سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

سوره 5. مائده آيه 3

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَمِ ذَ لِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ‏لَكُمُ الْإِسْلَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ‏لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ‏بر شما، (خوردن گوشت) مردار، خون، گوشت خوك و حیوانى كه به نام غیر خدا ذبح شود، و حیوانى (حلال گوشت) كه بر اثر خفه شدن، یا كتك خوردن، یا پرت شدن، یا شاخ خوردن بمیرد، و نیم خورده درندگان حرام شده است مگر آنكه (قبل از كشته شدن به دست درّنده،) به طور شرعى ذبح كرده باشید. همچنین حرام است حیوانى كه براى بت‏ها ذبح شده یا به وسیله‏ى چوبه‏هاى قمار تقسیم مى‏كنید. همه‏ى اینها نافرمانى خداست.  امروز، (روز ۱۸ ذى‏الحجّه سال دهم هجرى كه حضرت على‏علیه السلام به فرمان خدا به جانشینى پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله منصوب شد) كافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را براى شما كامل كردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان »دین« برایتان برگزیدم.

امام باقرعلیه السلام فرمودند: ولایت، آخرین فریضه الهى است سپس آیه‏ى «الیوم اكملت لكم دینكم» را تلاوت نمودند. [16]  بت‏ها، مجسمه‏هایى بود كه شكل داشت، امّا «نُصُب»، سنگ‏هاى بى‏شكلى بود كه اطراف كعبه نصب شده بود و در برابرش قربانى مى‏شد و خون قربانى را بر آن مى‏مالیدند. 
غدیر در قرآن 
دو مطلب جداى از هم در این آیه بیان شده است، یك مطلب مربوط به تحریم گوشت‏هاى حرام، مگر در موارد اضطرارى و مطلب دیگر مربوط به كامل شدن دین و یأس كفّار كه این قسمت كاملاً مستقلّ است، به چند دلیل: 
الف: یأس كفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطى ندارد. 
ب: روایاتى كه از طریق شیعه و سنى در شأن نزول آیه آمده، در مقام بیان جمله‏ى «الیوم یئس الّذین كفروا» و «ألیوم اكملت لكم دینكم» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد آن، كه درباره احكام مردار است. 
ج: طبق روایات شیعه وسنّى، این قسمت از آیه: «الیوم اكملت...» پس از نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است. 
د: غیر از دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز همین را مى‏رساند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شده‏است:    1- روز یأس كافران، 2- روز كمال‏دین، 3- روز اتمام‏نعمت الهى بر مردم، 4- روزى كه اسلام به عنوان «دین» و یك مذهب كامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است.  حال اگر وقایع روزهاى تاریخ اسلام را بررسى كنیم، هیچ روز مهمى مانند بعثت، هجرت، فتح مكّه، پیروزى در جنگ‏ها و... با همه‏ى ارزشهایى كه داشته‏اند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند. حتّى حجّةالوداع هم به این اهمیّت نیست، چون حج، جزئى از دین است نه همه‏ى دین. 
* امّا بعثت، اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اكرم‏ص است كه هرگز نمى‏توان گفت روز اوّل بعثت، دین كامل شده . 
* امّا هجرت، روز فرار پیامبرص به فرمان خداست، روز حمله‏ى كفّار به خانه پیامبر است نه روز یأس آنان. 
* امّا روزهاى پیروزى در جنگ بدر و خندق و... تنها كفّارى كه در صحنه‏ى نبرد بودند مأیوس مى‏شدند، نه همه كفار، در حالى كه قرآن مى‏فرماید: «الیوم یئس الّذین كفروا...» همه كفار مأیوس شدند. 
* امّا حجّةالوداع كه مردم آداب حج را در محضر پیامبرص آموختند، تنها حج مردم با آموزش پیامبر كامل شد، نه همه‏ى دین در حالى كه قرآن مى‏فرماید: «الیوم اكملت لكم دینكم» 
* امّا غدیرخم روزى است كه خداوند فرمان نصب حضرت على را به جانشینى پیامبرص صادر كرد، تنها آن روز است كه چهار عنوان ذكر شده در آیه «اكملت، اتممت، رضیت، یئس الّذین كفروا» با آن منطبق است. 
* امّا یأس كفّار، به خاطر آن بود كه وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبرص بود. نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام به همه فهماند كه اگر آن حضرت پسرى مى‏داشت، بهتر از على نبود وبا مرگ او دین او محو نمى‏شود، زیرا شخصى چون علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام جانشین پیامبرص و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود كه همه‏ى كفّار مأیوس شدند. 
* امّا كمال دین، به خاطر آن است كه اگر مقرّرات وقوانین كامل وضع شود، لكن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وكامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مى‏ماند. 
* امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است كه قرآن بزرگ‏ترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى كرده است، اگر پیامبر اكرم‏ص از دنیا برود ومردم را بى‏سرپرست بگذارد، كارى كرده كه یك چوپان نسبت به گله نمى‏كند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مى‏شود. 
* امّا رضایت خداوند، براى آن است كه هرگاه قانون كامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل مى‏شود.  اگر هر یك از اكمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس كفّار به تنهایى در روزى اتفاق افتد، كافى است كه آن روز از ایّام‏اللّه باشد. تا چه رسد به روزى مثل غدیر، كه همه‏ى این ویژگى‏ها را یك جا دارد. به همین دلیل در روایات اهل‏بیت علیهم السلام عید غدیر، از بزرگ‏ترین اعیاد به شمار آمده است.  آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمع‏بودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، كه اگر یك لحظه هم پیش از اذان، افطار كنیم، باطل مى‏شود، از این جهت كلمه «تمام» به كار رفته است: «اتمّوا الصیام الى اللیل» و گاهى به گونه‏اى است كه هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن، كه كمالش در تلاوت همه‏ى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونه‏اى است كه اگر نباشد، یك مجموعه ناقص است، هر چند همه‏ى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده كه هواپیما و ماشین بدون آنها بى‏ثمر و بى‏فایده است. 
رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مى‏زند و بدون آن، آفریده‏ها و نعمت‏ها به نقمت تبدیل مى‏شود وانسان را به خدا نمى‏رساند.  در آیه 109 بقره، تمایل كفار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است. خداوند فرمان داد: شما اغماض كنید تا امر الهى برسد. پس مسلمانان منتظر حكم قاطعى بودند كه كفّار را مأیوس سازد، تا اینكه آیه‏ى «الیوم اكملت...» نازل شد. 
نگاهى به تغذیه در اسلام 
اسلام مكتب عدل است، نه مثل غربى‏ها افراط در مصرف گوشت را توصیه مى‏كند، و نه مثل بودایى‏ها آن را حرام مى‏داند، و نه مثل چینى‏ها خوردن گوشت هر حیوانى را به هر شكلى جایز مى‏داند. در اسلام براى مصرف گوشت، شرایط و حدودى است، از جمله: 
الف: گوشت حیوانات گوشتخوار را نخورید وداراى آلودگى‏هاى مختلف میكربى وانگلى و... هستند. 
ب: گوشت درندگان را نخورید، كه روح قساوت و درندگى در شما پیدا مى‏شود. 
ج: گوشت حیواناتى كه موجب تنفر عمومى است، مصرف نكنید. 
د: گوشت حیوانى كه هنگام ذبح، نام مبارك خدا بر آن گفته نشده، نخورید. 
ه : گوشت مردار را نخورید. چون هنگام مرگ حیوان، خون پیش از هر چیز دیگر فاسد شده و ایجاد نوعى مسمومیّت مى‏كند، از این رو حیواناتى كه خفّه شده، شاخ خورده، پرت شده، كتك خورده و دریده شده كه جان دادنشان همراه با بیرون آمدن كامل خون نیست، در اسلام خوردن آنان حرام است. [تفسیر نمونه، ج‏4، ص‏259] 
از همه‏ى حیوانات حرام گوشت، فقط نام خوك در این آیه آمده، چون مصرف آن رواج داشته است.  امام صادق علیه السلام درباره‏ى گوشت مردار فرمود: كسى به آن نزدیك نشد مگر آنكه ضعف ولاغرى وسستى وقطع نسل وسكته ومرگ ناگهانى او را گرفت.  خونخوارى رسم جاهلیّت بود. این كار، سبب قساوت قلب و بى‏رحمى مى‏شود، تا حدّى كه خطر كشتن فرزند یا پدر و مادر را به همراه دارد. خونخوار، رفیق ودوست نمى‏شناسد.[تفسیر المیزان] لذا خوردن خون حرام است، امّا تزریق آن اشكالى ندارد. 
سؤال: آیا اجازه‏ى كشتن حیوانات براى مصرف گوشت آنها، با رحمت الهى سازگار است؟  پاسخ: اساس آفرینش بر تبدیل وتحوّل است. خاك، گیاه مى‏شود، گیاه، حیوان مى‏گردد و حیوان به انسان تبدیل مى‏شود ونتیجه‏ى این تبدیل‏ها، رشد است. 

