند و به طور طبیعى در انتظار معرفى جانشین ایشان به سر مى‏بردند؛ رسمیت بیشترى به روز غدیر داده بود.

و . همان گونه که با آغاز رسالت پیامبراسلام ص شخصیت ممتازى چون خدیجه در کنار ایشان قرار گرفت و در دوران غربت اسلام، با تمام توان و استعداد به یارى حضرتش پرداخت، با آغاز امامت امیرمؤمنان ع نیز، شخصیت بى‏نظیرى همانند فاطمه زهرا س به حمایت از ایشان شتافت و همه سرمایه‏هاى خود را در دفاع از مولاى متقیان نثار کرد. او با سعى و تلاش شبانه روزى خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنان ع زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را براى ایشان آسان نمود و به حق، لقب اولین شهید راه ولایت را به خود اختصاص داد. یعنى کسى که در آن فضاى پر شبهه، و آکنده از فتنه‏هاى گوناگون که در لابلاى غبار برخاسته از آشوب و بلوا همه را گرفتار کرده بود، بتواند با حفظ بصیرتِ خود، لحظه‏اى در تشخیص حق خطا نکند و در دفاع از حق کم‏ترین تردیدى به خود راه ندهد. 

چنین انتظارى در آن شرایط، فقط از حضرت زهرا س انتظار مى‏رفت و بس. الحق که ایشان این رسالت را به نحو احسن و اکمل به انجام رساند. به راستى آن حضرت با کلام و عمل خود نشان داد که «ولایت»، قلب تپنده مکتب و روح دین است و بر کسانى که دغدغه حفظ مکتب دارند، جان فشانى در راه ولایت و گذشتن از همه تعلقات براى پاسدارى از امامت، مهم‏ترین وظیفه است. به همین دلیل است که تک تک کلمات ایشان سندى زنده و گویا و در کمال اعتبار براى همه دلسوزان دین و امت است. سندى که با خون پاک حضرت زهرا س به امضا رسیده و همچون امانتى گرانبها در دستان شیعیانش قرارگرفته، تا با اقتدا به آن بزرگوار، راه پر فراز و نشیب دفاع از دین و ولایت را با قدم‏هاى استوار و پر صلابت بپیمایند.

2. چرا در میان سخنان ایشان، فقط به حدیث غدیر پرداخته شده؟

اگر چه شیعه براى اثبات ادعاى خود ـ مبنى بر امامت امیرمؤمنان ع و جانشینى ایشان نسبت به پیامبر ـ دلایل فراوانى دارد؛ اما در این میان، حدیث غدیر از ویژگى‏ها و امتیازاتى برخوردار است که آن را نسبت به دلایل دیگر، برتر و شاخص‏تر کرده است؛ از جمله:

الف- علاوه بر محدثان شیعه که همگى حدیث غدیر را نقل کرده ‏اند، اغلب محدثان بزرگ اهل سنت و مورخان جهان اسلام حدیث غدیر را نقل و صحت آن را تأیید نموده‏اند؛ تا آنجا که اگر کسى در صحت این حدیث تردید داشته باشد، باید به همه احادیث دیگر و حتى مسائل بدیهى اسلام نیز با دیده تردید بنگرد.

ب- اجتماع عظیم مردم نیز در غدیر خم، کم نظیر بود. بیشتر مسلمانان از مناطق مختلف و قبائل گوناگون، در آن جمع حضور داشتند و در حقیقت نقش پیک رسول خدا ص را بر عهده داشتند، تا «پیام غدیر» را به عنوان مهم‏ترین خبر حج آن سال به منطقه خود برده و دیگر مسلمانان را از این رویداد سرنوشت‏ ساز آگاه سازند

با توجه به این نکته که حج آن سال نیز آخرین حجى بود که مسلمانان به همراهى رسول خدا ص‏‏ برگزار کرده بودند و حالت وداع با آن حضرت را داشت، حساسیت حدیث غدیر بیشتر آشکار مى‏شود.

د- آماده کردن فضا براى اعلام این خبر مهم و سرنوشت ساز، تأثیر به سزایى در ماندگار شدن حادثه غدیرخم داشت. رسول خدا صل این اجتماع را در محلى تشکیل داد که در آنجا راه‏هاى مختلف از هم جدا مى‏شد.

بنابراین به جمعى که از آن محل گذشته بودند، خبر دادند که جهت استماع سخنان رسول خدا ص باز گردند و به جمع حاضر گفتند: مقدارى صبر کنند تا بقیه نیز به این محل برسند. سپس منبرى فراهم کردند و رسول خدا ص در اجتماع عظیم مردم به سخنرانى پرداخت.

مقدمه چینى ‏هاى حضرت در سخنانش و سؤالاتى که از مردم کردند و سپس صراحت کلام حضرت در معرفى امیرمؤمنان ع و بلند کردن دست وى و نشان دادن به مردم و اعلام رسمى خلافت وى، راه را براى هر نوع توجیه و تأویلى بست و «غدیر خم» را در تاریخ اسلام به طور قطعى و روشن به ثبت رساند.

ه- آیه ‏اى که قبل از اعلام رسمى ولایت امیرمؤمنان ع نازل شد، بیانگر اهمیت فوق العاده غدیر بود و از سویى، بیانگر نگرانى‏هاى رسول خدا ص در این زمینه هست: یا ایّها الرّسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس انّ الله لایهدى القوم الکافرین (مائده67)؛ اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان، و اگر (این کار را) نکنى، رسالت او را انجام نداده ‏اى.

خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگه مى‏دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند. در قرآن چنین آیه تهدیدآمیزى خطاب به رسول خدا ص وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولایت على ع را، مساوى با عدم تبلیغ رسالت الهى معرفى مى‏نماید و در مقابل نگرانى‏هایى که رسول خدا ص داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مى‏شود.

اما آیه‏ اى که بعد از اعلام ولایت على ع در غدیر نازل شد، موجى از سرور و شادى را در دل‏هاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطرى به آنان بخشید: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشونى الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم‏الاسلام دیناً (مائده3)؛ امروز کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند. بنابراین از آن‏ها نترسید و از من بترسید! امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم

و- فرمان رسول خدا ص به همه مسلمانان حاضر در غدیرخم، مبنى بر بیعت با امیرمؤمنان ع نیز حادثه مهمى بود که در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با امیرمؤمنان ع دست بیعت دهند و اعلام وفادارى کنند.

