آیات برگزیده:آیت الکرسی.آمن الرسول. نور
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
آية الكرسى يكى ا ز مهمترين آيات قرآن
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَىءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ اللّه، كه جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. كیست آنكه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت كند. گذشته و آینده آنان را مىداند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمىكنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمانها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.
به مناسبت وجود كلمهى «كرسى» در آیه، رسول اكرم ص این آیه «آیةالكرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است كه این آیه به منزلهى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. [تفسیر روح المعانى، ج3، ص10 و تفسیر المیزان، ج2، ص354 ] همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از على علیه السلام نقل كردهاند كه فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آیةالكرسى را خوانده باشم. [تفسیر نمونه، ج2، ص191 ؛ المیزان، ج2، ص355] در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالكرسى را شعار و پیام توحید دانستهاند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» [صافات، 35] ، «لااله الاّ هو» [بقره، 163]، «لااله الاّ انت» [انبیاء، 87] ، «لااله الاّ انَا» [نحل، 2] ، ولى در هیچ كدام آنها مثل آیةالكرسى در كنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.
صفات خداوند دو گونهاند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمىباشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مىنامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مىكند، ولى دربارهى صفات ذات این را نمىتوان گفت كه اگر خداوند بخواهد مىداند و اگر نخواهد نمىداند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه كنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمىشود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمىشود. كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مىرود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» [فرقان، 43] ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» [حج، 73] و آنان كه به پرستش غیر خدا مىپردازند، از بلنداى توحید به درههاى خوفناك سقوط مىكنند. «ومن یشرك باللّه فكانّما خرّ منالسماء فتخطفه الطّیر» [حج، 31]
«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامهى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام ص نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» [كنزالعمّال، ح35541]همچنان كه فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هركس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مىشود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. [ثواب الاعمال، ص20 ]
امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» [بحار، ج93، ص196] گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل كردهاند: «كلمة لاالهالاّاللّه حصنى» [بحار، ج3، ص7] كلمهى توحید، دژ مستحكم الهى است.
آرى، توحید، مایهى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مىگویند هركس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد. اعتقاد به توحید، همهى قدرتها و جاذبهها را در چشم انسان كوچك و حقیر مىكند. نمونهاى از آثار تربیتى توحید همین است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمىكردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمىكنیم. [سیرهى حلبى، ج1، ص387 ] دحیه كلبى یكى دیگر از مسلمانان در كاخ قیصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشینان گفت: «لااسجد لغیراللّه» من براى غیر خداوند سجده نمىكنم. [سیرهحلبى، ج3، ص272]
آرى، توحید انسان را تا آنجا بالا مىبرد كه حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمىشود. امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسانهایى تلاش مىكردند. على علیه السلام فرمودند: «لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حراً» [نهج البلاغه، نامهى31 ] ، بنده دیگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفریده است. لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند وفریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوتها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.
«هوالحىّ»
در فراز هفتادم دعاى جوشن كبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مىكند: «یا حیّاً قبل كلّ حىّ، یا حیّاً بعد كلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس كمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشاركه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت كلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق كلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زندهاى و بعد از هر زندهاى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریكى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مىمیراند و به همه زندهها روزى مىبخشد. او زندگى را از زندهاى دیگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نیز زندگى مىبخشد. او زنده و پا برجاست. معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مىكند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توكّل على الحىّ الّذى لایموت» [فرقان، 58] او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، كه لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس كمثله حىّ»
«قَیّوم» از ریشهى «قیام»، به كسى گفته مىشود كه روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. [695] كلمهى «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد. قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر كامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مىآفریند، روزى مىدهد، هدایت مىكند و مىمیراند و لحظهاى غافل نیست. هر موجود زندهاى براى ادامهى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى كه براى ادامهى روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامهى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند. امام على علیه السلام مىفرماید: «كلّ شىء خاضع له و كلّ شىء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [نهجالبلاغه، خطبه108] نقل كردهاند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه وآله مكّرر در سجده مىگفتند: «یا حىّ یا قیّوم» [روحالبیان، ج1، ص400]
«لاتأخذه سنةٌ و لانوم»
امام صادق علیه السلام فرمودهاند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زندهاى نیست مگر اینكه مىخوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. [بحار، ج59، ص185] خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. [چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا مىشود، سپس خواب مىآید، قرآن هم كلمهى »سِنَة« را مقدّم بر »نَوم« بكار برده است] خواب، زندهها را از خود منقطع مىكند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد. «له ما فى السموات و ما فى الارض» مالك حقیقى همه چیز اوست و مالكیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالكیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است كه از طرف مالك حقیقى یعنى خداوند تعیین مىشود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالكم» [ اعراف، 194] طبیعت، ملك خداست و قوانین حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسانها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مىكردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترك سدى» [قیامت، 36] امام كاظم علیه السلام از در خانهى شخصى بنام «بُشر» مىگذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنیزى كه از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه كیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمىكرد. كنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. [تتمة المنتهى، ص329 ] از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند. [بحار، ج1، ص 225]
«من ذا الذى یشفع عنده»
مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» [لقمان، 25] ولى بتها را شفیع مىدانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» [یونس، 18] آیةالكرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مىكوبد و مىگوید: كیست كه بدون اجازهى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست، كارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمىشود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مىزند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشهاى دور از خواست او كارى صورت داد. شفاعت آن است كه یك موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانهى گیاه را یارى مىكنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كیفر و پاداش نیز، اولیاى خدا گنهكارى را یارى مىرسانند تا نجات یابد. [امام صادق ع فرمودند: »نحن الشافعون« ما هستیم آنهایى كه اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج1، ص258] ولى هرگز این امدادها نشانهى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست. زیرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مىدهد. و اوست كه نظام آفرینش را به نوعى آفریده كه وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مىكند.
به هر حال عوامل مادّى و كمكهایى كه انسان از مخلوقات مىگیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است كه او حاكم كرده است. به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعین [مدّثر، 48] چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانهاى را رشد مىدهند كه قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتىبازى و توصیههاى بىدلیل دنیوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند مردم با اولیاى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولیاى خود مىدهد و بهرهگیرى از آن در روز قیامت، تجسّمى از بهرهگیرى انسان، از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.
شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نیست، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» [یونس، 18] خیال كنند كه بهرهمند از شفاعت خواهند شد. یادآورى این نكته لازم است كه عبادت غیر خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرك نیست. جملات: «یدعوك» [قصص، 25] ، «یدعوكم» [آلعمران، 153] ، «یدعون» [آلعمران، 104] ، «ندع» [آلعمران، 61] و «دعاء الرسول» [نور، 63] كه در قرآن آمده است، هیچ یك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.
«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم»
خداوند همهى واقعیّات را مىداند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بىگناهى شخصى نیست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا باید موجب شود كه اندكى انسان حیا كند، او از درون سینهها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزى را مىداند. [یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء« سبأ، 2. »ان تخفوا ما فى صدوركم او تبدوه یعلمه اللّه« آلعمران، 29. ؛ »وعنده مفاتح الغیب« انعام، 59. ؛ »یعلم السّر واخفى« طه، 7.؛ »انّه علیم بذات الصدور« هود، 5. ؛ »یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور« غافر، 19] در حالى كه علم ما انسانها محدود است. ما صدا را تا حدّى مىشنویم، دیدنىها را تا حدودى مىبینیم، اسرار را نمىدانیم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
«وسع كرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلى العظیم»
در روایتى از امام صادق ع آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبیا و رسل را به آنها آگاه كرده است [تفسیر نورالثقلین، ج1، ص259] ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هیچ كس نمىداند. [تفسیر برهان، ج1، ص240] برخى «كرسى» را كنایه از قدرت و حكومت خدا مىدانند كه آسمانها و زمین را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بیابان، ولى با همه اینها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگین نیست. آیة الكرسى به مردم مىفهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوكهاى خود است، بلكه سراسر هستى با همهى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. [بل له ما فى السموات و الارض كلّ له قانتون« بقره، 116. و »ان یشأ یذهبكم و یأت بخلق جدید« ابراهیم، 19] و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نكنند. زیرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانایى خداوند عین ذات اوست. «ان ربّك هو القوى العزیز» [هود، 66.] على ع مىفرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده مىكند و نه خود دگرگون گشته و تغییر مىیابد. [نهجالبلاغه، خطبهى228]
آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد مىكند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان مىیابد. هر یك از صفات خدا: قَیّوم، حَىّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازندهاى در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مكتب آن كه به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن كند و پیروانش نیز بدانند كه هر لحظه زیر نظر هستند، لغزشهایشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان . خلاصه آنكه خدایى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایى مىتواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایى مىتوان توكّل كرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایى كه قرآن اینگونه معرفى مىكند، با خداى انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن كسانى كه در بنبستهاى تنگ و تاریك نظام مادّى جهان گرفتار شدهاند، چگونه مىاندیشند؟ الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه»
لَا إِكْرَاهَ فِى الْدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَاانْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيْعٌ عَلِيمٌ در (پذیرش) دین، اكراهى نیست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محكمى دست یافته، كه گسستنى براى آن نیست. وخداوند شنواى دانا است.
