سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

 

m5736z

 

blog.ir.

آية الكرسى يكى ا ز مهمترين آيات قرآن

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَى‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ   اللّه، كه جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. كیست آنكه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت كند. گذشته و آینده آنان را مى‏داند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى‏كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمان‏ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.

به مناسبت وجود كلمه‏ى «كرسى» در آیه، رسول اكرم ص این آیه «آیةالكرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است كه این آیه به منزله‏ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [تفسیر روح المعانى، ج‏3، ص‏10 و تفسیر المیزان، ج‏2، ص‏354 ] همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل كرده‏اند كه فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آیةالكرسى را خوانده باشم. [تفسیر نمونه، ج‏2، ص‏191 ؛ المیزان، ج‏2، ص‏355] در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالكرسى را شعار و پیام توحید دانسته‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» [صافات، 35] ، «لااله الاّ هو» [بقره، 163]، «لااله الاّ انت» [انبیاء، 87] ، «لااله الاّ انَا» [نحل، 2] ، ولى در هیچ كدام آنها مثل آیةالكرسى در كنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است. 
صفات خداوند دو گونه‏اند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمى‏باشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى‏نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى‏كند، ولى درباره‏ى صفات ذات این را نمى‏توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى‏داند و اگر نخواهد نمى‏داند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه كنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى‏شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى‏شود. كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مى‏رود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» [فرقان، 43] ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» [حج، 73] و آنان كه به پرستش غیر خدا مى‏پردازند، از بلنداى توحید به دره‏هاى خوفناك سقوط مى‏كنند. «ومن یشرك باللّه فكانّما خرّ من‏السماء فتخطفه الطّیر» [حج، 31] 
«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامه‏ى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام ص نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» [كنزالعمّال، ح‏35541]همچنان كه فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هركس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مى‏شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. [ثواب الاعمال، ص‏20 ] 
امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» [بحار، ج‏93، ص‏196] گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل كرده‏اند: «كلمة لااله‏الاّاللّه حصنى» [بحار، ج‏3، ص‏7] كلمه‏ى توحید، دژ مستحكم الهى است. 
آرى، توحید، مایه‏ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مى‏گویند هركس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.  اعتقاد به توحید، همه‏ى قدرت‏ها و جاذبه‏ها را در چشم انسان كوچك و حقیر مى‏كند. نمونه‏اى از آثار تربیتى توحید همین است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى‏كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمى‏كنیم. [سیره‏ى حلبى، ج‏1، ص‏387 ] دحیه كلبى یكى دیگر از مسلمانان در كاخ قیصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشینان گفت: «لااسجد لغیراللّه» من براى غیر خداوند سجده نمى‏كنم. [سیره‏حلبى، ج‏3، ص‏272] 
آرى، توحید انسان را تا آنجا بالا مى‏برد كه حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمى‏شود. امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسان‏هایى تلاش مى‏كردند. على علیه السلام فرمودند: «لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حراً» [نهج البلاغه، نامه‏ى‏31 ] ، بنده دیگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفریده است.  لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند وفریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت‏ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند. 
«هوالحىّ» 
در فراز هفتادم دعاى جوشن كبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مى‏كند:  «یا حیّاً قبل كلّ حىّ، یا حیّاً بعد كلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس كمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشاركه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت كلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق كلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده‏اى و بعد از هر زنده‏اى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریكى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مى‏میراند و به همه زنده‏ها روزى مى‏بخشد. او زندگى را از زنده‏اى دیگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نیز زندگى مى‏بخشد. او زنده و پا برجاست.  معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى‏كند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توكّل على الحىّ الّذى لایموت» [فرقان، 58] او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، كه لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس كمثله حىّ» 
  «قَیّوم» از ریشه‏ى «قیام»، به كسى گفته مى‏شود كه روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. [695] كلمه‏ى «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد.  قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر كامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مى‏آفریند، روزى مى‏دهد، هدایت مى‏كند و مى‏میراند و لحظه‏اى غافل نیست.  هر موجود زنده‏اى براى ادامه‏ى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى كه براى ادامه‏ى روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامه‏ى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند.  امام على علیه السلام مى‏فرماید: «كلّ شى‏ء خاضع له و كلّ شى‏ء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [نهج‏البلاغه، خطبه‏108] نقل كرده‏اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه وآله مكّرر در سجده مى‏گفتند: «یا حىّ یا قیّوم» [روح‏البیان، ج‏1، ص‏400] 
«لاتأخذه سنةٌ و لانوم» 
امام صادق علیه السلام فرموده‏اند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده‏اى نیست مگر اینكه مى‏خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. [بحار، ج‏59، ص‏185]  خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. [چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا مى‏شود، سپس خواب مى‏آید، قرآن هم كلمه‏ى »سِنَة« را مقدّم بر »نَوم« بكار برده است] خواب، زنده‏ها را از خود منقطع مى‏كند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد. «له ما فى السموات و ما فى الارض»  مالك حقیقى همه چیز اوست و مالكیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالكیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است كه از طرف مالك حقیقى یعنى خداوند تعیین مى‏شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالكم» [ اعراف، 194] طبیعت، ملك خداست و قوانین حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان‏ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى‏كردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترك سدى» [قیامت، 36]  امام كاظم علیه السلام از در خانه‏ى شخصى بنام «بُشر» مى‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنیزى كه از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه كیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى‏كرد. كنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. [تتمة المنتهى، ص‏329 ]  از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند. [بحار، ج‏1، ص 225] 
«من ذا الذى یشفع عنده» 
مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» [لقمان، 25] ولى بت‏ها را شفیع مى‏دانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» [یونس، 18] آیةالكرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مى‏كوبد و مى‏گوید: كیست كه بدون اجازه‏ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست، كارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمى‏شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى‏زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه‏اى دور از خواست او كارى صورت داد. شفاعت آن است كه یك موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه‏ى گیاه را یارى مى‏كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كیفر و پاداش نیز، اولیاى خدا گنهكارى را یارى مى‏رسانند تا نجات یابد. [امام صادق ع فرمودند: »نحن الشافعون« ما هستیم آنهایى كه اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏258] ولى هرگز این امدادها نشانه‏ى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست. زیرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مى‏دهد. و اوست كه نظام آفرینش را به نوعى آفریده كه وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مى‏كند. 
به هر حال عوامل مادّى و كمك‏هایى كه انسان از مخلوقات مى‏گیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است كه او حاكم كرده است. به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعین  [مدّثر، 48] چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانه‏اى را رشد مى‏دهند كه قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى‏بازى و توصیه‏هاى بى‏دلیل دنیوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند مردم با اولیاى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولیاى خود مى‏دهد و بهره‏گیرى از آن در روز قیامت، تجسّمى از بهره‏گیرى انسان، از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست. 
شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نیست، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» [یونس، 18] خیال كنند كه بهره‏مند از شفاعت خواهند شد. یادآورى این نكته لازم است كه عبادت غیر خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرك نیست. جملات: «یدعوك» [قصص، 25] ، «یدعوكم» [آل‏عمران، 153] ، «یدعون» [آل‏عمران، 104] ، «ندع» [آل‏عمران، 61] و «دعاء الرسول» [نور، 63] كه در قرآن آمده است، هیچ یك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است. 
«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم» 
خداوند همه‏ى واقعیّات را مى‏داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى‏گناهى شخصى نیست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا باید موجب شود كه اندكى انسان حیا كند، او از درون سینه‏ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزى را مى‏داند. [یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء« سبأ، 2. »ان تخفوا ما فى صدوركم او تبدوه یعلمه اللّه« آل‏عمران، 29. ؛ »وعنده مفاتح الغیب« انعام، 59. ؛ »یعلم السّر واخفى« طه، 7.؛ »انّه علیم بذات الصدور« هود، 5. ؛ »یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور« غافر، 19] در حالى كه علم ما انسان‏ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى‏شنویم، دیدنى‏ها را تا حدودى مى‏بینیم، اسرار را نمى‏دانیم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد. 
«وسع كرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلى العظیم» 
در روایتى از امام صادق ع آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبیا و رسل را به آنها آگاه كرده است [تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏259] ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هیچ كس نمى‏داند. [تفسیر برهان، ج‏1، ص‏240] برخى «كرسى» را كنایه از قدرت و حكومت خدا مى‏دانند كه آسمان‏ها و زمین را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بیابان، ولى با همه اینها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگین نیست. آیة الكرسى به مردم مى‏فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك‏هاى خود است، بلكه سراسر هستى با همه‏ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. [بل له ما فى السموات و الارض كلّ له قانتون« بقره، 116. و »ان یشأ یذهبكم و یأت بخلق جدید« ابراهیم، 19] و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نكنند. زیرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانایى خداوند عین ذات اوست. «ان ربّك هو القوى العزیز» [هود، 66.] على ع مى‏فرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده مى‏كند و نه خود دگرگون گشته و تغییر مى‏یابد. [نهج‏البلاغه، خطبه‏ى‏228] 
آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد مى‏كند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان مى‏یابد. هر یك از صفات خدا: قَیّوم، حَىّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازنده‏اى در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مكتب آن كه به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن كند و پیروانش نیز بدانند كه هر لحظه زیر نظر هستند، لغزشهایشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان . خلاصه آنكه خدایى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایى مى‏تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایى مى‏توان توكّل كرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایى كه قرآن اینگونه معرفى مى‏كند، با خداى انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن كسانى كه در بن‏بست‏هاى تنگ و تاریك نظام مادّى جهان گرفتار شده‏اند، چگونه مى‏اندیشند؟ الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه» 

لَا إِكْرَاهَ فِى الْدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَاانْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيْعٌ عَلِيمٌ     در (پذیرش) دین، اكراهى نیست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محكمى دست یافته، كه گسستنى براى آن نیست. وخداوند شنواى دانا است.

  ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏توان در دلها نفوذ كرد، ولى این به آن معنا نیست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده‏ام بازدارد. قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یك فرد موذى باشد. اسلامى كه به كفّار مى‏گوید: «هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین» [بقره، 111] اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه كنید. چگونه ممكن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟ جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت‏ها و شكستن نظام‏هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت‏ها نمى‏دهند و یا براى محو شرك و خرافه‏پرستى است كه در حقیقت یك بیمارى است و سكوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.  مطابق روایات، یكى از مصادیق تمسك به «عروة الوثقى» و ریسمان محكم الهى، اتصال با اولیاى خدا و اهل‏بیت علیهم السلام است.  رسول اكرم ص به حضرت على ع فرمودند: «انت العروة الوثقى». [تفسیر برهان، ج‏1، ص‏141 ] 

1- دینى كه برهان و منطق دارد، نیازى به اكراه و اجبار ندارد. «لااكراه فى الدین» 
2- تأثیر زور در اعمال و حركات است، نه در افكار و عقاید. «لااكراه فى الدین» 
3- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قد تبیّن الرشد من الغى» اسلام دین رشد است. 
4- دین، مایه‏ى رشد انسانیّت است. «قد تبیّن الرشد من الغى» 
5 - اسلام با استكبار سازش ندارد. «یكفر بالطاغوت» 
6- تا طاغوت‏ها محو نشوند، توحید جلوه نمى‏كند. اوّل كفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. فمن یكفر بالطاغوت ویؤمن باللّه» 
7- كفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد. «یكفر، یؤمن» فعل مضارع نشانه‏ى تداوم است. 
8- محكم بودن ریسمان الهى كافى نیست، محكم گرفتن هم شرط است. «فقد استمسك بالعروة...» 
9- تكیه به طاغوت‏ها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. تنها رشته‏اى كه گسسته نمى‏گردد، ایمان به خداست. «لا انفصام لها» 
10- ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لاانفصام لها» ولى طاغوت‏ها در قیامت از پیروان خود تبّرى خواهند جست. 
11- ایمان به خدا و كفر به طاغوت باید واقعى باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند مى‏داند ومى‏شنود. واللّه سمیع علیم

اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَى الْنُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَى الْظُّلُمَتِ أُولَئِكَ أَصْحَبُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ    خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریكى‏ها(ى گوناگون) بیرون و به سوى نور مى‏برد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوت‏ها هستند كه آنان را از نور به تاریكى‏ها سوق مى‏دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود

  در آیه قبل خواندیم كه او مالك همه چیز است؛ «له مافى‏السموات‏و...» ودر این آیه مى‏خوانیم: نسبت او به مؤمنان، نسبت خاصّ و ولایى است. «ولىّ‏الذین آمنوا» 
گوشه‏اى از سیماى كسانى كه ولایت خدا را پذیرفته‏اند 
* آنكه ولایت خدا را پذیرفت، كارهایش رنگ خدایى پیدا مى‏كند. «صبغة اللّه» [ بقره، 138]
* براى خود رهبرى الهى برمى‏گزیند. «ان‏اللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً» [بقره، 247] 
* راهش روشن، آینده‏اش معلوم و به كارهایش دلگرم است. یهدیم ربّهم بایمانهم [یونس، 9]، انّا الیه راجعون [بقره، 156] ، «لانضیع اجرالمحسنین» [یوسف، 56] 
* در جنگ‏ها و سختى‏ها به یارى خدا چشم دوخته از قدرت‏هاى غیر خدایى نمى‏هراسد. فزادهم ایماناً[بقره، 173] 
* از مرگ نمى‏ترسد و كشته شدن در تحت ولایت الهى راسعادت مى‏داند. امام حسین علیه السلام فرمود: «انّى لا ارى الموت الاّ السعادة». [بحار، ج‏44، ص‏192] 
* تنهایى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نیست، چون مى‏داند او زیر نظر خداوند است. «ان اللّه معنا» [توبه، 40] 
* از انفاق و خرج كردن مال نگران نیست، چون مال خود را به ولى خود مى‏سپارد. «یقرض اللّه قرضاً حسناً» [بقره، 245] 
* تبلیغات منفى در او بى اثر است، چون دل به وعده‏هاى حتمى الهى داده است: «والعاقبة للمتّقین» [اعراف، 128] 
* غیر از خدا همه چیز در نظر او كوچك است. امام على علیه السلام فرمود: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعینهم...». [نهج‏البلاغه، خ 193] 
* از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمى‏شود، چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن مى‏اندیشد. و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهى آن راهى را انتخاب مى‏كند كه خداوند معیّن كرده است. «ومن لم یحكم بماانزل‏اللّه» [مائده، 44 و45]

1- مؤمنان، یك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوت‏ها باشند و پذیرش یك سرپرست آسان‏تر است. [یوسف ع نیز در دعوت كفّار به همین معنا استدلال كرد: »ءأربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللّه الواحد القهّار« آیا صاحبان متعدّد وپراكنده بهترند یا خداى یگانه وقدرتمند؟! یوسف، 39] درباره مؤمنان مى‏فرماید: «اللّه ولىّ» امّا درباره‏ى كفّار مى‏فرماید: اولیائهم الطاغوت 
2- آیه قبل فرمود: «قد تبیّن الرّشد من الغى» این آیه نمونه‏اى از رشد و غىّ را بیان مى‏كند كه ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت» 
3- راه حقّ یكى است، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمه‏ى نور را به كار مى‏برد، ولى از راههاى انحرافى و كج، به ظلمات وتاریكى‏ها تعبیر مى‏كند. «النور، الظلمات» 
4- راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت، رشد، امید و آرامش وجود دارد. «النور» 
5 - مؤمن در بن بست قرار نمى‏گیرد. «یخرجهم من الظلمات» 
6- طاغوت‏ها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. «الذین كفروا اولیائهم الطاغوت» 
7- هر كس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه ناخواه طاغوت‏ها بر او ولایت مى‏یابند. اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت 
8 - هر ولایتى غیر از ولایت الهى، ولایت طاغوتى است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت» 
9- توجّه به عاقبت طاغوت پذیرى، انسان را به حقّ پذیرى سوق مى‏دهد. «اولئك اصحاب النّار» 

1- هیچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو» 

2- حیات واقعى و ابدى وهمه‏ى حیات‏هاى دیگر از آن اوست. «الحىّ» 
3- همه چیز دائماً به او بستگى دارد ولحظه‏اى از تدبیر اوخارج نیست. «القیوم» 
4- همه چیز از اوست.«له ما فى السموات...» 
5 - نه تنها هستى از اوست، كارایى هستى نیز از اوست. «من ذا الّذى یشفع» 
6- با خیال و توهّم شما، چیزى شفیع و واسطه نمى‏شود. «من ذا الّذى» 
7- احدى از او مهربان‏تر نیست. علاقه ومهربانى هر شفیعى از اوست. «الاّ باذنه» 
8 - خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا كنیم. «یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم...» 
9- او بر همه چیز احاطه دارد، ولى دیگران بدون اراده او حتّى به گوشه‏اى از علم او احاطه ندارند. [الم یعلم بانّ اللّه یرى« علق، 14] «لا یحیطون بشى‏ء من علمه» 
10- حكومت و قدرت او محدود نیست. «وسع كرسیّه» 
11- حفاظت هستى براى او سنگین نیست. «ولایؤده» 
12- كسى كه از هستى حفاظت مى‏كند، مى‏تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آیة الكرسى شده است. 

ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ

پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان (نیز) به خدا و فرشتگان و كتاب‏ها(ى آسمانى) و فرستادگانش ایمان دارند (و مى‏گویند:) ما میان هیچ یك از پیامبران او فرق نمى‏گذاریم (و به همگى ایمان داریم) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنیدیم و اطاعت كردیم، پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانیم) و بازگشت (ما) به سوى توست

در این آیه اصول دین )توحید، نبوّت، معاد) بیان شده و در آیه بعد، آمادگى انسان براى انجام تكالیف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مى‏شود. لذا در حدیث آمده است كه این آیه و آیه بعد ارزش خاصّى دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است. تكریم پیامبر لازم است و حساب رسول اللّه ص از دیگران جداست. لذا در این آیه ابتدا نام رسول خدا و ایمان او آمد و سپس نام مؤمنان و عقاید آنان

1- تبلور مكتب در رهبر است. «آمن الرّسول بما انزل الیه» 
2- مبلغان دینى باید به آنچه دعوت مى‏كنند، باور داشته باشند. «آمن‏الرسول...» 
3- نزول كتب آسمانى، براى پرورش وتربیت انسان‏هاست. «من ربّه» 
4- ایمان به همه انبیا لازم است، چون تمام انبیا یك هدف دارند. «كتبه ورسله» 
5 - زمینه‏ى دریافت مغفرت الهى، ایمان وعمل است. «سمعنا واطعنا غفرانك ربّنا» 
6- در كنار ایمان و عمل، باز هم باید چشم امید به رحمت و غفران الهى داشت. «سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا» 
7- بخشش، از شئون ربوبیّت وزمینه‏ى پرورش است. «غفرانك ربّنا» 

لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَّسِيْنَآ أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَآ إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنْتَ مَوْلنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ

خداوند هیچ كس را جز به اندازه توانایى‏اش تكلیف نمى‏كند، هركس آنچه از كارها (ى نیك) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است. (مؤمنان مى‏گویند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكالیف چیزى را) فراموش یا خطا نمودیم، ما را مؤاخذه مكن. پرودگارا! تكلیف سنگین بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغیان) بر كسانى كه پیش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) كه طاقت تحمل آنرا نداریم، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر گروه كافران پیروز گردان.

