پیامبر از زبان قرآن کریم. خاتمیت. بیعت با پیامبر. خطابها. عصمت. اخلاق حکومتی
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir
بیعت با پیامبر(ص) و آثار آن
بیعت، تعهدات و التزامات میان دو طرف در عرصه سیاسی و اجتماعی است که در یک سوی آن امت اسلامی و سوی دیگر آن، امام امت قرار می گیرد. برهر مومنی لازم است که با پیامبر(ص) بیعت کند که بیانگر بیعت با خداوند است. اما از آنجایی که بیعت با خدا و پیامبر(ص) در شرایط کنونی ما به یک معنا امکان پذیر نیست، ولی به معنای دیگر امکان آن فراهم می باشد، بر ماست تا با پیامبر(ص) و خداوند بیعت کنیم و به شرایط و تعهدات آن ملتزم شویم تا از آثار این بیعت بهره مند شویم، چنانکه هرگونه مخالفت و یا اذیت و آزار پیامدهائی دارد که در آیات قرآنی بدان اشاره شده .
پیامبر(ص) شاهد امت و شاهد شاهدان
براساس آموزه های قرآن هر انسانی از جمله پیامبر(ص) دست کم یکبار مرگ را تجربه خواهد کرد. (دخان56) پیامبر(ص) نیز به عنوان دارنده نفس، مرگ را میچشد (انبیاء35؛ قصص88) ولی این بدان معنا نیست که پیامبر(ص) که مرگ را تجربه میکند از حضور و شهود نسبت به عوامل هستی از جمله عالم ماده بی بهره میگردد، بلکه حتی براساس آموزه های وحیانی پس از مرگ شهود ایشان نسبت به عالم ماده نه تنها تغییر نمیکند، بلکه به یک معنا افزایش مییابد؛ زیرا حیات طیبی مییابد که از هرگونه محدودیت و نقصی مبرا و پاک میباشد و موانع شهودی کاملا رنگ میبازد؛ هرچند که به یک معنا برای آن حضرت(ص) و نفس ایشان یعنی حضرت علی(ع) و امامان معصوم(ع) عوالم، هیچ تفاوتی ندارد و همه عوالم که برای بسیاری غیب است برای آنان عوالم حضور و شهود است.
هیچ شکی نیست که پیامبر(ص) به عنوان شاهد امت از حاضران و غیرحاضران زمان خویش، می بایست ناظر و شاهد امت باشد و بر کارها و اعمال ایشان نظارت کند تا در قیامت گواهی دهد (بقره143؛ نساء41) بنابراین، برخلاف پیامبران دیگری که ناظر و شاهد به زمان خود بودند و پس از مرگ از چنین نظارت و شهودی برخوردار نیستند، چنانکه حضرت عیسی(ع) به خداوند عرضه میدارد که من پس از مرگ در میان ایشان شاهد نبودم تا به خدایی خود بخوانم؛ اما پیامبر(ص) پس از مرگ بلکه حتی پیش از تولد، شاهد امت ها و پیامبران ایشان بوده است (همان آیات) این شهادت میتواند به دو شکل شهادت مستقیم یا از طریق انفس خود (آل عمران61) از طریق امامان معصوم(ع) باشد که خلفاء و وصایای ایشان هستند.
لزوم بیعت با پیامبر(ص) به صورت مستقیم
بیعت با پیامبر(ص) اختصاص به زمان خاصی ندارد، بلکه حکمی برای تمامی زمان هاست. پس بر هر مؤمنی است که با پیامبر(ص) دست بیعت دهد تا در چارچوب فرمان های آن حضرت(ص) زندگی و کارهای خویش را سامان داده و اولویت های آن را تعیین نماید. هر مؤمنی یا به محضر آن حضرت(ص) میرسد و دست بیعت با او میدهد، یا آنکه به سبب دوری مکانی در زمان آن حضرت(ص) یا زمانی در زمان کنونی، دست بیعت را در عمل در دستان نمایندگان و رسولان آن حضرت می گذارد. اگر کسی با ولی فقیه زمان خویش بیعت کند، با امام زمان خویش بیعت کرده که بیعت ایشان همان بیعت با رسول الله و بیعت با رسول الله(ص) نیز بیعت با خداوند است؛ زیرا آن که بیعت میکند با شخص بیعت نمیکند بلکه با منصب، بیعت میکند که منصب خلافت و نمایندگی است.
آنچه گفته شد برای توده های مردم است وگرنه کسانی که از خواص اهل ایمان باشند می دانند که بیعت مستقیم نیز برای آنان با امام زمان(عج) و پیامبر(ص) امکان پذیر است چرا که امام زمان(عج) و پیامبر(ص) در نزد ما حاضر و بر کارهای ما شاهد هستند و همانگونه که سلام می دهیم ایشان به سلام ما پاسخ میدهند و تنها مشکل توده ها نه خواص اهل ایمان این است که پاسخ سلام خویش را نمی شنوند، اما اهل خواص، هم می بینند و هم می شنوند. با این همه باید توجه داشت که نشنیدن پاسخ سلام از سوی ما، رافع سلام گفتن نیست؛ از اینرو در هنگام حضور در مزارات و عتبات مقدسه لازم است که سلام کنیم و نیز در نمازها بر آن حضرت(ص) سلام دهیم و بگوییم السلام علیک ایهاالنبی و رحمه الله وبرکاته در مسئله بیعت هم میبایست ما دست بیعت را دراز کنیم و با او بیعت ولایت و اطاعت داشته باشیم هرچند که به ظاهر دست بیعت گر آن حضرت(ص) را نمی بینیم که به سوی ما دراز شده است (آل عمران144)
احکام و آثار بیعت با پیامبر(ص)
بیعت با پیامبر(ص) برای این است که از وی اطاعت کنیم. وقتی دست در دست رسول الله(ص) و نمایندگان او می گذاریم به این معناست که فرمانبردار ایشان هستیم و از او در هر امری اطاعت می کنیم (مجمع البیان ج 1-2 ص624) خداوند در آیاتی از جمله آیه پیشین و 10 فتح و آیه 21 ممتحنه برای بیعت و وفای به آن، آثار دیگری چون رحمت و پیروزی بیان میکند؛ افزون براین که این افراد از نعمت غنایم نیز بهره مند میشوند و وضعیت اقتصادی ایشان بهبود می یابد (فتح18تا 21) اهل بیعت به سبب آن که در این بیعت اطاعت اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن را به طور رسمی اعلان میکند، موظف است که در همه عرصه های زندگی ظاهری یا باطنی با اخلاص تمام از پیامبر(ص) اطاعت کند و ولایت و مرجعیت دینی و سیاسی و علمی و غیر آن را پذیرا باشد و در ظاهر و باطن به مخالفت نپردازد. درحقیقت شخص با بیعت، خود را موظف میکند تا از همه دستورهای پیامبر(ص) به عنوان فرمان های الهی اطاعت و پیروی کند؛ زیرا میداند که اطاعت از آن حضرت(ص) عین اطاعت از خداوند است (آل عمران132 و133 و172 حشر7) و ایشان جز زبان حق تعالی نیست (نجم3 و 4)
پس از آیات قرآنی برمی آید که هر مؤمنی در هر زمان و مکانی می بایست با پیامبر(ص) بیعت کرده و بر مفاد و محتوای بیعت در هر شرایط نهان و آشکار وفادار باشد و بدان عمل کند. هرگونه تخلف و نقض بیعت، در حکم اذیت و آزار آن حضرت(ص) و طغیان و سرکشی نسبت به خداوند و مستوجب عذاب الهی در دنیا و آخرت و لعن است. براساس همین باور است که امروزه بر ماست تا با وصی آن حضرت(ص) یعنی حضرت بقیه الله(عج) بیعت کنیم و به نظر می رسد که مفاد دعای عهد نوعی بیعت با آن حضرت باشد که از سوی مؤمنان هر روزه انجام میگیرد. در زمان کنونی که عصر غیبت است، لازم است که دست بیعت به ولی فقیه بدهیم که دست ایشان دست ولی الله (عج) و پیامبر(ص) و خداوند است. هرگونه تخلف از فرمان ایشان به معنای مخالفت با پیامبر(ص) تلقی می شود؛ زیرا آنان خود فرمان داده اند که در عصر غیبت با ولی فقیه جامع الشرایط بیعت کرده و به احکام او تسلیم باشیم که در چارچوب اسلام و قوانین آن می باشد. بیعت با پیامبر(ص) اختصاص به دوره و زمان و مکانی خاص ندارد و حکمی ابدی است؛ زیرا احکام پیامبر(ص) تا پایان دنیا و قیامت برقرار و باقی است و حلال و حرام محمد(ص) تا قیامت جاری و ساری است.
عقل مطلق و اعتدال وجودی
پیامبر(ص) شاید تنها شخصیت هستی باشد که از وی به عنوان عقل مطلق یاد می شود. در روایات معتبری از آن حضرت(ص) آمده که خود را اولین موجود هستی معرفی می کند و می فرماید اول ما خلق الله نوری (بحارالانوار ج 1ص 79حدیث 7) در حالیکه در عبارتی دیگر همان حضرت(ص) می فرماید اول ما خلق الله العقل، اولین خلقت و آفرینش الهی عقل بوده است (بحارالانوار ج 1 ص 79) بنابراین می توان گفت که حقیقت محمدی(ص) همان حقیقت عقل مطلق، روح، قلم، عرش و مانند آن است؛ زیرا در روایات دیگر، اولین خلقت الهی را روح و در جایی دیگر روحی یعنی روح من، و در جایی دیگر قلم و یا عرش گفته است که در حقیقت اینها، نام های حقیقت محمدی(ص) است که صادر نخست، مظهر اول و خلق نخست الهی است (بحارالانوار ج 1،حدیث 7 ص 901)
از آن جایی که آن حضرت(ص) عقل مطلق است، در اعتدال کامل است؛ زیرا خداوند انسانی را که تکریم کرده (اسراء 70) به صفت اعتدال و تعادل ستوده است. (انفطار 7) این اعتدال حتی در مقام نفسی یعنی دمیده شدن روح در کالبد جسمانی و جسدانی نیز وجود دارد و خداوند در این مقام نیز الهاماتی را برای حفظ اعتدال فطری می فرستد. (شمس 7 و 8) پیامبر(ص) به حکم عقلانیت مطلق وجودی اش، از اعتدال و عدالت در همه مراحل برخوردار است و هرگز در هیچ امری از آن خارج نمی شود؛ زیرا اعتدال و عدالت عین حق است؛ از این رو همواره بر عدالت فرمان داده و بر آن عمل کرده است. (شوری51 و آیات دیگر)
فضائل اخلاقی و حکومتی رسول اکرم (ص)
......... نبی مکرم اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجات، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده طراز اول و بی نظیر است . یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار وکردار بی نظیر، در صدر سلسله ی انبیا و اولیا قرار گرفته و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم، که فرمود و لکم فی رسول الله اسوة حسنة ما باید به پیامبر اقتدا و تاسی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن، در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم . خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند .
پیامبر عالیترین نمونه سخاوت و انفاق حقوقی برای فقرا در اموال اغنیاء
هیچ دین و آیینی به اندازه اسلام حقوقی برای فقرا در اموال اغنیاء مقرر نداشته تا آنجا که دستور عام اسلام در این مورد چنین است خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و قتل علیهم ان صلوتک سکن لهم و الله سمیع علیهم ای پیامبر، بگیر از اموال ایشان (مالداران) صدقهای که ایشان را پاک میسازد و با آن صدقه خالص میگردانی و بر ایشان دعای خیر فرست. که دعای خیر تو آرامش نفوس ایشان است و خداوند شنوا و داناست» وقتی مالدار با صدقه و انفاق فقرا را در مال خود سهیم کرد اضطراب و نگرانی او از نفرت نسبت به فقرا و مستمندان بر طرف میشود. زیرا عضو محبوب جامعه میشود و آرامش واقعی همین است. پیامبر(ص) خود عالیترین نمونه سخاوت و انفاق بود. عطایای ایشان را تنها در قریش بالغ بر 600 میلیون درهم نوشتهاند. به عنوان نمونه ایشان سهم یکی از افراد قبیله بنی غفار را از غنائم خیبر در برابر مشتری خریدند بعد فرمودند: «گوی آنچه از تو گرفتهام بهتر است از آنچه به تو دادهام، اگر خواهی بگیر، و اگر خواهی رها کن» و آن شخص گفت: آن را پس میگیرم و پیامبر(ص) سهم او را پس داد. دو گوسفند قربانی میکردند. مقداری را به اهلش و بقیه را به مساکین میدادند و گوسفند یکی از طرف خود و اهل بیت و دیگری از طرف امت خود قربانی میکردند و میفرمودند: خداوندا ! این از طرف همه امتم، هر کس که برای یگانگی تو شهادت دهد و برای من گواهی دهد. و این بیانگر این مطلب است که اگر افراد جامعه مساکین اطراف خود را از یاد نبرند و همواره آنان را یاد و یاری نمایند. رفته رفته از تعداد آنان کاسته خواهد شد.
هنگام برگشتن از جنگ حنین، اعراب برای بخشش سر راه او را گرفتند تا آنجا که عبا را از دوش ایشان ربودند. ایشان فرمودند: آیا بر من از بخل میترسید اگر به اندازه ریگ بیابان شتر داشته باشم. همه را میان شما تقسیم خواهم کرد و خواهید دید من نه بخیلم و نه ترسو. شخصی نزد پیامبر آمد و گفت: مرا وصیت کن. ایشان فرمودند: به عدالت سخن بگو و اضافه مال خود را ببخش. گفت نمیتوانم، فرمودند: مال داری؟ گفت: شتر دارم فرمودند: با یکی از آنها آبکشی کن و به خانوادههایی که یک روز در میان آب مینوشند آب بده و این گواه این است که حتی اگر توان مالی خوبی نداری از هر راه حلال که میتوانی برای کمک به نیازمندان تلاش کن! بسیار سفارش میکردند که فقرا را فراموش نکنید در جایی میفرمایند: بدترین غذا، غذای مهمانی است که اغنیا در آن دعوت شده باشند و فقرا فراموش شده باشند. آنهایی را که آرزومندند، مانع شوند و آنهایی را که بیتفاوتند دعوت کنند. ایشان هیچگاه فقیری را به خاطر فقر یا بیماریاش تحقیر نکردند و از هیچ سلطانی به خاطر ملکش نترسیدند. فقیر و سلطان را به یک نحو به سوی خدا دعوت میفرمودند و این و آن در نظرشان یکسان بودند. هیچ گاه چیزی از رسول خدا(ص) درخواست نشد که آن حضرت در جواب به آن «نه» بگویند. و هیچ گاه حاجت نیازمندی را رد نکردند و تا آنجا که برایشان امکان داشت نیاز او را برآورده میساختند و گر نه با زبان نرم و شیرین خویش او را راضی مینمودند.
امام صادق(ع) فرمودند: کسی از رسول خدا(ص) چیزی نمیخواست جز اینکه آن حضرت می بخشیدند تا اینکه یک بار زنی پسرش را خدمت رسول خدا(ص) فرستاد و به او گفت: نزد پیامبر(ص) برو و از او چیزی بخواه، اگر حضرت فرمودند: چیزی نزد ما نیست، بگو پیراهنت را به من بده، رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آوردند و به او دادند. در این هنگام خداوند پیامبرش را به میانهروی سفارش نمود و این آیه را نازل کرد: دست خود را بسته به گردن خویش میفکن و کلا هم باز مگذار تا اینکه ملول و تهیدست گردی» عشق و علاقه رسول خدا(ص) به فقرا به حدی بود که میفرمودند: بار الها! در حال فقر و نداری مرا زنده بدار، در حال نداری بمیران و مرا با کسانی که دارا نیستند محشور نما» امام صادق(ع) میفرمایند: رسول خدا(ص) از چیدن خرما و درو کردن زراعت در شب اکراه داشتند. به این دلیل که فقرا و مساکین بیبهره نمانند. هر کس سیر بخوابد و در شهر و یا همسایگی او کسانی گرسنه باشند از ما نیست و به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده است. رسول خدا(ص) به طبقات محروم و زحمتکش احترام میگذاشتند. در برابر مفتخورها و انگلها موضع میگرفت و میفرمودند: ملعون ملعون من القی کله و علی الناکس نفرین به آنان که بار زندگی خود را بر دوش دیگران میاندازند و بدون خدمات مادی و معنوی به جامعه، امکانات جامعه را مصرف می کنند.
در جنگ تبوک که از جبهه بر میگشتند؛ مردم به استقبال آمده بودند، زنها، پیرها و از جمله پیرمردی به نام سعد انصاری به استقبال پیامبر(ص) و مجاهدین آمده بودند و با ایشان مصافحه کرد. پیامبر(ص) دیدند که دستش خیلی زبر است و چاک چاک، رسول خدا(ص) فرمودند: دستهایت چقدر خشن است. البته پیامبر(ص) هم آدم ناز پرورده نبودند. آن پیرمرد گفت: من کار گرم، کار میکنم، بیل میزنم. خانوادهام را تامین می کنم. توجه کنید، پیامبر(ص) از جبهه بر میگردند، همه مردم و مجاهدین آنجا حاضرند. ایشان دست این پیرمرد زارع کارگر را میگیرد و طوری که همه ببینند بلند می کنند و پایین میآورند و میبوسند و سپس بالا میبرند و خطاب به همه جمعیت میگویند: مردم به خدا سوگند این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد. این است برخورد پیامبر خدا(ص) با مستضعفین و قشر محروم جامعه ایشان همواره امت خود را به تلاش و کوشش و کسب روزی حلال سفارش میکردند در خاتمه این بحث به گروهی از نیازمندان که فشارهای زندگی به آنها غلبه میکرد که مجبور به گرفتن وام میشدند .
گاهی آنان با کمی و نارسایی درآمد از پرداختن وام عاجز و ناتوان میشدند و در چنین وضع ناگواری شب را به پریشانی و بیخوابی و روز را به خفت و خواری سپری میکردند. اینان همان دل شکستگان بودند که پیامبر(ص) به تهیه مرهمی برای زخمهایشان میاندیشیدند البته ایشان نمیتوانستند به طلبکار بگویند: از حق خودت صرف نظر کن، زیرا رسول خدا(ص) بهترین کسی است که در حفظ حقوق افراد میکوشیدند ولی میتوانستند شفاعت و محبت خود را در برابر مدارای او با بدهکار و مهلت دادنش تا گشایش مشکلات و باز شدن دست و سامان یافتن کار به او ببخشد و این همان چیزی بود که بارها دربارهاش میگفتند: «هر کس که در دنیابر تنگدستی آسان گیرد، خدا در دنیا و آخرت بر او آسان خواهد گرفت و تا هر زمان که بنده پشتیبان برادر خود باشد. خدا پشتیبان او خواهد بود و در جای دیگر میفرمایند: هر کس که تنگدستی را مهلت دهد، یا قسمتی از دین او را ببخشد خدا در روز رستاخیز او را در سایه عرش خود قرار میدهد. آن روز که جز سایه آن سایهای نخواهد بود، هر کس که بخواهد تا دعایش مستجاب گردد و اندوهش بر طرف گردد، میباید تا برای تنگدستی گشایشی به وجود آورد.
اخلاق حکومتی
اخلاق حکومتی پیامبر این ها بود: عادل و با تدبیر بود . کسی که تاریخ ورود پیامبر به مدینه را بخواند، آن جنگ های قبیله ای، آن حمله کردن ها، آن کشاندن دشمن از مکه به وسط بیابان ها، آن ضربات متوالی، آن برخورد با دشمن عنود، انسان آن چنان تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبه ای در خلال این تاریخ مشاهده می کند که حیرت آور است.
او حافظ و نگهدارنده ی ضابطه و قانون بود; نمی گذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط دیگران . خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است . بر طبق همان قوانینی که مردم باید عمل می کردند، خود آن بزرگوار هم دقیقا و به شدت برطبق آن قوانین عمل می کرد و اجازه نمی داد تخلفی بشود . وقتی که در جنگ بنی قریظه مردهای آن طرف را گرفتند و خائن هاشان را به قتل رساندند و بقیه را اسیر کردند و اموال و ثروت بنی قریظه را آوردند، چند نفر از امهات مؤمنین، به پیامبر عرض کردند که: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود آمده، یک مقدار هم به ما بده . اما پیامبر اکرم با این که زن ها مورد علاقه اش بودند و به آن ها محبت داشت و نسبت به آن ها بسیار خوش رفتار بود، ولی حاضر نشد به خواسته ی آنها عمل کند . اگر پیامبر می خواست از آن ثروت ها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفی نداشتند، لیکن او حاضر نشد . بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبر با آن ها حالت کناره گیری به خود گرفت; یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند .
بعد آیات شریفه ی سوره ی احزاب نازل شد: یا نساء النبی لستن کاحد من النساء، یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا . و ان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما. پیامبر فرمود: اگر می خواهید با من زندگی کنید، زندگی زاهدانه است و تخطی از قانون ممکن نیست . از دیگر خلقیات حکومتی او این بود که عهد نگهدار بود . هیچ وقت عهد شکنی نکرد . قریش با او عهد شکنی کردند، اما او نکرد; یهود بارها عهد شکنی کردند، او نکرد . او همچنین رازدار بود . وقتی برای فتح مکه حرکت می کرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا می خواهد برود . همه ی لشکر را بسیج کرد و گفت: بیرون برویم . گفتند: کجا؟ گفت: بعد معلوم خواهد شد . به هیچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه می رود، کاری کرد که تا نزدیک مکه قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبر دارد به مکه می آید! دشمنان را یک طور نمی دانست، این از نکات مهم زندگی پیامبر است .
بعضی از دشمنان، دشمنانی بودند که دشمنی شان عمیق بود، اما پیامبر اگر می دید که این ها خطر عمده ای ندارند، با این ها کاری نداشت و نسبت به آن ها آسان گیر بود . بعضی ها هم بودند که خطر داشتند، اما پیامبر آن ها را مراقبت می کرد و زیر نظر داشت، مثل عبدالله بن ابی . عبدالله بن ابی منافق درجه یک علیه پیامبر هم توطئه می کرد . لیکن پیامبر چون او را زیر نظر داشت، کاری به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم بود . اندکی قبل از وفات پیامبر، عبدالله ابی از دنیا رفت، اما پیامبر او را تحمل می کرد. اینها دشمنانی بودند که از ناحیه آن ها حکومت و نظام اسلامی و جامعه اسلامی مورد تهدید جدی واقع نمی شد، اما پیامبر با دشمنانی که از ناحیه آنها خطر وجود داشت، به شدت سختگیر بود .
