امام حسين(ع)در آفريقا.مسیحیان.تسنن.راهب.هندوها.مورّخان مسلمان
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
با امام حسین علیه السلام در صحنه تحولات آفریقا
هیچ شهیدی در سراسر زمین مانند حسین علیه السلام نیست که احساسات و قلب ها را قبضه کند و نسل ها را به غیرت و فداکاری بکشاند
چه بسیار کسانی که اگر هزار سال هم می زیستند، امکان نداشت بتوانند عقیده و پیامشان را گسترش دهند ولی حسین ع عقیده و پیامش را با شهادتش به کرسی نشاند
هیچ خطابه ای نتوانست قلب ها را به سوی خود سوق دهد و میلیون ها نفر را به سوی اعمال بزرگ بکشاند مگر خطبه آخر حسین ع که با خون خود آن را امضا کرد و برای همیشه موجب حرکت و تحول مردم در خط طولانی تاریخ گردید
این بخشی از سخنان روحانی برجسته مصری سید قطب است و به خوبی جایگاه اهل بیت و بخصوص حضرت ابی عبدالله الحسین ع را در میان مصریان و پیروان مذهب شافعی نشان می دهد
سیدقطب این جملات را برای خوشامد عده ای نگفت بلکه خود نیز بر منهاج امام حسین بود و در این راه به شهادت رسید*
به غیر از شهید قطب می توان هزاران اندیشمند شافعی، مالکی و حنفی دیگر را در شمال آفریقا- کشورهای مغرب، الجزایر، تونس، لیبی، مصر و...- نشان داد که درباره ائمه بزرگوار شیعه همان اعتقادات و علاقه ای را ابراز کرده اند که شیعیان ابراز نموده اند
و می توان گفت ابی عبدالله همان تأثیری را بر اهل سنت گذاشته که بر شیعه گذاشته و به همان میزان که در ادبیات مذهبی شیعه می توان تأثیر کربلا و عاشورا را مشاهده نمود در ادبیات مذهبی اهل سنت هم قابل مشاهده است
حرمت امام حسین و دفاع جانانه از حریم او به همان میزان که شیعیان را برانگیخته، سنیان را نیز برانگیخته است
یک گروه جاهل وهابی در مصر از تخریب نمادهای متعلق به ائمه- تحت عنوان مبارزه با بت پرستی!- سخن گفت و بطور خاص به تخریب «مشهد رأس الحسین» که یکی از اصلی ترین زیارتگاههای مسلمانان مصر است، اشاره کرد
بلافاصله پس از آن مصر به جوش آمد
مفتی بزرگ الازهر مصر «دکتر علی جمعه» از یک سو با تندترین عبارات گوینده آن سخن را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «خفه شو ای بی شرم خبیث، خداوند دست ها و پاهای تو را قطع کند» و از سوی دیگر به آنان هشدار داد و گفت: «دست جسارت کنندگان به ضریح مقدس امام حسین(ع) را قطع می کنیم
مردم مصر نیز بلافاصله به خیابانها ریختند و فردای آن روز حدود یک میلیون نفر در میدان امام حسین قاهره اجتماع کردند*
این واکنش فوری و شدید گروه سلفی وابسته به عربستان را به عقب نشینی و عذرخواهی واداشت
در مراکش، لیبی، تونس، الجزایر، فلسطین، اردن و... هم حکایت همین است در همه این کشورها ولادت امام حسین در روز سوم شعبان و شهادت آن حضرت در روز عاشورا را با برگزاری تجمعات میلیونی یاد می نمایند
چه چیزی روح گذشت و حق جویی را در شمال آفریقا پراکنده و فاصله مذهبی را از میان برداشته است؟
بدون شک کسی تردید ندارد که امام حسین(ع) و اثر خونی که از او در این مناطق پراکنده شده، فاصله میان مذهب حسینی و مذاهب شمال آفریقا را برداشته و این موضوعی است که در همین دوره ما امثال سیدقطب، عبدالرحمن شه قاوی، عبدالحمید جوده السحار، عباس محمودالعقاد، خالد محمد خالد و توفیق ابوعلم بارها آن را بیان کرده اند*
با این نگاه به ادبیات حضرت ابی عبدالله الحسین- ع- در طول دوره حیات و بخصوص در فاصله حرکت از مدینه تا کربلا در سال شصتم هجری نظری بیاندازیم
حضرت در این سفر به مشی و مرام آل امیه اشاره می کند و می گوید: مثلی لایبایع مثل یزید مانند من هیچگاه با مانند یزید بیعت نمی کند- توفیق حسین از علمای معروف سنی مصر می گوید: امام حسین قیام کرد تا جلوی بدعت گذاری یزید را بگیرد
خالد محمد خالد یکی دیگر از علمای سنی مصر می گوید: حفظ دین چیزی است که امثال امام حسین(ع) خود را فدای آن می کنند
عباس محمود عقاد ادیب بزرگ مصری می گوید: شهادت امام حسین، نظام مستحکم بنی امیه را پس از کمتر از 60 سال واژگون کرد
عبدالرحمن شرقاوی نویسنده بزرگ دیگر مصر می گوید حسین نه تنها برای شیعیان بلکه برای همه آزادمردان موجب افتخار است
با این وصف می توان با امام حسین(ع) تحولات شمال آفریقا را دقیق تر دید و نسبت این تحولات را با مدل هایی که امروز مطرحند متوجه شد
امام حسین(ع) مهمترین شخصیتی است که با آن می توان تحولات انقلابی جهان اسلام را توضیح داد*
سید الشهداء (ع) از منظر اهل سنت
اهل بیت پیامبر (ص) از جمله شخصیت هایی بوده اند که همواره در طول تاریخ اسلام نقش مهم و چشمگیری از خود بر جای گذاشته اند
بیانات فراوانی که از جانب علمای مذاهب مختلف اسلامی نقل شده مؤید این مطلب است
شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) همواره به عنوان نمونه ای از یک بانوی اسلامی مطرح بوده ؛ عدالت امیرالمومنین (ع) زبانزد خاص و عام بوده و سیره حسنین (ع) تحت عنوان دو ریحانه پیامبر اسلام (ص) و سروران جوانان بهشتی همواره مورد توجه بوده است
در این بین چهره ای که بیشتر به عنوان نمادی برای مقابله با ظلم مطرح گشته، شخصیت سید الشهداء (ع) بوده است
قیام عظیم وی بر ضد طاغوت زمان خویش، در طول تاریخ مورد تمسک بسیاری از افراد گشته که بر ضد ظلم و ستم قیام کرده اند
بخش اول - فضایل سید الشهداء (ع) در ذیل روایات فضایل اهل بیت (ع):
روایات فراوانی توسط بزرگان اهل سنت پیرامون فضایل امیر المومنین (ع)، صدیقه کبری(س) و حسنین(ع) نقل شده
معمولاً در کتب حدیثی محدثان اهل سنت، بابی تحت عنوان باب مناقب اهل بیت النبی در نظر گرفته شده و در آن به ذکر فضایل ایشان پرداخته شده
نزول آیه تطهیر یکی از مواردی است که پیرامون فضایل اهل کساء نقل شده
نزول آیه مباهله نیز یکی از فضایل مبرز و مهمی است که پیرامون اهل بیت پیامبر(ص) نقل شده
با توجه به دو واقعه مربوط به آیه تطهیر و آیه مباهله، مصادیق اهل بیت پیامبر(ص) به روشنی مشخص می گردد و جای تردیدی باقی نمی ماند که اهل بیت پیامبر(ص) کسانی جز امیرالمومنین و صدیقه کبری و حسنین (ع) نمی باشند و پیامبر (ص) در مورد اینان فرمود:
اگر مردی در بین رکن و مقام مستقر گردد و در آنجا نماز بخواند و روزه بگیرد و سپس خدا را در حالی ملاقات کند که بغض اهل بیت محمد را در دل داشته باشد، داخل آتش می گردد (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری،ج3،ص161)*
اهل بیت یکی از دو ثقل گرانبهای پیامبر(ص) هستند که در روز غدیر خم در مورد ایشان فرمود:
ای مردم ! آگاه باشید، من نیز بشری هستم و نزدیک است که دعوت فرستاده پروردگارم را اجابت کنم ولی در میان شما دو ثقل گرانبها را به امانت می گذارم؛ اول کتاب خدا و دوم اهل بیتم هستند
خدا را به یاد شما می آورم در باره اهل بیتم، خدا را به یاد شما می آورم در باره اهل بیتم، خدا را به یاد شما می آورم در باره اهل بیتم (صحیح، مسلم، ص 1008)
حب ایشان پاداشی بسیار عظیم دارد به طوری که در حدیثی آمده، پیامبر(ص) دست حسنین (ع) را گرفت و فرمود:
هر کس مرا دوست داشته باشد و (حسن و حسین) و پدر و مادرشان را نیز دوست بدارد در روز قیامت همراه من، در مقام و جایگاه من خواهد بود (سنن، ترمذی، ص1422).
بخش دوم - روایات وارده پیرامون فضایل حسنین (ع): در منابع روایی اهل سنت معمولاً مناقب امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در یک باب و تحت یک عنوان آورده می شود
علت این امر آن است که بسیاری از احادیثی که از پیامبر (ص) در مورد حسنین( ع) نقل شده، مناقب هر دوی ایشان را شامل می گردد و جدا کردن تعدادی از فضایل این دو امام از یکدیگر غیر ممکن می باشد
به همین دلیل عموماً یک باب تحت عنوان مناقب حسنین(ع) در نظر گرفته می شود و مناقب ایشان در آنجا ذکر می گردد
با این حال احادیثی نیز موجود هستند که منحصراً حاوی فضایل سید الشهداء(ع) می باشد که در این بخش به هر دو دسته از موارد مذکور اشاره می گردد
حاکم نیشابوری در مستدرک از ابوهریره نقل کرده که روزی رسول خدا (ص) به همراه حسن و حسین از خانه بیرون آمد
وی گاهی حسن را بر گردن خود سوار می کرد و می بوسید و گاهی حسین را، تا اینکه به نزد ما رسید
سپس مردی به وی عرض کرد: یا رسول الله! این دو را دوست داری؟ پیامبر(ص) فرمود: بله، هر که این دو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که به این دو بغض و کینه بورزد به من بغض داشته است (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ،ج3،ص182).
پیامبر (ص) همان گونه که با گفتار خود بر مقام والای حسنین (ع) تأکید می کرد، با عمل خود نیز آن را تکمیل می فرمود و به گونه ای با دو نوه خویش رفتار می کرد که همگان بر جلالت شأن ایشان آگاه شوند
شداد بن هاد، صحابی پیامبر(ص) نقل کرده که روزی رسول خدا (ص) برای نماز ظهر یا عصر به همراه یکی از دو فرزندش حسن یا حسین آمد، سپس به امامت نماز ایستاد و کودک را در سمت راست خویش بر زمین گذاشت
هنگامی که به سجده رفت، سجده ای بسیار طولانی بجا آورد، من از سجده بلند شدم و دیدم رسول خدا (ص) در سجده است و کودک بر پشت وی سوار است، پس دوباره به سجده برگشتم
هنگامی که نماز تمام شد مردم گفتند: یا رسول الله! طوری در نمازت سجده را بجا آوردی که تا به حال سابقه نداشته است. آیا به چیزی مأمور گشته ای و یا وحیای بر تو نازل شده است؟ پیامبر (ص) فرمود: هیچ کدام از این موارد نیست بلکه فرزندم بر پشت من سوار بود و من کراهت داشتم که او را پایین آورم
به همین علت صبر کردم تا اینکه خودش پایین بیاید (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص181)
این حدیث به روشنی مشخص می کند که پیامبر اکرم(ص) چگونه با رفتار خویش مقام و منزلت این دو کودک را در نزد همگان روشن می ساخت.
