مائده . انعام
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره 5. مائده آيه 3
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَمِ ذَ لِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُلَكُمُ الْإِسْلَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِى مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍلِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌبر شما، (خوردن گوشت) مردار، خون، گوشت خوك و حیوانى كه به نام غیر خدا ذبح شود، و حیوانى (حلال گوشت) كه بر اثر خفه شدن، یا كتك خوردن، یا پرت شدن، یا شاخ خوردن بمیرد، و نیم خورده درندگان حرام شده است مگر آنكه (قبل از كشته شدن به دست درّنده،) به طور شرعى ذبح كرده باشید. همچنین حرام است حیوانى كه براى بتها ذبح شده یا به وسیلهى چوبههاى قمار تقسیم مىكنید. همهى اینها نافرمانى خداست. امروز، (روز ۱۸ ذىالحجّه سال دهم هجرى كه حضرت علىعلیه السلام به فرمان خدا به جانشینى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله منصوب شد) كافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را براى شما كامل كردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان »دین« برایتان برگزیدم.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: ولایت، آخرین فریضه الهى است سپس آیهى «الیوم اكملت لكم دینكم» را تلاوت نمودند. [16] بتها، مجسمههایى بود كه شكل داشت، امّا «نُصُب»، سنگهاى بىشكلى بود كه اطراف كعبه نصب شده بود و در برابرش قربانى مىشد و خون قربانى را بر آن مىمالیدند.
غدیر در قرآن
دو مطلب جداى از هم در این آیه بیان شده است، یك مطلب مربوط به تحریم گوشتهاى حرام، مگر در موارد اضطرارى و مطلب دیگر مربوط به كامل شدن دین و یأس كفّار كه این قسمت كاملاً مستقلّ است، به چند دلیل:
الف: یأس كفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطى ندارد.
ب: روایاتى كه از طریق شیعه و سنى در شأن نزول آیه آمده، در مقام بیان جملهى «الیوم یئس الّذین كفروا» و «ألیوم اكملت لكم دینكم» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد آن، كه درباره احكام مردار است.
ج: طبق روایات شیعه وسنّى، این قسمت از آیه: «الیوم اكملت...» پس از نصب علىّبن ابىطالبعلیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است.
د: غیر از دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز همین را مىرساند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شدهاست: 1- روز یأس كافران، 2- روز كمالدین، 3- روز اتمامنعمت الهى بر مردم، 4- روزى كه اسلام به عنوان «دین» و یك مذهب كامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است. حال اگر وقایع روزهاى تاریخ اسلام را بررسى كنیم، هیچ روز مهمى مانند بعثت، هجرت، فتح مكّه، پیروزى در جنگها و... با همهى ارزشهایى كه داشتهاند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند. حتّى حجّةالوداع هم به این اهمیّت نیست، چون حج، جزئى از دین است نه همهى دین.
* امّا بعثت، اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اكرمص است كه هرگز نمىتوان گفت روز اوّل بعثت، دین كامل شده .
* امّا هجرت، روز فرار پیامبرص به فرمان خداست، روز حملهى كفّار به خانه پیامبر است نه روز یأس آنان.
* امّا روزهاى پیروزى در جنگ بدر و خندق و... تنها كفّارى كه در صحنهى نبرد بودند مأیوس مىشدند، نه همه كفار، در حالى كه قرآن مىفرماید: «الیوم یئس الّذین كفروا...» همه كفار مأیوس شدند.
* امّا حجّةالوداع كه مردم آداب حج را در محضر پیامبرص آموختند، تنها حج مردم با آموزش پیامبر كامل شد، نه همهى دین در حالى كه قرآن مىفرماید: «الیوم اكملت لكم دینكم»
* امّا غدیرخم روزى است كه خداوند فرمان نصب حضرت على را به جانشینى پیامبرص صادر كرد، تنها آن روز است كه چهار عنوان ذكر شده در آیه «اكملت، اتممت، رضیت، یئس الّذین كفروا» با آن منطبق است.
* امّا یأس كفّار، به خاطر آن بود كه وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبرص بود. نصب علىّبن ابىطالبعلیهما السلام به همه فهماند كه اگر آن حضرت پسرى مىداشت، بهتر از على نبود وبا مرگ او دین او محو نمىشود، زیرا شخصى چون علىّبن ابىطالبعلیهما السلام جانشین پیامبرص و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود كه همهى كفّار مأیوس شدند.
* امّا كمال دین، به خاطر آن است كه اگر مقرّرات وقوانین كامل وضع شود، لكن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وكامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مىماند.
* امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است كه قرآن بزرگترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى كرده است، اگر پیامبر اكرمص از دنیا برود ومردم را بىسرپرست بگذارد، كارى كرده كه یك چوپان نسبت به گله نمىكند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مىشود.
* امّا رضایت خداوند، براى آن است كه هرگاه قانون كامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل مىشود. اگر هر یك از اكمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس كفّار به تنهایى در روزى اتفاق افتد، كافى است كه آن روز از ایّاماللّه باشد. تا چه رسد به روزى مثل غدیر، كه همهى این ویژگىها را یك جا دارد. به همین دلیل در روایات اهلبیت علیهم السلام عید غدیر، از بزرگترین اعیاد به شمار آمده است. آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمعبودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، كه اگر یك لحظه هم پیش از اذان، افطار كنیم، باطل مىشود، از این جهت كلمه «تمام» به كار رفته است: «اتمّوا الصیام الى اللیل» و گاهى به گونهاى است كه هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن، كه كمالش در تلاوت همهى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونهاى است كه اگر نباشد، یك مجموعه ناقص است، هر چند همهى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده كه هواپیما و ماشین بدون آنها بىثمر و بىفایده است.
رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مىزند و بدون آن، آفریدهها و نعمتها به نقمت تبدیل مىشود وانسان را به خدا نمىرساند. در آیه 109 بقره، تمایل كفار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است. خداوند فرمان داد: شما اغماض كنید تا امر الهى برسد. پس مسلمانان منتظر حكم قاطعى بودند كه كفّار را مأیوس سازد، تا اینكه آیهى «الیوم اكملت...» نازل شد.
نگاهى به تغذیه در اسلام
اسلام مكتب عدل است، نه مثل غربىها افراط در مصرف گوشت را توصیه مىكند، و نه مثل بودایىها آن را حرام مىداند، و نه مثل چینىها خوردن گوشت هر حیوانى را به هر شكلى جایز مىداند. در اسلام براى مصرف گوشت، شرایط و حدودى است، از جمله:
الف: گوشت حیوانات گوشتخوار را نخورید وداراى آلودگىهاى مختلف میكربى وانگلى و... هستند.
ب: گوشت درندگان را نخورید، كه روح قساوت و درندگى در شما پیدا مىشود.
ج: گوشت حیواناتى كه موجب تنفر عمومى است، مصرف نكنید.
د: گوشت حیوانى كه هنگام ذبح، نام مبارك خدا بر آن گفته نشده، نخورید.
ه : گوشت مردار را نخورید. چون هنگام مرگ حیوان، خون پیش از هر چیز دیگر فاسد شده و ایجاد نوعى مسمومیّت مىكند، از این رو حیواناتى كه خفّه شده، شاخ خورده، پرت شده، كتك خورده و دریده شده كه جان دادنشان همراه با بیرون آمدن كامل خون نیست، در اسلام خوردن آنان حرام است. [تفسیر نمونه، ج4، ص259]
از همهى حیوانات حرام گوشت، فقط نام خوك در این آیه آمده، چون مصرف آن رواج داشته است. امام صادق علیه السلام دربارهى گوشت مردار فرمود: كسى به آن نزدیك نشد مگر آنكه ضعف ولاغرى وسستى وقطع نسل وسكته ومرگ ناگهانى او را گرفت. خونخوارى رسم جاهلیّت بود. این كار، سبب قساوت قلب و بىرحمى مىشود، تا حدّى كه خطر كشتن فرزند یا پدر و مادر را به همراه دارد. خونخوار، رفیق ودوست نمىشناسد.[تفسیر المیزان] لذا خوردن خون حرام است، امّا تزریق آن اشكالى ندارد.
سؤال: آیا اجازهى كشتن حیوانات براى مصرف گوشت آنها، با رحمت الهى سازگار است؟ پاسخ: اساس آفرینش بر تبدیل وتحوّل است. خاك، گیاه مىشود، گیاه، حیوان مىگردد و حیوان به انسان تبدیل مىشود ونتیجهى این تبدیلها، رشد است.
1- اسلام، دینى جامع و همهى نیازهاى طبیعى و روحى انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح مىدهد. حُرّمت
2- نقش غذا در سلامت جسم و روح، به حدّى است كه در قرآن، بارها بر آن تأكید شده است. «حُرّمت علیكم...»