گاهى منشا فراموشى، سهل انگارى خود انسان است كه قابل مؤاخذه مى‏باشد. چنانكه خداوند مى‏فرماید: «كذلك أتَتك ایاتنا فنَسیتَها و كذلك الیوم تنسى» [طه، 126] آن چنانكه آیات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، همانگونه امروز نیز تو به فراموشى سپرده مى‏شوى. لذا در این آیه از فراموش‏كارى در كنار خطاكارى، طلب آمرزش مى‏شود. در ضمن از مجازات‏هاى سنگین كه در اثر طغیان و فساد امّت‏هاى پیشین بر آنها تحمیل شد، درخواست عفو مى‏شود. در این آیه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مى‏خواهد: مرحله اوّل عفو است كه محو آثار گناه و عقاب است. مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهره‏گیرى از رحمت پروردگار و پیروزى بر كافران مى‏باشد. «لایكلّف اللّه نفساً الاّ وُسعها» در آیات دیگر نیز فرموده است: «ما جعل علیكم فى الدین من حرج» [حج، 78] و «یرید اللّه بكم الیسر» [بقره، 185] پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز فرموده است: من به دین آسان و سهل مبعوث شده‏ام. [بعثنى بالحنیفیة السهلة السمحة« بحار، ج 22، ص‏263] 

1- تكالیف الهى، بیش از توان انسان نیست. «لا یكلّف اللّه نفساً الا وسعها» اسلام، دینِ آسانى است، نه سخت‏گیرى. 
2- اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمى‏گردد. «لها ما كسبت وعلیها ما...» 
3- انسان، آزاد و صاحب اختیار است. «لها ما كسبت» 
4- انجام یا ترك دستورات الهى، سود و ضررش براى خود ماست. «لها... علیها» 
5 - كسانى كه مى‏گویند: «سَمِعنا واطعَنا» وسراپا عادل و متّقى هستند، بازهم از خطا و نسیان‏هاى خود نگرانند و دعا مى‏كنند. «ان نسینا او أخطأنا» 
6- به تاریخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته و به خدا پناه ببریم. كما حَمَلتْه على الّذین من قبلنا» 
7- آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنیم؛ «لا طاقة لنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهیم؛ «انت مولینا» آنگاه خواست خود را مطرح كنیم. «و اعف عنّا و اغفرلنا و ارحمنا» 
8 - پیروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤمنان است. «و انصرنا على‏ القوم‏ الكافرین» 

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى‏ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهیزگار شوید.

نکته ها تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى‏گیرند. و روزه، جلوى تندى‏هاى این دو غریزه را مى‏گیرد و لذا سبب كاهش فساد و افزایش تقواست. [ كافى، ج‏2، ص‏18]  به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، آیاتى كه با خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» شروع شده‏اند، در مدینه نازل شده و جزء آیات مدنى مى‏باشند. فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زكات در سال دوّم هجرى صادر گردیده است. 
آثار و بركات روزه 
تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهم‏ترین اثر روزه است. روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زكات و خمس را مردم مى‏بینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مى‏كند. كسى كه یك ماه نان وآب وهمسر خود را كنار گذاشت، مى‏تواند نسبت به مال وناموس دیگران خود را كنترل كند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. كسى كه یك ماه مزه‏ى گرسنگى را چشید، درد آشنا مى‏شود ورنج گرسنگان را احساس ودرك مى‏كند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است. [تفسیر المنار،] روزه‏ى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزه‏ى خاصّ‏الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست. [تفسیر روح‏البیان] روزه، انسان را شبیه فرشتگان مى‏كند، فرشتگانى كه از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند. [صاحب جواهر،] 
رسول خدا ص فرمودند: هركس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مى‏شود. [تفسیر مراغى، ج‏2، ص‏69] چنانكه در حدیث قدسى نیز آمده است كه خداوند مى‏فرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مى‏دهم. 
اهمیّت روزه به قدرى است كه در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته‏اند. [كافى، ج‏2، ص‏100] هرچند كه روزه بر امّت‏هاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزه‏ى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است. [تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏136] از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است كه فرمود: براى هر چیز زكاتى است و زكات بدنها، روزه است. [بحار، ج‏69، ص‏380 ] 

پيام ها

1- خطابِ زیبا، گامى براى تأثیر گذارى پیام است. «یا ایّها الّذین آمنوا» در حدیثى از تفسیر مجمع‏البیان مى‏خوانیم: لذّت خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» سختى روزه را آسان مى‏كند. اگر والدین بخواهند كه فرزندشان به سخنانشان گوش دهند، باید آنان را زیبا صدا زنند. 
2- از شیوه‏هاى تبلیغ آن است كه دستورات مشكل، آسان جلوه داده شود. این آیه مى‏فرماید: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست، در امّت‏هاى پیشین نیز این قانون بوده است. و عمل به دستورى كه براى همه امّت‏ها بوده، آسان‏تر از دستورى است كه تنها براى یك گروه باشد. «كما كُتب على الّذین من قبلكم» 
3- قرآن، فلسفه بعضى احكام همچون روزه را بیان داشته است. زیرا اگر مردم نتیجه‏ى كارى را بدانند، در انجام آن نشاط بیشترى از خود نشان مى‏دهند. «لعلّكم تتّقون» 

أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَّرِيْضاً أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَچند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است)، ولى هر كس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر كسانى كه طاقت روزه ندارند (همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان)، لازم است كفّاره‏اى بدهند، مسكینى را اطعام كنند. و هر كس به میل خود بیشتر نیكى كند (وبیش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مى‏فهمید كه) روزه گرفتن، برایتان بهتر است. (و هرگز به روزه‏خوارى معذوران، غبطه نمى‏خوردید

یكى از معانى باب اِفعال در زبان عربى، سلب است. مثلاً كلمه «عُجْمه» به معناى گنگى است، وقتى به باب افعال مى‏رود و «اِعجام» مى‏شود، به معناى از بین بردن گنگى است. در این آیه نیز كلمه «یطیقونه» به معناى سلب طاقت و توان است. تسلیم فرمان خدا بودن، ارزش است. اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حكم به افطار كرد، باید روزه را شكست. در مجمع‏البیان آمده است: گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند كه روزه خود را بشكنند. رسول اكرم ص آنان را گناهكار خواندند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر كسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازه‏ى او نماز نمى‏گزارم. در تفسیر قرطبى نیز آمده است كه رسول اكرم ص در سفر از مدینه به مكّه در ماه رمضان، آب خواستند، آنگاه ظرف آب را بر سر دست گرفتند تا مردم ببینند و سپس از آب میل فرمودند. به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت، روزه‏اش باطل و باید قضاى آنرا به جا آورد. [ تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص 164] امام صادق علیه السلام فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شیر كودك یا جنین نگرانى داشت، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانه‏ى رأفت خداوند است. [تفسیر برهان، ج‏1، ص‏182]

1- اسلام براى هر فرد در هر شرایطى، قانون مناسب دارد. در این آیه، حكم مسافران، بیماران و سالمندان بیان شده است. «فمن كان منكم مریضاً او على سفر» 
2- شرایط نباید فلسفه كلّى حكم و آثار و منافع آنرا تماماً از بین ببرد. اگر انسان مریض یا مسافر در شرایطى نمى‏تواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا كند تا از منافع روزه برخوردار شود. «فعدة من ایّام اُخر» 
3- قصد سفر، به تنهایى مانع روزه نیست، در سفر بودن لازم است. «على سفر» 
4- قضاى روزه، زمان خاصّى ندارد. «فعدة من ایام اُخر» 
5 - توانایى، شرط تكلیف است. «على الّذین یطیقونه» 
6- تغذیه‏ى فقرا، در متن احكام جاسازى شده است. «طعام مسكین» 
7- عباداتى سبب رشد و قرب است كه با علاقه و رغبت باشد. «فمن تطوّع» 
8 - دستورات الهى بگونه‏اى است كه حداقل را بر همه واجب كرده است و بیش از آن را به اختیار انسان مى‏گذارد. در این آیه سیر كردن یك گرسنه واجب، ولى بیش از آن به عنوان عمل مستحبّى در اختیار خود انسان است. «فمن تطوع خیراً فهم خیر له» 
9- انجام دستورات خداوند، آثار خوبى دارد كه به خود انسان باز مى‏گردد نه خدا. «ان تصوموا خیر لكم

شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَتٍ مِنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمْ الْشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيْضاً أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى‏ مَا هَدَيكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(روزه در) ماه رمضان، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن كتابى است كه) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما كه این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنكس كه بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد (این قضاى روزه) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكمیل كنید وخدارا بر اینكه شما را هدایت كرده، به بزرگى یاد كنید، باشد كه شكرگزار گردید.‏

«رمضان» از ماده «رَمض» به معناى سوزاندن است. البتّه سوزاندنى كه دود و خاكستر به همراه نداشته باشد. وجه تسمیه این ماه از آن روست كه در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده مى‏شود. ماه رمضان، ماه نزول قرآن مى‏باشد و تنها ماهى است كه نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است. در تفسیر برهان از پیامبر اكرم ص نقل شده است كه فرمودند: تمام كتاب‏هاى آسمانى، در ماه رمضان نازل شده‏اند. ماه رمضان، بهترین ماه خدا است. آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان، خطبه مفصلى در عظمت ماه رمضان ایراد كرده‏اند كه در بعضى از تفاسیر وكتب روایى آمده است. [بحار، ج‏96، ص‏356] همچنین در صحیفه سجادیه، امام سجاد ع در وداع ماه رمضان مناجات جان سوزى دارند. اسلام دین آسان و بناى آن بر سهولت و عدم‏سخت‏گیرى است. هر كس مریض یا مسافر بود روزه نگیرد و قضاى آن را انجام دهد. اگر وضو گرفتن مشكل است، تیمّم را جایگزین مى‏كند. اگر ایستادن در نماز مشكل است، اجازه‏ى نشسته نماز خواندن را مى‏دهد. كه این قانون به نام «قاعده لاحرج» در فقه مشهور است. 
رمضان ماه مهمانى خدا 
در رمضان، مؤمنان با كارت «یا ایّها الّذین آمنوا كُتب علیكم الصّیام» به میهمانى خداوند دعوت شده‏اند، و این میهمانى ویژگى‏هایى دارد: 
1- میزبان، خداوند است و میهمانان را شخصاً دعوت كرده است. 
2- وسیله پذیرایى، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دورى از دوزخ است. 
3- زمان پذیرایى، ماه رمضان است كه به گفته‏ى روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است. 
4- چگونگى پذیرایى، شب قدر به گونه‏اى است كه در آن نیاز یك سال میهمانان تأمین مى‏شود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مى‏گردد. 
5 - غذاى این ماه، غذاى روح است كه براى رشد معنوى لازم است، نه غذاى جسم. لطف غذاى این مهمانى، آیات قرآن است كه تلاوت یك آیه آن در ماه رمضان همچون تلاوت تمام قرآن در ماه‏هاى دیگر است. 
این میهمانى هیچ سنخیّتى با میهمانى‏هاى دنیوى ندارد. خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل، میزبان انسان‏هاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل مى‏شود و مى‏گوید: من دعایتان را مستجاب مى‏كنم و براى هر نفسى كه در ماه رمضان مى‏كشید، پاداش تسبیحى عطا مى‏كنم. [خطبه‏ى پیامبر ص در جمعه آخر ماه شعبان] 
آداب مهمانى 
در وسائل الشیعه [وسائل، ج‏7، ص‏119] براى اخلاق روزه‏دار در ضمن روایت مفصلى مى‏خوانیم: روزه‏دار، از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزارى، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخن‏چینى و حرام‏خوارى، دورى كند و نسبت به نماز، صبر و صداقت و یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد. شرط حضور در این مهمانى، فقط تحمّل گرسنگى نیست. در حدیث آمده است: آن كس كه از اطاعت رهبران آسمانى، سرباز زند ویا در مسائل خانوادگى و شخصى با همسر خود بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواسته‏هاى مشروع او خوددارى كند و یا والدین از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است. روزه گرچه فوائد ومنافع طبّى از قبیل دفع وبرطرف شدن مواد زاید بدن در اثر گرسنگى را دارد، امّا سحرخیزى ولطافت روح واستجابت دعا در ماه رمضان چیز دیگرى است ومحروم واقعى كسى است كه از این همه خیر وبركت محروم باشد. 

پیام ها

1- ارزش رمضان، به نزول قرآن است. ارزش انسان‏ها نیز مى‏تواند به مقدارى باشد كه قرآن در آنها نفوذ كرده باشد. «الّذى اُنزل فیه القرآن» 
2- هدایت، داراى مراحلى است: یك مرحله‏ى عمومى ؛ هدى للناس و یك مرحله‏ى خاصّ است. وبیّنات من الهدى 
3- وجوب روزه، بعد از یقین به حلول ماه رمضان است. «فمن شهد منكم فلیصمه» 
4- قضاى روزه بر مریض و مسافر واجب است. «فعدة من ایام اُخر» 
5 - روزه‏ى قضا، مشروط به زمان خاصّى نیست. «ایّام اُخر» 
6- احكام خداوند بر اساس آسانى و مطابق طاقت انسان است. «یرید بكم الیسر» 
7- عسر وحرج، واجبات را از دوش انسان برمى‏دارد. «لایرید بكم العسر» 
8 - روزه‏ى قضا باید به تعداد روزهایى باشد كه عذر داشته است. «لتكملوا العدة» 
9- هدایت و توفیق انجام عبادات، از طرف خداست. تكبیر، نشان بزرگداشت خدا و عدم توجّه به خود و دیگران است. «لتكبّروا اللَّه على ما هداكم» 
10- روزه، زمینه‏ساز هدایت انسان و سپاسگزارى اوست. «لتكبّروا اللَّه على ما هداكم و لعلّكم تشكرون

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الْدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَ لْيُؤمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیكم؛ دعاى نیایشگر را آنگاه كه مرا مى‏خواند پاسخ مى‏گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد كه به رشد رسند.

برخى افراد از رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‏پرسیدند: خدا را چگونه بخوانیم؟ آیا خدا به ما نزدیك است كه او را آهسته بخوانیم و یا اینكه دور است كه با فریاد بخوانیم؟! این آیه در پاسخ آنان نازل شد. دعا كننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد كه در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او بكار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیك هستم وهرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مى‏كنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت كنند. این ارتباط محبّت‏آمیز در صورتى است كه انسان بخواهد با خداوند مناجات كند. دعا كردن، همراه وهمرنگ شدن با كلّ هستى است. طبق آیات قرآن، تمام هستى در تسبیح و قنوت هستند؛ «كلّ له قانتون» [بقره، 116] و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند؛ «یَسئله مَن فى السموات والارض» [الرحمن، 29] پس ما نیز از او درخواست كنیم تا وصله‏ى ناهمگون هستى نباشیم. 
قرآن درباره دعا سفارشاتى دارد، از آن جمله: 
1- دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین» [غافر، 14] 
2- با ترس و امید همراه باشد. «وادعوه خوفاً وطمعاً» [اعراف، 56] 
3- با عشق و رغبت و ترس توأم باشد. «یدعوننا رغباً و رهباً» [ انبیاء، 90] 
4- با تضرّع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربكم تضرعاً و خفیة» [اعراف، 55] 
5 - با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «اذ نادى ربّه نداء خفیاً» [مریم، 3] 
در اصول كافى، صدها حدیث در اهمیّت، نقش وآداب دعا، توجّه واصرار وذكر حاجت‏ها هنگام دعا ودعاى دسته جمعى وایمان به استجابت آن آمده است. سؤال [كافى، ج‏2، كتاب الدعا] : چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟ پاسخ: عدم استجابت دعاى ما به خاطر شرك یا جهل ماست. در تفسیر المیزان مى‏خوانیم كه خداوند در این آیه مى‏فرماید: «اجیب دعوة الداع اذا دعان» خودم اجابت مى‏كنم دعا كننده‏اى را كه فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام، از من طلب خیر كند. پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است كه ما از خداوند خیر نخواسته‏ایم، و در واقع براى ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نكرده‏ایم و همراه با استمداد از غیر بوده است. و یا اینكه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد كه به فرموده روایات، در این صورت به جاى آن بلایى از ما دور مى‏شود ویا براى آینده ما یا نسل ما ذخیره مى‏شود ویا در آخرت جبران مى‏گردد. در اصول كافى مى‏خوانیم: كسى كه غذاى حرام بخورد، یا امر به معروف ونهى از منكر نكند ویا از سر غفلت وبى‏اعتنایى دعا كند، دعایش مستجاب نمى‏گردد. معناى دعا، ترك كسب وكار نیست، بلكه توكّل به خداوند همراه با تلاش است. لذا در حدیث مى‏خوانیم: دعاى بیكار مستجاب نمى‏شود. 
شاید قرار گرفتن آیه‏ى دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشترى است كه ماه خدا با دعا دارد. 
سؤال: با اینكه كارهاى خداوند قانون‏مند و براساس عوامل و سنّت‏هاى ثابت است، پس دعا چه نقشى دارد؟ 
پاسخ: همانگونه كه انسان در سفر، حكم نماز و روزه‏اش غیر از انسان در وطن است، انسان دعا كننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلى است، نه دوّمى. آرى، دعا و گفتگو با خداوند، ظرفیّت انسان را براى دریافت الطاف الهى بیشتر مى‏كند. همانگونه كه توسل و زیارت اولیاى خدا، شرایط انسان را عوض مى‏كند. چنانكه اگر كودكى همراه پدر به مهمانى رود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود كه تنها برود. بنابراین دعا، زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است، نه برهم‏زدن سنّت‏هاى قطعى الهى. 
درباره نزدیكى خدا به انسان، فیض كاشانى قدس سره مى‏گوید: 
گفتم كه روى خوبت، از ما چرا نهان است‏ گفتا تو خود حجابى ورنه رخم عیان است 
گفتم فراق تا كى، گفتا كه تا تو هستى‏ گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است 

