آیات اخلاق در سیمای امام حسین. تبلور عزّت در سیره امام
سایت جدید : تاریخی فرهنگی قرآنی
m5736z
blog.ir.
آیات اخلاق در سیمای امام حسین (ع)
همنشینی با تهیدستان : زیبایی های صفاتش دلربا و روحنواز است و نگاه و رفتارش ظهور آیات حقّ، و مکارم اخلاقش تجلّیبخش فلسفه بعثت پیامبر ص است که فرمود: بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ میزان الحکمه ج9 ص321 باب النبوّة. عصمت و قداست او در آیه تطهیر با جلوهای پرفروغ انعکاس یافته و برعشق الهی و ایثار او کریمه و یطعمون الطعام علی حُبّه شاهد و گواه است
زیبایی و جمال روح و اعتدال جسمانیاش با نام حسین ع شکوهی افزون یافته است؛ زیرا که حسین یعنی زیبایی و براساس روایت، نامی است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:
بحُسنِ خلیقةٍ و علوّ همّة لیالٍ فی الضلالة مُدْلَهِمَّة و یأبی اللّه الاّ ان یُتمَّه بحارالانوار ج44 ص194 از مناقب ج4، ص73 و 75 یُرید الجاهدون لیُطْفئوه سَبَقْتُ العالمین الی المعالی؛ و لاح بحکمتی نورالهدی فی یُرید الجاهدون لیُطْفئوه یُرید الجاهدون لیُطْفئوه
با اخلاق نیک و همت بلند، از همه جهانیان به قلّههای فضیلت پیشی گرفتم و با حکمت من، نور هدایت در شبهای تاریک و دیجور گمراهی درخشید
منکران میخواهند این نور را خاموش کنند؛ ولی خداوند نخواسته که این نور خاموش شود
اکنون جلوههای آیات الهی را در چهره پرفروغش مرور مینماییم و نظارهگر پرتوی از شکوهمندی زیباییهای اخلاقیاش میگردیم.
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندی و کرامت انسانها را در برخورداری هرچه بیشتر از آن میداند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشی خویش مُلغی ساخته است
وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِیِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینةَ الحیوةِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً کهف28
با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام میخوانند و تنها رضای او را میطلبند. و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.
مفسّران در شأن نزول آیه، نوشتهاند که: عدّهای از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر ص رسیدند و در حالی که به «اصحاب صفّه» و تهیدستان پاکسیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره میکردند، گفتند: اگر تو در بالای مجلس بنشینی و اینگونه افراد را که بدنی بدبو و جامههایی پشمینه برتن دارند، از خود دور کنی با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد
تنها وجود این افراد است که مانعی عمده برای حضور ما در مجلس شما شده است. در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالی صفّهنشینان تهیدست را که قلبی مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر ص به جستوجوی آنان برخاست و در حالیکه آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود: الحمدللّه الّذی لم یَمُتْنی حتّی اَمَرَنی اَنْ اَصْبِرَ نفسی مع رجالٍ من امّتی معکم المحیا و معکم الممات مجمع البیان ج3، حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگیام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر ع در میان گذاشتند که قرآن میفرماید: اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی پست و سادهلوح مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر میکنیم. سپس قرآن کریم پاسخ نوح ع را بیان میکند وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم هود27 و 28
من آنها را که ایمان آوردهاند، از خود دور نمیکنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.) در راستای همین تفکّر مادّی جمعی از بنیاسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهی، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد؟!
قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر ع بیان میدارد: قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فیِالْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ بقره247 گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. با دقت در سیره اخلاقی ابیعبداللّه ع نیز همین جلوههای متعالی و مفاهیم بلند را مشاهده میکنیم :
الف) انسانهای وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمدهاند تا عاشقانهترین نظام عزّت و کرامت انسانی را در کربلا تجسّم بخشند
یکی از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابیذرغفاری بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بیاعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهی سیدالشهدا ع دیده است
هریک از یاران ابیعبداللّه ع به سوی نبرد حرکت میکند و مدتی نمیگذرد که بدنش نقش زمین میشود و به ملکوت اعلی پر میکشد. او نیز خود را آماده میکند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین ع میرسد و میگوید: بدنم بدبو و رنگم سیاه و بیبهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بیتابم کرده
پس بهشت را ارزانی مندار تا بوی بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد
سپس از امام حسین ع رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزهای شگفت نمود تا اینکه بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوی او از این دنیا، این بود که یکبار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابیعبداللّه ع نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمیدهد که از ابیعبداللّه ع بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد
ولی بر خلاف این تصوّرات، مشاهده میکند که امام بر بالین او حاضر گشته و دعای خویش را بدرقه راه آخرتش مینماید اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد بحارالانور ج45، ص22 و 23 بارالها! روی او را سفیدگردان و بوی او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایی و شناسایی ده
اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانی خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانی از نور میبیند که دور از امتیازات مادّی و فخر فروشیهای ناپسند، به سوی کمال انسانی گام مینهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا ع است، رو به رو میبیند.