3- در نظام توحیدى، ذبح حیوان هم باید رنگ الهى داشته باشد، وگرنه حرام مىشود. «و ما اُهل لغیراللّه به»
4- اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده، یا پرت شده ودریده شده هنوز رمقى در بدن دارد و آن را ذبح كردید حلال مىشود. «الاّ ما ذكّیتم»
5 - با همهى مظاهر شرك، در هر شكل، باید مبارزه كرد. «و ما ذبح على النصب»
6- گرچه گوشتى كه از راه تیرها وچوبههاى قمار تقسیم مىشود حرام است، ولى به نظر مىرسد نه گوشت خصوصیّتى دارد ونه وسیله تقسیم وچوبههاى تیر، بلكه هر درآمدى از راه قمار حرام است. «أن تستقسموا بالازلام»
7- مهمترین روزنهى امید كفّار، مرگ پیامبر بود كه با تعیین حضرت علىعلیه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. «الیوم یئس...»
8 - اگر رهبر غدیر در جامعه باشد، مسلمانان نباید ترسى داشته باشند. «فلاتخشوهم»
9- اگر دشمن خارجى هم شما را رها كند، دشمن داخلى وجود دارد كه باید با خشیت از خدا به مقابله او رفت. «فلاتخشوهم واخشونِ»
10- اگر مسلمانان از خط رهبرى غدیر دست برنمىداشتند، هیچ خطرى، از سوى كفّار متوجّه آنان نمىشد. «فلاتخشوهم»
11- كفّار، از دینِ كامل مىترسند، نه دینى كه رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. «الیوم یئس... الیوم أكملت لكم دینكم»
12- اگر كفّار از شما مأیوس نشدهاند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دین شماست. «الیوم یئس... الیوم اكملتُ»
13- دین بدون رهبر، كامل نیست. «أكملت لكم دینكم»
14- قوام مكتب به رهبرى صحیح است و تنها با وجود آن، كفّار مأیوس مىشوند، نه با چیز دیگر. «الیوم یئس الّذین كفروا... الیوم اكملت لكم دینكم»
15- همهى نعمتها بدون رهبرى الهى ناقص است. «الیوم...أتممت علیكم نعمتى»
16- نصب على علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «اتممت علیكم نعمتى» و رها كردن ولایت او كفران نعمت و ناسپاسى نعمت، عواقب سوئى دارد. [نحل، 112] «فكفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما كانوا یصنعون»
17- اسلام بىرهبر، مورد رضاى خدا نیست. «الیوم رضیتُ لكم الاسلام»
18- اضطرار غیر اختیارى، مجوّز مصرف حرام است، پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر كند. «اُضطُرّ» (فعل مجهول است.)
19- قانونى كامل است كه به همهى حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه. آرى، در احكام اسلام، بنبست نیست. «فمن اضطرّ»
20- شرایط ویژهى اضطرار، نباید زمینهساز گناه و آزاد سازى مطلق شود، بلكه باید به همان مقدار رفع اضطرار اكتفا كرد. «غیر متجانف لاثم»
21- از تسهیلاتى كه براى افراد مضطرّ قرار داده مىشود سوء استفاده نكنیم. «غیر متجانف للاثم» امام باقرع در تفسیر این جمله فرمودند: «غیر متجانف» كسى است كه عمداً به سراغ گناه نرود. [تفسیر برهان، ج1، ص447]
سوره 5. مائده آيه 6
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لَمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْتَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيْجَعْلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَاى كسانىكه ایمان آوردهاید! هرگاه به نماز برخاستید، پس صورت و دستهایتان تا آرنج را بشویید و قسمتى از سر و پاهایتان را تا برآمدگى روى پا مسح كنید. و اگر جُنُب بودید، خود را پاك كنید (و غسل نمایید)، و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یكى از شما از محلّ گودى (محل قضاى حاجت) آمده یا با زنان تماس گرفتید (و آمیزش جنسى كردید) و آبى (براى غسل یا وضو) نیافتید، با خاك پاك تیمّم كنید، پس (قسمتى از) صورت و دستانتان را از آن خاك (كه بر دستانتان مانده) مسح كنید، خداوند نمىخواهد كه شما را در تنگى قرار دهد، بلكه مىخواهد شما را پاك كند و نعمتش را بر شما كامل سازد، شاید شما شكرگزار باشید
در آیهى 43 سوره نساء، به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد، در اینجا علاوه بر آن دو، به مسألهى وضو هم اشاره شده است. واژهى «قیام»، هرگاه با حرف «الى» همراه شود، به معناى اراده كردن است. «اذا قُمتم الى الصّلاة» یعنى هرگاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید. كلمهى «جُنب»، به زن و مرد، مفرد و جمع، بطور یكسان اطلاق مىشود. شاید در این آیه، مراد از جنب شدن، تنها احتلام باشد و منظور از لمس زنان، آمیزش جنسى. مراد از فرمان «فاطّهروا» انجام غسل است. به قرینه اینكه در آیهى 43 نساء به جاى «فاطّهّروا»، «تغتسلوا» فرموده است.
قید «الى المرافق»، براى بیان محدودهى شستن است، نه جهت شستن. از آنجا كه كلمهى «یَد» در زبان عربى، هم به دست، از انگشتان تا مچ و هم به دست، از انگشتان تا آرنج و هم به دست، از انگشتان تا كتف، اطلاق مىشود این آیه مىفرماید: در وضو، دست تا آرنج را بشویید، نه كمتر و نه بیشتر.
در تیمّم، روح بندگى نهفته است، چون دست به خاك زدن ومالیدن آن به پیشانى كه بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت، نوعى تواضع وخاكسارى در برابر خداست. آن گونه كه آب آلودگى را برطرف مىكند، خاك پاك هم خاصیّت میكرب كشى دارد. چون در معرض تابش آفتاب و ریزش باران است. «صَعید»، از «صعود» به معناى زمین بلند است. امام صادقعلیه السلام در تفسیر «صعیداً طیّباً» فرمودند: زمین بلندى كه آب از آن سرازیر شود. [معانىالاخبار، ص283] آرى، زمین گودى كه آب آلوده در آن جمع مىشود، براى تیمّم مناسب نیست، زیرا شرط تیمّم، خاك پاك است. در حدیث مىخوانیم: «لا صلاة الاّ بطهور» [تهذیب، ج1، ص49] ، نماز جز با طهارت (وضو یا غسل یا تیمم) صحیح نیست. در حدیث مىخوانیم: «اِبدأ بما بدء اللّه» [تفسیر نورالثقلین] از همانجا آغاز كن كه خداوند در قرآن آغاز نموده است. همان گونه كه در قرآن اوّل شستن صورت، بعد دستها وبعد مسح سر وبعد مسح پا آمده است، ترتیب وضو نیز همین گونه است. از امام سؤال شد كه چرا در وضو بخشى از سر مسح مىشود؟ فرمودند: «لمكان الباء» به خاطر حرف «باء» در كلمهى «برؤسكم» زیرا معناى آن قسمتى از سر است واگر آیه «وامسحوا رؤسكم» بود در آن صورت باید همهى سر را مسح مىكردیم. [كافى، ج3، ص30]
امام صادقع فرمود: مراد از «لامستم»، آمیزش جنسى است، ولى خداوند آن را پوشانده و پوشاندن امورى را دوست دارد، لذا آن گونه كه شما نام مىبرید، نام نبرده است. [كافى، ج5، ص 555] امام رضا ع دربارهى فلسفه وضو مىفرماید:
* «یكون العبد طاهراً اذا قام بین یدى الجبّار»، زمینه پاكى هنگام ایستادن در برابر خداست.
* «مطیعاً له فیما أمره»، نشانهى بندگى و اطاعت است.
* «نقیّاً من الادناس و النّجاسة»، عامل دورى از آلودگىها و نجاست است.
* «ذهاب الكسل و طرد النّعاس»، مایهى دورى از كسالت و خواب آلودگى است.
* «وتزكیة الفؤاد للقیام»، آماده سازى و رشد روحى براى نماز است. [وسائل، ج1، ص 367]
1- نظافت و طهارت، لازمهى ایمان است. «یا ایّها الّذین آمنوا... فاغسلوا... فاطّهروا»
2- طهارت، شرط نماز است. «فاغسلوا»
3- همچنان كه تماس با قرآن مخصوص پاكان است، [لایمسّه الاّ المطهّرون». واقعه، 79] ارتباط با خدا هم نیاز به طهارت دارد.«فاغسلوا»
4- آلودگى جسم، مانع قرب به خداست. «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا»
5 - اصل در كلام، رعایت حیا و عفّت و ادب است، خصوصاً در مسائل زناشویى. «لامستم النساء» البتّه در مسائل حقوقى، براى این كه حقّى ضایع نشود، قانون روشن و بىپرده بیان مىشود. مثل آیه «دخلتم بهنّ» [نساء، 23] كه در مورد مهریّه است، یا جملهى «احصنت فرجها» [انبیاء، 91] كه در مورد رفع اتهام از حضرت مریم است.
