اصلاح و اصلاحگری از دیدگاه قرآن. نيت در كارها .اصلاحات انقلاب اسلامي.
نيت در كارها براساس آموزه هاي قرآني
هركسي عملي را مي تواند با نيت هاي گوناگون انجام دهد. همين نيت هاست كه معنا و مفهوم عمل را تغيير مي دهد. در فرهنگ اسلامي آنچه اهميت دارد دو عنوان اساسي عمل صالح و نيت خير است. اين گونه است كه مبحث حسن فعلي و حسن فاعلي در ادبيات و اصطلاحات اسلامي وارد مي شود. اين مبحث يكي از مهم ترين مباحثي است كه سرنوشت رفتار آدمي را تعيين مي كند. در اسلام آنچه مهم است حسن فعلي يعني عملي است كه خود به خود داراي ارزش و مصلحت باشد. اما حسن فعلي و كار نيك به تنهايي نمي تواند سرنوشت عمل كننده اش را تعيين كند، بلكه زماني اين كار نيك و خوب، ارزش واقعي مي يابد و تاثيرات مثبتي در دنيا و آخرت و شخص و شخصيت كننده آن به جا مي گذارد كه از حسن فاعلي نيز برخوردار باشد. حسن فاعلي بدين معناست كه شخص مي بايست به قصد خوب، كار خوب و نيكي را انجام دهد. اين جاست كه مسئله اخلاص به عنوان يكي از محوري ترين مولفه هاي تحقق حسن فاعلي، خودنمايي مي كند. براساس آموزه هاي قرآني، نقش و كاركرد اخلاص را در تحقق حسن فاعلي و تاثير فعل نيك و خير ارزش كارها بر پايه نيت هااز نظر اسلام هركاري تاثير مثبت و منفي در زندگي بشر به جا مي گذارد؛ زيرا انسان موجودي درحال شدن و ساخته شدن است.
اين صيرورت را بارها قرآن با به كارگيري واژه صيرورت مانند اليه المصير (مائده، آيه 18) بيان داشته است. انسان موجودي است كه با كارهايش، خود و جهانش را مي سازد. اين خودي كه با كارهاي انسان ساخته مي شود، خودي است كه در جهان آخرت ظهور و بروز كامل مي يابد و انسان براساس ساخته دست خود در قيامت ظاهر مي شود. بسياري از مردم به شكل جمادات يا چارپايان برانگيخته مي شوند و در دوزخ عذاب مي شوند؛ زيرا خود را در دنيا چنين ساخته اند و چهره و حقيقت خويش را در آينده آنطور كه ساخته اند مي بينند. در حقيقت انسان، شخص و شخصيت خويش را در دنيا مي سازد و شاكله وجودي خويش را ترسيم مي كند. همچنين انسان با كارهاي خويش، دنياي پيرامون و محيط زيست خويش را مي سازد. اين ساخت محيط زيست اختصاص به دنيا ندارد، بلكه انسان جهان آخرت خويش را نيز خود مي سازد. هركاري كه انسان انجام مي دهد محدوده وكيفيت جهاني را كه در آن به سر خواهد برد، مي سازد. از اين رو در روايات از كلماتي كه خشت زرين و سيمين بهشت آدمي مي شود، سخن به ميان آمده است. كارهايي كه تاثيرات شگرف خود را در آينده بشريت به جا مي گذارد و زندگي اخروي انسان و شخصيت او را تثبيت مي كند، كارهايي است كه با نيت و قصد عامدانه و عاقلانه انجام مي گيرد. هركار خوب و بدي كه انسان از روي عمد و قصد انجام مي دهد، زندگي اخروي او را شكل مي بخشد. درباره تاثير نيت و قصد مثال روشني مي زنيم و آن اينكه عمل زناشويي و زنا از نظر ظاهري هيچ تفاوتي با يكديگر ندارند، ولي اگر همين عمل زناشويي به قصد نكاح شرعي و يا عرفي باشد، عملي درست و خوب و اگر به قصد زنا باشد، عملي نادرست و زشت دانسته مي شود.
از نظر اسلام، نقش نيت خير و خوب، بسيار برجسته است. از اين رو هر عمل خيري، بايد با نيت انجام گيرد. در روايات بارها به اشكال مختلف بر اين نقش مهم توجه شده است، از جمله اينكه رسول الله(ص) فرمود: انماالاعمال بالنيات؛ ارزش اعمال به نيت آن است. (المجموع، ج1، ص16) همچنين فرمود: لاعمل الا بالنيه... الا ان النيه هوالعمل؛ هيچ عملي جز به نيت نيست... آگاه باشيد كه نيت همان عمل است. (تفسير صافي، ج5، ص201) اين نيت است كه عمل را معنا و مفهوم واقعي و جديدي مي بخشد و از كارهاي عادي جدا مي سازد. انسانها براي اينكه كاري را انجام دهند كه مقبول درگاه الهي باشد و آثار آن در دنيا و آخرت خود را نشان دهد، مي بايست نيت نيك و خير داشته باشند. برهمين اساس پيامبر(ص) درحديث قدسي از خداوند نقل مي كند كه فرموده است: قال الله تعالي: اذا هم عبدي بحسنه و لم يعملها كتبتهاله حسنه فان عملها كتبتها له عشر حسنات الي سبعمائه ضعف و اذا هم بسيئه و لم يعملها لم اكتبها عليه فان عملها كتبتها عليه سيئه واحده ؛ خداي والا مي فرمايد: وقتي بنده من كار نيكي اراده كند اما آن را انجام ندهد، يك كار نيك براي وي ثبت كنم و اگر بكند ده كار نيك تا هفتصد برابر ثبت كنم و وقتي كار بدي اراده كند و نكند برعهده او ثبت نكنم و اگر بكند يك كار بد برعهده او ثبت كنم. (نهج الفصاحه/ ح 8602)
اگر انسان همان اعمالي را كه در روزه واجب شده به عنوان يك عمل بدون نيت انجام واجب انجام دهد، هرچند كه از برخي از فوايد امساك و روزه بهره مند مي شود، ولي از آثار كامل دنيوي آن نيز بهره مند نخواهد شد، چه رسد كه از آثار اخروي آن بهره مند گردد. انجام حركات نمايشي چون نماز همراه با خواندن و گفتن كلماتي تنها يك نرمش و ورزش خواهد بود، اما اين نيت نماز است كه نماز را نماز مي سازد و تاثيرات مثبت آن را بر شخص و شخصيت در دنيا و آخرت به جا مي گذارد، هر چند كه انجام آن حركات از نظر ورزش و نرمش نيز آثاري براي فاعل و كننده آن خواهد داشت. در حقيقت از نظر اسلام، ارزش كارها براساس نيت هاست. اين گونه است كه: نيه المومن خير من عمله، نيت مومن بهتر از عملش دانسته شده است؛ (فقه الرضا، ص 873) زيرا انسان با نيت خير و خوب خود هر چند ناقص، مي تواند بهتر از آنچه انجام مي دهد، به كارش اعتبار و ارزش بخشد. با آن كه مومن در پي كار خير و نيك است، ولي گاه به اسبابي آن كار خير وي كامل و تمام نيست، ولي نيت خيرش اين كار نيك ناقص را به تمام و كمال مي رساند و آثار و پيامدهاي اخروي اش را نيز به همراه دارد. در روايتي ديگر از پيامبر(ص) نقل شده كه فرموده است: نيه المومن خير من عمله و نيه الكافر شر من عمله و كل عامل يعمل علي نيته؛ نيت مؤمن بهتر از عمل او و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس مطابق نيت خود عمل مي كند. (كافي، ج 2، ص 48، ح 2)
درباره نقش نيت در روايات مطالب بسياري آمده است. از آن جمله مي توان به اين روايات اشاره كرد. پيامبر گرامي(ص) مي فرمايد: النيه الحسنه تدخل صاحبها الجنه ؛ نيت خوب صاحب خويش را به بهشت مي برد. (كنزالعمال، ج 31، ص 151، ح 27463) از امام علي(ع) روايت است كه فرمود: «آدمي با نيت خوب و خوش اخلاقي به تمام آنچه در جستجوي آن است، از زندگي خوش و امنيت محيط و وسعت روزي، دست مي يابد.» (كنزالعمال، ج10، ص314، ح13782) باز آن حضرت مي فرمايد: «به پاداش بهشت نمي رسد مگر آن كس كه باطنش نيكو و نيتش خالص باشد.» (غررالحكم، ج6، ص342، ح86801) پيامبر(ص) فرمود: «هيچ كس نيتي را در دل پنهان نمي كند، مگر اينكه خداوند آن نيت را (در رفتار و كردار او) همانند لباس ظاهر مي كند، با نيت خوب، ظاهر خوب و با نيت بد ظاهر بد خواهد داشت.» (كنزالعمال، ح5725) امام كاظم(ع) مي فرمايد: «همان گونه كه قوام جسم، تنها به جان زنده است، قوام دينداري هم تنها به نيت پاك است و نيت پاك، جز با عقل حاصل نمي شود.» (تحف العقول، ص693) اصولا هر انسان عاقلي وقتي كاري را انجام مي دهد، نيت و قصد انجام آن دارد. اين قصد كه عامل و انگيزه دروني و دافع به سوي انجام آن كارست، همان نيت است. از اين رو، ارتباط نيت با قصد باطني و قلبي كه دافع عمل است.، ارتباط تنگاتنگ است و آنچه بر زبان مي آيد، بياني از نيت دروني است نه خود نيت؛ زيرا نيت همان خواسته و قصد باطني و قلبي مي باشد. اين نيت دروني و باطني براي انجام آن عمل و قصدي كه از آن دارد، نيت همان شخص را شكل مي بخشد.
اصلاح و اصلاحگری از دیدگاه قرآن
اصلاح در لغت به معنای : درست کردن ، بهینه ساختن ، پیراستن و آراستن است که در اصطلاح علوم سیاسی ، آن را «رفورم (Reform)» می گویند؛ یعنی اقداماتی که برای تغییر و تعویض برخی از جنبه های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی صورت می گیرد ، بدون آن که جامعه را دگرگون سازد . اصلاحات یا «رفورم» در اصطلاح ، در برابر مفهوم «انقلاب» قرار می گیرد و فرآیندی آرام ، صلح جویانه ، معتدل ، متعادل و غیر جهشی در بهسازی جامعه به شمار می رود . در فرهنگ دینی ما ، اصلاح ، یعنی سامان بخشیدن ، و نقطه مقابل «اِفساد» است . به همین جهت ، اصلاح و افساد ، یکی از زوج های متضادّ قرآن است که مکرّر در قرآن ، مطرح می شوند (مثل توحید و شرک ، ایمان و کفر) . برخی از این زوج های متضاد ، از آن جهت در کنار یکدیگر مطرح می شوند که یکی باید نفی شود و دیگری باید جامه تحقّق بپوشد و اصلاح و افساد هم از این قبیل است . اصلاح در قرآن ، گاهی در مورد رابطه میان دو نفر است که از آن ، به «اصلاح ذات البین» یاد می شود و گاهی در مورد اصلاح محیط خانوادگی و گاهی اصلاح محیط بزرگ اجتماعی است . در این مقاله ، ما عمدتا به اصلاح اجتماعی از دیدگاه قرآن خواهیم پرداخت .
