سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

خداوند اولين معلم

خداوند در آغاز وحي به رسولش فرمود. بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از خون بسته اي آفريد بخوان كه پروردگارت از همه كريم تر است همان كه به وسيله قلم به انسان آنچه را نمي دانست آموخت. (علق 1 تا 6)
و در عروس صحيفه اش چنين فرمود. الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان.
آن مهربان كه قرآن را تعليم داد. انسان را آفريد و به او سخن گفتن آموخت. (الرحمن 1 تا 3)
حال ببينيم اين معلم بزرگ عناوين تعليم خود را چه چيزهايي مي داند.
1- آموزش نوشتن 2- آموزش برنامه زندگي 3- آموزش سخن گفتن
خصوصيات اين تعليمات.
1- هر سه اين امور در راستاي هدف خلقت و براي دستيابي به آن مي باشد. (رسيدن به كمال)
2- خداوند توانايي نوشتن و سخن گفتن را به انسانها عطا نمود و رسيدن به سطوح مختلف آن را به خودشان واگذار كرد.
3- حتي در برنامه زندگي تنها به اموري بسنده كرد كه بشر به دليل محدوديتهايش در دانش قادر به كسب آن نبود (مانند امور مربوط به عالم پس از مرگ) و يا مدت زماني طولاني مي طلبيد تا به بعضي از آنان پي ببرد و در اين فاصله عده زيادي قرباني مي شدند (واجبات و محرمات)
4- در دانشگاه الهي پاياني براي مدارج علمي قابل تصور نيست.
توصيه ها:
- استفاده از تعقل و تفكر (ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون) (جاثيه 13)
- تزكيه و پاكسازي درون (يزكيهم و يعلمهم الكتاب) (جمعه2)
- عدم انباشتن محفوظات صرف (مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا) (جمعه5)
خصوصيات متعلمين
- يكسان بودن همه آنها در سرمايه هاي فطري (و لقد كرمنا بني آدم) (اسراء7)
- دسترسي تمام وقت به اسناد. (لا تأخذه سنه ولانوم (بقره 255) (هر وقت خواستي با او سخن بگويي نماز بخوان و هرگاه خواستي او با تو سخن بگويد قرآن بخوان)
- سرمايه گذاري خاص بر كساني كه قابليتهاي ويژه از خود نشان مي دهند (انبياي و اوليا)الله اعلم حيث يجعل رسالته (انعام 124)
- امتحان براساس ظرفيتها (لايكلف الله نفسا الا وسعها) (بقره 286) و با هدف برطرف كردن نقاط ضعف و آگاهي متعلمين از كاستي هاي خودشان.
- اجباري بودن آموزش و تكاليف در حدي كه تمايز ارزشهاي انساني از ساير موجودات حفظ گردد.
- اختياري بودن مراحل تكامل و تعالي
- درجات بالاي تحصيلي تفاوتهاي اساسي با مراحل پايين تر دارند. (حسنات الابرار سيئات المقربين)
- ارتقاي متعلمين پس از موفقيت در يك مرحله (و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما) (بقره 124) و در جازدن يا تنزل آنان پس از شكست. (فازلهما الشيطان عنهما فاخرجهما مما كانا فيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو) ( بقره 36)
(اما اخراجي و محروميت از تحصيل مفهومي ندارد و اگر كسي بتواند جبران مافات نمايد سالهاي شكست هم برايش به عنوان امتياز محاسبه مي گردد). ان الحسنات يذهبن السيئات(هود 14)
- كارهاي ويژه و ابتكاري امتياز خاص دارد و حتي پس از پايان زمان امتحان باعث ترقي درجات افراد مي گردد (آثار ما تاخر) ينبوا الانسان يومئذ بما قدم و اخر( قيامت 13)
- هر پاسخ غلط فقط يك خطا محسوب مي گردد و هر پاسخ درست بنا به تأثيري كه در رشد و كمال انساني دارد تا 700 برابر پاداش دارد. (من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزي الامثلها) آيه 160 انعام
- تا اتمام حجت نگردد هيچ كس به حال خودش رها نخواهد شد. (لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتي تاتيهم البينه)(بينه10)
- مردودين اين ميدان بدترينهاي خلقت هستند چرا كه نعمت هدايت الهي را كفران مي نمايند (ان الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين في نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شرالبريه) (بينه6)
- شاگرد اولها كساني هستند كه مؤمن به عقايد حقه و عاملان به كردارهاي شايسته اند (ان الذين آمنوا و عملو الصالحات اولئك هم خير البريه) (بينه 7)
خصوصيات صاحبان درجات بالا كاملا تعريف شده و مشخص مي باشد.
الف- كساني كه ابهت و عظمت رب بي بديل تمام وجودشان را فراگرفته (ذلك لمن خشي ربه) (بينه8)
ب- در مقابل حق متواضع اند (انما يخشي الله من عباده العلما)
ج- خالص شدن (الا عبادالله المخلصين) (صافات 74)
د- دارندگان قلب پاك (اذ جاء ربه بقلب سليم) (صافات 84)
ه- صابران (و اسماعيل و ادريس و ذالكفل كل من الصابرين) (انبياء 85)
و- شايستگان (و ادخلناهم في رحمتنا انهم من الصالحين) (همان)
ز- پيشقدم در كارهاي نيك (يسارعون في الخيرات) (انبياء 90)
ح- خداوند را با بيم و اميد مي خوانند (يدعوننا رغبا و رهبا) (همان)
ط- خداوند از ايشان راضي است و ايشان از او راضيند. (رضي الله عنهم و رضواعنه) (بينه8)

خداوند، معلم اول بشريت

بشر نيازمند تعليم و تربيت است. اين بدان معناست كه ظرفيت انساني بي پايان است. البته موجودات ديگري را نيز مي شناسيم كه قابل تربيت هستند ولي از قابليت آموزش و تعليم برخوردار نمي باشند. تربيت فرايندي است كه عمل و رفتاري را مي آموزد. البته پرورش به معناي ربوبيت در موجودات ديگر نيز امكان پذير است؛ چرا كه موجوداتي چون گياهان و جانوران هم قابليت پرورش را دارند و مي توانند از وضعيت كنوني خود به يك وضعيت بهتر و برتر بروند و رشد و نمو داشته باشند. از اين رو خداوند در اين حوزه ربوبيت، انسان را خليفه خود قرار داده تا به عنوان مظهر الوهيت، در جامه ربوبيت درآيد و ديگر موجوداتي را كه امكان پرورش دارند پرورانده و به جايگاه شايسته و بايسته آنها برساند. قابليت انسان در تعليم و آموزش به هر حال، انسان تنها موجودي است كه قابليت تعليم و آموزش را دارد و ديگر موجودات صرفا يا تربيت مي شوند و رفتاري را با تكرار به شكل عادت ثانوي انجام مي دهند و يا درنهايت از استعدادي براي پرورش و ربوبيت برخوردار هستند. اما اينكه چرا قابليت تعليم و آموزش را ندارند، از آن روست كه علم به معناي دانايي حتي در شكل دانش حصولي و تصورات ذهني از اختصاصات انسان است. اين انسان است كه توانايي تعليم و تعلم را داراست و مي تواند بياموزد و بياموزاند. در قرآن از علوم حصولي و حضوري سخن به ميان آمده است. علم حضوري مرتبه حق اليقين آن اختصاص به خداوند دارد، زيرا همه چيز معلوم عين ذات عالم است و اتحاد عالم و معلوم و علم در خداوند حقيقت و در انسان از باب مظهريت است. انسان به عنوان مظهريت تمام و كامل خداوندي از چنين مرتبه اي از علم حضوري و شهودي برخوردار است و حق اليقين در انسان نيز تحقق مي يابد و انسان هم نسبت به حقايق هستي از چنين علم شهودي مي تواند برخوردار باشد؛ اما شكي نيست كه ديگر مراتب علم حضوري چون علم اليقين و عين اليقين و نيز علم حصولي و ذهني براي اوست. اگر بخواهيم از علم حصولي تعريف ساده اي داشته باشيم، علم حصولي همان معاني و مفاهيمي است كه به شكل صورت هاي ذهني تصوري و تصديقي در انسان تحقق مي يابد.