ب) روزی امام حسین ع از کنار جمعی از فقرا گذشت، عبای خود را پهن و نان خشکی را بر آن نهاده و میخوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را میخوردم
سپس فرمود: برخیزید به سوی خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند. بحار ج44، ص191
رضا و تسلیم : یکی از صفات انسانهای شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهی و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوی بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد»
برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضی نمیکند
در روایتی پیامبر گرامی اسلام ص از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند: انسان راضی از آقای خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهرهمند باشد و چه بیبهره، و به عمل اندک بسنده نمیکند. میزان الحکمه ج 4، ص145
این صفتی است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت میگیرد؛ زیرا در این صورت میداند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره میشود
و از سویی دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود. قرآن کریم میفرماید: والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ ذیل سوره والفجر پیشگامان نخستینی از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.
در آیه دیگر میفرماید: "هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند
آنان کسانی هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایی از باغهای بهشت وارد میکند که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن میمانند
رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون مجادله آیه آخر؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند. امام حسین ع نمونه متعالی و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج میزند
امام صادق ع سوره والفجر را سوره حسین مینامد مجمع البیان، ج9 و 10 زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است یا ایّتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیةً فجر7 و 28 آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب رعد28
و در حالی به سوی ملکوت اعلی پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعای عرفه میفرماید: وَخِرْلی فی قضائک و بارِک لی فی قدرک حتّی لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ دعای عرفه. 16؛
قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر میخواهی بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر میخواهی، دیرتر مایل نباشم».در جملهای دیگر رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه بحار ج44، ص367؛ رضایت و خشنودی خدا مورد رضایت ما اهلبیت است و بر بلای رسیده از جانب او، صبر میکنیم
و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود: رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین مقتل ص357؛ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریاد رس فریادجویان!
جوانمردی : جوانمردی خصلتی ارزشمند است که زیربنای بسیاری از ملکات اخلاقی همانند بخشش، گذشت و دوری از تهمت و خیانت، بوده و موجب میشود که فرد حتی در سختترین شرایط بر ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی تأکید ورزد. قرآن در باره اصحاب کهف نحن نقصّ علیک نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْیَةٌ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدی18؛
ما داستان آنها را بهحق برای تو بازگو میکنیم. آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم. مرحوم طبرسی : برای این جوانان تعبیر «فتیه» به کار برده زیرا سرچشمه و اصل جوانمردی، ایمان است و بعضی گفتهاند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداری از اذیّت دیگران و ترک شکایت از مشکلات است و بعضی دیگر گفتهاند: فتوّت پرهیز از گناهان و به کاربستن فضائل اخلاقی و انسانی است. 20
این صفت در اهل بیت ع به شکل تکامل یافته، متجلّی بوده. در جنگ صفّین لشکر معاویه بر اصحاب امام علی ع پیشی جسته و آب فرات را تصرّف کرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند
امام خطابهای ایراد نمود؛ تأثیر حماسی این خطبه چنان شور و غیرت ایجاد کرد که در مدّت اندکی توانستند دشمن را از شریعه فرات دور کنند. یاران امام علی ع به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم کن، چنان که آنان انجام دادند
فرمود: نه، بین آنان و فرات را باز کنید. من از آنچه نادانها انجام دادند، پرهیز میکنم. به زودی حکم قرآن را بر آنان عرضه میداریم و آنان را به سوی هدایت فرا میخوانیم. اگر قبول کردند، چه خوب و اگر امتناع کردند، به خواست خدا تیزی شمشیر از این کار، بینیاز خواهد ساخت21
این همان اصل آزادگی و جوانمردی است که با دشمن نیز بر اساس ارزشهای والای الهی و انسانی برخورد میکند. امام حسین ع نیز همانند مولی الموحّدین بود. زمانی که به منزل «شراف» رسیدند، در موقع حرکت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسیار بردارند
پس از نصف روز حرکت به سپاه حرّ برخورد کردند. حضرت وقتی آثار تشنگی را در لشکریان دید، به اصحاب دستور داد تا آنها و اسبهایشان را سیراب سازند
علیّ ابن طعان مُحاربی میگوید: من آخر کسی بودم از لشکر حرّ که آن جا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه کرده بود. حضرت به من فرمود که شتری را که آب، بار اوست بخوابانم.
شتر را خوابانیدم. به من فرمود: آب بیاشام. مشک آب را گرفتم، ولی آب از دهن مشک میریخت. فرمود لب مشک را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشک را برگرداند و مرا سیراب ساخت.22
در کلمات آن حضرت نیز این اصل، درخششی دارد؛ امام در یکی از سخنان خویش میفرماید:
انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولیٍّ مِن اولیاء اللّه و اهلِ المعرفة بحقّ اللّه کَفیءِ الظّلال... اَلاحُرٌّ یَدَعُ هذه اللُّماظة لاَِهلها
تمامی آنچه که خورشید بر آن میتابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و دشت و کوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت بهحقّ خداوند، چون سایهای بیش نیست
آیا آزادمردی پیدا نمیشود که از غذای باقیمانده لای دندانها دست بردارد؟ در اینجا حضرت با تعبیر «لُماظه» کمال بیاعتنایی خویش را به دنیا و مظاهر آن اعلام میدارد و سپس میفرماید: برای شما جز بهشت بهایی نیست؛ خود را به غیر بهشت نفروشید که هرکس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است.23
جملهای که حضرت بر بالین حرّ فرمود، تأکید بر همین اصل است. زمانیکه اصحاب بدن خونین او را به حضور ابیعبداللّه ع آوردند و او آخرین لحظات عمر خویش را سپری میکرد، در حالیکه امام دست به صورت حرّ میکشید، فرمود: تو آزادهای همانگونه که مادرت نام نهاد. تو آزاده دنیا و آزاده آخرت هستی. انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش میبینم
در جملاتی دیگر واللّه لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لا اُقِرُّ لکم اقرار العبید24؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوی شما دراز نخواهم کرد و چون بندگان، تسلیم شما نخواهم شد.
