سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
تصويرگري در قرآن
بي گمان يكي از راه هاي بيان مطالب به بويژه در حوزه معنايي و امور فرامادي، بهره گيري از عنصر تصويرگري است. تصويرگري قرآن هرچند از راه واژگان اتفاق مي افتد ولي چنان زيبا و روشن در قالب واژگاني، مفاهيم بلند و فرامادي را به تصوير مي كشد كه گويي شخص، خود را در آن محيط احساس مي كند و با ذهن خويش آن را مي بيند. بهره گيري از اين روش از آن روست كه انسان به طور طبيعي مي كوشد تا از روش هاي ديداري و تصويرگري ولو ذهني به مفاهيم برسد. اگر نيروي شنوايي انسان نخستين چيزي است كه انسان را با بيرون ارتباط مي دهد ولي نيروي بينايي، كامل ترين قوه و نيرويي است كه به مدد قلب و عقل مي آيد و حقايق پيراموني را به وي مي رساند و درك درستي از موقعيت خود و هستي پيدا مي كند. از اين رو قوه بينايي، در انتقال داده ها و اطلاعات به نيروي تحليل گر يعني قلب و عقل بسيار حساس و مهم شمرده مي شود، هرچند كه گفته شده و سخني راست است كه: من فقد حساً فقد فقد علما: هركسي حسي از حواس خويش را از دست بدهد، علم و دانشي را نسبت به خود و پيرامون از دست داده ،با اين همه حس هاي ديداري و شنيداري از مهم ترين احساسات بشري است و لذا در آيات قرآن از آن به كرات به عنوان نعمت هاي برتر و بزرگ خدا به بشر ياد شده است.اهميت قوه بينايي در تصويرگري معناييدر مسأله تصويرگري معنايي كه در قوه خيال و تخيل اتفاق مي افتد هرچند كه قوه بينايي و ديداري انسان، تأثير مستقيمي در اين حوزه ندارد ولي نقش مهم و تأثيرگذاري دارد؛ زيرا در تصويرگري معنايي كه در ذهن اتفاق مي افتد، واژگان، مفاهيم را به شكل مفاهيمي محسوس ارايه و نشان مي دهد كه پيش از اين از راه قوه بينايي و حس ديداري دريافت شده است. بنابراين قوه بينايي در تصويرگري معنايي ذهن و قوه خيال، نقش حساس و سازنده اي دارد.انسان به طور طبيعي دوست دارد كه هرچه را شنيده ببيند. از نظر بيشتر مردم علم واقعي و درست همان علمي است كه از راه ديداري به دست مي آيد و آنچه را شنيده اند در نهايت به عنوان علم عرفي و اطميناني تلقي مي كنند به شرط آن كه گوينده آن، انساني صادق و راستگو باشد و همچنين تلقي درست و راستي از مشاهدات خويش ارايه كرده باشد. به اين معنا كه شرط تلقي درست از واقعيت بيروني و مشاهدات نيز امري است كه لازم است؛ زيرا بسياري هستند كه انسان هاي صادق و راستگويي هستند ولي از آنجايي كه ازنظر استعداد و هوش به درجه اي هستند كه واقعيت را چنان كه بايد تلقي نمي كنند و يا اموري زاويه ديد ايشان را تغيير مي دهد و دست خوش دگرگوني در كسب حقايق و ادراك آن مي كند، با همه صداقت نمي توان به ديده هاي آنان اطمينان و اعتماد كرد. به هرحال علم واقعي در نزد بيشتر مردم آن است كه از راه ديدن به دست آيد. در ميان اقوام، برخي ها از گرايش حسي بيشتري برخوردارند و به امور عقلي و ذهني كمتر توجه مي كنند. يهوديان از ديدگاه قرآن مردماني هستند كه قوه حس در آنها بسيار قوي است و در اين ميان حتي امور صرف معنوي را مي خواهند به چشم ببينند. درخواست آنان از موسي(ع) براي رويت خداوند يكي از اموري است كه قرآن در راستاي گرايش ايشان به حس گرايي بيان مي كند.البته ديدن ملكوت و باطن هستي هرچند نماد و نمودي از اين گرايش طبيعي انسان است ولي با اين تفاوت كه برخي از امور را مي توان با چشم باطن و حس ششم درك كرد و اين قابليت هم، در جهان وجود دارد و هم اين توان و ظرفيت در انسان به وديعت نهاده شده است. از اين رو درك ملكوت هستي و جهان و ديدن آن امري است كه مي تواند اتفاق افتد چنان كه براي حضرت ابراهيم(ع) اتفاق افتاد. اما ديدن خداوند به عنوان موجودي خاص هرگز امكان پذير نيست و انسان هرگز نمي تواند به ديدن او نايل شود. تعبير «لن تراني» به معناي هرگز امكان ديداري فراهم نمي شود، براين مطلب تأكيد دارد. اين ابديت به معناي آن است كه نه تنها در دنيا بلكه در آخرت نيز رويت، امكان پذير نيست.يهوديان خواستار آن بودند كه افزون بر ديدن ملكوت به ديدن خداوند نايل شوند و اين فراتر از ديدار خداوند به معناي لقاءالله بوده است. خداوند در آيه341 سوره اعراف به يهوديان مي گويد كه تجلي خداوند به گونه اي است كه هرگونه ديدني را محال مي كند چه رسد كه خود خداوند به ايشان ظهور كند تا بتوانند آن را ببينند. ديدن خداوند دست كم به معناي ديدن همه هستي در يك آن است؛ زيرا همه هستي، شئون الهي است و كسي كه نتواند شئون الهي و ظل الله را بنگرد چگونه توان ديدن خورشيد ذات الهي را خواهد يافت. اين امري محال و ممتنع است كه گرايش طبيعي انسان به ديدن هرچيزي وي را به اين سمت و سو سوق داده است.با اين همه خداوند براي آن كه انسان ها از اين ناحيه نيز به دركي دست يابند، با توصيف ذات خويش كوشيده است تا تصويري ذهني به انسانها ارايه دهد. آيات قرآني كه به تبيين و توصيف خداوند مي پردازد در حقيقت تبيين گر تصويري از خداوند مي باشد.تصويرسازي از بهشت و دوزخدر بخش تصويرگري مفاهيم معنايي كه قرآن بدان عنايت داشته مي توان به تصويرگري درباره دوزخ و بهشت اشاره كرد. در اين آيات خداوند به شكلي بسيار زيبا و شيوا تصويري روشن از دوزخ و بهشت و يا دوزخيان و بهشتيان ارايه مي دهد، به گونه اي كه ذهن خلاق و تصويرپرداز آدمي به سادگي با آن ارتباط برقرار مي كند. برخي از صحنه هايي كه قرآن به توصيف دوزخ و بهشت مي پردازد به گونه اي است كه شخص در ذهن خويش با آن زندگي مي كند. در آيات قرآني به استماع آيات قرآني و تدبر در آيات تأكيد شده است. اين بدان معناست كه شخص، هنگام خواندن آيات به گونه اي باشد كه بتواند خود را در آن محيط احساس كند. بارها ديده شده است كه خواننده رمان، تحت تأثير مطالعه آن، واكنش هاي عصبي و عاطفي نشان مي دهد. توصيف و تصوير رمان نويس از صحنه، چنان واقعي و زيباست كه خواننده به گريه مي افتد و همراه قهرمان داستان خشمگين مي شود و يا خوشحال مي گردد و از شادي فرياد برمي آورد. اين همانند كسي است كه به شكلي خود را با داستان و قهرمانان آن همراه كرده است. كساني كه به هم پنداري مي رسند خود را بيرون از داستان و رمان نمي بينند و واكنش هايي همچون قهرمان نشان مي دهند. در صحنه هاي فيلم هاي سينمايي نيز اين وضعيت بارها براي شما و ديگران اتفاق افتاده است كه شخص، خود را همراه داستان مي كند و با قهرمان و يا ضد قهرمان، همذات پنداري كرده و با او همراه مي شود. با وي مي انديشد و با وي حركت مي كند و واكنش هاي عاطفي نشان مي دهد.كساني كه اهل خواندن داستان و رمان هستند و به درياي آن فرو مي روند نيز اين گونه هستند. توصيف نويسنده اي چون ويكتور هوگو موجب مي شود كه خواننده با قهرمانان داستان مانند كوزت و ژان والژان همراه شود و نوعي هم پنداري ميان خود و قهرمان ايجاد كند، دردهايش را احساس كند و از غم و شادي او به گريه و يا شادي بپردازد. در آيات قرآني و نيز روايات توصيه شده كه قرآن را به گونه اي بخوانند كه گويي كه مخاطب آن خودشان هستند و قرآن بر خود آنان نازل شده است. در داستان هايي كه درباره قاريان قرآن نوشته شده گاه اين هم پنداري به تصوير كشيده شده است. مي گويند امام سجاد(ع) هنگامي كه قرآن مي خواند در آيات بشارتش، شاد مي شد و در آيات انذارش مي لرزيد.در داستان فضيل بن عياض نيز كه دست از راهزني برداشت، او آيه اي را چنان در ذهن خويش به تصوير كشيد كه فرياد برآورد و دست از غير كشيد و به خدا پيوست. اين خواندن از آن رو تأثيرگذار بود كه هم پنداري ذاتي را احساس كرد و خود را مخاطب قرآن يافت و يا در ذهن آن را به تصوير كشيد. كساني كه قرآن را اين گونه مي خوانند آيات در جانشان نفوذ مي كند و تصويرهائي از بهشت و دوزخ و بهشتيان و دوزخيان براي ايشان ظاهر مي شود و خود را در هر يك از آنها مي يابند. قرآن را چنان مي خوانند كه گويي با هر يك از اقوام پيشين زيسته اند و درد و رنج هاي آنان را نه تنها مي شناسند بلكه با آن زندگي كرده اند. خواندن اين گونه آيات قرآني مي تواند انسان را متحول سازد و گام به گام به سوي تعالي صعود و عروج دهد، كه البته تنها اين گونه خواندن قرآن، خواندني درست است، زيرا قرآن اين گونه كوشيده است تا مطالب خويش را به تصوير كشد.در داستان كوتاهي كه در سوره مسد آمده روشني وضعيت دو تن از دشمنان پيامبر(ص) به تصوير كشيده شده است. آن چنان اين تصويرگري روشن و ملموس است كه گويي هر آنچه بوده در جلوي دوربين رفته و ثبت شده و اكنون به نمايش گذاشته شده است در تصوير قرآني، ابولهب انساني دست بريده ترسيم مي شود. انساني پولدار كه از اشراف و برجستگان قوم بود به گونه اي به تصوير كشيده مي شود كه نهايت تحقير و خواري است. زن وي نيز در تصوير قرآني كسي است كه در گردنش ريسماني از ليف خرماست و هيزم آتش خويش را بار مي كشد. تصويري تحقيرآميزتر از اين را نمي توان درباره كسي كه خود را از بزرگان و شريفان و گراميان قوم مي شمارد بيان كرد.
در آيات قرآني تصوير دوزخيان آنچنان رقت بار است كه خواندن آن مو را بر تن ها سيخ مي كند. دوزخياني كه گوشت هاي بدنشان مي ريزد و آب جوش و بدبو به حلقشان ريخته مي شود و در لجن و كثافت خويش دست پا مي زنند، گوشت هاي ريخته شده دوباره بر مي آيد و مي ميرند و زنده مي شوند و مانند جانوران چهار دست و پا مي روند و فريادهاي گوشخراش آنها همه دوزخ را فرا مي گيرد. اينها بخش هايي است كه قرآن در تصوير دوزخ بيان مي كند به گونه اي كه گويي انسان اموري را كه اتفاق مي افتد به چشم ظاهر مي نگرد و دردها و رنج هاي دوزخيان را مي بيند و از شدت درد و رنج ايشان به درد مي افتد و چهره زرد مي كند. كوتاه سخن آن كه قرآن از هنر تصويرگري و تصويرسازي به بهترين و گسترده ترين شكل بهره گرفته تا انسانها را با مفاهيم فرامادي و معنوي آشنا سازد.
تصويرسازي قرآن از قيامت خوف و هراس قيامت وحشت در آخر زمانبي گمان آخر زمان به معناي پايان تاريخ جهاني است كه از آن به هستي مادي ياد مي شود و شامل همه هفت آسمان و زمين مي باشد. كاربرد آخر زمان در آيات و روايات به روشني اين معنا را تبيين مي كند كه آن چه ما از آن به دنيا در برابر آخرت و جهاني ديگر ياد مي كنيم، روزي به سرانجام مي رسد و پايان مي يابد و زمان و زمين يعني ماده و هر آن چه از لوازم آن است در هم پيچيده مي شود و اثري به اين شكل از آن باقي و برجا نخواهند ماند. در آيات قرآني از اين تغيير و تحول، به تبدل ياد شده و خداوند به صراحت مي فرمايد: يوم تبدل الارض غيرالارض و السماوات و برزوالله الواحد القهار؛ آن روز كه زمين به زميني جز اين بدل شود و آسمانها به آسماني ديگر، و همه در پيشگاه خداي واحد قهار حاضر آيند.(ابراهيم 48) آخر زمان به معناي واپسين دوران از دنيا است كه به قيامت مي پيوندد. اين بدان معناست كه دنيا داراي پاياني است و زمان آن به سر خواهد آمد و چيزي از دنيا بر جا نخواهد ماند.
