مقامات و نام علي در قرآن؟ روايت ابن ابي الحديد؛ مصداق کامل اسوه حسنه
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
مقامات اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن
اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده . تاويل و تفسير اين مقام جز به معناي يكتايي و يگانگي وجودي آن حضرت(ع) با پيامبر(ص) نيست. بنابراين، هر آنچه كه خداوند براي حضرت محمد(ص) بيان كرده در حق اميرمؤمنان علي(ع) نيز ثابت است. از اين رو پيامبر(ص) در مقامات اميرمؤمنان علي(ع) چنان سخن به ميان مي آورد كه گويي برتر از او انساني نيست. هر چند كه شيعيان به غلو در حق آن حضرت(ع) متهم هستند، ولي پيامبر(ص) درباره نفس خويش چنان سخن گفته كه هيچ انسان خردمندي نمي تواند آنچه شيعيان بر پايه آيات و روايات بيان مي كنند، نپذيرد و آن را به غلو نسبت دهد.
حقيقت محمدي(ص)
شايد هيچ موجودي در مقام تقرب الي الله به پاي حضرت محمد(ص) نرسد. براساس آموزه هاي قرآني تقرب الي الله معنايي جز متاله(خدايي) شدن انسان نيست؛ به اين معنا كه انسان در موقعيتي باشد كه همه صفات و اسماي الهي را بي كم و كاست در بهترين حالت تماميت كمالي به فعليت برساند. البته اين ظرفيت و امكان به همه انسان ها داده شده است (بقره31) ولي تنها برخي از انسان ها هستند كه از اين ظرفيت بي مانند به درستي بهره مي برند. اگر بخواهيم درباره مقام محمدي(ص) سخن بگوييم بايد او را به عنوان مظهر نخست معرفي كنيم و بگوييم كه آن حضرت(ص) به حكم دايره (بقره156) نخستين ظهور اسماء و صفات الهي است كه در سوره توحيد و اخلاص از آن به ظهور «هو» تعبير شده است. از اين مقام ظهور، ظهورات ديگر در مقامات احديت و وحدانيت تحقق يافته و به نور خورشيد هستي يعني الله و حقيقت محمدي، تمامي حقايق خارجي تحقق يافته است. (نور35) خداوند همچنين در آياتي به حكم دايره، مسير بازگشت را نيز حقيقت محمدي معرفي مي كند. (انشقاق8؛ نجم42)
دانشمندان و محققان از عرفا، اولين مخلوق را حقيقت محمدي(ص) ناميده اند، چون آن مخلوق اول، اصل حيات نفوس عالي و داني است.
خداوند حقيقت علوي(ع) را نفس پيامبر(ص) مي داند. (آل عمران61) نفس در قرآن در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن نفس به معناي ذات (انعام12)، جان (آل عمران141)، روان (انعام70) نفس حيواني (يوسف53)، شخص انسان (زمر6) و روح انساني (انعام93) است. (نگاه كنيد: الميزان، ج14، ص 312) پيامبر(ص) درباره يكتايي و يگانگي حقيقت خود با حقيقت اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: انا و علي من نور واحد، من و علي از يك نور هستيم. (شرح خطبه البيان، ص 106)
اين روايات در منابع روايي اهل سنت نيز آمده است. به عنوان نمونه در سنن ابن داوود در جزء 5 ص 76 در حديث شماره 4700 آمده كه پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله العقل، و همچنين در مسند احمد آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي از نور واحد خلق شده ايم و خداوند روح من و روح علي بن ابيطالب را قبل از خلقت عالم خلق كرد، و ابن مغازلي شافعي در كتاب مناقب خود نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي نوري بوديم در خدمت حضرت حق و اين نور، خداوند را تسبيح مي گفت و تقديس مي كرد قبل از آنكه آدم خلق شده باشد و اميرالمومنين علي(ع) فرمود: «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين» شرح و تفصيل اين روايات مجال ديگري مي طلبد. (نگاه كنيد: شرح اصول كافي ملاصدرا، ص17 و نيز شرح مقدمه قيصري استاد سيدجلال الدين آشتياني ص 223-224 و پاورقي هاي آنان)
پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري، ثم فتق منه نور علي فلم نزل نتردد في النور حتي وصلنا حجاب العظمه في ثمانين الف الف سنه، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع، اولين چيزي كه خدا خلق كرد، نور من بود، آن گاه نور علي را از آن نور جدا كرد، و ما همچنان در نور بوديم تا اينكه در طي هشتاد ميليون سال به حجاب عظمت رسيديم. آن گاه خداوند خلائق را از نور ما خلق كرد، و لذا ما مصنوع خدائيم و خلائق مصنوع ما هستند. (مشارق انوار اليقين، ص 39) بنابراين، علي(ع) كه در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده، به همان معاني است كه پيامبر(ص) خود بيان كرده است. پس حقيقت هر دو ايشان يكي است و همان مقاماتي كه براي پيامبر(ص) اثبات مي شود براي ايشان هم هست، هر چند كه در مقام ظاهر ممكن است نوعي تفاوت مانند وحي و پيامبري باشد ولي در حقيقت ميان آن دو تمايز و تفاوتي نيست. از اين رو پيامبر(ص) به ايشان مي فرمايد: «انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست ببني، علي«ع» را فضل نبوت نيست ولي به نور ولايت مي شنود آنچه را رسول مي شنود و مي بيند آنچه را رسول مي بيند. (نهج البلاغه خطبه قاصعه) بحراني در تفسير برهان از صادق آل محمد (ص) نقل مي كند كه: ادني معرفه الامام انه عدل النبي الادرجه النبوه ؛ كمترين مرتبه معرفت امام آنكه امام، هم سنگ پيامبراست مگر در درجه نبوت.
اختصاصات اميرمومنان علي (ع)
از آنجا كه درمقام دنيا ظهور درعالم دنيا، حقيقت محمدي با حقيقت علي (ع) جدا شد، اختصاصاتي براي هر يك در مقام ظهور يافته است كه از جمله آنها اختصاص نبوت براي محمد (ص) و ولايت و خلافت و امامت براي اميرمومنان علي (ع) است. البته اين بدان معنا نيست كه پيامبر (ص) در اين مقام دنيا از احكام ولايت و خلافت و امامت بهره مند نيست، چنان كه به اين معنا نيست كه اميرمومنان علي (ع) نيز از احكام نبوت سودي نمي برد كه مي برند، همانطور از آيات و روايات پيشين و روايات ديگر نيز اين معنا به دست مي آيد، ولي براي مردمان چنين جدايي و اختلافي به شكل اختصاصات مطرح مي شود. پس بايد بدانيم كه علي (ع) شاخه اصلي شجره طيبه محمدي (ص) است. (ابراهيم42). از امام صادق (ع) روايت شده كه مراد از «شجره طيبه» رسول خدا (ص) و شاخه اصلي آن حضرت علي (ع) است. (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 536، ح 58 و 60)
علي (ع) كه نفس پيامبر اكرم (ص) است (آل عمران16؛ و نيز مجمع البيان، ج 1- 2، ص 744؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 348- 349، ح 162-163ز 166؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 248؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 231- 233) حافظ علي محمدي (ص) است؛ از اين رو خداوند علي (ع) را داراي گوشي شنوا و حافظي براي علم پيامبر (ص) معرفي مي كند. در روايتي از امام صادق (ع) در تفسير21 حاقه (اذن واعيه) منقول است كه پيامبر خدا فرمود:«اين گوش، علي (ع) است». (الكافي، ج 1، ص 423، ح 75، تفسير فرات، ص 500؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 378) و نيز در روايتي از پيامبر (ص) آمده است كه فرمود: اي علي، خداوند به من دستور داد تا تو را به خود نزديك كنم و آموزشت بدهم تا گنج دانش گردي و اين نازل شد، پس تو گوش شنوا براي دانش مني. (حليه الاولياء، ج 1، ص 76؛ الميزان، ج 91، ص 693)
اين علم حقيقي كه در اختيار آن حضرت (ع) به سبب همان اتصال به نفس محمدي (ص) است؛ از اين روست كه علم الكتاب آن حضرت (ع) عين علم الكتاب محمدي (ص) است. (رعد34؛ الاحتجاج، ج 1، ص 232، ج 2، ص ۱۴۰؛ بصائر الدرجات، ص ۲۲۹ح 6؛ تفسير نورالثقلين، ج 2، ص ۲۵۳-۲۵۴ح ۲۰۹و 121-۲۱۴و ۲۱۶- ۲۲۰شواهد التنزيل، ج 1، ص ۴۰۰- ۴۰۵) پس شهادت علي (ع) و گواهي او بر نبوت و رسالت محمد (رعد34؛ امالي، صدوق، ص ۶۵۹شواهد التنزيل، ج 1، ص 004؛ تفسير قمي، ج 1، ص 763) يا بر اعمال امت (بقره341؛ البرهان، ج 1، ص 343- ۳۴۴- ح 1-۱۰شواهد التنزيل، ج 1، ص ۱۱۹) به سبب همين يكتايي و يگانگي آن دو است.