از جمله فضایل معروفی که در شأن حسنین(ع) نقل گشته حدیث سید الشباب اهل الجنه است. از عبدالله بن مسعود نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان افضل بر ایشان است (المستدرک علی الصحیحین،حاکم نیشابوری،ج3،ص182)
در حدیث دیگری از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: آن دو تن (حسن و حسین) دو گل ریحان من در دنیا هستند (صحیح،بخاری، ج 4،ص 286)
با عنایت به روایات مذکور و اهمیت مقام این دو فرزند پیامبر اکرم (ص)، عبدالفتاح عبدالمقصود در مورد ایشان نوشته : خداوند به وسیله این دو طفل نه تنها بدان دو همسر (امیرالمؤمنین و حضرت زهرا) ذریه صالح بخشید بلکه سراسر جهان را از بوی خوش و آهنگ دلنواز نبوت پر از نسیم عطر افشان و نغمه خوش الحان گرداند ودر شخصیت بارز این دو برای همیشه تا پایان زمین و آسمان ذریه رسول خدا را باقی گذارد (امام علی عبد الفتاح عبد المقصود، ج 1 ص136)
آنچه تا اینجا در این بخش آورده شد، شامل مطالبی بود که پیرامون فضایل حسنین(ع) نقل شده است؛ اما از جمله احادیثی که متضمن فضیلت سید الشهداء(ع) به طور خاص است می توان به روایت یعلی عامری صحابی پیامبر (ص) اشاره کرد
وی گفته است که پیامبر، امام حسین (ع) را بوسید و سپس فرمود: حسین از من است و من از حسین هستم، خداوند دوست دارد هر که حسین را دوست بدارد و حسین، سبطی از اسباط است (المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3،ص 195)
احادیث فراوان دیگری نیز پیرامون فضیلت سیدالشهداء(ع) در منابع اهل سنت نقل شده
آنچه که با توجه به این روایات مشخص می گردد جلالت شأن حسنین (ع) و تأکید پیامبر (ص) بر این مسئله با رفتار و گفتار خویش بوده تا امر بر همگان آشکار گردد و مقام بلند این دو فرزند پیامبر (ص) نزد همگان روشن شود.
بخش سوم - واقعه عاشورا در منابع اهل سنت: قیام امام حسین (ع) و وقایع مربوط به آن، مسئله مورد توجهی از جانب بزرگان اهل سنت بوده و از همین رو اکثر قریب به اتفاق محدثین، مورخین و بزرگان اهل سنت در آثار خود به آن پرداخته اند. زمینه های دور و نزدیک این واقعه و چگونگی وقوع قیام عاشورا و رخدادهای پس از آن از جمله مسائلی بوده که مورد توجه قرار گرفته اند*
در منابع اهل سنت احادیثی موجود است که نشان می دهد
سال ها قبل از وقوع فاجعه عاشورا، پیامبر(ص) و امیر المؤمنین(ع) به آن اشاره کرده اند
حاکم نیشابوری در حدیثی ازام سلمه نقل کرده که شبی رسول خدا(ص) به بستر رفت و پس از مدتی با حالت سرگردانی و تحیر از خواب بیدار شد سپس دوباره به خواب رفت و دوباره با حالت متحیرانه از خواب بیدار شد اما این بار کمتراز بار اول سرگردانی در وی نمایان بود دوباره به خواب رفت و سپس بیدار شد و در دستش تربتی سرخ رنگ بود که آن را می بوسید
عرض کردم: یا رسول الله! این تربت چیست؟ پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل ع به من خبر داد که در سرزمین عراق حسین کشته می شود، من به جبرئیل گفتم که تربت آن سرزمین را به من نشان بده و این همان تربت است (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ،ج4،ص440)
عبدالفتاح عبدالمقصود، ماجرای عبور سپاه امیرالمؤمنین (ع) از منطقه کربلا را با نثری بسیار زیبا این گونه به رشته تحریر در آورده : در میان راه از کوفه به شام، گشت پیدا بقعه ای چون تپه ها و سرزمین های دگر، لیک آن مرد نهان بین و ناپیدانگر (امیرالمؤمنین ع) با دلی اندوهناک، با نگاهی پر فسوس، گفت: اینجا، آری اینجا، آری اینجاست اردوگاهشان، اندر اینجا خیمه ها بر پا کنند، و اندر اینجا خون پاک جمله انسان های خوب، این زمین را آبیاری می کند
جملگی اندوهگین، از امیرالمؤمنین پرسان که اینجاها کجاست؟ در میان آن گروه، آن فداکاران و جانبازان خلق، نیک چشم انداخت، آنک آن حسین! گفت در پاسخ که: از آل رسول، سبط پیغمبر، در اینجا پا نهد، اندر اینجا سردهد، وای ایشان بر شما، وایتان بر آن گروه، وای آنان بر شما، با چنان اشخاص می جنگید و باز وای آنان بر شما، در ازای این عمل، آتش پروردگار بهرتان در انتظار، آن مکان کربلا بود! (امام علی عبدالفتاح عبدالمقصود ،ج4،ص214).
مطالب مذکور، دو مورد از اشاراتی بود که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) سال ها قبل از وقوع فاجعه کربلا به آن اشاره کرده اند. در مورد چگونگی واقعه عاشورا نیز مطالب زیادی در منابع اهل تسنن موجود است که در اینجا خلاصه ای از آنچه که یعقوبی، مورخ اهل سنت پیرامون واقعه عاشورا آورده، ذکر می گردد. یعقوبی در ذیل حوادث ایام خلافت یزید بن معاویه، به مقتل سید الشهداء(ع) اشاره کرده است
وی واقعه کربلا را این گونه به تصویر کشیده است: سپاه عمر بن سعد، به کاروان حسین در محلی نزدیک به فرات به نام کربلا رسید، اهل بیت و اصحاب حسین 62 یا 72 نفر بودند و این در حالی بود که در سپاه عمر بن سعد چهارهزار نفر حاضربودند، پس آب را بر حسین بستند و بین کاروان او و فرات حایل شدند، حسین ایشان را به خداوند عزو جل سوگند داد اما سپاهیان عمر سعد تنها حاضر به قتل وی یا تسلیم شدنش بودند...
یعقوبی، مورخ اهل سنت پیرامون واقعه عاشورا آورده در روزعاشورا، حسین با سپاه عمر بن سعد صحبت کرد و حق و منزلت بزرگ خود را به ایشان یاد آورشد و خداوند عزوجل و رسولش را به یاد ایشان آورد و از آنان خواست که راه برگشت را به روی وی بازکنند اما آنان از این کار ابا کردند و به کشتن وی یا دستگیری وی به این صورت که او را به نزد ابن زیاد ببرند راضی بودند...
سپس روی بر اصحاب خویش کرد و فرمود: هدف این قوم فقط من هستم و من آنچه را بر گردن شماست از شما برداشتم، پس بروید اصحاب عرض کردند: ای پسر رسول خدا! قسم به خدا که تو را ترک نمی کنیم تا اینکه خودمان قبل از تو کشته شویم ...
سپس مردان سپاهش یکی یکی به میدان رفتند تا اینکه تنها ماند و کسی از اهل بیتش و فرزندان و نزدیکانش با وی باقی نماند... پس به میدان جنگ رفت و تعداد زیادی از دشمنان را کشت سپس تیری به سینه وی اصابت کرد و از پشتش خارج شد، پس از اسب افتاد و سپاه دشمن به وی حمله کردند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به نزد عبیدالله بن زیاد فرستادند و خیمه هایش را غارت کردند و اهل بیتش را به اسارت گرفتند و به کوفه بردند (تاریخ،یعقوبی ج2،ص169)*
یعقوبی در ادامه مقتل سیدالشهداء (ع) نوشته :
اولین شخصی که در مدینه بر حسین گریه و زاری کرد، ام سلمه همسر رسول خدا بود پیامبر به ام سلمه شیشه ای داده بود که در آن تربتی وجود داشت و به وی فرموده بود: جبرئیل به من خبر داد که امتم حسین را می کشند و به من این تربت را داد، پس هر گاه این تربت به شکل خون تازه و خالص در آمد بدان که حسین کشته شده است.
این تربت نزد وی بود، پس وقتی که زمان عاشورا نزدیک شد پی در پی به آن شیشه نگاه می انداخت و هنگامی که خون را دید صیحه کشید: واحسیناه! وابن رسول الله! و زنان نیز از همه نواحی مدینه شروع به گریه و شیون کردند و صدای هیاهو و شیون به حدی در مدینه بالا رفت که هیچ گاه به مثل آن شنیده نشده بود (تاریخ، یعقوبی ج2،ص171) مقام و منزلت والای سید الشهداء (ع) و اهمیت قیام وی از منظر اهل سنت روشن گردید*
با توجه به مطالب گفته شده، مقام و منزلت والای سید الشهداء (ع) و اهمیت قیام وی از منظر اهل سنت روشن می گردد و این مسئله بیش از پیش بر همگان آشکار می شود که اهل بیت پیامبر (ص) همواره میزانی برای تشخیص حق از باطل بوده اند.
آیا خبر شهادت امام حسین(ع) قبل از تولد ایشان در منابع اهل سنت آمده است
در معجم کبیر طبرانی آمده است: با روم میجنگیدیم که به یکی از کلیساهای ایشان وارد شدیم
در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود: آیا امتی که حسین را میکشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟!
یکی از مسائلی که درباره امام حسین ع مطرحمیشود این است که قبل از تولد ایشان، ماجرای کربلا و شهادت امام مطرح شده بود
سوال این است که آیا در منابع اهل سنت نیز این مساله منعکس شده است یا نه؟ در منابع اهل سنت مواردی از ذکر یاد ابی عبد الله الحسین ع حتی قبل از تولد ایشان و قبل از زمان رسول خدا ص نقل شده است.
ذکر شهادت امام حسین (ع) سیصد سال قبل از بعثت
و روینا أن صخرة وجدت قبل مبعث النبی ص بثلاث مائة سنة وعلیها مکتوب بالیونانیة أیرجو معشر قتلوا حسینا (التبصرة ابن جوزی ج2/ص17)
به ما خبر داده شد که صخرهای در بیت المقدس سیصد سال قبل از بعثت رسول خدا (ص) پیدا شده است که بر روی آن با زبان سریانی نوشته شده بوده :آیا امتی که حسین را میکشند ...
شبیه این دو در کتب ذیل آمده : تهذیب الکمال ج6/ص442 ، بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج6/ص2653 ، صبح الأعشى فی صناعة الإنشا ج13/ص234 الخصائص الکبرى سیوطی ج1/ص63
طبق نقل حاکم نیشابوری، نام ابراهیم خلیل الله (ع) در متن آن نوشته بود
طبق نظر برخی علمای اهل سنت، حاکم نیشابوری هم شبیه این روایت را (در مورد وجود نوشتهای با این اشعار) با اضافهای در کتاب امالی خویش آورده اما متاسفانه اکنون این روایت در کتاب وی یافت نمیشود و آن اضافه اینست که علاوه بر بیت مذکور در آن نوشته، نام ابراهیم خلیل الله موجود بوده .
روایات منابع اهل سنت در مورد اشک ریختن بر امام حسین علیهالسلام
اما آنچه که در کتب اهل سنت در مورد اشک ریختن برای امام حسین ع موجود است در مورد رسول خدا ص است
ذهبی از علمای اهل سنت که تعصبش هم معروف است مینویسد:
وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا ...... وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل ...... وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل کلاهما عن أم سلمة نحوه (تاریخ الإسلام ذهبی ج5/ص102)
احمد بن حنبل در مسندش گفته که ... همراه علی میرفت و ظرف آب حضرت را همراه داشت
وقتی به نینوا رسید در حالی که به صفین میرفت صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن
گفتم این چه معنی دارد؟ فرمودند:
به نزد رسول خدا ص رفتم و حال آنکه دو چشم ایشان (مانند چشمه) میجوشید
به من فرمودند که جبرئیل در کنار من ایستاد و گفت که حسین در کنار شط فرات کشته میشود
و گفت آیا میخواهی که بوی تربت وی را احساس کنی؟ گفتم آری، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم*
... از انس نقل شده که فرشته باران در روز امسلمه (روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا ص اجازه حضور گرفت. حضرت فرمودند که ای ام سلمه، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود. در این هنگام حسین ع آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا ص پرید و رسول خدا او را بوسیدند؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست میدارید؟ حضرت فرمودند: آری، گفت: بدرستی که امت تو او را بعد از تو میکشند. اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد. پس حضرت قبول فرمودند. وی حضرت را در کنار تپهای یا خاک سرخی آورد.