6- شرایط و مقدّمات نماز، تخفیف بردار هست، ولى تعطیل بردار نیست. «فلم تجدوا ماءً فتیمموا»
7- براى پیدا كردن آبِ وضو و غسل باید تلاش كرد، اگر پیدا نشد آنگاه نوبت به تیمّم مىرسد. («فلم تجدوا» در جایى است كه انسان تلاش كند ولى نیابد.)
8 - با آب یا خاك آلوده، نمىتوان با خداى پاك، ارتباط برقرار كرد. «صعیداً طیّباً»
9- هم خوردنىها باید طیّب باشد، كه در دو آیه قبل به آن اشاره شد، هم تیمّم باید به خاك طیّب باشد. صعیداً طیّباً
10- در احكام دین، حرج و دشوارى نیست. «ما یرید اللّه... من حرج»
11- هدف از وضو و غسل و تیمم، طهارت معنوى و آمادگى براى ارتباط با خداوند است. « لیطهّركم»
12- تكالیف الهى، براى انسان نعمت است. «لیتمّ نعمته علیكم»
13- انجام تكلیف، یكى از مصادیق شكر خداست. «لعلّكم تشكرون»
حضرت على ع مىفرماید: بهترین وسیلهاى كه مىتوان با آن به خدا نزدیك شد ایمان به خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او و كلمهى اخلاص و اقامهى نماز و پرداخت زكات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صلهى رحم و انفاقهاى پنهانى و آشكار و كارهاى نیك است. [نهجالبلاغه، خطبه 110] اهل بیت ع همان ریسمان محكم و وسیلهى تقرّب به خداوند هستند. «هم العروة الوثقى والوسیلة الى اللّه» [تفسیر صافى] توسّل، موضوعى است كه در كتب بسیارى از اهل سنّت مثل «صواعق» ابن حجر، «سنن» بیهقى، «صحیح» دارمى و «وفاء الوفاء» درباره آن روایت نقل شده است. ضمناً آیات 64 نساء، 97 یوسف و 114 توبه نیز مىتواند سند توسّل باشد.
1- ایمان «آمنوا»، تقوا «اتّقوا اللَّه»، شفاعت «وابتغوا الیه الوسیلة» و جهاد «وجاهدوا فى سبیله»، راه سعادت و رستگارى است. «لعّلكم تفلحون»
2- براى رسیدن به فلاح، هم باید گناهان را ترك كرد، «اتّقوا اللَّه» هم باید طاعات را انجام داد.«وابتغوا الیه الوسیلة»
3- كارهاى خیر همه زمینه و وسیلهى سعادتند. (البتّه اگر با گناه خود آن زمینهها را از بین نبریم.) «لعلّكم تفلحون»
سوره 5. مائده آيه 55
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَكِعُونَ ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند.
در شأن نزول آیه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا ص شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چیزى به او نداد. حضرت على علیه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشید. در تكریم این بخشش، این آیه نازل شد. ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند ابن عباس، عمّار یاسر، جابربن عبداللّه، ابوذر، اَنسبن مالك، بلال و... نقل كردهاند و شیعه و سنّى در این شأن نزول، توافق دارند. [الغدیر، ج2، ص52، احقاقالحقّ، ج2، ص400 و كنزالعمّال، ج6، ص391]عمّار یاسر مىگوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود كه رسولخداص فرمود: «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه». [تفسیر المیزان] پیامبر اكرمص در غدیرخم، براى بیان مقام حضرت على ع این آیه را تلاوت فرمود. [تفسیر صافى] و خود على ع نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مىخواند. [تفسیر المیزان] ابوذر كه خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجد الحرام براى مردم داستان فوق را نقل مىكرد. [تفسیر مجمعالبیان] كلمهى «ولىّ» در این آیه، به معناى دوست و یاور نیست، چون دوستى و یارى مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان كه در حال ركوع انفاق مىكنند.
امام صادقع فرمودند: منظور از «الّذین آمنوا...»، علىع و اولاد او، ائمّهعلیهم السلام تا روز قیامت هستند. پس هركس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگى مثل اوست، آنان صدقه مىدهند در حال ركوع. [كافى، ج1، ص 288]
مرحوم فیض كاشانى در كتاب نوادر، حدیثى را نقل مىكند كه بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه دادهاند كه این عمل با جمع بودن كلمات «یقیمون، یؤتون، الراكعون» سازگارتر است. امام باقرع فرمود: خداوند پیامبرش را دستور داد كه ولایت علىع را مطرح كند و این آیه را نازل كرد. [تفسیر نورالثقلین وكافى، ج1، ص281] بهترین معرّفى آن است كه اوصاف وخصوصیّات كسى گفته شود ومخاطبان، خودشان مصداق آن را پیدا كنند. (آیه بدون نام بردن از علىع اوصاف وافعال او را برشمرده است) امام صادق ع فرمود: على ع هزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى كه اگر یك مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مىگیرد! [تفسیر نورالثقلین] ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبولهى عمربن حنظله ازامام صادقعلیه السلام مىخوانیم: بنگرید به آن كس كه حدیث ما را روایت كند و در حلال وحرام ما نظر نماید و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشید كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. «فانّى قد جعلته علیكم حاكماً...». [كافى، ج1، ص67]
1- اسلام، هم دین ولایت است و هم دین برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه. آیات قبل، از پذیرش ولایت یهود و نصارى نهى كرد، این آیه مىفرماید: خدا و رسول و كسى را كه در ركوع انگشتر داد، ولىّ خود قرار دهید. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتّخذوا... انّما ولیّكم اللَّه...»
2- از اینكه به جاى «اولیائكم»، «ولیّكم» آمده ممكن است استفاده شود كه روح ولایت پیامبر و علىعلیهما السلام، شعاع ولایت الهى است. «ولیّكم»
3- معمولاً در قرآن نماز وزكات در كنار هم مطرح شده است، ولى در این آیه، هر دو به هم آمیختهاند. (دادن زكات در حال نماز) «الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون»
4- كسانى كه اهل نماز و زكات نیستند، حقّ ولایت بر مردم را ندارند. «انّما ولیّكم اللَّه...» («انّما»، نشانهى انحصار ولایت در افراد خاصّ است)
5 - براى توجّه به محرومان، نماز هم مانع نیست. «یؤتون الزكاة و هم راكعون» (آرى، فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالى برگردد.)
6- ولایت از آنِ كسانى است كه نسبت به اقامهى نماز وپرداخت زكات پایدار باشد. «یقیمون الصلوة ویؤتون...» («یقیمون» و«یؤتون» نشانه دوام است)
7- هرگونه ولایت، حكومت و سرپرستى كه از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «انّما ولیّكم اللَّه...» (كلمه «انّما» علامت حصر است)
8 - توجّه به خلق براى خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد.«یؤتون الزكاة و هم راكعون»
9- كسى كه نسبت به فقرا بىتفاوت باشد، نباید رهبر و ولىّ شما باشد. «انّما ولیّكم اللَّه... و یؤتون الزكاة»
10- كارهاى جزئى (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمىكند. «یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون»
11- در فرهنگ قرآن، به صدقه مستحبّى هم «زكات» گفته مىشود. «یؤتون الزكاة»
12- ولایتها در طول یكدیگرند، نه در برابر یكدیگر. ولایت بر مسلمین، ابتدا از آنِ خداست، سپس پیامبر، آنگاه امام. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین آمنوا...»
13- حضرت علىعلیه السلام در زمان خود پیامبرصلى الله علیه وآله نیز ولایت داشته است. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله» (ظاهر ولایت، ولایت بالفعل است، نه ولایت بالقوّه. زیرا ولایت در آیه یكبار بكار برده شده كه یا همه بالفعل است و یا همه بالقوّه مىباشد)
سوره 5. مائده آيه 56
وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ و هركس كه خدا و پیامبرش وچنان مؤمنانى را (كه در آیه قبل بیان شد) ولىّ خود بگیرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پیروز است.
در آیهى قبل بیان شد كه مراد از «الّذین آمنوا»، حضرت علىع و امامان معصومع پس از او هستند.
اوصاف حزب اللّه در سورهى مجادله آیه 22 چنین بیان شده است:
1- به مبدأ و معاد ایمان دارند.
2- با دشمن خدا، دوستى نمىكنند.
این آیه كه لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان را بیان مىكند، مىفهماند كه مراد از «ولیّكم» در آیه قبل، سرپرست و حاكم است نه دوست و یاور، چون تعبیر «حزب اللّه» و غالب بودن آنان، اشاره به نظام قدرتمند و حكومت دارد.