ايمان آن حضرت(ع) همان ايمان حقيقي است كه مي بايست هرانساني آن را داشته باشد. خداوند علي(ع) را صالح ترين و بهترين مؤمنان معرفي مي كند؛ از اين رو، ولايت حقيقي نيز در اختيار اوست. (تحريم4)
در حديثي از امام باقر(ع) آمده كه رسول خدا(ص) دوبار علي(ع) را به يارانش معرفي كرد: يك بار زماني كه فرمود: «من كنت مولا فعلي مولاه» و بار دوم وقتي كه آيه «فان الله هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين»، نازل شد، دست علي(ع) را گرفت و فرمود: اي مردم، علی صالح المؤمنين است. (مجمع البيان، ج9و 01، ص574؛ الدرالمنثور، ج8، ص۲۲۴)
اين مقام به خاطر حقيقتي است كه براي آن حضرت(ع) در قرآن اثبات شده است؛ زيرا آن حضرت در صداقت در مقام صديقين قرار داشت. (نساء96؛ توبه9 11؛ مريم،50؛ احزاب32، حديد 19، نيز نگاه كنيد: تفسير قمي، ج1، ص 151؛ بحارالانوار، ج53، ص114، ح8؛ شواهدالتنزيل، ج1، ص143؛ كفايه الطالب في مناقب علي ص 632؛ الدرالمنثور، ج4، ص613؛ و نيز تفسير نورالثقلين ) اتصال در مقام واحديت و احديت ميان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنان علي(ع) موجب شده است تا آن حضرت(ع) در همان جايگاه تقربي نسبت به خدا باشد كه حضرت پيامبر(ص) است. از اين جهت خداوند محبت ايشان را همانند محبت پيامبر(ص) ايجاد مي كند (مريم69؛ مجمع البيان، ج5-6، ص228؛ الدرالمنثور، ج5، ص 445 روح المعاني، ج9، جزء 61، ص902) و بر لزوم محبت به ايشان به عنوان پاداش رسالت محمدي(ص) تأكيد مي كند. (شوري32؛ و نيز البرهان، ج4، ص328، ج 32، ينابيع الموده، ج1، ص513) همين اتصال و يكتايي و يگانگي است كه امامت ايشان (مائده،3و 55 و 76؛ الكافي، ج1، ص 982، ح 4؛ تفسير نورالثقلين، ج1، ص646، ح 426-562؛ الدرالمنثور، ج3، ص501) در كنار ولايت آن حضرت (همان) و خلافت ولي الله (اسراء62؛ الكافي، ج1، ص 492، ح3؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 351، ح751) را بر همگان فرض و واجب مي شود.
با اينكه قرآن در آيات بسيار و پيامبر(ص) در روايات متواتر بر مقامات علوي(ع) تأكيد كرده و درباره يكتايي و يگانگي انفس ايشان سخن گفته اند، ولي منافقان هرگز به اين امر تن نداده و به كينه ورزي پرداختند تا جايي كه شمشير نفاق سر حضرت را در محراب مسجد شكافت و خون را بر سجده گاه عشق ريخت؛ زيرا هرگز منافقان رضايت نمي دادند كه حقيقت چنانكه هست آشكار شود و مردم در پي حقيقت روند. خداوند به اين حقيقت گواهي مي دهد و مؤمنان را نسبت به آن هوشيار و بيدار مي كند تا در پي گمراهان و منافقان نروند. بي گمان انتصاب علي(ع) به مقام ولايت و خلافت ازسوي رسول خدا(ص) در روز غدير خم، عامل كينه ورزي منافقان بود و ايشان تا انتقام از آن حضرت نگرفتند دست از دشمني برنداشتند. خداوند درباره كينه ورزي منافقان مي فرمايد: ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم (محمد29 و نيز تأويل الايات الظاهره، ص 075؛ البرهان، ج 5، ص 07، ح 1-2)
انتخاب آن حضرت(ع) از سوي پيامبر(ص) به حكم خداوندي بود، نه به سبب خويشاوندي زميني بلكه به سبب خويشاوندي آسماني بود كه قرب و منزلت ايشان به آن حضرت(ص) موجب آن بوده است. در حقيقت قرب آن حضرت (ع) به پيامبر(ص) بر پايه ذوي القربي زميني نبود بلكه به سبب ذوي القربي حقيقي و آسماني بود كه به سبب متأله بودن تحقق يافته بود. خداوند ايشان را به سبب همين تقرب وجودي به عنوان عبدالله معرفي مي كند. (انسان،6؛ مجمع البيان، ج9-01، ص116، الكشاف، ج4، ص760؛ المناقب، خوارزمي، ص 726-472)
همين ويژگي ذاتي است كه اميرالمؤمنان علي(ع) را شايسته هدايتگري همچون پيامبر(ص) مي كند و خداوند ايشان را براي اين منظور پس از پيامبر(ص) به امت معرفي مي نمايد. (يونس، آيه 53؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 843؛ تفسير نورالثقلين، ج2، ص 403، ح 26و 36) اما نفاق و كفر، همپيمان بودند تا حقيقت محمدي(ص) دوباره جلوه گري نكند و درجامه ولايت به حيات خويش ادامه ندهد.از اين رو از همان آغاز به مخالفت با نفس پيامبر(ص) پرداختند و به هر شكلي بود برآن شدند تا به حذف شخصيت معنوي يا فيزيكي ايشان بپردازند كه در نهايت موفق شدند و ايشان را در عزيزترين شب هاي سال در شب قدر به شهادت رساندند.
چرا اسم علی(ع) و ائمه در قرآن نيامده است؟
قرآن همواره كليات مسايل را بيان مي فرمايد و تفسير و تفصيل احكام را بر عهده پيغمبر اكرم(ص) مي گذارد. در اين مورد از ائمه اطهار(ع) سؤال شد كه چرا اسم علی(ع) و ائمه در قرآن نيامده است؟ و يا چرا در آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا1 الذين آمنوا معرفي نشده اند؟ يا اين كه چرا در آيه أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمرمنكم2 اولي الامر مشخصاً معرفي نشده اند؟ و يا در مورد نماز چرا تعداد نمازهاي واجب و تعداد ركعات آنها بيان نشده؟ همچنين چرا در آيات مربوط به زكات موارد و مقدار آن بيان نشده؟ ائمه اطهار(ع) در پاسخ به اين سؤالات فرموده اند: تفسير جزئيات احكام به عهده پيامبر اكرم(ص) گذاشته و أنزلنا اليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم؛3 ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو براي مردم تفصيل آن را بيان كني. بنابراين همان طور كه خداوند در قرآن فرمود، نماز بخوانيد، اما تعداد ركعات آن را مشخص نكرد؛ به همان صورت فرمود، از اولي الامر اطاعت كنيد، اما آنها را معرفي نكرد تا مردم از پيامبر(ص) بپرسند و آن حضرت اين مسأله را تبيين كند. پس به طور خلاصه، در پاسخ اين سؤال كه چرا قرآن جزئيات احكام را بيان نفرموده، مي توان اين گونه پاسخ داد كه اولا براي اين است كه زمينه امتحان فراهم باشد تا مؤمنان واقعي شناخته شوند؛ و ثانياً براي اين كه مردم در مورد تفاصيل آنها از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) سؤال كنند و بدين طريق جايگاه آنان در تبيين جزئيات احكام، براي مردم روشن شود.
حال آن كه خداوند هيچ گاه چنين اراده اي نداشته و ندارد كه مردم به هر صورت ممكن ايمان بياورند و مؤمن شوند. اگر چنين اراده اي داشت قطعاً قادر بود شرايط را به گونه اي فراهم كند كه همه مردم ايمان بياورند: و لو شاء ربّك لآمن من في الأرض كلّهم جميعاً.4 ايمان امري اختياري است و مردم بايد بر اساس انتخاب و اختيار خود ايمان بياورند. لو يشاء اللّه لهدي النّاس جميعاً؛5 اگر خدا مي خواست، همه را با اجبار هدايت مي كرد. اما خداوند اين گونه نخواسته است؛ انسان بايد با اختيار خود مسير هدايت را طي كند و كمال انسان در گرو اختيار و انتخاب آگاهانه او است. انسان بايد گام نهادن در مسير كمال را خود اراده كند، در پي شناخت آن برآيد و در اين جهت، حسن انتخاب داشته باشد تا با اراده و اختيار خود به مقصود برسد.
ولایت و خلافت امام علی(ع) در قرآن
از آن جا که مدت حیات هر یک از این پیامبران الهی کوتاه و عصر رسالت و تبلیغ آنان محدود است خداوند متعال پس از سپری شدن عصر رسالت هر یک از انبیاء، جانشینانی را برای آنان برگزید تا رسالت و راه آنان را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان پاسداری نمایند. روی این جهت، مشاهده می کنیم که پس از وفات هر یک از انبیاء الهی جانشینان و حجت الهی دیگری رهبری و هدایت مؤمنان را به دست گرفته اند و به ارشاد و رهبری پیروان آن پیامبر الهی و دیگر بندگان خدا همت گماشته اند. پس از وفات پیامبر خاتم(ص) نیز بشر از این لطف و رحمت الهی محروم نگردید و خداوند متعال برای پیامبر خاتم(ص) جانشین یا جانشینانی را برگزید تا این حجت های الهی و جانشینان آن حضرت رسالت پیامبر اسلام را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان حفاظت نمایند.
ولکن برای این که مسلمانان و پیروان پیامبر خاتم با جانشینان آن حضرت آشنا گردند و خود را پس از وفات پیامبر اکرم ملزم به تبعیت و اطاعت از آنان بدانند خداوند متعال از همان آغاز بعثت پیامبر(ص) با نزول آیات متعدد و در مراحل و مواقع مختلف ویژگی های برجسته این حجت های الهی و جانشینان پیامبر را برای مسلمانان تبیین نمود و آنان را به عنوان ولی و سرپرست مسلمانان و کسانی که امت اسلامی می بایست از آنان پیروی نمایند معرفی کرد. افزون بر این به پیامبرش نیز فرمان داد تا با ابلاغ و تبیین این آیات برای مسلمانان، شخصیت و جایگاه جانشینان خود را برای آنان بازگو نمایند تا بر همگان روشن گردد که پس از وفات آن حضرت مسلمانان باید آنان را به عنوان رهبر و راهنمای خود در امور دین و دنیا برگزینند و دین و عقاید خود را از آنان دریافت کنند که ما در ذیل به بخشی از عمده ترین آیاتی که در قرآن کریم در مورد ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده و نیز روایاتی که در تفسیر و تبیین این آیات از رسول خدا صادر گردیده است اشاره می نمائیم تا پیروان و رهروان راه ولایت و دیگر مسلمانان با حقیقت راه و مسیری که پیامبر اکرم پس از خود برای مسلمانان ترسیم نموده آشنا گردند.
1ـ آیه انذار: در سال سوم بعثت آیه انذار عشیره نازل گردید و به پیامبر فرمان داد که خویشاوندان خود را دعوت به اسلام نماید. «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الاْءَقْرَبِینَ؛(2) "ای پیامبر خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» در پی این فرمان الهی مبنی بر انذار و دعوت خویشاوندان به اسلام، پیامبر اکرم مجلسی تشکیل داد و حدود چهل نفر از بستگان نزدیک خود را به خانه ابوطالب دعوت نمود که از جمله آنان حمزه و ابولهب بودند، پس از صرف غذا و هنگامی که پیامبر قصد اعلام این مأموریت را داشت ابولهب با سخنان خود زمینه ابلاغ این پیام را از میان برد لذا پیامبر روز بعد غذایی تهیه کرد و آنان را دوباره به خانه ابوطالب دعوت نمود و پس از صرف غذا فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب، به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آن چه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده که شما را به آئین اسلام دعوت نمایم سپس فرمود: «ایکم یؤازرنی لیکون اخی و وارثی و وزیری و وصیّی و خلیفتی فیکم؟؛ کدام یک از شما مرا یاری می دهید تا پس از من برادر و وارث و وزیر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد.»(3) جمعیت همگی از پاسخ دادن امتناع کردند جز علی(ع) که با وجود کمی سن از جا بپاخواست و عرض کرد: ای پیامبر من در این راه یار و یاور خواهم بود.