شیوه های اصلاح از دیدگاه قرآن
بر اساس تعالیم آسمانی ، آرمان والای انبیای الهی ، برقراری جامعه ای سالم و عاری از مفاسد اخلاقی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و در تعبیر قرآن ، «حیات طیّبه» یا «زندگی پاک» است . در حیات طیّبه و جامعه سالم قرآنی ، منافع و مصالح بشر ، بدون آن که با یکدیگر در تضاد قرار گیرند ، برآورده خواهند شد و تنها به شرط برقراری چنین زندگی سالمی ، ساختن انسان ها و اصلاح و تغییر ساختارهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه انسانی (و به عبارت دیگر : سازندگی) ، در دو بعد فردی و اجتماعی ، امکان پذیر خواهد بود . قرار گرفتن فرد و جامعه در مسیر خواست الهی و برنامه تکامل خداوندی ، محو اصلاحات در چشم انداز قرآن کریم است .
با دقّت در آموزه های قرآن کریم ، به روشنی در می یابیم که در راه تحقق این اهداف بلند و متعالی در زندگی انسان ها ، یک استراتژی (راهبرد) مهم و اساسی به نام «دعوت» وجود دارد و در راه پیشگیری این راهبُرد از سوی مصلحان حقیقی ، تاکتیک (راه کار)های متعدّدی نیز در خلال آیات قرآن آمده است که شاید رساترینِ آنها ، آیه «با حکمت و اندرز نیکو ، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن»1 باشد . از این آیه شریف بر می آید که برای اصلاح فرد و جامعه ، مصلحان ، موظّف اند که به سوی جامعه حرکت کنند و برای رفع موانع حرکت جامعه به سمت رشد و شکوفایی تلاش کنند . از این رو ، مصلح حقیقی باید از مردم ، با مردم و برای مردم باشد ، با آنان زندگی کند و دردهای آنان را احساس کند و برای خیر آنان تلاش نماید . از تعبیر زیبای «به راه پروردگارت» می توان دریافت که تمام تلاش های اصلاحی باید به هر چه نزدیک تر شدنِ انسان به خدا و الهی تر شدن سمت و سوی روابط میان افراد و ساختارهای اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی کمک کنند تا در بستر فراهم آمده در جامعه ، انسانْ رشد کند و به هدف والای آفرینش دست یابد .
در این آیه ، همچنین راه کارها و ابزارهای تحقّق اصلاحات ، یعنی : حکمت ، اندرز نیکو و مناظره (گفتگوی استدلالی) معرفی شده اند و به نظر می رسد این سه ابزار ، همگی فرهنگی و تبلیغی محسوب می شوند . در این دیدگاه قرآنی ، مشکلات و موانع اصلاح فرد و جامعه ، جهل یا غفلت انسان ها از مسیر درست کمال و رستگاری قلمداد شده است و از این رو ، جهل زدایی و غفلت زدایی ، از طریق به کارگیری استدلال و موعظه و نیز تبادل اندیشه در فضای گفتگو و مفاهمه (مناظره) مورد عنایت خداوند متعال است از سوی دیگر ، لازمه موفّقیت جریان اصلاحی در جامعه ، نرمش و ملایمت مصلحان در برخورد با انسان هاست که عمدتا در برخوردهای فردی و هدایت افراد ، مورد تأکید قرآن است . بدون شک ، برخوردهای خشن و قهرآمیز در روند اصلاح مفساد ، قطعا تأثیر منفی خواهد داشت . قرآن در نقل خطاب خدا به موسی و هارون (ع) می فرماید : «به سوی فرعون بروید ، که طغیان کرده است؛ امّا به نرمی با او سخن بگویید ، شاید متذکّر شود یا [ از خدا ] بترسد» .2
بنا بر آیات قرآن ، اصل در اصلاح مفاسد و رفع موانع کمال انسان ها ، کاربرد روش های فرهنگی و روشنگرانه و تبلیغی در یک فرآیند تدریجی و همراه با صبر ، حوصله و تحمّل است .
بنا بر این اصل ، به کارگیری روش های خشونت آمیز در برخورد با مفاسد در حوزه عمومی و خصوصی زندگی انسان ها مذموم شمرده می شود؛ اما طبیعی است که دامنه فساد ، همیشه به یک اندازه نیست و حوزه عمل مُفسدان نیز تنها به حوزه فردی خود آنها محدود نمی شود . مفساد کلان اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی ، غالبا با روش های مسالمت آمیز و فرهنگی ، اصلاح نخواهند شد و همیشه کار جامعه ای که گرفتار مفاسد است ، با اندرز و نصیحت و روش های زبانی و موعظه ، سامان نمی یابد و قطعا به کارگیری روش های برخورد عملی و قهرآمیز با مفاسد کلان جامعه در این مرحله ، نتیجه بخش خواهد بود . آیات قرآن کریم ، به صراحت از ضرورت به کارگیری این روش در اصلاح مفاسد ، تأکید دارد و در همین زمینه می فرماید : «با پیشوایان کفر ، پیکار کنید؛ چرا که آنها پایبندی به پیمان ندارند»3 .
پیشوایان کفر ، بر خلاف همه موازین و تعهّدات انسانی و حقوقی ، به پایمال کردن مصالح عمومی جامعه می پردازند و جز به مطامع پست خویش ، به چیز دیگری نمی اندیشند . در برخورد با چنین مفسدانی ، قطعا تنها روش های قهرآمیز ، مؤثر است و آیه شریف : «ای موسی! به سوی فرعون برو! به درستی که او طغیان کرده است»4 ، بیانگر این مطلب است که اگر کسانی فکر می کنند با حفظ طاغوت ها و گردن کشان در رأس هِرم اجتماعی و از طریق اصلاحات آرام و تدریجی می توانند کمکی به روند ساماندهی جوامع انسانی نمایند ، سخت در اشتباه اند و آب در هاون می کوبند (البته همچنان که پیش تر بیان شد ، در برخورد با چنین انسان هایی نیز در ابتدا باید سعی در ارشاد و هدایت داشت) .
گذشته از طاغوت ها ، گروه هایی نیز وجود دارند که به ستیز با حرکت های اصلاحی می پردازند . قرآن مجید ، در مورد آنها نیز حکم به جهاد و مبارزه می دهد : «ای پیامبر! با کفار و منافقان ، به جهاد بپرداز و بر آنها سخت بگیر» .5 [قرآن کریم ، همچنین به سه شرط ضروری دیگر در اصلاحگری ، اشاره دارد که عبارت اند از : توفیق الهی ، آگاهی و پاکی (سلامتی اخلاقی) . خداوند می فرماید : «چون به آنها گفته شود که در زمین ، فساد نکنید ، می گویند : ما تنها اصلاح می کنیم و بس! امّا بدانید که آنها تباهی آفرین اند و خود نمی دانند»6 و از قول شعیب (ع) می گوید : «من جز در پی اصلاح ـ تا آن جا که بتوانم ـ نیستم و البته توفیق من به دست خداست که بر او توکّل کرده ام»7 و می افزاید : «خداوند ، کار مُفسدان را اصلاح نمی کند»8 ، با آن که درباره «مصلح صالح» می فرماید : «ما پاداش مصلحان را ضایع نمی کنیم»9 و «خداوند ، مصلح و مفسد را از یکدیگر ، باز می شناسد» .10 (بخش علمی)]
اعمال صالح و نزول بركات
از سنتهاي قطعي خداوند تلازم ايمان و عمل صالح با نزول بركات است. وعده قرآن كريم اين است كه اگر جامعهاي بر اساس صلاح و سداد استوار باشد و مردم به تعاليم ديني و دستورات الهي التزام عملي داشته باشند و از گناه اجتناب ورزند، انواع بركات چون بارش باران، رويش گياهان، امنيت، سلامتي، آسايش، آرامش و رفاه و ... شامل حال آنان مي شود. خداوند در آيه شريفه "و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون"(اعراف:96)، نزول بركات را نتيجه ايمان و تقواي مردمان دانسته، مي فرمايد: "اگر مردم ايمان ميآوردند و پرهيزكاري پيشه ميكردند، بيشك بركات آسمان و زمين را به رويشان ميگشوديم، لكن (آيات ما را) تكذيب كردند. پس آنان را به كيفر كردارشان مواخذه كرديم". نكته قابل توجه اين است كه نزول بركات، مشروط به ايمان و تقواي همه مردم است، نه ايمان و تقواي عدهاي خاص و كفر و فسق ديگران. به عبارت ديگر، اين تلازم ميان ايمان و تقواي جمعي و گروهي است، اما ايمان و تقواي فردي كه برخي دارند و با فسق و كفر ديگران همراه است، چنين اثري ندارد.
در بيان پيشوايان دين نيز، پايبندي به ارزشهاي اعتقادي، اخلاقي و عملي عامل ازدياد بركات الهي دانسته شده است. امام رضا(ع) ميفرمايد: "خداي عز و جل به يكي از پيامبران خود وحي فرمود: هر گاه اطاعت شوم، خشنود گردم و چون خشنود شوم، بركت دهم و بركت من بيپايان است". در آيات قرآن كريم، علاوه بر ايمان و تقوا، استغفار از گناهان نيز، عامل نزول بركات و رفع مشكلات معرفي شده است. روايت شده: "مردي نزد امام حسن(ع) آمد و از خشكسالي آباديش شكايت كرد. حضرت به او فرمود: استغفار كن. ديگري آمد و به حضرت عرض كرد: دعا كن خداوند فرزندي به من بدهد. حضرت به او نيز فرمود: استغفار كن. راوي مي گويد: من از اين نوع راهنمايي تعجب كردم و از حضرت سئوال نمودم. امام(ع) فرمود: آنچه گفتم كلام خداوند به نوح(ع) بود؛ آنگاه آيات10 تا 12 سوره نوح را تلاوت فرمود: "به آنان گفتم از گناهان خود در پيشگاه پروردگارمان استغفار كنيد، كه او آمرزنده است، تا باران آسمان را پشت سر هم بر شما فرو ريزد و شما را با اموال و فرزندان كمك بخشد و باغها و نهرها براي شما قرار دهد".
