سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

سوره ليل [92].      اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 21 آيه است .

تقوا و امدادهاى الهى :. سه سوگند تفكر انگيز از ((مخلوقات )) و ((خالق عالم )) برخورد مى كنيم :       آیه 1- قسم به شب درآن هنگام كه (جهان را بپوشاند(والليل اذا يغشى ). تـعـبير به يغشى تاريكى شب همچون پرده اى بر نيمى از كره زمـين مى افتد و يا به خاطر اين كه چهره روز يا چهره آفتاب عـالمتاب با فرارسيدن آن پوشانده ,اهميت شب و نقش مؤثر آن در زنـدگـى انـسـانـهـا, از تـعـديـل حـرارت آفـتـاب گرفته , تا مساله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتو ن , و نيز عبادت شب زنده داران بيداردل و آگاه .
(آيـه2ـ و قسم به روز هنگامى كه تجلى كند (والنهار اذا تجلى و ايـن از لـحـظـه اى اسـت كـه سپيده صبح پرده ظلمانى شب را مى شكافد و تاريكيها را به عقب مى راند و بر تمام پهنه آسمان حاكم مى شود.
(آيـه 3)ـ ((و قسم به آن كس كه جنس مذكر و مؤنث را آفريد)) (و ما خلق الذكر والا نثى). چـرا كـه وجـود اين دو جنس در عالم ((انسان )) و ((حيوان )) و ((نبات )) و دگرگونيهايى كه از لـحـظـه انـعـقـاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى دهد, و ويژگيهايى كه هريك از دو جنس به تناسب فـعـاليتها و برنامه هايشان دارند, و اسرار فراوانى كه در مفهوم زوجيت نهفته است , همه نشانه ها و آياتى است از جهان بزرگ آفرينش , كه از طريق آن مى توان به عظمت آفريننده آن واقف شد.
(آيـه 4)ـ و سرانجام به هدف نهائى اين سوگندها مى رسد ((كه سعى و تلاش شما (در زندگى) مختلف است )) (ان سعيكم لشتى ). جهت گيرى تلاشها و نتائج آن نيز كاملا مختلف و متفاوت مى باشد و حتما به سعى و تلاشى دست مى زنيد و نيروهاى خداداد كه سـرمـايه هاى وجودتان ست در مسيرى خرج میشود, ببينيد سعى و تلاش شما در كدام مسير, به كـدام سمت , و داراى كدام نتيجه است ؟.
(آيـه 5)ـ سـپـس مردم را به دو گروه تقسيم كرده , و ويژگيهاى هريك را برمى شمرد, مى فرمايد: ((اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزكارى پيش گيرد)) ( فاما من  اعطى  واتقى ). تاكيد بر ((تقوا)) به دنبال انفاق اموال ,لزوم نيت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق و خالى بودن از هرگونه منت و اذيت و آزار .
(آيه 6)ـ ((و جزاى نيك (الهى ) را تصديق كند)) (و صدق  بالحسنى ).
(آيـه 7)ـ مـا او را در مـسـيـر آسـانى قرار مى دهيم و به سوى بهشت جاويدان هدايت كنيم (فسنيسره لليسرى). اصـولا ايمان به معاد و پاداشهاى عظيم الهى تحمل انواع مشكلات را براى انسان سهل و آسان مى كند, نـه تـنـهـا ((مـال )) كـه ((جـان )) خـود را نـيـز در طـبق اخلاص مى گذارد و به عشق شهادت در ميدان جهاد شركت مى كند, واز اين ايثارگرى خود لذت مى برد.
(آيه 8)ـ  ((اما كسى كه بخل ورزد و (از اين راه ) بى نيازى طلبد)) (و اما  من  بخل  و استغنى ).
(آيه 9)ـ ((و پاداش نيك (الهى ) را تكذيب كند)) (و كذب  بالحسنى ).
(آيه 10)ـ (( به زودى او را در مسير دشوارى قرارمى دهيم ))(فسنيسره  للعسرى ). ((بـخل )) در اينجا نقطه مقابل ((اعطا)) است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بـيان شد, ((واستغنى )) (بى نيازى بطلبد) بهانه اى است براى بخل ورزيدن , و وسيله اى است براى ثروت اندوختن . اصـولا بـراى اين بخيلان بى ايمان انجام اعمال نيك و مخصوصا انفاق در راه خداكار سخت و دشوارى است در حالى كه براى گروه اول نشاطور و روح افزاست .
(آيه 11)ـ و در اين آيه به اين بخيلان كوردل هشدار داده ((و درآن هنگام كه (در جهنم ) سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت ))(وما  يغنى عنه  ماله  اذا  تردى ) نه مى تواند اين اموال را با خود از اين دنيا ببرد, و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد. در تعقيب آيات گذشته كه مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند وگروه بى ايمان بخيل تـقـسيم كرده , و سرنوشت هركدام را بيان مى نمود در اينجا به سراغ اين مطلب مى رود كه كار ما هـدايـت اسـت نـه اجـبار و الزام , اين وظيفه شماست كه تصميم بگيريد و مرد راه باشيد, به علاوه پيمودن اين راه به سود خود شماست ,و ما هيچ نيازى به آن نداريم .
آیه 13 ) ((به يقين هدايت كردن بر ما است )) (ان  علينا  للهدى ). چـه هـدايت از طريق تكوين (فطرت و عقل) و چه از طريق تشريع (كتاب وسنت ) ما آنچه در اين زمينه لازم بوده گفته ايم و حق آن را ادا كرده ايم .
(آيه 14)ـ ((و آخرت و دنيا از آن ما است )) (و ان لنا للا خرة و الاولى ).هـيـچ نـيـازى بـه ايمان و اطاعت شما نداريم ,نه اطاعت شمابه ماسودى مى رساند,و نه معصيت شما زيانى , و تمام اين برنامه ها به سود شما و براى خود شماست .
(آيـه 15)ـ و از آنـجـا كـه يـكـى از شـعـب هـدايـت هـشـدار و انـذار اسـت در ايـن آيـه , مى افزايد : ((من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم )) ! (فا نذرتكم  نارا  تلظى ).
(آيـه 16)ـ سـپس به گروهى كه وارد اين آتش برافروخته و سوزان مى شوند اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود)) (لا  يصلـيها  الا  الا شقى ).
(آيـه 17)ـ و در تـوصـيف اشقى مى فرمايد: (( همان كسى كه (آيات خدا را) تكذيب كرد و به آن پشت نمود)) الذى كذب  و تولى. بـنابراين , معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد و بـه راسـتـى كسى كه آن همه نشانه هاى هدايت و امكانات براى ايمان و تقوا را نا ديده بگيرد مصداق روشن (( اشقى )) و بدبخت ترين مردم است .
(آيـه 18)ـ سـپـس سـخـن از گروهى مى گويد كه از اين آتش شعله ور سوزان بركنارند, مى فرمايد: ((به زودى باتقواترين مردم از آن (آتش سوزان ) دور داشته مى شود)) (و سيجنبها  الا تقى ).
(آيه 19)ـ ( همان كسى كه مال خود را (در راه خدا ) مى بخشد تا پاك شود) (الذى  يؤتى  ماله  يتزكى ). تـعـبـير به ((يتزكى )) در حقيقت اشاره به قصد قربت و نيت خالص است خواه اين جمله به معنى كـسـب نـمـو مـعنوى و روحانى باشد , يا به دست آوردن پاكى اموال ,
(آيـه 20)ـ سپس براى تاكيد بر مساله خلوص نيت آنها در انفاقهايى كه دارند, مى افزايد: ((و هيچ كس را نـزد او حـق نـعمتى نيست تا بخواهد (به اين وسيله ) او راجزا دهد)) (و ما لاحد  عنده  من  نعمة  تجزى ).
(آيه 21)ـ (( بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست )) (الا ابتغاء  وجه  ربه  الا على ). انفاق مؤمنان پرهيزكار به ديگران نه از روى رياست , و نه به خاطر جوابگوئى خدمات سابق آنـهـا, بـلـكه انگيزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداوند است , و همين است كه به آن انفاقها ارزش فوق العاده اى مى دهد.
(آيه 22)ـ و به ذكر پاداش عظيم و بى نظير اين گروه پرداخته , و در يك جمله كوتاه , مى گويد: ((و به زودى راضى و خشنود مى شود)) (و لسوف  يرضى ). آرى ! هـمـان گـونـه كـه او بـراى رضـاى خـدا كار مى كرد خدا نيز او را راضى مى سازد, رضايتى گسترده و نامحدود كه تمام نعمتها در آن جمع است

 سوره شمس [91].    اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 15 آيه دارد .

