حج، آرامش بخش دلها

يكي از مهم ترين مناسك و آيين هاي ديني حج است. حج به معناي قصد زيارت خانه خدا و برگزاري آيين و مراسم خاص آن، در شمار پنج فرع از فروعات بسيار مهم اسلام قرار داده شده، به گونه اي كه از نشانه هاي اسلام و فرق ميان كفر و اسلام، غير از نماز و روزه و زكات و جهاد، حج دانسته شده . پس هركسي حج واجب خويش يعني حجه الاسلام را به جا نياورد و بميرد كافر از دنيا رفته است.
حج در لغت به معناي قصد (معجم مقاييس اللغه، جواهر الكلام،) بنابراين، براي تحقق حج به معناي اصطلاحي آن، شرايطي است كه بايد رعايت شود. اين شرايط در كتب فقهي به تفصيل بيان شده . با آنكه همه مساجد، خانه خداست ولي مراد از آن در حج واجب، زيارت كعبه در مكه است؛ چرا كه بنابر آيه 97 آل عمران، نخستين خانه اي كه براي عبادت مردم قرار داده شده، در سرزمين مكه است. اين خانه كاركردهاي چندي دارد كه در همين آيه به برخي از آنها از جمله مايه بركت و منشأ هدايت جهانيان بودن آن اشاره شده . در آن خانه خدا و مسجد الحرام نشانه هاي روشني از جمله مقام ابراهيم است و هر كه در آن در آيد در امان است.
خداوند زيارت خود را در زيارت كعبه قرار داده و اين عمل را واجب دانسته؛ البته به شرطي كه شخص استطاعت جاني و مالي و جسمي براي رفتن داشته باشد. پس كسي كه توانايي رفتن به سوي آن را دارد، بايد اين كار را انجام دهد و هر كه با داشتن استطاعت از حج گزاري سرباز زند و كفر ورزد و آن را انكار و يا ترك نمايد، به عنوان كافر در دنيا و آخرت عذاب خواهد شد. البته اين عمل به سبب فلسفه و آثاري كه براي مردم دارد از سوي خداوند واجب شده است وگرنه خداوند از جهانيان بي نياز است و هيچ نيازي براي ديدار آن خانه ندارد. (آل عمران، 97)

قصد كردن بيت الله الحرام و خانه خدا در ماه هاي شوال، ذي قعده و ذي حجه، با مراسم و مناسكي چون عمره و حج اكبر است كه اوج آن در روزهاي نخست ماه ذي حجه در كعبه با طواف و نماز و عرفات و مشعر الحرام و مني با قرباني و وقوف انجام مي گيرد، اما در باطن، حج جز قصد حجت خداوند معناي درستي نمي يابد؛ زيرا قصد خانه زماني معنا مي يابد كه صاحب خانه در آن باشد و صاحب خانه در دنياي مادي نمي تواند جز مظهر اتم و اكمل خداوندي يعني انسان كامل باشد. خداوند به اشكال گوناگون و به عبارات مختلف اين حقيقت را روشن كرده كه انسان كامل، مظهر خداوندي و خليفه اوست و همگان مي بايست در برابرش به سجده افتند و تسليم او گردند؛ زيرا اين انسان كامل به سبب متاله بودن و خدايي شدن، مظهر وجه الله است و هيچ عبادتي بي وجه الله معناي درستي نمي يابد.
اينكه هستي به يك سمت و يك جهت تعيين اول هستي مي رود، به معناي آن است كه جز يك وجه و جهت و سمت وجود ندارد و اين همان معنا و حقيقت توحيد است. وجه هر چيزي، همان حقيقت همان چيز است. از آن جايي كه چهره و صورت، گوياترين نماد حقيقت انساني است، به آن، وجه مي گويند. خداوند حقيقت نهاني است كه به مظاهر ظهور يافته است و انسان كامل، ظهور تمامي اسماي الهي است. از اين رو او را متاله و وجه الله ناميده اند. حضرت ختمي مرتبت(ص) همان مظهريت الله است كه به شكل نور بر عالم هستي تابيد و آسمان و زمين و آفريده ها ظهور يافتند. از اين رو ايشان را تعيين اول هستي گفته اند. هر زماني اين حقيقت كامل، به جلوه هايي در ميان انسان ها بروز و ظهور كرد كه گاه آدم(ع) و گاه نوح(ع) و گاه ديگر ابراهيم(ع) شد و يا موسي(ع) و يا عيسي(ع) گشت.

لذا حقيقت همه انسان هاي كامل به همان تعين اول و حقيقت محمدي باز مي گردد. از آن جايي كه همه هستي محاط به حقيقت تعين اول است، تعين اول، محيط بر همه هستي است. اين گونه است كه به هر سمت و جهت رو كني، وجه الله است. اما در جهان ماده، نياز است كه جهت گيري مستقيمي وجود داشته باشد تا همگان از همه اكناف دور و نزديك عالم متوجه يك حقيقت شوند. اين جاست كه خانه خدا، قبله شد تا جهت واحد توحيدي در جهان ماده نمادي يابد. اما اگر به درون خانه خدا روي، همه جا كعبه و خانه خداست و همه جهات يك جهت خواهد بود، اين معنا براي انسان موحدي كه همه جهان را كعبه مي يابد و در درون آن خود را محاط مي يابد، يك جهت است و همه هستي براي او، وجه الله مي شود. اما براي ديگراني كه اين گونه نيستند و دور از خانه مي باشند و يا نزديك آن نشده اند، مي تواند سراب گمراهي شود و جهات همان جهات بماند و تكثر به وحدت نرسد.

اسرار حج

عبادت، فلسفه آفرينش انسان است و اگر با شرايط و آدابش انجام شود، رابطه ايماني‎ ‎و عبوديت انسان با خدا را تحکيم مي‏بخشد. نتيجه مثبت عبادت همان "تقوا" است که روح‎ ‎و قلب عبادت است و عبادت بي‏ تقوا، پيکري بي‏جان است‎.‎ همه عبادت‏ها از جمله حج، از همين رمز و راز برخوردارند و با تأمين روحيه تعبد و‎ ‎تسليم، سير انسان را هماهنگ با مجموعه هستي در مسير هدف خلقت و کمال وجود، تنظيم‎ ‎مي‏کنند‎.‎ براي روشن شدن اين هدف و بهره نهفته در حج، بايد در برابر يکايک برنامه هاي حج درنگ‎ ‎و تأمل داشت‎.‎

اخلاص: اخلاص در همه عبادت‏ها شرط نخستين است‏‎.‎ طواف، علاوه بر چرخش اختياري بر گرد کعبه، هماهنگي با چرخش تکويني همه موجودات‎ ‎بر گرد محور و مرکزي است که خداوند قرار داده و از سه جزء اتم (پروتون، الکترون‎ ‎و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء ديگر بر گرد آن مي‏چرخند. انسان نيز جزئي از‎ ‎اين هستي است و جسم او از اجزاي مادي ترکيب شده که حرکتي طواف‏ گونه بر گرد مرکز‎ ‎خويش دارند‎ آنچه زمينه‏ ساز فراهم آوردن اين عنصر اساسي است، اهميت دادن به نقش آن در‎ ‎درستي عبادت و برخورداري انسان از ثواب است. بايد کمي به خود نگريست و انگيزه‏هاي‏‎ ‎دروني را ارزيابي کرد و آن را از هر انگيزه غيرالهي پيراسته ساخت و همان گونه که‎ ‎آلودگي جامه، مانع صحت نماز است، بايد آلودگي نيت را هم مانع صحت و پذيرش نماز و‎ ‎هر عبادت ديگر دانست و با نيت پاک، به عبادت پرداخت و به رضاي الهي رسيد.

هم آيات‎ ‎قرآن به اين اخلاص در عبادت فرمان داده است، هم توصيه اکيد رسول خدا ص و امامان معصوم عليهم‏ السلام است. بالاترين انگيزه عبادت هم "حب‎ ‎الهي" است که به فرموده حضرت علي ع عبادت آزادگان است و برتر از عبادتي‏‎ ‎است که به قصد رسيدن به بهشت و ثواب يا به انگيزه گريز از عذاب دوزخ انجام مي‏شود‎ .‎براي رسيدن به اخلاص نيز، از جمله بايد با راه‏ها و روش‏هايي آشنا شد که ابليس از‎ ‎آنها وارد مي‏شود و بهره مي‏گيرد و عبادت را تباه مي‏سازد، مثل ايجاد ترديد در اصل‎ ‎خداي متعال، يا ارزش و جايگاه دين و نقش آن در مديريت جامعه، يا جاودانگي تعاليم‎ ‎اسلام و قدرت‏ داشتن بر پاسخگويي به نيازهاي روز. اگر از اين راه‏ها نتوانست، حسنات‎ ‎او را از راه ديگري مي‏سوزاند و خاکستر مي‏سازد؛ راه آلوده ‏ساختن به گناهان يا‎ ‎آميختن نيت به ريا و خودنمايي‎.‎

همسفر خوب: حج، علاوه بر آنکه عبادت است، يک سفر و کوچ هم محسوب مي‏شود. نقش همسفر و‎ ‎همراه در موفقيت ‏آميز بودن سفر را نمي‏توان انکار کرد، بخصوص اگر اين همسفر،‎ ‎عهده‏دار کارهاي کاروان و مديريت حج زائران باشد. همسفر خوب کسي است که اين‎ ‎ويژگي‏ها را داشته باشد: دين‏شناسي و آگاهي از مسائل شرعي، راستگويي و درستي‏ کردار و‎ ‎امين بودن، صبوري و داشتن سعه صدر و ظرفيت و تحمل‎.‎

حکمت احرام: حکمت احرام آن است که زائر در ذهن خويش صورت‎ ‎اقدام براي ورود به حرم الهي و مراعات محرمات و حرمت نهادن به اوامر خدا را ترسيم‎ ‎کند و همه اعمال را با همين نيت و ذهنيت انجام دهد. براي اينکه اين احساس در جان زائر‏‎ ‎اثر عميق بگذارد، خواسته شده که وضع ظاهري خويش را تغيير دهد و لباس آخرت بپوشد و شبيه آنان گردد که با مرگ، به آخرت قدم‏‎ ‎مي‏گذارند و از جامه‏هاي دنيوي عريان مي‏شوند. بر زبان آوردن ذکر "لبيک"، نشانه‎ ‎آمادگي روحي براي پذيرش هر ندا و فرماني است.‏ فريضه‏هايي چون روزه، نماز، خمس، زکات و جهاد، نيز به نحوي در دل حج‏‎ ‎نهفته است و احرام، آغاز پايبندي به انجام فرمان نسبت به اعمالي است که در طول‏‎ ‎حج خواهد داشت.‏ احرام، محرِم را با ديگران همسان مي‏سازد و امتيازات و مرزهاي تشخص و نمودهاي‎ ‎برتري را از ميان برمي‏دارد و همگان را يکسان در پيشگاه خدا به تکرار شعار واحد‎ ‎مي‏کشاند؛ "لَبيکَ اللهُم لَبيک...‎‏"‏

حج و درس تواضع: نقش حج، تربيت بر اساس تواضع و خاکساري و لغو امتيازات اجتماعي است. حج به ‏راحتي آثار روحي مثبتي را در انسان پديد مي‏آورد و او را به مکارم اخلاق‎ ‎که هدف بعثت پيامبر اسلام است نزديک‏تر مي‏سازد‎.‎

حج و پارسايي: دلبسته نبودن به دنيا و زهد ورزيدن، از مکارم اخلاق است و يکي از درس‏هاي تربيتي‎ ‎حج همين است. از نخستين لحظات تصميم گرفتن براي حج، مشقت‏ها، رنج‏هاي‏ جانکاه‏‎ ‎راه‏ و اعمال و ازدحام مطاف و صحنه رمي جمرات و شدايد وادي منا به ذهن انسان مي‏آيد‎ ‎و شبحي از مرگ ترسيم مي‏شود. اين تصورات، يادآور آن است که وي در اين دنيا نزد‎ ‎خويشان و دوستان، مهمان است و جايگاه ابدي، جاي ديگري‏ است ‏که آنجا دستاورد عمل‎ ‎‏دنيوي ‏خود را مشاهده خواهد کرد و يا به بهشت يا دوزخ خواهد رفت. به اين سبب،‎ ‎وابستگي به دنيا کمتر و توجه به آخرت بيشتر مي‏شود. احساس مي‏کند که تحت مراقبت‎ ‎الهي و در پيشگاه او قرار دارد و حالتي بين ترس و اميد در وي پديد مي‏آيد‏‎.‎

حج و امنيت: از درس‏هاي تربيتي حج، ايجاد فضاي امن و آرام و گسترش آن نسبت به همه‏ کس و همه‎ ‎‏چيز است. حتي غير مسلمان از رفتار حاجي در آرامش است. آزار او حتي به حيوانات و‎ ‎مرکب سواري خويش هم نمي‏رسد. گياهان و درختان و حشرات هم در مقطعي از اعمال، احساس‎ ‎امنيت مي‏کنند‎.‎ خداي متعال، چهار ماه حرام (ذي ‏قعده، ذي ‏حجه، محرم و رجب) را براي همين هدف قرار‎ ‎داده که صلحي فراگير در همه‏جا و هميشه پديد آيد، نه ‏تنها در حرم و در حال احرام‎ .‎مراعات اين برنامه‏ها پس از بازگشت هم در رفتار و سلوک حاجي اثر مي‏گذارد و او را‎ ‎به برکات صلح و امنيت واقف مي‏سازد‎.‎

