خطبه ها . صحیفه سجادیه . آموزه ها و سیره امام سجاد
سخنرانى و خطبه امام سجاد علیه السّلام
امام سجاد علیه السّلام حمد و ثناى الهى به جا آورد و نام نامى رسول گرامى ص بر زبان راند و درود نامحدود بر روان احمد محمود صلى الله علیه و آله فرستاد؛
سپس فرمود: اى مردم ! هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد و آنکه نمى شناسد حسب و نسب مرا، پس من خود را براى او معرفى مى کنم : منم على بن حسین بن على بن ابى طالب !
منم فرزند آن کسى که او را در کنار نهر فرات سر از بدن جدا نمودند بودن آنکه گناهى مرتکب شده باشد یا آنکه سبب قتل کسى گردیده باشد؛ منم فرند کسى که هنک حرمت او را نمودند و حق نعمتش را ناسپاسى کردند و اموالش را به غارت بردند و عیالش را اسیر نمودند؛ منم فرزند آن کسى که به شکل (صبر) او را کشتند.
این قدر زخم بر بدنش زدند که طاقت و توانائیش برفت و همین شهید شدنش با ظلم و ستم در خفریه ما اهل بیت کفایت مى کند.
اى مردم ! شما را به خدا سوگند که آیا بر این مدعا اگاه و معترفید که نامه ها به پدرم نوشتید و با او غدر کردید و مکر نمودید و عهد و میثاق با به او دادید (که او را یارى کنید و با دشمنانش جنگ نمایید) و در عو، با او قتال کردید تا او را شهید نمودید پس بدى و زیان باد مرا آنچه را که از براى آخرت خود از پیش فرستاید و قبیح باد راءى شما!
به کدام دیده به سوى رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خواهید نمود، که در روز قیامت به شما خواهد گفت : شما عترت ما را کشتید و هتک حرمت من نمودید؛ پس شما از امت من نیستید.
رواى گوید: از هر جایى صداى ناله بلند شد و گروهى از کوفیان به گروهى دیگر همى گفتند که هلاک شدید و خود نمى دانید.
پس آن حضرت فرمود: خدا رحمت کند آن مرد را که اندرز مرا بپذیرد و وصیتم را در راه رضاى خدا و رسولش و اهل بیتش قبول نماید؛ زیرا ما را در تاسى به رسول صلى الله علیه و آله کردار نیکو است .
مردم کوفه همگى گفتند: اى فرزند رسول ! ما همه گوش به فرمان توییم و حرمت تو را نگهبانیم و از خدمت رو بر نمى گردانیم ؛ آنچه امر است رجوع بفرما، خدایت رحمت کند؛ ما با دشمنانت دشمنیم و با دوستانت دوستیم ما یزید پلید را به فتراک بسته به خدمت آوردیم و از آن کسى که بر تو و در حقیقت بر ما ستم روا داشت از او بیزارى مى جوییم
امام سجاد علیه السّلام فرمود (هیهات هیهات ....)؟! یعنى هیهات هیهات ! اى مردم غدار مکار، آنچه نفس شما به آن میل نموده ، نخواهید رسید؛ تصمیم دارید همانطور که به پدرانم ستم نمودید بر من نیز همان سلوک روا دارید؟ (کلا رورب الراقصات)؛
به پروردگار شتران هروله کننده سوگند! که چنین امرى واقع نخواهد شد؛ زیرا هنزم جراحت مصیبت پدر بهبودى نیافته دیروز پدرم با یارانش به دست شما
کشته شد هنوز مصیبت شهادت رسول ص و على ع و فرزندان پدرم فراموشم نگردیده و این غم غضه ها هنوز در کام من باقى است و تلخى آن راه نفس و گلویم را
گرفته و در سینه ام گره بسته اکنون در خواستم آن است که نه یاور من باشید و نه دشمن ما آنگاه امام سجاد علیه السّلام این ابیات را خواند: (لا غرو ان ...)؛ یعنى عجب نیست اگر حسین ع را کشتند؛ زیرا پدر او على ع را نیز که بهتر از او بود به شهادت رساندند.
پس خشنود نباشید اى کوفیان که حسین ع شهید شد؛ زیرا گناه این خوشحالى و خشنودى بسیار بزرگ است فرزند رسول ص در کنار نهر فرات به شهادت نائل آمد، جانم به فدایش باد! جزاى آن کس که او را شهید کرده ، آتش جهنم است سپس امام سجاد علیه السّلام فرمود: (رضینا....)؛ ما خشنودیم از شما سر به سر، نه به یارى ما باشید و نه به ضرر ما.
سند : لهوف سید بن طاووس
امام سجاد(ع) شروع میکنند: مردم من پسر پیامبر و...
ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی ...
ای مردم کوفه! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و آن کسی که مرا نمی شناسد پس خودم را به او معرفی می کنم من علی فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم من فرزند کسی هستم که او را در ساحل فرات با لب تشنه و بدون هیچ جرم و گناهی به شهادت رساندند... آیا این مرا فخرى بزرگ است؟
اموالش را ربودند و خاندانش را به اسارت گرفتند من فرزند آن شخصی هستم که او را به قتل صبر (کسی را که با شکنجه می کشند) به شهادت رساندند...
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشتکارانید و چه بداندیشه و کردارید
اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست با سکوتتان دست در دست فردی حیله گر و بی لیاقت قرار دادید و...
مردم یک صدا برای جبران اعلام آمادگی میکنند و میخواهند به خونخواهی امام بپردازند که امام میفرمایند: هیهات، میخواهید آنچه با پدرانم کردید تکرار کنید و...*
هنگامی که سخن امام سجاد علیه السلام به اینجا رسید، صدای گریه مردم و شیونشان از هر طرف بلند شد و به یکدیگر میگفتند:
بدبخت و نابود شدید و نفهمیدید و نمی دانید چه جنایتی را مرتکب شده اید. و این است که امام و سایر اسرا می دانند که مردم با عقلشان درک کرده اند و می دانستند و می دانند که اینها خاندان پیامبرند و برحقند ولی به کارشان نیامد
لذا امام دست روی احساسات آنها می گذارد و شور مذهبی ایجاد می کند و اگر شور در کنار شعور نباشد شعور کارآمدی ندارد و استعمار می خواهد این شور حسین را از بین ببرد ولی به لطف خدا هر سال بیشتر می شود باید سعی شود درکنار این شور، شعور الهی ایجاد کرد و یک شعورش این ست که نمی شود با حق در افتاد
تاثیر خطابه و سخنرانی
الحمد لله والصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الاخیار، اما بعد یا اهل الکوفه، ...
ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحه والفصاحه و الشجاعه و المحبه فی قلوب المومنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه.من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انباته بحسبی و نسبی. ایها الناس! انا ابن مکه و منی، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، انا ابن خیر من انتعل و احتفی، انا ابن خیر من طاف وسعی، انا ابن خیر من حج ولبی، انا ابن خیر من حمل علی البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی، انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدره المنتهی، انا ابن من دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی، انا ابن من صلی بملائکه السماء، انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی، انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا: لا اله الا الله
او در ابتدای خطبه از پیامبر ص تعبیر به پدر می کند و با انتخاب این کلمه، می خواهد خود و قافله اسیران را معرفی کند و نسبت خویش را با پیامبر روشن سازد تا همگان دریابند اهل این قافله از کدام دودمان و قبیله اند و از این راه افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد و مردم آنان را با دیده اسیر ننگرند
سپس به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنان اشاره می کند و با این کلمات و جملات می خواهد آنان را بر این خصلت آگاه سازد
و در فرازی دیگر از خطبه با نگرش دقیق و ظریف با صفاتی همچون «درمان دردها» «چراغ راه امت» «پناهگاه جمع» و... به معرفی شخصیت امام ع می پردازد تا جای شک و تردیدی برای آن قوم سست عهد باقی نماند. *
او همچنان با مردم سخن می گفت و آنان را کشنده حسین ع و خانواده پیامبر ص معرفی می کرد. سخنان او کاملا صحنه را تغییر داد تا آنجا که صدای مردم کوفه به گریه بلند شده بود
زنان موهای خود را افشان کرده بودند و خاک بر سر و روی خود می ریختند. او صحنه ی دیگری از قیامت را در برابر مردم قرار داد، در آن روز مردم کوفه از شنیدن این سخنان، همچون ستمکاران در قیامت، حیران و سرگردان شده و دست های خود را به دهان می گزیدند.
آن استاد بی معلم نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر آن کار زشتی که مرتکب شده بودند ملامت و سرزنش کرده، در دار الاماره ابن زیاد نیز چنان نیرومندانه ایستاد و پرخاش گرانه سخن گفت و او را حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت
و پس از ورود به شام و حضور در مجلس یزید با سخنان علی گونه اش چنان او را رسوا کرد و او را به گریه واداشت که توان پاسخ گفتن از او سلب شد.
