سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

علم غيب، علم شهودي نيكان

علم غيب و خداوند شاهد و شهيد
بيشتر اهل لغت غيب را هر چيزي كه از تو پنهان شود، دانسته : الغيب كل ما غاب عنك. بنابراين امور پنهان از انسان، غيب است. (لسان العرب، ج1، ص 654؛) از نظر اصطلاحي، غيب، هر چيزي است كه تحت حس و درك آدمي قرار ندارد. (تفسير الميزان، ج1، ص73) از اين رو در مقابل مفهوم غيب، مفهوم شهادت به معناي شهود و آشكاري قرار مي گيرد، چنانكه پيامبر اكرم(ص) پس از پيام تاريخي خود در سرزمين غدير، فرمودند: الا فليبلغن الشاهد الغائب بدين معنا كه «اين پيام را شاهدان به غايبان برسانند. (جعفر سبحاني، آگاهي سوم، ص18) واژه غيب مجموعا 34 بار در قرآن كريم آمده است و مطابق با كاربردهاي آن، هر آنچه كه از قلمرو حس بشر بيرون باشد، غيب ناميده شده . مانند آن كه خداوند پس از نقل جريان برخي اقوام پيشين كه رسول خدا(ص) نزد آنها حضور نداشته مي فرمايد: «ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك ما كنت لديهم؛ آن از اخبار غيبي بود كه به تو وحي كرديم و تو نزد آنها نبودي. (آل عمران42) همچنين قرآن كريم مفهوم غيب را در آياتي در مقابل مفهوم شهادت آورده و خداوند را با عنوان «عالم الغيب و الشهاده » معرفي كرده است. (انعام 37)

از نظر آموزه هاي قرآني همه هستي، مشهود خداوند است و چيزي از خداوند نهان و در غيب نيست. شهود خداوندي نسبت به هستي، شهودي كامل است و نمي توان چيزي را از دايره شهادت خداوند بيرون دانست. اما از آن جايي كه هر يك از آفريده ها در مرتبه اي از وجود و احاطه علمي هستند، اموري نسبت به آنان در غيب و اموري در شهادت قرار مي گيرند. بنابراين، تقسيم عوالم به شهود و غيب، براساس غير خداوند انجام مي گيرد و مقسم در اين تقسيم غير خداوند است. پس غيب و شهود دو مفهوم نسبي است كه در مورد موجودي كه علم و هستي اش محدود است، به كار مي رود.
اين محدوديت البته اختصاص به انسان ندارد، بلكه همه موجودات حتي مظهر نخست و يا صادر اول نيز از اين محدوديت برخوردار است، با اين تفاوت كه هر كه از نظر وجودي داراي سعه وجودي بيش تري باشد، از نظر احاطه عملي نيز فراگيرتر خواهد بود و دايره غيب او تنگ تر و دامنه شهودش گسترده تر خواهد بود. با توجه به محدوديت هاي انسان در عالم ماده، دايره شهودي او با توجه به حواس ظاهري، بسيار محدود خواهد بود؛ چون ما داراي حواسي چند هستيم كه از طريق آن نسبت به بيرون، علم و احاطه علمي پيدا مي كنيم. پس به عنوان نمونه آنچه در شعاع بينايي و شنوايي و يا ساير حواس ما قرار دارد، براي ما «شهود» است و آنچه از حوزه ديداري و شنيداري ما بيرون است، نسبت به ما «غيب» محسوب مي شود. حال اگر از توانايي قدرت ديد نامحدود برخوردار بوديم و يا از چشم برزخي و ملكوتي بهره مند بوديم، و مي توانستيم به داخل و باطن چيزها نفوذ كنيم و پرده ها را كنار بزنيم، همه چيز براي ما «مشهود» بود.
بي گمان جز ذات الهي، نمي توان موجودي را يافت كه صمد (ازلي) باشد؛ اين ذات الهي است كه همه چيز را پر كرده است و بر همه چيز احاطه وجودي و علمي دارد؛ همچنان كه خداوند، ذاتي نامحدود است و هيچ گونه محدوديتي ندارد. چنين ذاتي است كه همه جا حضور دارد و همه چيز نيز نسبت به او مشهود است. بنابراين همه چيز، براي او «شهود» است و «غيب» درباره ذات پاكش، مفهوم ندارد. از اين رو خداوند خود را به «عالم الغيب و الشهاده » مي ستايد؛ چرا كه همه چيز براي او يكسان است و همه چيز مشهود اوست و همه عوالم براي او عالم شهادت است.
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 71 سوره حج مي فرمايد: ان الله علي كل شي شهيد؛ خداوند بر هر چيزي شهيد است. شهيد در اين جا به معناي شاهد و مشهود است. به اين معنا كه در هر چيزي كه بنگري خداوند را قبل و همراه و پس از آن مي بينيد و در حقيقت پيش از ديدن آن چيز، اين خداوند است كه ديده و مشهود است. معناي ديگر آن است كه خداوند بر هر چيزي شاهد است و همه چيز مشهود خداوند مي باشد؛ بنابراين، چيزي را نمي توان يافت كه بيرون از دايره شهود الهي باشد و از او غايب و نهان گردد. بر اين اساس، وقتي گفته مي شود كه خداوند عالم الغيب است، با توجه به نسبت آن چيز به انسان است. به اين معنا كه آن چه براي شما غيب تلقي مي شود، براي خداوند عين شهود است؛ چنان كه عالم شهود براي او عين شهود است و عالم شهود و غيب براي او يكسان و مساوي است.

شاهد مطلق  پرسش اين است كه آيا غير از خداوند كسي ديگر نيز در مقام شهود مطلق قرار دارد؟ از برخي از آيات برمي آيد كه شهود مطلق از آن خداوند است و جز خداوند هيچ كسي مشهود مطلق نيست. برخي براساس اين آيات، هرگونه علم غيبي را از ديگران سلب مي كنند و آن را مختص خداوند مي شمارند. چنان كه اين مطلب را مي توان از آيه 56 نمل و آيه0 5 انعام و مانند آن به دست آورد؛ اما با توجه به آيات ديگر قرآن مي توان دريافت كه ديگران نيز به واسطه الهي از علم غيب برخوردار هستند. براساس آموزه هاي قرآني، منشأ هر چيزي خداوند است. خداوند در برخي از آيات خود را منشأ عزت معرفي كرده و عزت را مختص خود برمي شمارد؛ (يونس56 و نساء931) ولي در آياتي ديگر، عزت را به رسول الله(ص) نيز نسبت داده و در آيه ديگر مومنان را نيز جزو اين دو دسته قرار مي دهد و مي فرمايد: ولله العزه و لرسوله و للمومنين (نساء931 و نيز منافقون8)
همه چيز براي خداوند عالم شهادت است، ولي براي كساني ديگر كه از سعه وجودي و انشراح صدر برخوردارند و شاكله وجودي ايشان خدايي و متأله شده، آنان نيز از عالم غيب برخوردار هستند. اين متأله شدن همان چيزي است كه در آيات قرآني به عنوان انسان هاي مأذون از آنان ياد شده است. بارها در قرآن واژه «باذنه» به كار رفته است كه بيانگر ماذون بودن شخص از سوي خداوند به سبب سعه وجودي و متأله شدن اوست. چنين اشخاصي به سبب متأله و خدايي شدن و به يك تعبير مثل و مثال خداوندشدن، مي توانند هستي را همان گونه ببينند كه خداوند مي بيند.
البته ميان خداوند و متألهان اين تفاوت است كه اطلاق اسم مشتق عالم الغيب براي خداوند غيراطلاق آن براي ديگران است. در خداوند اين اطلاق، ذاتي و اصالت دارد ولي در ديگران غيراصيل و تبعي است. ولي اين تفاوت موجب نمي شود تا نتوان عالم الغيب را براي آنان اطلاق نكرد. متألهان چون خدايي شده اند و از همه چيز بريده و به خداوند متصل شده اند، عين الله و يدالله و مانند آن هستند و همين اتصال به مبدأ و منشأ همه چيز از جمله منشأ علوم موجب مي شود تا بالتبع نه بالاستقلال از علم الغيب برخوردار باشند.
خداوند در آيه50 انعام و 188 اعراف، پيامبر(ص) را موظف مي كند تا عدم علم استقلالي خود به علم غيب را به ديگران ابلاغ كند. به اين معنا كه علم غيب او به هر چيزي از جمله وحي، علم استقلالي نيست،بلكه علم غيبي است كه به سبب اتصال به خداوند و مبدأ علوم به دست آورده است. (الميزان، ج7، ص69) از آنجايي كه مخاطب وي يعني مشركان درسطح پاييني از فهم و شعور بودند، آن حضرت(ص) براي تبيين اين معنا مي فرمايد كه وي به علم غيب استقلالي دسترسي ندارد تا بتواند منافع و مشكلات روزانه خود را با آن حل كند. به اين معنا كه اگر علم غيب استقلالي داشت و اين علم به سبب متأله شدن و اتصال به خداوند براي او حاصل نشده بود، او به سبب طبيعت بشري مي كوشيد تا براي خود آسايش و آرامش دنيوي را رقم بزند و از منافع مادي دنيا به خوبي بهره برده و از مشكلات پيش رو با توجه به علم استقلالي برهد، ولي از آنجايي كه علم ايشان استقلالي نيست، هر آن چه را مي خواهد كه متبوع يعني خداوند مي خواهد.
از اين رو خداوند در آيه 68 قصص بيان مي كند كه پيش از اتصال و متأله شدن، هيچ كس از جمله پيامبر(ص) به امور غيبي چون پيامبري اش آگاه نيست و اين شهود و آگاهي، زماني حاصل مي شود متأله شدن و اتصال تحقق يابد و مأذون به علم غيب شود. خداوند در آيه 42 تكوير پيامبر گرامي(ص) را از كساني برمي شمارد كه بر غيب آگاه است و غيب براي ايشان مشهود مي باشد؛ چرا كه اتهام بخل ورزي را از آن حضرت مي زدايد و مي فرمايد كه وي در ارايه غيب مشهودش بخل نمي ورزد. آگاهي آن حضرت(ص) به علم غيب پس از اتصال و متأله شدن، ازطرق گوناگوني ايجاد مي شود كه از جمله وحي(هود84 و 94 و يوسف3) و رويا (اسراء 06 و فتح72) مي باشد. آن حضرت(ص) نسبت به فتح مكه و نيز حكومت يافتن بوزينگان از ريشه درخت خبيث بني اميه را در رويا ديد و نسبت به اين غيب آگاهي يافت. (اسرا۶۰ تفسير نورالثقلين، ج3، ص181 و روح المعاني، ج9، جزء 51، ص551).