وقتي واژه آب را مي شنويم تصوري از آب در ذهن ما مي آيد كه همان معلوم ذهني و علم حصولي ماست. معقولات ثانوي مانند انسان و كلي و جزيي نيز از مصاديق علم حصولي است. البته انسان، معقول ثانوي است و كلي و جزيي از معقولات ثالثه است ولي هر چيزي كه انسان بعد از معقول نخست مانند آن معناي ذهني آب مي فهمد به عنوان معقول ثانوي خوانده مي شود و در اصطلاح معقول ثانوي شامل همه معقولاتي است كه در انسان از طريق تفكر، به آن دست مي يابد؛ چنانكه از محمد و احمد و محمود، انسان را مي فهمند و از تفكر در انسان، به كلياتي چون نوع در برابر جنس منطقي و جزيي و كلي و مانند آن مي رسند و از امكان و امتناع و وجوب آگاهي مي يابند پس معقولات ثانوي و علم حصولي همه از علوم تفكري و اكتسابي است كه از طريق حواس پنج گانه نخست درك و سپس در قلب و عقل، تعقل مي شود و تصورات و تصديقات شكل مي گيرد و علوم عقلاني چون منطق و فلسفه از آن زاييده مي شود. ارتباط دانش هاي بشري با علم حصولي همه دانش هاي ما ارتباط تنگاتنگي با علم حصولي دارد؛ زيرا حتي در علوم آزمايشگاهي و تجربي، ما تنها با جزئياتي آشنا مي شويم كه لايسمن و لايغني است و چيزي بر نمي افزايد اما انسان با قدرت عقل و تفكر خود از اين جزئيات احكام كلي عقلاني استنباط مي كند و قواعد و قوانين را به دست مي آورد. از اين رو حتي علوم تجربي نيازمند تعقل منطقي و تفكر كلي هستند تا قابل بهره برداري علمي و انتقال باشند.البته انسان داراي علوم شهودي نيز است. علم شهودي داراي سه مرتبه است. علم اليقين كه همان ديدن آتش شمع است كه نوعي شهود است. مرتبه پس از آن دست زدن به آتش است كه عين اليقين است و انسان معناي آتش و سوختن را به جان ادراك مي كند و مرتبه سوم سوختن در آتش و آتش شدن است كه حق اليقين از مراتب سه گانه علم شهودي است. البته هر علم شهودي براي اينكه به ديگران انتقال يابد مي بايست به شكل علم حصولي درآيد چنانكه هر علم حصولي تا زماني كه به علم شهودي در يكي از مراتب سه گانه آن در نيامده باشد، علم واقعي نيست. خداوند به عنوان اولين معلم بشريت، هم علم حصولي و هم علم شهودي را به انسان آموخته و همه اسماء و صفات خويش را به شكل جعل و شهودي عيني در ذات انسان سرشته است (بقره، آيه 31) لذا شايسته خلافت شده است.

غير از آيه فوق از آيات ديگر نيز مي توان دريافت كه انسان تنها موجودي است كه قابليت تعليم و تعلم مطلق و كامل را دارا است؛ زيرا حتي فرشتگان نمي توانند بيش از آنكه خداوند به آنان آموخته چيزي بياموزند و اين دانسته هاي آنان بسيار معدود و معلوم است و از همين رو نمي توانند بيش از آن بياموزند. آنان از تعليم حضرت آدم(ع) تنها مي توانند در سطح انباء و اخبار آگاه شوند و هرگز به علم شهودي و حصولي نسبت به آموزش ها و دانسته هاي انساني نمي رسند. به هر حال، خداوند نخستين معلم بشريت و انسان تنها موجود داراي قابليتي است كه همه علوم را مي تواند بياموزد و بياموزاند. باشد كه از اين قابليت به درستي بهره گيريم و به تعليم و تربيت و ربوبيت و تزكيه خود و ديگران بپردازيم.

خداوند متعال اولین و برترین معلم همه موجودات بوده و هست. پس از ذات مقدس باریتعالی، پیامبران الهی، معلمان بزرگ بشریت بوده اند. آنها با کسب علم و معرفت از درگاه الهی، راه سعادت بشر را بیان کرده اند. (والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا). (نحل 78) و خدا شما را از شکم مادران بیرون آورد در حالی که هیچ نمی دانستید. ولی به این انسان لایعلم چشم و گوش و قلب عطا کرد تا در سایه ی این نعمت های بزرگ الهی به شکرگزاری برسد. از این رو باید گفت که خداوند اولین و نخستین آموزگار و معلم بشر است زیرا به بشر آن چه نمی دانست آموزش داد و هم اوست که در قرآن می فرماید: (علم الانسان مالم یعلم). (علق5)

الف. خدا، اولین آموزگار طبق آیات فراوانی که در سوره های متعدد قرآن آمده خداوند خود را نخستین آموزگار بشر معرفی کرده است که این آیات در سوره بقره و الرحمن و علق و مائده و یوسف و نساء و کهف و انبیاء آمده است. و ظاهر این آیات نشانگر آن است که خداوند معلم و آموزگار انبیاء و فرشتگان و بشر است که به ترتیب به آن ها اشاره خواهیم کرد.

1- معلم پیامبران بی تردید باید گفت که همه علوم پیامبران الهی از سوی پروردگار عالمیان است که در اختیار سفیران خویش قرار داده است. قرآن کریم از باب نمونه و مثال به چند پیامبر اشاره کرده و ما نیز به آنان اشاره می کنیم:

یک. حضرت آدم ابوالبشر هنگامی که حضرت آدم خلق شد پرودگار عالمیان همه چیز را به او آموخت و نام همه چیز را به او یاد داد. و طبق آیه مبارکه سوره بقره فرمود: (و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه (بقره 36) و خدای عالم همه نام ها را به آدم تعلیم فرمود آنگاه حقایق آن نام ها را در نظر فرشتگان پدید آورد. پس خداوند به آدم، علم اسرار آفرینش را آموخت تا از اسرار معنوی و مادی آنها آگاه شود و تمام موجودات را بشناسد و نام همه چیز را بداند و حتی از خواص آن هم مطلع باشد و فلسفه و اسرار آفرینش هر کدام را به او یاد داد. استعداد نامگذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام گذاری کند. و در موارد احتیاج با ذکر نام آن ها را بخواهد و یا به دیگری بدهد نه این که بخواهد عین آن چیز را به وی نشان بدهد و این خود نعمتی است بس بزرگ و استعدادی است بس گرانبها. (نمونه ج 1 ص 122) علامه طباطبایی از تفسیر عیاشی از فضیل بن عباس نقل کرده که از امام صادق(ع) از گفته خداوند: و علم آدم الاسماء کلها پرسیدم که این اسماء چیست؟ امام فرمود: نام های دره ها و روییدنی ها و درختان و کوه های زمین است. (المیزان ج1 ص 120)

دو. حضرت یوسف دومین پیامبری که بهترین بهره را از درگاه احدیت برد حضرت یوسف صدیق فرزند یعقوب بود. که آیات سوره یوسف بهترین نشانه است. چنانچه قرآن کریم از زبان حضرتش به پروردگار چنین آورده است: رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تاویل الاحادیث(یوسف 101) بار الها تو مرا سلطنت و عزت بخشیدی و علم رؤیا و تعبیر خواب ها آموختی. زندگی حضرت یوسف سراسر درس آموزی از سوی خدای یکتا بود چه آن روزی که کودک بود چه روزهایی که در خانه عزیز مصر زندگی می کرد و چه روزهایی که سلطنت و پادشاهی داشت.

سه. حضرت عیسی اما حضرت عیسی که از روز نخست زندگی اش همراه با معجزه و قدرت نمایی خدای متعال رقم خورد. او که به حکمت خدا بدون پدر به دنیا آمد پیوسته مورد تأیید روح القدس قرار گرفته و در گهواره با مردم سخت گفت و در همان گهواره به وحی و تعلیم خداوند اعلام پیامبری از سوی او نمود. و اگر تعلیم خدا نبود چگونه می توانست این همه ابهامات را از خود و مادرش بزداید. از اینروست که قرآن مجید درباره اش می فرماید: (اذ قال الله یا عیسی بن مریم اذکر نعمتی علیک و علی والدتک اذ ایدتک بروح القدس تکلم الناس فی المهد وکهلا و اذ علمتک الکتاب و التورات و الانجیل و (مائده 107) ای پیامبر مردم را متذکر گردان که خدا عیسی بن مریم را گفت بخاطر آور آن نعمت را که به تو و مادرت عطا کردیم آنگاه که تو را به تأیید روح القدس توانا ساختیم که در گهواره با مردم سخن گفتی و آنگاه تو را تعلیم کتاب و حکمت کردم و به تو علم تورات و انجیل آموختم.

