سيد جمالالدين اسدآبادي؛
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه «امامزاده احمد» مردماني نجيب از سادات حسيني زندگي ميگذرانند و پاکمردي از تبار پيامبر (ص) راهبري آنان را بر عهده دارد. سيد صفدر عالمي پرهيزگار و دانشمندي پارساست که ساکنان کوچه سيدان، سالاري آن بزرگوار را پذيرفته و دل به فرمانش سپرده اند.سيد صفدر و همسرش (سکينه بيگم) که زني باسواد و آشنا بر آن بود همچون شوي خويش از تربيت خانوادگي و نجابت ذاتي برخودار بود. سيد جمال الدين در ماه شعبان 1254 ق (1217 ش) در چنين خانواده پاک وارسته اي پا به عرصه وجود نهاد.
تحصيلات سيد از پنج سالگي در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربي را طي سالهاي اول تحصيل بهخوبي فرا گرفت.در سال 1264 ق، به همراه پدرش «سيد صفدر» وارد شهر قزوين مي شود و چهار سال در آنجا ماندگار مي گردد. وي با پشتکار و جديت در حوزه علميه اين شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتياق ياد گرفت و در ادبيات عرب، منطق، فقه و اصو سرآمد همدرسان خود شد.سيد جمال الدين در سال 1266 ق به همراه پدر وارد تهران شد. در اين هنگام امير کبير در سمت صدارت عظمي همچنان قدرت را در دست داشت.سيد در تهران تحصيلات خود را ادامه داد و نبوغ علمي و فضل و کمال سيد بهسرعت فضاي شهر تهران را فرا گرفت.
هجرت به نجف سيد صفدر در مدت اقامت خود در تهران، به اسرار پيچيده اي که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بيش از پيش پي برد. او جوان خود را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پايه، همانند دانشمندي زبردست و مطلع از رموز علوم يافت که زباني گويا و سخني نافذ داشت. بر اين اساس مصمم شد وي را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامي (نجف اشرف) ببرد و به درياي پرتلاطم علم شيخ انصاري (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.سيد در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت
ميکند. و در آنجا به خدمت شيخ مرتضي انصاري ـ طاب ثراه ـ مي رسد. وي چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصيل علوم اسلامي ميشود و در علوم تفسيري، حديث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، رياضي، طب، تشريح، هيئت و نجوم به تحقيق مي پردازد و در تمام اين مدت مخارج سيدجمال الدين را شيخ انصاري به عهده مي گيرد و در نهايت درجات علمي او را تصديق و به فتوا دادن در امور شرعي اجازه اش مي فرمايد. اين در حالي بود که آوازه فراست و نبوغ سيد جمال، عالمان نجف، کربلا و سامرا به حيرت واداشته بود، تا اينکه مورد حسد و کينه برخي نا اهلان قرار گرفت و به توصيه استاد بزرگش، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئي در هندوستان شد.
سيد در هند و افغان وي در 16 سالگي به همراهي يکي از علماي مورد وثوق به هندوستان رفت. در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگي مردم بهخوبي دريافت که هندوستان يکسره در اختيار دولت انگليس است و کشور بريتانيا گرچه به اندازه يک ايالت هندوستان نيست و جمعيتش در مقايسه با جمعيت هندوستان ناچيز به شمار
ميرود توانسته است به آساني اين کشور پهناور را زير سلطه در آورد.از اين زمان بود که فعاليتهاي سياسي و اصلاحي سيد جمال الدين آغاز شد. او در ضمن شناسايي دشمن استعمارگر و بررسي جنبه هاي قوت و رمز موفقيتشان، به تجزيه و تحليل علل و منشأ ضعف مسلمين برآمد و در پي يافتن راه حلها ، شب و روز تلاش کرد. او در سال 3ـ1272 ق (1234 ش) به قصد مکه و زيارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. پس از زيارت خانه خدا به افغانستان رفت و حدود پنج تا 6 سال در آنجا اقامت کرد و دوباره به هندوستان بازگشت.و با سخنرانيهاي آتشين به روشنگري مردم هندوستان بر ضد استعمار پير پرداخت.دولت انگليس بيش از اين نتوانست تماشاگر اين صحنه ها باشد لذا دستور اخراج وي از هند را صادر کرد. اين بود که سيد تصميم گرفت هندوستان را به سوي کشور مصر ترک گويد.
حضور در مصر او در سال 1285 ق، از راه دريا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماي بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود براي جوانان عرب کرسي درس برپا نمود و با سخنرانيهاي پرشور آنان را مجذوب خويش ساخت. ولي اين سفر چهل روز دوام نياورد زيرا حکم اخراج وي از سوي «خديو مصر» صادر شد و سيد به ناچار روانه اسلامبول شد. وقتي ترکان عثماني خبر آمدن سيد را شنيدند بسيار خوشحال شدند و دو شخصيت علمي و سياسي امپراتور عثماني «عالي پاشا» صدر اعظم و «فؤاد پادشا» به پيشواز سيد شتافتند و او را در دربار مورد تکريم و مشاور خويش قرار دادند. ولي چندي نگذشت که در اثر کج انديشي و ترس درباريان و حسادت «شيخ الاسلام»، سلطان عثماني دستور داد تا سيد مدتي را به خارج از اسلامبول سفر کند. از اين رو، وي در سال 1287 ق. به بهانه سفر سياحتي و مشاهده آثار باستاني بار ديگر وارد کشور مصر شد. در اين سفر، پس از ديداري که ميان سيد و رياض پاشا (رئيس دولت مصر) انجام پذيرفت، رياض پاشا سخت شيفته کمالات روحي و معنوي سيد شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزيند. سيدجمال الدين از اين فرصت طلايي استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براي جوانان دانشگاهي و طلاب پر شور تشکيل داد و سپس آن را به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسياري را مشتاق خويش ساخت. او علاوه بر اساتيد و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط برقرار مي کرد. حتي در قهوه خانه هاي مصر حاضر مي شد و افکار و انديشه هاي خود را براي مردم بيان مي داشت، به طوري که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگي را از نظر فرهنگي، سياسي و اجتماعي در اذهان مردم ايجاد کند.