از نكات در خور توجه اين كه هركسي با توجه به سعه وجودي كه از اتصال و متأله شدن به دست مي آورد نسبت به عالم غيب، آگاهي مي يابد و براي او مشهود مي شود. همچنين اين معنا از آيه9 احقاف به دست مي آيد كه اطلاع رساني نسبت به غيب ازسوي آنان، با توجه به مأموريت و نيازهاي مخاطبان انجام مي گيرد. از اين رو اطلاع از آينده و سرنوشت يكايك بشر را خارج از مأموريت و رسالت پيامبر دانسته و مي فرمايد كه نسبت به اين امور علم و آگاهي ندارم، چرا كه ارتباطي با مسئوليت پيامبري اش ندارد؛ ولي همين پيامبر(ص) اگر بخواهد و يا در مقامي غير از پيامبري چون مقام احسان يا مقام مظهريت مطلق باشد، از اين امور نيز مطلع و آگاه است؛ با اين همه مأمور نيست تا آگاهي خويش را به ديگران انتقال دهد.
خداوند در آيه 3 11نساء، پيامبر(ص) را برخوردار از وحي، حكمت و علم لدني معرفي مي كند. اين بدان معناست كه خداوند علمي را كه در نزد خود بوده را به ايشان عطا كرده است و او نيز از دريچه شهود به هستي مي نگريست و چيزي از وي نهان و غيب نبود. جان و نفس آن حضرت(ص) يعني اميرمؤمنان علي(ع) نيز به حكم آيه 16 مباهله و همچنين آيه 34 رعد نيز از علم غيب و علم الكتاب برخوردار بوده است. (دربرخي از تفاسير اهل سنت از قول ابن عباس، محمدبن حنفيه و ابوسعيد خدري از قول پيامبر(ص) نقل نموده اند كه مراد از «من عنده علم الكتاب» كسي جز علي ابن ابيطالب اميرالمؤمنين(ع) نيست. (نگاه كنيد: تفسير الثعلبي، ج5، ص303، شواهدالتنزيل، الحاكم الحسكاني، ج1 ص 204) ابن الجوزي، ابو الفرج، زادالمسير، ج4ص61. و نيز: السيوطي، الدرالمنثور، ج6، ص03، ينابيع الموده ، القندوزي، ج1، ص703.) اين كتاب همان كتابي است كه «لايمسه الاالمطهرون» (واقعه، 97) يعني جز اهل بيت عصمت و طهارت(ع) براساس آيه 33 احزاب كسي آن را مس و لمس نمي كند و به اسرار و غيب آن آگاه نمي شود. اين همان كتابي است كه هر چيزي در آن نوشته شده است و مفاتيح الغيب و كليدهايش در اختيار ايشان است. (بقره، 133)

به هرحال اهل بيت(ع) و پيامبر(ص) به عنوان شاهدان الهي بر اعمال امت گواهي مي دهند و اين شهادت مبتني بر تحمل شهادت است و مي بايست شخص آن را ببيند و سپس در قيامت بر آن گواهي دهد. خداوند در آيه8 فتح بيان مي كند كه پيامبر(ص) بر اعمال امت حتي پس از رحلت و وفاتش آگاهي دارد و در روز قيامت به عنوان شاهد و گواه حاضر مي شود. پس او مي بايست به امور نهان حتي سر و اخفي دل ها و نيات آگاه باشد تا بتواند شهادت دهد. پس هر چيزي براي او غيب نيست و همه چيز مشهود اوست. هرچند كه علوم شاهدان مطلق الهي، علومي تبعي است و به تعليم الهي و تفضلات خداوندي به آنان رسيده است، ولي اين بدان معنا نيست كه ايشان نسبت به غيب شهود ندارند، بلكه به طرق مختلف و تعليم الهي و تفضل خداوندي بر همه چيز آگاهي دارند. (نساء، 311)
از نظر قرآن، پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) شاهدان مطلقي هستند كه در مقام مظهريت مطلق و كامل اسم شاهد و شهيد، همه چيز را مي دانند و بر هرچيزي شاهد و گواه هستند. چنين چيزي مشيت و اراده الهي است (اسراء85 و 68) و خداوند بدان راضي و خشنود است تا آنان از علم غيب كامل برخوردار باشند و از همه چيز همانند خداوند به تبع، آگاه و شاهد برآن باشند. (جن،62)
بنابراين، افزون بر خداوند كه همه چيز هستي براي او عين شهود است و او عالم الغيب و الشهاده است، معصومان(ع) نيز به تبع اراده و مشيت الهي، مظهر اسم عالم الغيب و الشهاده هستند و براي آنان نيز همانند خداوند اول و آخر و يا باطن و ظاهري نيست و همه چيز براي آنان يكسان است و آن چه براي ديگران باطن است براي ايشان ظاهر و آن چيزي كه براي ديگران آخر است براي ايشان اول است و تفاوتي ندارد. آنان اين مقام را به سبب متأله شدن و مظهريت مطلق و كامل از خداوندي دارند.
هركسي كه متأله شود مي تواند سطح جهان غيب را بشكافد و نسبت به آن عالم و آگاه شود. كساني كه از چشم برزخي برخوردارند، جنيان نيز مشهود آنان مي شوند و در مرحله بالاتر فرشتگان مشهود ايشان مي گردند و در مرحله ديگر، عالم برزخ از ارواح مؤمنان و كافران مشهود آنان مي شود و اگر كشف الغطاء كامل رخ دهد همانند آن چه براي اميرمؤمنان علي(ع) رخ داده است، همه چيز براي آنها مشهود مي شود، به گونه اي كه «لو كشف الغطاء ماازددت يقينا، اگر پرده ها فرو افتد هيچ يقيني بر يقين و شهود او افزوده نمي شود» چرا كه آن چه ديگران پس از مرگ مي يابند و «لترون الجحيم» به چشم، دوزخ را مي نگرند. ايشان در همين دنيا مي نگرند و همه هستي براي آنان مشهود است و گزارش از آينده دادن همانند گزارش از حال و ديده كنوني است.

غيب از شهود، شلوغ تر است!