اَلا انّالدّعی ابن الدّعی قد رکزببین اثنتین بین القلّة (السلّة) و الذّلة و هیهات ما آخذُ الدنیّة... و انوفُ حمیّة و نُفوسٌ ابیّة لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علی مَصارع الکرام25؛ زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو کار مخیّر گذاشته: مبارزه با کمی اصحاب و یا ذلّت؛ هیهات، من پستی و ذلّت را انتخاب نخواهم کرد. انسانهای غیرتمند و روحهای با عزّت، مکانهای ذلّت و پستی را بر جایگاه کرامت و عزّت ترجیح نخواهند داد
در سخنی دیگر انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما26؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش میبینم».در این زمینه، کلمات بسیاری از آن حضرت به ما رسیده است که میتواند برای همه عاشقان و انسانهای آزاده و جوانمرد، الگو باشد.
پی نوشتها :18 ـ کهف13. 20 ـ مجمع البیان 21 ـ بحار ج 32، ص443 22 ـ ارشاد مفید ص207 و 208. 23 ـ انوارالبهیّه ص45. 24 ـ بحار ج45، ص6. 25 ـ همان ص9. 26 ـ تحف العقول ص176 و تاریخ طبری ج6، ص229.
شجاعت : شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلّط ستمگران میشود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیک، از دیگر آثار شجاعت است
قرآن کریم انسانهای برخوردار از این صفت را میستاید الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه27؛
آنان (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی را میکردند و (تنها) از او میترسیدند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر است
خداوند در باره جنگجویان اُحُد که هنوز زخمهای آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حرکت کردند، میفرماید: آنان کسانی بودند که (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کردهاند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.28
در آیه دیگر فلاتخشوُا النّاس واخشونِ29؛ از مردم نهراسید و از من بترسید. و انسانهای ترسو را مذمّت میکند و میفرماید: آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: (فعلاً) دست از جهاد بدارید و نماز را بر پا کنید و زکات بپردازید
(اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان از مردم میترسیدند، همان گونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟ چرا این فرمان را اندکی به تأخیر نینداختی؟30
اهلبیت ع تمثّل دلانگیز صفت شجاعت بوده و در زندگی و سیره عملی خویش ثابت کردهاند که از هیچ قدرتی غیر خداوند، هراسی ندارند. امام علی ع: به خدا سوگند! اگر تمام عربها برای جنگ بامن همداستان شوند، من پشت نخواهم کرد.31
امام زین العابدین ع در خطبهای که در مسجد شام ایراد نمود: به ما اهل بیت، شش صفت عطا شده: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دلهای مؤمنان.32 برای بعضی از این بزرگواران موقعیّتهایی پیش آمده که این صفت، ظهور بیشتری داشته. «کربلا» یکی از این موقعیّت هاست
فردی از راویان دشمن میگوید: واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه33؛ به خدا سوگند که دل شکستهای این چنینی که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیدهام.
و زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن را که در مقابل او قرار میگرفت، به هلاکت میرساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شما! آیا میدانید با چه کسی جنگ میکنید؟ این، فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است
روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.34
شجاعت ابیعبداللّه ع به گونهای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده و در باره آن سخن گفتهاند. یکی از آنها «جیمز کارگرن» هندو مسلک است که محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» کلام او را نقل نموده
وی در آغاز میگوید: مَثَل مشهور است که «دوای یکی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها کار برنمیآید، مگر دومی برایش مدد کار باشد. مبالغه بالاتر اینکه در حقّ کسی گفته شود که دشمن، او را از چهار طرف احاطه کرده است؛ ولی حسین ع و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند
سپس هشت نوع دشمن را چنین میشمارد: از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود که بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود که گفتهاند: تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمیتوان شد
دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان کربلا بود که در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاکستر تنور گرم، سوزنده و آتش افکن بود؛ بلکه دریای قهّاری بود که حُبابهایش آبله های پای بنی فاطمه بودند.