ایمان قلبى با اجبار حاصل نمىشود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مىتوان در دلها نفوذ كرد، ولى این به آن معنا نیست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كردهام بازدارد. قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یك فرد موذى باشد. اسلامى كه به كفّار مىگوید: «هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین» [بقره، 111] اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه كنید. چگونه ممكن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟ جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوتها و شكستن نظامهاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّتها نمىدهند و یا براى محو شرك و خرافهپرستى است كه در حقیقت یك بیمارى است و سكوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است. مطابق روایات، یكى از مصادیق تمسك به «عروة الوثقى» و ریسمان محكم الهى، اتصال با اولیاى خدا و اهلبیت علیهم السلام است. رسول اكرم ص به حضرت على ع فرمودند: «انت العروة الوثقى». [تفسیر برهان، ج1، ص141 ]
1- دینى كه برهان و منطق دارد، نیازى به اكراه و اجبار ندارد. «لااكراه فى الدین»
2- تأثیر زور در اعمال و حركات است، نه در افكار و عقاید. «لااكراه فى الدین»
3- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قد تبیّن الرشد من الغى» اسلام دین رشد است.
4- دین، مایهى رشد انسانیّت است. «قد تبیّن الرشد من الغى»
5 - اسلام با استكبار سازش ندارد. «یكفر بالطاغوت»
6- تا طاغوتها محو نشوند، توحید جلوه نمىكند. اوّل كفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. فمن یكفر بالطاغوت ویؤمن باللّه»
7- كفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد. «یكفر، یؤمن» فعل مضارع نشانهى تداوم است.
8- محكم بودن ریسمان الهى كافى نیست، محكم گرفتن هم شرط است. «فقد استمسك بالعروة...»
9- تكیه به طاغوتها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. تنها رشتهاى كه گسسته نمىگردد، ایمان به خداست. «لا انفصام لها»
10- ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لاانفصام لها» ولى طاغوتها در قیامت از پیروان خود تبّرى خواهند جست.
11- ایمان به خدا و كفر به طاغوت باید واقعى باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند مىداند ومىشنود. واللّه سمیع علیم
اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَى الْنُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَى الْظُّلُمَتِ أُولَئِكَ أَصْحَبُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریكىها(ى گوناگون) بیرون و به سوى نور مىبرد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوتها هستند كه آنان را از نور به تاریكىها سوق مىدهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود
در آیه قبل خواندیم كه او مالك همه چیز است؛ «له مافىالسمواتو...» ودر این آیه مىخوانیم: نسبت او به مؤمنان، نسبت خاصّ و ولایى است. «ولىّالذین آمنوا»
گوشهاى از سیماى كسانى كه ولایت خدا را پذیرفتهاند
* آنكه ولایت خدا را پذیرفت، كارهایش رنگ خدایى پیدا مىكند. «صبغة اللّه» [ بقره، 138]
* براى خود رهبرى الهى برمىگزیند. «اناللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً» [بقره، 247]
* راهش روشن، آیندهاش معلوم و به كارهایش دلگرم است. یهدیم ربّهم بایمانهم [یونس، 9]، انّا الیه راجعون [بقره، 156] ، «لانضیع اجرالمحسنین» [یوسف، 56]
* در جنگها و سختىها به یارى خدا چشم دوخته از قدرتهاى غیر خدایى نمىهراسد. فزادهم ایماناً[بقره، 173]
* از مرگ نمىترسد و كشته شدن در تحت ولایت الهى راسعادت مىداند. امام حسین علیه السلام فرمود: «انّى لا ارى الموت الاّ السعادة». [بحار، ج44، ص192]
* تنهایى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نیست، چون مىداند او زیر نظر خداوند است. «ان اللّه معنا» [توبه، 40]
* از انفاق و خرج كردن مال نگران نیست، چون مال خود را به ولى خود مىسپارد. «یقرض اللّه قرضاً حسناً» [بقره، 245]
* تبلیغات منفى در او بى اثر است، چون دل به وعدههاى حتمى الهى داده است: «والعاقبة للمتّقین» [اعراف، 128]
* غیر از خدا همه چیز در نظر او كوچك است. امام على علیه السلام فرمود: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعینهم...». [نهجالبلاغه، خ 193]
* از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمىشود، چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن مىاندیشد. و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهى آن راهى را انتخاب مىكند كه خداوند معیّن كرده است. «ومن لم یحكم بماانزلاللّه» [مائده، 44 و45]
1- مؤمنان، یك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوتها باشند و پذیرش یك سرپرست آسانتر است. [یوسف ع نیز در دعوت كفّار به همین معنا استدلال كرد: »ءأربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللّه الواحد القهّار« آیا صاحبان متعدّد وپراكنده بهترند یا خداى یگانه وقدرتمند؟! یوسف، 39] درباره مؤمنان مىفرماید: «اللّه ولىّ» امّا دربارهى كفّار مىفرماید: اولیائهم الطاغوت
2- آیه قبل فرمود: «قد تبیّن الرّشد من الغى» این آیه نمونهاى از رشد و غىّ را بیان مىكند كه ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت»
3- راه حقّ یكى است، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمهى نور را به كار مىبرد، ولى از راههاى انحرافى و كج، به ظلمات وتاریكىها تعبیر مىكند. «النور، الظلمات»
4- راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت، رشد، امید و آرامش وجود دارد. «النور»
5 - مؤمن در بن بست قرار نمىگیرد. «یخرجهم من الظلمات»
6- طاغوتها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. «الذین كفروا اولیائهم الطاغوت»
7- هر كس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه ناخواه طاغوتها بر او ولایت مىیابند. اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت
8 - هر ولایتى غیر از ولایت الهى، ولایت طاغوتى است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت»
9- توجّه به عاقبت طاغوت پذیرى، انسان را به حقّ پذیرى سوق مىدهد. «اولئك اصحاب النّار»
1- هیچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو»
2- حیات واقعى و ابدى وهمهى حیاتهاى دیگر از آن اوست. «الحىّ»
3- همه چیز دائماً به او بستگى دارد ولحظهاى از تدبیر اوخارج نیست. «القیوم»
4- همه چیز از اوست.«له ما فى السموات...»
5 - نه تنها هستى از اوست، كارایى هستى نیز از اوست. «من ذا الّذى یشفع»
6- با خیال و توهّم شما، چیزى شفیع و واسطه نمىشود. «من ذا الّذى»
7- احدى از او مهربانتر نیست. علاقه ومهربانى هر شفیعى از اوست. «الاّ باذنه»
8 - خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا كنیم. «یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم...»
9- او بر همه چیز احاطه دارد، ولى دیگران بدون اراده او حتّى به گوشهاى از علم او احاطه ندارند. [الم یعلم بانّ اللّه یرى« علق، 14] «لا یحیطون بشىء من علمه»
10- حكومت و قدرت او محدود نیست. «وسع كرسیّه»
11- حفاظت هستى براى او سنگین نیست. «ولایؤده»
12- كسى كه از هستى حفاظت مىكند، مىتواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آیة الكرسى شده است.
ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان (نیز) به خدا و فرشتگان و كتابها(ى آسمانى) و فرستادگانش ایمان دارند (و مىگویند:) ما میان هیچ یك از پیامبران او فرق نمىگذاریم (و به همگى ایمان داریم) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنیدیم و اطاعت كردیم، پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانیم) و بازگشت (ما) به سوى توست
در این آیه اصول دین )توحید، نبوّت، معاد) بیان شده و در آیه بعد، آمادگى انسان براى انجام تكالیف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مىشود. لذا در حدیث آمده است كه این آیه و آیه بعد ارزش خاصّى دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است. تكریم پیامبر لازم است و حساب رسول اللّه ص از دیگران جداست. لذا در این آیه ابتدا نام رسول خدا و ایمان او آمد و سپس نام مؤمنان و عقاید آنان
1- تبلور مكتب در رهبر است. «آمن الرّسول بما انزل الیه»
2- مبلغان دینى باید به آنچه دعوت مىكنند، باور داشته باشند. «آمنالرسول...»
