ذكر خدا در زندگي . غفلت از ياد خدا
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
همه هستي ذكر الله
ذكرالله يعني ياد كرد خداوند، به اين است كه ما خداوند را در همه حال به ياد داشته باشيم. اين بدان معناست كه همه جا خداوند را ناظر و حاضر بدانيم و هدف اصلي هر كاري را خداوند قرار دهيم و اول و آخر كارهايمان را خدا قرار دهيم و بخواهيم به او برسيم. ذكرالله هر چيزي است كه انسان را به ياد خداوند مي اندازد. ازمهمترين ذكرالله كه در آيات قرآني بيان شده يكي همين قرآن است. غير از قرآن، نماز و اعمال ديگر عبادي را نيز ذكرالله گفته اند. برخي از انسان ها همچون پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) را كه انسان را به ياد خدا مي اندازند، ذكرالله گفته اند. اصولا در يك كلمه براي اهل ذكر، همه هستي ذكر است؛ چرا كه نگاه به آيات آفاق و انفس و هر چه در آسمان و زمين است آنها را به ياد خداوند مي اندازد. از همين رو از همه هستي به آيات خداوند ياد مي شود چرا كه نشانه اي از خداوند است و به هر جا رو مي كنيم خدا را به ياد مي آوريم.
ذكر خاص
گاهي ما ذكرخاصي را به تبعيت از آموزه هاي قرآني يا روايي به كار مي گيريم كه شامل دعا و مناجات نيز هست و در ميان آن، خواسته هاي مادي و معنوي را بيان مي كنيم. انسان در شرايطي خاص، ذكر خاصي را بر زبان مي آورد. مثلا ذكر يونسي كه در هنگام گرفتاري حضرت يونس در شكم نهنگ بر زبان ايشان جاري شده، يكي از اذكار الهي است كه براساس آيات قرآني تاثير خوبي براي رهايي از گرفتاري ها و ظلمات دنيوي دارد كه علت آن رفتار و كردار و نيات خودمان بوده. خداوند بيان مي كند كه اين ذكر موجب رهايي حضرت يونس(ع) شده و مومنان اگر اين ذكر را بيان كنند آنان را نيز از ظلمات گرفتاري ها نجات مي دهيم: و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجي المومنين؛ ، آنگاه كه خشمناك برفت و پنداشت كه هرگز بر او تنگ نمي گيريم و در تاريكي ندا داد: هيچ خدايي جز تو نيست، تو منزه هستي و من از ستمكاران هستم، پس ما او را از غم و اندوه نجات داديم و همچنين مومنان را نجات مي دهيم.(انبياء،87 و 88)
از ديگر اذكار معروف دعايي ذكر حضرت موسي(ع) در گرفتاري عظيمي كه ايشان پس از قتل قبطي و فرار از مصر به سراغش آمد اشاره كرد. او سرگردان در مدين و بي غذا و منزل و همسر بود. پس اين ذكر بر زبان ايشان جاري شد كه رب اني لما انزلت الي من خير فقير؛ پروردگارا من فقير خير توام. (قصص 24) در آيات و روايات اذكار خاصي براي حالات خاص و گرفتارها يا حاجات مادي و معنوي بيان شده است كه تاثيرات خود را خواهند گذاشت.
يكي از پرسش هاي اساسي تاثير ذكر و اذكار الهي بويژه در قالب دعا و نيايش است. اين كه آيا اين اذكار ما تاثير دارد، تاثير آن آيا فوري است يا زمان كم يا زيادي بايد بگذرد كه اثر آن ظاهر شود. آيا وقتي در قالب جمله دعايي و پرسشي، ذكري را به جا مي آوريم تاثير آن چه زماني خواهد بود،.
آرامش، نشان تاثير ذكر
اگر بخواهيم بدانيم كه آيا ذكر ما تاثير داشته يا نه؟ بايد به خودمان رجوع كنيم، زيرا ذكر و نام الهي مي بايست فوري تاثير خود را بگذارد و اين تاثير، نخست در خودمان آشكار و ظاهر مي شود. بر اساس آيه 28 رعد اين تاثير نخست و فورا بر قلب آدمي خود را نشان مي دهد: الا بذكرالله تطمئن القلوب؛ آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد. پس تاثير فوري ذكر الهي را بايد در آرامش قلبي خودمان جست وجو و ردگيري كنيم. قلبي كه با ذكر الهي آباد باشد آرام است و در آرامش و اطمينان قرار مي گيرد. لذا اهل ذكر همواره در آرامش هستند، اين اطمينان به خداوند موجب مي شود كه هيچ اضطراب نسبت به مسايل مادي و معنوي نداشته باشند. از همين رو آثار توكل و تفويض امر به خداوند در ايشان كه همان آرامش است بروز و ظهور مي كند و هيچ خوف و ترسي از وضعيت خود ندارند.
تاثير ذكر در معيشت و زندگي انسان
غير از آرامش و اطمينان، دومين تاثير ذكر در وضعيت زندگي انسان قابل مشاهده است. كسي كه اهل ذكر باشد زندگي و معيشت او متاثر از آن مي شود و بهبود مي يابد. هر چند كه به ظاهر ممكن است پولدار و مالدار و ثروتمند نباشد و يا نشود ولي معيشت و زندگي او تنگ و به تعبير قرآني ضنك نيست، بلكه همراه با آرامش و آسايشي توام با قناعت است. خداوند در اين باره مي فرمايد: و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا؛ هر كسي از ذكر من اعراض كند براي او زندگي سختي است. (طه،124) پس ذكر خداوند موجب مي شود تا زندگي از حالت سخت بيرون آيد و آسان شود. اگر خداوند كن فيكون مي كند، مومني كه ذكرالله دارد كن فيكون مي كند و آثار ذكر او در زندگي به ويژه در قلب و جانش آشكار مي شود. هر كسي ذكرالله واقعي را بر زبان داشته باشد به آرامش ميرسد كه خود مهم ترين و اصلي ترين نشانه تاثيرگذاري ذكر است.
جایگاه ذکر الهى در قرآن و روایات
در قرآن کريم و روايات، اهميت فراوانى به ياد خداوند داده، تا آنجا که موضوعاتى؛ چون تشويق به ذکر الهى، فوائد دنيوى و اخروى ذکر، کميت و کيفيت ذکر، مکان و زمان ذکر؛ . همچنين در زمينه ذکر زبانى و قلبى و اينکه کدام يک مهمتر و والاتر است و يا اينکه ذکر در خلوت و تنهايى بهتر است يا ذکر در عيان و در جمع، بياناتى از سوى اهل بيت و علماى دين ارائه گرديده . امام صادق(ع) فرمودند:«ما اجْتَمَعَ قَوْمٌ فى مَجْلِس لَمْ يَذْکرُوا اللّهِ وَ لَمْ يَذْکرُونا اِلاّ کانَ ذلِک الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» هيچ قومى و مردمى در مجلسى جمع نگشتند که در آن ياد خداوند و ياد ما را بر زبان جارى نساختند، مگر اينکه آن مجلس در قيامت براى آنها حسرت خواهد بود. و نيز فرمودند:«اِنَّ ذِکرَنا مِنْ ذِکرِ اللّهِ»( بحارالانوار، ج 72) ياد ما هم ياد خداوند است. امام صادق(ع) فرمودند: هرگاه از مجلسى برخاستيد، اين آيات را بخوانيد: «سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ. وَ سَلامٌ عَلىَ الْمُرْسَليِنِ. وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ( صافات182 ـ 180) ؛ پاک و منزه است پروردگار تو، همان خدايى که مقتدر و بى همتاست و از توصيف جاهلانه خلق بدور است، و سلام و تحيت الهى بر رسولان باد، و ستايش مخصوص خداوند است که آفريننده جهانيان است.( کافى ج 4، ص 254، ح 3.)
بنابراين، همواره انسان بايد ذکر خداوند را بر دل و زبان داشته باشد و اين ذکر مکان، مجلس و زمان خاصى نمى شناسد. اين همه تکيه و سفارش به ياد و ذکر الهى، به جهت نقش ذکر در دور داشتن انسان از رذايل و کاستى هاى اخلاقى و رسيدن او به سعادت و خوشبختى است، چرا که اگر انسان همواره به ياد حق باشد و خود را در پيشگاه ذات حق حاضر ببيند، از امورى که خلاف رضاى اوست دورى مى جويد و نفس را از سرکشى باز مى دارد. همه گرفتارى ها و خطاهايى که به وسيله نفس اماره و شيطان رخ مى دهد، به جهت غفلت از ياد حق و عذاب و عقاب اوست. به علاوه، غفلت از حق قلب را تيره مى سازد و در نتيجه شيطان و هواى نفس بر انسان چيره مى شوند. در مقابل، تذکر و يادآورى حضور حق به دل صفا مى دهد و موجب تصفيه روح و خالص گشتن او از رذايل و آزادى انسان از قيد اسارت نفس مى شود. در آن صورت، دل جلوه گاه محبوب گشته دوستى دنيا، که سرچشمه همه خطاها و انحرافات است، از دل رخت برمى بندد.