عده اي كوهنورد، درمسير صعود به قله كوهي، منزل كردند و در شبي تاريك مشغول تماشاي ستارگان شدند. يكي گفت: اينهمه ستاره ميلياردها سال است كه آسمان را پر كرده اند اما هيچ فايده اي ندارند! ديگري گفت: چقدر هم زيادند. مي گويند: وسعت كهكشانها و ستارگان حدود دوازده هزار ميليارد سال نوري در دوازده هزار ميليارد سال نوري است. سومي كه بهره اي از آيات قرآن و روايات ائمه اطهار(ع)داشت افزود: امام علي (ع) فرموده اند: درهرستاره، مخلوقات زيادي وجود دارند.(1) امام صادق (ع) نيز فرموده اند. خداوند متعال دوازده هزار عالم دارد كه هريك از آنها بزرگتر از آسمانها و زمينهاي هفتگانه است و اين درحالي است كه آنها نمي دانند كه خداوند جهانهايي غير از جهان آنها هم دارد. (2)
توجه گروه به سخنان دقيق و مستند اين فرد جذب شده بود و سكوتي كامل بر كوهستان و گروه حاضر حكمفرما بود.    يكي از افراد پرسيد:    رابطه ما با اين كرات چيست؟   اهل آيات و حديث گفت:«خداوند متعال درآيات قرآن فرموده است كه: حيوانات، گياهان، شب، روز، خورشيد، ماه، ستارگان، دريا، كوهها و... موجودات آنها را مسخر انسان ساخته است.(3) ما نيز به تناسب شناخت و تلاش خويش مي توانيم از آنها استفاده كنيم.سخر الشمس و القمر ...... سخر لکم ما فی البر و البحر .......و سخر لکم الانهار ........
نفر اول كه گفته بود ستارگان فايده اي ندارند گفت: از كجا معلوم درميان اين نقطه هاي نوراني كه ما به آنها ستاره مي گوييم موجود با شعور باشد؟ عالم آن جلسه اظهار داشت:     از جهت نقلي، حديث را گفتم از جهت عقلي هم برايت مثالي مي زنم. نگاه كن در پايين كوه، ماشين هايي كه در جاده درحركتند را ما به صورت نقاط نوراني درحال حركت مي بينم! اما شما راننده آنها را مي بينيد؟    مرد گفت: نه     عالم گفت: خوب از كجا مي فهميد كه اين اتومبيلها راننده دارند؟
مرد گفت:بالاخره يكي بايد آنها را به حركت درآورده، كنترل كرده و ... عالم اظهار داشت: احسنت! درست است كه ما موجودات ستارگان را نمي بينيم اما نديدن، دليل نبودن نيست! مرد گفت: بله، شما درست مي فرماييد. خيلي از چيزها ديده نمي شوند. اما وجود دارند. عالم گفت: همينطور است كه مي فرماييد. اطراف ما انسانها، فوق العاده شلوغ تر از آن است كه مي پنداريم! درغيب اين جهان كه از بيخ گوش ما شروع مي شود و خدا مي داند تا كجا ادامه مي يابد موجودات فراوان وعوالم بسيار وجود دارد.كه فقط حضرت حق مي داند و بس... هو الله الذی لا اله الا هوعالم الغیب و الشهاده . ..... لله غیب السموات و الارض .....
خداوند متعال هم درسوره حمد، اشاره كوتاه، لطيف و ظريفي به اين امر فرموده اند:...رب العالمين! پروردگار جهانها و جهانيان ... سپس با صداي سوزناكي اين قسمت مثنوي كه از زبان خداوند متعال بيان شده نجوا كرد:
درازل جز ما كسي حاضر نبود             لطف مادرهاي رحمت را گشود
ما نهاديم نقطه پرگار را                  خوش كشيديم نقشه و آثار را
مهر و مه را ما منور مي كنيم                         عاشقان را ديده بردر مي كنيم!
غمزه اي كرديم بركروبيان                           عالم وحدت پـديد آمد از آن
گوشه چشمي به ملك انداختيم                       عالم كثرت سرپا ساختيم...(4)
1-جواهر العلوم ص   169   2 -بحارالانوار ج 27ص   41    3 -نحل /15- 5    4  - مثنوي گل روي خدا ص 114

توصيه امير مؤمنان (ع) به شناخت آخرت از راه شهود

گاهي امير المؤمنين (ع) در بخش هاي علمي، ما را از راه شهود دعوت مي كند، نظير آن خطبه اي كه در اوصاف متّقيان ذكر كرد. وقتي به وجود مبارك امير المؤمنين عرض كردند: متّقيان را طوري وصف كن كه گويا ما آنها را مي بينيم، فرمود: مردان متّقي كساني اند كه گويا بهشت و اهل بهشت را مي بينند و گويا خود در بهشت منعّمند؛ مردان با تقوا كساني اند كه گويا دوزخ را مي نگرند و گويا هم اكنون در دوزخ مي سوزند(نهج البلاغه/ خ 193)؛ اينچنين بين خوف و رجاء به سر مي برند، اين تقويت راه شهود است. يك وقت حكيم يا متكّلم برهان اقامه مي كند، مي گويد: چون خدا حكيم است و در عالم ظلم هائي مي شود و ظالم در اين عالم به كيفر نمي رسد، پس يك جهان ديگري لازم است كه در آنجا دوزخ و بهشت وجود دارد، به حساب اينها مي رسد،يا چون خدا حكيم است، عالم را بي هدف خلق نكرده است؛ از راه حكمت خدا يا عدل خدا بهشت و جهنّم ثابت مي شود، اين راه استدلال حكمت و كلام است. گاهي انسان جهنّم را مي بيند، بهشت را مي بيند؛ او نيازي به علم حصولي و مفهوم و استدلال حكمت و كلام ندارد ! هم اكنون جهنّم را مي بيند، هم اكنون بهشت را مي بيند.

كسي كه آتش را مي بيند، لازم نيست كه استدلال كند، بگويد چون دودي هست، پس آتشي هست ! آنكه آتش را نمي بيند، از دود پي به شعله مي برد؛ ولي آن كس كه شعله را از نزديك مي بيند نيازي ندارد استدلال كند، بگويد: دود دليل بر آتش است ! خود هنر دان ديدن آتش عيان ن ي گپ د ل علي النّار الدّخان (مثنوي معنوي/ صفحه 998/ دفتر ششم/ بيت 2505 (7) نحل/ 125) وقتي وجود مبارك امير المؤمنين اوصاف متّقيان را تشريح مي كند، مي فرمايد: اينها طوري با ذات أقدس له وبا اسماي حسناي الهي در ارتباطند كه گويا بهشت را مي بينند، گويا جهنّم را مي بينند. در بخش هاي ديگر هم از راه حكمت و كلام جريان دوزخ و بهشت را تثبيت مي كند، اين راه شناخت اشياء است از راه شهود و علم حضوري. از راه علم حصولي هم براهين فراواني اقامه مي كنند براي اثبات معاد و مانند آن.

عالم محضر خداست

توجه و ايمان به اين حقيقت که عالم محضر خداست و خداوند از جزئيات اعمال انسان آگاه است، اثر عميق و فوق العاده‏اى در پاكسازى اعمال و نيات انسان دارد. معمولاً اگر انسان احساس كند، يك نفر مراقب اوست و اعمال و رفتار او را نظاره‌گر است، وضع خود را چنان مى‏كند كه مورد ايراد نباشد، تا چه رسد به اينكه، يقين کند كه خدا و پيامبر (ص) و مؤمنان از اعمال او آگاه مى‏شوند. در قرآن كريم آمده است: "و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهاده فينبئكم بما كنتم تعملون؛ بگو، عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏بينند و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏شويد و شما را به آنچه عمل مى‏كرديد، خبر مى‏دهد"(توبه/ 105). در آيه ديگري نيز آمده است: "هو معكم اينما كنتم والله بما تعملون بصير؛ هر کجا باشيد او با شماست و خدا به آنچه مي‌کنيد بيناست"(حديد/4) نيز مي‌فرمايد: "يعلم سركم و جهركم و يعلم ما تكسبون؛ ترجمه: (خداوند) نهان و آشکار شما را مي‌داند و آنچه را به دست مي‌آوريد (و انجام مي‌دهيد) مي‌داند".
اگر انسان بداند که کسي با دوربين مخفي در حال فيلم گرفتن از اوست، بي‌شک به گونه‌اي رفتار مي‌کند که پسنديده و مطلوب است و با چنين آگاهي و علمي، هيچ گاه در برابر اين دوربين به اعمال ناشايست و نامطلوب اقدام نمي‌کند. تمام اعمال و رفتار انسان در محضر خداست و چشم بيناي الهي و انبياء و اولياء او (ائمه معصومين) همواره ناظر اعمال ماست پس بجاست که انسان به گونه‌اي عمل کند که در پيشگاه خداوند سبحان و معصومين (ع) شرمسار نباشد. نقل مى‏كنند بيدار دلى بعد از گناهى توبه كرده بود و پيوسته مى‏گريست، گفتند: چرا اينقدر گريه مى‏كنى؟ مگر نمى‏دانى خداوند متعال غفور است؟ گفت: آرى، ممكن است او عفو كند، ولى اين خجلت و شرمسارى كه او مرا ديده چگونه از خود دور سازم؟!
گيرم كه تو از سر گنه درگذرى زان شرم كه ديدى كه چه كردم چكنم؟!
در روايات بر اين حقيقت اشاره شده است كه رسول خدا(ص) و ائمه معصومين (ع) ناظر و شاهد اعمال و رفتار انسان هستند. پيامبر خدا (ص) مي‌فرمايند: "كارهاى شما هر روز به من نشان داده مى شود. اگر خوب باشد، از خدا مى‌خواهم بر كارهاى شما بيفزايد و اگر زشت باشد، برايتان از خدا آمرزش مى طلبم"(من لا يحضره الفقيه 1: 191). از امام صادق (ع) روايت شده است: "هر بامداد كارهاى بندگان، از نيك و بد، به رؤيت پيامبر خدا (ص) مي‌رسد. بنا براين، به هوش باشيد و هر يك از شما بايد شرم كند از اينكه كار زشت بر پيامبرش عرضه كند"(بحارالأنوار17: 149
داوود بن كثير مي‌گويد: نزد امام صادق (ع) نشسته بودم كه حضرت بى‌مقدمه فرمود : اى داوود! روز پنج شنبه اعمال شما به من عرضه شد. در ميان كارهايى كه از تو به رؤيت من رسيد، كمكى بود كه به پسر عمويت، فلانى، كردى و من از اين كار خوشحال شدم...". نيز روايت شده: عبد اللَّه بن ابان كه نزد حضرت رضا ع) منزلتى داشت، گويد: " به آن حضرت عرض كردم: براى من و خانواده‏ام به درگاه خدا دعا بفرماييد. فرمود: مگر من دعا نمي‌كنم؟! به خدا كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه مى‏شود، عبد اللَّه گويد: من اين مطلب را بزرگ شمرده وتعجب کردم، به من فرمود: مگر تو كتاب خداى عز و جل را نمي‌خوانى كه فرمايد: "بگو(اى محمد) در عمل كوشيد كه خدا و رسولش و مؤمنان كردار شما را مي‌بينند"( اصول كافى‏1: 319
در ماجراي حضرت يوسف (ع) و زليخا، هنگامي که زليخا قصد گناه کرد، پارچه‌اي روي بتي که در آنجا بود انداخت. به فرموده امام سجاد (ع)، يوسف (ع) ديد که زليخا پارچه‌اي روي بت انداخت، يوسف به او گفت: تو از بتي که نمي‌شنود و نمي‌بيند و نمي‌فهمد، و خوردن و آشاميدن ندارد، حيا مي‌کني، آيا من از کسي که انسانها را آفريد و علم به انسانها بخشيد حيا نکنم"(تفسير صافي، ذيل آيه 23 سوره يوسف . مطابق روايات، اعمال مومنان در هر عصر بر امام همان زمان عرضه مي‌شود و در زمان ما، اعمال مردم و شيعيان به محضر حضرت مهدي (عج) عرضه مي‌گردد، پس شايسته است که همه ما در رفتار، کردار و گفتار خود نهايت دقت را بنماييم تا مبادا عمل زشت و ناپسندي از ما به محضر آن حضرت عرضه شده و موجبات ناراحتي ايشان را فراهم آورد.

