قصاص چيست؟

قصاص اصطلاحي فقهي و به معناي مجازات مجرم، به تناسب جرم است. بشر در زمان‌هاي قديم براي مجازات مجرمان حدي قائل نبود و ارتکاب جرم ناچيزي کافي بود تا در حق مجرم، مجازات نامحدودي اعمال شود. در شرايع الهي و اديان آسماني، قانون قصاص وضع شد که به موجب آن مجازات مجرم متناسب با جرم انجام شده مقرر گرديد.اصل قانون قصاص موجب بازدارندگي از وقوع جرم مي‌شود، چرا که اگر کسي بداند در مقابل هر جرمي که مرتکب شود، قصاص و مقابله‌اي به مثل خواهد داشت، از ارتکاب جرم دوري مي‌کند. به همين دليل قرآن کريم مي‌فرمايد:«ولکم في القصاص حيره يا اولي الالباب»(اي صاحبان خرد قصاص براي شما موجب حيات و زندگي است.حکم قصاص با نزول آيات زير براي مسلمين محرز شد: کتب عليکم القصاص في القتلي‏ الحّر بالحّر و العبد بالعبد و الانثي بالانثي، فمن عفي له من اخيه شي‏ء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان ذلک تخفيف من ربکم و رحمة، فمن اعتدي‏ بعد ذلک فله عذاب اليم‏(بقره؛178)؛اي کساني که ايمان آورده‏ايد درباره کشتگان، بر شما حق قصاص‏ مقرر شده‏است: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر کس که از جانب برادر ديني‏اش يعني وليّ مقتول‏، چيزي در حق قصاص‏ به او گذشت شود، بايد از گذشت وليّ مقتول‏ به طور پسنديده پيروي کند و با رعايت‏ احسان، خون‏بها را به او بپردازد. اين حکم‏ تخفيف و رحمتي از پروردگار شماست، پس هر کس، بعد از آن از اندازه درگذرد، وي را عذابي دردناک است.

در قرآن کريم دو دسته از آيات وجود دارد که بر اصل قصاص دلالت مي‏کنند. دسته اوّل آياتي است که به اصل مقابله به مثل به صورت کلّي دلالت دارند که يکي از مصاديق آن مقابله به مثل در امور کيفري و جنايي است. اين آيات عبارت‏اند از: و جزاء سيئة سيئة مثلُها... و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ماعليهم من سبيلٍ ؛(شوري؛ 40و41) جزاي هر بدي، بدي است همانند آن ... بر کساني که پس از ستمي که بر آنها رفته باشد انتقام مي‏گيرند، ملامتي نيست. و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خيرٌ للصّابرين؛(نحل؛126)اگر عقوبت مي‏کنيد، چنان عقوبت کنيد که شما را عقو بت کرده‏اند. و اگر صبر کنيد، صابران را صبر نيکوتر است.فمن اعتدي عليکم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي‏ عليکم؛(بقره؛194)پس هر کس بر شما تعدي کند به همان اندازه تعدي‏اش بر او تعدّي کنيد.

بررسی فلسفه، آثار و احکام قصاص

قانونی برای حیات جامعه
قصاص یکی از قوانین اسلامی است که همانند جهاد مباحث بسیاری را درباره و پیرامون آن برانگیخته و شبهات چندی پیرامون تشریع آن ایجاد کرده است. بی‌گمان بسیاری از شبهات و پرسش‌هایی که در این باره مطرح شده و می‌شود، برخاسته از نگاه بسته و عدم آگاهی از فلسفه و اهداف تشریع آن می‌باشد؛ زیرا قوانین اسلامی را می‌بایست دریک مجموعه و شبکه کامل دید و به‌طور طبیعی نگاه تجزیه گرایانه‌، این شبهات را برمی‌انگیزد. هر یک از قوانین اسلامی، مکمل قانون دیگری است؛ چنان‌که در خصوص قصاص تشریع عفو از قصاص به معنای احسانی بزرگ مطرح می‌باشد و شخص را درمقام محسنین قرار می‌‌دهد که یکی از مراتب تقربی به خدا از دیدگاه قرآن است.
چیستی و چرایی قصاص
قصاص هر چند که در زبان عربی به معنای قطع کردن و بریدن چیزی (لسان العرب، ابن منظور، ج11، ص 190 ذیل واژه قصص) و نیز به معنای پیگیری و دنبال نمودن آثار چیزی است (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 671 ذیل واژه قصص) ولی مقصود از آن در فرهنگ و فقه قرآنی و اسلامی به معنای استیفای حقوق از سوی مجنی علیه یا اولیای اوست. به این معنا که اگر جنایتی از ضرب و جرح و قتل بر شخصی وارد شده باشد، قصاص کننده ازجانی تبعیت کرده و اثری همانند او ایجاد می‌کند. (مفردات راغب، ص 671؛ و نیز جواهر الکلام، نجفی، ج 42، ص 7؛ و نیز ترمینولوژی حقوق، لنگرودی، ص 545)
قصاص چه در قتل و یا در اعضای شخص جانی از سوی جنایت شده یا اولیای دم، در صورتی است که ارتکاب جنایت در این دو موضوع از روی عمد باشد. (تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 508، و 540) بنابر این در صورتی که غیر عمد باشد قصاص مجاز نمی‌باشد بلکه دیه پرداخت می‌شود.
درباره چرایی تشریع، این قانون، آیات چندی در بیان فلسفه و اهداف تشریع آن آمده است که از جمله می‌توان به آیه 33 سوره اسراء اشاره کرد که در آن قصاص قاتل عامد را قانونی تشریع شده در راستای حمایت از مظلوم بیان می‌کند.
خداوند در آیه 179 سوره بقره همچنین دو مساله دیگر را به عنوان عاملی در تشریع قانون قصاص مطرح می‌کند. در این آیه آمده است که تشریع حکم قصاص در حقیقت در راستای ایجاد بستری برای تقوای خردمندان و پرهیز ایشان از ارتکاب پلشتی و پلیدی چون قتل وجنایت است؛ زیرا هنگامی که انسان خردمند درمی‌یابد که هر قتل عمدی، موجب قتل خود وی به عنوان جزا و مکافات عمل وی خواهد شد، از ارتکاب چنین پلشتی و پلیدی خودداری می‌کند که از آن به تقوا تعبیر می‌شود؛ زیرا یکی از کاربردهای اصلی تقوا در فرهنگ قرآنی، پرهیز و اجتناب از بزه‌های عقلانی و عقلایی است.