حکمت طواف: انجام اين تکليف با کيفيت خاص و تعداد معين، نشان‏دهنده ‏مراعات پايبندي به‎ ‎‏احکام الهي و تعبد در پيشگاه خداست.‏ مي‏توان چنين برداشت کرد که هدف از طواف، هماهنگ ساختن حرکت اختياري انسان‎ ‎بر گرد کعبه يا حرکت اتم بر گرد محور خويش و حرکت فرشتگان بر گرد بيت‏ المعمور است‎.‎ همه هستي مثل حرکت تکويني طواف بر محور مشخص شده انجام مي‏گيرد و حرکت تشريعي هم‎ ‎طواف تمريني ‏است ارادي براي هماهنگي با اين حرکت کلي تکويني و نتيجه‏اش خضوع و‎ ‎تسليم و عبوديت مؤمن با همه وجودش در برابر اراده الهي است.‏

حکمت نماز طواف : در اينکه پس از طواف، بايد نماز طواف را در پشت مقام ابراهيم خواند، نکته‏هاي‎ ‎مهمي است‎:‎ نخست آنکه نماز به‏ طور کلي بارزترين نمود عبوديت و خضوع در پيشگاه خداست و‎ ‎پس از طواف، آن عمل عبادي را به کمال مي‏رساند. ديگر آنکه پيوند اين نماز به مقام‎ ‎ابراهيم واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي توجه دادن نسل‏هاي آينده‏اي که به‎ ‎اين جايگاه مي‏رسند به نقشي است که حضرت ابراهيم (ع) به همراهي پسرش اسماعيل (ع) نسبت به حج‎ ‎داشتند که تجديد کننده بناي کعبه و برافرازنده پايه‏هاي آن بودند.‏ ابراهيم (ع)، با ايمان خالص خويش، آن امتحانات را با موفقيت‎ ‎پشت‏سر گذاشت، تا به خواست الهي اسوه مؤمنان قرار گيرد و همسرش هم سرمشق زنان‎ ‎باايماني شود که در معرض اين‏ گونه آزمايش‏ها قرار مي‏گيرند و بايد با تحمل‎ ‎مشقت‏هاي جسمي و روحي، اراده و فرمان حق را اجرا کنند.

شرافت مكه و حج : شخصي به امام صادق(ع) عرض كرد: مردي به من وصيت كرده كه اموالش را در راه خدا مصرف كنم، در چه راهي مصرف نمايم؟ امام فرمود: در راه حج  اصرفه في الحج فاني لااعرف سبيلا من سبله افضل من الحج آن را در امور حج مصرف كن، چرا كه من راهي از راههاي خدا را بهتر از حج نمي دانم . قبل از اسلام از زمان آدم و ابراهيم(ع) و... حتي در ميان بت پرستان، مكه «حرم امن خدا» محسوب مي شد، و اسلام اين سنت را به صورت كامل تر امضا كرد و در جريان حديبيه و فتح مكه و... رسول اكرم كاملا رعايت حرم امن خدا را مي كرد، و حتي فتح مكه بدون خونريزي انجام گرديد. معاني الاخبار،167

اسرار باطني حج از زبان امام سجاد(ع). حج با معرفت

بدون ترديد هيچ كس غير از امامان معصوم از باطن و اسرار مناسك حج آگاهي كامل ندارد و آن حضرات در روايات متعدد به گوشه هايي از اين اسرار اشاره كرده اند . شبلي اين گونه گزارش مي نمايد: همان سالي كه از سفر حج بيت الله الحرام بازگشتم، باخبر شدم كه امام سجاد(ع) نيز از سفر حج مراجعت فرموده اند.

براي زيارت ايشان خدمت آن حضرت شرفياب شدم، امام از من پرسيدند: شبلي! آيا تو نيز حج بجاي آوردي؟ - آري،  آيا به ميقات فرود آمدي؟ جامه دوخته خود را درآوردي تا لباس احرام بپوشي؟ - بلي هنگامي كه در ميقات فرود آمدي، قصدت اين بود كه مي خواهي لباس گناه را فروگذاري و جامه تقوا و پرهيزگاري و طاعت پوشي؟ - خير هنگامي كه جامه دوخته را بيرون آوردي، قصدت اين بود كه از رياكاري، دورويي و دورنگي و كارهاي شبهه انگيز بيرون آيي؟ -خير آنگاه كه غسل مي كردي و خويشتن را مي شستي، نيت كردي كه از آلودگي گناه و پليدي، توبه مي كنم و با نور توبه خود را خالص و پاكيزه مي گردانم؟ - خير پس نه به ميقات فرود آمده اي، نه لباس دوخته از خود درآورده اي، و نه غسل كرده اي.

حالا بگو، آيا خود را پاكيزه كردي، لباس احرام پوشيدي و نيت حج كردي؟ - بلي آنگاه كه نظافت مي كردي و چرك و پلشتي از بدن خود مي زدودي، قصدت اين بود كه با توبه، چرك و كثافت را از جانت بزدايي؟ - خير آنگاه كه نيت حج مي كردي و با خدا پيمان حج مي بستي، قصدت اين بود كه هر پيمان غير الهي را بشكني و خود را از هر بندي جز بند خداوند، رها سازي؟ - خير پس، نه نظافت كرده اي، نه محرم شده اي و نه پيمان حج بسته اي. راستي آيا به ميقات وارد شدي؟ دو ركعت نماز احرام بجاي آوردي و لبيك گفتي؟ -آري به هنگام ورود به ميقات قصدت زيارت [خدا] بود؟ -خير آنگاه كه نماز احرام مي گزاردي، قصدت اين بود كه با نماز كه برترين عبادت بندگان است به خدا نزديك شوي؟ - خير آنگاه كه لبيك گفتي، قصدت اين بود كه تنها بر اطاعت خدا زبان بگشايي و بر معصيت او زبان بندي؟ - خير پس نه به ميقات وارد شده اي، نه نماز احرام گزارده اي، و نه لبيك گفته اي

بگو ببينم آيا وارد حرم شدي؟ كعبه را ديدي و نماز گزاردي؟ -آري آنگاه كه وارد حرم شدي، قصدت اين بود كه غيبت از اهل اسلام را بر نفس خود حرام كني؟ - خير آنگاه كه به مكه رسيدي، يادت بود كه به خداوند روي آورده اي؟ - خير پس نه به حرم رفته اي، نه كعبه را ديده اي، و نه نماز گزارده اي، آيا گرد كعبه طواف كردي؟ اركان كعبه را لمس نمودي؟ سعي صفا و مروه را به جاي آوردي؟ -آري آنگاه كه سعي مي كردي، قصدت اين بود كه به سوي خدا گريخته اي و در پناه امن او به سر مي بري و او كه داننده نهان است، خود بر اين گواه است؟ -خير پس نه طواف كرده، نه اركان كعبه را دست كشيده اي، و نه سعي به جاي آورده اي.

آيا با حجرالاسود مصافحه كردي؟ در مقام ابراهيم(ع) ايستادي و دو ركعت نماز خواندي؟ - آري امام سجاد(ع) ناگهان فريادي برآورد كه بيم آن بود با آن فرياد، جان از قالب تهي كند و از دنيا برود. سپس فرمود؛ آه، هر كه با حجرالاسود مصافحه كند، با خدا مصاحفه كرده است بيچاره! به هوش باش مبادا حرمت كاري به اين بزرگي را بشكني و با دستي كه به خدا داده اي، به گناهان دست دهي و با مخالفت و نافرماني، اجر و مزد او را بيهوده سازي. آنگاه كه در مقام ابراهيم(ع) نماز مي گزاردي، قصدت اين بود كه كاري ابراهيمي مي كني و با اين نماز خواندن، بيني شيطان را به خاك مي مالي؟ - خير پس نه با حجرالاسود مصافحه كرده اي و نه در مقام ابراهيم ايستاده اي و نه آنجا نماز گزارده اي.

آيا بر سر چاه زمزم رفتي و از آن نوشيدي؟ -آري. در آن هنگام قصدت اين بود كه بر سر طاعت خدا مي روي و از نافرماني او چشم مي پوشي؟ -خير پس نه، به سر چاه زمزم رفته اي، و نه از آب آن نوشيده اي. آيا بين صفا و مروه سعي كردي و رفت و آمد نمودي؟ -آري. آنگاه كه ميان صفا و مروه تردد و رفت و آمد داشتي، قصدت اين بود كه بين خوف و رجاء (بيم و اميد) تردد داري؟ - خير پس نه سعي كرده اي، و نه بين صفا و مروه رفت و آمد نموده اي.

آيا به سمت مني رفتي؟ -آري آنگاه كه از مكه به مني بيرون رفتي، قصدت اين بود كه مردم را از دست و زبان و دلت ايمن بداري؟ -خير پس، از مكه به مني بيرون نرفته اي. آيا در عرفات وقوف كردي و از جبل الرحمه بالا رفتي؟ -آري آيا آنگاه كه در عرفات وقوف داشتي، دانستي كه همه شناختها و معرفتها از آن او و نزد اوست؟ آيا دانستي كه هستي، در دست اوست و او بر نهان و باطن تو آگاه است؟ -خير آيا هنگامي كه از جبل الرحمه بالا رفتي، قصدت اين بود كه خداي تعالي بر هر مرد و زن مومن رحمت مي آورد و هر مرد و زن مسلمان را دوست مي دارد و سرپرستي مي كند؟ - خير در عزه قصدت اين بود كه تا خود، امر و نهي خدا را گردن ننهي به كسي امر و نهي نكني؟ - خير زماني كه نزد علم و عزه توقف كردي، آيا به يادداشتي كه آنها گواه طاعات تو و همراه با نگهبانان الهي، نگهبان تو هستند؟ -خير. پس نه به عرفات وقوف داشته اي، و نه بر جبل الرحمه بالا رفته اي، نه عزه را شناخته اي و نه در عزات مانده اي و دعا كرده اي. آيا ميان دو علم گذر كردي و پيش از گذر دو ركعت نماز گزاردي؟ آيا به مزدلفه رفتي و ريگ از آنجا برچيدي؟ آيا به مشعرالحرام رفتي؟ - بله آن گاه كه نماز مي گزاردي (در شب دهم) قصدت اين بود كه اين نماز شكري است كه سختيها را مي راند و آساني ها را مي آورد؟ - خير آنگاه كه ميان دو علم مي گذشتي و تلاش مي كردي كه از ميان آنها به چپ و راست منحرف نشوي، قصدت اين بود كه با دل و زبان و اندام از دين حق، به چپ و راست منحرف نگردي؟ - خير

هنگامي كه در مزدلفه رفتي و ريگ برداشتي، قصدت اين بود كه هر نافرماني و ناداني را از خود دورسازي و هر دانش و عملي را براي خود بگذاري؟ - خير آنگاه كه در مشعرالحرام رفتي، قصدت اين بود كه شعار، شعور، احساس و دريافت اهل تقوا و خوف از خدا را در دل خويش فراهم سازي؟ - خير پس، نه از ميان دو «علم» گذشته اي، نه نماز گزارده اي، نه به مزدلفه رفته-اي و سنگريزه برداشته اي و نه به مشعرالحرام. حال، بگو آيا به مني رفتي؟ رمي جمرات كردي؟ سرت را تراشيدي؟ قرباني كردي؟ در مسجد خيف نماز گزاردي و به مكه بازگشتي و طواف افاضه (ورود به مسجدالحرام) به جاي آوردي؟ - آري آن گاه كه به «مني» رسيدي و «جمره ها» را رمي مي كردي (سنگ مي زدي)، قصدت اين بود كه به مقصد خويش رسيده اي و خدا همه نيازهايت را برآورده است؟ - خير آنگاه كه «جمره ها» را سنگسار مي كردي، قصدت اين بود كه شيطان را سنگسار مي كني و او را از خود ميراني؟ - خير . آنگاه كه سر خود را از مو پيراسته مي كردي، قصدت اين بود كه خويش را از پليديها و پلشتيها مي پيرايي و [حقوق]تبعات [ناشي از آن] را كه از ديگران برگردن داري از خود دور مي سازي و چون روزي كه از مادرزاده شدي، خود را از گناهان مي زدايي؟ - خير آنگاه كه در مسجد خيف نماز گزاردي، قصدت اين بود كه جز از خدا و گناهان خود ترسي نداشته باشي و جز به رحمت او اميد نبندي؟ - خير آنگاه كه گلوي گوسفند قرباني را مي بريدي، قصدت اين بود كه با ورع و پارسايي گلوي حرص و آز خويش را ببري و سنت ابراهيم را كه فرزند و جگر گوشه اش را به قربانگاه برد، زنده بداري؟ - خير