ضمن رشد و آگاهي دادن به مردم، توطئه هاي پشت پرده دشمنان را برايشان معرفي کرد.تا اينکه در شب 17 رمضان 1299 توقيف و بار ديگر از اين کشور تبعيد گرديد. پس از آن به مکه عزيمت کرد و با شخصيتهاي مهم اسلامي تماس برقرار ساخت. آنگاه به سوي کشور هند روانه گشت.سيد در پي توطئه هاي دشمنان اسلام خصوصا استعمار پير مرتب از اين کشور به آن کشور سفر مي کرد.وي پس از تبعيد از مصر به هند رفته و براي چندمين بار از هند اخراج گرديد.بعد از آن به قلب اروپا، پاريس رفت و مبارزات خود را در آنجا دنبال نمود و در آنجا بود که تبديل به يک چهره جهاني گشت.از عمده فعاليت هاي او در سال هاي تبعيد مي توان به موارد زير اشاره کرد: تاليف کتاب رد طبعيون تشکيل جمعيت سري عروه در حيدر آباد هند و تربيت جوانان شجاع و بزرگي همچون محمد اقبال, شوکت علي و محمد علي جناح.راه اندازي مجله عروه الوثقي, ديدار با ارنست رنان حکيم و مورخ مشهور فرانسوي و تغيير بسياري از عقايد او در باره اسلام و قرآن. ديدارهاي وي با «چرچيل» ، «سردروندلف» و «لرد سالسبري» در مورد حل مسئله سودان. در اين ديدار رهبران سياسي از انگلستان پس از تعريف و تمجيد از وي، پادشاهي کشور سودان را به سيد پيشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت: « اين تکليف بسي شگفت انگيز است و اين کارها دليل ناداني در امور سياسي شماست. حضرت لرد اجازه دهيد که از شما سئوالي نمايم. آيا سودان را مالک شده ايد که مي خواهيد مرا پادشاه آن کنيد؟! »
بازگشت به وطن وي با هدف ايجاد مرکز خلافت اسلامي در جزيره العرب از پاريس به سوي قطيف رهسپار گشت. در اين ايام سيد توسط اعتماد السطنه و حاج سياح محلاتي از طرف ناصرالدين شاه به تهران دعوت شد. در روز 23 ربيع الاول 1304 ق وارد تهران شد و در منزل حاج امين الضرب براي خود مسکن گزيد، ولي ديري نپاييد که مورد ترس و وحشت و کينه شاه و اطرافيان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجي امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفي سيد نيز که بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسي (کاتکوف) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن کشور عزيمت کرد. وي در آنجا دو سال اقامت گزيد و با رجال سياسي، نظامي و مذهبي روسيه ديدار و مذاکره نمود. يک روز تزار روسيه از وي خواست تا «شيخ الاسلامي» مسلمانان آن کشور را به عهده گيرد ولي سيد در جواب گفت: من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان ميدانم. به علاوه سيد از تيرگي ميان دولت روس و انگليس استفاده مناسب کرد و افشاگريهاي وسيعي را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد که تا آن روز نظير نداشت. در اين زمان بود که ناصرالدين شاه بار ديگر از سيد براي آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسي و اقتصادي کشور دعوت نمود. سيد نخست وارد مذاکره با رجال سياسي روسيه شد و آنها را راضي کرد تا از امتيازاتي که در آن زمان مي خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثاني همان سال به ايران بازگشت تا کار اصلاحات را به طور جدي آغاز کند.ولي در اثر توطئه هاي پشت پرده استعمار پير (انگلستان)، زمينه بدبيني درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود که از حکم اخراج خود آگاه گرديد. سيد به عنوان اعتراض به شهر ري (حرم حضرت عبدالعظيم حسني) عزيمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيهاي پرشور، حرم را به دژي استوار مبدل ساخت. چندي بعد فشار سفارت بريتانيا فزوني يافت و ناصرالدين شاه حکم توقيف و اخراج وي را صادر کرد. وقتي دستخط شاه به دست «مختارخان» حاکم شهر ري رسيد، بي درنگ بيست نفر فراش فرستاد و سيد را از بست حرم حضرت عبدالعظيم بيرون آورده، در 28 جمادي الاولي 1308 ق. روانه غرب کشور کرد.
سيد جمال؛ منادي بيداري اسلامي
سيد جمال الدين اسد آبادي در سال 1254 هـ.ق در اسدآباد همدان به دنيا آمد. از آغاز جواني به تحصيل علوم اسلامي در شهرهاي مختلفي چون همدان، قزوين، اصفهان و مشهد پرداخت. ايشان جهت آشنايي با ملل مختلف اسلامي و کسب علم و دانش افزونتر، سفرهايي به کشورهاي اسلامي چون هند، عربستان، افغانستان، ترکيه و مصر داشت، در اين سفرها، همواره مورد عنايت و توجه پادشاهان وقت قرار
ميگرفت، به طوري که در مصر، رياضي پاشا وزير مصري، مبلغي مقرري براي سيد از طرف دولت تعيين کرد، سيدجمال نيز در دانشگاه الازهر، به تدريس علوم مختلف اسلامي ميپرداخت و شاگردان زيادي را نيز تربيت نمود و مورد علاقه مردم و شاگردانش بود. وي علاوه بر نقش عمده اي که در امور سياسي و بيداري افکار مردم داشت، موسس روش جديدي در نويسندگي عربي بود، بيان و قلم ايشان در نوشتن مسائل و مباحث عربي مورد توجه همگان بود، به نحوي که يکي از شاگردانش "شيخ محمد عبده" رئيس جامع الازهر بود، سيد را در نويسندگي عربي سخت با تأثير مي دانست. علاوه بر سفرهايي به ممالک اسلامي، ايشان به اروپا نيز مسافرت کردند و پس از مدتي اقامت در لندن به پاريس رفته و روزنامه عروه الوثقي را با همکاري شيخ محمد عبده با نهايت فقر در پاريس انتشار داد. پس از مدتي به تهران بازگشته و طي ملاقات هايي
که با ناصرالدين شاه داشتند، از اوضاع نابسامان ايران انتقاد کرده و لزوم اصلاحات اساسي را متذکر شدند. پافشاري و فعاليت هاي سياسي ايشان، باعث گرديد تا به دستور ناصرالدين شاه، ماموران وي را با اهانت و آزار از ايران تا مرز عراق برده آنگاه از کشور اخراج کردند.