دو دشمن دیگر که از همه ظالمتر بود، تشنگی و گرسنگی بود که مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت کم میشد که زبانها از تشنگی چاک چاک میگردید. پس کسانیکه در چنین معرکه، هزارها کافر را مقابله کرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان میباشد
حدّث نوری پس از نقل این کلام، مینویسد: سزاوار است که در ستایش او، گفته شود: به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را که با امور محسوسه و معلومه، اشجعیّت آن حضرت، بلکه سایر انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت کرد.35
امام جواد ع از پدران خویش حالت امام حسین ع و یاران خاصّ وی را پس از سخت شدن کارزار، اینچنین نقل میکند: و کان الحسین ع و بعضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصائصه تَشْرقُ الوانُهُم و تَهْدئُی جوارحهم وتسکُن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایُبالی بالموت.36 حسین ع و یاران مخصوص وی چهرههایشان میدرخشید و اعضا و جوارح آنها ساکن و آرام و روحشان استوار و با آرامش بود. سپس هریک به دیگری میگفت: نگاه کنید که چگونه از مرگ باکی نداشته و بدان اعتنا نمیکند
سلام و صلوات خدا بر سیدالشهداء ع در آن هنگام که متولّد شد و جبرئیل و ملائک تبریک گویان به استقبالش شتافتند و آن هنگام که مقام وصایت را عهدهدار گشت و آن زمان که با چهره برافروخته به سوی لقای حقّ شتافت و جهان را شیفته صفات زیبای خویش نمود و «کوثر ولایت» را در نسل خویش تداوم بخشید.
پی نوشتها :27 ـ احزاب39 28 ـ آل عمران17. 29 ـ مائده44. 30 ـ نساء 77 31 ـ نهج البلاغه نامه45، ص971. 32 ـ بحار ج45، ص138. 33 ـ تاریخ طبری ج6، ص259. 34 ـ بحار ج45، ص50 و 51. 35ـ لؤلؤ و مرجان ص196 ـ 198 36ـ بحار ج44، ص297
سبک زندگی حسینی(ع)
سبک زندگی امام حسین(ع) براساس فلسفه زندگی آن حضرت(ع) شکل گرفته است. فلسفه زندگی و سبک زندگی آن حضرت(ع) متناظر به هم و به تعبیر قرآنی «مثنی و مثانی» است به این معنا که همانند دو ستون هلالی به هم پیوند خوردهاند
براین اساس، میتوان از سبک زندگی و سیره آن حضرت(ع) و قول و فعل و تقریرش، فلسفه زندگی ایشان را نیز استنباط کرد
تأکید بر سیره زندگی آن حضرت برای کشف فلسفه زندگی ایشان است؛ چراکه هر سبک زندگی برخاسته از فلسفه زندگی است و به معنای دیگر، سبک زندگی، وجوه آشکار فلسفه زندگی را نمایان میکند و امر باطنی را ظهور میبخشد
تأکید بر بیان سبک زندگی برای کشف فلسفه زندگی، از آن روست که بسیاری از مردم در مقام بیان فلسفه زندگی سخنانی را بر زبان میآورند که شاید حتی بدان جزم و یقین قطعی داشته باشند و عقل نظری آن را پذیرفته و عقد و انعقاد ذهنی بسته شده باشد، اما عقل عملی همراهی نمیکند و در مقام اراده، عزمی بر انجام آن نیست و به سخن دیگر، عقد قلبی اتفاق نیفتاده و عقیده دل و ایمان جان شخص نشده است؛ چرا که بسیاری از مردم بر خلاف یقین و قطع و برهان عمل میکنند و برخلاف جزمیات خویش رفتاری را در پیش میگیرند و به انکار آن میپردازند. (نمل14) پس میتوان گفت که هر عالمی به علم خود عمل نمیکند و بلکه حتی برخلاف آن رفتار میکند.
آنچه حقیقت فلسفه زندگی شخص را نشان میدهد همان رفتار اوست که در سبک زندگی و در مقام اراده و عمل به آن میپردازد
سبک زندگی در کشف فلسفه زندگی شخص مفیدتر و صادقتر است تا اقوالی که به عنوان فلسفه زندگی گفته میشود
چرا که ممکن است برخلاف آن، رفتار کند و سبک دیگری از زندگی را در پیش گیرد
از این رو آن حضرت(ع) درباره عقاید و رفتار مردم اینگونه میفرماید:
الناس عبیدالدنیا والدین لعب علی السنتهم، یحوطونه ما دارت به معائشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون
افراد جامعه، بنده و تابع دنیا هستند و مذهب، بازیچه زبانشان گردیده است و برای امرار معاش خود، دین را محور قرار دادهاند (و سنگ اسلام را به سینه میزنند) پس اگر بلائی (همانند خطر- مقام و ریاست، جان، مال، فرزند و موقعیت، ...) انسان را تهدید کند، خواهی دید که دینداران واقعی کمیاب خواهند شد (محجه البیضاء ج4 ص228؛ بحارالانوار ج75، ص116، ح2)*
امام حسین(ع) برای قضاوت توجه به عمل و رفتار را اصل قرار میدهد و میفرماید برای تشخیص فلسفه و افکار هرکسی باید به رفتارش توجه داشت
