سید حسن مدرس:

فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یكى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود كه زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وى  براى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.

فعالیت های سیاسی:

فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز شد.  در ۱۲۸۹  همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، مدرس از سوی آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی به‌عنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد . وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول یکسال بیشتر دوام نیاورد.

وی در ۱۳۳۲ (قمری) که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بی‌طرفی کرد، اما نیروهای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بی‌طرفی وارد کشور شدند به درگیری با یکدیگر پرداختند. در ۱۳۳۴ (قمری) بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیأت ۴ نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود .

وی در ۱۳۳۷ (قمری)، وثوق‌الدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان منعقد کرد که براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت. وثوق‌الدوله تصمیم داشت تا این قرارداد را در مجلس به وسیله طرفداران و دست نشاندگان خود به تصویب برساند؛ اما براثر مخالفت‌های مدرس در مجلس و افکار عمومی، مجلس قرارداد مذکور را رد کرد. و وثوق‌الدوله به ناچار از کار برکنار گردید

رضاشاه

تصویر متن استیضاح رضاخان توسط سید حسن مدرس و دیگرن   پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر شدند. از جمله آنان مدرس بود که به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. وی بیش از ۳ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد .پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در ۱۳۰۲ افتتاح شد و در این دوران پر اهمیت تاریخ مشروطه که با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت. یکی از وقاع مهم مجلس پنجم استیضاح رضاخان، سرانجام در روز ۷ مرداد ۱۳۰۴، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف بود که رضاخان رئیس‌الوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه استیضاح نمودند . اما، رضاخان توانست مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم کند و در تاریخ ۹ آبان ۱۳۰۴ این کار را عملی کرد و خود به پادشاهی ایران رسید.

تبعید و مرگ

رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و سپس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد.

مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد ولی او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد.

 

 شهید مدرس از علماى بزرگى است كه شجاعت و ساده‏ زیستن او بعنوان یك الگو همیشه مطرح بوده است. وى نه تنها خود بسیار ساده زندگى مى‏كرد، بلكه اعتقاد به تأثیر فراوان آن در تربیت و تعالى انسان داشت.    برادر شهید مدرس نقل مى‏كند: من چهارده ساله بودم كه مدرس برادرم، مرا براى ادامه تحصیل به اصفهان آورد و در مدرسه جدهّ اتاقى برایم گرفت و مشغول درس سیوطى شدم. پس از یك هفته اظهار نمود: فردا تو را نزد استاد دیگرى خواهم برد. صبح فردا به حجره من آمد و مرا نزد استاد دیگرى برد. یك هفته گذشت و گفت: اخوى راضى هستى؟ گفتم بلى راضى هستم ولى علت تغییر استاد را ندانستم. فرمود: آن معلم كار و بارش خوب بود، اتاقش با قالى مفروش بود، در اطاق او وسایل اعیانى وجود داشت و تو فقیر بودى، و در تو اثر روحى مى‏گذاشت، تو را نزد یكى كسى بردم كه از تو فقیرتر است، تا جاه و مال دنیا در تو اثر نكند.