ثابت گفت: ما آن را کربلا میگفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است.
...رسول خدا ص به همسرانشان فرمودند این حسین را به گریه نیندازید. پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود. پس حسین آمد و شروع به گریه کرد. ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود. پس وارد شده بر دامان رسول خدا ص نشست. جبریل گفت که امت تو او را خواهند کشت. حضرت پرسیدند او را میکشند و حال آنکه مومنند! (ادعای ایمان دارند؟) گفت آری و تربتش را به حضرت نشان داد.
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا ص روزی خوابیده بودند، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند، سپس دوباره استراحت فرموده و دوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود. دوباره خوابیدند و بیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را میبوسیدند. سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبرئیل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است. رسول خدا به وی فرمودند که فرشتهای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود. پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته میشود به تو نشان دهم ... سندش صحیح است احمد و عدهای آن را نقل کردهاند.
گفتگوی راهب با سر امام حسین(ع) هنگامی که سر مبارک امام حسین(ع) را وارد قنسرین (یکی از منازل شام) کردند
راهبی از داخل صومعه خود متوجه سر مقدس حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک سر سیدالشهداء(ع) خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود
راهب در ازای مبلغ ده هزار درهم سر مبارک را از مأموران گرفت و داخل صومعه شد
در این هنگام صدایی که صاحب آن دیده نمی شد به گوشش رسید که گفت:
خوشا به حال تو ای راهب، خوشا به حال کسی که به حرمت صاحب این سرآگاه باشد و مقام و منزلت آن را بشناسد
راهب با شنیدن این کلمات، سر خود را بلند کرد و گفت:
پروردگارا، تو را به حق عیسی بن مریم(ع) سوگند می دهم که به امر و اذن تو این سر با من سخن بگوید
پس سر مبارک امام حسین(ع) زبان به سخن گشود و فرمود: ای راهب! از من چه می خواهی؟
راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: من فرزند محمد مصطفی(ص) و علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) هستم
من کشته شده به صحرای کربلا، و مظلوم به جور و جفا در دشت نینوا، و عطشان و تشنه لب به نهر علقمه از آب فرات هستم
پس سر مبارک ساکت و خاموش شد
راهب صورت به صورت امام حسین(ع) نهاد و گفت:
صورت خود را از روی مبارک تو برنمی دارم تا بگویی که در روز قیامت شفیع تو هستم
سرمقدس سیدالشهداء به سخن آمد و گفت: به دین و آیین جدم حضرت محمد مصطفی(ص) بازگرد و مسلمان شو
راهب بی درنگ شهادتین را بر زبان جاری کرد و گفت:
اشهدان لااله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله، امام حسین(ع) نیز قبول فرمود که در روز قیامت شفیع او باشد
وقتی که صبح شد مأموران یزید سر مبارک را با ده هزار درهم از راهب گرفتند و از آنجا حرکت کردند.
در میان راه وقتی به وادی رسیدند دیدند تمام درهم ها به سنگ و سفال تبدیل شده اند (بحارالانوار ج 45 ص303
حسینیه ای در میان معابد بنارس یکی از شگفتی های امام حسین(ع) و عاشورا را می توان در سرزمین هند یافت
بی گمان امام حسین(ع) نه تنها اصلاح گر بزرگ امت اسلام و احیاگر اسلام است، بلکه احیاگر انسانیت و فضائل انسانی است. از این رو محبوب همه انسان های جهان است
در کشور هند همانند کشورهای ایران، عراق، افغانستان و پاکستان، روز عاشورا در تقویم کشوری، این روز تعطیل رسمی و عمومی است (و یکی پدیا، دانشنامه آزاد، به نشانی (http://fawikipedia org
و همه هندی ها از شیعه، سنی، سیک، هندو، بودایی و جین این روز را تکریم و تعظیم می کنند و بسیاری از مردم بی توجه به مذهب خود، دراین مراسم مشارکت فعال دارند
مراسم عاشورا تاثیر شگرفی بر مذهب اهل تسنن و فرهنگ و آداب آنان گذاشته است، به طوری که در ایام عزاداری، آنان نیز در امام باره ها شرکت می کنند و از سویدای دل بر عزای سید مظلومان اشک می ریزند
از این رو پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی فوق العاده ای میان برادران اهل سنت و شیعی گره خورده که با صراحت از بنی امیه تبری می جویند و بر فضیلت علی(ع) و فرزندانش اصرار می ورزند
در هند، کسی را نمی توان یافت که با امام حسین(ع) مخالفت کند، زیرا او را نشانه آزادگی انسان می دانند و بر حرمت و فضیلت آزادی و عدالت خواهی، او را ارج می نهند.
در همه جا می توان از حسین(ع) گفت و سخنانش را بر زبان جاری کرد بی آن که مخالفتی انجام شود
مهاتما گاندی رهبر استقلال هند می گوید:
من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین(ع) پیروی کند
جواهر لعل نهرو می گوید:
من برای مردم هند چیزی تازه نیاوردم، فقط نتیجه ای را که از مطالب و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم
اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی(ع) پیمود
وی شهادت امام حسین(ع) و خانواده اش را فاجعه ای ذکر کرده که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان و مخصوصا شیعیان تجدید و به خاطر آن سوگواری بر پا می شود
شگفت این که هندی ها اصولا اهل جشن و سرور هستند و برای هر روزی جشنی دارند و تنها روز سوگواری آنان همین روز عاشوراست
می توان در هند شگفتی ها و داستان های بسیاری درباره امام حسین(ع) و کرامات او شنید
از کسانی که به نام جناح معروف هستند و حیات خویش را مدیون ذوالجناح می دادند، زیرا مادرشان به کرامت خفتن در زیر سم ذوالجناح مراسم آیینی عاشورایی، باردار شد و آنها را به دنیا آوردند تا داستان عبور از گودال آتشی که حرارت آن جان سوز است، ولی نام حسین(ع) آن را گلستان می کند. کرامت حسین(ع) در شهر مقدس هندوها یکی از جلوه های کرامت حسینی را می توان در شهر بنارس، شهر مقدس هندوان دید
شهر بنارس یکی از سه شهر مقدس ادیان در جهان است
پس از بیت المقدس که از سوی همه شرایع ابراهیمی به عنوان شهر مقدس خوانده می شود، شهر مکه قرار دارد که برای مسلمانان مقدس است و دیگری شهر بنارس است که شهر مقدس هندوهاست
البته این شهر نه تنها برای هندوها بلکه برای آیین های بودایی و جین نیز شهر مقدسی است
در این شهر می توان بیش از دو هزار معبد را یافت که در کنار رودخانه مقدس گنگ قرار دارد
رودخانه گنگ در شهر بنارس حدود یک کیلومتر عرض دارد
هر روز هنگام اذان صبح به وقت مسلمانان، هندوان خود را به آب رود گنگ می زنند تا با آب مقدس خود را تطهیر کنند و غسل نمایند و آداب خاص خود را به جا آورند
در این رودخانه هر ساله مراسم بزرگی گرفته می شود که همانند حج مسلمانان است
این رودخانه به سبب تقدسی که دارد، محل پاشیدن خاکستر مردگان هندو است
هندوان اجساد مردگان خود را پس از سوزاندن در آب مقدس رود گنگ می ریزند و روی سطح این رودخانه هر روز خاکسترهای زیادی انباشته شده که بر روی آب آرام رود به آهستگی به سوی ابدیت می رود
شهر بنارس، بیش از دو هزار معبد کوچک و بزرگ دارد و در هر گوشه از ساحل هفت کیلومتری رودخانه شما شاهد معبدی کوچک و بزرگ هستید.
در میان معابدی که در کناره رودخانه گنگ قرار دارد درست در وسط این معابد و در کنار رود گنگ و رو به رودخانه و ساحل آن، حسینیه ای قرار دارد که نام امام حسین(ع) هر روز در آن بر دل و زبان عاشقان آن حضرت(ع) جاری است
دوستی می گفت وقتی به بنارس رفتم، به همراه یکی از روحانیون شیعی و گروهی از شیعیان بنارس به این حسینیه رفتم تا روضه ای خوانده شود و یاد حسین(ع) در آن روز بر آن منطقه سایه افکند، من هم که از ایران رفته بودم، خواستم تا روضه ای بخوانم
وقتی این به گوش دیگران رسید انبوهی گرد آمدند و من در آن جا روضه ای خواندم و حال و هوائی به من دست داد که در طول عمرم هیچ حس و حالی چنان که در آن جا به من دست داد پیش نیامده بود
در حالی که منبر به سوی رودخانه قرار دارد، بر آن بالا رفتم. جمعیت انبوهی به عشق ایران و تشیع گرد آمدند و من در حالی که چشم در رود و آب آرام آن داشتم و به فانوس ها نظاره می کردم که بر روی آب روان بودند و آدم هایی که در این آب مقدس غسل روزانه و تطهیر مقدس خود را انجام می دادند، از حسین(ع) گفتم و با جمعیت گریستم
جالب این که در اینجا حوزه علمیه ای به نام حوزه علمیه ایمانیه وجود دارد
یعنی در میان معابد هندوان، به شیعیان مجوز دادند تا به یاد امام حسین(ع) حسینیه و حوزه ای داشته باشند و ایمان خود را به آن حضرت(ع) به صدای رسا بیان کنند. وقتی می گویم میان معابد هندوان و در شهر مقدس بنارس، مثل این است که بگوییم در شهر مقدس مکه در کنار کعبه، معبدی برای بودایی ها و هندوان ساخته شود. آیا کسی چنین اجازه ای می یابد؟ تنها این حسین(ع) است که همه دل های آدمیان را از گبر و مسیحی و بت پرست و بودایی و هندو تسخیر کرده است و همه در برابر عظمت حسین(ع) تسلیم هستند و نام مسلمانی حسین(ع) را بر زبان می رانند. مقبره حزین لاهیجی البته در شهر بنارس، شگفتی های دیگر نیز وجود دارد که از آن جمله منطقه فاطما است که در آن جا آیت الله حزین لاهیجی مدفون است و شیعیان آنجا به نام علما و بزرگان ایران و اسلام و هند شکوه و عظمت خود را محافظت می کنند
سکونت حزین لاهیجی در نوزده سال آخر زندگی خود در بنارس که تحت حکومت نواب شیعه بود، از رویدادهای مهم در حیات فرهنگی، مذهبی و ادبی این شهر به شمار می آید
آرامگاه او- که مدفن خلیل علی ابراهیم خان نیز در جوار آن است- در بنارس زیارتگاه مهمی است که زوار آن، علاوه بر شیعیان، سایر مسلمانان و فارسی دوستان نیز هستند
حضور حزین و درس های او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت
گفتنی است که حسینیه و حوزه علمیه ایمانیه که معروف به جامعه ایمانیه بنارس می باشد، نخستین و قدیمی ترین حسینیه و حوزه علمیه ای است که به شکل یک مدرسه دینی، حدود یک و نیم قرن پیش در بلاد هند در شهر بنارس، در سال 7128هـ.ق تاسیس گردید
البته برخی قدمت این حسینیه را به دوره نخست حکومت بابریان هند یعنی چهارصدسال پیش نیز باز می گردانند. به هر حال در شهر بنارس که یکی از مهم ترین و مقدس ترین شهرها و پایگاه بزرگ دینی و علمی و فرهنگی برای هندوها به حساب می آید و به نام شهر معابد و بتکده ها نامیده شده است، در میان این معابد و بتکده ها، حسینیه و مدرسه ایمانیه است که همه عاشقان حسینی را به خود می خواند. این در حالی است که همین هندوها مساجد را به آتش می کشند و مسجد بابری اتارپرادش را می سوزانند، ولی کمترین تعرضی به ساحت مقدس امام حسین(ع) و مراکز منسوب به آن حضرت نمی کنند.
