شيوه آموزش مفاهيم ديني به کودکان. کودک، مدرسه
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
شيوه آموزش مفاهيم ديني به کودکان
شناخت ويژگيهاي کودکان براي آموزش دين به کودکان اولين چيزي که بايد مد نظر داشت و نسبت به آن آگاهي پيدا کرد شناخت روحيات و ويژگيهاي کودکان و همچنين شناخت مراحل رشد آنهاست
بايد توجه داشت که وجود گرايش ديني در کودکان غير قابل انکار است . آنها سرشت خداجوي دارند و مفاهيم اساسي دين اسلام نيز اموري هستند که با سرشت کودک سازگاري بوده و اکتسابي نيستند و وظيفه تعليم و تربيت شکوفا کردن اين گرايشات فطري است.1
پس تمايلات فطري کودک کمک کننده است و بايد به تفاوتهاي فردي کودکان نيز توجه داشت که برخي در يادگيري مطالب سريع تر بوده و برخي کندتر و سطح تفکر کودکان نيز مختلف است ، برخي در پاسخ به سئوالي به تفکر شهودي برمي گردند و برخي در سطح عمليات عيني قرار دارند.2 دو دوره کلي آموزش : در آموزش کودکان دو دوره کلي وجود دارد :
سنين 5 تا 9 سال و 9 تا 13 سال . در دوره خردسالي ( 5- 9 سال ) بايد خام بودن تفکر وي را در ارتباط با مفاهيم ديني تصفيه نمود به اين صورت که در برخورد با برداشتهاي خام و پاسخگويي به سئوالات کودکان درباره خدا و ساير موجودات مجرد و مفاهيم فوق طبيعي به گونه اي عمل شود که جلوه هاي خام و مادي تصور خردسالان نفي گردد اما چون آنها ظرفيت درک مفاهيم انتزاعي را ندارند نبايد به ويژگيها و صفات اين مفاهيم پرداخت
مثلا در برخورد با کودکي که خدا را مثل انسان تصور مي کند بايد گفت که خدا مثل ما نيست ، دست و پا ندارد ، مثل ما زندگي نمي کند ... . و در سنين بالاتر مي توان ديده نشدن خداوند را به برخي تجربه هاي آنها از حقايق موجود ولي ناديدني مثل فکر ، جريان برق و ... تشبيه کرده ضمنا بايد توجه داشت که دين کودک بايد کودکانه باشد و اينکه هدف عمده در اين مرحله جذب براي آموزش است نه صرف آموزش.3 کودک در دوره دوم ( 9- 13 سالگي ) در مرحله عمليات عيني قرار دارد
از اين رو نمي توان مفاهيم انتزاعي شود و آنها را به احساسات و تجربيات خود ارجاع داد . اما خاميهاي تفکر کودکان رابايد زدود و از طريق جنبه هاي اثباتي به حقيقت نزديک کرد؛ مثلا وقتي خدا را از داشتن والدين منزه مي کنيم مي توانيم به آنها تذکر دهيم که وجود همه چيز از خداست اما وجود خدا از آن خود اوست همان گونه که رطوبت همه چيز از آب است اما رطوبت آب از آن خودش مي باشد.4
عوامل موثر بر تربيت ديني : محبت : از عوامل موثر بر تربيت ، محبت است که نياز اساسي کودکان و غذاي روح آنها مي باشد . کودک به محبت کننده علاقه مند شده خود را شبيه وي ساخته و از او حرف شنوي دارد . حضرت امام (ره) به کودکان بسيار محبت مي نمودند :
بچه ها به خدا نزديک ترند و پاکيزه تريند » و مي فرمودند : « بچه جديد العهد و ملکوتي است و به مبدأ نزديک تر.»5 معلم: معلم از جمله کساني است که کودک تأثير پذيري بسيار از او دارد و دو عامل اصلي جذب او براي کودک مقبوليت و محبوبيت است که از اين دو عنصر مي توان استفاده مطلوب نمود.6 تشويق و تنبيه : عوامل ديگري چون تشويق و تنبيه نيز مؤثرند که هر يک بايد اصولي و با طي نمودن مراحل مخصوص آن مورد استفاده قرار گيرد
مراقبتهاي پدر و مادر : مراقبات مادر هنگام بارداري و شير دهي از عوامل بسيار تأثير گذار بر سرنوشت کودک است . گناه بر بچه اثر مي گذارد ؛ غذاي حرام يا غيبت کردن مادر و ... مي تواند از عوامل زمينه ساز شقاوت کودک در آينده باشد تقواي مادر در دوران شيردهي ، با وضو شير دادن ، زمينه ساز سعادت فرزند مي باشند . مادر و پدر نقش مهمي در تربيت ديني فرزند دارند که به علت گسترده بودن اين بحث شما خوانندگان عزيز را به دو کتاب دکتر علي قائمي که بسيار مفيد فايده است ، ارجاع مي دهيم
اصول تربيت دينی : هر مطلب علمي داراي اصولي است که بدون آن ورود در آن علم بي اثر يا کم اثر است، علم تربيت نيز اصولي دارد که موارد زير از آن جمله اند : 1ـ اصل سهولت : طبق اين اصل از سخت گيري و خشونت نسبت به کودک بايد پرهيز نمود چرا که آسان گيري کودک را علاقه مند و سخت گيري او را به اصل دين بدبين مي کند . 2ـ اصل تدريج : همان طور که خداوند نيز آيات و احکام را تدريجا نازل فرموده در آموزش به کودکان نيز اصل تدريج بايد رعايت شود تا کودک متناسب با رشد و شکوفايي استعدادش مطالب را درک کند . 3ـ اصل مداومت و استمرار: آموزش در اسلام امري مستمر و مداوم است . اهميت آموزش به کودک از سويي و طولاني بودن دوره ساختار ذهني و رواني کودکي از سوي ديگر استمرار و مداومت در آموزش را مي طلبد و بايد به موازات رشد عقلي و تحول رواني کودک مفاهيم اعتقادي را به وي انتقال داد و از شتاب و فشار پرهيز نمود . 4ـ اصل آگاهي بخشي : هدف تعليم بايد رشد فکري و يادگيري دانش آموز باشد که براساس تفکر و فعاليت فکري ، سودمندتر از تکرار و مرور آن است . 5ـ اصل تفاوتهاي فردي : در آموزش کودکان نمي توان به طور يکسان عمل کرد و بايد متناسب با ويژگيهاي شناختي عاطفي ، انگيزش و سوابق خانوادگي از روشهاي گوناگون و موثر استفاده کرد ، برخي با شعر، بعضي با داستان و برخي با پرسش و پاسخ بهتر درک مي کنند ، برخي زودتر و بعضي ديرتر . پس بايد تفاوتهاي فردي را در نظر داشت
نمونه اي از روشهاي تربيتي قرآن قرآن كريم كتاب انسان سازي است. اين بحر بيكران علم و معرفت و كتاب جاويد حضرت حق تعالي، سرشار از روشهاي متعدد تربيتي براي كمال انسان است . مفهوم تربيت تربيت به معناي پرورش انسانها در راستاي ايجاد و تصحيح رفتارهاي اجتماعي است. از اين رو، هرچند كه از برخي جهات ارتباط تنگاتنگي با حوزه اخلاقي نيز پيدا مي كند كه ايجاد فضايل و منش هاي پسنديده عقلاني و عقلايي و شرعي در خود شخص است ولي توجه به ديگري و اجتماع و رفتارهاي اجتماعي در آن اصالت مي يابد
از اين روست كه تربيت را به معناي پرورش ديگري و فعليت بخشيدن استعدادها و قواي دروني دانسته اند . مربي مي كوشد تا با توجه به استعدادها و قواي موجود در شخص از راه به كارگيري روش هاي خاص آن را به فعليت برساند
خداوند در آيات بسياري خود را به عنوان رب العالمين معرفي مي كند كه به معناي پرورش دهنده است. خداوند افزون بر آفريدگاري به نقش پروردگاري نيز توجه مي دهد؛ زيرا پروردگاري به معناي تربيت و پرورش هر آفريده اي به گونه اي است تا به كمال شايسته و لايق خويش دست يابد
اين روش ها شامل مجموعه اي از كنش ها و واكنش هاي تكويني و يا آموزه هاي دستوري است. روش هايي كه مي توان آن را از حوزه فتنه ها و بلاها و ابتلائات تا حوزه هاي امتحان و آزمايش و مانند آن ردگيري و شناسايي كرد . كمال طلبي انسان انسان ها به طور طبيعي مي كوشند تا خود را از نقص برهانند و به كمال برسانند. حتي نوجواناني كه به نظر رفتارهاي شكننده و خطرسازي را در پيش مي گيرند در راستاي دست يابي به كمال گام برمي دارند هرچند كه ممكن است كه در شناخت مصداقي امر كمالي و يا غيركمالي اشتباه كرده و به خطا روند
انسان در حوزه اخلاقي مي كوشد منش هاي خويش را به گونه اي درآورد كه از نقص به دور و فضيلت هاي انساني را در خود نهادينه كند. بخشي از امور اخلاقي و فضايل منشي انسان اختصاصي و مربوط به ذات آدمي است و به نظر مي رسد كه بازتاب اجتماعي آن كم باشد ولي برخي از آن ها ارتباط با حوزه اجتماعي مي يابد كه بيشترين اصول و فضايل اخلاقي را دربر مي گيرد
از اين روست كه عالمان علم اخلاق و تربيت از مجموعه اي همانند سخن مي گويند و تنها اختلاف ميان فضايل اخلاقي و تربيتي در آن است كه شخص در علم اخلاق مي كوشد تا فضايل را شناسايي و آن را در خود نهادينه كرده و به شكل منش خويش درآورد
از اين روست كه مي توان گفت كه در حوزه خودسازي قرار مي گيرد. اما اصول تربيتي ناظر به رفتارهاي اجتماعي آدمي است و از اين روست كه ديگر سازي و يا مسايل و اصول اخلاقي مرتبط با جامعه و رفتاري مراد و منظور در علوم تربيتي است . دانش رشدي در قرآن داستان هايي از پيامبران گزارش شده است كه آنان براي آموزش رفتارهاي اجتماعي و كمال يابي به سراغ ديگراني رفته اند كه به نظر ايشان الگوهاي عيني و عملي بودند. اكتسابي بودن رفتارها و هنجارهاي اجتماعي عامل مهمي است كه مردمان را به سوي استاداني رهنمون مي سازد كه مي توانند آدمي را در ايجاد و يا تصحيح رفتارهاي درست اجتماعي ياري رسانند
هنگامي كه سخن از آموزش به ميان مي آيد تنها دانش هاي نظري مراد نيست بلكه دانش هايي نيز مراد و منظور است كه آدمي را به رفتارهاي درست رهنمون مي سازد . از اين دانش به دانش رشدي و كمالي نيز ياد مي شود
حضرت موسي(ع) براي دست يابي به رفتارهاي درست اجتماعي همراه و همگام با عالم رباني مي شود كه از دانش رشدي و لدني برخوردار بوده است
آن حضرت(ع) نشان مي دهد كه تغيير رفتاري تنها اختصاص به زمان خاصي ندارد و انسان در هر سن و يا سطح علمي باشد نيازمند بهره گيري از دانش هاي رفتاري و مربيان و استاداني است كه بتوانند با كنترل و نظارت نزديك رفتاري آن را شناسايي و ارزيابي و تحليل خود را از رفتار بيان دارند
به سخن ديگر هر چند كه آدمي در برخي از سنين به سادگي و آساني مي تواند رفتارهاي خويش را بازسازي و تصحيح نمايد و يا در سطوح علمي و سني پايين تر نيازمندي بيش تري به آموزش و تربيت دارد ولي نياز به استاد و آموزش و پرورش اختصاصي به سن و يا سطح خاص علمي ندارد و انسان همواره مي بايست نيازمندي خويش را به آموزش و پرورش تقويت كند . رابطه علم و عمل استاد علامه حسن زاده آملي مي فرمايد: انسان حد يقف ندارد و هيچ زمان و سني و سطح علمي نمي بايست به اين باور برسد كه به پايان راه رسيده است و ديگر نيازي به بالا رفتن ندارد. به نظر ايشان كسي كه به اين باور رسيده باشد كه ديگر نيازي به آموزش و پرورش ندارد به بيماري كم اشتهايي و بي اشتهايي معنوي دچار شده است و مي بايست او را درمان كرد؛ زيرا انسان آفريده و عمل خداوندي است كه او بي نهايت است و حد و اندازه اي را نمي توان تصور كرد كه در آن پاياني است.