1- اسلام، دینى جامع و همه‏ى نیازهاى طبیعى و روحى انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح مى‏دهد. حُرّمت 
2- نقش غذا در سلامت جسم و روح، به حدّى است كه در قرآن، بارها بر آن تأكید شده است. «حُرّمت علیكم...» 
3- در نظام توحیدى، ذبح حیوان هم باید رنگ الهى داشته باشد، وگرنه حرام مى‏شود. «و ما اُهل لغیراللّه به» 
4- اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده، یا پرت شده ودریده شده هنوز رمقى در بدن دارد و آن را ذبح كردید حلال مى‏شود. «الاّ ما ذكّیتم» 
5 - با همه‏ى مظاهر شرك، در هر شكل، باید مبارزه كرد. «و ما ذبح على النصب» 
6- گرچه گوشتى كه از راه تیرها وچوبه‏هاى قمار تقسیم مى‏شود حرام است، ولى به نظر مى‏رسد نه گوشت خصوصیّتى دارد ونه وسیله تقسیم وچوبه‏هاى تیر، بلكه هر درآمدى از راه قمار حرام است. «أن تستقسموا بالازلام» 
7- مهم‏ترین روزنه‏ى امید كفّار، مرگ پیامبر بود كه با تعیین حضرت على‏علیه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. «الیوم یئس...» 
8 - اگر رهبر غدیر در جامعه باشد، مسلمانان نباید ترسى داشته باشند. «فلاتخشوهم» 
9- اگر دشمن خارجى هم شما را رها كند، دشمن داخلى وجود دارد كه باید با خشیت از خدا به مقابله او رفت. «فلاتخشوهم واخشونِ» 
10- اگر مسلمانان از خط رهبرى غدیر دست برنمى‏داشتند، هیچ خطرى، از سوى كفّار متوجّه آنان نمى‏شد. «فلاتخشوهم» 
11- كفّار، از دینِ كامل مى‏ترسند، نه دینى كه رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. «الیوم یئس... الیوم أكملت لكم دینكم» 
12- اگر كفّار از شما مأیوس نشده‏اند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دین شماست. «الیوم یئس... الیوم اكملتُ» 
13- دین بدون رهبر، كامل نیست. «أكملت لكم دینكم» 
14- قوام مكتب به رهبرى صحیح است و تنها با وجود آن، كفّار مأیوس مى‏شوند، نه با چیز دیگر. «الیوم یئس الّذین كفروا... الیوم اكملت لكم دینكم» 
15- همه‏ى نعمت‏ها بدون رهبرى الهى ناقص است. «الیوم...أتممت علیكم نعمتى» 
16- نصب على علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «اتممت علیكم نعمتى» و رها كردن ولایت او كفران نعمت و ناسپاسى نعمت، عواقب سوئى دارد. [نحل، 112] «فكفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما كانوا یصنعون» 
17- اسلام بى‏رهبر، مورد رضاى خدا نیست. «الیوم رضیتُ لكم الاسلام» 
18- اضطرار غیر اختیارى، مجوّز مصرف حرام است، پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر كند. «اُضطُرّ» (فعل مجهول است.) 
19- قانونى كامل است كه به همه‏ى حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه. آرى، در احكام اسلام، بن‏بست نیست. «فمن اضطرّ» 
20- شرایط ویژه‏ى اضطرار، نباید زمینه‏ساز گناه و آزاد سازى مطلق شود، بلكه باید به همان مقدار رفع اضطرار اكتفا كرد. «غیر متجانف لاثم» 
21- از تسهیلاتى كه براى افراد مضطرّ قرار داده مى‏شود سوء استفاده نكنیم. «غیر متجانف للاثم» امام باقرع در تفسیر این جمله فرمودند: «غیر متجانف» كسى است كه عمداً به سراغ گناه نرود. [تفسیر برهان، ج‏1، ص‏447] 

سوره 5. مائده آيه 6

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى‏ أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لَمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ‏تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيْجَعْلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏اى كسانى‏كه ایمان آورده‏اید! هرگاه به نماز برخاستید، پس صورت و دستهایتان تا آرنج را بشویید و قسمتى از سر و پاهایتان را تا برآمدگى روى پا مسح كنید. و اگر جُنُب بودید، خود را پاك كنید (و غسل نمایید)، و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یكى از شما از محلّ گودى (محل قضاى حاجت) آمده یا با زنان تماس گرفتید (و آمیزش جنسى كردید) و آبى (براى غسل یا وضو) نیافتید، با خاك پاك تیمّم كنید، پس (قسمتى از) صورت و دستانتان را از آن خاك (كه بر دستانتان مانده) مسح كنید، خداوند نمى‏خواهد كه شما را در تنگى قرار دهد، بلكه مى‏خواهد شما را پاك كند و نعمتش را بر شما كامل سازد، شاید شما شكرگزار باشید

 

در آیه‏ى 43 سوره نساء، به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد، در اینجا علاوه بر آن دو، به مسأله‏ى وضو هم اشاره شده است.  واژه‏ى «قیام»، هرگاه با حرف «الى» همراه شود، به معناى اراده كردن است. «اذا قُمتم الى الصّلاة» یعنى هرگاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید.  كلمه‏ى «جُنب»، به زن و مرد، مفرد و جمع، بطور یكسان اطلاق مى‏شود. شاید در این آیه، مراد از جنب شدن، تنها احتلام باشد و منظور از لمس زنان، آمیزش جنسى.  مراد از فرمان «فاطّهروا» انجام غسل است. به قرینه اینكه در آیه‏ى 43 نساء به جاى «فاطّهّروا»، «تغتسلوا» فرموده است. 
قید «الى المرافق»، براى بیان محدوده‏ى شستن است، نه جهت شستن. از آنجا كه كلمه‏ى «یَد» در زبان عربى، هم به دست، از انگشتان تا مچ و هم به دست، از انگشتان تا آرنج و هم به دست، از انگشتان تا كتف، اطلاق مى‏شود این آیه مى‏فرماید: در وضو، دست تا آرنج را بشویید، نه كمتر و نه بیشتر. 
در تیمّم، روح بندگى نهفته است، چون دست به خاك زدن ومالیدن آن به پیشانى كه بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت، نوعى تواضع وخاكسارى در برابر خداست.  آن گونه كه آب آلودگى را برطرف مى‏كند، خاك پاك هم خاصیّت میكرب كشى دارد. چون در معرض تابش آفتاب و ریزش باران است.  «صَعید»، از «صعود» به معناى زمین بلند است. امام صادق‏علیه السلام در تفسیر «صعیداً طیّباً» فرمودند: زمین بلندى كه آب از آن سرازیر شود. [معانى‏الاخبار، ص‏283] آرى، زمین گودى كه آب آلوده در آن جمع مى‏شود، براى تیمّم مناسب نیست، زیرا شرط تیمّم، خاك پاك است.  در حدیث مى‏خوانیم: «لا صلاة الاّ بطهور» [تهذیب، ج‏1، ص‏49] ، نماز جز با طهارت (وضو یا غسل یا تیمم) صحیح نیست.  در حدیث مى‏خوانیم: «اِبدأ بما بدء اللّه» [تفسیر نورالثقلین] از همانجا آغاز كن كه خداوند در قرآن آغاز نموده است. همان گونه كه در قرآن اوّل شستن صورت، بعد دست‏ها وبعد مسح سر وبعد مسح پا آمده است، ترتیب وضو نیز همین گونه است.  از امام سؤال شد كه چرا در وضو بخشى از سر مسح مى‏شود؟ فرمودند: «لمكان الباء» به خاطر حرف «باء» در كلمه‏ى «برؤسكم» زیرا معناى آن قسمتى از سر است واگر آیه «وامسحوا رؤسكم» بود در آن صورت باید همه‏ى سر را مسح مى‏كردیم. [كافى، ج‏3، ص‏30] 
امام صادق‏ع فرمود: مراد از «لامستم»، آمیزش جنسى است، ولى خداوند آن را پوشانده و پوشاندن امورى را دوست دارد، لذا آن گونه كه شما نام مى‏برید، نام نبرده است. [كافى، ج‏5، ص 555]  امام رضا ع درباره‏ى فلسفه وضو مى‏فرماید: 
* «یكون العبد طاهراً اذا قام بین یدى الجبّار»، زمینه پاكى هنگام ایستادن در برابر خداست. 
* «مطیعاً له فیما أمره»، نشانه‏ى بندگى و اطاعت است. 
* «نقیّاً من الادناس و النّجاسة»، عامل دورى از آلودگى‏ها و نجاست است. 
* «ذهاب الكسل و طرد النّعاس»، مایه‏ى دورى از كسالت و خواب آلودگى است. 
* «وتزكیة الفؤاد للقیام»، آماده سازى و رشد روحى براى نماز است. [وسائل، ج‏1، ص 367] 

1- نظافت و طهارت، لازمه‏ى ایمان است. «یا ایّها الّذین آمنوا... فاغسلوا... فاطّهروا» 
2- طهارت، شرط نماز است. «فاغسلوا» 
3- همچنان كه تماس با قرآن مخصوص پاكان است، [لایمسّه الاّ المطهّرون». واقعه، 79] ارتباط با خدا هم نیاز به طهارت دارد.«فاغسلوا» 
4- آلودگى جسم، مانع قرب به خداست. «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا» 
5 - اصل در كلام، رعایت حیا و عفّت و ادب است، خصوصاً در مسائل زناشویى. «لامستم النساء» البتّه در مسائل حقوقى، براى این كه حقّى ضایع نشود، قانون روشن و بى‏پرده بیان مى‏شود. مثل آیه «دخلتم بهنّ» [نساء، 23] كه در مورد مهریّه است، یا جمله‏ى «احصنت فرجها» [انبیاء، 91] كه در مورد رفع اتهام از حضرت مریم است. 
6- شرایط و مقدّمات نماز، تخفیف بردار هست، ولى تعطیل بردار نیست. «فلم تجدوا ماءً فتیمموا» 
7- براى پیدا كردن آبِ وضو و غسل باید تلاش كرد، اگر پیدا نشد آنگاه نوبت به تیمّم مى‏رسد. («فلم تجدوا» در جایى است كه انسان تلاش كند ولى نیابد.) 
8 - با آب یا خاك آلوده، نمى‏توان با خداى پاك، ارتباط برقرار كرد. «صعیداً طیّباً» 
9- هم خوردنى‏ها باید طیّب باشد، كه در دو آیه قبل به آن اشاره شد، هم تیمّم باید به خاك طیّب باشد. صعیداً طیّباً 
10- در احكام دین، حرج و دشوارى نیست. «ما یرید اللّه... من حرج» 
11- هدف از وضو و غسل و تیمم، طهارت معنوى و آمادگى براى ارتباط با خداوند است. « لیطهّركم» 
12- تكالیف الهى، براى انسان نعمت است. «لیتمّ نعمته علیكم» 
13- انجام تكلیف، یكى از مصادیق شكر خداست. «لعلّكم تشكرون»

سوره 5. مائده آيه ۳۵
 
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَهِدُواْ فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‏ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! از خدا پروا كنید و (براى تقرب) به سوى او وسیله بجویید، و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید.