اهم مطالبي كه درباره آخرالزمان و روزهاي واپسين آن در آيات قرآني به تصوير كشيده شده است اموري چون جنگ جهاني (كهف 98 و 99 و نيز مجمع البيان) خروج سفياني (سبا 51 و نيز مجمع البيان) خروج جنبنده اي سخنگو از زمين (نمل 82) حاكميت اسلام و مؤمنان در آخر زمان (نور 55 و انبياء 105)، نزول و رجعت حضرت عيسي(ع) از آسمان به زمين (نساء 159 و زخرف 57 تا 61 و مجمع البيان)، رجعت گروهي از مردم به دنيا (نمل 83 نيز مجمع البيان)، هجوم يأجوج و مأجوج (انبياء 96 و كهف 94 تا 99 و مجمع البيان)، اجتماع شيعيان در آخر زمان (بقره 148 و مجمع البيان)، عدالت و امنيت در آخر زمان (نور 55)، آتش گرفتن درياها و اقيانوس ها، برخورد سيارات و ستارگان، پنبه شدن كوه ها و آتش گرفتن آسمان،تبديل شدن كرات آسماني به فلزات مذاب و مانند آن مي باشد(معارج 8 و 9)دو نوع آخرالزمان به نظر مي رسد كه قرآن، آخر زمان را به دو بخش اصلي دسته بندي كرده است: بخش نخست آن، زماني است كه حاكميت صالحان در آن برپا مي شود و زمين و آسمان تمامي نعمت هاي خويش را به بشر ارزاني مي دارد. در اين زمان با بازگشت اولياي كامل چون اميرمؤمنان(ع) و پيامبر(ص)، جهان از بهترين وضعيت و آرماني ترين حالت خود برخوردار مي شود و در يك زمان طولاني، جهان از امنيت و عدالت بهره مند مي شود و انسان ها فرصت هاي برابري براي تكامل و كمال مي يابند تا به آن چه شايسته و بايسته انسانيت است برسند. با اين همه تنها اندكي به كمال انساني مطلق مي رسند، زيرا شرايط به گونه اي نيست كه انسان ها بتوانند به درستي همه قابليت هاي خويش را آشكار كنند. از نظر كميت گروه بيش تري به گروه اصحاب يمين مي پيوندند و با تقرب به كمالات اسمايي الهي به بهشت برين درمي آيند (واقعه 38 تا 40)؛ اما از نظر كيفيت در شرايط ايده آل و آرماني همانند سابقون نمي شوند، چون سابقون در شرايطي به كمال مطلق دست يافته اند كه شرايط بسيار سخت و جانكاه بود و همه نوع فتنه ها و ابتلائات و رنج ها و كاستي ها آنان را به خود گرفته بود. (واقعه 13 و 14) بخش دوم آن، بخشي است كه ديگر، دنيا مي بايست به جهان ديگري تبديل شود و زميني ديگر از درون دنياي فروپاشيده و مذاب شده و چون پنبه زده شده (معارج 9 القارعه 5) و آتش گرفته (معارج 8)، بيرون آيد و آسماني ديگر آفريده شود. (ابراهيم 48) تصويري كه قرآن براي اين بخش دوم از آخر زمان و روزهاي واپسين جهان و بشر ترسيم مي كند بسيار وحشتناك است.
وحشت در قيامت قرآن تصويرهاي بسيار وحشتناك و سختي را براي دوره هاي مشخص گذر انسان از عالمي به عالمي ديگر و يا از نشئه اي به نشئه اي ديگر ترسيم مي كند. البته اين تصويرها عمومي نيست و همگي را شامل نمي شود؛ زيرا هماره استثنائاتي وجود دارد كه مي توان به عدم تحقق مرگ و دو زندگي براي سابقون اشاره كرد. انسان هاي كاملي كه از آن به سابقون و اولياي الهي ياد مي كنند گروه هايي از انسان ها همانند پيامبران، شهيدان، صديقين، صالحان و مانند آن ها مي باشند كه تنها يك بار مرگ را درك مي كنند و با همان مرگ خويش به فناي ذاتي مي رسند و ديگر در هنگام بروز و ظهور خداوند در مقام قهار و جبار و واحديت، مرگي را درك نخواهند كرد؛ زيرا در مقام فناي ذاتي مي باشند. همچنين تمام اين هول و ولا و ترس و وحشتي كه قرآن براي موجودات بيان مي كند، درباره اين گروه از انسان ها و مؤمنان نيست؛ ولي از آن جايي كه بيشتر مردمان و جنيان از گروه نخست به شمار مي آيند مي توان گفت كه اين تصوير از عموميت و كليتي شگفت برخوردار است و همگان از آن در رنج و سختي خواهند بود و وحشتي فراگير آدمي را به حالت غيرقابل تصور مي افكند.
از جمله دوره هايي كه بشر در آن با سختي هاي جانكاه و وحشت زا روبرو مي شود، نشئه آخرت است كه عالمي در برابر عالم دنياست و شامل عالم برزخ و قيامت مي شود.آخرت در تفسير قرآني عالم ديگري است كه خداوند آن را ايجاد مي كند(عنكبوت20)تا مردم در آن جهان پاداش رفتارها و كردارهاي خويش را ببينند. در آن جهان پاداش ها و كيفرها بسيار بزرگ تر و عظيم تر است.آل عمران176) قرآن تصوير بسيار وحشتناكي نسبت به دوزخيان ارائه مي دهد. مطالعه آيات قرآن كه به وضعيت اسفناك و دردناك دوزخيان مي پردازد، وحشت و هول انسان را بوجود مي آورد، در روايات است كه بسياري از مؤمنان از جمله امامان معصوم(ع) در هنگام خواندن آيات دوزخ رنگ از رخسارشان مي پريد. گزارش قرآن در سوره انسان درباره علت اقدام معصومان(ع) به اطعام مسكين و فقير و اسير اشاره اي به اين مطلب دارد كه آنان از آن روز و احوالات و اهوالات آن در هراسند: انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا؛ ما از پروردگار خود مي ترسيم، در روزي كه آن روز عبوس و سخت و هولناك است (انسان 10) اين در حالي است كه حضرات معصومين(ع) در مقام طهارت ذاتي الهي و عصمت بودند.وحوش و وحشت در پايان تاريخ يا رستاخيزبه نظر مي رسد كه بخش دوم از پايان تاريخ، زماني آغاز مي شود كه حجتي بر زمين باقي نمي ماند؛ زيرا زماني زمين بر اهل خويش خشم مي گيرد كه حجتي در زمين نيست. اين مطلب را مي توان از: لولا الحجه لساخت الارض باهلها، به دست آورد؛ زيرا اين روايت تصديق مي كند كه اگر حجتي در زمين باشد، زمين بر اهل خويش خشم نمي گيرد و آنان را فرو نمي برد. از آياتي كه نسبت به عذاب اقوام و گروه هاي انساني گزارش كرده مي توان دريافت كه تا زماني كه حجت و پيامبري درميان ايشان بوده عذاب انجام نمي شد و با خروج پيامبر(ص) از منطقه، آن ملت و قوم دچار عذاب مي شدند. براين اساس، با توجه به گزارش هاي قرآن درباره پايان تاريخ جهان و بشر مي توان دريافت كه اين حالت پس از رحلت آخرين حجت خداوند بر زمين و خليفه و انسان كامل رخ مي دهد. بنابراين مي توان گفت كه در اين زمان انسان هاي مؤمني باقي نيستند.اذاالوحوش حشرت، اشاره به حشر انسان هائي دارد كه از عقل برخوردار نمي باشند و يا در حد و اندازه هاي عقل وحوش هستند. به هر حال از آن جايي كه نمي توان پذيرفت كه خداوند نسبت به مؤمنان حالتي را پديد آورد كه در آيات قرآني براي پايان تاريخ تصوير و ترسيم شده مي بايست گفت كه اين حالت زماني رخ مي دهد كه مؤمنان از زمين رحلت كرده اند و حجت خداوند در زمين باقي نيست و زمين در آن بر باقيماندگان بشر كه در حالت وحوش به سر مي برند خشم مي گيرد و اين صحنه ها براي آنان رخ مي دهد. احتمال ديگر آن است كه اين صحنه ها مرتبط به آخر زمان و پايان تاريخ نباشد و انسان ها با اين حالت در زمان قيامت رو به رو مي شوند؛ به اين معنا كه انسان ها در هنگام رستاخيز با حالت ها و اهوالي مواجه مي شوند كه در آيات قرآني تصوير شده است. البته اين حالات نيز مختص انسان هايي است كه بيرون از دايره انسان كامل و سابقون و مستثناهاي پيش گفته باشند. خداوند در آيات نخست سوره حج تصويري كه ارائه مي دهد مربوط به رستاخيز مي شمارد و آن را از پايان تاريخ بيرون مي برد. از اين رو مي توان به سادگي گفت كه مردم در پايان تاريخ با اين حالت مواجه نخواهند شد و اگر بخشي از انسان ها نيز باقي مانده باشند، كساني هستند كه بيرون از دايره انسانيت و همانند وحوش هستند؛ زيرا از رحمت الهي بدور است كه مؤمنان را اين حالات و اهوال وحشتناك بگيرد و آنان را چنين در وحشت از جهان بيرون برد.تصوير روشن قرآن از قيامتخداوند در آيات نخست سوره حج به تصويرسازي از فضاي قيامت مي پردازد و بااشاره به كلمه ساعت كه در اصطلاح قرآني به معناي رستاخيز است مي فرمايد: يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شيء عظيم؛ يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكاري و ما هم بسكاري و لكن عذاب الله شديد؛ اي مردم، از پروردگارتان بترسيد، كه زلزله قيامت حادثه بزرگي است. آن روز را كه ببينيد، هر شيردهنده اي شيرخواره اش را از ياد ببرد و هر آبستني بار خود بر زمين گذارد و مردم را چون مستان بيني، حال آنكه مست نيستند بلكه عذاب خدا شديد است. در اين آيات كه برخلاف پندار برخي، تصوير كامل و واقعي از حالات و اهوالات انساني است، به روشني تبيين شده كه انسان ها به جز انسان هاي كامل در حالتي قرار مي گيرند كه وحشت رستاخيز عقل ايشان را زايل مي كند و همانند وحوش محشور مي شوند و به اين سو و آن سو مي دوند. اين واقعه، زماني رخ مي دهد كه نفخه دوم زده مي شود تا انسان ها از گورهاي خويش برخيزند؛ زيرا زلزله الساعه هماني است كه در سوره زلزال آن را تبيين كرده و توضيح داد كه چگونه زمين هرآن چه را پوشيده و در درون خويش داشت بيرون مي ريزد و انسان ها چون گياهان از زمين برمي خيزند. اين زلزله همگاني آنان را فرامي گيرد. دراين حالت است كه هر كسي از عزيزترين چيز خويش فرار مي كند. زناني كه بچه هاي شيرخوار خويش را در هر حادثه و رخدادي به آغوش مي گرفتند، آنان را رها مي كنند و زنان آبستن جنين خويش را از هول و ترس آن روز به زمين مي افكنند و سقط مي كنند.زمين چون مشك تكان مي خورد و مردم را به تكان هاي شديد مي گيرد و عقل ها را زايل مي كند. تكان هاي شديد زمين آنان را مانند مستان به اين سو و آن سو مي افكند و زوال عقل و هوش ايشان و سرگيجه هاي شديد، حالت طبيعي و عادي را از آنان سلب مي كند. البته علامه طباطبايي اين زلزله را به نفخ اول نسبت مي دهد و دراين باره مي فرمايد: ظاهرا آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخه اول صور كه خدا از آن در آيه و نفخ في الصور فصعق من في السماوات و من في الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون» (و صيحه صوراسرافيل بدمند پس هركه در آسمان ها و زمين است همه يكسر مدهوش مرگ شوند، مگر آن كس كه خدا ابقاي او را خواسته باشد. آن گاه صيحه ديگري در آن دميده شود كه ناگاه خلايق همه برخيزند و نظاره كنند. (سوره زمر، آيه 86) خبر داده، واقع مي شود، چون آيه مورد بحث، مردم را درحال عادي فرض كرده كه زلزله قيامت به طور ناگهاني و بي مقدمه رخ مي دهد و حال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده، درمي آيند. و اين قبل از نفخه اولي است، كه مردم با آن مي ميرند. نه نفخه دوم، چون قبل از نفخه دوم، مردم زنده اي در روي زمين وجود ندارد.
