سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
بخش 5 :      شایعه بین یاران امام و پیشنهاد صلح از طرف معاویه .        . ابتداء صلح را هم خود معاویه در سپاه اسلام شایع میکند و مزدورانش را مامور کرده تا با این شایعه بتواند به اهدافش برسد. ضمن ارسال نامه‏ای سفید که مهر کرده بود، از امام حسن علیه السلام درخواست نمود تمام شرایط خود را بنویسد که همه مورد قبول او هست و به نوشته محمد بن ابی بکر انصاری‏، در کتاب جوهره‏ (تالیف به سال 645 ه ق)، معاویه همه شروط امام علیه السلام را پذیرفت و نزدیک بود از شادی پر درآورد و پرواز کند. معاویه همه شروط را با خط خود نوشت و پای آن را مهر کرد و پیمانهای مؤکد و وعده‏های محکمی داد که همه آن را معمول دارد. سپس همه رؤسای شام را بر آن گواه گرفت و آنها نیز پای عهدنامه را مهر کردند .
جمع بندی نوشته‏های منابع تاریخی در مورد مقررات صلح چنین است:
1 . واگذاری خلافت ‏به معاویه به شرطی که به کتاب خدا و سنت پیامبر و روش خلفای شایسته عمل کند .
2 . معاویه حق ندارد برای خود جانشین برگزیند و پس از او خلافت ‏به امام حسن و بعد از او به امام حسین علیهماسلام باید برسد .
3 . همه مردم در هر رنگ و نژادی که هستند از امنیت کامل برخوردار باشند .
4 . معاویه حق ندارد خود را امیرالمؤمنین بنامد .
5 . در حضور معاویه، اقامه شهادت نشود .
6 . معاویه به امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام ندهد .
7 . حق هر ذی‏حقی را به او برساند .
8 . شیعیان علی علیه السلام در هرکجا هستند در امان باشند و معاویه متعرض آنها نگردد
9 . بین فرزندان مقتولینی که در جنگهای جمل و صفین جزء سپاهیان علی بوده‏اند، یک میلیون درهم تقسیم کند .
10 . موجودی بیت‏المال کوفه (یا عراق) را به حسن بن علی بپردازد و هر سال صد هزار درهم (و به قولی یک میلیون درهم) به او بدهد .
11. هرگز به حسن و برادرش حسین و هیچ‏ یک از خاندان پیامبر در آشکار و نهان ستمی نرساند و در امنیت هیچ‏ یک از آنان در هیچ منطقه‏ای اخلال نکند.
معاویه بعد از به دست آوردن خلافت و قدرت، به هیچ‏یک از شرایط صلح عمل ننمود. اگر معاویه به این شرایط عمل می‏نمود، صلح امام حسن علیه السلام عین پیروزی می‏بود و اندک مدتی بعد از صلح خلافت‏ به اصل خود برمی‏گشت. هر چند صلح حسنی مقدمه قیام حسینی شد.
امام حسن علیه السلام چنین بیان فرمود: من به این علت ناچار زیر بار صلح تحمیلی رفتم که یارانى براى جنگ با وى نداشتم
اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. کوفیان نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.                                                                                   .    اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، سخن امام علیه السلام که بدینجا رسید مردم از هر طرف فریاد می زدند: البقیه البقیه: ما زندگی می خواهیم، ما زندگی می خواهیم‏
عده ای شیعه افراطی به سراغ برادر امام یعنی حسین علیه السلام میروند و از او میخواهند که رهبری را بدست بگیرد که امتناع نموده و راهنمائی میکنند و میفرمایند تا معاویه زنده است در خانه هایتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند بپرهیزید
{امام حسین هم مدت 10 سال با معاویه امامت داشت و چاره ای غیر از پیروی از سیاست برادرش و نجنگیدن نداشت}                                                           .     عده ای هم به امام حسن علیه السلام معترضند حتی یاران وفادارش بر پیمان خویش باقی نیستند تا جائیکه لقب معزالمومنین تبدیل به مذل المومنین شده. و حسین علیه السلام به حال مظلومیت امامش خون دل می خورد. امام در پاسخ معترضین صلح، میفرمایند : من دیدم خواسته بیشتر مردم صلح است و جنگ را خوش ندارند و من دوست نداشتم چیزى را که خوش ندارند تحمیل کنم. امام حسین علیه السلام هم راهی بهتر از روش برادرش نمیداند و مردم را به اطاعت از برادر، دعوت میکند.
اگر جنگ میشد و معاویه پیروز میدان بود اثری از شیعیان و احکام اسلام باقی نمی ماند این را امام بخوبی آگاه بود و از همه مهمتر اگر معاویه امام را زنده میگذاشت و منتی بر اسلام و امام محسوب می شد
این خیلی سنگینتر بود از طرفی معاویه دنبال این بود که منبر پیامبر را برای تبرک به شام منتقل کند نبایستی این فرصت را پیدا می کرد. امام بعد از صلح با موقعیت و نفوذی که داشت جلوی بسیاری از جنایتها و بی عدالتی معاویه و یارانش را میگرفت
از جهت سیاست خارجی هم جنگ مصلحت نبود زیرا امپراطور روم شرقی که شکست خورده بود منتظر فرصتی برای حمله بود و از جهت داخلی هم یک جبهه متحد و نیرو مند احساس نمی شد و روحیه مردم عراق بخصوص کوفه به هم ریخته بود
رفتار پر صلابت در مقابل معاویه
 پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد و در میان ازدحام جمعیت برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخی بی شرمانه ای از امیرمؤمنان علی علیه السلام بدگویی نمود، هدف معاویه، حاکمیت بر عراق میباشد و مغیره را به حکومت کوفه و عبدا.. بن عامر را به حکومت بصره میگمارد،
هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن علیه السلام بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: ای پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان علی علیه السلام بدگویی می کنی، با این که پیامبر صلی الله علیه و آله در شأن او فرمود: من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله و من سب الله ادخل نار جهنم و له عذاب عظیم هر که به علی علیه السلام ناسزا گوید، به من ناسزا گفته و کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه وارد دوزخ میکند، و او در آن جا گرفتار عذاب بزرگ الهی است. آنگاه امام از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد. برخوردهای پر صلابت امام در برابر معاویه ، بسیار است.
عهدشکنی معاویه
پس از قبول ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانیهایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم تائید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.                 .      این انتظار بیجا نبود. ایراد سخنرانى جزء برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرایط صلح تأکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر گفت: من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می ‏دانم که اینها را انجام می ‏دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است و هیچ گونه ارزشى ندارد. بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد
معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود. او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مؤمنانعلیه السلام را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت على علیه السلام فوق العاده تنگ ساخت
شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده ‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان علىعلیه السلام افزایش یافت. به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می ‏بردند. علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد
معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد
 در اجراى این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیر مؤمنانعلیه السلام شمرده می ‏شد. معاویه طى بخشنامه‏ اى به عمال و فرمانداران خود در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على علیه السلام را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على علیه السلام و خاندان اوست، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید!
این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى برایشان آشکار نمود. شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و مبلغین و عوامل مؤثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن علیه السلام بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود.
هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج می ‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد. لذا دوران صلح امام حسن علیه السلام دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار می ‏رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سید شهدای عالم، حضرت حسین بن علی علیه السلام برساند. (بحارالانوار ج44 ص22 تاریخ مدینه دمشق ج13 ص368 اسد الغابه ج2)
امام حسن علیه السلام بعد از امضای قرارداد صلح از کوفه به مدینه بازگشت و حدود 10 سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جد بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و با سخنان زیبای علی‏گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه‏اش مسلمین جهان را رهبری می‏کرد تا سیره و سنت پیامبر و اهل بیتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستم‏شاهی بنی‏امیه به ویژه معاویه نجات بخشد.
صلح امام : مهمترین حادثه در زندگی امام جریان صلح معاویه با آن حضرت است
تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می‌داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.
 بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه‌های سهمگین آن بر جناح باطل به‌خوبی روشن می‌کند که صلح در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت
این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستیزانه، پایه‌ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس گشت. و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.
 تمامی تلاش امام حسن علیه السلام پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند. و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت. عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.
فعالیت در امور سیاسی
اینک این سؤال مطرح می شود که امام حسن علیه السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام با آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود و سپس از کوفه به مدینه و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش که نشأت گرفته از حلم او بود، کناره گیری از سیاست نیست؟
پاسخ به طور خلاصه این است که شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که خودش کنار رفت و هرگز حلم او باعث این کار نشد
بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضاء می کرد، از این رو در مدینه نیز در فرصت های مناسب، مطالب را به طور صریح بیان می کرد و با روش معاویه مخالفت می نمود،
به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند و با پیام های محرمانه اش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن علیه السلام بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست و صلابت او در طاغوت زدایی است، چنان که حلم او نیز در این راستا بود.
تربیت شاگردان امام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود،
 امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند. از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام می نشستند.