رستگارى بدون تهذيب نفس ممكن نيست !. سـوگـندهاى پى درپى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده , به يك حساب ((يازده )) سوگند و به حـسـاب ديگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد كه  مطلبى به عظمت آسمانها و زمين و خورشيد وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش .
(آيـه )ـ ((به خورشيد و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحيها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مى كند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن يـاد شـده و ديـگـر اهـمـيت خود اين امور كه مورد سوگند است ,چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مى شود. ((خـورشـيـد)) مـهمترين و سازنده ترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد, زيرا علاوه بر اين كه منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مى گيرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـياهان , و حتى پديدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هركدام درست دقت كنيم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى كه اگر روزى اين چراغ حيات بخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
(آيـه )ـ سـپـس بـه سـومـيـن سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) درآيد)) (والقمر اذا تليها). ايـن تـعـبـير در حقيقت اشاره به ماه در موقع شب چهارده است , زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر كرده , و سلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مى كند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشكوه تراست به آن سوگند ياد شده .
(آيـه )ـ ((و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد)) (والنهار اذا جليها). سـوگـنـد بـه ايـن پـديـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثير فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده, چـرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گيرد.
(آيـه )ـ ((و به شب , آن هنگام كه زمين رابپوشاند)) (والليل اذا يغشيها)شـب بـا تمام بركات و آثارش , كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند, و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است .
(آيـه )ـ  ((و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده )) (والسما و مابنيها). اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتيهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پيدايش اين هـمه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنها شگفتى ديگر, و از آن مهمتر خالق اين آسمان است .
(آيـه )ـ و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده (والا رض و ماطحيها). زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است . زمـيـن بـا تـمام شگفتيها: كوهها و درياها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها معادن و منابع گرانبهايش , كه هركدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او. و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است .
(آيـه )ـ سـرانـجام به دهمين و يازدهمين سوگند ((و قـسم به جان آدمى , و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته )) (ونفس و ما سويها). هـمان انسانى كه عصاره عالم خلقت , و چكيده جهان ملك و ملكوت , و گل سرسبد عالم آفرينش است . مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سويها)) (از ماده تسويه ) هم تنظيم و تـعـديـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانيروى ادراك , حافظه , انتقال , تخيل , ابتكار, عشق , اراده و تصميم , و مانند آن كه درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است . و هـم تـمـام شـگـفـتـيـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم ((تشريح )) و ((فـيـزيـولـوژى )) (وظايف الاعضا) بطور گسترده مورد بحث قرارگرفته شامل مى شود;  چرا كه شگفتيهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد.
(آيه )ـ در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته ((سپس فجور و تقوا (شر و خيرش ) را به او الهام كرده است ))(فالهمها فجورها و تقويها). خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار, به او داده كه فجور و تقوا را از طريق عقل و فطرت درمى يابد. آرى ! هنگامى كه خلقتش تكميل شد, و هستى او تحقق يافت , خداوند بايدها و نبايدها را به او تعليم داد, و بـه ايـن تـرتـيـب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـيـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه ,وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد;و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.
(آيـه )ـ  سوگند به اينها ((كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده )) (قد افلح من زكيها). آرى ! رسـتگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمو دهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و درحقيقت مساله اصلى زندگى انسان نيز همين ((تزكيه )) است , كه اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بينوا.
(آيـه )ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرمايد: ((و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته , نوميد و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسيها). و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مى شوند, و معيار ارزيـابـى ايـن دو گـروه چـيـزى جـز ((تـزكيه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) يا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نيست .                                عاقبت مرگبار طغيانگران :.   بـه دنبال هشدارى كه در آيات قبل درباره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى كنند آمده بـود,در ايـنجا به عنوان نمونه به يكى از مصداقهاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته , و سرنوشت قـوم طغيانگر ((ثمود)) را در عباراتى كوتاه و قاطع و پرمعنى بيان كرده ,مى فرمايد: ((و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند)) (كذبت ثمودبطغويها). ((قـوم ثـمـود)) كـه نام پيامبرشان ((صالح )) بود از قديمى ترين اقوامى هستند كه دريك منقطه كـوهـستانى ميان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى كردند, زندگى مرفه , سرزمين آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحكم داشتند, ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جانياوردند, بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته , و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند, و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد.
(آيـه )ـ سـپـس به يكى از نمونه هاى بارز طغيان اين قوم پرداخته(آنگاه كه شقى ترين آنها به پا خاست (اذ انبعث اشقيها). ((اشقى)) (شقى ترين ) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند.      (آيه )ـ در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزايد: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقيها).مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اينجا حضرت صالح (ع ) پيغمبر قوم ثمود است , وتعبير به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود, بلكه به عنوان مـعـجـزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, يكى از ويژگيهاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخره اى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
(آيه )ـ اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبر بزرگ و هشدارهاى او نكردند ((پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند)) (فكذبوه فعقروها).جـالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند, يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل بـه تـمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده , اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت . و بـه دنـبـال ايـن تكذيب و مخالفت شديد, خداوند چنان آنها را مجازات كرد كه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: ((از اين روپروردگارشان آنها (و سرزمينشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد))! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسويها).صـاعـقـه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت
(آيه )ـ سرانجام براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خـط حـركـت مـى كـنـنـد بـدهـد, مى فرمايد: و(خداوند) هرگز از فرجام اين كار [ مجازات ستمگران ] بيم ندارد)) (ولا يخاف عقبيها). بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند, و از واكنشها و عـكـس الـعـملها ترسان , و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمى كنند, و يا به تعبير صحيحتر قـدرت آنـان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است ; چرا كه مى ترسند توانائى بر مقابله باپيامدهاى آن را نداشته باشند.ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد, و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مى دهد.

سوره بلد [90].   اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 20 آيه است .

(آيه )ـ سوگند به اين شهر مقدس !. ((قسم به اين شهر مقدس )) [ مكه ](لا اقسم بهذا البلد). سنت قرآن در بسيارى از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را باسوگند شروع مى كند, سـوگـندهائى كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد. در ايـنـجـا نيز براى بيان اين واقعيت كه زندگى انسان در دنيا توام با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع كرده ,
(آيه )ـ ((شهرى كه تو در آن ساكن هستى )) (وانت حل بهذا البلد). الـبـته شرافت و عظمت سرزمين مكه ايجاب مى كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد, چرا كه نـخـسـتـين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده , و انبياى بزرگ گرد اين خانه طـواف كرده اند, ولى جمله ((و انت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى دربر دارد, اين شهر به خاطر وجود پر بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و قسم به پدر و فرزندش )) (و والد و ما ولد). منظور از ((والد)) ابراهيم خليل و از ((ما ولد)) اسماعيل ذبيح است و باتوجه به اين كه در آيه قبل به شهر ((مكه )) سوگند ياد شده و مى دانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار ((كعبه )) و شهر ((مكه )) بـودنـد ايـن تـفسير بسيار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اين كه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العاده اى قائل بود.
(آيـه )ـ سپس به چيزى مى پردازد كه هدف نهائى اين سوگندهاست ,مى فرمايد: ما انسان را در رنج آفريديم و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقناالا نسان فى كبد). حـتى نگاهى به زندگى انبيا و اوليا اللّه نيز نشان مى دهد كه زندگى اين گلهاى سرسبد آفرينش نـيـز با انواع ناملايمات و درد و رنجها قرين بود, .
(آيـه )ـ ((آيا او گمان مى كند كه هيچ كس نمى تواند بر اودست يابد))؟ (ايحسب ان لن يقدر عليه احد). اشاره به  آميختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دليل بر اين است كه او قدرتى ندارد ولـى هـنـگـامـى كه به قدرتى مى رسد هر كار گناه و جرم و تجاوزى را مرتكب مى شود گوئى خود را در امن و امان مى بيند.
(آيـه )ـ ((مى گويد: من مال زيادى را(در كارهاى خير) نابود كرده ام )) (يقول اهلكت مالا لبدا). كسانى  كه وقتى به آنها پيشنهاد صرف مال در كار خيرى مى كردند از روى غرور و نـخوت مى گفتند: ما بسيار در اين راهها صرف كرده ايم درحالى كه چيزى براى خدا انفاق نكرده بودند, و اگر اموالى به اين و آن داده بودند براى تظاهر و رياكارى و اغراض شخصى بوده است . بـعضى گفته اند: آيه اشاره  به كسانى كه اموال زيادى در دشمنى با اسلام و پيامبر(ص ) و توطئه هاى ضداسلامى صرف كرده بودند, و به آن افتخارمى كردند.
(آيـه )ـ آيا (انسان ) گمان مى كند هيچ كس او را نديده (كه عمل خيرى انجام نداده ) است ؟ (ايحسب ان لم يره احد). او از اين حقيقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى بيند, بلكه از اعـمـاق قـلـب و روح او نيز آگاه است , و از نيات او باخبر هم كيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مى داند و هم چگونگى صرف كردن رياكارانه و مغرضانه آن را.
نعمت چشم و زبان , و هدايت !. در تعقيب آيات گذشته كه سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغيانگر مى گفت در اينجا بخشى از مـهـمـترين نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر اين انسان مى شمرد,تا از يكسو غرور و غفلت او را بشكند, و از سوى ديگر وى را وادار به تفكر در خالق اين نعمتها كند, و با تحريك حس شكرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
(آيه )ـ ((آيا براى او دو چشم قرار نداديم ))؟ (الم نجعل له عينين ).
(آيه )ـ ((و يك زبان و دو لب ))؟! (ولسانا وشفتين ).
(آيه )ـ ((و او را به راه خير و شر هدايت كرديم )) (وهديناه النجدين ). ايـن هدايت از سه طريق انجام مى گيرد: از طريق ادراكات عقلى و استدلال , و از طريق فطرت و وجدان بدون نياز به استدلال , و از طريق وحى و تعليمات انبيا و اوصيا. آنـچه را مورد نياز بشر در پيمودن مسير تكامل است خداوند به يكى از اين سه طريق يا در بسيارى از موارد با هر سه طريق به او تعليم كرده است . در اهـمـيت نعمتهاى فوق همين بس كه : ((چشم )) مهمترين وسيله ارتباط انسان با جهان خارج اسـت , شـگـفـتـيـهـاى چـشم به اندازه اى است كه براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامـى دارد, طـبـقات هفتگانه چشم كه به نامهاى صلبيه (قرنيه ) مشيميه , عنبيه , جلديه , زلاليه , زجاجيه , و شبكيه ناميده شده , هركدام ساختمان عجيب و ظريف و شگفت انگيزى دارد كه قوانين فـيـزيـكـى و شيميائى مربوط به نور و آئينه ها به دقيقترين وجهى در آنها رعايت شده بطورى كه پيشرفته ترين دوربينهاى دقيق عكاسى در برابر آن , موجود بى ارزشى است . اگـر در تـمـام وجود انسان جز چشم , چيز ديگرى نبود, مطالعه شگفتيهايش براى شناخت علم و قدرت عظيم پروردگار كافى بود. و اما ((زبان )) مهمترين وسيله ارتباط انسان با انسانهاى ديگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قـومـى به قوم ديگر, و از نسلى به نسل ديگر است , و اگر اين وسيله ارتباطى نبود هرگز انسان نمى توانست تا اين حد در علم و دانش و تمدن مادى و مسائل معنوى ترقى كند. و امـا ((لـبـهـا)) نـقـش مؤثرى در تكلم دارند, چرا كه بسيارى از مقاطع حروف به وسيله لبها ادا مـى شـود, و از اين گذشته لبها كمك زيادى به جويدن غذا, و حفظ رطوبت دهان , و نوشيدن آب مـى كـنـد و اگـر نبودند مساله خوردن و آشاميدن انسان وحتى منظره چهره او بر اثر جريان آب دهان به بيرون , و عدم قدرت بر ادا بسيارى از حروف وضع اسف انگيزى داشت .
جـمـلـه ((و هديناه النجدين )) علاوه بر اين كه مساله اختيار و آزادى اراده انسان را بيان مى كند, بـاتـوجـه بـه ايـن كـه ((نـجد)) مكان مرتفع است ـ اشاره به اين است كه پيمودن راه خير خالى از مـشكلات و زحمت و رنج نيست , همان گونه كه بالارفتن از زمينهاى مرتفع مشكلاتى دارد, حتى پيمودن راه شر نيز مشكلاتى دارد, چه بهتر كه انسان با سعى و تلاشش راه خير را برگزيند. به هرحال انتخاب راه با خود انسان است , اوست كه مى تواند چشم و زبان را در مسير حلال يا حرام به گردش درآورد, .
گردنه صعب العبور!. به دنبال ذكر نعمتهاى بزرگى كه در آيات قبل آمده بود در اينجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد كه چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپيموده اند.
(آيه )ـ((ولى او (انسان ناسپاس ) از آن گردنه مهم نگذشت )) (فلا اقتحم العقبة ).
سپس مى فرمايد: ((تو نمى دانى آن گردنه چيست ))؟ (وما ادريك ما العقبة ).
(آيه )ـ ((آزاد كردن برده اى )) (فك رقبة ).
(آيه )ـ ((يا غذا دادن در روز گرسنگى )) (او اطعام فى يوم ذى مسغبة ). ايـن تـعبير تاكيدى است بر اطعام گرسنگان در ايام قحطى و خشكسالى و مانند آن براى اهميت اين موضوع  .
(آيه )ـ ((يتيمى از خويشاوندان )) (يتيما ذا مقربة )تاكيد روى يتيمان خويشاوند به خاطر ملاحظه اولويتست.
(آيه )ـ ((يا مستمندى خاك نشين را)) (او مسكينا ذا متربة ). بـه ايـن تـرتـيب اين گردنه صعب العبور; كه انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آمـاده نـكـرده انـد, مـجموعه اى است از اعمال خير كه عمدتا بر محور خدمت به خلق و كمك به ضـعيفان و ناتوانها دور مى زند, و نيز مجموعه اى از عقائد صحيح و خالص است كه در آيات بعد به آن اشاره شده . و بـه راسـتى گذشتن از اين گردنه با توجه به علاقه شديدى كه غالب مردم به مال و ثروت دارند كار آسانى نيست .
(آيـه )ـ ((سـپـس از كسانى باشد كه ايمان آورده , و يكديگر را به صبر و رحمت توصيه مى كنند)) (ثم كان من الذين آمنوا وتواصوا بالصبر وتواصوبالمرحمة ). بـه ايـن ترتيب كسانى از اين گردنه سخت عبور مى كنند كه هم داراى ايمان هستند و هم اخلاق والائى هـمـچـون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند, و هم اعمال صالحى همچون آزاد كردن بردگان و اطعام يتيمان و مسكينان انجام داده اند.
(آيـه )ـ و در پـايان اين اوصاف , مقام صاحبان آن را چنين بيان مى كند:((آنها اصحاب اليمين اند)) كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند! (اولئك اصحاب الميمنة ).
(آيه )ـ ((و كسانى كه آيات ما را انكار كرده اند افرادى شومند)) كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود! (والذين كفروابـاياتناهم اصحاب المشئمة ). و اين نشانه آن است كه دستشان از حسنات تهى , و نامه اعمالشان از سيئات سياه است .
(آيـه )ـ و در آخرين آيه اين سوره اشاره كوتاه و پرمعنايى به مجازات گروه اخير كرده , مى فرمايد: ((بر آنها آتشى است فرو بسته ))! كه راه فرارى از آن نيست (عليهم نار مؤصدة ).