ولي ايشان همچنان کارهاي مستبدانه ناصرالدين شاه را مورد انتقاد شديد قرار دادند و ايرانيان را به قيام دعوت نمودند. وقتي سيد از ايران به عراق تبعيد شد، نامه اي به زبان عربي به حاج ميرزا حسن شيرازي درباره نفوذ بيگانگان در ايران و امتياز تنباکو نوشت. سيد جمال الدين اسد آبادي در آغاز نهضت ايرانيان سهم بسزايي داشتند و بسياري از ستمها را که در آزاديخواهي و مبارزهاش با ستمگران تحمل کردند خود نشانه آن است که تنها به گفتن و اندرز کردن اکتفا نکرده است و در همه جا با مردانگي و جرأت خاص خود ستمگري مستبدان را بر مي شمرد. ايشان در مدت تبعيد در عراق، سفرهايي به کشورهاي انگليس، ترکيه و مصر داشتند. در لندن ملاقات هايي با ميرزا ملکم خان داشت و به انتشار روزنامهاي به زبان عربي به نام ضياءالحفافقين اقدام کرد و دولت انگلستان مي کوشيد که آن را تعطيل کند. سيد در استانبول که به دعوت سلطان عثماني به آنجا رفته بودند، همان روش انقلابي تند خود را تعقيب مي کرد و ميرزاي رضاي کرماني را تشويق به عدم قبول ظلم مي نمود. ميرزا به تهران آمد و ناصرالدين شاه را کشت، دولت ايران از عثماني تقاضاي استرداد سيد را کرد اما عثماني نپذيرفت. در مصر ايشان به تدريس علوم مختلف اسلامي و تربيت نسل جديدي از جوانان بر اساس آموزه ها و تعاليم ديني پرداختند. در تاريخ تحولات اجتماعي و سياسي اسلام، نام سيد جمال الدين اسد آبادي در زمره پايه گذاران آزادي، برابري و برادري قرار دارد. ايشان نه تنها در ايران بلکه در بسياري از ممالک اسلامي مانند شبه قاره هندوستان، افغانستان، مصر، سوريه، لبنان و ترکيه به صفت يک عالم اسلامي، سياسي، انقلابي و موسس نهضت اتحاد اسلام معروفيت دارد. بزرگ ترين آرزوي سيد ايجاد نهضت اسلامي و اتحاد مسلمين بر اساس ترقي و نجات از تسلط اروپا بود. سيد جمال الدين داراي روحي انقلابي و موسس نهضت اتحاد و مخالف شديد با استبداد حکام و سلاطين و امراء بوده و به شدت خواهان استقلال و قدرت و عظمت ملل ممالک اسلامي و خلاص از تسلط و نفوذ خارجيان اروپايي بوده است. اسد آبادي صاحب رسالاتي تحت عنوان: "ناتوراليستها و ماترياليستها" و "اوضاع تاريخي و جغرافيائي و سياسي افغانستان" مي باشد.
سيد جمالالدين اسدآبادي؛ پيشگام بيداري اسلامي
سيد جمال الدين اسد آبادي از جمله انديشمندان معروف جهان اسلام است كه در جهت تحكيم وحدت و روابط ديني و سياسي مسلمانان با يكديگر تلاش و فعاليت هاي زيادي نمود. اسد آبادي از جمله نخستين كساني است كه مسئله بيداري اسلامي را در جهان اسلام مطرح ساخت. بسياري از دانشمندان علوم و معارف اسلامي سيد جمالالدين اسد آبادي را پيشگام بيداري اسلامي ملل مسلمان ميدانند. ايشان در دوران استيلاي استعمار و استكبار جهاني بر حيات اجتماعي مسلمانان، فعاليتهاي علمي و سياسي ارزشمندي را جهت آگاه سازي ملل مسلمان از نقشهها و طرح هاي دشمنان آغاز نمودند و تا حد زيادي توانستند در بيداري افكار عمومي و تربيت شاگردان ديندار موفق باشند. سيد اسد آبادي نهضت آگاهي بخش و روشنگرانه خود را در اوضاعي آغاز نمود كه كشورهاي اسلامي در معرض تجاوز استعمارگران و غارت چپاولگران قرار داشتند و بيگانگان سرنوشت اين امت را بازيچه خود قرار داده بودند و هر اقدام و فعاليتي را بدون درنظرگيري آينده مسلمانان انجام ميدادند، در چنين اوضاعي اكثر حكام سياسي و مردم در خواب غفلت و بيخبري بودند. سيد با دعوت تمامي مسلمانان جهان و ملل اسلامي به حركت و جنبش و خيزش، آنان را با دسيسههاي دشمنان آگاه ساخت. سيد جمال الدين برنامه هاي خود را بر پايه چند اصل آغاز نمود و با طرحي منسجم و آينده نگر توانست افكار عمومي را بيدار سازد. برنامه انقلابي و خيزش اسلامي ايشان، نتايج و دستاوردهاي ارزشمندي را براي ملل مسلمان به همراه داشته كه با گذشت دههها، هنوز هم ميتوان نتايج آن را در سرزمين هاي اسلامي به وضوح درك نمود. اصول و پايه هاي اين برنامه به ترتيب در زير تحليل ميگردد:
اصل اول: در درجه اول، سيد جمال الدين تلاش و برنامه خيزش اسلامي خود را معطوف به آگاهي و توجه دادن مردم به اوضاع جامعه نمود. ايشان با بسط آگاهي ميان مسلمانان و توجه دادن مردم به فساد و عقبماندگي وحشتناك اوضاع اجتماعي، سياسي و فرهنگي، تمامي مردم را به سعي و جهاد براي اصلاح جامعه و تجديد حيات مذهبي ملل مسلمان دعوت نمودند تا متناسب با اهداف ديني، اصول اسلامي و ارزش هاي اخلاقي جامعهاي مذهبي را بنيان نهند. چرا كه تا مردم از ابعاد مختلف يك مسئله آگاهي پيدا نكنند، نخواهند توانست براي آينده جامعه خود، برنامهاي تعيين نمايند. گسترش فساد و سوء استفاده از منابع و امكانات كشورهاي اسلامي، توسط جوامع استعماري، باعث عقب ماندگي شديد مسلمين شده بود، لذا لازم بود تا دست اجانب و بيگانگان از داراييها و ذخاير ملي اين سرزمينها كوتاه گردد و امت اسلام با اتحاد و همبستگي، بتوانند متناسب با اصول ديني، جامعه خود را به سوي پيشرفت هدايت نمايند. لذا اصل اول بر پايه آگاهي مردم از اوضاع اجتماع و اقدامات دول استعماري و بيداري آنها از غفلت پايهريزي شده بود.