آنگاه كه به مكه بازگشتي و طواف بازگشت به جا آوردي، قصدت اين بود كه به رحمت خداوند و طاعت او باز آمده اي و به دوستي او چنگ زده اي و فرمان او را به جا آورده اي و به او نزديك شده اي؟ - خير پس به مني نرسيده اي؛ جمره ها را رمي نكرده اي؛ موهايت را نتراشيده اي؛ قرباني نكرده اي، در مسجد حنيف نماز نگزارده اي؛طواف بازگشت نكرده اي و به خدا نزديك نشده اي.بازگرد،كه تو حج به جا نياورده اي. شبلي بر آن همه قصور و تقصيري كه در حج او بود، گريه ها كرد و براي آموختن اسرار حج، كوششها نمود و در نوبت بعد، از روي شناخت و معرفت؛ حج حقيقي گزارد. (محدث نوري، مستدرك الوسايل)

                                                       آثار و بركات حج گزاري

توحيد، اصل نخستين و اساسي اسلام است. در اصول دين و مذهب، به عنوان نخستين اصل مطرح شده. از آن جايي كه دنيا، جهان كثرات است و آدمي در ميان كثرات، وحدت را گم مي كند و به بيراهه مي رود، خداوند به اشكال گوناگون، نمادهايي را به عنوان حقيقت وحدت قرار داده كه آدمي راه خويش را گم نكند و در ميان كثرات سرگردان نشود. از جمله اين نمادهاي وحدت، خانه كعبه است. آيه 97 آل عمران، كعبه به عنوان نشانه قرار داده شده تا مردم متوجه اين خانه شوند و از كثرت به وحدت برسند. همه انسان ها با هر رنگ و نژاد و جنس و از هر جاي دور و نزديكي مي بايست متوجه اين خانه شوند، هرچند خداوند با همه عظمت در مكانت و منزلت معنوي، مكان و منزلي ندارد و انسان به هر سو و جهت متوجه باشد، همان، سمت خداست (بقره115)؛ چرا كه جايي را نمي توان يافت كه فارغ از حضور و و جود خداوند باشد و حقيقت وجود الهي است كه همه جا را پر كرده و به عنوان صمد، جايي را خالي و فراغ نگذاشته. (اخلاص، 2) خداوند همه هستي را پر كرده و همه آن چه نام هست و هستي مي برد تنها و فقط هستي خداوند است. (زخرف، 84)

پيغمبر اكرم(ص) : منظور از وجوب نماز، حج، طواف و ديگر مناسك، بپا داشتن ذكر و ياد خداست، پس وقتي كه ذهن تو از هيبت و عظمت خدا كه مقصود و مطلوب اصلي از عبادت است خالي باشد، ذكر زباني چه ارزشي خواهد داشت؟ پس مهم ترين ويژگي وجود كعبه، توجه يابي همه مردم به سوي يك حقيقت است. از اين رو خانه خدا در مكه را به عنوان نماد توحيد گرفته اند و خداوند خود به ساخت آن فرمان داده تا يك نماد براي وحدت و بيان توحيد باشد. چون براي ابراهيم جاي خانه را مهيا ساختيم، به او گفتيم: چيزي را با من شريك قرار مده و خانه ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، از هر آلودگي پاكيزه گردان. در ميان مردم براي انجام مناسك حج ندا در ده تا پياده و سوار بر شتران لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند (حج، 26 و 27)
حضور حاجيان در مكه براي آن است تا در مدت حضور خويش در آن جا تنها ياد و ذكر خدا داشته باشند و در يك زماني خاص همه فكر و انديشه و عمل ايشان متوجه حقيقت يگانه اي باشد كه خداوندگار و پرودگار جهانيان است. از اين رو خداوند در آيه 198 بقره خواهان آن است كه همواره ياد خداوند را در دل و جان خويش داشته باشند و براساس شيوه تعليمي خاص، اين ذكرالله را انجام دهند. چون از عرفات كوچ نموديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد و همان گونه كه شما را رهنمون گرديد او را ياد نماييد.
كسي كه در مدت انجام مناسك حج، ذكر خداوند دارد، مي بايست اين دوره را به عنوان يك مقدمه و كارگاه بشناسد و پس از آن، حضور خداوند را با ذكرالله ادامه دهد. از اين رو در آيه 200 بقره : چون مناسك حج خود را انجام داديد، خدا را به ياد آوريد. به اين معنا كه اين مناسك تنها كارگاهي براي توجه به توحيد و رهايي از شرك است و حاجي بايد پس از آن نيز همراه با ذكرالله خداوند را به ياد داشته باشد و توحيد را در دل و جانش رسوخ دهد.
خداوند مناسك حج و عمره را از شعائر الهي دانسته است؛ به اين معنا كه اين اعمال نمادهايي است كه موجب ذكر الهي مي شود؛ صفا و مروه از شعايرالله است، پس هر كه حج خانه كند يا عمره گذارد مانعي ندارد كه ميان آن دو (صفا و مروه) سعي به جا آورد و هركس كار نيكي با رغبت انجام دهد، پروردگار سپاسدار و داناست (بقره 158)

جامعه سازي در حج
از ديگر كاركردهاي حج مي توان به مساله قوام بخش بودن آن اشاره كرد؛ به اين معنا كه حج و مناسك آن موجب ميشود تا مردم در شكل يك جامعه گرد هم آيند و رفتارهاي اجتماعي را بياموزند و وحدت رويه و هدف پيدا كنند. آيه 97 مائده، حج و مراسم آن را قيام مردمان معرفي مي كند. اين بدان معناست كه توده هاي مردم با همه تفاوت هاي ظاهري و جنسي و رنگ و نژاد و دين و مذهب، در يك مكان با رفتاري خاص آموزش مي بينند كه چگونه هنجاري خاص را بجا آورند و كردار و منش و كنش ويژه اي را داشته باشند و در مسير يك هدف خاص حركت كنند و كارهايي را به قصد تحقق آن هدف انجام دهند. اينگونه است كه ساختار جامعه انساني پديدار مي شود.

حج و مناسك آن، شرايط جامعه پذيري را فراهم مي آورد و انسان ها را در يك مدل خاص و سبك ويژه اي پرورش مي دهد تا بتوانند جامعه انساني را تمرين كنند و در كنار هم به وحدت و انسجام اجتماعي برسند و هنجارهاي خاصي را انجام و از برخي نابهنجاري ها دوري و پرهيز كنند و بتوانند با همه تفاوت ها و تمايزها در كنار هم يك جامعه را ايجاد كنند. پس مي توان گفت كه حج و مناسك آن آموزش جامعه پذيري براي توده هاي مردم است تا بتوانند جامعه انساني را در يك شكل و قالب درست و هنجاري و با اهدافي معقول و مقبول و سبك خاصي از زندگي ايجاد كنند. در اين جامعه سازي كه در مناسك حج رخ مي دهد، هرگونه امتيازات دروغين و باطل و جعلي از گروه ها و قبايل و جنس حذف مي شود و همه انسان ها چه عالم و چه جاهل و چه فقير يا ثروتمند يا صاحب منصب و دولتمند و چه مردم عادي در شكل (الناس و توده مردم) سامان داده مي شوند تا انسجام در رويه و هدف را بياموزند و همگي يك كار و يك هدف را با يك رويه و روش پيگيري كنند بي آنكه نوع جنسيت، نژاد، مقام، لباس، رنگ، مذهب و مانند آن تاثيري داشته باشد. (بقره 125و 199؛ حج، 25 تا 28) پس نقش حج و مناسك آن را نمي توان در اموري چون ذكرالله و توحيد، توشه آخرتي انسان (بقره 197)، آمرزش گناهان (بقره 203مائده 97 و 98) يا كسب درآمد و تجارت دنيا و آخرت (بقره197 و 198؛ قصص، 27؛ حج، 27 و 28) و مانند آن خلاصه كرد، بلكه مي بايست به نقش جامعه سازي آن نيز توجه ويژه داشت؛ چرا كه از نظر قرآن، حج داراي نقش اساسي، در برپايي و جوامع انساني و آموزش جامعه پذيري دارد. (مائده، 97)

مردم در حج و مناسك آن در يك كارگاه علمي و عملي مي آموزند كه هنجارها و نابهنجاري ها چيست؟ و چگونه مي بايست متوجه هنجارها و آداب و رسوم زندگي درست و سالم شد و از نابهنجاري ها دوري گزيد. لذا مي توان گفت كه انسان در حج مي آموزد كه چگونه سبك درست و سالم زندگي اجتماعي را برپا دارد و به عنوان يك عضو جامعه، رفتاري درست داشته باشد و آداب و رسوم درست را بشناسد و به جا آورد. خداوند در آيه 97 مائده، حج و مناسك آن را به عنوان قيام مردمان معرفي كرده. البته شكي نيست كه اين مناسك همانگونه كه جامعه سازي را به مردم آموزش مي دهد، پايه هاي دينداري و توحيد مردمان را نيز تقويت مي كند؛ چرا كه سبك كامل و مناسب و راست زندگي همان سبك اسلامي است كه در حج آموزش داده مي شود.
بر اين اساس هرگونه مخالفت و سنگ اندازي در برابر حج و حاجيان كفر و دشمني با خداوند دانسته شده و كساني كه مردم را از حج و مناسك آن باز مي دارند دشمن خداوند معرفي شده و عذابي سخت براي آنان در دنيا و آخرت وعده داده شده . كساني كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه الله و مسجدالحرام، كه آن را براي همه مردم يكسان قرار داديم، چه كساني كه مقيم آنجا هستند و چه آنها كه از راه دور مي آيند باز مي دارند و هركه در آنجا ستم روا دارد، او را عذابي دردناك مي چشانيم (حج 25)

از نظر قرآن جايگاه حج در ميان اعمال ديگر عبادي بسيار مهم و ارزشمند است و هركسي اين مسئوليت را نمي تواند به عهده گيرد و پرده دار خانه خدا و متولي مناسك آن باشد؛ زيرا كسي مي تواند عهده دار اين مسئوليت باشد كه خود در فهم و تحقق اهداف حج به تماميت رسيده باشد و نمي توان امامت مردم را در مناسك عظيم حج به هركسي سپرد. خداوند به متوليان دروغين هشدار مي دهد و مي فرمايد: چرا خدا آنها را عذاب نكند در حالي كه مردم را از زيارت مسجدالحرام باز مي دارند. ايشان سزاوار توليت آن نمي باشند؛ متوليان آن جز پرهيزگاران نمي توانند باشند، ولي بيشترشان نمي دانند (انفال 34)
در آيات و روايات براي حج و مناسك آن بركات و آثار بسيار ديگري گفته اند كه يكي از آنها افزايش عمر است؛ چرا كه انجام مناسك حج همانند صله رحم است. وصل شدن به پيامبر(ص) و امامان(ع) از طريق صلوات و انجام مناسك حج همين كاركرد را دارد. در حقيقت حاجي با حج خويش خود را به خدا و معصومان(ع) وصل كرده و اين چنين كاري موجب افزايش عمر آدمي مي شود تا بهره بيشتر از زندگي دنيا برده و مقامات خويش را افزايش دهد. امام صادق(ع) مي فرمايد: من رجع من مكه و هو ينوي الحج من قابل زيد في عمره؛ هركس از مكه برگردد و تصميم داشته باشد كه سال بعد هم به حج برود، بر عمرش افزوده مي شود (كافي ج4، ص281 ح3)

