امام جواد(ع) حيات معنوي. سيره اخلاقي. فضائل. کاظمين؛
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سنت و سيره اخلاقي امام جواد(ع) راهكار حكومت بر دل ها
بي گمان كرامت انسان در منش و خوي او متجلي مي شود. از اين رو از نظر خردمندان، اخلاق از جايگاه ويژه اي در زندگي بشر برخوردار است و اصولا انسانيت چيزي جز رفتار اخلاقي نيست چنانكه پيامبر گرامي(ص) بعثت خويش را براي تكميل و اكمال مكارم اخلاقي بيان مي كند و لذا بازخواني اصول اخلاقي از ديدگاه امام جواد(ع) مي تواند ما را در رسيدن به اين مهم ياري رساند.
سر بر آستان صبر
آن حضرت(ع) بر صبر و شكيبايي بارها همانند ديگر امامان معصوم(ع) تأكيد مي كند، زيرا صبر و پايداري به عنوان يك اصل در عمل اجتماعي و فردي نقش بسيار مهم و اساسي ايفا مي كند و بسياري از مشكلات انساني برخاسته از عدم وجود اين خصلت و خوي با اهميت در انسان است. انسان هرگاه با مصيبتي مواجه شد اگر اهل صبر باشد، رويه اي را اتخاذ مي كند كه وي را به موفقيت مي رساند و از چنگال افراط و تفريط مي رهاند به گونه اي كه هرگز پشيمان نخواهد شد: ثلاث من كن فيه لم يندم: ترك العجله ، و المشوره ، و التوكل علي الله عندالعزم؛ سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشيمان نگردد: 1-اجتناب از عجله؛ 2-مشورت كردن؛ 3-توكل بر خدا در هنگام تصميم گيري. (مسند الامام الجواد، ص 742)
ابن مهران مي گويد: حضرت جواد(ع) در نامه اي به يك مرد مصيبت زده چنين نگاشت: حادثه ناگوار مرگ فرزندت را يادآور شدي و اضافه نمودي كه فرزند از دست رفته ات محبوب ترين فرزندت بود. روش خداوند متعال اين گونه است كه از والدين، دوست داشتني ترين فرزند را مي گيرد تا پاداش مصيبت ديده را عالي تر و بهتر عنايت كند. خداوند، پاداش تو را زياد كند و جزاي نيك در عزايت عنايت فرمايد و به تو صبر عطا نموده و دلت را محكم گرداند. او، خداي قادر و تواناست و به زودي جانشين شايسته اي در عوض فرزند از دست رفته ات به تو ارزاني دارد. اميدوارم كه خداوند دعايم را در حق تو بپذيرد. ان شاءالله تعالي (الكافي، ج3، ص 502)
از نظر امام جواد(ع) زهد و پوشيدن جامه فقر به معناي رهايي از هرگونه تعلق به دنيا و رهايي از بند آن است كه راحتي و آسايش دنيا و آخرت را به دنبال خواهد داشت. انساني كه از همه چيز به ويژه از دنيا و شهوات آن منقطع شود، به عزت الهي عزيز و گرامي مي شود به گونه اي كه هيچ چيز بر او چيره و مسلط نمي شود و همواره چون زمين مرتفع و سخت و بلند، بر همگان چيره خواهد بود. (مسندالامام الجواد، ص 932 و نيز تحف العقول، ص 554 و بحارالانوار، ج 96، ص 832، حديث 7) بر اين اساس آن حضرت(ع) درباره خانه و زندگي و جايگاه آن در فرهنگ قرآني مي فرمايد: ان أنفسنا و أموالنا من مواهب الله الهنيئه ، و عواريه المستودعه ، يمتع بما متع منها في سرور و غبطه ، و يأخذ ما أخذ منها في أجر و حسنه، فمن غلب جزعه علي صبره حبط أجره و نعوذ بالله من ذلك؛ جان و دارايي ما، از بخشش هاي گواراي خداست و عاريه و سپرده اوست، تا آنجا كه از آن بهره مند شويم مايه خوشي و شادي است، و آنچه از آن برگرفته شود اجر و ثواب است، پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و پناه به خدا از آن. (تحف العقول، ص 974)
رفتارهاي رضايت آفرين
هر مؤمني در اين انديشه است كه خشنودي الهي را به دست آورد. از اين رو بخش اعظمي از افكار و عبادات و اعمال ما در راستاي كسب رضايت الهي است. از نظر امام جواد(ع) انسان به سادگي مي تواند رضوان و رضاي الهي را با اعمال خويش به دست آورد. بخشي بزرگ از اين رضايتمندي به اعمال اخلاقي و رفتار اجتماعي ما بستگي دارد. آن حضرت در روايتي مي فرمايد: ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله تعالي: كثره الاستغفار، و لين الجانب، و كثره الصدقه ؛ سه چيز است كه بنده را به رضوان خدا مي رساند: 1-زيادي استغفار ؛ 2-نرمخويي ؛ 3- صدقه بسيار دادن. (مسندالامام الجواد، ص 742) در اين سه موردي كه آن حضرت(ع) به عنوان كليدهاي رضوان الهي برمي شمارد، دو مورد آن به عمل اجتماعي هر فرد بستگي دارد. تندخويي با ديگران بنياد هر عمل اشتباه و گناهي است و هم چنين موجب مي شود كه جامعه، شخص را طرد كند و او را از مسير كمالي باز دارد. از اين رو خوشرويي به عنوان يك خوي پسنديده بارها و بارها مورد تأكيد وحي و سنت و سيره وحياني بوده است. اگر انسان بتواند از طريق كمك هاي مالي و صدقه، دل هاي ديگران را به سوي خود و اسلام جلب و جذب كند، عمل بسيار مفيد و خوبي انجام داده است. با نگاهي به كاركردهاي مسيحيت در جهان به ويژه آفريقا به خوبي مي توان دريافت كه چگونه كمك هاي مالي آنان موجب شده تا مسيحيت گسترش يابد.
مردي از اهالي سيستان كه در يك سفري با امام محمدتقي(ع) همراه شده، خاطره اي شنيدني از آن سفر را گزارش كرده است، او مي گويد: در سال اول خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بوديم. روزي در سر سفره غذا نشسته بوديم كه عرض كردم: فدايت شوم! فرماندار شهر ما، يكي از دوستان و شيفتگان شما اهل بيت عليهم السلام است. مأمورين او براي من ماليات نوشته و پرداختن آن برايم سنگين است. شما لطف كنيد و نامه اي براي او بنويسيد كه با من مدارا كند. امام فرمود: من او را نمي شناسم. گفتم: فدايت شوم! همان طوري كه عرض كردم، او از محبين شما اهل بيت است. نامه شما براي من در نزد او خيلي كارساز و مشكل گشا خواهد بود. امام كاغذي را برداشته و چنين نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم؛ اما بعد، حامل اين نامه به تو، نكته زيبائي را يادآور شد كه تو به آئين پسنديده اي گرايش داري! مطمئنا تو در مقابل عمل نيك، پاداش نيكي خواهي داشت. به برادرانت احسان كن و بدان خداوند عزيز و جلال از ريزترين اعمال و رفتارت سؤال خواهد كرد.
مرد مي گويد: قبل از رسيدن من به سيستان، حسين بن عبدالله نيشابوري (فرماندار سيستان) از نامه امام باخبر شده بود و هنگامي كه من به شهرم نزديك مي شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود كه به استقبالم آمد. نامه را به او دادم او آن را بوسيده و روي چشمانش گذاشت و به من گفت: چه مي خواهي؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما براي من مالياتي نوشته اند كه توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را براي من ببخشند و اضافه كرد: تا زماني كه من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و ماليات معاف كردم. سپس از خانواده ام پرسيد و من وضعيت اقتصادي خود و خانواده ام را برايش شرح دادم. او دستور داد كه در مورد مشكل معيشتي من اقداماتي انجام شود و مقداري هم اضافه به من كمك كرد. تا او زنده و در منصب فرمانداري سيستان بود، از من ماليات و خراج نگرفتند و احسان و عطايايش را تا آخر از من قطع نكرد. (تهذيب الاحكام، ج 6، ص 433) اما پيش از انفاق و كمك هاي مالي آن چه مهم و اساسي است خوشرويي است. اصولا انسان اگر بخواهد خدايي شود و به سوي خداوند برود، خوشرويي، آسان ترين عمل است كه با هزينه كم، سود بسياري براي صاحب آن به ارمغان مي آورد. بسياري از مومنان مي كوشند تا با كارهاي سخت و توانفرسا و عبادات بسيار و زياد به خداوند نزديك شوند، ولي به نظر مي رسد كه انسان مي تواند با كارهاي آسان تر، حتي زودتر به مقاصد بالاتر برسد. امام جواد(ع) مي فرمايد: القصد الي الله تعالي بالقلوب أبلغ من اتعاب الجوارح بالأعمال؛ با دل ها به سوي خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است. (مسندالامام الجواد، ص 442)
راه حكومت بر دل ها
اگر براي رسيدن به خداوند با توجه و قصد دل و قلب مي توان به سادگي به آن رسيد، در عمل اجتماعي نيز اين گونه است كه با اخلاق خوش بهتر مي توان بر دل ها حكومت كرد. انفاق و كمك مالي مي تواند دلي را به سوي كسي جلب كند ولي اين عمل با همه ارزش و اعتبارش در برابر خوشرويي، بي ارزش يا كم ارزش است. از اين رو خداوند در آيه 36 سوره انفال به كم تأثيري و يا بي تأثيري انفاق همه ثروت هاي زمين براي جلب دل ها و جذب آن ها اشاره مي كند و به اين اصل مهم توجه مي دهد كه خداوند است كه دل ها را به سوي كسي جلب و جذب مي كند و در آيه 159 سوره آل عمران، اين رحمت الهي را چنين تفسير مي كند: «پس به بركت رحمت الهي، با آنان نرمخو و پرمهر شدي، و اگر تندخو و سختدل بودي قطعا از پيرامون تو پراكنده مي شدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتي بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد.»
بنابراين، نبايد كاري كرد كه شخص، عطاي بخشش و انفاقش را به لقاء و ديدارش ببخشد و به سبب ترشرويي از وي بگريزد. اين كه خداوند در ادامه خوشرويي و نرم خويي مي فرمايد كه براي آنان استغفار كن و در امور مهم اجتماعي آنان را طرف مشورت قرار ده، نمونه ها و مصاديقي از همان خوشرويي و نرمخويي است. پس هر كسي كه مي خواهد بر دل ها حكومت كند، مي بايست با عمل خويش مردم را به دين دعوت كند كه نخستين و اصلي ترين عامل دعوت نيز نرمخويي و خوشرويي است تا شنونده پيام او را سرمشق عمل و زندگي خويش قرار دهد و سبك زندگي را به عنوان سبك كامل، زيبا، درست، عقلاني و عاشقانه برشمارد و به آن گرايش يابد و بدان عمل نمايد. همچنين بايد ملاقات با برادران ديني را در راستاي نشر كمالات اخلاقي و ديني افزايش دهد و آن را به عنوان يك برنامه در زندگي اش خويش بگنجاند، زيرا «ملاقاه الاخوان نشره و تلقيح للعقل، و ان كان نزرا قليلا؛ ملاقات و زيارت برادران سبب گسترش و باروري عقل است، اگر چه كم و اندك باشد. (مسند الامام الجواد، ص 242) اين گونه است كه دين اسلام خانه به خانه، محله به محله، شهر به شهر و كشور به كشور مي رود تا جهاني شود و شرايط براي ظهور مهدي (عج) و عدالت فراگير جهاني فراهم آيد. باشد كه اين گونه عمل كنيم و سنت و سيره امامان(ع) از جمله امام جواد(ع) را سرمشق زندگي خود قرار دهيم و با انسان اخلاقي شدن، خليفه الهي گرديم.
دنيا در نگاه امام جواد(ع)
امام جواد(ع) يكي از امامان هادي به سوي راه راست كمال و تقرب به خداوند است. وي كه نوري از انوار محمدي(ص) است، در نقش اسوه كامله در حوزه هاي بينشي و نگرشي ظهور يافته و به مردمان هم عصر و پس از خويش، رفتارها و انديشه هاي صحيح و راستين را آموخته است تا بتوانند با بهره گيري از آنها، موقعيت هاي خود را تحليل و بر پايه آن كنش و واكنش مناسب را بروز دهند. براين اساس به حكم عقل و شرع، بر ماست تا نسبت به انديشه ها و نگرش هاي آنان اطلاع كامل و كافي به دست آورده و به عنوان سرمشق عملي در زندگي، از آنان پيروي نماييم. بينش و نگرش آنان بر خلاف عالمان و دانشمندان رسمي، تنها در حوزه نظري نيست؛ زيرا هدف آنها اين است كه انسان تربيت كنند. بر اين اساس همه حركات و سكنات از قول و فعل و تقرير ايشان بر ما حجت است و بايد از آن اطاعت و بهره گيري كنيم تا به مقامات عالي و كمالي انساني دست يابيم. آن حضرت(ع) همانند سيزده نور الهي ديگر، انسان هاي تمامي هستند كه كمال را به نهايت رسانيده اند و چيزي از حقيقت انساني را وانگذاشته اند. از اين رو مي توان به قطع و يقين با استفاده از روش زندگي و انديشيدن آنان به مقامات انساني رسيد.
