قضاي الهي، تقديرات الهي. محو و اثبات. الخير في ما وقع
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
بخش اول مقاله، خلاصه و چکیده ی مطالب :
قضا در لغت به معنای حکم است. در فرهنگ قرآنی، قضای الهی به معنای حکم قطعی و حتمی خداوند درباره امری است که دراین صورت هیچگونه تغییر و تخلف به وقوع نمی پیوندد. بر پایه این معنا، قضای الهی اخص از قدر الهی است (مفردات الفاظ ص674) قدر الهی، حکم کلی خداوند است که قابل تغییر میباشد و میتواند تحت تاثیر عواملی چون تصحیح و اصلاح رفتار آدمی، بداء الهی و مانند آن تغییر یابد. خداوند در آیات 22 و 23 حدید به تأثیر اعتقاد به قضا و حاکمیت حتمی الهی در زندگی بشر اشاره میکند و توضیح میدهد که چنین اعتقاد و باوری میتواند موجبات آرامش و رفع نگرانی انسان شود، زیرا همه حوادث و رخدادهای جهان براساس قضای الهی انجام میشود و اراده و مشیت خداوندی در آن دخالت مستقیم دارد.
البته قدر الهی نیز با همه کلی بودن آن، دارای اندازه معین و مشخصی است و این گونه نیست که جزئیات و اندازه ها در آن مشخص نشده باشد، بلکه خداوند برای هر چیزی، قدری قرار داده است که پس از حصول همه مقتضیات و شرایط، به شکل قضا و حکم قطعی اجرایی می شود و هستی تحقق می یابد. با تأمل در شب قدر می توان دریافت که چگونه کلیات سرنوشت آدمی در آن شب نوشته می شود ولی حتمیت و قطعیت یابی آن به شکل قضای الهی پس از حصول تمام شرایط و مقتضیات آن است.
انسانها نیز می بایست به قضای الهی راضی و خشنود باشند و با ذکر و تسبیح خداوند در اوقات مختلف زمینه دست یابی به مقام رضا از قضای الهی را در خود فراهم آورند. (طه129 و130) از توصیه های خداوندی صبر بر قضا و اراده الهی است که در آیاتی از جمله 129 و 130 طه و 48 طور و 48 قلم و 24 انسان و 8 تین به آن توجه داده. صبر بر قضای الهی موجب تقویت باور به ربوبیت و حکمت الهی است؛ زیرا کسی که به قضای الهی باور دارد و بر آن صبر میکند میداند که خداوند بی حکمت و هدفی، امری را تحقق نمی بخشد و رخدادی را نمی آفریند و پدیده ای را ایجاد نمیکند. بنابراین صبر بر قضای الهی به معنای باور استوار و ایمان به حکمت و ربوبیت الهی و تقویت آن در دل و جان آدمی است. مؤمن در پیمودن راه حق و صواب، مطمئن و امیدوار است و سرزنش و ملامت هیچ لائمی، او را مأیوس نمیکند و به تعبیر قرآن کریم مصداق و لاخوف علیهم ولاهم یحزنون میشود. بهعنوان مثال! محمد7: یا ایها الذین امنوا ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم. انسان مومنی را که با اعتقاد به قضا و قدر الهی و حسابهای غیرمادی، مانند این آیه، به جهاد و جنگ آمده است، با انسان کافر یا شخصی که این اعتقاد را ندارد و صرفا به علل و اسباب مادی و فکر و توانایی خویش تکیه کرده و میجنگد، مقایسه کنید. کدام یک دارای روحیه و توان بالاتری است، کسی که خدا را در کنار خود و پشتیبان خود میداند یا کسی که نظام علی و معلولی را به یاری طبیده است؟
در 40 توبه فأنزل الله سکینه علیه و ایده بجنود لم تروها یا 26 توبه: ثم انزل الله سکینه علی رسوله و علی المومنین 26 احزاب ... و قذف فی قلوبهم الرعب... که نشان دهنده تأثیر سازنده اعتقاد به قضا و قدر الهی به معنای دخالت عوامل معنوی در عوامل مادی است. اعتقاد به از تو حرکت، از خدا برکت مخرب است یا سازنده؟ وقتی مؤمن، معتقد باشد که اگر تقوا پیشه کند و حسابهای مادی را که سود آنی و محسوس و مستقیم دارند ولی با تقوا ایمان و شرع متناسب نیستند بهوسیله او کنار گذارده شود، مطابق وعده الهی، در زندگی او گشایش صورت میگیرد و برکت زندگی وی زیاد میشود، این اعتقاد، به ضرر اوست و موجب ناامیدی میشود؟ یا اینکه بالعکس او را در پیمودن مسیر حق استوار میکند؟
مسئله توکل که در زنده نگه داشتن و تقویت روحیه، بسیار سازنده است، ناشی از اعتقاد به قضا و قدر الهی و اعتماد به خداست. انسان مؤمن، علل و اسباب و قوانین را دارای منشاء الهی میداند و قانونگذار هستی را خدا میداند، و معتقد است که هرگاه خداوند اراده کند میتواند این قوانین مادی را نقض کند و قوانین معنوی را بر آنها مسلط گرداند لذا مؤمن بهخوبی میتواند مفهوم معجزه و کرامت را دریابد. بهطور کلی اعتقاد به قضا و قدر الهی برای جامعه اسلامی در حوزههای جهاد و دفاع، ورع و تقوا، رعایت اصول اقتصاد اسلامی، عملی نمودن اصول سیاسی اسلام بدون مماشات، تقویت روحیه اجتماع و استوار ماندن در پیمودن مسیر حق و دفاع از دین، با توجه به مطالب مذکور سازنده است.
اجل همه انسانها و امتها بر اساس قضای خداوند از قبل تعیین شده و به هنگام رسیدن آن لحظه، بی هیچ تقدیم و تاخیری اتفاق می افتد. این معنا را می توان از آیاتی چند از جمله آیه 38 رعد به دست آورد. هر امری که مورد رضای الهی است همانند اجل حیات و مرگ آدمی، ثبت و ضبط شده (مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 457) در حقیقت مدت زندگی انسان ها و عمر ایشان مطابق قضای الهی می باشد (آل عمران 145 انعام 2 و 60) تاخیر در عذاب و مهلت دادن به اقوام و امتها نیز برخاسته از قضای الهی است و این گونه نیست که بیرون از دایره حاکمیت قضای الهی اتفاق بیفتد. (هود110 و 111) انسان ها می توانند با کارها و رفتارهای خویش، قدر الهی را تغییر دهند، ولی قضای الهی چیزی است که تحقق و وقوع آن یقینیو حتمی است. روایت است که امیرالمومنین در سایه دیواری که کج بود نشسته بودند، ایشان حرکت میکنند و در سایه دیوار دیگری مینشینند، به ایشان عرض شد یا امیرالمومنین، از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر الهی پناه میبرم. یعنی اگر بنشینم و دیوار خراب شود قضا و قدرالهی است زیرا در جریان علل و اسباب اگر انسانی در زیر دیواری شکسته و مشرف به انهدام بنشیند آن دیوار بر سرش خراب میشود و صدمه میبیند و این خود قضا و قدر الهی است و اگر خود را کنار بکشد از خطر مصون میماند این نیز قضا و قدر الهی است
عدم تغییرحکمت الهی با اسباب و توسلات
یکی از سنت های الهی، سنت اسباب است. به این معنا که برای تحقق هر چیزی از اسباب استفاده می شود و اسباب ،مجاری فیض الهی هستند. این بدان معناست که نقش اسباب، نقشی بی بدیل است و چیزی جایگزین اسباب نمی شود. البته اسباب منحصر در اسباب مادی نیست، بلکه اسباب غیر مادی چون دعا و نیایش نیز نقشی چون دیگر اسباب یا حتی برتر دارند.
حضرت امیر المؤمنین ع : ابی الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها؛ خداوند ابا می کند که جریان امور جز به اسباب باشد (بحارالانوار ج2 ص90) پس افعال و اشیاء را به وسیله اسبابشان به جریان می اندازد. از این رو شناخت اسباب هر چیزی بسیار مهم و اساسی است تا بتوان با به کارگیری آن به هدف و مقصد رسید. آیه 35 مائده به مردم فرمان می دهد که برای رسیدن به او از وسایل استفاده کنند: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ از جمله مهمترین این وسایل، اهل بیت (ع) هستند که میتوان با توسل به آنان به خدا تقرب جست و مشکلات خود را حل و فصل کرد و محبت و رحمت الهی را جلب نمود.
تغییر ناپذیری حکمت الهی
اگر چیزی می بایست بر اساس حکمت حکیمانه الهی تحقق یابد، باید تحقق پیدا کند. مشیت های خداوندی همواره حکیمانه و بر اساس حکمت است و هیچ عامل و سبب و وسیله ای نمی تواند این مشیت حکیمانه را تغییر داده و تبدیل کند. امام سجاد (ع): یَا مَنْ لَاتُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ ای خدایی که حکمتش را وسایل تبدیل نمیکند. (صحیفه سجادیه دعای13) پس کارکرد توسل و وسایل حتی دکتر و دوا و درمان و دعا و مانند آن تا جایی است که مشیت مبتنی بر حکمت نباشد و اگر جایی حکمت، اقتضای چیزی کرد، دیگر تبدیل و دگرگونی در آن راه نخواهد یافت. اینجاست که باید راضی به حکمت و مشیت الهی شد و گفت : راضی به رضای توام ای خدا!
1- تناسب و همراهی اعتقاد به قضا و قدر الهی و جاهایی که عقل و تدبیر بشری راه ندارند و اراده بشری کارساز نیست و اعتقاد به اختیار و اراده بر سرنوشت انسان مطابق دیدگاه حضرت(ع) 2- سرچشمه گرفتن موجودات و اعمال بشری از اراده الهی 3- عدم توانایی موجودات در مقابل قضا و قدر محتوم 4- عجز بشری از درک کامل مفهوم قضا و قدر الهی 5- تفکیک میان قضا و قدر محتوم و غیر محتوم و بیان آن که اگر همه قضاءها حتمی باشد و انسان مختار نباشد، خلقت جهان و انسان بیهوده و لغو است، اگر انسان مختار نباشد، فلسفه نبوت و کتب آسمانی زیر سئوال میروند.