علامه طباطبايي درباره علت مست نمايي مردم در قيامت: در جمله و تري الناس سكاري و ما هم بسكاري مي فرمايد مست نيستند، درحالي كه خودش قبلا فرموده بود كه «ايشان را مست مي بيني» و اين بدان منظور است كه دلالت كند براينكه مستي ايشان و اينكه عقلهايشان را از دست داده و دچار دهشت و حيرت شده اند، از شراب نيست، بلكه از شدت عذاب خدا است كه ايشان را به آن حالت افكنده، هم چنان كه خداي عزوجل فرموده: ان أخذه أليم شديد؛ گرفتن او دردناك و شديد است. (هود، 201). تصويري كه قرآن از صحنه هاي هولناك و وحشت زاي قيامت ارائه مي دهد به گونه اي است كه هرعاقلي را به انديشه وا مي دارد تا به احتمال و امكان چنين حالتي از امروز به انديشه فردا باشد و خود را در مسيري قرار دهد كه با اين وحشت و اهوالات سخت روبه رو نشود. آن چه از آيات به دست مي آيد آن كه زمين درآخر زمان و هم چنين آغاز دوره جديد كه از آن به آخرت و روز ديگر زمين و آسمان ياد مي كند، شرايط بسيار سخت و هولناكي را طي مي كند كه انسان مي بايست از هم اكنون در انديشه آن روز باشد. و طبيعي است كه انسان با يادآوري آن صحنه ها و اتفاقاتي كه در انتظار تك تك افراد بشرعادي است و همه، آنها را مشاهده خواهند كرد، تمام اعمال و رفتارها و گفتار خود را كنترل مي كند تا در آن عرصه هاي بسيار خطرناك و رعب انگيز ذخيره نيك و صالح داشته باشد. انديشيدن مستمر به اهوالات و احوالات قيامت باعث مي شود كه انسان، دنيازده و دنياپرست نشود و درهرحال رضايت خدا را اصل و اولويت نخست خود قرار دهد و درعين حال بخاطر متاع بي ارزش دنيا به كسي ظلم و تعدي نكند و همواره در جهت عبوديت حركت و رفتار نمايد
قرآن و دوزخ و اوصاف آن دوزخ، سرانجام شومتصويري كه قرآن از دوزخ ارائه مي دهد چنان دهشتناك است كه گاه شنيدن آن قلب هاي سالم و پاك را مي فشارد و جان را از كالبدها بيرون مي راند، چه رسد كه كساني آن را به اطمينان و شهود حسي تجربه كنند و يا گوشه هايي از آن را ببينند. دوزخ با همه تيرگي آن، جلوه اي از جلوه هاي اسماي جلالي الهي است كه تحمل آن را هيچ موجود عاقل و خردمندي نكند. از اين رو بسياري از موجودات هستي هنگام عرضه ولايت الهي به آنها، عطايش را به لقايش بخشيدند. انسان با پذيرش ولايت الهي به سبب دو خصيصه ظلوم و جهول بودن، در مسيري گام برداشت كه وي را تا اوج بي پايان لقا و فناي الهي در مقام قاب قوسين او ادني (نجم 9) مي برد و يا در جاده سقوط تا دوزخ فراق فرو مي كشد. دوزخ فراق الهي، نه تنها تن سوز بلكه جان سوز است و سوزش و آتش از خصايص و اوصاف اصلي آن است. از اين رو به مكاني كه كافران، دشمنان خداوند و ظالمان از انسان و جنيان بدان جا برده مي شوند تا شكنجه و عذاب هاي سخت و بي پايان ببينند، دوزخ و جهنم گفته شده است؛ زيرا جهنم اسم براي آتش افروخته شده خداوند است(مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 209) كه خداوند با آن، مستحقان عذاب را كيفر مي دهد. (لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص 404)از اين نام و نام هاي ديگر چون «جحيم» و «سقر» برمي آيد كه آتش و سوزش بخش جدانشدني اين مكان است. اين گونه است كه خداوند از آتش مستمر و بي پايان دوزخ در آياتي چون 26 تا 28 مدثر و 28 تا 31 مرسلات سخن به ميان مي آورد. به اين معنا كه دود و سايه هاي آتش دوزخ برخلاف دنيا هيچ مانعي از استمرار آتش آن نمي شود و هر چه بيشتر مي سوزد، روشن تر و سوزان تر مي شود. البته حرارت آن داراي نوسان و شدت و ضعف است(اسراء آيات 97) كه خود عاملي براي سخت شدن وضعيت براي دوزخيان مي باشد؛ زيرا هر از گاهي چنان شدت مي گيرد كه جان ها به لب مي رسد و مرگ را تجربه مي كنند و دوباره جان مي گيرند و اين مرگ و زندگي، همواره ادامه مي يابد. بنابراين دوزخ با مرگ ها و زنده شدن هاي بسياري همراه است. خداوند در آيه 12 سوره تكوير، حرارت دوزخ را قابل افزايش معرفي مي كند كه تحت تأثير وسيله اي برافروزنده، شعله هايش شديدتر و سخت تر مي شود. از اين رو «سعرت» را با فعل مجهول آورده تا اين معنا را مورد تاكيد قرار دهد كه برافروختگي دوزخ ذاتي آن نيست بلكه به عوامل بيروني است كه آتش آن فروزنده تر مي شود. از آيه 6 سوره همزه اين معنا را مي توان استنباط كرد كه منشأ افروخته تر شدن آتش دوزخ همانند اصل پيدايش آتش آن، وابسته به اراده الهي است.آتشي كه در دوزخ است به گونه اي است كه با همه انبوهي و بزرگي اش (اعلي 12) همانند پرده اي، همه جسم و جان آدمي را احاطه مي كند (كهف 29 و زمر آيه 16 و مرسلات 30 تا 33) خروش و صداي مهيب آن (فرقان 11 و 12 و ملك 6 تا 8) داراي شراره هاي بسيار بزرگي است كه همانند درهاي قصر به ارتفاع چندمتري بلند مي شود (همان) و از زردرنگي همانند شتران زردرنگ مي باشد (همان). چنان كه گفته شد آتش دوزخ هم تن سوز است و هم جان سوز، (همزه 6 و 7) درحالي كه آتش دنيوي تنها تن سوز مي باشد و موجبات مرگ وي مي شود. ويژگي خاص آتش دوزخ اين امكان را فراهم مي آورد كه شخص همچنان كه زنده است از تن و جان مي سوزد و عذاب مي كشد. اين آتش مايه ذلت و خواري شخص مي شود (آل عمران 192 و توبه 63) درحالي كه آتش دنيوي داراي چنين خصوصيتي كه موجب ذلت و خواري شخص شود نيست. سوزندگي آتش دوزخ بسيار فراتر و شديدتر از هر آتشي است كه در جهان مادي و اين دنيا وجود دارد (توبه آيه 81 و مؤمنون آيه 104 و معارج آيات 15 و 16 و آيات ديگر) از اين رو توان فرسا و دور از طاقت انساني است و شخص دوزخي نمي تواند آن را تحمل كند (بقره 175 و فرقان 11 تا 14) اين آتش چنان بر جان و قلب و تن احاطه مي كند و فراگير مي باشد (كهف 29 و زمر 16 و همزه 1 تا 9) كه فوق تصور و ادراك آدمي است (مدثر 26 تا 28 و قارعه 9 تا 11).آتش هاي دوزخي داراي زبانه هاي بسيار بلند و داراي شكلي همانند ستون هاي بلند و كشيده تالارها و كاخ ها مي باشد (همزه 4 تا 9) البته ناگفته نماند كه دوزخ تنها آتشگاه نيست بلكه خصوصيت غالب آن وجود آتش هاي چنين سوزان و دردناك است، وگرنه باتوجه به آيات قرآني اين معنا به دست مي آيد كه دوزخ، مكاني است كه همه انواع و اقسام عذاب و رنج و درد در آن فراهم آمده است، لذا از آب هاي داغ و جوشان (انعام آيه 70 و يونس آيه 4 و آيات بسيار ديگر) و يا آب هاي سوزاني كه چون مس گداخته است (كهف 29) و نوشيدن آن اندرون دوزخيان را متلاشي مي كند (محمد 15) و صورت ها و چهره هايشان را بريان مي كند (كهف 29) و مايه تشنگي بيشتر دوزخيان مي شود (واقعه 51 تا 54) سخن به ميان آمده است. در كنار اين آب هاي جوشان و داغ، آب هاي چركين و جراحت هاست كه به عنوان نوشيدني دوزخيان معرفي شده است (ابراهيم 16 و حاقه 34 تا 36) اين نوشيدني از پوست و جراحت خود دوزخيان جاري مي شود و آنان آن را مي نوشند (ص 56 و 57 و حاقه 31 تا 35). از آيه 16سوره ابراهيم اين معنا با كمك روايت تفسيري استنباط مي شود كه چرك و خون جاري از زنان زناكار از ديگر نوشيدني هاي دوزخيان است (مجمع البيان، ج 5و 6، ص 474). از ديگر نوشيدني هاي دوزخيان مي توان به گنداب هاي بسيار سرد در كنار لجن هاي بسيار داغ و جوشان اشاره كرد كه دوزخيان را به عذاب و هلاكت مي افكند. ابن منظور، غساق در آيه 54 سوره ص را چيز متعفن و بسيار سرد معنا كرده است كه همانند آب جوشان و داغ عمل مي كند. (لسان العرب، ابن منظور، ج 10، ص 70)شگفت اين كه دوزخيان كه از گوشت و چرك و خون و آب هاي بسيار داغ و سرد تغذيه مي كنند داراي اشتهاي سيري ناپذيري هستند و هرگز سير نمي شوند. (ق 30) اين بدان معناست كه وجودشان چنان به اين غذاها نيازمند است كه همانند خوردن از آب شور درياست كه تشنگي را مي افزايد و آدمي را سير نمي سازد. چنين است كه خداوند دوزخ را جايگاهي بس شوم و بد براي انسان ها و دوزخيان دانسته (بقره 126 و 206) و نسبت به چنين عاقبت شومي هشدار داده است. دوزخ با آن صداهاي ناخوشايند و هميشگي اش نمي گذارد تا گوش ها آرام گيرد و دل ها به آرامش برسد. هر دم صداي مهيب از آن بر مي خيزد و تن و جان را مي لرزاند و هوش و حواس را مي ربايد. از آن جايي كه داراي درك و هوشياري همانند نوع ادراك و فهم آدمي است (فرقان 11 و 12 و ق 30 و معارج 15 و 17) نمي گذارد تا دوزخيان دمي در وي آرام گيرند. دوزخ با دوزخيان سخن مي گويد و از خداوند نيز مي خواهد تا هر چه فزون تر دوزخيان را به اندرون وي افكند و از اين لحاظ داراي اشتهائي سيري ناپذير است. (ق 30) بادهاي سمي و سوزان دوزخ (طور 17 و 26 و 27 و واقعه 41 و 42) همانند گازهاي شيميايي عمل مي كند كه هم جان سوز است و هم بدبو و آدمي را به رنج و هلاكت مي افكند. اين بادها و گازهاي شيميايي و مسموم واقعاً بلاي جان دوزخيان است كه اهل تقوا از آن در امان مي باشند. (طور 17 و 27)حبس ابدي هاي دوزخقرآن بر اين نكته تاكيد مي كند كه دوزخيان در چند طبقه از طبقات هفتگانه دوزخ به سر مي برند (اعراف 41 و حجر 44 و زمر 16) چنان كه هر طبقه اي از آن ممكن است داراي خصوصيات خاص خود باشد كه ديگر طبقات فاقد آن مي باشند. چنان كه دوزخيان نيز در چند دسته و گروه مي باشند كه برخي از آنان در مقام درك اسفل و در پايين ترين درجات آن ساكن هستند (نساء 145 و صافات 62 تا 68) و جاودانه در آن بسر خواهند برد و برخي ديگر حتي ممكن است پس از دوره اي عذاب از آن خارج شده و به طبقات پايين بهشت وارد شوند. اما كساني كه دوزخيان جاودان نام گرفته اند كساني اند كه خداوند نسبت به آنان خشم گرفته و هرگز اجازه خروج از دوزخ را نمي دهد. از اين افراد مي توان به كساني اشاره كرد كه پس از اسلام مرتد شده و در حال كفر از دنيا رفته اند (بقره 217)كساني كه اهل استكبار باشند و نسبت به آيات خداوند كفر ورزند (اعراف 36) و يا به استهزاي آيات الهي اقدام كنند (جاثيه 34 و 35) و مؤمنان را تمسخر و استهزا كنند (مومنون آيات 103 تا 110) و هم چنين كساني كه بر رباخواري اصرار ورزند (بقره 275) و راه اضلال و گمراهي از حق را در پيش گيرند (انعام 128) و معاد و رستاخيز را منكر شوند (رعد آيه 5) و به جاي ولايت حق و اولياي آن، ولايت كافران (مجادله 14 و 17) يا طاغوت را (بقره 257) بپذيرند از جمله كساني هستند كه جاودانه در دوزخ خواهند ماند.خداوند درآيات قرآني سي گروه از افراد را به عنوان كساني معرفي مي كند كه به سبب باورها و يا رفتارهايشان مغضوب الهي شده و گرفتار دوزخ جاودان مي شوند. از جمله اين افراد مي توان به منافقان (توبه 68) گناه پيشگان (بقره 81) اولياي شيطان و طاغوت (بقره 257) متكبران (نحل 29) تكذيب كنندگان (اعراف 36) فاسقان (سجده آيه 20) قاتلان مومنان (نساء آيه 93) كافران (بقره آيه 39) متجاوزان به حدود الهي (نساء آيه 14)خودكشي كنندگان (نساء 29 و 30) دشمنان خدا و رسول (توبه 63) جنيان اغواگر و پيروان آنان (انعام 128) و مانند آن اشاره كرد.عوامل مصونيت از دوزخبراي اين كه از چنين دوزخ و احوال آن در امان مانيم خداوند عواملي را به عنوان مصونيت از دوزخ برشمرده است كه دراين جا به آن ها به طور گذرا اشاره مي شود. از جمله مهمترين عوامل مصونيت يابي از دوزخ و عذاب هاي كوتاه و بلند و جاودانه آن، ايمان به خداوند و رسالت پيامبر (ص) و كتاب وحياني قرآن است (بقره 23 و 24) همچنين تزكيه و پاك بودن (اعلي 12 و 14) تقوا (ليل 14و 17) اطاعت از خدا و رسول (آل عمران 131 و 132) دعا و نيايش (طور 27 و 28) ذكر خداوند (اعلي 12 و 14 و 15) داشتن صفات پسنديده (انبياء 98 و 101)، عمل صالح (فاطر 37) نماز و اقامه آن (اعلي 12 و 14 و 15) از مهم ترين علل و عواملي است كه خداوند دراين آيات به عنوان عامل مصونيت يابي از دوزخ ياد كرده است. در مقابل، داشتن آرزوهاي پوچ و سرگرم شدن به آن ها (نساء 119 و 121) اتكا به ستمگران (هود 113) احساس بي نيازي از خدا (ليل 8 و 14) اختلاف و نزاع (آل عمران 103) تفرقه افكني و اختلاف سازي ميان صفوف جامعه ايماني (توبه 107 و 109) ادعاي الوهيت (انبياء 29) ارتداد از اسلام (بقره 217) استكبار در برابر حق (اعراف 36) انكار معاد (صافات آيات 12 تا 23) اسراف (غافر 43) و اطاعت از طاغوت (هود 97 و 98) بخل (ق 24 و 25) ترك انفاق و صدقه و يا انفاق در راه باطل (انفال 36 و 37) و مانند آنها از عوامل ورود به دوزخ و شكنجه ها و عذاب هاي آن است. اگر كسي بخواهد از دوزخ در امان ماند بايد از راه نوري كه قرآن در درون و بيرون آدمي افروخته است استفاده و پيروي كند و به جاي سقوط و هبوط، راه صعود را در پيش گيرد كه مهم ترين آن ها ايمان واقعي و اخلاص و عمل صالح و ولايت اولياي الهي است. باشد دراين مسير تقربي و خدايي شدن گام برداريم و از دوزخ و عذاب هاي آن در امان مانيم.