پیامبر اکرم پس از تکرار این سخن و پاسخ نشنیدن از سوی دیگران دست به شانه علی(ع) نهاده و فرمود: «هذا أخی و وارثی و وزیری و وصیّی و خلیفتی فیکم بعدی فاسمعوا له و اطیعوه؛(4) این [علی] برادر من و وارث و وزیر و وصی و جانشین من در میان شما پس از من خواهد بود به امر او گوش فرا دهید و از او فرمان برید.» و بدین ترتیب پیامبر اکرم(ص) در همان آغاز بعثت خویش علاوه بر دعوت دیگران به اسلام، علی(ع) را به عنوان وزیر و وصی و جانشین خود به مسلمانان معرفی کرد و همگان را به اطاعت و پیروی آن حضرت فراخواند. این حدیث را علاوه بر مفسران و محدثان شیعه، بسیاری از مورخان، مفسران و محدثان اهل سنت از جمله طبری، ابن اثیر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابی نعیم، بیهقی، ثعلبی و ابن ابی الحدید در کتب تاریخ، تفسیر و حدیث خود نقل کرده اند.(5)
2ـ آیه مودت: قرآن کریم در23 شوری خطاب به پیامبر می گوید: «قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ؛ بگو من هیچ پاداشی از شما نمی خواهم جز دوست داشتن نزدیکانم و هر کس عمل نیکی انجام دهد به نیکی اش می افزاییم چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است». در شأن نزول آیه فوق روایت شده است: هنگامی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد و پایه های اسلام مستحکم گردید انصار نزد پیامبر آمدند و به آن حضرت عرض کردند: اگر مشکلات مالی برای شما پیدا شد ما حاضر هستیم تمام اموالمان را بدون هیچ شرطی در اختیار شما قرار دهیم که در این هنگام آیه فوق نازل شد و مسلمانان را به دوست داشتن خویشاوندان پیامبر به جای مزد آن حضرت فرمان داد. در این که مراد از خویشاوندان پیامبر چه کسانی هستند اقوال مختلفی نقل گردیده است لکن نظریه ای که از همه معتبرتر بوده و مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت آنرا نقل کرده اند این است که مقصود از خویشاوندان پیامبر در آیه مذکور علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) هستند، زمخشری و قرطبی از مفسران اهل سنت در ذیل آیه چنین آورده اند: هنگامی که آیه «قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» نازل شد اصحاب پیامبر خطاب به آن حضرت عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو که محبت نمودن به آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ پیامبر در پاسخ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنان. و این سخن را سه مرتبه تکرار کرد.(6)
3- آيه مباهله: خداوند متعال مي فرمايد: «افمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين - پس هرکس با تو (در باره عيسي) در مقام محاجه برآيد، پس از آنکه به وحي خدا بر احوال او آگاه شدي، بگو که بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخيزيم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.» مفسران اجماع دارند که مراد از (انفسنا) در اين آيه حضرت علي (ع) است.
4ـ آیه ولایت: قرآن در آیه 55 مائده خطاب به مسلمانان می گوید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ راکِعُونَ؛ سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند و در حال رکوع انفاق می نمایند». شیعه و اهل سنت در شأن نزول این آیه از ابوذر غفاری روایت کرده اند که وی می گوید: روزی با رسول خدا در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ولی کسی پاسخ او را نداد در پی این امر سائل دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب مرا نداد که در همین هنگام علی(ع) که در حال رکوع نماز بود با انگشت دست راست خود به سائل اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اکرم(ص) که در مسجد حضور داشت پس از نماز سر را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان نمایی و برادرش هارون را وزیر و یاورش قرار دهی. خداوندا، من محمد برگزیده و پیامبر توام، سینه ام را گشاد نما و کارها را بر من آسان ساز و از خاندانم علی را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد. هنوز دعای پیامبر به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و آیه فوق را نازل نمود.(17)
5ـ آیات تبلیغ و اکمال دین: پیامبر اسلام در سال آخر عمر مبارک خود به همراه مردم مدینه و دیگر سرزمین های اسلامی که جمعیت آنان بالغ بر صد هزار نفر می گردید عازم حجة الوداع شدند پس از انجام مراسم حج و در بازگشت، هنگامی که به منطقه ای بنام «غدیر خم» رسیدند فرشته وحی بر آن حضرت نازل گردید و به پیامبر فرمان داد که آنچه قبلاً بر او نازل شده است را به مردم ابلاغ نماید.(18) «یَـآأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛(19) ای رسول، آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل گردیده را به مردم ابلاغ نما و اگر این کار را نکردی رسالتت را انجام نداده ای.» ولی پیامبر از ابلاغ صریح این امر نگران بود و خوف آن را داشت که مردم نپذیرند و در برابر او به مخالفت برخیزند زیرا از یک طرف علی(ع) پسر عمو و داماد آن حضرت است و می ترسد مردم تهمت خویشاوند بودن علی را به پیامبر بزنند و بگویند پس از خود، پسر عمو و دامادش را بر ما مسلط ساخت و از طرف دیگر علی(ع) در جنگ های متعدد اجداد و بستگان کافر بسیاری از این مسلمانان را به قتل رسانده و آنان از او کینه شدیدی به دل دارند و از سویی دیگر افراد منافق فراوانی که در میان مسلمانان وجود داشتند مانع بسیار بزرگی برای خلافت و و لایت علی(ع) به شمار می رفت،
چنانچه در روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل گردیده به این موضوع اشاره شده است.(20) لکن خداوند در ادامه این آیه به پیامبرش اطمینان می دهد که از هیچ چیز و هیچ کس خوفی نداشته باشد زیرا خداوند او را از شر مردم نگه می دارد. «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَـفِرِینَ؛ خداوند تو را از خطرات مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.» در پی نزول این آیه پیامبر دستور توقف مسلمانان را صادر کرد و به آنان فرمان داد که صبر نمایند تا آنان که عقب هستند به جمعیت ملحق شوند و آنان که پیشاپیش قافله در حرکت بودند بازگردند پس از اجتماع مسلمانان نماز ظهر را به جماعت پیامبر اقامه کردند سپس آن حضرت فرمان داد تا از جهاز شتران منبری را برای آن حضرت تهیه نمایند سپس بر بالای منبر قرار گرفته و پس از حمد و سپاس الهی فرمود: من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسئول هستم و شما هم مسئول هستید، شما در مورد من چگونه شهادت می دهید مردم با صدای بلند گفتند: ما گواهی می دهیم که تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش خود را در راه هدایت ما انجام دادی، خداوند تو را جزای خیر دهد.
سپس فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز می دهید؟ همگان گفتند آری، گواهی می دهیم، سپس فرمود: خدایا گواه باش. پس از بیان این سخنان و گرفتن اعتراف مبنی بر توحید ، نبوت ، معاد و صدق گفتار و کردارش در این مورد، دست علی را گرفت و بلند کرد و فرمود: ای مردم! چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است، همه گفتند: خدا و پیامبر او داناتر هستند پیامبر فرمود: خداوند ولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنان هستم و نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛(21) هر کس من مولاه و رهبر او هستم این علی نیز مولی و رهبر اوست.» و این سخن را سه بار تکرار کرد و بدنبال آن سر را به سوی آسمان برداشت و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حیث دار؛(22) خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد و محبوب بدار کسی که او را محبوب بدارد و مبغوض بشمار کسی که او را مبغوض شمارد و یاری نما کسی که او را یاری نماید خوارگردان کسی که او را خوار گرداند و حق را به همراه او بدار به هر سویی که او رود.»
پس از پایان سخنان پیامبر و ابلاغ این پیام الهی آیه اکمال دین نازل شد و خطاب به همه مسلمانان گفت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلَـمَ دِینًا؛(23) امروز آئین شما را کامل و نعمت را به شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم.» در روایات نقل گردیده است که پس از نزول این آیه پیامبر خود در خیمه ای نشستند و علی(ع) در خیمه ای دیگر و به مسلمانان فرمان دادند که این حادثه را به آن حضرت و علی(ع) تبریک بگویند و از جمله افرادی که به حضور پیامبر(ص) و علی (ع) رسیدند خلیفه دوم بود که با جملات ذیل به آن حضرت تبریک گفت: «بخٍ بخٍ یابن ابی طالب، اصبحت و امسیت مولای و مولا کلّ مؤمن و مؤمنة؛(24) مبارک باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.» و بدین ترتیب بود که پیامبر اکرم(ص) به فرمان الهی ولایت و خلافت علی(ع) را به صراحت به مسلمانان اعلام کرد و مسلمانان را به پیروی از علی(ع) پس از خود توصیه نمود ولکن با تأسف فراوان عالمان و اهل سنت این آیه و روایات نقل شده در این مورد را همانند دلایل دیگری که در این مورد وجود دارد توجیه و تأویل نمودند و بدین وسیله حقیقت امر را به بسیاری از مسلمانان پوشیده داشتند و آنان را از این نعمت عظیم ولایت که موجب سعادت انسان در دنیا و آخرت می گردد محروم ساختند .