بخش 6 :       واپسین روزهای عمر امام مجتبی علیه السلام و توطئه معاویه
معاویه، از آنجا که نگران ولایتعهدی فرزندش است از طرفی مرگ خود را نزدیک احساس میکند و بزرگترین مانع را وجود امام حسن علیه السلام میداند مروان را دستور به قتل امام میدهد آری امام در منزل هم امنیت ندارد. معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام گرفت و به واسطه‏ های پنهان زیادی متوسل گردید در این توطئه، بیش‏ترین نقش را مروان بن ‏حکم که فرماندار مدینه بود ایفا کرد
معاویه، طی نامه‏ ای سرّی از مروان فرماندار خویش خواست تا جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی می‏تواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد
امام حسن علیه السلام همانند حضرت نوح علیه السلام و حضرت لوط علیه السلام گرفتار زنی بود که از ایمان چیزی نداشت تفاوت میان امام علیه السلام با آن دو تن در این است که آن حضرت علیه السلام به دست همین همسر به شهادت می رسد
از امام صادق علیه السلام نقل شده که امام مجتبی علیه السلام به اهل بیت خود فرمود: با مسموم شدن از دنیا می روم. پرسیدند: چه کسی این کار را انجام می دهد؟ امام فرمود: همسرم جعده، دختر اشعث بن قیس. معاویه او را فریب داده و او را وادار می کند که این عمل را انجام دهد
به امام گفتند: او را از خانه ات بیرون کن و از خویشتن دورنما، امام فرمود: چگونه او را از خانه بیرون کنم، در حالیکه تا کنون کاری انجام نداده، افزون بر این او نزد مردم دارای عذر و بهانه میشود (بحارالانوار ج 44 ص 153-451) بدین ترتیب جعده امام را مسموم می‌کند و امام بعد از چند روز درد و رنج به شهادت می‌رسند
معاویه آن مبلغ پول را به جعده بخشید ولى او را همسر یزید نکرد بعدا مردى از خاندان طلحه با او ازدواج کرد و او داراى فرزندانى از جعده شد، وقتى که بین آن فرزندان و سایر قبایل قریش درگیرى لفظى مى شد، فرزندان جعده را سرزنش مى کردند و مى گفتند یا بَنى مُسِمَّةِ اْلاَزْواجِ !  اى پسران زنى که خوراننده زهر به شوهرانش بود!.                                                     .از امام باقر علیه السلام روایت شده است امام حسن علیه السلام هنگام شهادت گریه می‌کردند برخی از اطرافیان به او عرض کردند پسر پیامبر شما هم گریه می‌کنید! در حالیکه نزد خدا و رسول او مقامی رفیع دارید و پیغمبر درباره شما چنین و چنان فرمود. بیست بار پیاده حج گذارده‌اید و سه بار تمام دارایی خود را با فقرا تقسیم کرده‌اید. حضرت فرمودند: برای 2 چیز می‌گریم ؛ بیم از خدا و جدایی از دوستان.
هدف معاویه از به شهادت رساندن امام
در اصل این بود که اسلام را نابود کند و خلافت اسلامی را به سلطنت موروثی تبدیل نماید تا با سلطنت بنی امیه بتواند اسلام را تضعیف یا محو کند.                          .   مغیره بن شعبه می‌گوید: سالها پس از صلح امام حسن علیه السلام نزد معاویه رفتم و گفتم: تو دیگر پیر شده‌ای و به قدر کافی حکومت کرده‌ای، خوب است به بنی هاشم که فامیلت هستند نیکی کنی. گفت : ابوبکر آمد و به مردم نیکی کرد اما وقتی مُرد نامش هم مُرد. عمر و عثمان هم همین طور. ولی نام محمدصلی الله علیه و آله روزی 5 نوبت در کنار نام خدا بر سر ماذنه ها برده می‌شود به خدا سوگند من از پا نمی‌ نشینم تا اینکه نام را دفن کنم.
وصیت امام حسن علیه السلام
 .1 وقتى که امام حسنعلیه السلام در حال احتضار بود، امام حسینعلیه السلام را طلبید و فرمود: برادرم ! هنگام فراق است، من به خداى خود مى پیوندم، مرا با زهر مسموم نموده اند و خونهای جگرم در طشت ریخته، من آن کس را که به من زهر داد، به خوبى مى شناسم و مى دانم که این زهر توسّط چه کسى فرستاده شد،
در پیشگاه خداوند، خودم با او محاکمه مى کنم، تو را به حقّى که بر گردنت دارم سوگند مى دهم که مبادا در این باره سخنى بگویى، در انتظار آنچه خداوند برایم پدید مى آورد، باش، وقتى که از دنیا رفتم چشمم را بپوشان و مرا غسل بده و کفن کن و بر تابوتم بگذار و کنار قبر جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر، تا با او تجدید دیدار کنم، سپس مرا کنار قبر جدّه ام فاطمه (بنت اسد) ببر و در همانجا به خاک بسپار (کتاب کافی نقل از امام باقر)
2. اى پسر مادرم! به زودى بدانى که مردم گمان مى کنند تو مى خواهى جنازه ام را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنى، مى کوشند تا جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند مى دهم مبادا به خاطر من به اندازه شیشه حجامتى، خون ریخته شود. سپس درباره خانواده و فرزندان و آنچه از او باقى مانده سفارش کرد و امام حسین علیه السلام را بر آنان وصى قرار داد
و همچنین او را بر آنچه پدرش امیرمؤمنان علىعلیه السلام وصیّت کرده بود، وصى خود کرد و شایستگى امام حسین علیه السلام را براى خلافت بیان نمود و شیعیانش را به جانشینى آن حضرت راهنمایى کرد و به آنان فرمود: بعد از من حسین علیه السلام نشانه اسلام و یادگار پیامبرصلی الله علیه و آله است .
جلوگیرى عایشه و مروانیان از دفن جنازه
پس از آنکه امام حسن علیه السلام چشم از جهان فرو بست، امام حسینعلیه السلام طبق وصیّت، بدن او را غسل داد و کفن کرد و آن را بر تابوتى گذارد و براى تازه کردن دیدار به سوى قبر رسول خداصلی الله علیه و آله حمل نمود
مروان (که آن هنگام از طرف معاویه فرماندار مدینه بود با اطرافیانش (بنى اُمیّه) تصوّر کردند که امام حسین علیه السلام مى خواهد جسد برادرش را کنار قبر رسول خدا دفن نماید، لذا با دار و دسته خود اجتماع کردند و لباس جنگ پوشیدند تا از آن جلوگیرى نمایند
وقتى که امام حسین علیه السلام جنازه برادر را به جانب قبر رسول خداصلی الله علیه و آله آورد تا تجدید عهد نماید، مروانیان از هرسو به گرد هم آمدند، عایشه نیز سوار بر استر شده و به آنان پیوست و فریاد مى زد: ما لِى وَلَکُمْ تُرِیدُونَ اَنْ تَدْخُلُوا بَیْتِى مَنْ لا اُحِبُّ ما را به شما چکار؟ آیا مى خواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارمو مروان مى گفت : چه بسا جنگى که بهتر از شادى و آسایش است،
آیا عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن گردد ولى حسن پیش قبر رسول خداصلی الله علیه و آله دفن شود؟! هرگز این کار نخواهد شد تا من شمشیر به دست دارم و قدرت در دست من است
نزدیک بود فتنه و درگیرى شدیدى بین بنى اُمیّه و بنى هاشم روى دهد عبداللّه بن عبّاس با شتاب نزد مروان رفت و به او چنین گفت : اى مروان ! از هرجا که آمده اى به همانجا برگرد قصد ما این است که با زیارت قبر رسول خداصلی الله علیه و آله دیدارمان را با آن حضرت تازه کنیم،
اگر امام حسنعلیه السلام وصیت مى کرد که جنازه اش در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن شود به خوبى مى دانستى که تو عاجزتر از آن هستى که ما را از این کار منع کنى، ولى خود آن حضرت داناتر به خدا و رسول خدا و نگهدارى حرمت قبر رسول خدا است، از اینکه توهین و ویران گردد چنانکه 2 خلیفه این کار را کردند و بدون اذن او، داخل خانه اش شد.
ابن عباس به عایشه رو کرد و گفت
واسَوْاءَتاهُ! یَوْماً عَلى بَغْلٍ وَیَوْماً عَلى جَمَلٍ تُرِیِدیِنَ اَنْ تَطْفِئِى نُورَاللّهِ وَتُقاتِلیِنَ اَوْلِیاءَاللّهِ، اِرْجِعِى .... این چه رسوایى و بى شرمى است؟ روزى (فتنه جمل) سوار بر استر و روزى سوار بر شتر مى شوى و مى خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى، برگرد از آنچه ترس داشتى روزى خواهد آمد که خداوند انتقام این خاندان نبوّت را از شما بگیرد.