ياد خدا
پيامبراکرم(ص) مى فرمايند:«وَ اعْلَمُوا أَنَّ خَيْرَ أَعْمالِکمْ [عِنْدَ مَلِيککمْ] وَ أَزْکاها وَ أَرْفَعَها فى دَرَجاتِکمْ وَ خَيْرَ ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ذِکرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى فَاِنَّهُ أَخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: أَنَا جَليسُ مَنْ ذَکرَنى (عدة الواعى، ص 238) بدانيد بهترين اعمال شما نزد خداوند و پاکيزه ترين آنها و رفيع ترين آنها در درجات شما و بهترين چيزى که آفتاب بر آن مى تابد، ذکر خداوند سبحان است. زيرا که خداوند از خود خبر داد و فرمود: من همنشين کسى هستم که مرا ياد کند.
امام صادق(ع) مى فرمايند:اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: مَنْ شُغِلَ بِذِکرى عَنْ مَسْأَلَتى أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ ما أُعْطى مَنْ سَأَلَنى ( اصول کافى ج 4، ص 261): کسى که باز بماند به سبب ذکر من از سوال و مسئلت از من، عطا مى کنم به او بهتر از آنچه به سوال کننده از خودم عطا مى کنم. خداوند عزوجل به عيسى فرمود: يا عيسى اذْکرْنى فى نَفْسِک أَذْکرْک فى نَفْسى وَ اذْکرْنى فى مَلاَِک أَذْکرْک فى مَلاَِ خَيْر مِنْ مَلاَِ الْآدَمِيّينَ. يا عيسى أَلِنْ لى قَلْبَک وَ أَکثِرْ ذِکرى فىِ الْخَلَواتِ وَاعْلَمْ أَنَّ سُرُورى أَنْ تُبَصْبِصَ اِلَىَّ وَ کنْ فى ذلِک حَيّاً وَ لا تَکنْ مَيِّتاً (همان، ص 264) اى عيسى، مرا پيش خود ياد کن تا ياد کنم تو را نزد خودم، و ياد کن مرا در بين مردمان، تا من نيز تو را در بين جمعى بهتر از جمع آدميان (فرشتگان) ياد کنم. اى عيسى دلت را براى من نرم گردان و در تنهايى ها بسيار مرا ياد کن و بدان که شادى من به اين است که براى من تواضع کنى، دلت را براى اين کار زنده بدار و مرده (افسرده) مباش.
تأکيد قرآن و توجه آن به ذکر خداوند تا به حدى است که در قرآن هدف از نماز ذکر خداوند معرفى شده، با توجه به اينکه در اسلام نماز داراى منزلتى والا است و عمود دين شناخته شده است:... وَ أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکرى ( طه 14) [نماز را به جهت ياد من به پاى دار.]
نماز(برنامه صبحگاه) چنانکه هدف از وسيله مهمتر است، از اين آيه شريفه استفاده مى گردد که ذکر خداوند مهمتر از نماز است و بواقع نماز وسيله اى است براى ذکر خداوند متعال؛ (در حقيقت از نظر قرآن، ذکر داراى مفهوم و حقيقتى است که نماز با همه اهميتش، براى آن ابزارى بيش بشمار نمى آيد.)
کميّت و کيفيّت ذکر
از جمله مسائلى که در قرآن و روايات مطرح گرديده، کميت و کيفيت ذکر است. در قرآن برخى از آيات روى کميت و فراوانى ذکر تکيه دارد؛ مثل آيه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکرُوا اللّهَ ذِکراً کثِيراً ( احزاب41) ؛ اى کسانى که به خداوند ايمان آورده ايد، ذکر حق و ياد حق را بسيار کنيد. به واقع ذکرى که بدان تأکيد و سفارش شده، ياد خداوند و توجه قلبى به اوست. يعنى انسان در هنگام انجام وظيفه و تکليف، به ياد خداوند باشد تا با درک حضور خداوند به وظيفه اش عمل کند و نيز در هنگام ترک گناه به ياد خداوند باشد، تا درک حضور او موجب کناره گيرى از گناه گردد
در برخى روايات آمده که براى هر چيزى حدى معين شده، حتى براى نماز نيز حدى واجب شده هر مکلف بالغ در شبانه روز، در پنج وعده، هفده رکعت نماز بخواند و مستحب است دو برابر عدد رکعات نمازهاى واجب نماز نافله بخواند، يا اينکه براى هر مسلمان بالغ، در صورت قدرت و تمکن مالى، در عمر يک بار حج واجب گرديده. بنابراين براى هر چيزى حدى معين گرديده، بجز ياد و ذکر خداوند که حدى ندارد. هر چه انسان ذکر بگويد و به ياد خداوند باشد، باز کم است.
در مقابل دسته اول از آيات و روايات، آيات و روايات فراوانى به کيفيت ذکر اشاره دارند، از جمله آيه: فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِککمْ فَاذْکرُوا اللّهَ کذِکرِکمْ اباءَکمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکراً .. ( بقره200) آنگاه که اعمال حج را بجا آورديد، همان طور که پدرانتان را به ياد مى آوريد، خداوند را به ياد آوريد، بلکه خداوند را بهتر و شديدتر به ياد آوريد. در اين آيه درباره ذکر خداوند نمى فرمايد: او اکثر ذکراً يعنى خداوند را بيشتر ياد کنيد، بلکه مى فرمايد: خداوند را شديدتر ياد کنيد. در اين آيه ذکر به «شدّت» توصيف گرديده، اين مى رساند که ذکر چنانکه از نظر مقدار قابل افزايش است، در کيفيت نيز قابل شدت يافتن است. به علاوه، ذکر، در حقيقت، به لفظ نيست؛ بلکه امرى است قلبى که با حضور قلب انجام مى گيرد و لفظ بيانگر آن است.»
چه بسا ما ذکر را در ذکر لفظى منحصر دانسته، وقتى سفارش به ذکر خداوند مى شود، تصور مى کنيم ذکر به گفتن «الحمدللّه» يا «تسبيحات اربعه» و از اين قبيل است؛ در صورتى که همه اين الفاظ حاکى از ذکرند و به واقع ذکرى که بدان تأکيد و سفارش شده، ياد خداوند و توجه قلبى به اوست. يعنى انسان در هنگام انجام وظيفه و تکليف، به ياد خداوند باشد تا با درک حضور خداوند به وظيفه اش عمل کند و نيز در هنگام ترک گناه به ياد خداوند باشد، تا درک حضور او موجب کناره گيرى از گناه گردد.
ذكر خدا و دفع فقر
براساس آموزه هاي وحياني، چگونه ياد خدا موجبات از بين رفتن فقر و تنگدستي را براي انسان فراهم مي آورد؟ ذكر و ياد خدا به اين معنا كه همواره خداي متعال را در تمامي عرصه ها و صحنه هاي حيات فردي و اجتماعي حاضر و ناظر ديدن و به او توجه و عنايت ويژه داشتن يكي از مهم ترين عوامل افزايش رزق و روزي و از بين بردن فقر و تنگدستي است. براساس قاعده كلي فاذكروني اذكركم واشكرو لي و لا تكفرون (بقره-152) رابطه بين ذاكر و مذكور، رابطه اي متقابل و دو طرفه است و انسان ذاكر، مذكور خداوند نيز واقع مي شود. بر اين اساس كساني كه با ياد خداوند و به ياد او زندگي مي كنند، خداوند نيز به ياد آنان است به طور طبيعي آنان را از رزق مادي و معنوي خود بهره مند مي سازد. ذكر خداوند به زبان هاي متفاوت و در زمان هاي گوناگوني قابل انجام است، اما در اين ميان بعضي از اذكار و بعضي از زمان ها اثر بيشتري دارند. از بين زمان ها، هنگام سحر و بين طلوع فجر تا طلوع خورشيد، از مزيت و تاثير بيشتري در ازدياد رزق و روزي انسان برخوردار است.
بنابه فرموده پيامبر گرامي اسلام(ص): تاثير ذكر خداوند در كسب روزي از هنگام طلوع فجر تا طلوع خورشيد، از تاثير سفر تجاري بيشتر است. (الامامه و التبصره، ص 37) در همين راستا حضرت علي(ع) مي فرمايد: «تعقيب نماز صبح و نماز عصر موجب افزايش رزق است. همچنان كه سي بار تسبيح در روز، هفتاد نوع بلا را كه كمترين آنها فقر و نداري است، از زندگي انسان دور مي كند. (معارج اليقين في اصول الدين، ص 343) براي همين منظور، خواندن سوره (ق) توصيه شده (و من قرء سوره (ق) وسع الله عليه في رزقه (اعلام الدين في صفات المومنين، ص 377) اذان گويي نيز يكي از مصاديق ذكر خدا است. هنگامي كه فردي در نزد امام صادق(ع) از فقر و نداري خود شكايت كرد ، آن حضرت توصيه فرمود با شنيدن اذان، جملات آن را پس از موذن تكرار كند تا فقر از زندگي او رخت بربندد. (مكارم الاخلاق، ص 348)
ذکر های الهی برای مواقع بحرانی
صحنه زندگي اين روزهاي ما درامي غم انگيز را ماند که گويي پاياني ندارد همه نالان و شاکي از اوضاع معيشتي خود هستند ، به گونه اي که گويا دنياي خود را در شرف نابودي مي پندارند ، همه قبول داريم که شرايط رفاه و آسايش مردم را عوامل عديده اي در مشت مي فشارد و بارهاي سنگين زندگي تاب تحمل را از همگان ربوده است ،اما اين را بايد بدانيم که ما نبايد نااميد شده و اجازه بدهيم که مشکلات ما را به زانو در آورند چرا که ما خدايي بزرگ داريم و دست قدرتش وراي همه چيز است. ما نمي توانيم به تنهايي بار مشکلات را به دوش بکشيم ،بايد همه کوله بار مشکلاتمان را ببنديم به دست خدا بسپاريم و بعد حرکت کنيم در غير اين صورت ،تنش هاي رواني و ترس از هجوم انواع و اقسام مشکلات و انديشيدن به تنهايي ها نابودمان مي کند. اما اگر مدام در خاطر بياوريم که خدايي هست در همين نزديکي ها که از احوال همه ما با خبر است و مدام صدايش بزنيم ابتدا طمأنينه و آرامش خاطر پيدا خواهيم کرد و بعد هم إن شاء الله گشايش در امورمان، نبايد نا اميد شد نا اميدي يعني اينکه قدرت خداوند از تورم از تحريم از فقر و ... کمتر است ،هر کس خدا را بخواند و اميدوار به رحمتش باشد محال است که گشايش امرش نرسد اين وعده خود خداي متعال در قرآن است .