گفتاري در واکاوي مقوله «عالم محضر خداست»
انسان، در برابر ديدگان هميشه بيدار

هستي محضر خداست، انسان در محضر خداست و بايد مراقب باشد تا ادب نگه دارد و کاري بر خلاف مقام حضور انجام ندهد. امام ‌جواد(ع) يکي از پيشوايان بزرگ اسلام به انسان‌ها هشدار مي‌دهد که در هر کاري انجام مي‌دهيد، اين نکته را توجه داشته باشيد که در محضر خدا هستيد و در برابر ديدگان خداوند است که کاري را انجام مي‌دهيد، پس بايد از هر آنچه موجب خجلت شما در دنيا و آخرت و بي‌حرمتي به ساحت قدس الهي است باز ايستيم. نويسنده در اين مطلب درباره ادب حضور در محضر باري‌تعالي سخن گفته تا ما را نسبت به انجام بهترين‌ها و ترک کوچک‌ترين زشتي‌ها ترغيب کند.
عوالم شهود و حاکميت مطلق خداوند
همه هستي از شئون الهي است. هيچ چيز در هستي دمي از منظر الهي بيرون نيست؛ زيرا اين خروج به معناي نابودي آن است. در آيات قرآني بارها بر اين معنا به اشکال و عبارت‌هاي گوناگون تأکيد شده که همه عالم براي خداوند مشهود است و چيزي به عنوان غيب براي خداوند معنايي ندارد. اينکه از عالم غيب در برابر عالم شهادت سخن به ميان مي‌آبد، براي انسان‌ها و يا موجودات ديگر است که ممکن است يکي يا چند عالم نسبت به برخي از آن‌ها مشهود و برخي ديگر ازنظر آنها در غيب باشد. ازنظر قرآن هر آنچه که نام چيز (شي) بر آن برده مي‌شود هستي دارد و همه چيزها مشهود خداوند بوده و خداوند شاهد همه چيز است. خداوند در آيه71 سوره حج مي‌فرمايد: ان‌الله علي کل شي‌شهيد؛ خداوند بر هر چيزي شهيد است. شهيد در اينجا به معناي شاهد و مشهود است. به اين معنا که در هر چيزي که بنگري خداوند را قبل و همراه و پس از آن مي‌بينيد و در حقيقت پيش از ديدن آن چيز، اين خداوند است که ديده و مشهود است. معناي ديگر آن است که خداوند بر هر چيزي شاهد است و همه چيز مشهود خداوند مي‌باشد؛ بنابراين، چيزي را نمي‌توان يافت که بيرون از دايره شهود الهي باشد و از او غايب و نهان گردد.
اينکه خداوند در برخي از آيات از عوالم غيب و شهادت (انعام73؛ توبه105) خبر مي‌دهد مقسم در اين تقسيم‌بندي، خداوند نيست بلکه مقسم در اين تقسيم‌ها، ديگر موجودات هستي از جمله انسان است؛ چرا که براساس آموزه‌هاي قرآني هر موجودي باتوجه به مقام و منزلت خودش و وسعت و سعه وجودي‌اش است که هستي براي او به اين دو شکل درمي‌آيد، بطوري که برخي از هستي براي او غيب و برخي ديگر عالم شهادت خواهد بود. به نظر مي‌رسد که هر چه موجودي در مرتبه عالي‌تر در مظهريت خدا باشد و در خدايي بودن و متاله شدن نزديک‌تر باشد، آن موجود به سبب همان وسعت وجودي‌اش، بر عوالم بيشتري شهيد و شاهد است و هر چه محدودتر باشد، به همان ميزان غيب براي او بيش‌تر از شهود خواهد بود. براين اساس، وقتي گفته مي‌شود که خداوند عالم‌الغيب است، با توجه به نسبت آن چيز به انسان يا موجود ديگر است. به سخن ديگر اين تقسيم‌بندي براي غير خداوند است و آنچه براي شما غيب تلقي مي‌شود، براي خداوند عين شهود است. پس عالم شهود و غيب براي خداوند يکسان و مساوي است و هيچ چيزي براي او غيب نيست. بر همين اساس خداوند خود را با اسم عالم‌الغيب و الشهاده مي‌ستايد. (توبه، 94 و 105؛ رعد، 9؛ مومنون، 92)

معصومان (ع) شاهدان غيب

 از نظر قرآن، تنها خداوند شاهد مطلق و کامل است و ديگر موجودات هستي که مظاهر و مخلوقات او هستند، از چنين تواني برخوردار نيستند. البته خداوند مي‌تواند به هر يک از مظاهر خود اين استعداد را ببخشد که از منظر او به هستي نگاه کند و عين‌الله باشد. (يونس، آيه 20؛ جن، آيه 26) همه چيز براي خداوند، عالم شهادت است، ولي براي کساني ديگر که از سعه وجودي و انشراح صدر برخوردارند و شاکله وجودي‌شان خدايي شده، آنان نيز از عالم غيب برخوردار هستند. اين متاله شدن همان چيزي است که در آيات قرآني به عنوان انسان‌هاي مأذون از آنان ياد شده است. بارها در قرآن واژه «باذنه» به کار رفته است که بيانگر ماذون بودن شخص از سوي خداوند به سبب سعه وجودي و متاله شدن اوست. چنين اشخاصي به سبب متاله و خدايي شدن و به يک تعبير مثل و مثال خداوند شدن، مي‌توانند هستي را همان گونه ببينند که خداوند مي‌بيند.
البته ميان خداوند و متألهان اين تفاوت است که اطلاق اسم مشتق عالم‌الغيب براي خداوند غير اطلاق آن براي ديگران است. در خداوند اين اطلاق، ذاتي و اصالت دارد ولي در ديگران غير اصيل و تبعي است. ولي اين تفاوت موجب نمي‌شود تا نتوان عالم‌الغيب را براي آنان اطلاق نکرد. متألهان چون خدايي شده‌اند و از همه چيز بريده و به خداوند متصل شده‌اند، عين‌الله و يدالله و مانند آن هستند و همين اتصال به مبدأ و منشأ همه چيز از جمله منشأ علوم موجب مي‌شود تا بالطبع نه بالاستقلال از علم‌الغيب برخوردار باشند.

خداوند در آيه 50 انعام و 188 اعراف، پيامبر(ص) را موظف مي‌کند تا عدم علم استقلالي خود به علم غيب را به ديگران ابلاغ کند. به اين معنا که علم غيب او به هر چيزي از جمله وحي، علم استقلالي نيست، بلکه علم غيبي است که به سبب اتصال به خداوند و مبدأ همه علوم به دست آورده است. (الميزان، ج 7، ص 96)
خداوند همچنين در آيه 86 قصص بيان مي‌کند که پيش از اتصال و خدايي شدن، هيچ کس از جمله پيامبر(ص) به امور غيبي آگاه نيست و اين شهود و آگاهي، زماني حاصل مي‌شود که شخص به همه صفات الهي دست يابد و همه صفات در او فعليت و ظهور يافته باشد وپس از متاله شدن و اتصال قربي از اين طريق، پرده‌هاي غيب برداشته مي‌شود و به اصطلاح قرآني مأذون به علم غيب مي‌شود.
خداوند در آيه 24 تکوير پيامبر گرامي(ص) را از کساني برمي‌شمارد که بر غيب آگاه است و غيب براي ايشان مشهود مي‌باشد؛ چرا که اتهام بخل‌ورزي را از آن حضرت مي‌زدايد و مي‌فرمايد که وي در ارائه غيب مشهودش به ديگران بخل نمي‌ورزد. آگاهي آن حضرت(ص) به علم غيب پس از اتصال و متأله شدن، از طرق گوناگوني ايجاد مي‌شود که از جمله وحي (هود، 48 و 49 و يوسف، 3) و رويا (اسراء 60 و فتح، 27) مي‌باشد. آن حضرت(ص) فتح مکه و نيز حکومت يافتن بوزينگان از ريشه درخت خبيث بني‌اميه را در رويا ديد و نسبت به اين غيب آگاهي يافت. (اسراء، آيه 60 و نيز تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 181 و روح المعاني، ج 9، جزء 15، ص 155).
از نکات درخور توجه اينکه هر کسي با توجه به سعه وجودي که از اتصال و متأله شدن به دست مي‌آورد نسبت به عالم غيب، آگاهي مي‌يابد و براي او مشهود مي‌شود. همچنين اين معنا از آيه 9 سوره احقاف به دست مي‌آيد که اطلاع‌رساني نسبت به غيب از سوي آنان، با توجه به مأموريت و نيازهاي مخاطبان انجام مي‌گيرد. از اين رو اطلاع از آينده و سرنوشت يکايک بشر را خارج از مأموريت و رسالت پيامبر دانسته و مي‌فرمايد که نسبت به اين امور علم و آگاهي ندارم، چرا که ارتباطي با مسئوليت پيامبري‌اش ندارد؛ ولي همين پيامبر(ص) اگر بخواهد و يا در مقامي غير از پيامبري چون مقام احسان يا مقام مظهريت مطلق باشد، از اين امور نيز مطلع و آگاه است؛ با اين همه مأمور نيست تا آگاهي خويش را به ديگران انتقال دهد.