3- نزول كتب آسمانى، براى پرورش وتربیت انسانهاست. «من ربّه»
4- ایمان به همه انبیا لازم است، چون تمام انبیا یك هدف دارند. «كتبه ورسله»
5 - زمینهى دریافت مغفرت الهى، ایمان وعمل است. «سمعنا واطعنا غفرانك ربّنا»
6- در كنار ایمان و عمل، باز هم باید چشم امید به رحمت و غفران الهى داشت. «سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا»
7- بخشش، از شئون ربوبیّت وزمینهى پرورش است. «غفرانك ربّنا»
لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَّسِيْنَآ أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَآ إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنْتَ مَوْلنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
خداوند هیچ كس را جز به اندازه توانایىاش تكلیف نمىكند، هركس آنچه از كارها (ى نیك) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است. (مؤمنان مىگویند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكالیف چیزى را) فراموش یا خطا نمودیم، ما را مؤاخذه مكن. پرودگارا! تكلیف سنگین بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغیان) بر كسانى كه پیش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) كه طاقت تحمل آنرا نداریم، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر گروه كافران پیروز گردان.
گاهى منشا فراموشى، سهل انگارى خود انسان است كه قابل مؤاخذه مىباشد. چنانكه خداوند مىفرماید: «كذلك أتَتك ایاتنا فنَسیتَها و كذلك الیوم تنسى» [طه، 126] آن چنانكه آیات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، همانگونه امروز نیز تو به فراموشى سپرده مىشوى. لذا در این آیه از فراموشكارى در كنار خطاكارى، طلب آمرزش مىشود. در ضمن از مجازاتهاى سنگین كه در اثر طغیان و فساد امّتهاى پیشین بر آنها تحمیل شد، درخواست عفو مىشود. در این آیه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مىخواهد: مرحله اوّل عفو است كه محو آثار گناه و عقاب است. مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهرهگیرى از رحمت پروردگار و پیروزى بر كافران مىباشد. «لایكلّف اللّه نفساً الاّ وُسعها» در آیات دیگر نیز فرموده است: «ما جعل علیكم فى الدین من حرج» [حج، 78] و «یرید اللّه بكم الیسر» [بقره، 185] پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز فرموده است: من به دین آسان و سهل مبعوث شدهام. [بعثنى بالحنیفیة السهلة السمحة« بحار، ج 22، ص263]
1- تكالیف الهى، بیش از توان انسان نیست. «لا یكلّف اللّه نفساً الا وسعها» اسلام، دینِ آسانى است، نه سختگیرى.
2- اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمىگردد. «لها ما كسبت وعلیها ما...»
3- انسان، آزاد و صاحب اختیار است. «لها ما كسبت»
4- انجام یا ترك دستورات الهى، سود و ضررش براى خود ماست. «لها... علیها»
5 - كسانى كه مىگویند: «سَمِعنا واطعَنا» وسراپا عادل و متّقى هستند، بازهم از خطا و نسیانهاى خود نگرانند و دعا مىكنند. «ان نسینا او أخطأنا»
6- به تاریخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته و به خدا پناه ببریم. كما حَمَلتْه على الّذین من قبلنا»
7- آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنیم؛ «لا طاقة لنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهیم؛ «انت مولینا» آنگاه خواست خود را مطرح كنیم. «و اعف عنّا و اغفرلنا و ارحمنا»
8 - پیروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤمنان است. «و انصرنا على القوم الكافرین»
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ اى كسانى كه ایمان آوردهاید! روزه بر شما مقرّر گردید، همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهیزگار شوید.
نکته ها تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مىگیرند. و روزه، جلوى تندىهاى این دو غریزه را مىگیرد و لذا سبب كاهش فساد و افزایش تقواست. [ كافى، ج2، ص18] به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، آیاتى كه با خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» شروع شدهاند، در مدینه نازل شده و جزء آیات مدنى مىباشند. فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زكات در سال دوّم هجرى صادر گردیده است.
آثار و بركات روزه
تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهمترین اثر روزه است. روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زكات و خمس را مردم مىبینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مىكند. كسى كه یك ماه نان وآب وهمسر خود را كنار گذاشت، مىتواند نسبت به مال وناموس دیگران خود را كنترل كند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. كسى كه یك ماه مزهى گرسنگى را چشید، درد آشنا مىشود ورنج گرسنگان را احساس ودرك مىكند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است. [تفسیر المنار،] روزهى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزهى خاصّالخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست. [تفسیر روحالبیان] روزه، انسان را شبیه فرشتگان مىكند، فرشتگانى كه از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند. [صاحب جواهر،]
رسول خدا ص فرمودند: هركس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مىشود. [تفسیر مراغى، ج2، ص69] چنانكه در حدیث قدسى نیز آمده است كه خداوند مىفرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مىدهم.
اهمیّت روزه به قدرى است كه در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانستهاند. [كافى، ج2، ص100] هرچند كه روزه بر امّتهاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزهى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است. [تفسیر نورالثقلین، ج1، ص136] از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است كه فرمود: براى هر چیز زكاتى است و زكات بدنها، روزه است. [بحار، ج69، ص380 ]
پيام ها
1- خطابِ زیبا، گامى براى تأثیر گذارى پیام است. «یا ایّها الّذین آمنوا» در حدیثى از تفسیر مجمعالبیان مىخوانیم: لذّت خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» سختى روزه را آسان مىكند. اگر والدین بخواهند كه فرزندشان به سخنانشان گوش دهند، باید آنان را زیبا صدا زنند.
2- از شیوههاى تبلیغ آن است كه دستورات مشكل، آسان جلوه داده شود. این آیه مىفرماید: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست، در امّتهاى پیشین نیز این قانون بوده است. و عمل به دستورى كه براى همه امّتها بوده، آسانتر از دستورى است كه تنها براى یك گروه باشد. «كما كُتب على الّذین من قبلكم»
3- قرآن، فلسفه بعضى احكام همچون روزه را بیان داشته است. زیرا اگر مردم نتیجهى كارى را بدانند، در انجام آن نشاط بیشترى از خود نشان مىدهند. «لعلّكم تتّقون»
أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَّرِيْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَچند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است)، ولى هر كس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر كسانى كه طاقت روزه ندارند (همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان)، لازم است كفّارهاى بدهند، مسكینى را اطعام كنند. و هر كس به میل خود بیشتر نیكى كند (وبیش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مىفهمید كه) روزه گرفتن، برایتان بهتر است. (و هرگز به روزهخوارى معذوران، غبطه نمىخوردید
یكى از معانى باب اِفعال در زبان عربى، سلب است. مثلاً كلمه «عُجْمه» به معناى گنگى است، وقتى به باب افعال مىرود و «اِعجام» مىشود، به معناى از بین بردن گنگى است. در این آیه نیز كلمه «یطیقونه» به معناى سلب طاقت و توان است. تسلیم فرمان خدا بودن، ارزش است. اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حكم به افطار كرد، باید روزه را شكست. در مجمعالبیان آمده است: گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند كه روزه خود را بشكنند. رسول اكرم ص آنان را گناهكار خواندند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر كسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازهى او نماز نمىگزارم. در تفسیر قرطبى نیز آمده است كه رسول اكرم ص در سفر از مدینه به مكّه در ماه رمضان، آب خواستند، آنگاه ظرف آب را بر سر دست گرفتند تا مردم ببینند و سپس از آب میل فرمودند. به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت، روزهاش باطل و باید قضاى آنرا به جا آورد. [ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 164] امام صادق علیه السلام فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شیر كودك یا جنین نگرانى داشت، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانهى رأفت خداوند است. [تفسیر برهان، ج1، ص182]
1- اسلام براى هر فرد در هر شرایطى، قانون مناسب دارد. در این آیه، حكم مسافران، بیماران و سالمندان بیان شده است. «فمن كان منكم مریضاً او على سفر»
2- شرایط نباید فلسفه كلّى حكم و آثار و منافع آنرا تماماً از بین ببرد. اگر انسان مریض یا مسافر در شرایطى نمىتواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا كند تا از منافع روزه برخوردار شود. «فعدة من ایّام اُخر»
3- قصد سفر، به تنهایى مانع روزه نیست، در سفر بودن لازم است. «على سفر»
4- قضاى روزه، زمان خاصّى ندارد. «فعدة من ایام اُخر»
5 - توانایى، شرط تكلیف است. «على الّذین یطیقونه»
6- تغذیهى فقرا، در متن احكام جاسازى شده است. «طعام مسكین»
7- عباداتى سبب رشد و قرب است كه با علاقه و رغبت باشد. «فمن تطوّع»
8 - دستورات الهى بگونهاى است كه حداقل را بر همه واجب كرده است و بیش از آن را به اختیار انسان مىگذارد. در این آیه سیر كردن یك گرسنه واجب، ولى بیش از آن به عنوان عمل مستحبّى در اختیار خود انسان است. «فمن تطوع خیراً فهم خیر له»
9- انجام دستورات خداوند، آثار خوبى دارد كه به خود انسان باز مىگردد نه خدا. «ان تصوموا خیر لكم
شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمْ الْشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَيكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(روزه در) ماه رمضان، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن كتابى است كه) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما كه این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنكس كه بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد (این قضاى روزه) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكمیل كنید وخدارا بر اینكه شما را هدایت كرده، به بزرگى یاد كنید، باشد كه شكرگزار گردید.