امام صادق ع فرمود: هنگامى كه يوسف ع در زندان به سر مي برد جبرئيل نزد او رفته و به او گفت: اى يوسف پس از هر نماز واجب اين دعا را بخوان: «اللّهمّ اجعل لي من أمري فرجا و مخرجا و ارزقني من حيث أحتسب و من حيث لا أحتسب» حضرت امام جعفر صادق (ع) فرموده است: در شگفتم براي کسي که از چهار چيز بيم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمي برد!
1- در شگفتم براي کسي که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر حسبنا الله و نعم الوکيل (آل عمران171) پناه نمي برد. در صورتي که خداوند به دنبال ذکر ياد شده فرموده : پس (آن کساني که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخويف شياطين در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتي از جانب خداوند (عافيت) و چيزي زايد بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هيچگونه بدي به آنان نرسيد.
2- در شگفتم براي کسي که اندوهگين است چگونه به ذکر لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين پناه نمي برد. زيرا خداوند به دنبال اين ذکر فرموده: پس ما يونس را در اثر تمسک به ذکر ياد شده، از اندوه نجات داديم و همين گونه مومنين را نجات مي بخشيم. ( انبياء 88)
3- در شگفتم براي کسيکه مورد مکر واقع شده، چگونه به ذکر افوض امري الي الله، ان الله بصير بالعباد... پناه نمي برد. زيرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده: پس خداوند (موسي را در اثر ذکر ياد شده) از شر و مکر فرعونيان مصون داشت. (غافر 45)
4- در شگفتم براي کسي که طالب دنيا و زيباييهاي دنياست چگونه به ذکر ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» پناه نمي برد، زيرا خداوند بعد از ذکر ياد شده فرموده: مردي که فاقد نعمتهاي دنيوي بود، خطاب به مردي که از نعمتها برخوردار بود فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود مي داني اميد است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد (کهف39)
ذکر هاي آرامش بخش
أمير المومنين حضرت علي ع فرمود: هر کس بخواهد وقتى از دنيا مي رود در حالى بميرد که از گناهان پاک شده باشد همچون طلا که از ذرّات ناخالصى پاک و ناب مىشود و هيچ کدورتى در آن نمىماند، و هيچ کس از او طلب داد و مظلمهاى نکند، پس بايد که در پى نمازهاى پنجگانه دوازده بار شناسنامه خدا را يعنى سوره قل هو اللَّه را بخواند، سپس دستهايش را بگشايد و اين دعا را بخواند: اللّهمّ إنّي أسألک باسمک المکنون المخزون الطّاهر الطّهر المبارک، و أسألک باسمک العظيم و سلطانک القديم أن تصلّي على محمّد و آل محمّد، يا واهب العطايا، يا مطلق الاسارى، يا فکاک الرّقاب من النّار، أسألک أن تصلّي على محمّد و آل محمّد، و أن تعتق رقبتى من النّار، و أن تخرجني من الدّنيا آمنا، و أن تدخلني الجنّة سالما، و أن تجعل دعائي أوّله فلاحا، و أوسطه نجاحا، و آخره صلاحا، إنّک أنت علّام الغيوب».
( بار خدايا از تو مىخواهم به حقّ اسم تو آن اسم مخفى و پوشيده که پاک و پاکيزه و پر برکت است، و از تو مسألت مىکنم بحقّ اسم أعظمت، و بحقّ پادشاهى تو که قديم است که بر محمّد و آل محمّد درود فرستى اى بخشنده عطاها، اى آزاد ساز و رها سازنده اسيران، اى آنکه نفوس خلايق را از آتش دوزخ آزاد ميکنى، از تو ميخواهم که بر محمّد و آل او درود فرستى اى بخشنده عطاها، اى آزاد ساز و رها سازنده اسيران، اى آنکه نفوس خلايق را از آتش دوزخ آزاد ميکنى، از تو مي خواهم که بر محمّد و آل او درود فرستى، و نفس مرا نيز از آتش دوزخ آزاد سازى، و مرا در حالى از اين دنيا ببرى که با ايمان باشم، و با سلامتى داخل در بهشت گردانى، و اوّل دعاى مرا فلاح و رستگارى، و وسط آن را پيروزى و سعادت، و آخر دعايم را صلاح قرار دهى، بدرستى که تو خود بر غيب و پنهان کاملا دانا و آگاهى).
سپس أمير المومنين ع فرمود: اين دعا از جمله ادعيهاى است که پنهان نگاه داشته شده و همگان را بدان آگاهى نيست و از جمله چيزهائى است که رسول خدا ص بمن آموخت و بمن دستور فرمود که آن را به حسن و حسين ع تعليم کنم (من لا يحضره الفقيه ج1، ص: 506) امير المومنين فرمود: هر كس مىخواهد او را به پيمانهاى كه تمامتر باشد كيل دهند يا اعظم ثوابها را به او بدهند يا به سنگ ترازوى كاملتر و عظيمتر بركشند بايد آخرين سخنش اين آيات باشد: سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ، وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
امام صادق(ع) مي فرمايد: هر گاه از سوي حاکمي يا ديگران اندوهي به تو رسيد، لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ را فراوان بگو! که آن کليد گشايش و گنجي از گنجهاي بهشت است. و فرمود: «إذا نَزَلَتِ الْهُمُومُ فَعَلَيْکَ بِلا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ؛ هر گاه غمها [بر تو] فرود آمد، بر تو باد به گفتن ذکر لا حول و لا قوة الا بالله (تسبيح كن و منزّه بدان پروردگارت را پروردگارى كه صاحب عزّت و عظمت و كبريا است و عزيز و منزّه است از هر آنچه كه مشركان و گمراهان در وصف او مىگويند، و درود و رحمت الهى بر پيامبران مرسل باد، و جميع محامد و ثناها مخصوص خداوند يكتا است كه پروردگار جهانيان است) بدرستى كه هر كس چنين كند به عدد هر مسلمانى براى او حسنهاى بنويسند.(همان)
و روايت كردهاند : «نزد امام موسى كاظم ع رفتم و به آن حضرت گفتم: فدايت گردم دعاى جامعى كه مشتمل بر خير دنيا و آخرت بوده و در عين حال مختصر باشد به من بياموز، پس آن حضرت فرمود: پس از هر نماز صبح تا زمانى كه خورشيد طلوع كند اين دعا را بخوان: سبحان اللَّه العظيم و بحمده، استغفر اللَّه و اسأله من فضله يعنى به پاكى ياد ميكنم و منزّه ميدانم خداوند بزرگوار خود را و حمد او ميكنم، و از خداوند طلب ميكنم كه مرا ببخشايد و از گناهانم درگذرد و از فضل خداوند مىخواهم كه در دنيا و عقبى با من به تفضّل عمل نمايد. هلقام گويد: من از همه خويشان خود بدحالتر و سختروزگارتر بودم پس از مداومت بر اين دعا ناگهان شخصى كه چنين گمانى نمىبردم، از خويشانم فوت شد و ميراثى از او بمن رسيد در حالى كه نميدانستم با او خويشى دارم، و امروز من از نظر مال و توانگرى بهترين وضع را در ميان خويشان خود دارم و اين پيش آمد نبود مگر از اثر آن دعائى كه مولايم موسى بن جعفر ع بمن آموخته بود (همان) رسول خدا(ص) فرمودند: مَنْ أکْثَرَ الاسْتِغْفَارَ جَعَلَ اللهُ مِنْ کُلّ ِهَمٍّ فَرَجَاً وَ مِنْ کُلّّ ضِيقٍ فَرَجَاً وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛ هر کس زياد استغفار کند، خداوند گِرِه غم هاي او را بگشايد و از هر تنگنايي بيرونش بَرَد و از آنجا که گمانش را هم نمي برد، روزيش رساند. (عدة الداعي، ابن فهد حلّي،ص 49؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 277)
حد و مرز میزان ذکر خدا چقدر است؟!