به همین منظور، خیمه‏اى فراهم شد و على ع در آن خیمه نشست و مسلمانان یکایک با ایشان بیعت کردند و حتى روش خاصى براى بیعت زنان با حضرت تدارک دیده شد؛ تا آنان نیز با خلیفه رسول خدا ص بیعت نمایند.
به رغم صراحت سخنان رسول اکرم ص در غدیر و شفاف بودن مقصود ایشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشکلات عدیده‏اى بروز کرد و مسیر ترسیم شده از طرف آن بزرگوار تغییر نمود.

در چنین شرایطى بود که حضرت زهرا س با موقعیت خاصى که در میان امت مسلمان داشت، به حمایت از امیرمؤمنان ع برخاست و با استدلال‏هاى قوى و منطق متین، از حق الهى على ع دفاع نمود و با تأکید بر جریان غدیر خم و کلمات صریح رسول خدا ص در آن روز تاریخى، پرده از رخسار حقیقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بیعتى که در غدیرخم با امیرمؤمنان ع داشتند، متوجه ساخت؛ تا براى چندمین بار، حجت بر آنان تمام شود و راه دفاع از حق تا ابد بر روى شیفتگان حق هموار گردد.

         هرکس را که من مولاى او باشم، على نیز مولاى اوست

ابوالخیر محمد شافعى(متوفّاى 833 ق) در کتاب أسنى المطالب فى مناقب سیّدنا علىّ بن ابى‏طالب با سند بسیار زیبایى، حدیث غدیر را از حضرت فاطمه س چنین نقل مى‏کند:

فاطمه، دختر امام علىّ بن موسى الرّضا ع از عمه‏ هایش فاطمه، زینب و ام کلثوم، دختران امام موسى بن جعفر ع نقل مى‏کند که آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادق ع از عمه‏ اش فاطمه، دختر امام محمدباقر ع و او از عمه ‏اش فاطمه دختر امام زین العابدین ع نقل مى‏کند که فاطمه و سکینه دختران امام حسین ع از عمه ‏شان ام ‏کلثوم دختر امیرمؤمنان ع نقل مى‏کند که

مادرش فاطمه زهرا س دختر مکرم رسول خدا ص خطاب به مردم فرمود: أنسیتم قول رسول الله ص یوم غدیرخم: من کنت مولاه فعلىّ مولاه و قوله ص: أنت منى بمنزلة هارون من موسى (الغدیر ج1 ص97)؛ آیا کلام رسول خدا ص را فراموش کردید که در روز غدیر خم فرمود: هرکس را که من مولاى او باشم، پس على نیز مولاى اوست و کلام دیگر رسول خدا ص‏ که فرمود: یا على! جایگاه تو نسبت به من همانند موقعیت هارون نسبت به موسى ع مى‏باشد.
نکته قابل توجه در این حدیث، اهتمام خاندان اهل بیت علیهم ‏السلام به حدیث غدیر و حفظ آن است، به گونه‏ اى که پاسدارى از حریم ولایت با نقل مستمر حدیث غدیر در میان آنان و فرزندانشان، یک سیره دائمى شده بود و سعى و کوشش آن بزرگواران براى روشن ماندن چراغى که رسول خدا ص در غدیر خم مشتعلش ساخته بود، بسیار جدى و قابل تأمل است

در حقیقت، این اهتمام و جدیت، میراثى بود که از حضرت فاطمه زهرا س به آنان رسیده بود. و درسى بود که از مکتب آن بزرگوار تعلیم دیده بودند؛ زیرا ایشان یگانه مربى دفاع از ولایت بود که با منطق بسیار مستحکم خود و با صلابت و استوارى غیر قابل وصف خود، راه پر افتخار حمایت از ولایت را گشود، و اهل‏بیت و خاندان پر برکتشان نیز بهترین رهروان این راه شدند و با مجاهدت‏هاى طاقت فرساى خود این امانت را به نسل‏هاى بعد و در نهایت به ما و آیندگان سپردند.
نکته مهم دیگر حدیث، این است که امامان معصوم علیهم ‏السلام در تعلیم و تربیت فرزندان خود، فرقى بین دختران و پسران نمى‏گذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامى سیراب مى‏ساختند و بار مسؤولیت حفظ امانت‏هاى الهى و یادگارهاى رسول خدا ص و فاطمه زهرا س را بر عهده آنان مى‏گذاشتند و آنان نیز با شایستگى، این امانت‏ها را به نسل‏هاى بعدى انتقال مى‏دادند.

این حدیث، نمونه ‏اى از احادیث فاطمیات است و نمونه‏ هاى فراوان دیگرى نیز در ابواب مختلف وجود دارد. به راستى خاندان اهل ‏بیت عصمت و طهارت علیهم ‏السلام خاندان علم و دانش و حکمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.

به خدا سوگند! ولایت و رهبرى براى على علیه‏ السلام است

پس از رحلت رسول مکرم اسلام ص جمعى از مهاجران و انصار در سقیفه بنى ‏ساعده، گردهم آمدند تا فردى را از میان خود به زمامدارى مسلمانان انتخاب نمایند. مذاکرات و مشاجرات طولانى که بین آنان به وقوع پیوست، در کتاب‏هاى تاریخى به طور مبسوط نقل شده

آنان در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنبى ص آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند. جمعى از اصحاب رسول خدا ص از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدى که با رسول خدا ص در روز «غدیر خم» بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان ع بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
على ع پس از دریافت اخبار سقیفه و اطلاع از بیعت مردم با ابوبکر، در پى وصیت دیگر رسول خدا ص با شتاب فراوان به جمع‏ آورى قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانى که او را به مسجد و بیعت با ابوبکر فرا مى‏ خواندند، مى‏فرمود: مشغول اجراى فرمان رسول خدا ص و جمع ‏آورى قرآن هستم.

اما نگرانى‏ هاى هیئت حاکمه جدید، مانع از صبر و تحمل آنان شد و جمعى مأموریت یافتند به هر قیمتى شده على ع را از منزل خارج و براى گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گرد آمده و از ایشان خواستند به مسجد برود؛ اما على ع امتناع ورزید.
بنابر تصریح ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسة و دیگر مورخان، عمر دستور داد هیزم و آتشى فراهم کنند و قسم یاد کرد که اگر على ع از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد کشید.