حضرت على ع مى‏فرماید: بهترین وسیله‏اى كه مى‏توان با آن به خدا نزدیك شد ایمان به خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او و كلمه‏ى اخلاص و اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله‏ى رحم و انفاق‏هاى پنهانى و آشكار و كارهاى نیك است. [نهج‏البلاغه، خطبه 110]  اهل بیت ع همان ریسمان محكم و وسیله‏ى تقرّب به خداوند هستند. «هم العروة الوثقى والوسیلة الى اللّه» [تفسیر صافى]  توسّل، موضوعى است كه در كتب بسیارى از اهل سنّت مثل «صواعق» ابن حجر، «سنن» بیهقى، «صحیح» دارمى و «وفاء الوفاء» درباره آن روایت نقل شده است. ضمناً آیات 64 نساء، 97 یوسف و 114 توبه نیز مى‏تواند سند توسّل باشد. 

1- ایمان «آمنوا»، تقوا «اتّقوا اللَّه»، شفاعت «وابتغوا الیه الوسیلة» و جهاد «وجاهدوا فى سبیله»، راه سعادت و رستگارى است. «لعّلكم تفلحون» 
2- براى رسیدن به فلاح، هم باید گناهان را ترك كرد، «اتّقوا اللَّه» هم باید طاعات را انجام داد.«وابتغوا الیه الوسیلة» 
3- كارهاى خیر همه زمینه و وسیله‏ى سعادتند. (البتّه اگر با گناه خود آن زمینه‏ها را از بین نبریم.) «لعلّكم تفلحون» 

سوره 5. مائده آيه 55

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَكِعُونَ ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مى‏دارند و در حال ركوع، زكات مى‏دهند.

در شأن نزول آیه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا ص شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چیزى به او نداد. حضرت على علیه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشید. در تكریم این بخشش، این آیه نازل شد.  ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند ابن عباس، عمّار یاسر، جابربن عبداللّه، ابوذر، اَنس‏بن مالك، بلال و... نقل كرده‏اند و شیعه و سنّى در این شأن نزول، توافق دارند. [الغدیر، ج‏2، ص‏52، احقاق‏الحقّ، ج‏2، ص‏400 و كنزالعمّال، ج‏6، ص‏391]عمّار یاسر مى‏گوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود كه رسول‏خداص فرمود: «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه». [تفسیر المیزان]  پیامبر اكرم‏ص در غدیرخم، براى بیان مقام حضرت على ع این آیه را تلاوت فرمود. [تفسیر صافى] و خود على ع نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مى‏خواند. [تفسیر المیزان] ابوذر كه خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجد الحرام براى مردم داستان فوق را نقل مى‏كرد. [تفسیر مجمع‏البیان]  كلمه‏ى «ولىّ» در این آیه، به معناى دوست و یاور نیست، چون دوستى و یارى مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان كه در حال ركوع انفاق مى‏كنند. 
امام صادق‏ع فرمودند: منظور از «الّذین آمنوا...»، على‏ع و اولاد او، ائمّه‏علیهم السلام تا روز قیامت هستند. پس هركس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگى مثل اوست، آنان صدقه مى‏دهند در حال ركوع. [كافى، ج‏1، ص 288] 
مرحوم فیض كاشانى در كتاب نوادر، حدیثى را نقل مى‏كند كه بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه داده‏اند كه این عمل با جمع بودن كلمات «یقیمون، یؤتون، الراكعون» سازگارتر است.  امام باقرع فرمود: خداوند پیامبرش را دستور داد كه ولایت على‏ع را مطرح كند و این آیه را نازل كرد. [تفسیر نورالثقلین وكافى، ج‏1، ص‏281]  بهترین معرّفى آن است كه اوصاف وخصوصیّات كسى گفته شود ومخاطبان، خودشان مصداق آن را پیدا كنند. (آیه بدون نام بردن از على‏ع اوصاف وافعال او را برشمرده است)  امام صادق ع فرمود: على ع هزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى كه اگر یك مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گیرد! [تفسیر نورالثقلین]  ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبوله‏ى عمربن حنظله ازامام صادق‏علیه السلام مى‏خوانیم: بنگرید به آن كس كه حدیث ما را روایت كند و در حلال وحرام ما نظر نماید و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشید كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. «فانّى قد جعلته علیكم حاكماً...». [كافى، ج‏1، ص‏67] 

1- اسلام، هم دین ولایت است و هم دین برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه. آیات قبل، از پذیرش ولایت یهود و نصارى نهى كرد، این آیه مى‏فرماید: خدا و رسول و كسى را كه در ركوع انگشتر داد، ولىّ خود قرار دهید. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتّخذوا... انّما ولیّكم اللَّه...» 
2- از اینكه به جاى «اولیائكم»، «ولیّكم» آمده ممكن است استفاده شود كه روح ولایت پیامبر و على‏علیهما السلام، شعاع ولایت الهى است. «ولیّكم» 
3- معمولاً در قرآن نماز وزكات در كنار هم مطرح شده است، ولى در این آیه، هر دو به هم آمیخته‏اند. (دادن زكات در حال نماز) «الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون» 
4- كسانى كه اهل نماز و زكات نیستند، حقّ ولایت بر مردم را ندارند. «انّما ولیّكم اللَّه...» («انّما»، نشانه‏ى انحصار ولایت در افراد خاصّ است) 
5 - براى توجّه به محرومان، نماز هم مانع نیست. «یؤتون الزكاة و هم راكعون» (آرى، فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالى برگردد.) 
6- ولایت از آنِ كسانى است كه نسبت به اقامه‏ى نماز وپرداخت زكات پایدار باشد. «یقیمون الصلوة ویؤتون...» («یقیمون» و«یؤتون» نشانه دوام است) 
7- هرگونه ولایت، حكومت و سرپرستى كه از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «انّما ولیّكم اللَّه...» (كلمه «انّما» علامت حصر است) 
8 - توجّه به خلق براى خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد.«یؤتون الزكاة و هم راكعون» 
9- كسى كه نسبت به فقرا بى‏تفاوت باشد، نباید رهبر و ولىّ شما باشد. «انّما ولیّكم اللَّه... و یؤتون الزكاة» 
10- كارهاى جزئى (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمى‏كند. «یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون» 
11- در فرهنگ قرآن، به صدقه مستحبّى هم «زكات» گفته مى‏شود. «یؤتون الزكاة» 
12- ولایت‏ها در طول یكدیگرند، نه در برابر یكدیگر. ولایت بر مسلمین، ابتدا از آنِ خداست، سپس پیامبر، آنگاه امام. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین آمنوا...» 
13- حضرت على‏علیه السلام در زمان خود پیامبرصلى الله علیه وآله نیز ولایت داشته است. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله» (ظاهر ولایت، ولایت بالفعل است، نه ولایت بالقوّه. زیرا ولایت در آیه یكبار بكار برده شده كه یا همه بالفعل است و یا همه بالقوّه مى‏باشد) 

سوره 5. مائده آيه 56

وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ‏ و هركس كه خدا و پیامبرش وچنان مؤمنانى را (كه در آیه قبل بیان شد) ولىّ خود بگیرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پیروز است.