هنگامى که نام خدا برده مى شود، يک دنيا عظمت، قدرت، علم، و حکمت در قلب انسان متجلى مى گردد چرا که او داراى اسماء حسنى و صفات عليا و صاحب تمام کمالات، و منزه از هرگونه عيب و نقص است. توجه مداوم به چنين حقيقتى که داراى چنان اوصافى است روح انسان را به نيکيها و پاکيها سوق مى دهد. در آيه 41 أحزاب مى خوانيم: «اى کسانى که ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد کنيد يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثِيراً
هنگامى که نام خدا برده مى شود، يک دنيا عظمت، قدرت، علم، و حکمت در قلب انسان متجلى مى گردد چرا که او داراى اسماء حسنى و صفات عليا و صاحب تمام کمالات، و منزه از هرگونه عيب و نقص است. توجه مداوم به چنين حقيقتى که داراى چنان اوصافى است روح انسان را به نيکيها و پاکيها سوق مى دهد، و از بدي ها و زشتي ها پيراسته مى دارد، و به تعبير ديگر، بازتاب صفات او در جان انسان تجلى مى کند. توجه به چنين معبود بزرگى موجب احساس حضور دائم در پيشگاه او است، و با اين احساس، فاصله انسان از گناه و آلودگى بسيار زياد مى شود. ياد او، يادآورى مراقبت او است، ياد حساب و جزاى او است، ياد دادگاه عدل او و بهشت و دوزخ او است و چنين يادى است که جان را صفا، و دل را نور و حيات مى بخشد. به همين دليل، در روايات اسلامى آمده: هر چيز اندازه اى دارد جز ياد خدا که هيچ حدّ و مرزى براى آن نيست!
امام صادق(ع) طبق روايتى که در «اصول کافى» آمده، مى فرمايد: ما مِنْ شَيء إِلاّ وَ لَهُ حَدٌّ ينْتَهِي إِلَيهِ إِلاَّ الذِّکْرَ، فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ ينْتَهِي إِلَيهِ!: هر چيز، حدى دارد که وقتى به آن رسد پايان مى پذيرد، جز ذکر خدا که حدى که با آن پايان گيرد، ندارد. سپس مى افزايد: فَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرَائِضَ، فَمَنْ أَدَّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ، وَ شَهْرَ رَمَضَانَ فَمَنْ صَامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ، إِلاَّ الذِّکْرَ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يرْضَ مِنْهُ بِالْقَلِيلِ وَ لَمْ يجْعَلْ لَهُ حَدّاً ينْتَهِي إِلَيهِ، ثُمَّ تَلا هَذِهِ الْآيةَ: يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِيلاً: «خداوند نمازهاى فريضه را واجب کرده است، هر کس آنها را ادا کند حد آن تأمين شده، ماه مبارک رمضان را هر کس روزه بگيرد حدش انجام گرديده، و حج را هر کس (يک بار) به جا آورد همان حد آن است، جز ذکر اللّه که خداوند به مقدار قليل آن راضى نشده، و براى کثير آن نيز، حدى قائل نگرديده، سپس به عنوان شاهد اين سخن، آيه: يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثِيراً...، را تلاوت فرمود»
فراموشي خدا، همراه با فراموش کردن صفات پاک اوست که هستي مطلق و علم بي پايان و غناي بي انتها از اوست و هر چه غير اوست، وابسته و نيازمند به ذات پاکش مي باشد و همين امر سبب مي شود که انسان خود را مستقل و غني و بي نياز شمرد و بر نفس خود اعتماد کند . با اين که بايد به پروردگارش اعتماد نموده و از او ترسان و به او اميدوار باشد. امام صادق(ع) در ذيل همين روايت، از پدرش امام باقر(ع) نقل مى کند که: او کثير الذِّکر بود، هر وقت با او راه مى رفتم ذکر خدا مى گفت، و به هنگام غذا خوردن نيز به ذکر خدا مشغول بود، حتى هنگامى که با مردم سخن مى گفت از ذکر خدا غافل نمى شد... و سرانجام، با اين جمله پر معنى، حديث فوق پايان مى گيرد: وَ الْبَيتُ الَّذِي يقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ، وَ يذْکَرُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِيهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ، وَ تَحْضُرُهُ الْمَلائِکَةُ، وَ تَهْجُرُهُ الشَّياطِينُ، وَ يضِيءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا يضِيءُ الْکَوْکَبُ الدُّرِّي لِأَهْلِ الأَرْضِ: خانه اى که در آن تلاوت قرآن شود، و ياد خدا گردد، برکتش افزون خواهد شد، فرشتگان در آن حضور مى يابند، و شياطين از آن فرار مى کنند، و براى اهل آسمانها مى درخشد، همان گونه که ستاره درخشان براى اهل زمين (اما به عکس خانه اى که در آن تلاوت قرآن و ذکر خدا نيست برکاتش کم خواهد بود، فرشتگان از آن هجرت مى کنند و شياطين در آن حضور دائم دارند)
اين موضوع، به قدرى اهميت دارد که در حديثى ياد خدا معادل تمام خير دنيا و آخرت شمرده شده چنانکه از رسول خدا(ص) نقل شده: مَنْ أُعْطِي لِسَاناً ذَاکِراً فَقَدْ أُعْطِي خَيرَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ: آن کس که خدا زبانى به او داده که به ذکر پروردگار مشغول است خير دنيا و آخرت به او داده شده است اين سخن را با حديث کوتاه و پر معنى ديگرى از امام صادق(ع) پايان مى دهيم، آنجا که فرمود: مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي جَنَّتِهِ: هر کس بسيار ياد خدا کند، خدا او را در سايه لطف خود در بهشت برين جاى خواهد داد (کسانى که بخواهند آگاهى بيشترى در اين زمينه پيدا کنند به جلد دوم «اصول کافى» ابوابى که درباره ذکر اللّه است مراجعه نمايند، به خصوص بابى که مى گويد: بسيارى از آفات و بلاها و مصائب دامن کسانى را که ذکر خدا مى گويند نمى گيرد)
اين همه برکات و خيرات مسلماً مربوط به ذکر لفظى و حرکت زبان که خالى از فکر و انديشه و عمل باشد، نيست، بلکه، هدف ذکرى است که سرچشمه فکر گردد، همان فکرى که بازتاب گسترده اش در اعمال انسان آشکار شود. چنان که در روايات به اين معنى تصريح مى کند.(تفسير نمونه، ج 17، ص 382)
نقش ذكر خدا در زندگي
ذكر و ياد خداوند نقش اساسي در زندگي بشر ايفا مي كند. كسي كه به ذكر قولي و عملي مشغول است، هرگز از خداوند غافل نيست. لذا خداوند همواره در محضر اوست و او خود را در محضر خداوند مي يابد. پس به سبب حضور هميشگي در محضر خداوند نه تنها از شر و بدي در امان است، بلكه همه كمالات براي او فراهم مي آيد؛ زيرا در محضر خداوند بودن، جز كمال يابي نيست؛ چرا كه انساني كه در محضر خداوند است در مقام قرب الهي قرار گرفته و تقرب و قرب در فرهنگ قرآني زماني تحقق مي يابد كه انسان، صفات الهي را در خود مي يابد و خود را مظهر خداوندي مي بيند. بنابراين، ذكر خداوند به معناي تقرب و متاله شدن است. كسي كه متاله است، از سوي خداوند ماذون به خلافت الهي است. پس نه تنها هر شر و بدي را از خود دور و خير و خوبي را نصيب و بهره خود مي كند، بلكه در مقام مظهر ربوبيت الهي، از ديگران نيز مي تواند بلائي را دور و خير و نيكي را نزديك كند و آنان را از خير خود بهره مند سازد.
البلاء للولاء
آنچه از مصيبت و بلا به ظاهر به متاله مي رسد، در حقيقت خير است كه با ظاهر مصيبت و بلا به چشم مي آيد؛ از اين رو انسان كامل و متاله (خدايي) شده، از بلا نمي گريزد و از آن حزن به دل راه نمي دهد و خوفي از آن در دل ندارد. اين كه گفته شده البلاء للولاء يكي از معاني آن اين است كه بلا براي اهل ولايت همانند نمك زندگي عمل مي كند و طعام و غذاي جان اهل ولايت را مزه و طعم الهي مي بخشد و او را براي دريافت مقامات برتر و صفات كامل تر آماده مي سازد. بلا براي او در حقيقت همانند ابزاري براي سعه صدر و انشراح قلب عمل مي كند. ذكر الهي كاركردهاي بسياري در زندگي انسان دارد. از جمله اين كه موجب آرامش و اطمينان قلب و آرامش روحي و رواني انسان مي شود. (رعد 28) بنابراين، هرگز حزن و اندوهي از گذشته و حذف و ترسي از آينده ندارد و در يك آرامش و اطمينان شگفتي به سر مي برد. همچنين، كساني كه اهل ذكر هستند، خداوند نيز به ياد ايشان است. (بقره152) اين ياد خداوند به معناي آن است كه هرگز چيزي جز خداوند در دل هاي ايشان جا نمي گيرد، پس چيزي به معناي خوف و حزن ندارند و هرگز احساس تنهايي نمي كنند و همواره در محضر خداوند هستند و خداوند ايشان را در محضر خود مي پذيرد و از آنان محافظت مي كند.