زیرا این رفتار و عمل است که حقیقت باورها و عقاید و بینشها و نگرشهایش را بیان میکند و زندگی شخص تصویری روشن از فلسفه اوست
ایشان بر همین اساس با توجه به رفتار مومنان و منافقان میفرماید:
انالمؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر
شخص مؤمن خلاف و کار زشت انجام نمیدهد و عذرخواهی هم نمیکند
ولی فرد منافق هر روز مرتکب خلاف و کارهای زشت میشود و همیشه عذرخواهی میکند (تحفالعقول ص179؛ بحارالانوار ج75 ص119 ح2)* انسان اگر باور به خدا و علم مطلق و کامل او دارد یا در رفتار خویش صادق است، این صداقت را در همه حال خواهد داشت، نه اینکه گاهی رفتاری داشته باشد که نشانهای از بیصداقتی اوست
پس حضور و یا غیبت افراد، در رفتارش تغییری ایجاد نخو.اهد کرد و همواره خدا را حاضر و ناظر خویش میداند و غیبت موجب نارواگویی نمیشود
آن حضرت(ع) میفرماید: لاتقولن فی أخیک المؤمن اذا تواری عنک الا مثل ما تحب آن یقول فیک اذا تواری عنه الا مثل ما تحب آن یقول فیک اذا تواریتعنه
سخنی (که ناراحتکننده باشد) پشتسر دوست و برادر خود مگو، مگر آنکه دوست داشته باشی که همان سخن پشت سر خودت گفته شود (بحارالانوار ج75 ص127 ح10)*
انسان باید مراقبت کند تا گرفتار هیچگونه ظلم نشود و همواره عاقبت امور را بسنجد و با تدبر و تدبیر درآن بنگرد و اقدام کند
امام حسین(ع) میفرماید:
اعمل عمل رجل یعلم أنه مأخوذ بالاجرام، مجزی بالاحسان
کارها و امور خود را همانند کسی تنظیم کن و انجام ده که میداند در صورت خلاف تحت تعقیب قرار میگیرد و مجازات خواهد شد
و در صورتی که کارهایش صحیح باشد پاداش خواهد گرفت (بحارالانوار: ج 2، ص 130، ح 15 و ج 75، ص 127، ح 10)*
انسان در زندگی اشتباهاتی را مرتکب میشود، پس باید عادت کند که اشتباهات خود را بپذیرد و از دیگران عذرخواهی کند
چنانکه باید عادت کند پوزش دیگران هم را بپذیرد البته سخت است که انسانی با شرایط یک انسان معمولی چنان عمل کند که امام حسین(ع) عذرخواهی و پوزش دیگران را میپذیرفت
چنانکه آن حضرت(ع) فرمود:
لو شتمنی رجل فی هذه الاذن، و اومی الی الیمنی، و اعتذر لی فی الاخری لقبلت ذلک منه، و ذلک أن أمیر المؤمنین(ع) حدثنی أنه سمع جدی رسول الله(ص) یقول: لا یرد الحوض من لم یقبل العذر من محق أو مبطل
اگر شخصی در گوش چپم به من دشنام دهد و در گوش راستم از من عذرخواهی کند از او میپذیرم و گذشت مینمایم
چون که پدرم امیرالمؤمنین علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) روایت کرد:
کسی که پوزش و عذرخواهی دیگران را - چه حق باشند و چه باطل- نپذیرد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد (احقاق الحق: ج 11، ص 431)* بنابراین، اگر ما نمیتوانیم پوزش بخواهیم میتوانیم دست کم عذر دیگران را به شکلی پس از فروبردن خشم و کظم الغیظ بپذیریم و از دیگران درگذریم و عفو کنیم
چرا که دنیا ارزشی ندارد و هر چه علیه ما شده باشد اگر درمسایل مادی باشد که ارزشی ندارد تا آدمی خود را بدان محزون و اندوهگین کند
و اگر درمسایل دینی و اخروی باشد اگر به شریعت و دین آسیب نمیرساند باید گذشت کرد
اصولا انسان نباید به دنیا گرایش داشته باشد به طوری که ذهن و جانش را درگیر کند و ناراحت شود که چرا دیگری دارد و او ندارد یا اینکه وضعیت مالی او بهتر نیست و یا قدرت و ثروت و حکومت در دست دیگری است و او از دنیا بهرهای نبرده است
زیرا حقیقت این است که دنیا خیری نیست تا بگوییم از دنیا خیری ندیدم بلکه دنیا نعمتی است که اگر به درستی استفاده کنیم خیرش را خواهیم دید* پس دنیا نباید برای ما چیزی جز راهی برای خیر باشد
از این رو، باید درباره دنیا آن چیزی را گفت که امام حسین(ع) گفته است:
قیل للحسین بنعلی: من أعظم الناس قدرا؟ قال: من لم یبال الدنیا فی یدی من کانت
از حضرت امام حسین(ع) سؤال شد: با شخصیتترین افراد چه کسی است؟
در جواب فرمود: آن کسی است که اهمیت ندهد که دنیا در دست چه کسی میباشد (تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورام؛ ص 348، س 11) انسان با بندگی خدا میتواند خیر دنیا و آخرت را به دست آورد و از جایی که گمان نمیکند خدا به او عنایت کند و از فضل خویش به او ببخشد*
راه برآوردن بهترین آرزوها این است که