عالم ذر چیست و کجا است؟
تعبیر عالم ذر و خصوصیات آن که مفسران، فلاسفه و متکلمان را به خود مشغول ساخته برگرفته از آیه 172 اعراف و روایات متعددی است که در این زمینه نقل شده . هر یک از این افراد در مواجهه با این آیه و روایات مربوط به آن توضیحاتی را ارائه داده اند که به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند:موافقان عالم ذر  و اذا خذا الله من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین" و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگوئید که ما از این امر غافل بودیم.نظر موافقان عالم ذر بر اساس این: خداوند بعد از خلقت حضرت آدم نطفه های موجود در صلب او را خارج ساخته و سپس نطفه های موجود در آنها را نیز خارج کرد و همینطور ادامه داد تا تمام بشر را به صورت ذرات بی شمار در آورد، سپس هر یک از این ذرات را حیات دنیوی، عقل و ادراک داد و پس از آن خود را به آنها معرفی کرد و آنها نیز بر ربوبیتش اقرار کردند البته برخی صادقانه و مطابق با باطنشان پاسخ دادند و عده ای نیز از روی نفاق اقرار کردند. بدین ترتیب همه به معرفت الهی آگاه شدند، پس از آن به شکل ذرات در صلب پدران خویش جای گرفتند در حالی که آن نوع حیات و زندگی را فراموش کردند تنها معرفت الهی را با خود به هنگام خلق مجدد همراه داشتند. قرآن نظر صحیحبر اساس آیه 21 حجر: "و إن من شی ء إلا عندنا خذائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم" و هیچ چیزی نیست مگر گنجینه های آن نزد ماست و ما آن را جزء اندازه ای معین فرو نمی فرستیم. اثبات می شود که برای هر موجودی در نزد خدای متعال وجود وسیع و نامحدودی در گنجینه الهی هست که وقتی به دنیا وارد می شود دچار محدودیت میشود و این همان حقیقتی است که خدا از آن به ملکوت تعبیر کرده . "و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین (انعام/75) و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد. انسان نیز از این مسابقه ی وجودی و ملکوت برخوردار است. نتیجه : که قبل از این حیات دنیوی، حیات دیگری یا به تعبیر دقیق تر نشئه دیگری وجود دارد که حقیقت و باطن این دنیاست به طوری که انسان ها از پروردگار خود منقطع نبوده و در پیشگاه او حاضر هستند و لحظه ای هم او را غایب نمی بینند لذا به وجود خدا و هر حقی که از جانب او باشد اعتراف دارند. شاهد مثال در روایاتابو بصیر از شاگردان امام صادق(ع) درباره ی عبارت "الست بربکم" از حضرت سوال می کند: آیا این کلام را با زبان هایشان ادا کردند؟ حضرت می فرماید: بله، و هم با دلها ی خود گفتند: مجددا می پرسد: در آن روز ذرات کجا بودند؟ می فرماید: "آن روز خداوند در آن ذرات کاری کرد و آن ذرات عکس العملی نشان دادند که همان جوابشان بود. این جواب که امام می فرماید: هم با زبان ها و هم با دلهایشان، نشان دهنده این است که وجود ذرات در آن روز طوری بوده است که اگر به دنیا منتقل می شدند، همان نحوه ی وجودشان، جواب زبانی را تصدیق کرد و هم آن را عین جواب با دل دانست، سپس سوال کننده چون تصوری دنیایی از موضوع داشت، از مکان این سوال و جواب پرسش کرد، اما امام (ع) در پاسخ مکانی را تعیین نکرده بلکه فرمود: خداوند آن ها را طوری آفرید که سوال و جواب از آن ها ممکن باشد. این توضیحات علاوه بر آنکه نظر صحیح را تأیید می کند. نشان می دهد که این سۆال و جواب یک امر حقیقی است نه مجازی.  منابع: 1- تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش معروف به عیاشی، ج2، ص37و40 2- ترجمه تفسیر المیزان،  ج8، ص426-410 3- کافی، شیخ کلینی، ج2، ص12
فلسفه زندگي و مرگ از ديدگاه كوته بينان و خردمندان
عده اي از انسان ها با پاسخي ناقص به اين پرسش ها، فلسفه اي را براي زندگي خود مي نويسند كه در چارچوب آن، برنامه هاي آدمي بسيار محدود خواهد بود. به اين معنا كه اگر در طبيعت، حيات مجددي است اين حيات مجدد از آن ديگري است؛ چرا كه با مرگ گياه و جانور، نسل او از تخم و تركه اش باقي مي ماند، ولي خود شخص شخيص وي نابود و نيست ميشود و ديگر زندگي مجدد را تجربه نخواهد كرد. از اين رو مرگ را به معناي نيستي دانسته و دنيا را آغاز و پايان راه مي داند. بر همين اساس است كه به زندگي دنيوي دلبسته مي شود و مي كوشد در اين زمان كوتاه زندگي كام خود را به كامل ترين شكل برآورده سازد. از اين رو به دنيا بسيار حريص است و تمام اهتمام و همت خويش را مصروف اين معنا مي كند كه به بهترين شكل از زندگي بهره برد و در جمع آن چيزي كه سعادت مي داند تلاش نمايد. اين گونه است كه همه چيزهايي كه امنيت و آرامش و آسايش او را تأمين مي كند، در دستور كار قرار مي گيرد و حتي با ستمگري در حق ديگران و تباه سازي طبيعت، مي كوشد تا غنيمت خود را از زندگي بستاند و حق خود را به دست آورد و كام خويش را صباحي چند شيرين كند.در مقابل، خردمنداني هستند كه با تعقل و خردورزي از اين ظاهر فريبنده، فراتر مي روند و از زاويه ديدي ديگر به مسئله مي نگرند، آنان با نگاه به پيچيدگي آسمان و زمين و آفرينش به اين نكته مي رسند كه اين كتاب دنيا، فراتر از دنياي مادي مي بايست دفتر يا دفاتر ديگري داشته باشد و اين نسخه دنيا تنها تك نسخه نيست كه بگوييم دنيا همان اول و آخر زندگي است و زندگي را تنها در همين دنيا محدود سازيم.اينان با تدبر و تفكر در آيات آفاقي در مي يابند كه خداوندگاري فرزانه و دانا و توانا اين دنيا را آفريده است؛ و چون خداوند داراي فرزانگي و حكمت است، هرگز بي حكمت و هدفي دنيا را به وجود نياورده . از اين رو در انديشه حكمت و فلسفه خلقت و آفرينش هستي مي روند و در پاسخ به آن به فلسفه زندگي بشر نيز مي رسند. اين خردمندان خردورز در پاسخ به فلسفه آفرينش و زندگي، پاسخ هاي كلي را در درون خود مي يابند و با مراجعه به فطرت خويش مي بينند كه بايد در چارچوب اصول عقلاني و عقلايي، زندگي خود را سامان دهند و در جست وجوي كمالات و فضايل و زيبايي ها بروند و از نواقص و رذايل و زشتي ها بگريزند. ساماندهي زندگي در اين چارچوب به ايشان كمك مي كند تا گام هاي بلند آغازين را براي زندگي هدفمند بردارند و در جست وجوي فلسفه غايي زندگي تلاش كنند. پاسخ كلي كه عقل و فطرت به اين خردورزان مي دهد، پديده اي به نام رستاخيز است؛ زيرا در مي يابند كه دنيا به سبب محدوديت هايش نمي تواند هدف نهايي آفرينش باشد؛ پس مي بايست براي رسيدن به هدف نهايي آفرينش در مسير فطرت و عقل حركت كنند و تلاش نمايند. اين پاسخ هاي كلي را خردورزان از راه تفكر در آيات آفاقي و انفسي درمي يابند. از اين رو خداوند فرمان مي دهد تا در اين دو دسته از آيات الهي براي فهم فلسفه زندگي تدبر و تفكر كنند. (فصلت53؛ روم8؛ ذاريات20 و 21) با اين همه، عقل هرچه توانايي داشته باشد در پاسخ به بسياري از مسايل بويژه در جزئيات ناتوان است؛ بنابراين نيازمند وحي و هدايت هاي خاص الهي است تا به عنوان عقل بيروني به مدد عقل دروني آيد و آدمي را نسبت به حقايق ژرف تر روشن نمايد. براين اساس خردمندان كه تقواي عقلاني را با بهره گيري از فطرت و عقل در پيش گرفته بودند مي توانند از اين وحي بهره مند شوند و وحي را به عنوان مكمل عقل بپذيرند و بدان ايمان آورده و در چارچوب وحي عمل كنند؛ زيرا ايشان عقل و وحي را مويد يكديگر مي يابند. (بقره1تا 5)به هرحال، طبيعت و آيات آفاقي و انفسي براي خردورزان مايه علم و دانش و عبرت است و ايشان با عبور از ظاهر آيات آفاقي و انفسي، به حقايق برتري دست مي يابند كه در ژرفاي اين ظاهر نهان است. اين گونه است كه فلسفه اي براي زندگي خويش مي سازند كه مبتني بر دو بخش ديگر، پيش از دنيا و پس از دنيا است. بنابراين، براي اين خردورزان خردمند، دنيا، كتابي است كه پيش و پس آن در چشم دنيايي، ظاهر نيست هرچند كه به چشم بصيرت قلب و عقل، هويدا و آشكار است. اين خردورزان، زندگي دنيايي را بخشي از هستي مي شناسند و آن را گذرگاهي بسوي جهاني ديگر مي دانند لذا به دنيا به عنوان يك معبر و گذرگاه مي نگرند و به همان اندازه به آن اهتمام مي ورزند و ظاهر فريبنده دنيا را عامل غفلت خويش از زندگي آن جهاني نمي گيرند و خود را به دنيا مشغول و دلخوش نمي دارند و سعادت دنيايي را تنها بخشي كوچك از حقيقت سعادت كامل مي دانند. ازنظر اينان، مرگ و زندگي گياهان، خود گواهي روشن بر حقيقت معاد و رستاخيز و زندگي در جهاني ديگر است؛ زيرا خداوندگاري فرزانه و دانا و توانا، همان گونه كه مرگ را به اين گياهان مي چشاند ولي حيات و زندگي مجددي به آنها مي دهد. پس در توان خداوندي است كه در سراي ديگر و جهان اخروي، جان را مردگان برگرداند و ايشان را دوباره برانگيزاند؛ چرا كه مي بيند كه انسان را غير از كالبد جسماني، رواني است كه ميرا نيست و آنچه مير است تنها كالبد جسماني و مادي اوست؛ چراكه بارها خود مرگ را در هنگام خواب، با جدايي روان از كالبد تجربه كرده و زندگي مجدد را چشيده است. (زمر42)
پست مدرنيسم و تمجيد پوچ گرايي
در تفکر پوچ‌گرايي، آدمي هيچ گونه ارزش و اهميتي براي زندگي قايل نيست. او اوضاع و اجزاي زندگي پيرامون خود را به قدري پيچيده، مبهم، به هم ‏ريخته و آشفته مي‏انگارد که از انتساب هرگونه انسجامي تهي است. جايگاه و موقعيت وجودي او معلوم نبوده و به کلي تمام آنچه وجود دارد بي‏معنا و گزاف است. مکاتب بسياري با درنظر گرفتن اين احساس مقطعي و گاه مستمر در انسان، به نظريه پوچگرايي نايل شدند. در دوران پست مدرنيسم غرب ، قبح پوچ‌گرايي از بين رفته و از سوء‏ظن‏ها و بدبيني‏هاي اجتماعي نسبت به پوچي چندان خبري نيست به ‌طوري‌که عناوين پوچي و بي‏معنايي در تفسير زندگي به‌صورت يکي از شاخصه‏هاي مهم پست مدرنيسم تلقي مي‏شود.
ادله پوچ‌گرايي: بررسي ها درباره ريشه تاريخي پوچي، نشان مي دهد اين مکتب برخاسته از جريان فکري سوفسطاييان و فلسفه شکاکيت در فلسفه يونان است. در شکاکيت بر جدي نگرفتن معرفت و شناخت در جهان و ترديد در پايه هاي توجيهي و تبييني معناي زندگي جايي باقي نخواهد ماند. زندگي براي يک شکاک هيچ گاه معناي خاصي ندارد. دلايلي که براي پوچي از سوي متفکران بيان شده، بسيار پراکنده و نامنظم است.دلايلي که براي پوچي از سوي متفکران بيان شده، بسيار پراکنده و نامنظم است. ‏
‏1- رنج و شکست انسان با نگاهي به زندگي خود مي يابد که براي دستيابي به اهداف مختلفي که در مسير تصميم گيري هاي خود برمي گزيند، معمولا با موانع بسياري روبه‌رو است که دستيابي به اهداف را غالبا با شکست و ناملايمات زيادي مواجه مي‏کند. گاه ناملايمات به گونه اي پيچيده مي شوند که پذيرش آن براي هر کسي راحت نيست. علامت اين عدم پذيرش طرح سئوالات بسياري است که وي خود را از پاسخگويي بدان ها ناتوان مي بيند. از جمله آن سئوالات اين است که در قبال رنج ها و مشقات بسياري که آدمي ناچار است آنها را تحمل کند، به چه امري نايل مي شود. آيا صرف زنده بودن و برخورداري از حيات مي تواند دليل خوبي براي پذيرش حجم زيادي از مشقات باشد؟ سارتر نيز در اين باره زندگي انسان را بر پايه رنج بيهوده اي که هيچ گاه به موفقيتي نمي رسد، ارزيابي مي کند.
با اين توضيح که انسان از وجود ميان تهي يا به اصطلاح وجود به‌نفسه برخوردار است و تمام همت او در زندگي و رنج هايي که در اين مسير متحمل مي شود، براي پر کردن وجود تو خالي خود و رسيدن به وجود ميان پري به نام وجود في نفسه است، که فقط در خداوند وجود دارد. انسان مي خواهد خدايي شود در حالي که هيچ گاه نمي تواند به اين هدف برسد. او سپس نتيجه مي گيرد که: "پس آدمي محکوم به نکبت و شکست است و واقعيت وجودي او رنجور است و طبيعتا داراي وجداني، نامسعود و ناکام است و فاقد امکان گذشت از اين وضع و حالت است". نظر کامو، درباره زندگي و رنج هاي آن قابل توجه است. او زندگي انسان را به اسطوره سيسيفوس تشبيه مي کند. سيسيفوس کسي بود که اسرار خدايان را بر آدميان فاني فاش کرد و به همين جهت خدايان محکومش کردند به اينکه سنگي را تا نوک تپه اي بغلتاند و آن گاه سنگ بي درنگ فروغلتيد و سيسيفوس مجبور بود دوباره آن را هل دهد و به نوک تپه برساند تا باز فرو غلتد و اين وضع تا ابد همچنان تکرار شود.