بعد از گذراندن مقدمات، به فراگيري دروس سطح پرداخت و در ضمن معقول را نزد ميرزا جهانگير خان قشقايي آموخت. دروس خارج فقه و اصول را نيز نزد استاداني چون شيخ مرتضي ريزي و آقا سيد‌محمد باقر دُرچه‌اي خواند و سپس براي تکميل تحصيلات خود در 1311 ق عازم نجف اشرف گرديد و در مدرسه صدر ساکن شد. سيد حسن مدرس در طول دوران تحصيل در نجف روزهاي پنجشنبه و جمعه کارگري مي‌کرد و از آن راه امرار معاش مي‌نمود. وي به مدت هفت سال از محضر درس آخوند خراساني و سيد‌محمد کاظم طباطبايي يزدي استفاده کرد و به درجه اجتهاد نايل شد و در 1324 ق، در سي و هفت سالگي از راه اهواز و بختياري، به اصفهان وارد شد و در آن شهر در منزلي محقر سکونت گزيد.
مدرس به زودي در ميان مردم اصفهان مشهور گرديد. بزرگترين عامل اشتهار وي، ساده‌زيستي، صراحت کلام و مبارزه آشتي‌ناپذير وي با متنفذان و مالکان بزرگ اصفهان بود که همواره منافع خود را بر همه چيز ترجيح مي‌دادند. او در جريان جنبش مشروطيت به حمايت از آن برخاست و در دوران استبداد صغير با کمک حاج آقا نورالله اصفهاني، انجمني مخفي بر ضد مستبدان تشکيل داد و با مشروطه‌خواهان بختياري مخفيانه در تماس بود و همکاري داشت. با دعوت و همکاري مدرس، نيروهاي مشروطه‌خواه بختياري به رهبري صمصام‌السلطنه، قواي دولتي را در اصفهان شکست دادند و حکومت آن شهر را در دست خود گرفتند و به عنوان غرامتِ خسارات خود، درصدد گرفتن ماليات از مردم برآمدند که اين امر با انتقاد و اعتراض شديد مدرس مواجه شد. صمصام‌السلطنه نيز وي را دستگير و تبعيد نمود اما به خاطر اعتراض علما و مردم او را به شهر بازگرداند و در وضع ماليات تجديد نظر نمود، اما آنان همچنان توطئه مي‌کردند و دوبار به او سوء قصد نمودند که مدرس از آنها جان سالم به در برد. همزمان با تشکيل دوره دوم مجلس شوراي ملي، مدرس از سوي آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني ـ‌مطابق اصل دوم متمم قانون اساسي ـ به عنوان يکي از مجتهدان طراز اول به مجلس شوراي ملي معرفي گرديد و از سوي مجلس نيز پذيرفته شد و به ناچار اصفهان را به قصد تهران ترک گرفت. در ذيحجه 1329 ق دولت روسيه تزاري به بهانه‌ي حضور شوستر آمريکايي ـ‌که امور ماليه کشور را بر عهده داشت ـ به دولت ايران اولتيماتوم داد و متعاقب آن، قشون روس وارد بندر انزلي شد و تا قزوين پيشروي کرد. گرچه دولت اين اولتيماتوم را پذيرفت لکن مجلس به شدت با آن مخالفت کرد. در رمضان 1332 ق که جنگ جهاني اول شروع شد، دولت ايران رسماً اعلام بي‌طرفي کرد اما قواي روسيه، انگليس و عثماني، بدون توجه به اين بي‌طرفي وارد کشور شدند به زد و خورد با يکديگر پرداختند. در محرم 1334 ق بيست و هفت نفر از نمايندگان مجلس و گروهي از رجال سياسي و مردم عادي به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگليس به ايران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کميته دفاع ملي» را تشکيل دادند و يک هيأت چهار نفري را براي اداره امور برگزيدند که مدرس يکي از آنان بود. قواي روس، مهاجران را تعقيب کرد و آنان ناگزير به غرب کشور رفته و از راه کرمانشاه، کرند و قصر شيرين خود را به اسلامبول رساندند. در همه مسيرهاي داخل ايران، نيروهاي روس مهاجران را تعقيب مي‌کردند و زد و خوردهايي نيز ميان آنان در مي‌گرفت. مهاجران در تبعيد، دولتي به رياست نظام‌السلطنه تشکيل دادند که در آن مدرس، وزير عدليه و اوقاف بود. مدرس در اسلامبول، در مدرسه ايرانيان آن شهر به تدريس پرداخت و اعضاي دولت در تبعيد نيز با سلطان عثماني ملاقات کردند. در شعبان 1336 ق و با پايان يافتن جنگ جهاني اول، مدرس به همراه ديگر مهاجران به تهران بازگشت و در مدرسه ديني سپهسالار ـ که نيابت توليت آن را داشت ـ‌ به تدريس پرداخت و در نظام اداري و آموزشي آن، تحولي به وجود آورد. در ذيقعده 1337 ق، وثوق‌الدوله قرارداد ننگين 1919 را با انگلستان منعقد ساخت که براساس آن اختيار امور مالي و نظامي دولت ايران در دست مستشاران انگليسي قرار مي‌گرفت. وثوق‌الدوله تصميم داشت تا اين قرارداد را در مجلس به وسيله‌ي طرفداران و دست‌نشاندگان خود به تصويب برساند اما بر اثر مخالفت‌هاي مدرس در مجلس و افکار عمومي، مجلس قرارداد مذکور را رد کرد و وثوق‌ الدوله به ناچار از کار برکنار گرديد. پس از کودتاي سوم اسفند 1299 که توسط رضاخان و سيد‌ضياءالدين طباطبايي صورت گرفت، بسياري از آزاديخواهان دستگير شدند که از جمله‌ي آنان مدرس بود که به قزوين تبعيد و در آنجا زنداني گرديد. وي بيش از سه ماه در حبس بود و پس از عزل سيد ضياء آزاد شد.