چهار. سلیمان بن داوود حضرت سلیمان، پیامبری بود که علاوه بر ابلاغ رسالت پروردگار، از خداوند درخواست کرد تا ملک و سلطنتی به او عنایت کند که تاکنون به کسی نداده است. خدا، دعایش را مستجاب و او را سلطان انس و جن کرد به گونه ای که همه، حتی پرندگان و ماهیان دریاها، گوش به فرمان او بودند. و این پیامبر با این همه ویژگی زیرنظر و تحت تعلیم و آموزش پروردگار بود و اگر آموزشهای پروردگار نبود او مثل افراد عادی می بود. قرآن مجید به این آموزشها که از طریق وحد و الهام بوده، اشاره می نماید:(و داوود و سلیمان اذیحکمان فی الحرث اذ نفشت فیه غنم القوم و کنا لحکمهم شاهدین ¤ ففهمناها سلیمان کلا آتینا حکما و علما و سخرنا مع داوود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین) (انبیاء78) ، و یاد کن ای رسول خدا احوال داوود و سلیمان را وقتی که درباره گوسفندان بی شبانی که مزرعه ای را تباه کردند، قضاوت نمودند و ما بر حکم آنان گواه بودیم و ما آن قضاوت را به سلیمان به وسیله وحی آموختیم و به هر یک حکمفرمایی و دانش عطا کردیم و کوهها و مرغان را با داوود مسخر گردانیدیم که تسبیح گفتند و ما این معجزات را از او پدید آوردیم. و یا اینکه درباره سلیمان و داوود می فرماید:( و لقد آتینا داوود و سلیمان علما) (نمل 15) و همانا ما به داوود و سلیمان مقام دانش عطا کردیم. اما سومین آموزشی که خداوند به حضرت سلیمان ارزانی داشت همانا آموزش سخن گفتن با پرندگان بود چنان که قرآن اززبان حضرت سلیمان نقل می کند: (یاایهاالناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی ان هذا لهو الفضل المبین)، و سلیمان که وارث ملک داود شد به مردم گفت که ما را زبان مرغان آموختند و ازهرگونه نعمت عطا کردند این همان فضل و بخشش آشکار است.

پنج. حضرت داوود و این پیامبر نیز مورد لطف خداوندی قرار گرفته و علاوه بر علم و دانشی که از خدا کسب کرده بود به پادشاهی نیز رسیده که این پادشاهی را به سلیمان به ارث گذارد. و درباره اش فرمود:(و آتاه الله الملک و الحکمه و علمه ممایشاء)(بقره 251) ، و خدایش پادشاهی و فرزانگی عطا فرمود و از آنچه می خواست به او آموخت. اضافه بر این خدای منان به داوود ساختن زره را آموخت تا در میدان جنگ از آسیب دشمنان در امان بماند آنجا که قرآن می فرماید:و علمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من باسکم فهل انتم شاکرون انبیاء 80 و ما به داوود صنعت زره ساختن را آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر حفظ کند آیا شکر به جا می آورید. ظاهر آیه نشان می دهد که تا آن روز خدا پرستان چنین وسیله دفاعی نداشتند که نخستین بار در زمان حضرت داوود آن هم به تعلیم خداوند دارای زره برای حفاظت از خود شدند. علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه می فرماید: یعنی او را آموختیم که چگونه برای شما زره بسازد تا شما را در وقت جنگ محافظت کند. (المیزان، ج 71، ص313)

شش: حضرت لوط ششمین پیامبری که پیوسته مورد لطف خداوندی قرارگرفت و ضمن ابتلا به آن شرایط سخت زمان خود با حکمت و تدبیری که از خدای خویش آموخته بود توانست فرزندان خود را از رذالت های زمان خویش دور نگه دارد، حضرت لوط (ع) بود. قرآن مجید در این رابطه فرمود: (ولوطا آتیناه حکما و علما و نجیناه من القریه التی کانت تعمل الخبائث انهم کانوا قوم سوء فاسقین) (انبیاء47) ، و لوط را هم مقام علم نبوت و حکم فرمایی عطا نمودیم و او را از شهری که اهلش به اعمال زشت می پرداختند نجات دادیم که آن ها بسیار بدکار و فاسق مردمی بودند.

هفت. حضرت محمد بن عبدالله و اما درباره پیامبر و عنایت پروردگار به او خداوند متعال در قرآن مجید در باره این وجود مقدس چند مرتبه کلمه عظیم را بکار برده است و فرموده: (و کان فضل الله علیک عظیما) (نساء 311) و فرموده: (انک لعلی خلق عظیم) (قلم 75) و فرموده: (فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم) (دخان 75) و این صفتی است برای وجود مقدس رسول الله که به غیر از خدا معنایش را نمی داند. آن پیامبری که خود عظیم است و عظیم یعنی قرآن بر او نازل می شود خدایش او را برای تکمیل آموزه ها به قاب قوسین فرا می خواند. و چنین پیامبری که در محضر قدس ربوبی آموزش دیده قرآن درباره این معلم و استاد می گوید:(و انزل علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما )(نساء 311)، و خدا به تو این کتاب و مقام حکمت و نبوت را اعطا کرد و آنچه را که نمی دانستی تو را بیاموخت که خدا را با تو لطف عظیم است.

2. آموزگار فرشتگان فرشتگان نیزاز دریای بیکران علم الهی بی بهره نبوده و نیستند گرچه در ابتدای خلقت آدم از علمی که به حضرت آدم داده شده بود بی بهره بودند و از آن اظهار بی اطلاعی کردند ولی در نهایت تمام دانسته های خود را به پروردگار خویش نسبت دادند. قرآن کریم ضمن چند آیه از این ماجرا پرده برداشته است و زمانی که پروردگار به فرشتگان گفت من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد فرشتگان گفتند آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کند ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم. پروردگار فرمود: من حقایقی می دانم که شما نمی دانید و سپس علم اسماء را به آدم آموخت سپس آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست می گویید نام های این ها را برشمارید. فرشتگان عرض کردند منزهی تو ما جز آن چه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم. (بقره 22 تا 02)

3- آموزگار انسان در ابتدای گفتار گفتیم که انسان در موقع ولادت موجودی بدون علم است اما در اثر آن استعدادی که خداوند در او قرار داده به مرور زمان موجودی عالم و دانشمند خواهد شد و این همه علم و دانش به آفریدگارش برمی گردد که او قدرت نطق و بیان و قدرت خواندن و نوشتن را در اختیارش قرار داد درحالی که هیچ نمی دانست. جالب این که خداوند در چند آیه تعلیم انسان را به خودش نسبت داده است که آیات زیر گواه ادعای ما می باشد. قرآن می فرماید: (الرحمن¤ علم القرآن¤ خلق الانسان¤ علمه البیان)(الرحمن 1تا 4)، خدای مهربان به رسولش محمد قرآن آموخت و انسان را خلق کرد و به او تعلیم نطق و بیان فرمود. و در سوره علق فرمود: (الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم)(علق 1 و 2)، آن که بیاموخت به وسیله قلم. آموخت به انسان آنچه را نمی دانست. و در سوره بقره فرمود: (فاذا امنتم فاذکروالله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون) (بقره 932)، آن گاه که ایمنی یافتید خدا را یاد کنید آنگونه که به شما یاد داد چیزی را که یاد نداشتید. آری تمام این استعدادهای شکفته شده و به فعلیت رسیده و تمام آن علوم و معارفی که بشر تاکنون به آن دست یافته و یا آن هایی که در آینده به آن دست پیدا می کند همه اش در اثر علمه البیان و علم بالقلم و علم الانسان ما لم یعلم است که قرآن مجید پیشاپیش همه آن ها را بیان فرموده است. و اگر این زمینه ها در انسان وجود نداشت او هیچ تفاوتی با سایر مخلوقات نداشت.

