سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

ولادت امام جواد(ع)

هشتمين امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شيعيان در تب و تاب ‏رويت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمين بهار عمر امام رضا(ع) سپرى مى ‏شد، اما هنوز فرزندى كاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان ‏آنها قرار داشت كه گاه بوسيله نامه نيز آن حضرت را مورد آزار قرار مى‏ دادند . یکی از سران «واقفيه‏» بود در نامه‏ اى ‏به امام رضا(ع) مى ‏نويسد: چگونه ممكن است امام باشى در صورتى‏ كه فرزندى ندارى و امام(ع) پاسخ او را چنين نگاشت كه از كجا مى‏ دانى كه من فرزندى نخواهم داشت. چند روزى طول نخواهد كشيد كه‏ خداوند به من پسرى عنايت‏ خواهد كرد كه حق را از باطل جدا مى ‏كند. تا اينكه طبق پيش بينى امام (ع) در رمضان سال ۱۹۵ هجرى ‏و به نقل از ابن عياش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع) متجلى شد و مادرش «سبيكه‏» را كه از خاندان «ماريه قبطيه‏» همسر پيامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرينشى پاكيزه و منزه داشت. ولادت امام جواد(ع) تمامى شايعات مربوط به امام رضا(ع) را پايان بخشيد و دلهره و اضطراب را از ميان شيعيان زدود. بدين ‏جهت، كه امام در حق فرزندش فرمود: اين مولودى است كه براى ‏شيعيان ما «در اين زمان‏» با بركت‏ تر از او زاده نشده است. مولودى كه حدود شانزده سال رهبرى و امامت ‏شيعيان را عهده دارشد و در اين راستا آثارى شگفت از خويش به يادگار گذارد و مكتب‏ علمى، اجتماعى شيعه را جلوه خاص بخشيد. بنا به نقل امام رضا خداوند او را در کودکی سرور و رهبر قرار میدهد همچنانکه عیسی را رهبر بنی اسرائیل قرار داد . امام 3 ساله بودند به خراسان عزیمت و به دیدار پدر رسیدند بعد از یکسال به مدینه و سپس بعد از شهادت پدر به دعوت مامون به بغداد رفتند 8 ساله به امامت رسیدند و تا 10 سالگی امامت خود را مخفی نگهداشتند .

کمی سن امام ؛باعث شبهه و بحث های فراوانی شد و گفتار پدرش را با مثال رهبری حضرت عیسی فراموش کردند و خود امام جواد در پاسخ سوالات مردم، اشاره به نبوت داود و سلیمان و اسلام علی در 9 سالگی داشتند با این حال تعداد بسیاری از شیعیان امامت ایشان را بعد از رفع شبهه به تدریج پذیرفتند. مخالفان سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! ولى در همه این بحث‌ها و مناظرات علمى، حضرت جواد ع(در پرتو علم امامت) با پاسخ‌هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مى‏برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مى‏نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت هادى ع (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تأثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد. خلیفه روزی در بغداد وقتی به گروهی کودک برخورد میکند همه فرار میکنند یک کودک باقی میماند از او سوال میکند چرا مثل دیگران فرار نکردی پاسخ میدهد گناهی نکرده ام که فرار کنم و راه هم باز میباشد و به شما بد گمان هم نیستم مامون شگفت زده میگویند ای کودک کیستی؟ امام پاسخ میدهند فرزند امام رضا

امام جواد(ع) پيشواي مسيحا نفس و موسي عمل
امام جواد(ع) يكي از كم سن و سال ترين پيشوايان اسلام كه در خردسالي مقام بزرگ امامت و ولايت الهي را به عهده گرفته و به عنوان خليفه الهي بر كائنات فرمانفرمايي و فرمانروايي نموده . از همان آغاز كساني بودند كه در ولايت و خلافت الهي ايشان تشكيك و ترديد روا داشته اند؛ ولي ايشان نيز به خوبي نشان داد كه در قاموس الهي بر خلاف تصور جاهلي و عمل منافقان كه حضرت علي(ع) را به سبب جواني از خلافت پيامبر(ص) بازداشتند، خلافت الهي به مظهريت در تمامي اسماي الهي و صفات كمالي است كه ايشان داراست و چيزي نمي تواند مانع خلافت الهي انسان كامل و مظهر اتمّ و اكمل خداوندي بر كائنات باشد.

بي گمان امام جواد(ع) حجت را بر بسياري از مردمان تمام كرده است كه عناصر كرامت و بزرگي را مي بايست در اموري غير از ماديات، قدرت، ثروت، حسب و نسب و ديگر امور اعتباري جهان ماده جست، بلكه عناصر كرامت انساني اموري چون خدايي شدن و تخلق به اخلاق الهي و مظهريت در آن است كه هيچ ارتباطي به سن و سال و مانند آن ندارد. از اين رو ايشان را معجزه اهل بيت(ع) براي پاسخ گويي به بسياري از افكار و انديشه ها و رفتارهاي خلاف آموزه هاي وحياني اسلام دانسته اند. به كمك اين معجزه الهي بود كه حجت بر بسياري از ياوه گويان و ياوه سرايان تمام شد و تنها كساني كه عناد و لجاجت داشته و با يقين خود به مخالفت پرداخته بودند، (نمل14) به اين حجت و معجزه الهي ايمان نياوردند .
امام رضا(ع) باتوجه به ويژگي هاي امام جواد(ع) است كه مي فرمايد: اين مولودي است كه با بركت تر از او براي شيعيان ما به دنيا نيامده . (بحارالانوار، ج50، ص23، ح14) امام رضا(ع) همچنين در بيان اين بركت و بزرگواري امام جواد(ع) در جايي ديگر مي فرمايد: الصادق و الصابر و الفاضل و قره اعين المؤمنين و غيظ الملحدين؛ او راستگو، صبور و بردبار، داراي فضيلت نور چشم مؤمنان و مايه خشم كفار است (مستدرك عوالم العلوم ج 32 ص 72). امام جواد(ع) با زندگي خود بسياري از انديشه هاي انحرافي و باطلي را كه در جامعه پيدا شده بود، به چالش جدي كشيد و دوباره آموزه هاي قرآني و معجزات و بينات روشنگر و بصيرت بخش آن را زنده كرد و مردم را به صراط مستقيم دعوت كرد تا از مسير انحرافي كه پس از سقيفه توسط ابوسفيان و معاويه و منافقاني از صحابه شكل گرفته بود، باز دارد و راه حقيقت و روشن را نشان دهد.

زندگي آن حضرت(ع) چنان كه امام رضا(ع) در همان آغاز تولدش بيان مي كند، نشان مي دهد كه از معجزات باهره خداوندي بوده است و خداوند خواست تا اين گونه حجت را بر انسان ها تمام كند و كسي ديگر مدعي اين معنا نشود كه در پيشوايي اهل بيت عصمت و طهارت و حقانيت راه ايشان شك و ترديد داشته است و در مسيري رفته كه عموم مسلمانان رفته و با همراهي اكثريت، خواسته تا اسلام را داشته باشد. تولد امام جواد(ع) و آثاري كه در زندگي كوتاه آن حضرت(ع) قبل از شهادت امام رضا(ع) اتفاق افتاد به گونه اي بود كه امام رضا(ع) آن را حجتي چون موسي(ع) و عيسي(ع) بر امت يهودي دانسته است. امام رضا(ع) به ياران خويش درباره خصوصيات اعجازي تولد و زندگي امام جواد(ع) مي فرمود: قد ولد لي شبيه موسي بن عمران، فالق البحار و شبيه عيسي بن مريم قدست ام ولدته، قد خلقت طاهره مطهره ؛ براي من فرزندي متولد شد كه شبيه موسي بن عمران است كه درياها را شكافت و مانند عيسي بن مريم است كه مادرش مقدس و پاك و پاكيزه او را به دنيا آورده بود (بحارالانوار ج ۵۰، ص ۵۱. اين معجزه الهي كه شباهت تمام با پيامبران اولواالعزم الهي داشت، همانند آن پيامبران گرفتار امتي شد كه قدرنشناسي آنان زبانزد بوده . از اين رو با همه تلاش هايي كه انجام گرفت تا مردم به حقيقت رهنمون شده و به اطاعت و پيروي از اين معجزه الهي بپردازند، از شدت حسادت و دنياگرايي و فسق و فجور و گرفتاري به رهبران فاسد و عالمان و روحانيون دين فروش درباري، ايشان را نيز همانند ديگر اوصياي الهي و خلفاي راستين محمدي(ص) به شهادت رسانيدند و نشان دادند كه امت يهودي هستند و از اسلام جز پوستين وارونه به تن نكرده اند.

البته پيامبر(ص) اين معنا را پيش بيني كرده بود كه امت اسلام همان راهي را خواهد رفت كه امت يهود رفته و از حقيقت و پيروي از اوصياي الهي اعراض كرده و پيشوايان خود را همانند اوصياي پيامبران بني اسرائيل به شهادت رسانند . به هر حال، امام جواد(ع) معجزه الهي و حجت كامل خداوندي بر امت اسلام بود. ايشان با آنكه كودكي خردسال بود به مقام امامت مي رسد و خلافت الهي را افزون بر انسان ها، بر ما سوي الله به عهده مي گيرد؛ چرا كه ايشان همانند حضرت عيسي(ع) كه در كودكي و گهواره از نزول انجيل بر خود از سوي خداوند مي گويد و مي فرمايد كه اكنون انجيل به من داده شده نه اينكه در آينده در بزرگي بر من نازل مي شود، (مريم30) حقايق هستي و همه آموزه هاي وحياني از قرآن و كتب آسماني ديگر بر او نازل شده بود و او نه تنها بر علوم الهي و بلكه بر غيب الهي آگاهي داشت؛ زيرا مرضي خداوندي بود. (جن26 و 27 . در همين راستاست كه امام جواد(ع) در بيان مقامات الهي خود فرمودند: انا الجواد، انا العالم بانساب الناس في الاصلاب انا اعلم بسرائركم و ظواهركم و ما انتم صائرون اليه؛ من جوادم، من عالم به نسبهاي مردم در صلبها هستم، من از نهانها و آشكارهاي شما آگاه ترم و بهتر مي دانم كه سرانجام شما چه خواهد بود (بحارالانوار، ج50، ص108 اين علوم غريب و غيبي كه ايشان مي داند به سبب همان مقام خلافت الهي ايشان است.

دوران پس از امامت امام رضا (ع) دوران بلوغ سياسي ، اجتماعي جنبشهاي اسلامي و تعميق حركتهاي اصلاحي است. با استبداد هارون الرشيد كمر خلافت عباسيان شكست و دستگاه خلافت رو به ضعف نهاد . مأمون خليفه عباسى که همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت، سعى کرد ابن الرضا را تحت نظارت خاص خويش قرار دهد. از اينجا بود که مأمون نخستين کارى که کرد، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد تا مراقبى دائمى و از درون خانه، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى که امام جواد (ع) از ناحيه اين مأمور خانگى برده است در تاريخ معروف است. امام هم مانند پدر چاره ای جز این ندارد می پذیرد و فعالیت خود را همانطور که میخواهد، ادامه میدهند .