امام جواد (ع) برنده بزرگ بازار دنيا
اگر به سيره عملي امام جواد (ع) نگاهي گذرا افكنده شود به خوبي آشكار مي گردد آن حضرت رابح بزرگ بازار دنيا بوده است. به اين معنا كه وي همان گونه كه مي انديشد، عمل مي كند و همان گونه كه مي گويد، انجام مي دهد و از هر چه پسنديده است پيروي مي كند و هر آن چه را كه ناپسند است، براي خود و ديگران نمي خواهد. آن حضرت (ع) با آن كه در مقامات باطني و معنوي، سر آمد روزگار خويش و حجت كامل و تمام الهي بر مردمان زمان خويش بوده است، در نظر گاه اهل ظاهر و دنيا نيز در مقامات عالي و بلندي نشسته بود كه بسياري غبطه آن را مي خوردند. وي داماد خليفه عباسي بود كه براي بسياري از اهل دنيا، مقام بلند و بزرگي بشمار مي رفت و ارزش او از نظر ايشان مي افزود. با اين همه وي برخلاف اهل دنيا و ظاهر هرگز به اين مقام دامادي توجه و اعتنايي نداشت. به اين معنا كه آن حضرت با حضور در مقامات ظاهري دنيوي و حضور در مراكز قدرت به سبب دامادي خليفه نخواست از موقعيت ظاهري و دنيوي خويش بهره گيرد.
بسياري از مردم حتي مدعيان زهد و تقوا هنگامي كه درمقام قدرت قرارمي گيرند، رفتار و نگرشي ديگر مي يابند و طوري ديگر عمل مي كنند بطوري كه قدرت و مقام براي آنان آفت جان و مايه زيان و خسران ابدي مي شود. در داستان هاست كه عبدالملك بن مروان: پنجمين خليفه اموي درسال62هـ.ق درمدينه بدنيا آمد، پدرش مروان بن حكم مدتي خليفه اموي بود. عبدالملك در مدينه بزرگ شد و بعد از اينكه پدرش از دنيا رفت، درسال 56 قمري در سن 40 سالگي خليفه امويان در دمشق شد. قبل از اينكه خليفه شود، پيوسته در مسجد بود و قرآن مي خواند و خودش را با زهد و عبادت در نظر مردم موجه جلوه مي داد به طوري كه او را «حمامه المسجد» يعني كبوتر مسجد مي گفتند؛ ولي به محض رسيدن به خلافت، با همه ارزش هاي اسلامي و اخلاقي، خداحافظي كرد. زماني كه به وي خبر خلافت دادند، در مسجد درحال تلاوت بود.
دراين حال قرآن را برهم نهاد و گفت: «هذا فراق بيني و بينك و هذا آخرالعهد بك؛ اين آغاز جدايي ميان من و توست و اين آخرين ديدار باتوست.» بسياري از اهل دنيا اين گونه هستند كه درمقام قدرت و موقعيت هاي برتر، حقيقت و شاكله وجودي خويش را چنان كه هست نشان مي دهند. اين درحالي است كه امام جواد(ع) با آن كه به اجبار در مقام دامادي خليفه قرارمي گيرد، هيچ دلبستگي و علاقه اي به دنيا از خود نشان نمي دهد و بارها و بارها ثروت خويش را در راه خداوند انفاق مي كند، به گونه اي كه به جواد (بخشنده) معروف شد. آن حضرت (ع) درمقام انسان كامل بودن، در جايگاهي بود كه در كائنات به اذن الهي تصرف مي كرد و نيازي به دنيا و مقامات آن نداشت. بلكه اين دنيا بود كه به وي نياز داشت تا دنيا و هرآن چه در آن است را به كمالات لايق و شايسته شان برساند.
مقام ايشان به گونه اي بود كه خاك و طلا براي ايشان مساوي بود و به همان سادگي كه طلا را به خاك بي ارزش بدل مي كردند، مي توانستند خاك را به طلا تبديل كنند. چنان كه در روايت است كه اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: در روز عيدي به خدمت حضرت جواد(ع) رفتم، از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم. حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك، قطعه اي از طلا گرفت. يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره اي طلاي گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود. (اثبات الهداه ، ج3، ص833- بحارالانوار، ج50،ص94- مدينه المهاجز، ص7، ص373- مؤسسه الامام الجواد(ع)، ج1، ص 352) با اين همه آن حضرت (ع) همانند ديگر امامان، خاندان پاك و طاهر عصمت و طهارت(ع) مي كوشيدند تا از دسترنج خويش به ديگران كمك كنند و همانگونه كه اميرمؤمنان(ع) با چاه كني و نخلستان سازي و وقف آن به فقيران و بينوايان، مي كوشيد تا انفاق به ديگران را بياموزاند، امام جواد(ع) نيز اين گونه عمل مي كرد و از دسترنج خويش انفاق مي نمود.
امام جواد(ع) الگوي همه كساني است كه مي خواهند دراين بازار بزرگ دنيا كه خداوندش «عصر» ناميده و بسياري خسران و زيان مي كنند، سود برند و شخصيت و شاكله خويش را چنان از طلاي حقيقت توحيد بسازند كه ديگر هيچ چيزي در ادامه فرآيندهاي شدن، تغييري در آن ندهد و شياطين را به ايشان دسترسي نباشد. آن حضرت(ع) در بينش و نگرش عملي خود به ما آموخت كه زندگي دنيوي تنها زماني ارزش و اعتبار مي يابد كه بدانيم و بتوانيم به درستي از موقعيت خويش بهره گيريم و متاع خوب بخريم و از سرمايه ها و داشته هاي وجودي خويش به درستي بهره گيريم. باشد با پيروي از ايشان به شدن هاي كمال جمالي دست يابيم و دنيا را بازاري براي سود وجودي خويش قرار دهيم.
حيات معنوي امام جواد(ع: «مأمون» در ستايشي درست ازامام جواد(ع)، ميگويد: «او فقيهترين شما و داناترين شما و داناترين شما به خداوند و رسول او و سنت و احکام اوست؛ و از همه شما بيشتر کتاب خدا را تلاوت ميکند و بيش از شما به «محکم» و «متشابه» و «ناسخ» و «منسوخ» و «ظاهر» و «باطن» و «عام» و «خاص» و «تنزيل» و «تأويل» قرآن آگاه است». «يکي از اصحاب امام جواد(ع) حضرت عبدالعظيم حسني استکه مقدار قابل توجهي حديث از آن حضرت نقل کرده است؛ و در اثر فعاليتهاي او بود که شيعيان ري رو به افزايش گذاشتند. همچنين علي بن مهزيار، ديگر صحابه امام جواد(ع) و شخصيتي پر ارج و شناخته شده در بين شيعيان است که از آن حضرت رواياتي نيز نقل کرده است و آن حضرت در بزرگداشت وي عنايت ويژهاي داشتهاند. به نوشته نجاشي، علي بن مهزيار، با علي بن اسباط که فطحي مذهب بود، مناظراتي داشت که در پي اين مناظرات، کار بدانجا کشيد که سرانجام، بحث خود را پيش امام جواد(ع) بکشانند، تا آنکه همين امر موجب شد که علي بن اسباط، از عقيده باطل خود دست بردارد و در پرتو امامت امام جواد(ع) راه درست را پيدا نمايد».
ارتباط شيعيان ايران با امام جواد(ع): ايرانيان به دوستي با اهل بيت(ع) مشهورند و همواره با آنان در ارتباط بوده و ميباشند. از جمله اين امامان، حضرت جواد(ع) مي‑باشد. «شيعيان ايران، افزون بر ارتباط با وکلاي آن حضرت در ايام حج نيز در مدينه با امام(ع) ديدار مي كردند. بنابر روايتي، گروهي از شيعيان ري به ديدار آن حضرت شرفياب شدند. قم نيز يکي از مراکز مهم شيعه بوده که در دوران امام جواد(ع) با آن حضرت در ارتباط بودند و از وجود آن حضرت استفاده ميکردند.»
زلال قلم: ... قدمش مبارک بود و وجودش پرخير و رحمت. آينهدار خدايش بود و چون پروردگارش، اهل جود و سخاوت؛ از اين روي، «جوادش» لقب دادند. با حضورش بر روي کره خاکي، نهمين فروغ امامت را به ظهور رسانيد و بدين گونه پلي زد بين آسمان و زمين، تا آنان که آسمانياند، به دامانش درآويزند و به سرچشمه نور راه يابند. او تنها بيست و پنج سال، در ميان خاکيان زيست و هنوز جوان بود که به سوي معبودش پر کشيد و در جوارش آرميد.
نشانه صدق امامت: محمدبن ابي العلاء نقل كرده است: با يحيي ابن اكثم ملاقات كردم، به او گفتم از علوم علويان اگر چيزي داري برايم بگو. گفت: «يك مطلب را به تو خبر مي دهم مشروط بر اينكه تا زنده ام به كسي نگويي»، من به او قول دادم كه به كسي نگويم. او گفت: «به مدينه رفتم، ديدم فرزند امام رضا(ع)، امام جواد(ع) كنار قبر پيامبر(ص) است. با او پيرامون مسايل مختلف مناظره كردم، همه را پاسخ داد، در دلم مطلبي مانده بود، گفتم مي خواهم آنرا آشكار نمايم، امام جواد(ع) به من فرمود: من به تو خبر مي دهم كه آن مطلب چيست؟ تو مي خواهي بپرسي در اين زمان امام كيست؟ گفتم: سوگند به خدا مي خواستم همين سوال را بپرسم. حضرت فرمود: امام اين زمان من هستم، گفتم: نشانه صدق مي خواهم در اين زمان عصايي كه در دست حضرت بود، به اذن خدا به سخن درآمد و گفت: «مولاي من امام اين زمان است و او است حجت خدا بر مردم» مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص393
کیمیاى سعادت : انسانى که از نعمت دوستى و تعامل با همنوعان محروم است، غریب و تنهاست چنین شخصى حرف دل خود را کتمان مى کند و نمى تواند خودش را آن چنان که هست بشناسد، به طورى که در زندگى از شکوفایى عقلى محروم مى گردد و نشاط و شادابى خود را از دست مى دهد. امام جواد(ع) در این رابطه مى فرماید: ملاقاة الاخوان نشرةٌ و تلقیحٌ للعقل و ان کان نزراً قلیلاً؛(4) دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابى و زیادى عقل مى شود. هر چند مدت دیدار کم باشد. از دیدگاه نهمین فروغ امامت کسانى دوستان واقعى محسوب مى شوند که آیینه اخلاق، محرم اسرار و معاون افکار در مصائب و مشکلات زندگى باشند و دیگران را در راه دیندارى و بالا بردن سطح معرفت یارى رسانند؛ به شرطى که در این زمینه حد اعتدال را رعایت کنند، زیرا رعایت اعتدال و میانه روى در دوستى و رفاقت ضامن بقاى رشته مؤدّت است به گونه اى که این نوع دوستى کارساز و چاره ساز است و پیوند آن به قدرى محکم است که هرگز گسسته نمى شود. لذا انسان باید هوشیار باشد و افرادى را براى دوستى برگزیند که لطف و رحمت خداوند شامل حال آنان باشد و کارى نکرده باشند که خشم خداوند را برانگیزند. در حقیقت دوستى با بندگان صالح گرایش به سوى رحمت خداوند و ترک دوستى با افراد ناصالح گریز از خشم و غضب اوست. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: یا ایّها الّذین آمنوا لاتتولّوا قوماً غضب اللّه علیهم قد یئسوا من الآخرة کما یئس الکفّار من اصحاب القبور؛(5) اى کسانى که ایمان آورده اید! با افرادى که مورد غضب خداوند واقع شده اند، طرح دوستى نیندازید، زیرا آنان از آخرت مأیوس و ناامید هستند همان طورى که کافران از خفتگان در گور ناامید شده اند.
کدام دوستی؟ : دوستى و تعامل با دیگران وقتى که به خاطر خدا و بر پایه هویّت انسانى بنا شده باشد و از رنگ مطامع دنیوى پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودى الهى است. این نوع دوستى زمینه رشد و تعالى هویّت افراد جامعه را فراهم مى سازد به طورى که همه به بالاترین درجه سعادت و خوشبختى مى رسند...امام محمد تقی(ع) پیرامون دوستى و رفاقت راستین مى فرماید: من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد بیتاً فى الجنّة؛(6) هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه اى در بهشت به دست مى آورد. کلام گهر بار آن بزرگوار متضمّن این حقیقت است که دوستى هایى که به خاطر رضایت و خشنودى خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخوردارى از نعمت هاى اخروى را بر فرد مؤمن و صالح واجب مى گرداند، چون انسان صالح و با تقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان انجام اعمال نیک و عادات پسندیده را در نهاد خویش تقویت مى کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدى است.امّا اگر دوستى و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و بدور از تقواى الهى باشد، دیر یا زود به دشمنى تبدیل خواهد شد.قرآن کریم مى فرماید: الاخلّاء یومئذٍ بعضهم لبعض عدوٌّ الّا المتّقین؛(7) دوستان در آن روز بعضى دشمن بعضى دیگرند مگر افراد باتقوا و پرهیزکار.