خداوند مي فرمايد: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كسي براساس شخصيت و ذات خويش عمل مي كند كه اين حكم و قانون شامل خداوند نيز مي شود و از آن جايي كه خداوند بي نهايت است عمل او كه وجود انساني است نيز بي نهايت است و آدمي مي بايست همواره در جست وجوي بيش تر كمالات علمي و عملي باشد و حديقفي را براي خود تصور نكند
اميرمؤمنان علي(ع) به فرزند خويش محمد حنفيه مي فرمايد: ارق فارق؛ بخوان و بالا رو؛ به اين معنا كه عمل كتبي خداوند كه قرآن است را بخوان و بر درجات شناختي و ذاتي خويش بيافزا؛ زيرا قرآن نيز عمل خداوندي است كه بي نهايت است و انسان مي تواند با خواندن آن هر دم به معنا و درجه و مرتبه اي برسد كه پيش از آن نرسيده است . اين خواندن و خوانش مي بايست همراه با عمل باشد؛ زيرا عمل است كه دانش را به شكل علم حضوري جزو ذات بشر مي سازد. هرگاه دانشي ذاتي شود و از راه عمل صعود كند: العمل الصالح يرفعه، در آن زمان دريچه ديگري از معرفت و شناخت به روي او گشوده مي شود و به معرفت تازه اي دست مي يابد و اين گونه است كه با هر دانش و عمل به آن در حوزه رفتاري مي توان دريچه اي ديگر از دانش گشود و به زاويه تازه اي دست يافت كه پيش از آن بر آن نايستاده بود. به سخن ديگر هر دانشي با رفتار و عمل است كه آدمي را به درجه اي بالاتر مي برد و در آن جاست كه آدمي مي تواند امور ديگري را ببيند و بشناسد . رابطه ابتلا با پرور استعدادها در حقيقت هرگونه بلا و ابتلايي را نمي بايست شر دانست و با آن معامله شر نمود؛ بلكه از جمله بلايا و ابتلائات آن دسته از بلايايي هستند كه در راستاي پرورش استعدادها و ظهور و بروز آن انجام مي شود. چنان كه اين مسئله براي حضرت ابراهيم(ع) پيش آمده و خداوند در آيه 124 سوره بقره به آن اشاره كرده است
بسياري از مردم نسبت به آزمون ها برخورد منفي و سلبي داشته و واكنش درستي در برابر آن انجام نداده و موضع گيري منفي بروز مي دهند؛ زيرا به نظر ايشان هرگونه آزموني در راستاي خوار و ذليل كردن وي است كه در سوره فجر به اين نگرش منفي مردمان نسبت به آزمون ها اشاره شده است. درهمين سوره بيان مي شود كه برخي آزمون هايي را كرامت و تكريم خويش مي شمارند كه آن ها نيز اين گونه نيست
زيرا هدف از آزمون ها حتي اگر به شكل خير و كرامت باشد و يا به شكل از دست دادن نعمتي صورت گيرد به قصد اهانت و يا تكريم نيست بلكه هدف اصلي از آزمون دست يابي اشخاص به كمالات و بروز و ظهور قوا و استعدادهاي ايشان است. به نظر مي رسد كه حتي آن دسته از بلايا كه در دنيا به شكل مجازات و تنبيهات مي باشد نيز براي بازگردان شخص به مسير تكاملي است . براين اساس است كه خداوند تنبيهات و مجازاتي را به عنوان مجازات پرورشي ياد مي كند. از اين رو نمي توان هرگونه مجازاتي را مجازات تعذيبي شمرد بلكه مي توان آن را در دسته تنبيهات و تذكرات الهي دسته بندي كرد . هر مربي مي بايست در هنگام خطا تربيت شونده او را آگاه و متنبه كند كه مجازات محدود و متعين يكي از راه هاي بيدار كردن و هوشيار نمودن شخص است . روش تشويق از ديگر روش هايي است كه قرآن براي تربيت افراد از آن بهره مي گيرد و به ديگران مي آموزد كه از آن بهره گيرند . در روش هاي تربيتي قرآن تشويق بر تنبيه و انذار مقدم است. (انعام آيه 147 و فصلت آيه 43) از مربيان نيز مي خواهد كه نسبت به تربيت شوندگان در عمل رفتاري را نشان دهند تا آنان از آن پند گيرند. در حقيقت آموزش و پرورش عملي بسيار مفيد و سازنده است . پرورش عملي اگر به روش خضر(ع) نيز توجه شود اين گونه بوده است كه وي به جاي اين كه آموزش رشدي خويش را به مجموعه اي از دانش هاي مفهومي و انتقال آن به شكل علم حصولي اكتفا و بسنده كند، حضرت موسي(ع) را با خود به ميان جامعه مي برد و در عمل هم خود كارها و رفتارهاي خاص آموزشي را در پيش مي گيرد و هم شاگرد را به كار عملي وادار مي سازد
در داستاني كه قرآن گزارش مي كند حضرت موسي(ع ) ناچار مي شود كه تن به كار سپارد و كارگري مجاني و رايگان بكند و بي مزدي به دستور استاد ديواري را بنا گذارد. اين پرورش عملي بو دكه روش خضري(ع) و حضرت موسي(ع) از آن به آموزش و پرورش رشدي و الهي ياد مي كند . آموزش ها در هر علم و دانشي مي بايست افزون بر دانش هاي نظري كه از راه گفت وگو و جدل احسن و استدلال انجام مي شود به شكل عملي صورت گيرد. آن چه دانشي را پايدار و به شكل علم حضوري و ذاتي در مي آورد شكل عملي آن است
به نظر مي رسد كه در حوزه ها و مراكز آموزشي كنوني كم تر به آموزش هاي عملي توجه مي شود. آن چه در دانشگاه ها و حوزه هاي كنوني تدريس مي شود علم اخلاق و علم تربيت است نه پرورش اخلاقي و تربيتي افراد. استاد علامه حسن زاده آملي همواره هنگام تدريس شرح فصوص الحكم ابن عربي و مصباح الانس به شاگردان خويش تاكيد مي كردند آن چه در اين كلاس ها آموخته مي شود مفاهيم عرفاني است كه دانش تعليمي است و آن چه بايد تحقق يابد و انسان را محقق به عرفان كند دانش رشدي و پرورشي است كه مي بايست زير نظر استاد انجام شود . روشهای تربیت دینی : مقصود از روشها ، فنون ، شیوه ها و دستور العملهای جزئی است که اهداف آموزش را به ثمر می رسانند .برخی از این روشها عبارتند از : 1ـ روش غیر مستقیم نتایج استفاده از روشهای غیر مستقیم بسیار مفید تر از روش مستقیم است چرا که در روش مسقیم تذکرات زیاد و متوالی سبب لجاجت و مقاومت منفی می شود و بیان ایرادات و نصایح . احساسات کودک را جریحه دار می کند
علاوه بر این احساس غرور ، خودخواهی و احساس خفت ناشی از پذیرش خطا سبب مقاومت روحی فراگیر می شود.9 روش الگویی ، روش استفاده از مثال ، قصه گویی ، یادآوری نعمات الهی ، نمایشی از جمله روشهای غیر مستقیم هستند.10 در سیره بزرگانی چون آیت ا... بهجت نیز روش غیر مستقیم بسیار دیده می شود
ایشان هیچ گاه به طور مستقیم به شخص نمی فرمایند این کار را بکن یا نه . بلکه در ضمن داستان یا حدیثی قصور و اشتباه اطرافیان را گوشزد می نمایند.11 2ـ استفاده از روشهای فعال در این روش مشارکت کودکان مد نظر است و مزیت آن تأثیر عمقی آن است ، فعالیت گروهی بچه ها ، واگذاری مسئولیت به ایشان ، وضع قوانین توسط آنها و نظارت و قضاوتشان در مورد افراد خاطی از موارد مهم و موثر است.12 3ـ روش تربیت تلقینی تلقین مثبت به خود و دیگران از روشهای مورد استفاده در تربیت اسلامی است ، حضرت امام خمینی (ره ) در این مورد می فرمایند :
یکی از چیزهایی که برای انسان مفید است تلقین است ... یک مطلبی که باید در نفس انسان تاثیر بکند با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا می کند به همین جهت اگر استفاده از روش تلقین در تعلم و تربیت به صورت منفی و تحمیل نباشد بلکه به شیوه مثبت ، آگاهانه و آزادانه انجام پذیرد بسیار مطلوب و موثر خواهد بود.13 شیوه آموزش برخی مفاهیم دینی : مفهوم دین : در سالهای اول دبستان از پرداختن به معنا و مفهوم واژه دین باید اجتناب کرد زیرا کودکان در این دوره علاقه ای به طرح این مباحث ندارند و فقط باید به تعریف ساده ای بسنده کرد . مفهوم دعا : در مورد دعا باید چند نکته را در نظر داشت :
دعاها باید متناسب با سن و حوزه درک کودک باشد تا لذت بیشتری ببرد . همچون دعاهای کوتاه و دسته جمعی مثل سرود و مناجات که در روح کودکان موثر است . دیگر اینکه دعاها هر چند وقت یکبار عوض شوند تا تازگی و تأثیر داشته باشند.14
در ضمن باید عوامل عدم استجابت دعا را برای کودکان بیان کرد تا شبهه ایجاد نشود که چرا دعایشان مستجاب نمی شود . مفهوم نماز : زمینه نماز در روح پاک کودکان و فطرت سلیم آنها موجود است و باید آن را باور کنیم . از سنین نخست دبستان باید کودکان را به تدریج با نماز آشنا کرد و آنها را به گزاردن نماز تشویق و ترغیب نمود . قبل از تعلیم باید مفهوم خدا و دعا برای کودک تبیین شده باشد و علت نماز خواندن را نیز بداند
برای این کار می توان از آموزشهای ساده استفاده کرد البته پرداختن به آموزش برخی دیگر از مفاهیم دینی شیوه های خاص خود را دارند که باید از نظم خاصی برخوردار باشند
آموزش اصول دین و دلایل ساده ای برای آنها، پرداختن به خداشناسی،معاد، وقوع و ضرورت آن ،نبوت و نیاز انسان به آن از مسائل مهم علاقه مند کردن کودک به خدا و پیامبران و امامان است.15
نتیجه : هر چه والدین ، معلم یا مربی که تربیت یا قسمتی از تربیت کودک را بر عهده دارند با ویژگیهای کودکان ، نکات روانشناسی و تربیتی آنان آشناتر باشند در امر آموزش موفق تراند . شیوه های آموزش باید اصولی و علمی کاربردی باشند
در آموزش مفاهیم دینی باید عوامل تأثیر گذار را شناخت و آنها را در راستای بهتر شدن امر آموزش جهت داد و از سخنان معصومین ـ علیهم السلام ـ بهره جست ؛ چرا که اگر دیر شود قلب او مشغول به چیزهای دیگر شده و سخت می گردد و دیگر تربیت او امکان پذیر نبوده یا بسیار مشکل و کم اثر خواهد شد
الگوهای رفتاری کودک باید در درجه اول خودشان مسائل اخلاقی و دینی را رعایت کنند چرا که کودکان الگو پذیران خوبی هستند و معمولا از پدر و مادر خود الگو می گیرند
در آموزش بیشتر باید از روشهای غیر مستقیم استفاده کرد تا موجب مقاومت روحی در کودک نشود و همچنین روشهای فعال بسیار موثر هستند . زهرا مستمند
پی نوشتها : 1- مقدسی پور ، علی ؛ اصول و روشهای آموزش مفاهیم دینی به کودکان صص 78 ـ 79 3- همان ، صص 164 ـ 166 4- همان ، صص 172ـ 173 5- محبت نیاز اساسی کودکان ش 119 ، صص 62ـ 65 . 6- باهنر ، ناصر ؛ صص 156 ـ 162 . 7- مظاهری ، حسین ؛ تربیت فرزند از نظر اسلام صص 95ـ 112 . 8- قائمی ، علی ؛ نقش پدر در تربیت فرزند ، 9- قائمی ، علی ؛ نقش مادر در تربیت فرزند 10- مقدسی پور ، علی ؛ همان ، صص 38 ـ 40 . 11- باهنر ، ناصر ؛ همان ، ص 12- مقدسی پور ، علی ؛ همان ، ص 41 . 13- فریادگر توحید ، ص 56 . 14- موگهی ، عبدالکریم ؛ روشهای تربیت دینی پ 8 ، ص 42 . 15- باهنر ، ناصر ؛ همان ، صص 146 ـ 246 .
ياد دادن فرايض ديني به كودك
يكي از وظايف بسيار مهم هر پدر و مادري براي فرزندش ياددادن فرايض و واجبات ديني از قبيل نماز – روزه و....است اگر اين كار بصورت اصولي و منطقي صورت گيرد همين دستورات ديني به عنوان عامل مثبت و موثر در ممانعت و بازدارندگي او از انحرافات اخلاقي و عاطفي كاملآ تاثير بسزايي خواهد داشت و زمانيكه بزرگ شد فردي متدين و انساني با شخصيت عالي مي شود پس براي اينكه اين فرايض درست به كودك ياد داده شود رعايت نكاتي الزامي است كه تنها به چند مورد مهم آن اشاره مي شود:
۱- با توجه باينكه كودك از اعمال ما تاثير پذيرفته و از آن تقليد نموده و درس مي گيرد پس الگوي مناسب و خوبي براي او باشيد بعبارت ديگر اگر فرايض ديني را در خانواده و نزد كودك رعايت كنيد فرزندتان نيز با مشاهده رفتار و اعمال شما شيوه صحيح و درست را از شما ياد گرفته و در انجام آن كارها عادت خواهد كرد و ديگر نيازي به مراقبت هاي بعدي شما نخواهد داشت و در اينصورت يقين بدانيد او با صبر و پايداري در صراط مستقيم قدمي را براي كار خلاف بر نخواهد داشت.
۲- سعي كنيد به سوالات فرزندتان در مسائل ديني در خور درك و فهم و عقل او پاسخ دهيد و حدالمقدور جوابتان بسيار ساده و كوتاه باشد نيازي نيست هرچه معلومات داريد جستجو كرده و به خورد او بدهيد چون هنوز كودكتان با اندازه كافي به رشد عقلي و ذهني لازم خود نرسيده است لذا بسياري از مطالب شما را درك نكرده و از آنها چيزي نخواهد فهميد در نتيجه دچار احساس زبوني و حقارت شده و اين عمل شما تاثير بدي را روي روحيه او مي گذارد.
