سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی
m5736z
blog.ir.
مقدمه                                       
جامعیت قرآن کریم از جمله ویژگیهای قرآن است که مورد قبول همگان است. در قرآن کریم از مباحث و موضوعات مختلفی بحث شده است که نشان از گستردگی و عمق والای معارف آن است. یکی از مباحثی که در قرآن کریم به آن اهمیت خاصی داده شده مباحث سیاسی است. مسأله مهم و اساسی ارتباط دین و سیاست را می‌‌توان در معارف قرآن کریم به وضوح دریافت.
از آن طرف، در مباحث سیاست با توجه به اتقان مباحث سیاسی قرآن، استفاده‌های فراوانی از قرآن می‌شود.   مباحثی مانند ضرورت تشکیل دولت و حکومت، روابط بین‌الملل، شورا و مشورت نظام سیاسی و مفاهیم مختلف سیاسی و....
نظام اجتماعی کنونی غرب در تمامی ساحت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، خواست خداوند تبارک و تعالی را از حیات فردی و جمعی زدوده و «خودپرستی» را جایگزین «خداپرستی» کرده است. دعوت «فرهنگ و تمدن غرب» که در غالب مدرنیسم، تعین یافته است، نقطه مقابل دعوت «انبیاء الهی» است.
علوم انسانی سکولار پدید آمده اند تا پس از طرد آراء و احکام الهی،در جایگاه تدبیر حیات انسان بنشینند.
قرآن کریم، مطابق آیه ۸۹ سوره نحل بیانگر هر چیز می‌باشد، وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِى کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَابِکَ شَهِیداً عَلَى‏ هَؤُلَآءِوَنَزَّلْنَاعَلَیْکَ الْکِتَبَ تِبْیَناً لِّکُلِّ شَىْ‏ءٍوَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى‏ لِلْمُسْلِمِینَ‏و (یاد کن) روزى را که در هر امّتى، شاهدى بر آنان از خودشان برانگیزیم و ترا بر آنان گواه آوریم و بر تو این کتاب را نازل کردیم که روشنگر هر چیزست و مایه‏ هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.    (در قرآن آیات سیاسی جهاد دفاع اعتقادی حقوقی قضایی فقهی و خانواده و ..... می باشد)            قرآن کریم دارای اندیشه سیاسی است یکی فلسفه سیاسی اسلام و دیگری فقه سیاسی اسلام می‌باشد
أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ ای اهل ایمان، خدا و رسول و فرمانداران از طرف خدا و رسول را اطاعت کنید، اگر در امری کارتان به گفتگو و نزاع کشد به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید (اعتقاد به ولایت معصوم و در غیاب آن به ولایت فقیه) چون اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر یک مسأله سیاسی است، مترتب بر ایمان می‌باشد که یک مسأله اعتقادی شده است. از طرفی (شهادت پیامبران و ائمّه ی معصومین علیهم السلام و آزادی خواهان از بین علما در طول تاریخ دلالت بر همین است که در بر پایی قسط و عدل جان خود را با افتخار داده اند) و یا (نامه های امام علی علیه السلام به فرمانداران و ارائه الگوی حکومت) دلیل بر دخالت در سیاست بوده و الّا این موارد وجود نداشت.                        مولّف : محمود زارع پور
در قرآن کریم ۵۰۰ آیه سیاسی آمده است
کسی که می‌گوید دین از سیاست جدا است باید این ۵۰۰ آیه را حذف کند . بی شک کتابی که برای اداره زندگی بشر آمده، نمی تواند از ابعاد سیاسی زندگی اجتماعی بی بهره باشد. (استاد قرائتی)
البته فهم نکات سیاسی آیات قرآنی نیازمند تفکر در آیات و تفسیر آنهاست و باید تفسیر آیات سیاسی قرآنی را همپای رشد فزاینده و تحولات اجتماعی، صنعتی و ارتباطی جهانی به پیش برد؛
 آیات سیاسی :
آیاتی در مورد ( آینده جهان و وارثان زمین صالحان و مستضعفان ).( حقوق فردی و اجتماعی ). ( حکومت و حاکمیت خدا ). ( اطاعت از رهبری و ولایت ). ( آیات شوری ). ( مبارزه با طاغوت و ظالمین و دیکتاتوری ). ( عدم پذیرش بیگانگان ) ( آزادی. داوری. معاملات . توزیع ثروت. تعاون. حج و کنگره اسلامی. اختلاف و شرائط صلح. جهاد و قتال و دفاع. مبارزه با نژاد پرستی. امر به معروف و نهی از منکر. برخورد با اسیران و مجروحان. عقد و قراردادنامه. ملک و پادشاهی. امه واحده. دموکراسی. قضایی . اقتصاد. عدالت اجتماعی. ربا قرض الحسنه و بانکداری. سازش کاری با غیر خودی. طرح دوستی با دشمن و کافران و .....
 آیات اجتماعی و سیاسی 
قرآن خود از این واقعیت کارکردی خویش سخن میگوید لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید۲۵) کتاب و میزان که فرآیند عدالت را در پی دارد هر دو ساحت حقوق و سیاست را پوشش می دهد. اگر قرآن را برای ساختن یک جامعه سالم در نظر بگیریم آیات الأحکام قرآن از ۵۰۰ به ۲۰۰۰ آیه می رسد، چون مسائل اجتماعی و سیاسی، داخل در آن حوزه می شود و ده ها آیه بیانگر احکام مدنی، جزایی، قضا، احکام اقتصادی و مالی و نیز احکام دولت داری، سیاست داخلی و خارجی، حقوق عمومی و خصوصی می باشد.داستان های قرآنی، آیات مربوط به پیامبران پیشین و آن گروه از آیاتی که سنت های الهی در جوامع تاریخ انسانی را بازمی گوید از قلمروهایی است که می تواند خاستگاه قواعد حقوقی و اندیشه های سیاسی و حکومت و دولت داری قرار گیرد. البته قرآن بر اساس دو ویژگی جهان شمولی و جاودانگی به جزئیات و فروع سیاست و حقوق نپرداخته است، بلکه تنها به راهبردها و هدایت کلی بسنده کرده و ریز کردن و دریافت های جزئی را به سایر منابع و ابزارها که مهم ترین آنها سنت و عقل است وانهاده است .
دلایل سیاسی دیگر تاریخی :
(نامه های امام علی علیه السلام به فرمانداران و ارائه الگوی حکومت در دوره 5 ساله)
(کشته شدن امامان معصوم با توطئه خلفای بنی امیه و بنی عباس تا امام عسکری "ع" )
(تلاش حضرت زهرا سلام الله در دفاع از ولایت و جان باختن در این راه)
(فعالیت های پیامبر در تشکیل حکومت در مدینه و جایگاه مسجد)
(خطاب به حضرت موسی علیه السلام اِذْهَب إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى مبارزه با طاغوت)
…  وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَکِّلينَ (آل عمران۱۵۹)  
وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ (شوری۳۸ )
واضح است که این آیات دلالت بر نظرخواهی و مشورت در کارها دارند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در عمل چنین بود، یعنی با دیگران مشورت می کرد و گاه حتی نظر یکی از افراد را می پذیرفت .
 ضرورت وجود حکومت از دیدگاه اسلام :
این مسئله که جامعه نیاز به وجود احکام و مقررات اجتماعی و حقوقی دارد امری بدیهی است، ضرورت وجود حکومت برای هر جامعه، به دلیل عقلی اثبات می شود، قبل از اینکه ادله تعبدی در کار بیاید.
دین اسلام ویژگی ها و خصوصیاتی دارد که آن را از ادیان دیگر متمایز نموده است و باعث گردیده که در سایه این ویژگی ها سعادت انسان ها میسر گردد. اسلام دینی است دارای کامل ترین و مطلوب ترین نظام حقوقی که تا روز قیامت از ارزش و اعتبار برخوردار است و مدعی است که برای جمیع ابعاد و وجوه زندگی فردی و اجتماعی همه آدمیان در همه اعصار احکام و مقررات دارد.
بنا به دلیل عقلی قطعی، اسلام هم برای حکومت احکام و مقرراتی دارد و هم وجود حکومت را برای جامعه مسلمین ضروری می داند؛ احتمال اینکه این دین ضرورت وجود حکومت را نفی کند یا حتی درباره این مسئله ساکت باشد، به کلی منتفی است. اگر بحثی هست در خصوص کیفیت حکومت و چگونگی تعیین حاکم و حدود وظائف و اختیارات او و امثال این است.
دیگر آیات سیاسی قرآن
۱- آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر (آل عمران۱۰۴-۱۱۰- توبه۷۱)۲- آیات لزوم اطاعت از اولی الامر (نساء ۱۰-۶۵-۵۹)۳- نپذیرفتن ولایت و سرپرستی بیگانگان، کافران، ظالمان، فاسقان، جاهلان(آل عمران ۱۱۸-۲۸ نسا۱۶-۱۴۴- مائده ۵۱-۵۷ هود ۱۱۳)۴- ولایت پیامبر (صلی الله) بر امت و ولایت مومنان بر یکدیگر (احزاب۶ توبه ۷۱)۵- لزوم مشورت با مومنان و مشارکت دادن آنان در امور فردی ، اجتماعی سیاسی و اقتصادی (آل عمران ۱۱۵- ۱۵۱ شوری ۳۸)                                                                                       ۶ - وجوب نجات مظلومان و مستضعفان (نساء ۷۵) و همه آیات مربوط به جهاد و دفاع ۷- برپایی عدالت اجتماعی، و قوانین الهی به مثابه یکی از اهداف دین و بعثت پیامبران (نساء ۵۸ و ۱۳۵ حدید ۲۹ مائده ۸ نحل ۹۰)                                                                                           ۸- -8آیات نهی کننده از حکمرانی به غیر از دستورات الهی (مائده ۴۴- ۴۵- ۴۷-۵۰)                             ۹- بیان خصوصیات جامعه اسلامی (اعراف ۱۵۷ فتح ۲۹)۱۰- بیان لزوم تهیه نیرو و تجهیزات لازم برای حکومت اسلامی و پاسداشت آن (انفال ۶۰)۱۱- بیان ویژگی های رهبر و کسی که مردم از او اطاعت و پیروی می کنند و اصلح بودن او از همه بر اساس نظر خبرگان (یونس ۳۵)۱۲- اعلام پیروزی دین خدا بر همه ادیان گذشته و قرار گرفتن حکومت در دست صالحان و مستضعفان (قصص ۵  فتح ۲۸ توبه ۳۳)                                                                                          ۱۳- ترسیم نمونه حکومت پیامبران در قرآن، مانند حکومت داوود و سلیمان (نمل ۲۶) همچنین این مطلب را از آیه ۱۴۴ نساء نیز استفاده می‌شود که حکومت باید بر مبنای ایمان باشد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ.  ای کسانیکه ایمان آوردید به جای مؤمنان، کافران را ولیّ خود قرار ندهید . (روابط بین الممل)
 زیربنای تمامی اصول، در اندیشه‌های سیاسی اسلام، عدالت است تا جایی که واژه عدل ۲۹ بار و واژه ظلم ۲۹۰ بار در قرآن آمده است.
و وظیفه پیامبران یکی اجرای عدل و عدالت و اقامه قسط بوده و دیگری مبارزه با فساد و ظلم حاکمان جور بوده است.
قرآن و دموکراسی
کسانی که دعوی سازگاری اسلام و دمکراسی دارند، بلکه اسلام را یک دمکراسی بزرگ در تاریخ می دانند به دلایلی تمسک جسته اند. آیاتی از قرآن مانند : 
الف، وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (یونس ۹۹)
و اگر پروردگارت مى‌خواست، (به اجبار) همه‌ى مردم روى زمين يكجا ايمان مى‌آوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مى‌كنى تا ايمان آورند؟
خداوند، هم قدرت دارد، هم حكمت و از قدرتش آنجا و آن گونه استفاده مى‌كند كه خلاف حكمت نباشد و چون حكمتش اقتضا دارد كه مردم آزاد باشند، هرگز با قدرت قهرى خود آنان را به ايمان اجبارى وادار نمى‌كند.