از دیگر پاسخ‌های قرآن در برابر پرسش‌ چرایی تشریع قانون قصاص اینکه تشریع حکم قصاص به منظور رعایت عدالت، انصاف و خودداری از زیاده روی و اسراف در خونخواهی است؛ زیرا خشم و غضب اولیای دم در صورت عدم پاسخگویی درست و مناسب به موضوع می‌تواند آنان را جریحه‌دار کند و قتل‌های قبیله ای وجنگ‌های خونین براه اندازد. قصاص در حقیقت پاسخگویی مناسب برای تعدیل این خشم می‌باشد. (بقره، آیه 179)
آثار قصاص
با نگاهی به آثاری که قصاص در جامعه به جا می‌گذارد می‌توان چرایی و فلسفه تشریع آن را دانست. خداوند در آیه 179 سوره بقره، سه اثر مهم و برجسته را برای قصاص بیان می‌کند. این آثار عبارتند از:
1 - بازداری از قتل: بی‌گمان قصاص عاملی مهم در بازداری مردم از ارتکاب جنایت بویژه قتل عمد می‌باشد؛ زیرا آگاهی از کیفر برابر، موجب می‌شود تا انسان خردمند به دست خود خویشتن را به هلاکت نیفکند و زمینه قطع اعضای خویش را فراهم نیاورد. از این رو در اجرای قصاص، علنی بودن تشریع شده است تا خردمندان با دیدن مجازات و کیفر ارتکاب جنایات بدانند که هرگونه ارتکاب عمل جنایی می‌تواند این گونه قصاص را به همراه داشته باشد.
2 - تقوا: دست‌یابی به مرتبه یا مراتبی از تقوا از دیگر علل و اهداف تشریع قانون قصاص می‌باشد که در آیه بیان شده است. البته می‌تواند این تقوا به معنای تقوای مطلق و اصطلاحی باشد چنانکه می‌تواند به معنای همان تقوای لغوی باشد. به این معنا که تشریع قصاص زمینه ای برای تقوای خردمندان فراهم می‌آورد و آنان را نسبت به علل و اهداف احکام و آموزه‌های دستوری خداوند آگاه می‌سازد. بنابراین، به نواهی خداوند به دیده مصلحت و منفعتی می‌نگرد که در متعلقات احکام وجود دارد. البته به نظر می‌رسد که تقوای از پلشتی‌ها و پرهیز از پلیدی‌های عقلانی و عقلایی، مراد و منظور از تقوا در آیه است. به این معنا که هدف از تشریع قانون قصاص، هشدار باشی به خردمندان جامعه است که مواظب اعمال و رفتار خویش باشند و از ارتکاب بزه‌ها و نابهنجاری جنحی و جنایی پرهیز کنند تا گرفتار قصاص نگردند و عضو و جان خویش را از دست ندهند.
3 - حیات جامعه: خداوند در این آیه بصراحت قصاص را مهمترین عامل حیات جامعه می‌شمارد و با مخاطب قراردادن عقلای جامعه در چرایی تشریع این حکم می فرماید که جامعه با قصاص حیات می‌یابد؛ زیرا اگر غده سرطانی قتل عمد با جراحی قصاص، قطع و از جامعه کنده نشود، می‌تواند همه جامعه را آلوده کند و مرگ و نیستی را برای آن جامعه رقم بزند؛ زیرا امنیت جان و عرض و مال، از مهم‌ترین علل ایجادی جوامع بشری است و اگر این عنصر و فلسفه ایجادی جامعه به سبب قتل‌های عمدی از میان برود و یا افراد جامعه برای مجازات قاتل به جان هم بیفتند، دیگر جامعه‌ای بر جا نخواهد ماند و فلسفه ایجادی جامعه از میان می‌رود. از این رو خداوند حیات جامعه را به قصاص و اجرای آن منوط دانسته است.
خداوند در آیه33 سوره اسراء از زیاده روی و افراط در قصاص بازداشته است. این می‌تواند به چند معنا باشد که از جمله نهی از شدت عمل در کیفر و یا نهی از مجازات دیگران از بستگان قاتل و حتی نسبت به خود قاتل به هر شکلی مانند اهانت باشد. از این رو حضرت امیرمومنان علی(ع) از حسنین(ع) می‌خواهد تا نسبت به ابن ملجم مدارا کرده و جز قصاص چنانکه که عدالت اقتضا می‌کند عمل نکنند و حتی طعام و شیرخویش را برای قاتل خود می‌فرستد تا از هرگونه اهانت نسبت به وی جلوگیری به عمل آورد. خداوند در همین آیه تبیین می‌کند که در صورت خودداری اولیای دم از زیاده‌روی و اسراف در قصاص، خداوندبه اشکال دیگری به یاری ولی مقتول می‌شتابد و زمینه‌های برآورد حاجات و نیازهایش را فراهم می‌آورد. به هر حال، اجرای قصاص به شکل گفته شده و طبق مبانی و آداب اسلامی نه تنها موجب بحران اجتماعی نمی‌شود بلکه عامل حیات اجتماعی و سرزندگی و شادابی جامعه است و در نقش بازدارنده از ارتکاب گناه و جرم عمل می‌کند.
احکام قصاص
قصاص، از حقوق تشریعی اولیای دم است. (بقره، آیه 178 و اسراء، آیه 33) اولیای دم تنها در صورتی مجاز به قصاص و قتل قاتل می‌باشند که قاتل به عمد مرتکب جنایت شده باشد. (همان و نیز مائده، آیات 32 و 45 و انعام، آیه 151) در آداب اجرایی قصاص آمده است که ولی دم مقتول نمی‌تواند از قانون قصاص تعدی کند و رفتاری بیرون از تشریع انجام دهد. (بقره، آیات 178 و 194 و مائده، آیه 45 و اسراء، آیه 33 و شوری، آیه 40) بر قاتل است که خود را به نظام تسلیم نماید و در چارچوب قانون، قصاص را بپذیرد و از آن سر باز نزند. (بقره، آیه 178)
عفو در قصاص و شرایط آن
البته عفو از قصاص از سوی اولیای دم مجاز دانسته شده است تا رحمت الهی شامل هر دو دسته از افراد جامعه شود. این آسان‌گیری، البته مشروط و منوط به این است که حکمت قانون و فلسفه تشریع آن، حفظ شود (بقره، آیات 178 و 179) زیرا در صورتی که عفو و گذشت موجب جریحه‌دارتر شدن شخص یا دیگران شود و جامعه را با بحران فقدان امنیت مواجه سازد، شخص ولی دم، مجاز نیست تا عفو وگذشت کند؛ زیرا قانون قصاص برای حکمت و اهدافی تشریع شده است که اگر عفو و گذشت آن را از میان ببرد، اولیای مقتول، مجاز به عفو و گذشت نیست و می‌بایست قانون قصاص اجرا شود. از این رو خداوند در آیه 45 سوره مائده، نادیده گرفتن احکام قصاص و عدم اجرای آن را عملی ظالمانه برمی‌شمارد؛ زیرا جامعه را با بحران فقدان امنیت مواجه می‌سازد. بنابراین در صورتی که عفو موجب گستاخی شخص قاتل یا دیگر افراد جامعه شود، گذشت جایز نیست و می‌بایست قصاص اجرا شود.