از فراز پاياني آيه 96 سوره اعراف: "و لكن كذبوا..." دانسته ميشود كه تكذيب آيات الهي و مخالفت با دستورات خداوند، در زوال بركات و نعمتهاي الهي تاثير بسزايي دارد؛ همچنانكه در آيه 41 سوره روم مي فرمايد: "ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون؛ در دريا و خشكي فساد و تباهي نمودار شده است بهخاطر كردار بد مردم، تا خداوند بدين وسيله كيفر بعضي اعمالشان را به آنها بچشاند، تا شايد بازگردند". ناگفته پيداست نتيجه طبيعي و پيامد قهري گناه و ظلم تنها دامنگير سركشان و طغيانگران نمي شود بلكه همه افراد جامعه را در بر مي گيرد. از اين رو لازم است افراد جامعه بويژه متدينين، در برابر منكرات اجتماعي از خود واكنش نشان داده، با امر به معروف و نهي از منكر درصدد اصلاح برآيند.
رابطه انقلاب و اصلاح
از منظر قرآن ، انقلاب ، یکی از شیوه های «اصلاح» محسوب می شود ، بر خلاف فرهنگ سیاسی امروز که انقلاب را در تقابل با اصلاحات می دانند . همان طور که بیان شد ، گاهی رفع موانع فساد از جامعه ، از طریق برخوردهای عملی و بعضا قهرآمیز ، صورت می گیرد و قرآن نیز آن را در مواردی خاص ، توصیه و تجویز می کند . مثلاً قرآن درباره مبارزه قهرآمیز با ستمگران می خوانیم : «چرا در راه خدا و در راه [ نجات ] مردان و زنان و کودکانی که [ به دست ستمگرانْ ] تضعیف شده اند ، نمی جنگید؟» .10 از این رو باید گفت بر اساس آیات قرآن ، تلاش های دسته جمعی برای برانداختن بنای ستم و استکبار ، (به مثابه ریشه های مفساد اجتماعی و سیاسی) سهمی بسیار حائز اهمیت دارد .
به عبارت دیگر ، آن جا که دست خداوند ، از آستین مردمی حق جو و مبارز در راه حذف موانع هدایت بیرون آید و دامنه این اصلاح طلبی عمیق و فسادزدایی به همه آحاد جامعه مظلوم و تحت ستم ، گسترش یابد و همگان در مسیر یک حرکت مردمی و فراگیر در راستای حذف موانع عدالت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی قرار گیرند و با الهام از تعالیم آسمانی و در پیروی از رهبری الهی ، در جهت حاکمیت ارزش های انسانی و الهی ، به مبارزه ای قهرآمیز دست زنند ، این حرکت مردمی ، «انقلاب» نام می گیرد و چون در راستای اصلاح مسیر غلط جامعه و تخریب ساختارهای غیر عادلانه آن و برقراری مُناسبات و ساختارهای جدید و الهی است ، مورد عنایت و پشتیبانی خداوند ، قرار خواهد گرفت .
پی نوشت ها : 1 . سوره نحل ، آیه 125 : «اُدعُ إلی سبیل ربّک ...» . 2 . سوره طه ، آیه 43 و 44 . 3 . سوره توبه ، آیه 12 . 4 . سوره طه ، آیه 24 . 5 . سوره توبه ، آیه 73 . 6 . سوره بقره ، آیه 11 . 7 . سوره هود ، آیه 88 . 8 . سوره یونس ، آیه 81 . 9 . سوره اعراف ، آیه 170 . 10 . سوره بقره ، آیه 220 . 11 . سوره نساء ، آیه 75 .
اصلاح حاج محمد اسماعيل دولابي (ره
انسان هركاري كه باخدا بكند و بينخودش و خداي خودش را اصلاح كند ، خدا بين او و مخلوقاتش را اصلاح مي كند . بين او ومادون او را اصلاح مي كند . بنده ديده ام كه پسرها ، دخترها ،جوان ها ، به پدرشان يا به مادرشان ميگويند كه روز به روز براي ما كشف ميشود كه شما خيلي زحمت مرا راكشيده ايد. چطور شير دادي ، چطورخدمت كردي ، چقدراذيتتان كرديم و تو هركاري كردي به ما خوبي كردي . آنجا كه سيلي زدي به ما خوبي كردي . آنجا كه دست سرم كشيدي خوبي كردي . آنجا هم كه ناسزا گفتي ، بدگفتي ، كتكم زدي و غذا به من ندادي خيرخواه من بودي . اصلا تو هركاري كه كرده اي به من خوبي كردي. من هم هركاري با تو كرده ام بدي كردم ، اذيت كردم ، فرمان نبردم ! آدم با انصاف اين طور است . بچه ها به پدر و مادرها همين كار را مي كنند و پدر و مادرها هم با بچه ها آن كار را مي كنند . گفت ما با خدا همين كار را ميكنيم و خدا و خوبان هم با ما آن كار را مي كنند . اگررسيدگي كنيد مي بينيد همين طور است . آيا اين طور نيست ؟ رابطه ما با خداي خودمان هم همين طور است . هر كاري ما ميكنيم او هيچ چيز نميگويد و كار خودش را ميكند. آقايي خودش را مي كند. كتاب طوباي محبت - جلد ششم
*اصلاح و انقلاب در قرآن (1)
تجربه دو پدیده انقلاب و اصلاحات در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی موضوع قابل پژوهش از ابعاد مختلف است . این نوشتار در پیبررسی گونهشناسی مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن كریم، روشها و تاكتیكهای اصلاح فرد و جامعه از منظر وحیانی، و نیز بررسی رابطه اصلاح و انقلاب است . از منظر قرآن كریم، اصلاح، شالوده حركت سالم سازی فضای زیست آدمی است و در جریان اصلاحی پیامبران ریشه دارد . اصلاح با دو مفهوم آشتی دادن و رفع موانع و مفاسد، به طور مطلق در قرآن به كار رفته و كاربرد روشهای متنوع فرهنگی و غیرفرهنگی، بسته به میزان، نوع و درجات فساد و مفسدین، برای رفع مفاسد و تبدیل نقاط ضعف و كاستیها به نقاط قوت و كمال در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی توصیه شده است و سرانجام این كه اصلاح نه یك شیوه تحول در برابر انقلاب است، بلكه انقلاب یكی از روشهای ایجاد اصلاح است .
مقدمه در حوزه مباحثسیاسی دو مفهوم «انقلاب» و «اصلاح» به عنوان دو روش ایجاد تحول و دگرگونی معمولا در برابر هم قرار میگیرند . اصلاحات به مفهوم ایجاد تغییرات تدریجی، جزء به جزء و مسالمتآمیز و از همه مهمتر ارادی و بر اساس برنامه ریزی است، حال آن كه انقلاب به معنای تحولات پرشتاب، فراگیر، با روشهای خشن و غالبا غیرقابل كنترل و پیشبینی است . تا پیش از جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، اصلاح و اصلاحطلبی از سوی روشنفكران چپ گرا و انقلابی مفهوم مذموم و مترادف با سازشكاری به قصد پیشگیری از وقوع انقلاب تلقی میشد، اما از آغاز دهه 1990 به این سو، همچنان كه سوسیالیزم هم به عنوان یك نظریه و هم به عنوان روش اداره جامعه در عمل، در برابر فراگیری جهانی لیبرال دموكراسی و سایر عوامل داخلی دیگر، به حاشیه رانده شد، انقلاب و انقلابیگری نیز حتی از سوی انقلابیون پیشین بار معنایی منفی به خود گرفت .
از سوی دیگر و در عرصه داخلی، جامعه ایران در خلال دهههای پایانی قرن بیستم و در آستانه قرن بیست و یكم، هر دو مفهوم را در عرصه حیات اجتماعی و سیاسی خود تجربه كرده و میكند . انقلاب اسلامی ایران، گر چه با انقلابات سدههای اخیر تفاوتهایی داشت، اما به هر حال یك حركت پرشتاب و فراگیر و خارج از كنترل و پیش بینی كنشگران موافق و مخالف - اعم از داخلی و خارجی - بود كه به سرنگونی رژیم سلطنتی در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی انجامید وامروز با پشتسرگذاردن مراحل مختلف حیات خویش، رهبران آن به پروسه اصلاحات در راستای تثبیت آرمانها، اهداف و ارزشهای انقلابی و اسلامی نظر دارند . برخی معتقدند طرح مساله اصلاحات در ایران، نشانه بازگشت و عدول از انقلاب است و جنبش اصلاحی امروز را در تقابل با انقلاب 57 تحلیل میكنند و از آن نوعی برداشت تجدید نظر طلبانه را اراده میكنند . برخی دیگر نیز اصولا با تصوری غلط از انقلاب، اصلاحات را بر نمیتابند و آن را به معنای نفی ماهیت اسلامی انقلاب تفسیر میكنند . به نظر میرسد دست كم در مورد انقلاب اسلامی و جامعه مسلمان ایرانی، هر دو انگاره به خطا و غلط، اصلاحات و انقلاب را در تقابل با هم میانگارد .
در یك نگاه عمیق و برخاسته از منظر دینی، هر دو میتوانند مكمل یكدیگر باشند . آموزههای قرآنی در این زمینه، به همسویی انقلاب و اصلاح نظر دارد . این مقاله در راستای نشان دادن این همسویی و عدم تقابل است و بر اثبات خواستگاه و همچنین جایگاه انقلاب و اصلاح در آموزههای قرآنی میپردازد . درك همسویی اصلاح و انقلاب از منظر قرآن كریم، به مثابه یك رویكرد نظری در این مقاله مطلوب بوده است و از سوی دیگر، میتواند به تحلیل واقعیات امروز جامعه ایران در عرصه عملی نیز كمك كند . بنابراین و براساساین رویكرد قرآنی به مقوله اصلاح و انقلاب بر خلاف باور همه كسانی كه امروز اصلاح را در برابر انقلاب قرار میدهند، انقلاب بهمن 57 و اصلاحات آغاز شده در ایران از دهه هفتاد به بعد، به صورت رشتههای محكمی به هم پیوند خوردهاند . اشتباه بزرگ كسانی كه جنبش اصلاحی ایران را با اصلاحات گورباچف در شوروی مقایسه میكنند، در عدم فهم دقیق و عمیق از ماهیت و ذات دو جنبش انقلابی و اصلاحی در ایران اسلامی نهفته است; به عبارت سادهتر، اینان نه انقلاب ایران را كه انقلابی برخاسته از آموزههای دینی و قرآنی مردم استخوب شناختهاند، نه جنبش اصلاحطلبی ایرانیان را كه بر رفع موانع حركت انقلاب اسلامی تا رسیدن به آرمانهای متعالی خویش تاكید دارد، به درستی درك كردهاند .