 امام حسین علیه السلام به پیش آمد و فرمود: اگر وصیت پدرم به من نبود که حتى به اندازه شیشه خون حجامتگرى در مورد من خونریزى نشود، شما به خوبى مى فهمیدید که چگونه شمشیرهاى خدا در مورد شما به کار گرفته مى شد (و شما را سر جاى خود مى نشاند)
شما رشته پیمانه اى میان ما و خود را گسستید و آنچه را که ما با شما شرط کردیم، نابود کردید
سپس امام حسین علیه السلام با همراهان، جنازه امام را به سوى بقیع بردند و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام به خاک سپردند.
 
روایات فراوانى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که
ثابت مى‌کند عائشه در هنگام دفن سبط اکبر حضرت امام مجتبى علیه السلام از دفن آن حضرت جلوگیرى کرد و اجازه نداد که آن حضرت را در کنار جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله ببرند.
نقل یک روایت از کتاب شریف کافى : محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر علیه السلام مى‏ فرمود: هنگامى که حسن بن على علیه السلام به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین فرمود: برادرم! به تو وصیتى مى‌کنم، ....
و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا (عایشه) که مردم از زشتکارى و دشمنى او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتى به من مى‌رسد. حسین بن على علیه السلام فرمود: تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبرصلی الله علیه و آله را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسى را در آوردى که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابو بکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست مى‌کند.
ابوهریره به مروان گفت آیا تو از دفن حسن در این جا جلوگیرى مى‌کنى؛ در حالى که از رسول خدا شنیدى که به او برادرش حسین مى‌گفت: این دو سردار جوانان اهل بهشتند؟ مروان گفت: رهایم کن، حدیث رسول خدا ضایع شده، اگر غیر از تو و ابو سعید خدرى آن را حفظ نکرده باشند، تو در زمان فتح خیبر اسلام آوردى
ابوهریره گفت: راست گفتى، در زمان فتح خیبر اسلام آوردم؛ اما همواره ملازم پیامبر بودم و از او جدا نشدم، از او سؤال مى‌کردم و به این کار عنایت داشتم، تا این که دانستم و شناختم که رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسى را دوست دارد و از چه کسى بدش مى‌آید، چه به او نزدیک است و چه کسى از او دور، چه کسى را گذاشت در مدینه بماند و کى را تبعید کرد، چه کسى را دعا کرد و چه کسى را لعن. وقتى عائشه اسلحه و مردان را دید و ترسید که شر بین آن‌ها بزرگتر شود و خونریزى شود، گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمى‌دهم که کسى در آن دفن شود.
همانا برادرم به من امر کرد که جنازه ‏اش را نزدیک پدرش رسول خدا ببرم تا با او تجدید عهد کند، و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنى قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا را پاره کند،
زیرا خداى تبارک و تعالى میفرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، تا به شما اجازه نداده ‏اند به خانه پیغمبر وارد نشوید و تو چنین کرده ای
خداى عز و جل فرماید: اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید در صورتى که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش پیغمبر کلنگ‏ها زدى؛
با آن که خداى عزوجل فرموده: آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مى‏کنند همان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوا خالص نموده. به جان خودم که پدرت و فاروقش بسبب نزدیک کردن خودشان را به پیغمبر صلی الله علیه و آله او را آزار دادند و آن حقى را که خدا با زبان پیغمبرش بآنها امر کرده بود، رعایت نکردند؛
زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرامست، به خدا اى عایشه!
اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خداصلی الله علیه و آله که تو آن را نمى‌خواهى، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، مى‌فهمیدى که او برغم انف تو در آنجا دفن میشد (ولى افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست)
سپس محمد بن حنفیه فرمود:
اى عایشه! یک روز بر استر مى‌نشینى و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر مى‌نشینى؟! تو به علت دشمنى و عداوتى که با بنى هاشم دارى، نه مالک نفس خودت هستى و نه در زمین قرار مى‌گیرى.
عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمه‏ اند که سخن مى‌گویند، تو چه میگوئى؟!
حسین علیه السلام به او فرمود:
محمد را از بنى فاطمه به کجا دور میکنى، به خدا که او زاده سه فاطمه است:
1. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابو طالب)؛
2. فاطمه بنت اسد بن هاشم (مادر امیر المؤمنین علیه السلام)؛
3. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبد المطلب).
چرا عایشه از دفن امام مجتبى
عایشه به امام حسین علیه السلام گفت: پس خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمى هستید که همواره به دنبال دشمنى هستید. پس حسین علیه السلام به جانب قبر مادرش رفت و در بقیع دفن کرد.
نتیجه: طبق مدارکى که گذشت، عائشه از دفن امام مجتبى در خانه پیامبر جلوگیرى کرده است، بنابراین، سؤالات ذیل پیش مى‌آید: چرا عائشه از دفن امام مجتبى در کنار جدش رسول خدا ممانعت کرد؟
آیا مالکیت این خانه در اختیار عائشه بود؟ چه کسى این خانه را به او داده بود؟ اگر او از رسول خدا ارث برده بود، چرا دختر پیامبر از این ارث محروم شد؟ اگر مال عموم مسلمانان و جزء بیت المال بود، چرا اجازه دفن نداد؟
چرا به ابوبکر و عمر اجازه دفن داد؟ و.... امیدواریم علما و دانشمندان سنى به آن پاسخ دهند.
یعقوبى در تاریخ خود مى‌نویسد:
عائشه در حالى که سوار بر قاطر خاکسترى رنگى شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمى‌دهم. قاسم بن محمد بن أبى بکر جلو آمد و گفت: اى عمه، ما هنوز سرهاى خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشسته‌ایم، تو مى‌خواهى که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟
پس عائشه بازگشت. (الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن تاریخ الیعقوبی، ج2، ص225)
سجدهی معاویه وقتى خبر از دنیا رفتن امام حسن علیه السلام به معاویه رسید، (از شادی) سجده کرد.
المختصر فی أخبار البشر، ج1 - البلاذری، أنساب الأشراف، ج1 - أصول من الکافی، ج‏1 - ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی - إبن أبى الحدید در شرح نهج البلاغه
 
 
 
بخش 7 :                   قانون اسلام و جهاد و صلح
صلح امام حسن علیهالسلام و قیام امام حسین علیهالسلام نه تنها متناقض نیستند، بلکه هر دو در زمان خود حرکتی لازم و در یک راستا و در تعقیب یک هدف بوده اند.
آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ؟ در قرآن کریم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آیات زیادی راجع به جنگ با کفار و مشرکین است، مانند و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم در راه خدا با کسانیکه با شما می جنگند بجنگید. و آیات دیگری در باب صلح وارد شده مانند و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست
بنابراین اسلام نه صلح را به معنای یک قانون ثابت می پذیرد و نه در همه شرائط جنگ را توصیه می کند، بلکه هر کدام از این دو تابع شرایط خاصی است. از اینرو می بینیم پیامبرصلی الله علیه و آله در بدر و احد و احزاب با مشرکین می جنگد و در حدیبیه با سرسخت ترین دشمنان اسلام یعنی مشرکین مکه قرارداد صلح امضا می کند.
پیامبر که در بدر، احد، احزاب و حنین دست به نبرد زد، در شرایط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن می ‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرارداد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد
بنابراین، همان گونه که پیامبر بر اساس مصالح عالیترى که احیاناً آن روز براى عده‏ اى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى علیه السلام نیز، که رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگری آگاهى داشت، با دوراندیشى خاصى، صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.  اسلام ، نه صلح و نه جنگ را اصلی همیشگی می داند. به قول شهید مطهری ای بسا جنگها که مقدمه ی صلح کامل تر است و ای بسا صلح ها که زمینه را برای یک جنگ پیروزمندانه، بهتر تهیه می کند.