«حزب»، در لغت به معناى گروه با قدرت و با صلابت است. [معجمالوسیط] چون پیروزى، بدون تشكیلات، مدیریّت، قدرت، وحدت، جرأت و... امكان ندارد، پس «حزباللّه» براى حاكمیّت وغلبه باید این صفات را داشته باشند. حزباللَّه نه تنها غالب و پیروزند، بلكه رستگار نیز هستند. «حزب اللّه هم الغالبون»، «حزب اللّه هم المفلحون [مجادله، 22] درآیهى 52 همین سوره خواندیم كه گروهى از ترس حوادث، كفّار را ولّى خود مىگیرند، در این آیه مىفرماید: حزب اللَّه غالب است یعنى وابستگان به كفّار مغلوبند، پس به سراغ آنان نروید. «فترى الّذین... یسارعون فیهم...»، «ومَن یتولّ اللَّه... هم الغالبون»
1- حزب اللّه، تنها كسانىاند كه ولایت خدا، پیامبر و اهلبیتعلیهم السلام را پذیرفته باشند. «ومَن یتولّ اللَّه... فانّ حزب اللّه»
2- غلبهى نهایى با كسانى است كه ولایت خدا، پیامبر و اهلبیتعلیهم السلام را بپذیرند. «ومَن یتولّ... هم الغالبون»
3- چون خداوند غالب است، واللّه غالب على أمره» [یوسف] ، وابستگان به او هم غالبند.حزب اللّه هم الغالبون»
4- با وعدههاى الهى، حزب اللَّه به آیندهى خود مطمئن است. «هم الغالبون»
سوره 5. مائده آيه 67
يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولایت و جانشینى حضرت على) اعلام كن واگر چنین نكنى، رسالت الهى را نرساندهاى و (بدان كه) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و كسانى كه تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند) حفظ مىكند. همانا خداوند گروه كافران را هدایت نمىكند
این آیه به دلایلى كه خواهد آمد مربوط به جانشینى حضرت علىع و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اكرمص از سفر حج در سال دهم هجرى است. جالب اینكه این آیه در میان دو آیهاى قرار گرفته كه مربوط به اقامه كتاب آسمانى است و شاید اشاره به این باشد كه میان رهبر معصوم و اقامهى كتاب آسمانى، پیوند محكمى برقرار است. آرى، امام است كه مىتواند كتاب آسمانى را به پا دارد و این كتاب خداست كه مىتواند امام واقعى را معرّفى كند. همهى مفسّران شیعه به اتكاى روایات اهل بیت ع و نیز بعضى از مفسّران اهلسنت به عنوان یكى از مصادیق، آیه را مربوط به نصب حضرت علىع در غدیر خم به ولایت و امامت دانستهاند. [تفاسیر كبیر فخررازى و المنار] جالب آنكه صاحب تفسیر المنار از مسند احمد و ترمذى و نسائى و ابن ماجه، حدیثِ «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه» را با سند صحیح و موثّق بیان كرده است و سپس با دو جمله به خیال خود در آن تشكیك نموده است: اوّل اینكه مراد از ولایت، دوستى است. (غافل از آنكه دوستى نیاز به بیعت گرفتن و تبریك گفتن و آن همه تشریفات در غدیر خم نداشت) دوّم آنكه اگر حضرت علىع امام و رهبر بعد از رسول اكرمص بود، چرا فریاد نزد و ماجراى نصب خود را در غدیر نگفت؟! (غافل از آنكه در سراسر نهجالبلاغه و كلمات حضرت علىع نالهها و فریادها مطرح است، ولى صاحب المنار گویا آن نالهها و فریادها را نشنیده است.
در تمام قرآن تنها در این آیه است كه پیامبر اكرمص نسبت به كتمان پیام، تهدید شده كه اگر نگویى، تمام آنچه را كه در 23 سال رسالت گفتهاى هدر مىرود. پس باید دید چه پیام مهمى است كه این گونه بیان مىشود؟ پیامبر اكرم ص به حضرت علىع فرمود: «لو لمابلغ ما اُمرت به من ولایتك لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مىشود. [تفسیر نورالثقلین وامالى صدوق،ص400] در این آیه چند نكته است كه جهتگیرى محتوایى آن را روشن مىكند:
1- سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است.
2- در این آیه، بجاى «یا أیّها النّبى»، تعبیر «یا أیّها الرّسول» آمده است، كه نشانهى یك رسالت مهم است.
3- به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده كه نشانهى ابلاغ قطعى ورسمى ومهم است.
4- پیامبر نسبت به نرساندن یك پیام مهم تهدید شده كه اگر نگوید، همهى زحماتش به هدر مىرود.
5 - رسول خداصلى الله علیه وآله از عواقب كارى هراس دارد كه خداوند او را دلدارى مىدهد كه ما تو را از شر مردم نگه مىداریم.
6- پیامبر، از جان خود نمىترسد. زیرا در روزگار تنهایى كه با بتها مبارزه مىكرد و در جنگها كه با مشركین درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمىترسید. (در حالى كه سنگباران مىشد، و یارانش شكنجه مىشدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!)
7- در آیه، پیامى است كه به لحاظ اهمیّت، با همه پیامهاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است كه اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همهى پیامها محو مىشود.
8 - محتواى پیام، باید مسألهاى اساسى باشد، وگرنه در مسائل جزئى و فردى، این همه تهدید و دلدارى لازم نیست.
9- پیام آیه، مربوط به توحید و نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مكّه بیان شده و نیازى به این همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.
10- پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زكات، خمس وجهاد هم نیست، چون اینها در طول 23 سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل كردهاند و هراسى در كار نبوده است.
پس، محتواى این پیام مهم كه در اواخر عمر شریف پیامبرص نازل شده چیست؟
روایات بسیارى از شیعه و سنّى، ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان مىدهد. روایات مىگوید: آیه مربوط به هجدهم ذیحجه سال دهمهجرى در سفر حجةالوداع پیامبر اسلام است، كه آن حضرت در بازگشت به سوى مدینه، در مكانى به نام «غدیر خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند. مكانى كه هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، كارساز بود و هم محلّ جداشدن كاروانهاى زائران مكّه بود و اهل یمن، عراق، شام، مدینه و حبشه از هم جدا مىشدند.
در آنجا، پیامبر خدا در میان انبوه یاران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبهاى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحید، نبوّت و معاد بود كه تازگى نداشت. سخن تازه از آنجا بود كه پیامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جویا شد. همه نسبت به كرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار كردند. وقتى مطمئن شد كه صدایش به همهى مردم، در چهار طرف مىرسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان كرد. و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» هر كه من مولاى اویم، این علىّ مولاى اوست و بدین وسیله جانشینى حضرت علىع را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهراعلیها السلام به در خانههاى مردم مىرفت و مىگفت: مگر نبودید و نشنیدید كه رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ مىگفتند: ما در غدیر خم، در فاصله دورى بودیم و صداى پیامبر را نمىشنیدیم!! اللّه اكبر از كتمان، از ترس، از بىوفایى و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا.
آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مىگیرند، ولى حضرت على ع با وجود دهها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگیرد. امان از حبّ دنیا، حسادت و كینههاى بدر و خیبر و حنین كه نسبت به حضرت علىّ ع در دل داشتند. امام باقرع فرمودند: بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّكاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشىء كما نودى بالولایة فاخذ النّاس باربع و تركوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: بر نماز، زكات، روزه، زكات و ولایت اهلبیت و چیزى به اندازهى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترك كردند! [كافى، ج2، ص18] امام رضاع فرمود: بعد از نزول این آیه كه خداوند ضامن حفظ رسول اكرمص شد، «واللَّه یعصمك من النّاس» پیامبر هر نوع تقیّه را از خود دور كرد. [تفسیر نورالثقلین و عیون اخبارالرضا، ج2، ص130.]
1- نوع خطاب، باید با نوع هدف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پیام رسانى است، خطاب هم «یا أیّها الرّسول» است.
2- انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) باید از سوى خداوند باشد. «بلّغ ما انزل الیك من ربّك»
3- گاهى ابلاغ پیام الهى باید در حضور مردم و مراسم عمومى و با بیعت گرفتن باشد، ابلاغ ولایت با سخن كافى نیست، بلكه باید با عمل باشد. «و ان لمتفعل» به جاى «ان لم تبلغ»
4- احكام و پیامهاى الهى، همه در یك سطح نیست. گاهى كتمان یك حقیقت، با كتمان تمام حقایق برابر است. «و ان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته»
5 - اگر رهبرى صحیح نباشد، مكتب نابود و امّت گمراه مىشود. «فمابلّغتَ رسالته»
6- ركن اصلى اسلام، امامت و حكومت است. «وان لمتفعل فما بلّغتَ رسالته»
7- انكار ولایت، نوعى كفر است. «انّ اللّه لایهدى القوم الكافرین»
8 - عنصر زمان و مكان، دو اصل مهم در تبلیغ است. (با توجّه به اینكه این آیه در هجدهم ذىالحجّه و در محل جدا شدن كاروانهاى حج نازل شد
سوره 5. مائده آيه 97
جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَماً لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ الْهَدْىَ وَالْقَلَئِدَ ذَ لِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوَ تِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ خداوند، كعبهى بیتالحرام را وسیلهى سامانبخشى و قوام مردم قرار داده و نیز ماه حرام و قربانىهاى بىنشان و نشاندار را (وسیلهى برپایى مردم قرار داده است) این براى آن است كه بدانید خداوند آنچه (از اسرار) در آسمانها و زمین است مىداند و خداوند به هر چیز آگاه است.