گونهشناسی مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن
«اصلاح» كلمهای عربی و از ریشه «صلح» است و به دو معنا به كار میرود: یكی از ماده «صلح» و دیگری از ماده «صلاح» است . اصلاح از ماده صلح به معنای آشتی دادن، رفع اختلاف و دعوا و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است . برخی موارد استعمال اصلاح از ماده صلح، در قرآن به شرح ذیل است: و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله كان علیما خبیرا; [1] به هنگام اختلاف میان زن و شوهر اگر از جدایی و شكاف و قهر میان آن دو هراس یافتید، داوری از سوی مرد و داوری از سوی زن به این مساله اختلافی رسیدگی كنند و اگر واقعا اهل سازش و آشتی باشند، خداوند بین آنها سازش برقرار میكند. و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیرو . . . . [2] این آیه در مورد ناخرسندی زن از شوهر در انجام تعهدات زناشویی است و در این مورد خداوند به صلح و آشتی میان آن دو توصیه میكند و میفرماید: آشتی بهتر است: «فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینكم و اطیعوا الله و رسوله ان كنتم مؤمنین» . [3]
در این آیه كه ابتدای آن در مورد انفال است، به تقوای الهی و رفع اختلافات میان مسلمانان و مؤمنان تاكید شده و حتی آن را در ردیف اطاعت از خدا و رسول و نشان ایمان ذكر كرده است . اصولا بر مبنای این آموزه قرآنی اصطلاح «اصلاح ذات البین» در فرهنگ اسلامی و در نصوص دینی و روایی، جایگاه خاص خود را به لحاظ اخلاق فردی و اجتماعی باز كرده است . حضرت علی علیه السلام به نقل از پیامبر اكرم آن را والاتر از یك سال نماز و روزه ذكر میكنند: . . . و صلاح ذات بینكم فانی سمعت جدكما صلی الله علیه و آله یقول صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام . [4] انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویكم و اتقوالله لعلكم ترحمون . [5] حوزه صلاح ذات البین و برقراری آشتی میان مؤمنان در این آیه مورد توجه قرار میگیرد و ضمن اعلام برادری مؤمنان بر رفع اختلاف میان آنان توصیه دارد و به نحوی آشتی میان مؤمنان را نیز از اسباب لطف و رحمت الهی به آنان ذكر كرده است .
و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فآءت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله یحب المقسطین; [6]هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به ستیزه برخاستند میان آنها آشتی برقرار كنید و در صورتی كه یكی از این دو گروه بر ادامه ستیزه اصرار ورزد با آن پیكار كنید تا به حكم خدا (آشتی) گردن نهد و اگر چنین نمود میان آنان را آشتی دهید و به عدالتحكم نمایید . و لاتجعلوا الله عرضه لایمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بین الناس و الله سمیع علیم . [7] فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بینهم فلا اثم علیه ان الله غفور رحیم .[8] این دو آیه در باب وصیت است و به اصلاح میان كسانی كه در تعدد آنان وصیتی میشود، ناظر است .
اما استعمال دیگر اصلاح، از ماده صلاح است و عمدتا مورد بحث این مقاله است، یعنی صلاح در مقابل فساد كه در فارسی معمولا صلاح را به شایستگی ترجمه میكنند . بدین ترتیب عمل صالح یعنی عمل شایسته و صالح و صالحان یعنی افراد شایسته . با این توصیف، اصلاح در برابر افساد قرار میگیرد و به معنای انجام دادن كارشایسته یا بر طرف كردن فساد است و به كسی كه در صدد است كار شایستهای انجام دهد و فسادها و نقصها و عیبها را بر طرف كند، مصلح و كسی را كه در صدد بر هم زدن كارها و ایجاد فساد در جامعه است، مفسد مینامند و تعبیر «مفسد فی الارض» نیز از همین مفهوم ناشی شده است . در فرهنگ لغات نیز اصلاح را به همین معنا آوردهاند، یعنی «سامان دادن، بهینه ساختن و به نیكی و شایستگی در آوردن» [9] و یا گفتهاند: «الصلاح استقامه الحال و الاصلاح جعل الشیء علی الاستقامه; [10]صلاح، درستبودن وضعیت چیزی است و اصلاح در وضعیت درست قرار دادن چیزی» .
بنابراین اصلاح و فساد دو صفت متقابل و متضادند . مرحوم علامه طباطبایی مینویسد: «فان الصلاح و الفساد شانان متقابلان» .[11] شهید مطهری نیز میگوید: افساد و اصلاح از زوجهای متضاد قرآن است . زوجهای متضاد، یعنی واژههای اعتقادی و اجتماعی كه دو به دو در مقابل یكدیگر قرار میگیرند و به كمك یكدیگر نیز شناخته میشوند، از قبیل توحید و شرك، ایمان و كفر، هدایت و ضلالت، عدل و ظلم، خیر و شر، طاعت و معصیت، تقوا و فسوق، استكبار و استضعاف و .
پی نوشتها : [1] . نساء (4) آیه 35 . [2] . همان، آیه 128. [3] . انفال (8) آیه 1. [4] . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، (تهران: بیناشر، 1392) نامه 47، ص 977. [5] . حجرات (49) آیه10. [6] . همان آیه9. [7] . بقره (2) آیه224. [8] . همان 182. [9] . راغب اصفهانی، مفردات، ماده صلح. [10] . محمدبنحسنطوسی، تفسیرتبیان، ج1، ص75. [11] . محمدحسینطباطبایی، المیزان، ج10، ص112.
اصلاح و انقلاب در قرآن(2)
از دیدگاه قرآن كریم، اصل در هدایت و اصلاح مفاسد و رفع موانع كمال انسانها، كاربرد روشهای فرهنگی و روشنگرانه و تبلیغی در یك فرآیند تدریجی و همرا با صبر و حوصله و تحمل است . بنابر این اصل، به كارگیری روشهای خشونتآمیز در برخورد با مفاسد در حوزه عمومی و خصوصی زندگی انسانها مذموم و نكوهیده شمرده میشود; اما طبیعی است كه دامنه فساد همیشه به یك اندازه نیست و حوزه عمل مفسدان نیز تنها به حوزه فردی و شخصی خود آنان محدود نمیشود . مفاسد كلان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و مفسدان بزرگ و یا به تعبیر ساده «دانه درشتها» با كاربرد روشهای مسالمت آمیز و فرهنگی اصلاح نخواهد شد . این جاست كه قرآن كریم در كنار آن اصل مهم، به برخوردهای عملی و حتی قهرآمیز در اصلاح مفاسد نیز توجه دارد . همیشه كار جامعهای كه گرفتار مفاسد استبا اندرز و نصیحت و هشدار و روشهای زبانی و حكمت و موعظه بسامان نمیشود، قطعا مواردی وجود دارد كه تنها راه چاره و البته آخرین راه چاره برخوردهای عملی كه ممكن است گاه خشونتآمیز باشد است . راز به كارگیری روشهای برخورد عملی و قهرآمیز با مفاسد این است كه افراد و گروههای مفسد در جامعه، به دلیل منافع نامشروع خویش، حاضر به دستبرداشتن از اقدامات فساد انگیزه خود نیستند و مرتبا خود فساد را گسترش میدهند و علاوه بر خود، مسیر جامعه انسانی را دچار اختلال میكنند; این جا است كه راه اصلاح جامعه منوط به حذف این موانع فساد با برخوردهای عملی و قهرآمیز میگردد بنابراین كاربرد شیوه اصلاح دیگری متناسب با وضعیت جدید ضروری است . آیات قرآن كریم به صراحت از ضرورت به كارگیری این روش در اصلاح مفاسد تاكید دارد . دستور به مقاتله با ائمه كفر (برخلاف كفار كه در هدایت آنها از روش فرهنگی و تبلیغی باید استفاده كرد) در همین راستا صادر شده است: «فقاتلوا ائمة الكفر انهم لاایمان لهم» .[2] ائمه كفر برخلاف همه موازین و تعهدات انسانی و حقوقی به پایمال كردن مصالح عمومی جامعه پرداخته و جز به مطامع پستخویش، به چیز دیگری نمیاندیشند و قطعا در برخورد با چنین مفسدانی، تنها روشهای خشونتآمیز مؤثر است و تا این موانع فساد از سرراه برداشته نشوند، امید به اصلاح افراد و جامعه سرابی بیش نیست . از این رو ماموریت مهم و خطیر همه پیامبران الهی درافتادن و مبارزه با طواغیت زمان خود بوده است و آیه «اذهب الی فرعون انه طغی» [3] نیز نوید این معنا است كه اگر كسانی فكر میكنند با حفظ طواغیت و گردن كشان در راس هرم اجتماعی و از طریق اصلاحات آرام و تدریجی میتوانند كمكی به روند ساماندهی جوامع انسانی نمایند سخت در اشتباهاند و آب در هاون میكوبند، البته همچنان كه پیشتر ذكر شد، در برخورد با چنین انسانهایی نیز ابتدا سعی در ارشاد و هدایت است .
اما در صورتی كه اینان به حركت اصلاحی و از طریق روشهای فرهنگی و تبلیغی پاسخ ندهند، تكلیف جامعهای كه آنان سعی در اخلال و به فساد كشیدن آن دارند چیست، آیا راه سعادت و هدایت دیگران به خاطر وجود این گونه جرثومههای فساد و تباهی، میبایست مسدود گردد، چون اینان بر جوامع سلطه دارند دیگر به فكر اصلاح جامعه انسانی نباید بود و باید منتظر ماند تا اینان دست از مفاسد خود بردارند؟ ! قطعا حركت اصلاح جامعه به سبب افرادی معدود و سودجو، نمیبایست متوقف شود و اگراین افراد مانعند باید با آنان برخورد كرد و از همین جهتخداوند كه درباره فرعون به موسی امر نمود تا او را هدایت كند، وقتی حركت اصلاحی در جامعه را با وجود فرعون متوقف شده و مسدود مییابد، با یك حركتخشن و فیزیكی فرعون را حذف میكند: «فاغرقناه و من معه جمیعا» [4] و حتی جسد مرده او را نیز بر آب باقی میگذارد تا از سنت الهی برای آیندگان نیز اخبار كند: «لتكون لمن خلفك آیة» . [5]
گذشته از طواغیت، افراد و گروههایی نیز كه به دعوت اصلاحی پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستیز و نبرد مسلحانه برخیزند به تعبیر قرآن از مفسدین هستند و با آنان نیز باید برخورد قاطع و عملی كرد تا جامعه انسانها از لوث وجود آنان پاك گردد . دستور جهاد با كفار و منافقان كه در صدد تخریب پایههای ایمانی و عقیدتی صحیح در جامعهاند و با حكومت دینی پیامبر درگیر میشوند، در همین راستا ارائه شده است: «یا ایها النبی جاهد الكفار و المنافقین و اغلظ علیهم».[6] در مراتبی پایینتر از مفسدان بزرگ، كسانی نیز كه در جامعه با انجام دادن اعمال فسادانگیز به سلامت جامعه لطمه زده و با روشهای فرهنگی نیز حاضر به ستبرداشتن از كارهای زشتخود نیستند، در معرض برخوردهای عملی و خشن - البته قانونی - قرار میگیرند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا اویصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف . [7] در این زمینه لازم است در برخورد با مفسدان و تبهكاران با قاطعیت كامل به اجرای حدود الهی و تعزیرات حكومتی بپردازد: «و لاتاخذكم بهما رافة فی دین الله» . [8]
رابطه انقلاب و اصلاح در قرآن
از منظر اصلاحات قرآنی، انقلاب یكی از شیوههای اصلاح محسوب میشود، برخلاف فرهنگ سیاسی امروز كه انقلاب را در تقابل با اصلاحات میداند . گاهی رفع موانع فساد از جامعه از طریق برخوردهای عملی و بعضا خشن صورت میگیرد و قرآن كریم نیز آن را در مواردی خاص توصیه و تجویز میكند; برای مثال، مبارزه قهرآمیز با ستمكاران و مستكبران توصیه شده است . دقت در دو آیه ذیل، این امر را به درستی بیان میكند: مالكم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك ولیا واجعل لنا من لدنك نصیرا . [9] در آیه نه تنها مبارزه قهرآمیز با مستكبران توصیه و تجویز شده، بلكه كسانی كه از این مبارزه روی بر میتابند باعبارت «مالكم . . .» توبیج و سرزنش شدهاند . از این نكته استفاده میشود كه وظیفه همه موحدان، مبارزه و بسیج امكانات مادی و معنوی در مقابله با ستمكاران و روند استكباری در جوامع انسانی در سطوح داخلی و بین المللی است .