امام در تمام شهرهای مهم دارای نمایندگانی است که کلیه فرامین او را در ترویج و گسترش شیعه انجام میدهند و مشکلات شیعیان را از طرف امام رفع و رجوع میکنند . به گونه ای که امام در مناطقی چون اهواز ، همدان، ری، سیستان، بغداد،... بصره و نیز مناطق شیعه نشینی چون کوفه و قم دارای وکلائی کارآمد بود . امام جواد(ع) در راستای نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس برای یاری شیعیان در مناطق گوناگون به افرادی چون احمد بن حمزه قمی اجازه پذیرفتن مناصب دولتی داد ، و افرادی چون نوح بن دراج که قاضی بغداد و کوفه بود ، از یاران حضرت به شمار می رفتند کسانی از بزرگان شیعه چون محمد نیشابوری که از وزرای خلفای عباسی به شمار می رفت به گونه ای با حضرت در ارتباط بودند .حرکت امام در چینش نیروهای فکری و سیاسی ، حرکتی کاملا محرمانه بود ، تا جائی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه می نویسد به او امر می کند تا وقتی یحیی بن ابی عمران (از اصحاب )، زنده است نامه را نگشاید . پس از چند سال ابراهیم نامه را باز ، حضرت به او خطاب ، مسئولیتها و کارهائی که به عهده یحیی بوده از این پس بر عهده توست . این نشانگر آن است که حضرت در فشار و جو اختناق بنی عباس عنایت داشت تا کسی از جانشینی نمایندگان وی اطلاعی حاصل ننماید. عباسیان از این تصمیم مامون ناراحت و نگران و اعتراض دارند و به خوبی پیشرفت شیعه در دوره امام رضا را به یاد دارند و اکنون نوبت به فرزندش رسیده و دائم از مامون میخواهند که از امام خود را جدا کند و مامون نپذیرفته و در مورد امام رضا هم میگویند من هیچ پشیمان نیستم .

معترضین به پیشنهاد مامون تن به مناظره با امام را میدهند در آن مقطع زمانی، قدرت معتزله‏ افزایش یافته بود حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می‏کرد و برای ضربه زدن به گروه های دیگر، بهره برداری می‏کرد... خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و در خطاپذیر بشری افراط می‏نمود و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل قابل توجیه نبود، سؤالات پیچیده‏ای را مطرح می‏کردند تا شکست‏بدهند! یکی از علمای به نام خود را به نام یحیی بن اکثم را انتخاب و جلسه مناظره تشکیل میشود ، یحیی سوال میکند، هرگاه کسی در احرام حیوانی را صید کند حکمش چیست ؟ امام پاسخ میدهد : در حرم یا بیرون حرم ؟ عمدی یا سهوی؟ آگاه به مسئله یابی اطلاع؟ آزاد است یا برده؟ صغیر است یا کبیر؟ پرنده یا غیر پرنده؟ شب یا روز؟ در تمتع یا عمره؟ و.. یحیی با این تجزیه و تحلیل متعجب و چهره اش به هم میریزد و حاضران به عجز او پی میبرند . امام به ترتیب سوالات ،پاسخ آنرا را هم میدهند و مامون تحسین میکنند و میگویند آیا کسی در بین شما هست که این گونه تجزیه و تحلیل نماید و کسی پاسخ مثبت نمیدهد .

یکی از مباحثات امام با یحیی در مورد خلفا : یحیی ،ابوبکر و عمر را با جبرئیل و میکائیل مقایسه میکنند و امام میفرمایند ابوبکر و عمر سالها مشرک بودند در حالیکه آندو فرشته همواره بندگی میکردند . جای دیگر می گوید : ابوبکر و عمر پیران بهشت و عمر چراغ جنت است ؛ امام در جواب می فرمایند :در بهشت با وجود ملائک و پیامبران که از انوار الهی سرشارند نیازی به نور عمر نیست و روز دیگری در مقابل 80 تن از علمای بزرگ نیز در باره محرمیت سوالاتی را پاسخ میدهند که همگی به هوش و بی انتهای امام گواهی میدهند . علما و فقهای دربار در مورد قطع کردن دست دزد اختلاف داشتند عده ای از مچ و تعدادی از آرنج ولی زمانی که متوسل به امام میشوند ایشان میفرمایند کف دست از آن خداست برای سجده و آرنج برای وضو ، بایستی از انتهای انگشت قطع گردد.

مامون گرچه در مقابل معترضان فضائل امام را آشکار میکرد ولی حقیقت این بودکه کار او سیاستی برای حفظ خود بود . گاهی میخواست امام ر ا مثل خود با ترفند دنیا طلب معرفی کند و از اعتبار او بخاطر نزدیک شدن به خود بکاهد در مجالس ناگهان از آوازه خوانها و رقاصان زن استفاده و امام را می آزرد . یکبار امام بر سر رقاصه ای آنچنان فریادی کشید که دچار وحشت و باعث فلج شدن دستش گردید امام در دوران خلافت مامون استفاده بسیاری با آزادی نسبستا خوبی که داشت بهره برد تا اینکه مامون بعد از جنگ با رومیان و بدست آوردن فتوحاتی بیمار شده و از دنیا میروند . برادرش معتصم خلیفه میشوند ، معتصم هشتمين خليفه عباسي پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدينه به بغداد فرا خواند و امام را به اجبار با مامورینی خاص به بغداد آوردند و آزادی نسبی امام در امور شیعیان از بین رفت، معتصم مردی ظالم و کینه توز و هوسران بود و از علم و ادب به علت فراری بودن از درس و مکتب بهره ای نبرده بودو تربیت شده هارون بود و او را بسیار دوست میداشت .

حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(ع) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت. در این سفر حضرت با شخصیتی متفاوت از مامون روبرو شد . شخصیتی با روحیه نظامی گری و فاقد بینش علمی . معتصم که مایه های حیله گری و عوام فریبی های مامون را در خود نداشت ، موضعگیری متضاد با اهل بیت خود را در بین مردم آشکار ساخت . امام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت و در زمان وی ترک ها در دربار نفوذ زیادی داشتند و لباس بهتری نسبت به دیگر سپاهیان در تن داشتند و چون ترک تازی می کردند و مزاحمت برای مردم داشتند و گاهی مردم آنها را به باد کتک می گرفتند و یا بالعکس و مردم زیر دست و پای آنها می افتادند ، از این جهت معتصم، دارالخلافه خود را به سامراء منتقل و منطقه ای را مخصوص ترکان تشکیل داد. معتصم اعتقاد به مخلوق بودن قرآن بود و به این جهت احمد بن حنبل را که مخالف این عقیده بود به زندان انداخت. سختگیر ی معتصم تا به آن حد نسبت به امام زیاد بود که امام مرگ خود را گشایش و فرج می دانست او یکبار فرمودند بعد از گذشت سی ماه از مرگ مامون گشایش برای ما حاصل خواهد شد و دقیقا این اتفاق برای امام رخ دا د و امام به آرزویش که شهادت بود، رسید.

امام 10 سال آخر عمر را به هنگام سفر حج، به مدینه باز گشت و در آنجا به به تربیت شاگرد و ادامه حوزه علمیه پدرانش و نگهداری و تبلیغ فرهنگ تشیع پرداخت . امام با عمر کوتاهش وقایع زیادی در تاریخ زندگییش ثبت نشده ولی دارای 257 شاگرد بود و تعداد 220 حدیث از او به یادگار مانده و بعضی از شاگردان مهمش همان شاگردان امام رضا بودند یکی از اصحاب و شاگرد امام عبدالعظیم حسنی بودند که مقدار قابل توجهی حدیث از آن حضرت نقل کرده اند که در ری سکنی میگزینند و در اثر فعالیتهای او پیشرفت تشیع رو به گسترش نهاد قم هم یکی از مراکز شیعه بود و احمد بن محمد (شیخ القمیین) نماینده امام رضا حتی تا امام عسکری (ع) در این شهر بودند . شاگردان‌ نيز هر كدام‌ به‌ گونه‌اى‌ مورد تعقيب‌ و گرفتارى‌ بودند . فضل‌ بن‌ شاذان‌ را از نيشابور بيرون‌ كردند . عبدالله‌ بن‌ طاهر چنين‌ كرد و سپس‌ كتب‌ او را تفتيش‌ كرد و چون‌ مطالب‌ آن‌ كتابها را درباره‌ توحيد بود ،قانع‌ نشد و گفت‌ مى‌خواهم‌ عقيده‌ سياسى‌ او را نيز بدانم‌ .

امام از ام فضل بچه دار نشدند و با کنیزی به نام سمانه ازدواج نمودند و امام هادی ثمره این پیوند بود ، ام فضل بسیار نسبت به این ازدواج حساس و ناراحت بودند امام با فرقه های گوناگونی در گیر بودند از جمله مجسمی مذهب ، که برای خدا جسم قائل بودند . واقفی ها . غلو گرایان و غلات . گروه زیدیه که منشعب از شیعه بودند و این فرقه ها آزار و طعنه بسیاری به امامان میزدند. معتصم منتظر فرصتی برای از بین بردن امام بودند روزی طوماری را به دروغ جمع کردند و امام را متهم به شورش نمودند و امام منکر قضیه شدند و ایشان را نفرین کرد و آن چنان ایوان قصر به لرزه در آمد که متوسل به امام شده و آرام گردید معتصم خیلی اصرار نمودند تا امام را به گونه ای به در بار آورده تا همکاری نماید . معتصم با شدت با انقلابها و شورشهای زمان خود برخورد و سر کوب میکرد . ابو جعفر از آل علی در کوفه خروج میکند معتصم به تعقیب او میفرستد به سوی خراسان سپس به طالقان رفته و دوباره لشگری آماده با والی نیشابور حمله و او را شکست و در حمله دوم ناموفق شده به مخفی گاه رفته و دستگیر و در زندان بغداد زندانی و کشته شد.

امامت امام جواد ،مقارن با لشگر كشي اعراب آفريقايي مسلمان به جزاير (سيسيل) بود . سيسيل در آن هنگام تحت حكومت روم شرقي اداره ميشد.حضور مسلمانان در (سيسيل) باعث شد كه آنان متوجه ايتاليا شده و برجنوب ايتاليا مسلط شوند و تا پشت دروازه روم پيش رفتند ودو كليساي (پطرس) (وبولس) را فتح كردند . نوفل سلطان روم بسیاری از مسلمانان را کشت، ولی معتصم سپاهی را فرستاده و عمودیه را تسخیر و سی هزار نفر را میکشد و خانه های آنان را به آتش میکشد. عبدالله بن حسن با نپوشیدن لباس سیاه زندانی میشود در پی نا توانی قاضی بغداد ، و صدور حکم های بی اعتبار در مورد مجرمین و اعتراض واصلاح آن حکم توسط امام ، شکایتی به معتصم میبرند،

از طرفی بدخواهان نزد خلیفه از امام بد گوئی میکنند ، یکی از آنان می گوید : ای خلیفه ،وقتى‌ مجلسى‌ از فقها و علما تشكيل‌ مى‌دهى‌ تا يك‌ مسأله‌ يا مسائلى‌ را در آنجا مطرح‌ كنى‌ ، همه‌ بزرگان‌ كشورى‌ و لشكرى‌ حاضر هستند ، حتى‌ خادمان‌ و دربانان‌ و پاسبانان‌ ،و چون‌ مى‌بينند كه‌ رأى‌ علماى‌ بزرگ‌ تو در برابر رأى‌ امام جواد ارزشى‌ ندارد ، كم‌كم‌ مردم‌ به‌ آن‌ حضرت‌ توجه‌ مى‌كنند و خلافت‌ از خاندان‌ تو به‌ خانواده‌ آل‌ على‌ منتقل‌ مى‌گردد ، و پايه‌هاى‌ قدرت‌ و شوكت‌ تو متزلزل‌ مى‌گردد اين‌ بدگويى‌ و اندرز غرض‌آلود در وجود معتصم‌ كار كرد و از آن‌ روز در صدد برآمد اين‌ مشعل‌ نورانى‌ و اين‌ سرچشمه‌ دانش‌ و فضيلت‌ را خاموش‌ سازد تصمیم به مسموم نمودن امام با همکاری همسرش ام فضل کرده و امام مسموم میشوند و به شهادت میرسند و در کاظمین به خاک سپرده شدند .

شهادت حضرت جواد (ع) :‏ معتصم عباسي از حضرت جواد (ع) دعوت کرد که از مدينه به بغداد بيايد. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجري به بغداد وارد شد. معتصم که عموي ام الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل، بر قتل آن حضرت همداستان شدند. علت اين امر اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بني عباس به علويان منتقل شود. از اين جهت، در صدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وي گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستي، و احترامت از هرجهت لازم است و شوهر تو محمد بن علي الجواد، مادر علي هادي فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد.

اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل، تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر، برادرش، تسليم گرديد. آن گاه اين دو فرد جنايتکار سمي کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روي دو جهان، ام الفضل، آنها را به شوهرش بخوراند. ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع) گذاشت و از انگورها تعريف و توصيف کرد و حضرت جواد (ع) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار کرد. امام جواد (ع) مقداري از آن انگور را تناول فرمود. چيزي نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدي بر آن حضرت عارض گشت. ‏ام الفضل سيه کار با ديدن آن حالت دردناک در شوهر جوان، پشيمان و گريان شد، اما پشيماني سودي نداشت. ‏حضرت جواد (ع) فرمود: چرا گريه مي کني، اکنون که مرا کشتي، گريه توسودي ندارد. بدان که خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردي مبتلا کند و به روزگاري بيفتي که نتواني از آن نجات يابي. ام فضل براثر زخم بدن و به علت هزینه درمان بسیار ، محتاج مردم میشود و میمیرد برادرش جعفر که او را در قتل امام یاری کرده بود بر اثر بد مستی درون چاه می افتد.

چرا امام جواد با دختر قاتل پدرش ازدواج کرد؟

در سنت برخی از معصومان و رهبران دینی مسایلی وجود دارد که از اسرار الهی بوده و شناخت آن مشکل است، مانند کشتن کودکی توسط حضرت خضر که مورد اعتراض حضرت موسی علیه‌السلام قرار گرفت، اما حکمت آن، حفظ ایمان دیگران بود. ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون (ام الفضل) نیز از مسایلی است که اظهار نظر قطعی درباره آن مشکل است؛ ولی می‌توان برخی عوامل را تأثیر گذار دانست. ازدواج حضرت جواد علیه‌السلام با ام الفضل هم از ناحیه حضرت قابل بررسی است و هم از ناحیه مأمون که چه اهدافی از ازدواج دختر خود با امام جواد ع داشت؟ به نظر می‌رسد مأمون اهداف زیر را دنبال می‌کرد:

1- نظارت بر رفتار امام جواد ع: مأمون با فرستادن دختر خود به خانة امام می‌خواست آن حضرت را همیشه زیر نظر داشته باشد و دختر مأمون نیز در انجام این رسالت موفق بود، زیرا در خبر چینی گزارشگری ماهر بود.

2- جذب حکومت: مأمون تصور می‌کرد با این وصلت امام جواد علیه‌السلام را مجذوب مادیات و امکانات سلطنتی نموده و به قداست و حرمت امام لطمه وارد نماید؛ غافل از این که امام جواد علیه‌السلام یکی از زاهدترین امامان بوده و جذب دستگاه حکومت نمی‌گردید.

3- جلوگیری از اعتراض علویان: دشمنی مأمون با علویان موجب شد که آنان علیه وی اعتراض نموده و حکومت او را متزلزل کنند. مأمون با این ازدواج قصد داشت خود را علاقه‌مند به امام نشان دهد،‌ در نتیجه شیعیان قیام نکنند. طبیعی بود که مأمون جهت تحقق اهداف فوق شدیداً امام را تحت فشار قرار داد و برای این وصلت از همة‌ راهکارها و اهرمها بهره گرفت.

عوامل زیر در ازدواج امام جواد ع تأثیر گذار بود:

1- اجبار امام به ازدواج: بی تردید ازدواج امام با دختر مأمون خواسته امام نبوده و این ازدوج مانند ازدواجهای معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت. زیرا امام جواد می‌دانست که مأمون پدرش (امام رضا ع را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل بیت پیامبر ص و شیعیان است. از سوی دیگر حکومت مأمون وجاهت قانونی و مشروعیت نداشت. مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرار داد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند. گرچه در قاموس ائمه علیه‌السلام ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری او نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت. یکی از نویسندگان می‌نویسد: "به نظر می‌رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشاری بود که مأمون بر امام وارد کرد"

2- حفظ شیعیان: یکی از استراتژیهای مهم خلفای اموی و عباسی،‌ شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر یکی از سیاس های مهم ائمه علیه‌السلام حفظ شیعی ان بود،‌ چنانکه امام حسن ع یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. ائمه علیه‌السلام سعی می‌کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آنها را زیر سؤال ببرد. شاید امام از ازدواج با دختر مأمون،‌ حفظ شیعیان را دنبال می‌کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام تا اندازه‌ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می‌کرد، زیرا به حسب ظاهر با امام شیعیان رابطة فامیلی بر قرار کرده بود.

3- تکلیف گرایی: بی تردید فعالیت های ائمه ع ریشه در انجام تکالیف الهی داشته و همة فعالیتهای آنان مبتنی بر مصالح است. شاید علت ازدواج امام جواد ع با ام الفضل بر اساس تکلیف بوده است. ائمه ع تکلیف‌گرا ترین انسانها بوده و در برابر انجام دستور الهی مطیع ترین انسانها بودند؛ از این رو هر گاه برای ائمه از سوی خداوند تکلیف تعیین می‌شد، انجام می‌دادند، گرچه انجام تکلیف به ظاهر برای برخی خوشایند نبوده و حتی عمل ائمه ع را زیر سؤال می‌برند. شاید ازدواج امام با دختر مأمون نوعی تکلیفی بود که تعیین شده بود شاید امام جواد ع با این ازدواج در صدد خدمت به مردم و حفظ دین بود؛ امام با نفوذ در مرکز حکومت سعی می‌کرد که شیعیان حفظ شده و تا اندازه ای از سیاست دین ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعة دینی خدمت کند. با اتخاذ سیاست های مطقی به رغم آن که با ام الفضل ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیر ممکن ساخت.

تلاش گستردة تشکیلاتی در جهت برنامه‌ای درازمدت

امام جواد مانند ديگر ائمة معصومين براى ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگى كوتاه اين بندة شايستة خدا، به جهاد با كفر و طغيان گذشت. در نوجوانى به رهبرى امت اسلام منصوب شد و در سال‌هايى كوتاه، جهادى فشرده، با دشمن خدا كرد به‌طورى‌كه در سن بیست‌وپنج سالگى يعنى هنوز در جوانى، وجودش براى دشمنان خدا غيرقابلِ تحمل شد و او را با زهر شهيد كردند. همان‌طورى‌كه ائمة ديگر ما عليهم السلام با جهادِ خودشان، هركدام برگى بر تاريخ پُر افتخار اسلام افزودند، اين امام بزرگوار هم گوشة مهمى از جهادِ همه‌جانبة اسلام را در عملِ خود پياده كرد و درس بزرگى را به ما آموخت. آن درس بزرگ اين است كه در هنگامى‌كه درمقابل قدرت‌هاى منافق و رياكار قرار مى‌گيريم، بايد همت كنيم كه هوشيارى مردم را براى مقابلة با اين قدرت‌ها برانگيزيم. اگر دشمن، صريح و آشكار دشمنى بكند و اگر ادّعا و رياكارى نداشته باشد، كار او آسان‌تر است. اما وقتى دشمنى مانند مأمون‌عباسى چهره‌اى از قداست و طرف‌دارى از اسلام براى خود مى‌آرايد، شناختن او براى مردم مشكل است. در دوران ما و در همة دوران‌هاى تاريخ، قدرتمندان هميشه سعى كرده‌اند وقتى از مقابلة روياروى با مردم عاجز شدند، دست به حيلة رياكارى و نفاق بزنند. ..امام رضا و امام جوادع همت بر اين گماشتند كه اين ماسكِ تزوير و ريا را از چهرة مأمون كنار بزنند و موفق شدند.
این بزرگوار نمودار و نشانة مقاومت است. انسان بزرگى است كه تمام دوران كوتاه زندگي‌اش با قدرت مزوّر و رياكارِ خليفة عباسى ‌ـ ‌مأمون ‌ـ‌ مقابله و معارضه كرد و هرگز قدمى عقب‌نشينى نكرد و تمام شرايط دشوار را تحمل كرد و با همة شيوه‌هاى مبارزة ممكن، مبارزه كرد. اولين كسى بود كه به‌طور علنى بحث آزاد را بنيان‌گذارى كرد. در محضر مأمون عباسى، با علما و داعيه‌داران و مدعيان و موجّهان، دربارة دقيق‌ترين مسائل حرف زد و استدلال كرد و برترى خود را و حقانيت سخن خود را ثابت كرد. بحث آزاد، ميراث اسلامى ماست، بحث آزاد در زمان ائمة هدى رایج بوده است و در زمان امام جواد به‌وسيلة آن امام بزرگوار با آن شكلِ نظيف انجام گرفته است.
گسترش تشكيلاتىِ شيعه در هيچ زمانى ارتباط شيعه و گسترش تشكيلاتىِ شيعه در سرتاسر دنياى اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت ‌هادى و حضرت عسكرى نبوده است. وجود وكلا و نُوّاب و همين داستان‌‌هايى كه از حضرت ‌هادى و حضرت عسكرى نقل مى‌كنند ‌ـ‌ كه مثلاً كسى پول آورد و امام معين كردند چه كارى صورت بگيرد ـ‌ نشان‌دهندة اين معناست. يعنى على‌رغم محكوم بودن اين دو امام بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به‌نحوى، و حضرت رضا ‌ع به‌نحوى، ارتباطات با مردم همين‌طور گسترش پيدا كرد. اين ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا هم بوده. منتها آمدن حضرت به خراسان، تأثير خيلى زيادى در اين امر داشته است.

مناظره حضرت جواد (ع)

از روشهايى که مأمون در مورد حضرت رضا (ع) به کار مي بست تشکيل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عباسى مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نيز چنين روشى را به کار بستند. بخصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود. مأمون نمي دانست که مقام ولايت و امامت که موهبتى است الهى، بستگى به کمى و زيادى سالهاى عمر ندارد. حضرت جواد (ع) با عمر کوتاه خود و در دوره اى که فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران زندگى مي کردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و کتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت. امام جواد (ع) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که هريک خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى، مانند: ابن ابى عمير بغدادى، ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى، احمد بن ابى نصر بزنطى کوفى، ابو تمام حبيب اوس طائى، ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى که در قرن سوم هجرى مي زيسته اند.

از آنجا که امام جواد ع نخستین امامى بود که در خردسالى به منصب امامت رسید، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخى از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان‏انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) از این رو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى‏کردند. و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند!

مناظره با یحیى بن اکثم وقتى «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه‏اى براى حضرت جواد ع فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا ع به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود. حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «اُمّ الفضل» را به ایشان کرد. امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد. او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى‌عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض‏آمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامه‏اى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مى‏خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوت‌هاى چند ساله بین ما را فراموش کرده‏اى؟!
مأمون پرسید: حرف شما چیست؟ گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره‏اى ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمى‏شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد. عباسیان از میان دانشمندان، «یحیى بن اکثم» را (به دلیل شهرت وى) انتخاب کردند و مأمون جلسه‏اى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد علیه السلام ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مأمون کرد و گفت: اجازه مى‏دهى سؤالى از این جوان بنمایم؟مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.یحیى از امام جواد علیه السلام اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى‏گویید؟ امام جواد ع فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج؟!
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره‏اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند. مأمون گفت: خداى را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد. سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمى‏پذیرفتید دانستید؟!(۴)

حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم

آنگاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد ع کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعى را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم. امام جواد ع فرمود: بلى، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفاره‏اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره‏اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده‏اى را در بیرون حرم بکشد کفاره‏اش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفاره‏اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفاره‏اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفاره‏اش دو برابر مى‏شود. و اگر شخص مُحرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانى را در «مِنا‏» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکّه» قربانى کند. کفاره شکار براى عالم و جاهلِ به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کرده‏اش پشیمان است برداشته مى‏شود، ولى آن که پشیمان نیست کیفر خواهد شد.