1- دعا در هرجا ودر هر وقت كه باشد، مفید است. خدا مى‏فرماید: من نزدیك هستم. «فانّى قریب» [آنچه از اوقات مخصوصه، یا اماكن مقدّسه براى‏دعا مطرح شده براى فضیلت است، نه انحصار به آن ایام و یا اختصاص به آن امكنه] 
2- خداوند به ما نزدیك است، ولى ما چطور؟ اگر گاهى قهر او دامن ما رامى‏گیرد، به خاطر دورى ما از خداوند است كه در اثر گناهان مى‏باشد. «فانّى قریب» 
3- استجابت خداوند دائمى است، نه موسمى. «اُجیب» نشانه‏ى دوام است. 
4- با آنكه خدا همه چیز را مى‏داند،امّا دعا كردن وظیفه‏ى ماست. «فلیستجیبوا لى» 
5 - دعا آنگاه به اجابت مى‏رسد كه همراه با ایمان باشد. «فلیؤمنوا بى» 
6- دعا، وسیله‏ى رشد و هدایت است. «لعلّهم یرشدون» 

سوره 2. بقره آيه 177.

لَيْسَ الْبِرُّ أَنْ تُوَّلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَالْمَلَئِكَةِ وَالْكِتَبِ وَالْنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى‏ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَمى‏ وَالْمَسَكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَالْسَّآئِلِينَ وَفِى الْرِّقَابِ وَأَقَامَ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَى الْزَّكَو ةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُواْ وَالْصَّبِرِينَ فِى الْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَنیكى (تنها) این نیست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق یا مغرب بگردانید، بلكه نیكوكار كسى است كه به خدا و روز قیامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با علاقه‏اى كه به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راه‏ماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پیمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختى‏ها، محرومیّت‏ها، بیمارى‏ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى‏دهند، اینها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اینان همان پرهیزكارانند

كلمه «برّ» به معناى نیكى است، ولى به هركس كه خیلى نیكوكار باشد، مى‏گویند او «برّ» است. یعنى وجودش یكپارچه نیكى است. «بأساء» از «بؤس» به معناى فقر و سختى است كه از خارج به انسان تحمیل مى‏شود. «ضرّاء»، درد وبیمارى است كه از درون به انسان فشار مى‏آورد.و «حین البأس» زمان جنگ و جهاد است. بعد از ماجراى تغییر قبله كه در آیه‏ى 144 خواندیم، سخنِ روز، پیرامون قبله و تغییر آن بود كه این آیه مى‏فرماید: چرا به جاى محتواى دین كه ایمان به خدا و قیامت وانجام كارهاى نیك است، به سراغ بحث‏هاى جدلى رفته‏اید. این آیه جامع‏ترین آیه قرآن است. زیرا اصول مهم اعتقادى، عملى و اخلاقى در آن مطرح گردیده است. در تفسیر المیزان از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است كه فرمودند: هر كس به این آیه عمل كند، ایمانش كامل است. 
این آیه پانزده صفت نیك را در سه بخشِ ایمان، عمل و اخلاق بیان نموده است. در بخش ایمان، به مسئله ایمان به خدا، فرشتگان، انبیا، قیامت و كتب آسمانى اشاره شده و در بخش عمل، به مسائل عبادى مانند نماز و اقتصادى مانند زكات و اجتماعى مانند آزاد نمودن بردگان و نظامى مانند صبر در جبهه و جنگ، و روحى وروانى مثل صبر در برابر مشكلات، اشاره گردیده است. و در بخش اخلاقى به وفاى به عهد و دل كندن از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است. 
ایمان به خدا، سبب خضوع در برابر حقّ و عدم تسلیم در برابر طاغوت‏هاست. ایمان به قیامت، موجب وسعت دید و بلندى همّت مى‏گردد. ایمان به وجود ملائكه، نشانه‏ى ایمان به تشكیلات ماوراى طبیعت است. ایمان به انبیا، ایمان به وحى و جریان هدایت در طول تاریخ است و دلیل بر اینكه انسان در این جهان رها و بى‏برنامه نبوده است. انفاق، بیانگر تعاون و نوع دوستى، و نماز، پیوند مستقیم با خدا، و زكات برنامه‏ریزى براى حل مشكل محرومان، و وفاى به عهد موجب تحكیم ارتباطات، و صبر عامل آبدیده شدن انسان‏هاست. [تفسیر مراغى، ذیل آیه] 
جمله «آتى المال على حبّه» را سه نوع معنا نموده‏اند: 
الف: پرداخت مال به دیگران با وجود علاقه‏اى كه به آن هست. 
ب: پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند. 
ج: پرداخت مال بر اساس علاقه‏اى كه به فقیر است. 
صبر، مادر همه كمالات است وقرآن راه رسیدن به بهشت را صبر مى‏داند؛«اولئك یجزون الغُرفة بما صبروا» [فرقان، 75] به آنان جایگاه بلند داده مى‏شود، به پاس بردبارى كه كردند. چنانكه فرشتگان به بهشتیان مى‏گویند: «سلامٌ علیكم بما صبرتم» [رعد، 24] درود بر شما كه پایدارى كردید. همچنین درباره رهبران الهى مى‏فرماید: «جعلنامنهم‏ائمّةیهدون‏بامرنا لمّا صبروا»[سجده، 24] آنان را بخاطر صبرشان، پیشوایانى قرار دادیم كه به امر ما هدایت مى‏نمودند. 
مشابه این آیه، در روایات نیز براى معرفى معارف دینى چنین آمده است: 
* «لیس العاقل من یعرف الخیر من الشرّ و لكن العاقل من یعرف خیر الشّرین» [بحار، ج‏78، ص‏6] عاقل آن نیست كه خیر را از شرّ بشناسد، عاقل آن است كه میان دو شرّ، خیرش را برگزیند. 
* «لیس العلم بكثرة التعلّم انّما هو نور یقذفه اللّه فى قلب من یرید» [بحار، ج‏1، ص‏225] دانش، به آموختن بسیار حاصل نمى‏شود. دانش واقعى، نورى الهى است كه به دلها مى‏تابد. 
* «لیس البرّ فى حُسن الزّى و لكن فى السكینة و الوقار» [بحار، ج‏1، ص‏106] بزرگى، در ظاهرِ آراسته نیست، بلكه در آرامش و وقار است. 
* «لیس السخى... الذى ینفق ماله فى غیر حقّه و لكنه الّذى یؤدّى الى اللّه ما فرض علیه» [بحار، ج‏71، ص‏352]سخاوتمند كسى نیست كه در هرجا و لو بى‏جا انفاق كند، بلكه كسى است كه در هرجا خشنودى خداست انفاق كند. 
* «لیس العبادة كثرة الصیام و الصلاة و انّما العبادة كثرة التفكّر فى امر اللّه» [بحار، ج‏71، ص 325] عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، به تفكّر درباره خدا و آثار اوست. 
* «اشدّ من یَتم الیتیم یتیمٌ انقطع عن امامه» [بحار، ج 108، ص‏171] آنكه از سرپرستى پیشواى حقّ محروم گشته، یتیم‏تر از كسى است كه پدر و مادرش را از دست داده است. براى رسیدن به كمالِ تقوا، انفاقِ واجب و غیر واجب، هر دو لازم است. بعضى از مردم به مستمندان كمك مى‏كنند، ولى حقوق واجب خود را نمى‏پردازند و برخى دیگر با پرداخت خمس و زكات، نسبت به فقرا و محرومان بى‏تفاوت مى‏شوند. این آیه، مؤمن واقعى را كسى مى‏داند كه هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد. به همین دلیل در روایات مى‏خوانیم: در اموال ثروتمندان، غیر از زكات نیز حقّى براى محرومان است. [تفسیر قرطبى] و كسى كه سیر بخوابد در حالى كه همسایه او گرسنه باشد ایمان به خدا و قیامت ندارد. [كافى، ج‏2، ص 665] 