«رمضان» از ماده «رَمض» به معناى سوزاندن است. البتّه سوزاندنى كه دود و خاكستر به همراه نداشته باشد. وجه تسمیه این ماه از آن روست كه در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده مىشود. ماه رمضان، ماه نزول قرآن مىباشد و تنها ماهى است كه نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است. در تفسیر برهان از پیامبر اكرم ص نقل شده است كه فرمودند: تمام كتابهاى آسمانى، در ماه رمضان نازل شدهاند. ماه رمضان، بهترین ماه خدا است. آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان، خطبه مفصلى در عظمت ماه رمضان ایراد كردهاند كه در بعضى از تفاسیر وكتب روایى آمده است. [بحار، ج96، ص356] همچنین در صحیفه سجادیه، امام سجاد ع در وداع ماه رمضان مناجات جان سوزى دارند. اسلام دین آسان و بناى آن بر سهولت و عدمسختگیرى است. هر كس مریض یا مسافر بود روزه نگیرد و قضاى آن را انجام دهد. اگر وضو گرفتن مشكل است، تیمّم را جایگزین مىكند. اگر ایستادن در نماز مشكل است، اجازهى نشسته نماز خواندن را مىدهد. كه این قانون به نام «قاعده لاحرج» در فقه مشهور است.
رمضان ماه مهمانى خدا
در رمضان، مؤمنان با كارت «یا ایّها الّذین آمنوا كُتب علیكم الصّیام» به میهمانى خداوند دعوت شدهاند، و این میهمانى ویژگىهایى دارد:
1- میزبان، خداوند است و میهمانان را شخصاً دعوت كرده است.
2- وسیله پذیرایى، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دورى از دوزخ است.
3- زمان پذیرایى، ماه رمضان است كه به گفتهى روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.
4- چگونگى پذیرایى، شب قدر به گونهاى است كه در آن نیاز یك سال میهمانان تأمین مىشود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مىگردد.
5 - غذاى این ماه، غذاى روح است كه براى رشد معنوى لازم است، نه غذاى جسم. لطف غذاى این مهمانى، آیات قرآن است كه تلاوت یك آیه آن در ماه رمضان همچون تلاوت تمام قرآن در ماههاى دیگر است.
این میهمانى هیچ سنخیّتى با میهمانىهاى دنیوى ندارد. خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل، میزبان انسانهاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل مىشود و مىگوید: من دعایتان را مستجاب مىكنم و براى هر نفسى كه در ماه رمضان مىكشید، پاداش تسبیحى عطا مىكنم. [خطبهى پیامبر ص در جمعه آخر ماه شعبان]
آداب مهمانى
در وسائل الشیعه [وسائل، ج7، ص119] براى اخلاق روزهدار در ضمن روایت مفصلى مىخوانیم: روزهدار، از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزارى، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخنچینى و حرامخوارى، دورى كند و نسبت به نماز، صبر و صداقت و یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد. شرط حضور در این مهمانى، فقط تحمّل گرسنگى نیست. در حدیث آمده است: آن كس كه از اطاعت رهبران آسمانى، سرباز زند ویا در مسائل خانوادگى و شخصى با همسر خود بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواستههاى مشروع او خوددارى كند و یا والدین از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است. روزه گرچه فوائد ومنافع طبّى از قبیل دفع وبرطرف شدن مواد زاید بدن در اثر گرسنگى را دارد، امّا سحرخیزى ولطافت روح واستجابت دعا در ماه رمضان چیز دیگرى است ومحروم واقعى كسى است كه از این همه خیر وبركت محروم باشد.
پیام ها
1- ارزش رمضان، به نزول قرآن است. ارزش انسانها نیز مىتواند به مقدارى باشد كه قرآن در آنها نفوذ كرده باشد. «الّذى اُنزل فیه القرآن»
2- هدایت، داراى مراحلى است: یك مرحلهى عمومى ؛ هدى للناس و یك مرحلهى خاصّ است. وبیّنات من الهدى
3- وجوب روزه، بعد از یقین به حلول ماه رمضان است. «فمن شهد منكم فلیصمه»
4- قضاى روزه بر مریض و مسافر واجب است. «فعدة من ایام اُخر»
5 - روزهى قضا، مشروط به زمان خاصّى نیست. «ایّام اُخر»
6- احكام خداوند بر اساس آسانى و مطابق طاقت انسان است. «یرید بكم الیسر»
7- عسر وحرج، واجبات را از دوش انسان برمىدارد. «لایرید بكم العسر»
8 - روزهى قضا باید به تعداد روزهایى باشد كه عذر داشته است. «لتكملوا العدة»
9- هدایت و توفیق انجام عبادات، از طرف خداست. تكبیر، نشان بزرگداشت خدا و عدم توجّه به خود و دیگران است. «لتكبّروا اللَّه على ما هداكم»
10- روزه، زمینهساز هدایت انسان و سپاسگزارى اوست. «لتكبّروا اللَّه على ما هداكم و لعلّكم تشكرون
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الْدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَ لْيُؤمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیكم؛ دعاى نیایشگر را آنگاه كه مرا مىخواند پاسخ مىگویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد كه به رشد رسند.
برخى افراد از رسول خدا صلى الله علیه وآله مىپرسیدند: خدا را چگونه بخوانیم؟ آیا خدا به ما نزدیك است كه او را آهسته بخوانیم و یا اینكه دور است كه با فریاد بخوانیم؟! این آیه در پاسخ آنان نازل شد. دعا كننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد كه در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او بكار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیك هستم وهرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مىكنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت كنند. این ارتباط محبّتآمیز در صورتى است كه انسان بخواهد با خداوند مناجات كند. دعا كردن، همراه وهمرنگ شدن با كلّ هستى است. طبق آیات قرآن، تمام هستى در تسبیح و قنوت هستند؛ «كلّ له قانتون» [بقره، 116] و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند؛ «یَسئله مَن فى السموات والارض» [الرحمن، 29] پس ما نیز از او درخواست كنیم تا وصلهى ناهمگون هستى نباشیم.
قرآن درباره دعا سفارشاتى دارد، از آن جمله:
1- دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین» [غافر، 14]
2- با ترس و امید همراه باشد. «وادعوه خوفاً وطمعاً» [اعراف، 56]
3- با عشق و رغبت و ترس توأم باشد. «یدعوننا رغباً و رهباً» [ انبیاء، 90]
4- با تضرّع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربكم تضرعاً و خفیة» [اعراف، 55]
5 - با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «اذ نادى ربّه نداء خفیاً» [مریم، 3]
در اصول كافى، صدها حدیث در اهمیّت، نقش وآداب دعا، توجّه واصرار وذكر حاجتها هنگام دعا ودعاى دسته جمعى وایمان به استجابت آن آمده است. سؤال [كافى، ج2، كتاب الدعا] : چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمىشود؟ پاسخ: عدم استجابت دعاى ما به خاطر شرك یا جهل ماست. در تفسیر المیزان مىخوانیم كه خداوند در این آیه مىفرماید: «اجیب دعوة الداع اذا دعان» خودم اجابت مىكنم دعا كنندهاى را كه فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام، از من طلب خیر كند. پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است كه ما از خداوند خیر نخواستهایم، و در واقع براى ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نكردهایم و همراه با استمداد از غیر بوده است. و یا اینكه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد كه به فرموده روایات، در این صورت به جاى آن بلایى از ما دور مىشود ویا براى آینده ما یا نسل ما ذخیره مىشود ویا در آخرت جبران مىگردد. در اصول كافى مىخوانیم: كسى كه غذاى حرام بخورد، یا امر به معروف ونهى از منكر نكند ویا از سر غفلت وبىاعتنایى دعا كند، دعایش مستجاب نمىگردد. معناى دعا، ترك كسب وكار نیست، بلكه توكّل به خداوند همراه با تلاش است. لذا در حدیث مىخوانیم: دعاى بیكار مستجاب نمىشود.
شاید قرار گرفتن آیهى دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشترى است كه ماه خدا با دعا دارد.
سؤال: با اینكه كارهاى خداوند قانونمند و براساس عوامل و سنّتهاى ثابت است، پس دعا چه نقشى دارد؟
پاسخ: همانگونه كه انسان در سفر، حكم نماز و روزهاش غیر از انسان در وطن است، انسان دعا كننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلى است، نه دوّمى. آرى، دعا و گفتگو با خداوند، ظرفیّت انسان را براى دریافت الطاف الهى بیشتر مىكند. همانگونه كه توسل و زیارت اولیاى خدا، شرایط انسان را عوض مىكند. چنانكه اگر كودكى همراه پدر به مهمانى رود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود كه تنها برود. بنابراین دعا، زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است، نه برهمزدن سنّتهاى قطعى الهى.