بررسی خطبه ی ایراد شده توسط ایشان در شهر کوفه .:
کاروان اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند. مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند
مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول الله(ص) سنگ می زدند
در این زمان بود که زینب(س) با قوت ایمان، زبان حکمت گشود و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافت و با همان حالت روحی و مشکلات روانی که بر او فشار می آورد و در حالی که بر روی شتر عریان سوار بود، دستهایش بسته و چشمانش گریان و مصیبت زده، و سرهای مقدس شهدا نیز پیشاپیش آنها در حرکت بودند و کودکان نیز به دنبالشان روان. * آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیبا ترین کلمات و جملات، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند. احتجاج طبرسی می نویسد: زین العابدین(ع) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود: اینان برما می گریند پس چه کسی جز اینها ما را کشت؟ در این وقت زینب (س) با اشاره ای مردم را ساکت کرد. با همان اشاره نفس ها در سینه حبس شد،
آنگاه زینب(س) خطبه رسوا کننده و افشا گرانه معروف را قرائت کردند. شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود. خطبه های حضرت زینب(س) با خطبه های امام علی(ع) در نهج البلاغه شباهت زیادی دارد و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم (عقل کل) می خوانند؛ این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند
زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است. این شباهت در کلام تعجب ندارد زیرا او دختر علی (ع) است، پاره ی تن و وارث او. حضرت زینب(س) از پیامبر(ص)، به پدر تعبیر می کند و با انتخاب این کلمه، باز هم خود و قافله ی اسیران را بهتر به مردم معرفی می کند و نسب خود را با پیامبر روشن می کند، تا همه دریابند که این قافله از کدامین دودمان و قبیله اند و افکار و احساسات مردم را در دست بگیرد و دیگر مردم آنها را به چشم اسیر ننگرند *
سپس به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان، یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه می کند. از برادر شهیدش، امام حسین (ع)، به عنوان پاره ی جگر رسول الله (ص) و سرور جوانان اهل بهشت، تعبیر کرد
بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند. این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود
سختىهاى سفر شام از زبان امام سجاد(ع)
بیشک یکی از حوادث مهمی که زندگی امام سجاد(ع) را تحت تأثیر قرار داده است، حماسه عاشورای حسینی و به تبع آن به اسارت رفتن خاندان آل الله است،
به گونهای که در«زیارت ناحیه» امام زمان(عج) خطاب به امام حسین(ع) چنین میخوانیم: سرت را بر نیزه کردند و خانوادهات را مانند بندگان، اسیر کردند و با زنجیر آهنین، به بند کشیدند و بر روى مَرکبهاى بدون جهاز، سوار کردند و باد داغ نیم روزى، صورتهاشان را مىسوزاند، آنان را در دشتها و صحراها مىراندند و دستانشان را به گردنهایشان بسته بودند و آن ها را در بازارها مىچرخاندند
کسانى که اسراء را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار مىدادند، اگر اشکى از دیده یکى از آنها فرو مىچکید، با نیزه به سرش مىکوبیدند تا آنکه وارد شام شدند، جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند.
در شام در مقابل پیر مردی که علی و خاندانش را نفرین میکند با اشاره آیات اهل بیتو ذی القربی خود را معرفی کرده و پیر مرد توبه و به دستور یزید گردن زده میشود. امام در جواب ابن زیاد که گفت پدرت را خدا کشت، فرمودند: لعنت الله علی من قتل ابی
زیاد، عصبانی و تصمیم قتل میگیرد و زینب مانع میشود. امویان برای فریب افکار عمومی شگردهای فراوانی داشتند که یکی از راهکارهای اساسی آنان جبرگرایی بود در برابر هر کاری تلقین می کردند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایی ایجاب نمی کرد اینگونه نمی شد و این خود یکی از حربه های سیاسی آنان برای تداوم ظلم و جنایت بود
امام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند.
مسؤولیت سترگ پیام رسانى عاشورائیان بر شانه هاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مى کرد. او مى بایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه هاى امام عدل و نشانه هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد
تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد از سوى دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد
دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلى انقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیداللَّه بن زیاد که نوشته بود: مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید.
حتى نوشته اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد یک بار هم در مجلسی که همه بزرگان جمع بودند امام به یزید میفرمایند ای پسر معاویه پدر من پرچمدار سپاه اسلام و پدران تو پرچمدار سپاه کفر در بدر و احد و احزاب و .. بودند جده من فاطمه و جده تو هند فاسد، جد من پیامبر و جد تو ابوسفیان کافر و منافق و... سر نازنین پدرم را بر دروازه شام گذارده ای و افتخار میکنی وای بر تو و عاقبت شومت
از درخشان ترین صفحات زندگی پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموی شام، تحولی عظیم که 40 سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفته بودند، ایجاد نمود
حضرت زینب به همراه امام مجلس عزای با شکوهی به مدت هفت روز برپا مینمایند شهادت امام حسین(ع) و یارانش تا حدودی این اسرار را برملا کرد ولی اسارت امام سجاد(ع) پرده تزویر و ریاکاری را از چهره بنی امیه بالا زد و عدم پایبندی آنان به تعهدهای دینی و اخلاقی و رسوایی ها و فجایع آنها را روشن ساخت ورود اسراى اهل بیت(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون در حالىکه دست مردها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود
سر مقدس سالار شهیدان را در تشتى مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب مىکرد
عقیله عرب زینب کبرى(س) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: وا حسیناه! وا حبیب رسول الله! که از صداى آن حضرت، حاضران به گریه افتادند (الدمعه الساکبه ج5، ص105)
ابو برزه اسلمى که از اصحاب پیامبر گفت: به لب و دندان کسى بىاحترامى مىکنى که من شاهد بودم رسول خدا(ص)، همین لبها و دندانها را مىبوسید و مىفرمود: شما سرور جوانان اهل بهشتید اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند! (منتهی الآمال ص601)
سکینه بنت الحسین(س) مىفرماید: به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدلتر ندیدهام! *
حضرت زین العابدین(ع) وقتی با یزید روبرو شددر حالیکه از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود فرمود: ای یزید، به خدا قسم، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا (ص) ما را به این حال بنگرد؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند
سپس فرمودند: اى یزید! واى بر تو! اگر مىدانستى چه عمل زشتى را مرتکب شدهاى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عموهاى من چه کردهاى مسلماً به کوهها مىگریختی! و روى خاکستر مى نشستى و فریاد بلند مىکردی!
سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على(ع) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ ... تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت مىدهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است (الارشاد ص231 بحارالانوار ج45 باب39 ص136)
در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بىخیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت(ع)نقش بر آب شود *
یزید سخنران مخصوص خود را خواست و به او دستور داد که بر فراز منبر برود و نسبت به حسین و پدرش علی(ع) ناسزا گوید و از یزید و معاویه تمجید نماید و او بالای منبر رفت و چنین کرد
در این هنگام امام سجاد(ع) با صدای بلند فریاد زد ویلک ایها الخاطب، اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبوا مقعدک من النار وای بر تو ای سخنران! خشنودی مخلوق خدا را بر رضایت خالق ترجیح دادی، پس جایگاه تو در آتش خواهد بود
پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد
امام زین العابدین(ع) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود، فرمود : ای شیخ، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری فرمود: این آیه را قراءت کرده ای
قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی گفت: آری امام (ع) فرمود: آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم
سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر (ص) است تلاوت فرمود انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام. امام (ع) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است
پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام سپس به امام(ع) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است؟ امام (ع) به او اطمینان داد این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند.
خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی(ع) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد
امام درخواست خطبه می کنند یزید نمی خواست اجازه دهد، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید مردم اصرار کردند
مردم مصرانه درخواست کردند تا امام به منبر رود معاویه پسر یزید هم گفت خطبه این مرد چه تاثیری دارد؟ بگذار تا هر چه میخواهد بگوید یزید گفت: اگر او به منبر رود فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کند
به یزید گفتند این نوجوان چه تواند کرد؟ یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشتهاند. بالاخره ناچار یزید موافقت کرد .
امام پا به پله اول و دوم منبر نهاد و چون لمعه نوری (درخشش نور) برعرشه قرار گرفت. و مردم که از دور و نزدیک آمده بودند، جلو آمدند ببینند که این شخص غریب کیست؟
پس خطبهای خواند که همه چشمها را گریان کرد و دلها را لرزاند و فرمود مردم آنها که مرا میشناسند که میشناسند و هرکه مرا نمیشناسد من او را آگاه مینمایم به حسب و نسب خود
شمر که پدرم را کشته میشناسد که نیزه به گلو و پهلوی پدرم زده، یزید هم مرا میشناسد که امر به قتل پدرم داده، لیکن شما مرا نمیشناسید و ما را خارجی میدانید. چنین نیست. بشنوید تا بگویم
شروع کرد به معرفی خود ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی ... ای مردم خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را با این ویژگیها بر دیگران فضیلت بخشیده است؛ علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مومنین
و ما را بر دیگران برتری داد و به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المومنین(ع)، جعفر طیار، شیرخدا و شیر رسول خدا(ص) (حمزه) و دو فرزند رسول اکرم (امام حسن و امام حسین) از ماست و حضرت مهدی آخر الزمان از ماست. *
ای مردم کوفه! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و آن کسیکه مرا نمی شناسد پس خودم را به او معرفی می کنم که من علی فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم، من فرزند کسی هستم که او را در ساحل فرات با لب تشنه و بدون هیچ جرم و گناهی به شهادت رساندند... اموالش را ربودند و خاندانش را به اسارت گرفتند
من فرزند آن شخصی هستم که او را به قتل صبر (کسی را که با شکنجه می کشند) به شهادت رساندند...