سوره فجر [89].    اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 30 آيه است .

(آيـه )ـ در آغـاز ايـن سوره به پنج سوگند بيدارگر اشاره شده ; نخست مى فرمايد:((به سپيده دم سوگند)) والفجر).((فـجـر)) در اصـل بـه مـعـنـى شكافتن وسيع است , و از آنجا كه نور سپيده صبح تاريكى شب را مى شكافد از آن تعبير به ((فجر)) شده است . بعضى گفته اند: منظور از ((فجر)) هر روشنائى است كه در دل تاريكى مى درخشد.
(آيه )ـ ((و به شبهاى دهگانه )) (وليال عشر).
بـنـابـرايـن درخـشـيدن اسلام و نور پاك محمدى (ص ) در تاريكى عصرجاهليت يكى از مصاديق ((فجر)) است , و همچنين درخشيدن سپيده صبح قيام حضرت مهدى (عج ) هنگام فرورفتن جهان در تاريكى و ظلمت ظلم و ستم , مصداق ديگرى از آن محسوب مى شود ـ همان گونه كه در بعضى از روايات به آن اشاره شده است . و قـيـام عـاشوراى حسينى در آن دشت خونين كربلا, و شكافتن پرده هاى تاريك ظلم بنى اميه , و نشان دادن چهره واقعى آن ديوصفتان مصداق ديگر بود. و همچنين تمام انقلابهاى راستينى كه بر ضد كفر و جهل و ظلم و ستم درتاريخ گذشته و امروز انجام مى گيرد. و حـتى نخستين جرقه هاى بيدارى كه در دلهاى تاريك گنهكاران ظاهرمى شود و آنها را به توبه دعوت مى كند ((فجر)) است . البته اين يك توسعه در مفهوم آيه است در حالى كه ظاهر آيه همان ((فجر)) به معنى طلوع سپيده صبح است . و امـا ((لـيـال عـشـر)) (شـبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است كه شاهد بزرگترين و تكان دهنده ترين اجتماعات عبادى سياسى مسلمين جهان يعنى حج است .
بـعـضـى نـيز آن را به ده شب آخر ماه مبارك رمضان كه شبهاى قدر در آن است ; و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم , تفسير كرده اند ـ البته جمع ميان هر سه تفسير ممكن است . در بـعـضـى از روايـاتـى كه اشاره به بطون قرآن مى كند ((فجر)) به وجود حضرت مهدى عج و ((ليال عشر)) به ده امام قبل از او, و ((شفع )) كه در آيه بعد مى آيد به حضرت ((على )) و ((فاطمه زهرا))(ع ) تفسير شده است .
(آيه )ـ سپس سوگندها را ادامه داده , مى افزايد: ((و به زوج و فرد))(والشفع والوتر). در تـفسير ((شفع )) و ((وتر)) (زوج و فرد) در اين آيه بالغ بر سى و شش قول نقل كرده اند ولى دو معنى از همه مناسبتر است . نـخـسـت ايـن كـه : مـنـظور روز عيد قربان و روز عرفه باشد كه با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت كامل دارد, و مهمترين قسمتهاى مناسك حج در آنها انجام مى شود. دوم ايـن كـه مـنـظـور هـمـان نماز شفع و وتر است كه در آخر نافله شب خوانده مى شود و اين با سـوگند به فجر كه وقت سحرگاهان و وقت راز و نياز به درگاه پروردگاراست.
(آيـه )ـ و بـالاخره در آخرين سوگند, مى فرمايد: ((و به شب هنگامى كه (به سوى روشنائى روز) حركت مى كند سوگند)) (والليل اذا يسر) كه پروردگارت در كمين ظالمان است !.گـوئى شـب مـوجـود زنـده اى است و داراى حس و حركت كه در تاريكى خودگام برمى دارد, و به سوى صبحى روشن حركت مى كند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكر اين قسمهاى پرمعنى و بيدارگر, مى افزايد: ((آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نيست ))؟! (هل فى ذلك قسم لذى حجر). ((حجر)) در اصل به معنى ((منع )) مى باشد و از آنجا كه ((عقل )) انسان را از كارهاى نادرست منع مى كند از آن تعبير به ((حجر)) شده .
پروردگارت در كمين ظالمان است !. به دنبال آيات گذشته كه متضمن سوگندهاى پرمعنايى درباره مجازات طغيانگران بود, در اينجا بـه چـند قوم نيرومند از اقوام پيشين كه هركدام براى خود قدرتى عظيم داشتند, اما راه طغيان و كفر را پيش گرفتند اشاره مى كند, و سرنوشت دردناك آنها را روشن مى سازد.
مى فرمايد: ((آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟)) (الم تركيف فعل ربك بعاد).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و با آن شهر ارم با عظمت )) (ارم ذات العماد). ((عماد)) به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى با عظمت و كاخهاى رفيع و ستونهاى عظيمى است كه در اين كاخها به كار رفته بود.
(آيـه )ـ و لـذا در اين آيه , مى افزايد: ((همان شهرى كه مانندش آفريده نشده بود)) (التى لم يخلق مثلها فى البلا د). اين تعبير نشان مى دهد كه منظور از ((ارم )) همان شهر بى نظير آنهاست .
(آيـه )ـ سپس به سراغ دومين گروه طغيانگر از اقوام پيشين مى رود,مى فرمايد: ((و قوم ثمود كه صـخره هاى عظيم را از (كنار) دره مى بريدند)) و از آن خانه و كاخ مى ساختند (وثمود الذين جابوا الصخر بالواد). قـوم ((ثـمـود)) از قـديـمـى تـريـن اقوامند و پيامبرشان ((صالح ))(ع ) بود, و در سرزمينى به نام ((وادى الـقـرى )) مـيان مدينه و شام زندگى داشتند, داراى تمدنى پيشرفته و زندگانى مرفه و ساختمانهاى عظيم بودند.
(آيـه )ـ سـپـس به سومين قوم پرداخته , مى گويد: ((و فرعونى كه قدرتمند وشكنجه گر بود))! (وفرعون ذى الا وتاد). اشاره به اين كه آيا نديدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بيدادگر چه كرد؟!.
((اوتـاد)) بـه معنى ميخ است ; و فرعون را ((ذى الا وتاد)) گفته اند زيرا; او داراى لشكر فراوانى بود كـه بسيارى از آنها در خيمه ها زندگى مى كردند, و چادرهاى نظامى را كه براى آنها برپا مى شد با ميخها محكم مى كردند. ديـگـر اين كه بيشترين شكنجه فرعون نسبت به كسانى كه مورد خشم او قرار مى گرفتند اين بود كـه آنـها را به چهارميخ مى كشيد, يا مى بستند و به همان حال رها مى كردندتا بميرد!.
(آيه )ـ سپس در يك جمع بندى به اعمال اين اقوام سه گانه اشاره كرده ,مى افزايد: ((همان اقوامى كه در شهرها طغيان كردند)) (الذين طغوا فى البلا د).
(آيه )ـ ((و فساد فراوان در آنها به بار آوردند)) (فاكثروا فيها الفساد). فـسـاد كـه شـامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عياشى مى شود در واقع يكى از آثار طغيان آنها بود.
(آيه )ـ سپس در يك جمله كوتاه و پرمعنى به مجازات دردناك همه اين اقوام طغيانگر اشاره كرده , مـى افـزايد: ((به همين سبب خداوند تازيانه عذاب را برآنها فرو ريخت )) (فصب عليهم ربك سوط عذاب ). اين تعبير كوتاه اشاره به مجازاتهاى شديد و مختلفى است كه دامنگير اين اقوام شد, اما ((عاد)) به وسيله تندباد سرد و سوزناك هلاك شدند (حاقه /6). و قوم ثمود به وسيله صيحه عظيم آسمانى نابود شدند (حاقه /5). و اما قوم فرعون در ميان امواج نيل غرق و مدفون گشتند (زخرف /55).
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه , بـه عـنـوان هـشـدار بـه هـمه كسانى كه در مسير آن اقوام طغيانگر گام بـرمـى دارنـد, مى فرمايد: ((به يقين پروردگار تو در كمينگاه (ستمگران )است )) و مراقب اعمال بندگان (ان ربك لبالمرصاد). اشاره به اين كه گمان نكنيد كسى مى تواند از چنگال عذاب الهى بگريزد, همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند آنها را مجازات مى نمايد. تعبير به ((ربك )) (پروردگار تو) اشاره به اين است كه سنت الهى در مورد اقوام سركش و ظالم و سـتـمـگـر در امـت تو نيز جارى مى شود و هم تسلى خاطرى است براى پيامبر(ص ) و مؤمنان كه بـدانـنـد ايـن دشـمنان لجوج كينه توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند كرد, و هم اعلام خطرى است به آنها كه هرگونه ظلم وستمى را به پيغمبراكرم (ص ) و مؤمنان روا مى داشتند, آنها بـايـد بـدانند كسانى كه ازآنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يك تندباد, يك طوفان و يا يك جرقه وصيحه آسمانى , تاب مقاومت نياوردند, اينها چگونه فكر مى كنند مى توانند با اين اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات يابند.
نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مايوس !.  در تـعقيب آيات گذشته كه به طغيانگران هشدار مى داد و آنها را به مجازات الهى تهديد مى كرد, در ايـنـجـا بـه مـساله امتحان كه معيار ثواب و عقاب الهى است و مهمترين مساله زندگى انسان مـحسوب مى شود مى پردازد, مى فرمايد: ((اما انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش , اكـرام مـى كـنـد و نـعمت مى بخشد (مغرور مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است ))! (فاما الا نسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه ونعمه فيقول ربى اكرمن ).او نـمى داند كه آزمايش الهى گاه با نعمت است , و گاه با انواع بلا, نه روى آوردن نعمت بايد مايه غرور گردد, و نه بلاها مايه ياس و نوميدى .
(آيـه )ـ ((و امـا هـنـگـامـى كـه براى امتحان , روزيش را بر او تنگ مى گيرد(مايوس مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است ))! (واما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن ). يـاس سـر تـا پـاى او را فرا مى گيرد, و از پروردگارش مى رنجد, غافل از اين كه اينها همه وسائل آزمـايـش و امـتـحان اوست كه خداوند طبق حكمتش هر گروهى را به چيزى آزمايش مى كند امـتحانى كه رمز پرورش و تكامل انسان , و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب , و در صورت مخالفت مايه استحقاق عذاب است .
(آيه )ـ سپس به شرح اعمالى كه موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مى شود پـرداخـتـه , مـى فـرمـايـد: ((چـنان نيست كه شما مى پنداريد (كه اموالتان دليل بر مقام شما نزد پروردگار است , بلكه اعمالتان حاكى از دورى شما از خداست ) شما يتيمان را گرامى نمى داريد)) (كلا بل لا تكرمون اليتيم ).
(آيه )ـ ((و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى كنيد)) (ولا تحاضون على طعام المسكين ). قـابـل تـوجـه ايـن كـه در مـورد يـتـيمان از ((اطعام )) سخن نمى گويد, بلكه از ((اكرام ))سخن مـى گـويـد, چـرا كه در مورد يتيم تنها مساله گرسنگى مطرح نيست , بلكه از آن مهمتر, جبران كمبودهاى عاطفى اوست . بايد آن چنان مورد اكرام قرار گيرد كه جاى خالى پدر را احساس نكند, و لذا در روايات اسلامى به مساله محبت و نوازش يتيمان اهميت خاصى داده شده است . جمله ((لا تحاضون )) اشاره به اين است كه تنها اطعام مسكين كافى نيست ,بلكه مردم بايد يكديگر را بر اين كار خير تشويق كنند, تا اين سنت در فضاى جامعه گسترش يابد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه سومين كار زشت آنها اشاره كرده , و آنها را مورد نكوهش قرار داده , مى افزايد: ((ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع ) جمع كرده مى خوريد))(وتاكلون التراث اكلا لما). بدون شك خوردن اموالى كه از طريق ميراث مشروع به انسان رسيده كار مذمومى نيست ,
(آيـه )ـ بـعـد به چهارمين عمل نكوهيده آنها پرداخته , مى افزايد: ((و مال وثروت را بسيار دوست مى داريد)) و به خاطر آن گناهان زيادى مرتكب مى شويد!(وتحبون المال حبا جما). شـمـا افـرادى دنياپرست , ثروت اندوز, عاشق و دلباخته مال و متاع دنيا هستيد, و مسلما كسى كه چنين علاقه فوق العاده اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حـلال و حـرام را نـمـى كـنـد, و نـيز چنين شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى پردازد, و يا كم مى گذارد, و نيز چنين كسى جائى براى ياد خدا در دل او نيست .
روزى بيدار مى شوند كه كار از كار گذشته !.  به دنبال نكوهشهايى كه در آيات قبل از طغيانگران دنياپرست و متجاوز به حقوق ديگران شده بود, در ايـنـجـا بـه آنـهـا اخطار مى كند كه سرانجام قيامتى در كاراست , و حساب و كتاب و مجازات شديدى در پيش است , بايد خود را براى آن آماده كنند.  مى فرمايد:     (آيـه )ـ ((و چنان نيست كه آنها مى پندارند)) (كلا ) كه حساب و كتابى در كار نيست , و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمايش و امتحان . ((در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود)) (اذا دكت الا رض دكا دكا). تـعبير ((دكا)) اشاره به زلزله ها و حوادث تكان دهنده پايان دنيا و آغاز رستاخيزاست , چنان تزلزلى در اركـان مـوجـودات رخ مـى دهـد كه كوهها همه از هم متلاشى شده , و زمينها صاف و مستوى مـى شـوند,
(آيـه )ـ بعد از پايان يافتن مرحله نخستين رستاخيز يعنى ويرانى جهان ,مرحله دوم آغاز مى شود و انـسـانـهـا هـمگى به زندگى باز مى گردند, و در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند ((و (در آن هـنـگام ) فرمان پروردگارت فرا رسد, و فرشتگان صف در صف حاضر شوند)) (وجا ربك والملك صفا صفا) و گرداگرد حاضران در محشر را مى گيرند و آماده اجراى فرمان حقند. اين ترسيمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار ازچنگال عدالت .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((و در آن روز جهنم را حاضر مى كنند (آرى ) درآن روز انسان متذكر مى شود, اما اين تذكر چه سودى براى او دارد)) (وجائ يومئذبجهنم يومئذ يتذكر الا نسان وانى له الذكرى ). از اين تعبير استفاده مى شود كه جهنم قابل حركت دادن است , و آن را به مجرمان نزديك مى كنند! هـمـان گـونـه كه در مورد بهشت نيز در آيه 90 سوره شعرامى خوانيم : ((بهشت را به پرهيزكاران نزديك مى سازند))!.
آرى ! هـنـگـامـى كه انسان مجرم اين صحنه ها را مى بيند تكان مى خورد و بيدار مى شود نگاهى به گذشته خويش مى كند, و از اعمال خود سخت پشيمان مى شود اما اين پشيمانى هيچ سودى ندارد .
(آيه )ـ اينجاست كه فريادش بلند مى شود; ((مى گويد: اى كاش براى (اين ) زندگيم چيزى از پيش فرستاده بودم ))! (يقول ياليتنى قدمت لحياتى ).
(آيه )ـ سپس در دو جمله كوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشريح مى كند, مى فرمايد: ((در آن روز هيچ كس همانند او [ خدا] عذاب نمى كند)) (فيومئذلا يعذب عذابه احد). آرى ! اين طغيانگرانى كه به هنگام قدرت بدترين جرائم و گناهان را مرتكب شدند در آن روز چنان مـجازات مى شوند كه سابقه نداشته , همان گونه كه نيكوكاران چنان پاداشهائى مى بينند كه حتى از خيال كسى نگذشته است .
(آيه )ـ ((و (نيز در آن روز) هيچ كس همچون او كسى را به بند نمى كشد))!(ولا يوثق وثاقه احد). نه بند و زنجير او مانندى دارد, و نه مجازات و عذابش , چرا چنين نباشد درحالى كه آنها نيز در اين دنـيا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا كه قدرت داشتند دربند كشيدند, و سخت ترين شكنجه ها را به آنها دادند.
اى صاحب نفس مطمئنه !.  بـعد از ذكر عذاب وحشتناكى كه دامان طغيانگران و دنياپرستان را در قيامت مى گيرد, در اينجا بـه نـقـطه مقابل آن يعنى ((نفوس مطمئنه)) و مؤمنانى كه در ميان اين طوفان عظيم از آرامش كـامل برخوردارند پرداخته , و آنها را با يك دنيا لطف و محبت مخاطب ساخته , مى گويد: ((تو اى روح آرام يافته ))! (يا ايتها النفس المطمئنة ).                                                                                        (آيـه )ـ ((بـه سـوى پروردگارت باز گرد, در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ))! (ارجعى الى ربك راضية مرضية ).                                                                                                (آيه )ـ ((پس در سلك بندگانم درآى )) (فادخلى فى عبادى ).
(آيه )ـ ((و در بهشتم وارد شو)) (وادخلى جنتى ). چه تعبيرات جالب و دل انگيز و روح پرورى ؟ كه لطف و صفا و آرامش واطمينان از آن مى بارد!. منظور از ((نفس )) در اينجا همان روح آدمى است . و تـعـبـيـر بـه ((مـطـمـئنة )) اشاره به آرامشى است كه در پرتو ايمان حاصل شده ,چنانكه قرآن مـى گـويـد: ((الا بـذكـر اللّه تـطـمئن القلوب ; بدانيد تنها با ذكر خدا دلها آرام مى گيرد)) (سوره رعد/28).
چنين نفسى هم اطمينان به وعده هاى الهى دارد, و هم به راه و روشى كه برگزيده مطمئن است , هم در اقبال دنيا و هم در ادبار دنيا, هم در طوفانها, و هم درحوادث و بلاها, و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظيم قيامت نيزآرام است .مـنظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست , يعنى ; درجوار قرب او جاى گرفتن , بازگشتى معنوى و روحانى نه مكانى و جسمانى .

سوره غاشيه [88].   اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 26 آيه دارد .