خداوند در آیه 178 سوره بقره و نیز 45 سوره مائده، عفو را در صورتی بهتر می‌داند که استیفای حق قصاص، نیاز نباشد و حتی عفو و گذشت زمینه را برای تغییر مثبت در رفتار شخص و یا رفتار جامعه سبب شود. اما اگر عفو و گذشت، سبب بحران شود و امنیت را تهدید و حیات اجتماعی را به مخاطره افکند، عفو نه تنها هیچ خوبی ندارد بلکه لازم است که قصاص به عنوان بهترین راهکار جراحی غده سرطانی امنیت‌زدایی به کار گرفته شود. البته اولیای دم می‌توانند در صورت تامین شرایط و عدم مخالفت با حکمت قصاص، عفو کنند و چیزی از قاتل نستانند یا آنکه از کشتن وی صرف‌نظر کرده و آن را به دیه تبدیل کنند. (بقره، آیه 178)
خداوند در همین آیه، عفو یکی از اولیای مقتول را موجب ساقط شدن حق قصاص می‌داند لذا گفته شده که اگر بخشی از حق قصاص مورد عفو قرار گیرد مانند عفو تام آن است و قاتل قصاص نمی‌شود. (کنزالعرفان، فاضل مقداد، ج2، ص 356) به هر حال صاحبان حق قصاص، در صورت احراز عدم مخالفت با حکمت و فلسفه قصاص، مختارند تا در عفو یا قصاص یکی از دو امر را بپذیرند. (بقره، آیه 178 و مائده، آیه 45) در این صورت است که عفو از قصاص در پیشگاه خداوند امری پسندیده‌تر از پافشاری بر قصاص است. (همان) و عفو از قصاص به عنوان صدقه در راه خدا (مائده، آیه 45) دانسته می‌شود. چنان که عفو و چشم‌پوشی از قصاص در بردارنده آمرزش گناهان صاحب حق می‌شود (همان) البته این آمرزش گناهان صاحب حق قصاص از سوی خداوند، به همان اندازه گذشت وی از گناه جانی می‌باشد. (همان)
نکته‌ای که نباید فراموش کرد آن که با گذشت اولیای دم، خون قاتل حرمت می‌یابد و کسی مجاز به کشتن وی نمی‌باشد. (بقره، آیه 178) و با عفو اولیای دم، حق قصاص ساقط می‌شود و دیگر حقی ثابت نیست(همان) بنابراین پشیمانی معنایی ندارد و کسی نمی‌تواند پس از عفو، خواهان قصاص قاتل شود. براین اساس اگر اولیای دم از حق خویش بگذرند و عفو کنند و یا دیه‌ای بگیرند. هرگونه قصاص قاتل موجب عذاب دردناک الهی خواهد بود.(همان)
از دیگر احکام قصاص آن است که زن و مرد در حکم قصاص برابر نیستند. (بقره، آیه 178) اگرچه مفهوم آیه دلالت می‌کند بر این که قصاص زمانی است که قاتل و مقتول هر دو مرد یا زن باشند، اما این مفهوم به اجماع و اخبار، تخصیص خورده است؛ زیرا براساس اجماع و اخبار، مرد در مقابل کشتن زن نیز قصاص می‌شود. (زبده البیان، ص 844) چنان که در فقه نیز آمده است مرد در مقابل زن قصاص می‌شود ولی باید نصف دیه مرد به اولیای وی پرداخت شود. (تحریرالوسیله، ج 2، ص 467) قصاص در ماه‌های حرام نیز مجاز است، به این معنا که اگر قاتل در ماه‌های حرام مجازات شود گناهی بر اولیای دم نیست. (بقره، آیه 194) و این قصاص به معنای تعدی به حدود الهی قلمداد نمی‌شود، زیرا از باب مقابله به مثل می‌باشد نه حرکت ابتدایی.
از شرایط و احکام قصاص آن است که مماثلت حفظ شود. به این معنا که جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بینی در برابر بینی، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است؛ چنانکه این قانون در تورات نیز آمده است. (مائده، آیه 45) همچنین مماثلت در برده و آزاد مطرح می‌باشد که در آیه 178 سوره بقره بیان شده است. بر این اساس زن در برابر زن و مرد در برابر مرد قصاص می‌شود این قانونی است که از سوی خداوند بر اهل ایمان تشریع شده و آنان به حکم تعبد و تعقل آن را می‌پذیرند، زیرا عقل حکم می‌کند که خداوند حکیم به هدف مصلحت و دفع مفسده‌ای قانون قصاص را تشریع کرده و آن را به حکم تعبد می‌پذیرد و اجرا می‌کند. (همان)
امید آنکه با تفکر و تدبر در احکام الهی و اجرای دقیق آن، جامعه‌ای با حیات و با نشاط پدید آوریم و زمینه رشد و شکوفایی و بالندگی همگانی را فراهم آوریم. بی‌گمان مخالفت با هر یک از احکام الهی یا تعطیلی آن می‌تواند آثار زیانباری را در جامعه پدید آورد؛ زیرا عمل نیمه و نصفه به احکام شریعت افزون بر اینکه باور سست را نشان می‌دهد موجب عدم تأثیر دیگر احکام الهی در صورت اجرا می‌شود؛ زیرا مجموعه قوانین اسلامی در کنار هم است که می‌تواند جامعه قرآنی و برتر را پدید آورد و عدم اجرای هر حکمی موجب عدم دست‌یابی به اهداف تشریع احکام شریعت می‌شود. از این رو لازم است که همه احکام را در یک شبکه تعریف کرد و در اجرای همه آنها به عنوان پازل‌های ایجاد جامعه نمونه و برتر بکوشیم.

قتل انسان بي گناه

يكي از گناهان كبيره، قتل نفس انسان بي گناه است. وقتي انسان بي گناهي، به ناحق كشته مي شود، حق حيات و زندگي از او گرفته مي شود و او، از بزرگ ترين حقي كه دارد، محروم مي گردد. علاوه بر اين، قتل انسان بي گناه، اطرافيان او، خصوصاً همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر مقتول را در شوك روحي- رواني سهمگين قرار مي دهد و شيرازه زندگي خانوادگي او را از هم مي گسلد. چه بسا ممكن است كه همسر يا فرزندان مقتول در اثر بي سرپرست شدن مبتلا به انواع و اقسام گرفتاريها و مشكلات عديده شوند و خداي ناخواسته از جاده درست زندگي، منحرف گردند و... خلاصه مطلب اين كه، قتل انسان بي گناه، آثار مخرب فردي و اجتماعي فراوان دارد و به همين جهت اسلام با شدت هر چه تمام تر با آن مبارزه كرده است.