آیا شما نبودید که با نامه های خود پدرم را از شهر و دیار خود دعوت نمودید و در پایان او را فریب دادید؟ ... با کدام چشم میخواهید رسول خدا را ملاقات نمایید هنگامیکه به شما بفرماید! شما خاندان مرا به شهادت رساندید و احترام مرا ضایع نمودید، پس شما امت من نیستید
هنگامیکه سخن امام سجاد علیه السلام به اینجا رسید، صدای گریه مردم و شیونشان از هر طرف بلند شد و به یکدیگر میگفتند: بدبخت و نابود شدید و نفهمیدید و نمی دانید چه جنایتی را مرتکب شده اید *
ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم
من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب کرد من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج گزارندگان و تلبیه گویان هستم (لبیک گویان)
من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد.
من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی هستم من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
پیامبر را معرفی کرد ولی علی(ع) را هنوز نه
او را معرفی صفاتی میکند و زمینه را فراهم میکند با توجه به جو حاکم بر جامعه که علیه علی بود. من پسر آن کسی هستم که با پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه میرزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، به دو قبله نماز گزارد و در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا از دنیا رفت، و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم برهم زدنی به خدا کفر نورزید
من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریهکنندگان هستم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم
من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من فرزند پسر اولین کسی هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت *
من پسر اول سبقت گیرنده در ایمانم
و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امرا و دوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائمه روزهدار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود او رشته اصلاب و دشمنان خدا را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید
او دارای قلبی ثابت و قوی و ارادهای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزهها در جنگ به هم در میآمیخت آنها را همانند آسیا خرد ونرم و بسان باد آنها را پراکنده میساخت
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و بدری و احدی است که در همه این صحنهها حضور داشت.
او سید عرب است و شیر میدان شجری (شجره رسالت و از مکه به مدینه هجرت کرد) و مهاجری و پدر دو فرزند حسن و حسین و وارث دو مشعر (دو بهشت) آری، او همان او جدم علی ابن ابی طالب (ع) است *
من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم
آنقدر به این حماسه ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد!
مردم میگفتند آه چقدر جفا کردیم، این جوان میگوید علی به دو قبله نماز میخوانده، معاویه میگفت علی نماز نمیخوانده و صدای گریه مردم بلند شد اما دیگر فایده ندارد...
من پسر آنکسی هستم که با لب تشنه شهیدش کردند من پسر آنکسی هستم که بدنش، میان بیابان کربلا ... من پسر آنکسی هستم که ملائکه برایش گریه کردند... من پسر آنکسی هستم که سرش را بالای نیزه به عنوان سوغات و هدیه آوردند من پسر آنکسی هستم که اهل بیت او را اسیر کردند و شهر به شهر و دیار به دیار گرداندند
(انقلابی در مردم برپا شد) یزید بیمناک شد
به موذن دستور داد تا اذان بگوید تا بلکه امام را به این نیرنگ ساکت کنند و بگوید اینها با اذان مخالفند ولی این همه علیه خودش نتیجه داد و تلاش بیست و چند ساله بنی امیه بر باد رفت
با همین خطبه موذن اذان گفت الله اکبر و امام فرمود: چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد و چون گفت اشهد ان لا اله الله فرمود موی و پوست و گوشت و خونم به وحدانیت خدا گواهی میدهد
و هنگامیکه گفت اشهد ان محمد رسول الله امام فرمود: موذن اذان نگو، اذان نگو، امام عمامه از سر برداشت و پرتاب کرد میان مجلس و روی کرد به یزید و فرمود: این محمد جد من است یا جد تو که نامش برده شد؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته و کافر شدهای اگر جد من است چرا پدرم حسین را کشتی و یاران او را از دم شمشیر گذراندی؟
چرا اهل بیت را اسیر کردی (مجلس بهم خورد) سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید آمد نماز ظهر را برگزار کرد عده ای با یزید نماز را نخواندند و در میان مردم هیاهویی برخاست *
و این است که امام و سایر اسرا می دانند که مردم با عقلشان درک کرده اند و می دانستند و می دانند که اینها خاندان پیامبرند و برحقند ولی به کارشان نیامد لذا امام دست روی احساسات آنها می گذارد و شور مذهبی ایجاد می کند و اگر شور در کنار شعور نباشد، شعور کارآمدی ندارد
استعمار می خواهد این شور حسین را از بین ببرد ولی به لطف خدا هر سال بیشتر می شود و باید سعی شود در کنار این شور، شعور الهی ایجاد کرد و یک شعورش اینست که نمی شود با حق در افتاد
این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید
این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند بظاهر مورد عتاب و سرزنش قرار داد
سرانجام بیمناک شد و از آنان روی سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد به هر حال، یزید بر اثر افشاگریهای امام(ع) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید و تمام تقصیر را به گردن ابن زیاد انداخت
از امام سجاد (ع) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید؟ امام سجاد (ع) و زینب کبری (ع) فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم *
بازتاب خطبه حضرت در شام
خطبه تاریخی حضرت سجاد ع تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد
عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند بعلاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین ع عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام دارالحجاره برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند
ذکر حسین ع کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک 60 قسم تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین ع منصرف شود
ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت یزید میبیند چاره ای جز کوتاه آمدن ندارد، گناه را به گردن عبیدالله می اندازد
اسرا توانستند رسالت اسارت خود را به انجام برسانند
و قیام امام حسین (ع) را زنده کنند و او هیچگاه موفق نشد چرا که همه اینها ظاهر بود و در باطن همان بود که بود و رفیق عبیدالله زیاد و اینها از ترس انقلاب مردم بود از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین ع تجدید نظر کرد
او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا ع را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند
ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود
ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم
البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد ع و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. منابع: بحارالانوار، ج 45، ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2، ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514
امام با شجاعت رو کرد به یزید و یک جمله فرمود که
چهار مفهوم در آن بود و یک دنیا معنی.
اول : اینکه نگفت یا امیر المومنین ، یا خلیفه المسلمین، یا امام المتقین... فرمود یا یزید.
دوم: نفرمود منبر بلکه فرمود بالای این چوبها یعنی منبر جهت هدایت است و اینها فقط چوب است و به درد سوختن میخورد.
سوم: یزید گفته بود اینها منکر خدا هستند ولی امام میفرماید که سخن از خدا و برای رضای خدا بگویم یعنی منکر خدا نیستم.
چهارم: یزید گفته بود اینها با خوشی شما مخالفند. ولی امام فرمودند: مطالبی بگویم که مردم اجر و ثوابی ببرند. و خطبه را خواند و آن شد که باید بشود و یک بیداری در آن خفقان شام، در آن شرایطی که بیان شد ایجاد کرد*
نکته: امام با شیوهای بسیار موثر سخن را آغاز کرد
بلافاصله نمیگوید پدرم را کشتند، و در ابتدا بگوید من علی بن الحسین بن علی هستم، طوری خود را معرفی میکند که مغزهای شستشو شده را پاکسازی کند و آنها را به فطرت خود بازگرداند
تاریخ را بیان میکند و به آنها میفهماند که چه کسی و با چه روشی به آنها عزت داده و آنها را از کفر و بتپرستی و شرک و جاهلیت نجات داده و بسیاری صفات دیگر را مطرح میفرماید
همه منتظرند که چه کسی را میگوید و بعد از این انتظار میفرماید او جد من علی (ع) است و این سربریده پسر او و پدر من است و ... مردم لب به اعتراض میگشایند حتی مسیحیان حاضر در جلسه، که همین امر باعث ریختن خونشان میشود *
اگر خطبه امام نبود خون امام حسین(ع) تا حدودی پایمال میشد
و لذا امام سجاد (ع) رسالت اسارت را در کنار عمهاش زینب کبری(س) و دیگر اسرا بپا میدارد و شاهد مطلب بررسی افکار مردم شام قبل و بعد از خطبه را میتوان در نظر گرفت
همان مردمی که بیش از بیست سال به مولا علی ناسزا میگفتند و در قنوت نماز بجای دعا ناسزا به علی میگفتند و در روزهای جمعه بعد از نماز چهار هزار مرتبه علی را دشنام میدادند برای اینکه ثواب ببرند
مردمی هستند که هنگام ورود اسرا سه روز آنها را پشت دروازه شام نگه داشتند تا شهر را آذین ببندند و لباس نو بپوشند و حنا بگذارند و آماده رقص و پایکوبی بشوند
صبح تا شب اسرا را در کوچههای شام با آن شرایط سخت گرداندند و بسیار بیحرمتیهای دیگر...