عده ‏اى به او اعتراض کردند که در این خانه، فاطمه دختر رسول الله ص حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبرخدا ص‏ و یادگارهاى ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش مى‏کشى؟ عمر که اعتراض عمومى را مشاهده کرد، گفت: به راستى گمان کردید که من چنین کارى را انجام مى‏دهم؟ مقصود من تهدید بود.

در این هنگام حضرت فاطمه س به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت که در بیرون منزل اجتماع کرده بودند، فرمود: لا عهد لی بقوم أسوء محضرٍ منکم ترکتم رسول الله ص جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً کأنّکم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. والله لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء و لکنّکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیّکم، والله حسیب بیننا و بینکم فى‏الدّنیا و الآخرة (احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 202/ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30/ الامالى، شیخ مفید، مجلس 6، ح9/ بحارالانوار، ج 28، ص 204 و 356)؛

من قومى همانند شما سراغ ندارم که این چنین عهد شکن و بد برخورد باشند! پیکر رسول خدا ص را بر روى دستان ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمانى که در میان خود داشتید، قطع کردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبرى ما اهل‏بیت را انکار کردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقى براى ما قائل نشدید؛ گویا از سخنان رسول خدا ص در روز غدیر خم آگاهى نداشتید!

به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبرى را براى على ع تعیین کرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید؛ ولى شما رشته‏ هاى پیوند میان خود و پیامبر ص را پاره کردید. بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد کرد.

حضرت زهرا : غدیرخم را فراموش کرده‏ اید!؟ در دوران غربت بعد از پیامبر اکرم ص که توأم با اختناق نیز بود، از جمله جاهایى که مردم مى‏توانستند با حضرت زهرا س دیدارى داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمایند، در خارج از شهر مدینه، بر سر مزار شهداى احد و حمزه سیدالشهدا بود.

از جمله کسانى که در کنار مزار شهدا با حضرت زهرا س ملاقات کرده، محمود بن لبید (و یا اسید) است. او مى‏گوید: پس از وفات رسول الله ص فاطمه زهرا س را در کنار قبر حمزه در احد مشاهده کردم، در حالى که به شدت منقلب بود و اشک مى‏ریخت. صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم: اى بانوى من! سؤالى برایم پیش آمده که مى‏خواهم با شما در میان بگذارم .
فرمود: بپرس! عرض کردم: آیا رسول خدا ص قبل از وفات خود، تصریحى بر امامت على ع داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّى بر این مطلب وجود دارد؟

فرمود: وا عجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده‏ اید؟ عرضه داشتم: روز غدیر را مى‏دانم (و آن غیر قابل انکار است)، از آن اسرارى که رسول خدا ص با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید، فرمود: اشهدالله تعالى لقد سمعته یقول: علىٌّ خیر من أخلّفه فیکم، و هو الامام والخلیفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیّین، و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الى یوم القیامة؛

خدا را شاهد مى‏گیرم که شنیدم رسول خدا ص فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مى‏دهم. على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاک و نیک هستند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.

پرسیدم: بانوى من! پس چرا على ع سکوت کرد، و براى گرفتن حق خویش قیام نکرد؟
حضرت زهرا س در پاسخ فرمود:

یا اباعمر لقد قال رسول الله ص: مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتى ولا تأتى ـ أو قالت: مثل علىّ ـ ثمّ قالت: أما والله لو ترکوا الحقّ على أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فى‏الله اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتى یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، و لکن قدّموا من أخّره الله و أخّروا من قدّمه الله، حتى اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا الله یقول:« و رَبُّکَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ (قصص68)؟

بل سمعوا ولکنهم کما قال الله سبحانه:«فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فی الصُّدُورِ (حج46) هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛

اى اباعمر، رسول خدا ص فرمود:مَثَلِ امام (مثل على)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن مى‏روند، نه آن که کعبه به سراغ مردم بیاید. آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مى‏کردند و از عترت رسول خدا ص اطاعت مى‏نمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمى‏کردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا ص معرفى فرمود، از على ع تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مى‏رسید.

اما کسى (ابوبکر) را مقدم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسى (على) را کنار زدند که خدا او را مقدم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعت‏ها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل کردند، هلاکت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو هر چه بخواهد، مى‏آفریند و هر چه بخواهد، برمى‏گزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند.

آرى شنیدند، همان گونه که قرآن فرمود: چشم‏هاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دل‏هایى که در سینه ‏هاست، کور مى‏شود. افسوس که آنان آرزوها و هوس‏هاى خود را تحقق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند. پروردگارا! به تو پناه مى‏برم از کمى یاران پس از فراوانى آنان(کفایة‏الاثر، ص 198/ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123/ بحارالانوار، ج36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 ـ 40)

حضرت زهرا : آیا جاى عذر آوردن باقى مانده؟
غصب فدک
انتقامى بود که از حضرت زهرا س در مقابل حمایت‏هایش از حق امیرمؤمنان ع گرفته مى‏شد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان ع و نگرانى هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهرا س در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند:

از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگى در برابر قدرت حاکمه هزینه ‏هاى سنگینى دارد و از سوى دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلى هیئت حاکمه با حضرت زهرا س مسائل مالى و دنیوى است، نه مبحث دین و امامت و ولایت!
آنها مى‏دانستند که خاندان رسول خدا ص و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامه مردم به اثبات برسد پایه ‏هاى لرزان حکومت جدید، سست‏تر خواهد شد.

بنابراین، نیازمند سوژه ‏اى بودند که اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت کنند و مشکل اصلى حکومت با خاندان رسول خدا ص را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خدا ص مشروعیتى براى کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.
حضرت زهرا س که به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبه ‏اى که طنین سخنان رسول خدا ص را در اذهان مردم به یاد مى‏آورد، گویى که پیامبر ص بر بالاى منبر خطبه مى‏خواند!