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر . [10] در آیه ضمن اجازه به مظلومان برای مبارزه با ستمكاران و ظالمان، بر پشتیبانی خداوند از این حركتهای قهرآمیز علیه ستم و بیعدالتی تاكید شده است . بنابراین بر اساس آموزههای قرآنی به تلاشهای دسته جمعی برای برانداختن بنای ستم و استكبار به مثابه ریشههای مفاسد اجتماعی و سیاسی توجه شده و به نوعی این حركتهای عدالتخواهانه و ضد فساد در طول اراده الهی مبنی بر حاكمیتحق و عدل و خیر در جهان ارزیابی شده است; به عبارت دیگر، آن جا كه دستخداوند از آستین مردمی حقجو و مبارز در راه حذف موانع هدایتبیرون آید و دامنه این اصلاحطلبی عمیق و فساد زدایی به همه آحاد جامعه مظلوم و تحتستم گسترش یابد و همگان در مسیر یك حركت مردمی فراگیر و در راستای حذف موانع فساد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی قرار گیرند و با الهام از تعالیم آسمانی و در پیروی از رهبری الهی در جهتحاكمیت ارزشهای انسانی و دین خدا به مبارزهای قهرآمیز دست زنند، این حركت مردمی «انقلاب» نام میگیرد و چون در راستای اصلاح مسیر غلط جامعه و تخریب ساختارهای غیرعادلانه آن و برقراری و بنای ساختارهای جدید و الهی صورت میگیرد، مورد عنایت و پشتیبانی خدا نیز قرار دارد .
در اینباره عبارت زیبای «قاتلوهم یعذ بهم الله بایدیكم»، [11] ترسیم كننده واقعی جایگاه انقلابهای الهی و اسلامی از منظر قرآن كریم است . خواری و خذلان مفسدان و تبهكاران را خداوند به خود نسبت میدهد، اما آن را از طریق مردمی پاكباز، انقلابی ممدوح و مطلوب میداند . این جاست كه اگر انقلابهای اجتماعی و سیاسی در راه استقرار نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مطلوب خداوند در میان انسانها تحقق یابد، دقیقا یكی از روشهای اصلاح از منظر قرآن كریم شمرده میشود و به هیچ وجه در تقابل با اصلاحات قرار نخواهد گرفت . بنابراین عبارت انقلاب اصلاحی یا «اصلاح انقلابی» هر دو در فرهنگ قرآنی و آموزههای دینی - اسلامی جایگاه خاصی پیدا میكند . در همین راستا تمامی حركتهای دفاعی، جهادی، آزادیخواهانه، استقلال طلبانه و انقلابی از مصادیق اصلاحات قرآنی بر شمرده میشوند و اگر در تاریخ تشیع و اسلام عزیز حركتهای خونباری چون حادثه عظیم عاشورا - از زبان امام حسین علیه السلام - حركتی اصلاح طلبانه در امت اسلامی معرفی میشود: «انی لم اخرج اشرا ولابطرا و لاظالما و لكن خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی» [12] و یا آن جا كه قرآن جریان بزرگ بعثت انبیا را یك جریان اصلاحی مینامد: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت» [13] و یا قرآن شرط در امان ماندن یك جامعه از عذاب الهی را مصلح و اصلاح طلب بودن مردم آن جامعه میداند: «و ماكان ربك لیهلك القری بظلم و اهلها مصلحون» [14] و یا در تعبیرهای زیبای پیامبر میخوانیم كه خروج اسلام و امت اسلامی از حالت غربتبه یك اصلاح محتاج است: «لایصلح آخر هذه الامة الا بما صلح به اولها» [15] «و بدا الاسلام غریبا و سیعود غریبا و طوبی للغربا الذین یصلحون ما افسد الناس بعدی من سنتی» [16] و یا آن جا كه علی بن ابیطالب تمام تلاشهای خود را در راستای اصلاحات عمیق و اساسی در جامعه انسانی خلاصه میكند: «اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منامنافسة فی سلطان و لاالتماس شیء من فصول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك» [17].
پی نوشتها : [1] . آل عمران (3) آیه159. [2] . توبه (9) آیه12. [3] . طه (20) آیه24. [4] . اسراء (17) آیه103. [5] . یونس (10) آیه92. [6] . توبه (9) آیه73; تحریم (66) آیه91. [7] . مائده (5) آیه33. [8] . نور (24) آیه2. [9] . نساء (4) آیه75. [10] . حج (22) آیه39. [11] . توبه (9) آیه14. [12] . خوارزمی، مقتل، تهران: اسلامیه، ص 161. [13] . هود (11) آیه88. [14] . همان، 117. [15] . به نقل از: علی اصغر حلبی، تاریخ نهضتهای دینی سیاسی معاصر، (تهران: بهبهانی) ص 1- 2. [16] . همان. [17] . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام خطبه 131، ص 406- 407.
جايگاه عقل در شناخت مصالح و مفاسد
آيا عقل انسان كه در روايات از آن به حجت باطني تعبير شده است مي تواند به نحو مستقل مصالح و مفاسد را تشخيص دهد؟ لطفاً به نحو اختصار پاسخ دهيد.
بررسي رابطه عقل و دين از دير باز از مسايل مهم و كليدي در قلمرو دين پژوهي بوده است و در تاريخ تفكر اسلامي سابقه اي به قدمت فرهنگ و تمدن اسلامي دارد. استاد شهيد مرتضي مطهري از جمله متفكرين است كه نسبت به اين موضوع اهتمام ويژه اي داشته و بحث هاي گسترده و ارزنده اي را در اين باره عرضه كرده است. كه در روزگار ما مي تواند راه گشاي انديشه ورزان و متفكرين جامعه باشد. استاد مطهري در اين باره چنين نوشته است: «اين كه فقه اسلامي عقل را به عنوان يك مبدأ براي استنباط مي شناسد، ريشه اش اين است كه مي گويند: احكام اسلامي، احكامي است زميني، يعني مربوط به مصالح بشريت (است). تعبير فقها اين است كه احكام، تابع مصالح و مفاسد واقعي است، يعني واجب ها تابع مصلحت هاي ملزمه براي بشر است و حرام ها تابع مفسده هاي ملزمه، اگر اسلام چيزي را گفته واجب است، به اين دليل است كه يك مصلحت ملزمه اي در كار بوده و اگر چيزي را گفته حرام است، به دليل مفسده بسيار مهمي است. فقها مي گويند آن مصلحت ها و مفسده ها به منزله علل احكام اند. (اسلام و مقتضيات زمان، ج2، ص37)
لذا قرآن كريم به مصالح و مفاسد پاره اي از احكام اشاره كرده است و در روايات در كتاب «علل الشرايع شيخ صدوق(ره) نيز آمده است... بنابراين براساس نظرات شهيد مطهري(ره) عقل بشر مي تواند در برخي از موارد مصالح و مفاسد واقعي را درك كند. عقل، عاملي است كه مناطات احكام را- البته نه در همه جا، بلكه در مواردي- كشف مي كند، در مواردي به ملاكات احكام پي مي برد و علل احكام را كشف مي كند.
... به عبارتي مصالح و مفاسد احكام غالباً دردسترس ادراك عقل بشر است» (همان، ص38) نكته در خور توجه اين است كه عقل در نگاه استاد مطهري(ره) به عقل تجريدي (فلسفي و كلامي) اختصاص ندارد، بلكه عقل تجربي را نيز شامل است. چنان كه گفته است: علمي كه (واقعيت را) كشف مي كند عقل است. هر چه علم كشف مي كند، براي عقل انسان هم روشن مي شود...
عقل كه مي گويند، مقصود نه عقلي است كه مستقل از علم باشد، بلكه يعني آن چه كه براي عقل انسان يقين آور باشد. (همان، ص 28) بنابراين عقل با علم يقيني است كه به مصالح و مفاسد مي رسد و ادراكات ظني، وهمي و اعتباري جايگاهي ندارد و نمي تواند كاشف از حكم شرعي باشد. اگر در جايي به طور قاطع ملاكي كشف شود، شرع هم با آن طبق قانون ملازمه، هماهنگي دارد. از اين رو شهيد مطهري مي فرمايد: «عقل كه حجت است، قانون دارد و نمي شود به نام عقل هر اظهارنظري را حجت دانست. يكي از قوانين عقل اين است كه بايد پيرو يقين بود «ولاتقف ما ليس لك به علم» (اسراء- 36) تا يقين پيدا نكرده اي دنبال چيزي نرو. همچنين مي فرمايد: اگر دنبال اكثر مردم بروي، تو را از راه خدا منحرف مي كنند، زيرا تابع ظن اند. (انعام- 116) (همان، ص59)
اصلاحات سي ساله انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي بر محكماتي استوار شده كه برطبق آن مي توان هر متشابهي را شناخت. يكي از اصول اساسي انقلاب اسلامي، اصلاحات هميشگي آن است كه موجبات ريزش ها و رويش هاي بسيار مي گردد. همين اصل اساسي و ارزشي انقلاب اسلامي موجب شده تا در دهه سوم انقلاب همانند روز نخست آن، حضور توده هاي انقلابي مردم در همه عرصه هاي انقلابي به چشم بخورد و ريشه هاي فساد و تباهي را بركند و يا بخشكاند.