زمان تغییر تقدیر و سرنوشت هر ساله در شب قدر هر انسانی با رفتاری که در طول سال در پیش گرفته، سرنوشت سال آینده خود را تغییر میدهد. کلام رسول خدا(ص) : لا یَردّ القضاء الا الدعا. جز دعا چیزی قضاء و قدر الهی را تغییر نمیدهد. از این رو اگر خداوند امری را برای انسان مقدر کرده باشد، فرد می تواند با اعمال و رفتار صالح و یا شر خود، در آن تغییر حاصل کند، البته به شرطی که آن امر حتمی و قطعی نباشد. و در واقع خداوند آنچه که خیر است را برای مؤمن مورد قضاء و قدر قرار میدهد، و در مورد دیگران، آنها را رها کرده و به خود وا میگذارد. خداوند هرگز شر و بدی را نیافریده است؛ بلکه آنچه ما از آن به شر و بدی یاد میکنیم در حقیقت فقدان خیری است که به سبب فقدان ظرفیت تمام و کمال در چیزی رخ مینماید. خداوند در هنگام آفرینش هر چیزی به جنبه مثبت و خیر آن چیز نگاه میکند و زمانی اقدام به آفرینش آن چیز میکند که ظرفیت خیر او بر شر سنگینی کند و بچربد. بنابراین، ابلیس که ما از آن به شر مطلق یاد میکنیم، بلکه ظرفیت وجودی او متمایل به خیر بوده. البته باید توجه داشت که آفریده های الهی دو دسته هستند؛ گروهی که دارای مشیت، اراده، اختیار و آزادی انتخاب هستند. در آیات قرآنی بارها به این مهم توجه داده شده که انسان، بدی و شر را خود میسازد و افزایش میدهد و خداوند جز خیر نمی آفریند و نمیخواهد. (شوری30 نساء79) اتفاق و رخدادی در هستی به سبب آنکه در چارچوب عدالت و حکمت الهی تحقق می یابد و خداوند به عنوان رب العالمین در حال پروردگاری و ربوبیت جهانیان است، انسان ها با علم ناقص خودشان نمی توانند چنین تحلیل و تبیینی از رخدادها داشته باشند. لذا چیزی را خیر می ببینند که جز شر و بدی برای آنان نیست و یا امری را بدمی شمارند، در حالی که جز خیر برای آنان نیست.
خداوند در این باره می فرماید: چه بسا از چیزی کراهت دارید، در حالیکه خیر و صلاح شما در آن است. خدا می داند و شما نمیدانید. (بقره214)؛ هر چه پیش آید، خوش آید همه آنچه در جهان آفریده شده دارای خیر است. کلیت هستی در مسیر خیر مطلق حرکت میکند. الخیر فی ما وقع؛ یعنی خیر در آن چیزی است که واقع شده و اتفاق افتاده؛ زیرا آنچه اتفاق افتاده و رخ نموده است در چارچوب کلی رسانیدن موجودات و هستی به هدف نهایی و غایی است؛ زیرا اگر این امری که رخ نموده برخلاف حرکت کلی تاریخ و فلسفه آن باشد، اتفاق نمی افتد و خداوند مالک و عالم و قادر اجازه نمی داد تا چنین مانع بزرگ و یا حتی کوچکی در مسیر شدن های کمالی هستی تحقق یابد. بنابراین، ضرب المثل فارسی «هرچه پیش آید خوش آید» برگرفته از آموزه های قرآنی از جمله آیه 214 بقره و 11 نور و مانند آن است. ما باید تسلیم تقدیر الهی باشیم و بدانیم که اموری که خارج از اختیار ما پدید می آیند یقینا دارای مصلحتهایی هستند هر چند ما نتوانیم بدان ها پی ببریم.
قدرت الهی یکی از اسمای الهی، قادر است و خداوند بارها خود را به این نام ستوده است. آیه 129 بقره و آیات 17 تا 20 ص و بسیاری از آیات دیگر بیان می کند، قدرتی آمیخته با حکمت است. به این معنا که خداوند با آن که قدرت بر انجام هر چیزی دارد و تمامی قدرت ها از آن اوست (بقره156 و یونس65) ولی این قدرت در چارچوب حکمت است و بیرون از اهداف معقول کاری را انجام نمیدهد. از ویژگی های قدرت خداوند، متانت و استحکام (ذاریات58)، انجام هرکاری (بقره20) بی آن که نیازمند بکارگیری اسباب و ابزار باشد (نحل40 و یس82 و غافر68)، قاهر و شکست ناپذیر (بقره129) فوق العادگی (نساء84) و مانند آن است. امام صادق(ع) : لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین؛ نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان این دو امر است. (بحارالانوار مجلسی ج5 ص21 و 71) با توجه به معانی قضا و قدر و نیز دایره اراده و اختیار انسان، دانسته میشود که چیزی به نام شانس و بخت به معنای تقدیر قابل تغییر وجود ندارد و اینطور نیست که حوادث و رخدادها در جهان اتفاقی رخ دهد و تصادفی پدیدار گردد.
علامه شهید مرتضی مطهری می نویسد: هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمیدهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند. خوش شانسی و بدشانشی بیش از آن که معلول علتهای ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هرشخص درباره خویش است. قرآن قاعده ای کلی در این گونه موارد ارائه میدهد ما اصابک من سیئه فمن نفسک آنچه از بدی ها به تو میرسد، دستاورد عمل خودت است (نساء، 97).
مقام محو و اثبات یکی از اصطلاحات قرآنی و روایی، محو و اثبات است. این اصطلاح هم ارتباط تنگاتنگی با مسئله تقدیر و سرنوشت دارد؛ زیرا این اصطلاح بیانگر امکان تغییر در مقام تقدیر است. محو در لغت به معنای برطرف کردن اثر، پاک کردن نوشته و نقش و از میان بردن آن است. اثبات نیز به معنای ثابت گردانیدن و ضد سلب آمده (مفردات الفاظ ص762 و 171؛ لسان العرب ج13 ص43) در قرآن محو در مقابل اثبات و هر دو در کنار ام الکتاب قرار گرفته (رعد39) از واژه محو و اثبات به لوح محو و اثبات و از ام الکتاب به لوح محفوظ نیز یاد شده که آنچه در لوح محو و اثبات ثبت است، قابل تغییر بوده و ممکن است تغییر یافته و محو گردد؛ اما آنچه در لوح محفوظ آمده غیر قابل تغییر است. البته حکم محو و اثبات، بر همه حوادث عالم عمومیت دارد (المیزان ج11 ص375) براساس آموزه های قرآنی، تقدیرهای پیشین الهی براساس مشیت او، قابل محو و اثبات و تغییر و تحول است. (رعد39)
نمونه های عینی
در حالات اولیای الهی، نمونه های گوناگونی از رضا و تسلیم نقل شده :
الف: حضرت ایوب(ع) با آن همه بلاها و رنج ها که دچارش شد، حالت رضای خویش را از دست نداد و قرآن، او را به صبر و رضا ستود.
ب: حضرت یعقوب(ع) نیز وقتی به فراق یوسف(ع) دچار شد و فهمید که تقدیر الهی بر آن است، با گفتن فصبر جمیل تسلیم بودن خود را در برابر خدا و خواست او ابراز کرد.
ج: حضرت ابراهیم(ع)، وقتی فرمان ذبح فرزندش اسماعیل(ع) را دریافت کرد و فهمید که باید در این آزمون الهی، مراتب ایمان و توحیدش را به اثبات برساند، فرزند عزیزش را به قربانگاه برد و کارد بر حلقومش نهاد.
د: حضرت اسماعیل(ع) نیز، در آزمون یاد شده همراه صبر و رضای پدر گام برداشت و چون فهمید که فرمان ذبح از سوی خداست، اظهار رضا و تسلیم کرد و گفت: ای پدر! آنچه را مأموری اجرا کن، مرا صابر خواهی یافت. و چون هر دو تسلیم شدند و راضی گشتند (فلما اسلما...) و اسماعیل(ع) را بر زمین خواباند تا ذبح کند، فرمان خدا رسید و قربانی دیگری به جای او ذبح شد.
هـ: امام حسین(ع) در آزمون سخت الهی در عاشورا، با فدا کردن همه عزیزانش در راه خدا، بر همه آن سختی ها صبر و شکیبایی نشان داد و در واپسین لحظات هم در قتلگاه، با جمله الهی رضی بقضاءک و تسلیما لامرک... سرود رضا و تسلیم سر داد.