درباره نزدیكى خدا به انسان، فیض كاشانى قدس سره مىگوید:
گفتم كه روى خوبت، از ما چرا نهان است گفتا تو خود حجابى ورنه رخم عیان است
گفتم فراق تا كى، گفتا كه تا تو هستى گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است
1- دعا در هرجا ودر هر وقت كه باشد، مفید است. خدا مىفرماید: من نزدیك هستم. «فانّى قریب» [آنچه از اوقات مخصوصه، یا اماكن مقدّسه براىدعا مطرح شده براى فضیلت است، نه انحصار به آن ایام و یا اختصاص به آن امكنه]
2- خداوند به ما نزدیك است، ولى ما چطور؟ اگر گاهى قهر او دامن ما رامىگیرد، به خاطر دورى ما از خداوند است كه در اثر گناهان مىباشد. «فانّى قریب»
3- استجابت خداوند دائمى است، نه موسمى. «اُجیب» نشانهى دوام است.
4- با آنكه خدا همه چیز را مىداند،امّا دعا كردن وظیفهى ماست. «فلیستجیبوا لى»
5 - دعا آنگاه به اجابت مىرسد كه همراه با ایمان باشد. «فلیؤمنوا بى»
6- دعا، وسیلهى رشد و هدایت است. «لعلّهم یرشدون»
سوره 2. بقره آيه 177.
لَيْسَ الْبِرُّ أَنْ تُوَّلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَالْمَلَئِكَةِ وَالْكِتَبِ وَالْنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمى وَالْمَسَكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَالْسَّآئِلِينَ وَفِى الْرِّقَابِ وَأَقَامَ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَى الْزَّكَو ةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُواْ وَالْصَّبِرِينَ فِى الْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَنیكى (تنها) این نیست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق یا مغرب بگردانید، بلكه نیكوكار كسى است كه به خدا و روز قیامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با علاقهاى كه به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راهماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پیمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختىها، محرومیّتها، بیمارىها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مىدهند، اینها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اینان همان پرهیزكارانند
كلمه «برّ» به معناى نیكى است، ولى به هركس كه خیلى نیكوكار باشد، مىگویند او «برّ» است. یعنى وجودش یكپارچه نیكى است. «بأساء» از «بؤس» به معناى فقر و سختى است كه از خارج به انسان تحمیل مىشود. «ضرّاء»، درد وبیمارى است كه از درون به انسان فشار مىآورد.و «حین البأس» زمان جنگ و جهاد است. بعد از ماجراى تغییر قبله كه در آیهى 144 خواندیم، سخنِ روز، پیرامون قبله و تغییر آن بود كه این آیه مىفرماید: چرا به جاى محتواى دین كه ایمان به خدا و قیامت وانجام كارهاى نیك است، به سراغ بحثهاى جدلى رفتهاید. این آیه جامعترین آیه قرآن است. زیرا اصول مهم اعتقادى، عملى و اخلاقى در آن مطرح گردیده است. در تفسیر المیزان از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است كه فرمودند: هر كس به این آیه عمل كند، ایمانش كامل است.
این آیه پانزده صفت نیك را در سه بخشِ ایمان، عمل و اخلاق بیان نموده است. در بخش ایمان، به مسئله ایمان به خدا، فرشتگان، انبیا، قیامت و كتب آسمانى اشاره شده و در بخش عمل، به مسائل عبادى مانند نماز و اقتصادى مانند زكات و اجتماعى مانند آزاد نمودن بردگان و نظامى مانند صبر در جبهه و جنگ، و روحى وروانى مثل صبر در برابر مشكلات، اشاره گردیده است. و در بخش اخلاقى به وفاى به عهد و دل كندن از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است.
ایمان به خدا، سبب خضوع در برابر حقّ و عدم تسلیم در برابر طاغوتهاست. ایمان به قیامت، موجب وسعت دید و بلندى همّت مىگردد. ایمان به وجود ملائكه، نشانهى ایمان به تشكیلات ماوراى طبیعت است. ایمان به انبیا، ایمان به وحى و جریان هدایت در طول تاریخ است و دلیل بر اینكه انسان در این جهان رها و بىبرنامه نبوده است. انفاق، بیانگر تعاون و نوع دوستى، و نماز، پیوند مستقیم با خدا، و زكات برنامهریزى براى حل مشكل محرومان، و وفاى به عهد موجب تحكیم ارتباطات، و صبر عامل آبدیده شدن انسانهاست. [تفسیر مراغى، ذیل آیه]
جمله «آتى المال على حبّه» را سه نوع معنا نمودهاند:
الف: پرداخت مال به دیگران با وجود علاقهاى كه به آن هست.
ب: پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند.
ج: پرداخت مال بر اساس علاقهاى كه به فقیر است.
صبر، مادر همه كمالات است وقرآن راه رسیدن به بهشت را صبر مىداند؛«اولئك یجزون الغُرفة بما صبروا» [فرقان، 75] به آنان جایگاه بلند داده مىشود، به پاس بردبارى كه كردند. چنانكه فرشتگان به بهشتیان مىگویند: «سلامٌ علیكم بما صبرتم» [رعد، 24] درود بر شما كه پایدارى كردید. همچنین درباره رهبران الهى مىفرماید: «جعلنامنهمائمّةیهدونبامرنا لمّا صبروا»[سجده، 24] آنان را بخاطر صبرشان، پیشوایانى قرار دادیم كه به امر ما هدایت مىنمودند.
مشابه این آیه، در روایات نیز براى معرفى معارف دینى چنین آمده است:
* «لیس العاقل من یعرف الخیر من الشرّ و لكن العاقل من یعرف خیر الشّرین» [بحار، ج78، ص6] عاقل آن نیست كه خیر را از شرّ بشناسد، عاقل آن است كه میان دو شرّ، خیرش را برگزیند.
* «لیس العلم بكثرة التعلّم انّما هو نور یقذفه اللّه فى قلب من یرید» [بحار، ج1، ص225] دانش، به آموختن بسیار حاصل نمىشود. دانش واقعى، نورى الهى است كه به دلها مىتابد.
* «لیس البرّ فى حُسن الزّى و لكن فى السكینة و الوقار» [بحار، ج1، ص106] بزرگى، در ظاهرِ آراسته نیست، بلكه در آرامش و وقار است.
* «لیس السخى... الذى ینفق ماله فى غیر حقّه و لكنه الّذى یؤدّى الى اللّه ما فرض علیه» [بحار، ج71، ص352]سخاوتمند كسى نیست كه در هرجا و لو بىجا انفاق كند، بلكه كسى است كه در هرجا خشنودى خداست انفاق كند.
* «لیس العبادة كثرة الصیام و الصلاة و انّما العبادة كثرة التفكّر فى امر اللّه» [بحار، ج71، ص 325] عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، به تفكّر درباره خدا و آثار اوست.
* «اشدّ من یَتم الیتیم یتیمٌ انقطع عن امامه» [بحار، ج 108، ص171] آنكه از سرپرستى پیشواى حقّ محروم گشته، یتیمتر از كسى است كه پدر و مادرش را از دست داده است. براى رسیدن به كمالِ تقوا، انفاقِ واجب و غیر واجب، هر دو لازم است. بعضى از مردم به مستمندان كمك مىكنند، ولى حقوق واجب خود را نمىپردازند و برخى دیگر با پرداخت خمس و زكات، نسبت به فقرا و محرومان بىتفاوت مىشوند. این آیه، مؤمن واقعى را كسى مىداند كه هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد. به همین دلیل در روایات مىخوانیم: در اموال ثروتمندان، غیر از زكات نیز حقّى براى محرومان است. [تفسیر قرطبى] و كسى كه سیر بخوابد در حالى كه همسایه او گرسنه باشد ایمان به خدا و قیامت ندارد. [كافى، ج2، ص 665]
1- به جاى محتواى دین، به سراغ ظاهر نرویم و از اهداف اصلى باز نمانیم. «لیس البرّ... ولكن البرّ»
2- یكى از وظایف انبیا وكتب آسمانى، تغییر فرهنگ مردم است. «لیس البرّ... و لكن البر»
3- شناخت مفاهیم، مهم نیست عمل به آن مهم است. كلمه «برّ» به مفهوم نیكى است، ولى دانستن آن مهمّ نیست، كسى كه این مفهوم را محقّق مىسازد ارزش دارد. «لكن البرّ من آمن»
4- ایمان، مقدّم بر عمل است. «من آمن باللَّه... آتى المال»
5 - ایمان به همه انبیا و ملائكه لازم است. «آمن باللَّه... والملائكة والكتاب والنبیّین»
6- ارتباط با خدا در كنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعى در حوادث و گرفتارىها مطرح است. «آمن باللَّه و الیوم الاخر... وآتى المال على حبه»
7- تمام كارهاى نیك در سایه ایمان به خدا شكل مىگیرد. «آمن باللّه... آتى المال»
8 - هدف اسلام از انفاق، تنها سیر كردن گرسنگان نیست، بلكه دل كندن صاحب مال از مال نیز هست. على حبّه
9- نیكوكاران، مال و دارایى خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق مىكنند. «آتى المال على حبّه»
10- با دست خود به فقرا و یتیمان و بستگان انفاق كنید. «آتى المال على حبّه»
11- در انفاق، بستگان نیازمند بر سایر گروههاى مستمند، اولویّت دارند. «ذوى القربى و الیتامى...»