خداوند در آيه 113 نساء، پيامبر(ص) را برخوردار از وحي، حکمت و علم لدني معرفي مي‌کند. اين بدان معناست که خداوند علمي را که در نزد خود بوده را به ايشان عطا کرده است و او نيز از دريچه شهود به هستي مي‌نگريست و چيزي از وي، نهان و غيب نبود. جان و نفس آن حضرت(ص) يعني اميرمؤمنان علي(ع) نيز به حکم آيه 61 سوره مباهله و همچنين آيه 43 سوره رعد از علم غيب و علم الکتاب برخوردار بوده است. (در برخي از تفاسير اهل سنت از قول ابن عباس، محمدبن حنفيه و ابوسعيد خدري از قول پيامبر(ص) نقل نموده‌اند که مراد از «من عنده علم‌الکتاب» کسي جز علي‌بن ابي‌طالب اميرالمؤمنين(ع) نيست. (نگاه کنيد: تفسير الثعلبي، ج 5، ص 303، شواهدالتنزيل، الحاکم الحسکاني، ج1 ص 204) ابن الجوزي، ابوالفرج، زادالمسير، ج4 ص 16 و نيز: السيوطي، الدر المنثور، ج6، ص 30، ينابيع الموده، القندوزي، ج1، ص 307).
اين کتاب همان کتابي است که لا يمسه الا المطهرون (واقعه 79) يعني جز اهل بيت عصمت و طهارت(ع) براساس آيه 33 احزاب کسي آن را مس و لمس نمي‌کند و به اسرار و غيب آن آگاه نمي‌شود. اين همان کتابي است که هر چيزي در آن نوشته شده است و مفاتيح‌الغيب و کليدهايش در اختيار ايشان است. (بقره133) به هر حال پيامبر(ص) و علي(ع) و فرزندان معصوم ايشان به عنوان شاهدان الهي بر اعمال امت گواهي مي‌دهند و اين شهادت مبتني بر تحمل شهادت است و مي‌بايست شخص آن را ببيند و سپس در قيامت بر آن گواهي دهد. خداوند در آيه 8 سوره فتح بيان مي‌کند که پيامبر(ص) بر اعمال امت حتي پس از رحلت و وفاتش آگاهي دارد و در روز قيامت به عنوان شاهد و گواه حاضر مي‌شود. پس او مي بايست به امور نهان حتي سر و اخفي دل‌ها و نيات آگاه باشد تا بتواند شهادت دهد. پس هر چيزي براي او غيب نيست و همه چيز مشهود اوست.
هر چند که علوم شاهدان مطلق الهي، علومي تبعي است و به تعليم الهي و تفضلات خداوندي به آنان رسيده است، ولي اين بدان معنا نيست که ايشان نسبت به غيب شهود ندارند، بلکه به طرق مختلف و تعليم الهي و تفضل خداوندي بر همه چيز آگاهي دارند. (نساء،113) از نظر قرآن، پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) شاهدان مطلقي هستند که در مقام مظهريت مطلق و کامل اسم شاهد و شهيد، همه چيز را مي‌دانند و بر هر چيزي شاهد و گواه هستند. چنين چيزي مشيت و اراده الهي است (اسراء 85 و 86) و خداوند بدان راضي و خشنود است تا آنان از علم غيب کامل برخوردار بوده و از همه چيز همانند خداوند به تبع، آگاه و شاهد بر آن باشند.‌(جن، 26)
بنابراين، افزون بر خداوند که همه چيز هستي براي او عين شهود است و او عالم الغيب و الشهاده است، معصومان (ع) نيز به تبع اراده و مشيت الهي، مظهر اسم عالم الغيب و الشهاده هستند و براي آنان نيز همانند خداوند اول و آخر و يا باطن و ظاهري نيست و همه چيز براي آنان يکسان است و آن چه براي ديگران باطن است براي ايشان ظاهر و آن چيزي که براي ديگران آخر است برايب ايشان اول است و تفاوتي ندارد. آنان اين مقام را به سبب متاله شدن و مظهريت مطلق و کامل از خداوند دارند. هر کسي که متاله شود مي‌تواند سطح جهان غيب را بشکافد و نسبت به آن عالم و آگاه شود.

کساني که از چشم برزخي برخوردارند، جنيان نيز مشهود آنان مي‌شوند و در مرحله بالاتر فرشتگان مشهود ايشان مي‌گردند و در مرحله ديگر، عالم برزخ از ارواح مومنان و کافران مشهود آنان مي‌شود و اگر کشف الغطاء کامل رخ دهد همانند آنچه براي اميرمومنان علي(ع) رخ داده است، همه چيز براي آنها مشهود مي‌شود، به گونه‌اي که «لو کشف الغطاء ماازددت يقينا، اگر پرده‌ها فرو افتد هيچ يقيني بر يقين و شهود او افزوده نمي‌شود (ملا هادي سبزواري، شرح الاسماء الحسني، ج1، ص 190، مکتبه بصيرتي) چرا که آن چه ديگران پس از مرگ مي‌يابند و «لترون الجحيم» به چشم، دوزخ را مي‌نگرند. (تکاثر، 6 و 7) ايشان در همين دنيا مي‌نگرند و همه هستي براي آنان مشهود است و گزارش از آينده دادن همانند گزارش از حال و ديده کنوني است.

امام جواد(ع) و چگونه بودن در برابر خدا

 امام جواد(ع) با توجه به آموزه‌هاي قرآني به انسان هشدار مي‌دهد که عالم محضر خداست، پس چنان زندگي و رفتار کنيد که اين معنا براي شما همواره در پيش چشمتان باشد و بدانيد که در محضر خداوند زندگي مي‌کنيد پس کاري نکنيد که شرمنده شويد و نتوانيد از پاسخگويي به آن برآييد. امام جواد(ع) مي‌فرمايد: اعلم انک لن تخلو من عين‌الله فانظر کيف تکون؛ بدان که در برابر چشمان خدائي پس بنگر که چگونه‌اي؟ (تحف العقول، ص478)
وقتي انسان بداند که همه هستي در محضر خداوند است و خداوند به آشکار و نهان آدمي و به اخفي وسر او آگاه است و نيات نهان آدمي را مي‌داند، پس بايد مراقبت کند که چگونه عمل مي‌کند و چه چيزي را در دل مي‌گذراند.
در آموزه‌هاي اسلامي بر اين معنا بارها تاکيد شده که تنها حسن فعل يعني نقش خوب بودن يک کار مهم نيست، بلکه حسن فاعلي يعني نيت و انگيزه خوب آدمي نيز مهم و اساسي است؛ چرا که ترکيب اين دو يعني حسن فاعلي و حسن فعلي است که موجب پذيرش اعمال و تاثير آن در زندگي و جهان مي‌شود. (فاطر10)
خداوند به علل گوناگوني که برخي در اينجا گفته شد، به همه چيز ما آگاه و عالم است و ما در محضر او و در برابر چشمان او هستيم. پس مي‌بايست مواظب و مراقب باشيم که چه کاري انجام مي‌دهيم. خداوند مي‌فرمايد: يعلم سرکم و جهرکم و يعلم ما تکسبون؛ نهان و آشکار شما را مي‌داند و آنچه به دست مي‌آوريد (و انجام مي‌دهيد) را مي‌داند. (انعام3)
انسان مومن همواره خود را در پيشگاه خداوند مي‌داند. از اين رو هيچ گناه بزرگ و کوچک و بلکه ترک اولي هم نمي‌کند و بهترين ادب را نگه مي‌دارد. انسان بايد چه از روي خوف و هيبت و يا تعظيم و تکريم در برابر خداوند ادب نگه دارد. از سوي ديگر غير از خدا ده‌ها چشم محترم ناظر ما هستند. وقتي ما کاري گناه آلود را انجام مي‌دهيم اگر کودکي مميز در برابر ما باشد از انجام آن ابا مي‌ورزيم، چگونه است که در برابر ديدگان خداوند و پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) گناه مي‌کنيم.

پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايند: کارهاي شما هر روز به من نشان داده مي‌شود. اگر خوب باشد، از خدا مي‌خواهم بر کارهاي شما بيفزايد و اگر زشت باشد، برايتان از خدا آمرزش مي‌طلبم. (من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 191) از امام صادق(ع) نيز روايت شده که فرمود: هر بامداد کارهاي بندگان، از نيک و بد، به رؤيت پيامبر خدا(ص) مي‌رسد. بنا بر اين به هوش باشيد و هر يک از شما بايد شرم کند از اينکه کار زشت بر پيامبرش عرضه کند. (بحارالانوار، ج 17، ص 149) داوود بن‌کثير مي‌گويد:‌ نزد امام صادق(ع) نشسته بودم که حضرت بي‌مقدمه فرمود: اي داوود! روز پنج‌شنبه اعمال شما به من عرضه شد. در ميان کارهايي که از تو به رؤيت من رسيد، کمکي بود که به پسرعمويت، فلاني، کردي و من از اين کار خوشحال شدم.
نيز روايت شده: عبدالله بن ابان که نزد حضرت رضا(ع) منزلتي داشت، گويد: به آن حضرت عرض کردم: براي من و خانواده‌ام به درگاه خدا دعا بفرماييد. فرمود: مگر من دعا نمي‌کنم؟! به خدا که اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه مي‌شود، عبدالله گويد: من اين مطلب را بزرگ شمرده و تعجب کردم، به من فرمود:‌مگر تو کتاب خداي عز و جل را نمي‌خواني که فرمايد: بگو (اي محمد) در عمل کوشيد که خدا و رسولش و مؤمنان کردار شما را مي‌بينند. (اصول کافي، ج 1، ص 319) به هر حال ما در برابر ديدگان خداوند تبارک تعالي هستيم پس در رفتار خود تجديدنظر کنيم و در محضر خداوند گناه و معصيت نکنيم و هميشه به ياد داشته باشيم که: «عالم محضر خداست.»

مراقب نگاه های خدا باشیم!

 رقيب و حاضر و ناظر بودن خدا در اين عالم از باب ربوبيت اوست، نوع ديدن خدا به بندگانش از باب تربيت و شبيه مراقب والدين از فرزندانشان است.
قيامت در قرآن آمده که روز قيامت روزي است که شهود برمي خيزند و شهادت مي دهند، نکته اينکه فقط يک شاهد در آن زمان وجود ندارد بلکه شاهدان متعدد هستند. خداوند اولين و برترين شاهد روز قيامت است، در آيات زيادي داريم که خداوند شاهد بر اعمال و مراقب رفتار ماست. رقيب و حاضر و ناظر بودن خدا در اين عالم از باب ربوبيت اوست، نوع ديدن خدا به بندگانش از باب تربيت و شبيه مراقب والدين از فرزندانشان است.
مراقب نگاه هاي خدا باشيم  نگاه خدا نگاه بازپرس گونه نيست و اصل نگاهش براي تربيت است. اميرمومنان در يکي از حکمت هاي نهج البلاغه مي فرمايد: بپرهيزيد که خدا را در خلوتهايتان معصيت کنيد. انسان بايد هم از معصيت او بپرهيزد و هم از طرف ديگر خوشحال باشد که تحت نظارت چنين چشمان مهرباني است. آدم زرنگ از اين مراقبت دائم استفاده مي کند و هنگامي که در زندگي کم مي آورد، اين شاهد بودن خدا براي او کمک محسوب مي شود.
اگر خدا شاهد است ديگر باقي شهود به چه کار مي آيند؟اين مسئله عمدتا جنبه تربيتي دارد. اولين دسته از شاهدان بعد از خدا ملائکه هستند که بر اعمال نيک و شر ما شاهد هستند. از امام صادق ع پرسيدند با وجود شاهد بودن خدا شهادت ملائکه براي چيست؟ حضرت پاسخ دادند: وقتي کسي بداند چشم هاي متعددي او را مي بيند بيشتر مراقب و مواظب خودش است. در فرهنگ ديني ما هيچ موجودي نيست که شعور و درک و ذکر نداشته باشد؛در فلسفه الهي همه حي هستند و ادراک دارند. هيچ چيزي در عالم نيست مگر اين که ذکري داشته باشد، در روايات هم هست که زمين کارهاي خوب و بد ما را مي‌بيند لذا گفته شده که نماز واجب را در خانه خود و نمازهاي مستحبي را در جاهاي مختلف زمين بخوان تا زمين شاهد آن باشد
شخصي خدمت امام حسين(ع) رسيد و گفت: من مرتکب گناه مي شوم و اراده ام براي ترک گناه ضعيف است. امام در پاسخ فرمود: 5 کار را انجام بده بعد هر گناهي خواستي مرتکب شو؛ از رزق خدا استفاده نکن و هر گناهي خواستي بکن، از حکومت و ولايت خدا بيرون برو و هرگناهي خواستي بکن، يک جاي خلوت که کسي در آن نباشد پيدا کن، وقتي فرشته مرگ خواست جانت را بگيرد او را از خودت دفع کن، زماني که ملک دوزخ که مالک نام دارد خواست تو را وارد جهنم کند مقاومت کن و داخل نشو. سيستم نظارتي قوي، باعث رضايتمندي در زندگي است
در مناجات شعبانيه که مورد تاکيد همه ائمه(ع) است آمده: خدايا گناهاني را بر من پوشاندي و حال آنکه من محتاجم تا در آخرت آنها را بپوشاني. تو به هيچ يک از بندگان صالحت نشان ندادي. خدايا در مقابل بينندگان آخرت هم مرا رسوا نکن.
حضرت محمد  دومين دسته از شاهدان انبيا هستند که در قرآن به آن تصريح شده و آمده است از هر امتي يک شاهد مي‌آوريم. اين شاهد هرکسي نمي‌تواند باشد، بايد کسي باشد که همه چيز را ديده و خبر دارد و هم اين‌ که عادل باشد؛ پس غير از معصوم نمي‌تواند باشد، معصوم هر امتي را براي شهادت بر آن امت مي آوردند. معصوم هر امتي از برزخ هم شاهد اعمال امتش هست. پيغمبر اسلام شاهد بر همه پيغمبران است و گواه کارهاي پيامبران ديگر است. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: در روز قيامت همه را جمع مي‌کنند و انبيا را مي آورند که شاهد باشند و پيامبر اکرم شاهد بر همه شهداي امت هاي گذشته است.

ائمه و امامان معصوم ، دسته سوم شاهدان اعمال

در آيه 105 سوره توبه تصريح شده: هر کاري که مي‌خواهيد بکنيد، خدا و رسول خدا(ص) و مومنين مي بينند. ائمه(عليهم السلام) فرمودند که مقصود از مومنين در اين آيه ما هستيم. نگاه ائمه به اعمال امت هم جنبه تربيتي دارد، ائمه به قدري از حال ما خبر دارند که هميشه براي ما دعا مي کنند حتي اگر از آنها چيزي نخواسته باشيم، ائمه مظاهر کرم خدا هستند. پس ائمه شفيعان ما در دنيا و آخرت هستند و نه تنها در دنيا به ما کمک مي‌کنند بلکه در آخرت هم کمک دهنده هستند، لذا امام صادق مي فرمايند مراقب باشيد آنانکه قرار است شفيعان شما در آخرت باشند خصم شما نشوند. امام علي (ع) مي فرمايد: در روز قيامت همه را جمع مي‌کنند و انبيا را مي آورند که شاهد باشند و پيامبر اکرم شاهد بر همه شهداي امت هاي گذشته است
دسته چهارم شاهدان ملائکه دسته چهارم از شهود هستند، خداوند مي فرمايد: هر کسي که وارد محشر مي شود يک ملک از پشت سر او را به سمت دادگاه هدايت مي‌کند و يک ملک از پيش روي او شهادت به اعمال او مي‌دهد. البته گفته نشده که اين دو ملک همان دو ملک همراه انسان در دنيا هستند يا خير، ولي قاعدتا بايد همان دو باشند که کرام الکاتبين هستند و کريم بودن آنها به اين خاطر است که در نوشتن عمل خير عجله دارند و در نوشتن عمل شر تا هفت ساعت تامل مي کنند تا بلکه بنده توبه کند.
هر زميني که بر آن عملي انجام داديم شاهد عمل ماست.در قرآن سوره زلزال آمده است «و اخرجت الارض اثقالها» روزي که زمين رازهاي سنگين خود را بيرون مي ريزد؛ «يومئذ تحدث اخبارها»زمين شروع به گفتن مي‌کند و در اين گفتن نيازي به لب و دهان نيست؛ «بان ربک اوحي لها» خداوند به زمين دستور داده است. در فرهنگ ديني ما هيچ موجودي نيست که شعور و درک وذکر نداشته باشد؛ در فلسفه الهي همه حي هستند و ادراک دارند. هيچ چيزي در عالم نيست مگر اين که ذکري داشته باشد، در روايات هم هست که زمين کارهاي خوب و بد ما را مي‌بيند لذا گفته شده که نماز واجب را در خانه خود و نمازهاي مستحبي را در جاهاي مختلف زمين بخوان تا زمين شاهد آن باشد. اين سوال در اين جا مطرح است که وقتي انسان توبه کرد گناهي که توسط زمين ثبت شده چگونه از بين مي رود، توبه يک انقلاب دروني است و شهادت زمين در اينجا چگونه توجيه مي شود؛ امام صادق در اين باره مي فرمايند: اگر کسي مرتکب گناهي شود و توبه کند خدا به زمين و ملائکه و همه شهود مي فرمايد که گناهش را بپوشاند و توبه را حجابي بر گناه قرار مي‌دهد.