امّا مشركان مى‌گفتند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا» اگر خدا مى‌خواست ما مشرك نبوديم، پس شرك ما خواست خدا بوده است و ما بالاجبار مشرك شده‌ايم!
اين آيه مى‌تواند پاسخى به سخن آنان باشد كه اگر اراده خدا بر اجبار كردن است، چرا اجبار به انحراف و شرك كند و لااقل اجبار به هدايت و ايمان بكند!؟
1- ايمان بر مبناى انتخاب است، نه اجبار و تحميل. «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ»
2- پيامبر صلى الله عليه و آله از روى دلسوزى، براى ايمان آوردن مردم اصرار مى‌كرد.
«أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»
ب، وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (کهف ۲۹)
و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كرده‌ايم كه (شعله‌هايش) همچون سراپرده‌اى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس) گداخته كه چهره‌ها را بريان مى‌كند يارى مى‌شوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است.
آيه، گويا پاسخ به كسانى است كه براى ايمان آوردنشان، شرط و شروط مى‌گذارند و مى‌گويند: شرط گرويدن ما آن است كه فقرا را طرد كنى. گرچه مردم در انتخاب ايمان و كفر مختارند، ولى بايد بدانند كه سرانجام كفر، عذاب سوزان قيامت است. «سرادق» يعنى سراپرده، وتنها يك‌بار در قرآن آمده است، آن هم درباره دوزخيان.
امام رضا عليه السلام به يكى از كارمندان طاغوت فرمود: اگر از كوه بيفتم و قطعه قطعه شوم، بهتر از آن است كه كارگزار طاغوت باشم، مگر آنكه مشكلى از مؤمنان بگشايم. سپس فرمود: خداوند، كارگزاران طاغوت را در سرادقى از آتش قرار مى‌دهد تا از حساب خلايق فارغ شود.
1- تنها سرچشمه‌ى حقّ خداوند است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ»
2- تقاضاى طرد فقراى مؤمن حقّ نيست، بلكه حقّ آن است كه از طرف خدا باشد. «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ»
3- گرايش و عدم گرايش مردم، در حقّانيّت دين تأثيرى ندارد. «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»
4- پيامبر مسئول ابلاغ است و انسان‌ها در پذيرش ايمان و كفر آزادند. «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»
متاع  كفر و دين، بى‌مشترى نيست‌  /  گروهى آن، گروهى اين پسندند
5- كفر، ظلم به خويشتن است. «فَلْيَكْفُرْ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ»
6- سرنوشت انسان در گرو گرايش‌ها و اعمال اوست. «أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» شهوات و مفاسدى كه انسان را فرا مى‌گيرد، در آخرت آتشى است كه او را احاطه مى‌كند.
7- توجّه به فرجام شوم كافران، نقش مهمى در تربيت انسان دارد. لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ‌ ...
ج، قالَ يا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ  (هود ۲۸)
(نوح به قوم خود) گفت: آيا اگر ببينيد كه من بر دليل روشنى از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش، رحمت (ويژه‌ى نبوّت) را به من داده باشد كه بر شما مخفى مانده است،
(آيا باز هم سرپيچى مى‌كنيد؟) آيا شما را به پذيرش آن وادار كنيم، در حالى كه نسبت به آن كراهت داريد؟
اين آيه به دو ايراد مخالفان كه در آيه‌ى قبل مطرح شد پاسخ مى‌دهد:
الف: كفّار مى‌گفتند: تو انسانى مثل ما هستى. آيه پاسخ مى‌دهد: گرچه من در ظاهر مانند شما هستم، امّا مورد لطف و رحمت مخصوص پروردگار قرار گرفته‌ام و به من وحى مى‌شود.
ب: مخالفان مى‌گفتند: پيروان تو افرادى ساده‌لوح و كوته فكر هستند. آيه پاسخ مى‌دهد كه چنين نيست. گرچه آنها در ظاهر از شما ضعيف‌ترند، امّا با ديدن بيّنه و برهان ايمان آوردند، نه بى‌دليل.
انبيا در برابر مخالفان خود سعه‌ى صدر دارند، در مقابل آن همه سخنان ناروا و تهمت‌هاى نابجا، باز هم سخن از منطق و برهان و عاطفه مى‌زنند.
1- انبيا از مردم، با مردم و نسبت به مردم مهربان بوده‌اند. «قالَ يا قَوْمِ»
2- در شيوه‌ى تبليغ، از اهرم عاطفه استفاده كنيم. «يا قَوْمِ»
3- دعوت انبيا همراه با بيّنه و برهان بوده است. «كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ»
4- انسان در انتخاب دين و مذهب اختيار دارد. «أَ نُلْزِمُكُمُوها»
5- تا انسان زمينه‌ى پذيرش حقّ را دارا نباشد، نمى‌تواند از نور وحى استفاده كند. «أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»
ج، لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ (بقره ۲۵۶) در قبول دین ، اکراهی نیست.
( زیرا ) راه درست از راه انحرافی ، روشن شده است.
بنابراین، کسی که به طاغوت [ بت و شیطان ، و هر موجود طغیانگر ] کافر شود و به خدا ایمان آورد ، به دستگیره محکمی چنگ زده است ، که گسستن برای آن نیست. و خداوند ، شنوا و داناست.
اکراه به معنای اجبار به انجام عملی بدون رضایت است و جهت این مطلب آنست که دین سلسله ای از معارف علمی و عملی است که اعتقادات را تشکیل می دهند واعتقاد از امور قلبی است که حکم اکراه در آنها معنی ندارد و کاربرد اکراه دراعمال ظاهری است چون اعتقاد قلبی برای خود علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد،و محال است که مثلا جهل ،علم را نتیجه دهد
د، فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر۱۷) آنان كه سخن را با دقّت مى‌شنوند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند، آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند همان خردمندان. آیه‌ مزبور در صورتی‌ می‌تواند دلیلی‌ بر تعدّد منابع‌ معرفت‌ و یا آزادی‌ بیان‌ و طرح‌ عقاید گوناگون‌ ـ حتی‌ انحرافی‌ و غلط‌ ـ باشد که‌ :
۱-  «ال»‌ در«القول»‌، برای‌ استغراق‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ مفهوم‌ آیه‌ چنین‌ خواهد بود :
بشارت‌ باد بر بندگانی‌ که‌ به‌ همه سخنان‌ یا سخن‌ همگان‌، (اعم‌ ازهادی‌ و گمراه‌) گوش‌ فراداده و نیکوترین‌ آنها‌ را بر می‌گزینند.
۲ ـ آیات‌ و روایات‌، دایره شمول‌ آیه فوق‌ را محدود نکرده‌ باشند، و اطلاق‌ آن‌ را مقیّد به‌ سخنان‌ اهل‌ هدایت‌ و ایمان‌ نکرده‌ باشند.
 امّا حقیقت چنین نیست و در این بررسی خواهیم دید که نه تنها آیات قرآن و کلام اهل بیت علیهم السّلام (بعنوان دارندگان ابلاغ تبیین از سوی خداوند متعال)
بلکه حتی عقل نیز چنین اجازه ای را برای نیوشیدن هر سخن ( و یا سخن هر کس) را به هر انسان عاقل منصف نداده و آنها را به رعایت حریمهای الهی حتی در استماع سخنان دیگران فرا می خواند.
استدلال به این آیات از آن رو شده که بر اختیار و حق انتخابگری و آزادی عقیده برای انسان دلالت دارند و اینها از مسائلی است که در دمکراسی و از اصول اساسی آن به شمار می رود. 
اولاً   فکر دمکراسی امروزه در متن بحثی ایدئولوژیک قرار گرفته و تنها روش یا روشهای معینی برای اداره جامعه نیست.
ثانیاً   دمکراسی مفهومی نسبی یا به تعبیر درست تر دارای مراتب شدت و ضعف است.
 
آیات در عرصه های روابط سیاسی، قضایی
وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (هود ۱۱۳) و (شما مؤمنان) هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدانها دلگرم باشید و گر نه آتش (کیفر آنان) در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد. (مسلمانان از اعتماد و اتکا به ستمگران نهی شده اند؛ و این یعنی تکلیف.)
در روايات مى‌خوانيم كه مودّت و محبّت به ظالم و اطاعت از او، از مصاديق ركون به ظالم محسوب مى‌شود. در روايتى مى‌فرمايد: به ستمگر اميدى نداشته باش، گرچه او فاميل و دوست تو باشد. «و ان كان حميما قريباً» در كافى، نيز اين روايت آمده كه اگر به مقدار زمانِ دست به جيب كردن ستمگر براى بخشش، راضى به زنده بودن او باشى، ركون و تكيه بر ظالم كرده‌اى كه خدا از آن نهى نموده ‌است.
از آنجا كه اطاعت از اولى الامر، واجب و از سوى ديگر، ركون به ظالم حرام است، پس اولى الامر نمى‌تواند ظالم باشد، بلكه بايد معصوم نيز باشد، زيرا گناه از مصاديق ظلم به شمار مى‌رود. ركون و تكيه بر ظالم، آتش و عذاب خداوند را در پى دارد، پس وضعيّت خود ظالم چگونه خواهد بود؟!
1- هرگونه تمايل و اعتماد به ستمگران داخلى و خارجى، ممنوع است. «لا تَرْكَنُوا» (ستمگران، لايق پيروى و رهبرى نيستند)
2- تكيه بر ستمگران، گناه كبيره است. (هر گناهى كه قرآن درباره‌ى آن وعده‌ى آتش داده، گناه كبيره است) لا تَرْكَنُوا ... فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ
3- به جاى تمسّك به ظالم، به خدا توكّل كنيم. «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ»
4- نتيجه‌ى تكيه بر ستمگران، غربت و تنهايى است. «ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»
طرف دیگر این تکلیف آن است که مسلمانان حق دارند از ستمکاران سیاسی و فرمانروایان بیدادگر پیروی نکنند یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ منکم (نساء ۵۹)
مقید میگردد به فرمانروایان دادگر و عدالت پیشه، و حکومت و حاکمان بیدادگر، چه آنان که از راه زور و بیدادگری برمسند فرمانروایی رسیده باشند و از این سبب ستمکار گفته شوند.
و چه آنها که رفتار و عملکرد مستبدانه و ستمکارانه در پیش گیرند، هر چند که در آغاز از مجرا و معبر مشروع به فرمانروایی رسیده باشند؛ از این گردونه بیرون خواهند بود. بدین سان رهیافت به قلمرو حقوق دینی گاه به صورت مستقیم و با بیان حق داشتن شخص حقیقی، حقوقی و یا جامعه میسر است و گاه از رهگذر مکلف شدن فرد و یا جامعه به چیزی .
ابن بابویه گوید: ..... : شنیدم جابر بن عبد الله انصاری میگفت: هنگامی که خداوند عزّوجلّ بر پیامبرش حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را نازل کرد: عرض کردم: یا رسول الله، خدا و رسولش را شناختیم، اولی الأمر که خداوند اطاعتشان را به طاعت شما مقرون ساخته است کیانند؟آن حضرت فرمود: ای جابر! آنان خلفای من و امامان مسلمین پس از من هستند. اوّلشان علیّ بن ابی طالب است، سپس حسن، سپس حسین، سپس علیّ بن الحسین، سپس محمّد بن علی که در تورات به باقر معروف است وتو ای جابر او را درک خواهی کرد. پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.
پس از او، صادق جعفر بن محمّد، سپس موسی بن جعفر، سپس علیّ بن موسی، سپس محمّد بن علی، سپس علیّ بن محمّد، سپس حسن بن علی، سپس همنام وهم کنیه ام حجّت خدا در زمین و بقیّه الله در میان بندگانش فرزند حسن بن علی، آنکه خداوندی که یادش متعالی است [به دستان او] خاوران [و باختران زمین را فتح خواهد کرد]؛ آنکه از شیعیان و دوستانش غیبتی خواهد داشت که در زمان غیبتش، بر اعتقاد به امامتش ثابت نمیماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.جابر گوید: [به آن حضرت] عرضه داشتم: یا رسول الله، آیا شیعیانش را نفعی از او در زمان غیبت هست؟ فرمود: آری؛ سوگند به آنکه مرا به پیغمبری مبعوث ساخت، آنها در عصر غیبت، به نور او روشنایی میگیرند و به ولایت او نفع میبرند؛ همچنانکه مردم از نور خورشید سود میبرند گرچه ابری آن را بپوشاند.