12- سائل را ردّ نكنید، گرچه فقیر، مسكین، در راه مانده و فامیل نباشد. كلمهى «السائلین» به صورت مستقل مطرح شده است. «والمساكین و... السائلین»
13- ایمان ونماز و زكات، بدون شركت در جهاد كامل نمىشود. «وحین البأس... اولئك الّذین صدقوا»
14- مدّعیان ایمان بسیارند، ولى مؤمنان واقعى كه به تمام محتواى دین عمل كنند، گروهى اندك هستند. «اولئك الّذین صدقوا»
15- نشانهى صداقت، عمل به وظایف دینى وتعهّدات اجتماعى است. «اولئك الّذین صدقوا»
16- متّقى كسى است كه عملش، عقایدش را تأیید كند. «آتى المال... اولئك الّذین صدقوا اولئك هم المتقون»
سوره 2. بقره آيه 153
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُوا بِالْصَّبْرِ والصَّلَو ةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الْصَّبِرِينَ اى كسانى كه ایمان آوردهاید! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگیرید، همانا خداوند با صابران است
مشابه این كلام الهى را در همین سوره [بقره، 45] خواندیم كه خداوند به بنىاسرائیل مىفرمود: در برابر ناملایمات و سختىها، از صبر و نماز كمك بگیرید. در این آیه نیز به مسلمانان دستور داده مىشود تا در برابر حوادث سخت زندگى، از صبر و نماز یارى بجویند. آرى، دردهاى یكسان، داروى یكسان لازم دارد. اصولاً انسانِ محدود، در میان مشكلات متعدّد و حوادث ناگوار، اگر متصل به قدرت نامحدود الهى نباشد، متلاشى ومنكوب مىشود. و انسانِ مرتبط با خداوند، در حوادث و سختىها، خود را نمىبازد و براى او حوادث، بزرگ نمىنماید. كسى كه نماز را با حضور قلب و با توجّه مىخواند، به معراج مىرود. هرچه پرواز معنوى او بیشتر باشد و بالاتر رود، دنیا و مشكلات آن و حتّى خوشىهاى آن كوچكتر مىشود. انسان، یا در نعمت بسر مىبرد كه باید به آیه قبل عمل كند؛ «اذكرونى، اشكروا لى» و یا در سختى بسر مىبرد كه باید به این آیه عمل كند؛ «استعینوا بالصبر» خداوند مىفرماید: خدا با صابران است و نمىفرماید: با نمازگزاران است. زیرا نماز نیز نیاز به صبر و پایدارى دارد. [تفسیر روحالمعانى] در روایات مىخوانیم : هرگاه كار سختى براى حضرت على علیه السلام پیش مىآمد حضرت دو ركعت نماز مىخواند. [تفسیر صافى، ج1، ص 111] این سیره را بوعلى سینا نیز عمل مىكرد. صبر، مادر همه كمالات است. صبر در جنگ، مایه شجاعت است. صبر در برابر گناه، وسیله تقواست. صبر از دنیا، نشانه زهد است. صبر در شهوت، سبب عفّت است. صبر در عبادت، موجب طاعت، و صبر در شبهات، مایهى وَرع است. [تفسیر اطیبالبیان، ج2، ص 258]
1- ایمان اگر همراه با عمل و توكّل وصبر و عبادت باشد، كاربرد بیشترى خواهد داشت. [تفسیر راهنما] «الّذین آمنوا استعینوا بالصبرو...»
2- نماز اهرم است، بار نیست. «استعینوا بالصبر والصلوة»
3- صبر ونماز، وسیلهى جلب حمایتهاى الهى هستند. «استعینوا بالصبر والصلوة انّ اللّه مع الصابرین»
4- اگرچه خداوند با هركس ودر هر جایى حضور دارد؛ «هو معكم اینما كنتم» [حدید، 4]و لكن همراهى خدا با صابران، معناى خاصّى دارد و آن لطف، محبّت و یارى رسانى خداوند به صابران است. «انّ اللّه مع الصابرین»
سوره 2. بقره آيه 154
وَلاَتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيلِاللَّه أَمْوَتٌ بَلْأَحْيَآءٌ وَلَكِنْ لَّاتَشْعُرُونَ و به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند مرده نگوئید، بلكه آنان زندهاند، ولى شما نمىفهمید
در جنگ بدر، چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند كه شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند. برخى از مردم مىگفتند: فلانى مُرد. این آیه نازل شد و آنان را از این تفكّر نهى كرد. [تفسیر مجمعالبیان] شهدا، نه تنها نامشان یا آثار كارهایشان زنده و باقى است، بلكه یك زندگى واقعى برزخى دارند. زندگىاى كه در آن رزق و شادى و بشارت است، زندگى در جوار رحمت خدا كه در آن حزن وترس وجود ندارد. مشخّصات این زندگى، در تفسیر سوره آلعمران [آلعمران، 168 تا 170]خواهد آمد. انشاءاللّه. شهادت در راه خدا، شامل كشته شدن در میدان نبرد، ترور و سوءقصد دشمنان، كشته شدن مؤمنان در دفاع از جان و ناموس و مال، در هر مكان و زمان مىشود.
1- نگرشهاى محدود مادّى را باید با ایمان به خدا و گفتههاى او تكمیل و تصحیح كرد. «لاتقولوا»
2- تكالیف سخت، نیاز به پشتوانه اعتقادى و جبران خسارتها دارد. آرى، كسى كه بداند زنده است، به شهادت رو مىكند. «لاتقولوا... اموات بل احیاء»
3- شهادت، زمانى ارزش دارد كه در راه خدا باشد. «فى سبیل اللَّه»
4- پیكار در راه دین، از ارزشهاى والا در پیشگاه خداوند است. «یقتل فىسبیلاللَّه»
5 - روح، بعد از مرگ باقى است، هرچند جسم و بدن متلاشى شود. «احیاء»
6- سرچشمه بسیارى از تحلیلها، ناآگاهى از واقعیّات است.«لاتقولوا، لاتشعرون»
آيه 155
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَ لِ وَ الْأَنْفُسِ وَالَّْثمَرَ تِ وَبَشِّرِ الْصَّبِرِينَ وقطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى وجانى وكمبود محصولات، آزمایش مىكنیم وصابران (در این حوادث وبلاها را) بشارت بده
خداوند متعال، همهى انسانها را آزمایش مىكند، امّا آزمایش و امتحان همه یكسان نیست. تمام جهان، صحنه آزمایش و تمام مردم حتّى پیامبران نیز مورد امتحان قرار مىگیرند. باید بدانیم كه آزمایشهاى خداوند براى رفع ابهام نیست، بلكه براى شكوفایى استعدادها و پرورش انسانها است. وسایل آزمایش الهى نیز تمام حوادث تلخ و شیرین و از جمله ترس و گرسنگى، زیان مالى و جانى و كمبود محصولات است. ترس از دشمن، محاصرهى اقتصادى، جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزیزان به میدانهاى نبرد، از جمله امتحانات است. براى پیروزى در آزمایشِ خوف از دشمن، نیاز به توكّل و یاد خداست و براى مبارزه با كمبودها، نیاز به صبر است كه در دو آیه قبل «واستعینوا بالصبر والصلوة» راه را نشان داده است. لازم نیست همهى مردم با همهى مسائل آزمایش شوند، بلكه ممكن است:
الف: هركس با چیزى آزمایش شود.
ب: فردى در آزمایشى روسفید باشد، ولى در امتحان دیگرى رسوایى به بارآورد.
ج: ممكن است آزمایش فردى، وسیلهى آزمایش دیگران نیز باشد.
گاهى كم شدن مال و محصولات یا پیدا شدن خوف و ترس و سایر مشكلات، به خاطر آزمایش الهى است، ولى در بعضى اوقات، این امور كیفر اعمال خود انسانهاست. انسانها گاهى مرتكب بعضى گناهان مىشوند كه خداوند آنهارا به برخى گرفتارىها مبتلا مىكند. حضرت على علیه السلام مىفرماید: «انّ اللَّه یبتلى عباده عند الاعمال السیّئة بنقص الّثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب ویتذكّر متذكّر» [نهجالبلاغه، خطبه 143] همانا خداوند، بندگان خود را به خاطر اعمال فاسدشان، به كمبود محصول و حبس بركت و بسته شدن منابع خیر، گرفتار مىكند تا شاید متذكّر شوند و توبه نمایند. البتّه همین تنبّه نیز آزمایش است، همانگونه كه بر اثر ایمان نعمتى مىدهد كه وسیله آزمایشى است؛ «لاسقیناهم مآء غدقاً لِنَفتنهم فیه» [جنّ، 16] همانا آبى گوارا به آنان نوشاندیم تا ایشان را آزمایش كنیم. خداوند چندین عنایت به صابران نموده است از جمله:
1- محبّت. «واللَّه یحبّ الصابرین» [آلعمران، 146]
2- نصرت. «ان اللَّه مع الصابرین» [بقره، 153]
3- بهشت. «یجزون الغرفة بما صبروا» [فرقان، 75.]