علم شهودي امام معصوم(ع)

علم به دو دسته علم حصولي و حضوري تقسيم مي شود. علم حصولي از علوم اكتسابي است كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي كنند و طريق اكتساب آن نيز ابزارهايي چون حواس پنج گانه است كه به ذهن و قلب مي رساند و تصوري را در ذهن و قلب مي سازد و آن تصور ذهني، معلوم شخص مي شود و آن وجود خارجي كه ديده شده معلوم به واسطه است و اين گونه است كه انسان چيزي را بيرون در ذات خود درك و فهم مي كند و مي شناسد و از مجموعه آنها علم انسان به چيزي ايجاد مي شود. البته گاه انسان با كنار هم نهادن معلومات جزيي، يك كلي نيز مي سازد كه از جمله آنها معقول اولي است. به عنوان نمونه با ديدن محمد و تقي و جرج و مايكل، عنوان و مفهوم كلي درست مي كند كه با نام انسان، آن را از شتر و گاو و اسب جدا مي كند و بدين ترتيب نوع منطقي به دست مي آيد. سپس آن را هم تجريد كرده و جزيي به عنوان كلي و جزيي و جنس و بعد هم معقولات ديگر ثانوي چون ممكن الوجود، واجب الوجود و ممتنع الوجود را مي سازد و اين مفاهيم را در علوم منطقي و فلسفي كه از علوم عقلاني است به خدمت مي گيرد.

همه دانش هايي كه انسان دارد و در زندگي مادي به كار مي گيرد، از همين دانش هاي تجربي است كه عقل انساني با تجريد مفاهيمي، اصول منطقي را مي سازد و عنوان مفاهيم كلي، زندگي خودش را براساس آن سامان مي دهد. اگر تجربه و دانش به دست آمده از طريق حواس نبود ما علمي نسبت به خارج از خود نداشتيم، همچنين اگر عقل نبود و اين كليات را از اين قضاياي شخصي و جزيي براي ما نمي ساخت ما هرگز با قوانين كلي چون قوانين جاذبه و مانند آن آشنا نمي شديم و نمي توانستيم از اصل علت و معلول در زندگي خود بهره گيريم و به فنون و فن آوري هاي جديد برسيم و از برق و تلفن و ماهواره و اينترنت و شيمي و فيزيك و رياضيات و مانند آن بهره بريم. پس تجربياتي كه از طريق حواس به دست مي آوريم و آن را از طريق عقل به كليات تبديل مي كنيم زندگي تمدني بشر را اين گونه دگرگون كرده است. اين علم كه گفته شد در حقيقت علم به چيزهائي است كه در بيرون ذات ما وجود دارد.
اما علم حضوري يا همان علم شهودي، دانش اكتسابي نيست، چنان كه ذهني و تصوري نيست، بلكه معلوم ما همان حقيقت خارجي بي واسطه است؛ مانند علم خودم به وجود خودم كه هيچ واسطه اي و نيز هيچ ابزار يا تصور ذهني نمي خواهد. در علم شهودي، عالم و معلوم و علم يكي است و ما در ذهن اين عناوين و مفاهيم را براي تبيين حقيقت علم شهودي مي سازيم و به كار مي بريم.  علم خداوند نسبت به موجودات از مصاديق علم شهودي است. همچنين علم چهارده معصوم(ع) نسبت به هستي اين گونه است؛ چرا كه موجودات در حقيت شأني از شئونات خداوند و همچنين از شئونات معصوم است و چيزي بيرون از آنان نيست.

علم شهودي، مقدمه علم حصولي  نكته اي كه بايد توجه داشت اينكه انسان ها اگر علم شهودي نداشته باشند، هرگز علم حصولي و اكتسابي تحقق نخواهد يافت؛ زيرا آن برنامه اي كه به عنوان سيستم عامل در نرم افزار دانشي انسان عمل مي كند و به ما اين امكان را مي دهد تا بتوانيم از علوم اكتسابي و حصولي بهره مند شويم، همان علم شهودي انسان است كه خداوند در ذات انسان ها به وديعت گذاشته است. (بقره، آيات 30 و 31)
در حقيقت علم شهودي و بديهي انسان موتور و برنامه علم حصولي انسان را روشن و به كار مي اندازد و به عنوان سيستم عامل رايانه وجود انسان عمل مي كند و نرم افزار انساني به كار مي افتد. پس هر انساني از يك نظر داراي علم است و از يك نظر فاقد علم است. از يك نظر همه چيز را در كليت آن مي داند و از يك نظر نسبت به چيزي علم و دانشي ندارد. خداوند مي فرمايد: والله أخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الأبصار و الأفئده لعلكم تشكرون؛ و خدا شما را از شكم مادرانتان- درحالي كه چيزي نمي دانستيد- بيرون آورد و براي شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد، باشد كه سپاسگزاري كنيد.(نحل87)
در اين آيه علم حصولي انسان در آغاز تولد نفي شده است؛ ولي هيچ سخني از نفي علم شهودي نيست كه در آياتي از جمله آيه 13 بقره، و حتي در آيه 172 اعراف مورد تأييد قرار گرفته است. در اين آيه روشن مي شود كه حتي در مقام الست نيز پيماني گرفته شده و انسان نسبت به پروردگاري خداوند شهادت داده است. شهادت به معناي معرفت و علم نسبت به ديگري است. البته اين علم شهودي است نه حصولي و ذهني و اكتسابي.
علامه طباطبايي مي فرمايد: در آيه: «و الله أخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا» علم حصولي انسان در بدو تولد نفي شده است. و اينكه فرمود: «والله أخرجكم من بطون امهاتكم» اشاره است به تولد و جمله «لا تعلمون شيئا» حال از ضمير خطاب است، يعني شما را از رحم هاي مادرانتان متولد كرد، درحالي كه شما از اين معلوماتي كه بعداً از طريق حس و خيال و عقل درك كرديد خالي بوديد. اين آيه نظريه علماء نفس را تأييد مي كند كه مي گويند: لوح نفس بشر در ابتداي تكونش از هر نقشي خالي است- به طوري كه گفته شد- و بعداً به تدريج چيزهايي در آن نقش مي بندد.
البته اين درباره علم انسان است به غير خودش، چون عرفا علم به خويشتن را «يعلم شيئا» نمي گويند، دليل قرآني بر اين مطلب قول خداي تعالي است كه در آيات قبلي درباره كسي كه به حد ارذل العمر(پيري) برسد مي فرمود: «لكي لا يعلم بعد علم شيئا» چون اين از ضروريات است كه چنين كسي در چنين حالي عالم به نفس خود است و هر چه پيرتر شود نسبت به خودش جاهل نمي شود.
صاحب تفسير روح المعاني، ج41، ص200، به عموم آيه استدلال كرده است بر اينكه علم حضوري- يعني علم انسان به خودش- مانند ساير علوم، يعني علوم حصولي، در ابتداي پيدايش انسان نبوده و بعداً در نفس پيدا شده است آنگاه در ادله حكماء بر اينكه علم انسان به خودش علم حضوري است (نه حصولي و نقشي) مناقشه هاي عجيبي كرده است. ما در پاسخ وي مي گوييم: عموم آيه شريفه منصرف به علم هاي معمولي، يعني علم حصولي است كه شاهدش همان آيه اي است كه قبلاً اشاره كرديم و اينكه فرمود: «و جعل لكم السمع و الأبصار و الأفئده لعلكم تشكرون» اشاره است به مبادي اين علم كه خداي تعالي به انسان بخشيده است؛ چون مبدأ تمامي تصورات، حواس ظاهري است كه عمده آنها حس باصره و حس سامعه است؛ و آن حواس ديگر يعني لامسه و ذائقه و شامه به اهميت آن دو نمي رسند و مبدأ تصديق و فكر، قلب است. (الميزان، ذيل آيه 87 نحل)
بنابراين، آنچه انسان نمي داند، علم حصولي و ذهني انسان به چيزهاي ديگري است كه از طريق ابزارهاي شناختي و معرفتي چون گوش و چشم به دست آمده و به ذهن و قلب مي رود و در آنجا تصديق و فكر مي شود و به شكل علم و معلوم در مي آيد. همين علم است كه در پايان عمر نيز كاهش مي يابد و تغيير مي كند ولي هرگز علم شهودي از چنين ويژگي برخوردار نيست و هرگز از ميان نمي رود. اما اينكه برخي از امامان (ع) مثل امام حسين(ع) از مناطق يا سرزمين ها پرسش مي كنند از باب توجه و آگاهي دادن به ديگران است نه از باب كسب علم شهودي يا حصولي.