«قیام»، وسیلهى پایدار بودن است، مانند ستون ساختمان و عمود خیمه. [مفردات راغب] امام صادق ع فرمود: خانهى خدا را بیتالحرام مىنامند، به خاطر آن كه ورود كفّار به آنجا حرام است. [تفسیر نورالثقلین] «هَدى»، قربانى بىنشان است و «قلائد»، قربانىهاى نشاندار. مركزیّت، امنیّت، قداست، عبادت، قدمت، وحدت، سیاست و برائت، معرفت، سادگى، صفا، خلوص و دورى از جدال، شهوت و فسوق در حج است. ماههاى حرام عبارتند از: رجب، ذیقعده، ذیحجّه و محرّم كه جنگ در آنها ممنوع است.
اجتماع میلیونى مسلمانان در مكّه، بدون تشریفات وامتیازات وبدون جدال لفظى و نزاع عملى در مكانى مقدّس، از امتیازات اسلام است و اگر به منافع گوناگونى كه در پرتو مراسم حج حاصل مىشود از قبیل: حلالیّت طلبیدن هنگام رفتن، دید و بازدید، رونق تجارى، پرداخت خمس و زكات، آشنایى با معارف و امّتها، قرار گرفتن در قدیمىترین مركز توحید، همناله شدن با انبیا و پا جاى پاى آنها قرار دادن، توبه كردن در صحراى عرفات و مشعر، به یاد قیامت افتادن، مانور سیاسى و برائت از كفّار و سایر بركات را در نظر بگیریم، مىفهمیم كه این برنامههاى حج برخاسته از علم بىنهایت خدایى است كه بر همه چیز هستى آگاه است و هرگز علم محدود نمىتواند دستورى به این جامعیّت و جذّابیّت صادر كند.
2- سامانبخشى امور، نیاز به تجمّع، وحدت، عبادت، احترام و حرمت، «بیتالحرام» و آرامش و امنیّت «الشهرالحرام، و كارهاى پنهان و بىنشان و با نشان «الهدى و القلائد» و تأمین غذاى مورد نیاز دارد. «قیاماً للنّاس»
3- كسى حقّ قانونگذارى دارد كه از تمام هستى آگاه باشد. «یعلم ما فى السماوات و ما فى الارض»
4- مسجد و مسلخ، وسیلهى قوام دین و دنیاى مردم است. «الكعبة... الهدى و القلائد» امام صادقعلیه السلام فرمود: «جَعَلها اللّه لدینهم و معیشتهم» [تفسیر برهان]
5 - حجّى كه سبب قوام جامعه نباشد حج واقعى نیست. «الكعبة... قیاماً للناس»
6- اگر جامعه ثبات داشته باشد، زمینهى خداشناسى در آن رشد مىكند. «قیاماً... لتعلموا ان اللّه...»
این سوره، یكصد وشصت وپنج آیه دارد وهمهى آیاتش یكجا در مكّه و با تشریفات خاصّى نازل شده است. جبرئیل، این سوره را با بدرقهى هفتاد هزار فرشته بر پیامبر خدا صلى الله علیه وآله نازل كرد.
پیام اصلى آیات این سوره، مبارزه با شرك و دعوت به توحید است. از آنجا كه مشركان جزیرة العرب به اعتقاد خود، بعضى چهارپایان را حلال و برخى را حرام مىدانستند، قرآن در مقام مبارزه با اینگونه خرافات و باورهاى غلط، از آیهى 136 این سوره به بعد، احكامى را در مورد چهارپایان بیان مىدارد كه بدین جهت این سوره، «انعام» نام گرفته است.
روایاتى دربارهى فضیلت این سوره و نیز برآورده شدن حاجت به واسطهى تلاوت این سوره آمده است. از جمله از امام صادق علیه السلام نقل شده كه هر كس چهار ركعت نماز (با دو سلام) بخواند، آنگاه این سوره و سپس دعایى را قرائت كند، حاجاتش برآورده مىشود. [تفسیر اطیبالبیان]
در هیچ سورهاى به اندازهى این سوره، كلمهى «قل» نیامده است. تكرار 44 بار این خطاب به پیامبر، شاید به خاطر آن است كه در این سوره، عقائد باطل و انحرافها و توقّعات بى جاى مشركان بیان شده و لازم است قاطعیّت در كار باشد. این مطلب بیانگر آن است كه پیامبرصلى الله علیه وآله مأمور است متن وحى را بىكم و كاست بگوید
سوره 6. انعام آيه 59
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَبٍ مُبِينٍ و گنجینههاى غیب، تنها نزد خداست و جز او كسى آن را نمىداند و آنچه را در خشكى ودریاست مىداند، وهیچ برگى از درخت نمىافتد جز آنكه او مىداند و هیچ دانهاى در تاریكىهاى زمین وهیچ تر وخشكى نیست، مگر آنكه (علم آن) در كتاب مبین ثبت است.
«مفاتح»، یا جمع «مِفتَح» به معناى گنجینه و خزانه است، یا جمع «مِفتاح» به معناى كلید است، ولى معناى اوّل مناسبتر است. [تفسیر المیزان] كلمهى تر و خشك، كنایه از همهى چیزهایى است كه مقابل همند، مثل مرگ و حیات، سلامتى و مرض، فقر و غنا، نیك و بد، مجرّد و مادّى. این مطلب در آیهى «و كلّ شىء أحصیناه فى امامٍ مُبین» [یس، 12] نیز بیان شده است. شاید مراد از سقوط برگها، حركات نزولى و مراد از دانههاى در حال رشد زیر زمین، حركات صعودى باشد. [تفسیر فى ظلال القرآن]
1- دلیل آنكه عذاب عجولانهاى كه كفّار تقاضا مىكنند فرا نمىرسد، علم خداوند به اسرار هستى است. «ما تستعجلون... و عنده مفاتح الغیب»
2- احكام الهى بر اساس آگاهى او بر غیب و شهود است. «اِنِ الحُكم الاّ للّه - و عنده مفاتح الغیب»
3- دامنهى علم غیب، گستردهتر از علوم عادّى است. (زیرا قرآن درباره آن تعبیر انحصارى دارد.) «لا یعلمها الاّ هو»
4- بر خلاف كسانى كه مىگویند خداوند تنها به كلیّات علم دارد، خداوند به همه چیز دانا و از همهى جزئیّات هستى آگاه است. پس باید مواظب اعمال خود باشیم. «لا تسقط من ورقة...»
5 - جز خداوند، هیچكس از پیش خود علم غیب ندارد. «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاّ هو»
6- در جهان، مركزیّتى براى اطلاعات وجود دارد. «فى كتاب مبین»
7- نظام هستى، طبق برنامهى پیش بینى شدهاى طراحى شده است. «كتاب مبین
سوره 6. انعام آيه ۷۹
إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمانها و زمین را پدید آورد و من از مشركان نیستم
عبور از افول و ناپایدارى و رسیدن به ثبات، جلوهاى از دید ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهیم داده است.