مقام رضا، مقام بلندی است که سالکان عارف به آن می رسند و بالاترین مرتبه آن، وقتی است که دو جانبه باشد، هم خدا از بنده اش راضی باشد، هم بنده از پروردگارش و این، همان فوز عظیم و رستگاری بزرگ است که خداوند برای ساکنان کوی رضا و پسندیدگان نظر محبوب، بیان میکند (مائده119) بازیافتگان به محضر دوست نیز که خدا از آنان با عنوان زیبای نفس مطمئنه یاد میکند، از این ویژگی یعنی رضایت دوجانبه محب و محبوب برخوردارند ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فجر28
رضا به قضای الهی در آموزههای حسینی
امام حسین(ع) در حرکت به سوی کربلا در پاسخ به فرزدق شاعر معروف فرمودند: ان نزل القضاء بما نحب فنحمدالله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یعتد من کان الحق نیته و التقوی سریرته (مقتل الحسین ابومخنف ص128) اگر جریان قضا و قدر موافق آرزوی ما در آمد خدا را سپاس میگوییم و از او برای ادای شکر کمک میخواهیم و اگر برعکس، قضای الهی برخلاف آنچه ما آرزو میکنیم جریان یافت، باز هم کسی که قصد و هدفی جز حقیقت ندارد و سرشتش سرشت تقواست، زیان نکرده. به هر حال هرچه پیش آید خیر است. من خدا را سپاس میگویم، هم برای روزهای خوشی و هم برای روزهای سخت. (دیوان حافظ)
در طریقت پیش سالک هر چه آید خیر اوست در صراط المستقیم ای دل کسی گمراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
راضی بودن به قضای الهی بالاترین ارزش اخلاقی است که با گذر از قله یقین میتوان به آن دست یافت. امام سجاد(ع) فرمود: بالاترین درجه زهد، پایینترین درجه ورع است و بالاترین درجه ورع، پایینترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین، پایینترین درجه خشنودی از خداست. در گفتار دیگر میفرمایند: راضی بودن به قضای ناخوشایند الهی، بالاترین مرتبه پرهیزگاران و متقین است. (میزان الحکمه ج 4 ص 474) امام صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) هیچگاه درباره کاری که گذشته بود نمیفرمود: ای کاش جز این بود. (همان ص391)
جابر بن عبداله انصاری خدمت امام باقر(ع) رسید. در آن وقت پیری، ضعیف و عاجز شده بود. حضرت از حالش جویا شدند. گفت: اکنون در حالی هستم که پیری را از جوانی و مرض را از صحت و مرگ را از زنده بودن بهتر میخواهم. امام فرمود: اما اگر خداوند مرا پیر کند پیری را، اگر جوانم کند جوانی را، اگر مریض شوم مرض را، اگر شفا دهد شفا را، اگر بمیراند مرگ را و چنانچه زنده نگهدارد زندگی را میخواهم. (هرچه او بخواهد میخواهم) جابر همین که این سخن را شنید صورت آن حضرت را بوسید و گفت: پیامبر(ص) درست فرمود که تو آنقدر زنده میمانی تا یکی از فرزندانم را ملاقات میکنی که نام او باقر است و علم را میشکافد. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص 314)
بخش دوم مشروح مطالب :
تحلیل قرآن را از مسئله قضای الهی و نقش آن را در سرنوشت و زندگی بشر
از آن جایی که پدیده ها در وجود و تحقق خود، مستند به خداوند متعال هستند، در صورتی که خداوند تحقق پدیده ای را اراده کند و علل و شرایط آن تمام شود و راهی برای پدیده باقی نماند مگر آن که به تعیین الهی موجود شود و از دایره ابهام و تردید خارج شود؛ این اراده الهی همان قضای حتم و قطعی الهی می باشد. البته براساس آموزه های قرآنی، قضای الهی تنها در حوزه امور تکوینی جریان نمی یابد، بلکه حتی در دایره تشریع نیز می توان سخن از قضای الهی به میان آورد. امام صادق (ع): ان الله اذا اراد شیئا قدره فاذا قدره قضاه فاذا قضاه امضاه؛ خداوند هرگاه چیزی را اراده کند و بخواهد، آن را مقدر میسازد، پس از تقدیر آن، حکم میکند و پس از حکم، آن را امضا و تایید میکند. بنابراین تفاوت میان قضا و قدر افزون بر کلیت و جزئیت، آن است که قدر هر چیزی، وقوع آن را قطعی و حتمی نمی کند؛ زیرا احتمال عدم وقوع و تغییر در آن می رود، ولی قضای چیزی به معنای وقوع آن چیز است و چاره ای جز وجود و تحقق ندارد. (المیزان ج13 ص72 تا75) در قرآن برای بیان این معنا و مفهوم، افزون بر واژه قضا و مشتقات آن، واژگانی دیگر چون کلمه، کتاب، امر، حکم و ... بکار رفته .
حاکمیت قضای الهی خداوند در آیاتی از جمله 57 تا 60 و 62 و 67 انعام و 40 و 41 و 67 یوسف، به حاکمیت قضای الهی در نظام عالم و جهان هستی توجه می دهد و با عبارت له الحکم این معنا را تبیین می کند که قضای نافذ، اختصاص به خودش دارد (قصص 70 و 88) و در آیه 26 کهف با جمله لایشرک فی حکمه احدا مشارکت غیر خدا را در حکم و قضا نفی می کند (المیزان ج13 ص277)
به هر حال از آموزه های قرآنی بر می آید که قضا به خداوند اختصاص دارد و غیر او شایسته نیستند که در حکم و قضا دخالت کنند. در آیات 38 و 39 رعد، ثبت موارد قضای الهی در کتابی مخصوص را بیان میکند (مجمع البیان ج5 و 6 ص457) همه پیامبران بر حاکمیت قضای الهی بر امور هستی تاکید داشته و این اعتقاد را تبلیغ کرده و در زندگی خویش به کار می بسته اند. از این رو در آیاتی از جمله آیه 40 و 67 و 80 یوسف به اعتقاد حضرت یعقوب (ع) و یوسف (ع) نسبت به قضای حتم الهی اشاره میکند و براساس همین اصل استوار حاکمیت قطعی الهی بر همه امور هستی، امور خویش را به خداوند واگذار و تفویض می کنند تا خداوند به آن رسیدگی نماید. خداوند در آیات 22 و 23 حدید به تأثیر اعتقاد به قضا و حاکمیت حتمی الهی در زندگی بشر اشاره میکند و توضیح میدهد که چنین اعتقاد و باوری می تواند موجبات آرامش و رفع نگرانی انسان شود، زیرا همه حوادث و رخدادهای جهان براساس قضای الهی انجام میشود و اراده و مشیت خداوندی در آن دخالت مستقیم دارد.
مراد از کتاب همان لوح محفوظ است و این که خداوند می فرماید این امر بر خدا آسان است، اشاره به این نکته است که تقدیر و قضای حتمی حوادث پیش از وقوع آن ها بر خداوند مشکل نیست. خبر دادن خداوند از این مطلب و یقین به این که همواره حوادث در لوح محفوظ، مکتوب و منطبق بر قضای الهی است، سبب رفع حزن و اندوه و موجب آرامش انسان است. (المیزان، ج19، ص167) همچنین آگاهی انسان از قضای الهی و سنت های حتمی و قطعی او موجب می شود که آدمی به آرامشی دست یابد. به این معنا که اگر انسان بداند که سنت الهی، مجازات و عذاب دنیوی و اخروی خطاکاران و تکذیب کنندگان دین و وحی می باشد، به آرامشی دست می یابد و به زندگی امیدوار می گردد. از این رو خداوند پیامبرش را با بیان قضای حتمی خود در هلاکت امت های کافر، دلداری می دهد. (طه 127 تا 130) از ویژگی های قضای الهی آن است که قضای خداوندی، غیرقابل تغییر و تخلف ناپذیر در وقوع است. این معنا را میتوان از آیاتی چون 117 بقره، 47 و 59 و 154 آل عمران، 47 نساء و 34 و 73 انعام و آیات بسیار دیگر به دست آورد.
انسان ها نیز می بایست به قضای الهی راضی و خشنود باشند و با ذکر و تسبیح خداوند در اوقات مختلف زمینه دست یابی به مقام رضا از قضای الهی را در خود فراهم آورند. (طه 129 و 130) از توصیه های خداوندی صبر بر قضا و اراده الهی است که در آیاتی از جمله 129 و 130طه و 48طور و 48قلم و 24انسان 8تین به آن توجه داده. صبر بر قضای الهی موجب تقویت باور به ربوبیت و حکمت الهی است؛ زیرا کسی که به قضای الهی باور دارد و بر آن صبر میکند میداند که خداوند بی حکمت و هدفی، امری را تحقق نمی بخشد و رخدادی را نمی آفریند و پدیده ای را ایجاد نمیکند. صبر بر قضای الهی به معنای باور استوار و ایمان به حکمت و ربوبیت الهی و تقویت آن در دل و جان آدمی است.
موارد و مصادیقی از قضای الهی از مهم ترین موارد قضای الهی می توان به اجل اشخاص و امتها اشاره کرد. اجل همه انسانها و امتها براساس قضای خداوند از قبل تعیین شده و به هنگام رسیدن آن لحظه، بی هیچ تقدیم و تاخیری اتفاق می افتد. در حقیقت مدت زندگی انسان ها و عمر ایشان مطابق قضای الهی می باشد (آل عمران 145 و انعام 2 و 60) تاخیر در عذاب و مهلت دادن به اقوام و امت ها نیز برخاسته از قضای الهی است و این گونه نیست که بیرون از دایره حاکمیت قضای الهی اتفاق بیفتد. (هود 110 و 111) در حقیقت تاخیر در جزا و عذاب تا روز قیامت نسبت به گروهی، همواره تحت حاکمیت قضای الهی می باشد و هرگز بیرون از آن دایره نیست. بر این اساس قضای الهی دوگونه است. گاه قضای الهی به این تعلق گرفته که اشخاص و امت ها در همین دنیا عذاب شوند و گاه دیگر تا روز قیامت به تاخیر افتد. (المیزان ج11ص45) در آیات 35 و 36 بقره، دشمنی ابلیس با آدم و حوا (ع) را سرنوشت مقدر و محتوم آنان می داند (المیزان،ج 1ص 132) و ذلت و خواری یهودیان به سبب کفر به آیات الهی را قضا و سرنوشت محتوم آنان می شمارد. (آل عمران112) اصولا از نظر قرآن سرنوشت انسان و خوبی ها و بدی های زندگی اش براساس قضای خداوندی است (توبه 51) و این که بدکاران سرانجام شومی دارند نیز در همین دایره قضا تفسیر و توجیه می شود. (مطففین7 تا 9) زندگی انسان در زمین (بقره 36)، سرنوشت ابرار و قرار گرفتن در جایگاهی بلند (مطففین18 و 20)، سرنوشت امت ها (اسراء58)، سرنوشت فاسقان (یونس33)، شکست مسلمانان و یا پیروزی آنان (توبه51)، شکست مشرکان (انفال42) و بسیاری از امور دیگر در سایه حاکمیت قضای الهی معنا و مفهوم می یابد و هرگز بیرون از آن نخواهد بود.
فرزند دار شدن انسان (بقره187)، مشکلات جنسی و بیماری و نقض عضو (حدید22)، مصیبت ها و گرفتاری های آدمی در زندگی(حدید 22)، دست یابی به نعمت و برخورداری از آن تا زمان مشخص (رعد11)، مرگ انسان (آل عمران145 و 154)، نجات امت از عذاب (انفال67 و 68 و حشر3)، ویرانی شهرها (اسراء58) و همه آنچه در جهان تکوین تحقق مییابد در حوزه حاکمیت قضای الهی است و نمی تواند به هیچ وجه بیرون از آن تحقق یابد. انسان ها می توانند با کارها و رفتارهای خویش، قدر الهی را تغییر دهند، ولی قضای الهی چیزی است که تحقق و وقوع آن یقینی است. برخی از این قضاهای الهی که انسان به آن مبتلا می شود به سبب سوء رفتار آدمی و عکس العمل طبیعی آن می باشد. از این رو اگر انسان کارهای خویش را تصحیح و اصلاح کند آنچه که در مقام قدر برای آدمی مشخص شده می تواند تغییر کند و پیش از حتمیت و قطعیت یابی دگرگون شود، ولی زمانی که به مقام قضا در آمد دیگر تخلف ناپذیر و غیرقابل تغییر است.