۳- براي اينكه فرايض ديني را كودكتان ياد بگيرد سعي كنيد مفهوم و نيز هدف از آنها را متناسب با فهم كودك به او تفهيم كنيد هرگز او را به اجبار به اين كار وادار نكنيد زيرا قطعآ نتيجه نمي دهد چون شما با ترسي كه در دل لطيف و كوچك فرزندتان ايجاد مي كنيد باعث مي شويد او انجام اين فرايض را به عنوان وظيفه تحميلي از طرف شما به خودش قلمداد نموده و تنها به جهت ترس و براي ريا و تزوير به شما به اين كارها اقدام كند و معلوم است با اين چنين كارهايي هرگز نتيجه مثبت از تربيت ديني عايد او نشده و كودك نخواهد توانست از روشهاي سازنده و موثر آن بهره ببرد
بنابراين والدين عزيز در تربيت فرزندتان بايد طوري به آموزش دهيد كه فرايض ديني را تنها با اختيار باطني و با رغبت دروني انجام دهد تا تاثيرات مثبت مكتب انسان ساز اسلام را پذيرا گردد.
۴- والدين گرامي روش اشتباه مطمئنآ نتيجه بي ثمر دارد. يادتان باشد آينده كودك به دوران كودكي او بستگي دارد پس چه بهتر است زيز بناي تربيتي فرزندتان را طوري پي ريزي كنيد كه وقتي بزرگ شد خيالتان از همه لحاظ راحت باشد پس سعي نماييد در تربيت كودكتان احكام و قوانين ديني و در راس همه آنها خداوند متعادل را آنطوريكه شايسته است به فرزندتان بشناسانيد
اگر به فرزندتان بيآموزيد كه خداوند دوستدار ما بوده و در همه حال ناظر بر اعمال و حتي نيات ما است و به تمامي اعمال نيك ما پاداش ميدهد و تمامي دستورات و قوانين الهي نيز كه توسط پيامبران الهي به بشر فرستاده قطعآ براي خير و صلاح و سعادت جسماني و روحاني ما است
اگر به كودكتان تفهيم نماييد كه وظيفه ما نيز در قبال اين همه نعمت كه خداوند به ما ارزاني نموده سپاسگزاري و سر تسليم فرود آوردن در مقابل او وعمل به دستورات او است يقين داشته باشيد در سايه چنين تربيت درست و منطقي كودك از ته دل به خالق هستي و دستورات دين علاقه مند مي شود و براي تشكر از نعمات خدا و سلامت روحي و رواني خود هرگز گرد گناه نخواهد رفت و در نتيجه براحتي در جامعه جلوي هر گونه خلاف و كار هاي ناشايست گرفته مي شود و اينجاست كه روش تربيتي شما در مورد فرزندتان جواب مثبت خواهد داد.
راههای آموزش خداشناسی به کودکان ده قدم با کودکم برای آشنا کردن کودک با مقوله خداشناسی ، ده شیوه روانشناسانه را پیشنهاد می شود. شناخت خدا براي کودک امر مهمي است. براي آموزش خداشناسي به کودکان روشهاي متعددي وجود دارد که ميتوان از آنها در راه معرفي صحيح خداوند و صفات او به کودکان بهره گرفت. در سيرهتربيتي معصومين(ع) نيز چهار کليد اصلي مشاهده ميشود که عبارتند از: مفروض گرفتن اصل وجود خدا؛ استفاده از دلايل روشن و قابل فهم؛ تاکيد بر معرفي خدا از راه صفات؛ ايجاد ارتباط با خدا و حفظ آن (که آثاري چون تقويت، رشد و ارتقاي ايمان به خدا و انس با خدا و محبت او را در پي دارد). (1) 1-اهمیت داستان کودکان الفتي شيرين و باور نکردني با داستان دارند. برخي از مشکلات بزرگ رفتاري کودکان را ميتوان با طرح داستانتغيير داد يا آمادگي ذهني تغيير را در آنها به وجود آورد. همچنين ميتوان از داستان براي انتقال بهتر مفاهيم بهره گرفت؛ شيوهاي که عملاً در قرآن توصيه شده است. در معرفي خدا به کودکان نيز زمينهاستفاده از اين روش بسيار مهياست. سورههاي مختلف قرآن، سيره و روش زندگي پيشوايان ديني، روش بزرگان و دانشمندان و نيز منش انسانهاي بزرگي که با تکيه بر قدرت خداوند توانستهاند کارهاي بسيار مهمي در زندگي خود داشته باشند، ميتوانند در خدمت خداشناسي کودکان قرار گيرند
در اجراي موفق اين روش، توجه به چند نکته سودمند است: - کودکان تا سن سه سالگي و برخي دورههاي ديگر، بين واقعيت و افسانههاي خيالي تفاوتي قائل نيستند. آنها هر داستاني را که درباره اديان و انبيا(ع) گفته شود، باور خواهند کرد. حتي ممکن است وانمود کنند که خود يکي از شخصيتهاي داستان هستند، چرا که تفکيک ميان واقعيت و آنچه در خيال او ميگذرد، براي کودک مشکل است. داستانهاي جذاب و شخصيتهاي آن براي کودکان بسيار قابل باورتر و واقعيتر از توصيههاي اخلاقي و تربيتي مجرد و ذهني هستند. براي آموزش درسهاي بزرگ زندگي به فرزند خود، از داستان استفاده کرده و از هر گونه موعظه و سخنراني اجتناب کنيد. - در طرح داستانهاي ديني بايد دقت كرد كه از بيان وقايعي كه مربوط به عذابها و سختگيريهای خداوند بر بندگانش ميشود، خودداري کرده و بيشتر به بازگويي داستانهايي پرداخته شود كه چهرهاي صميمي و مهربان از پروردگار را به نمايش ميگذارند. - سعي کنيد از داستانهاي فرهنگ و مذهب خودتان استفاده کنيد. مانند داستان حضرت يونس(ع) که مفاهيمي چون نااميد نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطاي خود در آن نهفته است. 2-محبوب خدا بودن کودک وقتي بداند که مورد علاقهخداوند است و هداياي فراواني از سوي خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکيهاي لذيد و...، به او داده شده است، ارتباط بهتري با او برقرار کرده، زمينهاوليهشناخت بهتر خداوند در او شکل ميگيرد. ضروري است كه اين تصور در ذهن كودك استقرار يابد كه خدا او را دوست دارد و ميخواهد او فردي شايسته و خوشبخت گردد، او دوست داشتني، مهربان و صميميتر از پدر و مادر است. 3-استفاده از مثال تمثيلهاي مناسب به وجود آوريد. مثلاً ميتوانيد خوبي را به روشنايي و بدي را به تاريکي تشبيه کنيد چون کودکان شب را دوست ندارند. براي کودکان بزرگ تر، خدا را به نوري تشبيه کنيد که بر همه چيز ميتابد و آنها را روشن ميکند و همه جا حضور دارد. تمثيل باعث عيني و ملموستر شدن مفهوم خدا براي فرزندتان خواهد شد. معاني و محتواي تمثيلها را مورد تاکيد قرار دهيد. براي درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثيلي بسيار غني است. 4-استفاده از تجربیات روزمره اگر ميخواهيد آموزش اعتقادات بنيادين را براي فرزندتان جذاب نماييد و نياز او را تقويت کنيد، آنها را با زندگي روزمرهفرزندتان پيوند دهيد، راههاي متعددي براي اين کار وجود دارد: - مفاهيم بديهي و يقيني را در اوايل دوران کودکي فرزندتان پايه ريزي کنيد. - هيچ گاه نظريهاي رسمي را براي فرزندتان تکرار نکنيد مگر اينکه توانايي درک آن را دارا باشد. - اگر فرزندتان کمتر از هشت سال سن دارد، به صورت ساده، مطلق و غيررسمي فکر ميکند. او ممکن است بتواند فقط کمي فراتر از معني ظاهري جملات را درک کند. کودکان در اين سن نياز به تذکر و تکرار دارند. هميشه بايد به آنها گفت: «خدا به تو کمک ميکند که کارهاي خوب را انجام دهي». - اگر فرزندتان در سن نوجواني قرار دارد، قادر به درک معاني توصيههاي شما خواهد بود، زيرا ذهن منطقي او شکل گرفته است. - اصول اعتقادي را با تجربهروزمرهفرزندتان مرتبط کنيد. تجربهروزمرهفرزندتان را مدخلي براي ورود به بحث دربارهاصول اعتقادي قرار دهيد. - احساسات و عواطف کودکان را بايد با استدلال منطقي او همراه کرد. از فرزندتان بپرسيد وقتي که ميفهمد خدا کيست، چه انتظاري از او دارد و در مورد خدا چه احساسي به او دست ميدهد؟ - مثالها و موارد تجربي را به سمت دستيابي به اصول اعتقادي هدايت کنيد. - براي آموزش يک اصل، از داستانهاي مختلفي استفاده کرده، در نهايت با طرح سؤالاتي او را راهنمايي کنيد تا قادر به درک اصول مورد نظر از متن داستانها باشد. مثلاً بپرسيد: در همه اين داستانها، خدا چه کار واحدي انجام داد؟ ارتباط بين خدا و انسانها در اين داستانها، چه چيزي را به ما ميآموزد؟ 5-آشنایی با نمونه های ایمان مقصود اصلي از خداشناسي، نشان دادن تجليات خداپرستي در زندگي انسان است. پس بايد صحنههايي از زندگي يک خداپرست واقعي متناسب با سنين کودکان هر دوره نشان داده شود. فرزندتان را با نمونههاي عالي ايمان محکم و قوي آشنا سازيد. چنين نمونههايي را ميتوانيد در ميان مؤمناني که در قيد حيات هستند، بيابيد. همچنين ميتوانيد نمونههايي را در داستانهاي گذشتگان و زندگينامه مؤمنان پيدا کنيد. 6-الگوی موفق از ایمان شما بهترين مثال و الگو براي فرزندتان هستيد.کودکان بخصوص در خردسالي، به شدت تحت تأثير رفتارها و باورهاي والدين خود قرار داشته، از آنها تقليد ميکنند و آنچه را در اين دوران فرا ميگيرند تا آخر عمر همراه خواهند داشت. لذا براي آموزش فرزندتان دربارهخدا، بهتر است از خودتان آغاز کنيد. اعتقاد و ارتباط خود با خدا را مورد بررسي قرار دهيد،زيرا هر نوع رابطهاي که داشته باشيد به طور ناخودآگاه به فرزندتان منتقل خواهد شد. شما ميتوانيد الگوي خوبي براي رشد و پرورش ايمان فرزندتان باشيد، به شرطي که در لحظات ترديد و نااميدي زندگيتان بتوانيد با خردمندي، صداقت و تواضع در راه ايمان قدم برداريد. اگر کودکي والدين خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسي بداند، احتمالاً خدا را نيز داراي چنين صفاتي تصور خواهد کرد. والدين در نحوهدرک فرزندشان از خدا بيشترين تأثير را دارند. روابط تنگاتنگ و روزمرهکودکان با والدين، تأثير زيادي در نحوه درک آنها از خداوند دارد. عکس اين رابطه نيز وجود دارد. شما ميتوانيد با روشهاي زير براي فرزندتان الگويي موفق از ايمان باشيد: - تلاش براي آموختن دربارهخدا: فرزندتان بايد مشاهده کند که شما دربارهخدا ميانديشيد، به مطالعهکتابهايي در اين زمينه علاقه داريد و خدا را عبادت ميکنيد. - متواضع بودن در اعتقادات مذهبي: فرزندتان با مشاهدهسعهصدر شما در تحمل عقايد ديگران، عدم تعصب در عين داشتن يقين و احترام به نظرات مخالف، حتماً به اعتقادات شما علاقهمند خواهد شد، زيرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهايتان ميداند. - گفتوگو با فرزند خود دربارهمشکلات زندگي در فرصتهاي مناسب و اعتماد به خداوند به صورت عملي در حل مشکلات زندگي. - الگو بودن در رفتار: بيان صفات خداوند براي کودکان اگر چه آموزنده است، اما کافي نيست. رفتار و طرز تلقي شما، تأثيري بيش از گفتههايتان بر باور فرزندتان دارد. قضاوتها، عقايد، شوخيها، نوع دوستاني که داريد و يا نوع توجه شما به مسائل، توسط فرزندتان دريافت و جذب شده، شخصيت او را شکل ميدهد. - مشارکت دادن فرزندان در کمک به ديگران: بخشندگي به ديگران و استمداد از ديگران را به فرزندتان بياموزيد. انبيا(ع)، انسانهايي بودند که زندگي خود را وقف ديگران کردند، با اين وجود براي آب، غذا و جلب حمايت، از ديگران کمک ميطلبيدند. 