 تأکید اسلام بر جهاد دفاعی و مشروط ساختن جهاد ابتدایی و حتی آزادی بخش به موقعیت و شروطی خاص، تأییدی بر اصل نبودن جنگ در اسلام است. وقتی می توان با صلح، مسالمت، اندیشه، اندرز و منطق به هدف والای رستگاری آدمیان دست یافت، هیچ خردمندی حتی از نفس افتادن یک انسان را درست نمی شمارد.               زمینه های آتش بس : در تحلیل و بررسی عملکرد زندگی امام مجتبیعلیه السلام باید گفت: اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون، موقعیتی پدید آورد که صلح، به عنوان یک مسأله ی ضروری، بر امامعلیه السلام تحمیل شود، به گونه ای که هر خردمندی در آن موقعیت قرار می گرفت، چاره ای جز مسالمت نداشت
از نظر سیاست خارجی، ترکیب جبهه ی مسلمانان چنان بود که فرو رفتن در جنگ داخلی دستاوردی جز زیان نداشت، زیرا امپراتوری روم شرقی که شکست هایی سخت از اسلام خورده بود، همواره در پی فرصت می گشت تا ضربه ای بر اسلام وارد سازد و شکست های پیشین خود را جبران کند. صف آرایی سپاه امام حسن علیه السلام و معاویه در مقابل هم می توانست فرصت انتقام را در اختیار رومیان قرار دهد
از نظر سیاست داخلی، فقدان جبهه ی نیرومند و هماهنگ و دارای روحیه، جنگ را بسیارناموفق و جبران ناپذیر می نمایاند
با آنکه بعد از شهادت امام علی علیه السلام بسیاری از مردم کوفه با امام حسن علیه السلام بیعت کرده، پیمان وفاداری و سربازی بسته بودند، اما واقعیت کوفه چیزی جز گوناگونی گرایش ها، تشتت آرا و آشکار شدن کینه ها میان مردم نبود. بر اهل فن پوشیده نیست که هرگاه به اراده ی الهی نبوت و به تبع آن امامت در زمین پدیده آمده، جز به کمک یاورانی با اخلاص استقرار نیافته است
بر اساس اسناد تاریخی، هر چند امام حسن علیه السلام باسامان دادن سپاه و اندیشیدن سیاست های لازم برای جنگ با معاویه آماده شد؛ ولی به سبب عدم هماهنگی، اختلاف سپاهیان و توطئه های معاویه، موقعیت را برای چیرگی بر جبهه ی باطل مناسب نمی دید. بنابراین کوشید تا خردمندانه از وضعیت تحمیلی برای حفظ حق، بهره برداری کند
در حقیقت امام حسن علیه السلام بدون کمترین تغییر در جهت حرکت، سنگر مبارزه را تغییر داد؛ معاویه را که مانع نشر حق و عدالت می دانست، هدف قرار داده بود؛ گاه از زاویه ی تجهیز سپاه و زمانی از زاویه ی تدبر و نرمش .                                   . موضع گیری های تابناک :
امام حسن علیه السلام فرزند حماسه های فراموش نشدنی بود و هرگز از کشته شدن در راه خدا نمی هراسید، آنچه وی را بیمناک ساخته بود، آینده ی سپاه کوفیان سست عنصر بود، بی تردید اگر با لشگری چنین شکننده پای به میدان رزم می نهاد، معاویه او را به اسارت در می آورد تا ننگ شکست خانداش به دست سپاه حضرت محمدصلی الله علیه و آله را جبران کند
بدون تردید اغلب اطرافیان امام حسن علیه السلام افرادی سیاسی بودند نه آنان که امام را به مثابه ی امام از جانب خداوند پذیرفته باشند. لذا سرانجام در مرز انتخاب، ماندن را با حکومت معاویه گر چه با اکراه پذیرفتند، سستی رأی آنها تا بدان جا بر امام واضح بود که فرمود: به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل دهند.                                                          .امام حسن علیه السلام در «مدائن» یعنی آخرین نقطه ای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد، سخنرانی کرد و طی آن فرمود : هیچ تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد
در گذشته به نیروی استقامت، وحدت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می جنگیدیم، ولی امروز اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بربسته ...
وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می داشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید، ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید
اکنون معاویه به ما پیشنهاد صلح داده که بر خلاف عزت و سرافرازی ماست. اگر آماده نبرد و کشته شدن در راه خدا هستید، صلح او را رد کرده، با تکیه بر شمشیرمان کار او را به خدا می گذاریم، اما اگر طالب عافیت و ماندن هستید باید صلح را بپذیریم ... در این وقت جمعیت از هرسو با فریاد «ترجیح زندگی» خواهان صلح شدند
افزودن بر این شهادتی سازنده است که در راه زنده کردن سنتی نیک یا میراندن رسمی زشت، بعد از اندیشیدن تدابیر لازم و نومیدی از وجود راه های شرافتمندانه ی دیگر، در پیکاری سرخ تحقق یابد
کشته شدن امام حسن علیه السلام در آن وضعیت به معنای کشته شدن خلیفه ی مسلمانان، شکست مرکز خلافت و نابودی بسیاری از شیعیان مخلص، حتی امام حسینعلیه السلام بود؛ زیرا معاویه با به خدمت گرفتن سه عنصر زر و زور و تزویر می توانست در بسیاری از بدیهیات و باورهای دینی و عادات مردم تردید پدید آورد و نظرهایش را دست کم به عامه ی مردم بقبولاند. از سوی دیگر، او برای به دست آوردن سلطنت دنیوی حاضر بود هر گونه امتیاز بدهد. به طوری که ورقه ی سفید امضاء شده ای برای امامعلیه السلام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد، پذیرفته شده است.
 در این موقعیت، امام وظیفه داشت تا آخرین حد ممکن از آمادگی دشمن بهره برداری کند و موضوع های مهم، حساس و مطابق با مصالح مسلمانان را به عنوان شرط های آتش بس، در قرار داد صلح بگنجاند. در چنین وضعیتی، این کار بهترین شاخص قدرت دیپلماسی و سیاست شایسته ی آن حضرت است
دقت در شروط صلح نامه زوایای بیشتری از راز کردار امام حسنعلیه السلام را آشکار ساخته، سیمای صلح را روشن و انگیزه تن ندادن حضرت علیه السلام به شهادت را تحلیل می کند .                                                             . هر حرکتی که از آنها صادر شده را الهی بدانیم
اگر از لحاظ اعتقادی به حجت الهی بودن ائمه معتقد باشیم و هر حرکتی که از آنها صادر شده را الهی بدانیم، هر روشی که آن بزرگواران در پیش گرفته اند اعم از صلح و جنگ قابل توجیه و مورد قبول واقع خواهد شد.
ائمه اطهار علیهم السلام همه نور واحد و معصومند و مرتکب خطا و اشتباه و گناه نمی شوند و هدف آنان نیز یک چیز بوده و هست و آن عزت و اعتلاء و حفظ دین مبین اسلام می باشد. چنانکه پیامبر اکرم فرمودند: لا یزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة; اسلام مادام که در سایه وجود دوازده امام و خلیفه است عزیز و مقتدر است.                .    بر این اساس ائمه هدی علیهم السلام به مقتضای عصمت و علمی که دارند، همیشه نافع ترین و بهترین راه را برای حفظ اسلام و اعتلای کلمه حق در پیش می گیرند و نهایت تلاش خود را در جهت رسیدن به این هدف مصروف می دارند. تمام دغدغه شان حفظ دین است; چه با شمشیر و چه با تدبیر. و حرکت هر یک از آن حضرات ادامه و مکمل حرکت امام دیگر بوده است و همه بر طبق دستور خدا و رسولش عمل کرده اند.
چنانکه حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام در جواب جابر که به آن حضرت عرض کرد: نمی شود شما هم مثل امام حسن علیه السلام صلح کنید؟ فرمود: ان اخی فعل بامر من الله و رسوله و انا افعل بامر من الله و رسوله; همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل کرد، من نیز به امر خدا و رسولش عمل می کنم .
فلسفه صلح از زبان امام حسن علیه السلام
در زمان خود امام حسن علیه السلام یکی از یارانش به نام «ابوسعید» به آن حضرت عرض می‌کند: چرا با اینکه می‌دانستی حق با شماست با معاویه گمراه و ستمگر صلح کردی؟ امام حسن علیه السلام از دو منظر به ابوسعید پاسخ می‌دهند:
 1- منظر تعبدی 2‌-‌ منظر تعقلی
آن حضرت فرمودند: ای ابو سعید! آیا من حجت خدای تعالی بر خلقش نیستم و امام بعد از پدرم علی علیه السلام بر مردم نمی باشم؟ گفتم: چرا هستی. فرمود: آیا من آن کسی نیستم که رسول خدا درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین امامند چه قیام کنند و چه صلح کنند؟ گفتم: چرا هستی. سپس فرمود: پس من چه قیام می کردم و چه صلح می نمودم، امام هستم.                                                                .                ای ابوسعید! به همان علتی که پیامبر با قبایل بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه زمانیکه از حدیبیه بر می گشت صلح نمود من هم با معاویه صلح نمودم، با این تفاوت که اهل مکه کفار به تنزیل [یعنی به تصریح قرآن] هستند و معاویه و یارانش کفار به تاویل می باشند. ای ابو سعید! زمانیکه من امام منصوب از طرف خدا هستم جایز نیست که در رای و نظرم اعم از اینکه صلح و یا جنگ باشد تخطئه شوم، اگر چه حکمت نظرم مشخص نباشد.
بنابراین حدیث، اگر پیامبر اکرم در موقعیت و شرایط امام حسن علیه السلام بود، همان راهی که امام حسن علیه السلام در پیش گرفت را بر می گزید و طبیعتا اگر امام حسین علیه السلام هم در آن شرایط و موقعیت بود، راه چاره را تن دادن به صلح می دانست.
