سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

آغاز جز 30 قرآن مجيد      سوره نبا [78]

1(عم يتسـالون: خبر مهم ! در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد: آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند ؟    2 عن النبا العظيم سـپـس بـى آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته ,  از خبر بزرگ و پراهميت  رستاخيز.    3(الذى هم فيه مختلفون ). همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند . در روايـات زيادى كه از طرق اهل بيت (ع ) و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده نبا عظيم(خبر بـزرگ) بـه مساله ولايت و امامت اميرمؤمنان على (ع ) كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود, يا به مساله ولايت بطور اعم تفسير شده است .     4 (كلا سيعلمون  چـنـيـن نيست كه آنها فكر مى كنند و به زودى مى فهمند ,    5 ( ثم كلا سيعلمون  باز هم چنين نيست و به زودى مى فهمند. آن روز بـا خـبـر مـى شـوند كه فرياد واحسرتاى آنها بلند است , و از تفريط و كوتاهى خود سخت پشيمان مى شوند (زمر/56).  آن روز كـه امـواج عذاب گرداگرد آنها را مى گيرد, و تقاضاى بازگشت به دنيا رامى كنند آيا راهى به بازگشت وجود دارد (شورى /44). حـتـى در لـحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مى رود و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مى شود و به برزخ و معاد يقين پيدا مى كند در همان لحظه نيز فريادش بلند مى شود كه مرا بازگردانيد تا عمل صالحى انجام دهم (مؤمنون /99و100). همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار. از ايـن آيه به بعد در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه منكران معاد و اختلاف كنندگان در اين نـبـا عظيم داشته اند, زيرا در اين آيات گوشه اى از نظام حكيمانه اين عالم هستى كه نقش بسيار مـؤثـرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است , كه از يك سو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمى تواند بيهوده و عبث باشد, در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادى دنيا; همه چيز پايان يابد, مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود. و به اين ترتيب از دو جهت , استدلال براى مساله معاد محسوب مى شود, از طريق برهان قدرت  و برهان حكمت .  

 

  6 (الم  نجعل  الا رض  مهـادا). و در يـازده آيـه بـه دوازده نـعـمت مهم , با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت , و توام با استدلال و تـحـريك عواطف , اشاره شده است , نخست از زمين شروع كرده. آيا زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم ؟! انـتـخـاب ايـن تـعـبير براى زمين , بسيار پرمعنى است , چرا كه از يكسو قسمتهاى زيادى از زمين آن چـنـان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى كند, زراعت و باغ احداث نمايد. از سـوى ديـگـر هـمه نيازمنديهاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است .و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى كند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و مـتـلاشـى مى شوند و انواع ميكربها به واسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مى گردد. و از سـوى چـهـارم بـا حـركـت نـرم و سـريـع به دور خورشيد و به دور خود,شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمده اى در حيات انسان دارند مى آفريند .  7 والجبـال اوتـادا و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح , اهميت كوهها و نقش حياتى آنها, فـرامـوش شـود, در اين آيه مى افزايد: و (آيا) كوهها را ميخهاى زمين قرار نداديم ؟  كـوهها علاوه بر اين كه ريشه هاى عظيمى در اعماق زمين دارند, و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى , و تاثير جاذبه جزر و مد آفرين ماه از بيرون حفظ مى كنند, ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگين محسوب مى شوند. و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها. علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه براثر وجود كوهها كه به صـورت دنـده هـاى يـك چـرخ , پنجه در اين قشر عظيم افكنده اند همراه زمين حركت مى كنند, دانـشـمـنـدان مـى گـويـند اگر سطح زمين صاف بود, قش هوا به هنگام حركت زمين روى آن مـى لـغزيد, و طوفانهاى عظيم ايجاد مى شد, و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غيرقابل سكونت كند .    

 8 (و خلقنـاكم ازواجا). بـعـد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آيات انفسى مى رود, مى فرمايد: و شما را به صورت زوجها آفريديم ازواج به معنى جفت , و جنس مذكر و مؤنث است , و آفرينش انسان از اين دو جـنـس عـلاوه بـر اين كه ضامن بقاى نسل اوست ,سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود, چنانكه در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : ((از نشانه هاى ( عظمت ) خداوند اين است كه همسرانى از جـنـس خودتان براى شما آفريد, تا در كنار آنها آرامش بيابيد, و در ميان شما محبت و رحمت قرار داد)) .  9 (و جعلنـا  نومكم  سبـاتا). سـپـس بـه پـديـده خواب كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است و نقش عظيمى در سـلامـت جسم و جان او دارد اشاره كرده , و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم با اين كه يك سوم زندگى انسان را خواب فراگرفته , و هميشه انسان با اين مساله مواجه بوده , هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است , و حتى اين كه چه عاملى سبب مى شود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد, و سپس پلك چشمها برهم آمده , و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت و استراحت فرو رود , هنوز به درستى روشن نيست !. گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است , ولى از آنجا كه خواب شباهت به مرگ و  بيدارى  شباهتى به رستاخيز  دارد, مى تواند اشاره اى به اين مطلب نيز باشد.   

 10 (و جعلنا  الليل  لبـاسا). سـپـس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت شب به ميان آورده , و شب را پوششى (براى شما) قرار داديم   11( و جعلنا  النهـار معـاشا). و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش. مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين , و تمام موجودات زنده اى كه روى آن زيـست مى كنند, فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند, و تاريكى را كـه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد, تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند, چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست . از ايـن گذشته با فرو افتادن پرده شب , نور آفتاب برچيده مى شود كه اگر بطور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مى سوزاند, و زمين جاى زندگى نخواهد بود!. آخـرين سخن اين كه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقت و نـشانه هاى خداست , به علاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.   

12(و بنينـا  فوقكم  سبعا  شدادا). پـس از زمين به  آسمان  پرداخته , و بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم  عـدد  هـفـت  در ايـنجا ممكن است عدد تكثير و اشاره به كرات متعدد آسمان , و مجموعه هاى مـنـظـومه ها ، لایه ها ، كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد, كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عـظـيم و قوى هستند و يا عدد تعداد به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مى بينيم همه به حكم آيه 6 سوره صافات : ما آسمان پايين را با ستارگان زينت بخشيديم  متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشر بيرون است .  13و جعلنـا  سراجا  وهاجا. و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم  وهـاج  از ماده  وهج  به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مى شود بنابراين , ذكر اين وصـف براى اين چراغ پرفروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است  نور و  حرارت . نـور خـورشـيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد, بلكه تاثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد. حـرارت آن نـيـز عـلاوه بر تاثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه بطور مستقيم دارد, منبع اصلى وجود ابرها, وزش بادها, نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است . خـورشـيـد به خاطر اشعه مخصوص (ماورا بنفش) تاثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد, و نورى سـالـم و مـجـانى و دائمى و از فاصله اى مناسب , نه چندان گرم و سوزان , و نه سرد و بى روح , در اختيار همه ما مى گذارد.  

14(و انزلنا  من  المعصرات  مـاء  ثجاجا). به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباط نزديكى با تابش خورشيد دارد سـخـن به ميان آورده , و از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم   15 لنخرج  به حبا و نباتا). گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است , هوا را لطيف مى كند, آلودگيها را مـى شـويد, كثافات را با خود مى برد, گرماى هوا را فرو مى نشاند و حتى سرما را تعديل مى كند, از عـوامـل بيمارى مى كاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد, ولى با اين همه در آيات بعد به سه فايده مـهـم آن اشاره كرده , مى فرمايد: هدف از نزول باران اين است تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم    16(و جنات  الفافا و باغهايى پردرخت در دو آيـه فـوق به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مى كنند, و از زمين مى رويد, اشـاره شـده اسـت , زيـرا قـسـمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشكيل مى دهد (حبا) و قسمت ديگرى سبزيها و ريشه هاست ( و نباتا ) و بخش ديگرى نيز ميوه ها مى باشد (و جنات ).سرانجام روز موعود فرا مى رسد.     17(ان  يوم  الفصل كان  ميقا تا). در آيـات قـبـل اشـاراتـى بـه دلايل مختلف معاد آمده بود, در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى , مى فرمايد: روز جدائى (روز رستاخيز) ميعاد همگان است  تعبير به يوم  الفصل  تعبير بسيار پرمعنائى است كه بيانگر جدائيها در آن روز عظيم است :. جدائى حق از باطل . جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدكار. جدائى پدر و مادر از فرزند, و برادر از برادر.