معرفی و نقد و بررسی مهم ترین و مشهورترین دیدگاه های مورّخان و اندیشمندان مسلمان درباره فلسفه قیام کربلا:
1. دیدگاه و برداشت دنیاگرایانه
یکی از دیدگاه های مهم اهل سنت درباره فلسفه قیام عاشورا، برداشت دنیاگرایانه از نهضت اباعبدالله(ع) است
این برداشت از همان آغاز نهضت در برخوردهایی که امام(ع) با برخی از بزرگان و افراد سرشناس در مدینه و مکه داشتند، به روشنی نمایان است
آنان به این گمان که حسین بن علی(ع) برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیایی قیام کرده است اما در ارزیابی خود برای دست یافتن به چنین هدفی، دچار اشتباه شده است، حرکت حضرت را تخطئه کرده و در لباس خیرخواهی، کوشش می کردند، امام(ع) را به هر شکل ممکن، از این سفر باز دارند;
چرا که می دانستند این حرکت به شکست نظامی منجر خواهد شد و دستیابی به حکومت، خیالی بیش نیست
چنانکه در همان زمان عبدالله بن عمر با چنین نگاهی چندین بار کوشید تا حضرت را از هدف خود منصرف نماید
عبدالله بن عمر در یکی از گفتگوهایش با امام(ع)
برای منصرف کردن حضرت از رفتن به کوفه، حضرت را چنین نصیحت می کند:
لاتخرج فان رسول الله(ص) خیّره الله بین الدنیا و الآخرة فاختار الآخرة، و انک بضعة منه و لاتعاطها ـ یعنی الدنیا از مکه خارج نشو، چون خداوند، رسول خدا(ص) را در انتخاب دنیا و آخرت مخیر ساخت و پیامبر(ص)آخرت را برگزید
تو (ای حسین!) پاره تن او هستی، پس در طلب دنیا نباش و سرگرم آن نشو! (ابن عساکر همان ص201)
عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادی ، از امام(ع) می خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود چنانکه در دیدارش با حضرت می گوید: شما را به خدا، ای پسر رسول خدا(ص)، مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا(ص)و حرمت عرب را حفظ کن! به خدا سوگند، اگر آنچه را که (امروز) در دست بنی امیه است (یعنی حکومت) در پی آن باشی، تو را می کشند و اگر شما را بکشند، بعد از شما هرگز از کسی نمی هراسند
.
2 . نگرش مادیگرایانه به عاشورا در قرون متاخر از عاشورا: چنین اندیشهای محدود به عصر امام حسین(ع) نشد
بلکه در قرون بعدی نیز، برخی از مورّخان و اندیشمندان اهل سنت ضمن تأیید و پذیرش و ترویج تفکر یاد شده، به ارائه تفسیر سطحی و دنیاگرایانه از انگیزه قیام اباعبدالله(ع) و در نتیجه ارائه چهره ای تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا پرداختند
این گروه در اثر چنین نگاهی (که برخاسته ازمحاسبه های بشری است) براین باورند که نهضت امام(ع) یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است
چون حسین(ع) آن چنانکه باید در ارزیابی قدرت حکومت و سنجش توان و جایگاه خویش دقت لازم نکرد
از این رو براقدام امام(ع) خرده گرفته و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامی پنداشته و در این زمینه برخی ازآنان تا آنجا پیش رفته اند که حرکت امام(ع) را برای خود او و اسلام و مسلمانان تا روز قیامت زیان بار دانسته اند
نمونه ای از این اظهار نظرها چنین است:
الف. قاضی ابوبکربن عربی اندلسی مالکی (م 543 هـ)
مؤلف کتاب العواصم من القواصم در این باره می گوید
اگر حسین بن علی که بزرگ این امت و پسر بزرگ این امت و شریف ترین شخص و پسر شریف ترین شخص امت بود، در خانه خود می نشست یا به زراعت یا دامداری می پرداخت، مقرون به صلاح و صرفه بود
و اگر مردم از او درخواست قیام به حق میکردند، از آنان نمی پذیرفت و توجه به هشدار رسول خدا(ص) می کرد (که از انگیزش فتنه بیم داده بود)
و به خاطر می آورد که رسول خدا(ص) از صلح حسن (ع) ستایش کرده است
اگر او تنها به این نکته توجه می کرد که حسن بن علی(ع) با آن همه نیروی نظامی خود حکومت و خلافت را از دست داد
چگونه او می تواند به کمک اوباش و اراذل کوفه خلافت را چنگ آورد؟، چنین حادثه تأسف باری هرگز رخ نمی داد!
ب. ابن تیمیه (م 728 هـ)
بنیانگذار اندیشه وهابیت، نظریه جواز خروج حسین بن علی(علیه السلام) بر یزید را باطل می دان
او بر این باوراست که: مفسده چنین خروجی از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج و قیام حسین هیچ گونه مصلحت دنیایی و دینی وجود نداشته است
چرا که حسین(ع) آنچه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش به دنبال آن بود، به دست نیاورد و حتی با قیام و کشته شدنش، خوبی کاهش یافت و بدی فزونی گرفت
بلکه قتل حسین از کارهایی بودکه فتنه های زیادی را دامن زد
وی در جای دیگر در بحث مقایسه ای بین قتل عثمان و شهادت امام حسین(ع) می نویسد:
بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر وگناه قتلش بیشترازگناه کشتن کسی است که حاکم و زمامدار مسلمانان نبوده اما برای دستیابی به حکومت خروج کرده است
چرا که عثمان از خود صبر پیشه کرد و برای حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید!..
ج. ابن کثیر (م 774 هـ) درکتاب البدایة والنهایة در فصلی با عنوان قصة الحسین بن علی وسبب خروجه باهله من مکة الی العراق فی طلب الامارة و کیفیة مقتله به جریان قیام کربلا پرداخته است
وی با انتخاب عنوان یاد شده هدف نهضت امام حسین(ع) را طلب حکومت و دستیابی به قدرت (طلب الامارة) بیان کرده و با این سخن به این قیام، ماهیتی سیاسی ـ دنیایی داده است
د. ابن خلدون (م 808هـ) دیدگاه خویش را درباره قیام امام حسین(ع) چنین بیان می کند:
"... حسین دید که قیام بر ضد یزید به سبب فسق وی واجب و ضروری است
بویژه برکسی که توانایی چنین قیامی را داشته باشد
اوگمان کرد خود به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی، بر این امر تواناست اما درباره شایستگی، همچنان که گمان کرد درست بود و بلکه بیش از آن هم لیاقت داشت;
اما درباره شوکت (و قدرت نظامی خویش که خیال می کرد بتواند با نیروی نظامی خویش بر دشمن غلبه کند) اشتباه کرد
هـ . شیخ محمد طنطاوی مصری (م 1277 هـ) درباره نهضت امام حسین(علیه السلام) می نگارد:
"حسین بن علی(رضی الله عنه) از روی خوش گمانی به کسانی که گرد او جمع شده بودند و شدیداً او را برای قیام و قبضه کردن خلافت تحریک می کردند، اطمینان پیدا کرد
از این رو قیام کرد اما از طرفی قدرت و شوکت بنی امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد
و از طرف دیگر، فریبکاری مردم عراق را که در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند، از نظر دور داشت!"
و. عبدالوهاب نجار (م 1360 هـ)، استاد دانشگاه الازهر مصر نیز درباره قیام اباعبدالله(علیه السلام)، نظری شبیه دیدگاه طنطاوی دارد، او می گوید
"ظلم است که گفته شود یزید، حسین بن علی را اجباراً به سوی عراق فرستاد زیرا حسین با اختیار خود به عراق رفت
او به دو سبب فریب خورد: یکی آنکه، خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند او را یاری خواهند داد و دیگر آنکه، تصورکرد خویشاوندی با رسول خدا(ص) چنان مقام اجتماعی به او داده است که می تواند دراین مبارزه پیروز شود
ز. محب الدین خطیب مصری (م 1389هـ) در حواشی خود بر کتاب العواصم من القواصم ابن عربی، بعد از بیان نظر و کوشش های برخی از کسانی که می خواستند امام حسین(ع) را از سفر به عراق منصرف کنند، می نویسد:
این همه کوششی که افراد خیرخواه برای ممانعت از سفرحسین بن علی به کوفه کردند، بی نتیجه ماند
سفری که برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا روز قیامت نامیمون و زیان آور بوده وتمام این زیان ها به سبب جنایتی بود که شیعیانش مرتکب شدند، زیرا آنان بودند که از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی وایجاد شر و اختلاف، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق برانگیختند!"
سرآغازهای انحراف در معرفت دینی
کوشش برآن است که نحوه دینورزی توده مردم بیان شود و نشان داده شود که آنچه آنان به نام دین انجام میدهند، تا چه اندازه با حقیقت آموزههای دینی در ارتباط است و تا چه اندازه برایند فکر خود آنان یا حوزههای غیردینی و ورود ما خارج عن الدین فی الدین است. لذا تلاش میشود که نحوه شناخت طیف عظیم پیروان دین از مفاهیم و مقولات دین بررسی شده و به آثار زیانبار و آسیبهای ناشی از این نحوه تدین یا شیوه تلقی از دین، اشاره شود. بر این اساس ناگزیر به بررسی اجمالی معنی دین در متون اصلی و دست اول دین هستیم تا میزان فاصله و گریز این دسته از مومنان از آن اصول و مفاهیم بهتر روشن شود
مفهوم و مقتضای دین به معنای اصطلاحی آن در قرآن مفهوم و مقتضای تعریف اصطلاحی دین در قرآن چیست؟ مفهوم یکم: دین؛ یعنی همگرایی عقیده و شریعت؛ مفهوم دوم: دین؛ وسیعتر و عامتر از تدین. براساس تعریف دین و بررسی فهرستوار پارهای از اوصاف و خصایل آن، در شماره قبل این مقاله روشن شد که برخلاف تصور رایج، دین نه تنها در معنای پرستش و نیایش و التزام به مناسک و تعبدات فردی مربوط به اوقات و اماکن خاص، محدود و منحصر نیست، بلکه ضمن دربرداشتن همه این جنبه، حاوی جوانب و زوایای فراتری است که بدون آنها زندگی افراد انسانی سامان و انتظام نمییابد
به عبارت دیگر، دین میکوشد با ترسیم قلمرو خاص برای یک نظام جامع و تمامعیار، از حالت انفعالی و عاطفی تحمیل شده بر آن فراتر رود و به سطح «فعال» بودن و واقعگرایی و مواجهه مستقیم با زندگی عینی و عملی برسد و راه روشنی را پیش پای انسانها بگذارد.