4- پاداش بىحساب. «انما یوفّى الصّابرون اجرهم بغیر حساب» [زمر، 10]
5 - بشارت. «بشّر الصابرین»
راه پیروزى در آزمایشهاى الهى چند چیز است:
الف: صبر و مقاومت.
ب: توجّه به گذرا بودن حوادث و مشكلات.
ج: توجّه به تاریخ گذشتگان كه چگونه مشكلات را پشت سر گذاردهاند.
د: توجّه به اینكه همه مشكلات ما در منظر و دید خداست و همه چیز حساب دارد. امام حسین علیه السلام وقتى فرزندش روى دستانش تیر خورد و شهید شد، فرمود: «هَوِّن علىّ ما نزل بى انّه بعین اللّه» [بحار، ج45، ص46] این حادثه سخت، چون خدا مىبیند برایم آسان مىنماید.
1- آزمایش و امتحان یك برنامه و سنّت حتمى الهى است. «ولَنبلوَنّكم»
2- ناگوارىها، سبب مقاومت ورشد است. بسیارى از صفات انسان از قبیل صبر، رضا، تسلیم، قناعت، رهد، تقوا، حلم و ایثار، در سایهى برخورد با تنگدستىها است. «وبشّر الصابرین»
3- مورد بشارت، در آیه بیان نشده است تا شامل انواع بشارتهاى الهى باشد. «بشّر الصابرین»
آيه 156
( الَّذِينَ إِذَ آ أَصَبَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ صابران) كسانى هستند كه هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مىگویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم
صابران، به جاى خود باختگى وپناهندگى به دیگران، تنها به خدا پناه مىبرند. زیرا از دید آنها، تمام جهان كلاس درس و میدان آزمایش است كه باید در آن رشد كنیم. دنیا جاى ماندن نیست، خوابگاه و عشرتكده نیست و شداید و سختىهاى آن نیز نشانهى بىمهرى خداوند نیست. ناگوارىها براى آن است كه زیر پاى ما داغ شود تا تندتر و سریعتر حركت كنیم، بنابراین در تلخىها نیز شیرینى است. زیرا شكوفا شدن استعدادها وكامیابى از پاداشهاى الهى را بدنبال دارد. مصیبتهایى كه از طرف اوست، تصرف مالك حقیقى و خداوند در مملوك خود است. اگر انسان بداند كه خداوند حكیم و رحیم است و او نیز بندهاى بوده كه قبلاً هیچ نبوده؛ «لم یك شیئاً» [مریم، 67] و حتّى بعد از مراحلى هم چیز قابل ذكرى نبوده است؛ «لم یكن شیئاً مذكورا» [انسان، 1] خواهد پذیرفت كه من باید در اختیار او باشم. او مرا از جماد به نبات، و از نبات به حیوان و از مرتبهى حیوانیّت به انسانیّت سوق داده و این حوادث را براى رشد و ارتقاى من قرار داده است. همانگونه كه ما دانهى گندم را زیر فشار، آرد مىكنیم و بعد نیز در آتش تنور، تبدیل به نان مىكنیم تا مراحل وجودى او را بالا بریم.
شعار صابران «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» است. در حدیث مىخوانیم: هرگاه با مصیبتى مواجه شدید، جملهى «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» را بگویید. [درّالمنثور، ج1، ص377] گفتن «انّا لِلّه» و یاد خدا به هنگام ناگوارىها، آثار فراوان دارد:
الف: انسان را از كلام كفر آمیز و شكایت باز مىدارد.
ب: موجب تسلیت و دلدارى و تلقین به انسان است.
ج: مانع وسوسههاى شیطانى است.
د: اظهار عقاید حقّ است.
ه : براى دیگران درس و الگو شدن است.
مردم در برابر مشكلات و مصایب چند دستهاند:
الف: گروهى جیغ و داد مىكنند. «اذا مسّه الشّر جزوعاً» [معارج، 20]
ب: گروهى بردبار و صبور هستند. «وبشّر الصابرین»
ج: گروهى علاوه بر صبر، شكرگزارند. «اللّهم لك الحَمد حَمد الشّاكرین لَك على مُصابهم» [فقره آخر زیارت عاشورا]
این برخوردها، نشانهى معرفت هر كس نسبت به فلسفهى مصایب و سختىهاست. همانگونه كه كودك، از خوردن پیاز تند، بىتابى مىكند و نوجوان تحمّل مىكند، ولى بزرگسال پول مىدهد تا پیاز خریده و بخورد.
1- ریشهى صبر، ایمان به خداوند، معاد وامید به دریافت پاداش است. «الصّابرین الّذین... قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون»
آيه 157 أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَو تٌ مِّنْ رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ آنانند كه برایشان از طرف پروردگارشان، درودها و رحمتهایى است و همانها هدایت یافتگانند
كلمه «صلوات» از واژهى «صلو» به معنى ورود در نعمت ورحمت است، بر خلاف واژهى «صلى» كه به معناى ورود در قهر و غضب است. مانند: «تصلى ناراً حامیة» خداو [غاشیه، 4] ند بر مؤمنانى كه در مشكلات، صبر و مقاومت كردهاند، خود درود و صلوات مىفرستد؛ «صلوات من ربهم» ولى درباره مؤمنان مرفّه كه زكات اموالشان را مىپردازند، دستور مىدهد پیامبر صلى الله علیه وآله درود بفرستد. «صلّ علیهم» [توبه، 103]
1- خداوند، صابران را غرق در رحمت خاصّ خود مىكند. «علیهم صلوات»
2- تشویق صابران از طرف خداوند، به ما مىآموزد كه باید ایثارگران و صابران و مجاهدان، در جامعه از كرامت واحترام خاصّى برخوردار باشند. «علیهم صلوات من ربّهم...»
3- تشویق، از شئون ربوبیّت و لازمه تربیت است. «صلوات من ربهم»
4- هدایت صابران، قطعى و مسلّم است. با آنكه در قرآن، هدایت یافتن بسیارى از انسانها، تنها یك آرزو است؛ «لعّلهم یهتدون» ولى در مورد صابران، هدایت آنان قطعى تلقّى شده است. «اولئك هم المهتدون»
5 - هدایت، مراحلى دارد. با اینكه گویندگانِ «انّاللّهوانّاالیهراجعون» مؤمنان و هدایتشدگان هستند، ولى مرحله بالاتر را بعد از صبر و دریافت صلوات و رحمت الهى كسب مىكنند. «اولئك هم المهتدون
آيه 67 وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ و (بخاطر بیاورید) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مىدهد (براى یافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح كنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر مىگیرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مىبرم از اینكه از جاهلان باشم
این سوره را به جهت این داستان، سوره بقره نامیدهاند. فرمان ذبح گاو، در تورات به عن [تورات، سِفر تثنیه، فصل 21] وان یك قانون قضایى مطرح شده است و خلاصهى ماجرا از این قرار بوده كه مقتولى در بین بنىاسرائیل پیدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در میان قوم نزاع و درگیرى شروع شد و هر قبیله، قتل را به طایفه و قبیلهاى دیگر نسبت مىداد و خود را تبرئه مىكرد. آنها براى داورى و حل مشكل، نزد حضرت موسى رفتند. موسى علیه السلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنید و قطعهاى از بدن آنرا به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنیدن این جواب به موسى علیه السلام گفتند: آیا ما را مسخره مىكنى؟ موسى گفت: مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مىبرم كه از جاهلان باشم. در فرهنگ قرآن و روایات، جهل به معناى بىخردى است، نه نادانى. لذا كلمهى «جهل» در برابر «عقل» بكار مىرود، نه در برابر علم. وچون مسخره كردن دیگران، نشانهى بىخردى است، حضرت موسى از آن به خدا پناه مىبرد.
1- اگر فرمان خداوند، با ذهن و سلیقهى ما مطابق نیامد و راز آن را نفهمیدیم، نباید آنرا انكار كنیم. «انّ اللّه یأمركم... أتتّخذنا هزواً»
2- موسى علیه السلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مىكند تا بلكه رعایت ادب نموده وتسلیم شوند، ولى آنها باز بهانه گیرى مىكنند. «انّ اللّه یأمركم»
3- خداوند اگر اراده نماید، از به هم خوردن دو مرده، مردهاى زنده مىشود. «تذبحوا بقرة»
4- در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبیده مىشود. همانند بتشكنى ابراهیم علیه السلام و آتش زدن گوسالهى طلایى سامرى. «تذبحوا بقرةً»
5 - درجهى ایمان مردم به پیامبرشان، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهمیده مىشود. «اتتّخذنا هزوا»
6- استعاذه و پناه بردن به خدا، یكى از راههاى بیمه شدن است. عصمت انبیا در سایهى استعاذه و امثال آن است. «اعوذ...»