 18(يوم  ينفخ  فى الصور فتا تون  افواجا). سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته , روزى كه در صور دميده مى شود, و شما فوج فوج به (محشر) مى آييد از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه دو حادثه عظيم به عنوان (نفخ ‌صور) واقع مى شود, در حـادثـه اول نـظـام جـهـان هستى به هم مى ريزد, و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هـسـتـنـد مـى مـيـرنـد, و در حادثه دوم , جهان نوسازى مى شود, و مردگان به حيات جديد باز مى گردند و رستاخيز بزرگ انجام مى گيرد و اين آيه اشاره به نفخ دوم است .  19 (و فتحت  السما  فكانت  ابوابا).  و آسمان گشوده مى شود, و به صورت درهاى متعددى در مى آيد مـمـكـن است منظور از اين درها و گشوده شدن آنها اين باشد كه : درهاى عالم غيب به عالم شهود گشوده مى شود, حجابها كنار مى رود, و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى يابد.    20(و سيرت  الجبال  فكانت  سرابا). و بـالاخـره در ايـن آيـه وضع كوهها را در قيامت , منعكس كرده ,  و كوهها به حركت در مى آيد و به صورت سرابى مى شود ! بـطـورى كـه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوهها درقيامت به دست مى آيد, كوهها مراحلى را طى مى كند, نخست كوهها به حركت درمى آيد (طور/10). سپس از جا كنده و سخت درهم كوفته خواهد شد (حاقه /14). و بعدا به صورت توده اى از شنهاى متراكم در مى آيد (مزمل /14). و بعد به صورت پشم زده شده درمى آيد كه با تندباد حركت مى كند(قارعه /5). و سپس به صورت گرد و غبار درمى آيد كه در فضا پراكنده مى شود (واقعه /5و6). بـالاخـره چـنـان كه در آيه مورد بحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى ماند و همچون سرابى از دور نمايان خواهد شد. جهنم كمينگاه بزرگ !.

 21(ان  جهنم كانت مرصادا )  بـعـد از بـيـان بـعضى از دلايل معاد, و قسمتى از حوادث رستاخيز, به سراغ سرنوشت دوزخيان و بـهـشـتـيـان مـى رود, نـخست از دوزخيان شروع كرده , مسلما در آن روز جهنم كمينگاهى است بزرگ از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمى توانند بگذرند, يا فرشتگان عذاب آنها را مى ربايند, و يا جاذبه شديد جهنم .   22(للطاغين  مـآبا) و محل بازگشتى براى طغيانگران  !     23(لا بثين  فيها  احقابا). مدتهاى طولانى در آن مى مانند   24( لا يذ وقون  فيها  بردا و لا شرابا). سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده , در آنجا نه چيز خنكى مى چشند (كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرونشاند) و نه نوشيدنى گوارائى  كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد     25(الا حميما  و غسا قا) جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون و جـز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است  و ظل  من  يحموم  . ايـن در حـالـى اسـت كـه بـهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مى شوند (دهر/21).   26(جزاء  وفاقا). و از آنـجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد درنظر بعضى عجيب آيد,  اين مجازاتى است موافق و مناسب  اعمالشان . چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند, روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند .    27  (انهم  كانوا لا يرجون  حسابا). سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته , مى فرمايد: چرا كه آنها هيچ اميدى به حساب (و ترسى از عقاب خداوند) نداشتند و همين بى اعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد, و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت . چرا كه آنها حساب روز قيامت را از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند . 

  28(و كذبوا  بـاياتنا  كذابا). و آيات ما را بكلى تكذيب كردند  هـواى نفس آن چنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى را شديدا انكار كردند, تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند, و به خواسته ها و تمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشانند.    29(و كل شى  احصيناه كتابا). سـپـس بـه عـنوان هشدار به اين طغيانگران و هم براى تاكيد بر مساله وجود موازنه ميان جـرم و جـريـمـه  و حاكميت جزاى وفاق  مى افزايد: و ما همه چيز را شمارش و ثبت كرده ايم  تـا گـمـان نـكـنيد چيزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند و نيز هرگز فكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غيرعادلانه است . اين حقيقت در بسيارى از آيات قرآن منعكس است . در يـك جـا مـى فـرمـايد: هركارى را كه انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مى شود (قمر/52 و 53). و در جـاى ديگر مى خوانيم : ما آنچه را از پيش فرستاده اند و همچنين تمام آثار آنها را مى نويسيم (يس 12). 

 30(فذوقوا  فلن نزيدكم  الا عذابا). در ايـن آيـه , لـحـن سخن را تغيير داده و از غيبت به خطاب مبدل نموده , آنها را مـخـاطب ساخته , و ضمن جمله تهديدآميز و خشم آلود و تكان دهنده اى مى فرمايد: پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمى افزائيم ! ايـن جـزاى كـسـانـى است كه وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوا قرار مى گرفتند, مى گفتند: براى ما يكسان است مى خواهى اندرز ده , يا اندرز مده ! (شعرا/136). در حديثى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه فرمود: اين آيه شديدترين آيه اى است كه در قرآن مجيد درباره دوزخيان آمده است !. بخشى از پاداش عظيم پرهيزكاران . در آيـات پـيـشـيـن سـخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود, در اينجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته , از مؤمنان راستين و پرهيزكاران و قسمتى از مـواهـب آنـهـا در قـيامت سخن مى گويد, تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو حقايق روشنتر گردد.

31 (ان  للمتقين  مفازا). براى پرهيزكاران نجات و پيروزى بزرگى است    32(حدائق  و اعنابا). سـپـس بـه شـرح ايـن فـوز و سعادت پرداخته , باغهائى سرسبز و (محفوظ با ميوه هائى از) انواع انگورها در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : بهترين ميوه هاى شما انگوراست .   33 ( و كواعب  اترابا). سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزكاران است اشاره كرده , و (براى آنها) حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال است     34(و كاسا  د ها قا). سـپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزكاران است چنين شرح مى دهد: و جامهائى لبريز و پياپى  از شراب طهور! اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مى زدايد, بلكه شرابى كه عقل آور, و نشاط آفرين و جان پرور و روح افزاست .    35 ( لا يسمعون  فيها  لغوا  و لا كذابا). و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را دردنيا مى كند, در حالى كه شـراب بـهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنياست بلافاصله مى افزايد: بهشتيان در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اى مى شنوند,و نه دروغى . يـكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى از دروغ پردازيها, بيهوده گوييها, تهمتها و افتراها, تكذيب حق و توجيه باطل , و گفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنـيا آزار مى دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان نـامـوزون و رنـج آور در آن وجـود ندارد, و طبق آيه 62 مريم (در آنجا هرگز گفتار لغو و بيهوده اى نمى شنوند و جز سلام در آنجام سخنى نيست )    

36 (جزاء من ربك عطاء حسابا). و در پـايـان ذكـر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مى كند كه از همه بالاتر است , مـى فـرمايد:  اين پاداشى است از سوى پروردگارت , و عطيه اى است كافى . چـه بـشارت و نعمتى از اين برتر كه بنده ضعيف , مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد .   37 رب السموات  والا رض  و ما  بينهما الرحمن ). سپس در اين آيه , مى افزايد: همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه درميان آن دو است , پروردگار رحمان در حـقـيقت , آيه فوق اشاره اى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعده هائى را به متقين مى دهد گوشه اى از آن را در اين دنيا, به صورت رحمت عامش , به اهل آسمانها و زمين نشان داده است .و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: لايملكون  منه  خطابا. و (در آن روز) هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد يا شفاعتى كند . زيرا آن قدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جائى براى  چون و چرا   باقى نمى ماند. در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزكاران در روز رستاخيز بيان شد, در اينجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته , بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن را شرح مى دهد. يوم  يقوم الروح  والملائكة  صفا  لا يتكلمون الا من اذن  له الرحمن  و قال صوابا اينها همه در  روزى  است كه روح و ملائكه در يك صف مى ايستند و هيچ يك , جز به اذن خـداونـد رحـمـان سخن نمى گويند و (آنگاه كه مى گويند) درست مى گويند  بدون شك قيام  روح  و  فرشتگان   در آن روز در يك صف , و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان , فقط براى اجراى فرمان اوست , آنها در اين جهان نيز مدبرات امر  و مجرى فرمانهاى او هستند, و در عالم آخرت اين امر آشكارتر و واضحتر و گسترده تر خواهد بود. از روايت استفاده مى شود كه انبيا و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مى گيرند, و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت داده مى شود آنها هستند .