بصيرت اهل ذكر
از نظر قرآن اهل ذكر اهل بصيرت هستند. البته اهل تقوا نيز به سبب همين تقواپيشگي خودشان حتي اگر به هر دليلي چون غفلتي در دام فتنه ها و وسوسه ها و فريب هاي شيطان گرفتار شوند و ابليس دمي كوتاه آنها را مس كند، به سبب همين تقوا پيشگي، خداوند آنها را به تذكر مي كشاند و اهل تقوا به سبب تذكر الهي، از دام فتنه ها و فريب ها مي رهند و حقيقت را چنان كه هست مشاهده مي كنند. (اعراف201) اهل تقوا به عنايت الهي از غفلت بيرون مي آيند و تذكر الهي در جانشان نفوذ مي كند و به سبب ذكرالله اهل بصيرت مي شوند و هرگز در دام فريب و وسوسه و فتنه گرفتار نمي آيند، زيرا حقيقت همواره مشهود آنان است و چيزي جز حقيقت را نمي بينند، چرا كه پرده ها از پيش چشمانشان فرو افتاده. اهل ذكر همواره در امنيت كامل از ابليس و وسوسه هاي او هستند؛ هر چند كه ديگران حتي اهل تقوا اين گونه نيستند؛ چرا كه اهل تقوا ممكن است كه دچار غفلت شوند و ابليس ايشان را مس كند، ولي اهل ذكر همواره در مقام شهود قرار دارند و در محضر الهي و از عين الهي به مسايل مي نگرند و خداوند چشم و گوش و دست ايشان است؛ چنانكه در مرحله اي آنان عين الله و يدالله و سمع الله بودند. پس خداوند براي اهل ذكر، چشم و گوش و دست است: عبدي يتقرب الي بالنوافل حتي أحبه، فاذا أحببته كنت بصره الذي يبصر به و سمعه الذي يسمع به ويده التي يبطش بها. (حديث قدسي) در اين صورت هرگز چيزي بر او پنهان يا بيرون از قدرت و دسترسي او نخواهد بود. اينان در حقيقت همان اولياي الهي هستند كه در مقام متاله و ربوبيت ظهور و تجلي يافته اند. بنابراين، ايشان در مقام مظهريت به فتق و رتق امور مي پردازند و همان خلفاي الهي و ربانيون هستند. خداوند از بندگان خويش مي خواهد تا به اين مقام برسند. لذا فرمان مي دهد: كونوا ربانيين، رباني باشيد. (آل عمران79)
نقش ذكر الله در زندگي
در روايات نيز به نقش ذكر الهي در زندگي اشاره شده. از جمله اينكه ذكر الهي موجب زنده شدن دل ها مي شود. از اميرمومنان علي(ع) روايت است كه فرمود: في الذكر حياه القلوب (تصنيف غررالحكم و دررالكلم ص 189) ذكر الهي موجب مي شود تا ذاكر نام پاكي در ميان مردم داشته باشد و همگي به پاكي از او ياد كنند: من اشتغل بذكر الله طيب الله ذكره، (تصنيف غررالحكم و در رالكلم ص188)، يكي از بهترين حالت هاي انسان اين است كه ديگران از او به خوبي ياد كنند، از مهمترين آثار ذكر خدا اين است كه خداوند كاري مي كند كه ديگران به خوبي اين فرد را ياد كنند و نام او را به پاكي ببرند. در روايت نقل شده كه ذاكر خداوند هرگز به آتش صاعقه هلاك نمي شود: امام صادق(ع) مي فرمايد: الصاعقه نصيب المومن و الكافر و لاتصيب ذاكراً، (بحار ج 65 ص 376)، صاعقه نصيب مومن و كافر مي شود، اما به ذاكر خدا اصابت نمي كند.
آثار و بركات ياد خدا
از سوي پيشوايان ديني ما، همواره تاكيد شده كه تمامي افراد بايد در همه حال به ياد خدا بوده و از وي غفلت نكنند و وجود اين امر را باعث ايجاد اثرات شگرف فردي و اجتماعي ميدانند. از جمله مفاهيم مرتبط با آيه 28 از رعد قرآن كريم، تاثير ياد خدا در انسان است: الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ? أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (هدايت شوندگان) آنها کساني هستند که ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مييابد" برخي از مفاهيم و آموزههاي مرتبط با مفهوم اين آيه و اثرات ياد خدا در انسان:
ـ ياد نعمتهاي او، عامل شكر اوست. ـ ياد قدرت او، سبب توكل بر اوست.
ـ ياد الطاف او، مايه محبت اوست. ـ ياد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست.
ـ ياد عظمت و بزرگي او، سبب خشيت در مقابل اوست.
ـ ياد علم او به پنهان و آشكار، مايه حيا و پاكدامني ماست.
ـ ياد عفو و كرم او، مايه اميد و توبه است. ـ ياد عدل او، عامل تقوا و پرهيزكاري است
8 خاصیت ذکر خدا ياد خداوند آثار و بركات فراواني دارد كه در آيات و روايات به آن اشاره شده است:
1- مورد ياد خدا قرار گرفتن فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و كفران نورزيد. ذكر خدا معناي وسيع و مصاديق فراواني دارد. انساني كه در تمامي لحظات زندگي به ياد ذات پاكي است كه سرچشمه تمام خوبيها و نيكها ميباشد و به اين وسيله روح و جان خود را پاك و روشن ميسازد، خداوند نيز در تمامي مراحل زندگي و در اوج مشكلات و سختيها او را تنها نميگذارد.
2- همنشيني با خدا كسي كه همواره به ياد خدا باشد، خداوند همنشين و جليس او خواهد بود چنانكه در حديث قدسي به حضرت موسي (ع) فرمود: اي موسي؛ من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند، موسي سؤال كرد: روزي كه هيچ پناهي نيست جز پناه تو چه كسي در پناه تو خواهد بود. فرمود: آنها كه مرا ياد ميكنند و من نيز آنان را ياري ميكنم، و با هم دوستي ميكنند در راه من، پس دوست دارم آنها را، اينان كساني هستند كه وقتي بخواهم به اهل زمين بدي برسانم، آنها را ياد كرده و به خاطر آنان بدي را دفع ميكنم.
3- محبت خداوند انساني كه پيوسته به ياد خداست، حب الهي در قلبش جاي ميگيرد. چنانچه در زندگي روزمره نيز چنين است كه اگر انسان در تمامي ساعات و در تمامي افكار خود شخص خاصي را در خاطر داشته باشد، كم كم محبت او در قلبش حاكم ميشود. در روايت نيز آمده. من اكثر ذكر الله احبه هر كس زياد خدا را ياد كند، محبت خداوند در قلبش حاكم ميشود. پس اموال و اولاد تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براي نيل به حيات طيبه كمك گرفته شود، از مواهب الهي هستند و مطلوب ميباشد
۴- فلاح و رستگاري از نظر قرآن كريم ذكر خدا زمينه رستگاري انسان را فراهم ميسازد: وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
5- افزايش بركت و حضور ملائكه خانهاي كه ذكر خدا در آن بسيار شود، بركتش بسيار ميشود و ملائكه در آن خانه حاضر و شيطانها دور ميگردند، و آن خانه براي اهل آسمانها آن چنان درخشنده است كه ستارگان براي اهل زمين، و خانهاي كه در آن قرآن خوانده نشود و ذكر خدا در آن نشود، بركتش كم است و ملائكه از آن خانه گريزان ميشوند.
6- آرامش آرامش و اطمينان گمشده انسان امروزي است كه در آرزوي به دست آوردن آن ميباشد قرآن كريم راه رسيدن به آرامش را به بشر معرفي مينمايد: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» همانا با ياد خدا دلها آرام ميگيرد.