همان آدم مهربان، همان آدم دل رحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد که خائنان بنی قریظه را که چند صد نفر می شدند در یک روز به قتل رساندند و بنی نظیر و بنی قینقاع را بیرون کردند و خیبر را فتح کردند; چون این ها دشمنان خطرناکی بودند، پیامبر با آن ها اول ورود به مکه کمال مهربانی را به خرج داده بود، اما این ها در مقابل خیانت کردند و از پشت خنجر زدند و توطئه و تهدید کردند . پیامبر عبدالله بن ابی را تحمل می کرد، یهودی داخل مدینه را تحمل می کرد، قرشی پناه آورنده ی به او یا بی آزار را تحمل می کرد، وقتی رفت مکه را فتح کرد، چون دیگر خطری از ناحیه آن ها نبود، حتی امثال ابی سفیان و بعضی از بزرگان دیگر را نوازش هم کرد; اما این دشمن غدار خطرناک غیر قابل اطمینان را به شدت سرکوب کرد . اینها اخلاق حکومتی آن بزرگوار است .
در مقابل وسوسه های دشمن، هوشیار; در مقابل مؤمنین، خاکسار; در مقابل دستور خدا، مطیع محض و عبد به معنای واقعی; در مقابل مصالح مسلمانان، بی تاب برای اقدام و انجام .
مسئله خاتمیت پیامبر(ص)
یکی از مهمترین اصول اعتقادی ما مسلمانان خاتمیت پیامبر اسلام است. اکثر ادیان آسمانی معتقدند دین آنها آخرین و کاملترین دین موجود از سوی خداوند است. اما این تلقی چگونه توجیه می شود؟ استدلال غالب دینداران (در ادیان اسلام، یهود و مسیحی) بر خاتمیت دینشان، رسیدن انسانها به بلوغ فکری است. ما معتقدیم حضرت محمد(ص) خاتم النبیین و اشرف رسل هستند. اما اینکه چرا بعد از ایشان دست انسان ها از وحی مستقیم توسط حضرت جبرئیل قطع شد و ادامه ارتباط الهی با انسان ها توسط ائمه صورت گرفت، دلیلی تاریخی دارد. به نظر می رسد سنت خدا به نحوی بوده است که با وحی به انبیای گذشته قسمت هایی از نقشه سعادت بشری را ارائه می دادند.
این قسمت ها اکثرا جامعیت و مانعیت را برای تبعیت تا ابدالدهر ندارند. همچنین بلوغ تفکر و تمدن انسانها به حدی نرسیده بوده که بتوانند از میراث خود نگهداری کنند. پر واضح است که صحت کنونی کتب آسمانی حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) مورد مناقشه است. تحریف در این کتب به وضوح یافت می شود. مسائلی که حتی تا حد غیر قابل باور بودن عقل سلیم پیش میرود. این مسئله تاجایی است که خود پیروان این ادیان از الهی بودن صد در صد کتابشان سخنی به میان نمی آورند.
انجیل در دیانت مسیحی به عنوان نزدیک ترین دیانت ابراهیمی از نظر تاریخی به اسلام، به وضوح مورد تحریف قرار گرفته . این تحریف تا حدی است که مولف کتاب آسمانی در هرگوشه یکی از حواریون است و سال تولید آنها حداقل به پنجاه سال پس از عروج حضرت عیسی(ع) باز می گردد. شاید بتوان گفت انجیل های کنونی چیزی شبیه سیره و سنت حضرت عیسی(ع) هستند. اما در قسمتی از تاریخ یعنی حدود هزار و چهارصد سال پیش، انسان ها به حدی از تمدن رسیدند که توانایی نگهداری از میراث خود را داشتند. آنها دیگر به حدی از بلوغ رسیده بودند تا بتوانند با دریافت یک فرمول کلی، آن را برای تمام عمر خود تعمیم دهند. البته این مسئله هرگز بدین معنا نیست که انسان از آن دوره به بعد از خدا و نیروهای الهی مستقل و بی نیاز شده است. چه که همواره (حتی هم اکنون) امداد های غیبی و امام زمان(ع) و دیگر نیروهای الهی در کارند. تنها دلالت سخن بند قبل بدان بود که انسان ها توانستند با دریافت یک فرمول کلی از وحی مستقیم بی نیاز شوند.
قرآن مجید به عنوان این فرمول کلی راه حل و درمان تمام بیماری های انسانها در تمام طول تاریخ است. این است معجزه جاوید پیامبر اسلام که او را از دیگر رسل برتر داشته و لقب اشرف رسل را بر خود گرفته است.
اما نکته دیگری که ممکن است مورد پرسش واقع شود، آن است که این استدلال می تواند در مورد تمام ادیان بیان شود. به عنوان مثال مسیحیان به راحتی می توانند بگویند: بلوغ انسان ها حدود دو هزار سال پیش رخ داد، و به همین خاطر حضرت مسیح (ع) آخرین پیامبر و دین خاتم الهی است. اما در پاسخ باید گفت که این استدلال آنان از نظر تجربی انکار شده است. تجربه و تاریخ به ما نشان داده که کتب آسمانی در آن دوره مورد تحریف واقع شده است. این خود بزرگترین گواه برای عدم بلوغ انسان ها در دوره زندگی حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) است. دین اسلام و معجزه جاوید آن قرآن، پس از بلوغ فکری انسان ها به عنوان آخرین دین وحیانی از سوی خداوند متعال انتخاب شد و زمام امور مردم جهان از آن پس به دست نایبان حضرت محمد(ص) قرار گرفت. این نایبان به قول ما شیعیان دوازده ائمه از نسل حضرت علی (ع) هستند و هم اکنون زعامت هستی در ید امام زمان (ع) است که از انظار بشر غایبند.
بیوگرافی خواندنی پیامبر از زبان خداوند
پیامبری برای زمینیان فرستاده شده بود که زبان از وصف او عاجز است و به راستی چه کسی به جز خداوند می تواند بهترین خلق خود را توصیف کند؟! خداوند متعال خود به معرفی آخرین پیامبرش برای چهانیان لب به سخن گشوده لقد من الله علی المۆمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم…؛ خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت…آل عمران 164) نعمتی بزرگ و پایدار که خداوند برای زمینیان فرستاد تا اینکه بتوانند از ظلمت جهل و نادانی بیرون بیایند کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آرى به سوى راه آن شکست ناپذیر ستوده إبراهیم 1)
اما همین مقدار کافی نیست، زمینیان باید بیشتر با آخرین پیام آور خدا آشنا شوند، زیرا پیامبری که می خواهد مردم را پاک کند و به آنها تعلیم دهد باید خود پاک و تعلیم دیده باشد و خداوند برای شناخت بیشتر پیام آور خود، او را این گونه معرفی میکند انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرّکم تطهیرا خدا چنین میخواهد که رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند (احزاب 33) رسولی را به سوی شما فرستاده ام که هم او هم اهل بیتش از هر عیبی پاک و منزه هستند و هر فردی که می خواهد از عیوب نفسانی پاک و منزه شود باید به او و اهل بیتش متصل شود ،و گرنه در امواج ظلمت ها غرق می شود و هیچ یاری کننده ای برای او نخواهد بود .
آن قدر دلسوزی و مهربانی او شعله ور است که گاهی با دیدن جهالت ها و نادانی های شما می خواهد جان از قالب تهی کند، ولی این خداوند است که به رسولش دلداری می دهد تا کمی قلب او تسکین پیدا کند لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مۆمنین؛ ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی) (پیام آوری که مشکلات و دردها و رنج های شما را همانند مشکلات خود می داند و و مانند پدری مهربان دلسوز و مهربان است لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُۆْمِنینَ رَۆُفٌ رَحیمٌ: قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مۆمنان، دلسوز مهربان است. التوبة128)
آن قدر دلسوزی و مهربانی او شعله ور است که گاهی با دیدن جهالت ها و نادانی های شما می خواهد جان از قالب تهی کند، ولی این خداوند است که به رسولش دلداری می دهد تا کمی قلب او تسکین پیدا کند لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مۆمنین؛ ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی) (شعراء3) مردی که وجودش منشأ خیرات و برکات است و به همین جهت تا او در میان شماست عذابی از جانب خداوند بر شما نازل نخواهد شد و ما کان الله لیعذّبهم و انت فیهم…؛ و خدا تا تو در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد) (انفال 33) در برابر ظلم ها و دشمنی های مخالفان خود فقط یک جمله بر زبان جاری می کرد و آن اینکه اللّهم اهدنی قومی فانهم لایعلمون خدایا قوم مرا هدایت کن زیرا ایشان نادانند) به بهترین شکل با همه مردم در ارتباط بود
برای مومنین پر و بال رحمت و مرحمت خود را میگشود و اخفض جناحک لمن اتبعک من المۆمنین آنگاه پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران) (شعرا 215) و در برابر ظلم ها و دشمنیهای مخالفان خود فقط یک جمله بر زبان جاری میکرد اللّهم اهدنی قومی فانهم لایعلمون. خدایا قوم مرا هدایت کن زیرا ایشان نادانند. برای او بسیار سخت و گران بود که مردم نسخه اصیل موفقیت را رها کرده و به سراغ نسخه های جعلی بروند و به همین جهت لب به شکایت باز می کرد و با خدای خود این گونه به مناجات می پرداخت وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً و پیامبر گفت: پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند فرقان30)
و با این صفات و ویژگی های منحصر به فرد بود که خداوند دو اقدام مهم برای پیامبرش انجام داد : اول اینکه او را به عنوان الگو و اسوه ای برای تمام انسان ها معرفی و فرمود لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة…؛ به طور یقین زندگی رسول خدا(ص) برای شما و آنان که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند، سرمشق نیکویی است احزاب 21) و دیگر اینکه هم خداوند و هم فرشتگان بر روان پاک پیامبر درود و صلوات می فرستند و از همه اهل ایمان نیز تا قیام قیامت خواست که بر او درود بفرستند : خدا و فرشتگان او به روان پاک پیامبر(ص) صلوات و درود می فرستد، شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود فرستید و به تعظیم به روان او سلام گویید و تسلیم او باشید احزاب 56)
توصیف شخصیت پیامبر اکرم(ص) از زبان قرآن کریم
محمد(ص)، جانشین ویژه خداوند یکی از وظایف مومنان در قبال حضرت محمد مصطفی(ص) سرمشق قراردادن ایشان است. پس لازم است که شخصیت و سبک زندگی آن حضرت(ص) از سوی مومنان از طریق منابع معتبر شناخته شده به دست آید و براساس آن، منش و کنش و واکنش های خویش را سامان دهیم و به حکم و فرمان الهی، محمدی شویم تا محبوب و مرضی خداوند گردیم؛ زیرا تنها راه خدایی و ربانی شدن انسان، حرکت در مسیر محمد(ص) و پیروی و اطاعت از ایشان است.
پیامبر(ص) انسان معصوم
بی گمان کسی که در شخصیت و رفتار و کردار، بر خطا می رود و اهل لغزش، سهو، نسیان، اشتباه و مانند آن است و یا در اندیشه و بینش و نگرش مطابق حق نمی باشد، نمی تواند الگو و سرمشق مطلق انسانیت باشد؛ از این رو به ضرس قاطع و حکم قطعی و یقینی می توان گفت که حضرت محمد(ص) در همه چیزش معصوم است؛ زیرا اگر هیچ دلیل دیگری جز فرمان خداوند به پیروی مطلق و بی چون و چرا ازآن حضرت و اسوه قرار دادن وی (احزاب21) نبود، می توان حکم به عصمت آن حضرت(ص) کرد؛ زیرا اگر خداوند، اطاعت از آن حضرت را عین اطاعت خود شمرده (آل عمران 32 و 132؛ نسا 59؛ انفال 1، 20 و 46) از آن روست که ایشان در همه چیزش خدایی شده و مظهر الوهیت و اسماء و صفات الهی است و در قول و فعل هرگز به هیچ وجه برخطا و اشتباه نمی رود و مصداق اسم حق است. لذا از آن حضرت(ص) به عنوان اسوه نیکو یاد کرده و بی هیچ اما و اگری پیروی از آن حضرت(ص) را واجب دانسته (احزاب1) از آیه 31 آل عمران به دست می آید که اگر انسان بخواهد محبوب خداوند شود می بایست از پیامبر(ص) اطاعت کند و تابع او شود و به دقت از آن حضرت(ص) و زندگی اش پیروی نماید.