«حَنیف» از «حنف»، به معناى خالص وبىانحراف، وگرایش به راه حقّ ومستقیم است. «فَطر» كه به معناى آفریدن است، در اصل، مفهوم شكافتن را دارد. شاید اشاره به علم روز داشته باشد كه مىگوید: جهان در آغاز، تودهى واحدى بوده، سپس از هم شكافته و كرات آسمانى یكى پس از دیگرى پدید آمده است. [تفسیر نمونه]
2- كسى كه از پرستش بتهایى جزیى، مادّى، محدود و فانى بگذرد، به معبودى كلّى، معنوى، بىنهایت و ابدى مىرسد. «للّذى فطر السموات والارض»
3- در جلوهها غرق نشوید كه دیر یا زود، رنگ مىبازند، به خدا توجّه كنید كه جلوه آفرین است. «فَطَر السموات والارض»
4- انسان مىتواند به جایى برسد كه عقائد باطل نسلها و عصرها را درهم بشكند. «و ما أنا من المشركین»
5 - توحید ناب، همراه با برائت از شرك است. «و ما أنا من المشركین»
سوره 6. انعام آيه ۹۵
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذَلِكُمْ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ همانا خداوند، شكافندهى دانه و هسته است، زنده را از مرده بیرون مىآورد و بیرون آورندهى مرده از زنده است. آن است خداوند شما، پس چگونه (از حقّ) منحرف مىشوید؟
«فالق» از «فلق» به معناى شكافتن است. «حَبّ» و «حَبّه»، به دانههاى خوراكى و غذایى مثل گندم و جو گفته مىشود. «نَوى» به معناى هسته است. از علف بىجان، حیوان جاندار و از حیوان جاندار، شیر بىجان پدید مىآید. از هسته بىجان، درخت زنده، و از درخت رشدیافته، هستهى بىجان خارج مىشود. یكى از مصادیق آیه به گفته روایات آن است كه گاهى از انسانهاى بىایمان، افراد مؤمن پدید مىآید و از انسانهاى با ایمان، گاهى فرزندان كافر به وجود مىآید. [تفسیر نورالثقلین ؛ كافى، ج2، ص 5] «یخرج الحىّ مِنَ المیّت و مخرج المیّت مِنَ الحَىّ»
1- كاشتن دانه و هسته، كار انسان است، ولى شكافتن و رویاندن، كار خداست. «اِنّ اللَّه فالق الحَبّ و النوى»
2- دقّت در آثار طبیعى، از بهترین راههاى خداشناسى است. «فالق الحَبّ... مخرج المیّت... ذلكم اللَّه»
3- رزق و روزى انسان، از راه همین دانهها و بذرهاست كه خداوند رویانیده است، پس به سراغ چه كسى مىرویم؟ «فأنّى تؤفكون»
سوره 6. انعام آيه 96
فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَاناً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(خداوند،) شكافندهى سپیده دم است، و شب را مایهى آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش (ایّام). این است اندازهگیرى خداوند قدرتمند دانا.
«اِصباح» هم به معناى صبح است، هم به معناى سپرى كردن شب و وارد صبح شدن، امّا در اینجا مراد، هنگام دمیدن سپیدهى صبح است. در آیهى قبل، سه نشانه از قدرت خداوند در زمین مطرح شد، در این آیه نشانههایى از قدرت الهى در آسمانها آمده است. شب و روز دو نشانه از قدرت الهى است كه به واسطهى گردش منظّم خورشید و ماه پدید مىآیند. شب، براى استراحت است و از كار و تلاش و سفر در شب، نكوهش شده است. [تفسیر نورالثقلین] (از اینكه در این آیه، شب عامل سكون و آرامش شمرده شده، معلوم مىشود صبح براى كار و تلاش است.) امام رضا ع فرمود: ازدواج را در شب قرار دهید، چون شب و همسر، هر دو وسیلهى سكون و آرامش انسانند. [تفسیر نورالثقلین]
1- پیدایش شب و روز، نیاز به قدرت و دانش دارد كه این كار را با تقدیر و اندازهگیرى دقیق انجام دهد. «فالق الاصباح...تقدیر العزیز العلیم»
2- خورشید و ماه، وسیلهى نظم و حسابرسى و برنامهریزى است. [شاید از اینكه ماه و خورشید، وسیلهى حساب در این آیه شمرده شده، بتوان استفاده كرد كه هم سال شمسى معتبر است، هم سال قمرى. و شاید رمز حساب ونظم دقیق یكپارچه باشد، نظیر »زید عدل« كه زید را به تمامه عادل مىداند.] «حسباناً»
3- برنامهریزى دقیق واجراى كامل، نیاز به علم وقدرت دارد. «تقدیر العزیز العلیم»
4- تفكّر در نظم دقیق كرات آسمانى، راه خداشناسى است. «انّى تؤفكون...فالق الاصباح...»
سوره 6. انعام آيه 97
وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِى ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاریكىهاى خشكى و دریا، به وسیله آنها راه را یابید. قطعاً ما نشانهها را براى قومى كه آگاه و دانایند به تفصیل روشن ساختیم.
علم هیئت، از قدیمىترین علوم بشرى است و انسان از ستارگان در سفرهاى صحرایى و دریایى بهره مىبرده است. این وسیله ابزارى مطمئن، همیشگى، دست نخورده، طبیعى، عمومى و بى هزینه است. اسلام به مظاهر طبیعت، توجّه خاصّى دارد. نام برخى سورهها از اشیاى طبیعى است. عبادات اسلامى نیز با طبیعیات گره خورده است، همچون: وقت شناسى، قبله شناسى، خسوف و كسوف و نماز آیات، اوّل ماه و هلال. اینها سبب آشنایى مسلمانان با علم هیئت و ایجاد رصدخانههایى در بغداد، دمشق، قاهره، مراغه و اندلس و نگارش كتابهایى در این زمینه به دست مسلمانان شد. خداوند براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسانها به ندرت پیش مىآید، خداوند راهنما قرار داده است، آیا مىتوان پذیرفت كه براى حركت دائمى انسانها و گم نشدنشان در مسیر حق، راهنما قرار نداده باشد؟ و این بیانگر لزوم رسالت و امامت براى هدایت بشر مىباشد. در احادیث مراد از ستارگان هدایتكننده، رهبران معصوم و اولیاى خدا بیان شده است. [تفسیر كنزالدقائق]
1- ستارگان، مخلوق خدا و وسیلهى راهیابىاند، (نه آنگونه كه برخى پنداشتند خالق و مدبّرند). «جعل لكمالنّجوم لتهتدوا بها»
2- نظام ستارگانِ آسمان چنان دقیق است كه مىتوان راههاى زمینى را با آن پیدا كرد. «لتهتدوا بها»
3- شناخت وزن و حجم و میزان فاصله و سرعت حركت و مدار ستارگان و كلاً علم ستارهشناسى و نجوم، به تنهایى انسان را به خدا نمىرساند، باید انسان اراده كند و بخواهد كه از این راه، خدا را بشناسد. «لقوم یعلمون»
(آرى، تنها نگاه به آیینه براى اصلاح سر وصورت كافى نیست، بلكه اراده و تصمیم و اقدام براى اصلاح نیز لازم است، چه بسیارند آیینه فروشانى كه دائماً به آیینه نگاه مىكنند، ولى حتّى یقهى خود را صاف نمىكنند.)
سوره 6. انعام آيه 98
وَهُوَ الَّذِى أَنْشَأَكُم مِن نَفْسٍ وَ حِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ و اوست كسى كه شما را از یك نفْس آفرید، پس برخى قرار یافته (و به دنیا آمدهاند) و برخى (در پشت پدرها و رحم مادرها) به امانت گذاشته شدهاند. ما آیات خویش را براى گروهى كه مىفهمند به تفصیل بیان كردیم.
در تعبیر «أنشأ» دو نكته نهفته است: 1- ابتكار 2- تربیت مستمر، در آفرینش انسان هم نوآورى و ابتكار است، هم تربیت مستمر. آرى، آفریدن تقلیدى یا آفریدن و رها كردن، چندان ارزشى ندارد. در بارهى تعبیر مستقر و مستودع، معانى دیگرى هم گفته شده است، از جمله: شما داراى روح پایدار و جسم ناپایدارید، شما داراى ایمان پایدار و یا ناپایدارید، شما از نطفهى زن كه در رحم پایدار است و نطفهى مرد كه ناپایدار است پدید آمدهاید، مستقر در زمین و ودیعهى در قبر تا روز قیامت هستید، نعمتها گاهى پایدار است و گاهى ناپایدار. در دعایى از امام صادقعلیه السلام نقل شده كه پس از نماز عید غدیر، از خدا خواسته شود نعمتهایش را براى ما مستدام بدارد، چون خود فرموده است: فمستقر و مستودع. [تفسیر نورالثقلین]
1- اصل و ریشهى همهى شما یكى است، پس این همه اختلاف و برترىطلبى و تبعیض چرا؟ «من نفس واحدة»
2- این همه تنوّع و نوآورى در خلقت انسانها تنها از یك نفْس، نشانهى عظمت خداوند است. «و هوالّذى انشاكم من نفس واحدة»
3- همهى دادهها پایدار نیست. تا نعمت و امكانات هست، بهترین استفاده و بهره را ببریم. «فمستقر و مستودع»
4- انسان تا اهل «فهم» نباشد، از معارف بهره نمىبرد. «قد فصّلنا الایات لقوم یفقهون»
سوره 6. انعام آيه 99
وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَىْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً متَرَاكِباً وَمِنَ الْنَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مَتَشَبِهٍ انظُرُواْ إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكُمْ لَأَيَتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ و او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، پس به وسیلهى آن، هر گونه گیاه برآوردیم و از آن سبزهها خارج ساختیم. از آن (سبزهها) دانههاى برهم نشسته و چیده شده بیرون آوریم. و از شكوفهى خرما خوشههایى نزدیك بهم (پدید آوریم) و نیز باغهایى از (انواع) انگورها و زیتون و انار (پرورش دهیم) كه برخى شبیه به هم و برخى غیر متشابهند. به میوهى آن، آنگاه كه بار دهد و آنگاه كه میوه مىرسد بنگرید. همانا در آن، نشانههایى براى گروه با ایمان است.