7-ارتباط با طبیعت رحمت خدا با مشاهدهپديدههايي چون بازگشت پروانهها پس از پروازي طولاني، راه رفتن ضعيف گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستاني سرد، قابل درک است. قدرت خدا در عظمت کهکشانها و پيچيدگي حيات ديده ميشود. محبت و زيبايي خدا در رنگهاي طبيعت و مناظر طبيعي متجلي است. لذت خدا از آفرينش خود(2) را ميتوان در تنوع و گوناگوني موجودات مشاهده کرد. لطيف بودن خداوند و توجه او به کوچکترين جزئيات را ميتوان در آفرينش انسان مشاهده کرد. با آمدن برف و باران، با شكفتن گلها، با ديدن نوزاد حيوانات و با هر جلوه و زيبايي كه در طبيعت به چشم ميخورد، بايد ياد خدا را در خاطر فرزندان زنده كرد. با روشهاي زير ارتباط فرزندتان را با طبيعت افزايش دهيد: - با فرزندتان پيادهروي کرده، از مشاهده گياهان و ساير موجودات زنده لذت ببريد. - با فرزند خود به پارکها و دشت و صحرا برويد. - از تماشاي آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببريد. - از باغ وحش و آکواريوم ديدن کنيد. - به کوهنوردي و ماهيگيري برويد و در حياط منزل خودتان باغباني کنيد. - توجه به طبيعت را به فرزندتان بياموزيد. - گاهي اوقات با فرزند خود در مکاني آرام نشسته و محو تماشاي طبيعت شويد. - رنگهاي گوناگون طبيعت مثل قرمز، زرد، آبي، نارنجي و طيف متنوع رنگ سبز را جستوجو کرده، به تنوعي که دارند، توجه کنيد. - به صداهاي متنوع گوش کنيد. صداي پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت آب و... - به تماشاي محل زندگي موجودات مختلف برويد: آشيانه پرندگان، کندوي زنبورها، لانه مورچهها، محل زندگي ماهيان و... - مجموعهاي از دانههاي گياهي، برگ درختان، پر پرندگان و صدف يا ماهيان را تهيه کنيد. - براي آشنا شدن با انواع پرندگان و گلها از کتابهاي راهنما استفاده کنيد. - انواع پرندگاني را که ميتوانيد ببينيد مورد توجه قرار دهيد و هر مورد را يادداشت کنيد. - از مناظر طبيعي عکس بگيريد و يا آنها را نقاشي کنيد. - با استفاده از ذرهبين، ميکروسکوپ و يا تلسکوپ به مطالعه جزئيتر طبيعت بپردازيد. - بين خدا و طبيعت ارتباط برقرار سازيد. - به کودک توضيح بدهيد که خدا، تنوع موجودات را دوست دارد. خدا طراح بزرگي است. خدا قدرت فوق العادهاي دارد. خدا به کوچکترين ذرات نيز اهميت ميدهد و خدا باعظمت است. - از فرزندتان بپرسيد که هنگام مشاهده غروب آفتاب، جنگل، آبشار و پرندگان چه تصويري از خدا به دست ميآورد. - آياتي از قرآن را بخوانيد که در زمان و شرايط شما مصداق داشته باشد. مثلاً وقتي که از مشاهده ستارگان در حيرت فرو ميرويد، به آياتي مراجعه کنيد که درباره خلقت آسمانها و زمين توضيح دهند. - حتي ديدن يک فيلم از شگفتيهاي آفرينش، فرصتي براي گفتوگو درباره خدا و قدرت اوست. 8-طرح سوالات آموزش هميشه از طريق نصيحت يا توصيه امکانپذير نيست؛ گاهي از طريق طرح سؤالات مختلف و فرصت دادن به کودک براي يافتن پاسخ آنها ممکن ميشود
مؤثرترين و تحول آفرينترين روش آموزش اين است که ذهن يادگيرنده را بر تفکر، تجربه، سؤال و کشف متمرکز کنيم و صرفاً نقشي کمکي براي خود قائل باشيم. با اعتقاد به اين روش، سؤالات کودکان براي ما ارزش پيدا ميکنند و به آنها اهميت خواهيم داد و خود نيز با طرح سؤالات آموزنده به فرزندانمان آموزش ميدهيم. اما: - از افراط در طرح اين سؤالات خودداري کنيد تا فرزندتان خسته نشود. - سؤالات را جدي طرح کنيد و به فرزندتان وقت کافي بدهيد تا درباره آنها فکر کند و سنجيده پاسخ دهد. سؤالي که با تمام وجود پرسيده شود و شنونده را به تفکر وا دارد. - سؤالات را با متانت طرح کنيد، گويي براي خود سؤال طرح ميکنيد، چرا که خود نيز در حال يادگيري هستيد. - انتظار نداشته باشيد فرزندتان همان پاسخي را ارائه دهد که مورد نظر شماست، زيرا هر شخصي درک خاصي از يک سؤال دارد و عقايد خود را به نحو ويژهاي ابراز ميکند. - سؤالات را طوري مطرح کنيد که فرزندتان با زبان و درک خودش به آنها پاسخ دهد. از او انتظار ارائهپاسخهاي آماده و کليشهاي نداشته باشيد. - به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهيد و در برابر نظر او جبههگيري نکنيد تا نوعي اعتماد و درک متقابل بين شما ايجاد شود. - سؤالاتي طرح کنيد که متناسب با سن و درک و موقعيت فرزندتان باشد. - مهمترين نکته در طرح سؤال اين است که هدف از طرح آنها ارائهپاسخهاي آماده به فرزندتان نيست بلکه وادار کردن وي به تأمل و تفکر و در نتيجه، رشد ايمان و ادراک اوست. 9-اهمیت تفکر سعي کنيد براي فرزندتان شرايطي را فراهم آوريد که عادت تفکر در سکوت و تنهايي در وي پرورش يابد. پيشنهادهاي زير به شما کمک ميکند تا شرايطي را براي آموزش فرزندتان در خصوص تفکر در آرامش و تنهايي فراهم آوريد: - زمان و مکان ثابتي را براي تفکر در خلوت و آرامش تعيين کنيد. اوقات نماز زمان منظم و مناسبي براي خلوت کردن با خود و خداست. - تفکر در تنهايي را به فعاليتي خانوادگي تبديل کنيد. - روش تفکر در اوقات تنهايي، بايد متناسب با سن و علائق فرزندتان باشد. - شايد بهترين روش براي بچههاي چهار تا پنج ساله اين است که آنها را با اسباببازيهايشان تنها بگذاريد تا با آنها ارتباط برقرار کنند
ميتوانيد داستاني براي آنها تعريف کنيد، کتابي را براي نقاشي کردن در اختيارشان قرار دهيد و يا او را با نوار قصه مناسبي تنها بگذاريد تا خودش به آن گوش کند. - وقتي که فرزندتان قادر به نوشتن شد، حتي اگر انشاي خوبي ندارد يا کلمات را اشتباه مينويسد، يکي از مفيدترين کارها اين است که از او بخواهيد تا دربارهفعاليتهاي روزانهاش يادداشتي تهيه کرده، دفتر خاطراتي براي خود درست کند
به او توضيح دهيد که در دفتر خاطرات بايد داستان خودش را بنويسد. او ميتواند احساساتش را درباره رويدادهاي زندگياش و چيزهايي را که به نظر او مهم بوده و ارزش به ياد ماندن دارند، در اين دفتر بنويسد
بچههاي بزرگتر را تشويق کنيد که از خلاصهنويسي اجتناب کرده و جزئيات بيشتري را در يادداشتهاي خودشان توضيح دهند
از آنها بخواهيد که در نوشتههايشان صادق بوده، مطمئن باشند که بدون اجازه آنها هرگز نوشتههايشان را نخواهيد خواند. به اين قول خود، حتي در غياب فرزندتان وفادار باشيد. - علاوه بر تشويق فرزندتان به تهيه يادداشت روزانه، کتابهايي در اختيار او قرار دهيد تا مطالعه کند و وسايلي براي او تهيه کنيد تا به کارهاي هنري بپردازد. 10-عبادت دسته جمعی از توصيههاي مهم اسلام، اهتمام به عبادت(3) و سفارش اعضاي خانواده به آن است
در مرحلهاول،فرد بايد خود به رفتارهاي عبادي اهتمام ورزد تا الگويي مناسب براي ساير اعضا باشد. در متون ديني آمده است که فرزندان خود را در هفت سالگي به نماز سفارش کنيد.(4)
اين سفارش ميتواند به شيوههاي گوناگوني اجرا شود که برخي از آنها مانند روش الگوگيري، تأثيرگذارتر خواهد بود.(5)
بر اين اساس و در راستاي معنوي سازي زندگي روزمره خود، اوقات ثابتي را به عبادت خانوادگي اختصاص دهيد. از طريق عبادت دستهجمعي ميتوانيد فرزندتان را با درک خود از خدا آشنا ساخته، او را در ارزشها، اميدها و نااميديها، سؤالها و پاسخها و تواناييهاي معنوي خود مشارکت دهيد. در اين اوقات ميتوانيد تکيه گاههاي معنوي خود و منابعي را که به شما قدرت ميدهند به او نشان دهيد. ميتوانيد در محيط خانواده به صورت جماعت، نماز بخوانيد. اگر فرصت يا امکان برپايي نماز جماعت روزانه را در منزل نداريد، لااقل ميتوانيد در اوقاتي مثل سر سفرهغذا، به شکرگزاري دستهجمعي بپردازيد. شما ميتوانيد مراسم و سالگردهايي را که به مناسبتهاي مختلف برگزار ميکنيد، به ايامي براي تفکر و انديشيدن تبديل کنيد. عبادت يا فعاليت معنوي دستهجمعي اعضاي يک خانواده، تأثير پايداري در رشد معنوي کودکان دارد. اين نوع فعاليتها موجب ميشوند تا محيط خانه به مکاني معنوي و مقدس تبديل شود. پي نوشتها: 1. محمد داوودي، سيرهتربيتي پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)، ج2، ص46-47. 2. مؤمنون، 14. 3. بقره،238 و نساء،103. 4. کليني، اصول کافي، ج3، ص409. 5. نهج البلاغه، حکمت 73.
الگو هاي تربيت كودك
والدين براي تربيت نمودن فرزندان خود از چهار شيوه و الگوي تربيتي استفاده مي كنند كه خصوصيات هريك بطور خلاصه به شرح ذيل مي باشد:
۱-الگوي عدم محبت و سخت گيري به كودك: در اين نوع شيوه ي تربيتي والدين قوانين و مقرات بسيار سخت و نا عادلانه اي را براي كودك وضع مي كنند مقراتي كه كاملآ غير منصفانه بوده و سبب ايجاد نوعي ترس غير منطقي از قبيل ترس از تاريكي ، ترس از شكست و عدم موفقيت و .... در نهاد كودك مي شود كودكي كه در چنين محيط ناجور و ناسالم رشد و پرورش مي يابد
اولآ: از محبت و نوازش و توجه والدين خود محروم مي ماند
ثانيآ: مدام بايد سرزنش ها ، تحقير ها، خشونت ها، و سخت گيريهاي پدر و مادرش را تحمل كند
ثالثآ: هرگز در مقابل رفتار پسنديده و خوب خود تشويق و تمجيد نمي شود
لذا بيش از اندازه مطيع، سر بزير و سلطه پذير، و ترسو بار مي آيد اضطراب و استرس و نگرانيهاي بي جا و افسردگي و حتي خودكشي را بايد از خصوصيات عاطفي اين كودكان بر شمرد.
۲-الگوي محبت و عدم قاطعيت: محبت با يد به كودك به اندازه باشد و اگر از حد خود گذشت و افراط شد باعث مي شود كودك پر توقع، لوس و ضعيف النفس و وابسته به والدينش بار بيآيد و اين براي آينده كودك بسيار تاثير بدي را خواهد گذاشت در اين شيوه چون قاطعيت والدين وجود ندارد
كودك هميشه از زير بار وظايف و مسئو ليت هاي خود فرار مي كند كودك در چنين خانواده اي هر چه را كه اراده كند و دلش بخواهد فورآ بدست مي آورد و قهر و گريه بهترين ابزار كودك براي رسيدن به خواسته هاي نا معقولش تلقي مي شود
والدين نيز اگر بخواهند گاهآ براي فرزندشان سخت گيري كنند چون قاطعيت ندارند صبر مي كنند تا كاملآ عصباني شوند سپس از كوره در رفته و كودك را با شدت تنبيه مي كنند تنبيهي كه نا عادلانه بوده و با رفتار بد كودك هرگز همخواني ندارد و اين رفتار نسنجيده والدين به روان و روح لطيف كودك آسيب و ضربه مهلكي را وارد مي سازد.
۳-الگوي عدم محبت و عدم قاطعيت والدين: اين شيوه را بايد بدترين و مخرب ترين الگو دانست كه در آن
اولآ: هيچ نوع رابطه عاطفي و محبت و صفا و صميميت بين والدين و كودك وجود ندارد
ثانيآ: كودك كاملآ به حال خود رها گشته و از سوي والدينش طرد و رانده شده محسوب مي شود و اگر رفتار خوبي نيز از كودك سر بزند مورد تشويق واقع نمي گردد و نتيجه بد اينگونه ا لگو سر خوردگي و ناكامي و عصيان و سر كشي در كودك است
زمانيكه نياز كودك به محبت و توجه والد ينش از طريق اصولي و درست اقناع نشود كودك مجبور مي شود با رفتار نا درست و نا شايست خود توجه آنها را بسوي خود جلب كند ولي از سوي والدينش بخاطر رفتارش مدام سرزنش و تنبيه مي شود كودك به مرور با خودش مي انديشد كه حتمآ مقصر اصلي اين تنبيهات و بي توجهي ها خودش است
پس به احساس گناه گرفتار آمده و مدام خودش را سرزنش مي كند و اين ضربه محكمي از لحاظ روحي به كودك معصوم وارد مي سازد و سبب بوجود آمدن انواع نابسامانيهاي رواني در روح پاك او مي شود.