اصل دوم: بعد از اصل آگاهي، نوبت به اصل مبارزه با استكبار و قدرت هاي شيطاني كه درصدد تضعيف اسلام بودند، ميرسد. بايد در يك حركت انقلابي و فعاليت مبارزاتي، اجانب و استعمار را از بلاد مسلمين بيرون رانده و اجازه دخالت بيگانگان در امور داخلي كشور را نداد. لذا مسلمين بايد روحيه استقلال طلبي و اعتماد به نفس خود را افزايش ميدادند و در مقابله با تمدن و فرهنگ غربي به تمدن ناب اسلام تكيه نموده و فرهنگ بومي ـ اسلامي خود را در جامعه بسط ميدادند. بنابراين اصل دوم چنين خلاصه ميشود: تلاش براي نابودي استيلاي استعمار بر برخي سرزمين هاي اسلامي و احياي روحيه استقلال طلبي و آگاهي مسلمانان به داشته هاي معنوي و مادي خود تا حس اعتماد به نفس واقعي در آنها بيدار گشته و حالت وابستگي و احساس حقارت از روح جامعه زدوده شود تا ملل مسلمان در برخورد با فرهنگ و تمدن غربي، كوركورانه دستاوردهاي آنان را تقليد و تعريف ننمايند و با تكيه بر تمدن و فرهنگ اصيل و پاك اسلام، كشور خود را به سوي مرزهاي توسعه رهنمون ميساختند.
اصل سوم بعد از دو اصل آگاهي و تلاش، آخرين پايه برنامه خيزش اسلامي سيد جمال الدين، جهاد و كوشش براي بازسازي سرزمين اسلامي بود. چرا كه با خروج اجانب و دشمنان از سرزمين هاي اسلامي، بايد با توسل جستن به قوانين و آرمانهاي ديني و معنوي، امور سياسي، اقتصادي، اجتماعي و اعتقادي بلاد اسلامي را اداره نمود. اكنون نوبت مسلمانان رسيده بود تا با همبستگي فكري، علمي و سياسي بتوانند در مقابل چشم دشمنان، جامعه خود را به سوي آرمانهاي اسلامي پيش برده و با حفظ اتحاد و وحدت دشمنان را نابود سازند. اين اصل در سايه تشكيل حكومت اسلامي مقتدر و جهاني امكان پذير بود. در واقع بايد عرصه هاي نظامي و سياسي كشور توسط قوانين اسلامي اداره شود تا بتواند ديگر ابعاد اجتماع را هدايت سازد. بدين ترتيب ميتوان اصل سوم را چنين خلاصه نمود: احياي امت مسلمان از طريق بازگشت به عملي ساختن تمامي اصول و احكام اسلامي و تحكيم وحدت و همبستگي آنان در پناه حكومت واحد اسلامي.
دستاوردهاي برنامه بيداري اسلامي سيد جمال الدين دستاوردها و نتايج فعاليت هاي سيد جمال الدين در زمينه خيزش اسلامي فراوانند ولي در اينجا به مهم ترين آنها اشاره ميشود. گسترش آگاهي و بيداري ميان امت اسلام و نشر انديشه انقلابي اسلام در ميان كادرها بويژه علما و سياستمداران. فعاليتهاي ايشان در اين باب، پيامدهاي ارزشمندي داشت كه به دگرگوني هاي اجتماعي و سياسي زيادي در كشورهاي اسلامي انجاميد. از جمله آن حوادث و فعاليت هاي مبارزاتي است كه سرزمين هند شاهد آن بود كه طي آن مسلمانان با استعمار انگليس مبارزه نموده و موفق شدند تا هويت اسلامي خود را حفظ نموده و كشور اسلامي پاكستان را بنيانگذاري نمايند. مشابه اين حوادث در ديگر بلاد اسلامي چون مصر نيز اتفاق افتاد و مردم مسلمان عليه استعمار مبارزه نمودند. همچنين با دقت در حوادث مربوط به انقلاب مشروطيت ميتوان مشاهده نمود كه نخستين گام هاي نهضت فكري و سياسي كه منجر به اين انقلاب شد، به وسيله سيد جمال الدين برداشته شد و او نخستين كسي است كه بذرهاي تغيير و دگرگوني را در اواخر دوره قاجار در جامعه ايران پخش نمود. در تمامي اين حوادث، فعاليتها و تلاش هاي سيد جمال الدين تأثيرات زيادي داشت. علاوه بر حركتهاي انقلابي و ضد استعماري، تربيت نسلي از علما و كادرهاي مكتبي حاملان انديشه هاي اسلام انقلابي و دنبالهروهاي سيد جمال الدين در اين گروه ها و مجموعه هاي انديشمندان و تشكل هاي اسلامي ادامه يافت تا سرانجام پيامدهاي فكري و يا سياسي آن در بسياري از كشورهاي اسلامي به منصه ظهور رسيد. اين نسل كه از آموزه هاي سيد بهره برده بودند، شاگرداني ديندار و مومن را تربيت نمودند كه تاكنون ادامه دارد.
بدون ترديد سلسلهجنبان نهضتهاي اصلاحي صد ساله اخير، سيدجمالالدين اسدآبادي معروف به افغاني است. او بود كه بيدارسازي را در كشورهاي اسلامي آغاز كرد، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقعبيني خاصي بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجوئي را نشان داد. با اينكه درباره سيدجمال فراوان گفته و نوشته ميشود، ولي راجع به تِز اصلاحي او كمتر سخن ميرود و يا من كمتر ديده و شنيدهام. به هر حال خوب است بدانيم كه سيدجمال درد جامعه اسلامي را چه تشخيص ميداده و راه چاره را چه ميدانسته است و چه راههايي براي وصول به هدفهاي اصلاحي خويش انتخاب ميكرده است؟
نهضت سيدجمال، هم فكري بود و هم اجتماعي. او ميخواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگي آنها. او در يك شهر و يك كشور و حتي در يك قاره توقف نكرد؛ هرچند وقتي در يك كشور به سر ميبرد. آسيا و اروپا و آفريقا را زير پا گذاشت. در هر كشور با گروههاي مختلف در تماس بود همچنانكه نوشتهاند در برخي كشورهاي اسلامي عملاً وارد ارتش شد، براي اينكه در دل سپاهيان نفوذ نمايد.
مسافرت سيد به كشورهاي مختلف اسلامي و بازديد آنها از نزديك سبب شد كه آن كشورها را از نزديك بشناسد و ماهيت جريانها و شخصيتهاي اين كشورها را به دست آورد، همچنانكه جهانپيمايياش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانيش در كشورهاي غربي او را به آنچه در جهان پيشرفته ميگذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سيدجمال در نتيجه تحرك و پويايي، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي كشورهاي اسلامي كه داعيه علاج آنها را داشت، دقيقاً آشنا شد.
سيدجمال كه ميخواست مسيحوار، بار ديگر روح اسلام راستين را به پيكر مسلمين بدمد و غيرت اسلامي آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پيش كشيد و فراموش شدن اين اصل را عامل بزرگي براي انحطاط مسلمين تلقي كرد.