انواع قتل
فقها در كتاب «قصاص» و «ديات» از كتابهاي فقهي با الهامي كه از آيات و روايات اسلامي گرفته اند، قتل را به سه نوع تقسيم كرده اند: «قتل عمد»، «قتل شبه عمد» و «قتل خطا». قتل عمد، قتلي است كه با تصميم قبلي و با استفاده از وسائل قتل، صورت گيرد، مثل اين كه: انسان به قصد كشتن ديگري از حربه يا چوب يا سنگ يا دست استفاده كند. قتل شبه عمد، آن است كه: تصميمي بر كشتن نباشد، اما تصميم بر كاري در مورد مقتول داشته باشد، كه بدون توجه منجر به قتل گردد، مثل اين كه: كسي را عمداً كتك مي زند، بدون اين كه تصميم كشتن او را داشته باشد، ولي اين ضرب اتفاقاً منجر به قتل گردد. قتل خطا، آن است كه: هيچ گونه تصميمي نه به قتل داشته باشد، نه انجام عملي در مورد مقتول، مثل اين كه مي خواهد حيواني را شكار كند اما تير خطا مي رود، به انساني مي خورد و او را به قتل مي رساند.
هر يك از اين سه نوع، احكام مشروحي دارد كه در كتب فقهي آمده است.
همان طور كه گفته شد قرآن كريم به حفظ و حرمت جان انسان هاي بي گناه اهميت فراوان داده است. اين اهميت و ارزش، به اندازه اي است كه قتل يك انسان بي گناه را معادل قتل همه مردم دانسته و از اين رهگذر، بشدت مؤمنان را از ارتكاب گناه كبيره قتل عمد انسان بي گناه منع فرموده است: ... هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين (انسان بي گناهي را) بكشد، چنان است كه گويي همه انسانها را كشته است...(مائده 32) علامه طباطبايي در الميزان ذيل اين آيه نوشته است: مرحوم كليني به سند خود از حمران روايت كرده است كه گفته من به امام ابي جعفر(ع) عرض كردم: معناي اين كلام خدا چيست؟
امام(ع) فرمود: معنايش اين است كه او (قاتل) را در جايي از جهنم قرار مي دهند كه در آنجا عذاب به منتها درجه است! اين موضوع يعني دست نيالودن به خون بي گناهان بقدري حائز اهميت است كه خداوند متعال يكي از ويژگي هاي عبادالرحمن (بندگان خاص خود و اولياءالله) را عدم قتل نفس ذكر فرموده است:
و (عبادالرحمن) كساني هستند كه... انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده (و بي گناه است) جز به حق (بخاطر قتل نفس يا موارد ديگري كه براساس قوانين اسلام مستحق قتل شده) نمي كشند... (فرقان 68) موضوع «حفظ جان انسان» آن قدر مهم و حياتي است كه خداوند به هيچ انساني اجازه نمي دهد كه در عرصه سختي ها حتي جان خودش را هم بگيرد و خودكشي كند زيرا خودكشي هم حرام و ممنوع است:
... و خودكشي نكنيد! (نساء29)
مفسر تفسير نور ذيل اين آيه نوشته است: جان انسان محترم است لذا خودكشي و يا ديگركشي حرام است.
انسان نه حق دارد خودكشي كند و نه بايد فرزندان خود را بكشد. درست است كه پدر و مادر به گردن فرزندان خود حقوق فراوان و بي مثل و مانندي دارند اما با وجود همه آنچه گفته شد، هيچ فردي حق كشتن فرزند را به بهانه هاي مختلف و واهي ندارد: فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! اين ما هستيم كه به آنها و شما روزي مي دهيم. يقينا كشتن آنها، گناهي بزرگ است. (اسراء31) در تفسير نور ذيل اين آيه آمده است: كودك حق حيات دارد و والدين نبايد اين حق را از او بگيرند. اگر امنيت رواني و ايمان نباشد نه فقط فقر، كه ترس از فقر هم سبب آدم كشي مي شود. فرزندكشي و سقط جنين، گناه و جنايت است. چه پسر باشد چه دختر.
اين موضوع يعني نكشتن فرزندان آن قدر مهم بوده است كه خداوند به پيامبر اسلام(ص) مي فرمايد:
يكي از شرط هاي بيعت تو با زنان اين باشد كه: فرزندانشان را (به صورتهاي مختلف) نكشند! (ممتحنه12)
از سوي ديگر براي اينكه قتلي در جامعه و در بين مؤمنان اتفاق نيفتد خداوند به همه مؤمنان دستور داده است كه: و اگر دو گروه از مؤمنان به نزاع و جنگ پرداختند (و زمينه قتل مؤمنان از اين طريق فراهم مي شود) پس بين آنها صلح و آشتي برقرار كنيد و اگر يكي از دو گروه (ميانجي گري عادلانه شما را نپذيرفت و) به ديگري تجاوز كرد شما با متجاوز بجنگيد تا به فرمان خدا (كه صلح براساس عدالت است) بازگردد...(حجرات9)
مفسر تفسير نور ذيل اين آيه نوشته است: براي برقراري امنيت و عدالت، حتي اگر لازم باشد بايد مسلمانان ياغي كشته شوند، آري خون ياغي ارزش ندارد. (تا از هدر رفتن خون مسلمانان و مؤمنان بي گناه و محترم جلوگيري شود) با نگاهي به حوادث تاريخي مي توان فهميد كه ظالمان، ستمگران، سفاكان تاريخ دست خود را به خون بي گناهان آلوده مي كردند و نمونه بارز آنها فرعون بود كه بسياري از پسران بي گناه بني اسرائيل را كشت و...(اعراف 141). همچنين قاتلان انبياء و پيامبران (آل عمران 112) و قاتلان آمران به معروف و ناهيان از منكر (آل عمران 21) از جمله خونخواران سفاك و بيرحم تاريخ بوده و هستند.
اولين قاتل هم «قابيل» فرزند آدم(ع) بود كه برادرش هابيل را بخاطر حسادت كشت(مائده30).
بر اين اساس خداوند متعال صريحاً فرموده است كه از قتل و كشتار ديگران اجتناب كنيد: و كسي كه خداوند (قتل او را) حرام كرده است نكشيد... (اسرا 33) در تفسير نور ذيل اين آيه آمده است: هر انساني حق حيات دارد، حتي غيرمسلماني كه با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد مصونيت جاني دارد. خودكشي حرام است.
براساس آيه 151 سوره انعام كشتن انسان بي گناه در همه اديان آسماني ممنوع بوده است.
آثار كشتن انسان بي گناه
باتوجه به آنچه مطرح شد مي توان گفت كه كشتن انسان بي گناه، گناه كبيره اي است كه پيامدهاي متعددي براي قاتل دارد كه عبارتند از:
1-قصاص قاتل ، در اين صورت قاتل به دست خود، خودش را از حق حيات محروم كرده است.
2- در صورتي كه اولياي دم قاتل قبول كنند كه قصاص انجام نشود بايد خونبهاي او پرداخت شود كه مبلغ زيادي است و قاتل را در شرايط سخت و دشوار اقتصادي قرار مي دهد (هر چند بهاي جان مقتول قابل مقايسه با پول نيست!)
3-عذاب وجدان، كسي كه فرد بي گناهي را به قتل برساند، در عرصه وجدان خويش دچار تناقض و تعارض مي گردد و الي الابد ناراحت است.
4-ملكوك شدن در اجتماع؛ وقتي كسي انسان بي گناهي را به قتل برساند وجهه اجتماعي و حرمت شخصيت خويش را از كف مي دهد و ديگران هميشه به او به چشم يك قاتل نگاه مي كنند.