تصمیم یزید بر قتل امام پس از واقعهی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد ع را نیز از میان بردارد به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد یزید گفت: چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟
امام فرمود: پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بیاینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی سپس تسبیح در دست، هر چه میخواهد بگوید، تا وقتی به بستر میرود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور میشود
پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور میشود. من هم به جدّم اقتدا میکنم
یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من میدهید
خطبه های حضرت زینب در مجلس یزید
پس از آنکه زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین(ع) را در حالى که به ریسمانها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، سر مقدس سیدالشهدا را در مقابل آنها نهادند
یزید در حالى که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام مىزد این اشعار را سرود: "ما بزرگان بنى هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم؛ این روز در مقابل آن روز قرار گرفت. بنى هاشم با پادشاهى بازى کردند، وگرنه نه خبرى از رسالت بود و نه وحی نازل مى شد من از فرزندان خندق نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهاى او را نگیرم
در این حال حضرت زینب(س) برخاست و این چنین خطبه خواند: به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس مىگویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام مىفرستم
خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت پایان کار کسانیکه زشتکارى و گناه انجام داده اند به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند (روم10) آرى، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است *
در مسجد اموی حضرت زینب ناگهان دست برد و گریبان خود را پاره نمود
سپس با آه و ناله جانسوز که دلها را جریحه دار می نمود فرمود: ای حسینم ! ای محبوب رسول خدا ! ای فرزند مکه و منا ای پسر فاطمه زهرا، بزرگ سرور زنان! ای پسر دختر رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله! و نوحه سرایی کرد و از نوحه سرایی او همه اهل مجلس به گریه افتادند ولی یزید ساکت بود.
سپس یکی از زنان منسوب به یزید از طایفه بنی هاشم به مرثیه خوانی پرداخت : ای حسین ! ای محبوب دل ما ! ای بزرگ ما ! ای بزرگ خاندان ما ! ای فرزند محمد! ای سرپرست یتیمان و بیوه زنان ! ای کشته به دست اولاد زنا زادگان پس هر کس صدای این زن را شنید گریه کرد
ای یزید، از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته اى
و ما را همچون اسیران از سویى به سوى دیگر مىبرى، گمان دارى که ما در نزد خدا خوار و پست شده ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت یافته اى؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مى نگرى؟ از اینکه دنیایت آباد شده و امور طبق مراد تو مى چرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان رسول اکرم ص است، در دست گرفته اى، شادمانى؟
اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده است، لحظه اى بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده اى کلام خدا را که مىفرماید: گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما براى آنها پیش مىآوریم و آنها را مهلت مىدهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلتآمیز ابدى در پیش است (آل عمران178) *
ای فرزند آزاد شدگان منظور در فتح مکه است که پیامبر(ص) جد آنها ابوسفیان را آزاد کرد و فرمود اذهبوا انتم الطلقا بروید شما آزادید
آیا این راه و رسم انصاف و عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگاه داری و زنان و دختران رسول خدا را میان عده ای بیگانه حاضر کنی .... و یزید در همین حال با عصای خود بر لب و دندان ابا عبدالله سید جوانان اهل بهشت می کوبی؟! ....
ای یزید به خدا سوگند که با ارتکاب این جنایت بزرگ، پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خود را پاره نمودی و بزودی با همین بار سنگین که ریختن خون پاک فرزندان رسول خدا و بی احترامی به حرمت اهل بیت و جگر گوشه های اوست
بر آن حضرت وارد خواهی شد و یزید را بسیار خوار و کوچک می کند و می فرماید تو کوچکتر از آنی که بخواهم با تو سخن بگویم و چون نسبت به مردم تکلیف روشنگری و اتمام حجت دارم، با چون تویی سخن میگویم و در این خطبه حزب الله و حزب شیطان را معرفی می کند (لهوف سید ابن طاووس) *
اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه مىتوان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده اى، آنگاه نشسته اى و بى آنکه خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مىدهى که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فریاد برمى آوردند و مى گفتند: اى یزید! دست مریزاد؟
این جمله جسارت آمیز را مىگویى، در حالى که بى شرمانه چوب دستى بر دندانهاى مبارک اباعبدالله، سید جوانان بهشت مى کوبى! چگونه چنین یاوه سرایى نکنى؟
تویى که زخم هاى گذشته را شکافتى و ریشه ما را با ریختن خون فرزندان محمد ص و ستارگان روى زمین از آل عبدالمطلب بریدى و اکنون پدران خود (نسل شرک و بتپرستى) را ندا مىدهى و گمان دارى که با آنان سخن مىگویى *
به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى گردى و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مىکنى ای کاش دستهایم شل و زبانم لال مى گشت و هرگز چنین یاوه هایى را به زبان نمى آوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى دادم
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست
قسم به خدا که اى یزید! به همین زودى است که در عرصه محشر به محضر رسول الله(ص) وارد شوى، در حالىکه بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پاره هاى تن او را بر گردن گرفته اى
آن روز، همان روزى است که خداوند تمامى آنان را جمع مىنماید و پریشانى و پراکندگى آنان را سامان مىبخشد و حقشان را مىستاند. گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگاناند؛ بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خود، روزى مى خورند (آلعمران168) *
اى زاده معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرىات مىبینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مىکنم
چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمها در فراق دوستان، گریان، و دلها در فراق عزیزان، سوزان است آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند!
همین دستهاى شماست که به خون ما خاندان (پیامبر) آغشته شده و دهانتان از گوشت ما پر گردیده مگر نه اینکه آن بدنهاى پاک و پاکیزه روى زمین افتاده و گرگهاى بیابان بدنهاى آنها را حلقه زدهاند و کفتارها آنها را در خاک مى غلطانند.*
اى پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده اى و به آن مى بالى، اما طولى نمىکشد که مجبور مىگردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى، و آن روزى است که آنچه از پیش فرستاده اى خواهى یافت "و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمىورزد" (حج10)
ما از بیدادگرى هاى تو، به پیشگاه او شکایت مىبریم و او تنها پناهگاه و امید ماست پس هر مکرى که مىتوانى بساز و هر تلاشى که مىتوانى انجام بده؛ ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها ببرى و قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود سازى و دورهى ما را به پایان رسانى و نمىتوانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایى *
اى یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگى و پریشانى است روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد
پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است که اول کار ما را خوشبختى و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد
سخنان عقیله عرب(س) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول بادهگسارى و بىاحترامى بود، سر شرم فرو آورد
بعد از خطبهی زینب(س) یزید رسوا شد از شامیان نظر خواست که با این اسیران چه کنم؟
شامیان در پاسخ گفتند: آنها را از دم شمشیر بگذران یکی از انصار به نام لقمان بن بشیر گفت: ببین اگر رسول خدا ص بود با آنان چه میکرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن
امام باقر ع نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند
در روایتی نیز امام سجاد ع به منهال فرمود: هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که میخواهد ما را بکشد
به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است (بحارالانوار ج45 ص200 و135)
البته این پشیمانى ظاهرى و در راستاى حفظ موقعیت و مقام و تاج و تخت خود بود چرا که بعد از واقعه عاشورا ابن زیاد به شام آمد و یزید مال فراوان به او بخشید و او را به حرمسراى خود برد و از کرده خویش شادمان و مست بود (تذکره الخواص ص146)
در نهایت به سبب مبارزات پنهان و آشکار اهل بیت(ع) در حالت اسیرى در شام، یزید ذلیل گشته و وضعیت شام بر ضد او و به هوادارى امام حسین(ع)، تغییر کرد و قیام امام حسین در کربلا با مجاهدتهای حضرت زینب و امام زین العابدین(ع) به کمال رسید *
آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین(ع) بود، که حضرت سجاد(ع) در ضمن اسارت با عمه اش زینب(س) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند
فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و برای همیشه جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد،
امام به کربلا که میرسند سرها را به بدنها ملحق و به عزاداری میپردازند سومین مراسم عزاداری هم در مدینه وقتی بر مزار پیامبر میرسند بر پا میشود (ای مردم کدام دل است که برای مصائب حسین شکافته و اندوهگین نشود کدام چشم است که خود را از ریزش اشک برای حسین نگه دارد و همه موجودات هستی بر او گریستند) و مردم هم به خوبی استقبال میکنند امام پس از ماجرای عاشورا فضای حاکم بر جامعه را بطور کلی تغییر داد
حرکت به طرف مدینه
13 صفرکاروان پیروز و اسیران، با رسیدن به اهداف نهضت حسینی به طرف مدینه حرکت میکنند مردمی که به هنگام ورود کاروان به شام جشن و پایکوبی میکردند به گونه ای شد که، هنگام خروج گریه و اظهار پشیمانی میکردند امام سجاد و حضرت زینب روحیه انتقام جوئی را در مردم بیدار کردند و به همین علت قیام و جنبش ها بعد از کربلا بوجود آمد
بین راه به کربلا رفته و پس از زیارت قبور و عزاداری روز 24 صفر به سمت مدینه راه می افتند سر مزار پیامبر عزاداری مفصلی آغاز میگردد و جمعیت بسیاری استقبال میکنند و مردم کاملا در جریان جنایت یزید و عمالش قرار میگیرند
رباب همسر امام در مدینه ابدا در سایه ننشستند تا اینکه وفات یافتند اسراء سر مزار پیامبر رفته و شکوه میکردند و زینب از بی وفائی ها و نامردی ها و اسارت نوادگان پیامبر میگفت و می گریستند
امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند
امام سجاد (ع) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد و امام اجازه مراجعت داد
امام (ع) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله (ص) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنین است :
هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند، زیرا که حسین (ع) کشته شد و اینک این اشکهای من است که روان است آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتن ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند*
مدینه یکباره از جای کنده شد زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند
مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند. بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم
در این موقع حضرت سجاد (ع) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند، پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت
اگر رسول الله (ص) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیر*
سپس امام سجاد (ع) و زینب کبری (ع) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی وارد مدینه شدند
ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله (ص) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند
مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود. و امام(ع) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین (ع) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند
آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی (ص)
امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضایتی عمیق مردم آغاز شد*
خطبه حضرت سجاد ع در مدینه
پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین ع را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد ع با دست خود آنها را ساکت کرد
آنگاه چنین خطبه خواند: سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است
خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد *
ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟
در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین ع نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟
ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم ص به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود
کتاب های منسوب به امام سجاد (ع):
1- صحیفه سجادیه زبور آل محمد(ص)
2- مناسک الحج : یکی دیگر از کتب آن حضرت است که فرزندان آن حضرت این کتاب را نقل کرده اند و در بغداد نیز به چاپ رسیده است.