با توجه به آنچه گفته شد، خود به خود معلوم است دین اسلام که به مثابه یک نظام جامع، کامل و فراگیر که با تلاش و جهد بیمانند پیامبر ارجمند اسلام (ص)، خاندان، یاران و پیروان صدیق ایشان شکل گرفت، تا مدتها چنان مسلط و فربه بود و با اقتدار ذاتی و قدرت مشهود و ملموس خود در حل و فصل امور مختلف، بر ارکان مختلف جامعه پرتو افکنده بود که همه میتوانستند دست گرهگشای آن را بر سر خود حس کنند و با بهرهگیری از منابع سیرابکننده این نظام، عطش «معرفتی» خود را فرو نشانند و در پرتو تعالیم کاربردی، عینی و محسوس آن، روش «معیشتی» خود را سامان دهند
با این حال در میانه راه این کاروان هدایت مورد دستبرد همراهان قافله و شرکای راهزنان قرار گرفت و در آهنگ سیر و حرکت آن تعلل و درنگی ناخواسته و شوم پدید آمد. درست است برخی از همراهان قافله و شرکای راهزنان، دربرابر کاروانسالار و امیر این قافله قد علم کردند و نه تنها از همراهی کاروان سر باز زدند، بلکه سایر کاروانیان را نیز از ادامه راه بازداشتند و حتی امیر قافله را نیز به شهادت رساندند! این فعل یا حرکت، در اصل برایند یا مظهر یک مبنا یا زیرساخت جدی و عمیق بود که به این وسیله ظهور و نمود یافت و همراه با آن دستهای از مردمان به ظاهر دیندار و دینورز ظهور کردند که به علت عدم فهم دقیق و عمیق دینی و فقط براساس احساس و حماسه ظاهرا دینی اولین پایههای انحراف در معرفت دینی را پیریزی کردند که آنچه در سیره و تواریخ آمده و بویژه گزارشهای بیواسطه مندرج در نهجالبلاغه، نحوه تفکر و معرفت دینی آنان را نمایان میسازد و به همین خاطر نیازی به بازگویی آنها نیست.[1] در ادامه این روند، تفکر و رویکرد «ارجائی» ظهور کرد که به صورت خلاصه پایه آن بر این مبنا استوار بود که ایمان از عمل جدا است. به عبارت دیگر طرفداران این عقیده بر این باور بودند که ایمان، قول بلاعمل است؛ زیرا اینان قول را مقدم میدانستند و عمل را موخر و ...[2] در مرحله بعدی چند تفکر اصلی و نظاممند دیگر نیز ظهور کرد که هر یک به نوعی دام پنهان انحراف و تحریف را میگستراند. مهمترین این گروهها قدریه [3]و جبریه[4] بودند
با این حال فهرست گروههای کجاندیش و یکسونگری که تعالیم اسلامی را از جامعیت و انضباط اصولی و مصداقی خود خارج ساختند و آن را به صورت جزئی و جزیرهای فهم و دریافت کردند، نه تنها به این چند مثال مختصر خلاصه میشود و نه صرفا در این دوره محدود، منحصر میماند و به قول محمد قطب، «خط انحراف»[5] از دوران بنیامیه و بنیعباس تا روزگار عثمانیها و حکمروایان همروزگار ما ادامه داشته است.
اما به نظر میرسد یک عامل اساسی در میان اکثر آنها حضور و ظهور داشته است؛ چنانکه محمد قطب میگوید: «در عهد عباسیان نیز خط انحراف پی گرفته شد و حتی امور متعددی نیز به آن افزوده گشت. فتنه فرقهفرقه شدن امت به خوارج، مرجئه و ... حرکت ترجمه آثار فلسفی یونانی، تاثیر تفکر مسیحی، اشرافیت و ریخت و پاشهای بیحد و حصر خانوادههای سلطنتی و وابستگانشان، گسترش حرکتهای زهدگرایانه و دنیاگریزانه و ... نه تنها ازجمله مظاهر این خط انحراف به شمار میروند، بلکه به آن دامن میزنند».[6]
بدین ترتیب التفات به دنیا و در اختیار داشتن منابع مالی و قدرت و رفاه سرسامآور و بیسابقهای که در این مقطع فراهم شده بود، نوعی کمتوجهی و حتی بیاهتمامی و سستی در امر دین و ادای مناسک آن را پدید آورده بود و این مسئله ضمن برانگیختن روحیه ناخرسندی و اعتراض اهل دیانت، نوعی تساهل و تسامح در باب امور دینی را بویژه در میان خاندانهای بالانشین جامعه پدید آورده بود و به این صورت تاثیرگذارترین حرکت و نهضت در جریان معرفت و معیشت دینی پدید آمد
درست است زهدگرایی، دنیاگریزی، انزواطلبی و ادا و اصولی از این قبیل در زیر لفافهای به نام تصوف و بعدها عرفان، بر جامعه دینی سایه افکند و بسیاری از تعالیم دینی را با استراتژی خاصی به نام «نهضتی آرام»، باب میل خود تغییر داد. بدینترتیب اگر بخواهیم مهمترین ارکان انحراف از مسیر دینورزی صحیح را فهرستوار نام ببریم، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. خوارج؛ 2. مرجئه؛ 3. قدریه؛ 4. جبریه؛ 5. صوفیه.
هر یک از این گروهها با تعالیم خاص و اکثرا غیرمجتهدانه و غیراصولی یا دستکم غیرحکیمانه و هیجانی خود، کلیت نظام معرفتی دین اسلام را تجزیه کردند و هر یک به طریق خاص خود، دین و ارکان آن را مطابق اهوا و امیال فرقهای و گروهی خود معرفی کردند و به این وسیله زمینه انحراف در معرفت و معیشت مردم را فراهم آوردند
واضح است که پرداختن به همه این فرق و نحل نیازمند نگارش تاریخی تحلیلی از جریان و ماجرای دین و دینداران است و این مجال فضای کافی برای این امر ندارد؛ ازاینرو در ادامه فقط به بررسی اجمالی یکی از اصناف دینورزی میپردازیم که بر این باوریم طیف عظیمی از دینداران را دربرمیگیرد و به همین خاطر امید میرود هرگونه صلاح و اصلاحی که در آن پدید آید، نفع و فایده عملی بیشتری را نصیب جامعه دینی سازد.[7]
شاعران مسیحی به ساحت مقدس سید الشهدا ع من مسیحی را حسین به گریه انداخت
عشق شیعیان به ساحت مقدس سید الشهدا ع شعلهای است که از درون جان میافروزد و نه تنها در تربیت بلکه در پاکی ولادت و نان ریشه دارد
شور محبتی پنهان است که خداوند در نهاد مومنان به ودیعت نهاده است و این شور و شعله را براساس همان سنت الهی، خاموشی وخمود نیست
از این رو اظهار دلبستگی و عشق و ارادت شاعران و نویسندگان شیعی- هرچند غیر ملتزم- چندان شگفت و تازه نیست و هرچه نغمههای هنرمندانهشان دلنشین و هر چه نقشهای شاعرانهشان بدیع و دلانگیز باز هم به حساب آن امانت درونی و آن آتش نهانی، جوش و خروشی طبیعی برشمرده میشود
اما آنگاه که دانشمند یا ادیبی از اهل سنت- هر چند مسلمان و دوستدار اهل پیامبر و هر چند آگاه از فضایل امامان هدایت- سخنی از سر شوق و عشق در وصف ایشان و خاصه سرور جوانان اهل بهشت و مصیبت کربلا میگوید و مینویسد، این اعتراف به حق و حقیقت تازگی دارد زیرا از فضایی آکنده به عشق و محبت خاندان پیامبر بر نخاسته و از محیطی تربیت شده بر اشک و آه و گریه در مصیبت کربلا بر نیامده است.
اینکه در قدما ابن ابی الحدید معتزلی دردمندانه از فجایع کربلا و قطعه قطعه شدن اجساد شهدا و اسب تاختن بر ابدان مطهرشان می سراید و میگوید: "و لقد بکیت لقتل آل محمد بالطف حتی کل عضو مدمع"؛ "آنچنان برکشته شدن خاندان پیامبر در کربلا گریستهام که گویی تمام وجودم چشم و اشک و گریه است..." (و بیهوده نیست کتابی ضد شیعی که امسال در سفر حج خریدم ابن ابی الحدید را هم ضمن عالمان شیعه ناسزا گفته بود)، غریب است و اگرچه مردم مصر دلبسته اهل بیت هستند ( نشانهاش اقبال همیشگی به زیارت مزار راسالحسین و زینبیه و مرقد سیده نفیسه و ...)
اینکه در متاخرین شیخ عبدالحمید کشک مصری با سوز و گداز مقتل امام حسین را میخواند و مینالد یا دکتر عایشه عبدالرحمن (بنت الشاطیء) با شور و شیفتگی از زینب کبری میگوید و از تربیت خانوادگی پدر به ارادت و احترام این بانوی بزرگ اسلام یاد میکند، موضوعی عادی نیست چرا که از جامعه و تربیتی متفاوت برآمده است که حتی گاه گریه و اشک بر میت و متوفی را برنمیتابد و گاه رابطه عاطفی و مناجات و درد دل گفتن با پیامبر را هم غریب میداند
(بن باز مفتی سلفی عربستان قبل از مرگ یک سخنرانی مفصل داشت فقط در حمله و تکفیر و اتهام شاعرهای کویتی که در روز میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله شعری در مدح پیامبر سروده و گفته بود که: "یا رسول الله ادرکنا" و بن باز او را کافر و مشرک میدانست و فریاد بر میآورد که انسان جز خدا از کسی نمیتواند کمک بخواهد.) کتاب ادریس الحسینی ("لقد شیعنی الحسین"؛ "امام حسین مرا شیعه کرد") که پس از انتخاب مذهب تشیع نگاشت تا اندازهای این تفاوت فضای تربیتی و فرهنگی را نشان میدهد.
در چنین حالی اوضاع و موضع صاحبنظران و اهل فکر غیر مسلمان روشن است. به طور طبیعی کسی انتظار ندارد یک شاعر یا نویسنده مسیحی در مدح و منقبت سید الشهدا سخنسرایی کند یا اگر هم چیزی مینویسد و میگوید از تحلیلی تاریخی فراتر رود و با احساس و عاطفه و جان و دل خود به اظهار ارادت و ابراز عشق و محبت به شهدای کربلا بپردازد. نمونههایی چنین در میان مسیحیان شرقی که از نزدیک با شیعیان مرتبط بودهاند- در کشورهایی چون لبنان، عراق، ایران و سوریه- فراوان دیده میشود
انطوان بارا روزنامهنگار و نویسنده سوری الاصل در کتاب "الحسین فی الفکر المسیحی" به خوبی این رابطه عاطفی و عاشقانه را تشریح کرده و چنان از تمسک به مصباح هدایت و کشتی نجات سخن میگوید که گویی یک مسلمان شیعی معتقد است نه یک مسیحی آشکار. اگر سخن از تحلیل تاریخی یا گزارش حوادث باشد قلمفرسایی یک متفکر مسیحی چندان غریب نیست اما دلبستگی عاطفی آسان به نظر نمیرسد
بولس سلامه شاعر مشهور عرب که نزار قبانی بعد از درگذشتش وی را آخرین بازمانده بنیانهای مستحکم ادب برشمرد چنین رابطهای با سالار شهیدان دارد. فرزندش رشاد سلامه- سیاستمدار لبنانی- میگوید صبحگاهی به سراغ او که سالها در بستر بیماری افتاده بود رفتم و دیدم بالش او خیس و نمناک است، گمان کردم ظرف آب را ریخته ولی دیدم ظرف آب در کنارش نیست، سبب را پرسیدم، پاسخ داد: دیشب به فصل شهادت حسین بن علی رسیدم و تا صبح مقتل کربلا را میسرودم. چنین است که او میگوید: "انا المسیحی ابکانی الحسین"؛ "من مسیحی را حسین به گریه انداخت."
جوزف هاشم ادیب و شاعر و وزیر سابق اقتصاد که اتفاقا از سادات هم هست و به این نسبت و رابطه با سلاله پیامبر افتخار میکند (بسیاری از خانوادههای شیعه که در دوران عثمانی و در پی قتل عام و جنایات گسترده آنان نتوانستند بگریزند یا پنهان شوند تقیه کردند یا برای حفظ جان خود دیانت مسیحی را برگزیدند و در نسلهای بعد به مرور از دین و مذهب پیشین فاصله گرفتند. از این خانوادهها برخی چون آل هاشم یا خاندان حسینی در میان مسیحیان همچنان مشخص هستند)
چنان از قیام سید الشهدا و فاجعه کربلا میسراید و چنان با شور و حماسه میخواند که بسیاری از شاعران و نویسندگان شیعه باید از این مثال درس بیاموزند؛ زیرا به راستی روح شیعی حماسه، عدالتجویی، مقاومت وعزت حسینی در کلام مردانه او بیشتر به چشم میآید. خاک لبنان گذشته از ویژگیهای طبیعی خود که گویی پارهای از سپهر معنویت و ایمان است، به طور خاص سعادت این را داشته که مسیر عبور سر مطهر سید الشهدا علیه السلام و اسیران خاندان رسالت باشد. گویی از همان زمان شعاع نور حسینی در محیط منطقه تابیده و داغ غم آن کاروان بر دل و جان اهلش نشسته است که امروز مسجد راس الحسین و مقام سیده خوله دختر آن حضرت در بعلبک زیارتگاه مردم شیفته و مشتاق است.