مواد آموزشی به انبیاء از آیات گذشته روشن شد که خداوند همه علوم مورد نیاز بشر را در اختیار انبیاء و سفیران الهی قرار داده و آنان نیز آن علوم را به تدریج در اختیار بشر قرار داده اند همچنین علوم دیگری است که هنوز بشر بر آن ها دست نیافته اگر چه اصول و قواعد آن در کتاب آسمانی وجود دارد. چرا که بدون شک آن نام هایی که خداوند به حضرت آدم آموزش داد به تمام پیامبران به ویژه خاتم پیامبران رسید. همچنین کتاب و حکمت و تورات و انجیل و تاویل احادیث و منطق الطیر و قضاوت و ساخت زره که همه آن ها از باب نمونه در قرآن ذکر گردیده تعلیم نمود و الا طبق آیات شریفه هرچه را که نمی دانستند به پیامبران از راه های مختلف آموزش داد.

ب - انبیاء و سفیران الهی دومین آموزگار و معلم بشر پیامبرانی هستند که از سوی پروردگار بر مردم مبعوث شده اند آنان با اطلاعات و آموزه های وسیعی که از طرف خداوند به آن ها واگذار گردیده بود بیشترین نقش را در راهنمایی و تربیت و آموزش بشر داشته اند. بنابراین پیامبران آمده اند تا به وسیله آموزش های خود رفع جهل و ضلالت و نادانی کنند. و آیات قرآن بیان کننده همین نظر است که به چند گروه تقسیم می شوند:

1- تعلیمانبیاء به فرشتگان پیش از این در بیان ماجرای خلقت آدم و گفتگوی فرشتگان با پروردگار خویش و تعلیم اسماء به حضرت آدم عرض شد که آن اسماء را بر فرشتگان عرضه کرده اما به درگاه الهی عجز و لابه کردند که جز آنچه که از درگاه احدیت یاد گرفته ایم چیزی را نمی دانیم. این جا بود که خالق یکتا به حضرت آدم فرمود که اسماء و اسرار یاد گرفته را به فرشتگان انتقال دهد. قرآن کریم می فرماید: (قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات والارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون) (بقره 23)ای آدم فرشتگان را به حقایق این اسماء آگاه ساز چون ملائکه را بدان آگاه ساخت خدا به ملائکه فرمود: به شما نگفتم من می دانم غیب آسمان ها و زمین را و می دانم هر آنچه را که آشکار و پنهان دارید.

2- تعلیم انبیاء به انبیاء با این که تمام پیامبران الهی از نظر کمال و دانش در عالیترین سطح و مقام قرار داشته اند اما به فرموده قرآن کریم برخی پیامبران نسبت به برخی دیگر برتری دارند. از این رو ممکن است بسیاری از پیامبران از دیگر رسولان درس گرفته و بخش دیگری از اسرار عالم هستی را که بر آن آگاه نبوده اند به این وسیله فراگرفته باشند. و هرگز فراگرفتن پیامبری از پیامبر دیگر عیب و نقص نمی باشد. ماجرای ملاقات حضرت خضر با حضرت موسی که در قرآن کریم به طور مفصل بیان شده بهترین گواه است. صدوق در علل الشرایع آورده است که حضرت خضر پیامبری مرسل بوده است.(سفینه البحارج 2 ص 506) و چنان چه در سوره کهف آمده حضرت موسی در یک سفر دریایی به اسرار حیرت انگیزی رسید که هرگز پیش از آن به آن اسرار نرسیده بود. قرآن درباره معلم موسی فرموده: (فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما) (کهف 56)، در آنجا بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت عظیمی از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. و از زبان حضرت موسی نقل کرده که به حضرت خضر فرمود: (هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا)، موسی به آن شخص دانا گفت آیا اگر من از تو پیروی نموده و خدمتت کنم از علم خود مرا خواهی آموخت.

3- تعلیم انبیاء به انسان ها سومین بخش آموزش های انبیای بزرگ الهی به انسان ها است که تمام وقت خود را صرف تربیت نفس های مستعد بشری کرده اند. و باید گفت اصولا هدف از بعثت انبیاء همین بوده چنانکه از پیامبر بزرگ اسلام نقل شده فرمود: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.(نورالثقلین ج 5 ص 293) و در قرآن کریم در شماری از آیات به این امر مهم و حیاتی اشاره شده: (کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون) (بقره 151)، چنان که رسول گرامی خود را فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی جهل و شرک پاک و منزه گرداند و به شما تعلیم شریعت و حکمت دهد و به شما بیاموزد هرچه را نمی دانید. و از زبان حضرت ابراهیم نقل کرده: (ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم)، پروردگارا فرزندان ما را شایسته گردان که برانگیزی از میان آنان رسولی که بر مردم آیات تو را تلاوت کند و آنان را علم کتاب و حکمت بیاموزد و روانشان را از هر نادانی و زشتی پاک و منزه سازد توئی که بر هر کاری قدرت و علم کامل داری. و در سوره آل عمران فرمود: (لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسول من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) (آل عمران 461)، خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خود آن ها در میان آنان برانگیخت که آیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آن ها احکام شریعت و حقایق حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.

ج ، د. فرشتگان و پرندگان قرآن کریم علاوه بر آموزگاران یاد شده به دو استاد دیگر اشاره کرده . اولین آن ها دو فرشته هستند که از سوی پروردگار به زمین آمده و مردم را از حقیقت سحر آگاه ساخته تا به وسیله آن سحر دیگران را باطل کنند. اما آن مردم ناسپاسی کرده برخلاف نظر استاد عمل کردند و به جای باطل کردن سحر دیگران بین زن و مرد جدایی افکندند.و دومین آنان آموزش پرندگان به انسان است آن هم در وقتی که قابیل برادر خود را کشت و دیگر نمی دانست با کشته او چه کند. که خداوند کلاغی را فرستاد تا زمین را با چنگال خود گود نموده به این وسیله به او بنمایاند که چگونه بدن بی جان برادر خویش را زیر خاک پنهان سازد.(مجمع البیان ج 3 ص 682).

مقام آسماني معلم

آدمي تمايل دارد که هرچه را ممکن است بداند و بفهمد، زيرا کنجکاو زاده شده است. کنجکاوي انسان از کنجکاوي هر موجود زنده ديگر کاملتر و پايدارتر است. رضايت آدمي در فرونشاندن اين کنجکاوي، همراه با توانايي او در به خاطر آوردن، استدلال کردن و ارتباط دادن، به پيدايش فرهنگ کامل، و از جمله علم منجر شده است. بنابراين مي توان گفت که از همان زماني که انسان، پاي به اين جهان گذاشته است، علم نيز به وجود آمده و با رشد فکري بشر، علم تکامل يافته است. آموختن، تنها مورد تأکيد مکتب والاي اسلام نيست؛ بلکه بسياري از فرزانگان غير مسلمان همچون سقراط ، افلاطون، نيوتن و... نيز بر اهميت آن صحه گذاشته اند. از ديدگاه اسلام، انسان آگاه با انسان ناآگاه مساوي نيستند. کسي که بدون آگاهي گام در راهي مي گذارد و عملي را انجام مي دهد، به بيراهه رفته است و هر چه در اين بيراهه پيش رود، از مقصد خويش بيشتر فاصله مي گيرد. شايد به همين دليل است که حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «هيچ گنجي سودمندتر از علم نيست؛ در فراگيري آن بکوشيد که فراگرفتنش نيکوست.» و رسول خدا ص فراگرفتن علم را بر هر مسلمان واجب مي داند و تأکيد مي فرمايد که ارجمندترين مردم، دانشمندان آنان و کم ارج ترين، کم دانش ترينشان است. در اين نوشتار قصد آن داريم گوشه اي از مقام و منزلت تعليم و تربيت و نقش معلمان را در اين جايگاه نشان دهيم؛