قاضى القضات مات مى‏شود!

مأمون گفت: احسنت اى ابا جعفر! خدا به تو نیکى کند! حال خوب است شما نیز از یحیى بن اکثم سؤالى بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام امام ع به یحیى فرمود: بپرسم؟ یحیى گفت: اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ مى‏گویم وگرنه از شما بهره‏مند مى‏شوم. امام ع فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مى‏آید آن زن بر او حلال مى‏شود، و چون ظهر مى‏شود باز بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عصر مى‏رسد بر او حلال مى‏گردد، و چون آفتاب غروب مى‏کند بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عشأ مى‏شود بر او حلال مى‏گردد، و چون شب به نیمه مى‏رسد بر او حرام مى‏شود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مى‏گردد؟ این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مى‏شود؟
یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمى‏برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمى‏دانم، اگر صلاح مى‏دانید از جواب آن، ما را مطلّع سازید. ابو جعفر ع فرمود: این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه‏اى به او نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مى‏آید، کنیز را از صاحبش مى‏خرد و بر او حلال مى‏شود، چون ظهر مى‏شود او را آزاد مى‏کند و بر او حرام مى‏گردد، چون عصر فرا مى‏رسد او را به حباله نکاح خود در مى‏آورد و بر او حلال مى‏شود، به هنگام مغرب او را «ظِهار» مى‏کند (۶) و بر او حرام مى‏شود، موقع عشاء کفاره ظهار مى‏دهد و مجدداً بر او حلال مى‏شود چون نیمى از شب مى‏گذرد او را طلاق مى‏دهد و بر او حرام مى‏شود و هنگام طلوع فجر رجوع مى‏کند و زن بر او حلال مى‏گردد. (۷)

پی‌نوشت‌ها: ۴- بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۷۵ – ۷۶ – الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، ص ۱۶۸ – .۱۷۲ ۵- همان کتاب، ص ۷۷ – قزوینى، همان کتاب، ص ۱۷۴ – شیخ مفید، الاًّرشاد، ص ۳۲۲ . ۶- ظِهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظِهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد. ظِهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مى‏شد و موجب حرمت ابدى مى‏گشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره گردید. ۷- مجلسى، همان کتاب، ص ۷۸ – قزوینى، همان کتاب، ص ۱۷۵ – شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۲۲ . منبع: کتاب سیره پیشوایان، ص ۵۲۹ – ۵۶۴ .

جلوه‏ هايى از علم گسترده امام

1-فتواى قضائى امام و شكست فقهاى دربارى امام جواد ع غير از مناظراتش گاه از راههاى ديگر نيز بيمايگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مى‏كرد و از اين رهگذر اعتقاد به اصل «امامت‏» را در افكار عمومى تثبيت مى‏نمود. از آن جمله فتوايى بود كه امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر كرد كه تفصيل آن بدين قرار است: «زرقان‏»، كه با «ابن ابى دؤاد» دوستى و صميميت داشت، مى‏گويد: يك روز «ابن ابى دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى كه بشدت افسرده و غمگين بود. علت را جويا شدم. گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بيست ‏سال پيش مرده بودم! پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد! گفتم: جريان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها را گرد آورد و (حضرت جواد) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست. گفت: دليل آن چيست؟ گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: فامسحوا بوجوهكم و ايديكم‏ : صورت و دستهايتان را مسح كنيد تا مچ دست است. گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود، ولى گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: منظور از دست در آيه وضو: فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏ صورتها و دستهايتان را تا آرنج ‏بشوييد تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به (امام جواد) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟ گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد. فرمود: چون قسم دادى نظرم را مى‏گويم. اينها در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دست‏ بايد باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دليل؟ گفت: زيرا رسول خدا ص فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى‏پذيرد: صورت (پيشانى)، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‏ بزرگ پا). بنا بر اين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نيز خداى متعال مى‏فرمايد: و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا (13) : سجده گاهها (هفت عضوى كه‏سجده بر آنها انجام مى‏گيرد) از آن خداست، پس، هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد) (14) و آنچه براى خداست، قطع نمى‏شود. ابن ابى دؤاد مى‏گويد: معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم! (15)

2-حديث‏ سازان رسوا مى‏شوند! مناظره با امام

پس از آنكه مامون دخترش را به امام جواد تزويج كرد در مجلسى كه مامون و امام و يحيى بن اكثم و گروه بسيارى در آن حضور داشتند، يحيى ‏به امام گفت: روايت‏ شده كه جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مى‏رساند و مى‏گويد: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟. نظر شما درباره اين حديث چيست؟ (17) امام فرمود: من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى كسى كه اين خبر را نقل مى‏كند بايد خبر ديگرى را نيز كه پيامبر اسلام در حجة الوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر فرمود: كسانى كه بر من دروغ مى‏بندند، بسيار شده‏اند و بعد از من نيز بسيار خواهند بود. هر كس بعمد بر من دروغ ببندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد، آنچه را كه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آنچه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من بود، رها كنيد. امام جواد افزود: اين روايت (درباره ابوبكر) با كتاب خدا سازگار نيست، زيرا خداوند فرموده است: ما انسان را آفريديم و مى‏دانيم در دلش چه چيز مى‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزديكتريم‏(18) .
آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشيده بوده است تا آن را از پيامبر بپرسد؟ ! اين عقلا محال است. يحيى گفت: روايت‏ شده كه: ابوبكر و عمر در زمين، مانند جبرئيل در آسمان هستند. حضرت فرمود: درباره اين حديث نيز بايد دقت ‏شود، چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است ‏و لحظه ‏اى از دايره اطاعت ‏خدا خارج نشده ‏اند، ولى ابوبكر و عمر مشرك بوده ‏اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده ‏اند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستى سپرى كرده ‏اند، بنابر اين محال است كه خدا آن دو را به جبرئيل و ميكائيل تشبيه كند.
يحيى گفت: همچنين روايت‏ شده كه: ابو بكر و عمر دو سرور پيران اهل بهشتند (19) . درباره اين حديث چه مى‏گوييد؟ حضرت فرمود: اين روايت نيز محال است كه درست‏ باشد، زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان يافت نمى‏شود (تا ابو بكر و عمر سرور آنان باشند!) اين روايت را بنى اميه، در مقابل حديثى كه از پيامبر اسلام ص درباره حسن و حسين ع نقل شده كه «حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند»، جعل كرده ‏اند. يحيى گفت: روايت‏ شده كه «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‏». حضرت فرمود: اين نيز محال است؛ زيرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد ص و همه انبيا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت ‏با نور اينها روشن نمى‏شود ولى با نور عمر روشن مى‏گردد؟!
يحيى اظهار داشت: «سكينه‏» به زبان عمر سخن مى‏گويد (عمر هر چه گويد، از جانب ملك و فرشته مى‏گويد). حضرت فرمود: من منكر فضيلت عمر نيستم؛ ولى ابوبكر، با آنكه از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏گفت: «من شيطانى دارم كه مرا منحرف مى‏كند، هرگاه‏ ديديد از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست ‏باز آوريد» . يحيى گفت: روايت‏ شده كه پيامبر فرمود: اگر من به پيامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد (20). امام فرمود: كتاب خدا (قرآن) از اين حديث راست ‏تر است، خدا در كتابش فرموده است: به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح...(21). از اين آيه صريحا بر مى‏آيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است، در اين صورت چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند؟ هيچ يك از پيامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرك نورزيده‏ اند، چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مى‏كند كه بيشتر عمر خود را با شرك به خدا سپرى كرده است؟! و نيز پيامبر فرمود: در حالى كه آدم بين روح و جسد بود (هنوز آفريده نشده بود) من پيامبر شدم.
باز يحيى گفت: كه پيامبر فرمود: هيچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آنكه گمان بردم كه به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است‏، يعنى نبوت از من به آنها منتقل شده . حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا امكان ندارد كه پيامبر در نبوت خود شك كند، خداوند مى‏فرمايد: خداوند از فرشتگان و همچنين از انسانها رسولانى بر مى‏گزيند22). (بنابراين، با گزينش الهى، ديگر جاى شكى براى پيامبر در باب پيامبرى خويش وجود ندارد). يحيى گفت: روايت‏ شده كه پيامبر ص فرمود: اگر عذاب نازل مى‏شد، كسى جز عمر از آن نجات نمى‏يافت‏. حضرت فرمود: اين نيز محال است، زيرا خداوند به پيامبر اسلام فرموده : و مادام كه تو در ميان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند و نيز مادام كه استغفار مى‏كنند، خدا عذابشان نمى‏كند(23). بدين ترتيب تا زمانى كه پيامبر در ميان مردم است و تا زمانى كه مسلمانان استغفار مى‏كنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند (24) .

پاسخ گویی سریع

اربلی رحمة الله در کتاب « کشف الغمّة» : مأمون یک سال بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جواد ع با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود. بچّه ها با مشاهده ی مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جواد علیه السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟ امام ع فوراً جواب داد: راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟ فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد که فرزند چه کسی هستی؟ فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم. مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد، و به سوی مقصد خود روانه شد، چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را به دنبال درّاجی ( پرنده ای است شبیه کبک ) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت.

چون به آن محل که حضرت جواد ع را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟ فرمود: « خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.» چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام رضا ع هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد. ۲۵

پى ‏نوشتها: 13) جن: 18. 14) چون هيچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مى‏شود به نظر آنان نيز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و يا لااقل يكى از معانى آن محسوب مى‏شده است. (پيشواى نهم ص 26-29، به نقل از: تفسير صافى، ج 2، ص 752-تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 440-تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 372) . 15) پيشواى نهم... ، همان صفحات-طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص 372-عياشى، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق: ج 1، ص 320- 18) «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» (سوره ق: 16) .17) و 19) و 20) علامه امينى ثابت كرده است كه راويان اين حديث دروغگو بوده ‏اند (الغدير، ج 5، ص 312 و 316) . 21) «و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح‏» (سوره احزاب: 7) 22) «الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس‏» (سوره حج: 75) 23) «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون‏» (سوره انفال: 33) 24) طبرسى، احتجاج، ، ج 2، ص 247-248-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 80-83-قرشى، ص 644-647- 25) کشف الغمّه: ج 2 ، ص 344.

*عصر امام جواد (ع) :

دوران حیات پربرکت امام جوادع مصادف با خلافت مأمون و معتصم عباسى است که قریب دو سال، امام در عصر خلافت معتصم مى زیسته و بقیه عمر پربرکت خود را در زمان خلافت مأمون گذرانده است. مهم ترین حوادث زندگى امام جوادع بر اساس سال شمار حیات پربار ایشان، به شرح ذیل مى باشد:

195ق.) تولّد امام جوادع در مدینه و آغاز درگیرى هاى امین و مأمون. امین برادرش مأمون را از ولیعهدى عزل و پسرش موسى را به ولیعهدى انتخاب و در سال 195 ق. على بن عیسى را به فرماندهى سپاه منصوب و متوجه خراسان جهت جنگ با مأمون کرد. و مأمون، طاهر بن حسین را به فرماندهى سپاه منصوب و او را به جنگ على بن عیسى، به طرف همدان فرستاد و سپس طاهر در جنگى او را به قتل رساند.