در اين اسطوره به دو تشبيه مي توان اشاره نمود: اول: زندگي تلاشي بي ثمر است و انسان‌ها هر قدر زحمت بکشند به امر مفيدي دست نمي يابند و دوم: زندگي اگر هم در آن حرکت، صعود و نزولي هست چيزي نيست که ما مي خواهيم. ما تنها مانند اسير و برده اي هستيم که مجبوريم اجزاي اين جهان را بالا و پايين ببريم که سودي براي ما ندارد. ريچارد تيلور فيلسوف تحليلي آمريکا دو نوع راهکار براي رهايي از رنج بي فايده سيسيفوس در نظر مي گيرد که مي تواند توجيهي براي فقدان معنا و دليلي براي تحمل رنج ها و مشقات زندگي باشد. راهکار نخست اين است که در ازاي زحمات و رنج هايي که در زندگي تحمل مي کند، به امري ابدي دست يابد.
‏2- مرگ و نيستي از ديگر دلايل پوچ انگاري، وجود مقوله مرگ در زندگي است. همواره واژه مرگ براي انسان واژه‏اي تحير آور و عجيب بوده . لذا بسياري برآنند که اساسا اين عده معتقدند که مرگ مفهوم و مسئله‏اي است که انسان در برابر آن تسليم و تابع است از اين رو نماد "ضعف و ناتواني" بوده و نبايد در اين باره به بحث پرداخت و انديشه خود را مشغول چنين مفهومي نمود. اين گروه در عين حال به دسته‏هاي متعددي تقسيم مي‏شوند. برخي هستند که علي رغم پذيرش اعتقاد بر مواجهه با مرگ، آن را موجب پوچ بودن زندگي مي‏دانند. سارتر و کافکا که مرگ را "جزء نامفهوم وجود" و "آخرين برهان بر عبث بودن انسان و عالم" معرفي مي‏دانند، در زمره همين گروه هستند. آنها در عين اينکه مرگ را موجب پوچي مي‏دانند، بر لزوم مواجهه سازنده با مرگ تاکيد مي‏ورزند. (1) آنها معتقدند که بايد حقايق زندگي را درک نمود و سپس در قبال آن خود را آماده نمود. فرار از واقعيت‏ها حتي اين واقعيت که زندگي پوچ است و دلايل اين پوچي چيست، کمکي به رفع مشکل نمي‏کند. مسئله مرگ و اعتقاد به پوچي منبعث از آن، چالش سختي را پيش روي مکاتب رايج غرب ايجاد کرده است. مکاتبي که در عين پايبندي به اصول خود دوست ندارند به دام پوچي بيفتند. ‏ لذا در اين رابطه به چاره‏جويي‏ها و تنظيم برخي تاملات روحي آورده‏اند.
درباره سارتر نيز نقل شده او با تفکر مرگ دست و پنجه نرم مي‏کرد و انديشه مرگ از کودکي او را آزار مي‏داد. او گمان مي‏کرد که فقط به دنيا آمده تا بميرد. حتي پش خود فکر مي‏کرد که اگر اين بار به خواب رود، چه بسا که ديگر سر از بالين بر نداشته و براي هميشه دفتر حياتش بسته شود. او تاکيد مي‏کرد: "آخر چگونه ممکن است انساني که حق حيات خود را ندارد و سرانجامش نيستي است دليلي براي زنده ماندن خود بيابد". (4) در ميان متفکران غربي، نظر هايدگر به گونه‏اي عميق و متمايز خودنمايي مي‏کند. او مفصل ترين مطالعه را درخصوص معناي وجود مرگ انجام داده و آن را در فلسفه خود در بحث "درباره وجود" درج کرده است. به نظر وي اگر اندشه مرگ وجود نداشته باشد و آينده تا بي نهايت ممتد فرض شود، هيچ آگاهي بزرگي از فوريت يا مسئوليت در زندگي وجود ندارد. هايدگر تاکيد مي‏کند که ما واقفيم که همه مي‏ميريم اما مرگ خودمان را متعلق به آينده‏اي نامعلوم مي‏شماريم. او در انديشه‏اش در باب وجود اصيل، براي انتظار مرگ جايگاه خاصي قائل است. هر وجودي را مي‏توان هستي رو به مرگ محسوب کرد. وجودي که در مواجهه با پايان است؛ اما وقوف به اين واقعيت و نه گريز از آن، رو آوردن به وجود اصيل محسوب مي‏شود. نظر هايدگر درباره توجه به مرگ به اين امر برمي‏گردد که او نه تنها مرگ را پديداري صرفا نابودگر نمي‏داند بلکه آن را در تحليل وجودي، صفتي تقريبا ايجابي تلقي مي‏کند. (5)
مرگ را به منزله واپسين امکان موجبات تصور کل وجود مطرح مي‏کند. مرگ پايان وجود نيست بلکه حد وجود است و آگاهي از آن" باعث فهم کلي وجود متناهي است. (6) خلاصه آنکه مقوله مرگ در بحث معناي زندگي بسيار مهم و سرنوشت ساز است. برخي از متفکران علي رغم اهميت اين بحث، تفکر درباره مرگ را به نوعي اشتغال به ضعف به جاي تکيه بر قدرت بشر مي‏دانند. برخي مانند تعدادي از فيلسوفان وجودي مشهور، توجه به واقعيت مرگ را امري لازم و گريزناپذير اما در عين حال آن را موجب پوچي، ياس و عبث بودن هستي قلمداد مي‏کنند. برخي نيز هستند که مانند هايدگر نه گريز از توجه به مقوله مرگ را روا مي،دانند و نه آن را عامل پوچ بودن زندگي تلقي مي‏کنند. (7)‏ ‏ پي نوشتها:‏ ‏1- جان، فلسفه وجودي، صص 201-197‏ ‏ ‏4- فلسفه آفرينش، ص 153‏ ‏5- ر.ک به: جان مک کواري، مارتين هايدگر، صص 95-92‏ ‏6- فلسفه وجودي، صص 201-197‏ ‏7- "معناي زندگي، تاملي بر ديدگاه دين و مکاتب بشري"،
خطرناک‌ترین نقطه‌ی پل صراط
قرآن کريم: در قيامت موقف‌هاي گوناگوني است که توقف برخي از گنه‌کاران در هر يک از آن‌ها به مقدار هزار سال دنيوي خواهد بود، دو واژه «قنطره» و «عقبه» در آيات قرآن و روايات اسلامي مطرح شده و متکلمان نيز آن‌ها را در مباحث کلامي خود بکار برده‌اند. کلمه‌ي «موقف» به معني محل توقف(ايستگاه و کلمه‌ي «قنطره» به معني «پل» و واژه‌ي «عقبه» به معناي «گردنه» است امير مومنان (ع) در وصاياي معروف خود مي‌فرمايد وَاعْلَمْ أَنَّ أَمامَکَ عَقَبَةً کَوُوداً، اَلْمُخِفُّ فِيها أَحْسَنُ حالاً مِنَ الْمُثْقِلِ وَالمُبْطِئُ عَلَيْها أَقْبَحُ حالاً مِنَ الْمُسْرِع وَانّ مَهْبِطَکَ بِها لا مَحالَةَ إِمّا عَلي جَنَّة أَوْ عَلي نار...[1] فرزندم بدان که (پس از مرگ) گردنه‌ي سختي در پيش رو داري، انسان‏هاي سبک‏بار (از نظر گناه) از افراد سنگين‏بار، وضعيت بهتري دارند، هر کس با تأمل و درنگ از آن عبور کند از آن کسي که با سرعت از آن مي‌گذرد، وضع بدتري خواهد داشت پايان گذر از آن (فرودگاه) يا بهشت است و يا دوزخ». شيخ مفيد: هرگز مقصود اين نيست که حقيقتاً در سراي ديگر کوه‌ها و گردنه هاي صعب‌العبوري بر صراط قرار دارد و بندگان موظفند تا از آن‌ها عبور نمايند و خود را به بهشت برسانند، بلکه مقصود از عقبه(گردنه) که در قرآن و روايات آمده، همان دستورات الهي است که از آنجا که رعايت آن‌ها تحمل مشکلات و دشواري‌ هايي را همراه دارد از آن‌ها به «عقبه» تعبير شده .نظريه‌ي مرحوم صدوق در مورد مواقف و عقبه هاي قيامت :شيخ صدوق در اين مسئله (بسان ديگر مسايل کلامي) بيشتر به ظواهر توجه نموده و حاصل آنچه را که از ظاهر روايات در اين باره به دست مي‌آيد، به عنوان انديشه کلامي خود ابراز نموده است. وي مي‌گويد: «اعتقاد ما در مورد عقبه‌هايي که بر طريق و راه محشر قرار دارد، اين است که هر يک از آن‌ها به نام يکي از فرايض ديني نام‌گذاري شده، و انسان موظف است از آن‌ها عبور نمايد، هرگاه به خاطر کارهاي نيک و در پرتو رحمت الهي از يکي از آن عقبه‌ها بگذرد به عقبه ديگر مي‌رسد که بايد از آن نيز عبور نمايد، و به اين ترتيب بايد از همه‌ي موقف‌ها و عقبه‌ها بگذرد و در غير اين صورت به دوزخ سقوط خواهد کرد آنگاه مي‌گويد: عقبه هاي ياد شده همگي بر «صراط» قرار دارند و نام يکي از آن‌ها «ولايت» است که همه‌ي اهل محشر در آنجا بازداشت مي‌شوند و در مورد ولايت امامان معصوم (عليهم السلام) مورد سوال قرار مي‌گيرند خطرناک‌ترين عقبه هاي صراط، عقبه اي است که به نام «مِرْصاد» نام‌گذاري شده است و خداوند به عزت و جلال خود سوگند ياد کرده است که در اين «عقبه» ستمگران را بازداشت نمايد چنان که مي‌فرمايد: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ[2] حقّا که آفريدگار تو در کمينگاه (ستمگران) است. حضرت علي (ع) نيز به ستمگران هشدار داده مي‌فرمايد: وَلَئِنْ أَمْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ وَهَولَهُ بِالْمِرصادِعَلي مَجازِ طَريقِهِ[3] اگر خداوند به ستمگران مهلت مي‌دهد ولي هرگز آنان را رها نخواهد کرد و در کمين گاهي در مسيرشان از آنان انتقام خواهد گرفت.
1. از رسول گرامي (ص)روايت شده : بر روي «صراط» سه قنطره(پل) نصب شده است:الف. قنطره امانت و خويشاوندان.ب. قنطره نماز.ج. قنطره عدل الهي. هرگاه انسان از دو قنطره نخست با موفقيت عبور نمايد، در موقف عدل الهي قرار مي‌گيرد و از وي درباره‌ي رعايت حقوق ديگران سوال مي‌شود و اگر به کسي ستم نموده است حق عبور از آن به وي داده نمي‌شود تا مجازات گردد[4]2. صدوق در ثواب الأعمال از امام صادق (ع) روايت کرده است که در تفسير آيه‌ي (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ)فرمودند: قَنْطَرةٌ عَلَي الصِّراطِ لا يَجُوزُها عَبْدٌ بِمَظْلَمَة[5]3. از ابن عباس روايت شده که بر جسر (پل) جهنم هفت موقف و بازداشتگاه است، در اولين موقف از توحيد سوال مي‌شود اگر عقيده‌ي او در مورد توحيد کامل باشد به موقف دوم مي‌رسد که درباره‌ي نماز از او سوال مي‌شود هرگاه نماز را صحيح انجام داده است، به بازداشتگاه سوم انتقال داده مي‌شود، و در آن از زکات سوال مي‌شود و پس از آن نوبت به روزه خواهد رسيد و پس از آن موقف پنجم است که مربوط به حج است و ايستگاه ششم عمره و بالأخره هفتمين بازداشتگاه مربوط به مظالم (حقوق ديگران) است و سرانجام اگر از همين مواقف با موفقيت گذشت وارد بهشت مي‌گردد.[6] .
 فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَما أَدْريکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ في يَوْم ذي مَسْغَبَة * يَتيماً ذا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْکِيناً ذا مَتْرَبَة [9] از گردنه صعب‌العبور به آساني و به سرعت بالا نرفت و نمي‌داني که آن گردنه چيست؟ آزاد کردن بنده، يا طعام دادن در روز فقر و تهيدستي به يتيم خويشاوند يا مسکين فوق‌العاده تهيدست و بيچاره». قرآن کريم در تفهيم معارف عميق و تعاليم عالي خود از روش تمثيل و تشبيه بهره مي‌گيرد، و بدين طريق فهم عميق‌ترين معارف را براي ذهن‌ها و انديشه هاي معمولي آسان مي‌سازد.  ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ * وَالَّذينَ کَفَرُوا بِ آياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * عَلَيْهِمْ نارٌ مُوْصَدَةٌ[10] سپس از انسان‌هايي مي‌باشد که ايمان آورده و يکديگر را به صبر و مهرباني سفارش مي‌نمايند اين گونه افراد در قيامت اهل سعادت و يُمن مي‌باشند و آنان که به آيات ما کفر ورزيده‌اند، در سراي ديگر اهل شومي و شقاوتند، آتشي از هر جهت آنان را احاطه خواهد کرد». بنابراين مقصود از عقبه‌ها، همان ايمان به خدا و احکام الهي است، نه اين که در واقع، کوه‌ها و گردنه‌هايي صعب‌العبور در قيامت پديد مي‌آيند و به اهل محشر دستور داده مي‌شود تا از آن‌ها بگذرند و وارد بهشت گردند بديهي است آنچه در گذشتن از اين نوع گردنه‌ها موثر و سودمند است، قدرت و توانايي جسماني است نه ايمان و اعمال صالح ـ و حال آن که آنچه در قيامت مايه‌ي رسيدن به بهشت مي‌باشد ايمان و عمل صالح است و توانايي جسماني هيچ‌گونه تأثيري در اين رابطه ندارند. شبکه تخصصي قرآن تبيان      [1] . نهج‌البلاغه: بخش نامه‌ها و وصايا،  [2] . فجر/14. [3] . نهج‌البلاغه: خ 71. [4] . بحارالأنوار،ج7،ص125، روايت 11 وج8، باب 22، روايت 2و9. [5] . بحار الأنوار،ج8،ص66. [6] . بحارالأنوار،ج8،ص64. [9] . بلد/11 ـ 16. [10] . بلد/17 ـ 20.
خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های اهل دوزخ
همچنان که ایمان پایه همه خوبی‌ها و اعمال شایسته و پسندیده است ، کفر نیز زیربنای تمامی بدی‌ها و اعمال ناشایست می با شد . انسان با ایمان اگر مرتکب گناه و خلافی باشد چون به عذاب الهی در صورت ادامه گناه و عفو و گذشت پروردگار در صورت توبه معتقد است توبه می‌کند و اعمال گذشته را با انجام دادن کارهای خیر جبران می‌سازد . بدیهی است انسان دارای هوا و هوس و نفس اماره اگر از قید ایمان نیز رها شده باشد طبعاً در گرداب گناهان و انحرافات فساد اخلاق غرق خواهد شد و چنین افرادی جز به جهنم و چشیدن عذاب‌های آن سرنوشتی نخواهند داشت.ماء حمیم « لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ1 ماء حمیم یعنی آب جوشان که در آیه فرموده : وَ اِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثَوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشوِی الْوُجوُهَ بِئسَ الشَّرابُ این آب مثل مُهل است ، مفسرین گفته‌اند : مُهْل یعنی فلز ذوب شده یا مس گداخته شده یا آب سیاه رنگ در حال جوش یا ماده سمی در حال گداخته شدن که وقتی به این آب نزدیک می‌شوند ، پوست صورتشان می‌ریزد . خداوند می‌فرماید : چه بد نوشیدنی است این آب وقتی این آب را خوردند ، ملائکه عذاب مقداری هم روی سرشان می‌ریزند : یُصَبُّ مِنْ فَوقِ رُوُسِهمُ الْحَمیمُ 2 ماء حمیم به صورت نهری در روی جهنم جاری است تا همیشه در دسترس جهنمیان باشد . فَشارِبُونَ شُرْبَ الحَمیمِ 3 شتر معمولاً دیر تشنه می‌شود ؛ اما وقتی ذخیره‌اش تمام شود خیلی تشنه می‌شود مخصوصاً که به مرض تشنگی و استسقا مبتلا باشد ، وقتی به آب برسد با هیجان تمام آب می‌خورد . خداوند می‌فرماید : اهل جهنم نیز از حرارت جهنم و خصوصاً بعد از خوردن زقوم و ضریع به قدری تشنه می‌شوند که وقتی به آب حمیم می‌رسند مثل شتر تشنه آب می‌خورند .ماء صدید خون و چرک که از فروج زنان زانیه در جهنم خارج می‌شود که هم خیلی کثیف است ، هم بدبو و هم در حال جوش که پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند : وقتی این آب را به اهل جهنم نزدیک می‌کنند از شدت حرارتش پوست سر و صورتشان در آن آب می‌ریزد و وقتی بیاشامند اندرونشان قطعه قطعه شود فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ 4؛ با آب جوشان حمیم از او پذیرایی می‌شود . » در بخش طعام و غذای جهنم نیز گفتیم که کلمه نُزُل به معنای پذیرایی از مهمانان است یعنی چیزهایی را که معمولاً آماده می‌کنند تا به محض ورود میهمانان از ایشان پذیرایی نمایند را عرب « نُزُل » می‌گوید . در اینجا نیز کلمه «نُزُل» به کار رفته یعنی آنچه برای جهنمیان قبلاً آماده شده که به محض ورودشان به جهنم از ایشان پذیرایی نمایند ، زقوم و حمیم است . کلمه حمیم در 15 آیه به کار رفته که عبارتند از : انعام/70 یونس /4 حج/19 صافات/67 ص/57 مؤمن/18 و 72 دخان/46 و 48الرحمن/44 واقعه/42 ،54 و 93. محمد/15 و نبا/25 .ماء صدید «وَ خابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنّمُ و یُسْقی مِنْ وماءٍ صَدیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ و یاتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ »5 گردن کشان و جباران نومید و نابود می‌شوند و در جهنم جرعه جرعه از ماء صدید خورانده می‌شوند ؛ چون خودشان مایل به خوردن آن نیستند وقتی این آب متعفن را خوردند حاضرند بمیرند اما مرگی در کار نیست بلکه باید آماده شوند برای عذاب شدید تر و فرشتگان عذاب آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش می‌برند .»« ماء صدید » خون و چرک که از فروج زنان زانیه در جهنم خارج می‌شود که هم خیلی کثیف است ، هم بدبو و هم در حال جوش که پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند : « وقتی این آب را به اهل جهنم نزدیک می‌کنند از شدت حرارتش پوست سر و صورتشان در آن آب می‌ریزد و وقتی بیاشامند اندرونشان قطعه قطعه شود 6غسّاق« لا یَذوقُونَ فیها بَرْداً و لا شراباً الّا حَمیماً وَ غَسّاقاً »7 جهنمیان آب خنک و گوارا نمی‌چشند بلکه آب حمیم و غسّاق می‌نوشند .» مفسرین می‌گویند : غسّاق چشمه‌ای است در جهنم که آبش در نهری جاری است که زهر کشنده و سمومات مارها و عقرب‌های جهنم به آن ریخته می‌شود و حتی چرک دیده‌های اهل جهنم هم داخل آن می‌ریزد و از نظر داغی هم مثل مس گداخته است ، چون با آتش جهنم داغ شده که اگر ذره‌ای از آتش جهنم به روی کوه‌های دنیا گذاشته شود همه کوها آب می‌شود . و در آیه دیگر فرموده : « هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسّاقٌ 8 این حمیم و غسّاق است ( دو مایع سوزان و تیره رنگ ) که باید از آن بچشند . در روایت است که پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید : اگر یک دلو از ماء غسّاق جهنم را در دنیا بریزند ، بوی گند و تعفن آن متعفن و نابود خواهد شد آنیهتَصلی ناراً حامِیَهً تُسقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ9 در آتش سوزان وارد می‌گردند و از چشمه‌ای بسیار داغ نوشانیده می‌شوند . آنیه» چشمه‌ای است سوزناک در جهنم که امام باقر (ع) می‌فرماید : « اشتعال شعله‌های جهنم از این چشمه است همه وادی‌های آتش گاهی خاموش می‌شود ، اما آتش این چشمه همیشه فروزان است و همیشه آبش در حال جوش است . یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ ءَانٍ 10 امام باقر (ع) می‌فرماید : :چشمه آنیه به دریایی می‌ریزد و چشمه حمیم به دریایی دیگر و اهل جهنم داخل این دریاها غوطه ورند گاهی به دریای حمیم می ورند و گاهی به دریای آنیه و بین این‌ها در حال طوافند .حتی ابرهایی بالای این دریاها هست که وقتی شدت تشنگی و حرارت این‌ها به اوج می‌رسد ، ملائکه عذاب به این‌ها می‌گویند : چه می‌خواهید ؟ می‌گویند : آب سرد و خنک . روایت شده ؛ اگر یک قطره از آب زقوم بر کوه‌های زمین بیفتد ، تمام کوه‌ها متلاشی می‌شوند و این همان آبی است که دوزخیان باید از آن بخورند .در این هنگام از این ابرها سنگ‌های آتش زا و کرم‌ها و حیوانات و درندگان آتش زا برایشان می‌بارد که بدنشان می‌سوزد و شکسته و متلاشی و خرد می‌گردد پناه بر خدا .طعام اهل جهنمدر قرآن آیاتی چند به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های جهنمیان اشاره دارد ؛ وَ لا طعام اِلاّ مِن غِسلینٍ و به جز چرک و خون دوزخیان هیچ طعامی ندارند. این طعام آبی است که از شستشوی بدن کفار در دوزخ می‌ریزد و نوشابه داغی که کافران را با آن پذیرایی می‌کنند چرک ، خونابه و کثافاتی است که از سوختن اهل جهنم حاصل می‌شود . غذای دیگر دوزخیان زقوم است ، زقوم گیاهی است تلخ ، بد بو ، بد طعم و شیره‌ای دارد که وقتی به بدن انسان می‌رسد وَرم می‌کند . روایت شده ؛ اگر یک قطره از آب زقوم بر کوه‌های زمین بیفتد ، تمام کوه‌ها متلاشی می‌شوند و این همان آبی است که دوزخیان باید از آن بخورند! پی نوشت ها : 1) انعام/70 ، یونس/4. 2)حج/19. 3)واقعه/55. 4)واقعه/93. 5)ابراهیم/17-15 6)کفایه الموحدین ،باب النار. 7)نبا/24-25 8)ص/57. 9)غاشیه/4-5 10)الرحمن/44
مقایسه‌ی وضعیت مۆمنان با مجرمان در قیامت
منشأ بدبختی مجرمان، اعتقاد فاسد و گمان باطلشان دایر بر نفی معاد بود، و همین اعتقاد باعث غرور و سرور آنان شد، آنها را از خدا دور ساخت و در شهوات غوطه ور نمود؛ تا جایی که ایشان را گرفتار غذاب الهی ساخت. انشقاق 6- 15 (یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ، فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ كِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ، فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا ، وَیَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا ، وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ كِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ ، فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا ، وَیَصْلَى سَعِیرًا ، إِنَّهُ كَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا ، إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ ، بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِیرًا) ای انسان، حقّا که تو به سوی پروردگارت به سختی در تلاشی، و به زودی او را ملاقات خواهی کرد. امّا کسی که کارنامه اش به دست راستش داده شود، به زودی اش حسابی بس آسان کنند، و شادمان به سوی کسانش باز گردد و امّا کسی که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود، زودا که هلاک [خویش] خواهد، و در آتش افروخته در آید. او در [میان] خانواده ی خود شادمان بود. او می پنداشت که هرگز بر نخواهد گشت. آری، در حقیقت، پروردگارش به او بینا بود.کدح: کوشش مستمر و موثر و به کار بردن همه قوای ذهنی و بدنی برای رسیدن به مطلوب یا گریز از منظور است. چون منشأ و انگیزه ها و مطلوب های انسانی محدود به احتیاجات بدنی و غرائز حیوانی نیست، هیچ گاه از رنج و کوشش باز نمی ایستد. (پرتوی از قرآن، ج3، ص 284) «کدح» انجام کاری با رنج و تلاش بسیار است تا آنجا که در پوست بدن اثر بگذارد و خراش بردارد. (ترجمه جوامع الجامع، ج6، ص 596)ثبور: هلاک یعنی، آن که نامه اش از پشت سر داده شده وا هلاکتا و واویلا می کشد: وای بر من که هلاک شدم. (قاموس قرآن، ج1، ص 303)یحور: معنای اصلی آن تغییر و برگشت از وضعی به وضع دیگر، و از حالی به حال دیگر است؛ و گفت و گو را از این رو «محاوره» گویند که مطلب مورد بحث میان اشخاص، می گردد و هر جانب آن نمایانده می شود. (پرتوی از قرآن،ج3، ص 295). اصحاب یمین با سرافرازی و افتخار و مباهات، نامه ی اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا می زنند: هاوم اقروا کتابیه (حاقّه19) ای اهل محشر! بیایید و نامه ی اعمال ما را بگیرید و بخوانید. امّا وقتی مجرمان تبهکار نامه ی اعمالشان را به دست چپشان می دهند آن ها از شرمساری و ذلّت، دست خود را پشت سر می گیرند، تا این سند جرم و فضاحت کمتر دیده شود؛ ولی چه فایده که در آن جا چیزی پنهان شدنی نیستشرحی اجمالی بر آیاتدر این آیات، مقایسه ای آشکار بین دو گروه از انسان ها در روز قیامت و هنگام حساب انجام گرفته است:1- گروه پرهیزگاران و صالحان، که پرونده ی اعمالشان را به دست راستشان خواهند داد؛ و آن نشانه ای بر سعادتمندی این گروه است.2- گروه گناهکاران و فاسقان، که پرونده ی اعمالشان را از پشت سرشان دریافت خواهند کرد؛ و آن نشانه ای بر شقاوتمندی و نگونبختی مجرمان است. در آیه ی نخست، به این اصل اساسی در حیات همه ی انسان ها اشاره شده، که همواره زندگی، آمیخته با زحمت و رنج و تعب است؛ حتی اگر هدف رسیدن به متاع دنیا باشد، تا چه رسد به این که هدف آخرت و سعادت جاویدان و قرب پروردگار باشد. این طبیعت زندگی دنیا است، حتی افرادی که در نهایت رفاه زندگی می کنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد بر کنار نیستند. چنانکه در آیات فوق خواندیم در قیامت حساب مردم گوناگون است: خوبان حسابی آسان دارند، و تبه کاران حسابی سخت :اولا این که مقصود از «یمین»، جهت راست یا دست راست و یا قدرت و برکت می باشد.امام صادق (ع) : مصداق آیه ی فوق امیرالمومنین (ع) و شیعیان آن حضرت می باشند، که نامه ی اعمال آن ها را به دست راست ایشان دهند.(تفسیر کنز الدّقائق و بحر الغرائب، ج14، ص 210)دوم این که در روزی که برخی انسان ها از یکدیگر فرار می کنند؛ آن که حسابش آسان و جایگاهش بهشت باشد، شادمان به سوی خانواده اش باز می گردد؛ و این خود نعمت بزرگی است که انسان مومن افراد مورد علاقه اش را در بهشت برین ببیند و در کنارشان باشد. در حدیث از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم: سه چیز در هر کس باشد خداوند حساب او را آسان می کند، و او را به رحمتش در بهشت وارد می سازد. عرض کردند: آن ها چه چیزهایی هستند، ای رسول خدا؟ فرمود: عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده، و پیوند برقرار سازی با کسی که از تو بریده و عفو کنی کسی را که به تو ستم کرده است. (مجمع البیان، ج5، ص 699) و اما در باره ی وراء ظهره و این که چرا در برخی آیات آمده که پرونده ی اعمال مجرمان را به دست چپشان خواهند داد، مفسّران تفسیرهای گوناگونی ذکر کرده اند:الف) دست راست آن ها را به گردنشان زنجیر می کنند، و نامه ی اعمالشان را به دست چپ و از پشت سر می دهند، که نشانه ی ذلّت و سرافکندگی و شرمساری است.ب) هر دو دست آن ها را مانند اسیران از پشت سر می بندند و نامه ی اعمالشان را به دست چپشان می دهند.ج) با توجه به آیه ی 47 نساء که می گوید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً )؛ پیش از آن که صورت هایی را محو کنیم و به پشت سر باز گردانیم؛ این گروه مجرمان، صورت هایشان به عقب برگشته، و باید نامه ی اعمالشان را شخصاً بخوانند؛ لذا آن را به دست چپ آن ها در پشت سر می دهند. امام صادق (ع) فرمود: مصداق آیه ی فوق امیرالمومنین (ع) و شیعیان آن حضرت می باشند، که نامه ی اعمال آن ها را به دست راست ایشان دهند. و بالاخره، با اندک تأمّلی معلوم می شود که منشأ بدبختی مجرمان، اعتقاد فاسد و گمان باطلشان دایر بر نفی معاد بود، و همین اعتقاد باعث غرور و سرور آنان شد، آن ها را از خدا دور ساخت و در شهوات غوطه ور نمود؛ تا جایی که ایشان را گرفتار غذاب الهی ساخت.نتایج : 1- انسان همواره در حرکت به سوی خداست، و در این مسیر با مشکلات بی شماری رو به روست.3- اعمال انسان در دنیا ثبت شده و در قیامت، به صورتی مکتوب و مستند به او ارائه می شود.4- در قیامت، حساب مردم گوناگون است؛ خوبان حسابی آسان دارند، ولی تبه کاران حسابی سخت.5- در روزی که برخی از یکدیگر فرار می کنند، آن که حسابش آسان و جایگاهش بهشت باشد، شادمان به سوی خانواده اش باز می گردد.6- وقتی مجرمان نامه ی اعمالشان را به دست چپ شان می دهند، از شرمساری و ذلّت، دست خود را پشت سر می گیرد.