سيدجمال مهمترين و مزمنترين درد جامعه اسلامي را استبداد داخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد. او براي مبارزه با اين دو عامل فلجكننده، آگاهي سياسي و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براي تحصيل مجد و عظمت از دسترفته مسلمانان و به دست آوردن مقامي در جهان كه شايسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعي را در كالبد نيمهمرده مسلمانان، فوري و حياتي ميدانست. بدعتزدايي و خرافهشويي را هم شرط آن بازگشت ميشمرد. اتحاد اسلام را تبليغ ميكرد، دستهاي مرئي و نامرئي استعمارگران را در نفاقافكنيهاي مذهبي و غير مذهبي ميديد و رو ميكرد.
دردهاي جامعه اسلامي
دردهايي كه سيدجمال در جامعه اسلامي تشخيص داد، عبارت بود از:
1. استبداد حكام
2. جهالت و بيخبري توده مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن
3. نفوذ عقائد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين
4. جدايي و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبي و غير مذهبي
5. نفوذ استعمار غربي
سيد براي چاره اين دردها و بدبختيها از همه وسائل ممكن، مسافرتها، تماسها، سخنرانيها، نشر كتاب، مجله، تشكيل حزب و جمعيت، حتي ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر شصتساله خود ازدواج نكرد و تشكيل عائله نداد، زيرا با وضع غير ثابتي كه داشت كه هر چندي در كشوري به سر ميبرد و گاهي در تحصن يا تبعيد يا تحت نظر بود، نميتوانست مسئوليت تشكيل خانواده را برعهده گيرد.
درمان دردها
سيد چاره دردهايي را كه تشخيص داده بود، در امور ذيل ميدانست:
مبارزه با خود كامگي مستبدان.
اين مبارزه را چه كسي بايد انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه بايد وارد ميدان مبارزه كرد؟ آيا از اين راه كه به حقوق پامالشدهشان آگاه شوند؟ بدون شك اين كار لازم است اما كافي نيست. پس چه بايد كرد؟ كار اساسي اين است كه مردم ايمان پيدا كنند كه مبارزه سياسي يك وظيفه شرعي و مذهبي است. تنها در اين صورت است كه تا رسيدن به هدف از پاي نخواهند نشست. مردم در غفلتند كه از نظر اسلام، سياست از دين و دين از سياست جدا نيست. پس همبستگي دين و سياست را بايد به مردم تفهيم كرد. اعلام همبستگي دين و سياست و اعلام ضرورت شرعي آگاهي سياسي براي فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سياسي كشور خودش و جامعه اسلامي يكي از طرحهاي سيد براي چارهجويي دردهاي موجود بود. خودِ سيد عملاً با مستبدان زمان درگيري داشت، مريدان خود را به مبارزه تحريك ميكرد، تا آنجا كه قتل ناصرالدين شاه به تحريك او منتسب شد.
مجهز شدن به علوم و فنون جديد. ظاهراً سيد در اين زمينه هيچ اقدام عملي از قبيل تأسيس و تشكيل مدرسه يا انجمنهاي علمي انجام نداده، همان بوده كه در خطابهها و نوشتههاي خود مردم را ميخوانده است.
بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافات و پيرايهها و ساز و برگهايي كه به اسلام در طول تاريخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستين از نظر سيد به معني بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سيره سلف صالح است. سيد در بازگشت به اسلام، تنها بازگشت به قرآن را مطرح نكرده است، زيرا او به خوبي ميدانست كه خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و به علاوه او به خطرات "حسبنا كتاب الله " كه در هر عصر و زماني به شكلي بهانه براي مسخ اسلام شده است، كاملاً پيبرده بود.
ايمان و اعتماد به مكتب. سيد در نشريات و خطابههاي خود كوشش داشت مسلمانان را عميقاً مؤمن سازد كه اسلام قادر است به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژي، مسلمانان را نجات و رهايي بخشد و به استبداد داخلي و استعمار خارجي پايان دهد و بالأخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزاني دارد. مسلمانان بايد مطمئن باشند كه براي تأمين سعادت خود نياز به مكتب ديگر ندارند و نبايد به جانب مكتب ديگر دست دراز كنند.
سيد طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم ميدانست: جبهه استبداد داخلي و جبهه استعمار خارجي. كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحي ديگر حق تقدم قائل بود.
از اين رو در آثار و نوشتههاي خود به ذكر مزاياي اسلام ميپرداخت از قبيل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال، و از قبيل اينكه تعليمات اسلام براساس شرافت فرد انساني و قابليت او براي رسيدن به هر تعالي به استثناي نبوت است، و از قبيل اينكه اسلام دين علم است، دين عمل و سختكوشي است، دين جهاد و مبارزه است، دين اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهي از منكر است، دين عزت و عدم قبول ذلت است، دين مسئوليت است و ...
سيد مخصوصاً روي توحيد اسلامي و اينكه اسلام توحيد را جز بر مبناي يقين برهاني پذيرفته نميداند و اينكه توحيد برهاني و استدلالي ريشهسوز همه عقايد باطله است، تكيه فراوان داشت و معتقد بود جامعهاي كه معتقد باشد اساسيترين معتقداتش را بايد با نيروي برهان و يقين، نه ظن و تخمين و نه تعبد و تقليد به دست آورد كافي است كه زير بار خرافه و اوهام نرود. پس بايد مردم را به توحيد برهاني دعوت كرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر ديني براي آنها مسلم و مسجل شود. به همين جهت سيد براي فلسفه الهي اسلامي ارزش قائل بود. فلسفه تدريس ميكرد و پيروان خويش را به آموختن حكمت الهي اسلامي تشويق ميكرد.
مبارزه با استعمار خارجي اعم از استعمار سياسي كه در مسائل داخلي كشورهاي اسلامي دخالت ميكرد و استعمار اقتصادي كه منجر به كسب امتيازات ظالمانه و غارت كردن منابع مالي و اقتصادي جهان اسلام ميشد، و استعمار فرهنگي كه به نوعي فرهنگزدايي از نظر فرهنگ اسلامي ميپرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بياعتقاد ميكرد، و برعكس، فرهنگ غربي را يگانه فرهنگ انساني و سعادتبخش معرفي ميكرد تا آنجا كه برخي روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقي ميخواهد متمدن شود بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگي شود؛ خطش خط فرنگي، زبانش زبان فرنگي، طرز لباس پوشيدنش همان طرز لباس پوشيدن فرنگي، آدابش، مراسمش، تشريفاتش، ادبياتش، عقائدش، فلسفهاش، هنرش و اخلاقش همه فرنگي شود.