196 ق ادامه درگیرى طاهر بن حسین با سپاه امین و تصرّف یمن،اهواز،بحرین،بصره و موصل توسط طاهر

814 م.) مذاکرات امپراتورى روم شرقى با روم غربى (شارلمانى) جهت رفع اختلاف بین دو امپراتورى. 198 ق.)صفوان بن یحیى،از یاران مخلص امام هشتم در مدینه به محضر امام شرفیاب شد و درباره جانشین و امام بعد از او پرسید که: پس از تو تکلیف ما چیست؟ و امام ما چه کسى خواهد بود؟ امام رضاع به امام جوادع اشاره فرمودند و سپس گفتند:کمى سنْ ایرادى ندارد؛ چون حضرت عیسى ع به پیشوایى و پیامبرى رسید در حالى که کمتر از سه ساله بود.5 - مرگ امین توسط طاهر بن حسین، و فرستادن سر امین به مرو نزد مأمون، چون مأمون آن را دید، به سجده افتاد.6 و طاهر را از جانب خود به حکومت بغداد منصوب کرد .

814 م.) مرگ شارلمانى و آغاز تجزیه و تقسیم امپراتورى روم و حکومت قیصر، لویى اوّل. - وفات حسن بن معانى، معروف به ابونواس شاعر در بغداد.7 - قیام، ابوالسرای در کوفه، نام اصلى او سرى بن منصور شیبانى بود و محمد بن ابراهیم علوى، معروف به ابن طباطب همراه وى بود.8 ابوالسرایا با شعار الرّضا من آل محمّد خواستار حکومت بر اساس قرآن و سنّت پیامبرص و سیره على ع بود. امام رضاع با این نهضت همکارى نکرد و به طور آشکار شکست آن را پیش بینى نمود.

199 ق.) قیام محمد بن جعفر علوى در مدینه 9. - قیام ابراهیم بن موسى ع در مکه و یمن.

200 ق.) اوّلین سفر امام جوادع در معیت پدر بزرگوارشان امام رضاع براى زیارت خانه خدا. در این سفر، امام جوادع 5 ساله بود. اربلى در کتاب دلائل حمیرى نقل مى کند از قول امیة بن على که گفت: من در این سفر در کنار حضرت رضاع و جواد الائمه ع حضور داشتم.10 - احضار امام رضاع به مرو توسط مأمون، و ولایت عهدى امام رضاع. مأمون براى به دست آوردن امتیازات سیاسى و جلب توجه علویان و ایرانیان به خود و نیز خاموش کردن قیام علویان، به رجاء بن ابى ضحاک و طاهر بن حسین دستور داد امام رضاع را از راه بصره و اهواز و فارس به مرو آورند و سپس ولایت عهدى را به او تحمیل نمودند.11 - قیام بابک خرّم دین در آذربایجان.

201 ق.) نامه امام رضاع از مرو به فرزندش امام جوادع .12 - مسافرت حضرت فاطمه معصومه ع از مدینه به مرو جهت ملاقات برادرش، ولى در ساوه مورد حمله دشمنان قرار گرفت و مریض شد و به قم آمد و در این شهر پس از 17 روز رحلت نمود.13 - وفات معروف بن فیروز کَرْخى، یکى از رجال طریقت در بغداد.14 - قیام ابراهیم بن مهدى در بغداد.15 - قیام منصور بن عبدالله بن یوسف برم در خراسان.

202 ق.)حرکت مأمون از مرو به سوى عراق مردم بغداد به علت عدم توجه مأمون به عباسیان و قدرت یابى بیش از حدّ خاندان سهل و ولایت عهدى امام رضاع دست به شورش زدند و با ابراهیم بن مهدى بیعت کردند و بر ضدّ حسن بن سهل قیام نمودند. به دنبال آن، مأمون به سوى بغداد حرکت کرد و براى فرونشاندن شورش عباسیان دو مانع بزرگ را از بین راه برداشت: فضل را در حمام سرخس به قتل رساند و سال بعد، امام رضاع را در طوس به شهادت رساند.16 - مسافرت امام جوادع به خراسان براى دیدار پدر بزرگوارش. ابوالحسن بیهقى در کتاب خود به گزارش این سفر پرداخته و ذکر مى کند که امام جوادع در این سفر 7 ساله بود. 17

203 ق.) شهادت امام رضاع توسط مأمون در طوس با انگور ، و آغاز امامت امام جوادع که مدت 17 سال طول کشید. - آزادى اباصلت هروى، خادم امام رضاع از زندان، توسط امام جوادع - سفر هشتاد نفر از شیعیان برجسته به مدینه براى یافتن امامِ بر حق و پرسش سى هزار مسأله از امام جوادع و پاسخ امام به آنها

204 ق. ورود مأمون به بغداد و پایتخت قراردادن آنجا. وى پس از یک هفته، دستور داد لباس سبز را که نشانه علوى بودن بود، از تن درآورند و لباس سیاه که علامت عباسیان بود، بر تن کنند.19 - وفات هشام بن محمد بن سائب، نسّابه کوفى، معروف به ابن کلبى. - وفات محمد بن ادریس شافعى، یکى از ائمه اربعه اهل سنّت در مصر. - وفات یحیى بن زیاد، معروف به فرّاء دیلمى لغوى نحوى در راه مکه.20 - سفر امام به بغداد، به دعوت مأمون. در این سفر، مأمون بین امام و قاضى القضات بغداد، به نام یحیى بن اکثم با حضور علما و فقها مناظره اى تشکیل داد که امام - 205 ق.) بازگشت امام از بغداد به مدینه، همراه همسرش ام الفضل. - انتصاب طاهر بن حسین به حکومت خراسان. 821 م.) شورش مردم آسیاى صغیر علیه امپراتورى روم شرقى که عاقبت این شورش شکست خورد . 206 ق.) حکومت عبدالله بن طاهر بر جزیره و شام و مغرب با حکم مأمون. شورش نصر بن شبث و سرکوبى او توسط عبدالله. - حکومت عبدالرحمن دوم در اندلس.

 207 ق.) طاهر، نام مأمون را از خطبه برانداخت و سکه اى نیز ضرب کرد که نامى از خلیفه ذکر نکرد و بدین طریق، اولین بارقه استقلال را مشتعل ساخت و زمینه تجزیه دولت عباسى را با این استقلال فراهم نمود.21 - مرگ طاهر پس از اعلان استقلال، که مورّخین و محقّقین، مأمون را عامل مرگ او مى دانند22 و حکومت طلحه در خراسان پس از طاهر.- شورش زطها در بصره. گروهى از قبایل آفریقا و هندى بودند که در سواحل خلیج فارس اقامت داشتند و در ناحیه بصره،یمامه، بحرین و دجله نا امنى ایجاد کردند و عاقبت در سال

219 ق. در دوره معتصم عباسى سرکوب شدند.23

208 ق.) وفات سیّده نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن على ع و زوجه اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق ع در مصر. وى از زنان زاهده بوده، نقل مى کنند که او قبرى براى خود به دست خود کنده بود و پیوسته در آن قبر داخل مى شد و نماز مى خواند و در آن قبر شش هزار ختم قرآن نموده بود و در ماه رمضان 208 ق. وفات کرد و در وقت احتضار روزه بود؛ او را امر به افطار کردند، فرمود: واعجبا! سى سال است تا به حال که از خدا مسئلت مى کنم که با حالت صوم از دنیا بروم و حال که روزه هستم افطار کنم! پس، بنا کرد به خواندن سوره انعام. چون رسید به آیه لهم دارالسّلام عند ربّهم وفات کرد.24 - وفات فضل بن ربیع. - تصرف کرت توسط مسلمانان 209 ق.) ازدواج مأمون با پوران دختر بن سهل و اسراف بیش از حد در مراسم عروسى، که مورّخان مخارج جشن را پنجاه میلیون درهم گفته اند.25- وفات یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین ع در بغداد

210 ق.) شورش مردم مصر علیه عباسیان و سرکوبى این شورش توسط عبدالله بن طاهر.

211 ق.) ازدواج امام با سمّانه مغربیه. - وفات مثنى نحوى بصرى، در بصره. اعلام لعن معاویه بر منابر توسط مأمون. 212 ق.) تولد امام هادى در مدینه.26 - قیام اسکندریه مصر علیه مأمون. - فتح شمال آفریقا و جزیره سیسیل توسط مسلمانان 827 م.) تشکیل دولت ملّى در انگلستان، تبدیل 7 دولت کوچک به یک دولت. ربرت کبیر نخستین پادشاه از سلسله انگلوساکسون وحدت پادشاهى را در انگلند برقرار نمود و دولت ملّى را به وجود آورد.

213 ق.) تولد موسى مُبرقع، پسر امام جوادع در مدینه. او در سال 256 ق. وارد قم شد و در سال 296 ق. در این شهر رحلت نمود. وى اولین فرد از سادات رضوى است که وارد قم شد. وى جدّ بُرقعى ها و رضوى هاست. - رحلت عبدالملک، معروف به ابن هشام صاحب سیره ابن هشام در مصر. - مرگ طلحة بن طاهر و اوج فتنه خوارج در سیستان، که دولت عباسیان و طاهریان را تهدید مى کرد.

214 ق.) تولد حکیمه خاتون دختر امام جوادع. عاقبت ایشان در سال 274 ق. در سامرا وفات نمود.27 - قیام مردم (بخشى از عراق) جزیره علیه خلفاى عباسى.

215 ق.) نبرد مأمون با رومیان و فتح(آنکارا) و ویران کردن آنجا به دستور مأمون.28 - سفر امام جوادعلیه السلام از مدینه به بغداد. ابن طیفور، مؤلف تاریخ بغداد گزارش این سفر را در کتابش آورده است.29 - سفر امام جوادع از بغداد به تکریت و ملاقات با مأمون، سپس امام به همراه همسرش ام الفضل در ایام حجّ به مکه مشرف شد و آنگاه به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید.30 عده اى، مراسم ازدواج ام الفضل را با امام ع در این سفر ذکر مى کنند - تأسیس بیت الحکمه بغداد، توسط مأمون و تأسیس بنیاد جبر به وسیله خوارزمى.31 216 ق.) ادامه نبرد مأمون با روم. - وفات زبیده، همسر هارون الرشید و مادر امین در بغداد. - حکومت عبدالله بن طاهر در خراسان. او نیشابور را مرکز حکومت خود قرار داد و شورش خوارج را سرکوب کرد و در زمینه کشاورزى خدمات زیادى انجام داد.

217 ق.) وفات محمد بن ابى عُمیر، از اعاظم اصحاب امامیه. هارون الرشید به جرم شیعه بودنْ او را صد تازیانه زد و سپس به زندان انداخت. او پس از تحمل شکنجه هاى زیاد، عاقبت وفات نمود.32 - صدور فرمانى از جانب مأمون مبنى بر خلق قرآن، طى این فرمان همه مسلمانان مى بایست قرآن را مخلوق بدانند.33

218 ق.) ورود مأمون به دمشق جهت ادامه جنگ با روم، محاصره عموریه به قصد تصرف قسطنطنیه. - مرگ مأمون در طرسوس به سنّ 48 سالگى، و در طرسوس در سراى خاقان خادم دفن شد.34 - خلافت ابواسحاق محمد بن رشید معروف به معتصم بالله. مؤلف الفخرى معتصم را خلیفه هشتى مى نامد. زیرا وى هشتمین طبقه از فرزندان عباس بود، هشتمین خلیفه بود، هشت و ده ساله به خلافت رسید، هشت سال و هشت ماه خلافت کرد، در هشتمین ماه سال (شعبان) تولد یافت، هشت پسر و هشت دختر داشت، هشت جنگ کرد و هشت میلیون درهم به جاگذاشت.35 - سفر امام جوادع از مدینه به مکه، که امام هادى علیه السلام نیز همراهش بود.36

219 ق.) معتصم، احمد بن حنبل را از زندان مأمون درآورد و او را سى و هشت تازیانه زد، چون به خلق قرآن قائل نبود.37- سرکوبى شورش زطها در بصره. آنها راه بصره را بسته بودند و از کشتى ها باج مى گرفتند و راه وصول کالا را به بغداد بسته بودند، معتصم پس از نه ماه آنها را به آسیاى صغیر تبعید کرد.38