مدرس در انتخابات دوره چهارم مجلس شوراي ملي که در 1339 ق برگزار گرديد، به نمايندگي مردم تهران انتخاب شد و در رأي ‌گيري ميان نمايندگان به نايب‌ رييسي مجلس نيز رسيد. وي در آغاز اين دوره با تصويب اعتبارنامه نمايندگان موافق قرارداد 1919 و همکاران وثوق‌الدوله مخالفت کرد و مانع تصويب اعتبارنامه آنان شد. مدرس در اين دوره از رضاخان، سردار سپه، عامل کودتا که پست وزارت جنگ را داشت و پايه‌هاي ديکتاتوري خود را مستحکم مي‌کرد به شدت انتقاد نمود و گفت: «عجالتاً امنيت در دست کسي است که اغلب ماها خوشوقت نيستيم. شما مگر ضعف‌نفس داريد که اين حرف‌ها را مي‌زنيد و در پرده سخن مي‌گوييد؟ ما [نمايندگان] بر هر کس قدرت داريم. از رضا خان هم هيچ ترس و واهمه نداريم. ما قدرت داريم پادشاه را عزل کنيم، رئيس‌الوزرا را بياوريم سؤال کنيم، استيضاح کنيم، عزلش کنيم و همچنين رضاخان را استيضاح کنيم، عزل کنيم. مي‌روند در خانه‌شان مي‌نشينند. قدرتي که مجلس دارد هيچ چيز نمي‌تواند در مقابلش بايستد...».
مدرس با دولت مستوفي‌الممالک به دليل عدم قاطعيت کافي او، نقص برنامه‌هايش و وجود رضاخان در پست وزارت جنگ مخالفت کرد و در خرداد 1302 دولت مستوفي را استيضاح نمود. مدرس در انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي ملي که در اواخر 1302 برگزار شد، عليرغم اِعمال نفوذ نظاميان ومأموران شهرباني، به نمايندگي مردم تهران انتخاب گرديد و از طرفي رضاخان به فرمان احمد‌شاه به نخست‌وزيري منصوب شد. طرفداران رضاخان در داخل و خارج براي برچيدن رژيم قاجار و روي کار آمدن رضاخان، زمزمه ايجاد جمهوري در کشور را سردادند. مدرس که به نيت اصلي رضاخان و طرفدارانش پي برده بود با تغيير رژيم به مخالفت برخاست، اما همچنان نمايندگان هوادار رضاخان بر آن امر اصرار داشتند و به منظور خاموش ساختن و عقب نشاندن مدرس، يکي از نمايندگان به او سيلي زد. خبر سيلي خوردن مدرس به بيرون از مجلس نيز کشيده شد و بلافاصله بازار تهران به عنوان اعتراض بسته شد و گروه وسيعي از مردم و روحانيون به تظاهرات پرداختند. در 2 فروردين 1303 تظاهرات ديگري در طرفداري از مدرس و مخالفت با جمهوري در اطراف مجلس شوراي ملي برپا شد. رضاخان که مخالفت شديد مدرس بود و نگراني و اعتراض بسياري از علما را از ايجاد جمهوري مشاهده کرد طي اعلاميه‌اي در فروردين آن سال، انصراف خود را از ايجاد جمهوري اعلام کرد، و براي اطمينان دادن به علما به قم رفت و با علماي آنجا ديدار نمود. مدرس که در مجلس در اقليت قرار داشت از هر فرصت جهت افشاي شخصيت ديکتاتوري رضاخان استفاده و مخالفان مدرس نيز از ايراد نطق وي در مجلس جلوگيري مي‌کردند. سرانجام در روز 7 مرداد 1303، مدرس به همراه شش تن ديگر از نمايندگان مخالف‌، رضاخان رئيس‌الوزراء را به دليل سوء سياست داخلي و خارجي، قيام و اقدام بر ضد قانون اساسي و حکومت مشروطه استيضاح نمودند. رضاخان با تهديد و تطميع و تزوير، همه را به همکاري و يا سکوت و انفعال کشانده بود و ديگر امکان موفقيت براي مدرس نمانده بود. مدرس اين نکته را به خوبي دريافته بود و در پاسخ اين سؤال که آيا از اين پس در مبارزه ي خود اميد موفقيت دارد، گفت: «من در اين کشمکش، چشم از حيات پوشيده و از مرگ باک ندارم. آرزو دارم اگر خونم بريزد، فايده‌اي در حصول آزادي داشته باشد. منِ تنها، از دستگاه سردار سپه نمي‌ترسم، اما او با تمام قدرت و جلال سلطنتش از من مي‌ترسد.» در دوره ششم مجلس با وجود آنکه تحت نظر کامل رضاخان و دخالت صريح نظاميان در سراسر کشور برگزار شد بار ديگر مدرس و تعدادي ديگر از نمايندگان مستقل و مخالف رضاخان به مجلس راه يافتند. اندکي بعد به اشاره رضاخان، مدرس در 7 آبان 1305 مورد سوء قصد قرار گرفت اما به نحو معجزه‌آسايي نجات يافت و مدرس آن اقدام را تلويحاً به تحريک رضاخان دانست. او به مدت دو ماه بستري بود و در دي ماه آن سال در مجلس شرکت نمود. در آبان 1306، حاج‌آقا نورالله اصفهاني، عالم مجاهد و متنفذ اصفهان همراه عده‌اي از روحانيون آن شهر در اعتراض به برخي از برنامه‌ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت کرد و از علماي سراسر کشور خواست تا به منظور اعلام همدردي و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت کنند. مدرس نيز طي تلگرافي که به حاج‌آقا نورالله