(ذلك  اليوم  الحق ). سپس اشاره به اين روز بزرگ كه هم روز قيامت انسانها و هم فرشتگان و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است كرده , آن روز حق است . حـق بـه مـعـنى چيزى است كه ثابت است , واقعيت دارد و تحقق مى يابد, واين معنى درباره قـيـامـت كـامـلا صـادق اسـت بـعلاوه روزى است كه حق  هركس به او داده مى شود, حقوق مـظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد, و حقايق  و اسرار درون به ظهور مى پيوندند, بنابراين روزى است به تمام معنى حق . و چـون تـوجـه بـه اين واقعيت مى تواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار, و اطـاعـت فـرمان او گردد, بلافاصله مى افزايد: فمن  شاء اتخذ  الى ربه مـآبا پس هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند و به سوى او باز مى گردد . يـعـنـى ; تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است , انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كرده اند, عقل انسانى نيز كه پيامبرى از درون او است راه او را روشن كرده سرنوشت طاغيان و پرهيزكاران نيز بـه خوبى تبيين شده , تنها چيزى كه باقى مانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه را برگزيند و پيش رود.سـپس به عنوان تاكيد روى مساله مجازات مجرمان , و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در بـرابـر كـسـانى كه آن را دور يا نسيه اش مى پندارند, انا انذرناكم عذابا قريبا و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم  امير مؤمنان على (ع ) مى فرمايد: هرچيزى كه مى آيد قريب و نزديك است . چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است كه هميشه با آنهاست و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده (عنكبوت54). و از آنـجـا كـه در آن روز گـروه عـظيمى غرق حسرت و اندوه شده , نادم و پشيمان مى گردند, حـسـرتـى كـه به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى كه نتيجه اى ندارد,

يوم ينظر المرء مـا قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا ايـن عـذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مـى بـيـند, و كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم و گرفتار عذاب نمى شدم ! اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران , و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنهاست كه همراهشان خواهد بود.  آرى ! كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مى رسد كه آرزو مى كند در صف يكى از موجودات بى روح و پست باشد. در آيـات قرآن مى خوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مى كنند, عكس العملهاى مختلفى نشان مى دهند كه همگى حكايت از شدت تاثر و تاسف آنها مى كند. گاه مى گويند: واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم (زمر/56).و گاه مى گويند: خداوندا! ما را به دنيا بازگردان تا عمل صالح انجام دهيم (الم سجده12).  و گـاه مـى گـويـنـد: اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمى شديم همان گونه كه در آيات مورد بحث آمده است .  

  سوره نازعات [79]          اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 46 آيه است .

سوگند به اين فرشتگان پرتلاش !. در آغـاز سـوره بـه پنج موضوع مهم , قسم ياد شده و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مساله معاد و رستاخيز است . مـى فـرمـايـد: (و النازعات غرقا سـوگـند به فرشتگانى كه جان مجرمان را بشدت از بدنهايشان برمى كشند   آيه )ـ و الناشطات نشطا و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى سازند   (آيـه والسابحات سبحا و سـوگـنـد بـه فـرشـتـگـانى كه (در اجراى فرمان الهى ) با سرعت حركت مى كنند   آيه )ـ فالسابقات سبقا و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند   آيه )ـ(فالمدبرات امرا). و آنها كه امور را تدبير مى كنند مـنـظور از اين سوگندها فرشتگانى است كه مامور قبض ارواح كفار و مجرمانند كه آنها را به شدت از بدنهايشان برمى كشند, ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند. و فرشتگانى كه مامور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها راجدا مى سازند. و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى باسرعت حركت مى كنند. سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند. و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند. معاد تنها با يك صيحه عظيم رخ مى دهد!. بـعد از آن كه با قسم هاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد, در ايـنجا به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد, 

يوم ترجف الراجفة اين بعث و رستاخيز در آن روز است كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد      آيه )ـ تتبعها الرادفة  و به دنبال آن , حادثه دومين [ صيحه عظيم محشر] رخ مى دهد   مـنـظـور از (راجفه ) همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنياست و رادفه  اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .    (آيه )ـ قلوب يومئذ واجفة  دلهائى در آن روز سخت مضطرب است دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه بشدت مى لرزد, و نگران حساب و جزا و كيفر است .    (آيـه )ـ ابصارها خاشعة ايـن اضـطـراب درونـى بـه قـدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مـى شـود, لـذا در ايـن آيه مى افزايد: و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است در آن روز چشمها به گودى مى نشيند, از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود, و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد.     (آيـه )ـ انا لمردودن فى الحافرة آنـگـاه سـخـن را از قيامت به دنيا مى كشاند, مى فرمايد: ولى امروز مى گويند: آيا ما به زندگى مجدد باز مى گرديم ؟!      (آيـه )ـ يقولون اذا كنا عظاما نخرة اين آيه ادامه سخنان آنها را نقل كرده , مى گويد: آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم  ممكن است زنده شويم ؟  ايـن همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند, ومى گفتند: باور كردنى نـيـسـت كـه استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد, در حالى كه فراموش كرده بودند در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند.

(آيـه )ـ قالوا تلك اذا كرة خاسرة مـنكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند, بلكه به استهزاى (معاد) برخاسته و به عنوان مـسـخـره , مـى گويند: اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود!     (آيه )ـ فانما هى زجرة واحدة در اين آيه بار ديگر به مساله قيام قيامت و برپاشدن رستاخيز بازمى گردد, و با لحنى قاطع و كوبنده , مى فرمايد: اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم است     آيه )ـ فاذا هم بالساهرة ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند   ايـن كـار پـيچيده و مشكلى نيست , همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زنـدگـى بـرخـيـزد, تـمـام ايـن خـاكـها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند, و از قبرها بيرون مى پرند!. بعد از بيانات نسبتا مشروحى كه در آيات قبل درباره مساله معاد وانكار و مخالفت مشركان آمـد, در اينجا به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ ‌يعنى ; فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مـى كـنـد, تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند, و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند,چرا كه درهم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است . آيا داستان موسى به تو رسيده است ؟ هل اتيك حديث موسى

آيـه )ـ اذ ناديه ربه بالواد المقدس طوى سپس مى افزايد: در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد  طـوى  مـمـكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان مدين  و مصر  قرار داشت , و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد.(آيـه )ـ اذهب الى فرعون انه طغى سـپـس بـه پـيـامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد, در دو جمله كوتاه و پرمعنى , اشاره كرده , مى فرمايد: به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است     آيه )ـ  فقل هل لك الى ان تزكى و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى ؟     آيـه )ـ و اهديك الى ربك فتخشى  و (پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ) من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم , تا از او بترسى  و گناه نكنى       (آيه )ـفاريه الا ية الكبرى  و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در اين آيه مى افزايد: موسى به دنبال اين سخن بزرگترين معجزه را به او نشان داد . ايـن مـعـجـزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد, يا يد بيضا,و يا هر دو, از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده . اين آيات نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يا مبارزه قاطع با آنهاست .(آيـه )ـ فكذب و عصى اكـنون ببينيم فرعون در برابر اين همه لطف و محبت , و اين منطق و بيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد؟. ايـن طاغوت خيره سر, هرگز از مركب غرور پياده نشد, چنانكه در اين آيه مى فرمايد: او (دعوى موسى را) تكذيب , و عصيان كرد ايـن نـشـان مـى دهـد كـه تكذيبها مقدمه عصيانهاست , همان گونه كه تصديقها و ايمانها مقدمه طاعتهاست

آيـه )ـ ثم ادبر يسعى بـه اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه : سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين حق ) تلاش نمود    (آيـه )ـ فحشرفنادىو از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او را به خطر مى انداخت , ماموران را به شـهرهاى مختلف اعزام كرد و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند           آيـه )ـ فقال انا ربكم الا على بـاز به اين توطئه ها اكتفا نكرد, بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود و گفت : من پروردگار برتر شما هستم !  خـودش يـكى از بت پرستان بود, ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم , يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى طاغوتها!.     آيه )ـ فاخذه اللّه نكال الا خرة والا ولى به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش رادرهم بكوبد لذا در اين آيه مى فرمايد: از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت ودنيا گرفتار ساخت     آيـه )ـ ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى و سرانجام در اين آيه , از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده ,مى فرمايد: در اين (داستان مـوسـى و فرعون و عاقبت آنان درس ) عبرتى است براى كسى كه (از خدا) بترسد  ايـن آيـه بـه خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر است كه بـهره اى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند.              