خستگان بى نصيب !. در آغـاز اين سوره به نام تازه اى درباره قيامت برخورد مى كنيم كه آن ((غاشيه ))است , مى فرمايد: ((آيـا داستان غاشيه [ روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه رامى پوشاند] به تو رسيده است ))؟!هل اتيك حديث الغاشية . غـاشـيـه  ازمـاده غـشـاوة  بـه مـعـنـى پـوشاندن است , انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد.
(آيـه )ـ سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته , مى گويد:((چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بارند)) (وجوه يومئذ خاشعة ). ذلـت و تـرس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فراگرفته , و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود, اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند.
(آيه )ـ آنگاه مى افزايد: ((آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند))(عاملة ناصبة ). تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند, ولى هيچ فايده اى جز خستگى نصيبشان نـمـى شـود, نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند, و نه چيزى از آن همه ثروتهائى كه اندوخته اند مـى تـوانـنـد بـا خـود ببرند, و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند, و نه فرزند صالحى , آنها زحمتكشان خسته و بينوايند, و چه تعبيررسائى است جمله ((عاملة ناصبة )) در حق آنان .
(آيـه )ـ ((و (سـرانجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده گر) در آتش سوزان وارد مى گردند)) و با آن مى سوزند (تصلى نارا حامية ).
(آيـه )ـ ولـى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد, بلكه هنگامى كه براثر حرارت آتش تشنه مى شوند; ((از چشمه اى بسيار داغ به آنها مى نوشانند)) (تسقى من عين آنية ). در آيـه 29 سـوره كـهـف مـى خوانيم : ((و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مى آورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند, چه بد نوشيدنى است وچه بد محل اجتماعى ))؟!.
(آيـه )ـ و در ايـن آيه درباره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مى شوند; مى افزايد: ((غذايى جز از ضريع [ خار خشك تلخ و بدبو] ندارند)) (ليس لهم طعام الا من ضريع ). در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ , شبيه خار, تلخ ‌تر از ((صبر)) و متعفن تر از مردار, و سوزنده تر از آتش , خداوندآن را ضريع نام نهاده است )).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((غذائى كه نه آنها را فربه مى كند و نه از گرسنگى مى رهاند)) (لا يسمن ولا يغنى من جوع ). آنـها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديگران فـراهـم كردند, و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز ازغذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند, بايد در آنجا غذائى داشته باشند كه ((عذاب اليم )) آنها گردد.
دورنمايى از نعمتهاى روح پرور بهشتى :. بـه دنـبـال تـوصـيـفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخـى آمـده , در ايـنـجـا بـه شـرح حـال مـؤمنان نيكوكار, و توصيف نعمتهاى بى نظير بهشتى مى پردازد, تا ((قهر)) را با ((مهر)) بياميزد, و ((انذار)) را با((بشارت )) همراه سازد.
(آيه )ـ مى فرمايد: ((چهره هائى درآن روز شاداب وباطراوتند)) (وجوه يومئذ ناعمة ). به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت واندوه است .
(آيه )ـ اين چهره ها چنان مى نمايد كه : از سعى و تلاش خود خشنودندلسعيها راضية بـه عكس دوزخيان كه از تلاش وكوشش خود جز خستگى و رنج  بهره اى نبردند ,بهشتيان نتايج تلاش و كوشش خود را به احسن وجه مى بينند و كاملا راضى و خشنودند. تـلاشـهـائى كـه در پـرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف , گاه ده برابر, و گاه هفتصد برابر,و گاه بيشتر, رشد و نمو يافته و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند.
(آيـه )ـ سـپـس به شرح اين مطلب پرداخته , مى گويد: ((در بهشتى عالى جاى دارند)) (فى جنة عالية ). آرى ! آنها در طبقات عالى و مقامات بالاى بهشتند.
(آيـه )ـ بـعـد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته , مى افزايد: ((در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوند)) (لاتسمع فيها لا غية ). و چـه آرام بـخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد, و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اين گونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را شعله ورمى سازد.
(آيـه )ـ بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لـغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته , مى گويد: ((در آن چشمه اى جارى است )) (فيها عين جارية ). چـشـمـه اى كـه مـطـابـق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدامى كند, و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد. وجـود چـشـمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبائى و طراوت , اين فايده را نيز دارد كه هركدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند.
(آيه )ـ بعد از ذكر چشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود, مى فرمايد:((در آن (باغهاى بهشتى) تختهاى زيباى بلندى است)) (فيها سرر مرفوعة ). بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان برتمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند, و از مشاهده آن لذت برند.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كه استفاده از آن چشمه هاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى , نياز به ظرفهايى دارد, در اين آيه مى افزايد: ((و قدحهايى (كه در كنار اين چشمه ) نهاده )) (واكواب موضوعة ). هـر زمـان اراده كـنـنـد قـدحـهـا از چـشـمـه هـا پـر مـى شـود, تـازه بـه تـازه ­مى نوشند, و سيراب مى شوند و لذت مى برند, لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غيرممكن است .
(آيـه )ـ باز به نكته هاى بيشترى از جزئيات نعمتهاى بهشتى پرداخته ,اضافه مى كند: ((و بالشها و پشتيهاى صف داده شده )) (ونمارق مصفوفة ). تـعـبـيـر بـه ((مصفوفه )) اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ,اين تعبير نشان مى دهد كه آنها جلسات انس دسته جمعى تشكيل مى دهند.
(آيه )ـ و در اين آيه , به فرشهاى زيباى بهشتى اشاره كرده , مى فرمايد: ((و(در آنجا) فرشهاى فاخر گسترده شده )) (وزرابى مبثوثة ).
به شتر نگاه كن كه خود آيتى است !. در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود, امادر اينجا سخن از كليد اصلى وصول به آن همه نعمتها كه ((معرفة اللّه )) است به ميان آمده , و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قـدرت خـداونـد, از خـلقت بديع خدا, و دعوت انسان به مطالعه درباره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى دهد, در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساله ((معاد)) است .
نخست مى فرمايد: ((آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است ))؟(افلا ينظرون الى الا بل كيف خلقت ). پيداست كه روى سخن در مرحله اول به اعراب ((مكه )) بود كه ((شتر)) همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى داد, و شب و روز با آن سر و كار داشتند. از ايـن گـذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگرممتاز مى كند, و به حق آيتى است از آيات خدا,
(آيـه )ـ و بـعـد از آن بـه آسـمان پرداخته : و (آيا) به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده ؟والى السما كيف رفعت چـگونه اين كرات عظيم هريك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد. آيا نبايد درباره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ ووالاى او نزديك شد؟!.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و (آيـا) بـه كـوهـهـا نگاه نمى كنند كه چگونه درجاى خود نصب گرديده ))؟! (والى الجبال كيف نصبت ). كـوهـهـائى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است , و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته , و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى , و جذر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند. آرى ! هـركـدام از ايـن كـوهـها, و آثار و بركات آنها براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زنده اى است از قدرت پروردگار.
(آيه )ـ سپس به زمين پرداخته , مى گويد: ((و (آيا) به زمين (نگاه نمى كنند)كه چگونه گسترده و هموار گشته است ))؟ (والى الا رض كيف سطحت ). چـگـونـه بـارانهاى مداوم كوهها را شسته , و ذرات خاك را به وجود آورده ,سپس در گودالها پهن كـرده و زمـيـنـهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هرگونه ساختمان , در اختيار انسان قرار داده است ؟. اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل وطاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟.
امـور چـهارگانه اى كه در آيات فوق آمده ـشتر, آسمان , كوهها, زمين ـ زيربناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد:. آسـمـان كانون نور است و باران و هوا, و زمين مركز پرورش انواع مواد غذائى ,كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى , و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد. بـه اين ترتيب هم مسائل كشاورزى , هم دامدارى و هم صنعتى در اين امورچهارگانه نهفته شده اسـت , و انـديشه در اين نعمتهاى گوناگون , خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وا مى دارد, و شكر منعم او را به معرفت اللّه و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند.
(آيـه )ـ و بـه دنـبـال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد:((پس اكنون كه چنين است آنها را) تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى )) (فذكر انما انت مذكر).
(آيه )ـ ((تو سلطه گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان ) مجبورشان كنى )) (لست عليهم بمصيطر). آرى ! آفـريـنـش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست , و آفـرينش انسان نيز هدفى داشته , اكنون كه چنين است آنها را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز, و راه قرب خدا را به آنها نشان ده , و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش . الـبته راه كمال درصورتى پيموده مى شود كه با ميل واراده و اختيار همراه باشد, تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى , و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت .
(آيه )ـ در اين آيه به صورت يك استثنا, مى فرمايد: ((مگر كسى كه پشت كند و كافر شود)) (الا من تولى وكفر) كه در برابر آنها به زور متوسل شو و مقابله كن .
(آيه )ـ ((كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند)) (فيعذبه اللّه العذاب الا كبر). مـنـظـور از عـذاب اكـبـر يـا ((عـذاب آخـرت )) است در برابر ((عذاب دنيا)) كه عذاب كوچك و كـم اهـميت نسبت به آن است و يا قسمت شديدترى از عذاب قيامت ودوزخ است زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست .
(آيـه )ـ و در پـايان سوره با لحنى تهديد آميز مى گويد: ((به يقين بازگشت (همه ) آنها به سوى ما است )) (ان الينا ايابهم ).
(آيه )ـ بعد مى افزايد: ((و مسلما حسابشان (نيز) بر ما است )) (ثم ان علينا حسابهم ).  و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر(ص ) است كه درمقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود, و به كار خود ادامه دهد, و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست

 سوره اعلى [87]. اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است .