این بدان معناست که آن حضرت تنها راه رسیدن انسان به مقاماتی است که هدف و فلسفه آفرینش است و حتی براساس آموزه های پیامبر(ص) و مکتب اسلام، همه پیامبران همین راه را نشان می دادند؛ زیرا مسیر بازگشت انسان از خدا به سوی خدا (بقره 156) پروردگار محمد(ص) و منتهای سیر انسان نیز محمد(ص) و پروردگار اوست. (علق 8؛ نجم 42) چرا که آن حضرت(ص) تنها انسانی است که در مقام تقرب اتم و اکمل قرار گرفته و از مقام قاب قوسین او ادنی (نجم 9) آمده . پس کسی در تقرب به خدا و حب به او نزدیک تر از پیامبر نیست. از این رو حبیب الله است و مسیر محبوبیت هر انسانی دست یابی به حب ایشان از طریق اتباع از اوست.
همه پیامبران پیشین از ایشان آموختند و شاگرد مکتب او هستند هرچند که از نظر خلقی در عالم ماده، متاخر از همه ایشان و خاتم النبیین است (احزاب 40) همه پیامبران پیشین، آن حضرت را می شناختند و مامور بودند که هم از مظهریت اتم و اکمل ربوبیت ایشان بهره مند شوند و هم ایشان را به خلق بشناسانند؛ زیرا خلق به واسطه ایشان با خالق آشنا می شوند؛ چنانکه پیامبران با وجود ایشان، با خداوند آشنا شدند.
امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: قلت: یا رسول الله! فنحن افضل ام الملائکه ؟ فقال: یا علی! نحن....و بنا اهتدوا السبیل الی معرفه الله. پرسیدم: ای رسول خدا، ما برتریم یا فرشتگان؟ فرمود: ای علی ما برتر از آفریده های خدا بر گستره زمین و از برگزیدگان فرشتگان مقرب درگاه خداوندیم؛ و چرا برتر از آنان نباشیم، در حالی که به شناخت خدای تعالی و معرفت وحدانیتش پیشی گرفتیم؛ آنان به واسطه ما خدا را شناختند و به واسطه ما خدا را بندگی و عبادت کردند و به واسطه ما به راه شناخت خدا هدایت شدند (بحارالانوار ج 26 ص 633) خداوند در قرآن گزارش میکند که پیامبران از جمله حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) مامور بودند تا آن حضرت(ص) را به پیروان خویش معرفی کنند و در انجیل و تورات، آن حضرت(ص) را معرفی کردند (صف 6؛ فتح 29) زیرا شناخت آن حضرت(ص) و ایمان به ایشان جزو اسلام و ایمان هر مومنی از بشر در طول تاریخ از آدم(ع) تا پایان هستی و قیامت است.
قرآن و عصمت رسول الله
خدای رسول اکرم ص را چنین وصف میکند یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ[1] یعنی سوگند به این کتاب حکیم که تو از مرسلین و فرستادهگان هستی و بر بستر و مسیر صراط مستقیم و راه راست قرار داری. صراط مستقیم آن است که هم از خطر افراط و زیادهروی دور باشد و هم از خطر تفریط و کوتاهی و اگر حضرت رسول اکرم بر صراط مستقیم و بلکه خود، عین صراط مستقیم است. تمام شئون و وظایف آن حضرت نیز عین صراط مستقیم است. تلاوت و تعلیم و تزکیه و یاد آن حضرت ، به دور از افراط و تفریط میگردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداری آن نیز معصوم از خطا و انحراف و نسیان است. رسول الله در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن که وحی الهی را درست دریافت میکند؛ دوم این که پس از دریافت درست، آن را به خوبی ضبط و نگهداری میکند و سوم این که در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون کم و زیاد بر مردم تلاوت میکند، و معارف آن را بدون کاهش و افزایش بیان میکند، پس آن حضرت در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسیان و دور از عصیان است،[2].
1ـ عصمت پیامبر ص در گرفتن قرآن آن حضرت چگونه فهمید که آنچه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه کلام شیطان؟
فخر رازی : همان گونه که افراد عادی بشر برای شناخت وحی، نیازمند معجزهاند، پیامبر نیز برای تشخیص وحی نیاز به معجزه دارد؛ اگر فرشتهی وحی برای او معجزهای ارائه کرد، برای وی ثابت میشود که آنچه دریافت میکند وحی الهی است و بدون ارائهی معجزه، ثابت نمیشود. دربارهی فرشته نیز همین سخن را تکرار میکند که: فرشتهی وحی برای اینکه بفهمد آنچه تلقی و دریافت کرده وحی است نه تلقینهای نفسانی و نه وسوسههای شیطانی، نیاز به معجزه دارد. متأسّفانه این تفکّر نادرست که برای حضرت رسول پیش آمد و صدای وحی را شنید، آن حضرت نمیدانست که این حالت، وحی و نبوتّ است، آنگاه که مسئله را به خدیجه(س) گفت و خدیجه آن را پیش «ورقه بن نوفل» بازگو کرد، ورقه بن نوفل لوازم نبوّت و علایم انبیا را بیان کرد ![3] دینی که آورندهی آن، حقیقت وحی را نشناسد و نبوّت خود را با سخنان یک نفر یهودی، مانند ورقهی بن نوفل بشناسد، یک ورق هم ارزش ندارد. چگونه ممکن است کسی آنقدر شخصیّت بزرگی داشته باشد و به مقام بلند «لدن» بار یابد و وحی «لدنی» را با علم شهودی بیابد. ولی در حال شک و تردید باشد؟
2ـ عصمت پیامبر ص در نگهداری قرآن آن حضرت هر چه را که فهمیده و از خداوند دریافت داشت، به درستی حفظ و نگهداری میکند و سهو و نسیان در قلمرو حفظ او راه ندارد، چنانکه خدای سبحان دربارهی این شأن ایشان میفرماید سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى[9] یعنی ما قرآن را بر تو قرائت میکنیم و تو اهل نسیان و فراموشی نیستی. ذات اقدس اله، در مقام منّت گذاشتن و اطمینان بخشیدن به آن حضرت است که پس از اخذ قرآن فراموش نخواهد کرد و اگر ارادهی خداوند استثنا شده برای افادهی اطلاق قدرت و اختیار خداوند است؛ نظیر آنجا که میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهی خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ اما اهل سعادت پس آنها نیز در بهشت ابدی تا آسمان و زمین باقی است جاودانند مگر آنچه خواست پروردگار باشد که عطایش ابدی و نامقطوع است.
جملهی إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ10 میتواند استثنا از جاودانگی باشد یعنی خداوند برخی از تبهکاران را پس از عذاب موقّت از جهنّم بیرون آورده به بهشت میبرد، و جملهی إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ در ذیل آیه میتواند قرینهأی بر صحّت این استثنا باشد که میفرماید: به راستی پروردگار تو هر چه را که بخواهد انجام میدهد. ولی تعبیر مزبور در آیهی مورد استشهاد که دربارهی جاودانگی بهشتیان است گرچه ظاهراً استشناست ولی باطناً برای تأکید مستثنی منه آمده است؛ زیرا خلاف وعده از ناحیهی خداوند محال است و امکان ندارد که خدای سبحان به مؤمنان وعدهی جاودانگی بهشت بدهد و آن را عملی نکند! و عبارت پایانی آیه نیز که میفرماید عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ: عطای پروردگار ابدی و غیر قابل انقطاع است، قرینهای است بر اینکه بهشتیان، برای همیشه در بهشت جاویدند و این استثنا برای تأکید قدرت و مشیت است و مقصود آن است که آنچه محقّق میشود به مشیّت و قدرت حقّ است، نه آنکه از محدودهی قدرت او بیرون باشد. برگرفته از کتاب قرآن در قرآن -آیت الله جوادی آملی
پی نوشتها : [1] ـ سورهی یس، آیات 1 تا 4. [2] ـ المیزان، ج 2، ص 134. [3] ـ بحار، ج 18، ص 195. [4] ـ محّمد ص 14؛ دلیل روشنی از پروردگارش دارد. [5] ـ آل عمران، 9؛ پروردگارا! تو مردم را برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد. [6] ـ نهج البلاغه، خطبهی 4. [7] ـ قمر 55؛ نزد خداوند مالک مقتدر. [8] ـ نمل 6؛ به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا میشود. [9] ـ اعلی 6. [10] ـ اعلی، 7؛ مگر آنچه که خدا خواست.
پیامبران هم توبه می کنند؟!
پیغمبران و امامان(ع) معصوم از گناه هستند و هیچ گاه از آنها گناه صادر نمى شود در عین حال در برخى از دعاهایى که از آن بزرگواران رسیده آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار خواستار آمرزش گناهان خویش شده اند. آیا منظور آنها از این گونه تعبیرات، تنها مردم بوده که طرز مکالمه با خدا و طریق آمرزش را یاد بگیرند و یا آن که حقیقت دیگرى در این نوع تعبیرات نهفته است؟
دانشمندان اسلامى، از دیر زمانى به این ایراد توجّه داشته و پاسخ هاى گوناگونى به آن گفته اند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد و آن این که گناه و معصیت در این گونه موارد همه جنبه «نسبى» دارد نه این که از قبیل گناهان مطلق و معمولى باشد.
توضیح این که: در تمام امور اجتماعى، اخلاقى، علمى، تربیتى و دینى انتظاراتى که از افراد مختلف می رود همه یکسان نیست. موقعیّت پیامبران و امامان را در نظر بگیریم و اعمال آنها را با آن موقعیّت فوق العاده عظیم مقایسه نماییم: آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر دل هاى آنها مى تابد، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دیگران مخفى است، علم و ایمان و تقواى آنها در عالى ترین درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازه اى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجّه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مى شود. بنابر این، جاى تعجّب نیست افعالى که براى دیگران مباح و مکروه شمرده مى شود، براى آنها گناه نامیده شود!
گناهانى که در آیات و سخنان پیشوایان بزرگ دینى به آنها نسبت داده شده و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمده اند همه از این قبیل است؛ یعنى، مقام و موقعیّت معنوى و علم و دانش و ایمان آنها، آن قدر برجسته است که یک غفلت جزئى در یک کار ساده معمولى - که باید توجّه خاص و همیشگى به خداوند داشته باشد - براى آنها «گناه» شمرده شده است و جمله معروف حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبین؛ اعمال نیک خوبان، گناه مقربّان خدا محسوب مى شود نیز ناظر به همین حقیقت است.(1)
خواجه نصیر الدّین طوسى : هرگاه کسى مرتکب کار حرامى شود و یا امر واجبى را ترک کند معصیت کار است و باید توبه کند، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى عادّى و معمولى است. ولى هرگاه امور مستحب را ترک کند و کارهاى مکروه را به جا آورد، این نیز نوعى گناه شمرده مى شود و باید از آن توبه نماید، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است که از قسم اوّل از گناه معصومند.
گناهانى که در قرآن و روایات به برخى از انبیاى گذشته مانند آدم، موسى، یونس... نسبت داده شده از این نوع گناهان است نه از نوع اوّل و هرگاه کسى التفات به غیر خدا پیدا کند و با اشتغال به امور دنیا از توجّه به خدا آنى غافل شود، این نیز براى اهل حقیقت نوعى گناه به شمار مى آید و بایستى از آن توبه کند و از خداى براى آن طلب آمرزش نماید.