5-لطمه خوردن خانواده و افراد فاميل قاتل از گناه او. وقتي پدر يا مادر يا يكي از اعضاي خانواده اي قاتل شود، حيثيت خانواده مورد تهديد جدي قرار مي گيرد و آبروي ساير افراد اين خانواده نيز دستخوش تغيير و تحول جدي مي شود و بر روابط سالم اجتماعي آنها تاثير نامناسب به جا مي گذارد.
6-عذاب ابدي، كساني كه اقدام به قتل انسانهاي بي گناه مي كنند و قصاص نمي شوند، ديه نمي پردازند و توبه نمي كنند هم گرفتار عذاب دائمي دوزخ مي شوند! خداوند متعال در اين باره فرموده اند: چنانچه كسي عمداً مومني را بكشد، كيفرش دوزخ است كه هميشه در آن خواهد بود و خداوند بر او غضب و لعنت كرده و برايش عذاب بزرگي آماده كرده است. (نساء 93)
مفسر تفسير نور ذيل اين آيه نوشته است:
- قتل و خونريزي (بي گناهان) از گناهان كبيره است.
- در نظام اسلامي، هيچ مقامي حق قتل و اعدام بي جهت ديگران را ندارد.
مفسر تفسير نمونه هم درباره اين آيه نوشته است: قرآن بعد از بيان حكم قتل خطا در اين آيه، به مجازات كسي كه فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند پرداخته است. از آنجا كه آدم كشي يكي از بزرگ ترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر با آن مبارزه نشود، امنيت كه يكي از مهم ترين شرايط يك اجتماع سالم است به كلي از بين مي رود، قرآن در آيات مختلف آن را با اهميت فوق العاده اي ذكر كرده است، تا آنجا كه قتل بي دليل يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روي زمين معرفي مي كند، مي فرمايد: من قتل نفساًبغير نفس أوفساد في الارض فكانما قتل الناس جميعاً: «آن كس كه انساني را بدون اين كه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردم را كشته است.» (مائده 32)
به همين دليل، در آيه مورد بحث، نيز براي كساني كه فرد با ايماني را عمداً به قتل برسانند،چهار مجازات و كيفر شديد اخروي (علاوه بر مساله قصاص كه مجازات دنيوي است) ذكر شده است:
1-خلود يعني جاودانه در آتش دوزخ، مي فرمايد: «كسي كه مؤمني را از روي عمد بكشد مجازات او دوزخ است كه در آن جاودانه مي ماند» (و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزاوه جهنم خالداً فيها).
2- خشم و غضب الهي، مي فرمايد: «و خداوند بر او خشم مي گيرد.» «و غضب الله عليه»
3- دوري از رحمت خدا، مي فرمايد: علاوه بر آن «خداوند او را از رحمتش دور مي سازد» (والعنه).
4- مهيا ساختن عذاب عظيم براي او، مي فرمايد: «و عذاب عظيمي براي او فراهم ساخته است» (و اعدله عذابا عظيما). و به اين ترتيب، از نظر مجازات اخروي حداكثر تشديد در مورد قتل عمد شده است، به طوري كه در هيچ مورد از قرآن اين چنين مجازات شديدي بيان نگرديده است. اما كيفر دنيوي قتل عمد، همان قصاص است كه شرح آن درذيل آيه 179 سوره «بقره» داده شده است.
آيا قتل نفس مجازات جاوداني دارد؟
دراينجا اين سؤال پيش مي آيد. كه مي دانيم: «خلود» يعني مجازات جاوداني مخصوص كساني است كه بي ايمان از دنيا بروند درحالي كه قاتل عمد ممكن است ايمان داشته باشد، حتي پشيمان گردد و از گناه بزرگي كه انجام داده جدا توبه كند و گذشته را تا آنجا كه قدرت دارد جبران نمايد، پاسخ اين سؤال چه مي تواند باشد؟ در پاسخ اين سؤال مي توان گفت: منظور از قتل مؤمن در آيه اين است: انساني را به خاطر ايمان داشتن به قتل برساند و يا كشتن او را مباح شمرد. روشن است چنين قتلي نشانه كفر قاتل است و لازمه آن خلود در عذاب مي باشد. حديثي نيز از امام صادق(ع) به اين مضمون نقل شده است (1) اين احتمال نيز هست كه قتل افراد با ايمان و بي گناه، سبب شود كه انسان بي ايمان از دنيا برود و توفيق توبه نصيب او نگردد و به خاطر همين موضوع گرفتار عذاب جاودان شود. اين هم ممكن است كه منظور از خلود، در اين آيه عذاب بسيار طولاني باشد، نه عذاب جاويدان.
آيا قتل عمد توبه پذير است؟
سؤال ديگر اين كه:اصولا آيا در قتل عمد، توبه پذيرفته است؟! جمعي از مفسران، صريحا به اين سؤال پاسخ منفي داده، مي گويند: قتل نفس طبق آيه فوق اصلا قابل توبه نيست و در پاره اي از روايات كه در ذيل آيه وارد شده است نيز اشاره به اين معني گرديده كه: (لا توبه له» (2) ولي آنچه از روح تعليمات اسلام، روايات پيشوايان بزرگ ديني و فلسفه توبه كه پايه تربيت و حفظ از گناه در آينده زندگي است، استفاده مي شود اين است: هيچ گناهي نيست كه قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پاره اي از گناهان بسيار سخت و شرايط سنگيني دارد، قرآن مجيد مي فرمايد: «خداوند فقط گناه شرك را نمي بخشد اما غير آن را براي هركس بخواهد و صلاح ببيند خواهد بخشيد. (نساء 48)
حتي سابقا ذيل همين آيه اشاره كرديم كه اين آيه درباره آمرزش گناهان ازطريق شفاعت و مانند آن سخن مي گويد والا گناه شرك نيز با توبه كردن و بازگشت به سوي توحيد و اسلام، قابل بخشش است. همانطور كه بيشتر مسلمانان صدراسلام در آغاز مشرك بودند، سپس توبه كردند و خداوند گناه آنها را بخشيد. بنابراين، شرك تنها گناهي است كه بدون توبه بخشيده نمي شود و اما با توبه كردن همه گناهان، حتي شرك قابل بخشش است چنان كه در سوره «زمر» آيات 53 و 54 مي خوانيم: «.... خداوند همه گناهان را مي بخشد؛ زيرا او بخشنده و مهربان است¤ و به سوي او بازگشت كنيد، توبه نماييد و تسليم فرمان او باشيد.» و اين كه بعضي از مفسرين گفته اند: آيات، مربوط به آمرزش همه گناهان در پرتو توبه، به اصطلاح از قبيل (عام) و قابل (تخصيص) مي باشد، صحيح نيست زيرا زبان اين آيات كه درمقام امتنان بر گنهكاران مي باشد و با تأكيدات مختلف همراه است قابل تخصيص نيست.