مخابره نمود ا قدام آنان را تأييد و اظهار همدردي و همکاري نمود. در انتخابات دوره هفتم که بار ديگر تحت نظارت شديد مأموران نظامي برگزار شد، اعلام گرديد که مدرس حتي يک رأي نيز نياورده است و او با اشاره به تقلب وسيع در انتخابات به طنز گفت که لااقل يک رأيي را که به خودم دادم مي‌خوانديد! مدرس که امکان ورود به مجلس را از دست داده بود، ديگر امکاني براي ابراز مخالفت نداشت و از مصونيت پارلماني نيز برخوردار نبود. رضاخان که مترصد چنين فرصتي بود دستوردستگيري او را صادر کرد. رئيس شهرباني وقت و چند تن ديگر از افسران و درجه‌داران در نيمه شب 16 مهر 1307 به منزل وي يورش برده و او را مورد ضرب و شتم شديد قرار دادند و سپس به اتومبيلي منتقل کرده و بدون درنگ به يکي از روستاهاي اطراف مشهد و سپس به شهر کوچک و دور افتاده کويري خواف تبعيد نمودند. وي به مدت نُه سال در آنجا تحت نظر شديد مأموران امنيتي قرار داشت و ممنوع‌الملاقات بود. در آبان‌ماه 1316، مدرس به دستور رضاخان به کاشمر انتقال يافت و در روز 10 آذر 1316 توسط چند تن از مأموران رژيم به شهادت رسيد. مدرس، مردي پرهيزگار، شجاع، عالم و وارسته بود و در بيان حقايق از هيچکس پروا نداشت. امام خميني (ره) در بيانات خود مدرس را به دليل صفات مذکور بيش از هر عالم ديگر مي‌ستود و او نقش عمد‌ه‌اي در تکوين شخصيت سياسي امام داشت. اوراقي که از دست نوشته‌هاي او باقي مانده گواه آن است که وي آثاري در زمينه فقه و اصول و تفسير قرآن نيز داشته که به دليل غارت منزلش و انتقال کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هايش به شهرباني، اثري از آنها بر جاي نمانده است. ***** رضاخان به وسيله‌ي مأموري پيغام داده بود كه من دخالت در سياست نكنم و به عتبات بروم. گفتم: به رضاخان بگو، مدرس گفت: من وظيفه خود را دخالت در سياست مي‌دانم اينجا هم جاي خوبي است و به من خوش مي‌گذرد. ترا روزي انگليسي‌ها كنارت گذاشته و به جايي پرتاب مي‌كنند، اگر قدرت داشتي و توانستي بيا همين‌جا هر چه باشد بهتر از تبعيد‌گاهها و زندانهاي خارج از ايران است ولي مي‌دانم كه من در وطنم به قتل مي‌رسم و تو در غربت و سرزمين بيگانه خواهي مرد.( 5)**
اختلاف من با رضاخان بر سر كلاه و عمامه و اين مسائل جزئي نيست. من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصد استعماري خود در ايران قرار داده مخالفم. من با سياستهائي كه آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد مي‌كند مبارزه مي‌كنم و راه و هدف خود را هم مي‌شناسم. در اين مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمي‌كنم كه شما يا كسان ديگري مرا همراهي مي‌كنند يا نه، لازمه‌ي مبارزه در اين راه از خودگذشتگي و فداكاري است.( 6)***اگر واقعاً غرض اين است كه چيزي كه مملكت ما را خراب كرد، مسلمين را كم كرد، فواحش را زياد كرد، فقير را در مملكت ما زياد كرد را مي‌‌خواهيد بيائيد و رفع كنيد و مي‌خواهيد خدمت به ملتتان بكنيد ببينيد كجا عيب دارد همان جاي معيوب را رفع كنيد. مفاسد نوعيه رافع نوعيه مي‌خواهد. كتك زدن و جريمه كردن رافع فساد نمي‌شود.( 7)***دولتهاي مستعمره جوي اروپا از سه قرن پيش براي استعمار ممالك شرق كمر همت بستند و اكثر ملل شرق را خواه از لحاظ سياسي و اقتصادي و خواه از لحاظ اجتماعي به اسارت درآوردند و از ميانه‌ي ملت‌هاي آسياي وسطي قومي كه در مقابل بيگانه مقاومت ورزيد و خود را لقمه‌ي چرب اما پر از خار و خس نشان داد ملت ايران بود.( 8)***«هي به من گفتند جهت مخالفت شما (با قرارداد 1919) چيست؟ كدام يك از موادش بد است ما آن را تغيير بدهيم. من گفتم من سياسي نيستم، نمي‌دانم. ما رجال سياسي خيلي داريم، بايد به آنها رجوع كرد... ليكن اگر كسي خوب بررسي مي‌كرد و روح قرارداد را مي‌فهميد، دو چيز استنباط مي‌كرد و آن اين بود كه ايران تمامش مال ايراني است... فقط اين قرارداد در دو چيزش ديگري را شركت مي‌داد: يكي پولش، يكي قوه‌اش. اين روح قرارداد بود و اختصاص به ما هم ندارد، متحد‌المال تمام دنياست.»( 9)***در رژيم نوي كه نقشه آن را براي ايران بي‌نوا طرح كرده‌اند نوعي از تجدد به ما داده مي‌شود كه تمدن غربي را با رسواترين قيافه تقديم نسل‌هاي آينده خواهند نمود. مدنيت مغرب و معيشت ملل مترقي را در رقص و آواز و دزدي‌ و بي‌عفتي‌ و مفاسد اخلاقي ديگر خواهند شناخت، مثل آنكه آن چيزها لازمه متمدن بودن است.( 10) زندگاني‌ و ويژگي‌ شخصيتي‌ شهيد مدرس‌