در آیه‏ى قبل بیان شد كه مراد از «الّذین آمنوا»، حضرت على‏ع و امامان معصوم‏ع پس از او هستند. 
اوصاف حزب اللّه در سوره‏ى مجادله آیه 22 چنین بیان شده است: 
1- به مبدأ و معاد ایمان دارند. 
2- با دشمن خدا، دوستى نمى‏كنند. 
این آیه كه لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان را بیان مى‏كند، مى‏فهماند كه مراد از «ولیّكم» در آیه قبل، سرپرست و حاكم است نه دوست و یاور، چون تعبیر «حزب اللّه» و غالب بودن آنان، اشاره به نظام قدرتمند و حكومت دارد. 
«حزب»، در لغت به معناى گروه با قدرت و با صلابت است. [معجم‏الوسیط]  چون پیروزى، بدون تشكیلات، مدیریّت، قدرت، وحدت، جرأت و... امكان ندارد، پس «حزب‏اللّه» براى حاكمیّت وغلبه باید این صفات را داشته باشند.  حزب‏اللَّه نه تنها غالب و پیروزند، بلكه رستگار نیز هستند. «حزب اللّه هم الغالبون»، «حزب اللّه هم المفلحون [مجادله، 22]  درآیه‏ى 52 همین سوره خواندیم كه گروهى از ترس حوادث، كفّار را ولّى خود مى‏گیرند، در این آیه مى‏فرماید: حزب اللَّه غالب است یعنى وابستگان به كفّار مغلوبند، پس به سراغ آنان نروید. «فترى الّذین... یسارعون فیهم...»، «ومَن یتولّ اللَّه... هم الغالبون» 

1- حزب اللّه، تنها كسانى‏اند كه ولایت خدا، پیامبر و اهل‏بیت‏علیهم السلام را پذیرفته باشند. «ومَن یتولّ اللَّه... فانّ حزب اللّه» 
2- غلبه‏ى نهایى با كسانى است كه ولایت خدا، پیامبر و اهل‏بیت‏علیهم السلام را بپذیرند. «ومَن یتولّ... هم الغالبون» 
3- چون خداوند غالب است، واللّه غالب على أمره» [یوسف] ، وابستگان به او هم غالبند.حزب اللّه هم الغالبون» 
4- با وعده‏هاى الهى، حزب اللَّه به آینده‏ى خود مطمئن است. «هم الغالبون» 

سوره 5. مائده آيه 67

يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ   ‏اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولایت و جانشینى حضرت على) اعلام كن واگر چنین نكنى، رسالت الهى را نرسانده‏اى و (بدان كه) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و كسانى كه تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند) حفظ مى‏كند. همانا خداوند گروه كافران را هدایت نمى‏كند

این آیه به دلایلى كه خواهد آمد مربوط به جانشینى حضرت على‏ع و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اكرم‏ص از سفر حج در سال دهم هجرى است. جالب اینكه این آیه در میان دو آیه‏اى قرار گرفته كه مربوط به اقامه كتاب آسمانى است و شاید اشاره به این باشد كه میان رهبر معصوم و اقامه‏ى كتاب آسمانى، پیوند محكمى برقرار است. آرى، امام است كه مى‏تواند كتاب آسمانى را به پا دارد و این كتاب خداست كه مى‏تواند امام واقعى را معرّفى كند.  همه‏ى مفسّران شیعه به اتكاى روایات اهل بیت ع و نیز بعضى از مفسّران اهل‏سنت به عنوان یكى از مصادیق، آیه را مربوط به نصب حضرت على‏ع در غدیر خم به ولایت و امامت دانسته‏اند. [تفاسیر كبیر فخررازى و المنار] جالب آنكه صاحب تفسیر المنار از مسند احمد و ترمذى و نسائى و ابن ماجه، حدیثِ «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه» را با سند صحیح و موثّق بیان كرده است و سپس با دو جمله به خیال خود در آن تشكیك نموده است: اوّل اینكه مراد از ولایت، دوستى است. (غافل از آنكه دوستى نیاز به بیعت گرفتن و تبریك گفتن و آن همه تشریفات در غدیر خم نداشت) دوّم آنكه اگر حضرت على‏ع امام و رهبر بعد از رسول اكرم‏ص بود، چرا فریاد نزد و ماجراى نصب خود را در غدیر نگفت؟! (غافل از آنكه در سراسر نهج‏البلاغه و كلمات حضرت على‏ع ناله‏ها و فریادها مطرح است، ولى صاحب المنار گویا آن ناله‏ها و فریادها را نشنیده است.  
در تمام قرآن تنها در این آیه است كه پیامبر اكرم‏ص نسبت به كتمان پیام، تهدید شده كه اگر نگویى، تمام آنچه را كه در 23 سال رسالت گفته‏اى هدر مى‏رود. پس باید دید چه پیام مهمى است كه این گونه بیان مى‏شود؟  پیامبر اكرم ص به حضرت على‏ع فرمود: «لو لم‏ابلغ ما اُمرت به من ولایتك لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مى‏شود. [تفسیر نورالثقلین وامالى صدوق،ص‏400]  در این آیه چند نكته است كه جهت‏گیرى محتوایى آن را روشن مى‏كند: 
1- سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است. 
2- در این آیه، بجاى «یا أیّها النّبى»، تعبیر «یا أیّها الرّسول» آمده است، كه نشانه‏ى یك رسالت مهم است. 
3- به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده كه نشانه‏ى ابلاغ قطعى ورسمى ومهم است. 
4- پیامبر نسبت به نرساندن یك پیام مهم تهدید شده كه اگر نگوید، همه‏ى زحماتش به هدر مى‏رود. 
5 - رسول خداصلى الله علیه وآله از عواقب كارى هراس دارد كه خداوند او را دلدارى مى‏دهد كه ما تو را از شر مردم نگه مى‏داریم. 
6- پیامبر، از جان خود نمى‏ترسد. زیرا در روزگار تنهایى كه با بت‏ها مبارزه مى‏كرد و در جنگ‏ها كه با مشركین درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمى‏ترسید. (در حالى كه سنگباران مى‏شد، و یارانش شكنجه مى‏شدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!) 
7- در آیه، پیامى است كه به لحاظ اهمیّت، با همه پیام‏هاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است كه اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه‏ى پیام‏ها محو مى‏شود. 
8 - محتواى پیام، باید مسأله‏اى اساسى باشد، وگرنه در مسائل جزئى و فردى، این همه تهدید و دلدارى لازم نیست. 
9- پیام آیه، مربوط به توحید و نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مكّه بیان شده و نیازى به این همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد. 
10- پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زكات، خمس وجهاد هم نیست، چون اینها در طول 23 سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل كرده‏اند و هراسى در كار نبوده است.
پس، محتواى این پیام مهم كه در اواخر عمر شریف پیامبرص نازل شده چیست؟ 
روایات بسیارى از شیعه و سنّى، ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان مى‏دهد. روایات مى‏گوید: آیه مربوط به هجدهم ذیحجه سال دهم‏هجرى در سفر حجةالوداع پیامبر اسلام است، كه آن حضرت در بازگشت به سوى مدینه، در مكانى به نام «غدیر خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند. مكانى كه هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، كارساز بود و هم محلّ جداشدن كاروان‏هاى زائران مكّه بود و اهل یمن، عراق، شام، مدینه و حبشه از هم جدا مى‏شدند. 
در آنجا، پیامبر خدا در میان انبوه یاران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبه‏اى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحید، نبوّت و معاد بود كه تازگى نداشت. سخن تازه از آنجا بود كه پیامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جویا شد. همه نسبت به كرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار كردند. وقتى مطمئن شد كه صدایش به همه‏ى مردم، در چهار طرف مى‏رسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان كرد. و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» هر كه من مولاى اویم، این علىّ مولاى اوست و بدین وسیله جانشینى حضرت على‏ع را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهراعلیها السلام به در خانه‏هاى مردم مى‏رفت و مى‏گفت: مگر نبودید و نشنیدید كه رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ مى‏گفتند: ما در غدیر خم، در فاصله دورى بودیم و صداى پیامبر را نمى‏شنیدیم!! اللّه اكبر از كتمان، از ترس، از بى‏وفایى و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا. 
آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مى‏گیرند، ولى حضرت على ع با وجود ده‏ها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگیرد. امان از حبّ دنیا، حسادت و كینه‏هاى بدر و خیبر و حنین كه نسبت به حضرت علىّ ع در دل داشتند.  امام باقرع فرمودند: بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّكاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشى‏ء كما نودى بالولایة فاخذ النّاس باربع و تركوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: بر نماز، زكات، روزه، زكات و ولایت اهل‏بیت و چیزى به اندازه‏ى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترك كردند! [كافى، ج‏2، ص‏18]  امام رضاع فرمود: بعد از نزول این آیه كه خداوند ضامن حفظ رسول اكرم‏ص شد، «واللَّه یعصمك من النّاس» پیامبر هر نوع تقیّه را از خود دور كرد. [تفسیر نورالثقلین و عیون اخبارالرضا، ج‏2، ص‏130.] 

1- نوع خطاب، باید با نوع هدف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پیام رسانى است، خطاب هم «یا أیّها الرّسول» است. 
2- انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) باید از سوى خداوند باشد. «بلّغ ما انزل الیك من ربّك» 
3- گاهى ابلاغ پیام الهى باید در حضور مردم و مراسم عمومى و با بیعت گرفتن باشد، ابلاغ ولایت با سخن كافى نیست، بلكه باید با عمل باشد. «و ان لم‏تفعل» به جاى «ان لم تبلغ» 
4- احكام و پیام‏هاى الهى، همه در یك سطح نیست. گاهى كتمان یك حقیقت، با كتمان تمام حقایق برابر است. «و ان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته» 
5 - اگر رهبرى صحیح نباشد، مكتب نابود و امّت گمراه مى‏شود. «فمابلّغتَ رسالته» 
6- ركن اصلى اسلام، امامت و حكومت است. «وان لم‏تفعل فما بلّغتَ رسالته» 
7- انكار ولایت، نوعى كفر است. «انّ اللّه لایهدى القوم الكافرین» 
8 - عنصر زمان و مكان، دو اصل مهم در تبلیغ است. (با توجّه به اینكه این آیه در هجدهم ذى‏الحجّه و در محل جدا شدن كاروان‏هاى حج نازل شد

سوره 5. مائده آيه 97

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَماً لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ الْهَدْىَ وَالْقَلَئِدَ ذَ لِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوَ تِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ خداوند، كعبه‏ى بیت‏الحرام را وسیله‏ى سامان‏بخشى و قوام مردم قرار داده و نیز ماه حرام و قربانى‏هاى بى‏نشان و نشان‏دار را (وسیله‏ى برپایى مردم قرار داده است) این براى آن است كه بدانید خداوند آنچه (از اسرار) در آسمان‏ها و زمین است مى‏داند و خداوند به هر چیز آگاه است.