حج، آمرزش گناهان : حج همانند نماز كاركردهاي بسياري دارد كه رضايت و خشنودي خداوند يكي از مهمترين آنهاست (مائده 2) هنگامي كه خداوند از بنده حج گزار خود، راضي و خشنود شود، همه بركات مادي و معنوي را نصيب او مي گرداند و در رحمت رحماني و فضل و عنايت رباني خويش قرار مي دهد. لذا آرامش مطلق بر جان اين بنده مي نشيند و ديگر هيچ اندوهي از گذشته و ترسي از آينده نخواهد داشت؛ چرا كه همه گناهان و خطاهايش آمرزيده و آينده اش تضمين شده (مائده ۹۷و۹۸) رسول خدا(ص) در بيان تاثير حج در آمرزش گناهان مي فرمايد: به قطاري از شتران كه حاجيان را براي زيارت خانه خدا مي برد، نظر فرمودند و گفتند قدمي برنمي دارند مگر اينكه براي آنان حسنه اي ثبت شود و قدمي نمي نهند مگر اينكه گناهي از آنان محو مي گردد و چون از مناسك حج فارغ شدند، به آنان اعلام مي شود، بنايي را بنا كرده ايد، آن را خراب نكنيد، گناهان گذشته شما بخشيده شد، از حالا به بعد عمل نيك انجام دهيد.
امام صادق(ع) : حاجياني كه بازمي گردند سه دسته اند: دسته اي از آتش آزاد مي شوند و دسته اي از گناهان خود خارج مي گردند مانند روزي كه از مادر متولد شده اند و دسته سوم با مصونيت مال و عيال برمي گردند و اين كمترين بهره اي است كه عايد حاجي مي شود. پس حج نقش بسيار مهمي در محو گناهان و بدي ها دارد و گويي انسان پس از حج از هر زشتي و گناهي پاك و شسته شده. امام باقر(ع) در بيان آثار و كاركردهاي مهم و اساسي حج به مساله تسكين دلها اشاره مي كند: الصيام و الحج تسكين القلوب؛ روزه و حج آرام بخش دل هاست. (امالي طوسي، ص 296، ح 582)
حضرت صادق(ع) فرمود: اي اسحاق كسي كه يك بار خانه خدا را طواف كند، خداوند براي او هزار حسنه ثبت مي كند، هزار سيئه محو مي نمايد، برايش هزار درجه قرار مي دهد، هزار درخت در بهشت مي كارد و ثواب آزاد كردن هزار بنده به او مرحمت مي فرمايد، چون به ملتزم برسد هشت در بهشت به روي او باز مي شود و به او مي گويند: از هر دري كه خواستي وارد شو. اسحاق مي گويد: به حضرت عرضه داشتم اين همه براي كسي است كه خانه خدا را طواف كند؟ فرمود: آري، آيا به ثوابي عظيم تر از اين تو را خبر ندهم؟ گفتم: آري خبر دهيد فرمود: هركس حاجتي از برادر مؤمنش برآورده كند، به اندازه ده طواف به او ثواب مي دهند. حاجي با حج خويش به زيارت خدا رفته و دل و جانش به نور ذكرالله  آباد و نوراني شده. در اين مدت تقواي الهي كه در حج نصيب او شده، او را چنان پاك و نوراني مي كند كه اگر همين طوري باقي بماند و تجربه مكه را ترك نكند، عاقبت به خير مي شود؛ ولي مشكل اين است كه حاجي همانند حمام رفته اي است كه وقتي به بيرون حمام مي آيد دوباره خاك آلوده و دنيا زنده مي شود و گويي از محضر خدا بيرون رفته. از اين رو در روايت آمده براي بهره گيري از نور الهي حجاج شتاب كنيد تا پيش از دنيازدگي، ايشان را ملاقات كرده باشيد. امام صادق(ع) : حاجي تا هنگامي كه به گناه آلوده نشده به نور و سيماي حج باقي خواهد ماند. پس كسي كه خير دنيا و آخرت را مي خواهد بايد آن را در مناسك حج بجويد.

عظمت حج

پيامبر اسلام (ص): والخامسه الحج و هي الشريعه (حج عصاره اسلام و معادل شريعت است) حج، هجرت خلق الي الحق مي‌باشد. يعني دنيا را با هرچه كه در آن هست كنار بگذاريم و به سوي حق، به سوي معبود برويم. حج ورود به محضر خداوند است. امام خميني (ره): "مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي‌نمايد." رئيس مذهب شيعه حضرت جعفر الصادق (ع) در پاسخ زاره كه گفت يابن رسول الله چند سال است از شما درباره حج مي‌پرسم و شما پاسخ مي‌فرماييد، فرمود ‌اي زاره خانه‌اي كه دو هزار سال پيش از آدم به سوي آن حج گزارده مي‌شود آيا مي‌شود مسائل آن در عرض چهل سال پايان پذيرد؟ پس حج، پيمان و عهدي است ميان خداوند و بندگان او كه به هر طريق شده بايد از عهده آن برآيند و به هيچ‌وجه از انسان‌هاي مستطيع ساقط نمي‌شود و اگر خودش معذور شود بايد نايب بگيرد به طوري كه اين عهد و ميثاق با مرگ هم ساقط ‌شدني نيست.

عظمت اين سفر را مي‌توان از رفتار و احوال معصومين (ع) در هنگام حج و ورود به حريم كبريايي درك كرد. آن هنگام كه امام سجاد ع از روي تواضع در پيش خداوند هنگام گفتن تكبير به خود مي‌لرزيد و مي‌گفت: "بيم آن دارم كه در پاسخ (لبيك) من گفته شود: لا لبيك يعني نه تو پاسخ درست نداده‌اي!" در رابطه با بعد فردي و اجتماعي حج مي‌توان به سخن گهربار امام رضا ع اشاره كرد كه فرمودند: "همانا مردم به حج مامور شدند تا به محضر خداوند بزرگ باريابند و از او نعمت افزون‌تر طلب كنند و از گناهاني كه بندگان مرتكب شده‌اند خارج گردند و از گذشته توبه كنند و در آينده جبران نمايند و راه درست پيش گيرند و نيز از اين رهگذر اموال خرج شود و بدن‌ها به رنج افتد و از سرگرمي‌ زن و بچه بيرون آيند و نفس را از لذت‌ها دور نگه دارند و گرما سرما را تحمل كنند و به آن حالتي كه به دست آورده‌اند پا بر جا باشند و خضوع و خاكساري و افتادگي را تمرين كنند."

مقام معظم رهبري: فريضه حج از جمله تكاليف نادري است كه در آن ابعاد متعدد و متنوع مربوط به زندگي فرد و سلوك جمعي به شكل باشكوه و داراي تاثير عميق در تن و جان و انديشه و نيز در منش و روش آدمي گنجانده شده و درست گزاردن آن مي‌تواند او را به توفيقات بزرگي در همه عرصه‌هاي مادي و معنوي نايل سازد. پس حج در ميان عبادات الهي از همه باشكوهتر و گسترده‌تر و داراي ابعاد گوناگون است كه در هيچ عبادت ديگر در يك جا جمع نشده است. امتيازات حج اين است كه متوجه عموم مردم است يعني حج مثل نماز و روزه و ... نيست كه فقط متوجه مومنين باشد بلكه همچون پرستش خدا يك اعلان عمومي است. امام رضا (ع) در اين زمينه فرمود: "خيرات و بركات حج نه تنها شامل زائران بلكه شامل همه مردم، چه آنها كه در مراسم حج شركت كرده و چه شركت نكرده‌اند، مي‌شود. پس حج يك امر عمومي است و منافع و آثار و فوايد آن اختصاص به گروه خاصي ندارد و همه مردم نسبت به آن يكسانند."

حج فرصتي است براي بررسي حساب و کتاب اعمال و اموال

فردي که خمس مال خود را نپردازد، مثل اين است که به اسلام بدهکار بوده و لذا رفتن به حج با پولي که خمس آن پرداخت نشده، درست نيست. اگر نگاه ما به حج اين طور باشد که به ميهماني خدا وارد مي‌شويم ، بايد قبل از ورود به اين ميهماني، خود را آراسته و فارغ از مسائل دنيوي به عبادت بپردازيم. انسان بايد حقوق مردم را محترم شمرده و حق الناس را به جا آورد، به طور معمول هم حجاج بيت‌الله الحرام قبل از سفر حلاليت مي‌طلبند و چقدر خوب است که اين کارها از صميم قلب انجام شوند. براي اداي حق الله بايد توبه کرده و با توسل به حضرات معصومين (ع) بويژه رسول اکرم (ص)، بايد ضمن طلب استمداد، آمادگي روحي و معرفت بيشتري براي به جا آوردن اعمال کسب کنيم.

در روايات بسياري آمده که خداوند ممکن است از حق الله بگذرد، ولي از حق الناس نمي‌گذرد، در روز قيامت کسي که حق ديگران بر گردنش مانده مي‌بيند که ذخيره‌اي از خير، برايش باقي نمانده زيرا به جاي حق الناس از محسنات او کاسته شده. حج بهانه‌اي‌ است براي اينکه حجاج به حساب و کتاب و اعمال خود نظري بيندازند و بار خود را سبک کنند. البته فردي که خمس مال خود را پرداخت نکرده مثل اين است که از نظر حقوق اسلامي بدهکار بوده و شريکي درمال خود دارد. از نظر فقها رفتن به سفر حج با پولي که خمس پرداخت نشده و گويي شريکي دارد که راضي به دست زدن به اين مال نيست، حرام است. خيلي از مردم مشمول زکات نمي‌شوند و افرادي هم که بايد خمس بپردازند از حقوق متوسطي برخوردار بوده و با حداقل پرداخت مالي بدهي آنها تسويه مي‌شود، اين در حالي است که فکر مي‌کنند براي دادن اين بدهي بايد ميزان زيادي از اموال خود را از دست بدهند، غافل از اينکه اين کار باعث افزايش برکت مال مي‌شود.

حج، ضيافت خدا           جوادي آملي
همه عبادت ها يك سر مشترك دارند و يك سر مختص؛ انسان به هر كدام از اين دو راز و سر، راه پيدا كند، مي تواند درباره غير حج نيز اين راه را طي كند. عظمت حج به قدري در دعاهاي ماه مبارك رمضان چشمگير است كه معلوم مي شود خداوند مي خواهد ضيافت خود را در طي اين چند ماه تتميم كند. آغاز ضيافت، ماه مبارك رمضان و پايانش ذيحجه است، كه پايان ماه هاي حرام و حج مي باشد. حج، ضيافت خداست و حاجيان، ضيوف الرحمانند. تعبير ضيافت كه در صوم و حج آمده، از روايات اسلامي گرفته شده . در اسلام گاه سخن از عبادت است، گاه از ضيافت. عبادت را با بحث هاي فقهي و ظاهري مي توان تحليل كرد و ضيافت را با اسرار عبادت ها.
يكي از برجسته ترين دعاهاي ماه مبارك رمضان، همان طلب حج است، آن هم حج مكرر. در دعاهاي شب و روز اين ايام آمده و ارزقني حج بيتك الحرام في عامي هذا و في كل عام خدايا، زيارت خانه ات و انجام مراسم و مناسك حج را هر ساله نصيبم فرما. اين دعا از دعاهاي برجسته ماه مبارك رمضان است كه در خود اين ماه، انسان صائم و روزه دار، ضيف الرحمان است. پس ضيافت دو مرحله دارد: 1-مهماندار به مهمان مي گويد: چيزي طلب كن. 2-مهماندار آنچه را كه مهمان بخواهد به او عطا مي كند. در ماه مبارك رمضان، مهماندار كه خداست به بندگان روزه دارش دستور مي دهد كه: از من حج طلب كنيد. در مراسم و مناسك حج نيز سخن از ضيافت است، اما نه از طلب، بلكه اينجا سخن از عطاست. در حج نمي گويد: از من بخواه بلكه خواسته ها را عطا مي كند..(صهباي صفا6)

ضرورت شناخت اسرار حج
سخن ديگر در اسرار حج اين است كه هر اندازه خلوص بيشتر باشد، ثواب نيز به همان اندازه بيشتر است و خلوص، شأني از شئون عقل عملي است. اراده، نيت، تصميم، اخلاص و... در حوزه عقل عملي است و اين مسبوق به «معرفت» است كه مربوط به «عقل نظري» است. انسان بايد بفهمد تا به اندازه معرفتش اقدام خالصانه داشته باشد. انسان بايد بداند كه در حج چه خبر است تا حج را با خلوص انجام دهد. اگر اسرار حج را نداند، هر اندازه هم خلوص داشته باشد، خلوص او بسته و محدود است. ولي وقتي به اسرار حج آگاه باشد خلوص او مشروح و بازتر مي شود. لذا قبل از مسئله نيت و اخلاص، انس به اسرار حج لازم است تا انسان اعمال صوري و ظاهري را كه انجام مي دهد، بداند كه باطن و مغزي دارد. آن مغز را با اخلاص از ذات اقدس اله مسئلت كند. براي هر عبادتي سري است. براي حج نيز سر مخصوصي است. پس بدون آشنايي به اسرار، طي مراحل كامله اخلاص، ميسر نيست... (همان، ص 92)

آداب حج از ديدگاه فيض كاشاني
بدان كه آدمي چون به قصد حج از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد و عقبات را مشاهده كند و روبه خانه خدا آورد بايد متذكر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتاري به عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور. و از تنهايي راه، ياد تنهايي قبر كند. و از تشويش «قطاع الطريق» و درندگان صحرا، ياد هول موذيات عالم برزخ نمايد. و چون به ميقات رسد و جامه احرام پوشد، به فكر پوشيدن كفن افتد، و ياد آورد زماني را كه به او كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد؛ زيرا جامه احرام، شبيه به كفن است؛ و چون احرام بست و زبان به لبيك اللهم لبيك گشود، بداند كه معني اين كلام اجابت نداي پروردگار است اگرچه بايد اميدوار به قبول لبيك او باشد. اما از رد آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه مبادا جواب او رسد كه لا لبيك و لا سعديك. پس بايد متردد ميان خوف و رجاء باشد و از خود و عمل خود نوميد و به فضل و كرم الهي اميدوار باشد و بداند كه: وقت لبيك گفتن، ابتداي عمل حج است و محل خطر است.
مروي است كه: حضرت امام زين العابدين ع چون احرام بست و بر مركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاي شريفش افتاد، نتوانست كه لبيك گويد. عرض كردند كه: چرا لبيك نمي گوييد؟ فرمود كه: مي ترسم كه پروردگار من گويد: لالبيك و لاسعديك. پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت بيهوش گشته از مركب بر زمين افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار كردند. و لحظه به لحظه چنين مي شد تا از حج فارغ گرديد(1) و چون صداي مردمان به تلبيه بلند شد، متذكر گردد كه اين اجابت نداي پروردگار است كه فرموده است أذن في الناس بالحج يأتوك رجالا ندا كن مردمان را كه به حج حاضر شوند (حج72)و از اين ندا به ياد نفخ صور و برآمدن مردم از قبور افتد، كه كفنها در گردن به عرصات قيامت ايشان را مي خوانند. و چون داخل مكه شود به فكر افتد كه حال، داخل حرمي گرديده كه هر كه داخل آن شود در امن و امان است و اميدوار شود كه به اين واسطه از عقاب الهي ايمن گردد و دل او مضطرب باشد كه آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيت قرب حرم الهي را خواهد داشت يا نه؛ بلكه به دخول حرم، مستحق غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين مضمون خواهد بود.