7-دوري از شيطان آنان كه به ياد خدا هستند از وسوسههاي شيطان متأثر نميشوند و ياد خدا سلاحي است كه از آنها در برابر شيطان محافظت مينمايد. إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسههاي شيطان شوند، به ياد خدا و پاداش و كيفر او ميافتند؛ و (در پرتو ياد او، راه حق را ميبيند و) ناگهان بينا ميشوند. ذكر يونسيه
8- غذاي روح حضرت علي (ع) ميفرمايد: مداومت بر ذكر الهي غذاي روح و كليد رستگاري است. با توجه به اهميت ذكر الهي و نقش سازنده آن در پيشرفت معنوي انسانهاي مؤمن، خداوند مؤمنان را از توجه به اموري كه انسان را از ياد خدا باز ميدارد بر حذر ميدارد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اموال و اولادتان شما را از ياد خدا باز ندارد و هر كس چنين كند از زيانكاران است. اموال و اولاد تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براي نيل به حيات طيبه كمك گرفته شود، از مواهب الهي هستند و مطلوب ميباشد اما اگر علاقه افراطي به آنها سدي در ميان انسان و خدا ايجاد كند، بزرگترين بلا محسوب ميشود و خسراني بزرگ است كه در آيه شريفه به همين معنا اشاره شده. تعبير به «خاسرون» به خاطر اين است كه حب دنيا چنان انسان را سرگرم ميكند كه سرمايههاي وجودي خويش را در راه لذت ناپايدار و اوهام و پندارها صرف ميكند و با دست خالي از دنيا ميرود در حالي كه با داشتن سرمايههاي بزرگ براي زندگي جاودانهاش كاري نكرده است. در حالات عالم بزرگ «شيخ عبدالله شوشتري» از معاصرين مرحوم علامه مجلسي نوشتهاند: او فرزندي داشت كه بسيار مورد علاقه او بود، اين فرزند سخت بيمار شد، پدرش مرحوم شيخ عبدالله، هنگامي كه براي اداي نماز جمعه به مسجد آمد پريشان بود، هنگامي كه طبق دستور اسلامي، سوره «منافقين» را در ركعت دوم تلاوت كرد و به اين آيه رسيد، چندين بار آيه را تكرار كرد! پس از فراغت از نماز، بعضي ياران علت اين تكرار را سؤال كردند، فرمود: «هنگامي كه به اين آيه رسيدم به ياد فرزندم افتادم، و با تكرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم، آن چنان مبارزه كردم كه فرض كردم فرزندم مرده، و جنازهاش در برابر من است و من از خدا غافل نيستم، آنگاه بود كه ديگر تكرار نكردم
عوامل غفلت از یاد خدا
رذیله «غفلت» ضدّ توجه و تفكر است. از نظر اخلاق، هر چه توجه و تفكر عالی و بالا باشد و موجب تعالیِ انسان می شود، «غفلت» رذیلهای است بسیار پست كه انسان را به سقوط میكشاند؛ و به قول قرآن شریف، انسان را تا سرحدّ حیوان، بلكه پستتر تنزّل میدهد: وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْأنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اوُلئِكَ كالأَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179)؛ تحقیقاً (گروه) كثیری از جنّ و انس را (گویا) برای جهنم آفریدیم؛ (زیرا) اینان قلب دارند، ولی (حقایق را) نمیفهمند؛ و چشم دارند، ولی نمیبینند (كه سرانجام نافرمانی خدا چیست) و گوش دارند ولی نمیشنوند؛ (و خود را به كری میزنند) اینان همچون چهارپایان بلكه گمراهترند؛ آنها غافلند. (و غفلتشان از شنیدن و دیدن انسانی و تفكر محرومشان كرده است).» افرادی كه غفلت بر دلشان حكم فرماست چشم دارند اما نمیبینند؛ گوش دارند اما نمیشنوند؛ دل دارند اما نمیفهمند؛ و اینها حیوانند، از حیوان هم پستترند؛ و اگر دربارهی غفلت جز این آیهی شریفه چیزی نداشتیم، بس بود تا بگوئیم كه صفت غفلت، صفت مذمومی است. در آیه دیگر میفرماید: «غفلت دل را مهر میكند؛ چشم و گوش را مهر میكند؛ (نحل 108) افرادی كه غفلت دارند دل ندارند؛ دلشان قفل شده ؛ دلی كه بفهمد، گوشی كه حق را بشنود و چشمی كه حق را ببیند ندارند، و بالأخره مُهرِ غفلت اینها را تا سرحدّ حیوانیت رسانده. اساسی ترین غفلت ها، غفلت از یاد خدا است برخی از عوامل غفلت از منظر قرآن که موجبات دوری از یاد و ذکر خدا را برای انسان بوجود می آورد:
1 ـ اموال و اولاد؛ شاید از این جهت اموال و اولاد از قوی ترین ابزارها و عوامل شیطان برای غافل کردن انسان از یاد خداوند می باشد که همواره انسان در همه طول شبانه روز با آنها به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ارتباط داشته و بستر برای غفلت از یاد خدا به وسیله این دو عامل بیشتر مهیا می باشد. منافقون آیه 9 : اى كسانى كه ايمان آوردهايد [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند آنان خود زيانكارانند.
2 ـ تجارت و داد و ستد؛ قرآن از کسانی که داد و ستد، آنان را از یاد خدا غافل نمی کند به نیکویی یاد کرده و ایشان را مورد ستایش قرار می دهد؛( نور 37) « مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد و از روزى كه دلها و ديدهها در آن زيرورو مىشود مىهراسند» مفهوم مخالف این آیه نشان دهنده این است که دادوستد باعث می شود که مردانی در هنگام تجارت از یاد خدا غافل شوند.
3 ـ شراب و قمار؛ شراب خواری از جمله اعمالی است که موجب زایل شدن عقل هر چند بطور مقطعی می شود اما سبب می شود که انسان در هنگام مستی نه تنها به یاد خدا نباشد بلکه دست به کارهایی بزند که کمتر کسی در حالت عادی به این کارها دست می زند و عمده دلیل حرمت شرب خمر در اسلام، همین زایل کردن عقل از انسان می باشد. قمار نیز بخاطر هیجانات، فشارهای عصبی و استرسی که بر فرد قمار باز بخاطر هیجان همراه با ترس و اضطراب از بازنده شدن و هیجانات همراه با طمع و حرص برنده شدن، وارد می کند انسان را دچار اختلاط روانی کرده، نه تنها یاد خدا، بلکه عادی ترین رفتارها روزانه را از او گرفته و به مرور زمان او را به ورطه سقوط می کشاند. لذا خداوند در قرآن کریم و در آیاتی همانند آیه 91 مائده این کارها را از کارهای شیطان معرفی کرده و آنها را موجب غفلت از یاد خدا اعلام می کند؛ همانا شيطان مىخواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد پس آيا شما دست برمىداريد
4 ـ تکاثر و فزون طلبی؛ در مذمت فزون طلبی فقط اشاره به آیه 1 سوره تکاثر« الهاکم التکاثر تفاخر به بيشتر داشتن، شما را غافل داشت» شأن نزول و تفسیر آن کفایت کرده و می بایست مومن مراقب باشد که دچار تکاثر و فزون طلبی در هیچ زمینه ای نشده تا از غفلت از یاد خدا مصون باشد.
شأن نزول آیه اين سوره درباره قبائلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مىكردند و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مىنمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مىرفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مىشمردند!
تفسیر آیه «الهاكم» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچيز است كه انسان را از اهداف بلند باز دارد و «تكاثر» از «كثرت» به معناى فزون طلبى و فخرفروشى به ديگران به واسطه كثرت اموال و اولاد است.
جلوه هاى تكاثر تكاثر در شرك و چند خدايى؛ «ءَاَرباب متفرّقون خيرٌ ام اللّه الواحد القهّار»( یوسف 39) (حضرت يوسف به هم زندانىهاى خود كه مشرك بودند، گفت: آيا ارباب متفرق بهتر است يا خداوند يكتاى قهّار؟)
تكاثر در غذا؛ بنى اسرائيل مىگفتند: ما بر يك نوع غذا صبر نداريم؛ بقره 61 « لن نصبر على طعام واحد» ما خوردنىهاى ديگر همچون پياز و سير و عدس و خيار مىخواهيم.« قثائها و فومها و عدسها و بصلها»
تكاثر در عمر؛ چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال عمر كنند. بقره 96 « يَوَدّ احدهم لو يعمّر الف سنة»
تكاثر در مال؛ قرآن مىفرمايد: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. همزه 2 الّذى جَمَعَ مالاً و عدّده
تكاثر در مسكن؛ قرآن در مقام سرزنش بعضى مىفرمايد: در دامنه هر كوهى ساختمانهاى بلند بنا مىكنيد. « أتبنون بكلّ ريع آية تعبثون»
تكاثر در شهوت؛ اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجويز كرده و بهرهگيرى از همسر را بدون ملامت شمرده: « الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين» و ارضاى شهوت از غير راه ازدواج را تجاوز دانسته است. « فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم لعادون» اینها تنها بخشی از تکاثرات و فزون طلبی های است که ما در طول شبانه روز عمرمان به فراخور قدرت، ثروت و موقعیت های شغلی و اجتماعی با آن سروکار داریم اما آنچه که در بین اینها برای تمامی افراد خواهان آن مشترک می باشد این است که ایشان را از یاد خدا غافل می کند.
آثار دوري از ياد خداوند
همان گونه که «ذکر الهي» منشا آثار و برکات فراواني است، دوري از ياد خداوند نيز پيامدهايي را به دنبال دارد:
1 - خود فراموشي
مانند کساني که خدا را فراموش کردند، نباشيد که خدا نيز آنان را به خود فراموشي دچار ساخت .(1) و در آيات ديگري نيز به اين مساله «خود فراموشي » اشاره شده. (2) «نسيان » مصدر فعل «نسوا» است، به معناي زايل شدن صورت معلوم از صفحه خاطرات البته بعد از آن که در صفحه خاطر نقش بسته بود. در حقيقت، فراموشي خداوند، ترک شکر «ذکر الهي و ترک طاعت در بندگي » را نيز به همراه دارد زيرا از يک سو فراموشي پروردگار سبب مي شود که انسان در لذات مادي و شهوات حيواني فرو رود و هدف آفرينش خود را به فراموشي بسپارد و در نتيجه، از ذخيره لازم براي فرداي قيامت غافل بماند . فراموشي خدا، همراه با فراموش کردن صفات پاک اوست که هستي مطلق و علم بي پايان و غناي بي انتها از اوست و هر چه غير اوست، وابسته و نيازمند به ذات پاکش مي باشد و همين امر سبب مي شود که انسان خود را مستقل و غني و بي نياز شمرد و بر نفس خود اعتماد کند . با اين که بايد به پروردگارش اعتماد نموده و از او ترسان و به او اميدوار باشد . و اين ها همه عامل اصلي فسق و فجور و بلکه اين «خود فراموشي » بدين مصداق، خروج از طاعت خداست و لذا مي گويد: «اولئک هم الفاسقون (4)
2 - همراهي شيطان « وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (5) و هر کس از ياد خدا رويگردان شود، شيطاني براي او مي گماريم تا همنشين او شود .
3 - سختي در زندگي « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»(6) و هر کس از ياد من رويگردان شود، زندگي (سخت) و تنگي خواهد داشت و روز قيامت او را کور وارد محشر مي کنم .