خداوند بزرگ را تسبيح گوى !.   ايـن سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران است از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود و در آغاز روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,                               (آيه )ـ  منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را سبح اسم ربك الا على نـام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود, و ذات پاك او را از هرگونه عيب و نقص , و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت , و هرگونه محدوديت و نقصان منزه بشماريم . تـعـبـيـر به ((اعلى )) بيانگر اين حقيقت است كه او از هركس و هر چيز و هر چه تصور كنيم , و هر خيال و قياس و گمان و وهم , و هرگونه شرك جلى و خفى برتر وبالاتر است .
(آيه )ـ و بعد از اين دو توصيف (رب , اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است , مى فرمايد:((همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد)) (الذى خلق فسوى ). نـظام عالم آفرينش كه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تا موضوعات ساده اى همچون خطوط سرانگشتهاى انسان كه در آيه 4 سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بنانه شاهد گويايى بر ربوبيت او, واثبات وجود پروردگار است .
(آيـه )ـ بـعـد از مساله آفرينش و نظم بندى خلقت , به موضوع برنامه ريزى براى حركت تكاملى , و هدايت موجودات در اين مسير پرداخته , مى افزايد: ((و همان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود)) (والذى قدر فهدى ). مـنـظـور از ((تـقـديـر)) همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند. و منظور از ((هدايت )) همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها و قوانينى بر هر موجودى حاكم ساخته اعم از انگيزه هاى درونى و برونى .
(آيـه )ـ در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذائى چهارپايان كرده , مى افزايد: ((و آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد)) واز دل زمين بيرون فرستاد(والذى اخرج المرعى ).
(آيه )ـ و بعد مى افزايد: ((سپس آن را خشك و تيره قرار داد)) (فجعله غثا احوى ). ((غـثـا احـوى )) (گياهان خشكيده تيره رنگ ) هم بازگو كننده فناى دنياست و هم منافع زيادى در بردارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات , و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان , و هم كود مناسبى براى زمينها.
(آيه )ـ در آيات گذشته سخن از ربوبيت و ((توحيد)) پروردگار بود و به دنبال آن در اينجا سخن از قرآن و ((نبوت )) پيامبر(ص ) است , در آيات گذشته سخن از((هدايت عمومى )) موجودات بود, و در ايـنـجـا سـخـن از ((هدايت نوع انسان )) است , وبالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار ((على اعلى )) آمده بود, و در اينجا از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد. مى فرمايد: ((ما به زودى (قرآن را) بر تو مى خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد)) (سنقرئك  فلا تنسى ).
(آيه )ـ سپس براى اثبات قدرت خداوند و اين كه هر خير و بركتى است از ناحيه اوست , مى افزايد: تو چـيـزى از آيـات الـهـى را فـرامـوش نـمى كنى ((مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند) (الا مـاشا اللّه انه يعلم الجهر ومـايخفى ). مـفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر چيزى از آيات الهى از فراموش مى كند بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى را سوى خداست , و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش بگيرد. و ايـن يـكـى از مـعـجـزات پيغمبراسلام (ص ) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرئيل به خاطر مى سپرد, و هميشه به خاطر داشت , و چيزى را فراموش نمى كرد.
(آيه )ـ سپس پيامبر(ص ) را دلدارى داده , و ما تو را براى هركار خير آماده مى كنيم )(و نيسرك لليسرى). و بـه تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فـراوان است , هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن , و هم در تبليغ ‌رسالت و اداى آن , و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ما در تمام اين امور(دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم ومشكلات را بر تو آسان مى سازيم .
(آيه )ـ بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبراكرم (ص ), و وعده توفيق و تسهيل امور براى او, بـه ذكر مهمترين وظيفه او پرداخته , مى فرمايد: ((پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد)) (فذكر  ان نفعت الذكرى ). مـنـظـور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است , و افرادى كه به هيچ وجه از آن منتفع نشوند كمند, به علاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شود كه اين خود منفعت بزرگى است . و لذا پيغمبراكرم (ص ) براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود.
(آيه )ـ سپس به عكس العمل مردم در برابر تذكر, وعظ و انذار پرداخته , وآنها را به دو گروه تقسيم مـى كند, مى فرمايد: ((و به زودى كسى كه از خدا مى ترسد (و احساس مسؤوليت مى كند) متذكر مى شود)) (سيذكر من يخشى ).
آرى ! تا روح ((خشيت )) و ترس و يا به تعبير ديگر روح ((حق طلبى )) و((حق جوئى )) كه مرتبه اى از تـقـواسـت در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى و تذكرات پيامبران نفعى نمى برد, لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد: هدى للمتقين .
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه بـه گـروه دوم پـرداخـتـه , مـى افزايد: ((اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند)) (و يتجنبها الا شقى ).
(آيه )ـ در اين آيه سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند; ((همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود)) (الذى يصلى النار الكبرى ).
(آيـه )ـ ((سپس در آن آتش (براى هميشه مى ماند) نه مى ميرد, و نه زنده مى شود))! (ثم لا يموت فيها ولا يحيى ). يـعـنـى ; نه مى ميرد كه آسوده گردد, و نه حالتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد, بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند, و اين بدترين بلا و مصيبت براى آنهاست .
(آيـه )ـ در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند, و دشمنان حق شده بود, و در اينجا به نـجـات اهـل ايمان و عوامل اين نجات اشاره كرده ,مى فرمايد: ((به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد), رستگار شد)) (قدافلح من تزكى ).
(آيه )ـ ((و (آن كه ) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند)) (و ذكراسم ربه فصلى ). به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيزمى شمرد, ((تزكيه )) و ((ذكر نام خداوند)) و سپس ((به جا آوردن نماز)). ((تـزكـيـه )) مـعـنى وسيعى دارد كه هم پاكسازى روح از آلودگى شرك , و هم پاكسازى نفس از اخـلاق رذيله , و هم پاكسازى عمل از محرمات و هرگونه ريا, و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا را شامل مى شود.
(آيـه )ـ سـپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده , مى افزايد: ((ولى شما زندگى دنيا را مقدم مى داريد)) (بل تؤثرون الحيوة الدنيا).
(آيه )ـ ((در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است )) (والا خرة خير وابقى ). و ايـن در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : ((محبت دنيا سرچشمه هر گناهى است )). بنابراين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا را از دل بيرون و به دنيا همچون وسيله و يا مزرعه اى بنگريم .
(آيـه )ـ و سـرانـجام در پايان سوره مى فرمايد: ((اين دستورها (كه گفته شدمنحصر به اين كتاب آسمانى نيست , بلكه ) در كتب آسمانى پيشين (نيز) آمده است )) (ان هذا لفى الصحف الا ولى ).
(آيه )ـ ((در كتب ابراهيم و موسى )) (صحف ابرهيم وموسى ). تعبير به ((صحف اولى )) در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبراكرم (ص ) نازل شده است . آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم و موسى (ع ) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند.

سوره طارق [86].   اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 17 آيه است .

(آيه )ـ اين سوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جز آخر قرآن , باسوگندهاى زيبا و انديشه برانگيزى آغاز مى شود, مى فرمايد: ((سوگند به آسمان وكوبنده شب ))! (والسما والطارق ).
(آيه )ـ ((و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ))؟! (ومـا ادريك ما الطارق ).
(آيه )ـ ((همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست )) (النجم الثاقب ). قـرآن خـودش در ايـنـجـا ((طـارق )) را تفسير كرده , مى گويد: ((اين مسافر شبانه ,همان ستاره درخـشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گوئى مى خواهد سقف آسمان را سـوراخ كند, و نورش به قدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى كند. مـنظور از ((نجم ثاقب )) ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند همانند ستاره ((زحل )) كه در فارسى به آن ((كيوان )) مى گويند.
(آيه )ـ اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در اين آيه مى فرمايد:((مسلما هركس مراقب و محافظى دارد)) (ان كل نفس لما عليها حافظ). كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند, و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد. به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد, و هركه باشيد, و هركجا باشيد, تحت مراقبت فرشتگان الهى و مـامـوران پـروردگـار خـواهـيـد بود, اين مطلبى است كه توجه به آن در صلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است . اى انسان ! بنگر از چه چيز آفريده شده اى ؟.  در ايـن آيـه به عنوان يك استدلال بر مساله معاد در برابر كسانى كه آن را غيرممكن مى شمردند, مى فرمايد: ((انسان بايد بنگرد از چه چيز آفريده شده است ))؟!(فلينظر الا نسان مم خلق ). و بـه ايـن تـرتـيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند, و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد: ((آفرينش شما از چه بوده است ))؟.
(آيـه )ـ و بـى آنـكـه مـنـتـظـر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤال را ـكه روشن است ـ خودش داده , مى فرمايد: ((از يك آب جهنده آفريده شده است ))! (خلق من مـا دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است , و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد.
(آيـه )ـ و بـعـد در تـوصـيـف ديگرى از اين آب مى گويد: ((آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود)) (يخرج من بين الصلب والترائب ). ((صـلـب )) بـه مـعـنـى پشت است و اما ((ترائب )) جمع ((تريبه )) بنابر مشهور ميان علماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است , همانجا كه گردنبند روى آن قرارمى گيرد. در ايـنـجـا قـرآن بـه يـكـى از دو جز اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است , و براى همه محسوس مى باشد, اشاره كرده , و منظور از ((صلب )) و ((ترائب )) قسمت پشت وپيش روى انسان است , چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود. اين تفسيرى است روشن و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دوواژه آمده است , در عين حـال مـمكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده ازروى آن پرده برخواهد داشت .
(آيـه )ـ سپس از اين بيان نتيجه گيرى كرده , مى گويد: ((مسلما او[ خدايى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد] مى تواند او را بازگرداند)) (انه على رجعه لقادر). در آغاز خاك بود, و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد, و نطفه نيز بعد از طى مراحل پـيـچـيـده و شگفت انگيزى , تبديل به انسان كاملى شد, بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـوصـيف آن روز بزرگ پرداخته , مى فرمايد: ((در آن روز كه اسرار پنهان (انسان ) آشكار مى شود)) (يوم تبلى السرائر). آرى ! در آن روز كه ((يوم البروز)) و ((يوم الظهور)) است اسرار درون آشكارمى شود, اعم از ايمان و كـفـر و نـفاق , يا نيت خير و شر, يا ريا و اخلاص , و اين ظهورو بروز براى مؤمنان مايه افتخار ومزيد نعمت است , وبراى مجرمان مايه سرافكندگى و منشا خوارى و خفت و چه دردناك است كه انسان عـمرى با آبرو درميان مردم زندگى كند ولى در آن روز در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود.
(آيـه )ـ امـا مشكل مهم در آن روز اينجاست كه ;و براى او هيچ نيرو وياورى نيست(فما له من قوة ولا ناصر نـه نـيرويى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند, و نه ياورى كه او را ازعذاب الهى رهائى بخشد.
(آيـه )ـ در تـعـقـيب آيات گذشته كه استدلال بر مساله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انـسان از نطفه داشت , در اينجا باز براى تاكيد در امر معاد واشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده , مى فرمايد: ((سوگند به آسمان پرباران )) (والسما ذات الرجع ).
(آيه )ـ ((و سوگند به زمين پرشكاف )) كه گياهان از آن سر بر مى آورند(والا رض ذات الصدع ).
(آيه )ـ ((كه اين (قرآن ) سخنى است كه حق را از باطل جدا مى كند)) (انه لقول فصل ).
(آيه )ـ سخنى است جدى ((و هرگز شوخى نيست ))! (ومـا هو بالهزل ). در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را بـه عـنـوان دلـيلى بر مساله رستاخيز ذكر كرده است , مانند آيه11 سوره ق كه مى فرمايد: ((ما بـه وسـيـلـه بـاران سرزمين مرده اى را زنده كرديم , خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است ))!.
(آيه )ـ سپس براى تسلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان از يكسو, و تهديددشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: ((آنها پيوسته حيله مى كنند)) و نقشه هامى ريزند (انهم يكيدون كيدا). (آيه )ـ ((و من هم در برابر آنها چاره مى كنم )) و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم (واكيد كيدا).
(آيـه )ـ ((حـال كه چنين است كافران را (فقط) اندكى مهلت ده )) تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا). آرى ! آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:. گـاه از طـريـق اسـتـهزا وارد مى شوند گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند گاه مؤمنان را شكنجه و آزار مى كنند گاه ساحرت مى خوانند, گاه كاهنت مى گويند, گاه ديوانه ات مى شمرند . گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا مابا تو باشيم . مـنظور از ((كيد دشمنان )) در آيه فوق روشن است كه به نمونه هاى آن اشاره كرديم , و اما منظور از ((كيد الهى )) همان الطافى است كه شامل حال پيامبر(ص ) ومؤمنان مى شد و دشمنان اسلام را غـافـلـگير مى ساخت , كوششهاى آنها را از ميان مى برد, و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست , كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است . ايـن آيـه سـرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصاهنگامى كه در مقابل دشـمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر وشكيبائى و دقت رفتار كنند, و از هرگونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند.