در آیهى قبل فرمود: همهى انسانها از نفْسِ واحدند، در این آیه مىفرماید: همهى گیاهان و درختان و میوهها نیز از یك سرچشمهاند وآن آب باران است. «متراكب» از ریشهى «ركوب»، میوههاى سوار بر هم و دانههاى درهم فشرده است. «طلع» خوشهى سربسته خرماست و «قنوان»، رشتههاى باریك كه بعداً خوشههاى خرما را تشكیل مىدهد. «دانیة»، خوشههاى به هم نزدیك و یا نزدیك به زمین، به خاطر سنگینى بار آن است. مراد از «متشابه»، یا درختانى است كه شباهت ظاهرى به هم دارند مثل زیتون و انار و یا میوههایى است كه شبیه به یكدیگرند.
در این آیه و دو آیه قبل سه تعبیر پى در پى آمده است: «لقوم یعلمون»، «لقوم یفقهون» و «لقوم یؤمنون» كه رمز آن در پیام 4، بیان گردیده است
1- مایهى رویش همهى گیاهان ونباتات، آب باران است. «من السماء ماءً فأخرجنا به نبات كلّ شىء»
2- هم نزول باران، هم رویاندن گیاه و میوه، كار خداست. «أنزل... نخرج»
3- رابطهى انسان با میوهها فقط رابطهى مادّى و غذایى نباشد، بلكه رابطهى فكرى و توحیدى هم باشد. «اُنظروا الى ثمره... فى ذلكم لایات»
4- بهرهگیرى از ستارگان، علم و كارشناسى لازم دارد. «لقوم یعلمون»، درك اینكه كاروان بشرى همه از یك نفس است و این كاروان، به صورت پایدار و ناپایدار در جریان است درك عمیق مىطلبد. «لقوم یفقهون»، درك اینكه از گیاه و باران و میوه باید بهرهى معنوى برد و از انتساب همهى هستى به خدا نباید غافل بود، ایمان مىطلبد. «لقوم یؤمنون»
سوره 6. انعام آيه ۱۵۹
إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ(اى پیامبر!) تو را با كسانى كه دین خود را پراكنده ساخته و گروه گروه شدند، هیچ گونه ارتباطى نیست. (تو مسئول آنان نیستى و) سرنوشت كارشان تنها با خداست، آنگاه او آنان را به عملكردشان آگاه خواهد كرد.
تفرقهافكنى در دین، یعنى بدعتگذارى و تفسیر دین به رأى خود كه در قرآن و حدیث، شدیدترین تعبیرات، درباره این گونه كسان آمده است. به برخى از این نمونهها توجّه كنید:
* قرآن مىگوید: واى بر آنان كه با دست خود مطلبى مىنویسند، سپس مىگویند: این از طرف خداوند است. [بقره، 79]
* على ع مىفرماید: هرگاه بدعتى آید، سنّتى مىرود. [بحار، ج2، ص 264] و یكى از وظایف انبیا و علما، بدعتزدایى و جلوگیرى از تحریفهاست. [الحیاة، ج2، ص 344]
* در روایات آمده است: توبهى صاحب بدعت، پذیرفته نمىشود. [بحار، ج72، ص216]
* خداوند، هیچ عملى را از بدعتگذار قبول نمىكند. [كنزالعمّال، حدیث 1115]
* كسى كه به بدعتگذار احترام گذارد یا لبخندى بزند، در فروپاشى دین گام برداشته است.
* رسول خدا ص فرمود: هرگاه در میان امّتم اختلاف شد، هر كس طبق سنّت و گفته من عمل كند و سراغ راه و روش دیگران نرود، پاداش صد شهید خواهد داشت.[بحار، ج2، ص262]
* در قرآن، بارها از یهود، به خاطر تحریفهایى كه علمایشان در دین پدید آوردند انتقاد شده است. درباره حضرت موسى علیه السلام هم مىخوانیم: وقتى از كوه طور برگشت و انحراف و گوسالهپرستى قوم خود را دید، از فرط ناراحتى الواح تورات را بر زمین افكند و ریش برادرش را كه جانشین او بود گرفت و گفت: چرا امّتم منحرف شدند؟ هارون در پاسخ گفت: ترسیدم اگر براى جلوگیرى از انحرافشان شدّت عمل به خرج دهم، مردم متفرّق شوند و تو بگویى چرا مردم فرقه فرقه شدند (تفرقهاى كه با بازگشت تو هم قابل اصلاح نباشد).
این آیات و روایات، مسئولیّت سنگین دین شناسان را در حفظ اصالت مكتب و مقابله با انحرافات فكرى، در عین حفظ وحدت اجتماعى امّت، بیان مىكند.
1- میان معارف دینى تفاوتى نیست، باید به همه ایمان داشت و عمل كرد، نه فقط بعضى. «انّ الّذین فرّقوا دینهم»
2- از عوامل تفرقه و جدایى، تغییر و تحریف در مكتب است. «انّ الّذین فرّقوا دینهم و كانوا شیعاً»
3- با آنان كه مجموعهى مكتب اسلام را قبول ندارند، نباید همكارى كرد آنان از امّت محمّد محسوب نخواهند شد. «لستَ منهم فى شىء» آنان مورد تهدید خداوند هستند. «انّما امرهم الى اللَّه»
4- تفرقهافكنى در دین، نوعى شرك است. «فرّقوا دینهم... لستَ منهم فى شىء» در آیات 32 و 33 روم آمده است. «ولا تكونوا من المشركین . من الّذین فرّقوا دینهم» از مشركین نباشید همان كسانى كه در دین خود تفرقه به وجود آوردند.
مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ هركه نیكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است وهركه بدى آورد، جز مانند آن كیفر نخواهد دید و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.از كلمهى «جاء» استفاده مىشود كه پاداش و كیفر مورد بحث در این آیه، مربوط به دادگاه قیامت است. وگرنه چه بسا خلافى كه با توبه محو یا به نیكى تبدیل شود. «یبدّل اللَّه سیّئاتهم حَسنات» [فرقان، 70] ، یا مورد عفو قرار مىگیرد. «یَعفُو عن كثیر» [مائده، 15] ، و چه بسا نیكىها كه با ریا و عُجب و گناهان دیگر محو و حبط شود. پس عملى ملاك است كه به صحنهى قیامت آورده شود. «جاء بالحسنة... جاءبالسیّئة» گرچه آیهى مربوط به عملنیك و بد است، ولى طبق روایت، آنكه نیّت خیر كند پاداش دارد ولى نیّتسوء تا به مرحله عمل نرسد، كیفر ندارد واین فضلالهى است.
در روایات آمده است: هر كه در ماه، سه روز روزه بگیرد، گویا همهى ماه را روزه گرفته است، زیرا هر روزش ده روز حساب مىشود. «عشر أمثالها» پاداش ده برابر، حداقلّ است. بعضى اعمال، در بعضى شرایط و براى بعضى افراد، پاداش تا هفتصد برابر بلكه پاداش بىحساب هم دارد. از ده پاداش الهى، فقط یك قسمت «مزد» است و نُه قسمت دیگر «فضل». «فیوَفِّیهم اُجورهم و یزیدهم من فضله» [نساء، 173] سؤال: اگر كیفر گنهكار، به اندازهى گناه اوست، پس چرا یك روز روزه خوردن، شصت روز روزه كفّاره دارد؟ پاسخ: مقصود از «مثل» در آیه، از نظر عدد نیست، بلكه كیفیّت و چگونگى است. اهمیّت یك روز، روزه ماه رمضان، برابر با 60 روز در غیر ماه رمضان است. مثل شب قدر كه در اهمیّت، بیش از هزار ماه است. این بیان اهمیّت است، نه برترى عددى.