در باب‌ زندگي‌ نامه‌نويسي‌ يا قلم‌ زدن‌ در امر معرفي‌ شخصيت‌هاي‌علمي‌ و سياسي‌، معمولاً عادت‌ بر اين‌ است‌ كه‌ زندگي‌ فردِ مورد نظر رابه‌ چند بخش‌ يا دوره‌ تقسيم‌ مي‌كنند. سپس‌ در هر دوره‌ به‌ مباحث‌ موردنظر مي‌پردازند. در اين‌ نوشتار نيز به‌ منظور رعايت‌ اين‌ امر دوران‌زندگي‌ شهيد مدرس‌ به‌ چهار دوره‌ تقسيم‌ شده‌ است‌؛ چراكه‌ تاريخ‌زندگاني‌ شهيد مدرس‌ داراي‌ چهار فصل‌ مشخص‌ است‌.

1ـ اوان‌ كودكي‌

2ـ روزگار تحصيل‌ و تدريس‌

3ـ زمان‌ شركت‌ در كارهاي‌ سياسي‌

4ـ ايام‌ حبس‌ و تبعيد تا زمان‌ شهادت‌.

نكتة‌ قابل‌ توجه‌ اينكه‌ از آنجايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ نوشتة‌ طولاني‌ ومفصل‌ خوانندگان‌ را بيازارد، رعايت‌ اختصار را مدنظر داشته‌ايم‌. اين‌است‌ كه‌ در بخش‌ بررسي‌ زندگاني‌ مرحوم‌ مدرس‌ به‌طور خلاصه‌وار به‌زندگاني‌ ايشان‌ و حوادث‌ دوران‌ تولد، تحصيل‌ و مبارزات‌ سياسي‌ تازمان‌ شهادت‌ نظري‌ گذرا مي‌افكنيم‌. البته‌ لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ در باب‌معرفي‌ شخصيت‌ ايشان‌ خصايص‌ و ويژگيهايي‌ را نام‌ برده‌ و به‌ آن‌پرداخته‌ايم‌ كه‌ مي‌توان‌ در حوزه‌ سياسي‌ نيز از آن‌ها استفاده‌ برد. ازآنجا كه‌ يكي‌ از ملزومات‌ حوزه‌ سياسي‌، برخورد با قدرت‌، همكاري‌با قدرت‌ و يا... مي‌باشد، بنابراين‌ تلاش‌ كرده‌ايم‌ بيش‌تر به‌ اين‌ نوع‌ويژگي‌ها پرداخته‌ شود. 