 سوره بروج [85].     اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 22 آيه است .

(آيه )ـ در آغاز سوره , مى فرمايد: ((سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسياراست )) (والسما ذات البروج ).
بـرجـهـاى آسـمـانى يا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است يا به معنى ((صورتهاى فـلـكى )) يعنى ; مجموعه اى از ستارگان كه در نظر ما شباهت به يكى از موجودات زمينى دارد, و بـرجـهـاى دوازده گـانـه دوازده صورت فلكى است
(آيه )ـ ((و سوگند به آن روز موعود)) روز رستاخيز(واليوم الموعود). هـمـان روزى كـه تمام انبيا و پيامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آيه قرآن مجيد از آن خبر مى دهد.
(آيـه )ـ ((و قسم به شاهد ومشهود)) (وشاهد ومشهود).  آسـمـان و سـتارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم وحساب است و ((يوم مـوعـود)) صـحنه روشنى از حساب و كتاب , و شاهد و مشهود نيز وسيله اى است براى رسيدگى دقـيق به اين حساب , وانگهى همه اين سوگندها براى آن است كه به شكنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستين همگى ثبت و ضبط, و براى روز موعود نگهدارى مى شود.
مؤمنان در برابر كوره هاى آدم سوزى !. قـرآن بـعـد از ايـن سـوگـندها مى فرمايد: ((مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال ))آتش (قتل اصحاب الا خدود).
(آيه )ـ ((آتشى عظيم و شعله ور)) (النار ذات الوقود).
(آيه )ـ ((هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند)) (اذهم عليها قعود).
(آيه )ـ ((و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت )تماشا مى كردند))! (وهم على مـا يفعلون بالمؤمنين شهود).اين گروه شكنجه گر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند, و مؤمنان را وادار مى كردند كـه دسـت از ايـمـان خـود بـردارنـد, هـنگامى كه با مقاومت آنان روبه رومى شدند آنها را در اين كوره هاى آدم سوزى انداخته , به آتش مى كشيدند!.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها (شكنجه گران ) هيچ ايرادى بر مؤمنان نداشتند جز اين كه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند))؟! (ومـا نقموا منهم الا ان يؤمنوا باللّه العزيز الحميد). تـعـبـيـر بـه ((عـزيـز)) (قدرتمند شكست ناپذير) و ((حميد)) (شايسته هرگونه ستايش و داراى هـرگـونـه كمال ) در حقيقت پاسخى است به جنايتهاى آنها,و دليلى است بر ضد آنان , يعنى ; مگر ايمان به چنين خدائى جرم و گناه است ؟!. در ضـمـن تهديد و هشدارى نيز به اين شكنجه گران در طول تاريخ محسوب مى شود كه خداوند عزيز و حميد در كمين آنهاست .
(آيـه )ـ سپس به بيان دو وصف ديگر از اوصاف اين معبود بزرگ پرداخته , مى افزايد: ((همان كسى كـه حـكـومـت آسـمـانـها و زمين از آن اوست وخداوند بر همه چيز گواه است )) (الذى له ملك السموات والا رض واللّه على كل شى شهيد).در حـقيقت اين چهار وصف از اوصافى است كه شايستگى براى عبوديت رامسلم مى كند, قدرت و توانائى , واجد هرگونه كمال بودن , مالكيت آسمانها و زمين ,و آگاهى از همه چيز. در ضمن بشارتى است به مؤمنان كه خدا حاضر و ناظر است و صبر وشكيبايى و استقامتشان را در راه حفظ ايمان مى بيند. و البته توجه به اين حقيقت به آنها نيرو و نشاط مى دهد. از سوى ديگر تهديدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است كه اگر خدامانع كار آنها نمى شود نـه به خاطر ناتوانى است , بلكه به خاطر آزمون و امتحان است , و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناك خدا را خواهند چشيد.

اصحاب اخدود چه كسانى بودند؟. ((اخـدود)) بـه مـعـنى گودال بزرگ يا خندق است , منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران , مؤمنان را در آنها بيفكنند وبسوزانند. مـعـروف و مشهور آن است كه اين ماجرا مربوط به ((ذونواس )) آخرين پادشاه ((حمير)) در سرزمين ((يمن )) است .
شكنجه گران در برابر مجازات الهى !. بعد از بيان جنايت عظيم شكنجه گران اقوام پيشين در اينجا به كيفر سخت الهى نسبت به آنان , و پـاداشـهـاى عـظيم مؤمنان اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسانى كه مردان و زنان با ايمان را شكنجه دادنـد, سـپـس تـوبـه نكردند, براى آنها عذاب دوزخ وعذاب آتش سوزان است )) (ان الذين فتنوا المؤمنين والمؤمنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم ولهم عذاب الحريق ). جـمـلـه ((ثـم لم يتوبوا)) نشان مى دهد كه راه توبه حتى براى چنين شكنجه گران ستمگرى باز است , و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به گنهكاران نشان مى دهد,و ضمنا هشدارى است به مردم مكه كه تا دير نشده دست از آزار و شكنجه مؤمنان بردارند, و به سوى خدا بازگردند.
(آيـه )ـ سـپـس بـه پاداش مؤمنان پرداخته , مى فرمايد: ((و براى كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صـالـح انـجـام دادنـد بـاغهايى از بهشت است كه نهرها زيردرختانش جارى است , و اين نجات و پـيروزى بزرگ است )) (ان الذين آمنوا وعملواالصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار ذلك الفوز الكبير). چـه فـوز و پـيـروزى از ايـن بـرتـر كه در جوار قرب پروردگار و در ميان انواع نعمتهاى پايدار, با سـربـلندى و افتخار جاى گيرند, ولى نبايد فراموش كرد كه كليد اصلى اين پيروزى و فوز كبير, ايمان و عمل صالح است .
(آيـه )ـ سـپـس بـار ديگر به تهديد كفار و شكنجه گران پرداخته , مى افزايد: ((گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت به يقين بسيار شديد است ))! (ان بطش ربك لشديد). (آيه )ـ بعد مى فرمايد: گمان نكنيد قيامتى در كار نيست و يا بازگشت شمامشكل است ; ((اوست كه آفرينش را آغاز مى كند, و باز مى گرداند)) (انه هو يبدئ ويعيد).
(آيـه )ـ سـپـس بـه بـيان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته ,مى گويد: ((و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان ) است )) (وهو الغفور الودود).
(آيه )ـ ((صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است )) (ذوالعرش المجيد).
(آيه )ـ ((و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد)) (فعال لما يريد). در حـقيقت ذكراين اوصاف در برابر تهديدى كه در آيات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بـازگـشـت به روى گنهكاران باز است , و خداوند در عين شديدالعقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است . ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟. آيـات قـبـل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلامنازع او, و تهديد كفار وشكنجه گران بود, بـراى ايـن كـه مـعـلـوم شود اين تهديدها عملى است در اينجا روى سخن را به پيامبر(ص )كرده , مى فرمايد: ((آيا داستان لشكرها به تو رسيده است ))(هل اتيك حديث الجنود). لـشـكـريـان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرائى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اين كه مى توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.
(آيـه )ـ و بـعد به دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام ,و ديگرى در عصر نزديكتر واقع شد اشاره كرده , مى افزايد: ((لشكريان فرعون وثمود)) (فرعون وثمود). همانها كه بعضى شرق و غرب جهان را زير سلطه خود قرار دادند, و بعضى دل كوهها را شكافتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند, و از آن خانه ها و قصرهاى عظيم ساختند, و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.
امـا خـداونـد گـروه اول را با آب و گروه دوم را با باد كه هر دو وسيله هاى حيات آدمى هستند, درهم كوبيد!.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((ولى كافران پيوسته در تكذيب حقند)) (بل الذين كفروا فى تكذيب ). چـنـان نـيست كه نشانه هاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد, لجاجت و عناداجازه نمى دهد كه بعضى راه را پيدا كنند, و در طريق حق گام بگذارند.
(آيـه )ـ ولـى آنـها بايد بدانند كه ; ((و خداوند به همه آنها احاطه دارد)) وهمه در چنگال قدرت او هستند (واللّه من ورائهم محيط). اگـر خـدا بـه آنـهـا مـهـلت مى دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است , و اگر آنها راسريعا مجازات نمى كند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بيهوده است اين آيات , سحر و دروغ نيست ((بلكه قرآن باعظمت است )) (بل هو قرآن مجيد). محتوايش عظيم و گسترده , و معانيش بلند و پرمايه است , هم در زمينه معارف و اعتقادات , و هم اخلاق و مواعظ و هم احكام و سنن .
(آيـه )ـ ((كـه در لوح محفوظ جاى دارد)) (فى لوح محفوظ) و دست نااهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نمى رسد, و از هرگونه تغيير و تبديل و زياده ونقصان بركنار مى باشد. بـنـابراين ; اگر نسبتهاى ناروا به تو مى دهند, و شاعر و ساحر و كاهن ومجنونت مى خوانند, هرگز غمگين مباش , تكيه گاه تو محكم , راهت روشن , وپشتيبانت قدرتمند و تواناست .

 سوره انشقاق[84] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 25 آيه است .