7- مسخره كردن، كار افراد جاهل وبىخرد است. «اكون من الجاهلین»
8 - جهل، خطرى است كه اولیاى خدا، از آن به خدا پناه مىبرند. «اعوذ باللَّه ان اكون منالجاهلین»
9- خداوند در یك ماجرا، توحید؛ قدرت نمایى خود، نبوّت؛ معجزه موسى، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مىرساند
آيه 68 قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَ لِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(بنىاسرائیل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرماید: ماده گاوى كه نه پیر و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، (بلكه) میان این دو (و میان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. وقتى بنىاسرائیل فهمیدند كه موضوع جدّى است، شروع به بهانهتراشى نمودند. و به نظر برخى مفسّران، احتمال مىرود كه این بهانهها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مىشد تا مبادا رسوا شود. [تفسیر فخررازى،] در هر حال روش سؤال كردنِ قوم، حكایت از روحیّهى لجاجت آنان دارد كه در آیه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته .
1- با ادب سؤال كنید. در این آیه كلمه «لنا» دوبار تكرار شده و به جاى «ربّنا» كلمه «ربّك» آمده كه نشانه روح تكبّر است. «ادع لنا ربّك یبیّن لنا»
2- فرمان خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید بپرهیزید. «فافعلوا ما تؤمرون
بقره آيه 69 قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ( نان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه باشد؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىگوید: آن ماده گاوى باشد زرد یك دست، كه رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد!
با اینكه فرمان ذبح، دوبار صادر شد، امّا گویا برخى از آنها قاتل را مىشناختند و نمىخواستند معرّفى شود. لذا از روى لجاجت و بهانهتراشى، سؤالهاى متعدّدى را مطرح مىكردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤال كردند. خداوند در جواب آنها فرمود: رنگ گاو، زرد شدید و پر رنگ و خالص باشد. رنگى كه بینندگان را شادمان كند. یعنى از خوش اندامى، سلامتى، رنگ و زیبایى خاصى برخوردار باشد. اىبسا اگر وسیلهى وزن كردن داشتند، از وزن گاو نیز سؤال مىكردند!
از سؤالات نابجا نهى شدهایم. در سورهى مائده مىخوانیم: «لا تسألوا عن اشیاء ان تُبدَلكم تَسؤكم» [مائده، 101] از چیزهایى كه اگر به آنها پاسخ داده شود براى شما مشكل به وجود مىآید، سؤال نكنید. روزى پیامبر ص درباره لزوم و اهمّیت حج، خطبهاى ایراد مىفرمودند. در بین خطبه، شخصى سؤال كرد: آیا حج، هر سال واجب است؟ پیامبر ص جواب نفرمود. آن شخص دوباره سؤال خود را تكرار نمود. حضرت ناراحت شده فرمودند: چرا اصرار مىكنى؟ اگر بگویم بله، كار شما مشكل مىشود، همین كه دیدید من ساكت شدم، اصرار نكنید. سپس پیامبر صفرمود: یكى از عوامل هلاكت اقوام گذشته، سؤالات نابجاى آنها بود. [تفسیر نمونه، ج5، ص96] حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه مىفرماید: «و سَكت لكم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتكلّفوها» [شرح ابنابىالحدید، ج18، ص102] خداوند حكم برخى اشیا را مسكوت گذاشته است، این سكوت از سر فراموشى نیست، بلكه براى آن است كه شما در عمل، در وسعت باشید. و لذا با سؤالات نابجا، موشكافى نكنید.
1- رنگ زرد، چنانكه در روایات نیز آمده، مورد سفارش دین است. «فاقع لونها»
2- رنگها، در روحیّهى انسان تأثیر دارند. «لونها تسر النّاظرین»
بقره آيه 70قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ(بار دیگر به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ زیرا این گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد (با توضیحات تو) حتماً هدایت خواهیم شد.
اعتدال در هر كارى یك ارزش است. گاهى افراد با دیدن نشانهاى بسیار ساده، یقین پیدا مىكنند، ولى برخى با وجود بیان صریح؛ «أن تذبحوا بقرةً» وسوسه مىكنند. نباید در بیانهاى روشن و صریح، دچار وسوسه شد.
در حدیث آمده است كه پیامبر علیه السلام فرمود: بنىاسرائیل مأمور ذبح یك گاو ساده و معمولى بودند، لكن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند، خداوند نیز بر آنان سخت گرفت. [تفسیر نورالثقلین، ج1، ص89]
1- توجّه به مسائل فرعى، انسان را از تمركز نسبت به مسائل اساسى، باز مىدارد. «انّ البقر تشابه علینا»
2- روحیّهى لجاجت باعث مىشود حقّ بر انسان مشتبه شود. «انّالبقرتشابه علینا»
3- گاهى سؤال براى تحقیق و علم و آگاهى نیست، بلكه نشانهى روح لجاجت و طفره رفتن است. «یبیّن لنا ما هى انّ البقر تشابه علینا»
4- رهبران الهى، صعهى صدر دارند و جسارت را به روى خود نمىآورند. (كلمه «ربّك» بجاى «ربّنا» یك نوع جسارت بود كه بارها تكرار شد، ولى حضرت موسى به روى خود نیاورد.)
بقره آيه 71 قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لَّاشِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ (موسى) گفت: خداوند مىفرماید: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمین را شخم زند و نه كشتزار را آبیارى كند. از هر عیبى بركنار است و هیچ لكّهاى در (رنگ) آن نیست. گفتند: الآن حقّ (مطلب) را آوردى! پس (چنان گاوى را پیدا كرده و) آنرا سر بریدند، ولى نزدیك بود انجام ندهند.
«ذَلول» به معناى حیوان رام شده، «تُثیر» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسلَّمه» به معناى سالم از هر عیب و نقص عضوى و «شِیة» از «وشى» به معناى خال، و «لاشیة» یعنى خال یا رگهى رنگ دیگرى نداشته باشد.
یهود نسبت به پیامبر خود بىادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: «الآن جئت بالحق» حالا حقّ گفتى. گویا قبل از این باطل مىگفته است.
1- در اجراى طرحها، عناصر و منابع فعّال و تولیدى و اقتصادى را منهدم نكنید. «لاذلول... ولاتسقى»
2- آنچه در راه فرمان خدا مصرف مىشود، باید سالم باشد. «مسلّمة» در سفر حج نیز زائر خانه خدا باید روز عید قربان، حیوان سالم ذبح كند.
3- غرور و هوس، كار را به جایى مىرساند كه انسان هرچه را طبق میل خودش باشد، حقّ مىداند. «جئت بالحق»
بقره آيه 72 وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ رَءتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ و (بیاد آورید) هنگامى كه فردى را به قتل رساندید وسپس دربارهى (قاتل) او، به نزاع پرداختید، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مىداشتید، آشكار مىسازد.
جریان قتل و فرمان ذبح گاو، در آیات قبل به طور مفصّل بیان شده است، ولى این آیه خلاصهى ماجرا را ذكر مىكند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مىداشتید، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خویش، افشا ساخت واز خلافكارىهاى شما پرده برداشت. حدیثى در درّالمنثور نقل شده كه اگر انسان در لابلاى سنگهاى محكم كه هیچ روزنهاى در آن نباشد، عملى را انجام دهد، خداوند آنرا براى مردم ظاهر مىكند. [تفسیر درّالمنثور، ج1، ص78] در روایات مىخوانیم: گاو میان سالِ زرد رنگ با آن خصوصیّات، تنها در اختیار جوانى بود كه معاملهى پرسودى برایش پیش آمده بود، امّا چون كلید انبار زیر سر پدرش بود و او براى اینكه پدر را بیدار نكند، از سود گذشت. و خداوند براى جبران این خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانههاى بنىاسرائیل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان، متعیّن شود تا آنرا با قیمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: «انظروا الى البّر مایبلغ باهله» بنگرید به نیكى، كه چه به اهلش مىرساند. [تفسیر نورالثقلین، ج1، ص88]
1- هر كس به گناه دیگران راضى باشد، در گناه آنان شریك است. خداوند به یهودیان زمان پیامبر نسبت قتل داده است، گویا آنان به قتل زمان موسى راضى بودند. «واذ قتلتم»
2- گاهى انسان با نسبت دادن جرم به دیگران، مىخواهد با حیله آنرا از خود دفع كند. غافل از آنكه اگر خداوند بخواهد، با زدن مردهاى بر مردهى دیگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا مىكند. «واللّه مخرجٌ ما كنتم تكتمون
آشنائی با تاریخ اسلام: عبرت آموزی (و لقد اهلكنا القرون من قبلكم .... گذشته چراغ راه آینده است) آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی( هدی و رحمه للمتقین)