امام مجتبى در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت با معاویه اعتراض کرد
انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان فرمود: من به این علت، حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که یارانى براى جنگ با وى نداشتم
اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد. نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.                                                                                   .    اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است. سخن امام علیه السلام که بدینجا رسید مردم از هر طرف فریاد می زدند: البقیه البقیه: ما زندگی می خواهیم، ما زندگی می خواهیم‏
ریشه قیام عاشورایی را باید در همان فعالیتهای سیاسی حضرت علیه السلام پس از صلح دانست زیرا نشان داد تا چه اندازه مدعیان اسلام، دروغ گو و پیمان شکن هستند و حتی به اصول عقلانی وفاداری به عهود نیز پای بند نمی باشند؛ چه رسد که براساس آموزه های سخت وحیانی در عرصه عدالت گستری عمل کنند و قیام به حق نمایند. این رسوایی که پس از صلح صورت گرفت، موجبات قیام مردمی شد که به شکل قیام عاشورایی در کربلا و طف رقم خورد و زمینه را برای بسیاری از نهضت های پس از آن فراهم آورد .                                                                        . همانگونه که امام حسین علیه السلام در ده سال زندگانی معاویه نتوانست به نقش و وظیفه امامتی خویش عمل کند و ناچار به قعود شد، همچنین امام حسن علیه السلام تا توانست قیام کرد و در جایی که مردم او را به قعود کشاندند در مقام قاعدین از دیگر وظایف و مسئولیت های امامتی خویش باز نایستاد.                                               . تاکید پیامبرصلی الله علیه و آله بر امامت حسنین علیه السلام درحالت قیام و قعود به این دلیل است که نشان دهد امامت تنها یک منصب ظاهری و دنیوی نیست بلکه منصبی بزرگ با مسئولیت های بسیار مهم و خطیر و متنوع و متعددی است که بخشی از آن قیام در عرصه مسائل سیاسی و اجتماعی و حکومت و ولایت امر مسلمانان است     .   بخش اعظم مسئولیت ها در حوزه های دیگر تعریف شده است. و از این که امامی چون امام حسن علیه السلام به صلح و اقدام کرد و از حکومت ظاهری کنار رفت و یا کنار گذاشته شد یا این که امام عصری ارواحنا فداه در پرده غیبت قرار گرفت، از مسئولیت خویش نکاهیم و حق امامت را ادا کرده و ولایت پذیرانه جان و مال و عرض خویش را در اختیار آن حضرات بگذاریم و به خود اجازه داوری در حق ایشان ندهیم و به ارزیابی اقدامات ایشان وقت نگذرانیم و دین و ایمان خویش را تباه نسازیم.
حماسه حسنی علیه السلام و در مرتبه دوم حسینی،
تمامی ائمه شیعه راهبرد و هدف مشترکی را بر مبنای اصول اسلامی دنبال میکردند و تنها اقتضائات زمانی و مکانی، بعضاً روش ها را متفاوت نشان می دهد و از همین روی است کاری که امام علی یا امام مجتبی یا امام حسین و سایر امامان علیهم السلام بر آن اهتمام داشته یکسان و دارای مفهوم و مضمون واحد بوده
ناگفته پیداست توجه ویژه به این نکته و درک ظرایف و دقایق هر دوره از سیره و زمامداری ائمه، حقیقتی به نام شناخت اهل بیت را در پی خواهد داشت
دوره 10 ساله امامت امام 40 تا 50 هجری و مواجهه امام با شخصیت مکار و فریبکاری چون معاویه حاکی از شرایط ویژه ای است که شناخت «عنصر زمان» را می طلبد
 شناخت این دوره موقعی ضروری تر و حساستر است که به تعبیر علامه شرف الدین؛ شهادت روز عاشورا، نخست حسنی است و در مرتبه دوم حسینی، زیرا این امام حسن علیه السلام بود که راه بوجود آمدن نهضت حیات بخش عاشورا را هموار کرد و نتایج آنرا قابل عرضه ساخت.
اگر عاشورا آن پیچ تاریخی سرنوشت سازی که با احیای اسلام ناب محمدیصلی الله علیه و آله، خط مبارزه و جهاد و مواجهه با مستکبران و غارتگران و زیاده خواهان را برای همیشه تاریخ به ارمغان آورد؛ نباید در این میان حماسه حسنی را نادیده گرفت
حماسه بزرگ امام در مصاف با حکومت معاویه رخ می نماید معاویه همان است که امام علی علیه السلام درباره او می فرمایند؛  و الله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر، ولولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس  معاویه از من زیرکتر نیست لیکن او مردم را می فریبد و فجور می کند، من فریبکاری را دوست ندارم وگرنه از زمره زیرک ترین مردم بودم.
و اما سختی کار امام مجتبی علیه السلام در برابر حکومت معاویه که بر پایه فریب افکار عمومی بنا نهاده شده تا جایی است که امام آن را به سلیمان بن صرد خزاعی گوشزد مینمایند؛ اگر من به دنیا می اندیشیدم و برای امور دنیوی کار می کردم، نه معاویه از من زیرک تر بود و نه رام ناشدنی تر، و من در برابر او موضع دیگری می داشتم، لیکن خدا شاهدست من خواستم خون شمایان را حفظ کنم و...
امام حسن علیه السلام در جای دیگری در مذمت سست عنصری یاران و فریب خوردگان تصریح میکنند؛ به خدا سوگند، اگر یارانی می یافتم شب و روز را در جهاد با معاویه می گذراندم
اما در همین شرایطی که حزب فاسد اموی به سرکردگی معاویه، عملیات بزرگ فریب را در دستور کار قرار داده تا بذر سالوس، تطمیع و دروغ را بپاشد نشان دادن واقعیت امویان و تمیز میان اسلام ناب از اسلام آلوده به سیاست های اموی هنر بزرگ و معجزه آسای امام حسن علیه السلام است
سلاح امام حسن علیه السلام در این شرایط زمانی چیزی نبود جز تدبیر
اینجاست که صلح مشروط امام با معاویه، نقشه های معاویه را نقش برآب کرد و حتی در ادامه معاویه که ظواهر اسلام را رعایت می کرد ناگزیر پرده از سیمای دروغین و خیانت کارش افتاد چرا؟
چون ماهیت اصلی معاویه برای همگان روشن شد؛ وقتی که در شهر کوفه بر منبر عمومی رفت و آشکارا و بدون پرده پوشی اذعان کرد: یا اهل الکوفه، اترانی قاتلتکم علی الصلاه و الزکاه و الحج؟ و قد علمت انکم تصلون و تزکوّن و تحجّون. ولکنّنی قاتلتکم لاتامّر علیکم و علی رقابکم... الا ان کلّ مال او دم اوصیب فی هذه الفتنه فمطلول و کلّ شرط شرطته فتحت قدمیّ هاتین  ای مردم کوفه! فکر میکنید من بخاطر نماز و زکات و حج با شما جنگ کردم؟ من که می دانستم شما نماز می خوانید، زکات می دهید و حج می روید، من با شما جنگ کردم (و گروه هایی از شما را کشتم و به کشتن دادم) فقط برای اینکه بر شما امارت و حکومت کنم و بر گردن های شما سوار شوم... هر مالی یا خونی که در این فتنه و خونریزی غارت گشت و ریخته شد هدر است، و هر شرطی (از آن شروط که در صلح) کرده ام آن را اکنون زیر پا می گذارم.
 بنابراین تدبیر امام مجتبی کارگر افتاد و معاویه، چهره واقعی خودش را روشن ساخت؛ او که سال ها با فریب مردمان را به بیراهه کشانده بود اینک به انحراف بزرگ خود تن داد که تنها دنبال ریاست و سلطه و زیاده خواهی بوده است!
در فضای سیاسی آن روز امام توانست «حقیقت مغلوب» را بر «فریب غالب» پیروز گرداند. صلح مشروط و معنادار امام مجتبی علیه السلام همچون قیام سرخ امام حسین علیه السلام در یک راستا و در یک جهت قابل ارزیابی است و آن بیداری امت و مسلمانان و شناخت مسیر اسلام ناب از اسلام اموی و همانند اوست.
امام حسن  علیه السلام از بذل جان خود دریغ نداشت، و امام حسین  علیه السلام در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود. نه امام حسین جنگ طلب بود و نه امام حسن صلح طلب
بخش 8 :            دلیل این که امام حسن با معاویه صلح کرد؟
1. دنیا زدگی و عافیت طلبی سپاه حضرت و تمایلات شدید و گرایش های عمیق مادی و زندگی دنیوی ولو در ذلت به رغم اعلام وفاداری اولیه سپاه مبنی بر لزوم مبارزه با طاغوت اموی؛
2. خستگی از سه جنگ طاقت فرسای گذشته یعنی جمل، صفین و نهروان؛
3. تبلیغات دروغین و مکارانه معاویه مبنی بر صلح با سپاه امام حسن و گرایش مردم به برقراری صلح و اتمام تعارضات و اختلافات با صلح و آرامش.
4. دسیسه های حزب امویان، گسیل جاسوسان شام و بدبین نمودن قبایل و مردم نواحی نسبت  به سبط پیامبر،
5. استفاده مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل و کوفه توسط معاویه و ...