به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند      كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي

 و بايد اميد او در همه حالات غالب باشد؛ زيرا شرف خانه، عظيم است و صاحب خانه كريم و رحمت او واسع و فيض او نازل و حق زيارت كنندگان خود را منظور دارد و كسي را كه به او پناه آورد رد نمي نمايد. و چون نظر او به خانه افتد متوجه عظمت آن گردد، و چنان تصور كند كه گويا صاحب خانه را مي بيند و اميدوار شود كه چنان كه به ملاقات خانه فايز شده به ملاقات صاحب خانه نيز مشرف خواهد شد و شكر خدا را به جاي آورد كه به اين موهبت كبري رسيده است. (المحجه البيضاء/2/102)

آثار تربيتي و اخلاقي حج

بدون ترديد هر يک از اعمال عبادي، اثرات اخلاقي و تربيتي خاصي براي شخص عامل به همراه دارد، همچنانکه قرآن کريم درباره نماز و اثر تربيتي آن مي‌فرمايد: ان الصلوه تنهي عن الفحشاء و المنکر حج، سفر الي‏اللّه‏ است؛ سفري که سير و سلوک باطني و معراج روحاني را با سير و سفر ظاهري (آفاقي و انفسي)، پيوند مي‏زند و با آيات و بيّنات در قلّه‏هاي بلند توحيد و مناره‏هاي پر فروغ ايمان به مشعل‏داري هدايت يافتگان کعبه حقيقت و قافله‏سالاران کوي عشق، توأم مي‏سازد و رهاورد آن، "معرفت و کمال" و رشد معنوي و تجلّي فطرت انساني است.

حج که يک برنامه تربيتي است مي تواند با آموزه هاي جامع و سازنده خود انسان هاي نمونه و کاملي بپروراند و درس ها و پيام هاي اخلاقي فراوان براي حج گزاران داشته باشد. اگر حج به صورت صحيح و با محتواي دقيق ،کامل و واقعي انجام شود روح انسان را لطيف، اراده او را قوي ، نفس وي را پاک و منزه و غرايز طغيانگر او را تعديل و کنترل مي‌کند. به عنوان نمونه پرهيز از محرمات احرام و دقت فراوان در عمل به وظايف شخص محرم، تمرين عملي در راستاي رياضت و طهارت نفس است و باعث مي‌شود شخص در برابر وسوسه‌هاي شيطاني و خواسته‌هاي نفساني مقاومت کند و اين را ذخيره اي براي روزهاي آتي قرار دهد. مهمترين سفارش امام صادق(ع) به حج گزاران پاکسازي درون و طهارت قلب است، چنانچه مي‌فرمايد: "هرگاه تصميم به حج گرفتي دلت را از هر باز دارنده‌اي تنها براي خدا خالي ساز و از هيچ مانعي نهراس".

حجاج به کسب فضايل و مکارم اخلاقي، برخورداري از اخلاق سالم و زيباسازي درون و تمرين اخلاق خوش در برخورد با ديگران و صبر و پايداري در برابر سختيها و دشواريها مي‌پردازند. نفوس خود را به زينت ايثار و از خود گذشتگي، عطوفت و مهرورزي، ادب و احترام به ديگران، صداقت و درستي، احسان و انفاق و ... مي‌آرايند. خصايص زيبايي نظير خيرخواهي، سخاوت، گشاده دستي، تواضع، رافت، زهد و آزادگي از همه تعلقات را از خود به ظهور مي‌رسانند. در روايتي از امام رضا (ع) به جنبه‌هاي مختلفي از اسرار و آثار حج اشاره شده است، آثار تربيتي و اخلاقي حج که در اين روايت بدان اشاره شده است عبارتند از:
الوفاد الي الله عزوجل: يعني حج وارد شدن بر خداوند و به مهماني رفتن او است و مسلم است براي ورود به حريم خداوند بايد آماده شد و خود را از آلودگي‌ها پاك كرد و تمام دلبستگي‌ها و وابستگي‌هاي دنيوي را كنار گذاشت طلب الزياد : يعني از خداوند طلب افزوني كنند، به اين معنا كه يكي از ابعاد حج رشد و افزايش هرچه بيشتر اخلاق و ارزشهاي انساني و بالا بردن سطح فهم و آگاهي است. والخروج من كل ما اقترف العبد يعني خارج شدن از گناهاني كه بنده بدان آلوده شده، در حالي كه از گناهان گذشته توبه كرده‌اند. از ديدگاه امام رضا (ع) حج پالايشگاه روح از آلودگي هاي گناه است اين است كه اسلام برخلاف دنياي مدرن امروز، به انسان به عنوان يك وسيله و ابزار مادي نگاه نمي‌كند، بلكه به ساختار روحي و معنوي او عنايت دارد.

مع ما فيه من استخراج الاموال و تعب الابدان در حج انسان به بذل مال موفق مي‌شود و بدنش به زحمت مي‌افتد. زيرا يكي از خصلتهاي زشتي كه انسان را از مسير فطري و الهي به انحراف مي‌كشاند "دنيامحوري" است، انساني كه تمام تلاش و آسايش خود را در راه كسب ماديات به هدر مي‌دهد و در راه لذتهاي زودگذر زندگي به مصرف مي‌رساند، بايد برنامه و مقرراتي داشته باشد كه هر چند به طور موقت محور كار او را از دنياگرايي به خداگرايي تغيير دهد. بنابراين خستگي و فرسودگي جسمي كه به حاجي دست مي‌دهد، جزئي از اسرار حج است و مانند همان دست اندازهايي است كه در مسير صاف جاده زندگي انسان قرار گرفته تا انسان را از خواب غفلت بيدار كند. حظر النفس عن اللذات رفتن به خانه خدا و انجام اعمال حج در روح و جان افراد تاثير مي‌گذارد و هواي نفساني را در وجود انسان كنترل مي‌كند. در حقيقت حج گزار در عرصه حساس جهاد اكبر قرار مي‌گيرد و خود را براي مبارزه‌اي آشكار با نفس اماره مهيا مي‌كند. ثابتا في ذلك دائما در اين عبارت كوتاه، امام(ع) مهمترين دستاوردهاي مراسم حج را بيان كرده، اين كه حاجيان آن ارزشهاي اخلاقي و تربيتي كه در حج به دست آورده‌اند را به دست فراموشي نسپارند و آن اعمال و ارزشها را استمرار و تداوم بخشند.

ويژگي ها و صفات حاجي واقعي 

بي گمان حج به عنوان يكي از پنج گانه هاي اسلام در كنار نماز و روزه و مانند آن از مهم ترين و اساسي ترين نمادهاي دين اسلام است و هر مسلماني به آن شناخته و معرفي مي شود، از اين حجه الاسلام به معناي امر واجبي است كه پس از استطاعت به عنوان نمادي از اسلام شخص مطرح مي شود. اگر فلسفه احكام اسلامي را در تقرب جويي به خداوند بدانيم و عبوديت را هدف آفرينش مطرح كنيم كه باطن آن ربوبيت بشر و در نتيجه جواز خلافت و ولايت الهي او است، به خوبي روشن مي شود كه حاجي واقعي چه خصوصيات و ويژگي هايي بايد داشته باشد. خداوند در آيه 203 بقره و آيات 72 و 82 حج، فلسفه و علت حكم حج را ذكر و ياد كرد خدا و دست يابي به تقوا مي شمارد. به اين معنا كه شخص در اين دوره عملي و كلاس هاي تمريني كوتاه مدت، خود را براي دست يابي به مهار و كنترل نفس آماده كرده و زمينه تقويت عقل و شرع در بينش و نگرش و رفتارهاي هنجاري را فراهم مي آورد.
مجموعه آموزه هاي دستوري كه در حج براي حج گزار بيان شده اين فرصت را به وي مي بخشد تا رفتار اجتماعي خويش را سامان داده و در يك برنامه جامعه پذيري، فرهنگ جديدي را تجربه و براساس آن زندگي كند. در اين برنامه همه چيز از وي سلب مي شود و تنها پارچه اي سفيد را بر تن مي كند تا خود را با ديگران، يگانه بشمار آورد. در محور يك خانه حركت كرده و در يك مسير با توده هاي مردم از شهري و روستايي و ثروتمند و فقير و بينوا بي هيچ امكان شناسايي و تشخصي گام بر مي دارد تا وحدت و يگانگي و نيز اتحاد انساني را تجربه كند و وحدت مسير و محوريت خداوند و توحيد را بيازمايد و به شكل عملي باور نمايد. براين اساس مي توان حج گزار واقعي را انساني دانست كه در حوزه بينش به باور توحيد در عبادت رسيده و در حوزه عمل اجتماعي، خود را همانند ديگران در يك جامعه و شرايط، مساوي دانسته كه تنها تقواي الهي موجب برتري و اكرام ايشان مي شود.

ويژگي هاي يك حاجي
اهل بخشش و صدقه و نيكوكاري است و از هرچه خداوند نعمت او كرده به ديگران به ويژه سائلان و محرومان و نيازمندان مي بخشد. اهل تعاون و همكاري با ديگران است و مي كوشد تا دست ديگران را گرفته و نيازهاي روحي و رواني و مادي و معنوي آنان را برآورده سازد. در خود هيچ گونه برتري احساس نمي كند و تفاوت هاي ظاهري از رنگ و پوست و لباس و مانند آن را امري جداي از ذات بشر مي شمارد و آن را معيار سنجش و داوري هاي خويش قرار نمي دهد. بنابراين قايل به هيچ طبقات اجتماعي و اعتباري نيست و در عمل اين گونه نشان مي دهد كه برادري ديني او بازتابي از برادري خوني و با ديگران به حكم وحدت نفس انساني است كه خداوند در آيه اول سوره نساء آن را بيان داشته و فرموده كه همه شما از يك پدرو مادر آفريده شده ايد و هيچ گونه تفاوت و برتري نژادي بر ديگري نداريد. حاجي واقعي با مردم است و هر جا مردم گام بر مي دارند با آنان مي رود و براي خود و ديگران استغفار مي كند و از خداوند مي خواهد تا زمينه هاي بازگشت كامل وي را به سوي خود فراهم آورد. (بقره 199) در جستجوي فضل و رحمت و رضوان الهي است و هر كاري كه انجام مي دهد براي رضا و خشنودي خداوند است و امنيت و آرامش و آسايش را براي همگان مي خواهد. (مائده 2)

ياد قيامت و احترام به آفريده هاي خدا
هنگامي كه خود را در ميان حاجيان و مراسم آن مي يابد به ياد قيامت و روز حشر مي افتد و جانش به سوي آخرت پرواز مي كند و اعمالش را براي دست يابي به آرامش ابدي انجام مي دهد و اين روزها را نمادي از روز بزرگ رستاخيز مي شمارد. (بقره 203) به ديگران از انسان و حيوان و گياه به عنوان آفريده هاي الهي احترام مي گذارد و از هرگونه هتك حرمت حريم بشر و قداست انسان دوري مي ورزد (مائده 2) و محيط زيست را حفظ كرده و از فساد و تباهي در آن جلوگيري مي كند (مائده 49) زيرا خود را مسئول در برابر همه آفريده ها و مامور به خلافت مي داند كه بايد هر موجودي را به كمال لايق و شايسته اش برساند و از سوي ديگر خود را مامور به آباداني زمين مي شمارد و به خود اجازه تعدي و فساد در خشكي و دريا و گياه و جاندار نمي دهد.