 انتم اشد خلقا ام السما بنيها.  آيا آفرينش شما (و بـازگـشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاده است ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند: انا لمردودون فى الحافرة ; آيا ما به حالت اول باز مى گرديم  ايـن آيه مى گويد: هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند, اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه با آفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است ؟!      آيـه )ـ رفع سمكها فسويها سـپـس بـه شـرح بـيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته , مى افزايد: سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت احـتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد و سرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين       آيـه )ـ و اغطش ليلها و اخرج ضحيها سـپـس بـه يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده , مى فرمايد: و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود.  كـه هـركـدام از ايـن دو در زنـدگـى انـسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوانان و گياه نقش فـوق العاده مهمى دارد نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش اوست   

آيـه )ـ والا رض بعد ذلك دحيها سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: و زمين را بعد از آن گسترش داد منظور از دحوالا رض اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فراگرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روزبه روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى درآمد ـ و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد      آيـه )ـ اخرج منها مـاها ومرعيها  بـعـد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده , مى فرمايد: و از آن , آب و چراگاهش را بيرون آورد اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود, سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها راتشكيل داد          آيـه )ـ و الجبال ارسيها ولـى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را برهم زند ـ از جمله طوفانهاى عـظـيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين براثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لـرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ ‌مى دهدـ آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فراگرفته آرام كرد.و لذا مى فرمايد: ((و كوهها را ثابت و محكم نمود    آيـه )ـ و در پايان مى فرمايد: همه اينها براى بهره گيرى شما وچهارپايانتان است ! متاعا لكم ولا نعامكم.تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد. ايـنـهـا از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است

آيـه )ـ فاذا جات الطامة الكبرى بـعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد, در آيات قبل , در اينجا بارديگر, به مساله رستاخيز و سـرنـوشـت خداترسان و هوى پرستان در آن روزبازمى گردد, مى فرمايد: هنگامى كه آن حادثه بزرگ , رخ دهد نيكوكاران و بدكاران هركدام به جزاى اعمال خويش مى رسند طـامـه  در ايـنـجـا اشـاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد و توصيف آن به كبرى تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است      آيـه )ـ يوم يتذكر الا نسان مـاسعى سـپـس مـى افـزايد: در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد. اگـر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنند و در پاسخ اين تقاضا كلا (چنين نيست ) مى گويند. و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است . آرى ! در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود    آيـه )ـ و برزت الجحيم لمن يرى و لـذا در ايـن آيـه مى افزايد:و (در آن روز) جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد جـهـنـم هـم اكـنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت كافران را ازهر سو احاطه كرده  اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روزظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.

(آيـه )ـ فاما من طغى سـپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پرمعنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را, مى فرمايد: اما آن كسى كه طغيان كرده      آيه )ـ وآثر الحيوة الدنيا  و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته     آيه )ـ فان الجحيم هى الماوى مسلما دوزخ جايگاه اوست در جـمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خودبزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است . كـسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد. و جـمـله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد. ايـن دو در حـقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سرچشمه فساد عمل و ترجيح زنـدگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دو آتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده      آيـه )ـ واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پرمعنى پرداخته , مى فرمايد: و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد      آيه )ـ فان الجنة هى الماوى قطعا بهشت جايگاه اوست  آرى ! شـرط اول بـهـشـتـى شدن (خوف) ناشى از (معرفت) است , شناختن مقام پروردگار و تـرسـيدن از مخالفت فرمان او, شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول و ميوه درخت معرفت و خـوف اسـت تـسـلـط بـر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ,چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد. تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند:. در تـعـقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز درآيات پيشين آمد, در ايـنـجـا بـه سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته ,مى فرمايد: يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها و از تو درباره قيامت مى پرسند كه در چه زمانى واقع مى شود

آيـه )ـ فيم انت من ذكريها قـرآن در پـاسـخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس از لحظه وقوع قيامت بـاخـبـر نـبوده و نخواهد بود, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى گويد: تو را با يادآورى اين سخن چه كار يعنى ; تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است , تا چه رسد به ديگران , اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد, و احدى را به آن راهى نيست !       آيـه )ـ الى ربك منتهيها  نهايت آن (قيامت ) به سوى پروردگار تو است و هيچ كس جز خدا از زمانش آگاه نيست اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خداست     آيـه )ـ انما انت منذر من يخشيها باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از آن مى ترسند وظـيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس , و اما تعيين وقت قيامت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است     آيـه )ـ كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية اوضحيها و سـرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تا قيامت زمان زيادى نيست , مى فرمايد: آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مى گذرد, و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.

سوره عبس [80] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 42 آيه است

 شان نزول : ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است ,    آيه 1) عبس وتولى چهره درهم كشيد, و روى برتافت     آيه 2)ـ ان جاه الا عمى از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود    آيه 3)ـ ومـا يدريك لعله يزكى  تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند    آيـه 4)ـ او يذكر فتنفعه الذكرى يـا  از شـنـيدن سخنان حق متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد  و اگر صددرصد پاك و با تقوا نشود لااقل از تذكر پند مى گيرد و بيدار مى شود, و اين بيدارى در او اجمالا اثر مى گذارد     آيه 5)ـ اما من استغنى سپس اين عتاب را ادامه داده , مى افزايد: اما آن كس كه توانگراست      آيه 6)ـ فانت له تصدى  تو به او روى مى آورى !  و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خود خواهى است , غرورى كه منشا طغيان و گردنكشى است      آيه 7)ـ ومـاعليك الا يزكى در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست  وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت است خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابراين به خاطر اين گونه افراد نمى توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى , هرچند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد        آيه 8)ـ و اما من جاك يسعى بار ديگر تاكيد و عتاب را از سر مى گيرد و همچنان به صورت خطاب مى فرمايد: اما كسى كه به سراغ تو مى آيد, و (براى هدايت و پاكى ) كوشش مى كند     آيه 9)ـ و هو يخشى و از خدا ترسان است  و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده , تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد, و خود را پاك و پاكيزه كند   

 آيه 10)ـ فانت عنه تلهى تو از او غافل مى شوى  و به ديگرى مى پردازى  اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر(ص ) باشد يا غير او بيانگر اين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است و بـه عـكـس مـوضـع گـيـرى تـند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى , مست و مغرور شده اند دارد    آيـه 11)ـ كلا انها تذكرة در تـعـقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بود كه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود, در اينجا به مساله اهميت قرآن مجيد و مبدا پاك آن و تاثيرش در نفوس پرداخته , مى فرمايد: هرگز اين كار را تكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما چرا كه اين (قرآن) تذكر و يادآورى است  اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى خواندند, و گاه سحر, و گاه نوعى كهانت , قرآن مى گويد: هيچ يك از ايـن نـسـبـتـها صحيح نيست , بلكه اين آيات وسيله اى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است      آيه 12)ـ فمن شاء ذكره سپس مى افزايد: و هركس بخواهد از آن پند مى گيرد ايـن تـعـبـير هم اشاره اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست , و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيرد نمى تواند از آيات قرآن بهره گيرد.(آيـه 13)ـ فى صحف مكرمة سـپـس مـى افـزايـد: اين كلمات بزرگ الهى در الواح پرارزشى ثبت است تعبير به (صحف) نشان مى دهد كه آيات قرآن قبل از نزول برپيغمبراكرم (ص) در الواحى نوشته شده بود, و فرشتگان وحى آن را با خود مى آوردند الواحى بسيار گرانقدر و پرارزش .(آيه 14)ـ مرفوعة مطهرة: اين صحائف و الواح والا قدر و پاكيزه است بالاتر از آن است كه دست نا اهلان به سوى آن دراز شود, و يا قادر بر تحريف آن باشند, و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند, و نيز پاك است از هرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه

آيه 15)ـ بايدى سفرة از اين گذشته , اين آيات الهى به دست سفيرانى است      آيه 16)ـ كرام بررة سفيرانى والامقام و فرمانبردار و نيكوكار منظور از سفره  در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند. در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود:  كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود  اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن دررديف اين سفره و همگام آنها هستند, نه اين كه خود آنها مى باشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان , كارى شبيه كار فرشتگان وحاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مى گيرند   آيـه 17)ـ قتل الا نسان مـا اكفره: بـا وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه درصحف مكرمه به وسيله فـرشـتـگان مقرب خداوند, با انواع تذكرات , نازل شده , باز هم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمى شود; مرگ بر اين انسان , چقدر كافر و ناسپاس است  آيه 18)ـ من اى شىء خلقه و از آنجا كه سرچشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى درهم شكستن اين غرور در اين آيه مى فرمايد: خداوند او را از چه چيز آفريده است     آيه 19)ـ من نطفة خلقه فقدّره او را از نطفه ناچيزى آفريد, و سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او, اعضا پيكرش , استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى و معرفة اللّه است . و چـه بـزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت و توانائى بخشيد كه مى تواند آسـمـان و زمـين و اعماق درياها را جولانگاه خود قراردهد, و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد   

  آيه 20)ـ ثم السبيل يسّره در ادامه همين سخن مى افزايد: سپس راه را براى او آسان كرد  راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر, و سپس راه انتقال او را به اين دنيا سهل و آسان نمود. از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است , ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مى شود ناگهان واژگونه مى گردد سر او به طرف پايين مى آيد, و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى كند. بعد از تولد نيز در مسير نمو و رشد جسمى در دوران كودكى , و سپس نمو و رشد غرائز, و بعد از آن رشـد در مـسـيـر هدايت معنوى و ايمان , همه را از طريق عقل و دعوت انبيا براى او سهل و آسان ساخته است         آيـه 21)ـ ثم امـاته فا قبره سـپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده , مى فرمايد: بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود  دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!     آيه 22)ـ ثم اذا شاء انشره بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته , مى افزايد: سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى كند       آيـه 23)ـ كلا لما يقض مـا امره در ايـن آيـه مـى فـرمـايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان , ازآن روز كه به صورت نطفه اى بى ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد, و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سـپـس از اين دنيا مى رود و در قبر پنهان مى گردد باز اين انسان راه صحيح خود را پيدا نمى كند  چـنين نيست كه او مى پندارد, او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده , اطاعت نكرده است انسان بايد به غذاى خود بنگرد!. از آنـجـا كـه آيـات قبل سخن از مساله معاد مى گفت , و آيات آينده نيز باصراحت بيشترى از اين مـساله سخن مى گويد, به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز, وهمچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران ـكه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ـ امكان رستاخيز را اثبات مى كند. در ضـمـن چـون ايـن آيـات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان وچهارپايان قرارداده سخن مـى گـويـد حـس شـكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى كند.   