6. سیاست داخلی و خارجی
  سیاست خارجى یکی از دلایل صلح امام  جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
 وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسنعلیه السلام و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آورده اند
لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند
آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن علیه السلام که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان کوته بین تمام شود؟
امام باقر علیه السلام به شخصى که بر صلح امام حسن علیه السلام خرده می گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمی کرد خطر بزرگى به دنبال داشت
از نظر سیاست داخلى شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه  اى جز شکست ذلتبار نخواهد داشت
در بررسى علل صلح امام مجتبى علیه السلام از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم می خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى علیه السلام نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.
دسیسه‏های حزب امویان، گسیل جاسوسان شام و بدبین ‏نمودن قبایل و مردم نواحی نسبت‏ به سبط پیامبر، استفاده مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل و کوفه توسط معاویه و ... نهایت اینکه، عدم اطاعت، سست عنصری و تنبلی یاران امام، عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود. همان سست عنصری و تنبلی که پدر بزرگوارشان را نیز در تنگنا قرار داده و آن حضرت بارها زبان به انتقاد از یاران خود گشوده بودند: ...
سوگند به خدا دوست دارم معاویه درباره شما با من داد و ستد کند مانند داد و ستد صراف (که یک دینار طلا می‏دهد و ده درهم نقره می‏گیرد) او نیز ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از لشکریانش را بدهد.
 به هر حال امام حسن علیه السلام در چنان وضعی گرفتار شدند که چاره را در صلح با معاویه یافتند. دلایل و براهین صلح امام بسیار آشکار و شفاف است اما متاسفانه عده‏ای تحلیلهای اشتباهی در مورد صلح امام ارائه می‏نمایند.
 باید توجه داشت که صلح، ناخواسته بر امام تحمیل گشت و حضرت جهت‏ حفظ خون اهل بیت عترت و صحابه پاک و اندک شیعیان وفادار و امکان تداوم خط اصیل تشیع و ... صلح با معاویه را پذیرفتند.
در صورت برخورد نظامی، لشگر متشتت و درهم و برهم عراق در مقابل لشگر مجهز معاویه شکست می‏خورد و معاویه پیروز شده و به احتمال قریب به یقین، اهل‏بیت پیامبر و حسنین به اسارت می‏افتادند.
در این صورت معاویه می‏توانست‏ به انتقام قتل دائی، برادر و پدربزرگ خویش به دست امام علی علیه السلام ، آن دو امام بزرگوار را به قتل رسانده و ریشه تشیع را قطع کند .
اهل بیت، در پی نارضایتی از انحراف دستگاه امامت، پس از رحلت پیامبر، وقتی حاکمیّت در اختیار آنان قرار گرفت، جنگها و سختیهای فراوان را تحمل کردند و شیعیان ایشان نیز، متحمل دشواریها شدند.. لا تعذلونی فان فیها مصلحة مرا سرزنش نکنید، در این کار مصلحتی است. علامه بحر العلوم در منظومهء السهم الثاقب نیز اشاره به همین مصلحت سنجی دارد: و لیس فی صلح الامام الحسن بأس فانه لسّر ممکن کصلح جدّه نبیّ الرحمة صلحاً رأی فیه صلاح الامّة صلح حسنعلیه السلام برای راز پنهانی رخ داد. این ملاحظات از سوی حضرتش، ملاحظهء جان و مال نبود. فداکاریها و دلاوریهای حضرتش در جنگها و از جمله، جنگهای دوران حضرت امیر علیه السلام توضیحگر این حقیقت است
امام در حضور در این مجتمعات و تحمل و خون دل خوردنها مصالح عامه جهان اسلام و آیندهء تفکّر شیعی را در نظر داشت. مصالحی که ایجاب می کرد، امام  علیه السلام، مصائب و دشواریهای زندگی را چونان زهر، جرعه جرعه بنوشد، تا نهال تشیع و اسلام راستین، پایدار بماند.
حضور امام در محافل رسمی معاویه در این دوره، امام در عین حضور در محفل رسمی دولتی، نمی خواسته در ساعات ازدحام و تجمع حضور یابد، تا مبادا معاویه و درباریان او و یا مردمان نان به نرخ روز خور، حرمت ایشان را نگاه ندارند و تحقیر موقعیّت و مکانت امام، صورت گیرد
احتمالهای دیگری نیز قابل طرح است. در مجموع، حکایات تاریخی، امام، در دورهء پس از خلافت، بارها و بارها، در محافل خصوصی و رسمی دولتی، حضور داشته اند. حضوری که مسلماً پشتوانه ای جز مصلحت اندیشی های امام، نداشته است.
 شهامت و شجاعت حسنی
بعضى مى‏پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده. براى اینکه نادرستى این پندار روشن شود به نمونه‏هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى‏ شود؛
امام مجتبى علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه مى‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على ع سبقت مى‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى‏کرد.
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران، وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت ‏شرکت در این جهاد دعوت کرد. آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام براى جنگ با معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.
آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازى در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پیامبر ص با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.
امام حسن  علیه السلام امام قائم و قاعد
در روایت از پیامبرصلی الله علیه و آله وارد شده که آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا حسن و حسین در همه احوال، امام و پیشوایند؛ چه بایستند و چه بنشینند. (بحارالانوار، علامه مجلسی ج43، ص291 و نیز ج 44 ص2)
 مراد از قیام و قعود چنان که از آیات قرآنی به دست می آید، قیام به امور اجتماعی از جمله برپایی حکومت، جهاد، اقامه حدود و اجرای آن و مانند آن است، چنان که مراد از قعود، عدم قیام به این امور و پذیرش مسئولیت های اجتماعی است،
 از این رو کسانی را که در جنگ ها و جهادها شرکت نکرده و یا ناتوان از حضور و مشارکت در امور اجتماعی از جمله جهاد هستند به عنوان قاعدین معرفی می کند. (نساء،95).بسیاری از امامان علیه السلام با آن که توانایی مشارکت در عمل سیاسی و اجتماعی و حضور درمراتب عالی مدیریت دستگاه و نظام سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی را داشتند اجازه حضور نیافتند و به شدت با حضور ایشان مقابله شد
لذا بسیاری از ایشان بازداشت و زندانی و یا در اردوگاه های نظامی در بازداشت خانگی بودند تا نتوانند درحوزه عمل اجتماعی مشارکت فعال و سازنده مستقیمی داشته باشند
برخلاف تصور و تصویری که از امام حسن مجتبی علیه السلام نشان داده شده، آن حضرت تا آنجا که توانست در زمینه عمل سیاسی و اجتماعی و اجرای نقش امامتی خویش یعنی در اختیارگرفتن زمام امور و قرارگرفتن در منصب اولوالامر تلاش کرده،
با این همه به سبب خیانت نزدیکترین سرداران و یاران خویش از جمله عبیدالله بن عباس بن مطلب، و سرباز زدن ارتش در برابر فشارهای دولت سفیانی و اموی و توطئه های معاویه به ناچار صلح را پذیرفت و از مشارکت فعال سیاسی در عرصه امور سیاسی و اجتماعی بازماند.
 با این همه آن حضرت علیه السلام هرگز از مشارکت باز نایستاد و به اشکال مختلف برنامه ها را اجرا کرد تا زمینه قیام حسینی فراهم آمد.
 
بخش 9 :          صلح حسنی علیه السلام، معلول دنیا طلبی خواص
‏1- دلایل اعتقادی و کلامی در خصوص ولایت، امام در پاسخ اعتراض ابو‌سعید به صلح امام با معاویه عنوان داشتند: آیا من حجت خداوند بر مردم نیستم؟ آیا من همان کسی نیستم که پیامبر درباره من و برادرم فرمود: حسن و حسین دو امام هستند چه بنشینند و چه بپاخیزند [قیام کنند]؟ ای ابا‌سعید پس من امامم چه قیام کنم و چه بنشینم. پس وقتی که من امامم چرا نباید رای من و آنچه که انجام می‌دهم مورد اطمینان باشد، چه در صلح و چه در جنگ، هرچند که ممکن است مواردی هم بر شما مشتبه باشد... کار من شما را خشمگین و ناخشنود کرد زیرا به حکمت و مصلحت این کار جاهل هستید بدانید که اگر این کار را انجام نمی‌دادم یک نفر از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمی‌ گذاشتند مگر کشته می‌شد (تاریخ الخلفا، ص 207)‏‏2- دلایل اجتماعی، سیاسی و نظامی
الف- دلایل اجتماعی _ سیاسی دین قشری و پوسته دینی حکومت معاویه: امویان پس از فتح مکه و شکست از پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و در نهایت تسلیم شدن در برابر مسلمین، همواره در صدد بازیابی قدرت دوران جاهلیت خویش بودند. این فرصت در زمان حضرت رسول فراهم نگشته اما پس از رحلت آن حضرت و در بیست سال حکومت خلفای دوم و سوم توانستند به واسطه حسن توجه خلفا به ایشان قدرت سیاسی و نظامی فوق العاده‌ای کسب نمایند.