آیا سرنوشت، قابل تغییر است؟بسیاری از رفتارهای ما تحت تأثیر بینش و نگرش ما نسبت به قضا و قدر قرار می گیرد. قدر، مقدر را حتمی نمی کند و احتمال عدم وقوع دارد، اما هنگامی که مورد قضا واقع شد، چاره ای جز وجود و تحقق ندارد. (المیزان،ج 13ص 72- 75) البته از آیه 10 ابراهیم و 2 تا 4 نوح چنین استنباط میشود که یکی از راه های تغییر تقدیر و مقدرات الهی، درخواست های پیامبران و اجابت آن از سوی خداوند است؛ اما باید دانست که آنچه به عنوان عامل اصلی تغییر در مقدرات الهی میشود، تغییر رفتار و عملکرد خود مردم است؛ از این رو خداوند به مردم هشدار میدهد که حتی اگر پیامبر(ص) نیز بخواهد، تغییری در مقدرات امتها و ملتها پدید نخواهد آمد. (یونس48 تا50) .
زمان تغییر تقدیر و سرنوشت در حقیقت شب قدر همانند یک تبدیل گر و تغییردهنده عمل میکند. کسانیکه در طول سال، عملکرد و رفتار خوب و اصلاحی داشتند، در شب قدر سرنوشت دیگری را برای خود رقم میزنند و خوشبختی را برای سال آینده خود مینویسند. از امام صادق(ع) روایت شده زمانی که شب قدر فرا رسد، فرشتگان، روح و نویسندگان الهی به آسمان دنیا فرود می آیند. پس آنان می نویسند آنچه را که در آن سال از قضای الهی باشد. پس زمانی که خداوند اراده کند، چیزی را مقدم یا موخر سازد، یا آن را بکاهد یا بر آن بیفزاید، امر میکند که محو کنند آنچه را او بخواهد، سپس محقق میسازد آنچه را اراده کرده (تفسیر قمی ج1 ص366 تفسیر نورالثقلین ج2 ص515 ح174)
چگونگی مواجه شدن با تقدیر و قضا انسانی که گرفتار قضای الهی شده می بایست صبر پیشه کند، زیرا قضای الهی تغییرناپذیر است. صبر به او کمک می کند تا از آن مشکل و مصیبت بگذرد بی آنکه تحت تأثیرات منفی آن قرار گیرد و از دین و ایمان خارج شود. (طور48، قلم48، انسان24) هر مصیبتی که بر آدمی وارد میشود در کتاب محو و اثبات مقدر گردیده؛ پس تنها با تغییر رفتار میتوان آن را تغییر داد. اما اگر به مقام قضا در آید دیگر تغییر ناپذیر است و می بایست بر قضای موجود صبر کرد و برای آینده و رهایی از آن با تغییر رفتار و عملکرد چاره اندیشی نمود. (حدید22) با قضای الهی نمی توان جز با صبر و شکیبایی کنار آمد. البته این بدان معنا نیست که در برابر قضای الهی بیکار بنشینیم، بلکه می بایست با استغفار و تغییر عملکرد و صدقه و انفاق و امور دیگری که در آیات و روایات بیان شده، اقداماتی را انجام دهیم که این حکم تخفیف یافته یا در آینده برداشته شده و تغییر یابد.
هر قضا و قدر خیری برای مۆمن است
دعا رسول خدا(ص) : لا یَردّ القضاء الا الدعا. جز دعا چیزی قضاء الهی را تغییر نمیدهد. از این رو اگر خداوند امری را برای انسان مقدر کرده باشد، فرد می تواند با اعمال و رفتار صالح و یا شر خود، در آن تغییر حاصل کند ، البته به شرطی که آن امر حتمی و قطعی نباشد. و در واقع خداوند آنچه که خیر است را برای مؤمن مورد قضاء و قدر قرار میدهد، و در مورد دیگران، آن ها را رها کرده و به خود وا می گذارد. حضرت رسول(ص): فِی کُلِّ قَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خِیَرَةٌ لِلْمُومِن. در هر قضاء و قدر الهی خیری برای مومن وجود دارد. و می توان گفت بهترین تعریف برای قضاء و قدر الهی، کلام امام حسین(ع) می باشد.
خداوند بر بندگانش توانائی و نیرومندی عطا فرموده تا فرامینش را به اجرا نهند و از آنچه نهی فرموده، روی گردانند، سپاس خدایی را که بندگانش را بر انجام اوامر خود نیرومند و توانا کرده و با این توان و نیرو اوامر و نواهی او را بجای می آورند و آنان را که قدرت عمل و یا قدرت ترک ندارند معذور دانسته است آنچه در مفهوم قدر به تو شرح می دهم پیروی کن که شرحی این چنین از جمله ویژگی هایی است که به ما اهل بیت عنایت شده است. هرکس به قدر ایمان نیاورد و نیکی و بدی آن را نپذیرد به خداوند کفر ورزیده است، و هرکس گناهان خود را به حساب خداوند بگذارد افترائی بس بزرگ به خدا بسته است، خداوند مردم را به جبر و اکراه به اطاعت خود وا نمی دارد و آنان را به زور بر معصیت خود بر نمی انگیزد. ولی بندگان هم در انتخاب راه زندگی به حال خود رها نشده اند، بلکه هرچه بندگان دارند خداوند مالک آن ها است، و بر آنچه بندگانش را توان بخشیده مسلط و قادر میباشد. اگر بندگان به اطاعت خدا گردن نهند خداوند هرگز مانع اطاعت آنها نخواهد شد، و اگر گناه و معصیت پیشه کنند، اگر خدا خواست بر آنها منت مینهد و میان آنها و گناه سدی ایجاد میکند. و اگر از گناه باز نداشت اینگونه نیست که خداوند آنان را بر انجام گناه مجبورشان ساخته است، بلکه خداوند پس از ارشاد و راهنمایی و اتمام حجت، آزادی و امکان هرعمل را به آنان داده است، خدا بر بندگان خود راهی نهاده است که بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند، و منهیات او را ترک نمایند. خداوند بر بندگانش توانائی و نیرومندی عطا فرموده تا فرامینش را به اجرا نهند و از آنچه نهی فرموده، روی گردانند،
چگونه در مصیبت ها و سختی ها، خیر و حکمتی نهفته است؟
برای خیلی ها این پرسش مطرح می شود که چرا ما هرگاه با مصیبت و گرفتاری مواجه می شویم، و نخستین تحلیل و توصیف ما از آن این است که در آن خیری بوده؟ کل یوم هو فی شان. باور به این که خداوند مالک هستی است درکنار باور به ربوبیت، حکمت، علم،قدرت و مانند آن موجب می شود تا انسان مومن بپذیرد که هیچ چیزی در جهان بیرون از دایره اراده و مشیت الهی نیست. از آن جایی که خداوند جهان را بر اساس حکمت و فلسفه ای آفریده و آن را ربوبیت و پروردگاری می کند تا به هدف غایی برسد، پس هر چیزی که در جهان اتفاق می افتد در این چارچوب معنا پیدا می کند. همچنین می دانیم که خداوند هرگز شر و بدی را نیافریده است؛ بلکه آنچه ما از آن به شر و بدی یاد می کنیم در حقیقت فقدان خیری است که به سبب فقدان ظرفیت تمام و کمال در چیزی رخ می نماید. خداوند در هنگام آفرینش هر چیزی به جنبه مثبت و خیر آن چیز نگاه می کند و زمانی اقدام به آفرینش آن چیز می کند که ظرفیت خیر او بر شر سنگینی کند و بچربد. بنابراین، ابلیس که ما از آن به شر مطلق یاد می کنیم، در حقیقت این گونه نیست، بلکه ظرفیت وجودی او متمایل به خیر بوده. البته باید توجه داشت که آفریده های الهی دو دسته هستند؛ گروهی که دارای مشیت، اراده، اختیار و آزادی انتخاب هستند.