3- رساله حقوق: از دیگر آثار گرانسنگ آن حضرت که جامع آداب سلوک فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است، رساله حقوق آن حضرت است
4- الجامع فی الفقه: عنوان یکی دیگر از آثار حضرت است که ابوحمزه ثمالی نقل کرده.
5- صحیفه الزهد: کتاب دیگری است که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.
6- کتاب دیگری که توسط داوود بن عیسی از آن حضرت نقل شده، کتاب حدیثی است که امام سجاد(ع) آن را گردآوری نموده است.
7- کتاب علی بن الحسین (ع): عنوان کتاب دیگری است که در ضمن مصادر از آن یاد شده است.
موضوعات صحیفه سجادیه : کتابی که در لباس دعا تعلیم دهنده دین و اخلاق و چگونگی ستایش خدا و معنای واقعی صلوات. وظائف والدین به فرزند و فرزند با والدین
حقوق افراد شکیبا در مقابل سختیها. معجزات علمی(ای خدائی که وزن تاریکی و نور سایه و هوا را میدانی ؛ خدایا با قدرت خود آب آشامیدنی دشمنان را به بیماری وبا بیامیز). خنثی کردن حوادث از سلاح دعا. جاذبه دعا و کلمات و محبوبیت خاصی بین مردم، بخصوص اهل سنت
در باب دعا، چگونگی سخن و گفتگو با خدا و عرض حوایج به پیشگاه او، حق تعلیم.آموختن در مقام توبه، درخواست، ترس از دشمن و... ارتباط با معبود از طریق دعا
شناخت معبود از طرق مختلف ،جهان بینی اسلامی ،تواضع برای معبود، طریقه ارتباط با معبود، شناخت حقیقت طبیعت ماده، مبارزه در قالب دعا، ادعیه و مناجات مختلف در موضوعات متنوع و به کار گیری کلمات و عباراتی عارفانه و فصیح و سازنده بودن کلیه دعاها برای زندگی بهتر . اسرار عبادت .
صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابی را تشکیل داده و امت اسلامی نیز نیاز به تکیه گاهی کامل و انقلابی داشته است. نیاز امت در آن هنگام، سخن و یا اشعار کینه برانگیز و عواطف لحظه ای و زودگذر نبود، بلکه به یک نظریه کامل و انقلابی نیاز داشته است
امام زین العابدین(ع) این نظریه را تنها در صحیفه سجادیه که چکیده اصول تربیتی امام(ع) است تبیین نکرده، بلکه خود امام زبور ناطق بوده است. پس از قرآن کتابی همچون صحیفه سجادیه نیست که این گونه قلب محرومان را تسلی بخشد و خون انقلاب را در رگهای مستضعفان به جوش آورد و دلهای مجاهدان را به درخشش خود روشن کند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد ...
عنوان صحیفه، دعا و نیایش است؛ اما از موضوعات مبارزاتی و سیاسی تهی نیست. در زمانی که اهل بیت(ع) در فشار به سر می بردند و امیرمؤمنان(ع) بر فراز منبرها لعن می شد، حضرت در دعای چهل و هفتم (دعای روز عرفه) به مسائل مهم زیر اشاره می کند:
الف) مقام امارت و رهبری از آن اهل بیت(ع) است.
ب) ائمه (ع) از هر پلیدی پیراسته و شایسته وساطت بین خالق و خلق اند.
ج) دین به وسیله امام منصوب از سوی خداوند تقویت می شود.
د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته . این موارد بر درستی این سخن گواهی می دهد
حضرت در دعای 48 صحیفه به صراحت از مسائل زیر که جنبه سیاسی دارد یاد می کند:
الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیای الهی است.
ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است.
ج) احکام خدا تبدیل گشته و کتاب خدا مورد غفلت قرار گرفته است.
د) واجبات الهی تحریف شده است.
ه) سنت پیامبر(ص) متروک گشته است.
دعای 14 هم سراسر شکوه از ستمگران است که در نظر آن حضرت مصداقی جز حکام وقت ندارد. در دعای 20 صحیفه که دعای مکارم الاخلاق نام دارد حضرت در این دعا از خداوند می خواهد او را از سلطه ستمگران نجات بخشد و پیروزش سازد
حضرت دعای 49 از فراوانی دشمنانش و از برنامه های حساب شده آنان جهت آزار و حتی قتل امام به خدا شکوه می کند. صحیفه سجادیه که اندکی بیش از پنجاه دعا را در بردارد، تنها بخشی از دعاهای امام است؛ مجموعه های دیگری وجود دارد که با صحیفه به شش عدد می رسد و برخی از آنها حاوی بیش از 180 دعاست .
از جمله مضامین سیاسی- دینی صحیفه، طرح مسئله امامت و رهبری است به صورت یک مفهوم شیعی که جنبه های الهی عصمت و بهره گیری از علوم انبیاء و پیامبراکرم را در حدی والا نشان می دهد که دونمونه از آن در اینجا بیان می گردد: «خداوندا! بر پاکان از اهل بیت محمد(ص) درود فرست
کسانی را که برای خود برگزیدی، آنها را خزینه های علوم قرار دادی، حافظان دینت گرداندی، خلفای روی زمین وحجت بر بندگانت قرارداده و آنها را از هر پلیدی وآلودگی به اراده خود تطهیر کردی.» «بار خدایا! این جایگاه برای خلفا و برگزیدگان تو است و دشمنان دین (مانند بنی امیه) جاهای امنا و درستکاران تو را... ربودند.... حکم تو را تبدیل گشته و کتاب تو را دور افتاده می بینند.... بارخدایا! دشمنان خلفایت را..... لعنت کن.
صحیفه سجادیه، تفسیری بر کتاب و سنّت
امّا دعاهای امام سجاد تقریباً درس قرآن است، تفسیر قرآن و تفسیر سنّت نبوی است. کمتر جمله ای را شما در صحیفه نورانی امام سجاد می بینید که این مستقیماً ناظر به یک آیه قرآن نباشد، یا ناظر به حدیث نبوی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی (ع) نباشد. یا دارد آیه را معنا می کند یا دارد حدیث را معنا می کند
روش صحیفه سجادیه عبارت از این است که: آنچه را که در قرآن و سنّت اهل بیت تا عصر امام سجاد (ع) آمده است به عنوان ارزش یا به عنوان وصف مؤمنان، وجود مبارک امام سجاد این را باز کرد اوّلاً؛ و مورد تقاضای داعی قرار داد ثانیاً؛ و به ما دستور داد با خدا سخن بگویید و این مطالب را بخواهیم ثالثاً. یک چیزی جدای از قرآن و سنّت در این صحیفه نورانی نمی یابید؛ این نگاه به صحیفه از دور !