«قیام»، وسیله‏ى پایدار بودن است، مانند ستون ساختمان و عمود خیمه. [مفردات راغب]  امام صادق ع فرمود: خانه‏ى خدا را بیت‏الحرام مى‏نامند، به خاطر آن كه ورود كفّار به آنجا حرام است. [تفسیر نورالثقلین]  «هَدى»، قربانى بى‏نشان است و «قلائد»، قربانى‏هاى نشاندار.  مركزیّت، امنیّت، قداست، عبادت، قدمت، وحدت، سیاست و برائت، معرفت، سادگى، صفا، خلوص و دورى از جدال، شهوت و فسوق در حج است.  ماههاى حرام عبارتند از: رجب، ذیقعده، ذیحجّه و محرّم كه جنگ در آنها ممنوع است. 
اجتماع میلیونى مسلمانان در مكّه، بدون تشریفات وامتیازات وبدون جدال لفظى و نزاع عملى در مكانى مقدّس، از امتیازات اسلام است و اگر به منافع گوناگونى كه در پرتو مراسم حج حاصل مى‏شود از قبیل: حلالیّت طلبیدن هنگام رفتن، دید و بازدید، رونق تجارى، پرداخت خمس و زكات، آشنایى با معارف و امّت‏ها، قرار گرفتن در قدیمى‏ترین مركز توحید، هم‏ناله شدن با انبیا و پا جاى پاى آنها قرار دادن، توبه كردن در صحراى عرفات و مشعر، به یاد قیامت افتادن، مانور سیاسى و برائت از كفّار و سایر بركات را در نظر بگیریم، مى‏فهمیم كه این برنامه‏هاى حج برخاسته از علم بى‏نهایت خدایى است كه بر همه چیز هستى آگاه است و هرگز علم محدود نمى‏تواند دستورى به این جامعیّت و جذّابیّت صادر كند. 

1- حج، مایه‏ى ثبات و قوام است. «قیاماً للناس» 
2- سامان‏بخشى امور، نیاز به تجمّع، وحدت، عبادت، احترام و حرمت، «بیت‏الحرام» و آرامش و امنیّت «الشهرالحرام، و كارهاى پنهان و بى‏نشان و با نشان «الهدى و القلائد» و تأمین غذاى مورد نیاز دارد. «قیاماً للنّاس» 
3- كسى حقّ قانونگذارى دارد كه از تمام هستى آگاه باشد. «یعلم ما فى السماوات و ما فى الارض» 
4- مسجد و مسلخ، وسیله‏ى قوام دین و دنیاى مردم است. «الكعبة... الهدى و القلائد» امام صادق‏علیه السلام فرمود: «جَعَلها اللّه لدینهم و معیشتهم» [تفسیر برهان] 
5 - حجّى كه سبب قوام جامعه نباشد حج واقعى نیست. «الكعبة... قیاماً للناس» 
6- اگر جامعه ثبات داشته باشد، زمینه‏ى خداشناسى در آن رشد مى‏كند. «قیاماً... لتعلموا ان اللّه...» 
 
                                                              سیماى سوره‏ى انعام 
این سوره، یكصد وشصت وپنج آیه دارد وهمه‏ى آیاتش یكجا در مكّه و با تشریفات خاصّى نازل شده است. جبرئیل، این سوره را با بدرقه‏ى هفتاد هزار فرشته بر پیامبر خدا صلى الله علیه وآله نازل كرد. 
پیام اصلى آیات این سوره، مبارزه با شرك و دعوت به توحید است. از آنجا كه مشركان جزیرة العرب به اعتقاد خود، بعضى چهارپایان را حلال و برخى را حرام مى‏دانستند، قرآن در مقام مبارزه با اینگونه خرافات و باورهاى غلط، از آیه‏ى 136 این سوره به بعد، احكامى را در مورد چهارپایان بیان مى‏دارد كه بدین جهت این سوره، «انعام» نام گرفته است. 
روایاتى درباره‏ى فضیلت این سوره و نیز برآورده شدن حاجت به واسطه‏ى تلاوت این سوره آمده است. از جمله از امام صادق علیه السلام نقل شده كه هر كس چهار ركعت نماز (با دو سلام) بخواند، آنگاه این سوره و سپس دعایى را قرائت كند، حاجاتش برآورده مى‏شود. [تفسیر اطیب‏البیان] 
در هیچ سوره‏اى به اندازه‏ى این سوره، كلمه‏ى «قل» نیامده است. تكرار 44 بار این خطاب به پیامبر، شاید به خاطر آن است كه در این سوره، عقائد باطل و انحراف‏ها و توقّعات بى جاى مشركان بیان شده و لازم است قاطعیّت در كار باشد. این مطلب بیانگر آن است كه پیامبرصلى الله علیه وآله مأمور است متن وحى را بى‏كم و كاست بگوید

سوره 6. انعام آيه 59

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَبٍ مُبِينٍ‏ و گنجینه‏هاى غیب، تنها نزد خداست و جز او كسى آن را نمى‏داند و آنچه را در خشكى ودریاست مى‏داند، وهیچ برگى از درخت نمى‏افتد جز آنكه او مى‏داند و هیچ دانه‏اى در تاریكى‏هاى زمین وهیچ تر وخشكى نیست، مگر آنكه (علم آن) در كتاب مبین ثبت است.

«مفاتح»، یا جمع «مِفتَح» به معناى گنجینه و خزانه است، یا جمع «مِفتاح» به معناى كلید است، ولى معناى اوّل مناسب‏تر است. [تفسیر المیزان]  كلمه‏ى تر و خشك، كنایه از همه‏ى چیزهایى است كه مقابل همند، مثل مرگ و حیات، سلامتى و مرض، فقر و غنا، نیك و بد، مجرّد و مادّى. این مطلب در آیه‏ى «و كلّ شى‏ء أحصیناه فى امامٍ مُبین» [یس، 12] نیز بیان شده است.  شاید مراد از سقوط برگ‏ها، حركات نزولى و مراد از دانه‏هاى در حال رشد زیر زمین، حركات صعودى باشد. [تفسیر فى ظلال القرآن] 

1- دلیل آنكه عذاب عجولانه‏اى كه كفّار تقاضا مى‏كنند فرا نمى‏رسد، علم خداوند به اسرار هستى است. «ما تستعجلون... و عنده مفاتح الغیب» 
2- احكام الهى بر اساس آگاهى او بر غیب و شهود است. «اِنِ الحُكم الاّ للّه - و عنده مفاتح الغیب» 
3- دامنه‏ى علم غیب، گسترده‏تر از علوم عادّى است. (زیرا قرآن درباره آن تعبیر انحصارى دارد.) «لا یعلمها الاّ هو» 
4- بر خلاف كسانى كه مى‏گویند خداوند تنها به كلیّات علم دارد، خداوند به همه چیز دانا و از همه‏ى جزئیّات هستى آگاه است. پس باید مواظب اعمال خود باشیم. «لا تسقط من ورقة...» 
5 - جز خداوند، هیچكس از پیش خود علم غیب ندارد. «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاّ هو» 
6- در جهان، مركزیّتى براى اطلاعات وجود دارد. «فى كتاب مبین» 
7- نظام هستى، طبق برنامه‏ى پیش بینى شده‏اى طراحى شده است. «كتاب مبین

سوره 6. انعام آيه ۷۹

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمان‏ها و زمین را پدید آورد و من از مشركان نیستم

عبور از افول و ناپایدارى و رسیدن به ثبات، جلوه‏اى از دید ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهیم داده است. 
«حَنیف» از «حنف»، به معناى خالص وبى‏انحراف، وگرایش به راه حقّ ومستقیم است.  «فَطر» كه به معناى آفریدن است، در اصل، مفهوم شكافتن را دارد. شاید اشاره به علم روز داشته باشد كه مى‏گوید: جهان در آغاز، توده‏ى واحدى بوده، سپس از هم شكافته و كرات آسمانى یكى پس از دیگرى پدید آمده است. [تفسیر نمونه] 

1- همین كه راه حقّ براى ما روشن شد، با قاطعیّت اعلام كنیم و از تنهایى نهراسیم. «اِنّى وَجّهت» 
2- كسى كه از پرستش بت‏هایى جزیى، مادّى، محدود و فانى بگذرد، به معبودى كلّى، معنوى، بى‏نهایت و ابدى مى‏رسد. «للّذى فطر السموات والارض» 
3- در جلوه‏ها غرق نشوید كه دیر یا زود، رنگ مى‏بازند، به خدا توجّه كنید كه جلوه آفرین است. «فَطَر السموات والارض» 
4- انسان مى‏تواند به جایى برسد كه عقائد باطل نسل‏ها و عصرها را درهم بشكند. «و ما أنا من المشركین» 
5 - توحید ناب، همراه با برائت از شرك است. «و ما أنا من المشركین» 