سيد طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم ميدانست: جبهه استبداد داخلي و جبهه استعمار خارجي. كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحي ديگر حق تقدم قائل بود. كوششهايي كه بعدها متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت جدايي دين و سياست (سكولاريسم) به عمل آمد كه به نام "علمانيت " معروف شد و آتاتورك را قهرمان بزرگ آن بايد به شمار آورد، براي مقابله با همين طرح بود.
اتحاد اسلام. ظاهراً نداي اتحاد اسلام را در برابر غرب، اولين بار سيدجمال بلند كرده است. منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبي كه امري غير عملي است، نبود. منظور اتحاد جبههاي و سياسي بود؛ يعني تشكيل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر. سيد به مسلمانان هشدار ميداد كه "روح صليبي " همچنان در غرب مسيحي، بالأخص در انگلستان زنده و شعلهور است. غرب عليرغم اينكه با ماسك آزادمنشي، تعصب را نكوهش ميكند، خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبي عليه مسلمانان) سخت گرفتار است. سيد عليرغم اينكه فرنگيمآبان، تعصب را نكوهش ميكنند، مدعي بود تعصب بد نيست و تعصب مانند هر چيز ديگر افراط و تفريط و اعتدال دارد. افراط در تعصب كه در انسان حس جانبداري بيمنطق و كور ايجاد ميكند بد است، اما تعصب به معني "تصلب " و غيرت، حمايت از معتقدات معقول و منطقي نه تنها بد نيست، بسيار مستحسن است.
او ميدانست كه مسلمانان تا زماني كه خويشتن را از عقده بيچارگي در برابر استعمار انگليس نرهانند، از ايشان نميتوان چشم داشت كه بر ضد استعمار بيگانه و اميران ستمكار (استبداد داخلي) به پيكار برخيزند.
دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد به كالبد نيمهجان جامعه اسلامي. سيدجمال كه ميخواست مسيحوار، بار ديگر روح اسلام راستين را به پيكر مسلمين بدمد و غيرت اسلامي آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پيش كشيد و فراموش شدن اين اصل را عامل بزرگي براي انحطاط مسلمين تلقي كرد. اگر روح صليبي هنوز در رگ و پيوند غربي هست، چرا مسلمان روح مجاهدگري خود را از ياد ببرد؟
مبارزه با خودباختگي در برابر غرب. مسلمانان در قرن سيزدهم هجري و نوزدهم مسيحي يا از آنچه در غرب ميگذشت بيخبر بودند، و يا اگر سفري به غرب رفته بودند و كم و بيش از آنچه در جهان پيشرفته غرب ميگذشت آگاه ميشدند، سخت مرعوب يا مجذوب ميشدند و از اينكه شرق اسلامي بتواند در برابر غرب مسيحي به نحوي، چه به شكل رقابت و چه به شكل مبارزه قد علم كند مأيوس بودند. سيد ميدانست كه مسلمانان تا زماني كه خويشتن را از عقده بيچارگي در برابر استعمار انگليس نرهانند، از ايشان نميتوان چشم داشت كه بر ضد استعمار بيگانه و اميران ستمكار و ظلمشعار (استبداد داخلي) به پيكار برخيزند. از اين رو در سراسر زندگي خويش ميكوشد تا مسلمانان را در مبارزه با انگلستان قويدل كند و نشان دهد كه اگر مسلمانان به راستي يگانه و بسيج شوند، (اتحاد اسلام) ميتوانند انگلستان را از گسترشخواهي و زورگويي باز دارند.
سيد پس از اين مدت، سفرهاي متعددي به بلاد مختلف اسلامي از جمله حجاز، هند، افغانستان، مصر و عثماني انجام داد و در حدود سال 1300 ق به اروپا رفت. درسال 1301 و در پاريس، روزنامه عروه الوثقي را با همكاري شيخ محمد عبده براي مقابله با سياست هاي انگليس و اروپاييان منتشر نمود. گفته مي شود اين روزنامه چنان حس استقلال طلبي و آزاديخواهي در ميان مسلمانان بهراه انداخت كه دولت هاي استعماري اروپا تمامي تلاش خود را براي به تعطيلي كشاندن آن بهكار گرفتند. در نهايت ، پس از 8 ماه و انتشار 18 شماره، عروه الوثقي بر اثر كارشكني هاي استعمارگران و بويژه انگليس، براي هميشه تعطيل شد.
سيد در مدت اقامت 3 ساله خود در پاريس به روشنگري درباره اسلام و پاسخگويي به شبهات وارده، ازجمله انتقادات ارنست رنان درباره رابطه اسلام و علم پرداخت. سيد جمال در شعبان 1303 ق بنا به دعوت ناصرالدين شاه دوباره به ايران مراجعت نمود. ناصرالدين شاه با اعطاي لقب اعتمادالسلطنه از سيد خواست تا سمت رئيس الوزرايي يا رياست دالشورا را بپذيرد ولي سيد جمال اين پيشنهادات را نپذيرفت. به دستور شاه، مقامات عاليرتبه كشور، علما و اصناف موظف شدند به حضور سيد آمده و طبق رهنمودهاي ايشان، به اداره امور بپردازند. ولي درباريان خائن كه خواسته هاي اصلاحگرايانه سيد را برنمي تافتند، با بدگويي نزد ناصرالدين شاه موجب شدند سيد با دلي آزرده عازم روسيه و اروپا شود. با اين حال اصرارهاي شاه و انجام مذاكرات و بستن عهد و پيمان هايي در سفر دوم ناصرالدين شاه به اروپا، مقدمات سفر دوباره سيد به ايران را فراهم كرد.
سيد جمال در سال 1307 به تهران آمد تا با جديت كار اصلاحات را آغاز نمايد ولي رشوه دهي انگليس به شاه و درباريان باعث ايجاد اخلال در مسير برنامه هاي مترقيانه سيد جمال شد. در پي بروز نا آرامي هايي در تهران و احساس خطر ناصرالدين شاه از حضور سيدجمال، شاه از سيد خواست ايران را ترك كند. سيد نيز با تحصن در حرم عبدالعظيم، سخنرانيهاي روشنگرانه اي درباره وضع نابسامان كشور، دخالت بيگانگان و فساد دربار، ايراد نمود. در 28 جمادي الاول 1308 ق، بهدستور شاه، سيد جمال را به زور از حرم بيرون كشيده و به خارج از كشور تبعيد كردند.