رفاقت معرّف شخصیّت شخصیّت هر انسانى را در جامعه با دوستان او مى سنجند. تأثیرى که گروه دوستان در رفتار، گفتار و کردار فرد به جا مى گذارد، پدیده اى انکار ناشدنى است تا آن جا که مى توان به واسطه دوستان به شخصیت افراد پى برد. لذا یکى از بهترین معیارهاى واقعى شناخت فرد، دوستان و رفقاى او هستند.سرور کائنات حضرت محمد(ص) در این باره مى فرماید: لاتحملوا على رجلٍ بشى ءٍ حتّى تنظروا الى من یصاحب فانّما یعرف الرّجل باشکاله و اقرانه و ینسب الى اصحابه و اخدانه؛(8) درباره انسانى قضاوت نکنید مگر این که به دوستانش نظر بیفکند، زیرا هر انسانى به وسیله دوستان و همنشینان خویش شناخته مى شود و به یاران و برادرانش منسوب مى گردد. اساساً دوستى با انسان هاى آلوده و منحرف فرد را از گروه نیکان و صالحان جدا مى کند و در صف افراد شرور و ناهنجار قرار مى دهد، به طورى که فرد دیگر به نصیحت انسان هاى وارسته و صالح توجه نمى کند و حتى نسبت به آنان سوءظن پیدا مى کند. به همین علت حضرت جواد الائمه(ع) مى فرماید: مجالسة الاشرار تورث سوء الظّنّ بالاخیار؛(9) همنشینى با بدان باعث مى شود که انسان نسبت به افراد خوب و نیک بدبین شود. بنابراین یکى از متقن ترین معیارهاى واقعى شناخت انسان دوستان و رفقاى او هستند که این گونه افراد آیینه تمام نماى وجود وى مى باشند، زیرا انسان به اشخاصى روى مى آورد که از نظر باطنى و ساختار شخصیّت با آنان همسان است.
پرهیز از دوستى با نا اهلان : انتخاب دوست خوب اساسى ترین نقش را در موفقیّت انسان در عرصه هاى مختلف زندگى ایفا مى کند و کم توجهى یا بى توجهى نسبت به این انتخاب، مایه بدبختى و هلاکت فرد مى شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمى را در رسیدن به آرمان هاى واقعى زندگى یارى مى دهند، به همان اندازه دوستان ناشایست او را از مرحله موفقیّت دور مى کنند و زمینه هلاکت و نابودى وى را فراهم مى کنند.قرآن کریم درباره عواقب دوستى با نااهلان از زبان اهل جهنّم چنین نقل مى کند: و یوم یعضّ الظّالم على یدیه یقول یالیتنى اتّخذت مع الرّسول سبیلاً یا ویلنى لیتنى لم اتّخذ فلاناً خلیلا؛(10) روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دهان مى گیرد و مى گوید: اى کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه مى شدم. واى بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمى کردم. امام محمد تقی(ع) با الهام از آموزه هاى وحیانى در سیره خود مى فرماید: ایّاک و مصاحبة الشّریر فانّه کالسّیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره؛(11) از رفاقت و دوستى با انسان هاى بد بشدّت پرهیز کن، زیرا انسان شریر مانند شمشیر برهنه است که ظاهر زیبا و آثار زننده دارد.آن امام بزرگوار در این کلام گهربار خاطرنشان مى کند که فرد مسلمان و مؤمن باید از همنشینى و تعامل با افراد ناشایست و نالایق جداً اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد بذر رذایل اخلاقى را در نهاد انسان مى پاشد و مایه قساوت قلب مى شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهى سهیم گرداند.
روزى پدر بزرگوار امام به شخصى از نزدیکان خود به نام سلیمان بن جعفر جعفرى که با امام هادی(ع) رفت و آمد داشت، فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب مى بینم و با او رابطه دوستى داری؟ سلیمان پاسخ داد: او دایى من است. امام فرمود: او انسان منحرفى است و درباره خداوند حرف هاى نادرستى مى زند و به جسم بودن خدا معتقد است. سلیمان گفت: او هرچه مى خواهد بگوید! من فقط با وى دوست هستم. وقتى به گفته هایش اعتقادى نداشته باشم، دوستى ما چه اشکالى دارد؟ امام فرمود: یا با او دوست باش و ما را رها کن و یا ما را دوست داشته باش و با وى قطع دوستى کن، چون ممکن نیست که هم ما را دوست داشته باشى و هم او را.
بدان که اگر عذابى بر او نازل شود، دامان تو را هم مى گیرد. سپس امام هادی(ع) داستان جوانى را تعریف کرد که خودش از دوستان حضرت موسی(ع) بود و پدرش از یاران فرعون، لذا در ادامه فرمود: وقتى لشکر فرعون در کنار رود نیل به حضرت موسی(ع) و پیروان او رسید، جوان از گروه موسى جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و به راه راست هدایت نماید، امّا پدرش بصیرت و گوش شنوا نداشت و اندرز پسر در او تحولى ایجاد نکرد و سرسختانه به پیروى از فرعون ادامه داد. در این هنگام یاران موسى از رود نیل گذشتند و نجات یافتند. امّا پسر چون نزد پدرش ماند، به همراه او غرق شد. موضوع را به اطلاع حضرت موسى رساندند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت موسی(ع) فرمود: جوان مشمول رحمت الهى است چون با پدر هم عقیده نبود، ولى هنگامى که عذاب نازل مى شود، نزدیکان افراد گناهکار نیز گرفتار عذاب مى شوند و آتش شرارت بدکاران افراد صالح را نیز به کام خود فرو مى برد.(12)
پرهیز از منّت گذاری : فرد مؤمن باید از هر نوع رفتارى که سبب منّت گذاشتن بر دوستان مى شود، بپرهیزد. مردى نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر مى رسید. امام علت خوشحالى اش را بپرسید، و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته ترین روز براى شادى یک بنده روزى است که در آن، انسان توفیق نیکى و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینى که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزى بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود: لعمرى انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛(13) به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشى، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشى یا بعداً از بین ببرى او با شگفتى پرسید: چگونه عمل نیک من بى فایده مى شود و از بین مى رود؟
در حالى که من از شیعیان خالص شما هستم.امام فرمود: با همین سخنى که گفتى، کارهاى نیک و انفاق هاى خود را در حق دوستان از بین بردى، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی؛(14) اى مؤمنان صدقه ها و بخشش هاى خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم. امام فرمود: همین که گفتی: چگونه عمل نیک من بى فایده مى شود و از بین مى رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادى، ما را آزردی! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن مى دارم.(15) مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛(16) اکنون پاداش بخشش هایت به تو برگشت و حبط و بى اثر بودن آن زایل شد.
راهبردهاى تحکیم دوستی
1 مشورت و همفکری: مشورت در امور یکى از مؤلّفه هاى تحکیم دوستى و تعامل با دیگران و یکى از عوامل جذب دوستان مى باشد. در قرآن کریم فرآیند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم تر این که سوره اى به نام شورى در این کتاب آسمانى وجود دارد. خداوند براى زنده کردن شخصیّت انسان ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر(ص) دستور مى دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: ...و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللّه...؛(17) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن. پیامبراکرم(ص) قطع نظر از وحى آسمانى چنان فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت، امّا براى این که از یک سو مسلمانان را به اهمیّت مشورت متوجه سازد و از سوى دیگر نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان که جنبه اجراى قوانین الهى را داشت، جلسه مشاوره تشکیل مى داد و براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصّى قائل بود؟ به طورى که براى احترام به دوستان از رأى خود صرف نظر مى نمود؛(18)
بنابراین گاهى انسان قادر به تصمیم گیرى نیست. در چنین مواقعى مى توان با دوستان صالح و نیک اندیش مشورت نمود و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانى که با دوستان شایسته و خوب مشورت مى کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد. نهمین امام شیعیان در این راستا مى فرماید: ثلاثٌ من کنّ فیه لم یندم: ترک العجلة و المشورة و التّوکّل عند العزم على اللّه؛(19) سه ویژگى در هر انسانى باشد از کار خود پشیمان نمى شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکرى با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامى که تصمیم مى گیرد که کارى را انجام دهد، بر خداوند توکّل نماید. بنابراین مشورت با دوستان در تحکیم دوستى و گسترش تعامل مؤثر است، چرا که انسان در مشورت با دیگران علاوه بر این که از نظرات مختلف بهره مى برد، براى دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل مى شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبّت آنان را در پى خواهد داشت.
2 خوش رویی: یکى دیگر از راهبردهاى تحکیم دوستى و جذب دوستان حقیقى و یاران صمیمى خوش رویى و گشاده رویى در معاشرت با دیگران است. امام نهم شیعیان در این زمینه چنین تصریح نموده اند: انّکم لن تسعوا باموالکم فسعو هم بطلاقة الوجه و حسن اللّقاء؛(20) شما هرگز با مال و منال دنیا نمى توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضى کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده رویى و خوش برخوردى آنان را راضى نمایید. از آن جایى که انسان براى تداوم زندگى و غلبه بر مشکلات و پیمودن راه تکامل به همراهان و همفکران نیازمند است، لازم است که این عامل کارساز را در معاشرت با دیگران به کار گیرد و هر روز دوستان زیادى را براى خود کسب کند که این امر در پرتو خوش خلقى و گشاده رویى با دیگران تحقق مى یابد. به همین دلیل است که مولاى متقیان حضرت علی(ع) ناتوان ترین افراد جامعه را کسانى مى داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجز باشند، لذا مى فرماید: اعجز النّاس من عجز عن اکتساب الأخوان و اعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم؛(21) ناتوان ترین مردم کسى است که از پیدا کردن دوست، ناتوان باشد و عاجزتر از او کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست دهد.
3 دیدار و همدردی: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعى خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینى و دوستان خود دیدار و همدردى داشته باشد، زیرا گوشه گیرى از مردم و فاصله گرفتن از آنان عواقب زیانبارى را به دنبال دارد و ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان مى شود. بدین سبب امام جواد(ع) مى فرماید: ثلاث خصالٍ تجتلب بهنّ المحبّة: الانصاف فى المعاشرة و المواساة فى الشدّة و الانطواع و الرّجوع على قلبٍ سلم؛(22) با سه چیز محبّت دوستان جلب مى شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردى با آنان در سختى ها و راحتى ها و داشتن قلب سلیم. همیشه با مال و مناصب دنیوى نمى توان دل ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت آمیز مانند باران بهارى لطافت، نشاط و سرسبزى را به دنبال دارد.
گاهى دیدار صمیمانه معجزه مى کند و تحوّل مى آفریند، به طورى که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستى را عمق و ژرفا مى بخشد. بنابراین دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى است و امام محمد تقی(ع) مانند سایر پیشوایان معصوم در سیره خود آن را از مؤلّفه هاى مهم خوشبختى و بهزیستى قلمداد مى کند،زیرا این پدیده تعامل بین افراد را در جامعه مسلمین مستحکم مى نماید و دوستان آنان را زیاد مى کند.
پى نوشت ها: 1. الارشاد، شیخ مفید، ص 16. 2. بحارالانوار، ج 50، ص 15. 3. اصول کافى، ج 2، ص 492. 4. منتهى الآمال، ج 2، ص 229. 5. سوره ممتحنه، 13. 6. موسوعة کلمات الامام الجواد(ع)، ج 2، ص 352. 7. زخرف 67. 8. تفسیر نمونه، ج 15، ص 73. 9. امالى ص 531. 10. فرقان، 28 27. 11. منتهى الآمال، ج 2، ص 228. 12. بحارالانوار، ج 74، ص 95. 13. همان، ج 68، ص 159. 14. سوره بقره، آیه 264. 15. بحارالانوار، ج 74، ص 159. 16. همان، ص 160. 17. آل عمران، 159. 18. تفسیر نمونه، ج 3، ص 146 142. 19. کشف الغمّه فى معرفة الائمه(ع) ج 2، ص 343. 20. امالى شیخ صدوق، ص 531. 21. نهج البلاغه، ص 626، حکمت 12. 22. بحارالانوار، ج 75، ص 82.
توصيه هاي اخلاقي و تربيتي امام جواد)ع(
انسان كامل و خليفه الهي، بويژه چهارده معصوم(ع)، شاهدان خداوندي نه تنها بر امت اسلام بلكه همه امت ها حتي امت هاي جانوري و گياهي هستند و همه چيز را اينان مي بينند و شهود كامل دارند؛ زيرا علم ايشان از مصاديق علم شهودي است. (احزاب، 54؛ فتح،8؛ انعام، 83. از آن جايي كه براي پيامبر(ص) همه عوالم از غيب و شهود، عوالم شهود هستند، پيش از مرگ و پس از مرگ براي آن حضرت معنايي ندارد؛ چنان كه براي آن حضرت پيش از تولد و پس از آن معنايي ندارد و پيامبر(ص) مظهر اتم و اكمل نام الهي «شهيد» است (نساء 33)، لذا پيامبر(ص) همان گونه كه بر امت خود شاهد و گواه است (بقره، 341) بر پيامبران و امت هاي پيشين بشري (نساء، 14) بلكه همه هستي، شهيد و شاهد است؛ زيرا غير بشر نيز امت هايي همانند امت هاي بشر است (انعام، 83) كه پيامبر(ص) به عنوان خليفه مطلق و تام خداوندي، مي بايست آنها را از مقام مظهريت در ربوبيت، پروردگاري كند.
براين اساس، هيچ شكي نيست كه پيامبر(ص) به عنوان شاهد امت خود اعم از حاضران و غيرحاضران زمان خويش، مي بايست ناظر و شاهد امت باشد و بر كارها و اعمال ايشان نظارت كند تا در قيامت گواهي دهد. (بقره، آيه 341؛ نساء، آيه 14 . بنابراين اگر امام جواد(ع) در اين كه خداوند عين الله دارد و به مردمان در اين زمينه هشدار داده و فرمودند: اعلم انك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون؛ بدان كه از ديد خداوند پنهان نيستي، پس بنگر چگونه اي. (تحف العقول، ص554) اين عين الله همان چهارده معصوم(ع) هستند كه شاهد بر پيامبران(ع) نيز مي باشند و حتي بر كار فرشتگان نيز نظارت دارند . پس آنها نيز ناظر و شاهد كارهاي ما هستند و هر روز كارهاي ما را مي بينند و در پيشگاه خداوند شهادت مي دهند.