در این صورت، ممکن است که شر در چیزی بر خیر آن غلبه کند و فساد در زمین و آسمان پدید آید. (نساء119؛ روم41) هر انسانی خود را با افکار و اعمال خویش می سازد و ماهیت وجودی خود را تغییر می دهد. این گونه است که ابلیس سازه وجودی خویش را از ظرفیت خیری بیشتر، به ظرفیت شری تبدیل کرده . در آیات قرآنی بارها به این مهم توجه داده شده که انسان، بدی و شر را خود می سازد و افزایش می دهد و خداوند جز خیر نمی آفریند و نمی خواهد. (شوری30؛ نساء79) به هر حال، خیر و خوبی و نیکی همه از خداوند است و خداوند هر چه آفریده است، دارای خیری است. همچنین هر اتفاق و رخدادی در هستی به سبب آنکه در چارچوب عدالت و حکمت الهی تحقق می یابد و خداوند به عنوان رب العالمین در حال پروردگاری و ربوبیت جهانیان است، ؛
چیستی خیر خیر، چیزی است که مورد رغبت همگان باشد؛ مانند عقل، عدل، فضل، چیز نافع و ضدش شر است. خیر بر دو گونه است: یکی خیر «مطلق» که در هر حال و نزد هر کسی مورد رغبت است و دیگری خیر و شر «مقید» است، و آن چیزی است که برای یکی خیر و برای دیگری شر باشد؛ مانند مال. (مفردات ص 160) در کاربردهای قرآنی وقتی از خیر و شر سخن به میان می آید، گاه اسمی و گاه وصفی است. در حقیقت خیر و شر بر دو وجه به کار رفته: یکی اینکه به شکل اسمی باشد، مانند «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر (آل عمران 104) (بقره 106) بنابراین، خیر به دو شکل خیر مطلق و خیر مقید در جهان تحقق می یابد. به عنوان نمونه عقل، خیر مطلق است؛ اما بسیاری از امور وجود دارد که نسبت به چیزی خیر و نسبت به چیزی دیگر شر است. اما پرسش این است که چرا ما می گوئیم «هر چه پیش آید، خوش آید»؟ چرا می گوئیم الخیر فی ما وقع و مایقع است؟ آیا جنگ و مصیبت و مرگ و سیل و زلزله و ده ها مصیبت و رخداد دیگر که از نظر ما شر است، خیر ماست؟ مراد از خیر بودن این مصیبت ها و رخدادها در جهان چیست؟
از آن جایی که انسان با محدودیت علم و دانش مواجه است و نمی تواند غایت هر امری را ببیند و یا درک کند، با تحقق هر رخداد و مصیبتی، تحلیل و تبیین نادرست و ناروایی از آن ارایه می دهد. از این رو خداوند به انسان ها هشدار می دهد که تنها کسی که عالم مطلق و قادر مطلق است می داند و می تواند همه چیز را چنان که بایسته و شایسته است مدیریت و ربوبیت کند. انسان ها با علم ناقص خودشان نمی توانند چنین تحلیل و تبیینی از رخدادها داشته باشند. لذا چیزی را خیر می ببینند که جز شر و بدی برای آنان نیست و یا امری را بدمی شمارند، در حالی که جز خیر برای آنان نیست. خداوند در این باره می فرماید: چه بسا از چیزی کراهت دارید، در حالی که خیر و صلاح شما در آن است. خدا می داند و شما نمی دانید. (بقره214)
در قرآن کریم : ان الذین جائو بالافک عصبه منکم لاتحسبوه شرا لکم بل هو خیرلکم لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم؛ در حقیقت، کسانی که آن بهتان داستان افک را در میان آوردند، دسته ای از شما بودند. آن تهمت را شری برای خود تصور مکنید بلکه برای شما در آن مصلحتی بوده. برای هر مردی از آنان که در این کار دست داشته همان گناهی است که مرتکب شده و آن کس از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابی سخت خواهد شد (نور11) برخی ها به یکی از همسران پیامبر(ص) تهمت ناروایی میزنند و گروهی نیز آن را تایید کرده و شایعه پراکنی میکنند. این شایعات موجب میشود تا حقایقی کشف شود و این شر افک و تهمت، گروهی از منافقان موجود در میان صحابه را رسوا سازد. این گونه است که معلوم شد همه صحابه و اصحاب پیامبر(ص) انسانهای مؤمن و موثقی نیستند تا به قول و خبر آنان عمل شود؛ بلکه اهل بهتان زدن و افترا بستن میباشند، پس نمیتوان به اخبار ایشان از دین و دنیا اعتماد کرد. پس صحابی بودن دلیل بر ایمان و یا وثاقت شخص در قول و فعل او نیست و میبایست هر کسی که خبری می آورد درباره شخصیت و وثاقت او تحقیق کرد و مطالب او را با عقل و نقل قطعی سنجید. هر رخدادی که در جهان رخ میدهد هر چند که در کلیت خیر است، ولی باید دانست که مصیبت ها بر اساس آموزه های قرآنی در دو شکل بلایی و ابتلایی است.
در برابر مصیبت ها چه واکنشی مناسب است؟
انسان ها در دنیا بنا به عللی از جمله گناه و امتحان، دچار مصیبت شدید و گرفتاری بزرگ می شوند به گونه ای که تحمل آن برای آنان سخت و دشوار می شود و گویی تمام ورق زندگی برگشته است. بسیاری از مردم تحت فشار مصیبت، دچار بحران های روحی و روانی شده و در انتخاب راه و ادامه مسیر، سرگردان و شکاک می شوند. افسردگی و بدتر از آن خودکشی از جمله بازتاب ها و واکنش های اینان درمقابل مصیبت هاست.
مصیبت، عامل بیداری و ابزار امتحان خداوند در آیات 155 و 156 بقره هشدار میدهد که انسان در طول زندگی کوتاه خود در دنیا همواره گرفتار مصیبت های مالی و جانی زیانباری خواهد شد که برپایه سنت امتحان و ابتلاء صورت میگیرد. فلسفه این دسته از مصیبت ها، اهدافی چند ساله است که در آیات قرآنی به آن توجه داده شده. امیرمؤمنان علی(ع) درذیل آیات 22 و 23 حدید که در تحلیل و تبیین فلسفه مصیبت وارد شده می فرماید: تمام زهد در میان دو کلمه قرآن است و آنگاه آیه مذکور را قرائت فرمود (نهج البلاغه حکمت439) اینکه انسان به سبب از دست دادن داشته ها یا بدست آوردن نعمت ها، اندوهگین و شاد نشود و همه را حکمت ربوبی الهی بداند، خود مهمترین فلسفه آن دسته از آزمون ها و امتحانات است که در شکل مصیبت و نعمت بروز میکند الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره هر انسانی به حقیقت خود بصیرت و آگاهی تمام و دقیقی دارد هرچند که عذرتراشی کرده و کارهایش را توجیه کند. (قیامت14 و15) اینگونه است که خداوند با مصیبتها و نعمتها بندگانش را می آموزد.
مصیبت های کیفری اگر فرد یا جامعه ای گناه و نابهنجاری را انجام دهند، می بایست در انتظار طبیعی آثار و پیامدهای آن در همین دنیا افزون بر آخرت باشند. خداوند در آیاتی چند، بسیاری از مصیبت ها را بازتاب گناه و عمل خود انسان میداند (165 آل عمران، 62و 79نساء، 49مائده، 47قصص و 30) در این آیات به صراحت و روشنی بیان شده بازتابی از کارهای ناپسند و نادرست خود اوست. کسی که کفر میورزد، افزون بر عذاب های اخروی می بایست در انتظار مصیبت و عذاب های دنیوی نیز باشد (رعد31) این عذاب ها آنچنان سخت و شکننده است که گاه ملتی را از پا در می آورد، هرچند که گمان کنند به سبب عوامل طبیعی چون سیل و زلزله و توفان و یا جنگ کشته و یا نابود شده اند، ولی اگر به ملکوت و باطن اینها توجه کنند، درخواهند یافت که اینها همه نتایج کفر و بدکاری های خود آنان است. کفر، عصیان و نافرمانی خدا و پیامبر (رعد31؛ آل عمران165). از آیات60 و 62 نساء برمی آید که پذیرش حاکمیت و حکومت طاغوت و اطاعت از آنان، یکی از موجبات ابتلای مردم به مصیبت و مشکلات سخت است. خداوند در آیه 156 بقره و آیه 47 قصص، هدف از مصیبت ها و گرفتاری ها را بیدار کردن فطرت می داند. در حقیقت گرفتاری ها و مصیبت ها مایه بیداری و تجلی فطرت توحیدی انسان ها می شود و انسان ها با هر مصیبتی که بدان گرفتار می شوند، به خود می آیند. وقتی بستگان و نزدیکان می میرند، انسان به خود می آید و به خود می گوید این راهی است که او نیز می بایست آن را بپیماید. پس در اندیشه خودسازی می افتد و به کارهای نیک اقدام میکند و از بدی می گریزد.
زمینه های تحمل مصیبت هر دو دسته از مصیبت ها، سخت و دشوار است؛ ولی از خصوصیات مؤمن این است که تحمل مصیبت بر او آسان است. اگر به مصیبتی دچار شده بنا به حکمت الهی و به قصد ربوبیت و پرورش اوست. اینکه شعار مؤمنان صبور در هنگام مواجهه با مصیبت ها، استرجاع و گفتن جمله انالله و اناالیه راجعون است، (بقره 155 و 156) از آن روست که ایشان دارای چنین بینش و نگرش توحیدی نسبت به هستی و امورات آن هستند. پس به سادگی با آن کنار می آیند، حتی اگر این مصیبتها از باب کیفر و مجازات باشد؛ زیرا میدانند که این مصیبت ها دستاورد گناه خود آنهاست و می بایست ضمن تحمل آن، بیدار و هوشیار شد و به سوی فطرت خداجو و کمال خواه خود بازگشت و رنگ خدایی گرفت و با خدایی و متاله شدن در مقام ربوبیت، ربانی گشت و از اشتباه، درس زندگی راستین را آموخت. چنین بینش و نگرشی نسبت به خداوند و مسایل هستی موجب میشود تا مصیبتها بر انسان گران نیاید بلکه به آسانی با آن کنار آید. چنین انسانی در برابر خداوند و افعال الهی تسلیم محض است و میگوید همه چیز از آن خدا و تحت مالکیت و حاکمیت مطلق اوست و ریشه در او داشته و به او باز میگردد. خداوندی که رحمان و رحیم است و رب العالمین می باشد.
اعتقاد به مقدر بودن مصیبتها از جانب خدا و حد داشتن آن، نیکو پنداشتن مصیبتهای خدادادی، توکل بر خدا (توبه50 تا52) و اینکه مصیبتها به دو دسته کیفری و امتحانی تقسیم میشود و دیگران نیز به کیفر و یا امتحان دچار این امور میشوند و تنها اختصاص به او یا جامعه ایمانی ندارد (آل عمران165) کمک میکند تا مصیبت بر آنان آسان شود و تحمل آن راحت گردد. مصیبت در هر دو شکل امتحان و کیفر، نیکو است؛ زیرا در صورت امتحانی بودن موجب افزایش ظرفیت، سعه و انشراح صدر انسان می شود و اسماء و صفات الهی در او بهتر و کامل تر ظهور و بروز می کنند و در صورت کیفر و مجازات بودن نیز موجب می شود تا مشکل و اشتباه خود را بشناسد و به بازسازی و خودسازی بپردازد و از بیراهه و کژراهه بیرون آید و با درنگ بیشتر در خود و ارزیابی عملکرد به بازسازی اقدام کند. از این رو همه مصیبت ها برای مؤمن شیرین و گوارا و نیکو و خوب است؛ چرا که یا پاداش دنیوی می گیرد یا پاداش اخروی از آن برداشت می کند.