نويسنده در مقاله زير كوشيده است تا با نگاهي به اصل اصلاحات دايمي، نقش توده هاي بصير و آگاه از سويي و رهبري را از سوي ديگر تبيين و تحليل كند و با اشاره به جايگاه استوار و محكم ولايت، آثار آن را در ادامه انقلاب اسلامي به دست دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
محكمات و متشابهات انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي همانند كتاب الله داراي محكمات و متشابهاتي است كه انسان هاي انقلابي و مومن با پاي بندي به محكمات آن، در تفسير و تحليل درست متشابهات اقدام مي كنند. در مقابل، كساني كه بيمار دلند و در زندگي خويش تنها در پي فتنه ها هستند- زيرا در فتنه هاست كه زندگي كرده و رشد مي كنند و از فرصت هاي تهديد براي خود، مقام و منزلت مادي و اعتبار و منصب دنيايي مي سازند- به اين متشابهات تمسك مي جويند و با آن به حيات پست مادي خويش ادامه مي دهند.
ولايت، اساس توحيد
از آن جايي كه انقلاب اسلامي، ادامه راه پيامبران(ص) و تداوم بخش انقلاب اسلامي پيامبر(ص) است، داراي همان اصول محكمي است كه اسلام از آن برخوردار مي باشد.
اين گونه است كه اصل ولايت و تعبد به آن، به عنوان اصل بنيادين و تيرك اصلي خيمه اسلام و انقلاب به شمار مي رود، زيرا پذيرش ولايت به معني پذيرش توحيد، ربوبيت الهي، خلافت انسان كامل و حركت در مسير صراط مستقيمي است كه در آموزه هاي وحياني و نبوي و ولايي تعريف و تبيين شده است. از اين رو آموزه هاي وحياني، پذيرش ولايت را به معناي پذيرش كل محتواي اسلام دانسته و رد آن را به معناي مخالفت با همه اسلام برشمرده است؛ زيرا نماز و روزه و حج و جهاد و ديگر اصول و احكام اسلامي با ولايت، معنا و مفهوم مي يابد و توحيد و عبوديت در طاعت و اطاعت از ولايت رخ مي نمايد و تمام الحج و الزكاه و الصلاه، با لقاء الامام و پذيرش ولايت و امامت وي تحقق مي يابد و اگر ولايت و پذيرش آن نباشد، هيچ چيز ديگري حتي توحيد مقبول درگاه خداوندي نخواهد بود.
با چنين جايگاه عظيم و بزرگي كه براي ولايت در تفكر اسلامي بيان شده است، نمي توان از اين محكم اسلام و انقلاب اسلامي ذره اي عدول كرد و هر كه مدعي اسلام و ايمان است تنها زماني مي تواند ادعاي خود را اثبات كند كه معتقد و ملتزم به ولايت باشد.
اصولا در تفكر اسلامي تعقل در تعبد و تعبد در تعقل چنان گره خورده است كه نمي توان به سادگي آن دو را جز درمقام مفهوم و ذهن از هم جدا كرد، هم چنان كه ماهيت و وجود در جهان هستي در هم آميخته است، تعقل و تعبد هم اين گونه به هم آميخته اند. براين اساس، تعقل، انسان را به تعبد وامي دارد و تعبد، آدمي را به سوي تعقل مي كشاند.
عقل سالم، آدمي را به ولايت سوق مي دهد و ولايت، آدمي را به خردورزي دعوت مي كند، زيرا قوانين اسلامي و محكمات آن چنان است كه هرچه عقل سليم و مستقل بدان حكم كند، شريعت اسلامي بدان حكم مي كند و هرچه شريعت به آن فرمان مي دهد همان چيزي است كه عقل سليم بدان توصيه و سفارش مي كند. (كل ما حكم به العقل، حكم به الشرع)
بنابراين در ترسيم درخت اسلامي حتي اگر بخواهيم توحيد را در پايه و اساس آن قرار دهيم ناچاريم آن را در نماد ولايت و تجسم آن، ترسيم كنيم؛ زيرا توحيد، مقتضاي پذيرش ربوبيتي است كه در ولايت، تجسم و عينيت مي يابد و پروردگاري خداوند در هستي از مجراي ولايت خليفه كامل مي گذرد. از اين رو در روايت بسيار متواتر و معتبر بر اين نكته تاكيد شده كه همه هستي به وسيله ما اهل بيت(ع)، خدا را شناخته و با تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير ما، به اين امور آشنا شده و بدان گرايش پيدا كرده و پرداخته اند.
براين اساس ولايت، پايه اسلام و لب لباب آن و مغز و درون مايه اصلي آن مي باشد و انكار ولايت مساوي با انكار توحيد و ربوبيت و اسلام و ديگر محكمات آن مي باشد.
ولايت فقيه، شاخه اي طيب و پاك از اين شجره طيبه ولايت عظما و كبرايي است كه در قرآن، اصل آن را آسماني و ثابت دانسته است كه ريشه هاي آن در همه اعماق وجود مومنان ريشه دوانيده و ميوه آن، مظهريت مومنان در اطاعت و ربوبيت و ديگر مقامات الهي مي باشد.
اصلاحات دايمي
هرچند كه محكمات اسلام، امور بسياري را شامل مي شود، ولي يكي از آن محكمات به عنوان سنت الهي، اصلاحات دايمي است. اصولا حضور و ظهور هر پيامبري براساس اين اصل محكم، معنا و مفهوم درست مي يابد؛ زيرا هر پيامبري با آن كه تصديق كننده پيامبر پيشين بوده ولي خود، اصلاح گري بزرگ بود كه تباهي هر دوره اي را با جراحي آموزه هاي الهي و وحياني، برطرف مي كرد و راه درست را روشن تر از گذشته تبيين مي نمود و فساد و تباهي را ريشه كن مي ساخت.
از آن جايي كه مقتضاي دنيا اين است كه برهر امر تازه اي بوي كهنگي بنشاندو خاك تيرگي بيفكند و هر صحتي را به سقمي بكشاند، لازم است تا همواره دست خبره و ماهري همانند پزشكي جراح به هرس كردن شاخه هاي تباه شده بپردازد و خاك بروبدو بوي بد بزدايد.
در روايت است «زاده مي شوند تا بميرند و ساخته مي شوند تا ويران شوند». اين بدان معناست كه سير طبيعي حركت دنيا اين گونه است، زيرا همان گونه كه فرعون، موسي(ع) را براي اين كه مايه غم و اندوه او شود، از آب نگرفت بلكه براي اين كه فرزند وي شود و دلخوشي او گردد او را از آب گرفت هم چنين هركسي مي سازد تا از آن بهره گيرد و زاده مي شود تا زندگي كند، اما چه مي شود كرد كه دنيا مقتضي اين است كه هرچه ساخته شود از ميان برود و هركس كه زاده شود بميرد.
بنابراين نمي توان از سنت الهي و قانون طبيعي دنيا گريخت و برخلاف سنت و قانون تكوين الهي حركت كرد. براين اساس هرچيزي نيازمند اصلاحات است، زيرا گرد روزگار بر آن نشنيد و فساد رفتار، آن را تباه كند و صحت را به سقم تبديل نمايد، از اينرو در هر دوره اي به مصلحاني نياز است تا اين اصلاحات را در جامعه انجام دهند.
برپايه انديشه هاي اسلامي و آموزه هاي وحياني، اصلاحات كامل در حوزه آموزه هاي نظري پديد آمده و آن چه نياز بشر از آغاز زندگي تا پايان است براي فرد و جامعه به شكل كامل و تمام بيان شده است. لذا اسلام در تمامي حوزه ها سخن به تمام و كمال دارد و نقصي در آن نيست. اين تماميت، زماني به كمال رسيد كه ولايت الهي به نصب ولي الله انجام شد؛ زيرا در حوزه عمل نيز انسان هايي به عنوان اسوه و امام مطرح شده اند تا به اصلاحات بپردازند و نقش مصلحان را در جامعه ايفا كنند.
براين اساس، در هر دوره وزمانه اي، مصلحاني وجود دارد تا به اصلاح امت بپردازند. اين مصلحان در وهله نخست خود امامان(ع) هستند كه ولي الله مي باشند و در وهله ديگر، نائبان ايشان هستند كه داراي شرايط خاص مي باشند و در روايات و آيات بيان شده است.
اينان همواره به عنوان رهبران الهي در جامعه حضور خواهند داشت و هرگونه فساد و تباهي را به ياري مومنان اصلاح مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) در عصر خود و نيز امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در زمان خويش، اصلاح گران واقعي امت اسلامي بودند و به اين وظيفه و مسئوليت الهي خويش به تمام و كمال عمل كردند به گونه اي كه همگان بر اين معنا اقرار دارند و گواه مي باشند.
امام مصلح و امت بصير
رهبر اسلامي كه با شرايط خاص انتخاب مي شود، داراي ولايت كامل است و هرگونه بيعت شكني با او به معناي نكث و بغي خواهد بود. به اين معنا كه بر همه امت است كه ازولي الهي كه داراي ولايت مستقيم يا غيرمستقيم است اطاعت كنند. هر كسي با ولي الهي بيعت كرد ديگر نمي تواند بيعت شكني كند. از اين روست حضرت اميرمؤمنان علي(ع) با بيعت شكنان به عنوان ياغيان و خارجين و ناكثين مقابله مي كند و محاربان ايشان را به قتل مي رساند.
رهبر و ولي الهي، در مقام مصلح امت است و بايد همه امور جامعه را براساس محكمات و اصول اسلامي مديريت كند و در چارچوب اصل اولي و اساسي عدالت جامعه را به سمت و سوي آن هدايت كند.
از آن جايي كه در هر زمان و مكاني عده اي به خاطر بيماري اتراف و اسراف و مانند آن، گرفتار اشرافيت خاص شده و از مسير هدايت و عدالت خارج مي شوند، بر رهبر و مصلح جامعه است تا آنان راحتي به شمشير راست كند. در هر جامعه اي عده اي نورسيده به قدرت و ثروت، چنان غرق در مال و قدرت مي شوند كه از جاده راست حقيقت و عدالت بيرون مي روند به گونه اي كه جز به شمشير تيز، راست نمي شوند.