4 - غفلت وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ (7) پروردگارت را در دل خود، از روي تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد کن و از غافلين مباش . مراد از «غفلت»، در آيه شريفه فوق، بي توجهي است که در اثر دوري از ذکر الهي به انسان دست مي دهد و مقصود از غفلت، در بيشتر آيات، غفلت غير معذور و مذموم است. در تعاليم پيشوايان دين و در روايات ائمه طاهرين(ع) نيز، از غفلت انسان نهي شده، از جمله امام صادق (ع) فرمود: ان کان الشيطان عدوا فالغفلة لماذا و ان کان الموت حقا فالفرح لماذا (8) اگر شيطان دشمن شماست، پس غفلت از حقايق و واقعيات براي چه، و اگر مرگ حق است، پس خوشحالي شما براي چيست؟!
پي نوشت ها: 1 - حشر/19 . 2 - « جاثيه/34 * توبه/67 . 4 - تفسير نمونه، ج 23، ص 540 . 5 زخرف36 6 - طه/124 . 7 - اعراف/205 . 8 – سفينة البحار، ج 2، ص 323 عرفان اسلامي، ج 2،
قرآن كريم واذكر ربك في نفسك تضرعا وخيفه و ذون الجهر من القول بالغدو والاصال ولاتكن من الغافلين اعراف/205) پروردگار خويش را به زاري و بيم در ضمير خود و به آواز غيربلند (آهسته) بامداد و شامگاه ياد كن و از غفلت زدگان مباش. از آيه ظاهر مي شود كه قرب به خدا تنها به وسيله ياد و ذكر او حاصل مي شود و به وسيله ذكر است كه حجاب هاي حائل ميان او و بنده اش برطرف مي گردد و اگر ذكري در كار نباشد جميع موجودات نسبت به نزديكي به او و دوري از او يكسان مي بودند و از اين نظر هيچ اختلافي ميان موجودات نمي بود كه يكي به او نزديكتر و يكي دورتر باشد (الميزان،ج8،ص 501) قطعا معناي تقرب به خدا نزديكي مكاني نيست زيرا خدا در همه جا هست و نسبت خدا به تمام اشياء و موجودات جهان اعم از انسان كافر و مسلمان، حيوان، جهاد، نبات و ملك و جن و... از لحاظ دوري و نزديكي يكسان است: ولله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله (بقره/115) نزديك شدن به خدا به معناي توجه و رويكرد و دور شدن از او به معناي عدم توجه و پشتكرد به خداست، در واقع خدا هميشه به انسان نزديك است. نحن اقرب اليه من حبل الوريد (ق/61) لذا اين دوري و نزديكي در خاطر است و نه در واقع. لذا نماز برترين نوع توجه و ذكر نسبت به خداست: و لذكر الله اكبر (عنكبوت54). رضوان خدا نيز ملحق به قرب است. زيرا منظور از رضوان توجه به خداست، توجهي متعالي كه به رضا چشم دارد نه به جزا (طمع بهشت و ترس از جهنم). رضوان الهي، اوج قرب به خداست. و لذا بهره اي اندك از آن به همه چيز مي ارزد: رضوان من الله اكبر توبه27)
در اينجا مي توانيم تا حدودي به فلسفه تمام ذكرها و اورادي كه در اسلام اين همه به مداومت بر آنها توصيه شده پي ببريم. هر ذكري در واقع ما را به خدا نزديكتر مي سازد در صورتي كه به آن توجه داشته باشيم. نكته ديگر اينكه اگر «ايمان» نيز جزء بالاترين ارزشها تلقي مي شود به واسطه تكيه آن بر علم و معرفت است. ايماني كه مبتني بر معرفت صحيح نباشد ارزشي ندارد و چه بسا گمراه كننده نيز باشد. به نظر مي رسد كه بالاترين ذكر، ذكر عملي است. در هركاري بايد پرسيد كه آيا اين كار مورد تائيد و رضاي خدا هست يا نه؟ توجه به اوامر و نواهي خدا و نمايندگان او ما را در مسير قرب به خدا قرار مي دهد. عبادات عملي مانند روزه، حج، زكات و خمس و... تمرين عملي براي تقويت نيت و ذكر و يادخداست. وقتي نماز بالاترين نوع عبادت باشد چون عملا ذكر و ياد خداست، بنابراين يقين نيز از اسلام و ايمان و تقوا بالاتر خواهد بود. در روايات مرتبه يقين بالاتر از تقوا و ايمان و اسلام معرفي شده است. (اسلام- ايمان- تقوا- يقين) و اعبد ربك حتي يأتيك اليقين. خدا را بندگي و عبادت نما تا ترا يقين حاصل شود (حجر99) مرگ نيز اگر به يقين تعبير شده براي اين است كه با مرگ توجه انسان به خدا و حقايق به مرز يقين مي رسد و پرده ها از روي چشم ها برداشته مي شود.
يقين نيز سه مرتبه دارد:
1 ) علم اليقين (ايمان به چيزي از راه استدلال مانند علم به وجود آتش از طريق ديدن دود آن) 2 ) عين اليقين (ايمان به چيزي از روي مشاهده مانند ديدن خود آتش و پي بردن به وجود آن) 3 ) حق اليقين (ايمان به چيزي از راه وحدت و اتحاد با آن. مانند افتادن در آتش و درك حقيقت آتش. حق اليقين از بالاترين نوع يقين و معرفت است كه تعداد اندكي از انسانهاي بزرگ از آن برخوردارند. به عبارت ديگر يقين از صفات علم است و آن سكون و ثبات و استواري علم است به طوري كه به وسيله استدلال عقلي يا اشراق قلبي، هرگونه شك و شبهه اي از آن برطرف شده باشد. حضرت ابراهيم(ع) با اينكه به زنده شدن مردگان ايمان داشت اما از خدا طلب يقين كرد كه به اطمينان و آرامش دل تعبير شده. پيامبر(ص): هركس خدا را اطاعت كند خدا را ياد كرده هرچند نماز و روزه و قرآن خواندنش اندك باشد. امام صادق(ع) : منظور از آيه و لذكر الله اكبر هنگام برخورد با حلال و حرام خداست. حضرت علي(ع) مي فرمايند: هركس چيزي را دوست بدارد ياد آن ورد زبانش شود. من احب شيئا لهج بذكره (منتخب ميزان الحكمه ج 1، ص 193)
همه بدبختيهاي آدمي، نتيجه غفلت از ياد خداست
برگشت همه بدبختيهاي آدمي، نتيجه غفلت او از ياد خداست، چشم بصيرت که کور ميشود و گوش باطن که از شنيدن حقايق باز ميماند و دل که از درک واقعيات عاجز ميماند تا جايي که از چهارپايان پستتر ميگردد، همه در اثر غفلت از ياد خداست، از قرآن اين حقيقت را بشنويم: "هر آيينه آفريديم براي جهنم بسياري از جن و انس را، براي آنها دلهايي است که به وسيله آنها نميفهمند و چشمهايي است که با آنها نميبينند و گوشهايي است که با آنها نميشنوند، ايشان مانند چهارپايانند بلکه پستتر از چهارپايان، ايشان همه از غافلانند"(اعراف: 179). چگونه اهل غفلت را معرفي ميکند، کوران و کران و بيخردان چرا چنين شدند؟ چون از ياد خدا غافل شدهاند. راه خدا که در دل بسته شد راه دنيا باز ميشود... در روايات از غفلت از ياد خدا، تعبير به مستي شده، يعني همان طوري که شخص مست را هزاران خطر تهديد ميکند و او بيخيال است، مثلا زمين بخورد، سرش به ديوار بخورد، در چاه بيفتد و ... همين طور هم دلي که از ياد خدا غافل شد، هزاران فتنه و فساد و گناه او را تهديد ميکند، بلکه هر گناهي که از انسان سر ميزند، ناشي از غفلت است، وگرنه کسي که متوجه است که خدا او را ميبيند، از اعمالش آگاه هست، ملائکه هم ثبت ميکنند، کي گناه ميکند. اما دلي که غافل باشد، همه جا هست جز به ياد خدا، التفاتي به حضور پروردگار ندارد و گناه ميکند، پناه بر خدا که انسان در چنين حالي مرگش فرا برسد و به حال غفلت بميرد.
آثار اعراض از یاد خدا
در حیات فردی و اجتماعی اگر انسان از یاد خدا اعراض کند چه آثار و تبعاتی را به دنبال خواهد داشت؟اعراض و رو یگردانی از یاد خدا آثار ویرانگر و مخربی در حیات فردی و اجتماعی انسان دارد که اهم آنها به قرار زیر است:
روی آوردن به دنیا کسی که از یاد و ذکر خدا رویگردان باشد، به طور طبیعی به دنیا روی می آورد و همه مطلوب او دنیا خواهد شد. دنیا نیز هر چقدر زیاد باشد، باز این انسان بی نهایت طلب را ارضا نمیکند. از این رو هر اندازه بیشتر دنیا را کسب کند، بیشتر احساس کمبود میکند و حرص و ولع او برای کسب بیشتر این متاع افزوده تر میگردد، بنابراین برای رسیدن به اهداف دنیوی خود دست به هر کاری میزند و هر اقدام زشت و ناصوابی را انجام می دهد. به این جهت فرموده اند: «حب الدنیا راس کل خطیئه » از طرفی چنین انسانی نگران بدست آوردن و حفظ دنیا م یباشد، بدین لحاظ زندگی وی در تنگنا و روحش در فشار قرار میگیرد، و احساس تنگی و عدم آرامش در معیشت و زیستن او جلوه بارزی دارد. به فرموده قرآن: «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا » و هر کس از یاد من رویگردان شود، زندگی )سخت و( تنگی خواهد داشت. )طه- 124 ( همچنین در حدیث قدسی آمده است: «انی لا اجمع حبی و حب الدنیا ف یقلب واحد ابدا » همانا من حب خودم و حب دنیا را در یک قلب واحد جمع نمیکنم. بدین معنی که ظرف دل انسان یا جایگاه خداست یا جایگاه حب الدنیا و هرگز این دو با هم در یک دل جمع نمیشود.