ای جابر، این از مکنون سرّ الهی و مخزون علم اوست، آن را جز از اهلش مخفی بدار.
ابن بابویه ( شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (عجل‌الله ‌تعالی ‌فرجه‌الشریف)  أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی. اثبات ولایت فقیه در روایات
فقیهان شیعه روایت هایی برای اثبات ولایت فقیه بیان می کنند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1. توقیع شریف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به اسحاق بن یعقوب کلینی: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ .
 اما در پیش آمدهای روزگار به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ چرا که آنان حجت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنانم.صاحب جواهر در توضیح این روایت می فرماید: «ظاهر این جمله به روشنی دلالت دارد که فقیه، حجّت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دارای تمام اختیاراتی است که خداوند تعالی به آن حضرت داده است».
2. روایت امام حسین (علیه السلام): «مجراهای امر در احکام به دست علمای الهی است که امین بر حلال و حرام خدا هستند». (تحف العقول، ص 238)3. روایت امام صادق (علیه السلام)، به نقل سکونی:  قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ مالَمْ یَدْخُلوُا فی الدّنیا. قِیلَ یا رَسول الله وَ ما دُخولهم فی الدّنیا؟ قالَ:‏‎ ‎‏اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِکَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلی دیِنِکُمْ‏ ؛ فقیهان، امانت داران پیامبرانند تا هنگامی که وارد (مطامع و‏‎ ‎‏لذایذ و ثروتهای ناروای) دنیا نشده باشند.
گفته شد: ای پیغمبر خدا، وارد شدنشان به دنیا چیست.‏‎ ‎‏
می فرماید: پیروی کردن قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستی از آنها بر دینتان بترسید و‏‎ ‎‏پرهیز کنید . (کافی، ج 1، ص 46)4. روایت علی بن حمزه از امام کاظم (علیه السلام): «لاِنَّ المؤمِنینَ الفُقَهاءُ حصُونُ الاسلامِ کَحِصنِ سُورِ المَدَینه لها؛ ... مؤمنان فقیه، دژهای محکم و استوار اسلام هستند، همان گونه که دژها و حصارهای اطراف شهر، شهر را محافظت می کنند...». (کافی، ج 1، ص 28)5. روایت پیامبر اسلام از زبان علی (علیه السلام) به نقل از شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه: «خدایا به جانشینان من رحمت عطا کن».
پرسیدند: «یا رسول الله! جانشینان شما کیستند؟» فرمودند: «کسانی هستند که پس از من می آیند و حدیث و سنت مرا روایت می کنند».
حقوق و سیاست
بیشترین کاربرد حق در فقه و حقوق اسلامی به معنای حق داشتن است و نخستین معنای کاربردی حق همین معنای حقوقی است
أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ (نساء ۵۹) وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ (شوری۳۸) که از حقوق اساسی (حق مردم بر حکومت و حق حاکمیت بر مردم) سخن می گوید وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً (نساء ۵) و اموال خود را كه خداوند وسيله‌ى برپائى زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان ندهيد (ولى) رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهيد و آنان را بپوشانيد و با آنان سخن شايسته و نيكو بگوييد .
قِياماً :
ماده «قوم» در زبان عربی در دو معنای اصلی به کار رفته است : یکی به معنای «جماعتی از مردم» [قوم و قبیله] و دیگری به معنای برخاستن (انتصاب) و عزم و تصمیم. هرچند برخی اصل این ماده را در معنای نقطه مقابل نسشتن (قعود)، یعنی برخاستن و به کاری اقدام کردن، دانسته و بر این باورند که معنای اول آن از زبان سریانی وارد عربی شده است.
«قیام» مصدر ثلاثی مجرد از این ماده است که انحای مختلفی دارد: یا «قیام به چیزی» است یا «قیام بر چیزی» و یا قیام به معنای «عزم به کاری» و یا به معنای اسم برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه می‌زنند» :
قیام به چیزی همان معنای «ایستادن» می‌دهد : مانند «مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ» (هود/۱۰۰) ، «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها» (حشر/۵) «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً» (آل عمران/۱۹۱)
قیام بر چیزی، به معنای مراعات کردن و حفظ و مراقبت از آن چیز است، که در این صورت غالبا با حرف «علی» می‌آید؛ مثلا: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَت‏» (رعد/۳۳)
یا تعبیر «إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً» (آل عمران/۷۵) که این دومی به معنای در طلب آن مطلب ثابت قدم ماندن است.
قیام به معنای تصمیم و عزم به انجام کاری، مانند «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» (مائده/۶)
و یا «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (مائده/۵۵) یعنی دائما آن را انجام می‌دهند و بر آن محافظت دارند؛ (تعبیر قیام به نماز و اقامه نماز تفاوتی هست)
«قیام» و «قِوام» به معنای اسم برای چیزی که بدان تکیه زده می‌شود و موجب ایستاده ماندن چیز دیگری می‌شود و قوام‌بخش آن است؛ مانند: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِیاماً» (نساء/۵)
و یا «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ‏» (مائده/۹۷)
اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «متصدی کاری شدن» است: قام بأمر الخلافة، یعنی امر خلافت را به دست گرفت [در قرآن کریم هم می‌فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (نساء/۱۳۵)
 «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! كاملًا قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد، اگر چه (اين گواهى) به زيان خود شما، يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد! (چرا كه) اگر آنها غنىّ يا فقير باشند، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند»
و وقتی با «علی» بیاید آن حالت تسلط و اختیار در دست گرفتن را می‌فهماند. در واقع، سه کلمه «قیّم» و «قیّوم» و «قوّام» همگی از قیام گرفته شده و دلالت بر مبالغه و تکثیر دارد: «قوام» که توضیح داده شد؛
«قَیّم» صفت است، به معنای کسی که دیگری به او تکیه داده و پابرجا گردیده و قوام کارش به اوست؛ مانند «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»  (يوسف/۴۰)
یا «فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ» (بينة/۳)؛ و «قیّوم» هم صیغه مبالغه در همین معنا می‌باشد (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم‏؛ بقره/۲۱۴).
آیات ردّ نژاد پرستی :
در اندیشه دیانت اسلامی و متن وحیانی قرآن، بارها به صورت صریح از وحدت ذاتی و آفرینش همسان نژادهای بشری سخن به میان آمده 
الف، یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَ نِسَاء… (نساء ۱) ای مردمان! تقوای پروردگارتان را پیشه دارید، پروردگاری که شما را از یک جان آفرید و جفت او را نیز از همان جان آفرید، و از این زوج هم جان و هم نوع، مردان و زنان بسیار بر پهنه گیتی پراکند.
1- اساس زندگى بر انس و الفت است، نه اختلاف و شقاق. «لِيَسْكُنَ إِلَيْها»
2- تا بار انسان سنگين نشود، متوجّه مسئوليّت خود نمى‌شود. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا» مشكلات، وسيله‌ى توجّه به خدا و پيدايش حالت روحى و معنوى و آماده نمودن دل و وجدان انسان است.
مانند زنان باردار كه چون از تقدير الهى بى‌خبرند دائم در اضطراب به سر مى‌برند و پذيراى هرگونه موعظه و راهنمايى مى‌باشند.
3- انسان فطرتاً به دنبال صلاح و اصلاح است، نه بى‌تفاوتى و فساد. «آتَيْتَنا صالِحاً» و نفرمود: «آتيتنا ولداً».
قرآن واقعیت تفاوت نژادها در ساختار فیزیکی و گویش ها را انکار نمی کند، اما این تفاوت ها را نه دلیل تفاوت ماهوی و ذاتی نژادها و نه مایه برتری نژادی بر سایر نژادها به رسمیت می شناسد:
ب، یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (حجرات۱۳)  ای مردمان! ما همه شما را از زن و مرد آفریدیم و به فامیل ها و قبیله ها منشعب کردیم، تا بازشناخته شوید و برترین شما با تقوی ترین شما است
یکسان نگری قرآن به نژادهای گوناگون بشری و وحدت ذاتی و ماهوی آنها نظام حقوقی یکسان برای آدمیان را در پی آورده است، چنان که سهم مشارکت آحاد بشری در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی مطابق با الگوهای پیشنهادی و راهکار دینی  برای همگان به صورت برابر در نظر گرفته شده است.
(پیامبر به طائفه بنو بیاضة دستور فرمود که زنى از طائفه خویش را به حباله نکاح کسى درآوردند ولى آن‌ها گفته بودند یا رسول الله دختران ما با پسرعموهاى خود ازدواج می‌نمایند سپس این آیه نازل شد.)
و یا (علت نزول آیه چنین بوده که در روز فتح مکه رسول خدا صلى الله علیه و آله به بلال دستور فرمود که بر بالاى کعبه رود و اذان بگوید.
عتاب بن اسید ابن العیص به خاطر تعصب جاهلیت گفت: خدا پدرم را بیامرزد که وفات یافت و این صدا را نشنید و نیز حارث بن هشام از روى مسخره گفت: اى کاش محمد به جاى این کلاغ سیاه (مرادش بلال بوده) فرد دیگرى را براى گفتن اذان وامی‌داشت سپس این آیه نازل گردید.)
1- مرد يا زن بودن، يا از فلان قبيله وقوم بودن، ملاك افتخار نيست كه اينها كار خداوند است. «خلقنا، جعلنا»
2- تفاوت‌هايى كه در شكل و قيافه و نژاد انسان‌ها ديده مى‌شود، حكيمانه و براى شناسائى يكديگر است، نه براى تفاخر. «لِتَعارَفُوا»
3- كرامت در نزد مردم زودگذر است، كسب كرامت در نزد خداوند مهم است. «أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ»
4- قرآن، تمام تبعيض‌هاى نژادى، حزبى، قومى، قبيله‌اى، اقليمى، اقتصادى، فكرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود مى‌شمارد و ملاك فضيلت را تقوا مى‌داند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»
5- برترى‌جويى، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواسته‌ى فطرى را تقوا قرار داده است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»
6- ادّعاى تقوا و تظاهر به آن نكنيم كه خدا همه را خوب مى‌شناسد. «عَلِيمٌ خَبِيرٌ»
 
دیگر آیات سیاسی گفتاری رفتاری و تعقل
سنت گفتاری در روش سخن پیامبر صلی الله علیه و آله تنها وحی الهی است:
وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿نجم ۳﴾ و (پیامبر صلی الله علیه و آله) از سر هوس سخن نمى‏ گوید . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى (۴)
 این سخن بجز وحیى که وحى مى ‏شود نیست.
سنت رفتاری را دارای چنین کارکردی معرفی می کند و مشروعیت و حجیت می بخشد:
 لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (احزاب ۲۱) همانا براى شما در (سيره‌ى) رسول خدا الگو و سرمشقى نيكوست، (البتّه) براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميد دارند و خدا را بسيار ياد مى‌كنند.
«أُسْوَةٌ» در مورد تأسّى و پيروى كردن از ديگران در كارهاى خوب به كار مى‌رود. در قرآن دوبار اين كلمه درباره‌ى دو پيامبر عظيم الشّأن آمده است: يكى درباره حضرت ابراهيم عليه السلام و ديگرى درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله. جالب آن كه اسوه بودن حضرت ابراهيم در برائت از شرك و مشركان است و اسوه بودن پيامبر اسلام در آيات مربوط به ايستادگى در برابر دشمن مطرح شده است.
اين آيه در ميان آيات جنگ احزاب است؛ امّا الگو بودن پيامبر، اختصاص به مورد جنگ‌ ندارد و پيامبر در همه‌ى زمينه‌ها، بهترين الگو براى مؤمنان است.