۴-الگوي محبت همراه با قاطعيت پدر و مادر:
اگر والدين عزيز بتوانند بر احساسات عاطفي بي مورد و نا بجاي خود غلبه كنند و اين شيوه را بدرستي در تربيت كودك خود اعمال نمايند قطعآ بهترين و موثر ترين الگوي تربيتي است كه در آن والدين براي اصلاح و بهبود رفتار و تقويت استعداد هاي مثبت كودكشان هم از محبت استفاده مي كنند كه نياز و عطش روحي كودك را بر طرف مي كند و هم از قاطعيت كه جلوي رفتار نا شايست كودك را مي گيرد
در اين شيوه چون والدين به اصول درست تربيتي آگاه هستند اولآ: شخصيت كودك را كه بزرگترين سرمايه او است تخريب نساخته و زير سوال نمي برند دومآ:اگر هم براي رفتار بد كودكشان تنبيهي در نظر مي گيرند( منظور تنبيه بدني نيست) هر گز طوري رفتار نمي كنند كه تمام تقصير ها را گردن كودك بي دفاع باندا زند و او را مقصر جلوه دهند بلكه با باز خواست اصولي كودك و با محبت به او تفهيم مي كنند كه تنبيه فقط براي تغيير و بهبود رفتار خود او است تا رفتار نادرست اوبطور صحيح اصلاح شود و مهارتهاي لازم را براي زندگي كسب نمايد.
راه هاي تربيت كودك از نظر اسلام
آنان مي پوشانند و موهاي ايشان را برهنه مي گذارند. سپس توقع دارند كه در هنگام بلوغ شكل و ظاهري ديگري به خود گيرد و حجاب داشته باشد، درحالي كه تا بيش از اين نيمه عريان در اجتماع رفت و آمد داشته است
اين دختر كه شخصيت او اين گونه شكل گرفته و به اين وضعيت عادت كرده است، ديگر به سادگي تحت پوشش حجاب نمي رود؛ چون عادت به اين پوشش جديد ندارد و نسبت به آن مقاومت مي كند
زيرا در زمان فرمانبرداري و تقليد كه دوست داشت مانند مادرش چادر بر سركند، اجازه داده نشده تا با تقليد اين سنت و جامعه پذيري به وي منتقل شود، اكنون كه دوره نوجواني او دوره وزارت است، ديگر وزير نخواهد بود و خود مدعي راه ديگري است و پوشش خود را كه به آن عادت كرده ادامه مي دهد. مراحل سه گانه تربيت كودك از پيامبر (ص) روايت است كه فرمود: فرزند هفت سال سرور، هفت سال فرمانبردار و هفت سال وزير است. (مكارم الاخلاق، ص 222) اين بدان معناست كه انسان درهر سني نوعي واكنش نشان تربيت امري فرآيندي است و در تمام مدت عمر اتفاق مي افتد؛ اما هر چيزي داراي بهترين زمان است و بهترين زمان تربيت، دوران كودكي و نوجواني است
دراين دوره كودك همانند خشت خام است كه هر نقشي را به خود مي گيرد. از اين رو سفارش بسياري براي تاديب كودكان دراين دوره بيان شده است. اميرمومنان علي (ع) به امام حسن (ع) سفارش مي كند كه اين زمان بهترين زمان تربيت و تاديب كودكان است
چنان كه شيوه و سيره تربيت آن حضرت (ع) اين بوده كه در كودكي اقدام به تربيت و تاديب فرزندانش كرده است. آن حضرت در وصيت به فرزندش امام حسن (ع) مي فرمايد: دل جوان، مانند زمين كشت نشده است، آنچه در آن افكنده شود، مي پذيرد
از اين رو، پيش از آنكه دلت سخت گردد و عقلت سرگرم شود، به تربيت تو همت گماشتم. (نهج البلاغه، نامه 31). از پـيامبر (ص) روايت است كه تربيت پيش از تولد آغاز مي شود: ادبو الولادكم في بطون امهاتهم قيل: وكيف ذلك يا رسول الله؟فقال: باطعامهم الحلال؛ فرزندانتان را در رحم مادرانشان تربيت كنيد. سؤال شد: اين چگونه است، اي رسول خدا؟ فرمودند: با خوراندن غذاي حلال به مادرش. (جنگ مهدوي، ص 132)
آن حضرت (ص) همچنين فرمان مي دهد كه: من ولد له مولود فيلوداً في ادنه اليمني باذان الصلاه وليقم في اليسري فانها عصمه من الشيطان الرجيم؛ به هر كس فرزندي داده شود، بايد درگوش راست او اذان و درگوش چپ او اقامه بگويد؛ چرا كه مايه ايمني از شيطان رانده شده است. (كافي، ج6، ص 42، ح 6)
بنابراين نبايد گذاشت شخصيت كودك شكل گيرد و آن گاه اقدام به تربيت وتاديب كرد.اين سادگي است كه كودك را رها كنيم تا به حال خودش باشد و آن گاه پس از شكل گيري شخصيت اقدام به تربيت و تاديب كنيم. برخي از مردم حتي مومنان، دختران خردسال را با وضعي نامناسب به اجتماعات مي برند و لباس هاي نامناسب به مي دهد
اگر دركودكي مسلط است و با طنازي و شيرين زباني خود بر شما حكومت مي كند
در هفت سال دوم موجودي فرمانبردار است. دراين دوره است كه مي بايست آموزش هاي تربيتي دقيق ببيند؛ چون جامعه پذيري و رفتارهاي اجتماعي را از طريق تقليد و پيروي از شما در اين دوره ياد مي گيرد پس بايد دراين دوره به او آموزش هاي دقيق داد تا در دوره وزارت در كنار شما همان رفتارهاي مناسب و هنجاري را در پيش گيرد. امام صادق(ع) درباره شيوه تربيتي كه خودشان بر آن عمل مي كردند و سيره خاندان ايشان بود، مي فرمايد: انا نامرصبياننا بالصلاه و الصيام ما اطاقوا اذا كانوا أبناء سبع سنين؛ ما هنگامي كه كودكانمان هفت ساله مي شوند به اندازه اي كه طاقت دارند آنان را به انجام نماز و روزه فرمان مي دهيم
اين بدان معناست كه تربيت كودك و تأديب آنان نسبت به هنجارهاي ديني و اجتماعي و آداب قومي و مذهبي مي بايست از همان آغاز با توجه به توان و قدرت آنها شروع شود و اين گونه نباشد كه آنان را تا زمان بلوغ كامل رها كرده و سپس يك شبه از آدم بالغ بخواهيم همه اين تكاليفي كه تا ديروز ترك كرده بود، انجام دهد و به چيزي كه عادت نداشته عمل كند و پايبند آن باشد
امام سجاد(ع) بر اين باور است كه تربيت كودك بسيار سخت و دشوار است. از اين رو تنها با ياري خداوند است كه مي توان تربيت هنجاري را انجام داد. آن حضرت(ع) مي فرمايد: اللهم.. اعني علي تربيتهم و تأديبهم و برهم؛ خدايا مرا بر تربيت، ادب آموزي و نيكي كردن به فرزندانم ياري فرما. (صحيفه سجاديه، دعاي 52)
همه تلاش والدين و اولياي مربيان بايد بر اين قرار باشد كه كودك را در دوره كودكي و نوجواني به خوبي تربيت كنند. پيامبر(ص) مي فرمايد: اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم يغفرلكم؛ فرزندان خود را گرامي بداريد و خوب تربيتشان كنيد تا گناهان شما آمرزيده شود. (مكارم الاخلاق، ص222) دوري از خشونت در تربيت براي تربيت نياز نيست كه از روش هاي خشونت بار استفاده كرد زيرا اين روش همواره نتيجه عكس مي دهد، بلكه بايد با روش محبت و تكريم و احترام به آنان، در تربيت و تأديب آن كوشيد. پيامبر(ص) دراين باره ميفرمايد: لاتضربه واهجره ولاتطل؛ كودك را نزن، بلكه با او قهركن، ولي نه به مدت طولاني. (عده الداعي، ص97)
اميرمؤمنان دراين باره مي فرمايد: لا ادب مع غضب؛ با خشم، تربيت ممكن نيست(غررالحكم حديث 92501 پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) اين شيوه آموزش را درپيش گرفته بودند. در روايت است كه پيامبر هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانشان دست نوازش مي كشيدند. (بحارالانوار، ج410، ص99، ح 57)
ايشان ديگران را نيز سفارش مي كرد كه اين شيوه را براي تربيت كودكان خود درپيش گيرند: احبوا الصبيان وارحموهم و اذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانهم لايدرون الا انكم ترزقونهم؛ كودكان را دوست بداريد و به آنان مهرباني كنيد و هرگاه به آنها وعده داديد وفا كنيد؛ زيرا آنها شما را روزي دهنده خود مي دانند. (كافي، ج6، ص94، حديث3)
اگر قرار است چيزي را به كودكان آموزش دهيم، بهترين آنها اموري است كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: ايشان در اين باره مي گويد: ادبوا اولادكم علي ثلاث خصال: حب نبيكم و حب اهل بيته و قراءه القرآن؛ فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستي پيامبرتان و دوستي خاندانش و قرائت قرآن. (غررالحكم، حديث 8844 و نيز كنزالعمال، ج16، ص654، حديث 90454
انتقال محبت حضرت مهدی (عج) به فرزندان
محبت به امام زمان (عج) يکي از ارزشهاي مهم در فرهنگ اسلامي به شمار ميآيد. اين ارزش، افزون بر واجب بودن در آموزههاي ديني، کارکردهاي مثبتي براي جامعه اسلامي به ارمغان ميآورد. در اين فرايند، نقش خانواده در انتقال محبت امام زمان (عج) از نهادها و سازمانهاي ديگر برجستهتر مينمايد
اين مهم، راهکارهاي ويژهاي را طلب ميکند، که توجه به وراثت زيستي و طبيعي، الگوهاي نقش، فرهنگسازي، ارزشانگاري و ... را ميتوان از آن جمله دانست. فرايند انتقال محبت امام زمان(عج) ، آسيبهايي را نيز فرا روي خود دارد؛ که سطحينگري در معناي محبت، به وجود نياوردن انگيزه در فرزندان، عدم ارزشانگاري محبت امام زمان(عج)، نظاممند نبودن و افراط و تفريط در انتقال آن از جمله اين آسيبهاست
نهاد خانواده از نهادهاي مهم جوامع بشري است که بسياري از نيازهاي زيستي و رواني انسانها را برآورده ميکند. انتقال ارزشها و باورداشتهاي جامعه به فرزندان از مهمترين کارکردهاي خانواده است. از سوي ديگر، محبت و دوستي اهلبيت، بويژه محبت امام زمان(عج) ، از ارزشهاي برجسته جامعه ديني به شمار ميآيد که انتقال اين ارزش مهم، همانند ارزشهاي ديگر از کارکردهاي نهاد خانواده است
شناخت اين راهکارها و آسيبها، به خانوادهها کمک ميکند تا بتوانند محبت اهلبيت (ع) را با تأثيرگذاري بيشتري به فرزندان خود هديه دهند و نيکبختي دنيوي و اخروي آنها را تضمين کنند. مطالبي در بحث ضرورت انتقال محبت بيان شده که اهداف را نيز تا حدي روشن ميکند، ولي به طور مشخص اهداف ذيل را در طرح اين موضوع ميتوان برشمرد:
۱. خانوادهها به يکي از مهمترين وظايف خويش در امر تربيت فرزندان أدَّبوا أولادَکم علي ثلاث خصالٍ، حبّ نبيِّکم و حبِّ اهلِ بيته و قرائةِ القرآنِ بپردازند که متأسفانه پرداختن به مشکلات زندگي و تلاش براي رفاه و لذت بيشتر، بسياري از والدين را از وظايف مهم تربيتي دور کرده است. آشنا کردن والدين با اين وظيفه، و معرفي کردن راهکارهاي عملي به آنها که در بحث راهکارها ميآيد.
۲. پرورش نسلي منتظر که در سايه محبت به حضرت، زمينه ظهور را فراهم آورند.
۳. مبارزه با تهاجم فرهنگي غرب که تمام توجهاش به عشقهاي زودگذر به انسان، لوازم، لباس و ... است و جايگزين کردن عشق و محبت به حضرت که تمام ويژگيهاي معشوق حقيقي را داراست.
۴. ارايه راهکاري آسان و کارآمد به والدين براي انتقال محبت حضرت تا زمينه انتقال ديگر ارزشهاي ديني و هنجارهاي رفتاري در فرزندان نيز فراهم آيد.
۵. جلوگيري از گرايش شديد مراکز مشاوره به سمت و سوي راهکارهاي غيربومي و ديني براي برطرف ساختن مشکلات تربيتي و ارايه راهحلي آسان و عملي که با آموزههاي ديني هماهنگ باشد. متأسفانه در برخي مراکز مشاوره خانواده، گاه راه حلهايي براي رفع مشکلات تربيتي فرزندان ارايه ميشود که نه با فرهنگ ديني و نه با فرهنگ بومي ما هماهنگي دارد.
۶. شواهد متعددي نشان ميدهد که بسياري از انسانها در سرتاسر دنيا، تشنه معارف ديني و الهي هستند
اين مساله، از گريز از فرهنگ مادي غرب سرچشمه ميگيرد که با فطرت انسانها ناسازگار است و نميتواند نيازهاي وجودي آنها را برطرف سازد. ازاينرو، روز به روز به تعداد افرادي که خواهان راهکارهاي ديني در اداره جامعه، خانواده و... هستند، افزوده ميشود. از طرفي ما وظيفه داريم پاسخي به آن نيازها بدهيم؛
ضرورت انتقال محبت اهلبيت (ع) به فرزندان در هر جامعهاي، مسائل و معضلات فراواني وجود دارد که برخي از آنها حساستر و مبناييتر است. ابتدا آنها را بايد حل کرد، سپس به سراغ بقيه رفت. در اين بخش، به ضرورت پرداختن به اين موضوع ميپردازيم.