بنده خدا شد و هرچه را خدا گفت به عنوان بنده انجام داده و مطیع محض خدا بود
امام حسین(ع) در این باره میفرماید:
من عبدالله حق عبادته، آتاه الله فوق أمانیه و کفایته
هرکس خداوند متعال را با صداقت و خلوص، عبادت و پرستش کند، خدای متعال او را به بهترین آرزوهایش میرساند و امور زندگیاش را تأمین میکند (تنبیه الخواطر ص427 س14، بحارالانوار ج 68، ص183، ح44)
پس عادت نکنیم برای نعمتهای دنیا که برای بسیاری از مردم نقمت و بلا و مصیبت میشود و هیچ خیری از آن نمیبرند، دست به هر کاری بزنیم و دین و ایمان خود را از دست بدهیم
بدترین مردم کسانی هستند که برای کسب درآمدی سوگند میخورند و برای قدرت و ثروتی به خدا و پیامبرش قسم میدهند و قسم میخورند در حالی که در بسیاری از موارد یا نیازی نیست یا دروغی است که باید از آن پرهیز کنند
چرا که هم دروغ گفته و هم سوگند دروغ خوردهاند که دو گناه بزرگ است* آدمی حتی نباید سوگند راست بخورد چه رسد که سوگند دروغ بخورد
امام حسین(ع) چهار علت را عامل سوگند خوردن میداند
آن حضرت(ع) میفرماید:
خود را از قسم و سوگند برهانید که همانا انسان به جهت یکی از چهار علت سوگند یاد میکند:
1- در خود احساس سستی و کمبود دارد، به طوری که مردم به او بیاعتماد شدهاند
پس برای جلب توجه مردم که او را تصدیق و تأیید کنند، سوگند میخورد
2- و یا گفتارش معیوب و به دور از حقیقت است و میخواهد با سوگند سخن خود را تقویت و جبران کند
3- یا در بین مردم متهم است -به دروغ و بیاعتمادی- پس میخواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف کند
4- و یا آنکه سخنان و گفتارش متزلزل است -هر زمان به نوعی سخن میگوید- و زبانش به سوگند عادت کرده است (تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورام: ص 429، س 6)
آنچه بیان شد تنها گوشهای از سخنان آن حضرت(ع) در بیان فلسفه و سبک زندگی اسلامی است که باید آموخت و بدان عمل کرد تا حسینی شد
بر هر یک از ما فرض است تا این سخنان و مانند آن را از پیشوایان بیاموزیم و بدان عمل کنیم تا سعادت دنیا و آخرت نصیب ما شود.
سبک زندگی از نگاه امامحسین(ع)
شیعیان خود را پیرو مکتب اهل بیت(ع) میدانند. به این معنا که از منظر عترت اهل بیت رسولالله(ص)، به قرآن، جهان و جان مینگرند و میخواهند از این مکتب کاملی که در اختیار امامان معصوم(ع) است بهره گیرند و بگویند که چون صد آمد نود هم پیش ماست، زیرا به تمام و کمال و صد درصد آموزههای وحیانی الهی را در اختیار داریم و میتوانیم با چنین مکتبی سعادت دنیا و آخرت را تأمین کنیم اما بسیاری از شیعیان حتی از نظر علمی با آموزههای مکتب اهل بیت(ع) آشنا نیستند؛ چه رسد که براساس آن رفتار و عمل کنند تا بتوانند سعادت دنیا و آخرت را تأمین و تضمین کنند. اگر بخواهیم فلسفه زندگی اهل بیت(ع) را بدانیم و سبک زندگی آنان را بشناسیم تا براساس آن زندگی کنیم، باید هر روز به سخنان آنان مراجعه و سیره آنان را ببینیم
فلسفه زندگی حسینی(ع)
فلسفه زندگی، همان اهداف و اصولی است که زندگی انسان را معنا میبخشد
بینشها و نگرشهای برخاسته از هستی شناختی، جهانشناختی و جهانبینی، فلسفه زندگی آدمی را شکل میدهد
پس فلسفه زندگی انسان همان چیزهایی است که بدان باور کرده و اعتقاد و ایمان دارد و این فلسفه زندگی است که جهتگیری و رویکردهای فرد را نسبت به زندگی مشخص میکند و سبک زندگی او را شکل میدهد امامحسین(ع) براساس آموزههای قرآنی، در حوزه وجود شناختی و معرفت شناختی، بر این باور است که جهان غیب نهتنها وجود دارد، بلکه اصالت برای جهان غیب است و جهان شهود و شهادت تنها گوشهای از آن حقیقت است
از میان چند منبع شناختی حسی و غیرحسی، حتی علم نیمه تجریدی که بر مفاهیم تکیه دارد، کمترین درجه ارزشی و اعتباری را در میان علوم دارد؛ چرا که علم حقیقی ازنظر ایشان همان علم الیقین، عینالیقین و حقالیقین است؛ چرا که اگر کسی علم یقینی داشته باشد، همه حقایق هستی از جمله حقایق غیبی را میبیند و در همین جهان مادی میتواند بهشت و دوزخ را مشاهده و آن واقعیت خارجی در درونش همانند واقعیت وجود نفس خویش آشکار و در حضور باشد