بر امت اهل بصيرت و اطاعت است كه در كنار امام خويش حركت كنند و كساني را كه به وسيله اشرافيت قدرت و ثروت، تيشه بر ريشه عدالت مي زنند، به راه آورند؛ زيرا امام، زماني مي تواند به وظيفه و مسئوليت خويش عمل كند كه امت در كنار وي باشند و به عدالت قيام كنند (حديد آيه 25)
البته اشرافيت درون نظام اسلامي از آن جايي كه به وسوسه هاي شيطاني، از شبهات استفاده مي كند تا عمل خويش را موجه جلوه دهد امت بايد با بهره گيري از اصل محكمات چون ولايت، اطاعت و تعبد از وي و راهنمايي او كه براساس محكمات ديگر اسلام است، مسير خويش را بيابند و از دام شبهات اشرافيت قدرت و ثروت رهايي يابند.
بسياري از امت ها و ملت ها در طول تاريخ به سبب آن كه اشرافيت قدرت و ثروت با شبهات خويش محكمات را سست كردند، نتوانستند كاري انجام دهند و رهبران آن در اصلاحات شكست خوردند؛ زيرا امت بي بصير، خود ابزاري در دست اشرافيت و دشمنان عدالت مي باشند.
به سخن ديگر، امام هر چند كه در بهترين موقعيت و روشن ترين راه بود ولي از آن جايي كه امت، غافل از محكمات شد و اطاعت و ولايت پذيري نداشت، در دام شبهات اشرافيت قدرت و ثروت افتاد و در كنار آنان تيشه به ريشه عدالت زدند. اما هر زماني كه امت در كنار امام و متعبد به اوامر و فرمان هاي وي بوده است، به بصيرتي دست يافت كه شبهات و متشابهات دشمنان عدالت در ايشان تاثيري نگذاشت و راه خويش را از چاه اشرافيت قدرت و ثروت باز شناختند.
در نوزدهم دي ماه 57 و هم چنين 9 دي سال 88 امت بصير ايران نشان داد تا چه اندازه در شناخت فتنه ها در كنار راهنمايي هاي امام خويش توانا است. از اينرو متشابهات و متشابه سازي دشمنان اجازه نداد تا از امام خويش جدا شوند و در مسيري گام بردارند كه عدالت به قربانگاه اشرافيت و استكبار داخلي و خارجي برود. اين گونه است كه در درون فتنه هاي سبزي اموي و نيرنگ رشيدي مطلق، رشد مطلق را در پيروي و تعبد از امام خميني(ره) و سبز عدالت حسيني و اصلاحات قرآني را در پيروي و تعبد از خامنه اي (مدظله العالي) يافتند و به كمك و ياري امام خويش، چشم فتنه را كور و دست مفسدان مصلح نما را قطع كردند و سبزي علوي را به اهتزاز درآوردند و در دام شيطان سبز اموي نيفتادند.
بي گمان در تاريخ بشريت روزهائي چون 19 و 9 دي به عنوان ايام الله بشمار مي رود كه مردم توانستند از عهده مكر و فريب فرعون و شبكه عنكبوتي آن در داخل و خارج برآيند و سرافراز همانند بدريون در كنار رسول الله(ص)، اطاعت مطلق خويش را در تعبد عقلاني از ولايت فقيه به نمايش گذارند
احیاء فکر دینی واندیشه های اصلاحی
انسان سازي در پرتو ايمان و عمل صالح
انسان در فرصت عمري كه خداوند به وي داده است مي تواند و بلكه بايد خود را در كارخانه دنيا كه با دو موتور پرقدرت ايمان و عمل كار مي كند، چنان بسازد كه با وي تا ابديت بماند؛ زيرا انسان در دنيا همانند ماده خامي است كه مي توان از آن ده ها و صدها و بلكه ميليون ها نوع براي ابد ساخت و در هنگام مرگ شكل نهايي محصول از كارخانه دنيا به سوي رستاخيز خارج شود.
عمر، ظرفيتي براي شدنزندگي دنيايي كه از آن به عمر تعبير مي شود، تنها فرصت آدمي براي شدني است كه تا ابد با او مي ماند؛ زيرا انسان هرچند موجودي ازلي نيست ولي موجودي ابدي است و براي او نهايت و پاياني نخواهد بود. و به قول يكي از بزرگان، انسان در ازليت با خدا شريك نيست اما در ابديت شريك خداست. انسان در تحليل قرآني موجودي با ظرفيت تمام و كمال قابليت پذيري است. از اين رو گفته اند انسان در ميان همه آفريده هاي هستي، موجودي است كه با منفعل ترين عناصر هستي ساخته شده است. لذا از هرنظر قابليت شكل گيري بسياري دارد و مي تواند پست ترين اشكال هستي تا برترين آن را به خود بگيرد. اگر جماد را پست ترين شكل بدانيم، انسان از اين قابليت برخوردار است كه از اين عنصر نيز پست شود و افزون بر سنگ سخت و به تعبير قرآني «كالحجاره»، از آن هم پست تر و سخت تر گردد و «اشد قسوه» شود.
در بعد نفسي و روحي نيز مي تواند به پست ترين اشكال خود را درآورد و هويت تازه اي بيابد كه از چارپايان و به تعبير قرآني «كالانعام» شود و يا از آن پست تر شده و ماهيت و هويتي «بل هم اضل» را براي خود بسازد كه تا ابد با او خواهد ماند. از اين رو برخي از مفسران در تفسير «اذا الوحوش حشرت» كه به حشر رستاخيزي وحوش اشاره دارد، اين وحوش را همان انسان هاي تغيير ماهيت يافته مي داند كه در كارخانه دنيا از آن همه ظرفيت بي پايان وجودي خويش، هيچ بهره اي نبرده و به تعبير خداوند در سوره عصر گرفتار خسران و زيان از سرمايه هاي وجودي خويش شدند وبه شكل و شمايل جانوران وحشي چون گرگ و پلنگ و بوزينه و خوك و مانند آن درآمده اند.برخي از مفسران آن را تجسم و يا تجسد اعمال انسان در آخرت دانسته اند و گفته اند كه انسان با اعمال خويش كه همراه قصد و نيت انجام مي گيرد و اراده و اختيار در آن ملحوظ است، اين گونه خود را در دنيا ساخته و در آخرت، تنها آن ساخته، بروز و ظهور مي كند و به چشم مي آيد. از اين رو اگر كسي داراي چشم برزخي بوده باشد، همانند ابوبصير مي بيند كه گرداگرد خانه خدا گروهي مدعي ايمان و عمل صالح مي گردند كه درحقيقت جانوراني چون خوك و گاو و سگ و ميمون و بوزينه اند.
البته اگر گروهي چون اصحاب سبت گرفتار غضب الهي شوند، در نمايش عذاب دنيوي، ماهيات واقعي آنان به نمايش در مي آيد و مردم در همين دنيا، ماهيات ساخته در كارخانه دنيا را خواهند ديد. به اين معنا كساني كه در اين دنيا با اعمال بد خويش ماهيت خود را به شكل بوزينه و خوك درآورده اند، در همان حالت تجسدي و تجسمي ديده مي شوند و اين از هنر تجسمي الهي است كه گاه در اين دنيا نيز به نمايش گذاشته مي شود.البته انسان ها چنان كه علامه آيت الله حسن زاده آملي (حفظه الله) گفته اند جنس الاجناس هستند و در دو سوي صعود وسقوط مي توانند حركت كنند و خود را در كارخانه دنيا بسازند. پس همان گونه كه در حركت هبوطي و سقوطي به سخت تر از سنگ و پست تر از چارپايان و وحوش تبديل ماهيت و تغيير هويت مي دهند، در حركت هاي صعودي و عروجي نيز مي توانند چنان فراتر روند كه حتي فرشتگان مقرب و كروبي كه در عرش الهي سكونت دارند، شاگردان مكتب خدايي شدن آنان باشند و در «قاب قوسين او ادني» (سوره نجم آيه 9) درآيند و متاله شده و خلافت الهي را به حكم متاله شدن از آن خود كنند كه در اين صورت همه قابليت هاي هستي را در خود گرد آورده و تصرفات تكويني و تشريعي به عنوان مظاهر الهي به عمل آورند.
ضرورت غنيمت شمردن ايام عمر اين همه تغيير و تبديل در هر انساني تنها در فرصت كوتاهي از زندگي بشر رخ مي دهد كه ما از آن به عمر تعبير مي كنيم. بنابراين بايد قدر و منزلت عمر كوتاه خود را بدانيم كه به تعبير قرآني «بعض يوم» و جزيي از يك روز بيش تر نخواهد بود. اين «بعض» مي تواند در برابر كل زمان ها آن چنان خرد و بي ارزش از نظر زماني باشد كه اصولا به حساب نيايد، ولي براي هر فرد انساني چنان با ارزش است كه چيزي را نمي تواند در ترازوي الهي در كفه ديگرش نهاد. از اين رو خداوند مي فرمايد هيچ چيزي نمي تواند به اندازه اين فرصت كوتاه عمر جايگزين آن شود و كفه ديگرش را پر كند. در آيات قرآني از اين ظرفيت و فرصت آدمي براي شدن به عنوان فرصتي براي عمل تعبير شده است؛ زيرا انسان چنان كه آيات بسياري از جمله آيات سوره عصر بيان مي كند، چيزي جز ايمان و عمل صالح نيست و از آن جايي كه در عمل، عنصر نيت، قصد و انگيزه، مولفه و عنصر اصلي است؛ بنابراين مي توان گفت كه انسان چيزي جز عمل خودش نيست.
براي درك اين مفهوم مي توان به آياتي از جمله آيات 99 و 100 سوره مومنون، 12 سوره سجده و 37 سوره فاطر و 58 سوره زمر و 40 سوره فصلت و 13 و 14 سوره حديد و 10 سوره منافقون مراجعه كرد كه در آن به روشني با اشكال مختلف بياني تبيين شده است كه زندگي دنيايي انسان، تنها فرصت آدمي براي شدن از طريق انجام عمل است. البته هر عملي انسان را چنان مي سازد كه مقتضاي آن است. از اين رو به آثار عمل و نقش و كاركرد آن توجه داده مي شود؛ زيرا برخي از اعمال آسيب زا هستند و آثار مخرب و زيانباري در شكل گيري انسان دارد و او را از كمال دور مي سازد و برخي ديگر اين گونه نيست بلكه عامل كاملي مي باشد. هنگامي كه از قبولي اعمال سخن به ميان مي آيد، به معناي قرار گرفتن آن و آثارش در مسير كمالي و متاله شدن است. عملي مقبول است كه كمالي باشد و به متاله شدن انسان كمك كند. چنين اعمالي مي بايست با قصد و نيت خالص الهي باشد كه به معناي درنظر گرفتن خداوند در انجام عمل است. اين خلوص در نيت، نمي تواند چيزي جز متاله شدن و خدايي گشتن باشد. بر اين اساس مي توان گفت كارهايي كه با اختيار و به قصد خدايي شدن انجام مي گيرد همان اعمال مقبولي است كه انسان را به سمت و سوي منزل اصلي و كمالي اش سوق مي دهد و به او شكل و هويتي مي بخشد كه قابليت حضور در بهشت رضوان الهي و بهره گيري از آن را مي يابد. (انسان آيات 5 و 22)
اين كه در آياتي چون 15 و 16 سوره احقاف از مشروطي عمل به احسان و يا در آيه 27 سوره مائده از مشروطي آن به تقوا و در آيه 18 سوره ابراهيم از مشروطي آن به عقيده و ايمان درست و خوب، در مقبوليت عمل سخن به ميان آمده است، به معناي آن است كه عملي كه در متاله شدن انسان تأثير مي گذارد مي بايست اين گونه باشد. به سخن ديگر، تنها زماني عملي مي تواند در ساختن كمالي و خدايي گشتن انسان تأثير مثبت بگذارد كه عملي صالح با قصد خدايي شدن باشد. در اين صورت است كه مي گويند عمل، مقبول افتاده است، زيرا تأثير خود را در كمال يابي شخصيت شخص به جا گذاشته است. اما اگر اين گونه نبود، آن عمل تأثير منفي به جا گذاشته و انسان را از كمال دور ساخته و نقص و خسران در وي پديد مي آورد. لذا آن عمل، ديگر نمي تواند مقبول باشد، زيرا در جهت نقيض كمال و خدايي شدن بوده است.