اگر از نوشتههای پراکنده و مقالات متنوعی که نویسندگان و دانشمندان مسیحی معاصر در موضوع حادثه کربلا و امام حسین علیه السلام نوشته و مینویسند (مانند مقالهای که چند سال پیش دکتر جرج خوام رئیس دانشکده الهیات مسیحی لبنان با نام "مقایسه اصحاب سید الشهدا علیه السلام و حواریون حضرت عیسی علیه السلام" منتشر کرد) بگذریم در میان شاعران و نویسندگان نامدار و معاصر لبنانی چندین نفر در این موضوع آثار ارزشمند و مستقلی منتشر کردهاند که در اینجا به چند تن از برجستهترین آنان اشاره میکنیم
بولس سلامه (حقوقدان و شاعر و نویسنده صاحب نام و صاحب "ملحمه الغدیر" و قصیده "عاشورا" و منظومه "علی و الحسین") که از مشهورترین شاعران و ادبای کلاسیک لبنان بود نخستین بار ترکیب و قالب حماسهسرایی برای روایت یک حادثه تاریخی را در ادبیات معاصر عربی عرضه کرد و با سرودن اثر مشهورش "حماسه غدیر" نام خود را در عشق و ارادت به امیر مومنان جاودانه ساخت. او در بخشی از اشعار خود میگوید: "حق چنان در من مسیحی جوشید که از شدت محبتش مرا شیعه علی خواندند، ای آسمان گواه باش و ای زمین شهادت بده که من علی را دوست میدارم."
وی در منظومهای پیرامون حادثه کربلا به سبک حماسه غدیر از آغاز حرکت امام حسین علیه السلام شروع میکند و مراحل مختلف حادثه و مقتل حضرت را به تفصیل شرح میدهد و ازکشته شدن حضرت علی اکبر و عبدالله بن حسن تا شهادت قمر بنی هاشم و اسارت آل الله مانند یک راوی مقتل و ذاکر مصیبت اهل بیت روایت میکند و در بخشی از این مجموعه مینویسد: "آنچنان گریستم که بالشم از اشک خیس شد و در قلمم پژواک نالهها مویه کرد، من مسیحی را حسین به گریه انداخت و قطرات اشک از افق چشمانم تابید و درخشید. هرگز حال آن که از دور به آتش مینگرد با حال آن که بر روی هیزم میسوزد یکسان نیست؛ نه فروزدق زینالعابدین چون من گفته: و درد و داغی که من میکشم و میسوزم دریافت و نه متنبی به شیوه من سروده است." (مآثر، ص 308)
سلیمان کتانی (نویسنده دلدادهای که در کنار آثار ادبی مختلف خود 9 جلد کتاب ارزشمند درباره معصومین علیه السلام از پیامبر اکرم و حضرت فاطمه زهرا تا امام موسی کاظم تالیف کرد اما مرگ او اجازه نداد کارش را کامل کند) وی تا پایان عمر با شور و عشقی وصفناپذیر از اسلام ناب محمدی سخن گفت و بر ارزشهای انسانی و موضع حق پافشاری کرد. او کتابی هم پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی نوشت. او در کتاب امام حسین علیه السلام پس از تحلیل مفصلی از شرایط تاریخی پس از رحلت پیامبر و زندگی سیدالشهدا علیه السلام با نثری شاعرانه و بیانی ادبی از حادثه کربلا مینویسد و در نخستین فراز از کتاب چنین میگوید:
"قیام حسینی جز انقلابی معنوی برای درهم کوبیدن ظلم و جهالت نبود، دیروز برادرش حسن الگویی سپید عرضه کرده بود و امروز او الگویی سرخ ارائه میکرد و هر دو الگو از مصدری واحد مشتق شده بودند که مصدر بزرگتری برای برپا ساختن جامعهای جامعهای استوار بود؛ جد او و پدرش چنین خواسته بودند و اساس وصیت و امامت چنین بود و امامت درونی او قیامی سرخ را از او میطلبید
" وی کتاب خویش را با این کلمات پایان میدهد: "قهرمانانه و مردانه، تیغ سپید به دستی و تهدید سرخ به دست دیگر، پیکار کرد تا آنگاه که از پای در افتاد و از خون سرخش نه تنها سیراب شد بلکه آن را برای مردی به امانت گذاشت که بیش از دو هزار سال دیگر میآمد تا قلم خود را از آن مرکب رنگین کند و حماسهای دیگر جز ایلیاد بزرگ او بنگارد و بیانی زنده از حماسهای انسانی باشد که اینک کربلا آن را روایت میکند."("الامام الحسین علیه السلام فی حله البرفیر" ، ص 183)
ادمون رزق (ادیب و حقوقدان برجسته و نماینده سابق و وزیر در سه دولت لبنانی): او که به مناسبتهای گوناگون همچون عید غدیر و عاشورا درباره اسلام تشیع و نوشته و سخن گفته است، حرز آیه الکرسی را به همراه تصویر حضرت مریم به گردن میآویزد و مطالعات اسلامی گسترده دارد. یکی از سخنرانیهای او بعد از زیارت نجف و کربلاست که با بیانی شاعرانه از استفادههای معنوی خود از این سفر میگوید
وی که سال ها به شکل فعال و منظم در مجالس عاشورایی مدرسه عاملیه شرکت کرده در یکی از مقالات خود مینویسد: "در زندگی بشر روزهای اندکی هستند که تمام تاریخ را یکجا مجسم میکنند و عاشورا یکی از آن روزهاست. آنچه عاشورا مجسم میکند فقط تاریخ شیعه نیست بلکه تاریخ شهیدان و تاریخ شهادت است که باعث میشود یادش در جانها عمق و امتداد یابد و هر انسانی آگاهانه با آن همدلی کند. ایمان حسین و وفاداری اصحابش و قیام آنان بر علیه ظلم و سخاوت مندی و جانبازی اهل بیت ارزشهایی هستند که در کربلا مجسم شدهاند و مصیبت کربلا از مرزهای زمان و مکان گذشت و بر آستانه ارزشهای انسانی نشست و الگو و نمونهای شکوهمند شد- نه تنها برای شیعیان بلکه برای همه مردم- تا سال به سال از آن درس بیاموزند و الهام بگیرند." (مشارکه فی الاسلام، ص 30)
جرج شکور (شاعر و استاد برجسته ادبیات و وصی ادبی سعید عقل شاعر برجسته عرب، صاحب دو کتاب "ملحمه الامام علی" و "ملحمه الامام الحسین"): وی که کتاب مستقلی در ذکر تاریخ امیر المومنان دارد در مجموعه دیگری به شکل تاریخی، قیام سید الشهدا علیه السلام را به شعر روایت میکند. آغاز این قصیده چنان شورانگیز است که یکی از شعرای لبنان به او میگوید یک بیت قبل از آن بیاور تا کسی فکر نکند تو شیعه هستی! او در این کتاب پس از اشاره اجمالی به تاریخ اسلام و قضیه غدیر خم از قیام امام حسین میسراید و پس از بیان سیر حرکت حضرت به سوی کربلا میگوید:"در کربلا عمر خویش را در قالب حماسهای ریختی که به خون نگاشته شد و کتابها در شرح آن نوشتند. قیام کردی و جنگیدی و آن گاه که غروب کردی هیچ ستارهای نماند جز آنکه بر تو گریست و همچنان میگرید.
از کینه سرت از تن جدا کردند و سرهای یارانت را بریدند و چنان بر نیزه بر افراشتند گویی نخلهایی است که میوه داده و بانوان و دختران نوحهگر از آتش آه میسوختند و اشک بر گونههایشان نقش میزد. چنان که دل راه وجاده بر حالشان میسوخت تا وقتی به دربار ظلم رسیدند و یزید وحشیانه با چوب به سر مبارک حسین علیه السلام میزد. آنجا بود که فریاد زینب چون تیر و نیزه بر سرش فرود آمد که: "ای یزید، هر چه کنی و هرچه دیگران را به دنیا بفریبی بدان که نمیتوان برای اهل بیت قیمت تعیین کرد
هر چه بکوشی نمیتوانی چراغ نام ما را خاموش کنی، یاد ما در دل عاشقان جاودانه خواهد ماند و تخت حکومتت را خواهدلرزاند." (ملحمه الحسین، ص 26) جوزف هاشم (وزیر سابق و اقتصاددان و ادیب برجسته): اشعار گوناگون درباره اهل بیت دارد و در مقالات و نوشتههای گوناگون درباره معارف شیعی مخصوصا نهجالبلاغه سخن گفته است. وی با دلبستگی عاطفی فراوان از سالار شهیدان میسراید و در اشعار و نوشتههایش روحی حماسی و پرشور از مقاومت و جهاد به چشم میخورد. علاوه بر اشارههای متعدد به ماجرای غدیر و اظهار ارادت فراوان به امیر مومنان و سید الشهدا علیهماالسلام در قصیدهای پر شور از زینب کبری و مصیبت کربلا سخن گفته است.
وی در قصیدهای با نام "ذکری اهل البیت" چنین سروده است:"ای دختر اسلام از قلم من مپرس که اگر بخواهد از اهل بیت سخن بگوید چون زبانم به نغمه در میآید من هاشمی هستم و از آن خاندان پاکم و خون آن خاندان در رگهایم جاری است که خداوند طهارتشان بخشید و تاج وحی بر سرشان نهاد و با "یذهب الرجس" عصمتشان را با قرآن گره زد. و خداوند اهل بیت را برای قربانی شدن برگزید تا امتها را بیامرزد و وجودشان مشعل هدایت به سوی حق باشد، دختران پیامبر از مصیبت بر سر و سینه میزدند و مینالیدند و آنگاه که زخمهای پیاپی بر حسین فرود آمد ناله های زینب برخاست. هفتاد زخم بر او زدند اما کینهشان تمام نشد و هفتاد سر از بدن جدا کردند اما مستی گمراهیشان قرار نیافت
ای ننگ بر نیزهای که سر حسین بر آن برخاست و ارکان امت خود را تا قیامت برافراشت. نه، تو فقط امام شیعیان خود نبودی بلکه تو پیشوای تمام انسانها هستی که در زمین جایگاه مومنان را عزت دادی. ای مردم به نسبت پیشوای خود صعود میکنید و هر که به راه اهل بیت رود سود میکند،به راهشان در دنیا و آخرت متوسل شوید و هدایت یابید که هرگز حق با غیر ایشان بر پا نمیشود!"(علویات، ص 56)
جرج زکی الحاج (شاعر و نویسنده و استاد دانشگاه): قصیده مستقلی با عنوان "یا ابن الکرام" دارد و در سایر آثار خود بر موضع فکری و سیاسی مقاومت و ارزشهای ظلم ستیزی مکتب شیعه تاکید میکند. وی در بخشی از قصیده زیبای خود چنین میسراید: "ای سرور شهادت، شعر چه ارزشی دارد اگر حامل پیام ارزشها نباشد، اینگونه یاد و نام تو نه تنها فخر قهرمانان است بلکه ای حسین، تو در خاطر خدای جا داری ... و ای کربلا، خاک معطر تو به خون پاکی آبیاری شد که با عزت و شرافت کودکانی از آن میرویند که در فلسطین سر بر میآورند. در وجود هر کودکی یک حسین مقاوم هست که با هر متجاوز به حق میستیزد. فروغ پیروزی میان قطرات اشک در چشم این کودکان میدرخشد.