در جريان نهضت تنباكو، سيد جمال نقش مهمي در پيروزي نهضت ايفا نمود و پس از ارسال نامه سيد به محضر ميرزاي شيرازي بود كه اين مرجع عاليقدر، فتواي تحريم تنباكو را صادر نمودند. سيد در اواخر عمر، در استانبول حضور داشت و سلطان عبدالحميد نيز محضر سيد را گرامي مي داشت. ولي در آنجا نيز درباريان و عمال انگليس به مخالفت با سيد پرداختند و پس از ترور ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضا كرماني (از شاگردان سيد جمال)، هراس سلطان عثماني از سيد بيشتر شد و ايشان به شدت تحت كنترل و مراقبت قرار گرفتند. سرانجام در روز سه شنبه پنجم شوال 1314 ق، ( برابر با 19 اسفند 1275 شمسي) سيد جمال در استانبول بر اثر مسموميت عمدي يا بيماري سرطان و يا مرگ طبيعي، دار فاني را وداع گفت و در يكي از محلات دور دست استانبول به خاك سپرده شد. ميراث عمده سيد جمال براي جهان اسلام به عنوان يك متفكر و مبارز و مصلح اجتماعي بزرگ عبارتند از: بازگشت به منابع اصيل تفكر اسلامي - اعتقاد به توانايي ذاتي دين اسلام براي هدايت مسلمين به سوي پيشرفت و ترقي - مبارزه با روحيه تسليم و قضا و قدر و عزلت گرايي - تفسير عقلي آموزه هاي اسلامي و فراخواني مسلمانان به سوي يادگيري علوم و فنون نوين - و مبارزه با استبداد و استعمار به عنوان اولين گام در راه رستاخيز اجتماعي و فكري مسلمين.
منابع: ميرزالطف الله خان اسدآبادي،شرح حال و آثار سيدجمال الدين اسدآبادي،تهران:سحر،1356.
حسين اقدامي،طرح يك نقد،گذري درهواي سيدجمال الدين اسدآبادي،تهران:سحر،1357.
صدر واثقي،سيدجمال الدين حسيني پايه گذار نهضت هاي اسلامي،تهران:پيام،1355.
محمدباقرمقدم،سيدجمالالدين اسدآبادي، غريوبيداري،
تهران:مركزچاپ وانتشارات سازمان تبليغات اسلامي،1374.
سيد جمال الدين اسد آبادي مصلح بزرگ مشرق زمين
سيد محمد بن صفدر الحسيني مشهور به سيد جمال الدين اسدآبادي يا سيد جمال افغاني به روايتي در سال1217 هجري شمسي در اسدآباد همدان به دنيا آمد. ناگفته نماند در مورد محل تولد دقيق و مليت وي اختلاف نظر هاي فراواني وجود دارد. هرچند اکثر و اشهر روايت هاي موجود ايراني الاصل بودن وي را تائيد مي نمايند اما در اينجا انتساب وي به نقطه اي خاص مد نظر نيست چرا که سيد جمال چهره اي جهاني و با انديشه هاي فرا مليتي بود. آنچه در اين مقال مورد توجه است پرداختن به ابعاد شخصيت، انديشه و تاثيري است که اين اصلاحگر بزرگ جهان اسلام در تاريخ معاصر اين بويژه تاريخ فکر و انديشه اسلامي بر جاي نهاد.
سيد از پنج سالگي در محضر پدر آموختن دانش را آغاز نمود. پس از مدتي براي ادامه تحصيل به قزوين و سپس به تهران مهاجرت کرد. در تهران پس از ديدار با آيت الله طباطبايي به توصيه ايشان عازم نجف شد. در حوزه علميه نجف از وجود اساتيد بزرگي نظير شيخ مرتضي انصاري و ملا حسين قلي همداني
و ... بهره مند گرديد. استعداد و نبوغ سيد به حدي بود که در سن18 سالگي در اکثر علوم رايج در آن زمان تبحر يافت. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهايي کرد و سرانجام به افغانستان رفت و در جنگ هرات همراه دوست محمدخان بود. سپس به مصر رفت. در آنجا شهرتي مضاعف يافت و حلقه اي از شاگردان را دور خود جمع نموده به تعليمشان پرداخت. ضروري است اشاره شود در مصر با استقبال بي نظيري هم از سوي دانشمندان و علماي مصر و هم از طرف دولتمردان روبرو شد. در جامع الازهر به تدريس و در جامعه مصر به تبليغ همت گماشت و شاگردي چون شيخ محمد عبده تربيت کرد. علاوه بر اين در تحولات سياسي - اجتماعي مصر نقشي موثر ايفا نمود و کار بدانجا کشيد که ايادي استعمار ادامه حضور وي را تهديدي جدي براي منافع خود تشخيص داده مقدمات اخراج وي را فراهم آوردند. پس از مصر راه ديار هند در پيش گرفت و نهايتا از راه درياي سرخ عازم اروپا شد.
در اروپا و به طور مشخص در شهر پاريس در سال1301 ق با همکاري شاگرد برجسته اش شيخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقي مبادرت نمود. که فقط18 شماره از آن منتشر شد. اما همان تعداد محدود اين روزنامه که با هدف سياست هاي استعماري غرب و آگاهي مسلمانان انتشار يافته و در کشور هاي مسلمان توزيع مي شد آن چنان تاثيري در بيداري مسلمين و به غليان در آوردن احساسات ملي، استقلا خواهي و آزادي طلبي داشت که دولت هاي استعماري اروپا تمام تلاش خود را براي تعطيلي آن به کار گرفته و سرانجام موفق به اين کار گشتند.
انتشار روزنامه عروه الوثقي نقطه عطفي در فعاليت هاي فکري فرهنگي مسلمانان در آن دوره به شمار مي رود چرا که در دوره مذکور اکثر ملل اسلامي تحت سيطره و نفوذ استعمار قرار داشتند و عروه الوثقي فرياد استقلال خواهي ملت هاي مسلمان بود. در اين روزنامه مطالبي منتشر مي گرديد که در بردارنده راهکار هاي عملي براي مبارزه با استعمار بود به گونه اي در اولين شماره آن سيد به ارائه طرحي براي متحد ساختن ملل اسلامي براي مبارزه با استعمار پرداخته و از وحدت اسلامي سخن به ميان مي آورد و پيشنهاد مي نمايد که در گام نخست کنگره اي اسلامي بين مسلمان به وجود آيد. اما آن گونه که اشاره شد عروه الوثقي ومجال چنداني براي نشر نيافت و نتوانست بيش از هشت ماه دوام آورد.