2. شعراء/ 214. 3. تفسیر تبیان، ج 8، ص 67 ؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 63. 4. مجمع البیان، المیزان، درالمنثور، ذیل آیه 214 شعراء. 5. الغدیر، ج 2، ص 278 ؛ المراجعات، ص 130 به بعد. 6. تفاسیر الکشاف و الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه 23 شوری. 7. آل عمران/ 31. 8. سبأ/ 47. 9. مجمع البیان، ذیل آیه 61 آل عمران. 10. فضائل الخمسه فمن الصحاح السته، ج 1، ص 29. 11. تفسیر الکشاف، ذیل آیه 61 آل عمران. 12. تاریخ طبری، ج 2، ص 45؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 406. 13. کافی، ج 7، ص 424 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 18 و ج 12، ص 179. 14. السنن الکبری، ج 7، ص 443؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 12، ص 179 و 204. 15. المجموع، ج 16، ص 327 ؛ کنزالعمال، ج 16، ص 538. 16. المیزان، ج 3، ص 230 ؛ مستدرک سفینة البحار، ج 10، ص 118. 17. الغدیر، ج 2، ص 52 تا 54. 18. مجمع البیان، ذیل آیه 67 مائده؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 250. 19. مائده/ 67. 20. الاحتجاج، ج 1، ص 73؛ بحارالانوار، ج 37، ص 206 21. مسند احمد، ج 1، ص 84 و 118 ؛ کافی، ج 1، ص 294 و 295. 22. دعائم الاسلام، ج 1، ص 16؛ مسند احمد، ج 1، ص 119. 23. مائده/ 3. 24. بحارالانوار، ج 37،ص 108 و 143 ؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 386.
آيه هذان خصمان اختصموا في ربهم (حج - 19): اين آيه درباره دو گروه از مبارزين جنگ بدر نازل شده است. در يک جبهه اميرالمؤمنين علي(ع) و سيد الشهدا حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن الحارث و در جبهه مشرکين شيبه و عتبه دو پسر ربيعه و وليد بن عتبه در مقابل هم به رزم پرداختند. از اميرالمومنين علي (ع) نقل شده است که فرمود: اين آيه در باره ما نازل شده است (صحيح، بخاري، ج 4، ص 410). بخاري از قيس بن سعد از اميرالمؤمنين (ع) نقل کرده است که فرمود: من اولين کسي هستم که در روز قيامت براي دادخواهي در پيشگاه خداي رحمان زانو مي زنم. و قيس بن عباد (راوي حديث از اميرالمؤمنين ع) گفت: در مورد ايشان است که آيه «هذان خصمان اختصموا في ربهم» (حج - 19) نازل شده است؛ آن دو گروه کساني هستند که در روز بدر پيکار کردند. حمزه و علي و عبيده يا عبيدة بن حارث از مسلمانان با شيبة بن ربيعه و عتبة بن ربيعه و وليد بن عتبه از مشرکان (پيکار کردند) (صحيح، بخاري، ج 4، ص 410). در حديثي ديگر از ابوذر نقل شده است که سوگند مي خورد اين آيه در باره هم اينان نازل شده است (صحيح، بخاري، ج 4، ص 411 - صحيح، مسلم، ص 1235).
ابلاغ سوره برائت: اين ماجرا يکي از فضايلي است که در شأن اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است. مشروح اين جريان در احاديث اين گونه آمده است که از ابن عباس نقل شده: رسول خدا (ص) به ابوبکر مأموريت داد تا پيام وي را در مراسم حج ابلاغ کند. سپس در حالي که ابوبکر در راه بود، علي را در پي او فرستاد. ابوبکر وقتي صداي ناقه پيامبر (ص) را شنيد، به خيال اينکه رسول خدا (ص) آمده است به سمت وي رفت اما علي را ديد که بر ناقه رسول خدا (ص) سوار است و نامه رسول خدا (ص) را به ابوبکر نشان داد که از طرف پيامبر (ص) مامور ابلاغ پيام برائت شده بود. پس در ايام تشريق، علي ندا داد که: همانا خدا و رسولش از مشرکين بيزارند، پس مشرکين چهار ماه فرصت دارند و بعد از آن هيچ مشرکي حق اقامت در مکه را ندارد و از اين پس کسي نبايد عريان به طواف بپردازد و کسي جز مؤمن داخل بهشت نمي شود. علي اين کلمات را ابلاغ مي کرد، پس هنگامي که صدايش گرفت ابوهريره برخاست و پيام را ابلاغ کرد (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 53). بعد از اينکه از رسول خدا (ص) علت فرستادن اميرالمؤمنين (ع) در پي ابوبکر و علت اينکه اميرالمؤمنين (ع) بايد سوره برائت را ابلاغ کند، پرسيدند، در جواب فرمود: جبرئيل به من گفت که اين پيام نبايد جز توسط مردي که او از من و من از اويم برده مي شد (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 143).
از حبشي بن جناده، صحابي پيامبر (ص) نقل شده است که پيامبر فرمود: علي از من و من از علي هستم و از جانب من، جز خودم يا علي کسي آن را (پيام برائت) ابلاغ نمي کند (سنن، ترمذي، ص 1418). ماجراي ابلاغ سوره برائت توسط اميرالمؤمنين علي (ع) توسط بخاري (صحيح، بخاري، ج 1، ص 194) نيز نقل شده است. عبدالفتاح عبدالمقصود در مورد اهميت جريان ابلاغ پيام برائت نوشته است: رسول خدا در ميان آن همه سران و بزرگان مسلمان، پسرعموي خود را برگزيد و بر ديگران از مهاجر و انصار مقدم داشت.
آيه نجوا (مجادله - 12 تا 13): از عبدالرحمن بن ابي ليلي نقل شده است که اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) فرمود: در کتاب خدا آيه اي است که احدي جز من به آن عمل نکرده است و بعد از من هم احدي به آن عمل نخواهد کرد و آن آيه، آيه نجواست که ابتدا بر رسول خدا (ص) نازل شد که: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقه» (مجادله - 12): اى کسانى که ايمان آوردهايد! هنگامى که مى خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد (و سخنان درگوشى بگوييد)، قبل از آن صدقهاى (در راه خدا) بدهيد. در آن زمان نزد من يک دينار بود که آن را به ده درهم تقسيم کردم و هر زمان که با رسول خدا (ص) نجوا مي کردم يک درهم از آن را صدقه مي دادم. سپس اين آيه نسخ شد. پس احدي غير از من به آن عمل نکرد و آيه: «أ اشفقتم ان تقدموا بين يدي نجواکم صدقات» (مجادله - 13): آيا ترسيديد فقير شويد که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کرديد، نازل شد (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 2، ص 524).
امير مؤمنان (ع) در قرآن از منظر اهل سنت
در حديثي از رسول خدا (ص) نقل شده است که به امير مؤمنان (ع) فرمود: «تو از من و من از تو هستم» (صحيح، بخاري، ج 3، ص 268). اين حديث به روشني مشخص مي کند که چه ميزان امير مؤمنان (ع) به پيامبر اکرم (ص) نزديک بوده که رسول خدا (ص) چنين فرمايشي در مورد وي داشته است. همچنين عقد اخوتي که ميان پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) بسته شد نيز به روشني نشان دهنده قرابت ويژه وي به پيامبر (ص) است. عبدالفتاح عبدالمقصود، نويسنده اهل تسنن مصري در مورد اين جريان نوشته: در همان آغاز کار که محمد (ص) نقشه کشور کوچک خود را طرح کرد و در ميان مهاجر و انصار به وسيله پيمان برادري، ايجاد ارتباط کرد، تنها علي را به برادري خود برگزيد نه ديگران را... در حقيقت اين برادرخواندگي، توجه بزرگوارانه و لطف برازنده اي از جانب پيامبر (ص) بود که در جان ها اثر مي گذاشت و برگزيدگي و قرب علي را با زبان رسا بر دل ها الهام مي کرد (امام علي عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 112).
اميرالمؤمنين (ع) مقربترين شخص نزد رسول خدا (ص) بوده است و هم او يکي از افراد اهل بيت پيامبر (ص) است که لزوم مودتش به عنوان اجر رسالت پيامبر (ص) اعلام شده است. اهل بيت خاصه رسول خدا (ص) کساني جز اميرالمؤمنين و صديقه کبري و حسنين عليهم السلام نبوده اند و ايشان مصداق آيات تطهير و مباهله و مودت مي باشند. در اينجا مسئلهاي که مطرح مي شود مقارن بودن اهل بيت (ع) با قرآن کريم است. چنانچه در حديث شريف ثقلين آمده است که رسول خدا (ص) فرمود: من در ميان شما دو امانت گرانبها باقي مي گذارم؛ اولين آن کتاب خداست که در آن هدايت و نور است. پس کتاب خدا را بگيريد و به آن تمسک بجوييد. دومين آن اهل بيتم هستند (صحيح، مسلم، ص 1008). در روايت ديگر آمده که رسول خدا (ص) فرمود: من در ميان شما چيزي را باقي مي گذارم که اگر به آن تمسک جوييد، هرگز بعد از من گمراه نمي شويد. يکي از آن دو از ديگري بزرگ تر است و آن کتاب خداست که ريسماني کشيده شده از آسمان به زمين است و ديگري عترت و اهل بيتم هستند. اين دو هرگز از هم جدا نمي گردند تا اينکه بر سر حوض (کوثر) بر من وارد مي شوند، پس بنگريد که بعد از من چگونه با اين دو عمل مي کنيد. (سنن، ترمذي، ص 1438). بنا بر اين حديث شريف، اهل بيت (ع) و قرآن هرگز از هم جدا شدني نيستند و اين امر به اين معني است که بايد علم به کلام خدا را در جزء جدا ناشدني آن يعني اهل بيت (ع) جستجو کرد و کسي بعد از رسول خدا (ص) داناتر به قرآن کريم از اهل بيت وي نيستند و از اينجا اعلم بودن مطلق اهل بيت و اميرالمؤمنين ع بر ديگران مشخص مي شود و اين موضوع به وضوح در روايات فراواني از اهل سنت ديده مي شود .
عبدالفتاح عبدالمقصود، نويسنده مصري در مورد علم اميرالمؤمنين (ع) به قرآن نوشته: از کتاب خدا همچون راويان و حافظان استفاده نکرد، بلکه آن را از روي تفکر و ژرف نگري جزء وجود خود ساخت و فرا گرفت. مي کوشيد تا آنچه که در وراي ظاهر بيان آيات بود، برايش روشن گردد. آيات را با نظاير آنها مقايسه مي کرد تا کاملترين حکم را از آنها استخراج کند. در اين کار به چنان نهايتي رسيد که در نزد اهل زمان خود صاحب آخرين نظر در تفسير و دارنده حکم قاطع در فقه و شريعت گرديد و پس از او نظريات و بررسي هايش اصول ثابتي براي علوم اسلامي در همه نسل ها گرديد (امام علي عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 2، ص 372). پس، از نقل اين روايات و نظرات روشن مي شود که مطابق احاديث اهل سنت، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) در بين صحابه داراي اعلميت مطلق نسبت به کتاب خدا مي باشد، به همين دليل عده اي از بزرگان صحابه، پس از رحلت رسول خدا (ص) شاگردي مکتب اميرالمؤمنين (ع) را در پيش گرفتند و از گوهر هاي ناب کلام نوراني وي بهره جستند.