در سال‌ 1287 ه.ق‌. سيد اسماعيل‌ يكي‌ از سادات‌ طباطبايي‌ساكن‌ «سرابه‌» اردستان‌ داراي‌ پسري‌ شد كه‌ نام‌ او را سيد حسن‌گذاشت‌. سيد حسن‌ تا شش‌ سالگي‌ در كنار مادرش‌ (خديجه‌) در همان‌دهكده‌ سرابه‌ ماند، ولي‌ در سن‌ شش‌ سالگي‌ سيد اسماعيل‌ فرزندش‌سيدحسن‌ را به‌ شهرضا آورد و سيد حسن‌ تا سن‌ چهارده‌سالگي‌معلومات‌ مقدمات‌ عربي‌ و فارسي‌ را فراگرفت‌ و در سن‌ شانزده‌سالگي‌براي‌ ادامه‌ تحصيلات‌ خود به‌ اصفهان‌ رفت‌. يعني‌ در سال‌ 1218ه.ق‌ وارد اصفهان‌ شد و به‌ مدّت‌ پنج‌ سال‌ تمام‌، علوم‌ صرف‌، نحو،منطق‌ و بيان‌ را به‌ پايان‌ رسانيد و در سال‌ ششم‌ تحصيل‌، به‌ امر پدرش‌ازدواج‌ نمود. مدرس‌ پس‌ از اتمام‌ تحصيلات‌ خود در اصفهان‌ و درك‌محضر دانشمندان‌ و علماء بزرگ‌ آن‌ شهر، به‌ قصد مجاورت‌ ابي‌الائمه‌مولي‌' علي‌(ع‌) و ادامه‌ تحصيل‌، به‌ نجف‌ مهاجرت‌ كرد و در سال‌1311 ه.ق . وارد نجف‌ شد. پس‌ از ورود به‌ نجف‌، به‌ حضورحضرت‌ آية‌الله‌ مرحوم‌ ميرزا حسن‌ شيرازي‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ مرجع‌تقليد و پيشواي‌ شيعيان‌ جهان‌ به‌ شمار مي‌رفت‌، رسيد و به‌ تحصيل‌مشغول‌ شد.مدرس‌ پس‌ از مدت‌ هفت‌ سال‌ تحصيل‌ مداوم‌ و بدون‌ وقفه‌ به‌درجه‌ اجتهاد نائل‌ آمد و بنا به‌ توصيه‌ و تشويق‌ مراجع‌ و اساتيد بزرگ‌حوزه‌ جهت‌ ارشاد و تدريس‌ به‌ اصفهان‌ مراجعت‌ نمود. بازگشت‌مدرس‌ به‌ اصفهان‌ با دوران‌ رشد و گسترش‌ انقلاب‌ فكري‌ و اجتماعي‌ملت‌ ايران‌، يعني‌ نهضت‌ مشروطيت‌ مقارن‌ بود.آري‌، مدرس‌ فرزند يك‌ واعظ‌ از دهكدة‌ كوچكي‌ برمي‌خيزد وباهوش‌ و استعداد خويش‌ راه‌ تحصيل‌ و مدارج‌ ترقي‌ را مي‌پيمايد و باعنايات‌ الهي‌، يكي‌ از تاريخ‌سازان‌ تاريخ‌ معاصر ايران‌ مي‌شود. اويكي‌ از مردان‌ بزرگوار تاريخ‌ معاصر ايران‌ و روحاني‌ مبارز و مجاهددر عصر مشروطيت‌ و پهلوي‌ اوّل‌ مي‌باشد كه‌ هم‌ داراي‌ انديشه‌هاي‌بلند اجتماعي‌ و سياسي‌ است‌ و هم‌ اهل‌ تلاش‌ و مبارزه‌ مي‌باشد.بنابراين‌ در دو حوزه‌ نظر و حوزه‌ عمل‌ گام‌ برمي‌دارد.مي‌توان‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ مدرس‌ را از لابه‌لاي‌ آثارنويسندگان‌ به‌ اين‌ صورت‌ فهرست‌ كرد كه‌ سيد حسن‌ مدرس‌، فردي‌ بادرايت‌ و اهل‌ تقوا، تقدس‌، سادگي‌، بي‌باكي‌ و شجاعت‌، بيگانه‌ستيز(به‌ خاطر امور و مقدرات‌ كشور) و انسان‌ برجسته‌اي‌ در ميدان‌سياست‌، وطن‌خواهي‌ بر پايه‌ تفكر ديني‌ و...، بود.