پیامبر اسلام و پیشوایان دین ما که در دعاها اقرار به گناهان خود کرده و از خدا آمرزش و بخشش خواسته اند، گناهان آنان از این نوع گناهان است، نه از نوع اوّل و دوم (2)
«امام هفتم دعایى دارد که آن را هنگام سجده شکر مى خوانده و در آن اقرار به انواع گناهان کرده و از خدا پوزش خواسته است.(3) چگونه از کسى که شیعه عقیده به «عصمت» او دارد، این گونه کلماتى که اقرار به انواع گناهان است صادر مى شود؟! آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر دل هاى آنها مى تابد، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دیگران مخفى است، علم و ایمان و تقواى آنها در عالى ترین درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازه اى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجّه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مى شود.
این نوع دعاها براى تعلیم مردم بوده است؛ آخر این دعا را حضرت موسى بن جعفر(ع) در سجده هاى نیمه شب خود مى خواند و در آن ساعت ها کسى کنارش نبوده تا منظور تعلیم آنها باشد؟!
همچنان که معصوم فرموده است: خدا را آن چنان عبادت کن مثل این که تو او را مى بینى که اگر تو او را نبینى او تو را مى بیند، - مراقب این حقیقتند. آنها همیشه متوجّه او و به تمام معناى رو به سوى او دارند که هرگاه لحظه اى از این حالت غافل شوند و کارهاى مباحى از قبیل خوردن و آشامیدن آنها را از این حالت توجّه باز دارد، آنها همین مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مى دانند و از خدا طلب آمرزش مى نمایند.
پیامبر اسلام(ص) که فرمود: اِنَّهُ لَیَران عَلَى قَلْبِى وَ اِنِّى اَسْتَغْفُرِ بِالنَّهارِ سَبْعِینَ مَرَّةً، و جمله معروف حَسَناتُ الاَبْرَارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ و نظایر اینها اشاره به همین واقعیّت است (4)
پی نوشت : 1. رهبران بزرگ، ص 232 - 238. 2. اوصاف الاشراف، ص 17. 3. براى اطّلاع از اصل دعا رجوع شود به کشف الغمّه، ص 43. 4. کشف الغمّه، ج 3، ص 42 - 44.
خطابهای خداوند به پیامبر(ص)
پیامبر عظیم الشأن(ص) توسط عبدالمطلب جد بزرگوارش، محمد نام گرفت. صاحب مجمع البیان می گوید: «محمد از تحمید گرفته شده و تحمید بالاتر از حمد است. محمد یعنی فرو رفته در تمامی خوبیها».(1) اما پیامبر(ص) از جانب خداوند هیچ گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده ، بلکه با القاب و اوصاف خاصی چون یا ایهاالرسول، یا ایهاالنبی، یا ایها المزمل،یا ایها المدثر از آن حضرت یاد کرده است و نیز با القابی همچون طه و یس مورد ستایش واقع شده است. این در حالی است که در مورد دیگر پیامبران، آنان را با اسم مورد خطاب قرار داده است: «یا نوح»، «یا عیسی»، «یا موسی» و... تنها در چهار مورد در جمله های خبری نام محمد آورده شده، (آل عمران 144، احزاب40، محمد2 و فتح29) و یک مورد هم با عنوان احمد (صف6) از ایشان یاد کرده است. اینکه حضرتش را به نام نخوانده، بلکه با اوصاف و القاب بسیار خطاب قرار داده؛ به این دلیل است که زیادتی اسماء و القاب دلیل بر علو شرف و عظمت مسمی خواهد بود و همچنین تا مقام و منزلت و علو مرتبه او را بر باقی پیامبران ظاهر بفرماید.(2)
الف) خطاب پیامبر با رسول: رسول به پیامبری می گویند که کتابی همراه داشته باشد، در مقابل نبی که پیامبری را می گویند که از جانب خدا خبر می دهد، هر چند کتابی با او نباشد. این نوع خطاب به پیامبر(ص) با عنوان ایها الرسول تنها دوبار در قرآن آمده است که برای شرافت و بزرگداشت پیامبر(ص) است. این معنی در آیات 41 و 67 مائده منظور شده و این شرافت و بزرگداشت تعلیم و تأدیبی برای مؤمنان است و متضمن نهی از خطاب آن حضرت با نام است و با این که امر شده او را با وصفش خطاب کنید، بعضی از اعراب این ادب را نگاه نمی داشتند و می گفتند: یا محمد لذا آیه لا تجعلوا دعاءالرسول بینکم کدعاء بعضکم. نازل شد. پس از این، دیگر هیچ کس او را با نام صدا نمی زد.
همچنین در خطاب یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... گفته شده این خطاب خاصی است به پیامبر و می خواهد حس مسئولیت را در پیامبر بیشتر تحریک و اراده او را تقویت کند.(3)صاحب منهج الصادقین نیز می گوید: چرا انبیای دیگر را با نام، مخاطب می ساخت اما چون نوبت به پیامبر(ص) رسید او را به صفات کمال خطاب کرد؛ چون «یا ایها الرسول» پس این گونه خطاب کردن نشانه تشریف است(4). علامه طباطبایی نیز می گوید: چون در این آیه سخن از تبلیغ است و مناسب ترین القاب پیامبر(ص) در این مقام عنوان رسالت است با این عنوان مورد خطاب قرار گرفته است.
ب) خطاب پیامبر(ص) با نبی : نبی صفت مشبهه از «نبأ» است به معنی خبری که دارای فایده بزرگی باشد که از آن علم حاصل شود. صاحب مجمع البیان «نبی» و «رسول» را یکی می داند با این تفاوت که «رسول» به فرشتگان و بشر هر دو گفته می شود، ولی «نبی» فقط به بشر اختصاص دارد.(5) نبی 43 بار در قرآن آمده است که خداوند پیامبرش را 13 بار با عنوان یا ایها النبی مورد مخاطب قرار داده است که این نوع خطاب، برای آن است تا به مؤمنان روش خطاب کردن ایشان را یاد دهد.(6)
مقصود خداوند از خطابهای پیامبر
اما در بسیاری از خطابهای قرآن به پیامبر(ص) با این عنوان، مراد و مقصود شخص پیامبر(ص) نیست، بلکه دیگرانند؛ چه مردم زمان پیامبر و چه آیندگان. به عنوان مثال، در آیه اول احزاب: یا ایها النبی اتق الله ولا تطع الکافرین.. اگرچه خطاب به پیامبر(ص) است، ولی مقصود امت آن جناب و دستوری عام است؛ چون اولاً «یا ایها» مخصوص مواردی است که هدف جلب توجه عموم به مطلبی است و ثانیاً تقوا سرلوحه زندگی آن حضرت بوده است و حاشا که اطاعت از کفار کرده باشد، بنابراین مفهوم این دستورات به پیامبر(ص) این نیست که او در مسأله تقوا و ترک اطاعت کافران و منافقان کوتاهی داشته، بلکه با این بیانات از یک سو جنبه تأکید در مورد وظایف پیامبری است و از سوی دیگر، درسی برای مؤمنان. از این قبیل آیات که پیامبر(ص) با افعال مخاطب و یا ضمایر به صورت عتاب آمیز مورد خطاب قرار گرفته، بسیار است که می توان آنها را بیانگر مراقبت شدید خداوند از آن حضرت دانست.(7) البته نباید نادیده انگاشت که نخستین مخاطب قرآن و ابلاغ کننده آیات بر مردم (در همه جا) پیامبر(ص) است و برخی از این توبیخات صرفاً برای ابلاغ و تبیین، بر پیامبر خطاب شده است.
آیه و لقد اوحی الیک والی الذین من قبلک... از جمله آیاتی است که خطاب عتاب آمیز به پیامبر(ص) شده و مفسران، نظرات مختلفی بیان کرده اند. برخی معتقدند، مراد از آن تهییج پیامبر، مأیوس ساختن کافران و آگاه کردن امت به این حکم است و یا آیه و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله... که غالب مفسران این آیه را خطابی به پیامبر(ص) در مقابله با غضب و وسوسه شیطانی دانسته اند، اما صاحب «المیزان» در تفسیر آیه می گوید: با این که خطاب به رسول خدا است، اما مراد امت پیامبر است، زیرا پیامبر معصوم است.(8) از این نوع خطابها در قرآن فراوان دیده می شود. اما پیامبر(ص) با خطاب هایی همچون یا ایهاالمزمل، یا ایها المدثر هم مورد خطاب واقع شدند که خداوند می خواسته با این خطابها، پیامبرش دوستی خدا را حس کند و سنگینی بار رسالت را احساس نکند.
خطابهای متفاوت
با وجود این موارد، خطابهای خدا به پیامبر(ص) تنها با اوصاف و عناوین پروردگار همراه نبوده است؛ گاهی پیامبر با صیغه های مختلف افعال و انواع خطابها از جانب خداوند مورد خطاب واقع شده است که عبارتند از:
الف) استعمال صیغه امر که بنابر آنچه گفته شد، یا منظور بیان مطلبی کلی بوده مثل آیه: و اخفض لهما جناح الذل...» که خطاب به پیامبر در مورد احسان به والدین است؛ در حالی که پیامبر پدر خود را ندیده و مادرش را هم در کودکی از دست داده و یا حضرت تنها مأمور رساندن مطالب به مکلفین بوده است مثل خطاب با واژه قل که 332 بار در قرآن تکرار شده است.
ب) استعمال صیغه های مختلف فعل «رأی» (دیدن) است که هر کدام از آنها جای بحث و بررسی فراوان دارد و جمعاً 90 مرتبه پیامبر در قرآن با فعل «رای» و مشتقات و افعال آن (36 بار با کلمه «تری»، «لوتری» 36 مرتبه، الم تر 15 بار، با «رأی» و «أرأیت» 4 بار، «نرینک» و «نریک» 20 بار و یک مرتبه «أریناک» و «لیریکم الله» مورد خطاب واقع شده اند.
ج) استعمال صیغه های مخاطب که نمونه هایی از آن بیان شد.
د) خطاب فرد با لفظ جمع که مخاطب اصلی آن پیامبر(ص) است؛ هر چند جمع آورده شده: «یا ایها الرسول کلوا من الطیبات... فذرهم فی غمرتهم» در این آیه پیامبر(ص) مورد خطاب است؛ زیرا نه هیچ پیامبری معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است. همچنین به لحاظ زمانی، خطابهای خداوند به پیامبر(ص) را می توان در سه دوره از لحاظ زمان تقسیم بندی کرد که خطابهایی همچون «یا ایها المزمل»، «یا ایهاالمدثر» به آغاز وحی مربوط است و دوره بعد ابتدای ابلاغ رسالت در مکه است که با القابی همچون نذیر، منذر، بشیر، مبشر مورد خطاب قرار می گیرد، تا ذهن و قلب مشرکان و منکرین پیامبر(ص) را آماده کند و سپس با «رسول کریم»، «رسول الله»، «رسول مبین» و «نبی» مورد خطاب قرار می گیرد و مرحله نهایی خطابهای خداوند بر پیامبر(ص)در مدینه می باشد که در این مرحله، خداوند پیامبرش را با القاب و صفات پسندیده مورد خطاب قرار داده.