اميرمؤمنان علي عليه السلام و علم به قرآن: رسول خدا (ص) تبيين کلام خدا را در قالب گفتار هاي نوراني خود به اصحابش مي آموخت و هر کدام از اصحاب به قدر فهم و کمال خود از سخنان گهربار وي خوشه چيني مي کردند، اما يک نفر در ميان اصحاب پيامبر (ص) وجود داشت که علم به کتاب خدا را بسان رسول خدا (ص) از وي آموخته بود و او کسي نبود جز نفس پيامبر (ص)، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب ع. رسول خدا (ص) توجه زيادي به اميرالمؤمنين (ع) داشت و همواره او را از چشمه دانش خويش سيراب مي کرد بطوريکه در حديثي از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده که فرمود: هنگامي که از رسول خدا (ص) سئوال مي کردم، جوابم را ميداد و هنگامي که سکوت مي کردم، رسول خدا(ص) خود به سخن گفتن آغاز مي کرد و به من آموخت (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 135 - سنن، ترمذي، ص 1419). با استناد به اين حديث مشخص مي شود که اميرالمؤمنين(ع) همواره در محضر پيامبر (ص) تعليم مي ديده و از گوهرهاي ناب علم نبوي بهره مي جسته و به همين دليل است که مي تواند ادعا کند؛ «سلوني قبل ان تفقدوني» و سپس با سرفرازي از پس اين ادعا بر آيد. از ابوالطفيل عامر بن واثله صحابي پيامبر (ص) نقل است که گفت: شنيدم علي فرمود: قبل از اينکه مرا از دست بدهيد و در بين خود نيابيد هر سئوالي که داريد از من بپرسيد و هرگز از کسي بعد از من، مثل من نخواهيد پرسيد. در آن هنگام ابن الکوا سئوال کرد: چه کساني هستند کساني که «ضل سعيهم في الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا»؛ آنها که تلاش هايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده با اين حال، مى پندارند کار نيک انجام مىدهند! (کهف - 104) علي فرمود: خوارج از جمله اينان هستند (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 2، ص 383). در روايتي ديگر آمده که اميرالمؤمنين (ع) بر روي منبر فرمود: تا فرصت داريد (و من در ميان شما هستم) از من بپرسيد و هرگز بعد از من، از کسي مثل من (که عالم به علوم است) نخواهيد پرسيد. پس ابن الکوا بلند شد و گفت: يا اميرالمؤمنين منظور از «الذاريات ذروا» چيست؟ فرمود: بادها. ابن الکوا پرسيد: منظور از «الحاملات وقرا» چيست؟ فرمود: ابرها. ابن الکوا گفت: منظور از «الجاريات يسرا» چيست؟ فرمود: کشتي ها. باز ابن الکوا پرسيد: منظور از «المقسمات امرا» (ذاريات1 تا 4) چيست؟ اميرالمؤمنين فرمود: ملائکه. سپس ابن الکوا پرسيد: چه کساني «الذين بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم» (ابراهيم - 28 تا 29) هستند؟ اميرالمؤمنين علي فرمود: آنها منافقين قريش هستند (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 2، ص 506).
اعلم بودن اميرالمؤمنين (ع) مطلبي است که صحابه رسول خدا (ص) هم بروشني مي دانستند و به آن اعتراف داشتند. چنانکه در روايتي آمده که سعد بن ابي وقاص به مردي در بازار برخورد کرد که آشکارا به شماتت اميرالمؤمنين (ص) پرداخته بود. سعد از ميان جمعيت خود را به او رساند و در مقابل وي ايستاد و گفت: بر چه چيزي علي را شماتت مي کني؟ آيا او اولين مسلمان نيست؟ آيا او اولين کسي نبود که با رسول خدا(ص) نماز خواند؟ آيا او زاهد ترين مردم نيست؟ آيا او داناترين مردم نيست؟ (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 571) تو از ميان ما محافظت رسول خدا(ص) را عهده دار بودي و عهد و پيمان او با توست و چه کسي نسبت به تو سزاوارتر است، به راستي چه کسي؟ آيا تو برادر پيامبر در وقتي که عقد اخوت مي بست و وصي او نبودي و داناترين مردم به کتاب و سنت نيستي؟ (تاريخ، يعقوبي، ج 2، ص 87). از ابوذر نيز نقل شده: محمد، وارث علم آدم و وارث چيزهايي است که پيامبران به سبب آنها (بر ديگران) فضيلت داده شده اند و علي بن ابي طالب، وصي محمد و وارث علم اوست (تاريخ، يعقوبي، ج 2، ص 119).
پس از نقل اين روايات و گفتارها، حکمت و دليل گفتار نوراني رسول خدا (ص) روشن مي شود که فرمود: علي با قرآن و قرآن با علي است و اين دو از هم جدا نمي شوند تا هر دو با هم بر من نزد حوض کوثر وارد شوند (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 134). همچنين روشن مي شود که وجود مبارک اميرالمؤمنين (ع) است که مي تواند بر تاويل قرآن بجنگد زيرا هم اوست که همانند رسول خدا (ص)، علم به ظاهر و باطن قرآن دارد. چنانکه رسول خدا (ص) خطاب به اصحابش فرمود: از ميان شما کسي است که بر تاويل قرآن مي جنگد، همانگونه که من بر تنزيل قرآن جنگيدم. پس افرادي که در آنجا بودند، جهت کسب اين شرافت بر يکديگر پيشي گرفتند و پرسيدند آيا من آن کس هستم؟ رسول خدا (ص) فرمود: خير، بلکه او وصله زننده کفش است (اميرالمؤمنين (ع) در آن هنگام مشغول وصله و پينه زدن به کفش بود). پس اصحاب نزد علي آمدند تا او را به اين فضيلت بشارت دهند، اما علي حتي سرش را هم به نشانه خوشحالي بلند نکرد، گويا که قبلاً آنرا خود از رسول خدا(ص) شنيده بود (مستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 132).
عبدالفتاح عبدالمقصود، نويسنده مصري در مورد علم اميرالمؤمنين (ع) به قرآن نوشته است: از کتاب خدا همچون راويان و حافظان استفاده نکرد، بلکه آن را از روي تفکر و ژرف نگري جزء وجود خود ساخت و فرا گرفت. ميکوشيد تا آنچه که در وراي ظاهر بيان آيات بود، برايش روشن گردد. آيات را با نظاير آنها مقايسه مي کرد تا کاملترين حکم را از آنها استخراج کند. در اين کار به چنان نهايتي رسيد که در نزد اهل زمان خود صاحب آخرين نظر در تفسير و دارنده حکم قاطع در فقه و شريعت گرديد و پس از او نظريات و برسيهايش اصول ثابتي براي علوم اسلامي در همه نسل ها گرديد (امام علي عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 2، ص 372).
پيمان خداي سبحان با پيامبر اكرم (ص) درباره حضرت امير (ع) آيت الله جوادي آملي
روايتهائ ابن ابي الحديد از مخالفان علي ابن أبي الحديد در ج ۹، صفحه166 : اگر ديگران هر چه بخواهند درباره فضائل علي بن أبيطالب بگويند؛ يك دهم آنچه كه پيغمبر فرمود نمي توانند بگويند ! اين كه من دارم مي گويم، اين حرف هائي نيست كه شيعه ها مي گويند ! مسأله غدير و من كنت مولاه، اين را خيلي ها گفتند؛ بلكه من يك چيزهائي مي خواهم بگويم كه دشمنان نقل كردند و شيعه ها هم كمتر آن را نقل مي كنند. بزرگان حديث اينها را نقل كردند و كمترين مرتبه اش بهره ديگران نشد ! و در بين ناقلان و راويان اين احاديث كساني اند كه مخالف علي بن أبيطالب اند. يك كساني كه موثّقند، جعل و كذب و سهو و دروغ در حرف هايشان نيست و جلّهم قائلون بتفضيل غيره عليه . متأسفانه اكثر اينها هم قائلند به اينكه ديگري بالاتر از علي بن أبيطالب است. مي گويد: فروايتهم فضائله توجب من سكون النّفس ما لا يوجبه روايه غيرهم. اينكه من سعي مي كنم از اينها نقل بكنم، براي اينكه روايت اينها كه مخالفان علي بن أبيطالب اند؛ باعث طمأنينه است.
۱- زهد و همنشيني با محرومان، زينت اختصاصي امير مؤمنان (ع) يا علي! انّ الله (سبحانه و تعالي) قد زيّنك بزينه لم يزيّن العباد ... ياعلي ! خدا زينتي به تو داد كه به هيچ كس نداد؛ اين زينت ابرار است و آن اين است كه تو دنيا را شناختي؛ نه دنيا چيزي از تو كم مي كند، نه تو طمعي به دنيا داري ! با فقراء و مساكين و اينها مأنوسي. شما هم هر جا هستيد؛ اهل شهريد، يا روستائيد؛ بدانيد مسجد مال دل شكسته هاست. اگر رفتيد در مسجد و ديديد كه اغنياي آن روستا يا آن شهر مسجد نمي آيند؛ گله نكنيد. اصلاً مسجد براي دل شكسته ها ساخته شده ! خانه اهل ناله است؛ حالا اگر ديگران آمدند، طوبي لهم و حسن مآب. امّا بدانيد مسجد جايش كجاست ! انسان دل شكسته است كه مي تواند مناجات خوب داشته باشد! فرمود: يك زينتي خدا به تو داد كه تو با محرومان هستي، آنها تو را به عنوان امام قبول دارند، تو هم آنها را به عنوان امت قبول داري؛ اهل تجمّل و امثال ذلك نيستي.