دشمن شناسی در دعای امام سجاد علیه السلام
امام سجاد در دعای 49 صحیفه سجادیه که دعائه فی دفع کید الأعداء نام دارد، به دشمن شناسی میپردازد. در این دعای شریف مباحث قابل توجهی درباره چگونگی عملکرد دشمنان حق، ریشهها و علل این دشمنی، راههای مقابله و سرنوشت دشمنان حق بیان شده است
در قسمتی از این دعا می خوانیم: «چه بسا ستمکار و گردن کشی که با فریب و نیرنگ دامهای خود را بر سر راهم گشود و برای به دام انداختن من افرادی را گماشت. و همچون درنده ای که در کمین شکار خود نشسته، کمین گرفت و در انتظار فرصتی بود تا شکارش را بگیرد
در این جملات امام هوشمندی و پشتکار دشمنان حق را با دقت و ظرافت بیان کرده است. دشمنانی که یک دم آسوده نمینشینند و از اندیشیدن نیرنگها دست نمی کشند. شیطان اگر چه عجول است اما برای کینه توزی و دشمنی ورزیدن گاهی چنان بردبار می شود و آتش های فروخفته را برمیافروزد، که انسان را شگفت زده می کند
با بردباری بسیار دام ها می تند و نیروهای خود را سامان میدهد، غفلت را به تدریج بر قلب اهل ایمان جا گیر می کند و در فرصتی مناسب، با القائات و الهامات خود بر دل دوستانش آنها را بر علیه حق می شوراند
امام سجاد در ادامه به خداوند عرض می کند که تمام این آمادگی ها و کوشش های دشمنانه در حالی بود که با چاپلوسی به من روی خوش نشان می داد، اما در پشت نگاهش آتش دشمنی برافروخته بود.
دو رویی، دروغ و دغلکاری از ویژگی های برجسته دشمنان حق است
آنها دست دوستی دراز می کنند، با ارزش ها و آرمان های حق ابراز هم دلی می کنند، شعارهای اهل حق را به زبان می آورند اما همین که به خیال خود جایگاهی پیدا کردند و به اهداف شان نزدیک شدند، همه ارزش ها را زیر پا می گذارند و گستاخی و اهانت را به نهایت می رسانند
زین العابدین مناجات را این طور ادامه می دهند: «آن گاه که تو ای معبود من – که نامت بلند و فرخنده با – فساد باطن و زشتی نهانش را دیدی، او را با سر در همان گودال افکندی و در چاه خودش سرنگون کردی. تا این که پس از آن همه سرکشی با خواری و ذلت در همان دامی افتاد که می خواست مرا در آن ببیند. و اگر مهربانی و رحمت تو نبود، نزدیک بود، تا آنچه بر سر او آمد، برای من پیش آید
در این فراز از دعا امام علیه السلام خاضعانه شکست و رسوایی دشمنان حق را کار خداوند مهربان دانسته و باطن پلید دشمنان را موجب دوری آنها از لطف و رحمت و یاری خداوند می داند. چنانکه در فراز دیگری از این دعا با لطفی دلکش و عباراتی دل نشین می گوید:
ای معبود من دیدی که من از برداشتن بار مشکلات ناتوانم و از مبارزه با کسانی که با من قصد دشمنی دارند درمانده ام و در میان دشمنان بسیار تنهایم؛ کسانی که برای آسیب رساندن به من کمین گشوده اند، به طوری که فکر آن را هم نمی کنم
پس تو یاری مرا آغاز کردی، پیش از آنکه از تو بخواهم و با نیروی خود به من توان بخشیدی. شمشیر بران دشمن را بی اثر کردی و یاران او را بعد از جمع شدن، پراکندی و مرا بر او پیروز نمودی
در تمام این جملات درخشان روح توحید و بندگی موج می زند، کسی که قلب و بازوی خود را به خداوند سپرده و برای مقابله با دشمنان به یاری و پشتیبانی قدرتمندترین قدرتمندان پناه برده است. و این راز بزرگ پیروزی حق بر باطل است، اگر چه باطل با تمام قدرت و توان به میدان بیاید
امام سجاد ع در ادامه فراز گذشته به ریشه های دشمنی اشاره کرده و می گویند: چه حسودانی که غصه راه نفس شان را بسته بود و خشم بر من مانند استخانی گلویشان را گرفته بود
ریشه بسیاری از دشمنی ها حسادت است و حسادت از آنجا آغاز می شود که کسی نعمتی را در دیگری می بیند و خود را در مقایسه با آن محروم می پندارد. همین احساس محرومیت و محدودیت یعنی یا باید او داشته باشد یامن، موجب حسادت شده و آتش دشمنی را می افروزد
تمام دشمنی هایی که با اهل بیت صورت می گرفت برسر یک موضوع بود آنها به امر خدا و سفارش پیامبر از مقام ولایت برخوردار بودند، در حالی که دشمنان حق با چشم طمع به این مقام نگاه می کردند و آن را طعمه ای لذیذ می دیدند
از فرق علی در محراب تا گلوی حسین در قتلگاه برای این شکافته و بریده شد که آنها به خواست خداوند حق و تکلیف ولایت داشتند. و همیشه در طول تاریخ در برابر ولایت حق قدرت طلبان باطل سرکشیده اند و برای جلب منافع نا به حق و زیاده طلبانه خود قانونها را شکستند و خونها ریختند.
اما همیشه چنین بود که دشمنان حق، در ابتدا حق را به صورت باطل جلوه می دادند و بعد از بی آبرو کردن اهل حقیقت و راستی، پلیدترین اعمال را در رابطه با آنها انجام می دادند. علی ها را بی نماز و حسین ها را خارج شده از دین معرفی می کردند و بعد شمشیرها را از قلاف بیرون می کشیدند
همیشه اینطور بوده که خدمت گذار ترین مردم به خیانتکاری و راستگوترین شان به دروغ گویی متهم می شدند
امام سجاد در ادامه دعا این شیوه نفوذ دشمن را به خوبی توصیف کرده و می فرمایند: «با زبان تیز خود مرا آزرد و با تهمت های ناروا دشمنی خود را آشکار کرد و آبروی مرا هدف تیرها قرار داد و خصلت های زشتی را که خودش لحظه ای از آنها جدا نبود، به من نسبت داد و آن را بر سر زبان ها انداخت
امام سجاد در این دعای گران سنگ ، هوشیاری در برابر دشمن و عدم غفلت از دشمنان را درس می دهد. و این در حالی است که سالها دشمنان ما از طریق کتاب ها و کلاس های شبه معنوی «تکنولوژی فکر» و دهها نام فریبنده دیگر، فکر نکردن به دشمن را مردم تلقین کردند و به ما می آموختند که «اگر به دشمن فکر کنی دشمنی را جذب کرده ای
و این قانون جذب است. مبادا به دشمن فکر کنید که این فکر هیزم به آتش دشمنی می ریزد و آرامش و زندگی خوب را از شما می گیرد.» همان کشورهایی که افرادی را مستقیم و غیر مستقیم برای انتقال این آموزه های دروغ و فریبنده تربیت می کنند و به داخل کشور می فرستند، یک لحظه از حیله و دشمنی با مردمان دست نکشیدند.
امروز کشور ما بحرانی را تجربه می کند که بسیار آموزنده است و از وجود دشمنانی هوشمند و با پشت کار حکایت دارد، دشمنان خستگی ناپذیری که با تغییر روش ها و آزمودن راه های گوناگون این بار موفق شدند تعدادی از خواهران و برادران ما را با خود همراه کنند و قربانیانی را از ما بگیرند
البته حوادث تلخ عاشورای امسال این توطئه ها را به پایان خود نزدیک کرد و دست سیاه دشمنان را برای مردم گشود. اما باید توجه داشته باشیم که داستان دشمنیها به پایان نرسیده است. این دشمنی ها از زمان امام سجاد بوده و تاکنون نیز ادامه داشته و پیش از آن بوده و بعد از این هم تداوم خواهد داشت، تا روزی که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
موضعگیری های امام در طول مدت امامت:
1. موضعگیری در برابر عُبیدالله بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود (خطبه ها و روشنگری ها).
2. موضعگیری در مقابل مسرف بن عقبه، کسی که در سال سومِ حکومتِ یزید و به امر او، مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود در اینجا موضعگیری امام ملایم بود.
3. حرکت امام در رویارویی با عبدالملک بن مروان، قوی ترین و هوشمندترینِ خلفای بنی امیه، که گاهی تند و گاهی ملایم بود.
4. برخورد با عمر بن عبدالعزیز.
5. برخوردهای امام با اصحاب و یاران، و توصیه هایی که به دوستانشان داشتند.
6. برخورد با علمای درباری و وابسته به دستگاههای ستمگر حاکم.
امام سجاد)ع( سه کار اصلی دارد:
اول: تدوین اندیشة اسلامی به صورت درست و طبقِ ما أنزل الله، پس از آنکه مدتهایی بر تحریف یا فراموشی این اندیشه گذشته است.
دوم: اثبات حقانیت اهل بیت و استحقاق آنها نسبت به خلافت و ولایت و امامت.
سوم: ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آ ل محمد)ص( یعنی پیروان تشیع
این سه کار اصلی است که ما باید بررسی کنیم و ببینیم در دوران حیات امام سجاد)ع( کدا میک از این سه کار در دست انجام بوده است
در کنار این سه کار، کارهای دیگری هم وجود دارد که اینها کارهای حاشیه ای یا ضمنی است
رسالت سجاد(ع) ستم ستیزی از طریق اطاعت پذیری از حق
امام سجاد(ع) رسالت خویش را همانند دیگر معصومان(ع) ستم ستیزی و برقراری عدالت در جامعه می دانست. او با شیوه ها و ابزارهای موجود می کوشید تا این مفهوم را از طریق اطاعت پذیری نسبت به حق بیان کند.