اصلاح اعمال انسان ها در مسير شدن هاي پياپي خود كه با اعمال انجام مي شود، اين خمير مايه وجودي خود را همواره دستكاري مي كنند و هر دمي به آن شكلي مي بخشند. اگر اين شكل بخشي همواره در مسير خدايي شدن و متاله گشتن باشد، ساختمان وجودي انسان همواره به سوي كمال است؛ ولي بسياري از انسان ها هميشه در يك مسير كمالي حركت نمي كنند و گاه اعمالي را انجام مي دهند كه شكل گيري كمالي را با مشكل مواجه مي سازد و گاه هر آن چه را ساخته اند تباه مي سازند اين گونه است كه در آموزه هاي قرآني از حبط و تباهي عمل سخن به ميان مي آيد و از احباط عمل پرهيز داده مي شود (مائده آيه 53) شگفت اين كه برخي ها همواره نه تنها ساخته هاي كمالي خويش را تباه مي سازند بلكه آن چه را خداوند به شكل ابتدايي ساخته بود تا فرآيند كمالي به سادگي و آساني امكان پذير باشد، آن را نيز به هم مي ريزند و فطرت و طبيعت اعتدالي خويش را نيز دگرگون مي كنند كه اين افراد از نظر قرآن زيان كار و اهل خسران دانسته شده اند. (كهف آيات 103 و 104) از اين بدتر آن كه اين اشخاص گاه به سبب تغيير ماهيت فطري خود چنان در دام اعمال زشت مي افتند كه آن را عين رشد دانسته و نيكو كاري معرفي مي كنند و مدعي آن مي شوند كه بهترين محصول را توليد مي كنند و بهترين كارها را انجام مي دهند. (همان)
البته در مقابل، انسان هايي يافت مي شوند كه فطرت و طبيعت الهي خود را دگرگون نكرده اند و بر دل ها و گوش ها و چشم هايشان پرده و قفل نزده اند. اينان هر چند كه بدكاري هايي داشته اند ولي با اعمال خوب نه تنها به بازسازي بخش هاي تخريب شده مي پردازند بلكه نماي نيك و تازه اي به وجود خويش مي دهند. اين همان چيزي است كه در قرآن از آن به تبديل سيئات به حسنات از طريق اعمال نيك تعبير شده است. به هر حال انساني كه اعمال بدي داشته، مي تواند به اصلاح آن اعمال بپردازد. آيه 13 و 14 سوره يونس تبيين مي كند كه انسان ها مي توانند با تفكر و تدبر در تحولات تاريخي و صعود و سقوط جوامع و مردمان ديگر، راه درست خويش را بيابند. به اين معنا كه تفكر و تدبر در تاريخ گذشتگان و پندگيري از آن زمينه ساز اصلاح عملكرد و در نتيجه، شدن هاي كمالي مي شود. آيه 153 سوره آل عمران نيز يادآوري علل عدم موفقيت در صحنه هاي اجتماعي را زمينه اي براي جبران گذشته و اصلاح اعمال آينده برمي شمارد و در آياتي ديگر از مردم مي خواهد تا به اين نكته توجه داشته باشند كه هيچ چيزي از دايره احاطه علمي خداوند بيرون نيست و اين گونه نيست كه عملي آثار و تأثيرات بد و خوب خود را در وجود آدمي به جا نگذارد، بلكه هر عملي به طور طبيعي و خداخواسته، در شكل گيري شاكله وجودي انسان تأثير مي گذارد.تأكيد خداوند در آيه 14 سوره مائده بر واژه صنع به اين معناست كه هر كسي در كارخانه عمل خويش سازه وجودي خود را شكل مي بخشد و مي سازد. تأكيد ديگر خداوند بر اين نكته ظريف آن است كه سازه وجودي هر كسي را خود شخص مي سازد و صنعت هر كسي خود اوست.
ساخته هاي خاص خداوندي البته برخي از آفريده ها به عللي صنعت و ساخته مستقيم الهي هستند؛ زيرا اين افراد بايد به عنوان نمونه و الگو مطرح باشند. ازجمله اين افراد مي توان به حضرت موسي(ع) اشاره كرد كه خداوند به صراحت اعلام مي كند كه وي صنعت خاص الهي مي باشد و سازه وجودي او را خداوند خود شكل بخشيده است. (واصطنعتك لنفسي) البته اين بدان معنا نيست كه خود ايشان در ادامه هيچ نقشي در صنعت خويش نداشته و ندارند، بلكه موقعيت آنان همانند موقعيت صنعت ابتدايي خداوند براي همه بشريت است؛ زيرا خداوند هر انساني را بر صنعت خاص خود كه از آن به فطرت اعتدالي ياد مي شود، ساخته است و در ادامه از بشر خواسته است كه همان راه را ادامه دهد و بر مسير فطرت كمال جويي خود حركت كرده تا متاله شود. آن افراد خاص چون حضرت موسي(ع) نيز همانند ديگر افراد بشر هستند با اين تفاوت كه در صنعت ايشان خداوند نظارت بيشتر و طولاني تر داشته و برخي از مراحل ديگر را نيز براي آنان فراهم آورده است. با اين همه اين افزايش نظارت و صنعت گري مستقيم الهي مسئوليت آنان را در برابر خداوند افزايش داده و خداوند از آنان بيش از ديگران انتظارات خاصي دارد. در روايات معتبر بر اين معنا تأكيد شده كه معصومان(ع) از صنايع خاص الهي هستند ودر مقابل، مسئوليت آنان نيز بيشتر از ديگران در برابر خداوند است.
به هرحال هر انساني شكل نخست كمالي خود را در كارخانه الهي و با صنعت وي به دست آورده است كه از آن به فطرت ياد مي شود. همين فطرت است كه نقش كليدي را در ادامه رشد وبالندگي و متاله شدن آدمي بازي مي كند. از اين رو در آموزه هاي قرآني بر حفظ و صيانت فطرت الهي و صنعت خدايي تأكيد شده و تقوا را عاملي براي اين صيانت از صنعت الهي دانسته است.انسان در ادامه شكل و شاكله بخشي به وجود خود بايد جايگاه خود را در هستي دريابد و در مسير متاله شدن و خلافت يابي و فعليت بخشي به آن حركت كند. اگر انسان همواره چكاد اهداف و حركات خود را بداند و بشناسد و ببيند، هرگز در دام اموري نمي افتد كه فطرت وي را تغيير مي دهد و يا سد راه شدن هاي كمالي او مي شود. اين همان چيزي است كه ما از آن به عقيده تعبير مي كنيم. عقيده، پيماني ميان انسان و خداوند است كه تنها در ولايت اوباشد وهدف كمالي و چكاد آن را فراموش نكند و هر كاري را كه انجام مي دهد تنها در راستاي همان دست يابي به چكاد اهداف باشد؛ زيرا چنين بينش و نگرشي موجب مي شود هرگز در دام عوامل وسوسه گر نيفتد و مسير هدايتي را گم و فراموش نكند.(اسراء آيه 1)
فطرت و شاكله نخستين آدمي، بهترين شاخص و ميزان سنجي است كه مي تواند همانند يك آژير خطر عمل كند. به اين معنا كه هرگاه در مسير درست حركت مي كند آن را تأييد و هنگام تغيير مسير و يا گردش به راست و چپ و عقب گرد، هشدارهاي مناسب را بدهد.خداوند در آيه 84 سوره اسراء تبيين مي كند كه اصولاً شاكله ابتدايي وجود انسان از چنين قابليتي برخوردار است كه او را در مسير نگه دارد. البته اگر كسي اين شاكله وجود نخستين را تغيير دهد، و اختلالاتي را در آن ايجاد كند و فطرت سالم را بيمار نمايد، ديگر نمي تواند اميدوار باشد كه اين دستگاه ميزان سنج به درستي كار كند و اخطارات لازم را بدهد. از آن جايي كه انسان همواره در حال شدن هاي پياپي است و هر فتنه و آزمون و بلايي براي او هشدار وبيدارباش و مانند آن است، بايد توجه داشته باشد كه در سر هر دوراهي، فطرت او چه مي گويد. البته به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اين فطرت زماني به درستي و به تمام و كمال عمل مي كند كه بر شاكله اصلي باقي باشد و هرگونه تصرف و تغييري مي تواند آن را از كار اندازد و يا تغيير دهد.
از اين رو در همين آيه سخن از تأثيرپذيري اعمال آدمي از روحيات و ملكات نفساني وي گفته شده، به اين معنا كه هركسي چنان عمل مي كند كه مقتضي روحيات و ملكات نفساني اوست. لذا اگر كسي اين فطرت پاك و شاكله اصلي وجودي اش را تغيير داده باشد، نمي تواند اميدوار باشد كه عمل او مطابق كمال باشد، زيرا ملكات و روحيات وي تغيير يافته است، يعني شاكله اصلي وجودي او دگرگون شده و قابليت تبيين و آژير و مانند آن را ندارد. از اين رو اصلاح كردن عمل براي افرادي كه ملكات آنان تغيير يافته است دشوار خواهد بود. به هرحال انسان در كارخانه دنيا به عمل خويش خود را چنان به صنعت مي سازد كه سازه آخرتي آن، همان شكلي است كه در آخر عمر به وجود خود بخشيده است. باشد با اعمال نيك و صالح، خود را به عنوان يك سازه الهي همچنان حفظ كرده و با فعليت بخشي به اسماي الهي كه در ذات ما سرشته شده است آن را متاله و خدايي سازيم.