۲- همتائي امير مؤمنان (ع) با پيامبر اكرم (ص) رسول گرامي به قبيله ثقيف فرمود: لتسلمنّ او لابعثنّ اليكم رجلاً منّي او قال عديل نفسي، فاليضربنّ اعناقكم و ليسبينّ ذراريكم و ليأخذنّ اموالكم، يا مسلمان بشويد، يا كسي را من مي فرستم كه عديل خود من است، همتاي خود من است؛ بعد مجبور مي شويد مسلمان بشويد. آن اسلام شايد براي شما خيلي نافع نباشد، با طوع و رغبت و عنايت مسلمان بشويد. بعد ابن أبي الحديد مي گويد: اين را احمد در مسند در فضائل علي بن أبيطالب نقل كرده است كه وجود مبارك پيامبر، حضرت امير را خواست اعزام بكند.
انّ الله عهد ليّ في عليّ عهداً فقلت يا رب بيّنه لي فقال: اسمع انّ عليّاً رايه الهدي و امام اوليائي و نور من اطاعني و هو الكلمه الّتي الزمتها المتّقين. ..... ذات أقدس اله يك پيماني درباره علي بن أبيطالب با من بست. علي پرچم هدايت است، علي امام اولياي من است و نور كسي است كه من را اطاعت كرده. اين كلمه اي است كه من اين كلمه را لازم مردان با تقوا قرار دادم. الزمهم كلمه التّقوي(1) كه در قرآن است، فرمود: اين كلمه اي است كه من اين كلمه را لازم مردم با تقوا قرار دادم. هر كس او را دوست داشته باشد، من را (يعني خداي سبحان را ) دوست دارد. هر كس علي را اطاعت كرده باشد، من را اطاعت كرده است. علي را به اين فضائل بشارت بده؛ پيغمبر(ص) : من علي را بشارت دادم وبه او اين حرف ها را گفتم و علي در جواب، اينها را گفت: أنا عبد الله في قبضته . من بنده اويم و در اختيار اويم. اگر بخواهد من را عذاب كند كه به وسيله گناهان من است و اگر خواست آن وعده هائي كه داده، اتمام بكند؛ اين لطف و كرم اوست. پيغمبر مي فرمايد: من براي علي دعا كردم. گفتم: خدايا ! قلبش را روشن بكن، جلا بده. ربيع او را ايمان قرار بده؛ آن شكوفائي اش را، آن رشد و بالندگي اش را ايمان قرار بده؛ ايمان به تو. خداي سبحان فرمود: من هم اين كار را كردم. اين يعني يك گفتمان بين خدا و پيغمبرش درباره علي.
۳- دشواري امتحان امير مؤمنان (ع) و مظلوميّت آن حضرت
خداوند بعد مي فرمايد: من او را به يك امتحان سختي مبتلا مي كنم كه كسي به آن سختي امتحان نشده و همينطور هم شد. چون اوّل مظلوم، وجود مبارك اميرالمؤمنين است. در نهج البلاغه دارد كه من از روز اوّل كه رسول خدا رحلت كرد، مظلوم شدم: ما زلت مظلوماً منذ قبضب رسول الله(2). درآن روزگار قسمت مهّم خاورميانه، يعني شرق حجاز، غرب حجاز ... ؛و بخشهائي از آسياي ميانه تا قلب فرانسه؛ همه اينها در اختيار علي بن أبيطالب بود. چون فتوحات ايران و روم، غرب و شرق را به حجاز منتقل كرد و وجود مبارك علي بن أبيطالب فقط حاكم حجاز نبود! امپراطوري ايران و روم تسليم شده بود؛ از يك طرف براي آذربايجان و امثال آذربايجان والي مي فرستاد، از يك طرفي هم براي مصر و مردم آن سرزمين والي مي فرستاد. آن قسمت هاي مصر و مراكش و تونس، همه اينهائي كه الآن هر كدام براي خودشان يك دولت مستقل و كشور جدائي هستند، آن روز همه زير مجموعه حكومت علي بود. وجود مبارك حضرت امير كه حاكم اين بخش وسيع از سرزمين بود فرمود: فرق من با حكام دنيا اين است كه: قد اصبحت اخاف ظلم رعيتّي و قد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها (3). فرق من با حكام ديگر اين است كه همه جا مردم مي ترسند كه حكام ظلم بكنند؛ من مي ترسم مردم به من ظلم بكنند. فرق من اين است. اين است كه خدا فرمود: من يك امتحاني كردم نسبت به حضرت امير كه نسبت به ديگران اين امتحان را نكردم. همه سندهاي اين حديث را جناب ابن أبي الحديد نقل مي كند.
۴- ضرورت تمسّك به ولايت « علي بن أبيطالب (ع) » به عنوان جامع مقامات انبياي الهي
مخالفان نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر (ص) درباره جامعيّت علي بن أبيطالب اينچنين فرمود: من اراد ان ينظر لي نوح في عزمه. حالا صبر علي 25 سال بود؛ اگر 950 سال هم بود، باز هم صبر مي كرد. چه طور 25 سال صبر كرد و خانه نشين شد ! فرمود:اگر كسي بخواهد عزم نوح را ببيند، عزم علي را ببيند. من اراد ان ينظر لي نوح في عزمه، و لي آدم في علمه ... ؛ من گفتم و علّم آدم الأسماء (4)، اگر بخواهيد علم آدم را ببينيد،علم علي را ببينيد.و لي ابراهيم في حلمه،و لي موسي في فطنته ] يعني فطانت و هوشمندي [و لي عيسي في زهده، فلينظر لي عليّ بن أبيطالب. اين را مي گويد: رواه احمد بن حنبل ف ي المسند، و بيهقي هم در صحيح اش نقل كرده.
۵- تمسّك به ولايت علي (ع)، راه زندگي در مسير رسول خدا (ص)
من سرّه أن يحيا حياتي و يموت ميتتي، و يتمسّك بالقضيب من الياقوته الّتي خلقها الله تعالي بيده، ثمّ قال لها كوني فكانت فليتمسّك بو لايته عليّ بن أبيطالب. اگر كسي بخواهد مثل من زندگي بكند، حياتش مثل حيات من باشد، مماتش مثل من با شد. اگر كسي مي خواهد مثل من زندگي كند، مثل من بميرد، مثل من بعد از مرگ راحت باشد؛ فاليتمسّك بو لايه عليّ بن أبيطالب. اين را ابن أبي الحديد مي گويد: ابوحافظ و ابوعبد الله حنبل در مسند نقل كرده. آيت الله جوادي آملي (1) فتح/ 26 (2) بحار الأنوار/ 29/ 419 (3) نهج البلاغه/ خ 97 ـ اصحاب علي (4) بقره/ 31
خاتميت، مثبت حجيت و ولايت امامان
وقتي به روايات حضرت پيامبر در حق حضرت علي(ع) نگاهي مي اندازيم، پي مي بريم که حضرت علي(ع) توسط پيامبر و خداوند، داراي يک شخصيت حقوقي در اسلام مي باشد که لازمه آن جعل حجيت و مقام ولايت- نه نبوت- براي حضرت علي(ع) مي باشد. پيامبر اسلام با حديث منزلت و ديگر روايات و همچنين آيات متعدد مقام امامت به معناي مرجعيت علمي و ديني و جانشيني پيامبر در شئون ديني را به حضرت علي(ع) تفويض کرده است که لازمه آن حجيت اقوال و افعال حضرت براي مسلمانان و اعتبار روايات و تفاسير امام(ع) در معرفت ديني است. آيات و روايات متعددي در اين باب از فريقين گزارش شده است .
-1 علي(ع) حجت خدا : پيامبر اسلام(ص) بارها به مقام و منزلت امام علي(ع) به عنوان برگزيده و حجت الهي تصريح داشته است، چنان که خطاب به يکي از اصحاب خويش با اشاره به آن حضرت فرمود: يا انس! انا و هذا حجه الله علي خلقه (تاريخ مدينه دمشق،ج42،ص304) نکته قابل تامل در اين حديث توصيف پيامبرص حضرت علي(ع) را به حجت الهي مانند خودش مي باشد، پيامبر(ص) گويا حجت خدا بودن هردويشان را به يک سياق تفسير مي کند. از حضرت علي(ع) رواياتي بر استمرار حجت الهي بعد از خاتميت وارد شده . پيامبر(ص) همچنين فرمود: إن الله جعل عليا و زوجته و ابنائه حجج الله علي خلقه (شواهد التنزيل،ج1،ص76
-2 علي(ع) واجب الاطاعه : اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوالامر منکم".(نساء،59) پيامبر(ص) در روايات متعدد اولوالامر را که اطاعت از آن اطاعت از رسول است بر حضرت علي(ع) تفسير مي نمايد.(موسوعه الامام علي،ج2،صص129 و 169) پيامبر(ص) در روايت ديگر به تصديق و اطاعت حضرت امير مي نمايد: إن امامکم علي بن ابي طالب فناصحوه و صدقوه (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص98؛ شواهد التنزيل،ج2،ص225
-3 علي(ع) ولي خداوند : خداوند در آيه (مائده،55) ولي مومنان را خداوند، پيامبر و کساني که نماز و زکات در حال رکوع اقامه مي کنند معرفي مي کند. پيامبر اسلام در روايات متعدد آن را بر حضرت علي(ع) تبيين مي کند.(موسوعه امام علي،ج2،ص197
-4 علي(ع) ملازم حق و قرآن : در روايات نبوي بين حق و قرآن از يک سو و امام علي(ع) از سوي ديگر يک نوع رابطه ملازمه غير قابل انفکاک بيان شده است."علي با حق و حق با علي است آن دو از يکديگر جدا نمي شوند تا اينکه در قيامت بر من در حوض کوثر وارد شوند".(تاريخ مدينه الدمشق،ج3،ص118
-5 علي(ع) مدار هدايت و نجات : از حضرت امير(ع) و ساير اهل بيت در روايات نبوي به "کشتي نوح" و "پرچم هدايت" تعبير شده . ان مثل اهل بيتي فيکم کمثل سفينه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق" (بحار،ج23،ص105)؛ ان الله عهد الي في علي ... ان عليا رايه الهدي و منار ايمان و امام الاولياء "موسوعه امام علي،ج2،ص186)؛ اني قد تارک فيکم الثقلين ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا بعدي احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي و لن يتفرقا حتي يرد علي الحوض(همان،ص56
-6 علي(ع) مرجع حل اختلافات : پيامبر(ص امام علي (ع) را مرجع حل و فصل اختلافات امت خويش معرفي مي کند: انت تبين لا متي ما اختلفوا فيه من بعدي"(تاريخ مدينه الدمشق،ج42،ص387)؛ پيامبر در روايتي ديگر به تبيين بيشتر مرجعيت علمي و ديني حضرت مي پردازد و جايگاه حضرت را در اين مقوله با جايگاه خويش تطبيق مي دهد. يا علي انت الذي تبين لا متي ما يختلفون بعدي و تقوم فيه مقامي، قولک قولي و امرک امري"(موسوعه امام علي،ج2،ص246)؛ علي باب علمي و مبين لامتي ما ارسلت به من عبدي"(همان،ص247)
چگونگي استدلال بر روايات روشن است، از اينکه پيامبر(ص) امام(ع) را "ولي خدا"، "واجب الاطاعه"، "ملازم حق و قرآن"، "پرچم هدايت"، "کشتي نوح"، "مرجع و مفسر دين"، "متصل به عالم غيب" و "حجت خدا" به صورت متعدد توصيف مي کند که ظاهر بل نص در جعل حجيت است وگرنه اين همه روايات و سفارشها لغو خواهد بود. حاصل آنکه با توجه به روايات فوق که شايد يک صدم همه روايات درباره امامان و حضرت علي(ع) نباشد بايد گفت که انکار شخصيت حقوقي حضرت امير و فروکاستن آن به حد انسان عادي و انکار حجيت کلام و حديث امام در تفسير دين، در نگاه حسن نگرانه، بايد آن را به عدم مشاهده روايات فوق حمل و توجيه کرد ولذا از منتقدان در حوزه امامت دلسوزانه استدعا مي شود، نيم نگاهي به روايات مسئله بيندازند تا آفتاب حقيقت روشن گردد. اما اگر منتقدي با وجود روايات فوق، باز منکر حجت انگاري امام(ع گردد، بايد گفت که انکار حجيت امام(ع) به انکار حجيت شخصيت حقوقي پيامبر(ص) منجر مي شود، چراکه برحسب روايات متعدد و متواتر که بيشترشان از فريقين گزارش شده است - جاعل حجيت امام(ع) خود پيامبر و خداوند است و کسي که کلام و قول پيامبر(ص را ذاتي مي نامد بايد به لوازم آن يعني پذيرفتن احاديث حضرت نيز ملتزم باشد، مگر اينکه مسلماني منکر شخصيت حقوقي و حجيت آسماني پيامبر گردد که در اين صورت صدق اسم "مسلمان" بر وي مشکل بل محال خواهد بود.