از اين گذشته، اگر به راستي كسي كه قتل عمدي از او سرزده به كلي از آمرزش خداوند مأيوس گردد، و براي هميشه (حتي پس از توبه مؤكد و جبران عمل زشت خود، با اعمال نيك فراوان) در لعن و عذاب جاويدان بماند هيچگونه دليلي ندارد كه در باقيمانده عمر، اطاعت خدا كند و دست از اعمال خلاف و حتي قتل نفس هاي مكرر بردارد و اين چگونه با روح تعليمات انبياء كه براي تربيت بشر در هر مرحله آمده اند سازگار است؟!
- درتاريخ اسلام نيز مي بينيم: پيغمبراكرم(ص) از گنهكاران خطرناكي همچون «وحشي» قاتل «حمزه بن عبدالمطلب» گذشت و توبه او را پذيرفت و نمي توان گفت: «قتل نفس در حال شرك و ايمان آن قدر تفاوت دارد كه در يك حال بخشوده شود و در حال ديگر به هيچ وجه قابل بخشش نباشد. اصولا .همانطور كه گفتيم، هيچ گناهي بالاتر از شرك نيست و مي دانيم كه اين گناه نيز با توبه و پذيرفتن اسلام بخشوده مي شود چگونه مي توان باور كرد گناه قتل، حتي با توبه واقعي قابل بخشش نباشد؟ ولي اشتباه نشود آنچه در بالا گفتيم به اين معني نيست كه قتل عمد، كار كوچك و كم اهميتي است و يا به اين سادگي مي توان از آن توبه كرد، بلكه به عكس، توبه واقعي از اين گناه كبيره بسيار مشكل است، نياز به جبران اين عمل دارد و جبران آن هم كار آساني نيست. بنابراين، منظور فقط اين است كه راه توبه به روي چنين افرادي به طور كلي بسته نمي باشد.
1- «كافي» و تفسير «عياشي» «بحارالانوار» جلد 101، صفحه 375- «نورالثقلين»، ج1، صفحه 534
2- «كافي»، جلد7، صفحه276 «من لايحضره الفقيه» جلد4، صفحه 69 «مجمع البيان»، جلد3، صفحه 161، ذيل آيه مورد بحث، تفسير «ابن كثير» جلد1، صفحه .۵۵۰

 مسلمان‌کشی به نام خدا و دین!
یکی از رفتارهای زشت و گناهان کبیره، برادرکشی و بدتر از آن برادرکشی دینی یعنی مسلمان‌کشی است. شاید نخستین برادرکش، قابیل باشد که برادرش را کشت؛ جالب این است که این برادرکشی در خصوص انجام یکی از شعائر الهی رخ داده است که بیان‌کننده برادرکشی ایمانی نیز می‌باشد؛ زیرا هر دو به انجام یکی از مناسک و شعائر الهی پرداختند ولی به سبب بی‌تقوایی از قابیل قبول نشد و همین مسئله حسادت و کینه او را برانگیخت و برادر خونی و دینی خویش را کشت. قرآن گزارش می‌کند که در میان یهودیان از این رویه بسیار رواج داشت و از آنجا که امت اسلام به همین بلایا و ابتلائات یهودیان مبتلا می‌شوند، اینان در طول تاریخ همانند یهودیان رویه مسلمان‌کشی را در پیش گرفتند و مصیبت‌های بزرگ را رقم زدند، در حالی که به مرتکبان این‌گونه اعمال ضدانسانی، وعده دوزخ داده شده است.
قتل بی‌گناهان، ممنوع
از نظر عقل و وحی قتل هر انسانی مگر به حکم قصاص یا برای جلوگیری از فساد، حرام و گناه بزرگ است. از این‌رو از نظر حقوقی و فقهی قتل عمدی بی‌گناهان، کیفر دنیوی و مجازات اخروی سنگینی را به دنبال دارد. (بقره، آیات 83 و 85) پس قتل‌عمدی هر انسانی بی‌دلایل مشروع عقلی و شرعی، موجب قصاص در دنیا و آتش دوزخ در آخرت می‌شود.
نخستین قتل بی‌گناهان قتل هابیل است که توسط برادرش قابیل صورت گرفت. البته در قرآن نام این دو تن نیامده و براساس روایات تفسیری این دو نام مطرح شده است. آنچه در قرآن است اینکه دو فرزند آدم به دلیل حسادت، دیگری را می‌کشد؛ زیرا وقتی این دو در یک آیین مذهبی شرکت می کنند، عمل عبادی یکی از آن دو به سبب نیت ناپاک پذیرفته نمی‌شود و عمل آن دیگری به سبب تقوا مقبول درگاه ایزدی می‌شود. و لذا حسادت قابیل برانگیخته شده و برادر بی‌گناهش را می‌کشد. (مائده، آیات 27 تا 30)
این‌گونه رفتار به دلیل اینکه فساد و تباهی را در جهان پدید می‌آورد و نسل بشریت را تهدید می کند، از سوی خداوند به عنوان گناه بزرگ معرفی و به قاتل وعده دوزخ داده شده است. از نظر خداوند کشتن هر بی‌گناه از نوع بشر به منزله کشتن همه بشریت است؛ چنانکه نجات جان یک انسان، به معنای زنده کردن همه بشریت است. (مائده، آیه 32)
پیشینه تاریخی قتل همکیشان
قتل هر انسانی از نظر حقوقی در اسلام جرم است و مجازات و کیفر دنیوی آن قصاص است، مگر آنکه اولیای دم، قاتل را ببخشند و یا دیه بخواهند. اما بخشش اولیای دم و یا گرفتن دیه به معنای پاک شدن شخص از گناه نیست. از این‌رو در اسلام آمده که شخص اگر توبه نکند مجازات اخروی آن، که همان دوزخ است برای او ثابت خواهد بود. پس از نظر اسلام قتل به عنوان جرم، کیفر دنیوی و به عنوان گناه، مجازات اخروی را به دنبال خواهد داشت و تا زمانی که شخص توبه نکند از مجازات اخروی رهایی نخواهد یافت. توبه یک حالت نفسانی و عمل باطنی است که تنها شخص و خداوند از آن آگاه است. پس تا زمانی که توبه نکند و پشیمانی در او پدید نیاید و از خداوند بخشش نخواهد و استغفار نکند، مجازات اخروی یعنی دوزخ برای او ثابت خواهد بود. (فرقان، آیات68 تا 70؛ بروج، آیات4 تا 10)
این رفتار مجرمانه و گناه، دارای پیشینه تاریخی طولانی است؛ زیرا همنوع‌کشی بلکه همکیش کشی، پیشینه‌ای به درازای حضور انسان در زمین دارد.
با آنکه خداوند قوانین سخت‌گیرانه‌ای در این‌باره وضع کرد و مجازات و کیفر سنگینی را نیز بیان نمود، با این همه، متأسفانه در طول تاریخ این عمل زشت همواره استمرار داشته است.