و آیات بسیار دیگر، که از سویی صلاحیت و توانایی عقل و خرد آدمی را در ادراک معارف مورد نظر دین، گوشزد می کند، و از دیگر سو بر آن دریافت ها و فهم ها مهر تأیید و اعتبار می زند.
چنان که در آیات پرشماری مردمان را به تعقل و خردورزی فرا می خواند: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (نحل ۱۲)
و هم شب و روز و خورشید و ماه را برای زندگانی شما در گردون مسخر ساخت، و ستارگان آسمان هم به فرمان او مسخرند؛ همانا در این کار آیتها و نشانه‌هایی (از قدرت خدا) برای اهل خرد پدیدار است.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (انفال ۲۲)                                                        آرى، این کفرپیشگانى که از شنیدن سخن حق کرند و از گفتن حق لال، همانان که حق را درنمى یابند، نزد خدا بدترین جنبندگان به شمار مى روند.
قرآن کریم و آیات شورا :
قدیمی‌ترین شیوه‌های مدیریت و زندگی اجتماعی انسانها، نمودهایی از نظام شورایی به همراه دارد، حتی مستبدترین حکومت‌ها سعی بر آن داشته‌اند که با استفاده از شورا، از یک سو مردم را قانع و وادار به سکوت نمایند و از سوی دیگر از حجم اشتباهات مبتنی بر خودکامگی‌ها و خودمحوری‌ها بکاهند.در قرآن کریم نیز برای اداره دولت اسلامی شوراها پیش بینی شده است.به طوری که شورا ستون فقرات نظام سیاسی اسلام محسوب می‌شود: آیه ۳۸ شوری وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ و امورشان در بینشان به مشورت صورت می‌گیرد.
 یک انسان هر قدر از نظر فکری نیرومند باشد، نسبت به مسائل مختلف تنها از یک یا چند بعد می‌نگرد. کار و بارشان شورائی است. مهمترین مسأله اجتماعی همان اصل «شوری» است و یک برنامه عمومی و همگانی مسلمانان است.امّا هنگامی که مسائل در شوری مطرح گردد و عقلها و تجارب به کمک هم بشتابند، مسائل کاملاً پخته و کم‌عیب و نقص می‌گردد ، وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ و در کارها با آنها مشورت کن (آل عمران ۱۵۹) 
طلحه و زبير به حضرت على عليه السلام گفتند: ما به شرطى با تو هستيم كه در هر كار با ما مشورت كنى، زيرا حساب ما از ديگران جداست، حضرت فرمودند: «نظرت فى كتاب الله و سنة رسوله فامضيت .... من در كتاب خدا و سنّت رسول او نگاه مى‌كنم هر چه بود پيروى مى‌كنم و نيازى به رأى و مشورت شما و ديگران ندارم ولى هرگاه امرى بود كه در كتاب و سنّت برهانى بر آن نداشتم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد.
در آيه 38 شوری، نظام شورى‌ براى اداره امور جامعه مورد تأكيد قرار گرفته و به همين جهت اين سوره شورى نام گرفته است.
سؤال: با اينكه قرآن مى‌فرمايد: اكثر مردم اهل انديشه نيستند، «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»، «أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»، بسيارى از آنان فاسقند، «أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ» و بسيارى در برابر حقّ تسليم نيستند، «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ» پس سفارش به مشورت براى چيست؟  
پاسخ : قرآن اكثريّتِ مردمى را در نظر دارد كه گرفتار شرك و فساد و هوس هستند و هرگز مرادش «اكثر المتقين» و «اكثر المؤمنين» نيست.
فوايد مشورت :
- احتمال خطا را كم مى‌كند.
- استعدادها را شكوفا مى‌كند.
- مانع استبداد مى‌شود.
- مانع حسادت ديگران است.
اگر با مشورت كامياب شديم چون ديگران رشد ما را در اثر فكر و مشورت خودشان مى‌دانند نسبت به ما حسادت نمى‌ورزند. فرزندى كه رشد مى‌كند هرگز پدرش به او حسادت نمى‌ورزد، چون رشد او را بازتابى از رشد خود مى‌داند.
- امداد الهى را به دنبال دارد، در فرهنگ دينى ماست كه «يد الله مع الجماعه»
- استفاده از آراى ديگران طرح را پخته و جامع مى‌كند. «من شاور الرجال شارك فى عقولها»
- مشورت نوعى احترام به مردم است، ممكن است در مشورت حرف تازه‌اى به دست نيايد ولى احترام به شخصيّت مردم است.
- وسيله شناخت ديگران است. تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد با مشورت مى‌توان درجه علمى و فكرى و تعهّد و برنامه ريزى افراد را شناخت.
سؤال: آيا مشورت پيامبر با مردم جنبه ظاهرى داشت؟
پاسخ: هرگز، زيرا اگر مشورت مى‌فرمود و خلاف آن را انجام مى‌داد نه تنها به امّت احترام نگذاشته بود، بلكه به نوعى روح آنان را جريحه‌دار مى‌كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در جنگ‌هاى بدر، احد، خندق، حديبيه، جنگ با بنى‌قريظه و بنى‌نظير و فتح مكّه و جنگ تبوك با مسلمانان مشورت فرمود. مشورت در مسائلى است كه مربوط به مردم باشد،                                                              ولى در امورى كه مربوط به خداوند است نظير بعثت، امامت و عبادت، جاى مشورت نيست.
نماز پيمان الهى است، «الصلاة عهد الله» عهد خدا را بايد انجام داد و نيازى به مشورت ندارد. امامت و رهبرى امّت نيز عهد الهى است، زيرا همين كه حضرت ابراهيم از خداوند درخواست كرد كه نسل او رهبر جامعه شود، خداوند فرمود: رهبرى و امامت پيمان و عهد من است و سپردن آن مربوط به‌ گزينش من است نه دعاى تو و اگر از شخصى ظلمى سربزند لايق رهبرى نيست، «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»
 پس در رهبرى امّت، بايد تسليم او باشيم، چنانكه قرآن مى‌فرمايد: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» امامت به انتخاب من است.
اسلام دين جامع و كامل است و در همه امور پرداخته است :
- در مسائل اعتقادى: «آمَنُوا و يَتَوَكَّلُونَ»
- در مسائل اخلاقى: «يَجْتَنِبُونَ‌، يَغْفِرُونَ»
- در مسائل اجتماعى: «شُورى‌ بَيْنَهُمْ»
- در مسائل عبادى: «أَقامُوا الصَّلاةَ»
- در مسائل اقتصادى: «يُنْفِقُونَ»
- در مسائل سياسى و نظامى: «يَنْتَصِرُونَ»
جالب است اين صفات در قالب فعل مضارع آمده كه نشان استمرار است.
1- مؤمن استبداد ندارد، اهل انزوا نيست و به رأى ديگران احترام مى‌گذارد. «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ»
2- شورى و مشورت، مربوط به امور اجتماعى مردم است، نه احكام و دستورات دينى. «أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ»
3- از بيگانگان نظريه نخواهيد. «بَيْنَهُمْ»
4- نماز، تكبّر را؛ مشورت، استبداد را و انفاق، بخل را در جامعه محو مى‌كند. «الصَّلاةَ، شُورى‌، يُنْفِقُونَ»
5- دفاع لازم است گرچه با استمداد از مؤمنان باشد و سكوت و ظلم پذيرى ممنوع است. «يَنْتَصِرُونَ»
6- در برابر خودى‌ها گذشت و بخشش و در برابر ستمكاران، استمداد و دفاع لازم است. «يَغْفِرُونَ‌- يَنْتَصِرُونَ»
و همچنین آیه :
«آل عمران آیه 159» فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ‌
(اى رسول ما!) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده،) با مردم مهربان گشته‌اى و اگر خشن و سنگدل بودى، (مردم) از دور تو پراكنده مى‌شدند. پس از (تقصير) آنان درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خداوند توكّل كن. براستى كه خداوند توكّل كنندگان را دوست مى‌دارد.
گرچه محتواى آيه يك سرى دستورات كلّى است، ليكن نزول آيه درباره‌ى جنگ احد است. زيرا مسلمانانى كه در جنگ احد فرار كرده، شكست خورده بودند، در آتش افسوس و ندامت و پشيمانى مى‌سوختند.
آنان اطراف پيامبر را گرفته و عذرخواهى مى‌كردند، خداوند نيز با اين آيه دستور عفو عمومى صادر نمود.
كلمه‌ى «شُوْر» در اصل به معنى مكيدن شيره‌ى گل‌ها توسط زنبور است.
در مشورت كردن نيز انسان بهترين نظريه‌ها را جذب مى‌كند. مولوى مى‌گويد:
كاين خردها چون مصابيح، انور است‌   /    بيست مصباح، از يكى روشنتر است.
1- نرمش با مردم، يك هديه‌ى الهى است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»
2- افراد خشن و سختگير نمى‌توانند مردم‌دارى كنند. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
3- نظام حكومتى‌اسلام، بر مبناى محبّت و ارتباط تنگاتنگ با مردم‌است. «حَوْلِكَ»
4- رهبرى و مديريّت صحيح، با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ»
5- خطاكارانِ پشيمان و گنهكاران شرمنده را بپذيريدو جذب كنيد. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ»
6- ارزش مشورت را با ناكامى‌هاى موسمى ناديده نگيريد. «وَ شاوِرْهُمْ»
7- پيامبر وظيفه داشت با مردم حتى آنان كه در گذشته لغزش داشته‌اند نيز مشورت كند. «وَ شاوِرْهُمْ»
 هر چند نتيجه‌ى مشورت در جنگ احد، مبنى بر مبارزه در بيرون شهر، به شكست انجاميد، ولى اين قبيل موارد نبايد ما را از اصل مشورت و فوايد آن باز دارد.
8- ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ» براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» در مسائل سياسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وَ شاوِرْهُمْ»
9- استغفارِ پيامبر درباره‌ى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نيز هست. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»
10- مشورت كردن، منافاتى با حاكميّت واحد و قاطعيّت ندارد. «وَ شاوِرْهُمْ ... فَإِذا عَزَمْتَ»
11- ابتدا مشورت و سپس توكّل، راه چاره‌ى كارهاست، خواه به نتيجه برسيم يا نرسيم. «شاوِرْهُمْ ... فَتَوَكَّلْ ... إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»

آیات منشأ حاکمیت :
الف- حاکمیت تنها از آن خداوند
إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ… (یوسف آیه۴۰) حکومت و حاکمیت تنها از آن خدا است، او فرمان داده است که جز او را نپرستید، این دین استوار است.
إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ  (انعام ۵۷) حکم و حاکمیت تنها از آن خداوند است، اوست که حق را باز می گوید و بهترین جدا کننده حق از باطل است.
1- بسيارى از قدرت‌ها، سازمان‌ها، مؤسسات، سمينارها، قطعنامه‌ها، ملاقات‌ها و حمايت‌ها و محكوميت‌ها و عناوين و القاب ديگر، اسم‌هاى بى‌مسمّى و بت‌هاى مدرن روزگار ما هستند كه بشر به جاى خدا، دنباله‌رو آنان شده است. ما تَعْبُدُونَ‌ ... أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها
2- سابقه و قدمت، دليل حقانيّت نيست. «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ»
4- در برابر هيچ فرمانِ غير الهى، كرنش نكيند. زيرا فرمان دادن تنها حقّ خداست. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»
5- هر قانونى جز قانون الهى متزلزل است. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
6- جز بر عقيده محكم و استوار نبايد اعتماد كرد. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
7- بيشتر مردم به استوارى دين خدا جاهلند. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ‌ لا يَعْلَمُونَ»
(يا جاهل بسيط كه به جهل خود آگاه است يا جاهل مركّب كه خيال مى‌كند مى‌داند و در واقع نمى‌داند) ب- نقش مردم در حکومت                                                                                                  وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنا هُمْ يُنْفِقُونَ و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را بر پا داشته و كارشان با مشورت ميانشان انجام مى‌گيرد و از آنچه روزيشان داده‌ايم انفاق مى‌كنند. (شوری ۳۸)                                                                                                    ج- شرایط و موقعیت های جنگ و صلح                                                                                      وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً  (توبه ۳۶) با همه مشرکان بجنگید، همان سان که آنان همگی با شما در جنگند.