-7 حجيت علي(ع) در طول حجيت پيامبر و خدا : از منظر شيعه حجيت و اطاعت امام(ع) در طول حجيت پيامبر(ص) و خداوند است و شيعه نيز بر ارجاع حجيت قول امام به پيامبر و خداوند اذعان دارد، لکن از آنجا که بعد از رحلت پيامبر(ص) آخرين حجت آسماني از جنس نبوت خاتمه يافته است، حجت آسماني از جنس امامت و ولايت جايگزين آن مي شود و مطابق روايات پيامبر(ص)، حضرت امير در همه شئون نبوت مانند مرجعيت، تفسير دين و لزوم اطاعت به انجام وظيفه خواهد پرداخت و کلام وي مانند کلام حضرت رسول براي ديگران حجت و ملاک خواهد بود و اينکه حجيت امام از پيامبر(ص) اخذ شده است موجب سلب و بي اعتباري کلام امام(ع) نمي شود چنانکه منتقدين چنين توهمي را داشته اند. علامه طباطبايي(ره) با اشاره به روايات متعدد پيامبر مانند احاديث: غدير، سفينه، ثقلين، حق، منزلت و انذار مي نويسد: "با تواتر قطعي از آن حضرت رسيده است که بيان اهل بيت وي مانند بيان خودش مي باشد و به موجب اين حديث و احاديث نبوي قطعي ديگر بيان اهل بيت تالي بيان پيغمبر(ص) مي باشد و اهل بيت در اسلام سمت مرجعيت علمي داشته، در بيان معارف و احکام اسلام هرگز خطا نمي کنند و بيانشان به طريق مشافهه يا نقل قابل اعتماد و حجت است".(شيعه در اسلام، صص78 و 177) روايات ائمه به دليل مقام عصمت و همچنين ارتباط آنان با عالم غيب از طريق الهام و علم لدني، از اين منظر حجت ذاتي است که آن در عمل به روايات آن حضرات معصومين براي ما کفايت مي کند.
امام علی مصداق کامل اسوه حسنه
اميرالمومنين علي (ع) الگويي است که ميتوان همه کمالات را در او سراغ گرفت و به آنها اقتدا کرد. آن حضرت نهتنها از آنِ شيعيان، که الگوي همه مسلمانان و تمام آزادگان است. از آنجا که حس کمالجويي و ويژگي الگو طلبي، امري فطري و ذاتي است و آدمي براي رهيابي به سر منزل مقصود و دستيابي به کمال مطلوب، در جست و جوي اسوههايي براي پيروي از آنها و گرفتن سرمشق بر ميآيد، بايد الگوهاي مطلوب را بشناسد. علي (ع) پس از پيامبر اعظم (ص) مصداق کامل اسوه حسنه است و پيروي از ايشان موجب هدايت و کمال امت اسلامي، بلکه انساني است.
راه حضرت علي (ع) پيامبر درباره سيره علي (ع) به عمار ياسر اينگونه سفارش ميکند: اي عمار، اگر ديدي علي به تنهايي از يک راه ميرود و تمام مردم به راهي ديگر روانند، به راه علي برو؛ زيرا او تو را به نابودي نکشاند و تو را از مسير هدايت و رستگاري خارج نسازد. در روايتي ديگر پيامبر اکرم ص به علي (ع) فرمودند: اي علي، بيشک تو کسي را که پيروت باشد، هدايت خواهي کرد و آن که با سيره و راه تو مخالف است، به يقين، تا روز قيامت گمراه خواهد ماند.
برادر و برابر امام علي (ع) در برخورد با مردم و جوامع انساني، ديدگاهي فراتر از ديد مسلمان به مسلماني ديگر داشت. در ديدگاه او مردم از نظر اجتماعي به دو دسته تقسيم ميشوند. دستهاي از آنها، برادر دينياند و دستهاي ديگر، در آفرينش با مسلمانان يکسانند. از اينرو، با هر يک از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنت پيامبر تعيين کرده است و نيز متناسب با شأن و کرامت انساني آنان عمل ميکرد. در سفارش به مالک اشتر در همين مورد ميفرمايد: اي مالک، مردمان دو دستهاند، گروهي برادر ديني تواند و گروهي در آفرينش با تو همانندند.
حقوق مساوي در سيره امام علي (ع) همه مردم از حقوقي مساوي برخوردارند و همه بايد از مواهب اجتماعي يکسان بهرهمند شوند. تساوي حقوقي افراد از ديدگاه علي (ع) چنان مهم و حساس است که حتي در التفات و نظر به افراد نيز والي و حاکم نبايد تبعيض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابي بکر، والي مصر چنين ميفرمايد: با همگان يکسان رفتار کن، چه آنگاه که گوشه چشم به آنان افکني و چه آن که خيرهشان نگاه کني تا زورمندان و بزرگان، در تبعيض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نوميد نشوند. از نظر حضرت علي (ع) علمي ارزش دارد که شخصيت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.8
حركت بر محور حق
از روزي که علي (ع) خود را شناخت، بر محور حق حرکت کرد و در اين راه هماره با حق، دمساز بود. به همين دليل، پيامبر فرمود: حق به دنبال علي (ع) است هر جا که برود.5 حضرت علي (ع) به تمام معنا، قانونمدار و مجري قانون الهي بود و در اين راه ميان خودي و غريبه تفاوتي نميگذاشت و اگر کسي برخلاف قانون عمل ميکرد، بدون در نظر گرفتن موقعيت و مقام وي، حدود الهي و قانوني را بر وي اجرا ميکرد و هيچ واسطه و شفاعتي را نميپذيرفت. از سوي ديگر، بسيار دقيق و منظم بود و ديگران را از بيبرنامگي بازميداشت. ايشان در عهدنامه مالک اشتر براي حفظ نظم و انجام کارها در وقتشان فرمود: کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زيرا هر روز کاري ويژه خود را دارد و از شتاب در مورد کارهايي که زمانشان نرسيده يا سستي در کارهايي که امکان انجام آن فراهم است يا لجاجت در اموري که مبهم است يا سستي در کارها هنگامي که آشکار است، بر حذر باش و هر کاري را در جاي خود و به موقع انجام بده.
مهرباني با مردم
از ديد امام علي (ع)، مهرباني و محبت با مردم، در جذب دلها و اداره کردن انسانها، نقش ارزندهاي دارد و سبب ميشود، زمامدار بر قلوب مردم حکومت کند. ايشان درباره مهرورزي به انسانها در عهدنامه مالک اشتر ميفرمايد: دلت را از رعايا، پر از مهر و محبت و لطف کن. در برابر آنها درنده و آزار کنندهاي مباش که خوردن آنان را غنيمت شماري. امام هميشه در دسترس همگان بود به گونهاي که پايينترين ردههاي اجتماعي نيز به سهولت و بدون کوچکترين مشکل و مانعي با وي ديدار ميکردند و مشکلاتشان را با او در ميان ميگذاشتند. هيچ درباني نداشت و به کارگزاران خود نيز سفارش ميکرد که هيچگاه از ديد مردم غايب نشوند.
آموزش و پرورش مردم امام براي آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگيشان اهميت ويژهاي قائل بود و بر دو نکته اساسي تأکيد ميورزيد. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، بايد تنها سنتهاي نيکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و در بخش آموزش بايد چيزي را به مردم آموخت که براي دنيا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگيشان بهره گيرند. از نظر حضرت علي (ع) فقط علمي ارزش دارد که شخصيت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.
بعد فردي و خانوادگي سيره امام علي (ع) در بعد فردي و خانوادگي نيز در اوج است. حضرت علي (ع)، يگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، کام جانش به نام حق و به ياد خدا شيرين شد. او در خداشناسي به يقين کامل رسيده بود، آنچنان که ميفرمايد: من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل يقين رسيدهام و در دينم ترديدي ندارم.