تجسم اعمال
یکی از مسائل مهم در معاد که موجب کنترل انسان در زندگی و مانعی برای سقوط او به شمار می‌آید، بحث تجسّم عمل است. تجسّم عمل در قرآن کریم به چندگونه، تصویر شده است که یک نوع آن، بیشتر مربوط به دنیاست و شکل دیگر آن مربوط به آخرت و نوع سوّم آن، هم در دنیا و هم در آخرت وجود خواهد داشت.تجسمّ اعمال در دنیا و آخرتتجسّم اعمال دنیوی انسان به گونه‌ای است که آن اعمال، نابود نمی‌شود و در دنیا و آخرت، برای فاعل آن باقی خواهد ماند. اگر اعمال، بد و ناپسند باشد، دنیای آدمی را نا آرام می‌کند و در قیامت، او را به جهنّم رهنمون می‌شود و چنانچه در دنیا اعمال نیکو و پسندیده از آدمی سر بزند، حیات طیب در زندگی دنیوی و حیات طیب‌تر در بهشت خواهد داشت: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُۆْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُون [1] با انجام اعمال نیک، زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان‌ اصلاح می‌شود. همان‌گونه که اعمال بد و زشت، موجبات بروز سختی‌ها، ناامنی و سایر مشکلات مادی و معنوی را فراهم میسازد به همین صورت، بروز و تبلور اعمال در آخرت نیز وجود دارد. نعمت‌های درون بهشت یا نقمت‌های درون جهنّم صورت اعمال نیک یا زشت انسان است. در حقیقت خود فرد سازنده بهشت یا جهنّم خود در آخرت است.رابطه تجسّم عمل و تعیین سرنوشت دنیوی انسانقرآن کریم در آیاتی، تجسّم عمل به معنای تعیین سرنوشت در دنیا را بیان و تصدیق فرموده است. از جمله میفرماید: وَ لَو أَنَّ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ [2] در این‌گونه آیات، برکات و بلایا همان اعمال انسان معرّفى مى‏شود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یصْنَعُونَ [3] خداوند متعال مثال می‌زند ملّتی بودند که در رفاه و آسایش زندگی می‌کردند . نعمت مانند باران برای آنها می‌بارید؛ اما گناه در زندگی آنها آمد و به جای اینکه از نعمت‌های خود استفاده صحیح کنند، سوء استفاده کردند! و به یک ملّت گناهکار تبدیل شدند، در نتیجه، وضعیت آنها تغییر کرد و ناامنی فراوان، برای آنان ایجاد شد. مراد از ناامنی در این آیه شریفه، ناامنی دل است که در اثر فساد اخلاقی و فساد اقتصادی و از جمله تورّم و گرانی پدید می‌آید.عاقبت خیر یا شرّ، تجسّم عمل انساندر بسیاری از موارد، گرفتاری‌های دنیوی و مصائبی که برای انسان پدید می‌آید و گره‌های کوری که در زندگی ایجاد می‌شود و هیچ کس قادر به باز کردن آن گره‌ها نیست، ناشی از گناهانی است که خود انسان و یا اطرافیان و نزدیکان مرتکب شده‌اند. متأسفانه گاهی مشاهده می‌شود که افراد صالح و نیکوکار هم به این نکته اساسی توجه ندارند و هنگامی که گناهی از آنان سر می‌زند، انتظار نتیجه و سرنوشت عالی از خداوند تعالی دارند.قرآن کریم در آیات فراوانی، به این افراد هشدار می‌دهد و می‌فرماید: علّت مشکل و سرنوشتی که به آن دچار شده‌ای را در اعمال خودتان بیابید. نظیر بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ‌ [4]، بِمَا کَانُوا یعْمَلُونَ‌ [5] بِما کانُوا یکسِبُونَ [6] ،در قرآن کریم تکرار شده است و معنای این عبارات آن است که اعمال بندگان، سرنوشت خیر یا شرّ، برای آنها پدید می‌آورد. اگر انسان واقعاً درد دین داشته باشد و عاقبت اندیشی کند، می فهمد که آیات نورانی قرآن کریم چقدر تکان دهنده و کمرشکن است. آیه دیگری می‌فرماید: یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَۆُفٌ بِالْعِبادِ [7]عمل خداوند متعال، از سر رأفت و مهربانی، زنگ خطر می‌زند و می فرماید: ای انسان! اگر اعمال تو در دنیا خوب باشد، در قیامت، سرفراز می‌‌شوی؛ ولی اگر اعمال تو بد باشد، به اندازه‌ای وضعیت تو نگران کننده است که می‌گوئی: ای کاش بین من و اعمالم فاصله‌ای به میزان فاصله بین مشرق و مغرب بود. خداوند تو را بر حذر می دارد،‌ پس بترس، اگر در نامه عملت آتش و حرارت جهنّم است، خود تهیه کرده‌ای. آتش و حرارت آخرت، نتیجه و عکس العمل تجمل گرائی و پیروی از هوی و هوس در دنیا است.وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ‌ وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ، لاَ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِیمٍ، إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُتْرَفِینَ وَ کَانُوا یصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ‌ [8] هوس‌رانی و تجمّل گرایی، باعث ارتکاب گناهان بزرگ در دنیا می‌شود و در آخرت، سرنوشت شومی برای انسان رقم می‌زند. افراد گناهکار، زیر دود جهنّم می‌مانند تا حساب و کتاب اعمال سایر بندگان تمام شود و بعد آنان را به جهنّم می‌برند. قرآن کریم می‌فرماید: این عذاب‌ها مربوط به خداوند نیست، بلکه خود انسان، دود و هُرم جهنّم را برای خود تهیه کرده است.به جهنم می‌روند و می‌سوزند و آه و ناله آنها بلند شده و با خدا حرف می‌زنند، آنگاه خداوند به آنها می‌فرماید: این آتشی است که خودتان مهیا کرده‌اید. ذٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیکُمْ [9] بهشتیان هم که به بهشت می‌روند، بهشت با سرفرازی و با جمله بخورید و بیاشامید و لذت بهشت را ببرید، این نعمت‌ها را خودتان در دنیا تهیه کرده‌اید، به آن‌ها خوشامد می‌گوید: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیامِ الْخَالِیةِ [10] پس اگر سرنوشت اخروی انسان، بهشت است، خود تهیه کرده است و چنانچه مار و مور و عقرب در قبر و عالم برزخ و جهنّم، در قیامت، در انتظار او است، باز هم خودش تهیه کرده است. می‌فهمد که آلام و دردهای جهنّم را خودش پیشاپیش فرستاده است. امّا کسی که به راستی متّقی بوده و برای آخرتش کار کرده است، هنگام مرگ، خیلی خوش و خرم است و مثل اینکه گلی را بو کند، از دنیا می‌رود[11] و اگر لایق باشد،چهارده معصوم«س» نزد او می‌آیند و او را با خود می‌برند.
پی‌نوشت‌ها‌: 1. نحل / 97 2. اعراف / 96 3. نحل / 112 4. نحل / 112 5. انعام / 127 6. اعراف / 96 7. آل عمران / 30 8. واقعه / 41-46 9. آل عمران / 182 10. الحاقه / 24 11. معانی الاحبار، ص 287
عواملی که اعمال نیک آدمی را آفت می زنند
"حبط" در لغت به معنای باطل شدن است. و در اصطلاح: "از بین رفتن پاداش عمل نیك، به دنبال گناهی كه در پی آن عمل، انجام گرفته است."حبط در قرآن نیز به همین معنی استعمال شده‏است. حبط را به معنای "عمل بی أجر" و یا "باطل شدن عمل و از تأثیر افتادن آن" به كار برده‏اند و افزوده‏اند كه واژه حبط در قرآن جز به "عمل" نسبت داده نشده‏است. قرآن كریم این آفت زدگی را "حبط " می‏نامد كه اختصاص به كفار هم ندارد و ممكن است اعمال نیك مسلمانان نیز دچار حبط شود. ممكن است یك مسلمان، برای خدا به نیازمندی صدقه بدهد و صدقه او قبول شود؛ ولی بعد آن را با منّت گذاشتن یا نوعی آزار روحی نابود و تباه گرداند."یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ كَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ "( اى كسانى كه ایمان آورده‏اید بخشش هاى خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى‏كند، و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمى‏آورد، (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن، (قشر نازكى از) خاك باشد، (و بذرهایى در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها و بذرها را بشوید،) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام داده‏اند، چیزى به دست نمى‏آورند، و خداوند، جمعیت كافران را هدایت نمى‏كند.) (264 بقره)كسى كه در انفاق خود مرتكب ریا مى‏شود، در ریا كردنش و در ترتیب ثواب بر انفاقش حال سنگ صافى را دارد كه مختصر خاكى روى آن باشد، همین كه بارانى تند بر آن ببارد، همین بارانى كه مایه حیات زمین و سرسبزى آن و آراستگى‏اش به گل و گیاه است، در این سنگ خاك‏آلود چنین اثرى ندارد، و خاك مختصر آن در برابر آن باران دوام نیاورده و بكلى شسته مى‏شود، تنها سنگى سخت مى‏ماند كه نه آبى در آن فرو مى‏رود، و نه گیاهى از آن مى‏روید، پس وابل (باران پشت‏دار) هر چند از روشن‏ترین اسباب حیات و نمو است، و همچنین هر چند خاك هم سبب دیگرى براى آن است، اما وقتى محل این آب و خاك، سنگ سخت باشد عمل این دو سبب باطل مى‏گردد، بدون اینكه نقصى در ناحیه آب و خاك باشد، پس این حال سنگ سخت بود و عینا حال ریاكار نیز چنین است. براى اینكه وقتى ریاكار در عمل خود خدا را در نظر نمى‏گیرد، ثوابى بر عملش مترتب نمى‏گردد، هر چند كه نفس عمل هیچ نقصى ندارد، چون انفاق عملی است که ثواب دارد، اما به خاطر اینكه قلب صاحبش چون سنگ است، استعداد پذیرفتن رحمت و كرامت را ندارد.نیتو از همین آیه بر مى‏آید كه قبول شدن اعمال، احتیاج به نیتى خالص و قصد رضایت و تقرب به خدا دارد. شیعه و سنى هم از رسول خدا (ص) روایت كرده‏اند كه فرمودند:" انما الاعمال بالنیات- معیار در ارزش اعمال تنها نیت‏ها هستند". باید توجه نمود که منظور آیه از ایمان نداشتن ریاکار در انفاقش ، به خدا و روز قیامت، ایمان نداشتن او به دعوت پروردگارى است كه او را به انفاق مى‏خواند، و ثوابهایى زیادی به وى وعده مى‏دهد، چون اگر به دعوت او به روز قیامت (كه پاداش هاى اعمال در آن روز ظاهر مى‏شود) ایمان مى‏داشت، در انفاقش قصد ریا نمى‏كرد و تنها عمل را براى خاطر خدا انجام می داد، و علاقمند به ثواب جزیل خدا مى‏شد.پس با توجه به آیه ریا در هر عملى كه آدمى انجام مى‏دهد مستلزم نداشتن ایمان به خدا و به روز جزا در همان عمل است. عوامل دیگری نیز موجب حبط عمل می گردد که از جمله آنها شرک است." وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ "(و به تو و همه انبیاى پیشین وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى‏شود، و از زیانكاران خواهى بود.)(65 زمر) شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست و شرک مانند آتشی تمام اعمال انسان را از بین می برد.یکی دیگر از عواملی که منجر به حبط عمل می گردد ارتداد است ."... وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ" (... و كسى كه از آیینش برگردد، و در حال كفر بمیرد، تمام اعمال نیك (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد مى‏رود، و آنان اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود.)(217 بقره) یعنى كسانى كه از دین اسلام برگردند، نه تنها اعملشان حبط مى‏شود و از بین می رود بلکه تا ابد در آتش خواهند بود. ترک نماز یکی دیگر از عوامل حبط عمل است. پیامبر(ص) فرمودند:"مَنْ تَرَكَ صَلَاتَهُ حَتَّى تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ"( اگر کسی نمازش را بدون عذر تعطیل کند، عملش حبط می‎شود.) در آیات و روایات عوامل دیگری نیز که موجب حبط اعمال می شود ذکر گردیده است. از جمله: كفر، انکار ولایت علی(ع) ، قتل انبیا و اولیا، بی‏حرمتی و انكار آیات انبیا و اولیا از روی عناد، لجاجت، تعصّب، حسد، انكار آخرت، ظلم به کارگر، تهمت ناروا به مرد و زن همسردار، نگاه بد به نامحرم ،منت گذاشتن ، تحقیر کردن و...