براین اساس امامحسین(ع) همه ملکوت هستی را در پیش خود حاضر دارد و همه چیز مشهود اوست. از جمله این مشهودات همان عالم غیبی است که برای بسیاری از مردم، غیب و غیرمشهود است. بنابراین، هدف و رویکرد اساسی آن حضرت(ع) در زندگی براساس چنین شهودی است. اینگونه است که غیب و حق برای او ارزش و اعتباری مییابد که همه چیز را برای آن فدا میکند. براساس همین علم شهودی و حضوری به مردم هشدار میدهد تا از غفلت نسبت به حقیقت ملکوتی و غیبی بیرون آیند و زندگی را بر مدار غیب سامان دهند
* امام حسین(ع) میفرماید: عبادالله! لا تشتغلوا بالدنیا، فان القبر بیتالعمل، فاعملوا و لاتغفلوا
ای بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا- و تجملات آن- نکنید که همانا قبر، خانهای است که تنها عمل- صالح- در آن مفید و نجاتبخش میباشد، پس مواظب باشید که غفلت نکنید. (نهجالشهاده، ص47) از نظر آن حضرت(ع) دنیا آن اندازه ارزش ندارد که آدمی آخرتش را به خاطر آن تباه کند
دنیا تنها کشتزاری برای عمل است و آدمی باید بداند که اینجا باید عمل کند تا در آخرت کشتههایش را درو نماید
همچنین دنیا برای راحتی و آسایش و آرامش نیست و گمان نشود که در اینجا میتوان سعادت یعنی آرامش و آسایش ابدی و بیرنج را به دست آورد
بلکه دنیا تنها خانه بلا و ابتلا است و همه چیزش رفتنی است
اگر چنین نگاهی به دنیا داشته باشیم، فلسفه زندگی ما سبک زندگی خاصی را پدید میآورد که دیگر دنیا ارزش این را ندارد که انسان همه هستیاش را فدا کند و از سرمایههای وجودش زیان نماید*
آن حضرت(ع) درباره ماهیت دنیا و زندگی در آن میفرماید:
انالله خلق الدنیا للبلاء، و خلق أهلها للفناء
خداوند متعال دنیا- و اموال آن- را برای آزمایش افراد و موجودات دنیا را جهت فناء- و انتقال از این دنیا به جهانی دیگر- آفریده است (نهجالشهاده ص196) پس امنیت و آرامش و آسایش و سعادت را باید در آخرت در سایه بندگی خدا و ترس و خشیت از او به دست آورد
یعنی انسان در دنیا از خداوند خوف و خشیت داشته باشد تا در آخرت از سعادت برخوردار شود که مهمترین و اصلیترین مولفه آن ایمنی و امنیت است
از اینرو آن حضرت میفرماید:
لا یأمن یوم القیامه الا من قد خافالله فیالدنیا
کسی در روز قیامت از شدائد و سختیهای آن در امان نمیباشد، مگر آن که در دنیا از خداوند متعال ترس داشته باشد و اهل گناه و معصیت نگردد (بلاغه الحسین(ع): ص285، بحارالأنوار: ج44
علت عزیز بودن امام حسین (علیه السلام)
اگر بخواهیم تجلى صفت کمال در زندگى هر امام را به عنوان لقب آن حضرت برگزینیم، باید امام حسین(ع) را «حسین عزیز» بنامیم. عنصر «عزت» آنچنان در قیام امام حسین(ع) حضور دارد که مىتوان آن را به عنوان یک ملاک و اصلى کلّى در نظر گرفته و گزارشهاى مورخان درباره این نهضت را با این ترازو سنجید و هر گزارشی را که کمترین شائبه ذلت در آن باشد مردود شمرد. عزّت در لغت به معنای عظمت و بزرگواری و ارجمندی و سرافرازی آمده است . این منظور ، این واژه ها را به معنای قدرت و رفعت باز دارنده از شکست خوردن در برابر ظالمان و ستمگران و ضد ذلت و خواری می داند . عزت به گفته « راغب » در « مفردات » در اصل آن حالتی است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر می سازد و به زمین های صلب و محکم نیز به همین جهت ، عزاز ( بر وزن اساس ) می گویند . عزت یکی از صفات خدای متعال است و تمام عزت از آن اوست و هر کس عزتی کسب می کند ، از برکت دریای بی انتهای اوست
عزّت در پرتو آیات و روایات
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً و بالاصالة از آن خویش میداند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مۆمنین میداند[منافقون،8] و نیز میفرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل میگرداند.[آل عمران، 26] در دعای عرفه به نقل از سالار شهیدان میخوانیم که تمام عزّت و بلند مرتبگی ویژه خداوند است و هر که خدا را دوست بدارد عزیز و الّا ذلیل خواهد بود.[میزان الحکمه، ج 8] حضرت علی ع در حدیثی ضمن رد هر گونه اعمال سلطهای میفرمایند:هر عزیزی که تحت قدرت و سلطهای قرار بگیرد ذلیل خواهد بود، همچنین ایشان در جاهای دیگر هر عزّت غیر خدائی را ذلّت تلّقی نموده و معتقدند طلب عزّت فقط از خدا شایسته است و هر کس عزّت را به غیر از او طلب کند هلاک خواهد گشت، و نیز ایشان در جای دیگر میفرمایند هیچ عزّتی بالاتر از بردباری نیست.