پس اين گونه نيست كه چون امام جواد(ع) مثلا در اين دنيا نيست كارهاي ما را نمي بيند و نمي تواند شاهد باشد و تنها امام زمان(عج) عين الله است و مي بيند و شاهد است و گزارش مي دهد؛ بلكه همه چهارده معصوم در زمان حيات و ممات خويش اين گونه هستند؛ زيرا براي آنان حضرات و نشئه ها و عوالم هستي قبل و بعد ندارد و همه چيز براي آنان بيرون از زمان معنا مي يابد و آنان بر زمان، سوار و حاكم هستند نه اينكه زمان بر ايشان حاكم باشد و براي آنها ظاهر و باطن، پيش و پس، اول و آخري باشد، بلكه ايشان به عنوان مظاهر الهي، همه چيز را مي بيند. اينكه حضرت سخن از عين الله گفته و از عيون الله سخني به ميان نياورده است؛ به اين دليل است كه در مقام نوري همه چهارده معصوم در مقام يكتايي و احديت بوده و در مقام نفسي نيز در مقام واحديت و يگانگي هستند، پس مي توان به صيغه مفرد بيان كرد، افزون بر اينكه مراد مي تواند جنس عين باشد كه شامل همه مي شود. به هرحال، ايشان همانند ديگر معصومان (ع) عين الله است و در زمان حيات و ممات مي بيند و مي داند و تصرف مي كند. پس توسل به ايشان براي تحقق هر خواسته مشروعي، معناي درستي مي يابد چنان كه مي توان به هر معصوم ديگري توسل كرد، زيرا چهارده معصوم(ع) همان حقيقت محمدي است كه در مقام تدلي و قاب قوسين او ادني (نجم، آيات 8 و 9) نشسته است و تنها واسطه ميان خالق و مخلوق است .
اين مقامي است كه پيشوايان معصوم اسلام(ع) در آن قرار دارند و با توجه به چنين جايگاهي بايد به سخنان ايشان توجه يافت و به سيره و سنت ايشان عمل كرد . اينان الگوهاي حسنه بشريت هستند و اين گونه نيست كه تنها براي ما شيعيان يا محبان يا مسلمانان الگو باشند، بلكه حتي جنيان نيز ايشان را الگوي برتر و نيك خود دانسته و از ايشان پيروي و اطاعت مي كنند، زيرا آنان نيز براي رسيدن به كمال شايسته خويش مي بايست شاگردي مكتب انسان هاي كاملي چون چهارده معصوم(ع) كنند. (سوره جن و آيات ديگر
در مكتب امام جواد (ع)
« السلام عليك يا ابا جعفر محمد بن علي، البر التقي، الامام الوفي، السلام عليك ايها الرضي الزكي، السلام عليك يا ولي الله، السلام عليك يا نجي الله، السلام عليك يا سفيرالله، السلام عليك ياسر الله، السلام عليك يا ضياء الله ، السلام عليك يا سناء الله ، السلام عليك يا كلمه الله و ...) سلام بر تو اي ابا جعفر محمد بن علي ، اي نيكوكار پرهيزكار، پيشواي باوفا، اي پسنديده پاكيزه ،اي ولي خدا، محل راز خدا، اي محل سر خدا، فروغ خدا، كلمه الله ، رحمت الله ، اي نور درخشان ، اي ماه تابان، اي پاكيزه پاكيزگان، اي نشانه بزرگ، اي حجت كبري، اي پاك شده از لغزشها، اي پاكيزه از مشكلات، اي والا از نقص اوصاف، اي پسنديده از ميان گراميان، اي ستون دين! شهادت ميدهم بهراستي تويي ولي خدا و حجت او در روي زمين و تويي برگزيده خدا و محل سپرده شدن علم خدا و پيامبران واساس ايمان و بازگردان واقعي قرآن و« اشهد ان من اتبعك علي الحق و الهدي» و شهادت ميدهم بهراستي هركس پيروي كند تو را در راه حق و هدايت است، و هركس كه انكار كند تو را در راه ضلالت و گمراهي رفته در دنيا و آخرت... و سلام بر توتا وقتي كه هستيم و هست شب و روز.
نكات بسياري مطرح است كه آنها را به زبان ميآوريم و اين كافي نيست. بايد كاري كنيم كه به دل بنشيند چرا كه بعد از اعلام صفات مختلف نسبت به امام تا جايي كه او را ولي خدا، كلمه الله ورحمت الله ميناميم و حتي شهادت ميدهيم كه بهراستي تو ولي خدا و حجت خدايي و ... وقتي ميگوييم شهادت ميدهم يعني چه؟ يعني من شاهد بودهام ، حضور داشتهام ، چگونه ميشود من كه نبودهام، من كه حضور فيزيكي نداشتهام ولي اگر قلب من به مقام يقين برسد واز مرز علم اليقين و عين اليقين رد شوم و به حق اليقين برسم آنوقت ميشود حضور. شهادت ما از حضور ماست و باز شهادت ميدهيم كه هركس پيروي كند تو را بر طريق حق است و هدايت و هركس كه انكار كند بر طريق گمراهي و ضلالت است هم در دنيا و هم در آخرت .
و سلام ميدهيم تا وقتي كه هستم و هست شب و روز و سلام نام خداست، سلام يعني تو از دست من در ايمني و در سلامتي هستي، سلام يعني من تسليم هستم، تسليم خدا. تسليم خدا يعني تسليم تويي كه برگزيده خدايي،حجت كبراي خدايي، تويي كه بي نقصي و محل سر خدايي، تويي كه نور خدايي ... و اين امروز و فردا نيست، تا هستم. من تاكي هستم؟ من كه به مقام حضور رسيدهام و شاهدم ديگر من مادي و جسماني نيست كه محدود به زمان و مكان باشم بلكه مَنِ نفساني است كه طول عمرش تا ابديت است. و اي زائر! اينها بار مسئوليت دارد چرا كه اگر عمل نكنيم خداوند ميفرمايد:(سوره صف آيه 2 و3) - « يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون - اي كساني كه ايمان آوردهايد! چرا چيزي ميگويد كه عمل نميكنيد؟ نزد خدا سخت مبغوض است كه چيزي بگوييد كه عمل نمي كنيد.» پس بايد دقت كرد و در عمل نشان دهيم كه تسليم امر امام هستيم و به چيزي كه ميگوييم عمل كنيم و بدانيم كه هر لحظه در معرض آزمايش الهي هستيم. قرآن در سوره عنكبوت آيه 2 و 3 ميفرمايد: « احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا و امنا و هم لا يفتنون- آيا مردم پنداشتند همين كه گفتند ايمان آورديم به حال خود رها ميشوند و مورد آزمايش قرار نميگيرند؟ و به يقين كساني را كه پيش از اينان بودند آزموديم ، پس خدا بيترديد آنها را كه راست گفتند نيك ميشناسد و دروغگويان را (نيز) خوب ميشناسد.»
و اگر چنين كنيم و بهدرستي ولايت امام را بپذيريم كه همه نور واحد هستند دعايمان در پايان زيارت انشاء الله مورد قبول حق واقع ميشود كه ميخواهيم: « فاشفع لي عند ربك» پس شفاعت كن در حق من در پيشگاه پروردگارت. اشارهاي كوتاه به چند حديث از امام محمد تقي (ع) و من التواضع... و آن سبقت در سلام كردن، نشستن در پايينترين جاي مجلس و ... و ان تترك مراء و ان كنت محقا- و ترك كنيد بحث و جدل را هر چند حق با شماست.( مراء در لغت يعني ستيزه كردن، خلاف كردن اندر سخن و جدل كردن ودر اصطلاح و توضيح آن ميتوان گفت وقتي در حال بحث كردن با كسي هستي و احساس ميكني كه مجلس متوجه شما شده و شما هم داريد به يك ضد دين و ضد خدا و يك مادي گرا خدا را ثابت ميكنيد ولي حالي به شما دست ميدهد كه اين من هستم كه دارم چنين ميگويم و چنان ميگويم، اين منم كه ... دراين حالت بحث را رها كنيد، تكبر ميآورد و اين را ميگويند مراء و امام ميفرمايد ترك كنيد مراء را هر چند كه حق با شماست.) و تواضع نقطه مقابل تكبر است و بيشتر گرفتاريها و اختلافات خانوادگي، اختلاف بين زن و شوهر سر همين منيتهاست. اگر تواضع و فروتني باشد و كمي سكوت كنيم و بحث و جدل را رها كنيم مسئله حل ميشود و كار به اختلاف و ناراحتي كشيده نميشود. از امام جواد (ع) در كتاب انوار البهيه ثقه الاسلام مرحوم حاج شيخ عباس قمي آمده است؛ « القصد في الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال.» توجه و قصد نمودن خدا با قلبها، رساتر و بليغتر است از به رنج افكندن اعضاء براي عمل كردن( عمل نمودن).
اهميت به قلب (نفس) بسيار مهم است چرا كه توجه خدا به قلب است.( القلب حرم الله- قلب حرم خداست ولاغير) يعني عبادت و رياضت كشيدن هر چند كه بدن را به زحمت و رنج مياندازد ولي اگر در قلب نفوذ نكند ، لانه نكند و ملكه ذهن نشود، خداي ناكرده ميشود لانه شيطان . همان شيطاني كه خود شش هزار سال عبادت كرد ولي موقعي كه زمان آزمايش رسيد غرور و تكبر ، او را گرفت ومانع شد كه فرمان حق را اطاعت كند واينجاست كه امام جواد (ع)ميفرمايد: هركس از هواها و هوسهاي خود اطاعت كند، آرزوهاي دشمنانش را برآورده نموده است.«من اطاع هواه اعطي عدوه منال.» كدام دشمن؟ همان دشمن كه خداوند بارها فرموده:
« ولا تتبعوا خطوت الشيطن انه لكم عدو مبين». (بقره ، 168 )و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست.
در سوره فاطر آيه 6 ميخوانيم؛ « ان الشيطن لكم عدو فاتخذوه عدوا .... در حقيقت، شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگيريد» «فا»كه آورده تاكيد ميكند كه او را دشمن بگيريد) و دقت شود كه اين را شخص معمولي نميگويد، خدا ميگويد و تاكيد ميكند. و شيطان قسم ياد كرده كه انسان را به گمراهي ميكشاند. و لذا امام جواد (ع) ميفرمايند:« اياك و مصاحبه الشرير! فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح آثاره- بر تو باد بر دوري از مصاحبت و همنشيني با شرور ، پس بهدرستي كه او مانند شمشيري برهنه است ، منظرش زيباست و آثارش زشت و قبيح.» و اين نصيحتي است كه امام ميفرمايد كه با افراد شيطان صفت كساني كه شيطان در قلبشان لانه كرده معاشرت نداشته باشيم.
پس چه بايد كرد؟ امام در فرمايش ديگر ميفرمايند: « الثقه بالله ثمن لكل غال، سلم الي كل عال- اعتماد و اطمينان به خداوند ، قيمت و بهاي هر چيز ارزشمندي است و نردبان است براي رسيدن به هر جايگاه بلند مرتبهاي.» پس بايد به خدا توكل كرد و به خدا پناه برد و قرآن ميفرمايد ( اعراف، 200) « و اما ينزغنك من الشيطن نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم- و اگر از شيطان وسوسهاي تو را برانگيخت، به خداوند پناه ببر كه بيشك او شنواي داناست. البته ، هنگامي كه پرهيزگاران گرفتار وسوسه شيطاني شوند به ياد خدا ميافتند و ناگهان بينا و بصير ميشوند.» و امام سجاد (ع) در خطبه 17 صحيفه سجاديه ميفرمايد: « اي خداي من! ما بندگان ، به حضرتت پناه ميبريم از وساوس و فساد شيطان رجيم و مكر و حيلتهاي او و از آنكه مبادا به آرزوهاي باطل و وعدههاي دروغش و غرور و دامهاي صيدش اعتماد كرده و مطمئن شويم.»
حديثي ديگر كه شيخ صدوق در معاني الاخبار صفحه 290 نقل ميكند در مورد يكي از شاگردانش كه از مرگ ميترسيد مثالي زدند به اين شرح: اي بنده خدا، تو كه از مرگ ميترسي به سبب آن است كه نميداني مرگ چيست؟ براي تو مثالي ميزنم؛ اگر بدن تو آلوده به چرك وكثافت باشد و موجب پيدايش زخمهايي در پوست بدن گردد و ناراحت شوي و بداني كه اگر حمام بروي و شستشو كني همه اين چرك و آلودگيها و زخمها از بين ميرود آيا ميل داري كه به حمام بروي يا نه؟ بيمار گفت البته دوست دارم بروم و پاك شوم. امام فرمودند: مرگ براي مومن همان حمام است و آن آخرين منزلگاه و مرحله شستشو و پاكسازي از آلودگيهاي گناه ميباشد. بنابراين اگر به سوي مرگ رفتي در حقيقت از همه اندوهها و رنجها رهيدهاي و به شادي روي آوردهاي، پس هيچ غمي به خودت راه مده. در پايان ، مطلب را با دعاي امام جواد (ع) كه در دعاي شب اول ماه مبارك رمضان از ايشان نقل است زينت ميدهيم به اميد آنكه خداوند دعاي خوانندگان را اجابت كند. « اللهم اجعلنا ممن نوي فعمل و لا تجعلنا ممن شقي فكسل و لا ممن هو علي غير عمل يتكل» - بارالها ! ما را از كساني قرار ده كه قصد برعمل گرفتهاند و تلاش ميكنند، و از آن دسته كه از در بدبختي دچار كسالتاند قرار مده، و نيز از آن دسته افرادي كه بدون عمل و كار برتو توكل ميكنند قرار مده!