حضرت در این خطبه، حقایق فراوانى را با مردم در میان گذاشت، و پرده ‏هاى تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبار گرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اول در برابر منطق قوى ایشان تسلیم شد و دستور باز گرداندن فدک را صادر نمود (گر چه با فاصله کمى مجدداً به دستور نخست خود بازگشت)

نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجه است؛ بعد از آن خطبه تاریخى جمعى به حضرت زهرا س گفتند: یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الکلام منک قبل بیعتنا لأبى بکر ما عدلنا بعلىّ أحدا؛ اى دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو مى‏ شنیدیم، به هیچ وجه کسى را بر على ع ترجیح نمى‏دادیم!

اینجا بود که حضرت در جواب آنان به جریان غدیر خم اشاره، فرمود: هل ترک أبى یوم غدیرخم لأحد عذرا؟؛ آیا پدرم رسول خدا ص پس از حادثه غدیرخم، جایى براى عذر آوردن باقى گذاشته بود؟

ر کتاب دلائل الامامه نقل شده : بعد از این که حضرت زهرا س آن خطبه غرّا را ایراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ایشان عرضه داشت: یا سیّدة ‏النساء لو کان أبوالحسن تکلم فى هذا الأمر و ذکر للناس قبل أن یجرى هذا العقد ما عدلنا به احداً؛ اى سرور زنان! اگر على قبل از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن مى‏گفت و روشنگرى مى‏نمود، ما از او روی گردان نمى‏شدیم، و با فرد دیگرى بیعت نمى‏کردیم!

حضرت زهرا س فرمود: الیک عنى فما جعل الله لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیر خم براى هیچ کس عذر و بهانه‏اى قرار نداده (دلائل الامامة ص37و38 الخصال ج1 ص173 بحارالانوار ج30 ص124) سخن آخر در پایان، ذکر این نکته لازم است که بعد از ارتحال رسول خدا ص و موفقیت حزب سقیفه در دستیابى به خلافت، مخاطبان حضرت زهرا س اغلب کسانى بودند که در روز غدیر حضور داشتند و با چشم‏هاى خود رسول خدا ص را مشاهده کرده بودند که دست على ع را بلند کرده و به مردم نشان داد.

آنها با گوش‏هاى خود شنیده بودند که پیامبر فرمود: من کنت مولاه فهذا علىٌّ مولاه» و حتى اغلب آنان در آن روز با حضرت على ع دست بیعت داده و جانشینى رسول خدا ص را به وى تبریک گفته بودند. اگر به ندرت کسانى هم بودند که در غدیر حضور نداشتند، آنان نیز اخبار قطعى آن را از مسلمانان حاضر در غدیر دریافت کرده بودند.

دیگر شبهه ‏اى در صحّت جریان غدیر وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانى هم کمتر از 100 روز از جریان غدیر سپرى نشده بود، و احتمال فراموشى مردم به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنین شرایطى که مخاطبان، علم کافى داشته و بلکه خود در جریان غدیر حاضر و شاهد بودند، اما به هر دلیلى خود را به فراموشى زدند و گاهى نیز با عناد و لجاجت برخورد کردند، زمینه چندانى براى طرح واقعیت‏هاى روشن و غیر قابل انکار نبود، و جز براى اتمام حجّت و یا ثبت در حافظه تاریخ، براى بهره ‏مندى آیندگان، ثمره دیگرى نداشت.

به همین دلیل است که در آن مقطع خاص، فقط دو مورد از امیرمؤمنان ع استناد به حدیث غدیر نقل شده و عمده استشهادات حضرت على ع به جریان غدیر، در دوره پنج سال خلافت بود که بسیارى از مخاطبان حضرت، غدیر خم را درک نکرده بودند و به دلیل فاصله زمانى زیاد، بعضى از اصحاب نیز ادعاى فراموشى مى‏کردند!

با این توضیح، سرّ این که حضرت زهرا س فقط اشاره ‏اى به غدیر مى‏نمایند، و اغلب به حالت سؤال که آیا غدیر را فراموش کرده ‏اید، و یا این که آیا جاى عذر و توجیهى بعد از غدیر باقى مانده، روشن مى‏گردد.

البته توجه به این نکته که حضرت زهرا س با فاصله بسیار کمى بعد از رسول خدا ص به شهادت رسید، و تقریباً نصف این ایام را نیز در بستر بیمارى به سر برد، اهتمام خاص ایشان به یادآورى جریان غدیر در همین مدت کوتاه، روشن مى‏گردد! منابع: 1.الاحتجاج، علامه طبرسى     2.أسنى المطالب فى مناقب سیّدناعلىّ بن ابى‏طالب، ابوالخیر محمد الجزرى الشافعى        3.الامالى، شیخ مفید            4.الامامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینورى      5.بحارالانوار، علامه مجلسى       6.الخصال، شیخ صدوق       7.دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى        8.الصراط المستقیم، علامه زین‏الدین على بن یونس نباطى بیاضى      9.الغدیر، علامه امینى      10.کفایة‏الاثر، ابوالقاسم على بن محمد بن على خزّاز قمى رازى 

شگفت انگیز بودن ردّ دعوت حضرت فاطمه (س) از سوی مردم

رساله ای در مجموعه کنز الفوائد آمده، این رساله به عنوان (التّعجّب) است. فصل فصل آن با عنوان عجب، عجب است. داستان های شگفت انگیز را در این کتاب نقل می کند؛ گاهی اصلاً تحلیل ندارد

می گوید: تعجّب، عجب؛ یک وقت زنی که روی زمین همتا ندارد، مانند صدیقه کبری، فاطمه زهرا، مادر 11 امام، دختر رسول گرامی (علیهم السلام) در چندین نوبت، شب و روز مردم را دعوت می کند:

بیایید، علی بن أبیطالب را بشناسید و یاری کند؛ کسی اجابت نمی کند ! یک وقت یک زن دیگری با یک شعار مردم را دعوت می کند، می گوید: بیایید علی بن أبی طالب را بکشید، هزارها نفر در جنگ جمل صف بستند؛ عجب!!

می گوید: روزگار این است! مگر فاطمه زهرا مکرر در مکرر بعد از رحلت رسول اکرم مردم را دعوت نکرد، نفرمود: علی خانه نشین شده، بیائید او را یاری کنید؟! کسی گوش نداد! عجب، مگر علی را نشناختی؟ مگر سوابق درخشان علوی مشهودتان نبود؟ مگر در تمام موارد شمشیر به نام علی نبود؟! مگر این علی جای پیغمبر نخوابید؟ مگر این علی در نماز صدقه نداد، آیه نازل نشد؟

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (مائده55) ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند

مگر غدیر خم به نام علی نبود؟ چرا این علی را تنها گذاشتید؟ خود گوینده، فاطمه زهرا است، کسی حرفش را گوش نمی دهد؛ از آن طرف عایشه تحریک می کند که بیائید علی را بکشید، هزارها نفر صف بستند!