مردم مسلمان عصر امام(ع) به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومت های نامشروع، در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. بدعت ها و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود
در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد(ع)، احیای مجدد اسلام ناب محمدی(ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت(ع)، مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود.
امام سجاد(ع) می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند
آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از ظریفترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی چون بهره گیری از نیایش و دعا با مضامین روشنگر و ستم ستیز، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند.
ماجرای شتر امام سجاد
حضرت زین العابدین ع شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود
خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به حضرت امام باقر ع رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت: آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت
منابع: بحارالانوار، ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4
نسیمی از آموزه های امام سجاد(ع) در زمینه اخلاق فردی و اجتماعی
آموزه اول: پرهیز از به رخ کشیدن عیب ها
من رمی الناس بما فیهم رموه بما لیس فیه- هر کس به مردم عیبی را نسبت دهد که واقعاً دارای آن عیب هستند، نهایتاً مردم به او عیبی را که ندارد، نسبت خواهند داد. (میزان الحکمه ج 1 ص 159) دستگاه آفرینش به گونه ای طراحی شده که حرکت جریان باطل را برنمی تابد. ظلم از جمله مهم ترین جریانات باطل است که مصداق بارز آن عیب جویی و عیب گویی است و معمولا در اشخاص بیمار دل و کوتاه نظر ظهور و بروز پیدا می کند.شخص عیب جو، خود اولین قربانی است که در حرکت جریان حق، از مسیر صحیح کاروان هستی، منحرف گشته و از مراتب کمال سقوط می کند. منشأ چنین حالت و روحیه ای در واقع به این برمی گردد که آدمی خود را خوب نمی شناسد و توجه ندارد به اینکه خودش به مراتب بیش از دیگران نقص و عیب دارد. (نهج البلاغه، حکمت 349) از امام ششم نیز نقل است که: هرگاه دیدید کسی گناهان و عیب مردم را می جوید و گناهان خویش را از
آموزه دوم: تأکید بر کیفیت نه کمیت لایقل عمل مع التقوی و کیف یقل مایتقبل. یعنی هیچ کاری توام باتقوا کم نیست، چگونه کم باشد چیزی که مقبول خدا واقع می شود. (تحف العقول ص 582) از نگاه دینی، عمل، بخودی خود فاقد ارزش است.عمل، هنگامی ارزشمند است که با نیت خدایی همراه باشد. عمل هر گاه رنگ الهی به خود گرفت، قیمت پیدا می کند. نیت خدایی و رنگ الهی در واقع همان تقواست. یعنی یک فرد مسلمان وقتی می خواهد کاری انجام دهد، لازم است همه ضوابط شرعی را مراعات کند.محدوده های ممنوعه (حرام و مکروه) و منطقه های مجاز (واجب و مستحب) را محترم بشمارد. بنابراین عمل با طعم الهی (رفتار همراه با تقوا) کوچک و بزرگش فرق نمی کند. رفتار شایسته، هر چند به لحاظ کمیت ناچیز و به لحاظ حجم کوچک باشد، در پیشگاه پروردگار عالم مقبول می افتد و همین گونه عمل است که آدمی را به کمال و سعادت می رساند. لذا در قرآن تاکید می شود که خداوند منحصراً از افراد متقی، عمل را می پذیرد. (مائده/ 72) انسانها دعوت شده اند تا بهترین و نیکوترین رفتار را از خود بروز دهند و نه بیشترین و زیادترین آن را. (ملک/2)
آموزه سوم: ادای حقوق پدر و مادر
اما سجاد(ع) در رساله ارزشمند موسوم به حقوق درباره حق مادر و پدر می فرمایند:
حق مادرت این است که بدانی او:
1) تو را در جایی حمل کرد که هیچ کس دیگری آن کار را انجام نمی دهد.
2) از میوه دلش تو را خوراک داده است که دیگری نمی دهد.
3) تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه اعضایش نگه داری کرده است.
4) و به این فداکاری شاد و خرم بوده و همواره از تو مواظبت نموده و هر ناگواری و دردی و هرگونه سختی و غم و اندوهی را تحمل کرده است تا دست آفات به تو نرسد.
5) دلش خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه، تو جامه بپوشی و او برهنه باشد.
تو را سیراب کند و خود تشنه بماند. تو را در سایه آورد و خود را زیر آفتاب برد.
با سختی کشیدن ها تو را به نعمت رساند، با بی خوابی های خود تو را به خواب برد، شکمش را ظرف وجود تو ساخت، دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو، جانش فدای تو و بخاطر تو و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشید. به این اندازه که دانستی، قدرش را بدان. البته جز به کمک و توفیق خدای توانا، توانایی سپاس او را نخواهی داشت.اما حق پدرت این است که بدانی: او بنیاد و ریشه توست و تو شاخه او هستی. اگر او نبود تو هم نبودی. پس هرگاه در خود صفت خوشایند و چیز پسندیده ای یافتی، بدان که آن را از پدرت داری. خدا را سپاس گزار و او را نیز بدین مقدار که دانستی قدر بدان و از او ممنون باش. (تحف العقول ص 926-862)
آموزه چهارم: آراستن خود به همه خوبی ها
امام چهارم می فرمایند: همه خیر و خوبی در دو چیز است:
1)مراقبت از نفس و خویشتن داری
2) برکندن چشم طمع از مال مردم و درخواست نکردن از آنان (تحف العقول ص 582 و میزان الحکمه ج 1 ص 343)
حضرت تاکید فرمودند: انسانی که در هیچ کاری به مردم امید نبندد و همه امور خود را به خدا واگذارد، خداوند نیز هر خواسته ای که او داشته باشد، اجابت خواهد کرد. (میزان الحکمه ج1 ص163) درخواست از مردم نتایج بدی در پی دارد: از جمله:
1) مایه خواری و سرافکندگی در زندگی است.
2) شرم و حیا را از آدمی می ستاند. (و تکرار آن قبح و زشتی تقاضا کردن را از بین می برد)
3) از وقار و شکوه و منزلت انسان می کاهد.
4) درخواست از مردم و تقاضای کمک در واقع یک نوع فقر و نداری است. برعکس هر چه کمتر از مردم درخواست گردد، در واقع به یک نوع ثروت و توانگری دست یافته است.(تحف العقول ص 682 و میزان الحکمه ج2 ص 977) در آموزه های اسلامی به حفظ کرامت، عزت، بزرگواری و استقلال شخصیت انسانها بسیار تاکید شده است. مومنان عزیزند، به هیچ قیمتی نباید عزتمندی خویش را با درخواست های مکرر لکه دار کرده و یا آن را حراج کنند.
آموزه پنجم: بهره گیری از رحمت خدااز اینکه کسی نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از انسانی است که هلاک شده است، که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند سقوط نموده است. (میزان الحکمه ج2 ص 914)
خدای مهربان برای هدایت و سعادت بشر از هیچ چیزی فروگذار نکرده است. پیش از همه فطرت الهی است که از درون انسان وی را به سوی حقیقت و زیبایی و خیراخلاقی و کمال نهایی راهنمایی می کند. ذات آدمی به زیباترین وجه با رنگ خدایی نقاشی شده است. (بقره/831)
انسان در پرتو نورافشانی فطرت و عقل از ناحیه درون و کمک و راهنمایی پیامبران الهی و دستگیری و رهبری مستمر امامان معصوم(ع) و علماء و اولیاء و بالاخره با هدایت و همراهی کتابهای آسمانی از ناحیه بیرون، به سهولت می تواند در مسیر تعالی و تکامل قرار گیرد و انتظار معقول نیز همین است. آیا اگر دانش آموزی با فراهم بودن همه زمینه های تحصیل مانند مدرسه، معلم، کتاب تشویق و راهنمایی والدین و دوستان و امکانات مادی و معنوی و... باز هم بدنبال فرصت سوزی و بازیگوشی و بی اعتنایی باشد، شگفت انگیز نیست؟ رحمت خدا را ببینید که حتی اگر آدمی به اندازه سنگینی کوهها و دریاهای عالم گناه کند، همین که واقعا پشیمان گردد، او را با آغوش باز می پذیرد.آیا با این همه سعه صدر و رحمت، اگر کسی بخواهد خود را به زور به جهنم ببرد، جای تعجب نیست؟
آموزه ششم- عبرت گیری از مصیبت های روزانه
بیچاره آدمی، هر روز سه مصیبت به او می رسد و حتی از یکی از آنها پند نمی گیرد.اگر عبرت می گرفت و گوش فرا می داد، کار دنیا و سختی های آن بر او آسان می گردید.
مصیبت اول: هر روز که می گذرد، یک روز از عمرش کاسته می شود. اگر از مال او چیزی کم گردد، اندوهگین می شود، در صورتی که مال جایگزین دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمی شود.