اهميت تعليم و تربيت و آثار آن: داشتن علم، به تنهايي ارزش نيست. هستند کساني که دانش فراوان دارند، ولي مانند ظرفي پر از عسلند که هيچ منفذي براي استفاده از عسل در آن نيست. علم دانشمند زماني اهميت دارد که آن را به ديگران منتقل کند و البته زکات دانش، آموختن آن به بندگان خداست. عنايت خداوند متعال به معلم پاک نهاد و ايجاد توفيقات بسيار زياد براي او در صحنه هاي گوناگون زندگي خانوادگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... و نزديکي به امامان معصوم عليهم السلام يکي از آثار تعليم است. به اعتراف بسياري از معلمان، ياد دادن به ديگران، بهترين عامل براي جايگزين شدن مطالب علمي در ذهن است؛ زيرا معلم در مقام تعليم، راهبر و راهنماي علمي افراد زيادي است و اين موقعيت حساس، سبب تلاش او در حل مشکلات علمي مي شود که نتيجه اش، بالا رفتن سطح علمي وي نيز خواهد بود. دانش شخصي که بياموزد ولي تربيت نشود، مانند اسلحه اي است که با آن جان انسان ها را به خطر مي اندازد. در قرآن کريم که از تعليم و تربيت به عنوان هدف پيامبران (ع) ذکر شده، در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم گرديده و تنها در يک آيه تعليم بر تربيت مقدم شده است.

تأثير معلم بر شاگرد: شاگردان به خاطر نفوذ روحي و معنوي معلم، تأثيرات شگرفي از او مي گيرند که گاهي سرنوشت ملتي را تغيير مي دهند. بيشتر انسان هاي موفق، کاميابي خود را مديون معلمان خود مي دانند و نيز افرادي هستند که سرخوردگي و شکست هاي زندگي شان، ناشي از برخورد بد معلمان است. استاد شهيد مطهري (ره) در مورد تأثير معلم خود، حاج آقا ميرزا علي شيرازي مي گويد: «او بزرگمردي بود. مرا براي اولين بار با نهج البلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره يکي از ذخاير گرانبهاي زندگي خود مي شمارم که حاضر نيستم آن را با هيچ چيز معاوضه کنم و شب و روزي نيست که خاطره اش در نظرم مجسم نشود و يادي از او نکنم و نامي نبرم».

هنر معلمي: معلم بودن، تنها در انحصار معلومات نيست، بلکه افزون بر معلومات و تخصص، هر معلم بايد با هنر معلمي آشنا باشد؛ يعني بداند چگونه از معلومات خود بهره بگيرد و به عبارت ديگر، با چه زباني با شاگردان سخن بگويد، چه شيوه هايي را در ارتباط با شاگردان در نظر بگيرد و چگونه با شاگردان ارتباط برقرار سازد. معلم نمونه با بهره گيري از فنون روان شناسي، با قدرت و مهارت، امواج متلاطم کلاس را آرام کرده، تسلط و توانايي اداره کلاس را عملاً عرضه مي دارد. اين
روان شناسي معلم براي اداره هر کلاس، شيوه خاصي را در نظر مي گيرد؛ چنانکه در خصوص تک تک شاگردان نيز رفتار خاصي را انتخاب مي کند. به رعايت همه اين اصول، «هنر معلمي» مي گويند.

اخلاق معلم: انسان ها به طور فطري عاشق کمال هستند و بي اختيار در برابر کمال به خضوع درآمده، جذب آن مي گردند. وقتي شاگردي جذب کمالي از کمالات معلم شود، به سوي آن کمال و صاحب کمال کشيده خواهد شد.

تغييرات اخلاقي، با گفتار و پند و اندرز صورت نمي پذيرد، بلکه کردار و رفتار انسان هاست که موجب دگرگوني در ديگران مي شود. امام صادق عليه السلام در سخني ارزشمند مي فرمايد: «مردم را با اعمال و رفتار خود به خوبي ها دعوت نماييد و توجه داشته باشيد که دعوت زباني، فاقد ارزش و بهاست.» هر معلمي «مربي» است و بر اين اساس، اخلاق و خوي معلم، انسان را مي سازد و درس و بحث علمي، بهانه اي بيش نيست.

فروتني معلم: سزاوار است که معلم، خوش خلق و فروتن باشد و با رفق و مدارا با شاگردان ارتباط برقرار سازد. از امام صادق عليه السلام نقل شده که امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: «دانشمندان واقعي سه ويژگي دارند: دانش و بينش، حلم و بردباري، سکوت و آرامش و وقار.» کساني که عقل و خرد بيشتري دارند، قدرت کنترل نفس آنان در مقايسه با ديگران زيادتر است. وقتي بين دو انسان رابطه عاطفي و صميمي نباشد، خود به خود جدايي بينشان به وجود خواهد آمد؛ زيرا نزديکي و صميميت، بسياري از توهمات و پيش داوري ها را از بين مي برد. معلم متواضع با فروتني خود، راه ارتباطي را به روي شاگرد مي گشايد و شاگرد از اين فرصت استفاده کرده، بسياري از دشواري هاي فکري و روحي خود را حل خواهد کرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين زمينه مي فرمايد: «به شاگرداني که درس مي دهيد و با آنان که از آنها درس مي آموزيد، با نرمي و ملايمت رفتار کنيد.»

نمونه هايي از جايگاه معلم در فرهنگ اهل بيت (ع):

1- عزيزترين قشر جامعه: حضرت امير مؤمنان علي عليه‏ السلام، احترام معلم را بر هر قشري از جامعه لازم مي‏ دانست و به مسلمانان سفارش مي‏ فرمود که به پاس خدمات اين گروه ارزشمند در هر مقامي که باشند، آنان را همانند پدر خود گرامي بدارند. ايشان در اين زمينه فرمود: «قمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لاَِبيکَ وَمُعَلِّمِکَ وَلَوْ کُنْتَ اَميرا؛ به پاس گراميداشت پدر و معلم خود به‏ پا خيز! گرچه پادشاه باشي.» امام زين العابدين عليه ‏السلام نيز در ضمن شمارش حقوق اقشار مختلف جامعه، معلمان را از طبقات برتر جامعه قلمداد کرده، به دوستان و شيفتگانش سفارش مي فرمود که حقوق معلمان و اساتيد خود را به نحو شايسته ‏اي مراعات کنند و در رساله حقوق خود فرمود: «حَقُّ سائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَعْظيمُ لَهُ وَالتَّوْقيرُ لِمَجْلِسِهِ وَحُسْنُ الاِْسْتِماعِ اِلَيْهِ؛ حق آموزگار تو اين است که او را تعظيم کني و در مجلس، محترم بداري و به نيکويي سخنانش را گوش کني.» در تفسير امام عسکري عليه ‏السلام آمده است: «هنگامي که به حضرت هادي عليه ‏السلام خبر رسيد يکي از فقهاي شيعه ـ که در مقام استادي بود ـ با برخي از ناصبيان مناظره کرده و با برهان محکم و متقن، باطل بودن ناصبي را اثبات نموده و او را رسوا کرده است، [خيلي خوشحال شد و] هنگامي که آن استاد فرزانه به حضور امام هادي عليه ‏السلام رسيد، امام او را در صدر مجلس به تخت بزرگي که در آنجا قبلاً نهاده بودند، راهنمايي کرد. اين در حالي بود که گروهي از علويان و بني هاشم حضور داشتند و خود امام بر آن تخت ننشست. حضرت، آن استاد فقيه را بالا برد و تعظيم کرد تا اينکه بر روي آن تخت نشانيد.»

2- ويژگي هاي معلمان شايسته: در سطور گذشته رواياتي در مقام و منزلت معلمان شايسته بيان شد. در خاتمه، به برخي از شرايط آنان نيز اشاره مي‏شود:

1. اخلاص امام صادق عليه‏ السلام فرمود: «الْمُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالاَْجْرِ وَيَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ اِذا اُهْدِيَ اِلَيْهِ؛ معلم به خاطر مزد درس نمي‏دهد، [بلکه براي خدا و با خلوص نيت آموزش مي‏ دهد] و هرگاه هديه‏ اي به او دادند، آن رامي‏ پذيرد.»