   شکست ترور و نخستین پیمان نامه بر ضد غدیر
در روایت دیگر حذیفه می گوید: آن عده جمع شدند و گفتند: محمد می خواهد امامت را در اهل بیت خود قرار دهد! چهار نفر از آنان جدا شدند و به مکه رفتند. آنها وارد کعبه شدند و درباره آنچه بینشان گذشته بود پیمان نامه ای نوشتند که متن آن چنین بود: اگر خداوند محمد را از دنیا برد و یا او کشته شد امر خلافت به اهل بیت او نرسد

پس از این اقدام آنان، خداوند این آیه را نازل فرمود: أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ . أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم بَلَى وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (زخرف80-79)کاری را بین خود محکم کرده اند در حالی که ما هم کارها را محکم می کنیم. یا گمان کرده اند ما کارهای پنهانی و سخنان سری آنان را نمی شنویم؟ آری! فرستادگان ما نزد آنانند و می نویسند (بحارالانوار: ج 37 ص .129 عوالم العلوم: ج 15:3ص.298) مصیبت های امروز جهان، پیامد ولایت گریزی
به هر حال ابلیس نگذاشت تا بسیاری از مردم از میوه رسالت یعنی ولایت علوی(ع) بهره مند شوند و همه مشکلات و گرفتاری های جهان اسلام بلکه جهان به سبب همین توطئه و آثار آن است

پرداختن به همه ماجرا می تواند به خوبی نشان دهد که چرا مشکلات کنونی جوامع به ویژه جامعه اسلامی اینگونه رنگ ضددین و عدالت گرفته و از مسیر اسلام دور شده به گونه ای که مسلمانان یکدیگر را به سادگی می کشند و امید دارند که با انتحار و کشتن دیگران به بهشت بروند؛ در حالی که از نظر اسلام خون و عرض و مال هر مسلمانی حرمت دارد و هر کسی که اینها را متعرض شود از اسلام خارج است

مصیبتی که امروز جهان اسلام با آن مواجه است، به سبب دوری از ثقل اصغر و اهل بیت(ع) بلکه ثقل اکبر یعنی قرآن است؛ چرا که حتی آموزه های اسلامی بر ولایت و حرمت مسلمانان و مانند آن تاکید دارد؛ در حالی که در همه جای جهان عده ای بظاهر طرفدار اسلام به نام اسلام در حال کشتن مسلمانان هستند

جنایاتی که در بحرین، یمن، سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و شیعیان عربستان و شمال آفریقا علیه مسلمانان می شود از سوی مسلمان نمایانی است که حتی به قرآن اعتقادی ندارند و برخلاف آموزه های آن، کسانی را که شهادتین بر زبان جاری دارند بلکه اهل اسلام در طول تاریخ بودند، به جرم اینکه مسلمان نیستند می کشند تا مال و عرض ایشان را به غارت برند و به تملک خویش درآورند تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ (نساء94)

پس همه آنچه بر سر امت اسلام بلکه جهانیان می آید پذیرش آیین شیطان و ولایت او به جای ولایت اهل بیت(ع) است؛ چرا که اگر تحت ولایت الهی قرار داشتند خداوند برکات و امنیت و آسایش و رفاه و آرامش را بر ایشان نازل می کرد.

3 خطر جریانهای تکفیری برای اسلام و دنیا

جریان‌های تکفیری سه خطر بزرگ برای اسلام، مسلمانان و بشریت هستند . نباید علمای اسلام در برابر جنایت‌های ایشان سکوت کنند. فعالیت جریان‌های تکفیری که در اقلیت به سر می‌برند موجب شده است که در مرحله نخست خطر مسلمانان را تهدید کرده و هر روز عده‌ای انسان‌های بی‌گناه به خاک و خون کشیده‌شوند. تکفیری‌ها به شیعه و سنی رحم نکرده و بدون هیچ منطقی انسان‌های بی‌گناه را می‌کشند.

با فعالیت این گروه چهره اسلام در دنیا خدشه‌دار شده و آنها موجب می‌شوند که چهره‌ای خشن از دین اسلام به دنیا معرفی شود. اقدامات تکفیری‌ها جاذبه اسلام را به دافعه تبدیل کرده و همین مسئله بهانه‌ای برای دشمنان اسلام شده تا اسلام ستیزی را گسترش دهند. تکفیری‌ها همه جا را نا امن کرده‌اند و برای بشریت هم یک خطر به شمار می‌روند و ما نباید در قبال این جریانات سکوت کنیم. 

                                  جایگاه اسرار آمیز آیه ولایت در قرآن 

الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیم (مائده3) فقط در امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم واسلام را به عنوان دینی برایتان پسندیدم)؛

امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خودبر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم پس هر که در گرسنگی بی چاره ماند بی آنکه قصد گناه داشته باشد ، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است . چه آیه را راجع به قضیه غدیر بدانیم مثل تمامی شیعیان و بسیاری از برادران اهل تسنن (شواهد التنزیل ،ج1 ص201 وتاریخ مدینة دمشق ، ج42 ص233 وتاریخ بغداد ج8ص284)