220 ق. محرم) سفر امام جوادع از مدینه به بغداد. امام هنگام خروج از مدینه امام هادى ع را وصى خود قرار داد.39 و امام به همراه همسرش ام الفضل وارد بغداد شد. معتصم ابتدا از امام به خوبى پذیرائى کرد و به او هدایاى زیادى داد40 و سپس او را ممنوع الملاقات نمود.41 - (ذى القعده)، شهادت امام جوادع به دست همسرش ام الفضل با همدستى برادرش جعفر بن مأمون و عمویش معتصم. .42

پی نوشت ها: 5. اصول کافى، ج 1، ص 321. 6. الوزراء والکتّاب، ص 383. 7. تتمة المنتهى، ص 176. 8. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 461. 9. همان، ص 464. 10. کشف الغمة فى معرفة الائمه، ج 2، ص 362؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 18. 11. تاریخ طبرى، ج 13، حوادث سال 200 ق؛ المعارف، ص 388؛ تاریخ بیهقى، ص 191. 12. بحارالانوار، ج 50، ص 103. 13. تتمةالمنتهى، ص 190. 14. همان. 15. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 468. 16. تاریخ کامل، ابن اثیر، ج 10، ص 294؛ تاریخ طبرى، ج 13، ص 5672. 17. تاریخ بیهق، ص 46؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 33؛ اختصاص، شیخ مفید، ص 102؛ بحارالانوار، ج 5، ص 85 و 86. 18. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 472. 19. تتمة المنتهى، ص 192. 20. تاریخ بناکتى، داود بناکتى، ص 160؛ تاریخ ایران، ج 4، کمبریج، ص 84؛ تاریخ طبرى، ج 13، ص 5707. 21. البلدان، یعقوبى، ص 84؛ تجارب السلف، ص 169. 22. تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص 81. 23. تتمة المنتهى، ص 195. 24. تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص 83. 25. اصول کافى، ج 1، ص 497. 26. تتمةالمنتهى، ص 195. 27. بحارالانوار، ج 50، ص 96؛ منتهى الآمال، ص 162؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 366؛ ارشاد، ج 2، ص 284. 28. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 487. 29. تاریخ بغداد، ابن طیفور، ص 142 و 143. 30. همان. 31. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج 4، ص 192. 32. تتمة المنتهى، ص 198. 33. تاریخ تمدّن، ج 4، ص 321. 34. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 493. 35. الفخرى، ابن طقطقى، ص ؟ 36. اثبات الوصیه، ص 219؛ مسند الامام الجواد(ع)، ص 125. 37. تتمة المنتهى، ص 199. 38. تاریخ سیاسى اسلام، ص 87. 39. اصول کافى، ج 1، ص 325؛ بحارالانوار، ج 50، ص 121. 40. المناقب، ج 4، ص 384. 41. وفات الامام الجواد(ع)، المقرّم، ص 65. 42. اعیان الشیعه، ج 2، ص 36؛ انوار البهیه، محدّث قمى، ص 297 و 298؛ سوگنامه آل محمد (ص)، ص 132.

نسيمي از آموزه هاي امام جواد(ع)

معارف و آموزه هاي اخلاقي و اجتماعي امام محمد تقي جواد(ع) كه در آن راه و رسم بندگي و حسن معاشرت و شيوه هاي مطابق با آئين اسلام تبيين شده است.
آموزه اول: محضر خدا را باور داشتن
شخصي از امام(ع) خواست او را پندي دهد. حضرت در پاسخ فرمودند: اگر بگويم آيا مي پذيري؟ گفت بله. امام فرمودند:
1- صبر و بردباري را بالش خود قرار بده 2- فقر را در آغوش بگير
3- شهوات را از خود دور كن ۴- با هواي نفس مخالفت كن
۵- اين را بدان كه پيوسته در محضر ديد خدا هستي. خوب توجه كن كه چگونه رفتار مي كني. (تحف العقول ص 478)
موعظه پنجم ما را به ياد سخن معروف امام خميني(ره) مي اندازد كه گفتند: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد. آدمي چنانچه بتواند اين موعظه كليدي را خوب در خودش هضم كند و آن را به حد باور برساند، قطعاً نتايج پرقيمتي را به دست خواهد آورد. اگر يقين بدانيم كه خداي مهربان در همه حال و در همه جا و در همه زمان، ناظر رفتار و حتي ناظر افكار و انديشه ها و نيت هاي ماست. آنگاه در انتخاب روش هاي زندگي خويش تجديدنظر خواهيم كرد.
مرحوم شيخ رجبعلي خياط مي فرمود: براي رهايي از شر نفس، راهي جز توجه به خدا و حضور دائم نيست. تا زماني كه در حضور او باشي و اتصالت از خداوند قطع نگردد، نفس قادر بر فريب تو نيست. (كيمياي محبت ص 185) امام باقر(ع) در همه حال به ياد خدا بودن را جزء سخت ترين امور معرفي مي فرمايند و تاكيد دارند كه صرفنظر از ذكر زباني، معناي اصلي (هميشه بياد خدا بودن) اين است كه آدمي به هنگام مواجه شدن با گناه و تصميم به انجام دادن آن، خدا را به ياد آورد. در قرآن كريم داريم كه هر كس از ياد خداي رحمان روي بگرداند، براي او شيطاني مي گماريم كه پيوسته همنشين او خواهد بود. (زخرف/ 36)
آموزه دوم:بررسي گوينده و منبع سخن
امام نهم مي فرمايند: هركس گوش دل به گوينده اي بسپارد، در واقع او را بندگي كرده است. چنانچه گوينده از طرف خدا باشد، خدا را پرستيده است و اگر گوينده از زبان ابليس سخن مي گويد، شنونده، شيطان را بندگي كرده است. (تحف العقول ص479) فرمايش امام شامل همه عواملي مي شود كه به نحوي بر افكار و انديشه ها و دلهاي انسانها تأثيرگذار هستند. مانند اساتيد، مربيان، دوستان و در فضاي امروزي همچون انبوه رسانه هاي نوشتاري، شنيداري و ديداري مثل راديو، تلويزيون، تئاتر، سينما، ماهواره، اينترنت، روزنامه ها، مجلات، كتابها و...هركدام از عناصر تأثيرگذار فوق مي تواند رفيق آدمي باشد. بنا بر فرمايش امام علي(ع) رفيق خوب آن است كه تو را در آنچه صلاح دين تو است ياري كند. (داستانهاي روايي ص 425) ملاك رفاقت، بر مدار روش دين بودن است. هر عاملي كه ما را به سلامت دين و دينداري رهنمون مي شود رفيق خوب و هر عاملي كه ما را به فساد دين و دينداري رهنمون مي شود، رفيق بد تلقي مي شود. رسول خدا(ص) فرمودند: انسان بر آيين دوست و رفيق خود است، پس بنگر كه با چه كسي دوست مي شوي. (بحار ج 74 ص 192)
تو اول بگو با كيان زيستي پس آنگه بگويم كه تو كيستي (سعدي)
همنشين اهل معنا باش تا هم عطا يابي و هم باشي فتا (دفتر اول- 711)
گر تو سنگ صخره و مرمر شوي چون به صاحبدل رسي، گوهر شوي
مهر پاكان در ميان جان نشان دل مده الا به مهر دلخوشان (همان- 723- 722)
آموزه سوم: به تأخير نينداختن توبه
تأخير انداختن توبه در واقع نوعي فريب خوردن است. امروز و فردا كردن براي توبه، خود سرگرداني است. در برابر خداوند عذرتراشي كردن منجر به هلاكت مي شود. اصرار نمودن بر گناهان نوعي آسوده خاطر شدن از مكر خدا تلقي مي شود. تنها آدم هاي زيانكار از مكر خدا آسوده خاطرند. (تحف العقول ص 480)
به درگاه خدا كردي چو تقصير ميفكن توبه را هرگز به تأخير
چو توبه دم به دم باشد ز طاعات مكن تقصير، في التأخير آفات (گنج دانش ص78)
نبايد اين فكرها را كرد. بايد توبه كرد. اينها فكر شيطاني است. از كجا معلوم، شايد بعد از اين توبه خدا لطف كند و تصميم جدي بگيري و ديگر گناه نكني. از كجا مي داني كه مرتكب گناه مي شوي؟ به علاوه شايد همين امشب مردي. چرا اين حرف را مي زني كه من چون از خودم خاطرجمع نيستم، پس توبه نمي كنم، پير كه شدم توبه مي كنم.
گفتم كه به پيري رسم و توبه كنم آنقدر جوان مرد و يكي پير نشد
اصلا خدا توبه كننده را دوست دارد. ان الله يحب التوابين (بقره 222)، خدا دوست دارد كه بنده گناهكارش بگويد: خدايا بد كردم. وقتي از فرزندتان اشتباهي سر مي زند مي آيد مي گويد اشتباه كردم. شما چقدر خوشحال مي شويد. او را در آغوش مي گيريد، نوازش مي كنيد. شما كه بنده ايد اين طوري هستيد. فقط يك كلمه انسان بگويد، خدايا نفهميدم، بد كردم، عمرم را به بطالت صرف كردم. همين كافي است تا خداوند او را بيامرزد.