کاظمين؛ دلرباي عاشقان
"عتبات عاليات"، پيوسته شوق برانگيز بوده است و گوهرهايي که در "کاظمين" مدفون است، همواره دلهاي مشتاق را ربوده است. آنچه دراين شهر، کهرباي جان زائر است، مرقد دو حجت الهي، دو امام بزرگوار، امام موسي کاظم وامام جواد عليهم السلام است، پرجاذبه ترين اثر ماندگار اين سرزمين، مرقد منور فرزندان فاطمه(س) ، دو امام معصوم از نسل رسول خدا (ص) است که چون نگيني منور، زينت بخش اين شهرهستند. از آن پس که امام کاظم(ع) در 25 رجب183 هجري در 55 سالگي درتربت پاکش آرميد، سپس امام جواد(ع)در آخرذيقعده 220 هجري در اين شهر به خاک سپرده شد، اين شهر تدريجا به «کاظمين» شهرت يافت. اين دو نور، هر دو جلوهاي از يک حقيقت ناب بودند. بدين سبب اين حرم شريف را حرم کاظمين و حرم جوادين هم گفتهاند، چرا که امام کاظم، همان امام جواد است و هر دو، هم کاظمند و هم جواد. هر دو «باب الحوائج» و برآورنده نيازهاي سائلان و متوسلانند.
زيارت مرقد امام کاظم(ع) در روايات، همپاي زيارت پيامبر و اميرمومنان و سيدالشهدا(ع) به حساب آمده . در دورانهايي هم چون کربلا، مورد سختگيري سلطههاي جور بوده و زيارت قبر اين دو امام، آسان و بي خطر نبوده . از امام رضا(ع) ميپرسند: پاداش کسي که قبر پدرت را زيارت کند، چيست؟ پاسخ مي دهد: بهشت! پس آن را زيارت کن. در روزگاري که ديواري بر مقابر قريش احاطه داشته و قبر امام به آساني در دسترس نبوده است و مخالفان اهل بيت نيز دراين شهر سيطره داشته اند، امامان به لحاظ تقيد دستور ميدادند که شيعيان از پشت ديوار، زيارت کنند. حسين بن يسار واسطي که فضيلت زيارت امام کاظم(ع) را از حضرت رضا(ع) ميشنود که همتاي زيارت حضرت رسول است، ميپرسد: «اگر بيم داشته باشم و نتوانم وارد آنجا شوم چه؟ » حضرت مي فرمايد : از پشت ديوار سلام بده.» به مرور زمان، بر مزار اين دو امام، قبه و بارگاهي بنا شد. در سال336 هجري به دستور معزالدوله، حرم کاظمين تجديد بنا گرديد، با ساختماني نو و ضريح و دو گنبد که بر روي قبرساختند و ديواري پيرامون آن کشيدند. سابقه تاريخي کاظمين، نشان از خراب شدنهاي مکرر دارد، چه با سيلهاي متعدد و طغيان آب، چه با هجوم فتنه گران به اين شهر و قتل عام و غارت و تخريب. اما هربار، باز هم مرمت و آبادان شده و محل سکونت مردم گشته .
در قرن پنجم، در اواخر حکومت آل بويه، حرم شکوه و موقعيت و آراستگي بيشتري يافت و مرقد کاظمين، جاذبههاي معنوي فراواني براي زيارت و سکونت در اطراف اين حرم نوراني پيدا کرد. اينک حرم کاظمين، با دو گنبد طلايي و چهار گلدسته زرين، ضريحي زيبا و مقدس را در بر گرفته که درون آن، دو قبر مقدس از دو امام معصوم است، همچون صندوقي که دو گوهر نفيس را در خود نهان دارد. آميختگي هنر و دين و تلاقي ذوق هنري و احساس معنوي و عشق به اهل بيت را که در هنر مسلمانان تجلي يافته است، در مجموعه حرم کاظمين ميتوان ديد. کاظمين از ديرباز مورد توجه خاص پيروان حق بوده است و شخصيتها وعالماني فرزانه در آن زيسته و در گذشته و به خاک سپرده شدهاند. فقها و علماي بزرگي هم در آنجا تلاش عملي داشته و حوزه علميه برپا داشتهاند و درمبارزات عظيم بر ضد دشمنان اسلام و مهاجمان به وطن اسلامي، قامت مردانگي افراشتهاند.
درس هايي از مكتب اخلاقي امام جواد(ع)
ابوجعفر ثاني امام محمدبن علي(عليهماالسلام) مشهور به امام جواد و امام محمدتقي، نهمين اختر فروزان آسمان ولايت نقش اساسي در هدايت مردم به سوي حقيقت داشته و در مقام تعليم و تزكيه انسانها بسيار كوشيده است. حضور در مدرسه تعليم و تربيت ايشان به حكم آيات و روايات واجب است؛ چرا كه يكي از اسوه هاي كامل انسانيت از سوي خداوند است و عدم فراگيري از آموزه هاي ايشان به معناي نقص در دين و ايمان خواهد بود. از اين رو نويسنده بر خود ضروري دانسته تا در مكتب و مدرسه ايشان حضور يافته و خوشه اي از آن برگيرد و به خوانندگان تقديم كند.
محبت در اطاعت براساس آموزه هاي قرآني، مسلمان كسي است كه به همه امور از غيب و شهود، رستاخيز و قيامت، فرشتگان و پيامبران، وحي و كتب آسماني و مانند آن ايمان داشته باشد و هرگز ميان پيامبران(ع) فرق نگذارد. (بقره، آيات 136 و 285؛ آل عمران، 84) هرگونه تفرقه ميان پيامبران(ع) يا ايمان به برخي از امور و انكار و كفر نسبت به برخي ديگر (نساء، آيه 150) و نگاه تبعيضي، موجب خروج از اسلام و ايمان و ورود به عالم كفر و انكار است؛ چرا كه ميان كفر و ايمان راه ميانه اي نيست كه بتوان انتخاب كرد. در مسئله ولايت نيز بايد به اين مطلب اشاره كرد كه هرگونه انكار يكي از اولياي الهي و معصومان(ع) و يا سنت و سيره ايشان به معناي كفر خواهد بود، ولايت آنان كه به حكم آياتي از جمله آيه 59 نساء اثبات شده و مويد به حكم امضايي و تشريحي و تفصيلي رسول الله(ص) است، مي بايست به طور كامل و مطلق پذيرفته شود.
خداوند سنت و سيره چهارده معصوم(ع) را همان حكم الله دانسته است و از مردم خواسته كه به سنت و سيره ايشان توجه داشته باشند. لذا از هر چيزي كه نهي فرموده مي بايست پرهيز كرد و به هر چيز فرمان داده، بايد عمل شود؛ (حشر، 7) چرا كه بسياري از احكام و تفصيل انجام و عمل آن، از طريق پيامبر(ص) و مدينه العلم و اوصيا و اوليا و خلفاي واقعي منصوب از سوي خداوند، بيان شده است. از اين رو آنان اسوه هاي حسنه الهي هستند كه بايد از ايشان پيروي و اطاعت كرد (احزاب، 21) اين در حالي است كه برخي بر اين باورند كه محبت نسبت به آنان كافي است و همين مي تواند انسانها را از عذاب الهي و دوزخ آتشين رهايي بخشد، چرا كه وظيفه اصلي همان محبت است. (شوري، 23) اما بايد توجه داشت كه محبت بدون اطاعت محقق نمي شود. خداوند در آيه 31 آل عمران از كسب محبت از طريق اطاعت و پيروي، سخن به ميان آورده است. نمي توان مدعي محبت كسي شد و از ديگري اطاعت و پيروي كرد و يا برخلاف دستور و فرمان محبوب رفتار نمود. پس هر كسي مي خواهد محبوب خداوند شود لازم است با اطاعت از چهارده معصوم اين راه را بپيمايد كه در برگيرنده محبت و اطاعت است. (فرقان، آيه57) البته اين وجوب محبت و اطاعت هم براي خود مردم است و سودي به چهارده معصوم نمي رسد (سبا، 47) چنانكه سود و زيان ايمان و كفر، به خود آنان مي رسد و خداوند بي نياز از ايمان و كفر مردمان است. پس خداوند بايد بر آنها منت گذارد كه اينان را به هدايت و ايمان رهنمون ساخته است. (حجرات، آيه17)
اطاعت از چهارده معصوم(ع) به سبب آنكه انسانهايي خدايي هستند و در مقام مظهريت ربوبيت الهي نشسته اند، عين اطاعت خداوند است؛ (آل عمران،32 و 132؛59) و هر گونه تمرد و عصيان نسبت به سخنان و سنت و سيره عملي ايشان به معناي مخالفت با خداوند است. (مائده،92) و آسيب اين مخالفت نيز به خود مردم مي رسد و هيچ زياني براي معصومان(ع) ندارد. (انفال،1 و 20و 46) كسب رحمت و محبت الهي (نور،56؛ آل عمران، 31و 32) و هر هدايت و كمالي در گرو اطاعت و محبت اين اسوه هاي الهي است كه در ايات بسياري آمده است. بنابراين بايد ايشان را به عنوان محور خداشناسي و متاله شدن و اسوه هاي كامل بپذيريم و در پي ايشان برويم و دين خود را از آنان بياموزيم. در اين مقام اگر مي خواهيم از اسوه هاي الهي پيروي كنيم مي بايست دين داري براساس سبك زندگي آنان را پيشه گيريم و به محضر اهل بيت عصمت و طهارت رفته و از ايشان دين بياموزيم؛ چرا كه تنها راه رسيدن به هر كمال و هر هدايتي است. امام جواد(ع) در اين باره مي فرمايد: دين شناسي، قيمت هر متاع گرانقدر و نردبان ترقي براي وصول به هر مقام بلندي است. (الحديث جلد2 صفحه380)
پس اطاعت از امام جواد(ع) همانند اطاعت و محبت نسبت به پيامبر(ص) و نفس و جان آن حضرت (آل عمران، آيه61) يعني اميرمؤمنان علي(ع) به حكم آيات بسيار، امري واجب است و مخالفت با او در حكم تمرد و عصيان از خداست. پس لازم است تا در مدرسه ايشان حاضر شده و كسب علم و تربيت كرده و رضايت و محبت خداوند و اطاعت او را براي خود به ارمغان آوريم. امام جواد(ع) درباره ارتباط تنگاتنگ ميان محبت و اطاعت حتي گام را از اين نيز فراتر مي نهد و مي فرمايد كه حتي اگر كسي به سخن گوينده اي گوش فرادهد، در حقيقت بندگي او را كرده است. آن حضرت مي فرمايد: كسي كه به سخن گوينده اي گوش فرا دارد با اين عمل وي را بندگي كرده است. اگر گوينده سخن از خدا مي گويد او خدا را بندگي كرده و اگر ناطق و سخن گو از زبان شيطان و افكار شيطان سخن مي گويد، شيطان را بندگي نموده است. (الحديث جلد2 صفحه129)
براساس آيات و روايات، اينگونه نيست كه پس از رحلت پيامبر(ص) ارتباط آسمان و زمين گسسته شده باشد، بلكه اين ارتباط همواره تا قيامت ادامه خواهد يافت و روح اعظم و فرشتگان بر اساس آيات سوره قدر بر اولياي معصوم از اهل بيت عصمت و طهارت (احزاب، آيه33) فرود مي آيند و مقدرات كائنات، مشخص ومعلوم مي شود. (قدر، دخان، آيات 3 و 4) از اين رو امام جعفر صادق(ع) هنگامي كه حديث مي كند، گاه به حكم كلم الناس بقدر عقولهم، با مردمان به اندازه فهم و درك عقلي ايشان سخن گو» وقتي حديث مي كرد، آن را به واسطه پدران تا خداوند نقل مي كرد و گاه ديگر مستقيم مي فرمود: قال الله تعالي، بي آنكه واسطه اي را بيان كند؛ چرا كه مستقيم از خداوند مي شنيد ولي ايشان تشريع جديدي نداشتند، بلكه بيانگر همان احكام تشريعي بودند كه بر قلب پيامبر(ص) نازل شده بود و به حكم وراثت اين علوم به ايشان منتقل مي شد و ارتباط برقرار بود. امام باقر(ع) در اين باره فرموده است: اميرالمومنين به ابن عباس فرمود همانا شب قدر در هر سالي هست و در آن شب، امر (سرنوشت و قضا و قدر) آن سال فرود مي آيد و براي آن امر سرپرستاني است بعد از رسول خدا(ص). ابن عباس گفت: آنها كيانند؟ فرمود: من هستم و يازده تن از فرزندان صلبي من كه امامان محدث باشند. (اصول كافي جلد 2 صفحه 481)
درسهايي از مكتب اخلاقي امام جواد(ع) بي گمان نفس انساني به سبب حضور در كالبد مادي و زندگي مادي دنيوي نيازهايي دارد كه موجب مي شود تا راه افراط را بپيمايد و انسان را از مسير فضايل دور سازد. بزرگترين دشمن انسان، نفس و هواهاي آن است؛ چراكه براي ارضاي خواسته هايش انسان را به سوي هر ظلم و بيدادي مي كشاند و از فضايل اخلاقي دور كرده و انساني ضداخلاقي را مي سازد. از اين رو امام جواد(ع) نسبت به هواهاي نفساني و تسلط آن هشدار مي دهد و آن را ريشه هر كاري مي داند كه برآيند آن سقوط از اخلاق و انسانيت است. آن حضرت مي فرمايد: كسي كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خودسرانه مي تازد هرگز از لغزش و سقوط رهايي نخواهد داشت. (الحديث، جلد2، صفحه215)