1- جعفرسبحانی، «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» 2- فتح الله الکاشانی، «منهج الصادقین»، ج 7ص 59 3- ناصر مکارم شیرازی، «تفسیر نمونه»، ج 4، ص 246 4- «منهج الصادقین»، ج 3، ص 238-383 5- «مجمع البیان»، ج 7، ص 239 6- جلال الدین سیوطی، «الاتقان فی علوم القرآن»، ج 2، ص 145 7- محمد حسین فضل الله «من وحی القرآن»، ج 11، ص 113 8- طباطبایی، «تفسیر المیزان»، ج 8، ص 498-124
بهره ای از حکمت پیامبر اکرم
از پیامبر گرامی اسلام (ص) احادیث و روایات ارزنده و شایسته ای باقی مانده است که می تواند در زندگی اجتماعی و شخصی مسلمانان کارایی و نقش فراوانی داشته باشد. دو حدیث معروفی از حضرت وجود دارد که مقام معنوی و ارزش جهانی ایشان را نزد خداوند متعال نشان می دهد. و اینکه ایشان قبل از خلقت جهان و حضرت آدم به مقام نبوت نایل گشته بودند. کنت نبیّاً و آدم بین الرّوح و الجسد من پیامبر بودم در حالی که آدم میان روح و بدن بود کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطّین. یعنی من پیامبر بودم در حالی که آدم میان آب و گل بود. همچنین روایت معتبری وجود دارد که اهمیت حضرت را به صلوات نشان می دهد. پیامبر (ص) فرمودهاند: لا تصلّوا علیّ صلوهً مبتوره، بل صلوا الی اهل بیتی، ولا تقطعوهم، فانّ کلّ نسبٍ و سببٍ یوم القیمه منقطعٌ الّا نسبی. یعنی بر من هرگز صلوات ناقض و مقطوع نفرستید، بلکه آن را به اهل بیتم وصل کنید و آنها را از صلوات نیندازید، زیرا که هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است مگر نسب من.
حضرت به خدمت رسانی به مردم و نوعدوستی انسان ها اهمیت زیادی قائل بودند، روایت است که شخصی از حضرت رسول اکرم (ص) سئوال کرد: ایّ الاعمال افضل، چه عملی از همه اعمال برتر است. حضرت فرمود:اطعام الطّعام و اطیاب الکلام. یعنی غذا دادن به مردم و خوش زبان بودن. همچنین ایشان به صفات شخصی و اخلاق فردی اهمیت داده و فرموده اند: طعام الجواد دواءٌ و طعام البخیل داءٌ. یعنی طعام شخص بخشنده دوا و شفاست و طعام شخص بخیل درد و مرض است. و همچنین فرموده است: من خاف النّاس لسانه فهو اهل النّار. یعنی کسی که مردم از زبانش بترسند از اهل آتش است.
بنابراین باید بین مردم به خوبی و خوشی زندگی کرد و از آزردن دیگران پرهیز کرد. و نیز فرموده است: الظّلم تهتک العصم. ظلم پرده عصمت ها را پاره می کند. خداوند در مورد اهمیت پیروی از پیامبر اکرم (ص) می فرماید: قل ان کنتم تحبون الله فاتّبعونی. بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید. از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند، هل رایت ربّک آیا پروردگارت را هرگز دیده ای؟ حضرت فرمود: رایته بفوادی من او را با چشم دل دیده ام.
آیاتی از قرآن مجید وجود دارد که خطاب به پیامبر اکرم(ص) است، زمانی که ایشان از جهالت و عدم ایمان آوری کفار ناراحت و رنجیده خاطر می شدند، خداوند به پیامبرش خطاب می کند که حساب مشرکین را خودم می رسم و تو نمی خواهد ناراحت باشی. در آیه 6 سوره شوری می فرماید: والذّین اتّخذوا من دونه اولیاء الله حفیظٌ علیهم و ما انت علیهم بوکیلٍ. کسانی که غیر خدا را ولی خود برگزیدند، خداوند حساب اعمال آنها را نگه می دارد (تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد) سپس روی سخن را به پیامبر اکرم (ص) کرده و می فرماید: تو مامور نیستی که آنها را مجبور به قبول حق سازی (وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت و رساندن پیام خدا به همه بندگان است.)
شبیه این جمله در قرآن فراوان است: از جمله لست علیهم بمصیطر تو سیطره و غلبه بر آنها نداری. و ما انت علیهم بجبّار. تو موظف به اجبار نیستی. و همچنین و ما جعلناک علیهم حفیظاً. تو مسئول اعمال آنها نیستی و برای اجبار آنها مبعوث نشدهای). این آیات علاوه بر تسلای حضرت پیغمبر(ص) بیانگر این واقعیت است که خداوند می خواهد بندگان آزاد باشند و راه او را با اراده و اختیار خود بپویند، زیرا که ارزش واقعی ایمان و عمل صالح در همین است و ایمان و عمل اجباری ارزش معنوی ندارد. باید از روش زندگی و احادیث باقیمانده از حضرت رسول اکرم (ص) در زندگی به نحو احسن استفاده کرد چرا که از ایشان نقل شده که فرمود: حیاتی لکم خیرٌ و مماتی لکم خیر زندگی و مرگ من برای شما خیر است. (به این معنا که من چه در حیات و چه در ممات برای بشر منبع خیر هستم.
پیامبر اسلام گوهر یگانه آفرینش
مقایسه نوع خطابه های خداوند متعال نسبت به پیامبران دیگر و پیامبر (ص)، و بخشی از امتیازات
1- حضرت آدم(ع) از خداوند متعال مغفرت را طلب می کند و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیان کاران خواهیم بود. اعراف/23 ولی خدا به پیامبر اعظم(ص) مژده مغفرت می دهد! لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر تا خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند ببخشد. فتح/2).
2-حضرت نوح(ع) از خداوند درخواست نابودی دشمنانش را می کند رب لاتذر فی الارض من الکافرین دیارا پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار- نوح/26) اما به پیامبر اعظم پیشاپیش مژده مصونیت از شر دشمنان داده می شود انا کفیناک المستهزئین: ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. حجر/95).
3- ابراهیم(ع)
از خداوند درخواست می کند تا در روز قیامت خوار و رسوا نگردد! و لاتخزنی یوم یبعثون و در آن روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! شعراء 87) اما به پیامبر اعظم(ص) وعده عدم خزی در روز قیامت داده میشود یوم لایخزی الله النبی: روزی که خداوند پیامبر را خوار ورسوا نمی کند! تحریم/8) حضرت ابراهیم(ع) از خداوند متعال طهارت ذریه خود را طلب می کند و اجنبنی و بنی أن نعبد الاصنام پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار! ابراهیم/35) ولی به پیامبر اعظم(ص) گفته می شود: خداوند اراده کرده است تا ذریه ات را طاهر و پاک گرداند! انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً- احزاب/33)
حضرت ابراهیم(ع) از خدای متعال درخواست می کند که وارث بهشت شود واجعلنی من ورثه جنت النعیم مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار بده! شعراء/58) اما به پیامبر اعظم(ص) وعده بهشت داده می شود!! و الاخره خیرلک ضحی/4)
4- حضرت لوط(ع) از خداوند طلب یاری کرده میفرماید قال رب انصرنی علی القوم المفسدین لوط عرض کرد: پروردگارا مرا در برابر این قوم فاسد یاری فرما! عنکبوت/30) ولی به پیامبر اعظم(ص) وعده یاری و مژده نصرت داده می شود! و ینصرک الله نصراً عزیزاً: و پیروزی شکست ناپذیری نصیب تو کند. فتح/ 3)
5- حضرت شعیب از خداوند فتح و پیروزی بر دشمنانش را طلب میکند ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق وأنت خیرالفاتحین پروردگارا میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی. اعراف/98) ولی در مقابل به پیامبر اعظم(ص) وعده و مژده پیروزی داده می شود انا فتحنالک فتحاً مبیناً ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم. فتح/1)
6- موسی(ع) الف: حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست می کند که کارها را بر او آسان کند و یسر لی امری: و کارم را برایم آسان گردان- طه/62) ولی به پیامبر اعظم(ص) مژده آسان شدن کارهایش داده می شود! فسنیسره للیسری ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم! لیل/7)
ب: حضرت موسی از خداوند متعال شرح صدر را درخواست می کند رب الشرح لی صدری پروردگارا! سینه ام را گشاده کن. طه/52) در مقابل به پیامبر اعظم(ص) پیشاپیش شرح صدر عنایت می شود! ألم نشرح لک صدرک آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟! الشرح/1)
ج: حضرت موسی وقتی از خداوند علم را درخواست نمود به حضرت خضر حواله داده شد هل أتبعک علی أن تعلمن مما علمت رشداً موسی به خضر گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟! کهف/ 66) در مقابل وقتی به پیامبر اعظم(ص) می رسد می فرماید: از خداوند علم را درخواست کن!!! قل رب زدنی علماً بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن
د: خداوند در مورد موسی(ع) می فرماید و لما جاء موسی لمیقاتنا هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد. اعراف/ 341) ولی به پیامبر اعظم(ص) میفرماید سبحان الذی اسری بعبده لیلا... پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر داد. اسراء/1) تفاوت: موسی به میقات ما آمد- خداوند پیامبر اعظم(ص) را به میقات برد!!
هـ: خداوند به موسی(ع) گفت اخرج قومک من الظلمات الی النور قومت را از ظلمات به سوی نور بیرون آور- ابراهیم/5) ولی به پیامبر اعظم(ص) فرمود لتخرج الناس من الظلمات الی النور تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنایی آوری- ابراهیم/ 1) به موسی می فرماید: قوم خودت را از ظلمات خارج کن نه باقی مردم را، ولی به پیامبر اعظم(ص) می فرماید: باید کل بشر را در تمام طول تاریخ از ظلمات نجات دهی!! و فرق است بین «قوم» گروهی خاص در یک زمان و ناس که همه مردم در طول تاریخ هستند.
7- در قرآن یا موسی یا ابراهیم یا نوح هست ولی یا احمد و یا محمد نیست! بلکه در جای جای قرآنش هر وقتی میخواهد پیامبر اعظم(ص) را خطاب کند می فرماید یا ایها النبی و یا ایها الرسول و این نشانه کمال محبت و نهایت احترام به جایگاه و مقام پیامبر اعظم(ص) در میان پیامبران الهی است!!
8- خداوند در دو جا فرمود که: این دو کار را انجام می دهم فقط به این خاطر که تو راضی شوی!!
الف: فلنولینک قبله ترضها؛ قبله را تغییر می دهیم تا راضی شوی! بقره/441)
ب: و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا کند که خشنود شوی! ضحی5) آنقدر در روز قیامت شفاعت کن تا خودت راضی شوی!!! و این فقط مختص پیامبر اعظم(ص) است و لا غیر.
9- تنها پیامبری است که خداوند، دو تا از نامهایش را در قرآن کریم برای حضرتش بکار برد!!!
حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف الرحیم توبه؛ پیامبر اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. رؤوف و رحیم دو اسم از اسماءالهی هستند که در این آیه آن را در وصف رسول خویش بکار برد و در غیر شخص او، چنین چیزی در قرآن کریم وجود ندارد!
10- در میان تمام انسانها و مخلوقات و پیامبران الهی حضرت محمد(ص) تنها پیامبری است که به اندازه ای به خدا نزدیک شد که نه قبل از او و نه بعد از او هیچکس به چنین قرب و نزدیکی نائل نشده و نمی شود!! قاب قوسین أو أدنی؛ تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود. نجم/9)
11- تنها پیامبری است که ریز ریز زندگی اش، حتی تک تک اعضای بدن او در قرآن ذکر شده است! جمالت وجهک بقره/44)، زبانت! لسانک قیامت/61)، چشمانت! عینیک حجر/88)، دستانت! یدک اسراء/92)، سینه ات، صدرک شرح/1)، پیراهنت! ثیابک مدثر /4) نسائک، بناتک، قریتک، و...