آموزه چهارم: عنايت وتوجه به بركات خدا
ابوهاشم جعفري مي گويد: روزي كه حضرت جواد(ع) ام الفضل دختر مأمون را به همسري گرفت، گفتم: اي مولاي من، بركت امروز بر ما با عظمت بود. حضرت فرمودند: اي ابوهاشم «بركات خدا» است كه امروز بر ما باعظمت است. گفتم: بله حق با شماست. عرض كردم، امروز چه بگويم؟ فرمودند: خير و خوبي بگو كه در آن صورت به آن مي رسي. گفتم حتما اين چنين خواهم كرد و مخالفتي ندارم. پس امام فرمودند: در اين صورت راه را درست رفته اي و جز خير و خوبي نخواهي ديد (تحف العقول ص 479-480) براساس تعاليم ديني همه حسنات و خوبي ها مانند عافيت، نعمت هاي مادي و معنوي، امنيت، آسايش و... همه از ناحيه خداي مهربان است و در مقابل همه سيئات و بدي ها مانند مرض، ذلت، فقر، مسكنت، فتنه و ناامني و همه و همه منشأش خود انسانها هستند. (الميزان ج 5 ص 9)
به تعبير يكي از علماء: زمين كه دور خود و خورشيد مي گردد، قسمتي كه رو به خورشيد است، روز و روشن است. و اگر يك طرف تاريك است، چون پشت به خورشيد كرده وگرنه خورشيد همواره نور مي دهد و زمين هم هر چه نور دارد از خورشيد است. كمالات انسان همه از خداست و نقص هايش از خود اوست. (تفسير نور ج 2 ص 384) در قرآن نيز داريم كه آنچه از خوبي ها به تو مي رسد از طرف خدا و آنچه از بدي ها سراغت مي آيد از خود تو است.(نساء 79)
بنابراين در كلام نوراني امام(ع) به دو نكته بايد خوب توجه كرد. نكته اول اينكه: تعبير «بركت امروز» حداقل شايد دو اشكال عمده داشته باشد. 1- علت اصلي و حقيقي «بركت» كه خدا باشد معرفي نشده است، بلكه آن را به امروز نسبت داده است. و اين در واقع نوعي شرك و غفلت از توحيد ربوبي است. 2-تعبير «بركت امروز» در حقيقت غفلت از نعمت هاي بي شمار و گوناگون الهي است. زيرا به شكل مفرد بكار رفته است و حضرت آن را با عبارت جمع «بركات» تصحيح فرموده است. نكته دوم اينكه: امام(ع) در پاسخ ابوهاشم كه پرسيد امروز چه بگويم؟ فرمود: از خير و خوبي سخن بگو. جهان هستي برمدار حق و خير مي گردد، زاويه ديد امام(ع)، نگاه مثبت و عارفانه به عالم است. لذا توصيه مي فرمايند كه ما انسانها بايد چنين نگاهي به جهان و رخدادها داشته باشيم. و قطعا اميد، نشاط، خير، كمال، آرامش از نتايج آنچنان نگاهي خواهد بود.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقي است به ارادت ببرم درد كه درمان هم از اوست
غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد ساقيا باده بده شادي آن كاين غم از اوست سعدي
آموزه پنجم:اخلاص در فكر و عمل
افضل العباده الاخلاص. برترين عبادت، اخلاص است. (ميزان الحكمه ج2 ص643)
آيه اله مشكيني در توضيح حديث مي گويند: يعني عبارتي كه در آن اخلاص باشد، برترين عبادت است يا اينكه خود اخلاص نيت (صرف نظر از عمل) عبادت قلبي محسوب مي شود كه فضيلت و ثواب خاصي نيز دارد. (درس هايي از اخلاق ص27)بنده بايد در همه اعمال خود قصد خود را براي خدا خالص كند و هيچ غرض ديگري را با آن درنياميزد و نيز غيرخدا را از قبيل بت، شيطان، هواي نفس نپرستد و در آنچه عبادت خدا ناميده مي شود، غيرخدا را شريك نسازد. (همان ص96) امام عسگري(ع) مي فرمايند: اگر همه دنيا را يك لقمه كنم و آن را در دهان كسي كه خدا را خالصانه مي پرستد بگذارم، باز هم خود را در حق او مقصر مي دانم. خداوند به صورت ها و اعمال ظاهري نمي نگرد بلكه به دل ها نگاه مي كند. (همان ص27)
امام خميني(ره) مي گويند: آدمي بايد مثل طبيب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نمايد و مهار نفس سركش را از دست ندهد. و بايد توجه داشت كه خالص كردن نيت از تمام مراتب شرك و ريا و مراقبت دائم از آن از امور بسيار مشكل و مهم است بلكه بعضي از مراتب آن فقط از عهده اولياء خالص الهي ساخته است. (چهل حديث ص 330)
آيت الله مجتهدي تهراني نقل مي كنند: نجاري خدمت آيت الله اراكي رسيد و تقاضاي موعظه كرد، آقا فرمودند: چه كاره اي؟ گفت: نجارم. فرمود: براي دلت هم درب ساخته اي؟ اگر براي دلت درب نساخته اي، يك درب براي آن درست كن كه غيرخدا به دلت راه پيدا نكند. (طريق وصل ص 20) عالمي از نجف مي آمد. سر راه به قهوه خانه اي رسيد. ديد عده اي نشسته اند و مشغول شراب خوردن هستند. عالم عصباني شد. عصاش را بلند كرد و شيشه هاي شراب آنها را شكست. يكي از آنان شعري گفت:
شيخ نجفي شكست پيمانه مي گرديد بساط عيش ما يكسره طي
گر بهر خدا شكست پس واي به ما گر بهر ريا شكست پس واي به وي (همان ص26)
شيخ رجبعلي خياط مي گفت: من هميشه كه نماز مي خواندم، نماز امام زمان، نماز جعفر طيار و... حاجتي را از خدا مي خواستم. يك بار گفتم هيچ حاجتي نخواهم و براي خود خدا نمازي بخوانم. شيخ همان شب خواب ديد. در خواب به او گفتند: چرا ديرآمدي؟ يعني تو بايد سي سال پيش به فكر اين كار مي افتادي. حالا بعد از يك عمر نمازخواندن به اين فكر افتادي كه نماز بخواني بدون اينكه مزد و حاجت از ما بخواهي.(همان)
آموزه ششم: سلوك قلبي در راه خدا
امام جواد(ع): القصد الي الله تعالي بالقلوب ابلغ من انقاب الجوارح بالاعمال. يعني انساني كه مي خواهد به سوي خدا روي آورد قطعاً با مركب دل بهتر و سريع تر مقصد را طي مي كند، نسبت به كسي كه بخواهد با اعمال خود سختي هايي را بر بدن خويش تحميل نمايد. (منتهي آلامال ج 2 ص 250) دل بيمار و آفت زده، دلي كه به انواع زشتي ها آلوده است، مانند وابستگي به دنيا، حسد و كينه، غرور و خودپسندي، نفاق و دورويي، شرك و كفر، مسلماً نمي تواند راكب خود را به مقصد برساند. در وصيت امام علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) بيماري دل بدتر از بيماري بدن و فقر معرفي شده است و در مقابل پرهيزكاري و پرواي دل و سلامت قلب و فراواني مال بالاتر و ارزشمندتر معرفي گرديده است.(همان) از امام اول(ع) منقول است كه: بينا كننده كوري دلهايتان، شفابخش بيماري جسمهايتان، اصلاح كننده تباهي سينه هايتان، پاك كننده آلودگي جانهايتان و زداينده نابينايي ديدگانتان، و داروي درد قلبهايتان، همه و همه در يك نقطه است و آن تقوا و پرواي از خداست. (ميزان الحكمه ج 2 ص 358)
آموزه هفتم:پرهيز از عيب جويي وتوجه به عيب هاي درون
امام جواد(ع) در پاسخ به عبدالعظيم حسني از پدران بزرگوارش نقل مي فرمايد كه: «لو تكاشفتم ما تدافنتم» اگر عيب هاي هر يك از شماها بر ديگري آشكار مي گرديد، همديگر را حتي دفن نمي كرديد. (منتهي الامال ج 2 ص 225) يكي از نكات مهمي كه از اين فرمايش امام بدست مي آيد اينكه هيچگاه نبايد به خاطر برخورداري از بعضي كمالات، دچار غرور و نخوت شده و فخرفروشي كنيم. هميشه اين را به خاطر داشته باشيم كه به غير ازمعصومين(ع) و اولياء بزرگ الهي، ساير مردم كم و بيش در خود آلودگيها و كدورتهايي دارند كه فقط خدا از آنها با خبر است و از باب لطف و رحمت خويش پنهانشان ساخته است و از رهگذر ستاريت الهي، آبرويمان پيش عالم و آدم محفوظ مانده است. ضمن اينكه بايد توجه داشت كمالات و برخورداريهاي ما همه از خداست و از خود هيچ نداريم.
نكته ديگر اين است كه نبايد دنبال عيوب ديگران بود. امام اول(ع) مي فرمايند: هر كس در عيب خود نظر كند از توجه به عيوب ديگران باز مي ماند. (نهج البلاغه، حكمت 943)
امام ششم(ع) مي فرمايند: فردي كه بدنبال آشكار ساختن عيب مردم است و از معايب خود غافل مانده، قطعاً دچار مكر خدا گرديده است. (ميزان الحكمه ج 2 ص 557) چه بسا اگر به اذن خدا بوي گناهان از انسان به بيرون تراوش كند، بوي گند آن همه را فراري دهد، و يا اگر خدا چهره واقعي انسان را نمايان كند، آبرويي برجا نماند.
آموزه هشتم: تفسير درست از مرگ
شخصي از امام جواد(ع) پرسيد، چرا مردم مرگ را ناگوار مي دانند؟ فرمود: چون به جريان بعد از مرگ آگاهي ندارند. اگر شناخت داشتند و از اولياي خدا بودند آن را دوست مي داشتند و مي فهميدند آخرت براي آنها بهتر از دنياست. آيا مي داني چرا كودك و شخص ديوانه دارويي را كه براي درمان اوست نمي خورد؟ زيرا به فايده آن آگاهي ندارد. سوگند به خدايي كه محمد(ص) را به حق مبعوث كرد، كسي كه به طور كامل آماده مرگ است، مردن برايش سودمندتر از اين دارو براي آن مريض است. (داستان هاي روايي ص881)
امام(ع) به عيادت يكي از اصحاب بيمارش رفت. ديد او گريه و بي تابي مي كند. فرمود: آيا از مرگ مي ترسي؟ چون نمي داني مرگ چيست. اگر چرك و كثافت تو را فرا گيرد و زخم هاي پوستي در بدنت بوجود آيد، چه مي كني؟ بيمار گفت: دوست دارم به حمام بروم و بدنم را شست وشو دهم، امام فرمود: مرگ براي مؤمن همان حمام رفتن است. تو در حقيقت از همه اندوه ها و مسائل دردآور رها شده و رو به خوشحالي و شادي آورده اي. آن شخص از سخنان امام قلبش آرام گرفت و نگراني هايش از بين رفت. و نيز در جايي فرموده اند: مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغتان مي آيد. با اين تفاوت كه مدتش طولاني است. انسان از اين خواب بيدار نمي شود مگر روز رستاخيز، كسي كه در خواب انواع شادماني ها و ترس هاي بي اندازه مي بيند. آن كه در خواب شاد است و آن كه در آن دچار ترس و هراس است چه حالي دارد؟ اين است مرگ. پس خود را براي آن آماده كنيد. (ميزان الحكمه ج2 )

آموزه نهم: عزت مؤمن
عزالمؤمن غناه عن الناس. عزت مؤمن در بي نيازي او از مردم است.
امام صادق(ع) مي فرمود: لقمان(ع) به فرزند خود گفت: فرزندم، قانع و راضي باش به آنچه كه خدا روزي تو كرده تا زندگي خوش و خرم و دور از هرگونه ناراحتي اخلاقي داشته باشي. اگر تمامي عزت دنيايي را خواسته باشي بايد قطع طمع كني از آنچه مردم دارند كه به اين مقام رسيدند همه پيامبران و جانشينان آنها كه از مردم نخواستند آنچه را كه در دست دارند. حضرت سجاد(ع) فرمود: تمام خوبي ها را جمع شده يافتم در قطع طمع از آنچه مردم دارند. (همان ص201) براساس تعاليم قرآن، عزت (و بزرگواري و بزرگي) همه از خداست. فان العزه الله جميعاً (نساء/931) آدمي به ميزاني كه به خدا نزديك است به عزت و ارجمندي اش افزوده مي شود و به مقداري كه از او دور مي شود از ارج و ارزش انسان نيز كاسته مي شود. به فرمايش علي(ع) عزيز شده به وسيله غيرخدا، ذليل است. (ميزان الحكمه ج2 ص386) و نيز فرمودند: قانع باش تا عزيز گردي. (همان)
آموزه دهم:تخلق به زينت و زيبايي
1- زينت فقر، عفاف و پاكدامني است 2- زينت غني، شكر كردن و سپاسگزاري است
3- زينت بلاء، صبر و بردباري است 4- زينت حسب و نسب، تواضع است
5- زينت كلام و سخن، فصاحت است 6- زينت روايت، حفظ كردن و ضبط نمودن است
7- زينت علم، فروتني است 8- زينت عقل، ادب و تربيت است
9- زينت كرم و بخشندگي، گشاده رويي و خوش رويي است
10- زينت نيكوكاري و احسان، منت نگذاشتن است 11- زينت نماز، حضور قلب است
12- زينت تقوا و پرهيزكاري، ترك كارهاي بيهوده و بي فايده است
(پيشواي نهم ص 35 به نقل از الفصول المهمه ص 192)

فهرست منابع: 1- قرآن كريم. 2- ارشاد شيخ مفيد، . 3- تحف العقول، شعبه الحراني،. 4- منتهي الامال، . 5- تفسير الميزان، . 6- نهج البلاغه، . 7- تفسير نور، . 8- منتخب ميزان الحكمه، . 9- چهل حديث، . 10- درس هايي از اخلاق، آيت الله مشكيني. 11- كليات سعدي، . 12- مثنوي معنوي، . 13- كيمياي محبت، . 14- پيشواي نهم، . 15- داستان هاي روايي، . 16- طريق وصل، . 17- نصايح لقمان حكيم، . 18- گنج دانش،