یا آن را به قضیه غدیر بی ربط بدانیم در هر صورت این سوال پا بر جاست که چرا آیه به ماقبل و مابعد خود بی ربط است !؟ اساسا آیا لازم است آیات قرآن به قبل و بعد خود ، مانند کتابهای متعارف بشری ، مرتبط باشند ؟! اگر لازم است آیا این ربط بین آیات برای افراد عادی قابل درک است؟! اگر احتمال دهیم ولو بطور ضعیف که این جملات برای جای دیگری از قرآنند، برای کدام سوره اند؟ آیا جای مناسب تری وجود دارد؟! آیا می توان ادعا نمود که ترتیب قرآن موجود، هم ترتیب سور و هم ترتیب آیاتش از زمان رسول خدا ص بوده؟! کفار امید به این بسته بودند که با از دنیا رفتن پیامبر ص دین او را از بین ببرند ولی خداوند با تعیین جانشین برای پیامبر ص، امید آنها را نا امید نمود و این چنین دین خود را کامل نمود چرا آیه دیگر که راجع به غدیر می باشد یعنی آیه 67 مائده در جای دیگری از سوره واقع شده و در کنار آیه اکمال نیامده؟!
سه جمله أکملت و أتممت و رضیت تفسیر یکدیگرند یا هر کدام معنای مستقلی از یکدیگر دارند؟!
الف و لام در کلمه « الیوم » از چه نوعی است ؟! علت تقدم کلمه « الیوم » بر سایر کلمات جمله چیست ؟!
مگر ولایت و جانشینی امیر المومنین ع قبل از غدیر بیان نشده بود که بیان آن در روز غدیر موجب عظمت این روز شد؟! آیا ویژگی یافتن این روز به این دلیل نبود که این بیان ولایت در حضور جمعیت عظیمی واقع شد که تا به آن روز و بعد از آن نظیر نداشت؟! (یعنی اتمام حجت شد و برای کسی عذر باقی نماند). آیا ویژگی این روز اعطای ولایت باطنی به امیر المومنین بود و غدیر روز آغاز این نوع از ولایت هم می باشد؟!
تمامی این سوالات، محور های ارزشمندی را می تواند به روی محققین علوم قرآنی و اهالی تفسیر و غدیر پژوهان بگشاید! اما آنچه در این مختصر می گنجد و در حد توان نویسنده می باشد این است که : این جملات از آیه ربط کاملی به جملات قبلی دارند یعنی جملات : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون (فقط امروز بود که کافران از [ نابودی ] دین شما نا امید شدند پس از آنان نهراسید واز من بهراسید).

چرا که کفار امید به این بسته بودند که با از دنیا رفتن پیامبر ص دین او را از بین ببرند ولی خداوند با تعیین جانشین برای پیامبر ص، امید آنها را نا امید نمود و این چنین دین خود را کامل نمود .
اما با بقیه آیه که نسبتا طولانی می باشد و با سایر آیاتی که این آیه را در بر گرفته اند ظاهرا بی ارتباط است و علت این بی ربطی همان است که در برخی سوالات بیان شد یعنی برجسته نمودن آیه مثل این که شخصی مشغول سخنی است

ولی ناگهان صحبت خود را قطع نموده و به شکل جمله معترضه مطلب مهم دیگری را ولو بی ربط ، بیان می دارد و صبر نمی کند تا مطلبی که به آن مشغول بوده تمام شود، مبادا فرصت بگذرد و موفق به بیان آن مطلب مهم نشود! نظیر این مسأله ، آیه تطهیر می باشد که به تواتر و از طریق شیعه و سنی (صحیح مسلم ، ج7ص130ومسند احمد ، ج1ص331وووسنن ترمذی ، ج5ص328)

به اثبات رسیده است که مربوط به خصوص پنج تن علیهم السلام می باشد اما با این حال لابلای آیاتی واقع شده که مضمون آن، نصیحت به همسران پیامبر می باشد !
ولایت یک نعمت تام و تمام تلقی شده و دین اسلام با آن کامل شده و به وسیله ولایت است که این دین مورد پسند خداوند واقع شده است چرا که هر یک از سه جمله أکملت و أتممت و رضیت به معنی جدا گانه ای اشاره دارد و مضمون آن منحصرا در غدیر واقع شده است!

مسئله دیگر که قابل توجه است این است که در این آیه، ولایت یک نعمت تام و تمام تلقی شده و دین اسلام با آن کامل شده و به وسیله ولایت است که این دین مورد پسند خداوند واقع شده است چرا که هر یک از سه جمله به معنی جدا گانه ای اشاره دارد و مضمون آن منحصرا در غدیر واقع شده است!

از همین جا معلوم می شود که علت تقدم کلمه الیوم فهماندن حصر است یعنی همان قاعده معروف که : (مقدم کردن کلمه ای که قاعده اقتضای تأخیر آن را دارد مفید حصر و اختصاص است).
به عبارت واضح تر از این تقدم فهمیده می شود که اکمال دین و اتمام نعمت و مورد پسند واقع شدن دین اسلام از طرف خداوند ، منحصر به روز غدیر است. حال می توان فهمید علت این که عید غدیر بزرگترین عید اسلام یا عید الله الأکبر (وسائل الشیعة ، طبع اسلامیه ج5ص224) است، چیست؟!

نکته دیگر این که الف و لام کلمه مذکور به اصطلاح عهد می باشد یعنی به روز خاصی اشاره دارد که همه مسلمانان آن را می شناسند اگر چه برخی اظهار بی اطلاعی کنند ! و به این نکته آخر هم باید توجه داشت که به اعتراف برادران اهل تسنن سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده و در آن هیچ منسوخی وجود ندارد!‌ (یعنی حتی آیه وضوء که آیه 6سوره مائده است وبر شیوه وضوء شیعیان صحه می گذارد ودستور به مسح پا می دهد نه شستن آن نیز این چنین است ونسخ نشده برای تحقیق بیشتر مراجعه شود به : الدر المنثور ، ج2 ص252و252 و الجامع لأحکام القرآن ، ج6ص3130 و المسح فی وضوء الرسول ، ص60و61)

غدیر و افسوس های بشریت محرومیت بشر از فیض هدایتهای تفسیری ائمه(ع)

اگرچه اشارات آن پیامبر اعظم(ص) در تفسیر و توضیح برخی آیات قرآن، همچنان منبع و مرجع ارزشمندی برای مفسران قرآن است. اعلام وصایت و جانشینی حضرت علی(ع) که درس آموخته مکتب اسلام و شاگرد و همراه و یار صدیق پیامبر(ص) بود، آنهم در واقعه عظیم و تاریخی غدیر و آغاز ولایت و امامت آن بزرگوار، بشارتی بود تا علی(ع) و پس از آن امامان معصوم(ع) فارغ از مشکلات و تنگناهای دوران پیامبر(ص) به مدد فهم عمیق و صواب خود از قرآن و بهره مندی از منبع عظیم وحی و در جواب اشتیاق مسلمانان شایق به درک قرآن و مسائل انسان ساز آن، آیه به آیه و جمله به جمله این کتاب جاویدان را، تفسیر و تأویل نمایند

اما افسوس که بدخواهان نگذاشتند علی(ع) در مخمصه سالها خانه نشینی و بایکوت و سانسور و ترور شخصیت، سوگوارانه نتواند قرآن را آنگونه که می بایست جامع و کامل، تفسیر و تشریح نماید و بشریت در حسرت این فرصت بزرگ و طلایی بماند. دوران کوتاه حکومت آن بزرگوار نیز عمدتاً به جبران عقب ماندگی ها و ضعف های بیست و چند ساله، اصلاح بدعت ها و کجروی ها و جنگهای توانفرسا گذشت و علی(ع) را از تفسیر و تبیین کامل قرآن بازداشت. دوران امامت و حیات پرثمر فرزندان معصوم علی(ع)نیز سرنوشتی مشابه یافت.