12- فقط در مورد پیامبر اعظم(ص) در قرآن آمده است که: تو برای همه هستی رحمت هستی! و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین. انبیاء/701) دقت بفرمائید! خداوند نفرمود؛ رحمه للناس بلکه فرمود: رحمه للعالمین. تو برای یک زمان خاص رحمت نیستی بلکه برای تمام طول اعصار و برای تمام تاریخ بشریت رحمت هستی!!!
13- خداوند در مورد پیامبرمی فرماید ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما: خدا و فرشته گان بر پیامبر(ص) درود می فرستند ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید احزاب/ 65) یصلون فعل مضارع است و برای استمرار است یعنی خداوند و ملائکه دائما و پیوسته بر پیغمبر اعظم(ص) صلوات می فرستند.
مقامات محمدی بر اساس آموزه های قرآنی و جایگاه محمد(ص) و علی(ع) و به تبع آن انوار چهارده معصوم(ع)
مقام مظهریت مطلق محمدی
بی گمان شناخت خداوند، شناختی است که از طریق پیامبر(ص) به دست می آید؛ زیرا همه پیامبران که از آن ها به عناوینی چون مخلصان یعنی خالص شدگان خداوندی یاد می شود، تحت سایه ولایت مظهر مطلق الهی یعنی پیامبر(ص) هستند و شناخت آنان برگرفته از شناخت آن حضرت(ص) است؛ چنان که رسالت ایشان به تبع رسالت پیامبر(ص) می باشد؛ هر چند که در مرتبت دنیوی، آنان تقدم داشتند، ولی همگی مأمور پیامبر(ص) بودند تا اسلام محمدی(ص) را تبلیغ کنند. از این رو تنها مجرای شناخت، همان حقیقت محمدی(ص) است و کسی را نرسد که از راه دیگری به حقیقت خداوندی و اسماء و صفاتش علم و آگاهی یابد.
پیامبر(ص) بارها خود درباره تقدم منزلت و رتبه وجودی اش می فرمود که اول ما خلق الله نوری؛ نخستین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود. حضرت همچنین در خصوص تقدم در مقاماتی چون مقام نبوت بر همه پیامبران از جمله حضرت آدم(ع) می فرماید کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین؛ من نبی بودم در حالی که آدم بین آب و گل بود. (بدیع الزمان فروزانفر؛ احادیث مثنوی؛ ص102) البته از این عبارت می توان این معنا را نیز فهمید که انتخاب پیامبر(ص) پیش از خلقت و آفرینش حضرت آدم(ع) مانند نبوت آدم و دیگر پیامبران در برنامه خداوندی بوده است و تنها زمان تحقق و وقوع آن نیازمند تحقق شرایطی از جمله خلقت و آفرینش آدم و مانند آن بوده است.
به هر حال، هیچ شکی نیست که پیامبر(ص) به صراحت از تقدم رتبه وجودی و منزلت خویش بارها به اشکال گوناگون سخن گفته است. ایشان ضمن این که نور خویش را اولین مخلوق می شمارد، در همان حال در عبارتی دیگر می فرماید: اول ما خلق الله العقل؛ اول مخلوق الهی عقل است. این بدان معنا خواهد بود که عقل و نور محمدی نمی تواند دو چیز باشد، بلکه عقل و نور یکی است و اولین مخلوق همان حقیقت نوری و عقلی آن حضرت(ص) است.
در فلسفه و عرفان نظری اسلامی این معنا به اثبات رسیده است که صادر نخست یا همان مظهر نخست، مظهری کامل و تمام است و از آن جایی که در میان آفریده های الهی کسی به شرافت پیامبر(ص) نمی رسد، می بایست ایشان همان صادر و یا مظهر نخست باشد.
این معنا به شکلی دیگر در آموزه های قرآنی در هنگام بحث از مساله دایره دوری وجود بیان شده است؛ چرا که مقتضای دایره وجودی از اویی به سوی اویی، مسیر دایره نزولی و صعودی یکی است؛ یعنی هر چیزی که از همان جا صادر یا ظهور یافته دوباره از همان چیز یا مسیر باز می گردد. خداوند در آیاتی در تفسیر موضوع انالله و اناالیه راجعون به این نکته توجه می دهد که بازگشت، تنها از صراط مستقیم امکان پذیر است که در روایات پیامبر(ص) و علی(ع) معرفی شده است و بارها از انوار معصومان(ع) روایت شده که فرمودند: انا الصراط المستقیم یا نحن الصراط المستقیم، من یا ما همان راه راست الهی هستیم که مسیر مراجعت و بازگشت است.
این که خداوند منتهای سیر هر وجودی را رب و پروردگار پیامبر(ص) معرفی می کند و می فرماید: و ان الی ربک المنتهی؛ انتهای سیر هر چیزی به سوی پرودگار توست. (نجم 42) به این معناست که آغاز سیر در دایره وجودی نیز رب پیامبر(ص) بوده است. بر این اساس، رجعت و بازگشت تنها از مسیر رب و پروردگار حقیقت محمدی(ص) شدنی است. از این رو خداوند به صراحت می فرماید: ان الی ربک الرجعی؛ بازگشت و رجعت به سوی پروردگار توست. (علق8)
این بدان معناست که همه هستی به سوی حقیقت محمدی(ص) باز می گردد و از این مسیر رجعت به منتهای سیر خود می رسد. در مقام رسالت و اموری چون نبوت و حقیقت دین نیز همین معنا و حکم جریان می یابد؛ چرا که اسلام، چیزی جز حقیقت ارایه شده از سوی حقیقت محمدی نیست و همه پیامبران، رسول حقیقت محمدی برای ابلاغ اسلام محمدی بودند.
از این رو خداوند به صراحت اعلام می دارد که جز اسلام دینی پذیرفته نیست: و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین؛ و هر که دین و آیینی جز اسلام بجوید و بخواهد و به آن دل بندد، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد. (آل عمران، آیه 58) پیامبران دیگر نیز همین معنا را تبلیغ و بیان می کردند و به صراحت می فرمودند: انا اول المسلمین (انعام 163)، چنان که حضرت ابراهیم(ع) می فرمود. این در حالی است که از نظر ذاتی و اولیت حقیقی، تنها پیامبر(ص) و نفس و جانش امیرمومنان علی(ع) اول مسلم و مومن بودند؛ چرا که نخستین ظهور و مظهر الهی می باشند و لذا پیامبر(ص) در بیان حقیقت اولیت در اسلام و ایمان می فرماید: یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اولی المومنین ایمانا، ای علی! تو اولین در اسلام و ایمان هستی.»
پیامبر(ص) هر چند به ظاهر در رسالت، آخرین رسول است، ولی در حقیقت به سبب مظهریت مطلق از خداوند و اول مظهر بودن، اول رسول نیز بوده است و همه پیامبران، در حقیقت رسول رسول الله(ص) بودند. از این رو همگان به اسلام دعوت می کردند و تصدیق گر ایشان و بشارت گوی آن حضرت(ص) بودند؛ چنان که آن حضرت گواه و شاهد بر همه پیامبرانی است که خودشان شاهدان امت خویش هستند: فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا؛ حال آنها چگونه خواهد بود و در آن روز که برای هر امتی گواهی بر اعمالشان می طلبیم و تو را گواه و شاهد آنان قرار خواهیم داد. (نساء 14) از این رو از حقیقت محمدی (ص) به عنوان شاهد شاهدان و گواه گواهان یاد می شود.
به هرحال، مقامات پیامبری(ص) بسیار رفیع و بلند است؛ چرا که وی در سیر نزولی و صعودی در منتهایی قرار دارد که از آن به مقام عمائیه یاد می شود و در آموزه های قرآنی از آن به «مقام تدلی» و قاب قوسین او ادنی تعبیر شده است. (نجم8 و 9) این بدان معناست که هر چیزی مخلوق و آفریده و صنعت حقیقت محمدی به عنوان مظهر اتم و اکمل و نخست الهی است؛ نحن صنایع ربنا و الناس بعد صنایع لنا (نهج البلاغه، نامه 82، نامه به معاویه)
مقامات دنیوی و اخروی پیامبر(ص)
1- تسلیم خداوند در آیاتی بسیار، مقاماتی را برای پیامبر(ص) در دنیا و آخرت بیان می کند که از جمله می توان به مقام تسلیم در برابر خداوند اشاره کرد. آن حضرت(ع) از چنان مرتبه ای از تسلیم محض برخوردار بوده است که خداوند خود، او را به این مقام می ستاید. (آل عمران، آیه 02 و انعام، آیات 41 و 17 و 361)
2- رسالت و نبوت مقام رسالت و نبوت از دیگر مقامات حقیقت محمدی است که پیش از این بخشی از آن مطرح شده و به همان اندازه در این جا بسنده می شود. (بقره، آیات 101 و 911 و 151 و آیات دیگر قرآن) مقام رضا از دیگر مقامات حقیقت محمدی(ص) است. این مقام در گرو صبر، تسبیح و تحمید مدام پروردگاری است که در آیه 031 سوره طه برای پیامبر(ص) اثبات شده است.
3- شفاعت مقام شفاعت از دیگر مقامات رسول الله است که در آیه 97 خداوند به آن اشاره کرده و می فرماید که این مقام از طریق تهجد و نافله شب برای مردمان دیگر قابل دسترسی است. با این تفاوت که شفاعت پیامبر(ص) شفاعت مطلقی است که برتر و گسترده تر از آن نمی توان تصور کرد. (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 112، حدیث 204) خداوند در آیه 5 سوره ضحی به پیامبر(ص) وعده داده که در این مقام چنان به وی اجازه شفاعت داده می شود که آن حضرت(ع) راضی و خشنود شود.(بحارالانوار، ج 8، ص 75، حدیث 27 و نیز مجمع البیان، ج 9 و 01، ص 567)
4- عصمت مطلق مقام عصمت مطلق نیز از دیگر مقامات پیامبر(ص) است که در آیاتی از جمله آیه 341 سوره بقره بیان شده است؛ چرا که شهادتی که از سوی خداوند در روز قیامت اقامه می شود می بایست به گونه ای باشد که هیچ مناقشه ای در آن نباشد و این خود، گواهی بر عصمت الهی آن حضرت(ص) دارد که هیچ گونه دروغ و اشتباه، سهو، گزاف و خطایی در آن راه نخواهد یافت.(المیزان، ج 21، ص 323)
همچنین خداوند در آیه 23 و 231 سوره آل عمران و آیات دیگر بر وجوب مطلق اطاعت از آن حضرت(ص) تاکید کرده و اطاعت از وی را اطاعت خویش برمی شمارد. این بدان معناست که ایشان از عصمت مطلق و کامل برخوردار است؛ چرا که اگر این چنین نبود می بایست اطاعت را مقید می کرد؛ درحالی که اطاعت پیامبر(ص) را همانند اطاعت خویش، مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی آورده است، این نحوه بیان خود به خود دلالت بر این معنا دارد که عصمت ایشان مطلق و کامل است و ایشان از هرگونه خطا و اشتباه و سهو و مانند آن در امان است، وگرنه چنین فرمانی جایز نیست. (المیزان، ج 5، ص 983)
از ابن تیمیه نقل می شود که در انکار روایت غدیر بویژه نسبت به بخش دوم آن، که پیامبر(ص) می فرماید: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ خداوندا هر که او را دوست می دارد و ولایت و حکومت و حکمش را می پذیرد دوست بدار و ولی خود بدان و دشمن بدار هرکه او را دشمن دارد»، گفته است که این بخش را نمی توانیم بپذیریم، زیرا این عبارت بیانگر عصمت است و اطاعت او عین اطاعت پیامبر(ص) و خدا دانسته شده است. از این رو نمی توانم بپذیرم که چنین عصمت و اطاعتی برای علی(ع) گفته شده باشد.