کوردلی اعراض از یاد خدا و بی اعتنایی به حکم او موجب کوری چشم دل میشود و راه سلوک به سوی حق را سد میکند. بنابراین اثر دیگر اعراض از یاد خدا، کوری دل و بالطبع محروم شدن از معرفت نفس و به دنبال آن حرمان از معرفت رب است: «و نحشره یوم القیمه اعمی )طه- 124 ( اثر این کوری، و عمق این فاجعه در قیامت ظهور میکند، لذا این فرد کور در قیامت به خدا اعتراض کرده و میگوید: من در دنیا چشم داشتم چرا کور محشورم کردی؟ قال رب لمَِ حشر تنی اعمی و قد کنت بصیرا )همان(جوابی که به او داده میشود حکایت از آن دارد که وی در دنیا هم کور بوده و خود از این امر غفلت داشته است، زیرا کوری و بینایی اصلی همان کوری و بینایی دل است، نه چشم ظاهر. به این جهت خدا به او میگوید: ما آیات خویش را از راه درون به وسیله عقل و فطرت و از راه بیرون، توسط پیامبران و اوصیای آنان به تو ارائه کردیم و و آنها را به دست فراموشی سپردی، در نتیجه خود نیز فراموش شدی امروز آن فراموشی برای تو آشکار شده است. «قال کذلک اتتک آیاتنا نسیتها وکذلک الیوم تنسی » یعنی تو در دنیا به آیات ما بی توجه بودی عمدا خود را به کوری میزدی و این نابینایی عمدی نسبت به معارف دینی، به صورت عمدی لطف خدا نسبت به تو در قیامت درآمد.
«ولاینظر الیهم یو مالقیمه » کسی که مورد عنایت خداوند قرار نگیرد عمت بینایی را نخواهد یافت. آل عمران- 77 بنابراین روشن است که رای جوشش معرفت توحیدی از درون و شهود جمال و کمال مطلق، باید از زنگار گناه صیقل داد و آن را پاکیزه نگهداشت و با مراقبت دائم در یاد خدا، اغیار را از طواف اطراف خانه دل بازداشت و پیوسته مواظب بود حقیقی خویش بود، نه خودی که نفس اماره و مسوله در آن حاکم باشد، بلکه باید به خودی اهتمام ورزید که نفس ملهمه و مطمئنه در آن حاکم است. «یا ایهاالذین امنوا علیکم انفسکم » یعنی الزموا انفسکم مواره مراقب جان و قلب خود باشید. )مائده- 105 ( تا از میزان قسط و دل تعدی نکند به طوری که نه در اصل میزان طغیان راه یابد «الاتطغوا یالمیزان » )الرحمن- 8( و نه در وزن کاهش پدید آید و نه در موزون لل رخنه کند. و لا تبخسوا الناس اشیاءهم » )اعراف- 85 (
تأثیر آلودگیها در شناخت مبدأ و معاد
(بدان ای سالک راه حق!) آنچه من برای اغلب مسلمانان گمان میبرم این است که مسامحه آنها «العیاذ بالله» از روی تصدیق نکردن و قبول نداشتن و بیایمانی نیست، بلکه از کثرت ابتلا و آلودگی آنها به زخارف و تجملات و زیباییهای این دنیای دون و پست است و تکاثر و افزونطلبی، آنها را باز داشته تا قبور خود را دیدار کنند و ذکر دنیا آنها را از ذکر پروردگارشان غافل ساخته و از فهم مبدأ و معادشان مانع گردیده است. بنابراین آلودگی به زرق و برق و چرب و شیرین دنیا مانع از فهم درست و عمیق مبدأ و معاد و عمل به دستورات و احکام الهی است. - المراقبات، میرزا جواد ملکی تبریزی، ج1، ص203
تذکر ؛ نيل به معرفت و بيداري واعظ درون
واعظ دروني از بهترين علما بهتر است، واعظ دروني باعث مي شود كه انسان گناهان خود را به ياد آورد و آنها را نزد خدا و امام زمان و ائمه اطهار عليهم السلام توجيه نكند و مثلا بگويد فلان موضوع و يا شخص باعث شد كه من به خطا بروم و بسياري توجيهات ديگر. حتي اكر نزد عالمي هم مي رود كه تكليف خود را بداند طوري موضوع را مطرح مي كند كه خود را گناهكار نشان ندهد ولي علي ع در دعاي كميل و امام سجاد ع در دعاهاي صحيفه بسياري گناهان نكرده را به خود نسبت مي دهند و خود را در مقابل خدا ذليل نشان مي دهند كه ما ياد بگيريم وقتي خطايي كرديم بگوييم خدايا اشتباه كردم و تمام. نه اينكه به عناوين مختلف آنها را توجيه كنيم، و لذاست كه واعظ بيروني اثر ندارد. واعظ درون مي خواهد كه چنين باشد آيه 9 اعلي فذكران نفعته الذكري پس تذكر ده، اگر تذكر سود دهد خداوند هم در آيه فوق فرمود كساني هستند كه ذكر در آنها اثر دارد و كساني هستند كه ذكر در آنها اثري ندارد (اگر تذكر سود دهد) يعني بعضي واعظ دروني دارند و از واعظ بيرون مطلب را مي گيرند و برخي كه واعظ درونيشان خاموش است هيچ ذكري در آنها اثر ندارد و يا بسيار كوتاه و موقت اثر مي پذيرد و خود مي بينيم كه بسياري حوادث، زيارت اهل قبور، ورود در حرم مطهر ائمه عليهم السلام، نصيحت واعظ، پدر و مادر و... اثر مي گذارد ولي بزودي فراموش مي شود چرا كه واعظ درون خاموش است و اينها بر قلب نمي نشيند. محمد باقر ع مي فرمايد: اياك و الغفله فقيها تكون قساوه القلب. بپرهيزيد و دوري كنيد از غفلت و بي خبري و اينكه از ياد خدا غافل شويد زيرا اين غفلت براي انسان، سنگدلي و قساوت قلب را همراه دارد. (بحار، جلد 78، ص 164) پس حاصل اين غفلت ها و بيدار نكردن واعظ درون چيزي جز قساوت و آلودگي قلب نيست. و لذا براي بيدار كردن واعظ درون بايد قلب را از آلودگي ها پاك كرد و تا اين قلب تخليه و شستشو نشود هيچ ذكر و وعظي در آن اثر نمي كند. بايستي از گناه دوري كرد، بايستي خداترس بود و تقوا پيشه كرد. قرآن مي فرمايد: (اعلي آيه 10 و 11) سيذكر من يخشي. بزودي كسي كه خدا ترس است پند خواهد گرفت و يتجنبها الاشقي. و بدبخت ترين مردم از آن «پند» كناره مي گيرند.
علم و معرفت براي از بين بردن جهل است و ذكر براي از بين بردن غفلت. ذكر، روشني دل مي آورد و ذاكر ماوراي دنيا را مي بيند. مقدمه معرفت، فكر است و فكر در قلب سالم موثر است يعني اگر قلب را از آلودگي ها پاك كردي، تمرين خوب فكر كردن كردي، به معرفت مي رسي و آن گاه است كه ذكر در تو اثر مثبت دارد. امام صادق ع مي فرمايد: كسي كه حقيقتا ذاكر الهي است، كسي است كه مطيع خداست و كسي كه از حضرت حق غافل است معصيتكار است. طاعت نشانه هدايت است و معصيت نشانه گمراهي است و ريشه هدايت و ضلالت (طاعت و معصيت) از ذكر و غفلت است. (مصباح الشريعه ص 5). حاصل اينكه ريشه هدايت، ذكر است. كسي ذاكر است كه مطيع خداست و فرق است بين عبادت و اطاعت. هر عبادتي اطاعت نيست ولي هر اطاعتي نسبت به پروردگار عبادت است. كسي مطيع خداست كه خدا ترس باشد و كسي خدا ترس است كه معرفت به حضرت حق داشته باشد و مقدمه معرفت، فكر است چرا كه تقوا نور است و ظلمت و تاريكي را براي شخص روشن مي كند، راه حق وباطل را نمايان مي سازد، فرقان است يا ايهاالذين آمنو ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا... اي مومنان اگر از خداوند پروا كنيد (بترسيد، تقوا پيشه كنيد) براي شما نيروي تشخيص حق از باطل قرار مي دهد و بدي هايتان را مي پوشاند و شما را مي آمرزد و خداوند صاحب بخشش بزرگ است. (انفال،29) فرقان چيست؟ (فرقان 1): تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا پر خير و پاينده است آن خدايي كه بر بنده خود (كتاب) جدا كننده حق و باطل را نازل كرد تا براي جهانيان هشدار دهنده باشد.
از طرفي ريشه ضلالت، معصيت است و معصيت از غفلت است و غفلت از بي فكري است، و ممكن است كسي فكر بكند ولي قلبش براثر گناه آلوده باشد، پس حاصل فكر نيز باطل است. فكري انسان را به هدايت مي رساند كه همراه با قلبي پاك باشد.