از هيچ كمك و نيكي از آب رساني (توبه 19) و ديگر كارهاي نيك دريغ نمي ورزد (بقره 197) و از اين طريق در جلب رضايت خداوند مي كوشد. (مائده 2) بنابر اين اهل احسان و نيكوكاري است و خلق و خوي او نسبت به همه موجودات رفتاري پسنديده و نيك است و با حفظ حرمت ها احترام هر موجودي را به جا مي آورد و حق هر موجودي را ادا مي كند. در رفتارهاي اجتماعي خويش به گونه اي رفتار مي كند كه دور از هرگونه كبر و تكبر و استكبار و تفاخر است، زيرا خود را همانند ديگران، بشري مخلوق مي داند كه هيچ چيز، براي او امتيازي نمي آفريند. (بقره 125 و 199 حج 52 تا 72) در همه اعمال خويش اخلاص را در نظر مي گيرد و براي منت گذاري به كسي و يا ريا، عملي را انجام نمي دهد و تنها خداوند را در كارهاي خويش در نظر دارد. (بقره 196 و ال عمران 79)

اهل تولي و تبري است و نسبت به حق، تولي داشته و نسبت به دشمنان حق و اهل باطل از مشرك و كافر، اعلان برائت مي كند و مرزهاي ايمان خويش را از كفر در هر شكل و شمايل مشخص مي سازد. در اين اعلان برائت و شفاف سازي، به مساله ولايت كبراي اهل بيت عصمت و طهارت ايمان دارد و آن را اعلان مي دارد؛ زيرا هر گونه عملي به دور از حكم اطاعت اولي الامر را سرپيچي از اطاعت خدا و رسول مي شمارد و پذيرش و تولي طاغوت را عين كفر به ايمان مي داند. (توبه 3) از هرگونه بيهوده گويي و باطل سرايي اجتناب مي ورزد (حج 30) و در يك كلمه نمايشي از انسان كامل را در يك محدوده زماني و مكاني به اجرا در مي آورد تا بتواند پس از بازگشت از اين دوره تمرين عملي، در زندگي روزانه خويش در موطن خود آن را ادامه داده و تكميل نمايد. از اين رو خداوند از اين دوره محدود و كوتاه زماني و مكاني و كلاس هاي عملي و آموزش نظري و عملي، به عنوان شعائر الله ياد كرده و آن را بزرگ داشته است. (حج 72 تا 23 و آيات ديگر)

حج و ولایت و امامت

اسلام داراي مباني و ارکاني است که بر آنها بنا شده و بدان قوام گرفته . يکي از آنها، حج است، آنسان که امام باقر (ع) فرمود: بني الاسلام علي خمسه اشياء: علي الصلاه و الزکاه و السوم و الحج و الولايه (کافي، ج2، ص18) بنابراين، آن کس که عمداً حج نگزارد، رکني از ارکان دين خويش را نابود کرده و در نتيجه اسلامِ کامل ندارد. از اين رو خداوند از ترک عمدي حج، به کفر تعبير نموده و من کفر فان الله غني عن العالمين (آل‌عمران97). حج بدون ولايت و آهنگ کعبه بدون امامت و حضور در عرفات بدون معرفت امام و قرباني در منا بدون فداکاري در راه امامت و رمي جمره بدون طرد شيطان استکبار دروني و بيروني سودي نخواهد داشت؛ زيرا هيچ يک از نماز و روزه و زکات و حج، همانند ولايت رکن استوار اسلام نيست، از اين رو در ادامه روايت امام باقر: هيچ دعوتي از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولايت و امامت نيست؛ چه اينکه مطابق برخي روايات، امام (ع) دليل و راهنماي مباني و خطوط کلي دين همچون نماز، روزه، حج و مانند آن بوده، مجري و مفسر و حافظ احکام و حدود الهي است (وسائل الشيعه، ج1، ص7-10).

از اين روست که حج بي‌ولايت، سودي نخواهد بخشيد. امام باقر (ع) با مشاهده طواف‌کنندگان کعبه فرمودند: "در جاهليت هم اين چنين هفت دور بر گرد اين کعبه مي‌گشتند و اسلام نيامده است تا همان سنت جاهلي را ادامه دهد. مردم مکلفند اطراف اين سنگ‌ها بگردند و پس از آن نزد ما (اهل‌بيت) آمده، مودّت و نصرت و آمادگي‌شان را بر ما عرضه کنند". آن گاه حضرت به اين سخن ابراهيم خليل (ع) که در قرآن آمده، استشهاد فرمود فاجعل افئده من الناس تهوي اليهم؛ پروردگارا، دلهاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق کن (ابراهيم/37)(بحار ج65ص87). همچنين فرمودند: تمام الحج لقاء الامام؛ حضور در پيشگاه امام معصوم (ع) و عرضه ولايت و اعلام وفاداري و فداکاري، متمم حج است (وسائل الشيعه، ج10، ص254) نکته مذکور که در کلام نوراني امام باقر (ع)آمده، مستفاد از آيه اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا (مائده/3) است. خداوند، اسلامِ همراه ولايت و رهبري الهي را براي ما پسنديده است. التزام علمي و عملي به ولايت اولياي راستين حق، تمام نعمت الهي و کمال دين است و تنها چنين ديني خداپسند خواهد بود.

پس نه تنها تمام الحج لقاء الامام، بلکه تمام الاسلام لقاء الامام (صهباي حج، ص 110). اين تعبير که "سنگهاي کعبه سود و زياني نمي‌رساند" و يا اينکه "امر به طواف بر گرد اين سنگها، مقدمه حضور در نزد امام (ع) است" به طور مکرر در بيانات اهل بيت (ع) آمده (بحار، ج23، ص224)، تا زائران بيت الله الحرام بدانند که در کنار آن "کعبه گِل"، "کعبه دل"که اصل ولايت و رهبري است، محفوظ است؛ از اين رو امام باقر (ع) در پاسخ کسي که عرض کرد: آيا ابتداي سفر حج را مدينه قرار دهم يا مکه؟ فرمود: ابدا بمکه و اختم بالمدينه فانه افضل؛ از مدينه آغاز و به مکه ختم کن که اين با فضيلت‌تر است (کافي، ج4، ص550) همچنين در حديث ديگري ابدؤوا بمکه و اختموا بنا؛ از مکه آغاز به ما ختم کن". اين روايت و امثال آن بيانگر آن است که ولايت و امامت، متمم حج است و بدون ولايت، حج ناتمام است.
قرآن کريم با صراحت اعلام مي‌دارد که هر کس قصد سوء نسبت به کعبه داشته باشد و بخواهد با تخريب آن، دين را از ميان بردارد و با ويران کردن آن، پرستش خدا را بميراند، خداوند او را عذابي دردناک مي‌چشاند آنسان که اثري از او باقي و پابرجا نماند (حج/25) و در اين وعيد و تعذيب الهي، نه اختلافي است و نه تخلفي؛ همچنان که سپاه ابرهه که قصد ويران کردن کعبه را داشتند، به قهر الهي گرفتار شده، کعبه از گزند آنان مصون ماند (فيل) . آن گاه که "ابن زبير" در خانه کعبه متحصن شد و به آن خانه پاک پناه برد، حکومت جبار وقت به دست منحوس "حجاج ثقفي"، کعبه را با منجنيق ويران کرد و پناهگاه ابن زبير را منهدم ساخت و او را دستگير کرد (بحار، ج2، ص287)، اما هرگز طير ابابيلي به سراغ حجاج نيامد، زيرا هدف مستقيم حجاج، ويراني کعبه نبود، بلکه منظورش دستگيري ابن زبير بود و آن مرد (ابن زبير) مخالف امام سجاد (ع) بود.

وقتي اين مرد ضد حق، در کعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود براي مردم بيان کند که به اين فرد که مخالف ولايت و امام زمان خويش است، پناه نخواهد داد، از اين رو مهلت داد تا کعبه را بر سر او ويران کنند"(من لا يحضر، ج2، ص249 بنابراين کعبه با همه قداستي که دارد براي افرادي چون ابن زبير که به دعوت رباني سيد الشهداء که فرمود: "هر کس که حاضر است جان خويش را در راه ما فدا کند و خود را آماده ديدار خداوند سازد با ما در حرکت شود (بحار، ج44، ص367)، جواب نداد و سيد الساجدين را که مي‌فرمود منم فرزند مکه، منم فرزند زمزم و صفا ياري نکرد؛ نه پناه است و نه امان. از اين واقعه به خوبي روشن مي‌شود که حرمت کعبه به احترام ولايت و امامت است، از اين رو کسي که امام خود را نشناخت و زندگي او چون مرگش، جاهلي بود، حتي اگر به درون کعبه نيز پناه برد، از امن الهي برخوردار نيست.

اطاعت بي چون و چرا از ولي امر
درحالي كه اطاعت حضرت اسماعيل(ع) نسبت به حكم ولي الله نشان مي دهد كه وي از نظر معرفتي به جايي رسيده بود كه مي توانست خود را بي اما و اگر و چون و چرا در اختيار معصوم و ولي امر قرار دهد. حج و قرباني و داستان اطاعت اسماعيل(ع) از ولي الله، خود بزرگترين درس توحيدي از اطاعت و فرمانبرداري از امام و ولي امر است كه مي بايست از سوي كارگزاران تبليغ شود. اگر آن حضرت(ع) با جان خويش اطاعت از ولايت را نشان مي دهد ما موظفيم اين معنا را به گوش حاجيان برسانيم كه اين عمل تنها يك بازي و يا نمايش نبوده است و اگر خداوند اراده كرده بود بي گمان كارد، حلقوم را مي دريد. بنابراين هركسي وظيفه اي دارد كه مي بايست انجام دهد. وظيفه مؤمنان اطاعت محض از ولي الله است و وظيفه ولي الله آن است كه تنها در شرايطي كه لازم و ضروري است اين كار را بخواهد و در غير اينصورت به فديه و جايگزين بسنده كند (صافات 102 تا 107) بسياري از مردم نيازمند آموزش هايي هستند كه در مكتب حكمت متعالي و فلسفه شيعي بخوبي به آن پرداخته شده است.

اين حكمت متعالي است كه مسئله ولايت پذيري و اطاعت از ولي الله را به خوبي در بعد معرفتي به اثبات مي رساند و زمينه آن را براي عمل درحوزه هاي مختلف سياسي و اجتماعي و نظامي فراهم مي آورد. داستان ذبح اسماعيل و اطاعت پذيري وي از ولايت، داستان هر روز ماست. ما در جامعه، هر روز با مسائلي مواجه هستيم كه تنها از راه اطاعت و تعبد پذيري ممكن است حل و فصل شود و هرگونه مقاومت و اما و اگرهاي عقلاني نمي تواند جامعه را در امنيت كامل قرار دهد و اجراي بسياري از دستورها را با مشكل مواجه مي سازد. براين اساس درسي كه كارگزاران و مسئولان حج بايد به مؤمنان منتقل و آن را تبليغ كنند مسئله ولايت پذيري و اطاعت تعبدي محض از ولايت امري است كه همه شرايط را دارا مي باشد و كسي است كه در خدا ذوب شده . اگر ولي امر مسلمانان خود را درخدا ذوب كرده بر همه مؤمنان است كه خود را در چنين ولي امري ذوب كنند و از وي اطاعت و فرمانبرداري محض داشته باشند.
حضرت اسماعيل(ع) مي دانست كه كشتن انسان بي گناه و به ناحق جرم است و از صدها حكم الهي درباره حقوق بشر آگاه بود و مي دانست كه حضرت ابراهيم(ع) از وي آگاهتر و هوشيارتر نسبت به وي دراين مسائل است ولي اين را نيز مي داند كه ولي الله حكمي بدون حكمت و هدف نمي كند و در پس حكم وي مصالح و اهداف والاتر و برتري است. از اين رو برپايه بينش و نگرش معرفت شناختي عميق و بلند خويش اطاعت محض را از حضرت ابراهيم(ع) نشان مي دهد. اين ها نمونه ها و جلوه هايي از حج است كه مي توان در ايام حج به حاجيان آموخت و آنان را درمسير كمالي جامعه عدالت محور و ولايت محور جهاني اسلام قرار داد. بي گمان فرجام جامعه اي كه همچون اسماعيل از ولي امر خويش اطاعت مي كند و بي اما و اگر، گردن را در اختيار ولي امر خويش قرار مي دهد تا هرگونه كه خواهد عمل كند، فرجامي نيك در دنيا و نعمت هاي اخروي در آخرت است.

حج مهدوي «تمام الحج لقاء الامام»

کعبه يک سنگ نشاني است که ره گم نشود     حاجي احرام دگر بند، ببين يار کجاست.