آفرین بر تو یا حسین، اینان کودکان و نوادگان تواند که در ایستادگی و قیامشان جاودانه شدهای و پیامت در جگرهایشان حک شده است. در تو مینگرم که میان میدان ایستادهای؛ چون قهرمانی که از بهشت آمده و فراتر از انسانها همه با شر و نادرستی میستیزد. چونان شیر ایستادی و چون گرگان گرسنه و شغالان گردت را گرفتند. آفرین بر مرگی که عظمت دین را در خود دارد. آنان دغدغهای جز سلب خلافت نداشتند اما تو نگران دین بودی. در یک دست شمشیر داشتی و در یک دست قرآن. در تمام روزگار نام تو رمز ایثار و شهادت شد و نام آنان رمز کفر، و ای حسین، امروز یاد تو در دلهایمان چون آیات الهی جاودانه است." (قصیده الحسین، ص 22)
رشاد سلامه (حقوقدان و فعال سیاسی): او در فضای تربیت و تعلیم پدری رشد یافته که هر سال در روز عاشورا فرزندانش را گرد میآورد و برایشان مقتل میخواند یا از اشعار خود درباره امام حسین ع قرائت میکرد. (وقتی یک مسیحی در روز عاشورا در خانهاش و برای خانواده خود مجلس امام حسین برگزار میکند معلوم است فرزندانش چه دیدگاه و گرایش فکری خواهند داشت.)
او علاوه بر اهتمام به نشر آثار پدر خود نیز نوشتهها و سخنرانیهایی در مناسبتهای اسلامی از جمله عید غدیر و ایام محرم دارد؛ از آن جمله، این عبارات است که در مجلس عاشورایی ایراد کرده است: "من از یک طرف قلبا خود را در مصیبت امام حسین و اهل بیت اطهار او و یاران و اصحاب پاکش شریک میدانم و از طرف دیگر در مقابل عظمتی که در متن این مصیبت برای حق و اصلاح و برای پایداری ایمان نهفته است سر تعظیم فرود میآورم. در کربلا بانگی برخاست و با خون حسین آبیاری شد که گوش قلبها آن را میشنود و عقل و فکر را مدهوش میسازد و با آن موعظه همدلی میکند. از این روی آن مصیبت بزرگ به صافترین سرچشمه ارزشهای انسانی تبدیل شد و کلام قاطع و قول فصل و رد کردن محکم را رعدگون ماندگار ساخت که "هیهات من الذله" و "مثلی لایبایع مثلک.""
فصاحت و بلاغت سیدالشهدا (ع)
یکی از فضایل بیشمار حضرت سیدالشهدا (ع) فصاحت و بلاغت غیرقابل انکار آن حضرت است که در همه دورانها مورد تحسین و تمجید سخنوران و سخنشناسان قرار گرفته است و بیگمان آن حضرت همانند خاندان ارجمند خویش در شمار فصیحترین و بلیغترین مردمان روزگار خویش قرار داشتهاند.
جای هیچگونه شک و شبههای نیست که زبان و مطلوبترین شیوه به کارگیری آن از نقش مهم و موثری در تبلیغ برخوردار است و لذا زیباترین و پسندیدهترین شکل از زبان همواره مورد توجه خاندان پاک وحی (ع) قرار داشته است.
با مطالعه سیره و گفتار به یادگار مانده از حضرت سیدالشهدا (ع) این نکته به عینه آشکار میشود که آن حضرت در نثر و نظم و خطا به احاطه اشراف چشمگیری داشتهاند و از این مهم به عنوان ابزار موثر و کارآمدی در جهت تبلیغ دین و امر به معروف و نهی از منکر استفاده میکردهاند.
در تمامی کتابهایی که در روزگاران گذشته به رشته تحریر در آمده، روایاتی درباره آن حضرت پیرامون ملاقات با شاعران و مورد لطف قرار دادن آنان، و نیز اشعاری از آن حضرت درج شده است که موضوع و مضمون اکثر این اشعار مربوط به امر به معروف و نهی از منکر میشود. به عبارت دیگر در اشعار منسوب به آن حضرت ضمن دعوت به نیکیها، اخلاق و صفات حمیده از یک سو، از دیگر سو رذایل و زشتی مورد نهی و مذمت قرار گرفته است.
استاد محمد عبدالرحیم از ادبا و پژوهشگران کشور سوریه در تحقیقی گسترده اقدام به جمعآوری آثار و اشعار حضرت امام حسین (ع) نموده و ضمن مقابله و تصحیح تمامی این اشعار پراکنده را به طور یکجا در کتابی با عنوان "دیوان امام حسین (ع)"چاپ و منتشر کرده که این اثر مورد توجه دوستداران آن حضرت قرار گرفته است.
در یکی از اشعار حضرت سیدالشهدا(ع) درباره امر به معروف آمده است: "... فیمن اراهُ یَسُّنی ظهرَ المغیب وَ لا اسَّبهُ یبغی فَسَادی ما استطاع وَ امره مِمّا ارُبّهُ... یعنی: در میان مردمی زندگی میکنم که پشت سرم ناسزا میگویند، اما من از آنان به بدی یاد نمیکنم، آن که با تمام توانایی نابودی مرا آرزو میکند، من برای راهنمایی و هدایتش امر به معروف میکنم." (دیوان امام حسین (ع)- ص 92)
در شعری دیگر آن حضرت چنین امر به معروف را آغاز میفرمایند: "عَلیک من الاُمور بَما یُودی الی سنن السلامهَ و الخلاص... یعنی: کاری کن که تو را به سلامت هدایت کند و از عذاب برهاند..." (دیوان امام حسین (ع) -ص 105)
در سرودهای دیگر که بیشتر بر جنبه نهی از منکر استوار است و بر مراقبه و حسابکشی از نفس تمرکز یافته، آن حضرت چنین میفرمایند: "اقُصُد الملامهَ قَصدَ غَیری وَ امری کُلّهُ بَادی الخلاق... یعنی آیا انسانی که تمام کارهایش خلاف است میتواند امر به بازداشتن دیگران از خلاف کند؟..."
آن حضرت در پایان این سروده، به نکته بسیار مهمی اشاره میفرمایند و آن امر به معروف و نهی از منکر در خصوص خویشتن است و این شعر زیبا و حکمتآموز را چنین به پایان میرساند" "... لی الوملاتُ ان نفعت عظائی سوای و لیس لی الا القوافی. یعنی: روا مباد که اندرزهای من، تنها برای دیگران سودآور باشد." (دیوان امام حسین (ع)- ص 120)
در سرودهای دیگر که منسوب به آن حضرت است اندوه عظمیی موج میزند که حکایت از دگرگونی اوضاع و احوال جامعه دارد و بیانگر فاصله گرفتن جامعه از ارزشها در نتیجه دوری از امر به معروف است: "... وَ بَاء الامرون بکُل عُرف فَمَا عَن منکر فی الناسِ نَاه.... یعنی: آنان که مردم را امر به نیکی میکردند، از کار خود دست کشیدهاند، دیگر کسی میان مردم نیست تا آنان را از منکران نهی کند... ." (دیوان امام حسین (ع)- ص 141)
کربلا و میراث ملل
کربلا و میراث ایران باستان اسطوره شجاعت در راه پاسداری از دین در فرهنگ زرتشتی، «زریر» است. کهنترین روایت از تعزیه نامه او که به خط و زبان پهلوی (به گمانه بیشت از دوره اشکانیان) به دست ما رسیده است نمایشی از جنگ گشتاسپ شاه با ارجاسب است. گشتاسپ دین زرتشتی را پذیرفته است و از زرتشت حمایت میکند
ارجاسپ برآشفته از دین باوری گشتاسپ بدو اعلام جنگ میدهد. زریر برادر گشتاسپ و سپاهبد او مردم را گرد میآورد و پای در کارزار مینهد. گشتاسپ با پیشگویی وزیرش جاماسپ از کشته شدن زریر و چند تن دیگر از نزدیکانش باخبر میشود اما در عبارتی حماسی میگوید اگر همه پسران، برادران، همسر و خاصان من بمیرند باز هم من «این دین ویژه مزدیسنان چنانکه از هرمزد پذیرفتم بنهلم» (یادگار زریران بند 68) صحنه های دلاوری و بی باکی در داستان زریر دلکش و تحسین برانگیز است و البته اوج آنها تاختن زریر بر دشمن است تا آنجا که «بیدرفش» که به رغم چابکی و سترگیش توان پیکار رویاروی با زریر را نداشت پنهانی و از پشت سر با افکندن نیزه یا تبری زهرآگین او را به زمین میافکند گذاره شداز خسروی جوشنش به خون تر شد آن شهریاری تنش ز باره درافتاد پس شهریار دریغ آن نکو شاهزاده سوار گشتاسپ میخواهد که کسی به انتقام خون زریر به میدان رود. تنها کودک هفت ساله زریر «بستور» میپذیرد اما گشتاسپ اجازه نمیدهد که انگشت تو رنج تیراندازی نکشیده است اما او پنهانی بر اسبی کوچک سوار شده بر دشمن میتازد و شگفتیهایی چون پدر میآفریند تا «بیدرفش» را میکشد... نهایتا جنگ با پیروزی سپاه گشتاسپ به پایان میرسد. این جانفشانی در راه دین قرنها سینه به سینه نقل شده و الهام دهنده ایرانیان زرتشتی بوده است
آنها مفاهیم و آموزه های اصلی دیانت مزدیسنی را در قالب این داستان متبلور می دیده اند: اینکه آفرینش جهان هدفی نداشته جز آماده شدن میدانی برای مبارزه نیروهای الهی (اهورایی) با نیروهای اهریمنی. وظیفه انسان در این خلاصه میشود که بی امان با موجودات پلید (از حیوانات موذی که بدانها خرفستره گویند گرفته تا دیوان جادوان و انسانهای بدکردار) بستیزند. هدف و فلسفه آفرینش اهریمن ستیزی است تا نیروهای آن تحلیل رفته و نهایتا در جنگ پایانی در آخر الزمان به یکباره شکست بخورد و جهان اهورایی از شر اهریمن و یارانش آسوده و پاک گردد. هر بیننده ای از سر انصاف که بنگرد اوج بی مثال پیروی از راستی و مبارزه برای دین با ناراستیها و دین ستیزان را در صحنه کربلا و اسطوره بی تکرار حسین علیه السلام می یابد. در این صحنه که پشتوانه واقعی بودنش نه پاره برگهایی نامستند و قطعاتی از اشعار شاعران بلکه روایات قطعی متواتر و کمابیش همسان تاریخی است حوادث دلاوری ایثار فداکردن عزیزان و از جان خویش گذشتن کم نیست. اگر در یادگار زریران ستیز مردانه و خارق العاده بستور 7 ساله به افسانه میماند در واقعه کربلا جان فشانی عبد الله و قاسم عینی و حقیقی است. حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام هم به شهادت روایات متعدد تاریخی و هم به حکم امامت و ولات تامه (که در اندیشه شیعی مستلزم علم به گذشته، حال و آینده همه کائنات است) از پیش، به سرنوشت کربلا آگاهی داشته است. درمکه مکرمه پیش از خروج، ضمن خطبه ای از ناگزیری مرگ برای فرزندان آدم سخن گفتند و از اشتیاق یعقوب سان خود برای دیدار با عزیزان درگذشته خاندانش. آنگاه فرمودند: «گویا میبینم که بندبند مرا گرگان بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا میسازند و از من شکمهای تهی خود را پر میکنند ... پس آن کس که در میان ماست و حاضر است جان خود را ایثار کند ... با ما کوچ کند که من سحرگاهان عازم خواهم شد ان شاء الله تعالی» این روایت هم در اللهوف آمده و هم در کتب دیگر مانند نفس المهموم و مقتل خوارزمی). این پیش دانشی امام علیه السلام را هم کنار بگذاریم میتوان به گزارشی که فرزدق از کوفه به آن حضرت ارائه کرد نظر انداخت: «اما القلوب فمعک و اما السیوف فمع بنی امیه» (از جمله در کشف الغمه نقل شده است) که سرنوشت محتوم سفر را برای حضرت ترسیم کرده است
پیش آگاهی از کشته شدن نور دیدگان، یاران صمیمی و حتی خویشتن، ویژگی شجاعت و دلاوری را دوچندان میکند. از این گذشته، ارزش دین را می رساند که امام علیه السلام حاضر به جانبازی برای آن است به رغم آنکه حفظ جان به قاعده «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» واجب است .هنگامی که عباس بن علی (ع)، پرچم دار لشکر حسین علیه السلام از شریعه فرات بیرون آمد و دست راست او را قطع کردند ندا داد «و الله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی» یعنی اگر دست مرا هم قطع کنید تا ابد از دینم حمایت میکنم (بحار جلد 45 ص 40). کربلا و میراث مانوی
مانویت دیانتی بود که از حدود نیمه قرن سوم میلادی توسط شخصی موسوم به مانی شکل گرفت و تا حدود 14 قرن در نواحی متعدد و گسترده ای منتشر شد، اما به ناگاه پا از عرصه جهان بیرون کشید و امروزه جزو دین های مرده به شمار می رود. اسطوره اصلی که این دین بر آن مبتنی شده بود (اسطوره آفرینش)، از تاختن اهریمن ظلمانی به عالم نور و اسیر کردن برخی نورها در دل تاریکی آغاز می شود. «پدر عظمت» که فرمانروای عالم نور است، «اورمزد» را به عنوان منجی به جهان تاریکی می فرستد اما او و پسرانش اسیر میشوند.