امام محمدتقي(ع) همچنين مي فرمايد: هركس پيروي هواي نفس خويش كند، دشمن خود را به آرزويش رسانده است. (انوارالبهيه، صفحه290) آن حضرت(ع) درباره پيروي از هواهاي نفس هشدار مي دهد و مي فرمايد: كسي كه بر اسب شهوات و هوسراني سوار شد لغزشهاي او جبران پذير نيست. (انوارالبهيه، صفحه290) مردي به امام جواد(ع) گفت: مرا اندرز ده. حضرت(ع) فرمود: آيا تو اندرز مي پذيري؟ گفت: آري! آنگاه امام جواد فرمود: صبر را تكيه گاه خودساز و با فقر دست به گردن شو و شهوت ها را دور ساز و با هواي نفس مخالفت ورز و بدان كه همواره در ديدرس خدا هستي (خداوند هميشه بر اعمالت ناظر است)، پس ببين چگونه بايد باشي. (تحف العقول- ترجمه حسن زاده صفحه825)
بسياري از مردم مبناي رفتاري خويش را خواسته هاي نفساني خود قرار مي دهند و براين باورند كه بايد خواسته خود را برآورده كرد. پس هر آنچه را كه مورد علاقه ايشان است، محبوب مي دانند. درحالي كه بيشتر انسان ها به آن حد از بلوغ نرسيده اند كه عقل، مديريت تن و روان ايشان را به عهده گرفته باشد، بلكه بيشتر تحت تأثير هواهاي نفساني هستند. از اين رو امام جواد(ع) هشدار مي دهد و مي فرمايد: در انجام آنچه تو را در حق و حقيقت پايدار مي سازد و تو آن را دوست نداري شجاع باش و به جا آور و از اقدام به آنچه تو را به سوي هواي نفس دعوت مي كند و مورد علاقه تو است خودداري كن. (انوارالبهيه، صفحه291) غير از نفس و هواهاي آن، دشمن بيروني سوگند خورده اي به نام ابليس و پيروان شيطاني او داريم كه بايد مواظب باشيم تا بر ما مسلط نشوند. البته شياطين تنها از نوع جنيان نيستند، بلكه انسان هايي هم هستند كه از برادران (اسراء، آيه27) حزب شيطان و اولياي او (مجادله، آيه19 و آيات ديگر) هستند و مي بايست از آنها اجتناب كرد. اينها همان كاري را مي كنند كه ابليس شيطاني مي خواهد. از اين رو بايد از هركسي كه اهل شر است پرهيز كرد كه ايشان همان اولياء و دوستان و برادران شيطان هستند. امام جواد (ع) مي فرمايد: از رفاقت با شرور بپرهيزيد كه مانند شمشير، ظاهري خوب و اثري بد دارد. (الحديث، جلد3، صفحه 234؛ انوارالبهيه، صفحه 292)
از نظر امام جواد(ع) كسي كه امر خيري را بر شخص پنهان مي كند و او را نسبت به كارهاي خير و خوب آشنا نمي سازد و چيزي نمي آموزد او نيز دشمن است؛ چرا كه با كتمان حق و خير، تو را از حركت در مسير صلاح و اصلاح باز داشته است و اين بازدارندگي در شكل سكوت نيز دشمني است. آن حضرت (ع) مي فرمايد: با تو دشمني كرده است آنكه براي پيروي هوي و خواسته هاي خود، رشد و صلاح را از تو پنهان داشته است. (انوارالبهيه، صفحه 292)
از نظر امام جواد (ع) موافقت و رضايت قلبي با كاري به معناي مشاركت است. از اين رو در قيامت بسياري از انسانها نسبت به حكم الهي اعتراض دارند كه ما اين كار خوب يا بد را نكرده ايم ولي چرا به نام ما در كارنامه ثبت شده است. براساس آموزه هاي قرآني رضايت قلبي نسبت به كاري يا ترك امر به معروف و نهي از منكر در صورت امكان به معناي مشاركت در آن كار است؛ از اين جهت خداوند ساكتين نسبت به رفتار اصحاب سبت را مجازات كرده و آنان را نيز به ميمون تبديل كرده است و تنها آمران و ناهيان را نجات و رهايي بخشيده است كه در قرآن بيان شده است. از اين رو امام (ع) هشدار داده و مي فرمايد: هر كس در كاري حضور داشته باشد ولي آن را ناپسند دارد مانند كسي است كه در آن كار حضور نداشته است و هر كس در كاري حضور نداشته باشد ولي به آن كار رضايت دهد مانند كسي است كه خود در آن كار حضور و شركت نموده است. (تحف العقول، ترجمه حسن زاده، صفحه 826)
انسان به سبب فشارهاي دروني هواهاي نفساني و بيروني وسوسه هاي شيطاني، دچار گناه و خطا مي شود ولي بايد توبه كند تا از تاثيرات بد آن در امان ماند. پس اگر خطا و گناهي مرتكب شده ايم به سرعت توبه كنيم و اجازه ندهيم تا گرفتار بلايي شويم. امام جواد(ع) فرمودند: تأخير در توبه، خود را فريب دادن است و امروز و فردا كردن زياد، باعث سرگرداني است و پيامد عذرتراشي براي خدا، هلاكت است و پافشاري بر گناه در اثر آسوده خاطر بودن از مكر خداست «و از مكر خدا آسوده خاطر نباشد مگر كساني كه زيانكارند.» (سوره اعراف، آيه 99؛ تحف العقول، ترجمه حسن زاده، صفحه 828)
سه ویژگی برتر امام / برخی از ویژگی های آن حضرت به شرح زیر است:
تقواى الهى میدانيم كه يكى از القاب آن حضرت «تقى» است و اين به خاطر جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه ديدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومين بر خوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند. چنانكه همه صادق راستگو و كاظم فرو برنده خشم و زين العابدين زيباترين روح پرستنده هستند. اما فرهنگ القاب معصومين ريشه اى اجتماعى و برخاسته از عنايت الهى دارد كه لقب «تقى» نيز از اين مقوله است. به گزارش جهان نگاهى به شرايط اجتماعى آن بزرگوار و وضعيت درباريان ما را بدين نكته رهنمون مىكند كه دشمن تلاشى پيگير داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عياشي ها و فساد دربار براى يك بار هم كه شده است آلوده كند و در نتيجه آن حضرت را از چشم شيعيان وطرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى اش مى ستودند ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در اين جهت دستور لازم را نيز صادر كرد.اما راه بجايى نبرد و پاكى و تقواى امامت بر انديشه باطل مامونى پيروز گشت و نورانيتى مضاعف يافت. از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافيان خود گفت:
خليفه به اين فكر افتاده است كه ابوجعفر(ع) را براى شيعيان و پيروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان نمودار كند. نظر شما در اين باره چيست؟ آنها مىگويند اينكاردليل شيعيان و حجت آنرا از بين خواهد برد. اما فردى از ميان آنان مىگويد جاسوسهايى از ميان شيعيان برايم اين چنين خبرآورده اند كه شيعيان مىگويند در هر زمان بايد حجتى الهى باشد وهرگاه حكومت متعرض فردى كه چنين مقامى نزد آنان دارد بشود، خود بهترين دليل است بر اينكه او حجت خداست. پس از آن «ابن ابیداود» خبر را به خليفه منتقل میكند. در اين هنگام خليفه اينچنين اظهار نظر میكند كه «امروز در باره اينها هيچ چاره و حيله اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذيت نكنيد. پس از نوميدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بيشتر جلوههاى پاكى و تقواى امام بود كه دشمن تصميم به شهادت امام(ع) را میگيرد، زيرا كه هر روزشخصيت امام فروغى فروزان تر به خويش مىگيرد و دلهاى مشتاق پاكى و عفاف را هرچه بيشتر بسوى خويش جذب میكند.
برترى دانش و تفوق علمى دومين عامل شهادت امام جواد(ع) را مى توان حضور قوى و كار آمد حضرت در صحنه هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زيرا كه اين امر ناتوانى خليفه را در مقابل امام جواد(ع) كه بسيارى خلافت را حق آنان میدانستند به نمايش می گذاشت. و ضعف بنيه علمى دانشمندان دربارى را هر چه بيشتر آشكار می ساخت
بزرگداشت نهضت هاى شيعى
حسين بن على نواده حضرت مجتبى(ع) در زماني كه از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قيام كرد. ياد و نام او سندى بر محكوميت بنى عباس تلقى مى شد و حماسه نهضت هاى شيعى عليه خلفاى عباسى را در خاطره ها تجديد مي نمود. در حمايت از اين شهيد انقلابى روايتى نيز از امام جواد(ع) مىخوانيم: پس از فاجعه كربلا هيچ فاجعهاى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبودهاست. در حكمت نقش انگشترى امام جواد(ع) نعم القادر الله : بعد از آن كه «مامون» همه انقلاب ها را سركوب نموده و تمامى صداها را خفه كرد؛ طبيعى بودكه مامون و عباسيان و يارانشان احساس كنند كه به نهايت آروزيشان رسيده و به ارزشمندترين آرمانهايشان كه عبارت بود از محكم ساختن پايه هاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه ديگر هيچ نيرويى توان ايستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته باشد؛ دست يافته اند. ولى مى بينيم كه بعد از اين همه، نقش انگشترى امام جواد(ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى كند وت مامى مظاهر و سركشى و ستم آنان را محكوم مى كند. آن نقش اين جمله است نعم القادرالله چه نيكو توانمندى است خدا. و در اين راستاست كه معتصم پس از اين كه از مردم بيعت براى خود گرفت جوياى حال امام جواد(ع) شد و دستور داد كه امام جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زيرا كه حضور و نام و ياد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت ايمان است و جلوه امامت و وصايتش مهر باطلى است بر خلافت هاى باطل بنى عباس.
تنها عصای دنیا که حرف زد !
یحیی بن اکثم گفت: روزی در شهر مدینه، وارد مسجد رسول خدا ص شدم تا به زیارت قبر پیامبر ص بروم. در این حال، امام جواد ع را دیدم که به زیارت مشغول است. من با آن حضرت در مورد مسائلی که داشتم مناظره کردم و حضرت همه را پاسخ داد. سپس گفتم: میخواهم از مسئله بپرسم، ولی به خدا سوگند از شما خجالت میکشم. حضرت فرمود: پیش از آنکه تو بپرسی به تو میگویم، میخواهی درباره امام بپرسی. عرض کردم: سوگند به خدا! پرسش من همین است. حضرت فرمود: «امام من هستم». عرض کردم: نشانه آن چیست؟ در این هنگام، عصایی که در دست آن حضرت بود به صدا در آمد و گفت: به راستی که مولای من، امام این زمان است و او حجت خداست راستی، وقتی عصای موسی به اذن خداوند، به موجودی جاندار تبدیل میشود و سحر ساحران را باطل میکند، جای هیچ شگفتی نیست که عصای امام منصوب از سوی خدا نیز چنین قدرتی را داشته باشد.
همراه ناصالح
دوستان ناباب، آینده انسان را در زندگی و اشتغال به خطر میاندازند. رفاقت با آنان، هم موجب میشود انسان اخلاق ناپسند شان را بگیرد و هم خود آنها، در دوستی خیانت میکنند و از پشت به دوست خود خنجر میزنند. امام جواد ع: از دوستی با شخص شرور بپرهیز که چون شمشیرِ برهنه است؛ منظرهاش نیکو و اثر زخمش نازیباست».
اثر هم نشین
انسانها در روابط اجتماعی خود، از اخلاق و رفتار نیک یا بد همکاران و دوستان خود تأثیر بسیار میگیرند. امام جواد ع در این باره میفرماید: خوی بد در همراهی با بیخردان، و نیکویی اخلاق در هم نشینی با خردمندان است».
ساعت نهم ؛ ساعت جواد ! مرحوم شیخ بهایی مینویسد: ...نقل شده است که روز را به دوازده بخش قسمت کنند و هر بخش را به یکی از دوازده امام علیهم السلام نسبت دهند و برای هر یک دعای مخصوصی بخوانند. بخش نهم، از نماز عصر تا دو ساعت پس از آن است که منسوب به حضرت امام جواد علیه السلام است و دعای آن این است: «خدایا! ای خالق نورها و ای اندازه دهنده شب و روز،... هر چیز نزد تو به مقدار معینی است. چون کاری سخت شود، همه به تو توسل جویند؛ چون همه درها بسته شود، درگاه فضل تو را بکوبند؛ هنگامی که نیازها شدت گیرد، به احسان گسترده تو پناه آورند؛ زمانی که امیدها از خلق بریده شود، به تو بپیوندند؛ و چون مردم نومید شوند، به تو امید بسته شود...».