 (آيـه 24) فلينظر الا نسان الى طعامهانسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن ) بنگرد نـزديكترين اشيا خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزو بافت وجود او مى شود, و اگـر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى گيرد, و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مـواد غـذائى آن هـم موادى كه از طريق گياهان و درختان , عايد انسان مى شود تكيه كرده است . روشن است كه منظور از نگاه كردن  تماشاى ظاهرى نيست , بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در سـاخـتمان اين مواد غذائى , و اجزا حياتبخش آن , و تاثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد, و سپس انديشه در خالق آنهاست . و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده , حلال يا حرام ؟ مشروع يا نا مشروع ؟. در بـعـضـى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از طعام در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است , بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته ؟. آرى ! انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند     آيـه 25)ـ انا صببنا الماء صبا سـپـس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته ,مى فرمايد: ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم آرى ! آب كـه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مـى شـود, و مـى دانـيـم تـمـام نـهرها, چشمه ها, قناتها و چاههاى آب , ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند  

آيه 26)ـ ثم شققنا الا رض شقا بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ,به سراغ ركن مهم ديگر يعنى زمين مى رود و مى افزايد: سپس زمين را از هم شكافتيم ). ايـن شـكـافـتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است , و به راستى اين يكى از عـجـائب اسـت كـه جـوانـه اى بـا آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد, و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده , سر بيرون مى آورد. و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد. بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول بارانها فرو مـى بـارند, و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند, نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد     آيه 27)ـ فا نبتنا فيها حبا بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى آب  و خاك  به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركـان اسـاسـى غـذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ,مى فرمايد: و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم دانـه هـاى غـذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است , دانه هايى كه اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى گيرد و انسانها همه در زحمت فرو مى روند     آيه 28)ـ و عنبـا و قضبا و در مرحله بعد مى افزايد:  و (همچنين ) انگور و سبزى بسيار  ذكـر عـنـب  (انگور) از ميان تمام ميوه ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است . توجه داشته باشيد كه عنب  هم به انگور گفته مى شود و هم به درخت انگور و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده , ولى در اينجا مناسب همان انگور است . قـضـب در ايـنـجـا معنى گسترده اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى شود, و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذائى را   

آيه 29)ـ و زيتونا و نخلا و زيتون و نخل فراوان   تـكـيـه روى ايـن دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم زيتون  و هم خرما از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد وسلامت آفرين است   آيه 30)ـ و حدائق غلبا و در مرحله بعد مى افزايد: و باغهاى پردرخت با انواع ميوه هاى رنگارنگ   آيه 31)ـ  و فاكهة و ابا و ميوه و چراگاه  اب بـه معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه ها بالخصوص مطرح شده بود, و در ايـنـجـا مـيـوه بطور كلى مطرح شده , و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت , چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟.در پاسخ مى گوئيم : اما اين كه بعضى از ميوه ها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما ( به قـريـنه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوه ها دارند, و اما اين كه چرا فاكهه ميوه  جداگانه از حدائق (باغها)ذكر شده ؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيزدارند, منظره زيبا, طراوت و هواى سالم و مانند آن . از ايـن گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر, جز مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حـيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده , هم خوراك انسان را شامل مى شود, هم خوراك حيوان را

آيـه 32)ـ متاعا لكم و لانعا مكم متاع و لذا در اين آيه مى افزايد: تا وسيله اى براى بهره گيرى شما وچار پايانتان باشد  هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.صيحه رستاخيز:. بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسو اعلام كند كه اين مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.مـى فـرمايد    آیه 33 فاذا جاءت الصاخة هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد كافران و مجرمان در اندوه عميقى فرو مى روند صـاخه در اينجا اشاره به (نفخه دوم صور) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند       آيه 34)ـيوم يفر المر من اخيه و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: در آن روز كه انسان از برادرخود مى گريزد  هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او, امروز بكلى از او گريزان مى شود       آيه 35)ـ و صاحبته و بنيه و امّه وابيه و همچنين از مادر و پدرش     آيه 36)ـ لكل امرئ منهم يومئذ شان يغنيه و زن و فرزندانش  وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى دهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و علائقش جدا مى كند  

  آيـه 37)ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: در آن روزهركدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.در پـاسـخ فـرمود: سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , و نـه پدر و مادر, و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هر كسى به قدر كافى به خود مشغول است     آيه 38)ـ وجوه يومئذ مسفرة سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: چهره هائى در آن روز گشاده و نورانى است  آيه 39)ـ  ضاحكة مستبشرة خندان و مسرور است     آيه 40)ـ  و وجوه يؤمئذ عليها غبرة و صورتهائى در آن روز غبارآلود است    آيه 41)ـ  ترهقها قترة و دود تاريكى آن را پوشانده است      آيه 42)ـ اولئك هم الكفرة الفجرة آنان همان كافران فاجرند   از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد. تـعـبـيـر بـه وجوه  به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .

   سوره تكوير [81] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 29 آيه است

در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود اذا الشمس كورت خورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى درآمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كـيـلـومـتـر ارتفاع آنهاست واگر كره زمين در وسط يكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود!. ولـى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند, و آن شعله ها جمع مى شود, روشنائى آن به خاموشى مى گرايد, و از حجم آن كاسته مى شود و اين است معنى تكوير. ايـن حـقـيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و (ثابت خورشيد) تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مى رود.(آيه )ـ و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند واذاالنجوم انكدرت   آيـه )ـ در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: و در آن هنگام كه كوهها به حركت درآيند واذا الجبال سيرت از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند .(آيـه )ـ و در آن هنگام كه با ارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود واذا العشار عطلت عشار جمع عشرا در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه برحمل او گذشته , و در آسـتـانـه آوردن بـچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او متولد مى شود, و شير فراوان در پستان او ظاهر مى گردد. در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى با ارزشترين اموال عرب محسوب مى شد. مـنظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مى كند

آيه )ـ و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند واذا الوحوش حشرت هـمان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند, و از يكديگر مى ترسيدندو فرار مى كردند, ولى شـدت وحـشـت حوادث هولناك آستانه قيامت آن چنان است كه اينها را گرد هم جمع مى كند, و هـمـه چيز را فراموش مى كنند, گوئى مى خواهند بااين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند. و بـه تعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى گيرد با انسانها چه مى كند!.(آيه )ـ و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند و اذا البحار سجرت  مـى دانـيـم آب از دو ماده اكسيژن و هيدروژن تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال اسـت , بـعـيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشارقرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر شـش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بـزرگ اشـاره كـرده , مـى فرمايد: و در آن هنگام كه هركس با همسان خود قرين گردد و اذا النفوس زوجت صـالـحان با صالحان , و بدكاران با بدكاران , اصحاب اليمين با اصحاب اليمين ,واصحاب الشمال با اصـحـاب الشمال , برخلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند, گاه همسايه مؤمن , مشرك است , و گـاه هـمسر صالح , ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و روز جدائيهاست اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند. آيه )ـ سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته , مى افزايد: و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود و اذا الموؤدة سئلت

آيه )ـ به كدامين گناه كشته شدند؟! باى ذنب قتلت يـكـى از دردنـاكـتـريـن و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده زنده به گور كردن دختران است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده , با نهايت تاسف اين مساله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند. در بـعـضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده , تا آنجا كه شامل هرگونه قطع رحم , و يا قطع مودت اهل بيت (ع ) مى شود.به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز آمده بود, دراينجا به مرحله دوم آن حسابرسى اعمال اشاره كرده , مى فرمايد: و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود و اذا الصحف نشرت گشوده شدن نامه هاى اعمال در يـعنى , بروز و ظهور عالم ديگر و قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست ,تا بخوانند و خودشان گونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است ببينند كنار مى رود, و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند. آسمان برگرفته شود واذا السما كـشطت اين پرده هايى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالا افكنده شده , و مانع از   آيـه )ـ و در آن مـشـاهـده آن اسـت , همان هنگام كه پرده از روى آن است كه مـردم موجود است , ولى پرده ها اى عالم دنيا مانع از (آيـه )ـ و لـذا در ايـن آيـه مـى افـزايد: و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد و اذا الجحيم سعرت  (آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: و درآن زمان كه بهشت (به پرهيزكاران )نزديك شود واذا الجنة ازلفت هـمـيـن مـعـنـى در آيـه 90 سوره شعرا نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجاتصريح به نام متقين نشده و در آنجا تصريح شده است