معاویه در پناه حکومت بیست ساله خویش بر شامات در دوران خلفای دوم و سوم، با فعالیت مجدانه و گسترده (و در عین حال منفی، سیاه و در تضاد با احکام و چارچوب اسلامی) در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توانست پایگاهی محکم و مستقر برای خویش در شامات فراهم آورد به نحوی که آوازه وی در دیگر بلاد اسلامی با عنوان فامیل و صحابی پیامبرصلی الله علیه و آله مشهور گشته به نحوی که شهرت وی بسیار بالاتر از ابوذر و مقداد و عمار و... گشت.
معاویه در زمان زمامداری خویش با نقشه‌ها و سیاست‌های عوام‌ فریبانه همواره با حفظ نسبی ظواهر اسلامی، اجرای ظاهری مقررات دینی، اجرای پاره‌ای از مقررات اسلامی در دربار خویش و حفظ ظاهری رنگ اسلامی جامعه تلاش فراوانی می‌نمود تا هرچه بیشتر به حکومت خویش رنگ شرعی و اسلامی و در نهایت مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی بدهد.
درکنار این امر، معاویه با بهره بردن از کیاست و روبَه صفتی فراوان در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات، سیاست فوق العاده ماهرانه و مرموزانه‌ای داشته و مشکلات را با استفاده از حیله‌ها و مکرهای فراوان حل و فصل می‌نمود
‏با توجه به شرایط توصیفی فوق الذکر از کیفیت حکومت معاویه و مشروع نگریسته شدن این حکومت از سوی مردم، پیروزی قیام امام حسن علیه السلام علیه معاویه و تاثیر مثبت شهادت در جنگ با معاویه به شدت مورد تردید بود. چراکه در آن هنگام به جهت لعاب ضخیم دینی کشیده شده بر حکومت معاویه، افکار عمومی از میزان انحراف وی از اسلام کاملا بی‌خبر بوده لذا عناصر نا‌آگاه از شرایط سیاسی و فرهنگی، جنگ امام حسن علیه السلام با معاویه را نه قیام حق علیه باطل بلکه تفسیر به یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت می‌نمودند
لذا در صورت جنگ امام حسن علیه السلام با معاویه، حضرت به شدت مورد مذمت و شماتت مردم و بزرگان اقوام مختلف قرار گرفته و قیام وی به عنوان حرکتی ضد دینی و در جهت سست نمودن پایه‌های حکومت دینی تفسیر می‌گردید.‏
3. عافیت طلبی، دنیازدگی، خستگی از جنگ و...: یکی از مشخصه های سپاه امام حسن علیه السلام که آن حضرت را از ادامه جهاد نظامی بازداشت عدم انضباط و فرمانبری سپاه از فرامین ایشان بود. باید گفت این امرمعلول عواملی از قبیل:                     . الف- دنیازدگی و عافیت طلبی سپاه حضرت و تمایلات شدید و گرایش های عمیق مادی و زندگی دنیوی ولو در ذلت به رغم اعلام وفاداری اولیه سپاه مبنی بر لزوم مبارزه با طاغوت اموی؛                                                                       . ب- خستگی از سه جنگ طاقت فرسای گذشته یعنی جمل، صفین و نهروان؛       . ج- تبلیغات دروغین و مکارانه معاویه مبنی بر صلح با سپاه امام حسن و گرایش مردم به برقراری صلح و اتمام تعارضات و اختلافات با صلح و آرامش. سخنرانی جامع و مهیج امام حسن علیه السلام خود گویای تمامی زوایای امر می باشد: امروز اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بربسته است استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده اید. وقتی به صفین روانه می شدید دین خود را بر دنیا مقدم می داشتید ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته هستیم ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.                             . امام علیه السلام در ادامه سخنرانی خویش ضمن آزمونی شگفت روحیه عافیت طلبی و تن دادن به زندگی ذلت بار دنیوی سپاهیانش را چنین نمایان می سازد: معاویه به ما پیشنهادی کرده که دور از انصاف و برخلاف هدف بلند و عزت ماست. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخش را بدهیم و اگر طالب زندگی با ذلت و عافیت هستید اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شما را تامین کنیم. سخن امام علیه السلام که بدینجا رسید مردم از هر طرف فریاد می زدند: البقیه البقیه: ما زندگی می خواهیم، ما زندگی می خواهیم.‏ 4- دلایل نظامی تهدید نظامی دشمنان خارجی: ترکیب جبهه مسلمانان چنان بود که فرو رفتن در جنگ داخلی دستاوردی جز زیان برای حکومت اسلامی نداشت؛ زیرا امپراتوری روم شرقی که شکست‌هایی سخت از اسلام خورده بود همواره در پی این فرصت بود تا ضربه‌ای کاری بر اسلام وارد ساخته و شکست‌های پیشین خویش را جبران نمایند. ‏صف‌آرایی سپاه امام حسن علیه السلام و معاویه در مقابل هم می‌توانست فرصت انتقام را در اختیار رومیان قرار دهد.
5- سپاهی ناهماهنگ و متشتت برای امام حسنعلیه السلام : فقدان جبهه نیرومند و هماهنگ و دارای روحیه، جنگ را بسیار نا‌موفق و جبران‌ناپذیر برای امام می‌نمایاند. با آنکه بعد از شهادت حضرت علیعلیه السلام بسیاری از مردم کوفه با امام حسن علیه السلام بیعت کرده و پیمان وفاداری بسته بودند اما واقعیت کوفه چیزی جز گوناگونی گرایش‌ها، تشتت آرا و آشکار شدن کینه‌ها میان مردم نبود. توجه به هسته‌های تشکیل دهنده سپاه امام علیه السلام ماهیت عینی و واقعی آن را بهتر می‌نمایاند
سپاه امام از چندین گروه پدید آمده بود:
‏1- شیعیان و طرفداران امیر مومنان علی علیه السلام؛
2- باند اموی که به گواهی تاریخ در این باند عناصری نیرومند وجود داشتند که از طرفداران بسیار بهره می‌ بردند و در پدید آوردن یاس و تزلزل در سپاه تاثیر بسزایی داشتند. این گروه در کنار شایعه ‌پراکنی، توطئه و ایجاد نفاق، پنهانی با شام ارتباط برقرار ساخته مراتب فرمانبری و همراهی خود با معاویه را اعلام کرده بودند؛
 3- خوارج، شکاکان، سودجویان، قبیله‌گرایان و... که ایشان نه به جهت تبعیت از امام و ولی امر مسلمین بلکه به واسطه دشمنی خاص با معاویه و یا بردن منافع کثیر مادی از جنگ و یا به واسطه تعصب قومی و به پیروی از رئیس قبیله خویش در جنگ حضور می‌یافتند. برای این دسته از سپاه امام شخصیت بزرگ و مقام معنوی امام حسن علیه السلام بر معاویه هیچ ترجیحی نداشت. ‏
نتیجه: حال با توجه به مطالب فوق می‌توان به این امر نایل گشت که ایستادگی امام در برابر معاویه و به شهادت رسیدن ایشان در وضعیت توصیفی فوق به معنای شکسته شدن بزرگ‌ترین سد و مانع موجود بر سر راه اجرای سیاست‌های خبیثانه معاویه و به تبع آن کشته شدن شیعیان مخلص و دوستداران و محبین اهل بیت علیهم السلام حتی حضرت ابا‌عبد‌الله الحسین علیه السلام و نابودی کامل جبهه حق و از بین رفتن تمامی پایگاه‌های سیاسی و اجتماعی این جبهه بود؛
چراکه معاویه با به خدمت گرفتن سه عنصر زر و زور و تزویر می‌توانست در بسیاری از بدیهیات و باورهای دینی و عادات مردم تردید پدید آورده و نظرات خویش دال بر حقانیت و مشروعیت خویش و نا‌مشروع بودن حرکت امام حسن مجتبی بر افکار عمومی بقبولاند.‏
شرایط موجود برای امام حسن علیه السلام در ایام خلافت معاویه با شرایط و اقتضائات موجود برای امام حسین علیه السلام البته در زمان خلافت یزید و نه امامت وی در زمان معاویه تفاوتی ماهوی و عمیق داشت.                                  .اولا در دوران پس از صلح، حکومت معاویه به تدریج ماهیت واقعی خویش را به جهت زیر پا نهادن مفاد عهد نامه صلح از طرفی و تغییر احکام الله و بی‌توجهی به شعائر دینی نشان داد؛                                                   .ثانیا پس از مرگ معاویه خلیفه‌ای به جانشینی او رسید که به غیر از خونخواری، فاقد تمامی صفات خلیفه قبلی بالاخص پختگی و تدبیر سیاسی بود.
وی جوانی ناپخته، شهوت پرست، خودسر، فاقد دور اندیشی و احتیاط، متهور، خوشگذران، عیاش و دارای فکر سطحی بود. وی به واسطه خصوصیات فردی خویش قادر به حفظ ظواهر اسلام در حکومت خویش و نشان دادن ظاهری دیندار و با ایمان از خود نبود.