دوازده قطره از درياي فضائل جوادالائمّه (ع)
(1)ابن قياما نامه اي کنايه آميز به امام رضا(ع)نوشته: تو چه امامي هستي که فرزند نداري؟ حضرت با ناراحتي جواب داده بود: تو از کجا ميداني که من فرزندي نخواهم داشت. به خدا شب و روز نميگذرد جز اينکه خداوند به من پسري عنايت خواهد کرد که به سبب او ميان حق و باطل را جدايي مي دهد1
(2) وقتي امام جواد(ع) به دنيا آمد، امام رضا(ع) فرمود: حق تعالي فرزندي به من عطا کرد که همچون موسي بن عمران درياها را مي شکافد و مثل عيسي بن مريم خداوند مادرش را مقدس گردانيده و او طاهر و مطهر آفريده شده آن وقت مرثيه فرزندش را خواند: اين کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برايش گريه خواهند کرد، خداي متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره اي از زندگي نخواهند برد و بزودي به عذاب الهي واصل خواهند شد. آن شب که امام به دنيا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن مي گفت... مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندمگون بود. قد بلندي داشت و نقش روي انگشترش نعم القادرالله بود.2
(3) ابويحيي صنعاني مي گويد: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفياب شدم. ديدم حضرت موز پوست مي کنند و در دهان فرزندشان مي گذارند. عرض کردم: اين همان مولود پرخير و برکت است؟ فرمود: آري. اين مولودي است که در اسلام، مانند او و براي شيعيان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.3
(4) مردي پيش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگيني دارد. فردا او را پيش شما مي فرستم تا دستي بکشيد و برايش دعا کنيد. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام (امام جواد) است. فردا او را پيش ابي جعفر بفرست.4
(5)محمدبن حسن بن عمار مي گويد: يک روز در مدينه خدمت علي بن جعفر عموي گرامي امام رضا(ع) نشسته بودم. در همين هنگام امام جواد(ع) هم وارد شد. ديدم که علي بنجعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد(ع) رفت و دستش را بوسيد و به او احترام زيادي گذاشت. امام جواد(ع) به او فرمود: اي عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشين. علي بن جعفر گفت: آقاي من! چطور بنشينم و شما ايستاده باشي؟ وقتي علي بن جعفر به جاي خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموي پدر او هستيد و با او اين طور رفتار مي کنيد؟ علي بن جعفر دست به محاسن سفيدش گرفت و گفت: ساکت باشيد؛ اگر خداي عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار امامت ندانست اما اين کودک را سزاوار دانست و چنين مقامي به او عطا کرد، چرا من فضيلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم...5
(6) امام رضا(ع) که به شهادت رسيد، امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: من محمدبن علي الجواد هستم. من نسبهاي همه مردم را مي دانم، چه مردمي که به دنيا آمدهاند و چه مردمي که به دنيا نيامده اند. ما اين علم را قبل از اين که عالم هستي خلق شود، داشته ايم و بعد از فناي عالم هستي نيز اين علم را داريم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهي و شک مردم عوام؛ چيزهايي مي گفتم که همه از اولين و آخرين را به تعجب وامي داشت. آن وقت دست شريفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پيش از تو سکوت کردند...6
(7)چون امام جواد(ع) به بغداد تشريف آوردند، قبل از اينکه مأمون را ملاقات کنند، روزي آن ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛ در اثناي راه، به جمعي از کودکان رسيد که مشغول بازي بودند. امام جواد(ع) نيز همراه آنها مشغول بازي بود. وقتي بچه ها کوکبه مأمون را ديدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(ع) از جاي خود حرکت نفرمود و بي آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جاي خود ايستاده بود؛ تا اينکه مأمون نزديک ايشان رسيد. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه هاي ديگر از سر راه من کنار نرفتي؟
حضرت فرمود: «اي خليفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را براي تو باز کنم. خلافي هم مرتکب نشده بودم که بخواهم از تو فرار کنم و فکر نمي کنم تو کسي را بدون جرم، عقوبت کني!» تعجب مأمون بيشتر شد. گفت: اسم تو چيست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: پدرت کيست؟ فرمود: علي بن موسي. مأمون تعجبش برطرف شد و ياد به قتل رساندن امام رضا(ع) افتاد و از آنجا دور شد. وقتي به صحرا رسيد، پرنده اي در آسمان نظرش را جلب کرد، بازي را به هوا فرستاد تا او را شکار کند. بعد از مدتي که باز برگشت، در منقارش يک ماهي ريز بود که هنوز جان در بدن داشت! مأمون متعجب شد که چگونه ميشود از آسمان ماهي زنده آورد؛ آن ماهي را در دست گرفت و برگشت. رسيد به همان جا که بچه ها بازي مي کردند، بچهها دوباره گريختند و امام جواد(ع) دوباره در جاي خود ايستاد. مأمون گفت: اي محمد! اگر گفتي در دست من چيست؟ حضرت فرمود: حق تعالي چندين دريا خلق کرده که ابرها از آنها به هوا بلند مي شوند و ماهي هاي خيلي ريز همراه ابرها به بالا مي روند و بازهاي شکاري پادشاهان، آنها را شکار مي کنند و پادشاهان آنها را در دست خود پنهان مي کنند تا به وسيله آن برگزيدگان از سلاله نبوت را امتحان کنند..7
(8)حسين مکاري مي گويد: وارد بغداد شدم و ديدم امام جواد(ع) در نهايت عزت زندگي مي کند. با خود گفتم: با اين زندگي خوب و غذاهاي لذيذ، ديگر امام جواد(ع) به مدينه برنخواهد گشت. تا اين خيال از ذهنم گذشت، حضرت سرش را بلند کرد، ديدم که رنگ صورتش زرد شد. فرمود: «اي حسين! نان با نمک نيمکوب در حرم رسول خدا(ص) براي من بهتر از اين وضعي است که مشاهده مي کني.8
(9) ابوهاشم جعفري مي گويد: در مسجد مسيب به امامت امام جواد(ع) نماز خوانديم. در آن مسجد درخت سدري بود که خشک و بي برگ بود. حضرت آب طلبيد و زير درخت وضو گرفت. آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و ميوه داد.9
(10)عبدالله ابن زرين مي گويد: من در شهر مدينه زندگي ميکردم. امام جواد(ع) هر روز کارشان بود که هنگام ظهر به مسجد مي آمد؛ به سمت قبر رسول خدا(ص) مي رفت. به آن حضرت سلام مي داد. آن وقت به سمت خانه فاطمه(س) مي رفت. نعلينش را در مي آورد و به نماز مي ايستاد...10
(11)علي بن خالد مي گويد: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردي را زنداني کرده اندکه ادعاي نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورين طرح دوستي ريختم تا بالاخره توانستم پيش آن مرد بروم. ديدم که مرد فهميده اي است. از او پرسيدم داستان تو چيست؟ گفت: من اهل شام هستم. يک روز در موضع رأس الحسين عبادت مي کردم که شخصي پيش من آمد و گفت: با من بيا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه ديدم. به من گفت: اين مسجد را مي شناسي؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خوانديم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبي ديدم. او به پيامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خوانديم. همراه او شدم و ديدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام مي دادم که ناگهان خود را در همان جاي اول خود در شام ديدم. اين حادثه در سال بعد هم براي من اتفاق افتاد. اما اين بار وقتي از مناسک حج فارغ شديم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسي که تو را بر اين کارها توانا کرده، بگو که هستي؟ فرمود: من محمدبن
علي بنموسي هستم. اين خبر همه جا پيچيد تا به گوش وزير معتصم رسيد. او مرا دستگير کرده و با زنجير به بغداد فرستاد. نامهاي براي وزير نوشتم و گزارش کار خود را برايش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسي که تو را يک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدينه و از مدينه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علي بن خالد مي گويد: داستان او مرا اندوهگين کرد. دلم به حالش سوخت، دلداري اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. ديدم سرپاسبان و زندانبان و عده اي از مردم جمع شده اند. پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: مردي که ادعاي نبوت کرده بود ديشب در زندان گم شده. معلوم نيست به زمين فرو رفته يا پرنده اي او را با خود برده است.11
(12)محمدبن سنان مي گويد: خدمت امام هادي(ع) رسيدم. به من فرمود: محمد! براي آل فرج، اتفاقي افتاده؟ گفتم: آري عمربن فرج (والي مدينه) وفات کرد. حضرت فرمود: الحمدلله. شمردم تا بيست و چهار بار حضرت خدا را شکر کرد. عرض کردم: مولاي من! اگر مي دانستم اين قدر خوشحال مي شويد پابرهنه و دوان دوان خدمتتان مي رسيدم. حضرت فرمود: اي محمد! مگر نمي داني او که خدايش لعنت کند، به پدرم چه گفته؟ عرض کردم: نه. فرمود: پدرم درباره موضوعي با او سخن گفت. او در جواب گفت: فکر کنم تو مست باشي. پدرم فرمود خدايا! اگر تو مي داني که من امروز را به خاطر رضاي تو روزه بوده ام، مزه غارت شدن و خواري و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند پس از چند روز، پول ها و دارايي هايش غارت شد. سپس او را به اسيري گرفتند و اکنون هم که مرده است، خدا رحمتش نکند. خدا از او انتقام گرفت و هميشه انتقام دوستانش را از دشمنايش مي گيرد 12
پي نوشت ها: 1-کافي، ج2، الاشاره والنص علي ابن جعفرالثاني(ع)، ح4، ص103 2-جلاءالعيون، ص961 3-سيره پيشوايان، ص961 4- کافي، ج2، الاشاره والنص علي ابن جعفرالثاني(ع)، ح11 5-همان،ح 12 6- زندگاني چهارده معصوم(ع)، آيت الله مظاهري، ص144 7- جلاءالعيون، ص3-962 8-آشنايي با زندگي چهارده معصوم(ع)، سيدمهدي شمس الدين، ص178 9- کافي، ج2، مولد ابي جعفر محمدبن علي الثاني(ع)، ح101-همان،حديث2 11-همان حديث1 ص413 12-همان، حديث9، ص421
چيستي اخلاق ايماني
انسان ايماني، انسان اخلاقي است؛ زيرا بنياد دين بر اخلاق است و فلسفه و هدف آموزه هاي وحياني اسلام، تخلق انسان به خلق الله است كه از آن به خلق عظيم نيز ياد مي شود؛ چرا كه خداوند انسان را آفريد تا در مقام خلافت الهي قرار گيرد و مظهر رب العالمين شود. دست يابي به اين هدف يعني رباني و خليفه الهي شدن، متوقف به خدايي شدن است. از اين رو، لازم است انسان براساس آموزه هاي وحياني اسلام عمل كند تا انساني متاله يعني متخلق به صفات و اخلاق الهي شود. اين مهم جز به پيروي دقيق از آموزه هاي قرآني و تثبيت عبوديت به دست نمي آيد كه كنه و باطن آن ربوبيت است. پيامبر(ص) درباره فلسفه بعثت خويش مي فرمايد كه براي اتمام مكارم اخلاقي برانگيخته شده . بنابراين، مي توان گفت كه ملاك و شناسه مومن و اهل ايمان، تخلق به اخلاق الهي است و هر كسي كه از اخلاق عظيم بهره مند باشد، در هدف موفق تر است و هر كسي از آن دورتر باشد، از ايمان و اسلام دورتر است. گوشه اي از حقيقت اخلاق ايماني را براساس گفته ها و رفتارهاي امام جواد(ع) زيرا آن بزرگوار همانند ديگر امامان معصوم(ع) الگوي عيني اخلاق ايماني است و از كساني است كه مصداق خلق عظيم ميباشد
امام جواد(ع) و دعوت به خوش خويي و تخلق به اخلاق الهي
امام جواد(ع) همانند ديگر امامان معصوم(ع) نه تنها خود تجسم اخلاق اسلامي است، بلكه به حكم وظيفه الهي ماموريت دارد تا ديگران را با قول و عمل دعوت به مكارم اخلاقي كند.از اين رو بخش اعظم سنت و سيره آن حضرت(ع) چنان كه در منابع روايي و گزارش هاي تاريخي آمده، اختصاص به مباحث و مسايل اخلاقي دارد. امام جواد(ع) درباره راه رسيدن انسان به مقام رضوان كه بيانگر همان مقام متاله (خدايي) شدن است مي فرمايد: ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله، كثره الاستغفار و خفض الجانب و كثره الصدقه ؛ سه چيز بنده را به مقام رضوان الهي مي رساند: استغفار زياد، فروتني با مردم و زياد صدقه دادن. (كشف الغمه، ج 2، ص 943/ بحارالانوار، ج 57، ص 18) آن حضرت به مومنان هشدار مي دهد كه خداوند اين فرصت را به همگان مي دهد تا در مقام مظهريت ربوبيت خداوندي قرارگيرند.
پس اگر با بهره گيري از اين فرصت بتواند ظرفيت هاي خويش را آشكار كند خيلي خوب است وگرنه بايد حسرت بخورد كه از فرصت به خوبي بهره نبرده و نتوانسته است كه مظهر ربوبيت خدا باشد. آن حضرت مي فرمايد: ان لله عبادا يخصهم بالنعم ويقرها فيهم ما بذلوها فاذا منعوها نزعها و حولها الي غيرهم؛ خداوند بندگاني دارد كه نعمت هايش را به آنان اختصاص داده و مقرر كرده است از آن بذل و بخشي كنند و اگر خودداري كنند، از آنان مي گيرد و به ديگران منتقل مي كند. (كشف الغمه، ج 2، ص 463/فصول المهمه، ص 162/بحار الانوار، ج 87،ص 97) از نظر آن حضرت (ع) رفتار مومن مي بايست به گونه اي باشد كه موجبات دست يابي ديگران به كمال شود. اين همان ظهور در مقام مظهريت ربوبيت است كه خود يك فرصت استثنايي براي هر كسي است.
آن حضرت مي فرمايد: ملاقاه الاخوان نشره و تلقيح العقل و ان كان نزرا قليلا. ملاقات با برادران (ديني)، هرچند كوتاه،موجب شكفتن و باروري عقل مي شود. (بحارالانوار:74/335/62؛ منتخب ميزان الحكمه: 652) به اين معنا كه هر ملاقات و ديداري ميان مومنان مي بايست براساس اين مبنا و معيار باشد كه انسان را به سوي خدايي ومتاله شدن هدايت كند و قلب و عقل او را بدان سمت بكشاند. از ديدگاه امام جواد(ع) انسان مي بايست خدايي شدن را با خدا تجربه كند و غنا و استغنا را در خدا بجويد، تا اين گونه خدايي شدن را بيازمايد و خود را براي مظهريت در ربوبيت آماده كند. چنين حركتي از انسان مومن موجب مي شود تا ناخواسته در دل ها جا گيرد و تاثير مثبتي درمردم به جا گذارد. دراين ميان نبايد نقش تقوا يعني اجتناب از محارم را ناديده گرفت؛ زيرا عامل دست يابي به مكارم اخلاقي يعني خدايي شدن و رسيدن به مقام خلق عظيم است.