۱. اهميت و نقش محبت اهلبيت(ع) و سعادتمندي انسانها بر اساس جهانبينيما، در وراي اين دنيا، آخرتي در پيش است که نيکبختي ما در آنجا، در همين دنيا رقم ميخورد
پس اين ما هستيم که ميتوانيم آيندهاي روشن و پر از نيکي براي خودمان آماده کنيم. بر اساس مباني ديني، محبت اهلبيت(ع) و ارادت به ايشان، از جمله راههاي ميانبُر و سريع براي رسيدن به سعادت اخروي است. چه بسا بتوان ادعا کرد که اگر محبت اهلبيت(ع) در دل کسي نباشد، بعيد است بتواند در آخرت نجات يابد؛ البته حساب جاهل قاصر جداست؛ يعني کسي که نميداند و زمينه برايش فراهم نيست
از ميان روايات متعدد، به چند مورد اشاره ميکنيم:
الف) «زمخشري» از مفسران اهلسنت، در تفسير معروف خود به نام الکشاف در ذيل آيه قُل لَّا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ميفرمايد:
عن النبيِ[ص] إنه قال: من مات علي حبِّ آل محمد مات شهيداً، ألا و من مات علي حب آل محمدٍ مات مغفوراً له، ألا و من مات علي حب آل محمد مات تائباً... ؛ : کسي که بر محبت آل محمد بميرد، شهيد است، آمرزيده ميشود، توبهکننده به شمار ميآيد، با ايمان کامل مرده است، ملک الموت او را به بهشت بشارت ميدهد و... . ب) از پيامبر اکرم (ص) فرموده است: [دوستي من] و اهلبيتم، در هفت منزل سخت و خطرناک براي شما سودمند است: هنگام مرگ، در قبر، هنگام نشور، هنگام حساب و کتاب، نزد ميزان و هنگام عبور از صراط. شايد بر همين اساس، يکي از وظايف والدين، انتقال محبت اهلبيت (ع) به فرزندان شمرده شده است؛ چنانکه علي(ع) از پيامبر (ص) نقل ميفرمايد: فرزندان خود را بر سه صفت تربيت کنيد: دوستي پيامبرتان، محبت اهلبيت او و قرائت قرآن
حال که محبت اهلبيت(ع) اينقدر مهم است و نقش مهمي در رستگاري انسانها دارد، ضرورت دارد والدين و نظام تربيتي ـ آموزشي جامعه ما، تلاشي دو چندان براي انتقال اين محبت به فرزندان از خود نشان دهند. ۲. مانع بروز ناهنجاريهاي اجتماعي و فردي سالانه هزينههاي مالي و زماني بسياري در جوامع و خانوادهها، صرف کنترل نابسامانيهاي اخلاقي و اجتماعي ميشود که نتايج آن معمولاً چندان رضايتبخش نيست؛ مثل برخورد با مجرمان، تقويت پليس، زندان، جريمه و... .
در جوامع غربي عموماً کنترل بيروني شديد است و افراد از ترس قانون، جرات خلاف ندارند يا کمتر خلاف ميکنند؛ اما وقتي کنترل برداشته شود، آمار جرايم بالا ميرود. در مکتب اسلام، گرچه براي جلوگيري از انحرافات به کنترل بيروني مثل حد، قصاص، امر به معروف و نهي از منکر و... اشاره شده، عمده توجه به کنترل دروني است
يعني افراد بايد طوري تربيت شوند که مانع دروني در خودشان بيابند و حتي در نبود ناظر بيروني، مرتکب خطا نشوند. محبت اهلبيت(ع)، بويژه محبت وجود حضرت وليعصر(عج)، يکي از عوامل عمده در ترک اعمال ناشايست است
چراکه وقتي انسان به حضرت محبت داشت، سعي ميکند از اعمالي که اين محبت را از بين ميبرد بپرهيزد و هماهنگ با ميل محبوب خود حرکت کند
بنابراين، اگر عشق و محبت به حضرت حجت(عج) در سطح خانوادهها و جامعه گسترش يابد، بسياري از معضلات اجتماعي و فردي حل خواهد شد و لازم نيست هزينههاي گزافي صرف جلوگيري از ناهنجاريهاي اجتماعي شود.
۳. از منتظران شدن ما به منتظر بودن مأمور شدهايم. امام علي(ع) ميفرمايد: انْتَظَرُوا الْفَرَجَ... فَإِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ انْتِظَارُ الْفَرَجِ؛ منتظر فرج باشيد و بدانيد که محبوبترين اعمال نزد خدا، انتظار فرج است. از طرفي، انتظار، صرف ادعا نيست، بلکه امري است مشکل. امير مؤمنان ميفرمايد: کسي که منتظر امر ماست، مثل شهيدي است که در خون خود شناور است
بنابراين، بايد در عمل ثابت کرد که منتظر هستيم؛ مثل شهيدي که عملاً وارد عرصه جهاد ميشود و سختيها را تحمل ميکند
به نظر ميرسد يکي از راههاي اثبات ادعاي منتظر بودن، انتقال محبت حضرت به فرزندان است (صداقت در انتظار)؛ به طوري که اين جزء برنامه زندگي باشد و در رأس نيازهاي فرزندان بدان توجه شود
در آن صورت، از برکات دعاي امام صادق(ع) بهرهمند خواهيم شد که فرمود: خداوند بندهاي را رحمت کند که ما را نزد مردم محبوب سازد.
۴. محبت، زمينه پذيرش ديگر احکام و اخلاق ديني از راه محبت اهل بيت(ع)، بويژه حضرت امام زمان (عج) مي توان ديگر احکام ديني و آموزه هاي اخلاقي را به فرزندان منتقل کرد؛ چون وقتي امام خوبي ها نزد آنها محبوب شد، در عمل به سوي او گرايش مي يابند و او را الگو و مرجع خود قرار مي دهند
اين از ويژگي هاي انسان است که اگر کسي نزد او محبوب شد، سعي مي کند در گفتار و رفتار به او توجه کند و از او الگو گيرد
شايد حضرت علي (ع) براساس همين نکته مي فرمايد: مَن أحَبَّ شيئاً لَهِجَ بذکرِه؛ کسي که چيزي را دوست داشته باشد، همواره به ياد اوست. بنابراين، محبت حضرت، بستري فراهم مي آورد که فرزندان به سمت خوبي ها گرايش يابند.
۵. اهميت خانواده الف) خانواده، نخستين کانون و مدرسه اي است که فرزند بيشترين روزهاي عمر کودکي خود را در آن مي گذراند (مدت زمان ارتباط).
ب) فرزند، بهترين دوران عمر تربيتي را در خانواده مي گذراند. حضرت علي (ع) فرموده است: قلب نونهال، مثل زمين خالي مي ماند که هرچه در آن بکاري مي پذيرد.
ج) بهترين نوع ارتباط در خانواده حاکم است (عاطفه محوري). با توجه به اهميت شگفت خانواده و وجود زمينه در فرزند، شايسته است خانواده ها و والدين در تربيت ديني فرزند که انتقال محبت حضرت حجت يکي از مصاديق آن است، بسيار بکوشند.
۶. نجات خانواده از آسيب ها فرهنگ غرب که رفاه و لذت فردي را اصل مي داند، باعث شده خانواده در معرض فروپاشي قرار بگيرد. اين مساله، مهمترين دليل بالا رفتن آمار طلاق در کشورهاي غربي است
از طرفي، سرعت ارتباطات و انتقال فرهنگ ها، باعث شده اين فرهنگ به کشورهاي اسلامي نيز سرايت کند، و در نتيجه، خانواده جايگاه والاي خود (يعني اساسي ترين بنيان در اسلام که در روايات به آن اشاره شده) را کمي از دست بدهد
از پيامدهاي اين مساله، بازماندن والدين از تربيت فرزندان است؛ چون در پرتوي تفکر غربي، پرداختن به جسم فرزند در اولويت قرار مي گيرد، و به تبع آن، مشکلات ناشي از کمبودهاي تربيتي دامنگير خانواده و خود فرزندان مي شود. اما انتقال محبت حضرت به فرزندان، هم فضاي خانه را نوراني و خوشبو مي کند، هم پايه هاي خانواده را مستحکم مي سازد و هم آينده خانواده فرزندان را بيمه مي کند.
۷. نياز خانواده ها بسياري از والدين در امر تربيت فرزندان به مشکل برمي خورند. نشانه وجود اين مشکلات، فراواني مراکز مشاوره در سطح کشور، پرداختن مراکز ارتباطي و رسانه اي به اين مهم و نيز چاپ کتاب ها و مقاله هاي علمي فراوان دراين باره است
به جرات مي توان ادعا کرد که اگر والدين بکوشند محبت اهل بيت (ع)، بويژه حضرت مهدي (عج) را از راه صحيح به فرزندان خود انتقال دهند، بسياري از مشکلات تربيتي فرزندان را حل خواهند کرد و نيازي به اضطراب، دغدغه خاطر و صرف هزينه هاي فراوان نخواهند داشت. البته راه صحيح تربيت و انتقال محبت مهم است که در بخش راهکارها به آن خواهيم پرداخت.
مفاهيم کليدي براي روشن شدن فضاي مفهومي بحث، لازم است چند واژه کليدي را تعريف کنيم: خانواده: جامعه شناسان، خانواده را بر گروهي از انسان ها اطلاق مي کنند که از راه خون، زناشويي يا فرزندپذيري با يکديگر ارتباط مي يابند و طي يک دوره زماني نامشخص با هم زندگي مي کنند. خانواده، اولين و کوچک ترين جامعه اي است که افراد در آن پرورش مي يابند و نيروهاي دروني و استعدادهاي طبيعي خود را شکوفا مي سازند
خانواده، آمادهگاهي براي ورود بهتر و موفق تر به جامعه بزرگ انساني است. بي شک عوامل بسياري در شکلدهي به شخصيت انسان ها مؤثر است؛ محيط طبيعي، وراثت، جامعه و ...، اما در اين ميان، نقش خانواده برجستگي ويژه اي دارد
بخش مهمي از شخصيت انسان در خانواده شکل مي گيرد و گزافه نيست اگر بگوييم پايه هاي خوشبختي و بدبختي هر فرد در جامعه کوچک خانواده بنا نهاده مي شود. انسان ها، الفباي زندگاني و چگونه زيستن را ابتدا از خانواده مي آموزند و اين از واقعيت دور نيست
زيرا بخش زيادي از دوران شکلگيري شخصيت انسان (دوران کودکي) در ارتباط با اعضاي خانواده سپري مي شود. از نظر جامعه شناسان، خانواده دو گونه است: خانواده گسترده و خانواده هسته اي. خانواده گسترده، بر رابطه خوني تعداد گسترده اي از افراد و گروهي مرکّب از سه نسل يا بيشتر مبتني است که در يک مسکن يا در نزديکي هم زندگي مي کنند
خانواده هسته اي، به يک واحد خانوادگي بنيادي که از همسر، شوهر و فرزندانشان ترکيب شده، اطلاق مي شود. خانواده با هر کدام از از اين ساختارها، کارکردهايي دارد که نيازهاي اساسي اعضاي خود را برآورده مي-سازد. : ۱. تنظيم رفتار جنسي و زاد و ولد؛ ۲. مراقبت و محافظت از کودکان، ناتوانان و سالمندان؛ ۳. امنيت اقتصادي اعضا؛ ۴. اجتماعي کردن فرزندان. با صنعتي شدن جوامع، خانواده بخشي از کارکردهاي خود را به نهادهاي اجتماعي ديگر واگذار کرد. با اين همه، هنوز هم در بسياري از جوامع، خانواده از مهم ترين عوامل اجتماعي کردن فرزندان است
اجتماعي کردن، يکي از کارکردهاي مهم خانواده، جامعه پذير کردن يا اجتماعي کردن کودکان است. جامعهپذيري، فرايندي است که انسان ها از راه آن، شيوه هاي زندگي را فرا مي گيرند، شخصيت مييابند و آمادگي عملکرد در جامعه را به دست ميآورند
انسان ها از راه دروني ساختن فرايند اجتماعي شدن، ياد مي گيرند چگونه بايد نيازهاي زيستي بنيادي شان را به شيوه اي از نظر اجتماعي مقبول، برآورده سازند. جامعه شناسان، چند چيز را از عوامل اجتماعي شدن برشمرده اند: خانواده، مدرسه، گروه همسالان و رسانه هاي همگاني. خانواده از مهم ترين عوامل فرايند اجتماعي شدن است
زيرا اين فرايند از درون خانواده آغاز مي شود. خانواده، نماينده تمامي جهان پيرامون کودکان است. تصويري که کودکان از خود دارند، به اين بستگي دارد که اعضاي خانواده، چه احساسي درباره آنان دارند. به همين دليل، برداشت آنها از خودشان، جهان و مردم پيرامونشان، تحتتأثير رويکرد و باورداشت هاي خانواده شکل مي گيرد
به عبارت روشن تر، ارزش هايي که فرد مي پذيرد و نقش هاي گوناگوني که از او انتظار مي رود، همه و همه در چارچوب محيط خانواده آموخته مي شود. نخستين وابستگي هاي عاطفي، در خانه براي کودک شکل مي گيرد و زبان را در خانه مي آموزد پس نقطه آغازينِ دروني شدن ارزش ها و هنجارها براي کودک، خانه است