 مهدي عج روح حج و رمز تماميت آن است. امام باقر ع تمام الحج لقاء الامام؛(1) تماميت حج در گرو ديدار با امام است. امام صادق ع نيز مي فرمايد: هنگامي که يکي از شما حج بجا مي آورد، آن را به ديدار ما ختم کند؛ زيرا آن از تماميت حج است (2) حج با ياد او «طواف دل» و بي ياد او «طواف گِل» است. امام باقر ع با ديدن طواف کنندگان کعبه مي فرمايد: در جاهليت هم اين چنين طواف مي کردند مردم مکلفند بر گرد اين سنگ‌ها طواف کنند و سپس نزد ما آمده، مودت و ياري خود را بر ما عرضه بدارند (3) مکه بي حضور مهدي عج بازار ُعکاظي (بازار معروف در دوران جاهليت) بيش نيست و کعبه بي عطر حضور او بتکده اي را مي ماند که توليت آن را مي توان در يک شب نشيني مستانه در ازاي مشکي شراب معاوضه کرد. اشاره به داستان «ابوغبشان» کليددار کعبه که سرقفلي توليت کعبه را در شب نشيني مستانه طائف به دو مشک شراب فروخت(5)

کاروان سالار قبيله قبله، با حضور هر ساله خود در مراسم پرشکوه حج ، آن را روحي تازه مي دمد محمد بن عثمان عمري، نايب دوم مي گويد: او با شميم حضور خود در منا و عرفات، منتظران را در معرض نسيم رحمت خاصه الهي قرار مي دهد و ياد و خاطره آن را بر آنان جاودانه مي سازد. مگر مي شود امتي در يک جا اجتماع کنند ولي امامشان در آنجا حضور نيابد؟! او بر اعمال شيعيان خود، گواه است امام صادق ع : يفقد الناس امامهم يشهد الموسم فيراهم ولايرونه؛ مردم امام خود را نيابند. او در موسم حج شاهد ايشان است و آنان را مي بيند، اما آنان او را نمي بينند (7) و همراه با آنان براي فرج خود که موجب رهايي همه اهل آسمان و زمين است يرضي يفرح في خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطير في الجو(8)، دعا مي کند. از نايب دوم امام زمان عج سئوال شد که آيا حضرت را ديده اي؟ گفت: آري آخرين بار حضرت را در بيت الله الحرام ديدم؛ در حالي که از خداوند چنين درخواست داشت: اللهم انجز لي ما وعدتني؛ پروردگار! آنچه به من وعده کردي، تحقق ببخش. خوشا آنان که شهدي از اين شميم حضور را بچشند و در نسيم آن روح خود را به طراوت و عروج رسانند. خوشا آنان که در نيت، قصد وصال او نمايند و در احرام ، ياد غير او را بر خود حرام داشته و فرياد دعوت و استنصار او را در اين عصر وانفسا، عارفانه و عاشقانه لبيک گويند. در طواف، دل به او سپرند، در حَجَر، با او تجديد عهد کنند، در سعي بر انجام ميثاق و تعهدات خود، از مسير صفا و مروّت خارج نشوند و در عرفات، عرفاني عميق و ريشه دار به ولايت بيابند. در مشعر، به وظايف خود نسبت به او به آگاهي رسيده و براي مبارزه با دشمنان او - که دشمنان انسانيتند - توشه برگيرند. در منا، با آرزوي وصال او، وسوسه ها را رَمي و آرزوها را - با حدّت - ذبح کنند و با حَلق، سر به او سپرند و نرد عشق با او ببازند و ولايت او را بپذيرند و اين گونه به کوي او راه يابند.

امروز امير درِ ميخانه، تويي تو             فرياد رس ناله مستانه، تويي تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد        آرام تويي، دام تويي، دانه تويي تو

حج مهدوي، حرکتي است از خود به سوي خدا، همراه با امام و همگام با خلق. حج مهدوي، ميثاقي است با امام و اعلامي بر آمادگي و ياري او. حج مهدوي، تمريني است بر تحمل فرج؛ که تحمل حجّت خدا بدون کمال روحي و بي آمادگي و صلاحيت، ميسور نخواهد بود. حج مهدوي، حجي است که اهداف و قله هايي سترگ به بلنداي نگاه امام مهدي عج دارد. در حج مهدوي، سهم بيشتر از آن کساني است که با درک اضطرار به امام ، با او پيوند خورند و او را گواه اعمال خود و روح حج بدانند. سهم هر کس از درياي حج به قدر ظرفيت «ولايت» اوست.

حج مهدي پسند، همچنان که از نام آن پيداست حقيقتي است بنيان نهاده بر دو رکن؛ يکي معرفت به امام و حق ولايت او و ديگري عرفان به حقيقت و اسرار حج. اضطرار به امام و حق ولايت و سرپرستي او و ضرورت آن با توجه به اهداف حکومت ديني ـ که رشد و تعالي استعدادهاي آدمي است و نه فقط رفاه و آزادي ـ و قلمرو حکومت ديني ـ که همه هستي است و نه فقط محدوده دنيا - ثابت است (11). قرآن نيز ارزش مکه و کعبه را به پيامبر (ص) مي داند به طوري که به شهري که رسول، در آن امن نيست و خونش مباح شمرده شده، قسم نمي خورد لا اقسِمُ بِهذَا البَلدِ وَ انتَ حِلٌّ بِهذا البَلد که مکه بي پيامبر، شهر بت پرستان است و کعبه بدون رهبر، بتخانه. به شهادت آيه تبليغ (13) نيز بدون حضور امام معصوم (ع)، نه تنها حج که تمامي رسالت رسول، ابتر است. از آيه اذّن فِي الناس بِالحَجِّ يَأتُوکَ رجالا (14) هم، با توجه به تفاوت «يأتوک» به جاي «يأتونا» استفاده مي‌ شود که مردم هر زمان در پاسخ به نداي ابراهيم ع بايد به سوي امام و وليّ زمان خود بروند. با توجه به اينها و جز اينهاست که مي توان گفت در عرفاتي که امام نباشد معرفتي نيست، در مشعري که امام نباشد شعوري نيست، در منايي که امام نباشد شيطاني رمي نمي شود و اگر در کنار زمزم، امام نباشد آبي نيست؛ که سراب است. باري! با درک اضطرار به حجت و امام و پذيرش ولايت او به عنوان تنها راه خروج از خيل اکثر الضجيج و ورود به قله هاي اقل الحجيج اشاره به بيان حضرت باقر و سجاد ع : ما اکثر الضجيج و اقل الحجيج؛ حاجيان اندکند ولي ناله و فرياد بسيار است (15)، مناسب است به اسرار و حقايق حج و نمي از يَم آن توجه داشته باشيم؛ شايد حج ما، عطر مهدوي به خود بگيرد و امام عج ما را هم پذيرا باشد. آمين! (16)

 پي نوشتها: 1. کافي، ج 4، ص 549؛ وسايل الشيعه، ج 10، ص 254؛ بحارالانوار، ج 96، ص 374. 2.بحارالانوار، ج 96، ص 374 3. کافي، ج 1، ص 392. 5. . ر.ک: تفسير الميزان، ج 3، ص 362.  7. کافي، ج1، ص 337؛ کمال الدين، ج 2، ص 23. 8. کشف الغمه، ج 3، ص 259، به نقل از «روزگار رهايي»، ج 1، ص 490 و 526. 11. ر.ک: فصلنامه انتظار، شماره 1، مباني اعتقادي مهدويت، نگارنده. 13. سوره مائده آيه63. 14. سوره حج آيه27. 15. بحار الا نوار، ج46، ص 261 و ج 96، ص 258. 16. بر گرفته از فصلنامه انتظار موعود، ش 10 نگارنده.

ديدار امام زمان(ع)
شخص با نيت ديدار و زيارت خانه واقعي خداوند يعني اهل بيت عصمت و طهارت مي تواند به خداوند تقرب جويد. براين اساس مي بايست همواره در هنگام احرام بستن دراين انديشه باشد كه قصد ديدار امام زمان(عج) را دارد و در حريم او وارد مي شود. اگر در روايات مقام و منزلت مؤمن از كعبه بالاتر و حرمت و حريم برتري دانسته شده به طريق اولي بايد گفت كه حرمت و حريم امام(ره) از كعبه است و در حريم امام(ع) به گونه اي بهتر مراعات احترام و تكريم امام(ع) را رواداشت. در روايات است كه امام زمان(ع) در ايام حج در آن جاست و ديدار او به عنوان وظيفه و مسئوليت بر همه حاجيان لازم و ضروري است. بنابراين همان گونه كه در نماز سلام آنان را مخاطب نهايي خويش قرار مي دهيم و برايشان سلام خاص ميفرستيم، برماست كه در احرام نيز قصد ايشان كنيم و نيت ديدار آنان را در سر بپرورانيم. ديدار ايشان بر هر محرم و حاجي فرض است و اگرچه حاجي او را نبيند ولي بايد در دل و نيت خويش چنان قصد كند كه ديدار وي مقصود و مقصد اوست. اين همانند ايستادن در هنگام نماز است كه انسان قصد ديدار و گفتگو با خداوند را دارد به گونه اي عمل كند كه هرچند كه خود او را به چشم نمي بيند ولي بداند كه خداوند او را مي بيند. بنابراين حاجي اگر از ابتداي احرام قصد ديدار امام را كند يقين كند كه اگر زمان زمان خويش را نمي بيند ولي امام زمانش او را مي بيند و از قصد و نيت او آگاه است و بر اعمال و رفتار وي شاهدبوده و در قيامت در اين ديدن گواهي و شهادت مي دهد و در دنيا نيز نيازهاي تقربي او را برآورده مي سازد.
قاصد خانه خدا و كعبه معظم مي بايست نخست در هنگام احرام قصد امام زمان خويش كند كه خداوند فرموده ابتغوا اليه الوسيله براي رسيدن به خداوند و تقرب به وي وسيله را جستجو كنيد. همه امور دنيا وسيله اي مي توانند باشند كه وي را به خداوند نزديكتر سازند ولي برخي از وسايل استوارتر و كوتاهتر و مطمئن تر است. از اين رو بايد آن وسيله اي را جست كه از ويژگي هاي از اين دست برخوردار مي باشد و اگر نماز و خانه كعبه وسايل خوبي هستند، بي گمان باطن نماز و خانه كه ولايت است بهتر و قوي تر وكوتاه تر است. بنابراين محرم مي بايست نماز، احرام لقاءالله داشته باشد كه به لقاء امام تحقق مي يابد و اگر اين گونه نبود چرا بايد در نماز بركسي سلام كرد كه ارتباطي با نماز ندارد؟ سلام كردن بر اهل بيت در پايان نماز دليل كاملي است كه آنان مقصد و مقصود در نماز بوده اند تا ازطريق اين وسايل محكم به خدا رسيد و تقرب جست؛ زيرا خداوند به صراحت مي فرمايد كه بازگشت همه امور به سوي خداوند از طريق پيامبر(ص) است. الي ربك الرجعي و الي ربك المنتهي؛

بنابراين آن چه كه تصريح آيه مباهله است، اميرمؤمنان(ع) جان و نفس پيامبر بوده و وحدت نوري و وجودي با او دارد. پس همه امور از راه آنان به خدا مي رسد و اعمال حج همانند نماز نيز اينگونه است. از اين رو همواره در همه چيز حتي اعمال حج، باطن اعمال مراد و مقصود بوده كه همان ولايت است. از امام باقر(ع) بني الاسلام علي خمس: اقام الصلوه وايتاء الزكاه و حج البيت و صوم شهر رمضان و والولايه لنا اهل البيت فجعل في اربع منها رخصه و لم يجعل في الولايه رخصه، من لم يكن له مال لم تكن عليه الزكاه و من لم يكن له مال فليس عليه حج و من كان مريضا صلي قاعدا و افطر شهر رمضان، والولايه صحيحا كان او مريضا او اذ مال او لا مال له فهي لازمه (مواضع العدديه ص361) اسلام بر پنج اصل بنا شده : برپاداشتن نماز، پرداخت زكات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولايت و پيروي از ما اهل بيت. در آن چهار چيز رخصتي داده شده ولي در ولايت هرگز رخصتي نيست. كسي كه مال ندارد زكات بر او واجب نيست و حج نيز از او ساقط است و كسي كه مريض است نشسته نماز مي خواند و روزه بر او لازم نيست ولي ولايت بر همه واجب است چه مريض باشد و چه سالم، چه دارا و چه فقير. بنابراين مي توان گفت كه حج گذار بايد در احرام خويش قصد ديدار با ولي الله و عهد و بيعت بستن با وي را داشته باشد تا بتواند در مسيري گام بردارد كه اعمال و مناسك وي، او را به خداوند نزديك ساخته و از حج و آثار آن بهره مند گردد وگرنه نبايد اميد به پذيرش و مقبوليت حج خود داشته باشد. باشد با بستن احرام واقعي خود را در مسير كمالي و ولايت عظماي الهي و ربوبيت طولي خداوند به خلافت انساني قرار دهيم.