2. عدالت ميان شاگردان پيامبر اکرم صلي‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله دورترين مردم از خداوند را دو گروه معرفي نمود و در توضيح گروه دوم فرمود: «وَمُعَلِّمُ الصِّبْيانِ لا يُواسي بَيْنَهُمْ وَلا يُراقِبُ اللّهَ فِي الْيَتيمِ؛ و معلم کودکان که در ميان آنان به عدالت رفتار نمي‏کند و در مورد يتيم، خدا را در نظر نمي ‏گيرد.»

3. تواضع علي عليه‏ السلام فرمود: «مَنْ تَواضَعَ لِلْمُتَعَلِّمينَ وَذَلَّ لِلْعُلَماءِ سادَ بِعِلْمِهِ؛ هر معلمي که بر شاگردانش تواضع و فروتني کند و در برابر دانشمندان، خود را کوچک و پايين دست به حساب آورد، با دانش خود به آقايي مي‏رسد.»

4. عمل به گفته‏ هاي خود رسول خدا صلي ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله فرمود: «در روز قيامت دانشمندان [و معلمان] بد را مي‏آورند و به آتش جهنم مي‏اندازند. يکي از آنان [از شدت عذاب] در داخل آتش به دور خود مي‏ چرخد... کساني که از او علم آموخته و نجات يافته ‏اند، به او مي ‏گويند: واي بر تو! ما راه راست را از تو آموختيم و هدايت شديم. چرا تو اين گونه‏ اي؟ او پاسخ مي‏ دهد: من نسبت به آنچه به شما مي‏ آموختم و شما را از آن نهي مي ‏کردم، مخالفت کردم.»

ماه مبارك رمضان معلم اخلاق است

انسان مي‌تواند در ماه مبارك رمضان راه صد ساله را بپيمايد و ماه تمام بشود و عيدي بگيرد از خدا. چه عيدي‌اي بگيريد؟ آدميت. شايد هم اينكه روز اول شوال را اسلام عيد قرار داده است براي همين باشد كه ما به واسطه ماه مبارك به مقصود و مطلوب رسيديم.يك روايتي است كه اين روايت را دو جور خوانده‌اند: "الصوم لي و أنا اجزي به" مشهور اين جور مي‌گويند كه خداوند فرموده روزه مال من است من هم پاداش مي‌دهم. گفته‌اند كه نماز و حج هم مال خدا است و خدا پاداش مي‌دهد. پس "الصوم لي و انا اجزي به" يعني چه؟ لذا اهل دل اين "اجزي" را مجهول خوانده‌اند: "الصوم لي و انا اُجزا به" خداوند مي‌فرمايد: "روزه مال من است پاداشش خود من هستم. خودم را مي‌دهم به اين". گاهي عمل مال خدا است، اين خلوص فقهي است، گاهي دل مال خدا است، اين خلوص اخلاقي است. علاوه بر اينكه عمل مال خدا است، دل هم مال خداست. در ماه مبارك رمضان انسان مي تواند برسد به اين مقام، يعني بشود مصداق "لاتلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله" ديگر وابستگي هيچ كسي در دل نباشد جز خدا.

اين ماه مبارك رمضان يك معلم اخلاق است و از اين معلم اخلاق خيلي استفاده بكنيد. خود قرآن مي‌گويد معلم اخلاق است: "كـتِبَ عَليكم الصيامَ كما كتب عَلَى الذينَ من قبلكم لعلكم تتقون"(بقره:183). مرحله اول كه اين روزه مي‌دهد حس پرهيزكاري است؛ حس خويشتنداري. روح خدا ترسي در عمق جان ما. اين روح خداترسي در عمق جان ما اگر نباشد، ما نمي‌توانيم خودمان را حفظ كنيم.

اخلاق كاربردي معلم در پرتو مباني اسلامي

راههاي مناسب ارتباط گيري و تأثيرگذاري مربيان بر فراگيران براساس آموزه هاي ديني.
امام صادق(ع) فرموده اند: «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم(1)؛ مردم رابا غير زبانتان به نيكي ها فراخوانيد.» منشأ تمام گفتار و كردار آدمي، خوبي ها و بدي هاي او، نفس است. اگر نفس اصلاح شد، دنيا و آخرت انسان تأمين و آباد مي شود و اگر نفس به فساد و تباهي كشيده شد، سرچشمه هلاكت است. انسان ها براي كسب سعادت خود بايد به نفس خويش آگاه باشند و دقيقاً آن را بشناسد. توانايي ها و پتانسيل هاي او را مدنظر قرار دهند واين اولين قدم براي خودسازي است. نفس چون بدن، گاهي سالم است و گاهي بيمار؛ اگر نفس انسان بيمار شد، آثار سوء اين بيماري بسيار خطرناك تر از بيماري جسم است؛ از اين رو بايد به عوامل و شرايط صحت نفس، توجه بيشتري شود. امام حسن مجتبي(ع) فرمودند: «عجبت لمن يتفكر في مأكوله كيف لا يتفكر في معقوله(2)؛ تعجب مي كنم از كساني كه درباره غذاي جسم خود فكر مي كنند ولي در امور معنوي و غذاي جان خويش تعقل نمي نمايند.» تا انسان خود را نسازد سالم نخواهد بود. سلامتي ملاك و معيار آزادي از آتش و رسيدن به سرمنزل مقصود و سعادت است. به مصداق «يوم لا ينفع مال و لابنون¤ الا من اتي الله بقلب سليم.» (شعرا 88 و 89)
انسان نمي تواند ديگري را بسازد و او را خوشبخت نمايد، مگر اين كه اول خود را بسازد، انبيا كه براي تهذيب و تزكيه نفوس پا به ميدان جهاد گذاشتند، اول خود از مرز تهذيب گذشته بودند؛ هر كس مي خواهد جا پاي انبيا بگذارد و مشغول به شغل آن ها شود، بايد طاقت تحمل بار چنين مسئوليتي را داشته باشد، در اين صورت او معلم و مرشد خواهد بود و در اين صورت پاشيدن بذر در قلب شاگردان به ميوه مي نشيند. معلم با گفتار و بيش از آن، با كردار خود، پايه هاي بناي شخصيت شاگرد را پي مي ريزد و آثار آن را در سال هاي آينده در جوامع مشاهده مي كند. يك مصلح و يك جنايتكار حرفه اي هر دو، روزي در برابر معلم زانو زده بودند. سهم تربيتي معلم در كنار سهم اراده اين اشخاص نقش مهمي در سعادت و شقاوت آنان دارد.