اگرچه بشر امروز با بهره گیری از روایات و احادیث صحیح و موثق و اشارت های موشکافانه معصومین از قرآن، بسیار آموخته است، لیکن دستیابی به تفسیر واقعی وجامع قرآن، آرزویی است که بر دل حقیقت جویان مانده و آن را این بار در افق روشن عصر ظهور قرآن ناطق، امام عصر(عج)، جستجو می نماید. 

 وحدت و ولایتمداری، عامل پیروزی

مورخان اسلام در این نکته اتفاق نظر دارند که معاویه برای پیشبرد اهداف خود، از افرادی استفاده می‌کرد که هیچ‌گونه شباهتی با صحابه و یاران پیامبر(ص) نداشتند از جمله آنها "بُسر بن أرطاة" بود که به گفته ابن ابی الحدید مردی سنگدل، خشن و خونریز و کاملا بی‌رحم بود

معاویه هنگامی که باخبر شد گروهی از مردم یمن سر به شورش برداشته‌اند، بُسر را احضار کرد و به او دستور داد از راه حجاز و مدینه و مکه به سوی یمن برود و به او گفت:

به هر جا وارد شدی که از پیروان علی (علیه السلام) هستند با خشونت تمام با آنها صحبت کن، به طوری که بدانند راهی جز تسلیم نیست و آنها را به بیعت با من دعوت کن!

هر کس نپذیرفت او را به قتل برسان و شیعیان علی را هر کجا یافتی از دم شمشیر بگذران! *

طه حسین نویسنده معروف مصری، نقل می‌کند که

"بُسر دستور معاویه را دقیقاً اجرا کرد و حتی از خود خشونت بیشتری بر آن افزود و در ریختن خونها و غارت اموال و غصب حقوق و هتک حرمتها، چیزی فرو نگذارد تا به مدینه آمد و مصائب عظیمی را به بار آورد که همه با چشم خود دیدند

او آنها را مجبور به بیعت با معاویه کرد و... سپس به سوی یمن آمد و با خونریزی بسیار، رعب و وحشتی در آنجا حاکم ساخت، سپس برای معاویه بیعت گرفت

به هر حال این اخبار دردناک به امیرالمؤمنین(ع) رسید و شدیداً ناراحت شد و فرمود: به من خبر رسیده که بُسر (بن أرطاة) بر یمن، تسلط یافته است. به خدا سوگند! یقین دارم که این گروه (ستمگر و خونخوار) بزودی ، بر همه شما مسلط می‌شوند و حکومت را از شما خواهند گرفت (نهج‌البلاغه خ25)

حضرت به علل این مطلب پرداخته و روی چهار موضوع که عامل پیروزی است، تاکید می‌کند.

 نخست می‌فرماید: "آنها، در امر باطل خود متحدند و شما در امر حقتان پراکنده اید: بِاجْتِماعِهمْ عَلَی بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ اتحاد همه جا مایه پیروزی است بخصوص اگر طرفداران حق متحد باشند، اما چه دردناک است که طرفداران حق، پراکنده باشند و حامیان باطل متحد!

 دوم اینکه "شما از پیشوای خود در امر حق اطاعت نمی‌کنید در حالی که آنها در امر باطل مطیع فرمان پیشوای خویش‌اند: "وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ، وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ

سوم اینکه آنها نسبت به رئیس خود ادای امانت می‌کنند، در حالی که شما خیانت می‌کنید: "وَ بِأَدَائِهِمُ الاَْمَانَةَ إِلَی صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ امانتداری آنان سبب می‌شود که نیروها و تدارکات و سرمایه‌ها و امکاناتشان ضد مخالفشان بسیج شود، ولی خیانت شما همه چیز را بر باد می‌دهد.

چهارم اینکه "آنها در اصلاح شهرها و دیار خود می‌کوشند، در حالی که شما، مشغول فساد هستید وَ بِصَلاَحِهِمْ فی بِلاَدِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ به این ترتیب آنها دارای اتحاد و انضباط و امانت و اصلاح در بلاد خویش‌اند و شما پراکنده و نافرمان و خیانتکار و مفسد هستید و بسیار طبیعی است که چنان افرادی بر چنین افرادی پیشی گیرند و پیروز شوند.

حضرت سپس برای تکمیل سخنان خود می‌افزاید: "من چگونه می‌توانم به شما اعتماد کنم در حالی که اگر من قدحی را به رسم امانت به یکی از شما بسپارم، از آن بیم دارم که دسته یا بند آن قدح را برباید! فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَی قَعْب، لَخَشِیْتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ

کسانی که در موضوعاتی تا این حد کوچک و کم ارزش قابل اعتماد نباشند، در مهم‌ترین پست‌های حکومت اسلامی و مسئله جنگ و صلح و بیت المال و مانند آن، چگونه ممکن است مورد اعتماد قرار بگیرند؟!

   چرا لقب امام علی(ع) امیرالمومنین نامیده شد؟ 

امیرالمؤمنین به معنای لغوی آن؛ یعنی امیر و فرمانده و رهبر مسلمانان.[1] مطابق همین معنای لغوی به پیامبر اسلام(ص) می‏توان امیرمؤمنان؛ یعنی رهبر و فرمانده مسلمانان اطلاق نمود. به خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و یا همه کسانی که توسط شورا و اصحاب اهل حل و عقد انتخاب شده ‏اند، اطلاق می‏گردد.[2] بر همین اساس است که خلفای اسلامی خود را امیرمؤمنان می‏خواندند.