1- در شیوهى تربیتى اسلام، تشویق ده برابر تنبیه است. «عشر امثالها»
2- تشویقِ چند برابر، ظلم نیست ولى كیفر بیش از حد ظلم است. «فلایجزى الا مثلها و هم لایظلمون»
3- خداوند، در پاداش با فضل خود رفتار مىكند، ولى در كیفر، با عدل. «عشر أمثالها... الاّ مثلها»
4- عمل انسان همیشه و همه جا همراه انسان است. «من جاء بالحسنة... و من جاء بالسیّئة»
قُلْ إِنَّنِى هَدَينِى رَبِّى إِلَى صِرَ طٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ بگو: همانا پروردگارم مرا به راهى راست هدایت كرده، دینى استوار كه همان آیین حقّ گراى ابراهیمى است، و او از مشركان نبود.كلمهى «قِیَم» و «قیّم»، به معناى راستى، استوارى و پایدارى است، آرى، دینى استوار و جاوید مىماند كه به مسائل مادى و معنوى این جهان و آن جهان مردم توجّه كند. امام حسین علیه السلام فرمود: هیچ كس جز ما و شیعیان ما، پیرو آیین ابراهیمعلیه السلام نیست. [تفسیر نورلثقلین]
1- سخنان و تعالیم پیامبر، نظر شخصى او نیست، بلكه متن وحى الهى است، كه باید به مردم اعلام كند. «قل»
2- راه مستقیم، راه پیامبر است. «هدانى ربّى الى صراط مستقیم»
3- هدایت، تنها كار خداست، انبیا هم با هدایت الهى راه مستقیم را پیدا مىكنند. «هدانى ربّى»
4- هدایت، از شئون ربوبیّت است. «هدانى ربّى»
5 - راه ابراهیمعلیه السلام، همان یكتاپرستى است، نه افكار شرك آلود. «حنیفاً و ما كان من المشركین» (مشركان، عقائد انحرافى خود را به ابراهیمعلیه السلام نسبت مىدادند)
6- بتشكنى و اعراض از شرك، تنها كار پیامبر اسلام نیست، بلكه او به پیروى از حضرت ابراهیم چنین مىكرده است. «ملّة ابراهیم حنیفاً»
7- اساس ادیان توحیدى در طول تاریخ، یكى بوده است. اسلام، همان آیین حضرت ابراهیم است و تنفّر از شرك، راه همهى پیامبران مىباشد. «قل انّنى... ملّة ابیكم ابراهیم و ما كان من المشركین»
سوره 6. انعام آيه 162, 163
قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ بگو: همانا نماز من و عبادات من و زندگى من و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانیان است. شریكى براى او نیست و به آن (روح تسلیم و خلوص و عبودیّت) مأمور شدهام و من نخستین مسلمان و تسلیم پرودرگارم.
روایت شده كه رسول اكرم ص در آستانهى نماز این آیات را مىخواند. [تفسیر قرطبى] مرگ، بر حیات احاطه دارد و حیات بر نُسُك، و نُسُك بر نماز. بنابراین، نماز، هستهى مركزى در درون عبادات است. اسلام، به معناى تسلیم بودن در برابر امر خداوند است و به همهى انبیا نسبت داده شده است. حضرت نوحعلیه السلام خود را مسلمان دانسته است، «اُمرت اَن اكون من المسلمین» [یونس، 72] حضرت ابراهیمع از خداوند مىخواهد كه او و ذریّهاش را تسلیم او قرار دهد. «و اجعلنا مسلمین لك و من ذریّتنا اُمّة مسلمة لك» [بقره، 128] ، حضرت یوسفع نیز از خداوند مسلمان مردن را درخواست مىكند: «توفّنى مسلماً» [یوف، 101] و پیامبر اسلامص نیز اوّلین مسلمان است، «و انا اوّل المسلمین» به این معنا كه یا در زمان خودش، یا در رتبه و مقام تسلیم، مقدّم بر همه است.
1- راه و روش و هدف خود را در برابر راههاى انحرافى، با صراحت و افتخار اعلام كنیم. «قل»
2- با آنكه نماز، جزو عبادات است، ولى، جدا ذكر شده تا اهمیّت آن را نشان دهد. «صلاتى و نُسُكى»
3- انسانهاى مخلص، مسیر تكوینى (مرگ و حیات) و مسیر تشریعى خود (نماز و نُسُك) را فقط براى خداوند عالمیان مىدانند. «انّ صلاتى و نُسُكى و محیاى و مماتى للّه»
4- آنگونه كه در نماز قصد قربت مىكنیم، در هر نفس كشیدن و زنده بودن و مردن هم مىتوان قصد قربت كرد. «محیاى و مماتى للّه...»
5 - مرگ و حیات مهم نیست، مهم آن است كه آنها براى خدا و در راه خدا باشد. «محیاى و مماتى للّه»
6- آنچه براى خدا باشد، رشد مىكند. «للّه ربّ العالمین»
7- مرگ و زندگى دست ما نیست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «للّه»
8 - اخلاص در كارها، فرمان الهى است. «بذلك امرت»
9- پیشواى جامعه، باید در پیمودن راه و پیاده كردن فرمان الهى، پیشگام باشد. «اوّل المسلین»
سوره 6. انعام آيه 164
قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَرجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكْم بِمَا كُنْتُم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ بگو: آیا جز خداوند یكتا پروردگارى بجویم؟ در حالى كه او پروردگار هر چیز است و هیچ كس (كار بدى) جز به زیان خویش نمىكند و هیچ كس بار (گناه) دیگرى را بر دوش نمىكشد، بازگشت شما به سوى پروردگارتان است كه شما را به آنچه در آن اختلاف مىكردید، آگاه مىكند
موضوع عدل الهى در كیفر و اینكه هیچ كس گناه دیگرى را به دوش نمىكشد، نه تنها در اسلام، بلكه به تصریح قرآن، در صُحُف ابراهیم وموسىع نیز آمده است. «ام لمیُنبّأ بما فى صُحُف موسى . وابراهیم الّذى وَفّى . ألاّ تَزِرُ وازِرة وِزرَ اُخرى» [نجم، 37 تا 38] سؤال: اگر كسى گناه دیگران را بر دوش نمىكشد، پس آنچه در قرآن آمده است كه رهبران گمراه و منحرف، گناهان پیروان را هم به عهده مىگیرند چیست؟ «لیحملوا أوزارهم كاملة یوم القیامة و من أوزار الّذین یضلّونهم بغیر علم» [ نحل، 25] پاسخ: این امر بىدلیل نیست، زیرا سرانِ گمراهى، سبب انحراف دیگران شدهاند و در واقع، گناهِ «گمراه كردن» و اضلال را به دوش مىگیرند. زن حاملهاى كه مرتكب زنا شده بود را براى مجازات نزد عمر آوردند و او دستور سنگسار داد. حضرت علىعلیه السلام فرمود: گناه طفل در رحم مادر چیست؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «لاتزر وازرة وزر اُخرى» [بحار، ج76، ص49]
1- در برخورد با منكران و مشركان، موضع بر حقّ خود را قاطعانه اعلام كنیم. «قل أغیر اللَّه»
2- وجدان بیدار، بهترین پاسخ دهنده به سؤالات درونى است. «أغیر اللَّه أبغى»
3- چون خداوند، یگانه پروردگار همهى هستى است، پروردگار من هم هست. «و هو ربّ كلّ شىء»
4- كفر و شرك و نیكى و فساد مردم، ضررى به خدا نمىزند، بلكه دامنگیر خودشان مىشود. «لا تكسب كلّ نفس الاّ علیها»
5 - در پیشگاه خداوند مسئولیّت عمل هر كس، بر عهدهى خود اوست. «لا تزر وازرة وزر اُخرى»
6- برپایى قیامت و بازخواست انسان، پرتویى از ربوبیّت خداوند است. «ثمّ الى ربّكم مرجعكم»
7- دنیا نیز پایانى دارد، «ثمّ الى ربّكم مرجعكم» و سرانجام به حقّانیت آنچه لجوجانه با آن مخالفت كردهایم، آگاه خواهیم شد. «فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون»
سوره 6. انعام آيه 165
وَهُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِى مَآءَاتَكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمُ و اوست كه شما را جانشینان (یكدیگر در) زمین قرار داد و درجات بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده، بیازماید. همانا پروردگارت زود كیفر است والبتّه او حتماً آمرزنده و مهربان است.
سورهى انعام با حمد الهى آغاز شد «الحمد للّه الّذى خلق...»و با رحمت الهى پایان مىپذیرد. «انّه لغفور رحیم»
منظور از «خلائف الارض»، یا جانشیان خدا در زمین هستند و یا جانشینى انسان امروز از امّتهاى پیشین
1- انسان، خلیفهى خدا و امیر زمین است، نه اسیر هستى. «و هو الّذى جعلكم خلائف الارض»
2- تفاوتهاى مردم و آزمایشات الهى، حكیمانه و در مسیر رشد و تربیت انسان است و از ربوبیّت خداوند سرچشمه مىگیرد. «و هو ربّ كلّ شىء... رفع بعضكم فوق بعض...»
3- تفاوت و برترى بعضى در دادههاى خداوند، ملاك برترى نیست، وسیلهى آزمایش است. «لیبلوكم فى ما آتاكم»
4- آنچه را در اختیار داریم، از خدا بدانیم. «فى ما آتاكم»
5 - معیار و مقدار آزمایش هر كس، به میزان دادهها و امكانات اوست. «لیبلوكم فى ما آتاكم»
6- پس از آزمایش، خداوند نسبت به مردودین «سریع العقاب» است و نسبت به قبول شدگان «غفور رحیم».
7- بیم و امید باید در كنار هم باشد. «سریع العقاب... لغفور رحیم» «الحمد للّه ربّ العالمین»
آشنائی با تاریخ اسلام: عبرت آموزی (و لقد اهلكنا القرون من قبلكم .... گذشته چراغ راه آینده است) آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی( هدی و رحمه للمتقین)