1- به جاى محتواى دین، به سراغ ظاهر نرویم و از اهداف اصلى باز نمانیم. «لیس البرّ... ولكن البرّ» 
2- یكى از وظایف انبیا وكتب آسمانى، تغییر فرهنگ مردم است. «لیس البرّ... و لكن البر» 
3- شناخت مفاهیم، مهم نیست عمل به آن مهم است. كلمه «برّ» به مفهوم نیكى است، ولى دانستن آن مهمّ نیست، كسى كه این مفهوم را محقّق مى‏سازد ارزش دارد. «لكن البرّ من آمن» 
4- ایمان، مقدّم بر عمل است. «من آمن باللَّه... آتى المال» 
5 - ایمان به همه انبیا و ملائكه لازم است. «آمن باللَّه... والملائكة والكتاب والنبیّین» 
6- ارتباط با خدا در كنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعى در حوادث و گرفتارى‏ها مطرح است. «آمن باللَّه و الیوم الاخر... وآتى المال على حبه» 
7- تمام كارهاى نیك در سایه ایمان به خدا شكل مى‏گیرد. «آمن باللّه... آتى المال» 
8 - هدف اسلام از انفاق، تنها سیر كردن گرسنگان نیست، بلكه دل كندن صاحب مال از مال نیز هست. على حبّه 
9- نیكوكاران، مال و دارایى خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق مى‏كنند. «آتى المال على حبّه» 
10- با دست خود به فقرا و یتیمان و بستگان انفاق كنید. «آتى المال على حبّه» 
11- در انفاق، بستگان نیازمند بر سایر گروه‏هاى مستمند، اولویّت دارند. «ذوى القربى و الیتامى...» 
12- سائل را ردّ نكنید، گرچه فقیر، مسكین، در راه مانده و فامیل نباشد. كلمه‏ى «السائلین» به صورت مستقل مطرح شده است. «والمساكین و... السائلین» 
13- ایمان ونماز و زكات، بدون شركت در جهاد كامل نمى‏شود. «وحین البأس... اولئك الّذین صدقوا» 
14- مدّعیان ایمان بسیارند، ولى مؤمنان واقعى كه به تمام محتواى دین عمل كنند، گروهى اندك هستند. «اولئك الّذین صدقوا» 
15- نشانه‏ى صداقت، عمل به وظایف دینى وتعهّدات اجتماعى است. «اولئك الّذین صدقوا» 
16- متّقى كسى است كه عملش، عقایدش را تأیید كند. «آتى المال... اولئك الّذین صدقوا اولئك هم المتقون» 

سوره 2. بقره آيه 153

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُوا بِالْصَّبْرِ والصَّلَو ةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الْصَّبِرِينَ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگیرید، همانا خداوند با صابران است

مشابه این كلام الهى را در همین سوره [بقره، 45] خواندیم كه خداوند به بنى‏اسرائیل مى‏فرمود: در برابر ناملایمات و سختى‏ها، از صبر و نماز كمك بگیرید. در این آیه نیز به مسلمانان دستور داده مى‏شود تا در برابر حوادث سخت زندگى، از صبر و نماز یارى بجویند. آرى، دردهاى یكسان، داروى یكسان لازم دارد. اصولاً انسانِ محدود، در میان مشكلات متعدّد و حوادث ناگوار، اگر متصل به قدرت نامحدود الهى نباشد، متلاشى ومنكوب مى‏شود. و انسانِ مرتبط با خداوند، در حوادث و سختى‏ها، خود را نمى‏بازد و براى او حوادث، بزرگ نمى‏نماید. كسى كه نماز را با حضور قلب و با توجّه مى‏خواند، به معراج مى‏رود. هرچه پرواز معنوى او بیشتر باشد و بالاتر رود، دنیا و مشكلات آن و حتّى خوشى‏هاى آن كوچكتر مى‏شود. انسان، یا در نعمت بسر مى‏برد كه باید به آیه قبل عمل كند؛ «اذكرونى، اشكروا لى» و یا در سختى بسر مى‏برد كه باید به این آیه عمل كند؛ «استعینوا بالصبر» خداوند مى‏فرماید: خدا با صابران است و نمى‏فرماید: با نمازگزاران است. زیرا نماز نیز نیاز به صبر و پایدارى دارد. [تفسیر روح‏المعانى] در روایات مى‏خوانیم : هرگاه كار سختى براى حضرت على علیه السلام پیش مى‏آمد حضرت دو ركعت نماز مى‏خواند. [تفسیر صافى، ج‏1، ص 111] این سیره را بوعلى سینا نیز عمل مى‏كرد. صبر، مادر همه كمالات است. صبر در جنگ، مایه شجاعت است. صبر در برابر گناه، وسیله تقواست. صبر از دنیا، نشانه زهد است. صبر در شهوت، سبب عفّت است. صبر در عبادت، موجب طاعت، و صبر در شبهات، مایه‏ى وَرع است. [تفسیر اطیب‏البیان، ج‏2، ص 258] 

1- ایمان اگر همراه با عمل و توكّل وصبر و عبادت باشد، كاربرد بیشترى خواهد داشت. [تفسیر راهنما] «الّذین آمنوا استعینوا بالصبرو...» 
2- نماز اهرم است، بار نیست. «استعینوا بالصبر والصلوة» 
3- صبر ونماز، وسیله‏ى جلب حمایت‏هاى الهى هستند. «استعینوا بالصبر والصلوة انّ اللّه مع الصابرین» 
4- اگرچه خداوند با هركس ودر هر جایى حضور دارد؛ «هو معكم اینما كنتم» [حدید، 4]و لكن همراهى خدا با صابران، معناى خاصّى دارد و آن لطف، محبّت و یارى رسانى خداوند به صابران است. «انّ اللّه مع الصابرین» 

سوره 2. بقره آيه 154

وَلاَتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيلِ‏اللَّه أَمْوَتٌ بَلْ‏أَحْيَآءٌ وَلَكِنْ لَّاتَشْعُرُونَ و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوئید، بلكه آنان زنده‏اند، ولى شما نمى‏فهمید ‏

در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند كه شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مى‏گفتند: فلانى مُرد. این آیه نازل شد و آنان را از این تفكّر نهى كرد. [تفسیر مجمع‏البیان] شهدا، نه تنها نامشان یا آثار كارهایشان زنده و باقى است، بلكه یك زندگى واقعى برزخى دارند. زندگى‏اى كه در آن رزق و شادى و بشارت است، زندگى در جوار رحمت خدا كه در آن حزن وترس وجود ندارد. مشخّصات این زندگى، در تفسیر سوره آل‏عمران [آل‏عمران، 168 تا 170]خواهد آمد. انشاءاللّه.  شهادت در راه خدا، شامل كشته شدن در میدان نبرد، ترور و سوءقصد دشمنان، كشته شدن مؤمنان در دفاع از جان و ناموس و مال، در هر مكان و زمان مى‏شود. 

1- نگرشهاى محدود مادّى را باید با ایمان به خدا و گفته‏هاى او تكمیل و تصحیح كرد. «لاتقولوا» 
2- تكالیف سخت، نیاز به پشتوانه اعتقادى و جبران خسارت‏ها دارد. آرى، كسى كه بداند زنده است، به شهادت رو مى‏كند. «لاتقولوا... اموات بل احیاء» 
3- شهادت، زمانى ارزش دارد كه در راه خدا باشد. «فى سبیل اللَّه» 
4- پیكار در راه دین، از ارزشهاى والا در پیشگاه خداوند است. «یقتل فى‏سبیل‏اللَّه» 
5 - روح، بعد از مرگ باقى است، هرچند جسم و بدن متلاشى شود. «احیاء» 
6- سرچشمه بسیارى از تحلیل‏ها، ناآگاهى از واقعیّات است.«لاتقولوا، لاتشعرون»

آيه 155

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ‏ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَ لِ وَ الْأَنْفُسِ وَالَّْثمَرَ تِ وَبَشِّرِ الْصَّبِرِينَ‏ وقطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى وجانى وكمبود محصولات، آزمایش مى‏كنیم وصابران (در این حوادث وبلاها را) بشارت بده

خداوند متعال، همه‏ى انسان‏ها را آزمایش مى‏كند، امّا آزمایش و امتحان همه یكسان نیست. تمام جهان، صحنه آزمایش و تمام مردم حتّى پیامبران نیز مورد امتحان قرار مى‏گیرند. باید بدانیم كه آزمایش‏هاى خداوند براى رفع ابهام نیست، بلكه براى شكوفایى استعدادها و پرورش انسان‏ها است. وسایل آزمایش الهى نیز تمام حوادث تلخ و شیرین و از جمله ترس و گرسنگى، زیان مالى و جانى و كمبود محصولات است. ترس از دشمن، محاصره‏ى اقتصادى، جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزیزان به میدان‏هاى نبرد، از جمله امتحانات است. براى پیروزى در آزمایشِ خوف از دشمن، نیاز به توكّل و یاد خداست و براى مبارزه با كمبودها، نیاز به صبر است كه در دو آیه قبل «واستعینوا بالصبر والصلوة» راه را نشان داده است. لازم نیست همه‏ى مردم با همه‏ى مسائل آزمایش شوند، بلكه ممكن است: 
الف: هركس با چیزى آزمایش شود. 
ب: فردى در آزمایشى روسفید باشد، ولى در امتحان دیگرى رسوایى به بارآورد. 
ج: ممكن است آزمایش فردى، وسیله‏ى آزمایش دیگران نیز باشد. 
گاهى كم شدن مال و محصولات یا پیدا شدن خوف و ترس و سایر مشكلات، به خاطر آزمایش الهى است، ولى در بعضى اوقات، این امور كیفر اعمال خود انسان‏هاست. انسان‏ها گاهى مرتكب بعضى گناهان مى‏شوند كه خداوند آنهارا به برخى گرفتارى‏ها مبتلا مى‏كند. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: «انّ اللَّه یبتلى عباده عند الاعمال السیّئة بنقص الّثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب ویتذكّر متذكّر» [نهج‏البلاغه، خطبه 143] همانا خداوند، بندگان خود را به خاطر اعمال فاسدشان، به كمبود محصول و حبس بركت و بسته شدن منابع خیر، گرفتار مى‏كند تا شاید متذكّر شوند و توبه نمایند. البتّه همین تنبّه نیز آزمایش است، همانگونه كه بر اثر ایمان نعمتى مى‏دهد كه وسیله آزمایشى است؛ «لاسقیناهم مآء غدقاً لِنَفتنهم فیه» [جنّ، 16] همانا آبى گوارا به آنان نوشاندیم تا ایشان را آزمایش كنیم. خداوند چندین عنایت به صابران نموده است از جمله: 
1- محبّت. «واللَّه یحبّ الصابرین» [آل‏عمران، 146] 
2- نصرت. «ان اللَّه مع الصابرین» [بقره، 153] 
3- بهشت. «یجزون الغرفة بما صبروا» [فرقان، 75.] 
4- پاداش بى‏حساب. «انما یوفّى الصّابرون اجرهم بغیر حساب» [زمر، 10] 
5 - بشارت. «بشّر الصابرین» 
راه پیروزى در آزمایش‏هاى الهى چند چیز است: 
الف: صبر و مقاومت. 
ب: توجّه به گذرا بودن حوادث و مشكلات. 
ج: توجّه به تاریخ گذشتگان كه چگونه مشكلات را پشت سر گذارده‏اند. 
د: توجّه به اینكه همه مشكلات ما در منظر و دید خداست و همه چیز حساب دارد. امام حسین علیه السلام وقتى فرزندش روى دستانش تیر خورد و شهید شد، فرمود: «هَوِّن علىّ ما نزل بى انّه بعین اللّه» [بحار، ج‏45، ص‏46] این حادثه سخت، چون خدا مى‏بیند برایم آسان مى‏نماید. 