آثار تحمل مصیبت کسانی که اهل توحید محض نیستند، هنگامی که با مصیبتی بزرگ و کوچک مواجه میشوند، خود را می بازند و دچار افسردگی میشوند و از لحاظ روحی و روانی فرو می پاشند و حتی به سبب نومیدی دست به خودکشی میزنند و دنیا و آخرت خود را تباه میسازند. اما کسانی که اهل توحید محض هستند و از بینش و نگرش قرآنی برخوردارند با مصیبت ها کنار می آیند. از این رو، کمتر دچار مشکلات و تبعات آن میشوند. از سوی دیگر، تحمل مصیبت از سوی آنان موجب میشود تا از رحمت الهی برخوردار شوند و مشمول صلوات خداوندی شوند و از برکات این رحمت خاص برخوردار گردند (بقره155 تا 157) خداوند به اینان بشارت های خاص میدهد و از جانب او الهاماتی را دریافت میکنند که هر یک، ایشان را صدگام به سوی خداوند و خداوندگاری نزدیک میکند و متاله و ربانی شدن آنان را تضمین میکند (حج32 و 35) اراده و عزم افراد افزایش مییابد و ظرفیت و سعه صدر و انشراح صدر آنان بالا میرود (لقمان17) و از مقام مخبتین برخوردار میشوند (حج34 و 35) و هدایت خاص الهی بر آنان نازل میشود (بقره156 و157) و در هرحالی از احسان الهی برخوردار میشوند (توبه50 تا53)
مصیبت در راه خدا از مهم ترین جلوه ایمان انسان، مصیبت در راه خدا است. کسی که خداوند وجه اوست و همه وجه خودش را متوجه جنبه وجه اللهی میکند، مصیبت در راه خدا را از هر چیزی شیرین تر و گواراتر مییابد؛ زیرا اوج عشق و دوستی میان خود و خدا را در ابتلاء و بلاء و مصیبت مییابد. از این رو گفته اند: البلاء للولاء، بلا و مصیبت به سبب ولایت و محبت است. گزارش های عاشورایی حکایت شیرین این عشق بازی میان عاشق و معشوق و محب و محبوب است. خداوند در آیه 146 آل عمران می فرماید که عاشقان بزم الهی، با مصیبت در راه خدا همانند عسل رو به رو میشوند و آنرا شیرینتر از عسل میدانند و بهترین حسن و نیکویی (توبه50 تا52) را در مصیبت در راه خدا میدانند. از این رو حضرت قاسم عرض میکند: احلی من العسل، شهادت نزد من نوشیدنی است گواراتر از عسل. و یا حضرت زینب(س) درباره مصیبت بزرگ کربلا که بر اهل بیت(ع) فرود آمده ما رایت الا جمیلا؛ هیچ چیزی جز زیبایی ندیدم.
تاثیر اعتقاد به قدرت الهی در زندگی
معیار ارزشمندی قدرت از نظر قرآن، قدرت زمانی ارزش می یابد که در مسیر تعالی و کمال آدمی و جامعه باشد. اگر قدرت به این قصد و هدف مورد توجه قرار گیرد نه تنها ارزش می شود بلکه شایسته آن است که مطلوب آدمی قرار گیرد؛
قدرت الهی یکی از اسمای الهی، قادر است و خداوند بارها خود را به این نام ستوده است. قدرت الهی چنان که آیه 129 بقره و آیات 17 تا 20 ص و بسیاری از آیات دیگر بیان می کند، قدرتی آمیخته با حکمت است. به این معنا که خداوند با آن که قدرت بر انجام هر چیزی دارد و تمامی قدرت ها از آن اوست (بقره156 یونس65) ولی این قدرت در چارچوب حکمت است و بیرون از اهداف معقول کاری را انجام نمی دهد. از ویژگی های قدرت خداوند، متانت و استحکام (ذاریات 58)، انجام هرکاری (بقره20) بی آن که نیازمند بکارگیری اسباب و ابزار باشد (نحل40 و یس82 و غافر68)، قاهر و شکست ناپذیر (بقره129) فوق العادگی (نساء84) و مانند آن است.
آثار و کارکردهای باور به قدرت الهی خداوند قادر مطلق است و بر هر چیزی تسلط بی چون و چرا دارد، به معنای آن است که خداوند هنگامی که چیزی را بخواهد و وعده آن را بدهد، قادر به انجام آن است و بی هیچ تخلفی، آن چیز تحقق خواهد یافت (کهف39 نور45) نتیجه چنین باوری آن است که آدمی می بایست حساب کار خودش را داشته باشد و از وعید های خداوند بترسد و به اموری که فرمان داده عمل و از چیزی که نهی کرده، پرهیز کند تا گرفتار خشم الهی نشود بلکه از وعده های خداوند چون پاداش اخروی و دنیوی سود برد. (انعام14 و17 و71) خداوند در 76مائده بیان میکند که قدرت خداوند بر دفع ضرر و جلب منفعت، وی را شایسته آن کرده است تا معبود بندگان شود.
در آیه78 قصص و 15 فصلت به یکی دیگر از آثار توجه یابی به قدرت خداوند و باور و اعتقاد به آن اشاره کرده و می فرماید که به این قدرت بی پایان ازسوی انسان موجب می شود تا آدمی خود را از هرگونه تفاخر و خود بزرگ بینی حفظ کند و راه استکبار را درپیش نگیرد. چنان که این توجه به قدرت اطلاقی و بی شریک الهی موجب میشود تا آدمی در دام شرک گرفتار نیاید و چیزی را شریک خداوند قرار ندهد و به آن تمسک نجوید و از آن، چیزی چون دفع مضرت و یا جلب منفعت نخواهد. (فاطر 1تا3) همچنین توجه انسان به قدرت مطلق خداوند موجب میشود تا به همه فرمان های الهی بی چون و چرا عمل کنیم (بقره148) و به کارهای خیری که فرمان میدهد گرایش یافته و حتی در انجام آن بر یکدیگر سبقت بجوییم. به هرحال مهمترین کارکرد و اثری که می توان برای توجه یابی انسان به قدرت مطلق الهی و باور به آن بیان داشت، رهایی از دام غرور، خودپسندی، گردنکشی، تفاخر، استکبار، اجتناب از شرک در عبادت و غیرعبادت، تمسک به قدرت بی پایان وی، گرایش به عبودیت خدا، توسل و توکل به خدا، تفویض امور به خدا، مراعات حال ناتوانان، کمک به مستمندان برای جلب محبت الهی و مانند آن اشاره کرد که در آیاتی از جمله آیات 32 تا 39 کهف، 165 بقره، 15 فصلت، 148بقره و مانند آن .
نقش و آثار تسلیم بودن در برابر تقدیرات الهی در زندگی بشر
«رضا» مرحله ای از کمال وقتی بنده، خود را در قلمرو «ربوبیت خدا» می بیند و همه تقدیرات و تدبیرات خداوند را هم بر مبنای حکمت و مصلحت میشناسد، نتیجه آن میشود که بر آنچه خدا درباره او خواسته و مقدر کرده، صبور و راضی و تسلیم میشود و هیچ اعتراضی نمیکند؛ نه نسبت به آنچه درباره خود او رقم خورده، نه نسبت به دیگران و نه آنچه در عالم هستی میگذرد. رسیدن به این کمال نفسانی، به بنده آرامش روانی می بخشد و از تلاطم روحی و تشویش و نگرانی می رهاند، همچون کشتی که در ساحل امنی لنگر می اندازد و آرام میگیرد. اگر خداوند برای بنده ای این را خواسته که فقیر باشد یا غنی، زشت باشد یا زیبا، کوتاه باشد یا بلند، سفید باشد یا سیاه، صاحب فرزند شود یا عقیم، به سلامت باشد یا بیمار، بنده مؤمن نسبت به آن راضی و اعتراضی به کار خدا نمی کند.
رضا به قضا برخی از امور و اوضاع، نتیجه تنبلی و بیکاری و بی عاری و سهل انگاری باشد، یا برخی از محرومیت ها و ناکامی ها، پیامد ظلم و اجحاف و حق کشی دیگران باشد. اینها را نباید به حساب مقدرات الهی گذاشت و به آنها رضا داد و گامی برای رفع ظلم برنداشت. ظلم پذیری با «رضا به تقدیرالهی» فرق دارد. وقتی علی رغم همه تلاش ها در محدوده توان خویش، وضعی داشت که روشن شد خدا چنین خواسته است، به خواسته الهی تن دهد و گله مند نباشد و چون از همه حکمتها و مصلحتها اطلاع ندارد، با دل سپردن به قضای الهی و پذیرش آنچه او خواسته است، به امنیت روانی و طمأنینه روحی میرسد و این جلوه ای از ولایت پذیری نسبت به پروردگار است که مولای همه است. حدیث قدسی من لم یرض بقضائی و لم یومن بقدری، فلیلتمس الها غیری (توحید صدوق ص371) هرکس به قضای من راضی نیست و به تقدیر من ایمان ندارد، پس درپی خدایی دیگر غیراز من باشد.
آنچه انسان را به این مرحله از «رضا به قضای الهی» می رساند، معرفت خداست. هرکه خداشناس تر باشد، نسبت به خواست او تسلیم تر است. امام باقر(ع): احق من خلق الله بالتسلیم لما قضی الله من عرف الله،(بحار /68/153) شایسته ترین مردم برای تسلیم به آنچه خداوند مقدر کرده و قضای الهی است، کسی است که خدا را بشناسد. بنابراین، انسان موحد و خداشناس، چون به حکمت الهی معتقد است و از پشت پرده هم خبر ندارد، اگر واقعا خدا باور باشد، به قضای او و تقدیر و مشیت پروردگار هم ایمان می آورد و تسلیم می شود و به این وسیله، مراتب معرفت و عبودیت و محبت خود را به مولایش ابراز و اثبات می کند.