ولايت انسان كامل، حقيقت خانه خدا  

خداوند، انسان كاملي چون نفس پيامبر و جان و باطن محمدي(ص) را از درون خانه بيرون آورد، تا مردم بدانند كه حقيقت خانه، ولايت انسان كامل است و وجه الله واقعي كه مردم مي بايست قصد آن نمايند، نمادهاي آن انسان كامل است. همه پيامبران، مامورند تا مردم را به سوي خانه خدا بخوانند تا حقيقت وجه الله و زيارت آن را دريابند و از سبب ميان زمين و آسمان بهره مند شوند. اينكه خداوند به صراحت فرمان مي دهد: و أذن في الناس بالحج ياتوك رجالا و علي كل ضامر ياتين من كل فج عميق؛ و مردم را دعوت عمومي به حج كن؛ تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند. (حج، 72) به اين معناست كه همه مي بايست قصد انسان كامل كنند تا اخلاص در عمل و عبادت براي ايشان حاصل شود. اينكه حضرت ابراهيم(ع) به عنوان انسان كامل مامور مي شود تا مردم را به حج بخواند تا ايشان به سوي او بروند، به اين معناست كه مقصد حج جز انسان كامل نيست: ياتوك به معناي آن است كه به سوي تو مي آيند كه انسان كامل و خليفه الهي و وجه الله مي باشي. پس در هر زماني حج به قصد زيارت صاحب خانه خواهد بود نه خود خانه. از اين رو در روايات چندي به اشكال گوناگون تماميت و كمال هر عبادي را قصد ولي الله دانسته اند كه وجه الله مي باشد؛ زيرا اكمال دين و اتمام نعمت، همان ولايت است كه وجه الله را برمي تاباند. اگر خداوند در آيه 3 مائده ولايت را اتمام و اكمال دين و نعمت مي شمارد، در تفاسير به اشكال گوناگون صحت و كمال و تماميت هر عمل عبادي و خالص را، لقاء الامام برشمرده اند. لذا گفته شده كه صحت نماز و روزه و حج به ولايت است و يا اين كه: من تمام الحج لقاء الامام و من تمام الصلاه لقاء الامام.
بنابراين، كسي كه قصد وجه الله يعني امام زمان(عج) را در حج نكند، حاجي نيست و زيارت خانه اي كرده كه حتي مي تواند عامل گمراهي يا دست كم توقف از حركت خالصانه به سوي خدا و متاله شدن گردد. آن ريسمان آويخته ميان حق تعالي و بندگان، همان ولي الله است كه وجه الله مي باشد و انسان مي بايست خود را همچون او كند؛ زيرا او اسوه كامل و حسنه است و با همانندي با اوست كه حقيقت عبادت فهميده و درك مي شود. حج واقعي، زيارت و ديدار امام زمان(عج) است و هر كسي چنين قصدي را از خانه نداشته باشد، بويي از حقيقت حج نبرده و راه به جايي نمي برد. حقيقت بعثت پيامبر(ص) رستن انسان از دام تكثراتي است كه وجه الله را مي پوشاند؛ زيرا انسان ها در قرب الهي نيستند و يا متاله نشده اند تا همه جا و همه چيز را وجه الله بيابند، چنان كه قريب به كعبه و يا درون آن اين گونه است. انسان ها با بعثت پيامبر(ص) درك كردند كه حقيقت در همه هستي يكي است و توحيد محض جز عبادت به سوي وجه الله نيست كه آن هم يك جهت بيش نيست و همان وجه الله مي باشد كه انسان كامل است.

حج مقبول : عبدالله بن مبارك مدت پنجاه سال مرتب هر دو سال يك بار براي زيارت به مكه مي رفت . سالي مهياي رفتن به حج گرديد و از خانه خارج شد. در يكي از منازل بين راه به زني سيده برخورد كرد كه مشغول پاك كردن يك مرغابي مرده بود. پيش او رفت و گفت اي زن چرا اين مرغابي مرده را پاك مي كني؟ گفت كاري كه براي تو فايده اي ندارد از چه رو مي پرسي؟ عبدالله اصرار زياد كرد. زن گفت حالا كه اين قدر اصرار مي ورزي مي گويم. من زني علويه هستم و چهار دختر دارم كه پدر آنها چندي پيش از دنيا رفت امروز روز چهارم است كه ما چيزي نخورده و به حال اضطرار افتاده ايم و مرده بر ما حلال است. اين مرغابي را پيدا كرده ام و مي خواهم براي بچه هايم غذا تهيه كنم در دل گفتم واي بر تو چگونه اين فرصت را از دست مي دهي؟ به زن اشاره كردم دامنت را باز كن، چون باز كرد، دينارها را در دامن او ريختم. زن با قيافه اي كه شرمندگي را حكايت مي كرد سر به زير انداخته بود، از همانجا رفت و من نيز به منزل خود برگشتم و خداوند ميل رفتن مكه را در آن سال از قلبم برداشت. مدتي گذشت تا مردم از مكه برگشتند. براي ديدار همسايگان سفر كرده به حج به خانه آنها رفتم. هر كدام مرا مي ديدند مي گفتند ما با هم در فلان جا بوديم در فلان محل همديگر را ديديم، من به آنها تهنيت براي قبولي حج مي گفتم، آنها نيز مرا تهنيت مي گفتند كه حج تو هم قبول باشد. آن شب را در انديشه اي عجيب به خواب رفتم در خواب حضرت رسول را ديدم كه فرمود: عبدالله! رسيدگي و كمك به يك نفر از بچه هاي من كردي از خداوند خواستم، ملكي را به صورت تو خلق كند تا برايت هر سال تا روز قيامت حج بگذارد. اينك مي خواهي پس از اين به حج برو و مي خواهي ترك كن شجره طوبي ص 11

حج امام زمان(عج)، مقصد حاجيان

بي گمان كعبه داراي عظمت است و براساس روايات، حضرت آدم(ع) نخستين كسي بود كه در كعبه نوعي از حج را بجا آورد كه با تراشيدن موي سر همراه بوده است تا اين گونه، تذلل خويش را در برابر خداوند به نمايش گذارد. (صحيفه سجاديه) عظمت كعبه در اين است كه نماد وحدت و توحيد است تا انسان راه خويش را گم نكند و متوجه وجه الهي شود.
مقام انسان كامل
مقصد مياني حاجيان همان وجه الله است كه انسان كامل است. تا در پرتو آن به مقام قرب الهي نايل گردند. خليفه و انسان كامل كه در مقام تطهير الهي، از هرگونه پليدي پاك است و از عصمت مطلق برخوردار مي باشد (احزاب33) باطن و حقيقت كعبه است؛ زيرا انسان كامل حقيقت تجليات الهي است و اگر انسان كامل نبود، هيچ موجودي حقيقت خداوندي را درك نمي كرد. خداوند خود به صراحت در آيات سوره بقره روشن ساخته كه اگر حقيقت انسان نبود هرگز موجودات، معرفت كاملي از خدا نداشتند. اقرار فرشتگان به نقصان در علم درحد و اندازه اي كه خداوند به ايشان تعليم داده و سپس فرمان الهي به حضرت آدم (ع) جهت اعلام حقيقت اسمايي و آشنايي و معرفت فرشتگان از اين طريق، خود بيانگر مقام عظيم انسان كامل است. (بقره30 و 31)
اگر انسان كامل نبود، خلق هرگز حقيقت خداوندي را نمي شناخت و اين انسان كامل بود كه با ظهور اسماي الهي در خود جلوه گر حقيقت خداوندي شد و خداوند در انسان كامل مظهريت يافت. هر انساني هر چند كه از ظرفيت طبيعي انسان كامل شدن بهره مند است و مي تواند با فعليت بخشي به اسماي الهي سرشته در ذات خود، خداوند را مظهريت نمايد، اما بايد دانست كه اين مسير تنها با راهنمايي انسان كامل و دست گيري او ممكن است از اين رو اگر انساني بخواهد حقيقت اسماي الهي را در خود به فعليت درآورد مي بايست به وجه الله توجه يابد كه همان انسان كامل است. توجه به كعبه براي قرب الهي و توجه يابي به انسان كاملي است كه وجه الله كامل است. لذا حضرت ابراهيم(ع) بنيانگذار حج كامل، در اصل مناسك حج و فلسفه آن، توجه يابي به انسان كامل را به عنوان مقصد حاجيان مطرح مي كند.

انسان كامل، مقصد حاجيان
آن حضرت(ع) در آيه 37 سوره ابراهيم مي فرمايد كه من فرزندانم را در اين سرزمين سكونت دادم تا مقصد حاجياني شود كه خداوند را مقصد نهايي خويش قرار داده اند. در حقيقت هر مسلمان كه حج و قصد خداوند دارد و مي خواهد خدايي شود مي بايست كعبه را مقصد خود قرار دهد تا در آنجا با انسان كامل ديدار كرده و از او دست گيري بخواهد تا انسان كامل او را به كمال مطلق رهنمون كند؛ چرا كه كعبه و سنگ نمي تواند مقصد نهايي سير انسان باشد، بلكه سير انسان مي بايست به سمت و سوي انسان كاملي باشد كه مظهر خداوند است (الي ربك المنتهي). از اين رو در آيه پيش گفته نهايت سير در حج، گره خوردن قلبهاي حاجيان با انسان كامل است. اينكه حضرت ابراهيم(ع) تاكيد مي كند كه قلوب برخي از مردم «من الناس» متوجه ايشان شود به اين معناست كه همه انسان ها هر چند شايسته خلافت انساني است ولي تنها كساني در اين مسير گام برمي دارند كه قصد خدايي شدن دارند و كعبه را مقصد دل هايشان قرار داده اند. اينان به حكم تسليم و اسلام، دل را در گرو خداي متعال و انسان كامل و وجه الله قرار مي دهند و در چهار گوشه كعبه انسان كامل را مي جويند تا خدايي شوند.
از حضرت باقر(ع) آورده اند كه در مورد دعاي خالصانه ابراهيم فرمود: نحن بقيه تلك العتره؛ ما بازمانده آن خاندان پراخلاص و توحيدگرا هستيم و نيز آورده اند كه فرمود: كانت دعوه ابراهيم لنا خاصه، دعاي ابراهيم تنها در مورد ما خاندان پيامبر بود. آن حضرت همچنين فرمود: انما امرالناس ان يطوفوا بهذه الاحجار ثم ينفروا الينا فيعلمونا ولايتهم و يعرضوا علينا نصرهم ثم قرأ هذه الايه ؛ مردم فرمان يافته اند كه بر گرد اين سنگ ها به فرمان خدا طواف كنند، آنگاه به سوي ما كوچ كنند و دوستي و ولايت خود را به ما خاندان رسالت اعلام داشته و آمادگي خود را براي ياري رساني به ما بيان كنند؛ و از پي اين بيان به تلاوت آيه شريفه پرداخت كه: ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم... (مجمع البيان، ذيل آيه 73 ابراهيم)

 آیا خدا در مکه است که باید به حج برویم؟

انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. و برنامه زندگي او نيز ابعاد مختلف جسماني و معنوي دارد. مثلا در نماز، بايد افعال فيزيکي خاصي به نام رکوع و سجده انجام داد و در عين حال بايد مراقب جهت معنوي نماز نيز بود و حضور قلب را براي نماز ايجاد نمود. طبيعتا کسي که تنها به يک جهت بپردازد، از نتيجه اين عمل محروم خواهد ماند. به همين خاطر نماز بي حضور قلب، و محدود در افعال فيزيکي ارزشي ندارد. از همين رو پيامبر مکرم اسلام (ص) مي فرمايند: از نماز همان مقدارى كه حضور قلب داشته نصيب اوست. و کسي که ظاهر نماز را رها کند، وضعش به مراتب بدتر است. چون نافرماني خداي متعال را کرده و ادعايش در پاکي درون و ... نيز دروغي بيش نيست. چون آنکه دلش مطيع خداست، دستور صريح و قاطع پروردگار را رها نمي کند. و ترديدي نيست در اينکه حالت جسماني، در روح و جان موثر است. همانگونه که در سجده، حالت روحي خضوع و خشوع با يک عمل فيزيکي تحقق مي يابد. بنابراين در زندگي بايد متوجه هر دو جهت مادي و معنوي بود. چون ذات انسان مرکب از اين دو جهت است و تمام دستورات الهي، اين دو جهت را با هم در نظر گرفته است.
حج نيز به همين شکل است. حج اعمال و مناسکي مادي است (وقوف در عرفه و مشعر و ... ، رمي جمرات، طواف و نماز و ...) که درون هر کدام دريايي از رمز و راز نهفته است. و اين دو جهت، جسم و جان انسان را در بر گرفته و انسان را به سرمنزل مقصود مي رساند. و خداي متعال انجام اين مناسک را خواستار است: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ [آل عمران/97]  و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بى‏نياز است.»
وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ[حج/27] و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى بسوى تو بيايند. البته بايد توجه کرد که جهات مختلف مادي و معنوي حج، تنها در حيطه فردي معنا نمي يابد. بلکه هر کدام از آنها در حيطه هاي اجتماعي و جمعي نيز اثرگزار است. از همين رو، يکي از بزرگترين اثرات حج، وحدت طائفه هاي مختلف مسلمانان، بعد از اجتماع عظيم آن هاست. اجتماعي که مسلمانان از طريق آن، با يکديگر تعامل برقرار کرده و مشکلات يکديگر را بيشتر مي شناسند و مي توانند در رفع آن به يکديگر کمک کنند.  همانگونه که اين اجتماع عظيم اثرات معنوي اي در کل دنياي اسلام مي گذارد. و حال و هواي معنوي در ايام حج، يا زمان بازگشت حجاج، ايجاد مي شود. بنابراين مشخص است که بعضي از شعارها، چقدر بي محتوا هستند و ناشي از عدم درک صحيح مي باشند:
دلخوش از آنيم كه حج مي رويم            غافل از آنيم كه كج مي رويم
كعبه به ديدار خدا ميرويم              او كه همين جاست كجا مي رويم
حج به خدا جز به دل پاك نيست       شستن غم از دل غمناك نيست
در اين گونه شعارها مي خواهد با شعار خدمت به خلق، حج را نفي کند، در حالي که يکي از اثرات حج، همين خدمت به خلق است. همچنين روشن است که آنکه متوجه خداي متعال شده، بايد دستور او را اطاعت کند و رفتن به حج يکي از دستورات خداي متعال است.