آن حضرت مي فرمايد: من استغني بالله افتقر الناس اليه، و من اتقي الله احبه الناس و ان كرهوا؛ هر كه خود را به وسيله خداوند بي نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هركه تقواي الهي را پيشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبت مردم قرارمي گيرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند. (بحارالانوار: ج 57، ص 083، ح 24؛ بحارالانوار: ج 57، ص 97، ح26) به هرحال، سنت و سيره جواد الائمه (ع) نشان مي دهد كه ايشان نيز همانند ديگر امام معصوم (ع) در مقام متالهان و ربانيون، دستگير قولي و عملي مردم به سمت خدايي شدن و رباني شدن بودند و از نظر آنان ايمان جز خلق عظيم و متخلق به اخلاق الهي شدن نيست.
مطيع هواي نفس، دشمن را به آرزويش ميرساند
قال امام جواد ع: اوصيك بتقويالله، فان فيها السلامه من التلف، و الغبيمه في المنقلب تو را به پرهيزكاري سفارش ميكنم، زيرا در سايه پرهيزكاري از نابودي در اماني و در دگرگوني (ايام) بهرهمند خواهي بود. (الكافي ج 8 ص 52 - بحارالانوار ج 78 ص 358) و قال ع: من اطاع هواه اعطي عدوه مناه- كسي كه مطيع هواي نفس خود باشد، دشمن خويش را به آرزويش رسانده است. (بحار، ج 70 ص78 و ج78 ص 363) و قال ع: تاخير التوبه اغترار، و طول التسويف حيره- توبه را به تاخير انداختن فريبخوردگي و غفلتزدگي است. و ادامه تأخير (امروز و فرداكردن) گمراهي است (بحار، ج 6 ص 30) اين تقوا چيست كه اينقدر به آن سفارش شده؟ چه در قرآن و چه در روايات از اهل بيت و ائمه معصومين عليهمالسلام و چرا خداوند ميفرمايد هيچ فضيلتي بين انسانها نيست مگر بر اثر تقوا؟
سوره حجرات آيه 13- يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثي... ان اكرمكم عندالله اتقيكم... اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (و اينها ملاك نيست) قطعاً ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست، بيترديد خداوند داناي آگاه است. چند نكته ظريف در اين آيه كريمه است، خطاب به همه مردم است، خالق همه شما يكي است و آن من هستم، همه شما از مرد و زني آفريده شدهايد پس خالقتان يكي است، پدر و مادرتان يكي است. شما را قبيله قبيله و شعبهشعبه قرار داديم تا از يكديگر شناخته شويد و خيال نكنيد كه رنگ پوست و قوميت و مليت وسيلهاي براي برتريطلبي شماست و آنچه براي شما امتياز است و برتري ميدهد تقواست، خداترسي است و هركس دانش بيشتر دلش در گرو خداست برتر و بهتر است. هركس جديت بيشتري در عمل به وظايف داشته باشد و پرهيز از رذايل اخلاقي داشته باشد از ديگران بهتر است. حالا ميخواهد از هر قوم و قبيله و نژادي باشد، هر زباني داشته باشد سياه باشد يا سفيد و يا هر رنگ ديگري. اينها برتري نيست زيرا اينها اعطاء شده است. چيزهايي موجب برتري است كه كسب شود و در جهت كمال انساني باشد. علي ع : فخر المرء بفضله لما باصله افتخار هر انسان به فضايل و صفات پسنديدهاي است كه خود كسب ميكند نه به ريشه خانوادگياش. (ميزانالحكمه جلد 7 صفحه 489 و مولاي متقيان علي ع درجاي ديگر ميفرمايند: ان تقويالله دواء داء قلوبكم... پرهيزكاري و رعايت تقواي الهي، دواي دردهاي قلبي و باطني شماست و مايه اصلاح درون شما، و سبب پاك شدن جانهاي شما از آلودگيها و پليديهاي گناه ميباشد. (نهجالبلاغه خ 189) و اگر تقوا را رعايت نكنيم همانطور كه امام فرمودند دچار نابودي ميشويم، چه ظاهري و چه باطني و با رعايت آن است كه انسان در امان است چراكه تقوا نور است و انسان را از ظلمت و تاريكي و جهل نجات ميدهد. و اگر رعايت پرهيز از گناه را نكردي و در سايه تقوا قرار نگرفتي باعث شادي دشمنان خدا و مطيع هواي نفس خود ميشوي و شيطان را به آرزويش ميرساني، و اگر خدايناكرده، گرفتار هواي نفس شدي، امام راهحل را يادآوري فرموده توبه را به تأخير مينداز و در آن تعجيل كن كه ادامه تأخير، گمراهي است و آن هم خواست دشمن خدا و انسان، شيطان است. كسي كه تكبر ميورزد و خيال ميكند از ديگران برتر است، آنقدر سقوط ميكند كه از شيطان پستتر ميشود. چون شيطان اگر تكبر ورزيد و سجده بر آدم ع نكرد حرفي براي گفتن داشت، اما حرف ما چيست؟ شيطان در جواب خدا كه فرمود چه چيز تو را از سجده كردن بازداشت وقتي به تو امر كردم، گفت من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گِل (12 اعراف) چراكه آتش گرم است، روشنايي ميدهد و خاك سرد است و تاريك، و من نورم و گرما ميدهم و لذا سجده نميكنم بر خاك تيره و ظلماني و خداوند او را بيرون كرد.
علي ع فرمودند: هيچ عزتي، برتر و عزيزتر از پرهيزكاري نميباشد لاعز اعز منالتقوي بحار جلد 69 صفحه 411 . اعراف 26: اي فرزندان آدم! بهراستي ما براي شما لباسي پديد آورديم كه هم زشتيهاي شما را ميپوشاند و هم زينت شماست ولي جامه تقوا بهتر است. اين آز آيتهاي خداست، باشد كه پند گيرند. لباس براي ما سه فايده دارد؛ 1- زشتيهاي اندام ما را ميپوشاند. 2- جسم ما را از آفات حفظ ميكند. 3- زينتي است بر بدن و خدا در اين آيه ميفرمايد: و لباس التقوي ذلك خير جامه تقوا بهتر از اين لباس است. كسي كه لباس تقوا به تن كرد، زشتيهاي رفتاري و گفتاري، زشتيهاي پنداري و كرداري از او دور ميشود، پوشيده ميشود. پس لباس تقوا زشتيهاي ما را ميپوشاند، آفات را از ما دور ميكند كسي كه جامه تقوا به تن كرد از وساوس شيطاني و نفس اماره دور ميشود و نميتوانند به او زيان برسانند و قدر و منزلتش حفظ ميماند و زينتي است بر اندام انساني و الهي و معنوي او. زبان از ناروا گفتن، چشم از ناروا ديدن، گوش از ناروا شنيدن، قلب و فكر و ذهن از ناروا گمان كردن به دور ميماند. لباس ظاهري تنها تن را ميپوشاند اما زبان را نميپوشاند. لباس تقوا زينتي است بر زبان و چشم و گوش و دل و... كسي كه اينگونه شد خدا او را از آفات حفظ ميكند. مگر لباس ظاهري تن ما را از آفات حفظ نميكند و ديگر هيچ دشمني به او نميتواند ضربه بزند. «قل سيروا فيالارض ثم انظرو كيف كان عاقبه المكذبين» بگو در زمين سير كنيد، سپس بنگريد كه سرانجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است. (سوره انعام آيه 11) با اينكه دست همه قدرتمندان پشت او بود و ميخواست به يك انسان باتقوا ضربه بزند ولي عاقبت چه شد؟ در كنار فرعون دفن شد حتي نتوانست در خاك ايران دفن شود.
نساء 52: اولئك الذين لعنهم الله و من يلعن الله فلن تجدله نصيرا. آنها هستند كه خدا لعنتشان كرده و هر كه را خدا لعنت كند هرگز براي او ياوري نخواهي يافت. رسول اكرم ص فرمودند الايمان عريان و لباسه التقوي و زينته الحياء (وزينته الوفاء) ايمان عريان است و لباس آن تقوا و زينت آن حياء (وفا) است. كسي كه باتقوا باشد آنوقت اينگونه ميشود كه زبانش چون نيش مار نميگزد، ديدهاش چون تير زهرآلود و كشنده شيطان نيست، دلش كانون بغض و عناد و كينه نيست. موقعي كه قلم بهدست ميگيرد خدا شاد ميشود، اگر قاضي شد، حاكم شد و... حق مظلوم را ميگيرد و با قلمش دست ظالم را قطع ميكند، اين لباس تقوا است. لباس جسم، ظاهر مرا حفظ ميكند، زبان و چشم و گوش مرا حفظ نميكند، اين لباس پاي مرا ميپوشاند ولي اين پا كجا برود، كجا نرود را حفظ نميكند، اينها لباس تقوا ميخواهد.
مثال: در محكمهاي روزي قاضي قلم از دستش افتاد زمين، متهم گفت: آقاي قاضي كلنگتان را برداريد،گفت آقا اين قلم است، كلنگ نيست، شما فرق بين قلم و كلنگ را نميدانيد؟ متهم گفت من نميدانم چيست؟ آنقدر ميدانم آنچه خانه مرا ويران كرد همين بود... اين قلم نيست، كلنگ است... جلوي ظلم را نميگيرد، اگر تقوا آمد قلم، قلم ميشود. امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: بخدا قسم شيعه ما خاندان نيست مگر كسي كه تقواي خدا را پيشه كرده و اطاعت فرمان خدا كند... وسايلالشيعه، جلد 15 ص 234 بحارجلد 67 ص 97) يعني خدايناكرده شعار ندهيم كه شيعه دوازدهامامي هستيم ولي هرچه دلمان خواست بكنيم، قسم ميخورد كه شيعه ما نيست.
فوالله ما شيعتنا الامن، اتقيالله وا طاعه... شيعه واقعي كسي است كه در مسير اهداف امامش، امام زمانش حركت كند. دقت شود كه امام ميفرمايد: «اتقيالله واطاعه» تقوا پيشه كند و اطاعت امر خدا كند. بحث اطاعت است نه عبادت، چراكه شيطان (ابليس) شش هزار سال عبادت كرد. (به فرمايش امام علي ع معلوم نيست سال دنيايي بوده يا آخرت) ولي اطاعت نكرد، اين در زندگي ما هم بسيار اتفاق ميافتد كه فرمان وليفقيه ميآيد و من ميگويم نميتوانم، الان وقت حج است،نماز است، و... بماند در فرصتي ديگر! پس بايد انسان شيعه مطيع فرمان خدا و رسول و صاحبان امر (امام زمان) و جانشينان ايشان باشد.
داستاني در نهجالبلاغه حكمت 125 ص 1147 فيضالاسلام هنگامي كه امام از جنگ صفين برميگشتند به گورستان بيرون كوفه رسيدند فرمودند: يا اهل الديار الموحشه، اي ساكنين سراهاي ترسناك (ببينيد به چه سفري ميخواهيد برويد) و جاهاي بيآب و گياه و گورهاي تاريك، اي ساكنين خاك، اي از وطن دورماندگان، اي تنهايان (اي بيكسان)، اي ترسناكان (اهل وحشت)، شما پيشرو ماييد كه جلوتر رفتهايد، و ما پيرو شماييم كه به شما ميرسيم و ملحق خواهيم شد، به شما خبر دهم كه خانههايتان را ديگران ساكن شدند (با چه آرزوهايي آنها را ساختيد حالا ديگران استفاده ميكنند) و اما زنانتان را گرفتند، (به عقد و نكاح ديگران درآمدند) داراييهايتان را بين هم تقسيم كردند.
اين خبرهايي است كه ما به شما داديم و نزد ما بود، شما چه خبري داريد براي ما از آن سرا، پس از آن بهسوي يارانش نظر افكنده (مقداري سكوت كردند) فرمودند: (همه منتظرند كه بدانند آن طرف چه خبر است) بدانيد اگر ايشان را در سخن گفتن اجازهاي بود به شما خبر ميدادند كه بهترين توشه، ان خير الزاد التقوي، در اين راه تقوا و پرهيزكاري است. (خانه تاريك است، ظلمت است و چراغ و نور آن تقوا است، من تنهايم زير خروارها خاك، يار و همنشين من تقواست، آنچه مرا از تنهايي و بيكسي نجات ميدهد، تقواست.) پس بايد خدامحور بود نه خودمحور.سئوال اينجاست كه چرا قرآن، پيامبر ص و ائمه اطهار عليهمالسلام و... در صدد نجات انسانها هستند و اين همه تلاش ميكنند، چرا امام حسين عليهالسلام آن همه تلاش كرد كه عمر سعد و شمر و امثالهم را همانند زهير و حر نجات دهد؟ انسان خليفه خداست، روح خدا در او دميده شده، مانند الماسي گرانقدر كه اگر در لجن هم بيفتد، باز الماس است، آنرا درميآورند تطهير ميكنند، ارزش خود را دارد، و لذا انسان گرفتار در منجلاب فساد و گناه قابل اصلاح است در هر شرايطي كه باشد و امام اين همه اصرار دارد و ميفرمايد تقوا به همين جهت است كه درون فساد نروي و امام جواد عليهالسلام راه خروج را هم معرفي ميفرمايد و آن تعجيل در توبه و بازگشت است، به سن و سال و ساير شرايط هم مربوط نميشود. باب رحمت خدا هميشه باز است و اگر بنده گناهكار شرمنده است دست در دست امام زمانش بگذارد و يقين داشته باشد كه او پدرش است و پدر درصدد نجات فرزند است.