آيـه )ـ وبـالاخـره درايـن آيـه , كـه درحـقـيـقت مكمل تمام آيات گذشته وجزايى براى جمله هاى شـرطـيـه اى اسـت كه در دوازده آيه قبل آمده , مى فرمايد: آرى درآن هنگام هركس مى داند چه چيزى را آماده كرده است ! علمت نفس مـا احضرت اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها در آنجا حاضرمى شود,و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توام با شهود و مشاهده خواهد بود. ايـن حـقـيـقـت در آخرين آيات سوره زلزال نيز آمده است ; آنجا كه مى فرمايد: هركس به اندازه ذره اى كـار نـيـك كـرده بـاشد آن را مى بينيد, و هركس به اندازه ذره اى كار بدكرده باشد آن را مى بيند., مطل(آيه )ـ به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيز و بخشى ازحوادث آن روز بزرگ مـى گـفـت , درايـنـجا به بحث از حقانيت قرآن وصدق قسمهاى آگاهى بخش ب را مؤكد مى سازد.نخست مى فرمايد: سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند. گفتار پيامبر اسلام (ص ) مى پردازد, و در حـقـيـقـت آنچه را در آيات قبل پيرامون معاد آمده است تاكيد مى كند و با ذكرفلا  اقسم بالخنس آيه )ـ حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند الجوار الكنس . منظور از اين سوگندها همان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) درتفسير اين آيات نقل شـده ـ پـنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غيرمسلح ديده مى شود (عطارد, زهره , مريخ , مشترى , و زحل ).آيـات فـوق مـمكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند الجوار و در سير خـود رجـوع و بازگشت دارند  الخنس  و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پـنـهـان مـى شـوند, شبيه آهوانى كه شبها در بيابانهابراى به دست آوردن طعمه مى گردند, و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در كناس  خود مخفى مى شوند الكنس  به هر حال گويا قرآن مجيد مى خواهد با اين سوگندهاى پرمعنى و آميخته بانوعى ابهام انديشه ها را بـه حـركـت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات درميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند, تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند

آيه )ـ در اين آيه , به دومين سوگند پرداخته , مى گويد: و قسم به شب ,هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد و الليل اذا عسعس (آيـه )ـ و سرانجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته , مى فرمايد: و به صبح هنگامى كه تنفس كند! والصبح اذا تنفس ايـن تـعـبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى فرمايد: والـصـبـح اذا اسـفـر; سوگند به صبح هنگامى كه نقاب شده !. در ايـن آيـه به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته ,مى فرمايد: يقينا اين قرآن كلام فرستاده بزرگوارى است [جبرئيل امين] كه ازسوى خداوند براى پيامبرش آورده (انه از چهره برگيرد گوئى ظلمت شب هـمـچـون و اين پاسخى است نـقـاب زندگى وحيات است به جهانيان نشان مى دهد. پيك وحى الهى بر او نازل لقول رسول كريم ).به آنها كه پيامبر(ص ) را متهم مى كردند سياهى بر صورت صبح افتاده , به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مى زند و چهره نورانى و پرفروغ خود را كه نشانه كه قرآن را خودساخته و پرداخته , و به خدا نسبت داده است .در ايـن آيـه و آيـات بـعـد پـنـج وصف براى جبرئيل پيك وحى خدا بيان شده , كه درحقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است .نخست توصيف او به كريم بودن كه اشاره به ارزش وجودى اوست .(آيـه )ـ سـپـس بـه اوصـاف ديگر پرداخته ,مى افزايد:((اوصاحب قدرت است ,ونزد (خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد! (ذى قوة عند ذى العرش مكين ذى الـعـرش اشاره به ذات پاك خداوند است , گرچه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنـجـا كـه عـرش ـخـواه به معنى عالم ماورا طبيعت باشد, ويا مقام علم مكنون خداوندـ اهميت بيشترى دارد, او را به صاحب عرش بودن توصيف مى كند.

(آيه )ـ و در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: در آسمانها مورداطاعت (فرشتگان ) و امين است مطاع ثم امين  از روايـات استفاده مى شود كه گاه جبرئيل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه عظيمى از فـرشـتـگـان همراهى مى شد و مسلما درميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد درميان همراهانش مطاع باشد.(آيه )ـ سپس به نفى نسبت ناروائى كه به پيامبر(ص) مى دادند پرداخته ,مى افزايد: ((و صاحب شما [ پيامبر] ديوانه نيست و مـا صاحبكم بمجنون تعبير به صاحب اشاره به اين است كه او ساليان دراز درميان شما زندگى كرده , و همنشين با افـراد شـمـا بـوده اسـت , و او را بـه عـقـل و درايت و امانت شناخته ايد, چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟!.(آيه )ـ بعد براى تاكيد ارتباط پيامبر(ص) با جبرئيل امين مى افزايد: او (جبرئيل) را در افق روشن ديده است ! ولقد راه بالا فق المبين  منظور از افق مبين همان افق اعلى و افق آشكاركننده فرشتگان است كه پيامبر جبرئيل را در آن مشاهده كرد.(آيـه )ـ سپس مى افزايد: و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد ومـا هو على الغيب بضنين همه را بى كم و كاست در اختيار بندگان خدا مى نهد, او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقتى به حقيقت مهمى دست مى يابند اصرار در كتمان آن دارند, و غالبا ازبيان آن بخل مى ورزند. اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سرچشمه علمش اقيانوس بيكران علم خداست از اين گونه صفات مبراست

آيه )ـ و نيز مى افزايد: و اين (قرآن) گفته شيطان رجيم نيست ومـا هو بقول شيطان رجيم  ايـن آيـات قـرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى داشتند نـمـى بـاشد, و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است , چرا كه سخنان كاهنان آميخته با دروغ و اشـتباهات فراوان بود, و بر محور اميال ومطامعشان دور مى زند, و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد. اى غافلان به كجا مى رويد؟!. در آيـات گـذشـتـه اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خداست , چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است , كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده .در ايـنـجـا مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار داده بايك استفهام تـوبيخى مى گويد: پس به كجا مى رويد؟ فاين تذهبون  چرا راه راست را رها كرده , به بيراهه گام مى نهيد؟.(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: اين (قرآن) چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست ان هو الا ذكر للعالمين  همه را اندرز مى دهد, هشدار مى دهد, تا از خواب غفلت بيدار شوند.(آيـه )ـ و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها فاعليت فاعل كافى نيست بلكه قابليت قابل نـيـز شـرط است , در اين آيه مى افزايد: قرآن مايه بيدارى است براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد لمن شا منكم ان يستقيم  آيـه قـبل عموميت فيض هدايت الهى را بيان مى كند, و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را, و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است

آيـه )ـ امـا از آنـجـا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند وتوفيق الهى ندارد, در آخرين آيه اين سـوره بـه بـيـان نـفوذ مشيت پروردگار پرداخته ,مى فرمايد: و شما اراده نمى كنيد مگر اين كه خداوند ـپروردگار جهانيان ـ اراده كندو بخواهد و مـا تشاؤن الا ان يشا اللّه رب العالمين در حـقـيـقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف امر بين امرين رابيان مى كند, از يـكـسـو مـى گـويد تصميم گيرى به دست شماست , از سوى ديگرمى گويد: تا خدا نخواهد شما نـمـى تـوانيد تصميم بگيريد, يعنى ; اگر شما مختار وآزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خداست , او خواسته است كه شما چنين باشيد.انـسـان در اعـمـال خود نه مجبور است , و نه صددرصد آزاد, نه طريقه جبر صحيح است و نه طـريـقـه تفويض بلكه هرچه او دارد, از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصميم گيرى هـمـه از ناحيه خداست و همين واقعيت است كه او را از يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد, و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى واختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى دهد.