سوره 6. انعام آيه ۹۵

إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِ‏ّ وَالنَّوَى‏ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذَلِكُمْ اللَّهُ فَأَنَّى‏ تُؤْفَكُونَ همانا خداوند، شكافنده‏ى دانه و هسته است، زنده را از مرده بیرون مى‏آورد و بیرون آورنده‏ى مرده از زنده است. آن است خداوند شما، پس چگونه (از حقّ) منحرف مى‏شوید؟

«فالق» از «فلق» به معناى شكافتن است. «حَبّ» و «حَبّه»، به دانه‏هاى خوراكى و غذایى مثل گندم و جو گفته مى‏شود. «نَوى» به معناى هسته است.  از علف بى‏جان، حیوان جاندار و از حیوان جاندار، شیر بى‏جان پدید مى‏آید. از هسته بى‏جان، درخت زنده، و از درخت رشدیافته، هسته‏ى بى‏جان خارج مى‏شود.  یكى از مصادیق آیه به گفته روایات آن است كه گاهى از انسان‏هاى بى‏ایمان، افراد مؤمن پدید مى‏آید و از انسان‏هاى با ایمان، گاهى فرزندان كافر به وجود مى‏آید. [تفسیر نورالثقلین ؛ كافى، ج‏2، ص 5] «یخرج الحىّ مِنَ المیّت و مخرج المیّت مِنَ الحَىّ» 

1- كاشتن دانه و هسته، كار انسان است، ولى شكافتن و رویاندن، كار خداست. «اِنّ اللَّه فالق الحَبّ و النوى» 
2- دقّت در آثار طبیعى، از بهترین راه‏هاى خداشناسى است. «فالق الحَبّ... مخرج المیّت... ذلكم اللَّه» 
3- رزق و روزى انسان، از راه همین دانه‏ها و بذرهاست كه خداوند رویانیده است، پس به سراغ چه كسى مى‏رویم؟ «فأنّى‏ تؤفكون»

سوره 6. انعام آيه 96

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَاناً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(خداوند،) شكافنده‏ى سپیده دم است، و شب را مایه‏ى آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش (ایّام). این است اندازه‏گیرى خداوند قدرتمند دانا.

«اِصباح» هم به معناى صبح است، هم به معناى سپرى كردن شب و وارد صبح شدن، امّا در اینجا مراد، هنگام دمیدن سپیده‏ى صبح است.  در آیه‏ى قبل، سه نشانه از قدرت خداوند در زمین مطرح شد، در این آیه نشانه‏هایى از قدرت الهى در آسمان‏ها آمده است. شب و روز دو نشانه از قدرت الهى است كه به واسطه‏ى گردش منظّم خورشید و ماه پدید مى‏آیند.  شب، براى استراحت است و از كار و تلاش و سفر در شب، نكوهش شده است. [تفسیر نورالثقلین] (از اینكه در این آیه، شب عامل سكون و آرامش شمرده شده، معلوم مى‏شود صبح براى كار و تلاش است.)  امام رضا ع فرمود: ازدواج را در شب قرار دهید، چون شب و همسر، هر دو وسیله‏ى سكون و آرامش انسانند. [تفسیر نورالثقلین] 

1- پیدایش شب و روز، نیاز به قدرت و دانش دارد كه این كار را با تقدیر و اندازه‏گیرى دقیق انجام دهد. «فالق الاصباح...تقدیر العزیز العلیم» 
2- خورشید و ماه، وسیله‏ى نظم و حسابرسى و برنامه‏ریزى است. [شاید از اینكه ماه و خورشید، وسیله‏ى حساب در این آیه شمرده شده، بتوان استفاده كرد كه هم سال شمسى معتبر است، هم سال قمرى. و شاید رمز حساب ونظم دقیق یك‏پارچه باشد، نظیر »زید عدل« كه زید را به تمامه عادل مى‏داند.] «حسباناً» 
3- برنامه‏ریزى دقیق واجراى كامل، نیاز به علم وقدرت دارد. «تقدیر العزیز العلیم» 
4- تفكّر در نظم دقیق كرات آسمانى، راه خداشناسى است. «انّى تؤفكون...فالق الاصباح...» 

سوره 6. انعام آيه 97

وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِى ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‏ و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاریكى‏هاى خشكى و دریا، به وسیله آنها راه را یابید. قطعاً ما نشانه‏ها را براى قومى كه آگاه و دانایند به تفصیل روشن ساختیم.

علم هیئت، از قدیمى‏ترین علوم بشرى است و انسان از ستارگان در سفرهاى صحرایى و دریایى بهره مى‏برده است. این وسیله ابزارى مطمئن، همیشگى، دست نخورده، طبیعى، عمومى و بى هزینه است.  اسلام به مظاهر طبیعت، توجّه خاصّى دارد. نام برخى سوره‏ها از اشیاى طبیعى است. عبادات اسلامى نیز با طبیعیات گره خورده است، همچون: وقت شناسى، قبله شناسى، خسوف و كسوف و نماز آیات، اوّل ماه و هلال. اینها سبب آشنایى مسلمانان با علم هیئت و ایجاد رصدخانه‏هایى در بغداد، دمشق، قاهره، مراغه و اندلس و نگارش كتاب‏هایى در این زمینه به دست مسلمانان شد.  خداوند براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسان‏ها به ندرت پیش مى‏آید، خداوند راهنما قرار داده است، آیا مى‏توان پذیرفت كه براى حركت دائمى انسان‏ها و گم نشدنشان در مسیر حق، راهنما قرار نداده باشد؟ و این بیانگر لزوم رسالت و امامت براى هدایت بشر مى‏باشد.  در احادیث مراد از ستارگان هدایت‏كننده، رهبران معصوم و اولیاى خدا بیان شده است. [تفسیر كنزالدقائق] 

1- ستارگان، مخلوق خدا و وسیله‏ى راهیابى‏اند، (نه آنگونه كه برخى پنداشتند خالق و مدبّرند). «جعل لكم‏النّجوم لتهتدوا بها» 
2- نظام ستارگانِ آسمان چنان دقیق است كه مى‏توان راه‏هاى زمینى را با آن پیدا كرد. «لتهتدوا بها» 
3- شناخت وزن و حجم و میزان فاصله و سرعت حركت و مدار ستارگان و كلاً علم ستاره‏شناسى و نجوم، به تنهایى انسان را به خدا نمى‏رساند، باید انسان اراده كند و بخواهد كه از این راه، خدا را بشناسد. «لقوم یعلمون» 
(آرى، تنها نگاه به آیینه براى اصلاح سر وصورت كافى نیست، بلكه اراده و تصمیم و اقدام براى اصلاح نیز لازم است، چه بسیارند آیینه فروشانى كه دائماً به آیینه نگاه مى‏كنند، ولى حتّى یقه‏ى خود را صاف نمى‏كنند.) 

سوره 6. انعام آيه 98

وَهُوَ الَّذِى أَنْشَأَكُم مِن نَفْسٍ وَ حِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ و اوست كسى كه شما را از یك نفْس آفرید، پس برخى قرار یافته (و به دنیا آمده‏اند) و برخى (در پشت پدرها و رحم مادرها) به امانت گذاشته شده‏اند. ما آیات خویش را براى گروهى كه مى‏فهمند به تفصیل بیان كردیم.

در تعبیر «أنشأ» دو نكته نهفته است: 1- ابتكار 2- تربیت مستمر، در آفرینش انسان هم نوآورى و ابتكار است، هم تربیت مستمر. آرى، آفریدن تقلیدى یا آفریدن و رها كردن، چندان ارزشى ندارد.  در باره‏ى تعبیر مستقر و مستودع، معانى دیگرى هم گفته شده است، از جمله: شما داراى روح پایدار و جسم ناپایدارید، شما داراى ایمان پایدار و یا ناپایدارید، شما از نطفه‏ى زن كه در رحم پایدار است و نطفه‏ى مرد كه ناپایدار است پدید آمده‏اید، مستقر در زمین و ودیعه‏ى در قبر تا روز قیامت هستید، نعمت‏ها گاهى پایدار است و گاهى ناپایدار. در دعایى از امام صادق‏علیه السلام نقل شده كه پس از نماز عید غدیر، از خدا خواسته شود نعمت‏هایش را براى ما مستدام بدارد، چون خود فرموده است: فمستقر و مستودع. [تفسیر نورالثقلین] 

1- اصل و ریشه‏ى همه‏ى شما یكى است، پس این همه اختلاف و برترى‏طلبى و تبعیض چرا؟ «من نفس واحدة» 
2- این همه تنوّع و نوآورى در خلقت انسان‏ها تنها از یك نفْس، نشانه‏ى عظمت خداوند است. «و هوالّذى انشاكم من نفس واحدة» 
3- همه‏ى داده‏ها پایدار نیست. تا نعمت و امكانات هست، بهترین استفاده و بهره را ببریم. «فمستقر و مستودع» 
4- انسان تا اهل «فهم» نباشد، از معارف بهره نمى‏برد. «قد فصّلنا الایات لقوم یفقهون» 

سوره 6. انعام آيه 99

وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً متَرَاكِباً وَمِنَ الْنَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مَتَشَبِهٍ انظُرُواْ إِلَى‏ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكُمْ لَأَيَتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‏ و او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، پس به وسیله‏ى آن، هر گونه گیاه برآوردیم و از آن سبزه‏ها خارج ساختیم. از آن (سبزه‏ها) دانه‏هاى برهم نشسته و چیده شده بیرون آوریم. و از شكوفه‏ى خرما خوشه‏هایى نزدیك بهم (پدید آوریم) و نیز باغ‏هایى از (انواع) انگورها و زیتون و انار (پرورش دهیم) كه برخى شبیه به هم و برخى غیر متشابهند. به میوه‏ى آن، آنگاه كه بار دهد و آنگاه كه میوه مى‏رسد بنگرید. همانا در آن، نشانه‏هایى براى گروه با ایمان است.