آموزه های اخلاقي و تربيتي از امام جواد(ع(
براي پيروي و الگوبرداري از اين اسوه هاي نيك و كامل لازم است اطلاعاتي از سنت و سيره ايشان داشته باشيم. منابع روايي و تاريخي اسلام سرشار از آموزه هاي اخلاقي و تربيتي است كه ايشان بيان كرده اند تا هركسي به وسع و ظرفيت و توان خويش از آن بهره گيرد و زندگي خود را سامان دهد و سبك زندگي اسلامي و اخلاقي و الهي را براي خود بسازد :
-1انجام آگاهانه كارها
يكي از آموزه هاي تربيتي و اخلاقي كه امام جواد(ع) بر آن تاكيد دارد، عمل همراه با شناخت است. انسان اگر در كاري وارد شود كه نمي شناسد يا از جايي وارد شود كه راه ورود به آن كار نيست، شكست مي خورد و به جاي آن كه كاري را به درستي انجام دهد و از سود آن كار بهره برد دچار زيان مي شود و از كاري كه كرده زيان و ضرر بهره او مي شود. شناخت كار و موارد ورود و عمل به آن لازمه انجام هر كاري است. دراين باره امام جواد(ع) فرمودند: من لم يعرف الموارد اعيته المصادر؛ كسي كه راه ورود به كاري را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده اش مي كند. (بحارالانوار، ج 57، ص 463) يعني عدم شناخت كار و راهكارهاي انجام آن شخص را در دامي مي افكند كه بيرون آمدن از آن بسيار دشوار و سخت خواهد بود.
ورود بي شناخت دركاري مانند عملي است كه يك ديوانه انجام مي دهد و سنگي را درون چاه مي افكند كه چهل عاقل هم نمي تواند آن را بيرون آورد. ورود دركاري ممكن است عواقب بد و بسيار زيانباري را به دنبال داشته باشد و جمع وجور كردن آن خيلي دشوار باشد. پس پيش از اقدام به هر كاري مي بايست نسبت به كار و همه جوانب آن شناخت كافي داشته باشيم تا وارد آن شويم وگرنه گاه بيرون آمدن از آن بسيارسخت تر و زيان بارتر خواهد بود. امام جواد همچنين درسخني ديگر همين نكته را باز مورد تاكيد و توجه قرار مي دهد و مي فرمايد:«التدبير قبل العمل، يومنك من الندم؛ تدبير و برنامه ريزي درهركاري قبل از اقدام به آن، انسان را از پشيماني حفظ مي كند. (منتهي الامال، ج 2، ص 032) بنابراين، شناخت و برنامه ريزي مبتني بر آن مي تواند آدمي را درچنان وضعيتي قراردهد كه كارهايش به درستي پيش رود و اگر هم شكست خورد با درايتي كه پيش از آن انديشيده خود را از گرفتاري هاي آن مي رهاند و همچنين پشيمان نيست كه چرا بدون شناخت و برنامه رفته است، بلكه مي گويد كه به درستي گام برداشته و براساس علم و قدرت اقدام كرده است و اگر چنان كه مي خواسته نشده است حتما مشيت و اراده الهي به چيز ديگري تعلق گرفته است. پس نادم و پشيمان نيست؛ چون بر مبناي عقل وحكمت و تدبير و شناخت اقدام كرده بود.
2 - تواضع و فروتني، رضايت الهي
دراسلام بسيار از تواضع و فروتني سخن به ميان آمده و آن را نشانه اي از اسلام و كمال عقل و از فضايل و مكارم و محاسن اخلاقي شمرده اند. در مقابل هرگونه تكبر و استكبار و غرور و تفاخر به عنوان رذيلت اخلاقي معرفي و با آن مبارزه شده است. درباره فوايد تواضع و فروتني نيز بسيار گفته اند كه از آثار آن مي توان بهره مندي از عنايت ديگران دانست؛ زيرا با تواضع است كه محبت ديگران به سوي انسان جلب مي شود و مردم او را بزرگ دانسته و درخدمت او در مي آيند. از جمله آثار و بركاتي كه امام جواد (ع) براي تواضع بيان مي كند، رضايت و خشنودي الهي از اوست؛ چرا كه خداوند خود و فرشتگان به آفرين گويي به او مشغول مي شوند و او را مورد عنايت خاصه خود قرار مي دهند. پس با اين حساب مي توان گفت تواضع از بزرگترين سرمايه هاي هر انساني است؛ چرا كه انسان تلاش مي كند تا رضايت الهي را به دست آورد. تواضع مي تواند اين خشنودي و رضايت الهي را ايجاد كند. پس مي بايست آن را در خود ايجاد كرد تا با به دست آوردن آن، محبت الهي را جلب كرد و محبوب پيشگاه او شد. به هرحال، امام جواد (ع) براي تشويق مردم به اخلاق پسنديده تواضع و فروتني و دست يابي به اين مكرمت اخلاقي مي فرمايد:«من رضي بدون الشرف من المجلس لم يزل الله و ملائكته يصلون عليه حتي يقوم؛ هر كه از نشستن در پايين مجلس خرسند باشد، خدا و فرشتگانش پيوسته بر او درود مي فرستند تا آن گاه كه برخيزد. (تحف العقول، ص 684
3 - مدارا كردن
از ديگر دستورهاي اخلاقي آن حضرت (ع) مدارا كردن با مردم است. اين كه نسبت به ديگران سختگير نبود و اگر خطا و اشتباه قابل بخششي انجام دادند، آن را پوشاند و بخشيد. پس هرگونه سختگيري حتي موجه، امر خوبي نيست هرچند كه از نظر عقلي مجاز باشد. انسان مي بايست با ديگران از در احسان وارد شود و ملاحظه حال مردم را بيش از حال خودش بكند و اين گونه نباشد كه با سختگيري مردم را برنجاند و ايشان را در زحمت افكند. انسان بايد نسبت به ديگران همواره مهربان باشد و اگر كسي دوست دارد كه با او معامله خوب شود خودش نيز با ديگران معامله خوبي داشته باشد. اگر دوست دارد كه در حق او با مهرباني برخورد شود خود نيز مهرباني كند، چنانكه پيامبر(ص) فرمود: ارحم ترحم، رحم كن تا بر تو رحم شود. اما اگر آدمي اين گونه نبود و مدارا را به كناري گذارد و نسبت به ديگران سخت گيري كند، بايد متوجه باشد كه دنيا نيز بر او سخت مي گيرد و مشكلات و ناگواري ها را با اين كارش به سوي خودش مي كشاند. حضرت امام جواد(ع) مي فرمايد: من هجر المداراه قاربه المكروه؛ آن كه سازش و مدارا را ترك كند، ناگواري به او روي آورد. (بحارالانوار، ج86، ص 143
4 - صداقت
انسان مي بايست صداقت و راستي را در همه چيز در نظر داشته باشد و هرگز از صداقت و راستي پرهيز نكند؛ زيرا صداقت و راستي كليد بهشت است. انسان ها تنها با صداقت است كه دنيا و آخرت خويش را مي توانند آباد كنند. از اين رو نخستين فرمان عقل، صداقت و عدالت است و عقل و عقلاء، صداقت و عدالت را از فضايل و بايسته ها و شايسته هاي انساني مي دانند. اين صداقت نسبت به خداوند مي بايست در اولويت نخست باشد. برخي از مردم عادت كرده اند كه با همه صادق باشند ولي در رابطه با خدا، صداقت را كنار مي گذارند. در برابر مردم گناه را ترك مي كنند و مرتكب حرام نمي شوند ولي در خلوت از مردم، مرتكب گناه مي شوند. در حقيقت نوعي بي صداقتي را در برابر خداوند در پيش مي گيرند كه خيلي زشتر و بدتر از هر عملي است. جالب اين است كه با اين كارهاي خويش خود را از اولياي الهي نشان مي دهند در حالي كه از اولياي شيطان و بنده و برده اويند. امام جواد(ع) نسبت به اين گونه بي صداقتي انسان هشدار مي دهد و مي فرمايد: لاتكن وليالله في العلانيه ، عدوا له في السرء در ظاهر، دوست خدا و در باطن، دشمن خدا مباش. (بحارالانوار، ج 75، ص 563
5 - توكل
يكي از اصول اسلامي توكل است. اينكه خدادوند را نه تنها آفريدگار خود بداند بلكه او را ممالك و پروردگار خود نيز بشمارد و نسبت به علم و قدرت خداوندي و مشيت و اراده الهي شك نكند. بسياري از مردم بويژه مومنان خيال مي كنند كه اهل توحيد هستند ولي توحيد جامع و كامل را يا در انديشه و پندار باور ندارند يا در عمل اين گونه نشان مي دهند. توحيد مي بايست در ذات و صفات و فعل باشد چنان كه مي بايست توحيد در عبادت و اولوهيت و ربوبيت نيز باشد. كسي كه اهل توكل است و خدا را وكيل خود مي سازد يا حتي خودش را به خدا واگذار كرده و تفويض مي كند (غافر، آيه 44)، اهل توحيد محض است؛ اما كسي كه در هر كاري به غير خدا مراجعه مي كند و مي گويد اول خدا بعداً شما، گرفتار نوعي شرك در فعل است كه بايد از آن پرهيز كند. امام جواد(ع) فرمودند: من انقطع الي غيرالله و كله الله اليه؛ آن كه به غير خداوند روي آورد، خداوند به همو واگذارش كند. (بحارالانوار، ج 68، ص 551) اينكه خداوند چنين بنده اي را به همان غير واگذار مي كند خيلي بد است؛ زيرا نمي توان شرايطي بدتر از اين را تصور كرد؛ چرا كه هم كارش به سامان نمي رسد و هم خشم و غضب الهي را به خاطر اين شرك در فعل به جان مي خرد.
6 - منكرستيزي
انسان سالم و عاقل كسي است كه به خوبي ها و نيك ها و پسنديده هاي اخلاقي و عقلاني و شرعي گرايش داشته و خود عامل بدان و نيز دعوت كننده ديگرانم به آن است. در مقابل، ازهرگونه زشتي و پستي و بدي مي گريزد و به خود اجازه نمي دهد كه بدان آلوده شود يا ديگران را در دام و گرفتار آن ببيند. بنابراين، دوستي معروف و انكارمنكر، امري پسنديده و بلكه از ويژگي هاي انسان سالم و عاقل است. اما اگر اينگونه نباشد و نسبت به قبايح و زشتي ها واكنش منفي نشان ندهد مي توان او را انساني بيمار دل و غير عاقل شمرد. برخي از انسانهاي مسلمان خودشان كار زشت را انجام نمي دهند ولي نسبت به آن يا سكوت مي كنند يا حتي زيبا و نيك مي شمارند و در مقالاتي از آن تعريف و تمجيد مي كنند. مثل كساني كه به امام معصوم(ع) اهانت نمي كنند ولي راضي و خشنود مي شوند يا سكوت مي كنند.

چنين افرادي با اين شيوه، شريك آن عمل هستند و در حقيقت خودشان مرتكب آن شده اند. خداوند در آيات 165 و 166 سوره اعراف از اصحاب سبت سخن به ميان مي آورد كه سه گروه بودند: گروهي كه مرتكب گناه مي شدند؛ گروهي كه سكوت مي كردند و گروهي كه به امر به معروف و نهي از منكر مي پرداختند. خداوند دو گروه ساكتين و گناهكاران را تبديل به ميمون كرد و عذاب نمود و تنها آمران به معروف را نجات داد؛ چرا كه ساكتين را هم جزو گناهكاران قلمداد و مجازات كرد. امام جواد(ع) فرمودند: من استحسن قبيحا كان شريكا فيه؛ هركه كار زشتي را نيك بشمارد؛ در آن كار شريك است. (بحارالانوار، ج75، ص 28( اينها تنها گوشه اي از اصول اخلاقي است كه امام جواد(ع) به عنوان پيشواي الهي و در مقام اسوه و الگو بيان كرده است و عمل به همين ها مي تواند زندگي ما را دگرگون كند. مطالعه و تحقيق ديگر آموزه هاي آن حضرت(ع) نيز از چنين جايگاه و ارزش و اهميتي برخوردار است. پس لازم است كه آنها را شناخته و براساس آن عمل كنيم.