البته برخی از اقوام نه‌تنها به همنوع‌کشی در چارچوب توجیهات دینی پرداختند، بلکه از آن‌جائی که در قساوت قلب و سنگدلی دست همه را از پشت بسته بودند، به همکیش‌کشی نیز پرداختند. قرآن گزارش می‌کند که در میان اقوام دیگر جنایتکار چون فرعون و فرعونیان، قتل همنوع رواج داشته و فرعونیان، فرزندان غیرقبطی‌ها یعنی سبطی‌ها و اقوام دیگر را گردن می‌زدند. در این راه آنان چنان فساد و تباهی می‌کردند که به کودکان زاده و نزاده در رحم مادران نیز رحم نمی‌کردند. (بقره، آیه45؛ اعراف، آیات 141 و 127؛ ابراهیم، آیه6)
اما بدتر از فرعونیان قبطی، این یهودیان سبطی بودند که حتی به همکیش خود رحم نمی‌کردند و همواره دنبال بهانه‌ای بودند که نه‌تنها پیامبران خودشان را بلکه مسلمانان هم‌کیش خود را بکشند و فرزندان و زنان همکیشان خود را برای مقاصد و منافع مادی دنیوی به اسارت گیرند. (بقره، آیات 61، 83، 87 و 91؛ آل عمران، آیات112، 181 و 183)
از آنجایی که آیات قرآنی برای عبرت نازل شده است، می‌توان دریافت که این رویه زشت پیامبرکشی، امام‌کشی و همکیش کشی در میان مسلمانان در شریعت آخرالزمانی نیز به شدت رواج می‌یابد؛ زیرا آیات قرآنی برای بیان تاریخ نیست بلکه به این معناست که چنین رویه‌ای در امت‌های آخر زمانی رواج خواهد داشت و لازم است به اموری که در آخر زمان رواج خواهد یافت پرداخته شود. از آن جایی که سلوک مسلمانان به یهودیان بیش از دیگر امت‌ها شباهت خواهد داشت، خداوند در آیات قرآنی بیش از همه به رفتار و کردارهای امت یهود پرداخته تا به مسلمانان آخرالزمانی هشدار دهد.
جالب این است که پیامبر(ص) بارها و بارها به این نکته توجه داده که سلوک مسلمانان از امت خویش همانند سلوک یهودیان خواهد بود. در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم وارد شده که امام(ع) در ذیل آیه19 سوره انشقاق از رسول گرامی اسلام(ص) نقل می‌کند که حضرت می‌فرمایند: طابق النعل بالنعل؛ یعنی شما از طریقه و روش و رفتار کسانی که قبل از شما بوده‌اند تبعیت می‌کنید و این تبعیت آن قدر شدید است که وجب به وجب و ذراع به ذراع پا جای پای آنها می‌گذارید، سپس اصحاب از حضرت سؤال می‌کنند «الیهود و النصاری تعنی یا رسول‌الله؟» اینکه می‌فرمایید شما از امت‌های پیشین و گذشتگان به این شکل تبعیت می‌کنید آیا منظور شما یهود و نصاری است؟ حضرت فرمودند: «فمن؟» اگر یهود و نصاری نیستند پس منظور کیست. در ادامه حضرت می فرمایند: «فیکون اول ماتنقصون من دینکم الأمانه و آخره‌الصلوه» یعنی اولین چیزی که شما آن را از دین کنار می‌گذارید امانت است و آخرینش نماز است.
امام صادق(ع) از پدرانش روایت می‌کند: قال رسول‌الله(ص): کل ما کان فی‌الامم السابقه فانه یکون فی هذه الامه مثل حذو النعل بالنعل؛ طابق النعل بالنعل آنچه را که در امت‌های گذشته واقع شده در این امت هم واقع می‌شود.
در صحیح بخاری از ابی‌سعید خدری، ابوهریره و عمروعاص نقل شده است که فرمود: لتتبعن سنن من کان قبلکم شبرا بشبر و ذراعا بذراع؛ همانا شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از سنت‌های پیشینیان خود پیروی می‌کنید.
پس امت اسلام همانند یهودیان اقدام به کشتن همکیشان خواهند کرد و حتی در این میان به علمای اسلام که در حکم پیامبران بنی‌اسرائیل هستند نیز رحم نمی‌کنند. (علماء امتی کانبیاء بنی‌اسرائیل؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج2، ص23)
رضایتمندی و یا سکوت از قتل به معنای شراکت در قتل
هرگونه حمایت هر چند قلبی نسبت به کسانی که همانند یهودیان به همکیش‌کشی رو آورده‌اند و به نام خدا و اسلام، برادران ایمانی خویش را می کشند، به معنای شراکت در قتل خواهد بود و آثار و تبعات آن، در آخرت برای آنان ثبت خواهد شد و خداوند آنان را در دوزخ آتشین خویش مجازات می‌کند؛ زیرا خداوند بارها در قرآن می‌فرماید که رضایتمندی به کاری به معنای مشارکت در آن کار است.
جالب اینکه غیر از روایات بسیاری که در این‌باره وارد شده است، خداوند در آیاتی از جمله آیات 77 سوره اعراف و 65 سوره هود و 14 سوره شمس می‌فرماید که به دلیل رضایتمندی قوم هود از کشتن ناقه صالح(ع) همه آنان به عنوان کشندگان ناقه مجازات شدند و به عذاب سخت دنیوی و اخروی گرفتار آمدند. با آنکه پی‌کننده و قاتل ناقه یک نفر یعنی شقی‌ترین ایشان بود، ولی به سبب همان رضایتمندی آنان، همگی به عنوان شریک مجازات شدند.
خداوند در آیاتی از جمله 91 سوره بقره و 183 سوره آل‌عمران، یهودیان عصر نزول قرآن را به سبب رضایتمندی به قتل پیامبران و همکیشان، به عنوان قاتلان آنان معرفی می‌کند. خداوند در این آیات، کار پدران و پیشینیان آنان را به آنان نسبت می‌دهد و احتمالا به سبب رضایت آنان به فعل پدران و پیشینیان است. (مجمع‌البیان، ج1-2، ص316) و از آنجایی که یهود معاصر پیامبر(ص) راضی به قتلی بودند که به دست اجداد آنها صورت گرفته بود، خداوند قتل را به آنها مستقیما نسبت می‌دهد و از اینجا می‌توان دریافت که هرگونه رضایتمندی نسبت به کار خیر و شر، به معنای مشارکت و شراکت در آن کار است.