(ائتلاف اسلامی در برابر ائتلاف بین المللی) اسلام، هم مكان أمن دارد، (مكّه) هم زمانِ امن (ماههاى حرام). جالب آنكه محور سه ماه (رجب، ذيقعده، ذيحجّه و محرّم) از اين چهار ماه حرام، ماه حجّ (ذيحجّه) است.
- زيان بى‌توجّهى به ماههاى حرام، به خود انسان‌ها باز مى‌گردد «فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ»                  - در اسلام اصل بر جنگ نيست، بلكه بر فكر، برهان، حكمت، موعظه و زندگى مسالمت آميز است؛  مگر براى رفع مزاحمان اجتماعى و سركوبى مستكبران يا براى دفاع، حتّى در ماههاى حرام.         «قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ»  - اجازه ندهيد دشمن از مقدّساتِ دينى و احكام فقهى شما سوء استفاده كند.   «قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً» اگر دشمن در ماههاى حرام حمله كرد، مقدّس‌مآب نشويد، بلكه مقابله كنيد.             - حمله به دشمن، بايد همانند ابعاد حملات دشمن باشد. «كَما يُقاتِلُونَكُمْ»                                    - پيروزى در سايه‌ى تقواست. «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»                                                                                                                د- وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ انفال ۶۱ اگر دشمنان مسلمانان به صلح تمایل نشان دادند، شما هم بپذیرید و به خداوند توکل کنید.                                                             حضرت على عليه السلام به مالك اشتر مى‌نويسد: «لا تدفعنّ صُلحاً دعاك اليه عَدوّك و للّه فيه رضا ....» صلح پيشنهادى دشمن را رد مكن، ولى پس از صلح هوشيار باش و از نيرنگ دشمن برحذر باش، چون گاهى نزديكى دشمن، براى غافلگير كردن است! مسلمانان بايد در اوج قدرت باشند تا تقاضاى صلح، از سوى دشمن باشد. «وَ إِنْ جَنَحُوا»                                                                         - اسلام، جنگ‌طلب نيست. وَ إِنْ جَنَحُوا ... فَاجْنَحْ‌  - فرمان جنگ و پذيرش صلح، با پيامبر خدا و از اختيارات رهبرى جامعه اسلامى است. «فَاجْنَحْ» نفرمود: «فاجنحوا» - از موضع قدرت، سوء استفاده نكنيد. «فَاجْنَحْ»                                                                                                          - در پذيرش پيشنهاد صلح، بر خدا توكّل كنيد. «فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ» - در پذيرش صلح، هم احتمال خطر و توطئه است، هم زخم زبان برخى دوستان، ولى بايد بر خدا توكّل كرد.                                          - ايمان به شنوايى مطلق و علم فراگير خداوند، زمينه‌ساز توكّل انسان به اوست. «تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»
ضرورت تشکیل دولت :
الف، از منظر قرآن کریم، دولت امری است که در ذات دیانت نهفته است بعثت انبیاء برای اقامه قسط و عدل است لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ (حدید ۲۵)
مراد از «ميزان»، يا همين ترازوى مورد استفاده در داد و ستدهاست كه نماد قسط و عدالت است و يا قوانين شريعت كه معيار سنجش حق از باطل است و يا عقلِ بشر، كه ميزان شناخت نيك از بد است.
مراد از انزال آهن در «أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ»، شبيه انزال چهارپايان در «أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ»  مى‌باشد. زيرا بر اساس آيه‌ى‌ «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» منشأ وجودى هر چيز نزد خداوند است و او هر موجودى را پس از تعيين حدود وجوديش، به اين عالم مى‌آورد، كه اين خود نوعى نزول است  
مراد از يَنْصُرُهُ‌ ... بِالْغَيْبِ‌ آن است كه خداى ناديده و رسولان او را بى آنكه ديده باشند يارى كنند و روشن است كه مراد از يارى خدا، يارى دين اوست كه توسط رسولان به مردم ابلاغ شده است.
بهره‌گيرى از آهن، بارها در قرآن مطرح شده است. ذوالقرنين براى ساختن سد معروف خود، از مردم، آهن تقاضا كرد. نرم شدن آهن در دست حضرت داود، يكى از نعمت‌هاى ويژه خداوند به اوست، «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ» در اين آيه نيز براى آهن كلمه منافع به كار رفته است، در قيامت نيز برخى ابزار عذاب مجرمان از آهن است. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ» پیام ها
1- در مديريّت به هر كس مسئوليّت مى‌دهيم بايد ابزار كار او را در اختيارش قرار دهيم. أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ ... الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ‌
2- در مديريّت صحيح، راهنمايى از مدير، و عمل از مردم است. أَرْسَلْنا ... الْكِتابَ‌ وَ الْمِيزانَ‌ ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
3- عدالت واقعى در سايه قانون و رهبر الهى است. رُسُلَنا ... الْكِتابَ‌ ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
4- فلسفه نبوّت، ايجاد عدالت است. أَرْسَلْنا رُسُلَنا ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
5- بعد از اتمام حجّت از طرف خداوند، مسئوليّت با مردم است كه براى عمل و اجرا بپاخيزند. أَرْسَلْنا ... أَنْزَلْنا ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
6- عدالت در تمام ابعاد مطلوب است. «بِالْقِسْطِ» مطلق آمده كه شامل همه چيز مى‌شود. «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
7- تمام انبيا، يك هدف دارند. أَرْسَلْنا رُسُلَنا ... لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
8- مردم بايد حكومت و تشكيلات داشته باشند تا بتوانند براى قسط بپاخيزند و جلو طغيانگران را بگيرند. «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
9- اول كار فرهنگى و تربيتى، بعد اعمال قدرت و تنبيه. أَنْزَلْنا ... الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ‌ ... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ
10- جامعه به سه قوه نياز دارد: مقنّنه، «الْكِتابَ»، قضائيّه‌ «الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» و مجريّه. «أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»
11- با موانع گسترش عدالت، بايد برخورد شديد كرد. «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»
12- پذيرش دعوت انبيا در حقيقت نصرت خداست. «وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»
ب، دین برای گسستن زنجیره‌های اسارت انسان و تأمین آزادی بشر است
وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ (اعراف ۱۵۷) و هر پلید منفور را حرام می‌گرداند، و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده‌اند از آنان برمی‌دارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق می‌آورد).
و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده‌اند از آنان برمی‌دارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق می‌آورد) دین برای نجات مستضعفان از چنگال «ظالمان و ستمگران» و پایان دادن به دوره سلطه آنها است .
كلمه‌ى «اصر»، به معناى نگهدارى و محبوس كردن است و به هر كار و تكليف سخت و دشوار كه انسان را از فعّاليّت باز دارد گفته مى‌شود، چنانكه به عهد و پيمان و كيفر نيز گفته شده است. «اغلال»، جمع «غل»، به معناى زنجير، شامل عقائد باطل، خرافات، بت‌پرستى، بدعت و سنّت‌هاى دست و پاگير جاهلى مى‌شود.
عادات و رسوم غلط، زنجيرى بر افكار مردم است. انسان بدون انبيا، وابسته‌ و اسير است. «يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ»
ج، بدیهی است این هدفهای بزرگ بدون تشکیل حکومت امکان‌پذیر نیست وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (قصص ۵) و ما اراده داشتیم که بر آن طایفه ضعیف و ذلیل کرده شده در آن سرزمین منّت گذارده و آنها را پیشوایان (خلق) قرار دهیم و وارث (ملک و جاه فرعونیان) گردانیم .نکته ها
كلمه‌ى «منت» در اين‌جا به معناى نعمت بزرگ و با ارزش است، نه منّت زبانى كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير ديگران باشد و مسلّماً كار زشت و ناپسندى است.
شكّى نيست كه هرگاه اراده‌ى الهى بر تحقّق امرى تعلّق گيرد، آن مسئله قطعاً عملى خواهد شد و هيچ مانعى نمى‌تواند سدّ راه آن گردد، قرآن مى‌فرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» همانا فرمان اوست كه هرگاه چيزى را اراده كند كه باشد، پس آن چيز خواهد بود و محقّق خواهد شد.
با اين‌كه همه نعمت‌ها از جانب خداوند است وبندگان در هر نعمتى رهين منّت او هستند، ليكن او در خصوص چند نعمت، تعبير به منّت فرموده كه طبعاً از اهميّت بالاى آنها حكايت دارد، از جمله:
الف: نعمت اسلام. «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ»
ب: نعمت نبوّت. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا»
ج: نعمت هدايت. «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ»  
د: نعمت حاكميّت مؤمنان. وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ‌ ...
در روايات بسيار، حضرت مهدى عليه السلام وحكومت آن بزرگوار در آخرالزمان مصداق اتمّ اين آيه معرّفى شده است.
مسئله حاكميّت مستضعفان بر زمين، با عبارات و بيان‌هاى مختلفى در قرآن آمده است:
الف: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» خداوند به كسانى كه ايمان آورده و كار شايسته انجام داده‌اند، وعده‌ى خلافت در زمين‌را داده است.
ب: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا ... ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ بعد از آنكه اقوام ستمگر پيشين را هلاك كرديم ... شما را جانشينان زمين قرار داديم.
ج: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» بندگان صالح، وارث زمين مى‌شوند.                                                            د: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمين گردانديم.
ه: «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ. وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» ما ستمگران را نابود وبعد از آن شما را ساكن زمين مى‌گردانيم. مراد از مستضعفان در اين آيه، با توجّه به مجهول بودن فعل‌ «اسْتُضْعِفُوا»، كسانى هستند كه خود در اين امر نقش نداشته و استكبار آنها را به استضعاف كشيده باشد. پیام ها
1- حكومت جهانى مستضعفان و حمايت از مظلومان تاريخ، اراده وخواست الهى است. «نُرِيدُ»
2- در حكومت خودكامه طاغوتى، نيروهاى كارآمد به ضعف كشانده مى‌شوند. «اسْتُضْعِفُوا»
3- آينده از آنِ مستضعفان است. نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ...
4- امامت، همچون بعثت، نعمت ويژه‌اى است كه خداوند بر مردم منّت مى‌نهد.
شهید مطهری: همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد
سید جمال فکر جدایی دین از سیاست را به کلی محکوم کرد که اسلام دین سیاست است. اسلام دین اجتماع است
آیه ۲۶ آل عمران قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ... بگو (ای پیامبر): خدایا تو دارای پادشاهی هستی، هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که بخواهی می‌گیری. علامه طباطبایی چنین می‌فرماید: «مُلک» که عبارت از سلطنت بر افراد باشد از اعتبارات ضروریه‌ای است که انسان از آن بی‌نیاز نیستدر تفاسير مى‌خوانيم كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پس از آنكه مكّه را فتح كرد، وعده‌ى فتح ايران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به يكديگر نگاه مى‌كردند كه اين آيه نازل شد. گروهى از مفسّران، نزول آيه را در موقع حفر خندق دانسته‌اند. آن زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله كلنگ را بر سنگ زد و از آن جرقه‌اى برخاست، فرمود: من در اين جرقه‌ها فتح كاخ‌هاى مدائن و يمن را از جبرئيل دريافت كردم. منافقان با شنيدن اين سخن، لبخند تمسخر مى‌زدند كه اين آيه نازل شد. آنچه در اين آيه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانين و سنّت اوست و بدون جهت و دليل خداوند كسى عزيز يا ذليل نمى‌سازد. مثلًا در روايات مى‌خوانيم: هركس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، خداوند او را عزيز مى‌كند و هركس تكبّر نمايد، خدا او را ذليل مى‌گرداند. قرآن از كسانى كه از غير خدا عزّت مى‌خواهند به شدّت انتقاد كرده و مى‌فرمايد: «أيبتغون‌ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» بنابراين عزّت و ذلّت از خداست، ولى ايجاد زمينه‌هاى آن به دست خود ماست.
1- مالك واقعى تمامى حكومت‌ها خداست. مُلك براى غير خدا، موقّتى و محدود است. «مالِكَ الْمُلْكِ» پس ديگران امانتدارى بيش نيستند.