در آیه‏ى قبل فرمود: همه‏ى انسان‏ها از نفْسِ واحدند، در این آیه مى‏فرماید: همه‏ى گیاهان و درختان و میوه‏ها نیز از یك سرچشمه‏اند وآن آب باران است.  «متراكب» از ریشه‏ى «ركوب»، میوه‏هاى سوار بر هم و دانه‏هاى درهم فشرده است. «طلع» خوشه‏ى سربسته خرماست و «قنوان»، رشته‏هاى باریك كه بعداً خوشه‏هاى خرما را تشكیل مى‏دهد. «دانیة»، خوشه‏هاى به هم نزدیك و یا نزدیك به زمین، به خاطر سنگینى بار آن است. مراد از «متشابه»، یا درختانى است كه شباهت ظاهرى به هم دارند مثل زیتون و انار و یا میوه‏هایى است كه شبیه به یكدیگرند. 
در این آیه و دو آیه قبل سه تعبیر پى در پى آمده است: «لقوم یعلمون»، «لقوم یفقهون» و «لقوم یؤمنون» كه رمز آن در پیام 4، بیان گردیده است

1- مایه‏ى رویش همه‏ى گیاهان ونباتات، آب باران است. «من السماء ماءً فأخرجنا به نبات كلّ شى‏ء» 
2- هم نزول باران، هم رویاندن گیاه و میوه، كار خداست. «أنزل... نخرج» 
3- رابطه‏ى انسان با میوه‏ها فقط رابطه‏ى مادّى و غذایى نباشد، بلكه رابطه‏ى فكرى و توحیدى هم باشد. «اُنظروا الى ثمره... فى ذلكم لایات» 
4- بهره‏گیرى از ستارگان، علم و كارشناسى لازم دارد. «لقوم یعلمون»، درك اینكه كاروان بشرى همه از یك نفس است و این كاروان، به صورت پایدار و ناپایدار در جریان است درك عمیق مى‏طلبد. «لقوم یفقهون»، درك اینكه از گیاه و باران و میوه باید بهره‏ى معنوى برد و از انتساب همه‏ى هستى به خدا نباید غافل بود، ایمان مى‏طلبد. «لقوم یؤمنون»

سوره 6. انعام آيه ۱۵۹

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْ‏ءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ‏(اى پیامبر!) تو را با كسانى كه دین خود را پراكنده ساخته و گروه گروه شدند، هیچ گونه ارتباطى نیست. (تو مسئول آنان نیستى و) سرنوشت كارشان تنها با خداست، آنگاه او آنان را به عملكردشان آگاه خواهد كرد.

تفرقه‏افكنى در دین، یعنى بدعت‏گذارى و تفسیر دین به رأى خود كه در قرآن و حدیث، شدیدترین تعبیرات، درباره این گونه كسان آمده است. به برخى از این نمونه‏ها توجّه كنید: 
* قرآن مى‏گوید: واى بر آنان كه با دست خود مطلبى مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: این از طرف خداوند است. [بقره، 79] 
* على ع مى‏فرماید: هرگاه بدعتى آید، سنّتى مى‏رود. [بحار، ج‏2، ص 264] و یكى از وظایف انبیا و علما، بدعت‏زدایى و جلوگیرى از تحریف‏هاست. [الحیاة، ج‏2، ص 344] 
* در روایات آمده است: توبه‏ى صاحب بدعت، پذیرفته نمى‏شود. [بحار، ج‏72، ص‏216] 
* خداوند، هیچ عملى را از بدعتگذار قبول نمى‏كند. [كنزالعمّال، حدیث 1115] 
* كسى كه به بدعتگذار احترام گذارد یا لبخندى بزند، در فروپاشى دین گام برداشته است. 
* رسول خدا ص فرمود: هرگاه در میان امّتم اختلاف شد، هر كس طبق سنّت و گفته من عمل كند و سراغ راه و روش دیگران نرود، پاداش صد شهید خواهد داشت.[بحار، ج‏2، ص‏262] 
* در قرآن، بارها از یهود، به خاطر تحریف‏هایى كه علمایشان در دین پدید آوردند انتقاد شده است. درباره حضرت موسى علیه السلام هم مى‏خوانیم: وقتى از كوه طور برگشت و انحراف و گوساله‏پرستى قوم خود را دید، از فرط ناراحتى الواح تورات را بر زمین افكند و ریش برادرش را كه جانشین او بود گرفت و گفت: چرا امّتم منحرف شدند؟ هارون در پاسخ گفت: ترسیدم اگر براى جلوگیرى از انحرافشان شدّت عمل به خرج دهم، مردم متفرّق شوند و تو بگویى چرا مردم فرقه فرقه شدند (تفرقه‏اى كه با بازگشت تو هم قابل اصلاح نباشد). 
این آیات و روایات، مسئولیّت سنگین دین شناسان را در حفظ اصالت مكتب و مقابله با انحرافات فكرى، در عین حفظ وحدت اجتماعى امّت، بیان مى‏كند. 

1- میان معارف دینى تفاوتى نیست، باید به همه ایمان داشت و عمل كرد، نه فقط بعضى. «انّ الّذین فرّقوا دینهم» 
2- از عوامل تفرقه و جدایى، تغییر و تحریف در مكتب است. «انّ الّذین فرّقوا دینهم و كانوا شیعاً» 
3- با آنان كه مجموعه‏ى مكتب اسلام را قبول ندارند، نباید همكارى كرد آنان از امّت محمّد محسوب نخواهند شد. «لستَ منهم فى شى‏ء» آنان مورد تهدید خداوند هستند. «انّما امرهم الى اللَّه» 
4- تفرقه‏افكنى در دین، نوعى شرك است. «فرّقوا دینهم... لستَ منهم فى شى‏ء» در آیات 32 و 33 روم آمده است. «ولا تكونوا من المشركین . من الّذین فرّقوا دینهم» از مشركین نباشید همان كسانى كه در دین خود تفرقه به وجود آوردند. 

مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى‏ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ هركه نیكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است وهركه بدى آورد، جز مانند آن كیفر نخواهد دید و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.از كلمه‏ى «جاء» استفاده مى‏شود كه پاداش و كیفر مورد بحث در این آیه، مربوط به دادگاه قیامت است. وگرنه چه بسا خلافى كه با توبه محو یا به نیكى تبدیل شود. «یبدّل اللَّه سیّئاتهم حَسنات» [فرقان، 70] ، یا مورد عفو قرار مى‏گیرد. «یَعفُو عن كثیر» [مائده، 15] ، و چه بسا نیكى‏ها كه با ریا و عُجب و گناهان دیگر محو و حبط شود. پس عملى ملاك است كه به صحنه‏ى قیامت آورده شود. «جاء بالحسنة... جاءبالسیّئة»  گرچه آیه‏ى مربوط به عمل‏نیك و بد است، ولى طبق روایت، آنكه نیّت خیر كند پاداش دارد ولى نیّت‏سوء تا به مرحله عمل نرسد، كیفر ندارد واین فضل‏الهى است. 
در روایات آمده است: هر كه در ماه، سه روز روزه بگیرد، گویا همه‏ى ماه را روزه گرفته است، زیرا هر روزش ده روز حساب مى‏شود. «عشر أمثالها»  پاداش ده برابر، حداقلّ است. بعضى اعمال، در بعضى شرایط و براى بعضى افراد، پاداش تا هفتصد برابر بلكه پاداش بى‏حساب هم دارد.  از ده پاداش الهى، فقط یك قسمت «مزد» است و نُه قسمت دیگر «فضل». «فیوَفِّیهم اُجورهم و یزیدهم من فضله» [نساء، 173]  سؤال: اگر كیفر گنهكار، به اندازه‏ى گناه اوست، پس چرا یك روز روزه خوردن، شصت روز روزه كفّاره دارد؟  پاسخ: مقصود از «مثل» در آیه، از نظر عدد نیست، بلكه كیفیّت و چگونگى است. اهمیّت یك روز، روزه ماه رمضان، برابر با 60 روز در غیر ماه رمضان است. مثل شب قدر كه در اهمیّت، بیش از هزار ماه است. این بیان اهمیّت است، نه برترى عددى. 