5- قضاوت از مقامات دنیوی و آخروی آن حضرت(ع) قضاوت و داوری است که به دو شکل داوری در موضوعات دنیوی (نساء آیات 54 و 501 و مائده، آیات 24 و 34) و قضاوت و داوری در آخرت به شکل قسیم النار والجنه برای آن حضرت(ص) اثبات شده است. خداوند در سوره اعراف به صراحت می فرماید که آن حضرت(ص) و انوار معصومان(ع) در قیامت بر اعراف قرارمی گیرند و به داوری و قضاوت می پردازند و بهشت و دوزخ انس و جن را مشخص می کنند.
6- ولایت از دیگر مقامات دنیوی و اخروی پیامبر(ص) می توان به ولایت اشاره کرد. ولایت و امامت بر خلاف خلافت، اختصاص به دنیا ندارد و با برپایی قیامت، ولایت و امامت پایان نمی پذیرد، هرچند امر خلافت الهی مختص به دنیاست. این ولایت از آن حقیقت محمدی(ص) است و لذا خداوند آن را برای دیگر معصومان(ع) نیز اثبات کرده و می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون؛ ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. (مائده، آیه 55) بنابراین برای رسیدن به مقام ولایت الله، باید از ولایت حقیقت محمدی(ص) گذشت. و من یتول الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون؛ چرا که هرگونه تولی دیگران به معنای تولی طاغوت و خروج از حزب الله به حزب شیطان، مردود می باشد. (مائده، آیه65 و آیات دیگر) خداوند می فرماید که ولایت حقیقت محمدی(ص) بر همه ولایت ها حاکمیت و حکومت دارد و کسی نمی تواند با توجه به ولایت خدا و حقیقت محمدی بر جان و مال و عرض خویش، سخنی از ولایت طبیعی خود بر این امور کند. از این رو به صراحت می فرماید: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم (احزاب آیه6) چرا که ولایت محمدی(ص) ولایتی همانند ولایت خالق است که ولایت مالکانه مطلق است.
7- عبودیت ازدیگر مقامات بلند و رفیع پیامبر و حقیقت محمدی(ص) باید به مقام عبودیت ایشان اشاره کرد که خداوند ایشان را فراتر از عبدالله و مظهر کمال تمامی اسماء و صفات بارز الهی، مظهر عبده یعنی مظهر اسما و صفات غیبی نیز برمی شمارد که اگر نگوییم شامل اسم مستأثر نیز می شود ولی دست کم بسیاری از صفات غیبی را دربرمی گیرد که هنوز مظاهر شهودی نیافته است. به سخن دیگر، چون حقیقت محمدی در مقام تدلی او ادنی، در مقام عمائیه است دربردارنده مظهریت غیبی الهی نیز می باشد تا ظهور اول در غیب و ظهور نیز همانند اظهارکننده خود باشد.
خداوند بارها حقیقت محمدی را به عبده و عبدنا و مانند آن می ستاید که از جمله می توان به آیاتی چون آیه 1 سوره اسراء و کهف و نیز 32 سوره بقره به عنوان نمونه اشاره کرد. پیامبر(ص) در مظهریت، به تمام و کامل است و چون حقیقت محمدی با نفس و باطن خود می باشد، براین اساس می توان حکم مشابهی برای باطن وی یعنی انوار معصومان نیز کرد و گفت که آنان نیز در مقام مظهریت مطلق هستند.
بی گمان بیان این مطلب درباره حقیقت محمدی از آن روست تا با تدبر در این آیات و روایات ضمن شناخت حقیقت هستی و قطع و یقین به این حقیقت، زمینه تاثرپذیری و عاطفی و احساسی پدید آید و با ایجاد محبت نسبت به این حقیقت، ایمان و باور و عقیده در دل، زنده و باور شود و اجازه دهد تا ایمان ما را به اطاعت محض و ولایت مطلق ایشان رهنمون گرداند؛ چرا که ایمان چیزی جز حب نیست و اگر کسی به این محبت نرسد هرگز مفهوم اطاعت و ولایت و مانند آن را درک نخواهدکرد و درمسیر شدن های کمالی درست قرار نخواهدگرفت و به سرمقصد منزل به جذبه عشق محمدی گام برنخواهد داشت. از این رو خداوند به مؤمنان متاله خواه فرمان می دهد که اگر می خواهند محبوب خداوند شوند از محبت و اطاعت حقیقت محمدی اشباع شوند: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خدارا دوست دارید از من پیروی کنید تا محبوب خداوند شوید. (آل عمران13) باشد با این شناخت به سوی حقیقت محمدی و علوی رفته و اطاعت و ولایت عاشقانه و محبانه خویش را ابراز و اظهار نماییم و متاله و خدایی شویم.
علت برتری پیامبر(ص) بر تمام بشریت
تنها پیامبر خاتم(ص) در قرآن به اول المسلمین توصیف شده و دیگر پیامبران به این صفت توصیف نشدهاند، از اینرو مفسران چنین نتیجه میگیرند که حضرت رسول در عبودیت و تسلیم از همه انسانها و پیامبران الهی برتر است.
حضرت محمد نخستین مسلمان
آیه اول: قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ بگو: تمام نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است، همتایی برای او نیست و به همین امر مأمور شدهام و من نخستین مسلمانم.
آیه دوم: قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ، وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ بگو: من مأمورم خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم و مأمورم که نخستین مسلمان باشم.
آیه سوم: قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباشم. در اینکه مقصود از نخستین مسلمان چیست، میان اندیشمندان اسلامی سه نظر است:
الف) نخستین مسلمان از امت خاتمبسیاری از مفسران شیعه و سنی مانند طبرسی، ابن جریر طبری و جصّاص بر این باورند که مراد از نخستین مسلمان این است که آن حضرت در امت خاتم، نخستین مسلمان است. در برخی از احادیث یاد شده آمده است: یا علی أنت أول المۆمنین إیماناً و أنت أول المسلمین إسلاماً؛ ای علی، تو از حیث ایمان نخستین مۆمن و از حیث اسلام، نخستین مسلمان هستی . بر این اساس بسیاری از فقیهان شیعه نیز مانند شیخ طوسی، علامه حلی، مروارید و ... نیز بر این باورند که در مستحبات تکبیر، وقتی نمازگزاری غیر از پیامبر (علیه السلام) آیه یاد شده را به عنوان دعا میخواند، باید به جای «و انا اول المسلمین» بگوید: «و انا من المسلمین» زیرا از امت اسلام، پیامبر خاتم (ص) نخستین مسلمان است.
ب) نخستین مسلمان در عالم ذربرخی مانند فیض کاشانی و عبدالله شبر، این معنا را نقل کردهاند که مراد از «اول المسلمین» در آیه مقام نخستین تسلیم در عالم ذر است؛ و برخی مانند ابواللیث سمرقندی از عالم ذر به یومالمیثاق تعبیر کرده، گفتهاند: پیامبر (ص) نخستین مسلمان در روز میثاق بوده است، بر این اساس،اسلام پیامبر بر اسلام همه انسانها در عالم ذر مقدم است. پیامبر (ص) با توجه به تکالیف عالم ماده و جسم و اخلاص در آن، نخستین مسلمان است. بدین سبب نماز و عبادتهای آن حضرت و زندگی و مرگ آن حضرت مربوط به همین عالم است
ج) نخستین مقام تسلیم آن حضرت نه تنها در عبادتها بلکه در زندگی، مرگ و همه شئون مربوط به آن، به صورت خالصانه تسلیم امر خداوند بوده است. بنابراین از میان همه انسانها، پیامبر اسلام (ص) از حیث بندگی به صورت کامل و همه جانبه نخستین مسلمان است. وی میگوید: در قرآن برای حضرت نوح آمده است که گفت: من مأمور شدهام که از مسلمانان باشم: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و درباره حضرت ابراهیم نیز آمده است که گفت: من تسلیم پروردگار عالمیانم «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» و ... . پیامبر خاتم در عبودیت و تسلیم از همه انسانها و پیامبران الهی برتر است زیرا: اولا، اگر مراد از «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»، نخستین مسلمان از امت اسلام باشد و اینکه هر پیامبری نخستین مسلمان از امت خودش بوده است، باید درباره نوح (ع) میفرمود: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» حال آنکه آن حضرت را به عنوان یکی از مسلمانان توصیف کرده است «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و درباره حضرت ابرهیم(ع) فرموده است که آن حضرت خالص و مسلمان بود «کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا» و نفرمود: «کانَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»
ثانیا، افزون بر آن در احادیث آمده است که پیامبر (ص) علی (ع) را به «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» توصیف کرده است،
جمع میان آیات قرآن که پیامبر (ص) را نخستین مسلمان میداند و روایاتی که علی (ع) را نخستین مسلمان میداند، به این است که آیات قرآن بر مقام نخستین از حیث تسلیم و عبودیت در برابر خداوند حمل شود. بر این اساس پیامبر (ص) از میان همه انسانها و پیامبران، نخستین مسلمان است، و مراد از نخستین مسلمان در روایات و احادیث یاد شده، که درباره علی وارد شده است، نخستین مسلمان شدن به دین اسلام است.
مقام والای پیامبر اکرم (ص) در جهان هستی
حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی و والاترین مقام معنوی و روحانی در جهان هستی می باشند. ایشان به عنوان منبع رحمت و لطف الهی در جهان و بزرگترین انسان در هستی شناخته می شوند. قلمها و زبان از توصیف مقام و شأن حضرت عاجز و ناتوان است. از هنگامی که رسول خدا به رسالت مبعوث شد تا وقتی که وفات نمود در حدود بیست و سه سال طول کشید، حضرت در طول این سالها تمام تلاش و اندیشههای خود را صرف گسترش آموزهها و احکام مقدس دین اسلام نمودند. اگر امروزه تعالیم و اصول دین اسلام به دست ما رسیده و با بهرهگیری از تعالیم این مکتب الهی توانستهایم به سعادت دنیوی و اخروی دست یابیم، همه در سایه مجاهدتها و تلاشهای پیامبر اکرم (ص) بوده است. از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمودهاند: «حیاتی لکم خیرٌ و مماتی لکم خیرٌ». زندگی و مرگ من برای شما خیر است. این سخن به این معناست که وجود حضرت رسول برای تمامی جهان و آدمیان منبع خیر و رحمت الهی است، چه ایشان در قید حیات باشند و یا اینکه در میان مردم نباشند.
روز رحلت پیغمبر و روزهای بیماری آن حضرت، روزهای سختی برای مدینه بود؛ پیغمبر به مسجد آمدند و روی منبر فرمودند که هر کس به گردن من حقی دارد، آن حق را از من بگیرد. مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسول الله ما به گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سخت تر از رسوایی پیش شماست؛ اگر به گردن من حقی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید تا به روز قیامت نیفتند. ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را می زند؟ آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار می کند؛ اما در عین حال با مردم شوخی نمی کند؛ جدی می گوید تا مبادا در جایی به وسیله ی او، ندانسته حقی از کسی ضایع شده باشد. پیغمبر دو بار، سه بار تکرار کرد. یک نفر بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله! یک وقت با ناقه از پهلوی من عبور می کردی؛ من هم سوار بودم، تو هم سوار بودی؛ ناقه ی من نزدیک تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد و من این را از تو طلبکارم. پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به قیامت بیفتند. مردم حیرت زده نگاه می کردند و می گفتند آیا این مرد واقعاً می خواهد قصاص کند؟ آیا دلش خواهد آمد؟ آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت، متحیر و شرمنده از این که نکند این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن. گفت: یا رسول الله! من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات می دهم!