رضا به محبوب و مکروه گاهی آنچه مقدر شده، طبق دلخواه انسان است. اینجا رضا به قضای الهی چندان هنر نیست، هنر آن است که حتی در آنچه که موافق میل ما نیست، حالت رضامندی نسبت به خواسته خدا داشته باشیم و این، اوج کمال نفسانی یک مؤمن است. امام صادق(ع) این حالت را ریشه اصلی اطاعت خدا می داند رأس طاعه الله الصبر و الرضا عن الله فیما احب العبد اوکره کافی/2/06) سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چیز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد یا کراهت داشته باشد. کسی که خدا را تنها در مسائل مورد دلخواه دوست دارد و می پسندد و رضامندی نشان می دهد، ولی در آنچه باب طبعش و موافق میلش نیست، هرچند به زبان نیاورد، ولی در باطن احساس نارضایتی دارد، از مقام «رضا» بسیار فاصله دارد. امام صادق(ع) درباره سیره حضرت رسول در این گونه موارد می فرماید: لم یکن رسول الله(ص) یقول لشیء قد مضی: لو کان غیره: (میزان الحکمه/6/ص8652) پیامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمی گفت: کاش غیر از این می شد! این نشان می دهد که رضا، تنها نسبت به وضع حال یا آینده نیست، نسبت به گذشته هم باید رضا داشت.
آثار رضا و تسلیم در احادیث،
1- آرامش روحی: حضرت علی(ع) : ارض تسترح (غررالحکم/ ح3422)؛ راضی باش، تا به راحتی برسی. دقیقاً این کلام علوی، بیانگر اثر آرامش بخشی «رضا» است.
2- دفع اندوه و افسردگی: حضرت علی(ع) : نعم الطارد للهم الرضا بالقضاء؛ (همان/ح9099) چه خوب طرد کننده ای است برای غم و غصه، رضا به قضای الهی.
3- احساس غنای روحی: رسول خدا(ص) : ارض بقسم الله تکن اغنی الناس؛ (میزان الحکم/ ح3137) به قسمت الهی (در روزی) راضی باش تا از بی نیازمندترین مردم باشی .
4- پاداش الهی: پیامبر اعظم(ص) : اعطواالله الرضا من قلوبکم تظفروا بثواب الله تعالی یوم فقرکم و الافلاس؛ (مستدرک الوسائل/2/214) از صمیم دل در مقابل خداوند راضی باشید، تا در روز نیاز و تنگدستی تان (در قیامت) به پاداش الهی دست یابید.
رضا و تسلیم، نشانه کامل ایمان و حد اعلای یقین و شکر است و از جلوه های شاکر بودن بنده، آن است که به هرچه خواسته الهی باشد، تسلیم باشد و بداند که رضایت یا نارضایتی او در مشیت خدا تأثیری ندارد. پس بهتر آنکه به آنچه مقدر شده راضی باشد، تا هم راحت باشد، هم پاداش ببرد، هم ایمانش تقویت شود. خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود: ای داود! تو هم می خواهی، من هم می خواهم، و همان می شود که من می خواهم. اگر در برابر خواسته من تسلیم باشی، آنچه را تو می خواهی، من کفایت می کنم؛ ولی اگر به اراده من تسلیم نشوی، درخواسته ات تو را به رنج می افکنم، و در نهایت نیز، جز آنچه من خواسته ام، نمی شود. (محجه البیضاء/8/09)
تهمت به خدا
رُوِیَ عَنِ الصّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ : قالَ مُوسی عَ: یا رَبِّ أیُّ خَلقٍ اَبغَضُ اِلَیکَ، قالَ الَّذی یَتَّهِمُنی، قالَ وَ مِن خَلقِکَ مَن یَتَّهِمُکَ؟ قالَ نَعَم اَلَّذی یَستَخیِرُنی فَأخِیرُ لَهُ وَالَّذی أقضِی القَضاءَ لَهُ وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ فَیَتَّهِمُنی[1] حضرت موسی «ع» عرض کرد: پروردگار من! مبغوضترین افراد نزد تو کیست؟ خداوند فرمود: کسی که به من تهمت میزند. حضرت موسی (ع) عرض کرد: چه کسی به تو تهمت میزند؟ کسی که از من میخواهد تا برای او خیری انتخاب کنم و من هم برای او خیر انتخاب کرده و خیر میخواهم و کسی که صلاح و خیر او را در چیزی میبینم و آن قضا را خودم برای او فرمان میدهم که برای او دارای خیر و صلاح است، امّا او به من تهمت میزند.
خداوند در جواب، دو گروه از افراد را ذکر میکند: یک گروه، ازخدا چیزی میخواهند و رو به خدا میکنند و از او در خواست میکنند که انتخاب کند و او هم انتخاب میکند.گروه دیگر کسانی هستند که از خداوند نمیخواهند برای آنها چیزی انتخاب کند، ولی خداوند که صلاح آنها را میداند، با فرمان تکوینی هدایت تکوینی همان قضا و قدر الهی است و با در نظر گرفتن خیر آنها میباشد. به خداوند تهمت میزنند؛ به این معنا که نعوذ بالله میگویند: خداوند برای من خوب نخواسته است. و متأسفانه خیلیها توجّه به این ندارند.
انسان باید بداند که خداوند هیچ وقت برای او بد نمیخواهد، بلکه خداوند که خیر مطلق است، هرچه از او صادر شود خیر است و برای هیچ موجودی بد نمیخواهد و گره به کار هیچ انسانی نمیاندازد؛ بلکه این خود انسان است که به خود بد کرده است و این اثر و محصول عمل او میباشد. انسان باید دقّت کند در اعمال خود و ببیند چه کرده ؟ اگر انسان حنظل را که میوهای تلخ است بکارد، گلابی شیرین نطنز برایش میآورد؟!هرگز چنین نخواهد شد. خداوند هرگز گره به کار انسان نمی اندازد، بلکه گره از کار او باز میکند. بحار الانوار ج68، ص142 * آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)
تبیین درجات مختلف رضامندی و خشنودی افراد با ایمان در برابر خواست و تقدیرات الهی
مقام رضا علی(ع) در بیان ویژگی های شیعیان اهل بیت(ع) و متقیان می فرماید: نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالذی نزلت منهم فی الرخاء رضا عن الله بالقضاء (نهج البلاغه خ193بحارالانوار ج 65/192) حالت و وضع روحی شان در موقعیت بلا، گرفتاری و مصیبت، مثل این است که در حالت رخاء و آسایش و رفاه به سر میبرند. همانطور که انسان در حال خوشی و آسایش از زندگی اش راضی است، گله ای ندارد و جزع و فزع نمیکند، متقین نیز در حال بلا و مصیبت همین گونه هستند. این که بلا بر آن ها نازل شده باشد یا نعمت فراوانی به آن ها رسیده باشد برایشان تفاوتی ندارد. انسان، مقتضای خلقت طبیعی انسان همین است: اگر برای این انسان، مشکل، گرفتاری یا ناراحتی پیش بیاید، زبان به جزع و فزع می گشاید و گله و شکایت میکند، ولی اگر خداوند به او نعمتی داد، سعی میکند این نعمت ها را برای خودش حفظ کند و از دیگران منع کند. (معارج/19-21) به عبارت دیگر، انسان به طور طبیعی هم بخیل و هم اهل جزع و فزع است. مجموع این دو صفت را هلوع می گویند.
شکایت از خدا!!!
در روایات داریم کسانی هستند که دلبستگی های شدیدی به دنیا، به مال، به همسر، به بچه ها و به پست و مقامشان دارند، چون اینها را از دست میدهند، از خدا دل گیر می شوند و کافر میشوند و با بغض خدا از دنیا می روند!! اینان کسانی هستند که بسیار ضعیف الایمان هستند. اما دیگرانی هستند که این قدر ضعیف الایمان نیستند که با خدا دشمنی پیدا کنند؛ اما به هر حال گله مند میشوند. بسیاری از افراد نیک، مؤمن و نمازخوان هستند که وقتی مصیبت و سختی ای برایشان پیش می آید، زبان شکایت می گشایند: خدایا! زورت به من رسیده، کس دیگری نبود؟ من چه گناهی کردم؟ بعدش هم می گویند استغفرالله! ولی در دل گله مند هستند. این هم نوعی از عکس العمل انسان در مقابل مصیبت ها و سختی ها است.
اهل صبر : کسانی که ایمان قوی تری دارند در وقت سختی ها می گویند همه این عالم وسیله آزمایش انسان است. اصلا این عالم مقدمه ای برای رسیدن آدم به حیات حقیقی . در واقع، کسانی هستند که به این توجه دارند که: ما شما را به خوشی ها و ناخوشی ها مبتلا میکنیم و می آزماییم تا مورد فتنه و آزمایش قرار بگیرید (انبیاء35) خوب می فهمند این مصیبتی که به آنان وارد شده، وسیله آزمایش است؛.
استقبال از سختی ها
از این بالاتر هم هست. وقتی ایمان قوی تر میشود، روح انسان باز لایه ای عمیق تر می یابد و عمق بیشتری پیدا میکند و به خدا و به عالم نور نزدیک تر و ظلمت هایش کمتر میشود. پس از صبر، رضا است. یعنی نه تنها صبر میکند؛ بلکه میداند آنچه برایش پیش آمده، خیر است؛ گرچه مصیبت و گرفتاری دارد، با رنج و آوارگی همراه است، ولی او می داند خیر وی در آن است. روایتی از امام صادق(ع): من از وضع مؤمن تعجب میکنم. اگر خدا ملک دنیا را به او بدهد، خیر او در آن است و اگر بدنش را با قیچی ریزریز کنند، باز خیر او در آن است (کافی/2/62) کسی که اختیارش را به دست خدا می دهد و می گوید خدایا هر چه صلاح من است، آن شود، دیگر خیالش راحت است که هر چه پیش آمد، همان خیرش است. این استقبال از سختی ها را مقام رضا می دانند که این مقام به دو گونه است: آگاهی آدم از تقدیر خداوند راضی است چون می داند خدا خیرش را میخواهد. در واقع، آنچه برایش مطلوب با لذات است، خیر خودش است. یعنی، مصلحت خود را می خواهد و می داند این کار را که خدا برایش پیش آورده است، همانا خیر است. این است که چنین انسانی از خدا راضی است. در واقع، اصالتا رضایتش از این است که مصلحت «خودش» تامین شده است.