از ديگر فعاليت هاي سيد در دوران اقامتش در اروپا و به طور مشخص در پاريس در راستاي احياي انديشه اسلامي، انجام سلسه بحث هايي با ارنست رنان فيلسوف مشهور اروپايي بود که طي آن به مقدار قابل ملاحظه اي از شبهات و انتقاداتي که در مود دين اسلام مطرح بود پاسخ داده به روشنگري و رفع ابهام پرداخت. پس از سه سال اقامت در اروپا به دعوت ناصرالدين شاه عازم موطن خود گرديد. از طريق بوشهر وارد ايران شده به تهران رفت و در خانه حاج امين الضرب اصفهاني ساکن شد . اقامت سيد در ايران از تاثر انگيزترين دوران زندگي وي به شمار مي رود. او مورد توجه و عنايت ناصر الدين شاه بود و حتي شاه به مقامات عالي رتبه کشور، وزراء و سردمداران حکومت دستور داد به حضور سيد جمال رسيده و در خصوص امور حکومتي و اصلاح مسائل مملکتي از ايشان رهنمود بخواهند و با نظر اصلاحي او به کشور سر و سامان بخشند. اما ايده هاي آزاد انديشانه و انديشه هاي اصلاح گرانه سيد به گونه اي نبود که باب طبع درباريان و مستبدين عافيت طلب باشد. بنابراين ديري نپاييد که بدگويي ها و کارشکني هاي بدخواهان موجبات خروج وي از کشور را فراهم آورد. به طوري که سيد با خاطري آزرده راه روسيه را در پيش گرفت.
پس از مدتي مجددا ناصرالدين شاه در اروپا با سيد ديدار و از وي خواست بار ديگر به کشور باز گردد. سيد که تجربه خوشي از سفر قبلي خود نداشت ابتدا به اين امر رضا نداد اما با وعده هاي ناصر الدين شاه و قول و قرار ها و پيمان هايي که بين آن دو منعقد گرديد، بار ديگر به اميد اصلاح مملکت خويش دعوت ناصرالدين شاه را اجابت نموده به کشور بازگشت.
سيد که با اميد فراوان و کوشش مضاعف در سفر دوم خود قصد انجام اصلاحاتي اساسي در کشور را داشت باز هم با سد استبداد و استعمار روبرو گشت و بار ديگر کهنه پرستان و جيره خواران خوان استعمار و استبداد در حالي که از فعاليت هاي سيد هراسناک و وحشت زده شده و منافعشان در خطري جدي افتاده بود، سعايت و شقاوت در حق سيد را به کمال رسانده آن چنان شاه را به وي بد گمان ساختند که دستور اخراج تاثر انگيز وي صادر و به اجرا گذارده شد. سيد که اين بار قصد مقاومتي بيشتر داشت در حرم حضرت عبدالعظيم در شهر ري متحصن گرديد. همزمان با تحصن اقدام به سخنراني هاي روشنگرانه اي در باره اوضاع اسفناک مملکت و سلطه استبداد و استعمار بر ارکان کشور نمود و ماهيت نظام پوسيده قارجار را بيش از پيش افشا نمود. اما ناصر الدين شاه و اطرافيانش که وجود سيد را به هيچ وجه تاب تحمل نداشتند بر خلاف رسم مالوف و معهود و علي رغم حرمت تحصن در اماکن مقدسه به حرمت شکني دست يازيده سيد را به وضع اسفناکي از حرم بيرون کشيده از کشور اخراجش کردند. سيد اين بار به عراق و سپس به اروپا رفت .
اما اين به معناي بيرون رفتن سيد جمال از عرصه فعاليت هاي سياسي اجتماعي ايران نبود چرا که سيد خود را وقف اصلاح و بهبودي اوضاع جهان اسلام نموده و ايران در انديشه بلند وي جايگاهي ويژه داشت. لذا مسائل ايران را به دقت تحت نظر داشت و همواره نسبت به مسائل ايران حساسيت نشان مي داد که يکي از ابرازترين مصاديق اين حساسيت هاي وي جريان تنباکو بود. به طوري که مشهور است ميرزاي شيرزاي در پي نامه سيد جمال بود که فتواي معروف تحريم تنباکو را صادر نموده و متعاقب آن جنبشي عظيم و تاثير گذار در کشور بر پا گرديد.
اواخر عمر پر فراز و نشيب سيد در عثماني و در مرکز خلافت يعني استانبول سپري شد. در آنجا بر خلاف ناصرالدين شاه سلطان عبدالحميد احترامي بسيار براي سيد قائل مي شد و شرايط مناسبي رابراي زندگي و فعاليت فکري- فرهنگي سيد فراهم آورده بود.
اما در آنجا نيز استبداد و استعمار دو دشمن قسم خورده سيد جمال همدست و همداستان شده ماجراي ايران بار ديگر براي وي تکرار شد؛ در استانبول عمال استعمار و درباريان با سعايت نزد عبد الحميد مزاج سلطان را نسبت به سيد تغيير داده او پس از مدتي از چشم سلطان افتاده مواجبش قطع گرديد و اواخر عمر را در ميان فقر و در گوشه عزلت سپري کرد.
سر انجام سيد جمال الدين اسد آبادي که بحق مي توان او را اصلاحگر بزرگ مشرق زمين خواند در روز سه شنبه پنجم شوال1314 ق. در استانبول دار فاني را وداع گفت. در مورد علت مرگ وي اظهار نظرهاي متفاوتي شده است برخي معتقدند سيد با مرگ طبيعي از دنيا رفت اما عده اي ديگر بر اين باورند که وي را مسموم ساختند.
قبل از به پايان بردن اين مقال ضروري است اشاره اي کوتاه به انديشه وحدت اسلامي سيد که جوهره تفکر وي و محور بنيادين تلاش هاي او به شمار مي رود، کرده شود. مي توان به ضرس قاطع ادعا نمود که هدف اصلي وي در تمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمين بود. سيد جمال انديشه جهان وطني داشت و به هيچ وجه خود را محدود به حدود جغرافيايي نمي کرد. وي از طرفي انحطاط مسلمين را مي ديد و از سوي ديگر شاهد سلطه استبداد و استعمار بر ممالک اسلامي بود. سيد جمال در مقابله با دو معضل عمده ملت هاي مسلمان (استبداد و استعمار)، انديشه احياي اسلام ناب و وحدت مسلمين را مطرح مي ساخت و معتقد بود حل تمام مشکلات مسلمانان با احياء دين، بازگشت به قرآن و وحدت اسلامي ميسر خواهد شد.
سيد به تواناييهاي ذاتي دين اسلام، براي رهبري مسلمانان و تامين قدرت و پيشرفت آنان اعتقاد داشت. وي معتقد بود مي بايست با خمودي و انفعال مبارزه نمود و حرکت و جنبش لازمه ملت هاي مسلمان است اما انديشه سيد به هيچ وجه راه به بنياد گرايي و ارتجاع نمي برد زيرا که وي اعتقاد به تبيين تعاليم اسلام به زبان روز داشته و همواره مسلمانان را به فراگيري علوم جديد فرا مي خواند.