2- اگر انسان مالك مُلك نيست چرا با داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأيوس شود!
3- خداوند به هر كس كه شايسته و لايق باشد، حكومت مى‌دهد. همان گونه كه به سليمان، يوسف، طالوت و ذوالقرنين عطا نمود. «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ»
4- حكومت و حاكميّت، دلبستگى‌آور است. «تَنْزِعُ الْمُلْكَ» «نزع» یعنی كندن و نشانه يك نوع دلبستگى است.
قرآن شریف این مطلب را به نحو تام و کامل در ذیل داستان «طالوت» شرح داده است. در آیه 251 بقره که بعد از داستان طالوت آمده  وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دفع نمی‌کرد، زمین تباه شده بود.نکته ها بر اساس روايات، داود عليه السلام بر اثر همين شجاعت و دلاورى به مقام نبوّت رسيد و فرزندش سليمان عليه السلام نيز از انبياى الهى گرديد. در روايات مى‌خوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند به خاطر يك مسلمان صالح، بلا را از صد هزار خانه از همسايگان دور مى‌كند. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت نمودند: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ ...» با توجّه به آيات گذشته معلوم مى‌شود كه عوامل پيروزى در چند چيز است:
رهبر توانا و لايق. زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ   انگيزه‌ى الهى داشتن. وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ
توكّل كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ   صبر و استقامت. رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا
1- اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگيرد، فساد و تباهى زمين را فرا خواهدگرفت. .. لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ
2- جنگ با مفسدان،يك ضرورت است.اگر عنصر مضرّ حذف نشود،عناصر ديگر به تباهى كشيده ‌شوند
3- حكم جهاد و دفاع در برابر متجاوز، فضل الهى است. «اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ»
 

دلایل انحصار حاکمیت به خداوند
از منظر آیات قرآن، چند محور را می‎توان در چرایی انحصار حاکمیت به خداوند برشمرد:
1. مالکیت حقیقی، آفرینش و قدرت خداوند و ناتوانی دیگران؛
آیات متعددی از قرآن، مالکیت انحصاری را از آن خداوند متعال می‎داند؛ نظیر «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ» (روم(30) در حقیقت چون همه از آن اویند، «در برابر او خاضع و مطیع اند».
منظور از مالکیت و همچنین مطیع بودن، مالکیت و مطیع بودن تکوینى است؛ یعنى از نظر قوانین آفرینش، زمام امر همه در دست اوست و همه، خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند. دلیل این انحصار در مالکیت، همان خالقیت و ربوبیت اوست.
 کسى که در آغاز، موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلماً مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او و هیچ شریکی برای او در مالکیت وجود ندارد
«هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (لقمان 13) این همه آفریده خداست، حال شما (مشرکان) بگویید آنان که به جز خدا (معبود شما) هستند در جهان چه آفریده‌اند؟ (هیچ نیافریده‌اند) بلکه ستمکاران (مشرک که آنها را شریک خدا گرفتند) دانسته در گمراهی آشکار هستند.
1- كسانى كه به سراغ غير خدا مى‌روند، هم گمراهند و هم ظالم. «بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ»
2- انحراف شرك، بر كسى پوشيده نيست. «ضَلالٍ مُبِينٍ»
بر این اساس، یکی دیگر از مبانی حق حاکمیت انحصاری خداوند، توحید در مالکیت است که مستلزم اطاعت و خضوع انحصاری در برابر ذات اقدس الهی است و ادعای حاکمیت که مبتنی بر ربوبیت و الوهیت است، بدون خالقیت و نقش تدبیری در عالم، ظلم و گمراهی است.
...... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (یوسف ۴۰)  
...... خدا هیچ حجتی بر آن نفرستاده، تنها حکمفرمای عالم وجود خداست، امر فرموده که جز آن ذات پاک یکتا کسی را نپرستید، این توحید آیین محکم است لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگه نیستند.
1- معبودهاى غير او واقعى نيستند، بلكه ساخته خيال مشركان و نياكان آنهاست. ما تَعْبُدُونَ‌ ... إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها
2- بسيارى از قدرت‌ها، سازمان‌ها، مؤسسات، سمينارها، قطعنامه‌ها، ملاقات‌ها و حمايت‌ها و محكوميت‌ها و عناوين و القاب ديگر، اسم‌هاى بى‌مسمّى و بت‌هاى مدرن روزگار ما هستند كه بشر به جاى خدا، دنباله‌رو آنان شده
3- سابقه و قدمت، دليل حقانيّت نيست. «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ»
4- عقايد آدمى بايد متكى بر دليل و برهان عقلى يا نقلى باشد. «مِنْ سُلْطانٍ»
5- در برابر هيچ فرمانِ غير الهى، كرنش نكيند. زيرا فرمان دادن تنها حقّ خداست. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»
6- عبادت خالصانه (توحيد)، راه مستقيم و پابرجاست. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»*
7- هر قانونى جز قانون الهى متزلزل است. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
8- جز بر عقيده محكم و استوار نبايد اعتماد كرد. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
9- بيشتر مردم به استوارى دين خدا جاهلند. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ‌ لا يَعْلَمُونَ» (يا جاهل بسيط كه به جهل خود آگاه است يا جاهل مركّب كه خيال مى‌كند مى‌داند و در واقع نمى‌داند)
10- جهل و نادانى، زمينه‌ساز پيدايش شرك است. «لا يَعْلَمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ‌: خطاب به جميع معتقدين به اصنام و اوثان است كه شما مشركان ستايش و پرستش نمى‌كنيد غير ذات احديت الهى. إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ‌: مگر چيزى چند را كه باعتبار اسامى بدون حجتى و برهانى نام نهاده‌ايد آنها را شما و پدران شما. يعنى مى‌پرستيد چيزهائى را به اعتبار اطلاق اسامى بر ايشان بدون حجتى كه دلالت كند بر مسميات آنها.
حاصل آنكه شما اصنام را عبادت و اسم اله به آن اطلاق كنيد و حال آنكه اسم بدون مسمى باشد، و «اله» ذاتى است كه مستحق عبادت و اصول نعم را عطا فرموده و آن منوط به قدرت، و تا حىّ نباشد قدرت نخواهد داشت. و چون اينها جمادند، نام خدا جارى كردن اسم بدون معنى باشد، و اين دليل است كه اسم مسمى نيست، چه اگر اسم با مسمّى بودى به اطلاق اسم اله ايشان معبود، و عبادت آنها واجب بودى، و چنين امرى هم محال است.
ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ‌: نازل نفرموده خداى تعالى به عبوديت آنها هيچ‌
جلد 6 - صفحه 223
حجتى و دليلى كه دلالت كند بر تحقق مسميات آنها نه عقلى و نه نقلى. إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ‌: نيست حكم و امر مگر براى ذات احديت الهى، پس جايز نيست عبادت و خضوع مگر خاصه سبحانى. أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ‌: فرمان داده به لسان پيغمبران اينكه نپرستيد و بندگى نكنيد اى كافه مردمان مگر ذات الهى را كه آيات واضحه و حجج بينه دال است بر وجوب پرستش و ستايش سبحانى.
ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ‌: اينست دين حق و درست و راست كه خالص است از شايبه اعوجاج. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‌: و لكن بيشتر مردمان نمى‌دانند راه حق را به جهت تدبر و تفكر ننمودن در دلائل عقليه و نقليه و به سبب پيروى كردن هواهاى نفسانيه و وساوس شيطانيه.
تنبيه: حضرت يوسف عليه السّلام اين فرمايشات را فرمود براى انصراف آنها از تعبير خوابشان. و از حق معبّر آنست كه چون از او خوابى پرسند كه بد باشد، تعبير ننموده عدول كند، زيرا ابو زرين العقيلى روايت نموده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله انّ الرّؤيا على رجل طائر ما لم يعبر فاذا عبرت وقعت و انّ الرّؤيا جزء من ستّة و اربعين جزء من النّبوّة فلا نقصّها الّا على ذى رأى. «1» يعنى بتحقيق خواب بر پاى مرغ پرنده بسته شده مادامى كه تعبير نكرده باشد، چون تعبير كنند بيفتد، يعنى اثر آن واقع شود و خواب جزئى است از چهل و شش جزء نبوت، پس خواب خود را نقل مكن مگر براى صاحب رأى.
علامه مجلسى رحمه الله از ابى قتاده كه شنيدم از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: رؤياى صالحه از خدا باشد، و هرگاه يكى از شما خواب بيند آنچه را كه دوست دارد، پس حديث نكند آن را مگر كسى را كه دوست دارد. و هرگاه ببيند مكروهى را، پس حديث نكند به آن و آب دهن را به طرف چپ خود بيندازد و پناه برد به خدا از شيطان رجيم و از شرّ آنچه را كه ديده است پس ضرر نرساند او را. «2»
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 44.
«2» بحار الانوار، جلد 61، صفحه 192 و 193 (مضمون دو حديث 66 و 72)
جلد 6 - صفحه 224
 تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42)
ترجمه‌
اى دو يار زندان من آيا خدايان متعدده بهترند يا خداى يگانه‌
غالب بر همه نمى‌پرستيد غير از خدا مگر نامهائى را كه نام نهاده‌ايد آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هيچ حجتى نيست حكم مگر خداى را فرموده است كه نپرستيد مگر او را اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نميدانند
اى دو يار من در زندان اما يكى از شما دو نفر پس بياشاماند خواجه خود را شراب و اما ديگرى پس بدار كشيده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امريكه در تعبير آن پرسش مينموديد
و گفت مر آنكس را كه دانست او نجات يابنده است از آندو نفر ياد كن مرا نزد خواجه خود پس از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ كرد در زندان چند سال.