قلب دانش آموز بستر پذيرش آموزه هاي اخلاقي معلم
معلمي كه مي خواهد به تربيت شاگرد خود بپردازد، بايد براي «ارتباط سالم» سرمايه گذاري كند. سپس از مهم ترين وسيله ارتباط يعني «كلمات» كمك بگيرد، آن گاه به سراغ «فضاسازي» رود، هم «فضاي ارتباط» بسازد و هم «فضاي معنوي ارتباط» را آماده كند. قدم ها را آهسته و يك به يك بردارد، او براي كاشتن بذر عشق و محبت نيازمند جراحي و شيار كردن قلب شاگرد است، از ايمان به خدا و توكل به او شروع كند و با آرامش، و اخلاقي خوش از طول زمان نهراسد كه كنفوسيوس حكيم گفت: اگر زحمات تو براي يك سال است، دانه بيفشان و اگر براي 10 سال است نهال بكار و اگر براي صد سال است انسان تربيت كن. شيرين ترين از جان كلام اين حكيم چيني، نيم سطر آيه الهي است كه اگر يك نفر را زنده كني گويي همه آدميان را زنده كردي.(مائده 23) به منظور بسترسازي براي تربيت صحيح، بايد گام هاي زير را برداشت.
اول: موقعيت فعلي دانش آموز و آمادگي رواني او شناخته شود. حالت انسان در خشم و غصب و غم و اندوه و شادي و هيجان و رنج و درد و قرابت و غرامت و... يكسان نيست. انتقال آموزه هاي اخلاقي بايد در شرايط مناسب صورت گيرد.
دوم: خوب گوش دادن به سخنان شاگرد براساس «يقولون هو ادن قل ادن خير لكم» (توبه 16) و «فبشر عبادالذين يستمعون القول...»(زمر 71 و 81)
سوم: پذيرفتن شاگرد آن چنان كه هست نه آن چنان كه بايد باشد. «بايد» به زبان و نگاه و دستان معلم وابسته است نه به شاگرد. اين معلم است كه قادر است آن چنان كه بايد باشد را به نمايش بگذارد.
چهارم: احساس همدردي و همدلي خود را به شاگرد بنماياند. اين احساس بايد با شروع كلماتي اطمينان بخش آغاز شود. در اينجاست كه بايد از عصاي احتياط كمك گرفت و حساب شده سخن گفت.
پنجم: جهت دهي به شاگردان در هر گفتار و كردار. آزادمنشانه، زمينه را براي اين نوع از جهت دهي آماده مي كند. آنان را بايد گرامي داشت. تحت فشار قرار دادن، آن ها را وادار به طغيان مي كند.
ششم: برانگيختن ارزش ها در شاگرد؛ چون روح عدالت خواهي، عزت طلبي، آزادي، شجاعت، سخاوت و...
هفتم: نمايش عكس العمل فضائل اخلاقي و رذائل اخلاقي به شكل فيلم و داستان و بيان.
ترجيحا بيان حالات پيامبران و اولياي خدا و علما و عرفا و صالحان و... و در برابر آنان بيان شرح حال بعضي از ستمگران، متجاوزان و جنايتكاران و آثار سويي كه در نسل ها و براي عصرها باقي گذاشتند.
هشتم: تمرين هاي عملي براي تسلط بر سه قوه غضب، شهوت و خيال.
نهم: بهره وري از تشويق و تنبيه با استناد به آيات الهي و روايات معصومين(ع).
تكيه گاه هاي شخصيت سازي اخلاقي براساس مباني اسلامي
1- ارتباط سالم
ارتباط سالم و صحيح آن است كه، طرفين در امر مبادله اطلاعات و احساسات در فضايي مناسب مشاركت كرده و با يكديگر هماهنگي داشته و در اين ارتباط، هر دو احساس ارزشمندي كنند. به طور كلي ارتباط انسان ها با يكديگر براساس دو بينش برقرار مي گردد: «كرامت»؛ و «اهانت»، يعني يا براساس تكريم شخصيت است و يا براساس تحقير شخصيت. ما در برخوردها و ارتباطاتمان با ديگران، هرگونه انسان را تلقي كنيم، همان گونه با او برخورد مي كنيم. اگر انسان را موجودي با شخصيت و با عزت بدانيم تلاش مي كنيم كه اين كرامت را در او تقويت كنيم و اگر او را فاقد كرامت نفس بدانيم، سعي در تحقير او داريم. از ديدگاه اسلام ارتباطي سالم است كه بر پايه تكريم شخصيت و عزت نفس و احترام متقابل افراد انساني استوار باشد.
2- ارتباط كلامي
يكي از روش هاي برقراري ارتباط انسان ها با يكديگر طريقه گفت و شنود و مكالمه است. كلمات، مبين عواطف و احساسات انسان هاست، از طريق رد و بدل كردن كلمات، اهداف و مقاصد و نيت ها آشكار مي شود، در حقيقت، شخصيت انسان ها در زير زبانشان و بين سخنانشان نهفته است.(3) با تحقيقاتي كه به عمل آمده، در جامعه ما تقريباً نزديك به 58% ارتباطات افراد از طريق حرف زدن و گوش دادن (گفت و شنود) و نزديك به 51% از طريق خواندن و نوشتن است. پس در اين مورد، واژه ها و كلمات و جملات نقش ويژه اي را در نقل و انتقال مفاهيم و احساسات انسان ها بازي مي كنند. واژه ها در نقل و انتقال اطلاعات و ارتباط دو انسان از بار احساسي مهمي برخوردارند و از نظر عاطفي، كلمات تأثير فوق العاده اي در روحيه افراد انساني دارد. بيان و گفت وگو كه براي ايجاد ارتباط در قالب كلمات و الفاظ رد و بدل مي شود، از اهميت خاصي برخوردار است و به همين سبب، خداوند متعال در قرآن كريم اولين ويژگي مهم انسان را پس از خلقت او سخن گفتن ذكر مي نمايد: «خلق الانسان¤ علمه البيان (الرحمن3 و4)؛ انسان را بيافريد. به او سخن گفتن آموخت.»
بيان و گفتار، مهم ترين وسيله ارتباط انسان ها با يكديگر است و چون ارتباط فرايندي دو طرفه است، بخش اعظم ارتباط انسان ها از طريق گفت وشنود و همين مكالمات عادي و روزمره صورت مي گيرد، لذا در ارتباط صحيح و سالم، بايد هم گوينده خوبي بود و هم شنونده خوبي؛ يعني در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف، بايد از نقش و تاثير عاطفي و رواني واژه ها و كلمات آگاه بود. بايد توجه داشت كه چگونه بعضي از كلمات و واژه ها در ايجاد و برقراري ارتباط سالم نقشي سازنده داشته و همواره در ايجاد صميمت و دوستي موثرند.(4) همچنين بايد به موقعيت و فضاي ارتباط كه اين واژه ها و كلمات در آن رد و بدل مي گردد، آشنايي داشت. گاهي گفتن يك كلمه مثبت، در شرايط و فضاي نامناسب و نامساعد، بار منفي القا مي كند.(5) بنابراين بايد هم به نقش كلمات و واژه ها و هم شرايط القا و مبادله كلمات آشنايي و دقت كامل داشت.
3-ايجاد فضاي ارتباط توسط معلم
بايد توجه داشت كه قبل از ارتباط كلامي، فضاي برخورد يعني وضعيت ظاهري: نگاه ها و حالت هاي چهره، ابروها و حركت ها، در ارتباطات سالم و مناسبات صحيح انساني بسيار موثر است: قيافه عبوس، تبسم مليح، غرور و يا خضوع و فروتني، در ايجاد فضاي مثبت و يا منفي اثرهاي مهمي در ارتباط ها مي گذارند. «ولا تصعر خدك للناس و لاتمش في الارض مرحاً؛ (لقمان 81) به تكبر از مردم روي در هم مكش و با غرور بر زمين گام منه.»«عبس و تولي¤ أن جاءه الاعمي¤ و ما يدريك لعله يزكي؛ (عبس 1 تا 3) روي را ترش كرد و سر برگردانيد. چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه داني شايد كه او پاكيزه شود.»
4-فضاي معنوي ارتباط
تواضع: «واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛ (شعرا 215) در مقابل مؤمناني كه از تو پيروي مي كنند، پر و بال فروتني فرود آر.» برخورد كريمانه: «.... و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛(فرقان 36) و چون با نادان ها مقابل شوند، سلام مي گويند.» «و اذا مروا باللغو مروا كراما؛ (فرقان 37) و زماني كه با كژي روبرو شوند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.» تسلط بر خشم: «... و اذا ما غضبوا هم يغفرون؛ (شوري 73) و چون خشمگين شوند خطاها را مي بخشايند.» پاسخ به سلام: «و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها؛ (نساء 68) در برخورد چون شما را به سلامي نواختند، پس شما به سلامي بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوئيد.»
5- خوب گوش دادن
«فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه؛ (زمر 71 و 81) پس بندگان را بشارت ده: آن كساني كه به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي كنند.» «... و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم(توبه 16) و [منافقين] مي گويند كه او [پيامبر] به سخن هر كس گوش مي دهد. بگو: او براي شما شنونده خوبي است.»
6- خوب سخن گفتن (لحن و آهنگ گفتار)
از نظر رواني و عاطفي، لحن و آهنگ كلام در ارتباطات متقابل تأثير مطلوب و نامطلوب دارد؛ گاه اگر سخن با لحن خشن و صداي شديد القا شود، آرامش انسان را به هم مي ريزد، تأثير منفي در روحيه طرف مقابل مي گذارد و وي را عصباني مي كند؛ و گاه لحن نرم و آرام؛ غضب و عصبيتي را فرو مي نشاند.
به همين جهت، قرآن براي ايجاد ارتباطي سازنده، لحن خوش و مناسب را در گفتار توصيه مي كند:
«واقصد في مشيك و اغضض من صوتك...؛(لقمان91) در رفتارت راه ميانه رو باش و لحن سخنت را آرام كن.» «فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي؛ (طه44) با او [فرعون] به نرمي سخن گوييد، شايد پند گيرد، يا بترسد.» «... ولتعر فنهم في لحن القول و الله يعلم اعمالكم؛ (محمد03) و تو آن ها [منافقين] را از لحن سخنانشان خواهي شناخت، و خدا از اعمالتان آگاه است.» «... و قولوا للناس حسنا... (بقره38)؛ با مردم به نيكي سخن بگوئيد.» «... و قل لعبادي يقولوا التي هي أحسن؛ (اسراء35) و به بندگان من بگو كه با يكديگر به بهترين وجه سخن بگويند.»
7- سخن خوب گفتن
«... و قولوا لهم قولا معروفاً، (نساء5) و به آنان سخن نيك بگوييد.» «قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها أذي و الله غني حليم (بقره622) سخن خوب و عفو و گذشت، بهتر از صدقه اي است كه آزار به دنبال داشته باشد. خدا بي نياز و بردبار است.»
8- ارزيابي منفي ممنوع «... لايسخر قوم من قوم...؛ (حجرات11) گروهي، گروه ديگر را مسخره نكنند.»«... ولا تلمزوا أنفسكم...؛ از يكديگر عيب جويي نكنيد.»«...ولا تنابزوا بالالقاب...؛ و يكديگر را به القاب زشت صدا نكنيد.»
9- نقش رواني و عاطفي كلمات
به اين جمله بيانديشيد «ولا يحزنك قولهم؛ (يونس56) سخن آنان تو را غمگين نكند.» در ارتباط بين دو انسان، واژه ها و كلمات گاهي نقش سازنده يا مخرب دارند. بعضي از كلمات روح انساني را خراش مي دهند و موجب شيارها و زخم هايي در دل انسان مي گردند. اين زخم ها گاهي كاري تر از زخم شمشير(6) و ماندگارتر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمي را مي خورد و منجر به بيماري هاي عميق رواني مي گردد. كلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و كلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم مي گردد. گاهي كلمات ناسالم به طور ناخودآگاه پيامدهاي مخربي به بار خواهد آورد و سبب تضعيف و تحقير شخصيت و آزرده شدن مي گردد. تحقير شخصيت منشأ بسياري از گناهان و رذايل اخلاقي است. اظهارنظرها و كلمات ناهنجاري كه در برخوردهاي ارتباطي روزانه والدين رد و بدل مي شود، عزت نفس آنان را جريحه دار مي سازد و تهديدي براي ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود. غرولندهاي مادر يا پدر در حضور فرزندان نيز آثار بسيار ناگواري در شبكه ارتباطي خانواده به وجود خواهد آورد. اگر در محيط مدرسه از اين روند جلوگيري نشود، فساد اين آثار در جامعه نمايان مي شود.
«انكم مؤاخذون باقوالكم فلا تقولوا الا خيراً؛(7) شما در مورد گفتارتان مورد مؤاخذه قرار مي گيريد پس نگوييد مگر سخن خير و نيكي را.» مشكل عمده ما اين است كه از مهارت هاي ارتباطي سالم بي بهره ايم. بيشتر اعضاي خانواده ها در جامعه ما انسان هاي مؤمن، متدين و وفادار به يكديگرند؛ ولي متأسفانه در ايجاد ارتباطي سالم و شاد با هم، به ويژه از زماني كه صاحب فرزند مي شوند، بي بهره اند.
1- كافي، ج 2، ص 97. 2- بحارالانوار، ج 1، ص 812. 3- نهج البلاغه، حكمت841. 4-گاهي كلمات به سبب نقش مخربي كه دارند موجب ارتباط ناسالم مي شود. 5-«زله اللسان اشد من جرح السنان؛ لغزش زبان شديدتر از زخم نيزه است.» علي(ع)، شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص 11.1 6- «رب كلام أنفذ من سهام؛ چه بسا سخن كه شكافنده تر از نيزه و شمشير است.» غررالحكم، 223.5 7- تصنيف غررالحكم، ص561.