شايد به همين دليل در روايات پيشوايان ديني ما، خانواده، بهترين و محکم ترين بنا معرفي شده است. حضرت رسول (ص) مي فرمايد: مَا بُنِيَ فِي الْإِسْلَامِ بِنَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَ التَّزْوِيج؛ در اسلام بنايي، در نزد خدا محبوبتر و محکمتر از ازدواج، بنا نشده است. حضرت امام خميني (ره) درباره نقش مهم خانواده در جامعهپذير کردن و تربيت فرزندان مي فرمايد: نقش خانواده و بخصوص مادر در نونهالان و پدر در نوجوانان، بسيار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمايت پدران متعهد به طور شايسته و با آموزش صحيح تربيت شده و به مدارس فرستاده شوند، کار معلمان نيز آسان تر خواهد بود
اساساً تربيت از دامان پاک مادر و جوار پدر شروع مي شود و با تربيت اسلامي و صحيح آنان، استقلال و آزادي و تعهد به مصالح کشور پايه ريزي مي شود. ذکر اين نکته نيز شايسته است که فرايند اجتماعي شدن، ويژه دوران کودکي نيست بلکه اين فرايند از همان ماه هاي اوليه تولد آغاز ميشود و تا پايان عمر انسان ادامه مي يابد. البته سرعت، شدت و تأثيرگذاري اين فرايند در دوران خردسالي، يعني دوراني تأثيرپذيري فرد از خانواده، بيش از مراحل ديگر زندگي است. پيش از اين گفتيم که يکي از کارکردهاي مهم نهاد خانواده، اجتماعي کردن فرزندان است. نيز بيان کرديم که اجتماعي کردن، فرايندي است که در آن، افراد جامعه، ارزش ها، عقايد و الگوهاي فکري و عملي جامعه خويش را فرا مي گيرند
يکي از ارزش هاي مهم جامعه اسلامي ما که خانواده بايد آن را به فرزندان انتقال دهد، محبت و دوستي پيامبر (ص) و اهلبيت(ع) او، بويژه امام زمان (عج) است. محبت حضرت مهدي،(عج) ارزشي است که ميتواند از راه خانواده به فرزندان انتقال يابد
اصولاً انتقال محبت آن حضرت (عج)، در راستاي کارکرد اجتماعي کردن و انتقال ارزش هاي جامعه به فرزندان است. محبت اهل بيت (ع) در جامعه ما ارزش بوده، وظيفه انتقال اين ارزش به نسل هاي بعد، بر عهده عوامل اجتماعي کننده، بويژه خانواده است. محبت، از ماده حب و به معناي دوستي، دوست داشتن و علاقه است. وقتي گفته مي شود، من به فلان شخص محبت دارم، بدان معناست که او را دوست مي دارم. در محبت سه عنصر مهم وجود دارد: محب و دوستدار، يعني کسي که ديگري را دوست مي دارد؛ محبوب، يعني کسي که ديگري او را دوست دارد؛ حب، يعني علاقه و دوستي
محبت ورزيدن، از اموري است که در نهاد انسان ها به امانت نهاده شده است. اگر دوستي و محبت بين افراد اجتماع نبود، زندگي با يکديگر امکان نداشت. محبت، گوهري است که نوع انساني را به همديگر نزديک مي سازد. در روايات ديني ما، محبت روي ديگر دين است. امام صادق (ع) مي فرمايد: هَل الدّينُ الّا الحُبُّ؟
آيا دين چيزي جز دوستي است؟ نيز از آن حضرت است که: الدّينُ هو الحُبُّ و الحُبُّ هو الدّينُ؛ دين، دوستي است و دوستي، دين است. اين روايات، نقش برجسته محبت و محبت ورزي را در اجتماع ديني و کارکردهاي مثبت آن در بقا و حفظ همبستگي اجتماعي بيان مي کند
در اين ميان، محبت ورزيدن به اهل بيت (ع)، ويژگي خاص خود را دارد و در روايات پيشوايان ديني ما، نشانه ايمان شمرده شده است. پيامبر(ص) مي فرمايد: لايُؤمنُ احدُکم حتّي أکُونَ احبَّ اليه من نفسِه وَ أهلي أحَبَّ اليه من اهلِه؛ هيچکدام از شما ايمان کامل ندارد، مگر اينکه مرا از خودش و اهل بيتم را از اهلبيت خودش بيشتر دوست داشته باشد. نيز محبت اهلبيت، نشانه دستيازي به خير دنيا و آخرت دانسته شده است: مَن رَزَقَه الله حُبُّ الائمةِ من اهلِ بيتي فقد أصابَ خيرَ الدنيا و الآخرةِ، فلايَشُکَنَّ أنَّه في الجَنَّةِ؛ خداوند به هر کس محبت اهلبيتم را روزي دهد، او خير دنيا و آخرت را به دست آورده و نبايد شک کند که از اهل بهشت است
نيز از پيامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: حُبّي و حبُّ اهلِ بيتي نافعٌ في سبعةِ مواطنَ أهوالُهنَّ عظيمةٌ: عند الوفاةِ و في القبرِ و عندَ النشورِ و عندَ الکتابِ و عندَ الحسابِ و عندَ الميزانِ و عندَ الصّراطِ؛ دوستي من و دوستي خاندانم در هفت جا که وحشت آن زياد است، به شما نفع مي رساند: هنگام مرگ، در قبر، هنگام برانگيخته شدن، هنگام نوشتن اعمال، هنگام حساب، هنگام سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط. روايات دراينباره بسيار است. ما به همين مقدار بسنده ميکنيم و خواننده گرامي را دعوت مي کنيم در کتاب هاي مفصل، ديگر روايات را مطالعه کند.
اخلاص در تربيت نکته اول پيش از پرداختن به بحث راهکارها که مي تواند نوع نگاه ما را عوض کند و راهکارها را کارآمد و مؤثر سازد، توجه به بحث اخلاص است. گرچه در مکتب هاي مختلف تربيتي چنين بحثي جايگاهي ندارد، در مکتب اسلام يکي از شاخص هاي مطلوبيت امور، اخلاص است
لذا مي توان به آن در امور تربيتي و بويژه انتقال محبت حضرت به فرزندان توجه کرد تا از برکات فراوان آن بهره مند شد. در ابتدا به چند روايت در مورد اخلاص توجه کنيد: ?
امام صادق(ع) مي فرمايد: لابدَّ للعبدِ مِن خالصِ النّيةِ في کلِّ حرکةٍ و سکونٍ، اذ لولم يکن بهذا المعني يکونُ غافلا و الغافلون قد وصفهم اللهُ بقولِه ان هم کالانعامِ بَل هم أضَلَّ سبيلا؛ بنده بايد نيت خود را در هر حرکت و سکونش، خالص کند. در غير اينصورت، از غافلان شمرده مي شود؛ غافلاني که خداوند آنها را مثل چارپايان، بلکه گمراه تر معرفي کرده است.
۱. امام علي (ع) مي فرمايد: طوبي لِمَن أخلص لله عَمَلَه و علمَه و حبَّه و بغضَه و اخذَه و ترکَه و کلامَه و صمتَه و فعلَه و قولَه؛ خوشا به حال آنکه عمل، علم، حب، بغض، انجام، ترک، کلام، سکوت، کردار و گفتارش را فقط براي خدا انجام دهد.
۲. حضرت علي(ع) ميفرمايد: العملُ کلُّه هباءاً الّا ما أخلص فيه؛ هر عملي بر باد است، جز مقداري که در آن خلوص نيت باشد
بنابراين، والدين محترم بايد بر اساس اين روايات، اخلاص در تربيت را رعايت کنند و هدفشان، افتخار و باليدن به فرزند خود نزد ديگران يا امور مادي و دنيوي نباشد
اگر هدف و نيت فقط خدا بود و اينکه فرزند امانت الهي است که من وظيفه دارم او را خوب پرورش دهم تا نزد خدا و اولياي او سرافراز باشم، برکات بسياري در دنيا و آخرت از اين فرزند نصيب والدين و جامعه ميگردد که در روايات به برخي از آنها اشاره شده است:
۳. امام علي (ع) ميفرمايد: في اخلاصِ النيّاتِ نَجاحُ الامورِ؛ موفقيت کارها در اخلاص است.
۴. حضرت علي (ع) فرموده است:مَن اخلص بَلَغ الآمالَ؛ کسي که اخلاص داشت، به آرزوهاي خود خواهد رسيد. نکته آخر اينکه کار خالصانه اندک، بهتر از کارهاي فراوان بدون اين صفت است. لذا اگر در امر تربيت و به ويژه انتقال محبت حضرت به فرزندان اخلاص باشد، تلاش کم والدين، اثر بخشتر از تلاشهاي بسيار بدون اخلاص خواهد بود. حضرت نبي اکرم (ص) ميفرمايد: أخلص دينَکَ يَکفيکَ القليلُ من العملِ؛ قلبت را خالص کن که همان عمل کم براي تو کافي است.
استمرار در تربيت نکته دوم بحث استمرار در تربيت ديني و انتقال محبت حضرت است. کودک بايد از کوچکي تا بزرگسالي، محبت حضرت را نوش جان کند و با تمام وجود آن را لمس نمايد. همانطور که فرزند به غذا احتياج دارد و والدين بر خود فرض ميدانند همواره نيازهاي جسمي او را برآورده سازند، در امور ديني و محبت اهلبيت(ع) نيز اين بايد هميشگي باشد؛ البته اين کار در هر سني به شيوه خاص خود و متناسب با توانايي فرزندان است
در بحث آسيبها بيشتر به اين بحث ميپردازيم. شاهد اين مدعا که استمرار شرط لازم در امور تربيتي است، افزون بر اعتراف هر صاحب خرد و تجربههاي فراوان، حقوق متقابل والدين و فرزندان بر يکديگر است. بر اين اساس، هنگامي که فرزند کوچکتر است، حق او بر والدين بيشتر است و به مرور زمان که رشد ميکند و بزرگتر ميشود، حق والدين بر او بيشتر ميشود. در هر حال، هر دو بر يکديگر حق دارند
از اين رو، امير مؤمنان علي(ع) هنگام بازگشت از صفين، در نامهاي به فرزند خود امام حسن(ع)، حق فرزند بر پدر را بيان ميکند.(??) شايسته است اين نامه تحت عنوان منشور تربيتي براي خانوادهها مطرح شود.
راهکارهاي انتقال محبت حضرت پس از بيان نقش مهم خانواده در جامعهپذير کردن فرزندان و اينکه انتقال محبت حضرت، يکي از کارکردهاي خانواده اسلامي است، نوبت به بيان راهکارهاي انتقال محبت به فرزندان ميرسد؛ راهکارهايي که رعايت آنها، حضرت را محبوب فرزندان خواهد کرد. البته نکته اينجاست که شيوههاي رفتاري پيشنهادي، غالباً بر اساس روايات بوده و منحصر در اين موارد نيست. پس اين هنر والدين است که بتوانند با شيوههاي جذاب، عشق و محبت را در وجود فرزندان خويش نهادينه سازند. ۱. عامل وراثت و زيستشناختي (انتقال ويژگيهاي جسمي و رواني پدر و مادر به فرزندان) نقش وراثت و انتقال خلق و خويهاي والدين به فرزندان بر کسي پوشيده نيست. وراثت با وجود اختيار فرزندان، زمينه و بستر مناسبي براي پذيرش و حرکت فرزندان به سمت و سوي خاص را فراهم ميآورد. مواردي که به نوعي به تأثير وراثت در روايات آمده: . الف) دقت در انتخاب همسر و مادر فرزندان پيش از ازدواج. پيامبر اسلام (ص) فرمود: تَزَوَّجُوا في الحِجزِ الصالح، فانَّ العِرقَ دسّاسٌ؛ با خانواده خوب و شايسته وصلت کنيد، زيرا خون اثر دارد. نيز آن حضرت ميفرمايد: تخيّروا لِنُطفِکُم فانّ النساء يَلِدنَ اشباهَ اخوانِهِنَّ و اَخَواتِهنَّ؛ براي نطفههاي خود گزينش کنيد، زيرا زنان، بچههايي همانند برادران و خواهران خود به دنيا ميآورند
همچنين بعضي از روايات، از ازدواج با افرادي نهي کرده است؛ مثل زن زيبارويي که در خانواده فاسد رشد کرده است، زن احمق، زن بد زبان، مرد شرابخوار، بد اخلاق و ... . اين روايات در حقيقت به نوعي نقش وراثت را در انتقال ويژگيها از والدين به فرزندان بيان ميکنند. از اين رو، برخي از دانشمندان نقش وراثت را در ناهنجاريهاي اجتماعي و تبهکاران برجسته کردهاند
در تأثير وراثت در تربيت، به نفرين حضرت نوح در قرآن توجه کنيد که از خدا ميخواهد کسي از کافران را برجاي نگذارد تا ديگر نسل پليد و کافرزاده نشود: وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنْ الْکَافِرِينَ دَيَّارًا إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا؛ نوح گفت: پروردگارا! هيچکس را از کافران بر روي زمين مگذار، چرا که اگر تو آنان را باقي نهي، بندگانت را گمراه ميکنند و جز پليدکار ناسپاس نزايند
امير مؤمنان علي(ع) ميفرمايد: حُسنُ الاَخلاقِ بُرهانُ کَرَمِ الاَعراقِ؛ خوي نکو، نشان وراثت نيکوست. تأثير وراثت، به معناي اختيار نداشتن انسان نيست؛ بلکه بيان روند طبيعي انتقال صفات از اصل به فرع است. در حقيقت سعادت، شقاوت، کفر، ايمان و ... در کودک حالت تعليقي دارد که چون در محيط مساعد قرار گيرد، به فعليت ميرسد
به بيان ديگر، «نقش وراثت آن است که زمينههاي سرشتي را قويتر ميکند و ضريب امکان تحقق آنها را در شرايط محيطي مناسب افزايش ميدهد». پس اگر انسان در انتخاب همسر دقت کند و عوامل ديني و اخلاقي را در اولويت قرار دهد، زمينه و بستري فراهم ميآورد تا در آينده بتواند به آساني محبت حضرت مهدي(ع) را به فرزند خود انتقال دهد.