سوره انفطار [82]  اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد!. باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مى گيرد برخورد مى كنيم .(آيه )ـ در آن زمان كه آسمان [ كرات آسمانى ] از هم شكافته شود اذا السما انفطرت   آيه )ـ و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند و اذا الكواكب انتثرت نـظـام جـهـان بـالا درهـم مـىريـزد, و انـفـجـارهـاى عـظـيـمـى سـراسر كرات آسمانى را فرا مـى گيرد, منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند, وستارگان از مدارخود بيرون مى روند, و بر اثـر تـصـادم شـديـد به يكديگر متلاشى مى شوند, عمر اين جهان به پايان مى رسد, وهمه چيز ويران مى شود, تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت برپا گردد.هـدف ; اعـلام ايـن مـطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است .(آيـه )ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود و اذا البحار فجرت گـرچـه امـروز نـيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچه ها) به هم ارتباط دارند, ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد, يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چـنـان دريـاها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيها را فرامى گيرد, و درياها به صورت يك اقيانوس گـسـترده و فراگير در مى آيند,همان گونه كه يكى از تفسيرهاى آيه 6 تكوير و اذا البحار سـجرت نيز همين است      

 5آيه )ـ سپس درباره مرحله دوم رستاخيز و تجديد حيات جهان و تـجـديـدحـيات مردگان مى فرمايد: و آن زمان كه قبرها زيرورو گردد واذا القبور بعثرت و مردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند.(آيـه )ـ و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد, سخن نهائى را چـنين بيان مى كند: در آن زمان هركس مى داند آنچه را كه از پيش فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است علمت نفس مـا قدمت واخرت  آرى ! آن روز حـجابها كنار مى رود, پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود, وحقايق جهان عريان و آشكار مى گردد, آنجاست كه انسان تمامى اعمال خود را مى بيند و از نيك و بد آن آگاه مى شود, چه اعمالى را كه از قبل فرستاده , و چه كارهائى كه آثارش بعد از او در دنيا باقى مانده مانند خيرات و صـدقـات جـاريـه , اى انسان ! چه چيز تو را مغرور ساخته ؟. در تـعـقـيـب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت , در اينجا براى بيداركردن انسان از خـواب غـفـلت , و توجه او به مسؤوليتهايش در برابر خداوند, نخست او را مخاطب ساخته , و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال توام بانوعى لطف و محبت مى فرمايد: اى انسان ! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ؟ يا ايها الا نسان مـا غرك بربك الكريم بـه مـقـتـضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده , و تربيت و تكامل را برعهده گـرفـته , و به مقتضاى كرمش را بر سر خوان نعمت خود نشانده , و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است

آيـه )ـ سـپـس بـراى بـيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده , مى فرمايد: همان خدائى كه تو را آفريد, وسامان داد و منظم ساخت الذى خلقك فسويك فعدلك  آيه )ـ و در هر صورتى كه مى خواست تو را تركيب نمود فى اى صورة مـاشا ركبك در ايـن آيـات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار و مغرور را وادار به عرفان خـويـشتن مى كند از آغاز آفرينش در رحم مادر, تا لحظه تولد, و از آنگاه تا نمو و رشد كامل , وجود خـويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد, وببيند در هر گام , و در هر لحظه , نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده , تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد وطوق بندگى حق را بر گردن نهد.   آيه )ـ سپس به منشا غرور و غفلت آنها اشاره كرده , مى فرمايد: آن گونه كه شما مى پنداريد نيست بلكه شما روز جزا را منكريد كلا بل تكذبون بالدين  نـه مـسـالـه كرم خداوند مايه غرور شماست , و نه لطف و نعمتهاى او, بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد.(آيـه )ـ سـپـس بـراى از مـيـان بـردن عـوامـل غـرور و غـفـلت و تقويت ايمان به معادمى افزايد: و بى شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده  وان عليكم لحافظين

آيه )ـ نگاهبانانى كه در نزد پروردگار والا مقام و نويسنده  اعمال نيك و بد شما هستند كراما كاتبين آيه )ـ كه مى دانند شما چه مى كنيد يعلمون مـا تفعلون حتى ازاراده و تصميم باطنى شما به هنگام گناه يا كار نيك باخبرند. منظور از حافظين در اينجا فرشتگانى هستند كه مامور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نـيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به رقيب وعتيد شده است : انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اين كه نزد او فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام ماموريت (آيـه )ـ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثبت وضبطاعمال انسانهابه وسيله فرشتگان آمد, درايـنـجـا بـه نتيجه اين حسابرسى , و مسير نهائى نيكان وبدان اشاره كرده , مى فرمايد: به يقين نيكان در نعمتى فراوانند ان الا برار لفى نعيم (آيه )ـ و بدكاران در دوزخند! وان الفجار لفى جحيم  ايـن كه مى فرمايد: نيكوكاران در بهشت , و بدكاران در دوزخند ممكن است به اين معنى باشد كـه آنـهـا هـم اكـنـون نيز در بهشت و دوزخ وارد شده اند, و در همين دنيا نيز نعمتهاى بهشتى و عـذابهاى دوزخى آنها را فراگرفته , (آيـه )ـ در ايـن آيـه تـوضيح بيشترى درباره سرنوشت فاجران داده ,مى افزايد: روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند يصلونها يوم الدين هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مى دهد كه در روزقـيـامـت ورود بـيـشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مى يابند و اثر آتش را به خوبى احساس مى كنند

آيه )ـ و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: و آنان هرگز از آن غايب و دور نيستند و مـا هم عنها بغائبين  بـسـيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب فجار گرفته اند, و چنين نتيجه گيرى كرده اند كه منظور از فجار در اين آيات كفارند چرا كه خلود و جاودانگى جز در مـورد آنـهـا وجـود نـدارد بـنـابراين فجار كسانى هستند كه پرده هاى تقوا و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده اند نه به خاطرغلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان .(آيه )ـ بعد براى بازگو كردن اهميت آن روز بزرگ مى افزايد: تو چه مى دانى روز جزا چيست ؟ ومـا ادريك مـا يوم الدين (آيه )ـ باز چه مى دانى روز جزاچيست ؟ ثم ما ادريك ما يوم الدين  جـائى كـه پـيـامـبـر(ص ) با آن آگاهى وسيع از قيامت و علم فوق العاده او نسبت به مبدا و معاد, حـوادث آن روز بـزرگ و اضطراب و وحشت عظيمى را كه بر آن حاكم است به خوبى نداند تكليف بقيه روشن است .(آيـه )ـ سپس در يك جمله كوتاه و پرمعنى يكى ديگر از ويژگيهاى آن روز را كه در حقيقت همه چـيز در آن نهفته است مطرح كرده , مى فرمايد: روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سـود ديگرى نيست , و همه امور در آن روز از آن خداست يوم لا تملك نفس لنفس شيئا والا مر يـومئذ للّه البته در اين جهان نيزهمه كارها به دست قدرت اوست , و همگان به او نيازمندند, ولى در آن روز ايـن مـالـكـيـت و حـاكـمـيـت صورى و مجازى انسانها نيز برچيده مى شود, حاكميت مطلقه خداوند و مالكيت او بر هر چيز از هر زمان آشكارتر است .

سوره مطففين [83]  اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است

واى بر كم فروشان !. ويل للمطففين  در آغـاز سـوره قـبـل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ,مى فرمايد: واى بر كم فروشان ! ايـن در حـقـيـقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم وستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.(آيـه )ـ سـپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته , مى فرمايد: آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند حق خود را بطوركامل مى گيرند الذين اذااكتالوا على الناس يستوفون   آيـه )ـ امـا هـنـگـامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مى گذارند! و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون  با استفاده از الغاى خصوصيت كم فروشى كم گذاردن درخدمات را نيز فـراگـيـرد(آيـه )ـ سپس آنها را بااين جمله استفهام توبيخى , موردتهديدقرارمى دهد: آيا آنها گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند؟! الا يظن اولئك انهم مبعوثون (آيـه )ـ  در روزى بـزرگ  لـيوم عظيم روزى كه عذاب و حساب و خبراو و هول و وحشتش همه عظيم است (آيـه )ـ روزى كـه مـردم در پـيـشـگـاه پروردگار جهانيان مى ايستند يوم يقوم الناس لرب العالمين  اگـر آنـهـا قـيـامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كاراست , و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود, هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند, و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.تو نمى دانى سجين چيست ؟

در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان , و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رسـتـاخـيز آمده بود, در اينجا به گوشه اى از سرنوشت بدكاران و فاجران در آن روز اشاره كرده , مـى فـرمـايـد: ((چنين نيست كه آنها (درباره قيامت ) مى پندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در سجين است كلا ان كتاب الفجار لفى سجين  (آيه )ـ تو چه مى دانى سجين چيست؟ (ومـا ادريك مـا سجين ).(آيه )ـ نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى كتاب مرقوم  معنى آيه چنين است :سرنوشت مقرر ومسلم بدكاران درجهنم است  جـمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد, چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بـدكـاران اسـت , و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين ومعلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند, يعنى ; هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.در ايـن آيـه , با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاد اشاره كرده , مى فرمايد: و اى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگان ويل يومئذ للمكذبين تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و کم فروشى و ظلم (آيـه )ـ در آيـه قـبـل اشـاره كـوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود, دراينجا به معرفى آنان پرداخته , مى گويد: همانها كه روز جزا را انكار مى كنند الذين يكذبون بيوم الدين