در روايت است كه امام حسين(ع) به طرف كوفه مي آمد، «حر» جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام(ع) قدم از قدم برنداشت و هرچه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركتي نمي كند، در آنجا عربي را يافت، امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد؟ غاضريه امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: شاطيء الفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم شنيده بودم كه مي فرمود محل شهادت شما كربلاست.
اين پرسش ها نه از باب كسب علم و آگاهي است بلكه براي توجه بخشي از مسئله ديگري است تا مخاطبان و شنوندگان را به انديشه فرو برد؛ چرا كه علوم ايشان اكتسابي نيست بلكه شهودي است و اين علم را حتي پيش از خلقت در عوالم لاهوت و ملكوت و در مقام نوري و روحي نيز داشته اند؛ چنان كه در روايات است كه امام در شكم مادر از طريق ستونهاي نور كه در مقابل اوست، همه چيز را مي بيند! (نه مي داند) كه اين همان معناي داشتن علوم شهودي به چيزهاي ديگر است؛ چرا كه چيزهاي ديگر شأني از شئون ايشان و مخلوق و صنعت ايشان است چنان كه خود بارها بر آن تاكيد كرده و گفته اند؛ نحن صنايع الله و الخلق صنايع بنا او لنا.

عدم حاكميت زمان در علم شهودي نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اين كه علوم شهودي براي مظاهر الهي، همانند علم خداوند است و از اين رو حضرت عيسي(ع) در گهواره خبر از پيامبري خود و اين كه انجيل بر او نازل شده مي دهد نه اين كه بعداً انجيل بر او نازل خواهد شد؛ چرا كه در علم شهودي و مظاهر الهي، زمان حكومت نمي كند بلكه آنان حاكم بر زمان و بيرون از زمان و حكومت آن هستند. (مريم، 92 و 03) از امامان ديگر نيز همين معنا آمده است و از جمله امام جواد(ع) درباره خودش مي فرمايد: انا الجواد، انا العالم بانساب الناس في الاصلاب انا اعلم بسرائركم و ظواهركم، و ما انتم صائرون اليه؛ من جوادم، من عالم به نسبهاي مردم در صلبها هستم، من از نهانها و آشكارهاي شما آگاه ترم و بهتر مي دانم كه سرانجام شما چه خواهد بود. (بحارالانوار، ج 05، ص 801) بنابراين علوم امامان معصوم(ع) از علوم حصولي و اكتسابي نيست بلكه از علوم شهودي الهي و علم لدني است، زيرا اينان مظاهر الهي هستند و در مقام مظهريت، از علوم الهي برخوردار هستند.

 دوري از گناه؛ راه قرب به الله

  يکي از ويژگي‌هاي بارز اهل ايمان، دوري از گناهان و نگاهداري نفس از ارتکاب کردار ناپسند است. اين صفت به قدري پسنديده است که خداوند سبحان در موارد بسيار آن را ستوده و دارندگان آن را مورد لطف قرار داده است. شخص با تقوا مورد احترام و اطمينان مردم است و همگان او را دوست دارند. خداوند متعال درباره پرهيزکاران مي‌فرمايد: ان المتقين في جنات و عيون؛ همانا پرهيزکاران در باغها (ي سرسبز بهشت) و در کنار چشمه‌ها هستند»(حجر/45). پيامبر اکرم (ص) در توصيف اهل ايمان مي‌فرمايند: قلبه تقيّ؛ قلب مؤمن از رذايل اخلاقي پاک است امام سجاد (ع) نيز در بيان علائم پنجگانه مؤمن مي‌فرمايد: «الورع في الخلوه؛ از نشانه‌هاي اهل ايمان خودداري از گناه حتي در خلوت است از امام صادق نيز روايت شده است: لا ايمان لمن لا ورع له؛ کسي که ورع و خويشتنداري از گناه ندارد، ايمان ندارد»
ارتکاب گناه و خارج شدن از قلمرو اطاعت الهي از رذيلت‌هايي است که در آيات متعدد مذمت شده است. خداوند در سوره نساء پس از بيان برخي دستورهاي الهي مي‌فرمايد: تلک حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلک الفوز العظيم و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين؛ اينها احکام الهي است، و هر کس از خدا و پيامبر او اطاعت کند، وي را به باغ‌هايي درآورد که از زير (درختان) آن نهرها روان است. در آن جاودانه‌اند، و اين همان کاميابي بزرگ است، و هر کس از خدا و پيامبر او نافرماني کند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وي را در آتشي درآورد که همواره در آن خواهد بود و براي او عذابي خفت‌آور است»(نساء/13 و 14). همان گونه که در تربيت و سالم‌سازي بدن، از انجام بعضي امور و خوردن پاره‌اي از خوردنيها بايد پرهيز کرد، در تربيت و تهذيب نفس نيز از انجام برخي کارها و استفاده از بعضي غذاها بايد اجتناب ورزيد. قطب راوندي از امام باقر (ع) نقل مي‌کند که فرمود: «شگفتا که مردم از ترس بيماري در خوردن غذا احتياط و امساک مي‌کنند ولي از بيم آتش دوزخ از گناه خودداري نمي‌کنند»(4) البته اين خويشتنداري و پرهيز بر خلاف تمايلات نفس انسان است و در آغاز قدري دشوار به نظر مي‌رسد، لکن با رياضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راه‌ها هموار خواهد شد، چنانکه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «در ترک گناه با نفس خويش دست و پنجه نرم کنيد تا کشاندن آن به سوي طاعات و عبادات بر شما آسان شود

اين جنگ و گريز در خودسازي و تهذيب نفس نقش اساسي را ايفا مي‌کند که در فرهنگ اسلامي از آن به «تقوا تعبير مي‌شود و اساس تمام ارزشهاي اسلامي و انساني است و هيچ عمل و کوششي بدون آن ارزش ندارد و در پيشگاه خداوند متعال پذيرفته نيست، چنانکه مي‌فرمايد: انما يتقبل الله من المتقين؛ خداوند تنها از کساني که داراي تقوا باشند مي‌پذيردمائده 27 بدون ترديد هر عملي که نزد خدا مقبول نشود در اعتلاي روح و صلاح و صفاي آن هيچ گونه تاثيري نخواهد داشت، زيرا تنها کلام طيب و عمل صالح به سوي او بالا مي‌رود و تنها انسانهاي پاک و صالح به خدا نزديک مي‌شوند، که فرمود: اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه؛ به سوي او (خداي تعالي) سخنان پاکيزه صعود مي‌کند و او عمل صالح را بالا مي‌برد…فاطر 10 امام صادق (ع) مي‌فرمايد: لا ينفع اجتهاد لا ورع فيه؛ هيچ کوششي بدون ورع و پرهيزکاري سودمند نيست». آن حضرت در نامه‌اي خطاب به يکي از شيعيان مي‌نويسد: «چنانچه بخواهي کارت به خوبي پايان يابد و از اين دنيا در حالي رخت بربندي که به بهترين عمل مشغول باشي، حق خداي را بزرگ بدار، مبادا نعمتهاي او را در نافرماني صرف کني و به حلم و بردباري او مغرور شوي…
مفضل بن عمر مي‌گويد: در خدمت امام صادق (ع) سخن از اعمال به ميان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسيار ضعيف و سستم. حضرت فرمود: آرام باش و از خدا آمرزش بخواه. يعني اين اندازه نااميد مباش. سپس فرمود: «بي‌گمان عمل اندکي که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراواني که خالي از تقوا باشدمفضل مي‌گويد: عرض کردم: چگونه ممکن است کسي داراي اين همه عمل خوب باشد ولي تقوا نداشته باشد؟ فرمود: آري مي‌شود، همانند افرادي که اطعام مي‌کنند و با همسايگان مهربانند و در خانه آنها به روي مردم باز است، اما در اولين برخورد با گناه عنان از دست مي‌دهند و به نافرماني و عصيان مي‌پردازند. ولي کساني هم هستند که توفيق انجام اين گونه خدمات و نيکوکاري را ندارند، اما در برخورد با گناه خويشتن دارند و خود را از آلودگي حفظ مي‌کنند همان گونه که بيان شد، در سخنان معصومين (ع) ارتکاب گناهان از مهلکات عظيم به شمار آمده و بدين رو، بر دوري از گناهان بسيار تاکيد شده است. در رواياتي از پيامبر (ص) آمده است: «عابدترين مردم کسي است که واجبات را بر پا دارد و کوشاترين مردم آن است که از گناهان دوري کندنيز فرمودند: «جبرئيل گفت: مَثَل اين دين مثَل درختي استوار است که بنياد آن ايمان، و رگ و ريشه آن نماز، و آب آن زکات، و شاخه آن خوشخويي و ميوه آن دوري از محرمات الهي است. پس چنان که درخت جز با ميوه‌اش کامل نمي‌شود، ايمان نيز جز با بازداشتن نفس از محرمات کامل نمي‌شوددر بيان ديگري نيز فرمودند: «عجب دارم از کسي که به سبب ترس از بيماري، از غذا پرهيز مي‌کند، چگونه از گناهان به سبب ترس از آتش جهنم پرهيز نمي‌کند