ب) لقمه حلالخوردن و آشاميدن، شرط حيات انسان و امري است که امر ونهي نميپذيرد. اما اينکه انسان چه چيزي را بخورد و چه چيزي را نخورد، مهم است
از اين رو مکتب اسلام، براي اين مساله اهميت فراوان قايل شده و آيات و روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد: فَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّبًا؛ نيز در حديث شريف است که پيامبر (ص) فرمود: طَلبُ الحلالِ فريضةٌ علي کلِّ مسلمٍ؛ طلب روزي حلال بر هر مسلماني واجب است. همچنين مسلمانان از پيامدهاي بد غذاي حرام برحذر شدهاند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ؛ اي اهل ايمان! مال يکديگر را به ناحق نخوريد
بنابراين، والدين پيش از به دنيا آمدن فرزند، بايد بدانند چه غذايي ميخورند تا بستري مناسب را آماده کنند که در آينده فرزندشان آمادگي پذيرش محبت اهلبيت (ع) را بيابند.
ج) آداب زمان بسته شدن نطفهدر اين زمينه سفارشهاي بسياري شده است؛ از جمله خواندن دعاهاي وارده، با طهارت بودن، زمان خاص و رعايت مکان. حتي کنترل افکار و خطورات ذهني هم ميتواند نطفه فرزندي را شکل دهد که در آينده دستورات ديني و محبت حضرت حجت را به راحتي بپذيرد.
د) آداب بارداريهمه رفتار و گفتار انسان، مثل رفت و آمدها، شنيدنيها، گفتنيها، نگاهها، انديشهها، خواندنيها و ...، همه به نحوي در نوزاد اثر ميگذارد.
هـ) آداب شيردادنشيردادن نوزادان آدابي دارد؛ مثل با وضو بودن، رو به قبله بودن و ... . يکي از رمزهاي موفقيت بزرگان دين که به مقامات عالي ديني رسيدند، رعايت همين مسايل از سوي مادران و پدران ايشان بوده است. الگوهاي نقش منظور از الگوهاي نقش، کساني هستند که فرزند رفتار آنها را سرمشق خويش قرار ميدهد و براي او الگو به شمار ميآيند؛ مثل والدين، دوستان و ... . والدين در اينباره دو نقش برعهده دارند:
الف) خودشان همانند الگو، در گفتار و کردار محبت حضرت را در دل فرزند به وجود آورند. در اين صورت، ابتدا بايد خودشان حضرت را دوست بدارند و اين محبت در کردار و گفتارشان بروز يابد. بنابراين، والدين که الگوي کودکان هستند، بايد عاشق حضرت باشند و اين عشق را نشان دهند؛ براي مثال، هنگام شنيدن نام حضرت، اداي احترام کنند و ... .
ب) پدر و مادر بايد الگوهاي خوب را به فرزند معرفي کنند. به بيان ديگر، زمينهاي فراهم آورند تا فرزندشان به سمت الگوهاي مثبت گرايش يابد. اين الگوها عبارتاند از: دوستان، محيط آموزشي و تربيتي( ثبتنام در مدرسهاي مناسب يا مراکز فرهنگي خاص) و خويشان و آشنايان
خلاصه، فرزند بايد با کساني ارتباط داشته باشد که عاشق حضرت حجتاند تا در نتيجه، فرزند در ارتباط با آنها، بر اثر الگوپذيري، محبت حضرت در درونش نهادينه شود. البته اين امر نبايد حالت تحميلي يابد که کودک را مجبور به دوستي با کسي کنيم بلکه با شيوههاي نرم و مناسب، زمينه دوستي فرزند با افراد، گروهها و مراکز مناسب را فراهم آوريم تا خودش با ميل و رغبت به سمت آنها برود
کودک، مدرسه و اجتماعي شدن
ارتباط با همسالان، موضوعي است که کودک در محيط خانواده آن را نمي آموزد، اين در حالي است که با حضور در مدرسه، در کنار همسالان خويش قرار ميگيرد و نحوه ارتباط با ديگر افراد را مي آموزد. کودکان بايد شيوه صحيح رقابت با همسالان را بياموزند و والدين و معلمان مدارس هم بايد در اين زمينه به آنها کمک کنند
هر کودکي داراي ويژگيهاي خاصي است و معلمان بايد پس از شناسايي اين ويژگيها، هر کدام از کودکان را در کاري خاص مشارکت دهند. در محيط مدرسه نبايد تنها به درس پرداخت و در کنار آن، بايد کودکان را در انجام کارهاي جمعي و بازيهاي متنوع زنگ تفريح مشارکت داد
شروع ارتباط کودک از سال اول دبستان تا آغاز نوجواني (بلوغ) و بعد از آن ادامه خواهد داشت. کودک وارد جامعه جديدي به نام مدرسه مي شود. او در اين مرحله از لحاظ شناختي، شخصيتي، عاطفي، اجتماعي، رشد يافته تر مي شود.
به طور کلي و خلاصه، او در اين مرحله داراي خصوصيات زير مي باشد:
- شخصيتش در اين مرحله رشد پيدا کرده و تحت نفوذ خانواده وهمسالان، درگير مسائـلي چون رشد وجدان و معيارهاي اخلاقي، همانند سازي، نقش جنسيتي و... مي باشد.
- محيط اجتماعي کودک در اين دوره گسترش مي يابد. او در اين دوره با مسائل زيادي از جمله استقلال و خودمختاري، معيارهاي اخلاقي، سازگاري با محيط مدرسه و قانون مواجه است.
- کودک از لحاظ شناختي، توانمنديهاي زيادي راکسب مي کند. توانايي هايي همچون درک مفهوم بقا، وزن -حجم - شکل - تعداد، مفهوم عدد و کار کردن با اعداد، استدلال منطقي بر حسب اشياء و امور محسوس و عيني، توجه و درک ديدگاه ديگران و...
چند پيشنهاد به اولياء در تعليم و تربيت فرزندان در دوره ابتدايي:
1- سعي کنيد زماني که فرزندتان از لحاظ رشد جسمي و رواني به حدي رسيده که آمادگي لازم براي حضور در دبستان را دارد، نسبت به ثبت نام او اقدام کنيد و از گذاشتن کودکان در دبستان، قبل از رسيدن به سن لازم، خودداري نماييد
2- به منظور آماده کردن کودک براي ورود به دبستان و تحمل دوري از محيط خانواده، فرزند خود را در دوره آمادگي ثبت نام کنيد
3- سعي کنيد از وابستگي کودک به خود و خانواده، به تدريج کم کنيد
4- از مدرسه، برنامه ها و رفتار کارکنان آن، در مقابل کودک به نيکي ياد کنيد
5- نزديک ترين دبستان را براي تحصيل فرزندتان انتخاب نماييد
6- اگر کودک از نظر حضور در مدرسه بويژه کلاس اول مشکل دارد، به آرامي او را به حضور در مدرسه تشويق کنيد
7- با معلمان کلاس اول تماس بيشتري برقرار کنيد و با آنان تفاهم و همکاري نماييد
8- به سئوالات کودک با حوصله جواب دهيد و نسبت به روشهاي جديد تدريس، آگاهي حاصل کنيد و امر آموزش را به معلم واگذار نماييد
9- به معلمان فرزندتان احترام بگذاريد و اين امر را به کودک آموزش دهيد
10- اگر کودک با ضعف تحصيلي رو به رو شد، به شيوه اي که معلم تجويز مي کند، در منزل به فرزند کمک کنيد
11- امکانات مناسبي براي انجام تکاليف شب فراهم نماييد، عادات صحيح مطالعه و تحصيل را در کودک ايجاد کنيد
12- لازم است به تقويت روحيه فرزند خود بپردازيد و اعتماد به نفس او را تقويت کنيد
13- کودک را از امتحان و شکست در آن نترسانيد و راههاي آماده شدن براي توفيق در امتحان را به او ياد دهيد. در صورت ضعف تحصيلي، بايد به ريشه يابي و شناخت علت يا علل بپردازيد و سپس راه حل مناسب را انتخاب کنيد
14- سعي شود به تدريج مسئوليت اموري نظير نظافت فردي و نگهداري از وسايل شخصي بر عهده کودک دبستاني قرار داده شود و آنان به انجام مسئوليت هاي مختلف تشويق گردند
15- در مورد دريافت نمره 20 در دروس مختلف توسط فرزند خود اصرار نورزيد و کودک را وسيله رقابت قرار ندهيد
16- در اوقات فراغت خود و فرزندان، برنامه هاي بازديد از مراکز مذهبي، علمي، ورزشي و هنري را انجام دهيد
17- سعي کنيد در ارتباط با فرزند خود، رفتاري متعادل داشته باشيد و از وارد آوردن فشار و داشتن انتظاري بيش از توانايي او، خودداري کنيد 18- سعي کنيد با مقررات آموزشي، امتحاني و انضباطي مدارس ابتدايي آشنا شويد تا کودک را در انجام آنها ياري دهيد.
زنگ تفريح نيز جزئي از زندگي و برنامه روزمره هر مدرسه و بر اساس نظر اکثر دانش آموزان، بهترين زمان حضور در مدرسه است
در اين فرصت کوتاه و پر هيجان، کودکان از محيط جدي و خشک کلاس با سروصداي فراوان به حياط مي روند؛ برخي با توپ بازي، کشتي، دويدن يا انجام فعاليت هاي پرهيجان ديگر، انرژي جسماني خود را تخليه مي کنند. برخي ديگر هم دست در دست يکديگر راه مي روند تا داستان هاي تمام نشدني خود را براي دوستانشان نقل کنند
بعضي نظاره گر خاموش بازي هاي سايرين هستند و... اين زنگ، فرصتي مناسب براي استراحت و رفع خستگي کودکان است و از طرفي مهمترين موقعيت اجتماعي شدن دانش آموزان به شمارمي رود. تجربياتي که کودکان در زنگ تفريح به دست مي آورند مي تواند در نگرش آنان نسبت به خود، مدرسه و تحصيل، اثر بگذارد
زنگ تفريح، فرصتي است تا دانش آموزان گروه هاي سني مختلف ضمن بازي گروهي، با هم دوست شوند. اما با توجه به اينکه مدرسه، خانه دوم فرزندان ما به شمار مي آيد؛ زندگي در مدرسه همانند ساير برنامه هاي آموزشي و پرورشي به خاطر اثراتي که در زندگي عاطفي و اجتماعي دانش آموزان دارد، نيازمند توجهي خاص است
در نتيجه ناظم مدرسه بايد مراقب بازي هاي شلوغ و پرهيجان زنگ تفريح باشد. اين زنگ براي ايجاد دوستي و انجام بازي هاي مختلف به کودکان فرصتي دوباره مي دهد. نوع بازي هاي دانش آموزان در حياط مدرسه نشان دهنده آن است که بازي هاي کودکان در مقاطع مختلف تحصيلي با هم متفاوتند. دانش آموزان ابتدايي بيشتر علاقه مند به بازي هاي دسته جمعي و پرهيجان هستند که محيط مدرسه را زنده و شاداب مي کند
در حالي که در دانش آموزان دوره دبيرستان، ميل به بازي هاي گروهي تقليل مي يابد و تمايل بيشتري به محبت و راه رفتن با دوستان پيدا مي کنند. نقش بازي در دوره ابتدايي بيشتر تسهيل برقراري رابطه اجتماعي است
در حالي که در سال هاي بعدي نقش آن حمايت و حفظ دوستيها مي باشد که در اين حمايت بخصوص به هنگام امتحانات و آماده شدن براي ورود به زندگي اجتماعي پس از دوران مدرسه، باز مي باشد. بنابر اين دوستي هايي که در زنگ تفريح پايه گذاري مي شود، زنگ تفريح، فرصت ارزشمندي براي تقويت مهارت هاي اجتماعي دانش آموزان و استقلال آنان از بزرگسالان است. از طرفي وجود مسائل انضباطي در زنگ تفريح، اين گرايش را در بعضي از مسئولين به وجود مي آورد که با کاهش اين زمان يا کنترل بيشتر دانش آموزان، آرامش و امنيت بهتري را در مدرسه تضمين نمايند. در نتيجه، نوآوري هايي در زمينه بهبود زنگ تفريح در سالهاي اخير در کشورهاي پيشرفته در جهت بهبود رفتار دانش آموز در کلاس و حياط مدرسه انجام شده که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- بهبود رفتار در سطح سازمان، کلاس و درس 2- بهبود رفتار دانش آموزان از طريق جلب مشارکت آنان در بازسازي حياط و محوطه بازي 3- بهبود رفتار از طريق بهبود روابط بين دانش آموزان 4-بهبود رفتار دانش آموزان از طريق آموزش معلمان و بهبود جوّ مدرسه. بنابر اين با توجه به زمان کم زنگ تفريح در مدارس، اين زنگ مي تواند اثرات بسياري در بالا بردن روحيه دانش آموزان داشته باشد و اين هدف زماني محقق مي شود که از يک پشتوانه قوي مديريتي برخوردار باشد
به طورخلاصه؛ لازمه مديريت صحيح زنگ تفريح، اتخاذ سياست کلي انضباطي با مشارکت همه عوامل ذينفع در مدرسه است که اين امر نيز در اجتماعي شدن هر چه بيشتر کودکان، مؤثراست.
منابع: 1- عسکريان، مصطفي؛ سازمان مديريت آموزش و پرورش، 2- فصلنامه مديريت در آموزش و پرورش، 3- صافي، احمد، مديريت و مرحله آموزشگاهي