آيه تنها كسانى آن را تكذيب مى كنند كه متجاوز وگنهكارند ومـا يكذب به الا كل معتد  يـعـنـى ; ريـشه انكار قيامت ,منطق واستدلال نيست , بلكه افرادى كه مى خواهندپيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند.(آيه )ـ در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده , مى افزايد: همان كس كه وقتى آيـات مـا بر او خوانده مى شود مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الا ولين آنـهـا عـلاوه بر اين كه تجاوزگر معتد و گنهكار اثيم هستند آيات الهى را نيز به باد سخريه و استهزا گرفته , آن را مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم وسخنان بى ارزش , نظير آنچه از دورانـهـاى نـخستين (دوران نادانى بشر) به يادگار مانده است معرفى مى كنند و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤوليت در برابراين آيات بركنار دارند.در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار ازاجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند. گناهان زنگار دلهاست !. قـرآن در ايـن آيـه بـار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده ,مى افزايد: چنين نـيـسـت كـه آنـها مى پندارند, بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهاشان نشسته واز درك حقيقت وامـانـده اند كلا بل ران على قلوبهم مـا كانوايكسبون چرا كه نور و صفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته , به همين دليل پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد!. در حـديـثى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم

هنگامى كه بنده گناه كند, نكته سياهى در قلب او پـيدا مى شود, اگر توبه كند, و از گناه دست بردارد و استغفار نمايدقلب او صيقل مى يابد, و اگر بـاز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود, تا تمام قلبش را فرا مى گيرد, اين همان زنگارى است كه در آيه كلا بل ران على قلوبهم مـاكانوا يكسبون به آن اشاره شده )).در ايـن آيه مى افزايد: چنين نيست كه مى پندارند, بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون و ايـن دردناك ترين مجازات آنهاست , همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار, وحضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .(آيه )ـ سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحيم  ايـن ورود در آتـش نـتـيجه محجوب بودن از پروردگار است , و اثرى است كه ازآن جدا نيست , و بطور مسلم آتش محروميت از ديدار حق , از آتش دوزخ هم سوزانتر است !.(آيـه )ـ و در ايـن آيـه مـى فـرمايد: سپس به آنها گفته مى شود: اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد! ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ايـن سـخـن بـه عـنـوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج . عليين در انتظار ابرار است !

بـه دنـبـال تـوصيفى كه در آيات گذشته درباره فجار و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده , در ايـنـجا, سخنى از گروه مقابل آنان , يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران , موقعيت هر دو را روشنترمى سازد.نـخست مى فرمايد:چنان نيست كه آنها (درباره معاد) مى پندارند, بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در عليين است كلا ان كتاب الا برار لفى عليين  ابرار كسانى هستندكه روحى وسيع وهمتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند. شـبـيه همان دو تفسير كه در آيات سابق درباره سجين داشتيم در باره عليين نيز صادق است . نـخـست اين كه : منظور از كتاب الا برار نامه اعمال نيكان وپاكان ومؤمنان است ,و هدف بيان اين نـكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل به نام عليين كه بيانگرتمام اعمال مؤمنان است قرار دارد, ديوانى كه بسيار بلند مرتبه ووالامقام است . يـا ايـن كـه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان , يا بر فراز بهشت دربلندترين مقام جاى دارد, و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلندست. سپس براى بيان اهميت و عظمت عليين و تو چه مى دانى عليين چيست ومـا ادريك مـا عليون  اشـاره بـه ايـن كـه مقام و مكانى است برتر از (خيال و قياس و گمان و وهم) كه هيچ كس حتى پيغمبراكرم (ص ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.(آيـه )ـ سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته , مى افزايد: عليين نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى كتاب مرقوم

ايـن بـنابر تفسيرى است كه عليين  را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرار معرفى مى كند, و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد)).(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين كتاب كتابى است كه مقربان شاهد آنند! يابر آن گواهى مى دهند يشهده المقربون مقربون گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤمنانند كه مقامى بس والا دارند, وشاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند. البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.(آيـه )ـ سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ,مى فرمايد: مسلما نيكان در انواع نعمت اند ان الا برار لفى نعيم  (آيه )ـ بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته , مى فرمايد: بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده , و (به زيباييهاى بهشت ) مى نگرند! على الا رائك ينظرون  (آيه )ـ هرگاه به آنها بنگرى در چهره هايشان طراوت ونشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى تعرف فى وجوههم نضرة النعيم اشاره به اين كه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند.(آيه )ـ بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى ديگريعنى ; شراب بهشتيان كرده , مـى افزايد: آنها از شراب طهور زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند يسقون من رحيق مختوم

شـراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيت زا و جنون آفرين نيست , بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.(آيه )ـ سپس مى فرمايد: مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است ختامه مسك  نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با گل مى نهند, و هنگامى كه انسان مى خواهد شـئ سـربـسـتـه را با شكستن مهرش باز كند, دستش آلوده مى شود,شراب طهور بهشتى چنين نيست , هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند, بوى عطرمشك در فضا پراكنده مى شود!.و در پـايـان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى , مى فرمايد: و در اين (نعمتهاى بهشتى) راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند و فى ذلك فليتنافس المتنافسون تـنـافـس بـه مـعـنى تمنى و تلاش دو انسان است كه هركدام مى خواهد شئ نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد. در حـقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : پيشى بگيريد بر يـكـديـگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان , و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است !.(آيـه )ـ و بـعـد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ,مى فرمايد: اين شراب طهور آميخته با تسنيم است ومزاجه من تسنيم   (آيه )ـ همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند عينا يشرب بها المقربون

از اين آيات استفاده مى شود كه تسنيم برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را بطور خـالص مى نوشند, و از آسمان بهشت يا طبقات بالاى آن فرومى ريزد ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى كردند, اما امروز !. در تـعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها و پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان مى گفت , در اينجا به گـوشـه اى از مـصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطر ايمان و تقوا با آن روبه رو مى شوند اشاره , تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .نـخـست مى فرمايد:(بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مى خنديدند ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون خـنـده اى تـمـسـخـرآميز و تحقيركننده , خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور وغفلت ناشى , و هميشه افراد سبك سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.(آيـه )ـ در ايـن آيه دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده , مى فرمايد: و هنگامى كه از كنارشان مى گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى كردند و اذا مروا بهم يتغامزون 

 و بـا ايـن علامات و اشارات مى گويند: اين بى سروپاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند اين آسـتين پاره ها و پابرهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! واين گروه نـادان را بـنـگـريـد كـه مـى گـويـنـد استخوان پوسيده وخاك شده بار ديگر به زندگى برمى گردد و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.(آيـه )ـ ايـنـها همه در برخوردشان با مؤمنان بود, در جلسات خصوصى نيزهمين برنامه را بازگو كرده , و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند, همان گونه كه آيه موردبحث مى گويد: و هنگامى كه بـه سـوى خـانـواده خـود بـاز مـى گـشـتند مسرور وخندان بودند و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين   گـوئى فـتـح و پـيـروزى نـصـيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند, و باز هم درغياب , همان سخريه ها, و همان استهزاها ادامه دارد.(آيه )ـ چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤمنان اين بودكه : وقتى آنان را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند و اذا راوهم قالوا ان هؤلا لضالون

چـرا كـه راه و رسـم بـت پرستى و خرافاتى را كه درميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كـرده , و بـه سـوى ايـمـان بـه خـدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه مؤمنان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى وثروت قابل توجهى در اخـتـيـار نـداشـتـنـد ـ و بـه همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند, و ايمانشان را بـى ارزش شـمرده , و آئينشان را به باد مسخره مى گرفتندقرآن مى گويد: در حالى كه هرگز مامور مراقبت و متكفل آنان [ مؤمنان ] نبودند و مـا ارسلوا عليهم حافظين  اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤمنان از كدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئين پيامبر بنگريد.(آيه )ـ ولى در قيامت مساله برعكس مى شود, چنانكه در اين آيه مى فرمايد: ولى امروز مؤمنان به كفار مى خندند)! فاليوم الذين آمنوا من الكفاريضحكون  چـرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا, و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود, و عدالت ايـجـاب مـى كند كه در آنجا مؤمنان پاكدل به كفار لجوج ومعاند و استهزاگر بخندند, و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !.(آيـه )ـ لـذا در ايـن آيه مى افزايد: در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و به سرنوشت شوم آنها مى نگرند على الا رائك ينظرون 

 بـه چه چيز نگاه مى كنند! به آن همه نعمتهاى بى پايان الهى , به آن مواهب عظيم و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند(آيـه )ـ سـرانـجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه ,مى فرمايد:  آيا با اين حال كافران پاداش اعمال خود را گرفتند)؟! هل ثوب الكفار مـا كانوا يفعلون  اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد, يا فرشتگان , و يا مؤمنان , نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعـاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند درمقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هـم از خـداونـد دريـافـت دارنـد, در بـرابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد:  آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند ؟.