مصیبت دوم: هر روز روزیش را به طور کامل دریافت می کند. چنانچه این روزی، از راه حلال کسب شده باشد، باید در قیامت حساب پس بدهد و اگر از راه حرام باشد، کیفر خواهد دید. مصیبت سوم: که از دو قسم قبلی بزرگتر است، این است که هیچ روزی را به شب نمی رساند مگر اینکه یک منزل (یک گام) به آخرت نزدیک تر شده است. اما او نمی داند که آیا به سوی بهشت خواهد رفت و یا به طرف آتش گام برمی دارد. (میزان الحکمه ج2 ص 546)
آموزه هفتم: قدردانی و تشکر از دیگراناشکر کم لله اشکر کم للناس. قدردان ترین شما از خدا، قدردان ترین شما از مردم است. (میزان الحکمه ج 1 ص 745) خدای متعال در روز قیامت به یکی از بندگان خود می فرماید: آیا از فلان کس تشکر کردی؟ بنده می گوید: ای پروردگار از تو سپاسگزاری نمودم. خداوند می فرماید: چون از او تشکر نکردی از من نیز تشکر نکرده ای (همان) امام(ع) در رساله حقوق می فرمایند: حق کسی که به تو خوبی می کند این است که از او تشکر نمایی و خوبی اش را به زبان آوری و از وی به نیکی یاد کنی و میان خود و خداوند برایش خالصانه دعا کنی. اگر چنین رفتار کردی، بدون شک در نهان و آشکار در واقع از او تشکر کرده ای، وانگهی اگر روزی توانستی نیکی او را جبران کنی، جبران کن. (تحف العقول ص172)
آموزه هشتم- نرم خویی و لطافت با مردمامام چهارم(ع) فرمودند: آخرین سفارش حضرت خضر(ع) به جناب موسی(ع) این بود که: هیچ گناهکاری را به خاطر گناهش (و هر خطای دیگری) سرزنش مکن و سپس فرمود: محبوب ترین صفات یک انسان در پیشگاه خداوند عبارتند از: 1)در عین توانگری و دارایی، قناعت در زندگی و روش میانه (اقتصاد) را در پیش بگیرد.
2)در عین داشتن قدرت، گذشت از انتقام و چشم پوشی از خطای دیگران را پیشه کند.
3)در مواجهه با مردم، نرمی و لطافت را سرلوحه کار خود قرار دهد.
و آن گاه تاکید فرمودند: هیچ کس با دیگران در زندگی نرمی نکرد جز آنکه خداوند در روز قیامت با او به نرمی (ونه قهر و شدت) رفتار خواهد کرد. ای عزیز بدان که اوج حکمت، ترس از خدای متعال است. (خصال ج1 ص821)
آموزه نهم: روش تعریف و تمجید خدا
ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام سجاد(ع) گفتم شما می فرمایید خدا را به پنج عبارت تمجید کنید. آن عبارات کدام هستند؟ حضرت فرمودند:
1) با عبارت (سبحان الله و بحمده) در واقع خدا را از سطح فکر افراد نادان و خدانشناس بالاتر دانسته ای.
2) با عبارت (لااله الاالله وحده لاشریک له) در واقع کلمه اخلاص را گفته ای و با گفتن این ذکر از آتش جهنم نجات می یابی مگر آنکه مستکبر و ظالم باشی.
3) با عبارت (استغفرالله و اتوب الیه) در واقع دو صفت مستکبر بودن و ظالم بودن را از خود پاک کرده ای.
4) با عبارت (لاحول و لاقوه الابالله) در واقع کار خود را به خدا واگذار کرده ای.
5) با عبارت (الحمدلله) در واقع در برابر همه نعمت ها شکر خدای متعال را به جای آورده ای.
مستکبر و ظالم سه نشانه دارد که از آن طریق قابل شناسایی است:
1- شخصی که به گناه خود اصرار می ورزد. 2- شخصی که هوای نفس بر او غالب است.
3- شخصی که دنیا را بر آخرتش بهتر و مقدم تر می داند. (خصال ج1 ص862)
آموزه دهم: پرهیز از دروغحضرت به فرزندان خود می فرمودند: از دروغ کوچک و بزرگش، جدی و شوخی اش دوری کنید. زیرا انسان هرگاه در چیزی کوچک دروغ بگوید، به گفتن دروغ بزرگ تر نیز جرأت پیدا می کند. (میزان الحکمه ج2 ص178) از قول عایشه نقل می کنند که می گفت: هیچ خصلتی از دیدگاه پیامبر(ص) منفورتر و زشت تر از دروغ نبود و هرگاه مطلع می شد یکی از اصحابش دروغی گفته است، به او بی اعتنایی می کرد تا آن وقتی که خبردار می شد وی توبه کرده است. (همان ص 589)
محورهای اساسی سبک زندگی امام زینالعابدین(ع)
حمران بن اعین از امام باقر(ع) نقل میکند که حضرت سجاد(ع)
1: در حال نماز رنگش تغییر میکرد.
2:مانند بنده ذلیلی که در برابر سلطان باعظمتی باشد به نماز میایستاد.
3: بدنش در حال نماز میلرزید.
4: مثل کسی نماز میخواند که نماز آخرش را میخواند.
5: روزی در حال نماز ردا از یک شانهاش افتاد با همان حال نماز را تمام کرد، یکی از اصحاب پرسید: چرا ردا را صاف نکردی؟ فرمود: میدانی دربرابر چه کسی بودم؟ چیزی از نماز بنده قبول نمیشود جز آنچه با حضور قلب باشد. سائل گفت: پس ما هلاک شدیم.فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسیله نافلهها جبران میکند.
6: شب تاریک انبانی پر از کیسههای درهم و دینار - و گاهی غذا یا هیزم- به دوش میکشید و بر درخانه مستمندان میبرد، در را میزد، هر که از خانه بیرون میآمد به او میداد و میرفت.
7: هنگام عطای به فقیر صورت را میپوشاند که او را نشناسد، فقرا از وفات آن جناب فهمیدند مسکین نواز شب، علی بنالحسین بوده.
8: چون بدن مبارکش را روی تخت غسالخانه نهادند دیدند پشت مبارکش چون سر زانوی شتر برآمده و این اثر بارهایی بود که به دوش میکشید و به در خانه مستمندان میبرد.
9: روزی روپوشی از خز (خز حیوانی است که از پوست آن جامه زمستانی تهیه میشده) به دوش مبارکش بود، در راه سائلی رسید و در روپوش آویخت، حضرت جامه قیمتی را رها کرد و رفت.
10: لباس خز را زمستان میخرید، تابستان میفروخت و پولش را تصدق میداد.
11: روز عرفه چشمش افتاد به جمعیتی که گدایی میکردند، فرمود: وای بر شما، چنین روزی از غیرخدا سؤال میکنید؟ این روزها چنان لطف حق همگانی است که امید میرود شامل حال جنینها در شکم مادران هم بشود و خوشبخت گردند.
12: از غذاخوردن با مادر خودداری میکرد، گفتند: یا ابنرسولالله شما از همه با مادرتان نکوکارترید، چرا با او هم خوراک نمیشوید؟ فرمود: دوست ندارم لقمهای را بردارم که مادرم به آن نظر داشته باشد.
13: مردی عرض کرد: یابن رسولالله من برای خدا شما را سخت دوست دارم. حضرت عرض کرد خداوندا! پناه بر تو که مرا در راه تو دوست داشته باشند و تو خود مرا دشمن بداری.
14: بیست سفر در راه حج بر شتری سوار شد و یک تازیانه بر او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاکش سپارند تا طعمه درندگان نشود.
15: از کنیزی شرح حال آنجناب را پرسیدند، گفت: مختصر بگویم یا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هیچ روز غذا برایش نبردم و هیچ شب بستر برایش نگستردم.
16: روزی به جمعی رسید که غیبت او میکردند. ایستاد و فرمود: اگر راست میگویید خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ میگویید خدا شما را بیامرزد.
17: اگر کسی برای طلب علم خدمتش میرسید میفرمود: آفرین به کسی که پیغمبر(ص)سفارش او را کرده.
18: صد خانوار از فقرای مدینه را اداره میکرد.
19: خرسند میشد که یتیم و نابینا و زمینگیر و مسکین و بیچاره بر سر سفرهاش حاضر شود و با دست مبارک به آنان غذا میداد و هر کدام عایله داشتند برای عایلهشان هم میفرستاد.
20: هیچ غذایی نمیخوردمگر اینکه اول همان اندازه صدقه میداد.
21: سالی هفت پوست از هفت موضع سجدهاش جدا میشد - که از کثرت نماز این موضع پینه میکرد - چون از دنیا رفت آن پینهها را با وی دفن کردند.
22:بیست سال بر پدر بزرگوارش گریست، هیچ غذایی جلویش نمیگذاشتند جز اینکه گریه میکرد، یکی از غلامان گفت: یابنرسولالله اندوه شما به آخر نرسیده؟ فرمود: وای بر تو یعقوب دوازده پسر داشت، یکی را خدا از جلو چشمش برد، از بس گریست چشمانش نابینا و موی سرش سفید و کمرش خم شد با اینکه پسرش زنده بود، من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و عمویم با هفده تن دیگر از بستگانم کشته روی خاک افتادهاند، با این وصف چگونه غصهام پایان پذیرد؟ ازکتاب نصایح آیتالله مشکینی