اولین برخورد امام حسین(ع) با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنى لشکر هزار نفرى حرّ بن یزید نیز نمونه کاملى از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام(ع) مىرسند، اولین سخنى که از امام(ع) مىشنوند، دستور امام(ع) به یاران خود است که مىفرماید: این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید امام صادق ع نیز ضمن رفیع دانستن جایگاه مۆمن و عزّت والای او میفرمایند: خداوند اختیار هر کاری را به مۆمن داده به جز این که او اختیار ندارد خود را ذلیل نماید
تبلور عزّت در سیره امام حسین علیه السلام
مرام و سیره امام حسین(ع) چنان با عزت عجین شده است که تفکیک آن دو از همدیگر امرى محال مىنماید. هنگامى که امام(ع) در مجلس خصوصى ولید از بیعت با یزید سر باز زده مروان بن حکم او را تهدید به قتل کرد، امام(علیه السلام) بر آشفت و از موضعى عزیزانه خطاب به مروان چنینگفت:
«به خداوند سوگند اگر کسى بخواهد گردن مرا بزند، قبل از آنکه موفق به این کار شود،زمین را از خونش سیراب خواهم کرد، (اى مروان) اگر خواستى صدق سخن مرا دریابى، قصد کشتن من را کن تا به تو نشان دهم.»[1] *هنگامى که امام(ع) چاره را در ترک مدینه و رفتن به سوى مکه مىبیند، حاضر نیست همانند ابن زبیر ذلیلانه و با حالت ترس و لرز از جاده غیر اصلى به مسیر ادامه دهد بلکه همراه با خاندان خود قدم در جاده اصلى مدینه - مکه مىگذارد و هنگامى که پسر عمویش مسلم بن عقیل از او مىخواهد تا مانند ابن زبیر و به جهت ترس از دستگیر شدن جاده فرعى را در پیش گیرند، مىفرماید: «اى پسر عمویم، به خداوند سوگند که تا نگاهم به خانههاى مکه نیفتد این جاده را ترک نخواهم کرد.»[2]
هنگامى که در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم، هانى و عبدالله بن یقطر را مىشنود و اوضاع را در ظاهر بر خلاف مراد خود مىبیند، به این نکته متوجه مىشود که عدهاى از همراهان او با امید دسترسى آن حضرت(ع) به حکومت کوفه و رسیدن به مال و منال با او همراه شدهاند و حال که این امید به یأس تبدیل شده است، قصد جدا شدن دارند، اما خجالت مانع از آن است که آن را صریحاً ابراز کنند، از این رو حضرت(ع) از موضعى عزیزانه پس از دادن این خبر خطاب به آنها مىفرماید: «..فمن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علینا منه ذمام»[3]
؛ ما برگردن هیچکس عهدى نداریم، هر کس مىخواهد، از ما جدا شود. و در نقلى دیگر چنین آمده که حضرت(ع) این چنین با قاطعیت با آنها سخن گفت: «ایها الناس! فمن کان منکم یصبر على حدّ السیف و طعن الاسنّة فلیقم معنا و الا فلینصرفعَنّا»[4]؛ اى مردم هر کس از شما که مىتواند در مقابل تیزى شمشیر و ضربه نیزه پایدارى کند همراه ما بیاید و هر کس نمىتواند از ما جدا شود
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً و بالاصالة از آن خویش میداند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مومنین میداند [منافقون، 8] و نیز میفرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل میگرداند ** اولین برخورد امام حسین(ع) با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنى لشکر هزار نفرى حرّ بن یزید نیز نمونه کاملى از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام(ع) مىرسند
، اولین سخنى که از امام(ع) مىشنوند، دستور امام(ع) به یاران خود است که مىفرماید: «این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید.»[5] ** هنگامى که حرّ اصرار مىکند که امام(ع) را به نزد ابن زیاد ببرد، امام(ع) قاطعانه موضع گرفته و مىفرماید: «الموت ادنى من ذالک»[6]؛مرگ نزدیکتر از این خواسته است. و هنگامى که حرّ آن حضرت (ع) را به قتل تهدید مىکند، امام(ع) به اشعارى متمسک مىشود که از جمله آنها این بیت است: «سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى خیراً و جاهد مسلماً»[7]؛ به راه خود ادامه مىدهم و مرگ براى جوانمرد مسلمانى که قصدى نیک داشته و در راه خدا جهاد کند، ننگ نیست
در شب عاشورا و هنگامى که وقوع جنگ بین سپاه کوچک امام(ع) و لشکر عظیم کوفه حتمى شد که قطعاً سرنوشتى جز شهادت حسین(ع) و همه یارانش نداشت، امام(ع) در حالىکه به یارى تک تک اصحاب و خویشان خود نیاز داشت، اوج عزت و کرامت خود را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که جز به خدا به هیچ امر دیگرى اتکا ندارد. امام(ع) در این شب خطاب به خویشان و اصحاب خود کرده و بیعت خود را از آنها برداشته و از آنها مىخواهد تا از سیاهى شب بهره جسته و از میدان معرکه بگریزند. زیرا دشمنان تنها امام(ع) را خواسته و در صورت ظفر بر او، از دیگران غافل خواهند شد.[8] که البته اصحاب و خویشان نیز عزت و کرامت خود را نشان داده و هیچیک از آنها صحنه معرکه را ترک نمىکنند
پی نوشتها : [1]. کتاب الفتوح، ابومحمد احمد بن اعثم کوفى، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، ج5 ص14. [2]. الفتوح، ج5، ص22. [3]. وقعة الطف، لوط بن یحیى ازدى معروف به ابى مخنف، تحقیق محمد هادى یوسفى غزوى، قم، چاپسوم، مۆسسة النشر الاسلامى، 1417ق، ص166. [4]. الفتوح، ج5، ص78. [7]. همان، ص79، وقعة الطف، ص173. 8]. وقعة الطف، ص197.، ص192، ح5)