تفسير
در تعقيب دعوت بتوحيد حضرت يوسف عليه السّلام بآن دو نفر غلام زندانى فرمود اى دو يار و نديم و مجالس و مصاحب من در زندان آيا آلهه متفرقه متعدده‌
جلد 3 صفحه 145
مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولى و احق و اليقند براى پرستش و ستايش و آيا عبادت آنها انفع است براى عبادت كننده يا خداى يگانه قادر غالب قاهر كه كسى نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب معلوم است كه عبادت آنها نفعى ندارد و مصنوع شخص لايق براى معبوديت نيست و خير و شر و ضرر و نفع و كليه امور بدست خداى واحد قهّار است و آنها از خدائى بهره‌اى ندارند جز اسم بى‌مسمّا كه بت پرستان براى آنها گذارده‌اند كه آنها را خدا يا رب النوع ناميده‌اند پس گويا عبادت نميكنند مگر همان اسماء بى‌مسماى جعلى خودشان را و در آيه دوم خطاب بتمام اهل زندان يا عموم بت‌پرستان شده و اخيرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باين تقريب كه عبادت بايد بدستور خدا باشد و خدا نفرموده است كه شما عبادت بت كنيد پس اگر شما پرستش ميكنيد آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نيست چون مستحق پرستش او است و كسى در ملك وجود اختيار حكم فرمائى را ندارد جز او و او امر فرموده است كه عبادت نكنند بندگان جز او را و اين توحيد ذات و اخلاص در عبادت دين قويم و منهج مستقيم ابراهيم و ساير انبياء عظام است و نبايد از آن عدول نمود ولى بيشتر مردم فكر نميكنند و نمى‌دانند تكليف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظيفه رسالت خواب آندو نفر را تعبير فرمود باين بيان كه آنشخص ساقى بمقام سابق خود ميرسد و مولى و ولى نعمت خود را شراب ميدهد و مقرّب‌تر از پيش ميگردد و اما آن شخص خبّاز را از زندان بيرون مى‌آورند و تقصير او بر پادشاه ثابت ميشود و او را بدار ميكشند و مغز سر او را پرندگان ميخورند و كسانيكه گفته‌اند نانى را كه او در خواب ديده بود بر سر دارد در سه سبد يا سه سفره بوده و انگوريرا كه ديگرى ديده بود ميفشرد براى شراب سه خوشه بوده گفته‌اند مدت ظهور تعبير را هم حضرت سه روز تعيين فرمود و قمى ره فرموده نانوا دروغ گفته بود خواب نديده بود لذا وقتى حضرت يوسف فرمود تو را پادشاه ميكشد و بدار ميكشد و پرندگان مغز سر تو را ميخورند او انكار كرد خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست يا دروغ كار تمام شد و قضاء الهى جارى شد بر امريكه در آن استفتاء نموديد و بعضى گفته‌اند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقير بعيد است بلكه يا هر دو راست گفته بودند نهايت‌
جلد 3 صفحه 146
آنكه نانوا چون ديده تعبير حضرت بر ضرر او است منكر شده براى توهين و استهزاء يا او دروغ گفته چنانچه قمى ره فرموده و براى آنكه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستكه حضرت تعبير خواب آن دو را فرموده و واقع شده نه آنكه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضى احتمال داده‌اند و لازمه اين معنى آن است كه هر دو راست گفته باشند در خواب ديدن اگر چه يكى از آندو دروغ گفته باشد در انكار كردن يا كسى دروغ گفته باشد در خواب ديدن كه خداوند منجز فرموده است تعبير خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّى و هتك حرمت او از پيغمبر خود و در مجمع فرمايش قمّى ره را نسبت بائمه عليهم السلام داده چون مسلّم است كه او از غير امام عليه السّلام نقل نميكند و چون حضرت يوسف عليه السّلام دانست نجات ساقى را يا گمان فرمود براى احتمال بدا از او خواهش كرد كه چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت نمايد يا عرضه دارد كه او را بظلم حبس نمودند و اين ترك اولى از او صادر شد بوسوسه شيطان كه در نظر آنحضرت جلوه داد جواز توسل بوسائل ظاهرى را براى خلاصى از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از ياد خدا كه بايد در هر امرى باو توسل جست و از غير او چشم پوشيد و از اينكه جواز مخصوص بغير انبياء و اولياء است و مقام ايشان اجل از اين قبيل توسلات است و خداوند براى جبران اين كسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه بفراموشى انداخت ساقى را شيطان از ذكر يوسف عليه السّلام نزد مولاى خود و اين موجب شد كه او چند سال در زندان ماند و بنظر حقير اين معنى اگر چه صدق است يعنى فراموشى از او محقق شده ولى از اين جمله اراده نشده چون در اين صورت بايد گفته شود فانساه الشيطان ذكره عند ربه و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده خدا رحمت كند برادرم يوسف را اگر نگفته بود پيش پادشاه ذكر مرا نما هفت سال ديگر در زندان نميماند و در چند روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه چون حضرت يوسف عليه السّلام براى نجات خود ملتجى بخدا نشد خدا فرموده از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحى شد اى يوسف كه در خواب بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را
جلد 3 صفحه 147
عرض كرد پروردگارا تو، فرمود كه تو را محبوب نزد پدر كرد عرض كرد الهى تو فرمود كه قافله را متوجه بچاه نمود براى نجات تو عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعليم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر چاه عرض كرد تو تعليم فرمودى فرمود كه تو را از مكر آن زن خلاص كرد عرض كر تو اى پروردگار من فرمود كه آن كودك را براى گواهى بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تو را از مكر زن عزيز و ساير زنان مصر نجات داد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعبير خواب را بتو الهام فرمود عرض كرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغير من شدى و از من نخواستى نجات خود را از زندان و اميدوار شدى به بنده‌اى از بندگان من كه تو را نزد مخلوقى از مخلوقات كه در قبضه قدرت من است ياد آورى كند حال هفت سال براى اين گناهت در زندان بمان كه بنده‌اى را نزد بنده‌اى فرستادى و در بعضى از اين روايات بعضى از سؤال و جوابها ذكر نشده و در يكى از آنها اضافه شده كه بعد از هر سؤالى حضرت صيحه‌اى زد و صورت خود را بزمين نهاد و عرض كرد پروردگارا تو و در روايتى است كه بعدا عرض كرد بحق پدرانم بر تو مرا از اين زندان نجات ده و جواب رسيد كه پدرانت حقى بر من ندارند اگر آدم را ميگوئى من او را بيد قدرت خود آفريدم و از روح خود در او دميدم و در بهشتم جاى دادم و باو امر نمودم نزديك يكى از درختان بهشت نرو و او نافرمانى كرد و توبه نمود من از تقصيرش گذشتم و اگر نوح را ميگوئى من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرين كرد در باره آنها و من مستجاب نمودم و همه را غرق كردم جز او و كسانيرا كه با او در كشتى بودند و اگر ابراهيم را ميگوئى من او را خليل خود قرار دادم و آتش را براى او بر دو سلام نمودم و اگر يعقوب را ميگوئى من باو دوازده پسر دادم و يكى از پسرهايش را از نظر او غائب كردم و او دائما گريه كرد تا نابينا شد و سر راه نشست و شكايت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقى پدران تو بر من دارند و باو تعليم شد كه بگويد اسئلك بمنّك العظيم و احسانك القديم و او گفت و پادشاه خواب ديد و فرج او در آن بود و بچند طريق از آن حضرت نقل شده كه چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاى فرج روى خود را بزمين نهاد و عرض كرد اللهم ان كان ذنوبى قدا خلقت‌
جلد 3 صفحه 148
وجهى عندك فأنّى اتوجّه اليك بوجوه آبائى الصالحين ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند كه ما هم اين دعا را بخوانيم، فرمود شما باين نحو بخوانيد اللهم ان كانت ذنوبى قد اخلقت وجهى عندك فانّى أتوجّه اليك بنبيّك نبى الرحمة محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و الائمه عليهم السلام .. اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما تَعبُدُون‌َ مِن‌ دُونِه‌ِ إِلاّ أَسماءً سَمَّيتُمُوها أَنتُم‌ وَ آباؤُكُم‌ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن‌ سُلطان‌ٍ إِن‌ِ الحُكم‌ُ إِلاّ لِلّه‌ِ أَمَرَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِيّاه‌ُ ذلِك‌َ الدِّين‌ُ القَيِّم‌ُ وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَعلَمُون‌َ (40)
عبادت‌ نميكنيد ‌شما‌ بت‌پرستان‌ مگر يك‌ اسمايي‌ ‌که‌ هيچگونه‌ معني‌ و حقيقت‌ ندارد ‌که‌ ‌خود‌ ‌شما‌ ‌اينکه‌ اسماء ‌را‌ اختراع‌ كرده‌ايد و پدران‌ ‌شما‌ اسم‌ گذارده‌ايد و حال‌ آنكه‌ هيچ‌ پيغمبري‌ ‌از‌ جانب‌ الهي‌ دليلي‌ و حجتي‌ ‌بر‌ ‌شما‌ نازل‌ نفرموده‌ نيست‌ حكمي‌ مگر مختص‌ بخدا ‌است‌ و ‌او‌ چنين‌ حكم‌ فرمود ‌که‌ عبادت‌ نكنيد مگر ذات‌ مقدس‌ ‌او‌ ‌را‌ اينست‌ دين‌ پابرجا و لكن‌ اكثر ناس‌ نميدانند.
ما تَعبُدُون‌َ روي‌ سخن‌ ‌با‌ همان‌ دو نفر صاحبي‌ السجن‌ ‌است‌ لكن‌ مخاطب‌ جميع‌ مشركين‌ هستند لذا بلفظ جمع‌ فرمود ما تَعبُدُون‌َ.
إِلّا أَسماءً سَمَّيتُمُوها اسم‌ آلهه‌ و ارباب‌ روي‌ ‌آن‌ بتها گذارده‌اند و ‌آنها‌ ‌را‌ خدايان‌ ‌خود‌ ناميده‌اند و حال‌ آنكه‌ نه‌ الوهيت‌ دارند و ربوبيت‌ نه‌ خالقند و نه‌ رازق‌، نه‌ نافعند و نه‌ ضارّ، نه‌ محيي‌ و نه‌ مميت‌، نه‌ عليم‌ و نه‌ قدير، نه‌ عطاء و منعي‌ دارند و نه‌ رضا و سختي‌، يك‌ جمادي‌ بيش‌ نيستند.
أَنتُم‌ وَ آباؤُكُم‌ ‌شما‌ و آباء و اجداد ‌شما‌ ‌از‌ زمان‌ نوح‌ ‌اينکه‌ بتها ‌را‌ باغواء شيطان‌ پرستش‌ كرديد و ‌آنها‌ ‌را‌ آلهه‌ ‌خود‌ قرار داديد و حال‌ آنكه‌ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ
جلد 11 - صفحه 199
بِها مِن‌ سُلطان‌ٍ سلطان‌ دليل‌ و حجّت‌ ‌است‌ و بايد اجازه‌ و دستور و امريه‌ ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ داشته‌ باشيد ‌بر‌ پرستش‌ ‌آنها‌ و ‌اينکه‌ ‌هم‌ بايد بتوسط انبياء خداوند انزال‌ فرمايد و احدي‌ ‌از‌ انبياء دعوت‌ بشرك‌ نكرده‌ بلكه‌ اولين‌ دعوت‌ ‌آنها‌ امر بتوحيد بوده‌ إِن‌ِ الحُكم‌ُ إِلّا لِلّه‌ِ بسليقه‌ و هواي‌ نفساني‌ و دعوت‌ شيطاني‌ و تخيّلات‌ موهومه‌ و استحسانات‌ و قياسات‌ حكم‌ نميتوان‌ كرد و ‌اينکه‌ جمله‌ ردّ ‌بر‌ عامه‌ عمياء ‌است‌ ‌که‌ نوع‌ احكام‌ ‌را‌ بقياسات‌ و استحسانات‌ و ظنون‌ ‌غير‌ معتبره‌ و اولوية ظنيه‌ عمل‌ ميكنند چون‌ دست‌ ‌آنها‌ ‌از‌ اخبار آل‌ اطهار كوتاه‌ ‌است‌ و حال‌ آنكه‌ قياس‌ محق‌ دين‌ ميكند چنانچه‌ خبر ابان‌ تصريح‌ فرموده‌ ‌پس‌ ‌از‌ اينكه‌ سؤال‌ كرد ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌که‌ ‌اگر‌ قطع‌ يك‌ انگشت‌ مرأة نمود ديه‌ ‌آن‌ چقدر ‌است‌ فرمود صد دينار، ‌اگر‌ دو انگشت‌ دويست‌ دينار، ‌اگر‌ سه‌ انگشت‌ سيصد دينار، ‌اگر‌ چهار انگشت‌ فرمود دويست‌ دينار، تعجب‌ كرد سه‌ انگشت‌ سيصد چهار انگشت‌ دويست‌ حضرت‌ فرمود قياس‌ ‌در‌ دين‌ نبايد كرد
(اذا قيست‌ محق‌ الدين‌)
‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ سرّ ‌آن‌ ‌را‌ بيان‌ فرمود ‌که‌
(ان‌ّ المرأة تعاقل‌ الرجل‌ ‌الي‌ ثلث‌ الدية فاذا بلغ‌ الثلث‌ رجع‌ ‌الي‌ النصف‌).
اينجا ‌هم‌ حضرت‌ يوسف‌ [ع‌] فرمود خداوند حكم‌ بشرك‌ نكرده‌ بلكه‌ (امر أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِيّاه‌ُ) ‌که‌ اصل‌ و پايه‌ دين‌ توحيد ‌است‌ و بقيه‌ عقائد ‌از‌ شئونات‌ توحيد ‌است‌.
ذلِك‌َ الدِّين‌ُ القَيِّم‌ُ دين‌ حق‌ ثابت‌ پا برجا همين‌ توحيد ‌است‌ ‌با‌ مراعات‌ جميع‌ شرائط ‌آن‌ ‌که‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ ‌در‌ نيشابور ‌بعد‌ ‌از‌ اينكه‌ فرمود
(كلمة ‌لا‌ اله‌ الّا اللّه‌ حصني‌ ‌من‌ قالها دخل‌ ‌في‌ حصني‌ و ‌من‌ دخل‌ ‌في‌ حصني‌ امن‌ ‌من‌ عذابي‌)
سكوتي‌ فرمود و ‌گفت‌
(بشرطها و انا ‌من‌ شروطها).
وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَعلَمُون‌َ ‌ يا ‌ جاهل‌ بسيط هستند ‌ يا ‌ جاهل‌ مركّب‌ ‌که‌ خيال‌ ميكنند عالم‌ هستند.
200 برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 40)- سپس اضافه کرد: «این معبودهایی که غیر از خدا می‌پرستید چیزی جز یک مشت اسمهای بی‌مسمّا که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده‌اید، نیست» (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ).
اینها اموری است که «خداوند دلیل و مدرکی برای آن نازل نفرموده» بلکه ساخته و پرداخته مغزهای ناتوان شماست (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
ج2، ص423
بدانید «حکومت جز برای خدا نیست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ) و به همین دلیل شما نباید در برابر این بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید.
و باز برای تأکید بیشتر اضافه می‌کند: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستید» (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ).
«این است آیین و دین پا بر جا و مستقیم» که هیچ گونه انحرافی در آن راه ندارد (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
یعنی توحید در تمام ابعادش، در عبادت، در حکومت، در فرهنگ و در همه چیز، آیین مستقیم و پا بر جای الهی است.
«ولی (چه می‌توان کرد) بیشتر مردم آگاهی ندارند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و به خاطر این عدم آگاهی در بیراهه‌های شرک سرگردان می‌شوند و به حکومت غیر «اللّه» تن در می‌دهند و چه زجرها و زندانها و بدبختیها که از این رهگذر دامنشان را می‌گیرد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: تفسیر های فارسیترجمه تفسیر المیزانتفسیر خسرویتفسیر عاملیتفسیر جامعتفسیر های عربیتفسیر المیزانتفسیر مجمع البیانتفسیر نور الثقلینتفسیر الصافیتفسیر الکاشف
                     در برخی از آیات نیز به رویارویی با حکومت طاغوت دستور می‌دهد:
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه 24) (ای موسی) فرعون طغیان و سرکشی کرده به سوی او برو (هدایت کن و مبارزه کن)
1- اوّلين مأموريت انبيا، مبارزه با طاغوت‌هاست. «اذْهَبْ»
2- هميشه نبايد منتظر آمدن مردم بود، گاهى لازم است حتّى پيامبران براى هدايتِ حاكمان حركت كنند. «اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‌»
3- براى اصلاح جامعه، بايد به سراغ سرچشمه و ريشه‌ى فتنه و فساد رفت. «اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ»
4- دين از سياست جدا نيست، موسى علیه السلام براى اصلاح حكومت حركت كرد. «اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ»
5- مبارزه با طاغوت يك تكليف الهى است، نه يك نمايش سياسى. «اذْهَبْ»
5- سرچشمه‌ى همه انكارها، طغيان وگردنكشى در مقابل حقّ است. «إِنَّهُ طَغى‌» طغيان فرعون در ادعاى ربوبيت، ايجاد وحشت، تفرقه و برده‌كشى مردم بود.
6- كسانى مى‌توانند با طاغوت مبارزه كنند كه با ايمان، عبادت و صلابت خود را ساخته باشند. فَاعْبُدْنِي‌ ... أَقِمِ الصَّلاةَ ... فَلا يَصُدَّنَّكَ‌ ... اذْهَبْ إِلى‌ ...
تفسیر المیزان - خلاصه
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (به سوی فرعون برو که همانا او طغیان کرده است)، آیات قبلی مقدمه رسالت بود و این جمله امر بر فرمان رسالت است و خطاب به موسی علیه السلام می فرماید: به سوی فرعون برو که او با ظلم و عداوت ، از حد خود تجاوز نموده، (یعنی ظلم و ستم را از حد گذرانده و از روش بندگی عدول کرده و ادعای خدایی نموده است).
 
قرآن کریم پیامبران الهی را شایسته حکومت و ولایت می‌داند
اطاعت از رهبران الهی لازم است
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ (نساء ۵۹) ای اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) که از خود شما هستند اطاعت کنید،
و نهایتاً امر حاکمیت و رهبری را به رسول خدا و صاحبان امر ولایت که جانشینان آن حضرت‌اند، می‌سپارد و    مومنان را به پیروی از آنها ملزم می‌کند . و
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جانشینان آن حضرت دارای سه شان بودند: یکی اینکه امام و پیشوا و مرجع دینی مردم هستند، از این رو سخن و عملشان حجت است
وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب و آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده خودداری کنید (حشر7)
این آیه با قطع نظر از سیاق ، مفهومی عمومی دارد که شامل تمام اوامر و نواهی رسول خدا ص می شود. و مسلمانان را از مخالفت با رسول خدا ص برحذر می دارد و می فرماید: از خدا بترسید، همانا او شدید العقاب است و مخالف و معاند را به سختی عقوبت‌ می‌کند.
دیگر اینکه ولایت قضایی داشتند، یعنی حکمشان در اختلافات حقوقی و مخاصمات فصل الخطاب بوده است فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً (نساء65) پس به پروردگارت سوگند، اینها ایمان نمی آورند، مگر وقتی که تو را در مشاجراتی که بین آنها پیش می آید حاکم قرار دهند و در دل خود از هر حکمی که راندی احساس آزردگی نکنند و در برابر حکم تو کاملا تسلیم باشند)
در این آیه خداوند برای اثبات اینکه مبداء حاکمیت تنها خداست، و هیچ حاکمی جز آنکه خدا تعیین نموده و هیچ حکمی جز شریعتی که خدا آن را وضع کرده وجود ندارد، به ذات مقدس خود سوگند می خورد و صفت ایمان را از کسانی که حکم غیر خدا را بپذیرند ، نفی می کند،
لذا منافقین که خود را مؤمن می دانند، اما محاکمه به نزد طاغوت می برند، در واقع مؤمن نیستند و ایمان آنها کامل نیست،  مگر زمانیکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را حکم خود قرار دهند و باطنا و ظاهرا تسلیم او باشند و از حکم او آزرده نشوند، چون هر کس از حکم پیامبر آزرده شود در واقع از حکم خدا آزرده شده است ، و شرطایمان به خدا، اطاعت از پیامبر و نافذ دانستن حکم اوست .
ولایت و سرپرست مردم را خداوند مشخص می‏سازد 
الف، الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ. الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا (مائده ۳) امروز کافران از این که به دین شما دستبرد زنند و اختلالی رسانند طمع بریدند، پس شما از آنها بیمناک نگشته و از من بترسید{به عقیده امامیه و برخی اهل سنّت روز غدیر خم و خلافت علی (علیه السلام)} دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین، اسلام است برایتان برگزیدم.
شأن نزول: «شیخ طوسی» گوید: از امامين باقر و صادق عليهماالسلام روايت گرديده كه اين آيه بعد از نصب امام على بن ابى‌طالب عليه‌السلام به امامت در روز بعد از برگشتن از انجام مناسك حج در سال حجة‌ الوداع نازل گرديده است و طاووس بن شهاب و شهر بن حوشب و اكثر مفسرين برآنند كه اين آيه در عرفه حجة‌الوداع نازل شد. امام باقر عليه السلام فرمودند: «ولايت، آخرين فريضه الهى است سپس آيه‌ى‌ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را تلاوت فرمودند».
1- مهم‌ترين روزنه‌ى اميد كفّار، مرگ پيامبر بود كه با تعيين حضرت على عليه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. الْيَوْمَ يَئِسَ‌ ...
2- اگر دشمن خارجى هم شما را رها كند، دشمن داخلى وجود دارد كه بايد با خشيت از خدا به مقابله با او رفت. «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»
3- كفّار از دينِ كامل مى‌ترسند، نه از دينى كه رهبرش تسليم، جهادش تعطيل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. الْيَوْمَ يَئِسَ‌ ... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‌                                                                         4- اگر كفّار از شما مأيوس نشده‌اند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دين شماست. يَئِسَ‌ ... أَكْمَلْتُ‌            5- دين بدون رهبر معصوم، كامل نيست. «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»                                                  6- قوام مكتب به رهبرى معصوم است و تنها با وجود آن، كفّار مأيوس مى‌شوند، نه با چيز ديگر.
7- همه‌ى نعمت‌ها بدون رهبرى الهى ناقص است. الْيَوْمَ‌ ... أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌                               8- نصب على عليه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» و رها كردن ولايت او كفران نعمت و ناسپاسى نعمت و عواقب بدى دارد. «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ» ... رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ‌
قرآن برخی پیامبران الهی مثل سلیمان را دارای مُلک و حکومت معرفی می‏کند.
(و البته زمینه حکومت برای برخی رسولان الهی فراهم نشد)
الف، قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ (نمل ۳۴) بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیل‌ترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.پیام ها : اعتراف به روحيّات و خصلت‌هاى پادشاهان، نشانه‌ى شهامتِ بلقيس است. قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ‌ ...  بلقيس هم دغدغه‌ى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً» تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مى‌گفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ»، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ‌ ... شيوه‌ى حكومت‌هاى غير الهى، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است. «كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» آفت حكومت وقدرت، سلطه‌طلبى، جنگ افروزى و ويرانگرى است. الْمُلُوكَ‌ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً
ب، جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ. (نمل ۱۴)
و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند که آنها معجزه خداست باز از کبر و نخوت و ستمگری انکار آن کردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند).
ابوعمر زبيرى از امام صادق عليه السلام انواع كفر را كه در قرآن آمده سؤال كرد، امام فرمود: كفر پنج نوع است: يكى از اقسام آن اين است كه انسان در دل باور و شناخت دارد، ولى باز هم انكار مى‌كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»
نکته ها : انكار، زمينه‌ى افساد است. جَحَدُوا ... مفسدين‌ . علم و يقين، اگر با تقوا همراه نباشد كارساز نيست. «وَ اسْتَيْقَنَتْها- ظُلْماً وَ عُلُوًّا» بسيارى از كفّار در دل ايمان دارند و انگيزه‌ى انكارشان جهل نيست، بلكه ظلم و برترى‌جويى است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا» تاريخ و مطالعه‌ى آن را وسيله‌ى عبرت قرار دهيد. «فَانْظُرْ» فرجام كار مفسدان، سقوط و تباهى است. «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»
لزوم وجود نیرو و تجهیزات برای حکومت اسلامی
الف، وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (انفال ۶۰)
 و براى (آمادگى مقابله با) دشمنان، هرچه مى‌توانيد از نيرو و از اسبان سوارى فراهم كنيد تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نيز (دشمنانى) غير از اينان را كه شما آنان را نمى‌شناسيد، ولى خداوند آنها را مى‌شناسد، به وسيله آن بترسانيد، و در راه خدا (و تقويت بنيه‌ى دفاعى اسلام) هرچه انفاق كنيد، پاداش كامل آن به شما مى‌رسد و به شما ستم نخواهد شد.نکته ها : اين آيه دستور آماده باش همه جانبه‌ى مسلمانان در برابر دشمنان و تهيه هر نوع سلاح، امكانات، وسايل و شيوه‌هاى تبليغى حتّى شعار و سرود را مى‌دهد كه رعايت اين دستورات، سبب هراس كفّار از نيروى رزمى مسلمانان مى‌شود. پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى با خبر شد كه در يمن اسلحه‌ى جديدى ساخته شده، شخصى را براى تهيه‌ى آن به يمن فرستاد. از آن حضرت نقل شده كه با 1 تير، 3 نفر به بهشت مى‌روند: «سازنده‌ى آن، آماده كننده و تيرانداز». در اسلام، مسابقات تيراندازى و اسب سوارى و برد و باخت در آنها جايز شمرده شده تا آمادگى رزمى ايجاد شود.
ضمير «لَهُمْ»، به كفّار و كسانى كه در آيه‌ى قبل مطرح بودند و بيم خيانتشان مى‌رفت، برمى‌گردد. يعنى در برابر دشمن كه همواره احتمال خيانت او حتّى در صورت عهد و پيمان‌ مى‌رود، آماده باشيد.ادامه در سلیت جدید