دانش آموز نمونه از ديدگاه معصومين (ع)‏

دانش آموز نمونه کسي است که با دقت مطالب را ياد بگيرد و حرمت معلم را حفظ کند و نکات زير را که در احاديث به آنها اشاره شده، رعايت کند؛ شخصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و عرض کرد: علم چه حقي دارد؟ «ما حقّ العلم؟» آن حضرت فرمود:‏

‏1. سکوت و توجه داشتن: ألانصات له.‏

‏2. خوب به درس گوش کند: ألاستماع له2.‏

‏3. دانش را خوب به دل بسپارد و کاملاً آن را فرا بگيرد: الحفظ له.‏

‏4. به علمي که آموخت، عمل کند: العمل به.‏

‏5. علمي را که آموخته به ديگران هم بياموزد: نشره.‏

‏6. استاد را تکريم و احترام نمايد. (1)

امام سجاد عليه السلام فرمود: التعظيم له.‏

‏7. حرمت کلاس درس را نگه دارد: و التوفير لمجلسه.‏

‏8. در کلاس رو به استاد بنشيند و خوب گوش دهد: حسن الاستماع إليه و الإقبال عليه.‏

‏9. صدايش را از صداي استاد بلندتر نکند و داد نزند: لا ترفع عليه صوتک.‏

‏10. در سخن گفتن بر استاد پيشي نگيرد: لاتجيب احداً يسئله عن شئ.‏

‏11. در کلاس با کسي حرف نزند: و لاتحدث في مجلسه أحداً.‏

‏12. نزد استاد از کسي بدگويي نکند: ولاتغتاب عنده احداً .‏

‏13. اگر کسي از استاد بدگويي کرد، از استاد دفاع کند: و أن تدفع عنه إذا ذکر عندک بسوء.‏

‏14. ايرادها و اشکال هاي معلم را بپوشاند: و تستر عيوبه (آبروداري کند).‏

‏15. صفات خوب معلم را براي ديگران بيان کند: و تظهر مناقبه.‏

‏16. با دشمنان معلم دوست نشود و با دوستانش دشمني نکند: و لاتجالس له عدوّاً ... .‏

‏17. در حضور معلم با کسي در گوشي حرف نزند (پچ پچ نکند): ولا تسار في مجلسه.‏

‏18. در برابر معلم و استاد کاملاً کوچک و متواضع باشد.‏

‏19. در برابر معلم با دست به کسي اشاره نکند: و لاتشير عنده بيدک. (2)‏

‏20. بر خلاف نظر استاد از کسي مطلبي نقل نکند.‏

‏21. اگر کلاس طولاني شد، اظهار خستگي نکند.‏

‏22. خدمتگزار استاد باشد: إذا رايت عالماً فکن له خادماً.‏

‏23. به علم و کتاب درس احترام بگذارد: من وقر عالماً فقد وقر ربّه. (3)‏

‏24. دانش و معلومات خود را زياد نداند: و لايستکثر ما علم. (4)‏

‏25. درس ها را زياد تکرار کند تا از ياد نبرد: لافقه لمن لا يديم الدرس. (5)‏

‏26. براي يادگيري وقت کافي بگذارد. حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسي عليه السلام فرمود: تفرغ للعلم إن کنت تريده فإنّما العلم لمن تفرغ له؛ اگر طالب علم هستي براي يادگيري آن وقت بگذار.‏ (6)

‏27. از کتاب ها حفاظت کند و به کتاب احترام بگذارد.‏

‏28. در کلاس درس با وضو و طهارت باشد.‏

‏29. قصدش از يادگيري، عالم شدن و خدمت کردن باشد و نه شغلي دست و پا کردن.‏

‏30. و بالاخره انگيزه او براي آموختن، ارزش علم باشد و نه مدرک و فخر و مباهات کردن. اگر دانش آموزي امتيازات فوق را کسب کرد، او دانش آموزي موفق و نمونه است.‏

پي نوشتها:‏ ‏1. بحار الانوار، ج2، ص28.‏ ‏2. همان، ص42 ‏3. غررالحکم، ص47 ‏4. همان، ص43 ‏5. همان، ص49 ‏6. بحار الانوار، ج1، 226