نگاه معصوم
امام صادق(ع) : کیف اصبحت. گفت: آقا من الحمدلله صبح کردم، درحالی که بلا را بهتر از رخاء می خواهم، مرض را بیشتر از سلامتی و فقر را بیشتر از غنا دوست دارم. وی می پندارد که دیگر شاگرد تمام عیار مکتب امام صادق است. حضرت به وی فرمود: ما که این گونه نیستیم. آن صحابی شوکه شد و گفت: آقا! من برای این که شبیه شما شوم خیلی زحمت کشیده ام. پس، شما چطور هستید؟ امام فرمودند: ما این گونه هستیم که اگر خداوند برای ما سلامتی بخواهد، سلامتی را دوست داریم. اگر برای ما مرض را بخواهد دوست داریم. اگر او فقر را بخواهد، فقر را دوست داریم. اگر او غنا را بخواهد، غنا را دوست داریم. ما از خود خواسته ای نداریم. آن صحابی فهمید که هنوز یک لایه دیگری هم هست. آری، رضامندی مراتب بالاتری هم دارد.
توکل به خدا
وقتی پیغمبر اکرم به معراج رفتند خدای متعال زمینه گفتگو را با پیغمبر(ص) باز کرد. پیغمبر اکرم نیز سؤالاتی پرسیدند ای الاعمال افضل؟ (بحار /74/21) خدایا! چه کاری را بیشتر دوست داری؟ خطاب شد: التوکل علی و الرضا بما قسمت محبوب ترین اعمال این است که بنده بر من توکل کند و دوم این که به قضای من راضی باشد. همانا این از بالاترین محبت ها است.
اشتیاق خدا و محبت بنده!
در روایت آمده : و اذا کان العبد فی حاله الموت، وقتی در حالت مرگ است. یک عده ای از فرشتگان می آیند و بالای سر او می ایستند. هر کدام یک جام آب کوثر و یک جام شراب بهشتی در دست دارند. در قرآن نیز تصریح شده است که: انهار من خمر لذه للشاربین.(محمد/51) سپس می فرماید: از این آب کوثر و از آن شراب به او می نوشانند تا سختی جان کندن از او برطرف شود. بالاترین بشارت و مژده را به او می دهند. خوشا به حالت جایگاه خوبی داری. تو وارد بر کسی می شوی که هم عزیز و کریم است و محبوب است و هم نزدیک. انتخاب این الفاظ بسیار با معنا است. الحبیب القریب، یعنی محبوب توست و هم نزدیک توست. (مستدرک الوسائل/ 76/ ص۵۰۰)
من از آن وقتی که خودم را شناختم و تو مرا خلق کردی، در حال خوف و خشیت از تو هستم. باید گفت: این خوف غیر از خوف از عذاب است. ای بنده من راست می گویی. تو بدنت در دنیا بود، اما روحت در کنار من بود. به عبارت دیگر، راست می گویی که خبری از دنیا نداری، برای این که روح تو در دنیا نبود؛ بلکه جسدت در دنیا بود. تو آشکار و پنهانت جلوی چشم من است و من همه چیز تو را خوب می دانم. سل اعطک: پس ای بنده مهمان من، درخواستی کن تا اجابت کنم. این بهشت است، برو هر جایی که دلت می خواهد، ساکن شو و این هم جوار من است این جا سکونت کن. حال، این بنده مؤمن در جایی که دیگر نه عذابی است و نه گرفتاری، نه غم و غصه ای است می گوید: فتقول الروح الهی عرفتنی نفسک فاستغنیت بها عن جمیع خلقک: تو معرفت خودت را به من دادی و من از غیر تو بی نیازم. بهشت را می خواهم چه کار؟ بهشت غیر از تو است و تا معرفت تو را دارم، چیز دیگری نمی خواهم و این همان مقام رضا است.
مقام رضادر یک مضمونی در مناجات های امام سجاد(ع) هست که اگر رضای تو در این باشد که من را به جهنم ببرند، باز رضای تو را دوست دارم. اگر تو دوست داشتی که من جهنم بروم، من جهنم را ترجیح می دهم. به طور طبیعی، وقتی چنین ادعاهایی می شود، در آدم حالتی از عجب و غرور پیدا می شود؛
رابطه آزادی انسان و وجود خدا و قضا و قدر
مسئله معروفی هست در فلسفه و کلام و اخلاق بنام جبر و اختیار، آیا انسان در کارهای خود مجبور است و آزادی برای انتخاب ندارد، و یا آزاد و مختار است و در صورت آزاد بودن، رابطه آزادی با قضا و قدر چگونه تحلیل می شود. "قضا و قدر" با آزادی بشر کوچکترین منافاتی ندارد، انسان به دلیل اینکه نفخه ای است الهی میتواند از جبر و طبیعت آزاد باشد و الا اگر انسان همین اندام باشد، اراده انسان قهرا زاییده حرکات اتمها و مولکول ها خواهد بود. ژان پل سارتر : چون به آزادی ایمان و اعتقاد دارم نمی توانم به خدا ایمان و اعتقاد داشته باشم، زیرا اگر خدا را بپذیریم ناچارم قضا و قدر را بپذیرم و اگر قضا و قدر را بپذیرم آزادی فرد را نمی توانم بپذیرم و چون نمی خواهم آزادی را نپذیرم و به آزادی علاقه و ایمان دارم پس به خدا ایمان ندارم. از نظر اسلام، اعتقاد به ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد، آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است. قرآن کریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی میکند، ولی از آزادی نیز سخت دفاع میکند. قرآن میگوید: هر که به نعمتهای زودگذر بسنده کند، از آن نعمتها هر چه خواهیم به هر کس که خواهیم زود دهیم و سپس جهنم را برای او قرار دهیم که در آن داخل شود نکوهیده و دور از رحمت. و هر کس که خواستار عاقبت باشد و برای آن به مقدار لازم و شایسته کوشش کند و مومن باشد. پس اینان کوشش شان قدردانی خواهد شد. همه را - آن گروه و این گروه را - از بخشش پروردگارت مدد کنیم، و عطای پروردگارت منع شدنی نیست. آری، این است منطق قرآن. قرآن هیچ منافاتی میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان نمی بیند.
براساس ادله عقلی و نقلی این موضوع به اثبات رسیده که رزق و روزی همه جانداران به ویژه انسان، توسط خداوند متعال تضمین شده ان الله هوالرزاق ذوالقوه المتین تنها خداوند روزی دهنده و صاحب قوت و قدرت است (ذاریات85) این نکته در مکتب اهل بیت چندان واضح و مبرهن است که هنگامی که یکی از اصحاب امام سجاد(ع) با نگرانی از گران شدن کالایی خبر میدهد، امام با خونسردی پاسخ میدهند: گرانی این کالا به من مربوط نیست. اگر گران است (روزی من) بر عهده خداوند است، و اگر هم ارزان است، (باز هم روزی من) بر عهده اوست. (وسایل الشیعه ج71 ص75) امام رضا(ع) همواره در دعای خود می فرمود: خداوندا... از کسانی که می پندارند ما ارباب (امور هستی) هستیم بیزاری و دوری می جوییم. و نیز از کسانی که می پندارند کار خلق کردن و روزی رساندن از آن ما است (و به ما تفویض شده) از آنان به سوی تو دوری میجوییم، همچون دوری جستن عیسی بن مریم از مسیحیان (که آنان عیسی را خدا می دانستند). خداوندا! ما آنان را به آنچه پنداشته اند نخوانده ایم، پس ما را به گفتار (باطل) آنان مواخذه مکن و ما را از آنچه میپندارند، مورد غفران و آمرزش خود قرار ده. (الاعتقادات صدوق ص47)
امام صادق(ع) : خدا خالق هر چیزی است و او یگانه قهار است. بنابراین ماسوی الله از صفت رزاقیت برخوردار نیستند و اگر هم در این راستا روزی رسانی میکنند، به اذن الله بستر مجرای فیض رزاقیت الهی قرار میگیرند و از خود هیچ گونه استقلالی ندارند. از طرفی تقدیر رزق و روزی الهی، منافاتی با اختیار انسان ندارد و هرکس به استناد لیس للانسان الاماسعی، میتواند به میزان سعی و تلاش خود از رزق الهی بهره مند شود. اما حد و اندازه رزق الهی متفاوت و وسعت و ضیق آن به فلسفه خلقت انسان مربوط است که باید در این دنیا مورد ابتلا و آزمایش قرار گیرد تا بدین وسیله ناسپاسان را از سپاسگزاران و شکیبایان را از ناشکیبان باز شناسد، و براساس رفتار و عکس العمل خوب و بد آنان، مرتبت سعادت یا شقاوت آنان را تعیین کند. علی(ع) در خطبه 9 نهج البلاغه می فرماید: «(خداوند) روزی ها را مقدر کرده، برخی اندک و برخی فراوان، دسته ای در تنگی و دسته ای در فراخ و آسانی. سپس به عدالت رفتار کرد تا بیازماید کسی را که فراوانی و آسانی یا تنگی و سختی را می خواهد تا بدین وسیله شکر و صبر را در افراد غنی و فقیر مورد آزمایش قرار دهد.
تقدیر و رزق مقدر
و إن من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ گنجینههای هرچیزی تنها نزد ماست و آنها را فقط به اندازههای محدود و مشخص فرو میفرستیم. (حجر21) امیر مومنان : جعل لکل شیء قدرا؛ خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داد. روزی هرکس را خداوند تعیین کرده . علی ع : چون انسانها مخلوق خداوندند، خدا آنها را دوست دارد و بدیشان روزی میدهد؛ بلکه بر خود لازم کرده که روزیشان را عطا کند؛ خداوند توسعه در رزق و روزی مردم را اراده کرده؛ روزی آنها را عادلانه تقسیم میکند؛ روزی بندگانش را تقدیر و اندازه میکند؛ و با توسعه و تضییق آن انسانها را در معرض آزمایش قرار میدهد؛ خداوند برای بندگان مومن خود امتیاز دیگری قرار داده و روزی آنان را از راههایی که هیچگاه گمانش را نمیبرند من حیث لایحتسب میدهد؛ روزی هرکس از طرف خدا تقسیم و تعیین شده است؛ معنای تقدیر و روزی مقدر هیچگاه لازمهاش تنبلی و سستی از کار و تلاش نبوده؛ بلکه اعتقاد درست به این مسئله، عامل تلاش و پیشرفت مادی معنوی مسلمانان و جامعه اسلامی است