اما این که در روایات عنوان امیرالمؤمنین از القاب خاص علی(ع) شمرده شده است،[3]امیرمؤمنان در این روایات معنای ویژه ‏ای دارد که آن معنا متضمن خلافت بلافصل است؛ با توجه به این معنا تنها شامل امام علی(ع) می‏شود، چون جز او کسی لایق این مقام نیست.
در برخی از روایات بیان شده که حتی در زمان پیامبر(ص)، نیز توسط پیامبر(ص) از حضرت علی(ع) به امیرمؤمنان یاد شده است.[4] به همین خاطر، این لقب برای دیگران و حتی امامان معصوم(ع) اطلاق نشده است.
شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آیا روا است که به امام زمان(ع) به عنوان "سلام بر تو، ای امیرمؤمنان" سلام یاد کرد؟ امام فرمود: نه، زیرا خداوند تنها علی(ع) را به این لقب نامیده است. نه قبل او کسی به این لقب نامیده شده و نه پس از او. آن شخص پرسید: پس چگونه بر قائم آل محمد (ع) می‏بایست سلام کرد؟ فرمود:می‏گویید: السلام علیک یا بقیة الله".[5]
اختصاص لقب امیرالمؤمنین به امام علی(ع) تنها با معنای متضمن خلافت بلافصل قابل توجیه است؛ یعنی بعد از پیامبر(ص) باید او امیر و حاکم مسلمانان بوده و مردم باید به این مهم آشنا شوند. شاید بر همین اساس باشد که پیامبر(ص) فرمود: "اگر مردم می‏دانستند در چه زمانی علی(ع) به این لقب ملقب گردید، هرگز منکر فضایل او نمی‏شدند، زیرا علی در زمانی که آدم بین روح و جسد بود، ملقب به این لقب شد؛ زمانی که خداوند فرمود: آیا من پروردگار شما نبودم؟ گفتند: بلی. فرمود: من پروردگار شمایم و محمد پیامبر شما است و علی امیر شما است".[6]
اما این که به پیامبر اسلام(ص) امیرمؤمنان گفته نمی‏شد، بدان جهت بود که عنوان"امیرالمؤمنین" به معنای خلیفه بلافصل و جانشین آن حضرت است.طبیعی است که به خود حضرت، امیرمؤمنان گفته نشود.
[1]. دایرةالمعارف تشیع، ج‏2، ص 522. [2]. همان، ص 522 - 523. [3]. معارف و معاریف، ج‏2، ص 448؛ دایرةالمعارف تشیع، ج‏2، ص 522. [4]. بحارالانوار، ج‏35، ص 37، ارشاد مفید، ص42. [5].کافی، ج‏1، ص 411؛ بحارالانوار، ج‏24، ص 211؛ مظهر ولایت، ص 41. [6]. ینابیع الموده، 2، ص 63؛ بحارالانوار، ج‏9،ص 256؛ مظهر ولایت، ص 40. 

ولایت پیامبر(ص) و علی(ع) دو جلوه یک حقیقت

در آیات و روایات از پیامبر(ص) چنان سخن به میان آمده که گویی سخن گفتن از ایشان بی سخن گفتن از حقیقت و باطن وی یعنی امیرمؤمنان(ع)، امری ناپسند است. شاید این معنا را در موارد بسیاری بتوان ردگیری و شناسایی کرد که از آن جمله ناپسندی صلوات ابتر بر آن حضرت(ع) است که از آن نهی و بازداشته شده است. خاستگاه این نگرش را می بایست در همان کلام الهی یافت که امیرمؤمنان علی(ع) را جان و باطن پیامبر(ص) معرفی می کند و در آیه مباهله به صراحت از نسبت دو مظهر مطلق و کامل هستی پرده برمی دارد.

این تأکید در آیات و روایات درحالی انجام می گیرد که در مقام ظاهر و جهان خارجی نیز زایشگاه حضرت امیرمؤمنان(ع) کعبه می شود تا بر همگان آشکار شود که وی باطن و تاویل همه ظواهر هستی است و اگر خداوند در بطون خویش ظهور بطنی داشته باشد، در کمال علی(ع) تجلی و ظهور بطنی می یابد. از این رو وی مصداق اتم و اکمل هوالاول و الاخر و الظاهر والباطن می شود. رسول خدا(ص) پیش از رحلت خود پیش بینی کرده بود که پس از وی کینه های بدری، حنینی و خیبری گروهی سر می گشاید و خاندان پاک ایشان را به آتش کین و حسد می سوزاند. ریشه این حسادت ها و کینه ها قطعاً در مقام عظمای ولایت امیرمؤمنان نهفته بود که از سوی خدا و پیامبر به آن حضرت رسیده بود.

گستره معنایی ولایت
ابن اثیر در نهایه اللغه درباره کلمه ولایت و مشتقات آن می گوید: ولی از اسما و نام های خداوند متعال و به معنای ناصر و یاری کننده است. برخی آن را به معنای «متولی امور عالم و خلائق» دانسته اند. والی همچنین از نام های گرامی حضرت باری تعالی و به معنای مالک همه اشیاء و متصرف در آنها است. در کلمه ولایت مفاهیم تدبری و قدرت و فعل متضمن است به این معنا که اگر کسی فاقد بعضی و یا جمیع خصوصیات فوق باشد کلمه والی بر او اطلاق نمی شود.

راغب در مفردات الفاظ قرآن کریم می نویسد: کلمه ولایت به کسر اول به معنای نصرت و یاری و به فتح اول به مفهوم اختیار داشتن و ولی امر بودن است. البته بعضی این کلمه را همچون کلمه دلالت که با فتح یا کسر اول دارای معنای واحدی است به هر دو صورت کسر و فتح به یک معنا دانسته اند.
عالم شیعی «طریحی » در کتاب مجمع البحرین در ذیل آیه شریفه «هنا لک الولایه الله الحق» کلمه ولایت را ربوبیت و نصرت معنا کرده و کلمه ولایت به کسر اول را امارت و فرمانروایی دانسته و می گوید: این کلمه را به فتح اول به معنای محبت و به کسر آن به مفهوم تولیت امر و فرمانروایی و سلطنت گفته اند.

بنابر آنچه گفته شد «کلمه ولایت» در اصل به معنای فرمانروایی و صاحب اختیاری و در برخی از کاربردها و استعمال های آن به مفهوم محبت و دوستی است.