"الدنيا مزرعه الاخره"
شيعه و سني در جوامع روايي از پيامبر گرامي اسلام(ص) ضمن رساترين پندهاي بيدارگر روايت کرده‌اند: "الدنيا مزرعه الاخره" مزرعه نيازمند است به بذري اصلاح شده، بذري که متناسب و به جا و به هنگام باشد. پيشاپيش بايد، هم شرايط فراهم و هم موانع دفع شود و هم چنان تا دوران درو، اين شرايط رعايت شود که اگر به يکي از آنها خللي وارد شد، زراعت، فاسد مي‌گردد. بديهي است تنها کشت اين دنيا براي آخرت، کردار شايسته و داد و ستد سودمند است و فصل آن، تمام عمر ماست و حاصل حبوبات و غلات آن، بهشت جاويداني است که ميوه‌هايش از هر عيب و آفتي، پاک، و آنجا از مشکل و ناگواري، همّ و غم و سرما و گرما مبراست، بهشت، سراسر شادماني است بي‌غم، جاوداني است بي‌فنا و لذت بي‌درد، غناي بي‌فقر، کمال بي‌کمبود، عزت بي‌ذلت و در يک سخن، هر خواستني که انسان بهشتي اراده کند و هر خوبي که به ذهنش رسد، آنجا مهياست و هر چه از آن بيزار و گريزان باشد، آنجا نيست. و از آنجا که بذر اين زراعت، معارف و طاعات و کشتزارش دل انسان است و برنامه‌هاي عبادي آدمي، شخم و آماده سازي زمين براي کشت و آبياري است، آن دلي که غرق در محبت و ميل دنياست، شوره زاري است که به علت آميختگي با نمک، قابل کشت و شايسته رستن نيست.  و اين همان کسي است که در قيامت که روز حسرت و ندامت و آه و افسوس است اين آيه را بر زبان دارد:ياليتني قدمت لحياتي فيومئذ لايعذب عذابه احد ولا يوثق وثاقه احد؛ کاش براي زندگاني خود چيزي پيش فرستاده بودم. پس در آن روز هيچ کس چون عذاب کردن او، عذاب نکند و هيچ کس چون در بند کشيدن او،در بند نکشد
امام علي(ع) چه زيبا مي فرمايد: اي مردم! جز اين نيست كه دنيا گذرگاهي است ناپايدار و آخرت اقامتگاهي است برقرار. از گذرگاه خود بگيريد براي اقامتگاه پايدار. و پاره نكنيد پرده هاي خود را در نزد خداوندي كه اسرار شما را مي داند. و دل هاي خود را از دنيا بيرون كنيد، پيش از آن كه بدن هاي تان از دنيا خارج شود. شما در اين دنيا در عرصه آزمايش قرار گرفته و براي غير اين دنيا آفريده شده ايد. نهج البلاغه، خ 203، ص .673 در قرآن كريم در توصيف اهل دوزخ آمده :ان الذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحياه الدنيا و اطمانوا بها والذين هم عن آياتنا غافلون يونس 7 آنان كه اميد ملاقات ما را ندارند (و از آخرت غافلند) و به زندگي دنيا راضي شده اند و بدان آرام گرفته اند و كساني كه از نشانه هاي ما غافلند. فاعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحياه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم نجم 30-.29 از آنان كه از ياد ما رو گردانده و جز زندگي دنيا، هدف و مقصدي ندارند روي گردان! اين است ميزان علم آنها! فرحوا بالحياه الدنيا و ما الحياه الدنيا في الاخره الا متاع رعد.26 به زندگي دنيا دلخوش و شادمان شده اند، در حالي كه زندگي دنيا در مقايسه با آخرت، جز متاع ناچيزي نيست! روشن است چيزي كه در اين آيات نفي و طرد شده اين است كه انسان، نهايت آرزوهاي خود را در همين دنيا جستجو كند و به لذايذ ناپايدار و سطحي آن بسنده نمايد. قرآن مي گويد كه انسان در عين بهره برداري از نعمت هاي دنيا نبايد در پرتو تمتع از آنها، دچار غفلت و نسيان شود و قلمرو پرواز خود را به همين دنيا محدود سازد. در واقع، اسلام ارزش جهان را تنزل نداده، بلكه ارزش و منزلت انسان را ارتقاء بخشيده است. تنها وابستگي و تعلقي كه ممدوح و تكامل حقيقي است، عبوديت خداست كه براي انسان مطلوبيت فطري دارد. خداوند، كمال مطلق است و مقصد غايي همه مخلوقات. «خداپرستي» نوعي ديگرخواهي است كه انسان را در مسير كمال فطري اش قرار مي دهد و به عاليترين مراتبي كه شايسته آنهاست، نايل مي گرداند. خود واقعي انسان با گام برداشتن در اين طريق و هدف قراردادن اين مقصد است كه شكوفا مي شود، ولا تكونوا كالذين نسوالله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون حشر19 از آناني نباشيد كه خدا را فراموش كردند، خدا هم آن ها را دچار خود فراموشي كرد! آنان به راستي فاسق اند!
زندگي دنيا، تنها ابزار ساختن ابديت
براساس آموزه هاي اسلامي بهشت دوزخ و حقيقت انسان در آخرت چيزي جز بازتاب نيات و اعمال آدمي در دنيا نيست. درحقيقت آخرت همان جهاني است كه ما مي سازيم. بر پايه همين آموزه ها نه تنها انسان خودش را مي سازد بلكه سازه هاي آخرتي به ويژه دوزخ، همان تجسم عيني نيات و اعمال ماست، هرچند در بهشت به سبب عنايت و فضل الهي تغييرات كمي و كيفي نسبت به پاداش داده مي شود، ولي با اين همه اين انسان است كه بنياد هر چيزي را مي گذارد و خود آخرتي و بهشت خويش را مي سازد. فرصت كوتاه عمر و زندگي دنيا تنها جايي است كه انسان مي تواند خود را براي ابديت بسازد و اين فرصت بي بديل و بي نظير هرگز تكرار نخواهد شد. هر انساني افزون بر اين كه خود را مي سازد، با نيت و كارهايش، فضاي آخرت خود را نيز مي سازد. به اين معنا كه هر كسي بهشت و دوزخ خويش را مي سازد و امكاناتي كه در بهشت يا دوزخ در اختيار اوست همان چيزهايي است كه انسان با خود از دنيا مي برد. درحقيقت در آن جا تنها به درو و بهره برداري از محصول و كشته هاي خود مي پردازد و هر آن چه در مزرعه دنيا و كشتزار آن كشته كرده را درو مي كند و مي چيند. در روايات معراجي، داستان هاي زيادي براي بيان اين مهم از پيامبر(ص) روايت و نقل شده است. از جمله، امام صادق ع روايت مي كند كه: رسول خدا(ص) فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان، معراج دادند، من داخل بهشت شدم، ديدم در آنجا زمين هاي بسياري سفيد و روشن افتاده و هيچ چيز در آنها نيست، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بنايي مي سازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره، و گاهي دست از ساختن بر مي دارند. من به آن فرشتگان گفتم: به چه علت شما گاهي مشغول ساختن مي شويد و گاهي دست بر مي داريد؟ فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقه ما برسد ما مي سازيم و وقتي كه نفقه اي نمي رسد دست برمي داريم و صبر مي كنيم تا آنكه نفقه برسد. رسول خدا گفتند: نفقه شما چيست؟ گفتند: نفقه ما گفتار مومن است در دنيا، كه بگويد: سبحان الله والحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر پس چون مؤمن بگويد، ما بنا مي كنيم؛ و زماني كه از گفتن دست بردارد ما نيز باز مي ايستيم». البته خداوند از فضل خويش به بهشتيان افزون تر از آن چه خود ساخته اند بذل و بخشش مي كند اما اين زياد كردن درباره دوزخيان نيست؛ زيرا در اين صورت ظلم خواهد بود و ظلم از خداوند قبيح است (آل عمران 182 انفال 15) از اين رو درباره پاداش هاي بهشتي همواره سخن از زياده و بذل و فضل الهي نسبت به بهشتيان است ولي درباره كيفر و مجازات دوزخيان همواره واژگاني چون جزاء وفاق آورده شده (نباء 62) خداوند در آياتي از جمله آيه15 انفال و 10حج و 64 فصلت روشن مي كند كه هر آن چه در آخرت نصيب و بهره انسان مي شود همان اعمال نيك و بد انسان است. اين بدان معنا ست كه انسان همان گونه كه خودش را مي سازد، جهان آخرت با امكانات يا محدوديت هاي آن را نيز مي سازد.
بهشت سازه اي همراه با فضل الهي البته ميان بهشت و دوزخ يك تفاوت اصلي وجود دارد. در بهشت خداوند از روي فضل با ما برخورد خواهدكرد و محبت اوست كه سازه هاي ما را كيفيت و بهبود مي بخشد و تكميل مي كند. در حقيقت اعمال ما تنها اسكلت و استخوان بندي يا پايه سازه هاي اخروي را ايجاد مي كند و خداوند به فضل خويش آن را تكميل مي كند. از اين رو در آيات و روايات همواره از فضل الهي نسبت به مومنان و صالحان سخن به ميان آمده است. افزون بر اينكه خداوند از روي فضل، هم بر كيفيت مي افزايد و هم بر كميت آنچه ما ساخته ايم و بلكه چيزهايي را مي دهد كه در مخيله و ذهن ما نيز خطور نمي كند يعني نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه در ذهن كسي و خيالي فردي خطور كرده است. (بقره، آيه52 و آيات ديگر) روايات : هركسي ذكر لااله الاالله را داشته باشد از هر ذكرش درختي در بهشت آفريده مي شود (اصول كافي/6/153) در حقيقت اين ذكر ماست كه سازه هاي بهشتي را مي سازد و محيط زيست ما را به رود و نهر و گياه و حور و مانند آن آذين مي دهد و يا زمين آن را گسترش مي دهد يا كاخ هاي ما را متفاوت از يكديگر مي كند. در حديث است كه: ان الجنه قيعان، و ان غراسها سبحان الله، و الحمدلله، و لااله الاالله، و الله اكبر، و لاحول و لا قوه الا بالله»؛ بهشت فعلا صحرائي خالي است بي كشت و زراعت، همانا اذكار درخت هايي هستند كه در اينجا گفته و در آنجا كاشته مي شوند.
ساختن حوريان بوسيله اعمال عبدالله فرزند سلمان فارسي از قول پدرش حكايت نمايد: پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا(ص) از منزل خارج شدم و در مسير راه، علي (ع) مرا ديد و فرمود: اي سلمان! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه(س) چون او علاقه دارد تو را ببيند و مي خواهد كه تحفه و هديه اي را از بهشت تقديم تو نمايد. من با سرعت روانه منزل آن بانوي جهان بشريت شدم، هنگامي كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اي نشسته و چادر كوتاهي برسر خود افكنده است. وقتي نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت: اي سلمان! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودي! گفتم: اي حبيبه خدا! فردي چون من چگونه مي تواند بر شخصيتي مثل شما جفا كند؟! حضرت زهرا فرمود: آرام باش، بنشين و در آنچه برايت مي گويم دقت كن و بينديش. روز گذشته درحالي كه در خانه بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم. ناگهان متوجه شدم كه در باز شد و سه حوري بهشتي كه تاكنون فردي به زيبائي شكل آنها نديده بودم با اندامي نمونه و بوي عطر دل انگيز عجيبي، با لباسهاي عالي وارد شدند و من با ورود آن ها از جاي خود برخاستم و پس از خوش آمد گوئي به آنان، اظهار داشتم: آيا شما از اهالي شهر مكه يا مدينه هستيد؟ گفتند: ما اهل مكه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم، ما حورالعين مي باشيم و از دارالسلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم. پس من به يكي از ايشان كه فكر مي كردم از آن دو نفر ديگر بزرگتر است گفتم: نام تو چيست؟ در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم و چون علت نامش را پرسيدم، گفت: خداوند مرا براي مقداد، اسود كندي آفريده است. سپس به دومي گفتم: نام تو چيست؟ گفت: ذره؛ وقتي علت آن را سؤال كردم، جواب داد: من براي ابوذر غفاري آفريده شده ام. و هنگامي كه نام نفر سوم را جويا شدم، گفت: سلمي هستم، و چون از علت آن پرسيدم، اظهار داشت: من از براي سلمان فارسي مهيا گشته ام. پس از آن مقداري خرماي رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند. سپس حضرت زهرا(س) فرمود: اي سلمان! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما و هسته آن را برايم بياور. سلمان گفت: من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون از كنار هر كس عبور كردم، اظهار داشت: آيا با خود مشك عطر همراه داري؟ و من مي گفتم: بلي. و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اي در آن نيافتم. فرداي آن روز بر حضرت زهرا وارد شدم و عرض كردم: رطب بدون هسته بود! فرمود: آري، درخت آن را خداوند در دارالسلام بهشت، با كلام و دعائي كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم، كشت نموده است. اظهار داشتم: اي سرورم! آيا آن را به من مي آموزي؟ حضرت فرمود: هرگاه خواستي تب و ناراحتي تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان: بسم الله الرحمن الرحيم ، بسم الله النور و ...... سلمان فارسي گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اهالي مدينه و مكه كه مبتلا به تب شديد بودند تعليم نمودم و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگي شفا يافتند. (منابع: دلائل الامامه : ص 701، ح53، بحارالانوار: ج34، ص6866، 95، الخرايج و الجرايح، ج2، ص335، ح9)
از اين رو خداوند در آيه31 حديد گزارش مي كند كه منافقان در جست و جوي نور در عرصه قيامت هستند:يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمه و طاهره من قبله العذاب؛ آن روز، مردان و زنان منافق به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند: ما را مهلت دهيد تا از نورتان ]اندكي[ برگيريم. گفته مي شود: باز پس برگرديد و نوري درخواست كنيد. آن گاه ميان آنها ديواري زده ميشود كه آن را دروازه اي است: باطنش رحمت است و ظاهرش روي به عذاب دارد. اين بدان معناست كه انسان همه چيز قيامت خويش را از ماهيت و امكانات، خود در اين دنيا مي سازد و هر كار كوچك و بزرگي در قيامت آثاري در شخص و يا محيط زيست او به جا مي گذارد. اين همان معناي محاسبه مثقال ذره است كه در سوره زلزال بيان شده.