1- آزمایش و امتحان یك برنامه و سنّت حتمى الهى است. «ولَنبلوَنّكم» 
2- ناگوارى‏ها، سبب مقاومت ورشد است. بسیارى از صفات انسان از قبیل صبر، رضا، تسلیم، قناعت، رهد، تقوا، حلم و ایثار، در سایه‏ى برخورد با تنگدستى‏ها است. «وبشّر الصابرین» 
3- مورد بشارت، در آیه بیان نشده است تا شامل انواع بشارت‏هاى الهى باشد. «بشّر الصابرین»

آيه 156

‏( الَّذِينَ إِذَ آ أَصَبَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ صابران) كسانى هستند كه هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مى‏گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم

صابران، به جاى خود باختگى وپناهندگى به دیگران، تنها به خدا پناه مى‏برند. زیرا از دید آنها، تمام جهان كلاس درس و میدان آزمایش است كه باید در آن رشد كنیم. دنیا جاى ماندن نیست، خوابگاه و عشرتكده نیست و شداید و سختى‏هاى آن نیز نشانه‏ى بى‏مهرى خداوند نیست. ناگوارى‏ها براى آن است كه زیر پاى ما داغ شود تا تندتر و سریعتر حركت كنیم، بنابراین در تلخى‏ها نیز شیرینى است. زیرا شكوفا شدن استعدادها وكامیابى از پاداش‏هاى الهى را بدنبال دارد. مصیبت‏هایى كه از طرف اوست، تصرف مالك حقیقى و خداوند در مملوك خود است. اگر انسان بداند كه خداوند حكیم و رحیم است و او نیز بنده‏اى بوده كه قبلاً هیچ نبوده؛ «لم یك شیئاً» [مریم، 67] و حتّى بعد از مراحلى هم چیز قابل ذكرى نبوده است؛ «لم یكن شیئاً مذكورا» [انسان، 1] خواهد پذیرفت كه من باید در اختیار او باشم. او مرا از جماد به نبات، و از نبات به حیوان و از مرتبه‏ى حیوانیّت به انسانیّت سوق داده و این حوادث را براى رشد و ارتقاى من قرار داده است. همانگونه كه ما دانه‏ى گندم را زیر فشار، آرد مى‏كنیم و بعد نیز در آتش تنور، تبدیل به نان مى‏كنیم تا مراحل وجودى او را بالا بریم. 
شعار صابران «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» است. در حدیث مى‏خوانیم: هرگاه با مصیبتى مواجه شدید، جمله‏ى «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» را بگویید. [درّالمنثور، ج‏1، ص‏377] گفتن «انّا لِلّه» و یاد خدا به هنگام ناگوارى‏ها، آثار فراوان دارد: 
الف: انسان را از كلام كفر آمیز و شكایت باز مى‏دارد. 
ب: موجب تسلیت و دلدارى و تلقین به انسان است. 
ج: مانع وسوسه‏هاى شیطانى است. 
د: اظهار عقاید حقّ است. 
ه : براى دیگران درس و الگو شدن است. 
مردم در برابر مشكلات و مصایب چند دسته‏اند: 
الف: گروهى جیغ و داد مى‏كنند. «اذا مسّه الشّر جزوعاً» [معارج، 20] 
ب: گروهى بردبار و صبور هستند. «وبشّر الصابرین» 
ج: گروهى علاوه بر صبر، شكرگزارند. «اللّهم لك الحَمد حَمد الشّاكرین لَك على مُصابهم» [فقره آخر زیارت عاشورا] 
این برخوردها، نشانه‏ى معرفت هر كس نسبت به فلسفه‏ى مصایب و سختى‏هاست. همانگونه كه كودك، از خوردن پیاز تند، بى‏تابى مى‏كند و نوجوان تحمّل مى‏كند، ولى بزرگسال پول مى‏دهد تا پیاز خریده و بخورد. 

1- ریشه‏ى صبر، ایمان به خداوند، معاد وامید به دریافت پاداش است. «الصّابرین الّذین... قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون» 

آيه  157  أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَو تٌ مِّنْ رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏ آنانند كه برایشان از طرف پروردگارشان، درودها و رحمت‏هایى است و همانها هدایت یافتگانند

كلمه «صلوات» از واژه‏ى «صلو» به معنى ورود در نعمت ورحمت است، بر خلاف واژه‏ى «صلى» كه به معناى ورود در قهر و غضب است. مانند: «تصلى ناراً حامیة»  خداو [غاشیه، 4] ند بر مؤمنانى كه در مشكلات، صبر و مقاومت كرده‏اند، خود درود و صلوات مى‏فرستد؛ «صلوات من ربهم» ولى درباره مؤمنان مرفّه كه زكات اموالشان را مى‏پردازند، دستور مى‏دهد پیامبر صلى الله علیه وآله درود بفرستد. «صلّ علیهم» [توبه، 103]

1- خداوند، صابران را غرق در رحمت خاصّ خود مى‏كند. «علیهم صلوات» 
2- تشویق صابران از طرف خداوند، به ما مى‏آموزد كه باید ایثارگران و صابران و مجاهدان، در جامعه از كرامت واحترام خاصّى برخوردار باشند. «علیهم صلوات من ربّهم...» 
3- تشویق، از شئون ربوبیّت و لازمه تربیت است. «صلوات من ربهم» 
4- هدایت صابران، قطعى و مسلّم است. با آنكه در قرآن، هدایت یافتن بسیارى از انسان‏ها، تنها یك آرزو است؛ «لعّلهم یهتدون» ولى در مورد صابران، هدایت آنان قطعى تلقّى شده است. «اولئك هم المهتدون» 
5 - هدایت، مراحلى دارد. با اینكه گویندگانِ «انّاللّه‏وانّاالیه‏راجعون» مؤمنان و هدایت‏شدگان هستند، ولى مرحله بالاتر را بعد از صبر و دریافت صلوات و رحمت الهى كسب مى‏كنند. «اولئك هم المهتدون

آيه 67   وَإِذْ قَالَ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ‏ و (بخاطر بیاورید) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مى‏دهد (براى یافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح كنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر مى‏گیرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مى‏برم از اینكه از جاهلان باشم

این سوره را به جهت این داستان، سوره بقره نامیده‏اند. فرمان ذبح گاو، در تورات به عن [تورات، سِفر تثنیه، فصل 21] وان یك قانون قضایى مطرح شده است و خلاصه‏ى ماجرا از این قرار بوده كه مقتولى در بین بنى‏اسرائیل پیدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در میان قوم نزاع و درگیرى شروع شد و هر قبیله، قتل را به طایفه و قبیله‏اى دیگر نسبت مى‏داد و خود را تبرئه مى‏كرد. آنها براى داورى و حل مشكل، نزد حضرت موسى رفتند. موسى علیه السلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنید و قطعه‏اى از بدن آنرا به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنیدن این جواب به موسى علیه السلام گفتند: آیا ما را مسخره مى‏كنى؟ موسى گفت: مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مى‏برم كه از جاهلان باشم. در فرهنگ قرآن و روایات، جهل به معناى بى‏خردى است، نه نادانى. لذا كلمه‏ى «جهل» در برابر «عقل» بكار مى‏رود، نه در برابر علم. وچون مسخره كردن دیگران، نشانه‏ى بى‏خردى است، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى‏برد. 