1- در شیوه‏ى تربیتى اسلام، تشویق ده برابر تنبیه است. «عشر امثالها» 
2- تشویقِ چند برابر، ظلم نیست ولى كیفر بیش از حد ظلم است. «فلایجزى الا مثلها و هم لایظلمون» 
3- خداوند، در پاداش با فضل خود رفتار مى‏كند، ولى در كیفر، با عدل. «عشر أمثالها... الاّ مثلها» 
4- عمل انسان همیشه و همه جا همراه انسان است. «من جاء بالحسنة... و من جاء بالسیّئة»

قُلْ إِنَّنِى هَدَينِى رَبِّى إِلَى‏ صِرَ طٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ بگو: همانا پروردگارم مرا به راهى راست هدایت كرده، دینى استوار كه همان آیین حقّ گراى ابراهیمى است، و او از مشركان نبود.كلمه‏ى «قِیَم» و «قیّم»، به معناى راستى، استوارى و پایدارى است، آرى، دینى استوار و جاوید مى‏ماند كه به مسائل مادى و معنوى این جهان و آن جهان مردم توجّه كند.  امام حسین علیه السلام فرمود: هیچ كس جز ما و شیعیان ما، پیرو آیین ابراهیم‏علیه السلام نیست. [تفسیر نورلثقلین] 

1-       سخنان و تعالیم پیامبر، نظر شخصى او نیست، بلكه متن وحى الهى است، كه باید به مردم اعلام كند. «قل» 
2- راه مستقیم، راه پیامبر است. «هدانى ربّى الى صراط مستقیم» 
3- هدایت، تنها كار خداست، انبیا هم با هدایت الهى راه مستقیم را پیدا مى‏كنند. «هدانى ربّى» 
4- هدایت، از شئون ربوبیّت است. «هدانى ربّى» 
5 - راه ابراهیم‏علیه السلام، همان یكتاپرستى است، نه افكار شرك آلود. «حنیفاً و ما كان من المشركین» (مشركان، عقائد انحرافى خود را به ابراهیم‏علیه السلام نسبت مى‏دادند) 
6- بت‏شكنى و اعراض از شرك، تنها كار پیامبر اسلام نیست، بلكه او به پیروى از حضرت ابراهیم چنین مى‏كرده است. «ملّة ابراهیم حنیفاً» 
7- اساس ادیان توحیدى در طول تاریخ، یكى بوده است. اسلام، همان آیین حضرت ابراهیم است و تنفّر از شرك، راه همه‏ى پیامبران مى‏باشد. «قل انّنى... ملّة ابیكم ابراهیم و ما كان من المشركین» 

سوره 6. انعام آيه 162, 163

قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ    لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ بگو: همانا نماز من و عبادات من و زندگى من و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانیان است.  شریكى براى او نیست و به آن (روح تسلیم و خلوص و عبودیّت) مأمور شده‏ام و من نخستین مسلمان و تسلیم پرودرگارم.

روایت شده كه رسول اكرم ص در آستانه‏ى نماز این آیات را مى‏خواند. [تفسیر قرطبى]  مرگ، بر حیات احاطه دارد و حیات بر نُسُك، و نُسُك بر نماز. بنابراین، نماز، هسته‏ى مركزى در درون عبادات است.  اسلام، به معناى تسلیم بودن در برابر امر خداوند است و به همه‏ى انبیا نسبت داده شده است. حضرت نوح‏علیه السلام خود را مسلمان دانسته است، «اُمرت اَن اكون من المسلمین» [یونس، 72] حضرت ابراهیم‏ع از خداوند مى‏خواهد كه او و ذریّه‏اش را تسلیم او قرار دهد. «و اجعلنا مسلمین لك و من ذریّتنا اُمّة مسلمة لك» [بقره، 128] ، حضرت یوسف‏ع نیز از خداوند مسلمان مردن را درخواست مى‏كند: «توفّنى مسلماً» [یوف، 101] و پیامبر اسلام‏ص نیز اوّلین مسلمان است، «و انا اوّل المسلمین» به این معنا كه یا در زمان خودش، یا در رتبه و مقام تسلیم، مقدّم بر همه است. 

1- راه و روش و هدف خود را در برابر راههاى انحرافى، با صراحت و افتخار اعلام كنیم. «قل» 
2- با آنكه نماز، جزو عبادات است، ولى، جدا ذكر شده تا اهمیّت آن را نشان دهد. «صلاتى و نُسُكى» 
3- انسان‏هاى مخلص، مسیر تكوینى (مرگ و حیات) و مسیر تشریعى خود (نماز و نُسُك) را فقط براى خداوند عالمیان مى‏دانند. «انّ صلاتى و نُسُكى و محیاى و مماتى للّه» 
4- آنگونه كه در نماز قصد قربت مى‏كنیم، در هر نفس كشیدن و زنده بودن و مردن هم مى‏توان قصد قربت كرد. «محیاى و مماتى للّه...» 
5 - مرگ و حیات مهم نیست، مهم آن است كه آنها براى خدا و در راه خدا باشد. «محیاى و مماتى للّه» 
6- آنچه براى خدا باشد، رشد مى‏كند. «للّه ربّ العالمین» 
7- مرگ و زندگى دست ما نیست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «للّه» 
8 - اخلاص در كارها، فرمان الهى است. «بذلك امرت» 
9- پیشواى جامعه، باید در پیمودن راه و پیاده كردن فرمان الهى، پیشگام باشد. «اوّل المسلین» 

سوره 6. انعام آيه 164

قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ ثُمَّ إِلَى‏ رَبِّكُم مَرجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكْم بِمَا كُنْتُم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ‏ بگو: آیا جز خداوند یكتا پروردگارى بجویم؟ در حالى كه او پروردگار هر چیز است و هیچ كس (كار بدى) جز به زیان خویش نمى‏كند و هیچ كس بار (گناه) دیگرى را بر دوش نمى‏كشد، بازگشت شما به سوى پروردگارتان است كه شما را به آنچه در آن اختلاف مى‏كردید، آگاه مى‏كند

موضوع عدل الهى در كیفر و اینكه هیچ كس گناه دیگرى را به دوش نمى‏كشد، نه تنها در اسلام، بلكه به تصریح قرآن، در صُحُف ابراهیم وموسى‏ع نیز آمده است. «ام لم‏یُنبّأ بما فى صُحُف موسى . وابراهیم الّذى وَفّى‏ . ألاّ تَزِرُ وازِرة وِزرَ اُخرى» [نجم، 37 تا 38]  سؤال: اگر كسى گناه دیگران را بر دوش نمى‏كشد، پس آنچه در قرآن آمده است كه رهبران گمراه و منحرف، گناهان پیروان را هم به عهده مى‏گیرند چیست؟ «لیحملوا أوزارهم كاملة یوم القیامة و من أوزار الّذین یضلّونهم بغیر علم» [ نحل، 25]  پاسخ: این امر بى‏دلیل نیست، زیرا سرانِ گمراهى، سبب انحراف دیگران شده‏اند و در واقع، گناهِ «گمراه كردن» و اضلال را به دوش مى‏گیرند.  زن حامله‏اى كه مرتكب زنا شده بود را براى مجازات نزد عمر آوردند و او دستور سنگسار داد. حضرت على‏علیه السلام فرمود: گناه طفل در رحم مادر چیست؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «لاتزر وازرة وزر اُخرى» [بحار، ج‏76، ص‏49] 

1- در برخورد با منكران و مشركان، موضع بر حقّ خود را قاطعانه اعلام كنیم. «قل أغیر اللَّه» 
2- وجدان بیدار، بهترین پاسخ دهنده به سؤالات درونى است. «أغیر اللَّه أبغى» 
3- چون خداوند، یگانه پروردگار همه‏ى هستى است، پروردگار من هم هست. «و هو ربّ كلّ شى‏ء» 
4- كفر و شرك و نیكى و فساد مردم، ضررى به خدا نمى‏زند، بلكه دامنگیر خودشان مى‏شود. «لا تكسب كلّ نفس الاّ علیها» 
5 - در پیشگاه خداوند مسئولیّت عمل هر كس، بر عهده‏ى خود اوست. «لا تزر وازرة وزر اُخرى» 
6- برپایى قیامت و بازخواست انسان، پرتویى از ربوبیّت خداوند است. «ثمّ الى ربّكم مرجعكم» 
7- دنیا نیز پایانى دارد، «ثمّ الى ربّكم مرجعكم» و سرانجام به حقّانیت آنچه لجوجانه با آن مخالفت كرده‏ایم، آگاه خواهیم شد. «فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون» 

سوره 6. انعام آيه 165

وَهُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِى مَآءَاتَكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمُ و اوست كه شما را جانشینان (یكدیگر در) زمین قرار داد و درجات بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده، بیازماید. همانا پروردگارت زود كیفر است والبتّه او حتماً آمرزنده و مهربان است.

سوره‏ى انعام با حمد الهى آغاز شد «الحمد للّه الّذى خلق...»و با رحمت الهى پایان مى‏پذیرد. «انّه لغفور رحیم» 
منظور از «خلائف الارض»، یا جانشیان خدا در زمین هستند و یا جانشینى انسان امروز از امّت‏هاى پیشین

1- انسان، خلیفه‏ى خدا و امیر زمین است، نه اسیر هستى. «و هو الّذى جعلكم خلائف الارض» 
2- تفاوت‏هاى مردم و آزمایشات الهى، حكیمانه و در مسیر رشد و تربیت انسان است و از ربوبیّت خداوند سرچشمه مى‏گیرد. «و هو ربّ كلّ شى‏ء... رفع بعضكم فوق بعض...» 
3- تفاوت و برترى بعضى در داده‏هاى خداوند، ملاك برترى نیست، وسیله‏ى آزمایش است. «لیبلوكم فى ما آتاكم» 
4- آنچه را در اختیار داریم، از خدا بدانیم. «فى ما آتاكم» 
5 - معیار و مقدار آزمایش هر كس، به میزان داده‏ها و امكانات اوست. «لیبلوكم فى ما آتاكم» 
6- پس از آزمایش، خداوند نسبت به مردودین «سریع العقاب» است و نسبت به قبول شدگان «غفور رحیم». 
7- بیم و امید باید در كنار هم باشد. «سریع العقاب... لغفور رحیم»  «الحمد للّه ربّ العالمین»