(آيـه )ـ هـمـان گونه كه در شرح محتواى سوره گفتيم در آغاز اين سوره نيز به حوادث عظيم و عـجـيـب پـايـان جهان اشاره شده , مى فرمايد: ((در آن هنگام كه آسمان [ كرات آسمانى ] شكافته شود)) (اذا السما انشقت ).نـظـيـر آنچه در آغاز سوره انفطار آمده كه مى فرمايد: ((در آن زمان كه آسمان (وكرات آسمانى ) شكافته و ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند)).و اين اعلام پايان دنيا و خرابى و فناى آن است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و تسليم فرمان پروردگارش شود و شايسته است چنين باشد)) (واذنت لربها وحقت ). مبادا تصور شود كه آسمان با آن عظمت كمترين مقاومتى در مقابل اين فرمان الهى مى كند. چـگـونـه مـى تـوانـد تسليم نباشد در حالى كه فيض وجود لحظه به لحظه ازسوى خداوند به آن مى رسد, و اگر يك آن اين رابطه قطع گردد متلاشى و نابودخواهد شد.
(آيـه )ـ و در مـرحـلـه بـعد به وضع ((زمين )) اشاره كرده , مى فرمايد: ((و در آن هنگام كه زمين گسترده شود)) (واذا الا رض مدت ). كوهها ـبه شهادت آيات فراوانى از قرآن ـ بكلى متلاشى و برچيده مى شوند وتمام بلنديها و پستيها از ميان مى رود, زمين صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مى شود.
(آيـه )ـ و در سـومـيـن مـرحله , مى افزايد: ((و (زمين ) آنچه در درون داردبيرون افكنده و خالى مى شود)) (والقت مـا فيها وتخلت ). مـعروف درميان مفسران اين است كه مفهوم آيه اين است كه تمام مردگانى كه در درون خاك و داخـل قـبـرهـا آرمـيـده اند يكباره همه به بيرون پرتاب مى شوند, ولباس حيات و زندگى بر تن مى كنند.
بـعـضـى ديگر گفته اند علاوه بر انسانها, معادن و گنجهاى نهفته درون زمين نيزهمگى بيرون مى ريزد.
(آيـه )ـ باز به دنبال اين سخن , مى افزايد: ((و تسليم فرمان پروردگارش گردد و شايسته است )) كه تسليم باشد(واذنت لربها وحقت ). ايـن حـوادث عظيم كه با تسليم كامل همه موجودات توام است , از يكسوبيانگر فناى اين دنياست , فـناى زمين و آسمان و انسانها و گنجها و گنجينه ها,و از سوى ديگر دليل بر ايجاد نقطه عطفى است در جهان آفرينش , و مرحله نوين وتازه هستى . و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است , بر همه چيز مخصوصا برمساله معاد و رستاخيز. آرى ! هـنـگـامـى كـه اين حوادث واقع شود, انسان , نتيجه اعمال نيك و بد خودرا مى بيند ـ و اين جمله اى است كه در تقدير است .
تلاشى پررنج به سوى كمال مطلق !.
سـپـس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسيرى كه در پيش دارند براى آنها روشن كـرده , مـى فـرمـايـد: ((اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى , و او را ملاقات خواهى كرد)) (يا ايها الا نسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه ). اين آيه اشاره به يك اصل اساسى در حيات همه انسانهاست , كه همواره زندگى , آميخته با زحمت و رنـج و تعب است , حتى اگر هدف رسيدن به متاع دنياباشد, تا چه رسد به اين كه هدف آخرت و سعادت جاويدان و قرب پروردگار باشد,اين طبيعت زندگى دنياست , حتى افرادى كه در نهايت رفاه زندگى مى كنند آنها نيزاز رنج و زحمت و درد بركنار نيستند. آرى ! راحتى بى رنج و تعب , تنها در آنجاست . تكيه بر عنوان ((رب )) (پروردگار) اشاره به اين است كه اين سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبيت خداوند و تكامل و تربيت انسان است .
(آيـه )ـ ولـى در اينجا انسانها به دو گروه تقسيم مى شوند همان گونه كه مى فرمايد: ((پس كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود)) (فاما من اوتى كتابه بيمينه ).
(آيه )ـ ((به زودى حساب آسانى براى او مى شود)) (فسوف يحاسب حسابا يسيرا).
(آيه )ـ ((و خوشحال به اهل و خانواده اش باز مى گردد)) (وينقلب الى اهله مسرورا). ايـنـهـا كـسـانى هستند كه در مدار اصلى آفرينش , در همان مدارى كه خداوندبراى اين انسان و سـرمـايـه ها و نيروهاى او تعيين كرده حركت مى كنند, و تلاش وكوشش آنها همواره براى خدا, و سـعـى و حركتشان به سوى خداست , در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند كه اين نشانه پاكى عمل و صحت ايمان ونجات در قيامت است , و مايه سرافرازى و سربلندى در برابر اهل محشر.
بـه دنـبـال بـحـثى كه در آيات قبل پيرامون اصحاب اليمين (مؤمنانى كه نامه اعمالشان به دست راسـتـشـان داده مـى شـود) گذشت در اينجا از كفار و مجرمان وچگونگى نامه اعمال آنها سخن مى گويد. نـخـست مى فرمايد: ((و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شود))(واما من اوتى كتابه ورا ظهره ).
(آيه )ـ ((به زودى فرياد مى زند: اى واى بر من كه هلاك شدم ))! (فسوف يدعوا ثبورا).
(آيه )ـ ((و در شعله هاى سوزان آتش مى سوزد)) (ويصلى سعيرا).اصحاب اليمين  با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى زنند: هاؤم اقروا كتابيه ; اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد)) (حاقه /19). اما وقتى مجرمان تبهكار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند آنها ازشرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى گيرند, تا اين سند جرم و فضاحت كمترديده شود, ولى چه فايده كه در آنجا چيزى پنهان شدنى نيست .
(آيه )ـ سپس به بيان علت اين سرنوشت شوم پرداخته , مى فرمايد: ((چراكه او درميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود)) (انه كان فى اهله مسرورا). سـرورى آميخته با غرور, و غرورى آميخته با غفلت و بى خبرى از خدا,سرورى كه نشانه دلبستگى سخت به دنيا و بى اعتنايى به جهان پس از مرگ بود.
(آيـه )ـ و لـذا در اين آيه , مى افزايد: اين به خاطر آن است كه ((او گمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند)) و معادى در كار نيست ! (انه ظن ان لن يحور). در حـقـيـقـت منشا اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود, و همين اعـتـقـاد بـاعث غرور و سرور او شد, او را از خدا دور ساخت و درشهوات و انواع گناهان غوطه ور نـمـود, تـا آنجا كه دعوت انبيا را به باد استهزا گرفت ,و وقتى به سراغ خانواده خود مى آمد از اين استهزا و سخريه شاد و خوشحال بود,همين معنى در آيه 31 سوره مطففين نيز آمده است .
(آيه )ـ در اين آيه , براى نفى عقائد باطل آنها مى فرمايد: ((آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود)) و اعمالش را براى حساب ثبت كرد! (بلى ان ربه كان به بصيرا).
تعبير اين آيه همانند آيه ((يا ايها الا نسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه )). مـى تـوانـد به منزله دليلى بر مساله معاد محسوب شود, بخصوص اين كه در هردو آيه روى عنوان ((رب)) تـكـيـه شده است , چرا كه سير تكاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى تواند با مرگ متوقف گردد, و زندگى دنيا كمتر از آن است كه هدف چنين سيرى باشد. و نيز بصير بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى , و ثبت و ضبط آنها حتما بايد مقدمه اى براى حساب و جزا باشد وگرنه بيهوده است .
(آيـه )ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سير تكاملى انسان به سوى خداوند آمد, در اينجا براى تاكيد اين مطلب و توضيح بيشتر, مى فرمايد:((سوگند به شفق )) (فلا اقسم بالشفق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراكنده ) جمع آورى مى كند))(والليل ومـا وسق ).
(آيه )ـ ((و سوگند به ماه آنگاه كه بدر كامل مى شود)) (والقمر اذا اتسق ).
(آيـه )ـ ((كه همه شما پيوسته از حالى به حال ديگر منتقل مى شويد)) تا به كمال برسيد (لتركبن طبقا عن طبق ).
منظور از ((شفق)) در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است . و از آنـجـا كـه ظـهور ((شفق)) خبر از يك حالت تحول و دگرگونى عميق در جهان مى دهد, و اعـلام پايان روز و آغاز شب است , به علاوه جلوه و زيبائى خاصى دارد,و از همه گذشته وقت نماز مـغـرب اسـت , خداوند به آن سوگند ياد فرموده تا همگان را وادار به انديشه در اين پديده زيباى آسمانى كند. و امـا سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده.
جـمـلـه ((لتركبن طبقا عن طبق )) بيانگر حالات مختلفى است كه انسان در مسيرزندگى خود يكى پس از ديگرى پيدا مى كند. از جـمـلـه حـالات گـوناگونى كه انسان در طريق پررنج و مشقت خود به سوى خداوند و كمال مطلق پيدا مى كند, نخست عالم دنيا, بعد جهان برزخ و سپس رستاخيز و حالات مختلف آن .
(آيـه )ـ سپس به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از بحثهاى گذشته ,مى فرمايد: ((پس چرا هنگامى كه آنها ايمان نمى آورند))؟! (فما لهم لا يؤمنون ).بـا اين كه دلائل حق روشن و آشكار است هم دلائل توحيد و خداشناسى وهم دلائل معاد, هم آيات آفاقى و هم آيات انفسى .
(آيـه )ـ سـپس از كتاب ((تكوين )) به سراغ كتاب ((تدوين )) مى رود,مى افزايد: ((و (چرا) هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده مى شود سجده نمى كنند))؟(واذا قرئ عليهم القرآن لا يسجدون ).قـرآنـى كـه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى درخشد, و هر ناظر بى طرف مى داند ممكن نيست زائيده مغز بشرى باشد.
(آيه )ـ در اين آيه , مى افزايد: ((بلكه كافران پيوسته آيات الهى را تكذيب مى كنند)) (بل الذين كفروا يكذبون ).به كار بردن ((فعل مضارع )) (يكذبون ) در اينجا كه معمولا براى استمرار مى آيد گواه براين معنى اسـت كـه آنـهـا در تـكـذيـبـهـاى خود اصرار داشتند, اصرارى كه از روح لجاج وعناد سرچشمه مى گرفت .
(آيـه )ـ سـپـس با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: ((و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند)) (واللّه اعلم بما يوعون ). خـداوندا از نيات و اهداف آنها, و انگيزه هائى كه سبب اين تكذيبهاى مستمرمى گردد, باخبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى كنند و سرانجام كيفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آيه )ـ و در اين آيه , مى فرمايد: ((پس آنها را به عذابى دردناك بشارت ده ))(فبشرهم بعذاب اليم ). تـعـبـير به ((بشارت )) كه معمولا در خبرهاى خوش به كار مى رود در اينجا نوعى طعن و سرزنش اسـت , ايـن در حـالى است كه مؤمنان را حقيقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى دهد, تا تكذيب كنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيـه اين سوره , به صورت يك استثنا بار ديگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشـاره كـرده , مـى فرمايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى )) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ). ايـن آيـه راه بـازگشت را به روى كفار مى گشايد, و مى فرمايد: اين عذاب اليم ازكسانى كه توبه كـنند و ايمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده وپاداش دائم و نقصان ناپذير به آنها داده مى شود.