 وی از لحاظ سیاسی در درجه‌ای ناپختگی قرار داشت که به واسطه اعمال ضد دینی خویش که تنها یک مورد آن حمله به مدینه و حلال دانستن سه روزه جان و مال و ناموس اهل مدینه بود، ماهیت اصلی حکومت بنی امیه و اهداف بنیادین آن یعنی دشمنی آشتی‌ناپذیر با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت و احیای رژیم اشرافی را (که البته سالیان سال توسط معاویه با لعابی کاملا دینی مخفی نگاه داشته شده بود)، به طور کامل افشا و در برابر دیدگان مردم قرار داد
در چنین شرایطی، مزدوران بنی امیه به هیچ عنوان قادر نبودند تا قیام اهل بیتعلیه السلام علیه حکومت بنی امیه را تنها قیامی در جهت کسب قدرت سیاسی و نظامی تفسیر نمایند بلکه این حرکت از سوی مردم قیام حق علیه باطل و با هدف نابودی دشمنان دین و خائنین به اسلام و مسلمین تفسیر می‌گردید.
محبت باید با تولی و تبری همراه باشد (مظلومیت امام)
اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی وعده هم مرتبتی خود با محبین آل کساء را می دهد، ویژه کسانی است که خالصانه دوستدار ایشان باشند؛ باید از آن کسانی که مقابل اینان صف آرایی کردند تبری جست و دوستداران و یاوران ایشان را دوست داشت تا بتوان مصداق گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله شد. البته شاید بتوان با توجه به این حدیث گفت که محبت، آغاز راه نیز می باشد.
تاکید پیامبر، شاید بیانگر این باشد که آغاز این مسیر و ابتدای صراط هدایت با محبت آغاز می شود. باید اول محبت به این خاندان باشد تا پیروی از ایشان نیز صورت بگیرد.‏
محبت خداوند و اهل بیت  علیهم السلام به هم متصل می باشد. محبت خداوند و اهل بیت  علیهم السلام امری جدا از هم نیست تا دوست داشتن یکی، ما را از دوست داشتن دیگری باز دارد. ابن عباس در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که: خداوند را به خاطر نعمت هایی که به شما داده دوست داشته باشید و مرا به خاطر حب خداوند دوست داشته باشید و اهل بیتم را به خاطر حب من دوست داشته باشید. (حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 162)
 طبق این حدیث، محبت ایشان سلسله وار در پی محبت خداوند متعال است. به هر صورت مسئله محبت بین پیامبر صلی الله علیه و آله و امام حسن مجتبیعلیه السلام بین همگان مشهور بود و این محبت به عنوان میزانی در شناخت حق و باطل در دوران مختلف استفاده می شد. در تاریخ آورده اند که وقتی امیرالمؤمنینعلیه السلام به شهادت رسید، امام حسن مجتبیعلیه السلام به خلافت برخاست و خطبه ای خواند
پس از خواندن خطبه، مردی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست و گفت: شهادت می دهم که رسول خدا را دیدم که حسن را بر دامن خود نشانده بود و می فرمود: هر کس مرا دوست دارد، باید او را نیز دوست داشته باشد؛ شاهد این مسئله (یعنی محبت من به حسن) باید خبر را به غایب برساند. (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 190)
حب و علاقه بین این این دو بزرگوار، بسیار معروف و زبانزد همگان بود ولی عمده مردم با اینکه بسیار، حکایت های محبت پیامبر صلی الله علیه و آله به فرزندش، حسن  علیه السلام را شنیده بودند، منزلت وی را رعایت نکردند و او را آزردند. بعد از به خلافت رسیدن امام حسن مجتبی  علیه السلام عده زیادی از اصحاب و یارانش به وی خیانت کردند.
یعقوبی در حوادث دوران خلافت امام حسن  علیه السلام نوشته است:‏ حسن بن علی بعد قتل پدرش، با سپاهی دوازده هزار نفری، عبیدالله بن عباس را برای جنگ با معاویه پیشاپیش فرستاد و همراه وی قیس بن سعد بن عباده انصاری نیز بود و به عبیدالله بن عباس امر کرد که به امر و نظر قیس عمل کند. معاویه هزار هزار درهم برای عبیدالله فرستاد و عبیدالله به همراه هشت هزار نفر از یارانش به معاویه پیوست.
 از طرف دیگر معاویه در لشکر امام حسنعلیه السلام دسیسه چینی کرد که گفته شود قیس بن سعد با معاویه صلح کرده و به وی پیوسته و در لشکر قیس گفت که حسن با معاویه صلح کرده است. معاویه، مغیرة بن شعبه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن ام الحکم را به نزد حسن فرستاد و ایشان به نزد وی در مدائن در خیمه وی آمدند و سپس از نزدش خارج شدند و بلند می گفتند خداوند به وسیله پسر رسول خدا مانع از خونریزی شد و فتنه به وسیله وی آرام شد و وی به صلح جواب داد.
پس لشکر مضطرب شد و مردم گفتار آنان را راست پنداشتند و سرانجام شایعه چینی و دسیسه های معاویه جواب داد. پس مردم به سمت خیمه حسن حمله کردند و خیمه و هر آنچه را در آن بود، غارت کردند.
 حسن سوار اسبی شد و به سمت ساباط حرکت کرد و جراح بن سنان اسدی به کمین وی نشست و بر وی حمله کرد و پای وی را زخمی کرد. حسن را به سمت مدائن بردند در حالی که خون زیادی از وی رفته و حالش وخیم شده بود و مردم از گرد وی پراکنده شدند. معاویه به سمت عراق آمد.
حسن بسیار بیمار و سخت حال بود و وقتی دید که قدرتی ندارد و یارانش پراکنده شدند و برای وی و به همراهی وی برنخاستند با معاویه مصالحه کرد و سپس بر منبر رفت و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: ای مردم! همانا خدا شما را با پیامبر صلی الله علیه و آله هدایت کرد و خون شما را به وسیله آخرین ما از ریختن بازداشت و من با معاویه صلح کردم و ان ادری لعله فتنه لکم و متاع الی حین. (یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص149)
این گونه یارانش، تنهایش گذاشتند و صلح بر وی تحمیل شد. بعد از جریان مصالحه نیز، از طرف بعضی مردم مورد بی احترامی قرار می گرفت. ترمذی در سنن روایت کرده که مردی به سمت حسن بن علی علیه السلام  بعد از صلح با معاویه برخاست و گفت روی مؤمنین را سیاه کردی، یا چنین گفت ای سیاه کننده وجوه مؤمنین!
امام حسن علیه السلام فرمود: مرا سرزنش نکن، خداوند بر تو رحم کند؛ به پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داده شد که بنی امیه بر منبر وی هستند؛ پس وی آن را بد دانست و به دنبال آن «انا اعطیناک الکوثر» نازل شد؛ یعنی ای محمد صلی الله علیه و آله! نهری از بهشت را به تو اعطا کردیم و همچنین نازل شد: «انا انزلناه فی لیلة القدر و ما ادراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر» یعنی ای محمد! بنی امیه به همین میزان حکومت می کنند. راوی حدیث گوید: پس آن را محاسبه کردیم و دیدیم که دوران حکومت بنی امیه دقیقاً هزار ماه شد نه روزی بیشتر و نه روزی کمتر. (ص 1293)
غربت و مظلومیت امام حسن مجتبیعلیه السلام نه تنها در میان لشکر و یارانش و مردم عوام مشهود بود، بلکه در خانه خود نیز بسیار غریب بود. قتاده از روات اهل سنت گفته که دختر اشعث بن قیس که همسر حسن بن علی بود، وی را مسموم کرد و بر این کارش مالی را رشوه گرفت. (مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 193) این غربت در بعد از شهادتش نیز برهمگان نمایان شد
در حالی که می خواستند امام را نزد قبر پیامبر ببرند برای وداع، گفته اند که عایشه سوار بر قاطر شد و گفت خانه من است و احدی را اذن به آن نمی دهم.
‏این گونه امام حسن مجتبیعلیه السلام در غربت، از خلافت کنار کشیده شد و در غربت در شهر جدش به وی توهین شد و در غربت، در خانه اش به شهادت رسید و غریبانه به خاک سپرده شد و به وصال محبوبش، رسول اکرم صلی الله علیه و آله نایل گردید.
‏سلام بر او، آن روز که تولد یافت و آن روز که از دنیا رفت و آن روز که زنده برانگیخته می شود.
شجاعت و شهامت                                       .       از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک مى‏باشد بعضى مى‏پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . براى این که نادرستى این پندار روشن شود به نمونه‏هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى‏شود : در جنگ جمل در خط مقدم جبهه مى‏جنگید، در صفین در بسیج عمومى نیروها، در حکمیت و برخورد با خوارج، قاطعیت در اعدام جاسوسان معاویه، پافشاری بر افتضاح و مبارزه با معاویه قبل از پراکندگی و فریب خوردن یاران، شجاعت و قاطعیت در مکاتبات با معاویه.