از این بدتر آنکه کسانی که به کمتر از این هم راضی باشند یعنی سکوت کنند و در برابر گناه و جرم، امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند، به عنوان شریک تلقی می‌شوند. به عنوان نمونه در داستان اصحاب سبت کسانی که سکوت کرده بودند از نظر خداوند شریک قلمداد شده و در همین دنیا مجازات می‌شوند. به این معنا که از نظر خدا و قرآن، کمتر از رضایتمندی باطنی و همراهی قلبی یعنی سکوت نیز موجب عذاب می‌شود. بر این اساس سکوت و ترک امربه‌معروف و نهی از منکر، به معنای شراکت تلقی می‌شود و همه قوم اصحاب سبت مسخ شده و به هلاکت می‌رسند و از آن قوم تنها گروهی که امر به معروف و نهی از منکر کردند نجات یافتند و بقیه هلاک شدند. (اعراف، آیات164 تا 166)
این بدان معناست که نه‌تنها رضایتمندی بلکه حتی سکوت و ترک امر به‌معروف و نهی ازمنکر، شخص را در جرگه گناهکاران و قاتلان قرار می‌دهد و مجازات و کیفر دنیوی و اخروی را برای او به همراه خواهد آورد. البته برخی از این آثار به سرعت رخ نمی‌دهد و دیدنی نیست بلکه در یک فرآیندی، امت آثار آن را خواهد دید و چشید.
بهانه‌جویی برای قتل همکیشان
خداوند چون به خلق و خوی بشری که آفریده، احاطه کامل دارد، به همه بهانه‌جویی‌های آنان نیز توجه دارد تا همه راه‌های اعمال زشت و گناه و جرم را بر ایشان سد کند و اجازه ندهد تا به بهانه‌های واهی چون حمایت از دین خدا و دین اسلام و توحید، به قتل بی‌گناهان بپردازند و همکیشان خود را به اتهامات بی‌اساس به قتل برسانند و خود را در انجام این‌گونه اعمال زشت، محق و اهل بهشت بدانند.
خداوند می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون در راه خدا سفر می‌کنید خوب رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می‌کند مگویید: «تو مؤمن نیستی» تا بدین بهانه متاع زندگی دنیا را بجویید، چراکه غنیمتهای فراوان نزد خداست. قبلا خودتان نیز همین گونه بودید و خدا بر شما منت نهاد. پس خوب رسیدگی کنید، که خدا همواره به آنچه انجام می‌دهید آگاه است. (نساء، آیه94)
در شأن نزول آیه چند داستان نقل شده که همه می‌تواند به یک معنا درست باشد، زیرا در همه آنها مفاد آیه تبیین شده است.
داستان نخست از شأن نزول می‌گوید: پیامبر(ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامه‌بن زید را با جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای «فدک» زندگی می‌کردند فرستاد تا آنها را به سوی اسلام و یا قبول شرائط ذمه دعوت کنند. یکی از یهودیان به نام «مرداس» که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناه کوهی قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، درحالی که به یگانگی خدا و نبوت پیامبر گواهی می‌داد. اسامه‌بن زید به گمان اینکه مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مال اظهار اسلام می‌کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت و گوسفندان او را به غنیمت گرفت. هنگامی که پیامبر خبردار شد، از این جریان بسیار ناراحت شد و فرمود: تو یک مسلمان را کشته‌ای. «اسامه» ناراحت شد و عرض کرد: این مرد از ترس جان و برای حفظ مالش اظهار اسلام کرد! پیامبر فرمود: تو که از درون او آگاه نبودی، چه می‌دانی؟ شاید به راستی مسلمان شده بود. در این موقع آیه (94 سوره نساء) نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که به خاطر غنائم جنگی و مانند آن هیچ گاه سخن کسانی را که اظهار اسلام می‌کنند انکار ننمایند، بلکه هر کس اظهار اسلام کرد باید سخن او را پذیرفت. (تفسیر مجمع‌البیان و سایر تفاسیر معتبر)
در داستان دیگر که برخی از مفسران آورده‌اند آمده که: این آیه شریفه درباره «عیاش ابن ابی ربیعه»، برادر مادری «ابوجهل» فرود آمد؛ چرا که نامبرده پس از اینکه اسلام آورد، فرد مسلمانی به نام «حارث عامری» را بی‌آن که از اسلام آوردنش آگاه باشد، ناخواسته کشت. انگیزه این کار این بود که مقتول، پیش از گرایش به اسلام وهجرت به مدینه و توبه واظهار ندامت از شرک و آزار رساندن به مسلمانان، «حارث عامری» را بسیار اذیت نموده و از هجرت او به سوی مدینه جلوگیری کرده بود؛ اما پس از این کارها توبه کرده و مسلمان شده بود. ولی «حارث» از گرایش او به اسلام بی‌خبر بود؛ و در یک برخورد، در یکی از کوچه‌های مدینه او را به انتقام آزار و شکنجه‌ای که از او دیده بود، از پا درآورد. جریان را به پیامبر گزارش کردند و در آن هنگام بود که این آیه شریفه فرود آمد که: و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا الا خطئا... (نساء، آیه 92)
و برخی آورده‌اند که آیه شریفه در مورد «ابو دردا» فرود آمد؛ چرا که او در یکی از میدان‌ها برای انجام کاری از سپاه توحید جدا شد و در آنجا به یکی از افراد دشمن که گوسفندانی را هدایت می‌کرد برخورد و به او یورش برد. آن مرد اظهار اسلام نمود وگفت: لااله الا الله، اما نامبرده او را از پا درآورد و گوسفندانش را به غنیمت برد. پس از آن به ناراحتی وجدان گرفتار شد و نزد پیامبر گرامی رفت و جریان را با آن حضرت در میان نهاد.
پیامبر فرمود: چرا با وجود اعلان اسلام و اقرار به یکتایی خدا، از سوی آن بنده خدا، او را از پای درآوردی؟
او با ندامت پرسید: اینک باید چه کنم؟ پیامبر فرمود: با گوینده «لا اله الا الله» چه می‌توان کرد؟
نامبرده با ندامت بسیار گفت: کاش آن روز آغازین روز اسلام و ایمانم بود. و بدین سان در اندیشه جبران گناه ناخواسته و ناآگاهانه خویش بود که این آیه شریفه بر قلب مصفای پیامبر فرود آمد.
جالب این جاست که با این حکم صریح در اسلام، چگونه برخی از همین امت همانند یهودیان به کشتن هم‌کیشان اقدام می‌کنند در حالی که شهادتین بر زبان دارند و بلکه به اسلام و مناسک عبادی آن چون نماز وحج و زکات و مانند آن نه تنها اعتقاد داشته بلکه آنها را به جا می‌آورند وبه همه شعائر اسلام و مناسک آن پایبند هستند. اگر از نظر اسلام شهادتین برای ورود به اسلام کفایت می‌کند و جان و مال و آبرویش محفوظ است چگونه است که مسلمانان را که آباء و اجدادی مسلمان بوده و نماز می‌گزارند در مساجد می‌کشند و به خود اجازه می‌دهند که به نام خدا و اسلام مسلمان‌کشی کنند؟ مسلما ریشه این فرهنگ باطل را باید در بی‌تقوایی و سلطه‌پذیری از شیطان و افراط‌گری جست‌وجو کرد که عده‌ای تندرو و افراطی با توجیهات واهی و خیالی و شیطانی دست به ارتکاب جنایات غیرقابل بخشش می‌زنند وحتی به آن نیز مباهات می‌کنند که درباره آنها باید گفت: اولئک کالانعام بل هم اضل.