أـ مدرس‌ و شجاعت‌

 در باب‌ شجاعت‌ و بي‌باكي‌ او مي‌توان‌ گفت‌ آنچه‌ در زندگي‌مدرس‌ مهم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ او هيچ‌ وقت‌ نه‌ دنبال‌ منافع‌ شخصي‌ بوده‌و نه‌ از ترس‌ فلان‌ شخصيت‌ دست‌ به‌ كاري‌ زده‌ است‌. تهور و جسارت‌او را مي‌توان‌ در نامه‌اي‌ كه‌ به‌ احمدشاه‌ مي‌نويسد مشاهده‌ كرد. اومي‌نويسد:«شهريارا خداوند دو چيز را به‌ من‌ نداده‌، يكي‌ ترس‌ و ديگري‌ طمع‌و هركس‌ با مصالح‌ ملي‌ و امور مذهبي‌ همراه‌ باشد من‌ هم‌ با اوهمراهم‌ والاّ فلا.»البته‌ اين‌ جمله‌ شهيد مدرس‌ فقط‌ در حوزه‌ نظر و شعار باقي‌نمي‌ماند، بلكه‌ در رفتار سياسي‌ او هم‌ نمود پيدا مي‌كند؛ چراكه‌ مدرس‌در طول‌ زندگي‌ خود هيچ‌گاه‌ به‌ خاطر از دست‌ دادن‌ جا و مقام‌ خودنهراسيد و عقيده‌ درست‌ خود را اگرچه‌ مخالف‌ صاحبان‌ قدرت‌ بود،قرباني‌ نكرده‌ و آن‌ را اظهار و ابراز مي‌داشت‌.به‌ عنوان‌ نمونه‌ در مخالفت‌ با جمهوري‌ رضاخاني‌ و مخصوصاً درمخالفت‌ با اعتبارنامه‌ نمايندگان‌ دوره‌ پنجم‌ در سال‌ 1303-1302 درمخالفتي‌ كه‌ با اعتبارنامه‌هاي‌ بعضي‌ از نمايندگان‌ مي‌كند، وقتي‌ «تدين‌»در مقابل‌ مدرس‌ قرار مي‌گيرد و مي‌گويد مدرك‌ بدهيد. مدرس‌ مي‌گويد:«من‌ اظهارعقيده‌ام‌ را مي‌كنم‌ شما هم‌ رأي‌ بدهيد... بنده‌ عقيده‌ام‌ رااظهار مي‌كنم‌ و لو مخالف‌ با تمام‌ افراد روي‌ زمين‌ باشد.»به‌ خاطر اين‌ نترسي‌ و شجاعت‌ او است‌ كه‌ ملك‌الشعراي‌ بهار او رامرد عجيب‌ مي‌خواند و مي‌گويد:«... اين‌ مرد عجيب‌ سيدحسن‌ مدرس‌ بود. به‌ تهران‌ آمد و در مجلس‌دوم‌ جزء حزب‌ اعتدال‌ بود و در بين‌ مجلس‌ دوم‌ و سوم‌ درديكتاتوري‌ ناصرالملك‌ در يكي‌ از مجالس‌ عمومي‌ كه‌ دولت‌ ونايب‌السلطنه‌ به‌ منظور سياسي‌ تشكيل‌ داده‌ بودند، سيد حسن‌ مدرس‌نطقي‌ كرد كه‌ مجلس‌ به‌ آن‌ بزرگي‌ به‌ هم‌ خورد و نطق‌ به‌ هواداري‌قانون‌ اساسي‌ و بر ضد خيال‌ ناصرالملك‌ شد.» 

ب‌ ـ مدرس‌ و وارستگي‌

 در باب‌ ساده‌ زيستي‌ و وارستگي‌ شهيد مدرس‌ مي‌توان‌ به‌ عبارت‌زير استناد كرد.دكتر ميلسپو، مستشار ماليه‌ و رئيس‌ خزانه‌داري‌ كه‌ در سال‌ 1301در استخدام‌ دولت‌ ايران‌ بوده‌ پس‌ از خاتمة‌ خدمت‌ خود در ايران‌درباره‌ مدرس‌ چنين‌ نوشته‌ است‌:«پيشواي‌ شهير علماي‌ مجلس‌ مدرس‌ است‌... اين‌ صفت‌ مدرس‌زبانزد خاص‌ و عام‌ است‌ كه‌ به‌ پول‌ اعتنايي‌ ندارد و در يك‌ خانة‌ساده‌ كه‌ باغچه‌ خالي‌ از زمين‌ نيز دارد و اثاثيه‌ آن‌ عبارت‌ از حصيرو كتاب‌ و نيمكت‌ است‌ زندگي‌ كرده‌اند داراي‌ لباس‌ سبك‌ قديم‌ايران‌. ... شخص‌ خارجي‌ كه‌ مدرس‌ را ملاقات‌ مي‌كند بي‌اختيار ازسادگي‌ و وارستگي‌ و قريحه‌ حساس‌ او متأثر مي‌شود.» 