آنگاه منجی دیگر، موسوم به «مهریزد» برای نجات آنها گسیل می شود. او نهایتا پس از جنگی تمام قد در برابر نیروهای اهریمنی به ویژه «اشقلون» و «نمرائیل»، کامیاب میشود ... همه آموزه های عقیدتی و تعالیم عملی و رفتاری مانی بر جریان این اسطوره مبتنی است. ماهیت جهان حاضر، همانا ماده ظلمانی است که نورها را در خود به اسارت گرفته اند (انسان، درخت، زمین و ... در دل خود، نورهایی پنهان دارند که باید از بند تن مادی رها شوند و به نزد پدر عظمت بازگردند).
انسان در این دنیا باید با الگو گرفتن از منجیانی که خود را برای نجات او به خطر افکنده اند، با ماده که نماد اهریمنان است بجنگد، بنابر این هرگونه لذت جسمانی (از نکاح گرفته تا تهیه غذا از حیوان یا گیاه) حرام است. ریاضت و رهبانیت بر رهروان مانوی واجب است و استفاده از غذای گیاهی مشروط به تهیه آن توسط دیگران است.
بگذریم که اسطوره آفرینش مانوی، تنها به عنوان یک اسطوره می تواند دیده شود و هیچ سند موثق یا پشتوانه ای استدلالی برای آن وجود ندارد. از این هم بگذریم که اسطوره مزبور، التقاطی و لحافی چهل تکه است (کسی که صورت کامل آن را میخواند احیانا چنین احساس میکند که حکایتگر آن با بهره گیری از عناصر مختلف مسیحی، زرتشتی، باطن گرایی ثنوی و صابئه، داستانی پر شاخ و برگ برساخته است بی آنکه بتواند آثار تصنع و تکلف را در داستان سرایی خود پنهان نماید)
اما نمادهای کمابیش زیبا و تحسین برانگیز این اسطوره را نباید از نظر دور داشت. منجی اول (اورمزد) با همه هستی خود، وارد پیکار میشود؛ پنج فرزندش را به اسارت میدهد و خود، مدهوش در اعماق تاریکی فرومیافتد. چنین الگویی برای پاکبازی، مانویان را تا قرنها الهام میبخشیده است و بی شک از نگاه دیگران نیز نمیتواند تحسین برانگیز نباشد.
کربلای حسین علیه السلام، الگوی عینی، حقیقی و واقعی منجی ای بود که نه تنها فرزندان پیکارگر خود را با خویشتن همراه کرده بود، بلکه برادران، خویشان، زنان و حتی فرزندان خردسال را نیز آورده بود. هدف یک چیز بود: «نجات بندگان از جهالت و سرگردانی و گمراهی». داستان آفرینش مانی به اجمال، هدف منجی را تنها رهاندن ذرات نور از اسارت اهریمن می شمارد که رنگی کاملا اسطوره ای دارد، اما هدف حسین علیه السلام، تفصیلی است از امور واقعی که مشهود انسانها است: در خطبه ای پس از تصریح این امر که قیام من به جهت رقابت در دستیابی به سلطنت نیست، هدف را احیای نشانه های دین، اصلاح کردن وضع سرزمینها، ایمن شدن ستمدیدگان، عمل به واجبات و مستحبات و احکام الهی برشمردند (این خطبه از جمله در تحف العقول آمده است)، هدفی که هم به دین مردم نظر دارد هم به دنیای آنان.
لشکر حسین علیه السلام، در ظاهر شکست خورد و زنان و فرزندانش به اسارت رفتند، اما در دل این شکست، فتحی شگفت بود. شکست «اورمزد» مانی، به خودی خود، گشایشی نیافرید و جز اسارتی ذلت بار به همراه نیاورد تا آنکه «مهریزد»، به کار گماشته شد و فتوحات بعدی را رقم زد، اما حسین علیه السلام با یاران شهید و خاندان اسیرش، خط پاک و استوار اسلام حقیقی را در جامعه پر خفقان و استبدادی آن روز یک بار و برای همیشه تاریخ به بهترین شکلی آشکار و تثبیت نمود. ساکت شدن لبان گهربار او پس از شهادت، سکوت نبود بلکه فریاد بود
اورمزد» نیز فریاد زد، اما فریادی از سر ناچاری و فروافتادگی، فریادی برای یاری خواستن، حال آنکه سکوت حسین علیه السلام، فریادی ویرانگر و از سر قدرت بود. هرچند ویرانگریش را در تاریخ قدیم نیز میتوان جست، اما بسی آشکارتر از آن، ویرانگری آن علیه ظلم و استبداد امروز است. قیام امام خمینی (ره) و مردم ایران، یک نمونه آشکار از ویرانگری فریاد حسین علیه السلام در روز عاشورای سال 61 قمری است که هنوز ادامه دارد. السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله، السلام علیک ...
کربلا و میراث فرهنگی چین دائوئیسم یکی از سه دین اصلی و بزرگ تاریخ چین بوده است و هنوز هم پیروان بسیاری دارد. آنچنان که در تعالیمشان آمده است دائو، نظم طبیعی، ساز و کار و الگوی عملکردی جهان است که همه اجزای جهان را در یک کل منسجم و مرتبط هماهنگ میکند. دائو-د-جینگ یکی از متون مقدس آنان تعلیم میدهد که انسان برای موفقیت باید به طریق دائو یعنی به طریق طبیعی عمل کند و تلاش زیاد به طریق غیر طبیعی، درست نتیجه عکس میدهد
آنها به این اصل، اصل کنش از طریق بی کنشی (به چینی: «ویی-وو-ویی») میگویند یعنی عدم تلاش دخالت گرانه در طبیعت. الگوی آنها خاقانهای عهد آغازینند که با عمل به اصل بی کنشی و التزام به رفتن راه دائو به بهترین شکل کارها را به انجام رساندند. باید همچون آب بود که در عین سادگی، سبکی و لطافت،آنچنان آکنده از قدرت و نیرو است که می تواند با چکیدن مستمر، حتی سنگی را سوراخ کند، میتواند سیلی ویرانگر شود، میتواند پشت سدها، نیروی برق تولید کند ... جوانگ زی یکی از بزرگان آیین دائو، از معلمی باستانی میگوید به نام وانگ دای که معلمی به ظاهر کم توان و بی سرو صدا بود و هیچ شهرتی نداشت، اما شاگردانش حتی در جلسه درسی که او به سکوت میگذراند و حرفی نمیزد با دستان پر از حضور او بیرون میرفتند (فصل 5 جوانگ زی و نیز نگاه کنید به فصل 43 و 47 دائو-د-جینگ). حسین علیه السلام، در جامعه زمان خود، به ظاهر فردی عادی بود، او در نظر توده عوام الناس صرفا فرد محترمی به جهت انتسابش به پیامبر صلی الله علیه و آله بود. او نه صاحب منصبی بود و نه هیاهویی داشت. او حتی به طریق چیزی همچون اعتراض مسلحانه و جنگهای نامنظم علیه حکومت وقت، شهرت کسب نکرده بود. با این حال، وجود مبارکش مجمع نیرو و قدرت بود چیزی که یزید را واداشت تا به هر صورت ممکن از او بیعت بگیرد. قیامهای پر سروصدایی که در غیر زمان مناسب هر از چندگاهی سر برمی آورند، از آن روی که تلاش خلاف طبیعت هستند، به جبر تاریخ، با کمترین تاثیرگذاری فرومی افتند. زمان خلافت معاویه زمینه های فرهنگی و اجتماعی مناسبی برای قیام وجود نداشت و لذا دو امام صلح و سکوت پیشه کردند. اما دوره خلافت یزید فرارسید و نوع عملکرد دین ستیزانه او و تحولات فرهنگی اجتماعی، موجب شد دعوت قاطبه کوفیان از حسین علیه السلام شکل بگیرد. این، قطعا زمان طبیعی و به موقع قیام و تشکیل حکومت بود. حسین علیه السلام برپا خاست و حج را نیمه تمام گذارده، به سمت کوفه عازم شد. صورت ظاهری کار او دقیقا مطابق با شرایط و مقتضیات زمان بود، او باید دعوت مصمم کوفیان را اجابت میکرد وگرنه به بی تدبیری سیاسی، به هراس و به پذیرش ذلت و خواری متهم میشد. اما جنبه باطنی کار او چیزی عمیقتر از این بود. او به روشنی از عاقبت امر مطلع بود و شهادت خود، یاران و فرزندانش را می دید، با این وجود، حرکت خود را آغاز نمود. چرا؟ او در شکست خود پیروزی میدید و در کشته شدنش، چشمه حیات و زندگی. او در خرد شدن استخوانهایش زیر سم اسبان، شرافت میدید و در اسارت اهل بیتش، آزادی مردمان از گمراهی و حیرت را نظاره میکرد. در دائو-د-جینگ آمده که هر چیزی در ضد خود نهفته است و به قول حافظ: «از خلاف آمد عادت بطلب کام ...». کربلا اثبات عملی و عالیترین مصداق همین اصل است
در کربلا به ظاهر، لشکر حق و استخوانهای سرلشکرش در هم شکست، اما حال که پس از قرنها مینگریم به واقع آنچه شکست هیمنه یزید و یزیدصفتان بود. حسین علیه السلام در کربلا کلاس درسی برای همیشه تاریخ تاسیس کرد که تا امروز چهارده قرن است آدمیان بدانجا میروند و با آنکه معلمش ساکت و بی کلام است دست پر بازمیگردند
او کارهای سترگی نه برای عرب بلکه برای کل تمدن بشری انجام داد، حفظ اسلام، تثبیت خط شیعی اصیل، تعلیم جهاد و قیام برای دین، تعلیم آزادمنشی و زیر بار ذلت نرفتن حتی به قیمت جان، متزلزل شدن بنیاد حکومت یزید ... و همه این کارها را با بی کنشی کرد، یعنی با تعلیم بی کلام، با رفتن راهی که در آن شرایط، راهی طبیعی بود و با انجام وظیفه خود و صد البته این نتایج عظیم، نتیجه طبیعی همان انجام وظیفه بود. او بهترین معلم بی کنشی بوده و هست. او همچون آب، زلال و شفاف و در عین حال چون کوه ستبر و سترگ بود. و کلمات یارای توصیفش را ندارند