1- اگر فرمان خداوند، با ذهن و سلیقه‏ى ما مطابق نیامد و راز آن را نفهمیدیم، نباید آنرا انكار كنیم. «انّ اللّه یأمركم... أتتّخذنا هزواً» 
2- موسى علیه السلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مى‏كند تا بلكه رعایت ادب نموده وتسلیم شوند، ولى آنها باز بهانه گیرى مى‏كنند. «انّ اللّه یأمركم» 
3- خداوند اگر اراده نماید، از به هم خوردن دو مرده، مرده‏اى زنده مى‏شود. «تذبحوا بقرة» 
4- در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبیده مى‏شود. همانند بت‏شكنى ابراهیم علیه السلام و آتش زدن گوساله‏ى طلایى سامرى. «تذبحوا بقرةً» 
5 - درجه‏ى ایمان مردم به پیامبرشان، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهمیده مى‏شود. «اتتّخذنا هزوا» 
6- استعاذه و پناه بردن به خدا، یكى از راه‏هاى بیمه شدن است. عصمت انبیا در سایه‏ى استعاذه و امثال آن است. «اعوذ...» 
7- مسخره كردن، كار افراد جاهل وبى‏خرد است. «اكون من الجاهلین» 
8 - جهل، خطرى است كه اولیاى خدا، از آن به خدا پناه مى‏برند. «اعوذ باللَّه ان اكون من‏الجاهلین» 
9- خداوند در یك ماجرا، توحید؛ قدرت نمایى خود، نبوّت؛ معجزه موسى، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مى‏رساند

آيه  68  قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَ لِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ‏(بنى‏اسرائیل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مى‏فرماید: ماده گاوى كه نه پیر و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، (بلكه) میان این دو (و میان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. وقتى بنى‏اسرائیل فهمیدند كه موضوع جدّى است، شروع به بهانه‏تراشى نمودند. و به نظر برخى مفسّران، احتمال مى‏رود كه این بهانه‏ها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مى‏شد تا مبادا رسوا شود. [تفسیر فخررازى،] در هر حال روش سؤال كردنِ قوم، حكایت از روحیّه‏ى لجاجت آنان دارد كه در آیه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته . 

1- با ادب سؤال كنید. در این آیه كلمه «لنا» دوبار تكرار شده و به جاى «ربّنا» كلمه «ربّك» آمده كه نشانه روح تكبّر است. «ادع لنا ربّك یبیّن لنا» 
2- فرمان خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید بپرهیزید. «فافعلوا ما تؤمرون

بقره آيه   69   قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ‏( نان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه باشد؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مى‏گوید: آن ماده گاوى باشد زرد یك دست، كه رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد!

با اینكه فرمان ذبح، دوبار صادر شد، امّا گویا برخى از آنها قاتل را مى‏شناختند و نمى‏خواستند معرّفى شود. لذا از روى لجاجت و بهانه‏تراشى، سؤالهاى متعدّدى را مطرح مى‏كردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤال كردند. خداوند در جواب آنها فرمود: رنگ گاو، زرد شدید و پر رنگ و خالص باشد. رنگى كه بینندگان را شادمان كند. یعنى از خوش اندامى، سلامتى، رنگ و زیبایى خاصى برخوردار باشد. اى‏بسا اگر وسیله‏ى وزن كردن داشتند، از وزن گاو نیز سؤال مى‏كردند! 
از سؤالات نابجا نهى شده‏ایم. در سوره‏ى مائده مى‏خوانیم: «لا تسألوا عن اشیاء ان تُبدَلكم تَسؤكم» [مائده، 101] از چیزهایى كه اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشكل به وجود مى‏آید، سؤال نكنید. روزى پیامبر ص درباره لزوم و اهمّیت حج، خطبه‏اى ایراد مى‏فرمودند. در بین خطبه، شخصى سؤال كرد: آیا حج، هر سال واجب است؟ پیامبر ص جواب نفرمود. آن شخص دوباره سؤال خود را تكرار نمود. حضرت ناراحت شده فرمودند: چرا اصرار مى‏كنى؟ اگر بگویم بله، كار شما مشكل مى‏شود، همین كه دیدید من ساكت شدم، اصرار نكنید. سپس پیامبر صفرمود: یكى از عوامل هلاكت اقوام گذشته، سؤالات نابجاى آنها بود. [تفسیر نمونه، ج‏5، ص‏96] حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه مى‏فرماید: «و سَكت لكم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتكلّفوها» [شرح ابن‏ابى‏الحدید، ج‏18، ص‏102] خداوند حكم برخى اشیا را مسكوت گذاشته است، این سكوت از سر فراموشى نیست، بلكه براى آن است كه شما در عمل، در وسعت باشید. و لذا با سؤالات نابجا، موشكافى نكنید. 

1- رنگ زرد، چنانكه در روایات نیز آمده، مورد سفارش دین است. «فاقع لونها» 
2- رنگ‏ها، در روحیّه‏ى انسان تأثیر دارند. «لونها تسر النّاظرین» 

بقره آيه 70قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ‏(بار دیگر به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ زیرا این گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد (با توضیحات تو) حتماً هدایت خواهیم شد.

اعتدال در هر كارى یك ارزش است. گاهى افراد با دیدن نشانه‏اى بسیار ساده، یقین پیدا مى‏كنند، ولى برخى با وجود بیان صریح؛ «أن تذبحوا بقرةً» وسوسه مى‏كنند. نباید در بیان‏هاى روشن و صریح، دچار وسوسه شد. 
در حدیث آمده است كه پیامبر علیه السلام فرمود: بنى‏اسرائیل مأمور ذبح یك گاو ساده و معمولى بودند، لكن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند، خداوند نیز بر آنان سخت گرفت. 
[تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏89] 

1- توجّه به مسائل فرعى، انسان را از تمركز نسبت به مسائل اساسى، باز مى‏دارد. «انّ البقر تشابه علینا» 
2- روحیّه‏ى لجاجت باعث مى‏شود حقّ بر انسان مشتبه شود. «انّ‏البقرتشابه علینا» 
3- گاهى سؤال براى تحقیق و علم و آگاهى نیست، بلكه نشانه‏ى روح لجاجت و طفره رفتن است. «یبیّن لنا ما هى انّ البقر تشابه علینا» 
4- رهبران الهى، صعه‏ى صدر دارند و جسارت را به روى خود نمى‏آورند. (كلمه «ربّك» بجاى «ربّنا» یك نوع جسارت بود كه بارها تكرار شد، ولى حضرت موسى به روى خود نیاورد.) 

بقره آيه 71  قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لَّاشِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ  ‏(موسى) گفت: خداوند مى‏فرماید: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمین را شخم زند و نه كشتزار را آبیارى كند. از هر عیبى بركنار است و هیچ لكّه‏اى در (رنگ) آن نیست. گفتند: الآن حقّ (مطلب) را آوردى! پس (چنان گاوى را پیدا كرده و) آنرا سر بریدند، ولى نزدیك بود انجام ندهند.

«ذَلول» به معناى حیوان رام شده، «تُثیر» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسلَّمه» به معناى سالم از هر عیب و نقص عضوى و «شِیة» از «وشى» به معناى خال، و «لاشیة» یعنى خال یا رگه‏ى رنگ دیگرى نداشته باشد. 
یهود نسبت به پیامبر خود بى‏ادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: «الآن جئت بالحق» حالا حقّ گفتى. گویا قبل از این باطل مى‏گفته است. 

1- در اجراى طرح‏ها، عناصر و منابع فعّال و تولیدى و اقتصادى را منهدم نكنید. «لاذلول... ولاتسقى» 
2- آنچه در راه فرمان خدا مصرف مى‏شود، باید سالم باشد. «مسلّمة» در سفر حج نیز زائر خانه خدا باید روز عید قربان، حیوان سالم ذبح كند. 
3- غرور و هوس، كار را به جایى مى‏رساند كه انسان هرچه را طبق میل خودش باشد، حقّ مى‏داند. «جئت بالحق» 

بقره آيه 72   وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ رَءتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ‏   و (بیاد آورید) هنگامى كه فردى را به قتل رساندید وسپس درباره‏ى (قاتل) او، به نزاع پرداختید، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مى‏داشتید، آشكار مى‏سازد.

جریان قتل و فرمان ذبح گاو، در آیات قبل به طور مفصّل بیان شده است، ولى این آیه خلاصه‏ى ماجرا را ذكر مى‏كند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مى‏داشتید، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خویش، افشا ساخت واز خلاف‏كارى‏هاى شما پرده برداشت. حدیثى در درّالمنثور نقل شده كه اگر انسان در لابلاى سنگ‏هاى محكم كه هیچ روزنه‏اى در آن نباشد، عملى را انجام دهد، خداوند آنرا براى مردم ظاهر مى‏كند. [تفسیر درّالمنثور، ج‏1، ص‏78] در روایات مى‏خوانیم: گاو میان سالِ زرد رنگ با آن خصوصیّات، تنها در اختیار جوانى بود كه معامله‏ى پرسودى برایش پیش آمده بود، امّا چون كلید انبار زیر سر پدرش بود و او براى اینكه پدر را بیدار نكند، از سود گذشت. و خداوند براى جبران این خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانه‏هاى بنى‏اسرائیل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان، متعیّن شود تا آنرا با قیمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: «انظروا الى البّر مایبلغ باهله» بنگرید به نیكى، كه چه به اهلش مى‏رساند. [تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏88] 

1- هر كس به گناه دیگران راضى باشد، در گناه آنان شریك است. خداوند به یهودیان زمان پیامبر نسبت قتل داده است، گویا آنان به قتل زمان موسى راضى بودند. «واذ قتلتم» 
2- گاهى انسان با نسبت دادن جرم به دیگران، مى‏خواهد با حیله آنرا از خود دفع كند. غافل از آنكه اگر خداوند بخواهد، با زدن مرده‏اى بر مرده‏ى دیگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا مى‏كند. «واللّه مخرجٌ ما كنتم تكتمون