ج‌ ـ مدرس‌ و وطن‌خواهي‌ بر پايه‌ تفكر ديني‌

 مدرس‌ كسي‌ است‌ كه‌ در زندگاني‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ ايران‌ عصرقاجار و پهلوي‌ اوّل‌، نقش‌ مهمّي‌ داشته‌ است‌. او وطن‌خواهي‌ است‌ كه‌همه‌ چيز خود را براي‌ دو چيز (اسلام‌ و وطن‌) مي‌دهد و هدفي‌ جزعظمت‌ و حفظ‌ اسلام‌ و آزادي‌ انسان‌ها ندارد. او مي‌گويد:«بنده‌ شخصاً بنا را بر اين‌ گذاشتم‌ كه‌ دو چيز را مطمح‌ نظر قراردهم‌: يكي‌ خلاف‌ قانون‌هايي‌ كه‌ به‌ اصول‌ قوانين‌ مسلمه‌ مي‌شود.يكي‌ هم‌ آن‌ چيزهايي‌ كه‌ به‌ سياست‌ برمي‌خورد و در آتيه‌ و حاليه‌به‌ ضرر مملكت‌ است‌.»بدين‌ ترتيب‌ مشخص‌ مي‌شود كه‌ مدرس‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدمت‌ به‌كشور و مردم‌ را از وظايف‌ انساني‌ و شرعي‌ خود مي‌داند و اين‌ امري‌است‌ كه‌ از زندگي‌ 69 ساله‌ او به‌ خوبي‌ آشكار است‌. مدرس‌ 69 سال‌زندگي‌ كرد و سراسر حيات‌ او مملّو از ابعاد گسترده‌ سياسي‌ ـ فرهنگي‌و علمي‌ و اصولاً نوآوري‌هاي‌ خارق‌العاده‌اي‌ است‌. به‌ طوري‌ كه‌مبارزات‌ سياسي‌ او، جز دريچة‌ كوچكي‌ از كاخ‌ عظيم‌ حيات‌ او نيست‌و مبارزه‌ با رضاخان‌ از كوچك‌ترين‌ كارهاي‌ تاريخي‌ اوست‌.بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ زندگي‌ و حيات‌ هر ملت‌، به‌ وجود مردان‌مبارز و از جان‌گذشته‌اي‌ وابسته‌ است‌ كه‌ غالباً پرچمدار آزادي‌ ومجري‌ حق‌ و عدالتند و مدرس‌ از جمله‌ مردان‌ مبارزي‌ است‌ كه‌ زندگي‌مملّو از مبارزات‌ و مجاهدات‌ او را كمتر عالم‌ و مجتهدي‌ به‌ منصه‌ظهور رسانده‌ است‌. همانطور كه‌ مرحوم‌ آية‌ا... مرعشي‌ نجفي‌(ره‌)مي‌گويند:«مرحوم‌ آية‌اللّه‌ شهيد آقاي‌ مدرس‌ در عالم‌ اسلام‌ كار مي‌كردند كه‌جز از عهده‌ ائمه‌اطهار از هيچ‌عالم‌ و مجتهدي‌ در تاريخ‌ اسلام‌ برنيامده‌ و نمي‌آيد. زندگي‌ او علي‌وار(ع‌) و شهادتش‌ كاملاً شبيه‌ امام‌صادق‌(ع‌) بود. مدرس‌ ثابت‌ كرد كه‌ تاريخ‌ زندگي‌ ائمه‌ ما كاملاً باحقيقت‌ وفق‌ مي‌دهد.»كتاب‌ زندگي‌ اين‌ بزرگ‌ مرد تاريخي‌ ايران‌ بدين‌گونه‌ به‌ پايان‌رسيد كه‌ در بهمن‌ ماه‌ 1307 بود كه‌ مدرس‌ تبعيد شده‌ و ديگر صداي‌آزادي‌خواهي‌ او در تهران‌ شنيده‌ نمي‌شد و پس‌ از ده‌ سال‌ تبعيد وزنداني‌ در «خواف‌» سرانجام‌ در سال‌ 1317 در ترشيز (كاشمر فعلي‌)به‌ شهادت‌ رسيد.