خدا شناسي علي (ع) خدا شناسي علي (ع) به اندازه عظمت و بزرگي خود اوست؛ زيرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامههاي خويش ميداند و او را به چشم دل ميبيند، عبادت او، عبادت آزادگان است که فقط به شکرانه ذات حق و بدون چشمداشت پاداشي صورت ميپذيرد. ايشان در اين باره ميفرمايد: گروهي خدا را از روي رغبت و ميل (به بهشت) ميپرستند که اين عبادت تاجران و سودجويان است و گروهي خدا را از روي ترس، پرستش ميکنند که عبادت بردگان است و عدهاي به سبب شکر نعمتهاي الهي و سپاس (و اينکه حضرت حق را شايسته عبادت ميدانند) او را ميپرستند و اين عبادت آزادگان است. آنگاه به نوع عبادت خود اشاره ميکند و ميفرمايد: هيچگاه خداوند را از روي ترس يا به طمع و چشمداشت پاداشي نپرستيدم، بلکه چون خداوند را شايسته پرستش ديدم، او را عبادت کردم.
اخلاص امير مومنان علي (ع) درباره اخلاص نيز ميفرمايد که تمام دوستيها و دشمنيها و جذب و دفع، همه و همه بايد براي خدا باشد. در سيره عبادي امام علي (ع)، نماز بزرگترين جلوه عبادت و اساسي ترين نماد بندگي و رکن نخستين و پايه اصلي دين است.
نماز، جلوه عبادت در سيره عبادي امام، نماز بزرگترين جلوه عبادت و اساسيترين نماد بندگي و رکن نخستين و پايه اصلي دين است. مومن کسي است که دوستي، دشمني، دادن و گرفتن او براي خدا باشد. در بحرانيترين زمانها و مکانها نيز نماز اول وقت امام به تأخير نميافتاد، چنان که در جنگ صفين گاه و بيگاه به خورشيد نگاه ميکرد و مراقب بود که وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسيد: اي امير مومنان، چرا گاهي از جنگ دست ميکشي و به آسمان مينگري؟ فرمود: به خورشيد و زوال آن نگاه ميکنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم. ابن عباس با شگفتي پرسيد: آيا در هنگامه نبرد که مجال انديشيدن به چيز ديگري جز جنگ نيست، به نماز اول وقت ميانديشي؟ فرمود: ما براي چه با آنان ميجنگيم ؟ آيا براي نماز، نبرد نميکنيم؟
كانون خانواده امام علي (ع) از نظر خانوادگي و توجه به کانون انس و الفت نيز، الگويي نيکو براي تمام خانوادههاست. امام، بزرگترين عامل خوشبختي و راز کام يابي خانواده را در گرم و باصفا نگاهداشتن کانون خانوادگي، اخلاق پسنديده و محبت و مهرباني و وفاداري در آن ميداند و ميفرمايد: به خدا سوگند، هيچگاه فاطمه را به اکراه به کاري وا نداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگين نساختم تا خداوند او را نزد خويش برد و او نيز هيچ زمان مرا ناراحت نکرد و از دستور من سر نپيچيد و هرگاه به او نگاه ميکردم، همه ناراحتيها و اندوهها و غمهايم را از ياد ميبردم.
حقوق همسر حضرت در مورد حقوق همسران ميفرمود: مبادا بر زنان خويش ستم روا داريد و آنان را از حق خويش محروم سازيد. هر کس به اندازه يک درهم، گوشت براي همسر و فرزندان خويش خريداري کند، مانند کسي است که بردهاي از فرزندان اسماعيل (ع) را آزاد ساخته است.
رفتار با فرزند
شيوه و رفتار علي (ع) با فرزندانش بر اساس تربيت نبوي بود. ايشان در سخني زيبا به حسن و حسين عليهماالسلام، فضيلتها و ارزشهاي متعالي در زندگي را چنين ميآموزد: تقوا پيشه سازيد. در پي دنيا و مظاهر آن نباشيد حتي اگر دنيا به شما روي آورد. بر هر چه از مواهب دنيايي است و از دست ميدهيد، تأسف نخوريد. به حق سخن بگوييد. براي پاداش الهي کار و کوشش کنيد. دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد. در کارهايتان نظم داشته باشيد. براي ايجاد صلح و آشتي بين مردم بکوشيد. حال يتيمان را رعايت کنيد و نگذاريد نابود شوند. همسايگان خود را مراعات کنيد. مبادا در عمل به قرآن، ديگران بر شما پيشي گيرند. همواره مراقب نماز باشيد. امربهمعروف و نهي از منکر را هرگز ترک نکنيد که در آن صورت، بدان بر شما مسلط ميشوند و دعايتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد همبستگي و از تفرقه و پشت کردن به يکديگر بپرهيزيد.
حقوق خانواده و خويشاوندان
ايشان در وصيتي به امام حسن (ع) درباره رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان ميفرمايد: خويشانت را گرامي بدار که بالهاي تو هستند و با نيروي آنان ميتواني پرواز کني و همچنين آنان ريشه تو هستند که به آن باز ميگردي و دستان تو هستند که با آنان به دشمن يورش ميبري. اصولاً دلبستگي به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسيدگي به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پيوند خويشاوندي از سنتهاي نيکو و از اصول اساسي در فرهنگ اسلام به شمار ميرود که مورد تأکيد جدي امام علي (ع) است. از آنچه گذشت، در مييابيم که علي (ع)، سرچشمه کرامت و قله بلند فضايل و کمالات انساني است. او پرورش يافته اسلام است. پابهپاي پيامبر حرکت ميکرد و دوست و دشمن به فضايلش معترفند. چنين شخصيتي نمونه آرماني همه جوامع انساني است
پیاده ها دنبال سواره نباشند حضرت امام صادق (ع) مى فرماید : امیرالمومنین در حالى که سواره بود در میان یارانش ظاهر شد . یاران پشت سر حضرت به راه افتادند . امام به آنان رو کرده ، فرمود حاجتى دارید ؟ گفتند : نه یا امیرالمومنین ! مشتاقیم همراه تو حرکت کنیم ، حضرت فرمود : برگردید ، پیاده رفتنِ پیاده همراه ، با سواره موجب فساد براى سواره و سبب ذلت و خوارى براى پیاده است.
برابرى طرفین دعوا در دادگاه
مردى نزد عمر از امیرمومنان (ع) شکایت کرد در حالى که آن حضرت در گوشه اى نشسته بود ، عمر به آن بزرگوار گفت : اى ابوالحسن ! برخیز و نزد طرف دعوایت قرار گیر ، حضرت برخاست و کنار طرف دعوایش نشست سپس هر دو با یکدیگر گفتگو کردند و نهایتاً مرد از ادعایش دست برداشت و امیرالمومنین به جاى خود باز گشت . عمر چهره حضرت را متغیر یافت و پرسید : اى ابوالحسن ! چرا تو را متغیر مى بینم ؟ آیا از آنچه پیش آمده ناراحتى ؟ فرمود : آرى ، گفت : چرا ؟ فرمود : مرا در حضور طرف دعوایم به کنیه صدا زدى ! چرا نگفتى یا على ! برخیز و کنار طرف دعوایت بنشین ؟! عمر سر حضرت را به آغوش گرفت و میان دو چشمانش را بوسید سپس گفت : پدرم فدایت باد ! خدا به واسطه شما ما را هدایت نمود و به وسیله شما ما را از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون آورد.
قناعت در معیشت
در کتاب با ارزش مناقب ابن شهرآشوب نقل شده است که : هنگامى که امیرمومنان پس از جنگ جمل خواست به جانب کوفه عزیمت کند ، در میان مردم بصره به پا خاسته ، فرمود : اى بصریان ! چرا از من ناخشنود هستید ؟ و به پیراهن و ردایش اشاره کرده ، گفت : به خدا سوگند این پیراهن و ردا از نخ ریسى خانواده ام مى باشد ، از چه مى خواهید بر من خرده بگیرید ؟ و اشاره به کیسه اى کرد که در دستش بود و خرجى زندگى اش در آن قرار داشت سپس فرمود : به خدا سوگند این از محصولات من در مدینه است ، پس اگر از نزد شما بروم و بیش از آنچه مى بینید با من باشد نزد خدا از خیانت کارانم! !
جود و سخا
شعبى مى گوید : در زمان کودکى با همسالانم به منطقه رحبه رفتیم، در این هنگام مشاهده کردیم على (ع) بالاى انبوهى از طلا و نقره ایستاده و تازیانه در دست ، مردم را به عقب مى راند . على (ع) سپس به سوى اموال بازگشت و اموال را بین مردم تقسیم کرد و چیزى از آنها را به خانه اش نبرد ! من به سوى پدر برگشتم و گفتم : اى پدر ! من امروز بهترین و یا نابخردترین مردم را مشاهده کردم ! پدرم گفت : او کیست ؟ گفتم : امیرالمومنین على (ع) را دیدم و ماجرا را براى پدر نقل کردم . پدرم گفت : اى فرزند ! تو بهترین مردم را دیده اى.
بى رغبتى به مال دنیا
زاذان مى گوید : من با قنبر خدمت على (ع) رسیدیم ، قنبر گفت : برخیز یا امیرالمومنین ! من براى شما چیزى پنهان کرده ام ، فرمود : چیست ؟ گفت : با من برخیز ، على برخاست و با قنبر به سوى اتاق رفت ناگهان در آنجا کیسه هایى دیدند که پر از ظروف طلایى و نقره اى بود . قنبر گفت : یا امیرالمومنین ! شما همه اموال را تقسیم مى کنید و چیزى باقى نمى گذارید ! من اینها را براى شما ذخیره کردم. على (ع) فرمود : شما دوست دارید که آتش فراوانى وارد منزل من کنید ؟ در این هنگام شمشیرش را برهنه کرده ، بر آن فرود آورد که با آن ضربه ظرفها پراکنده شدند در حالى که برخى از نیمه و برخى از ثلث ، گسسته شده بود . و بعد گفت : همه را با سهمیه بندى تقسیم کنید پس از آن فرمود : اى سپیدها و زردها ! غیر مرا گول بزنید.
احتیاط شدید در هزینه کردن بیت المال
شبى على (علیه السلام) وارد بیت المال شد و تقسیم اموال را مى نوشت طلحه و زبیر به حضورش رسیدند ، چراغى که در برابرش بود خاموش کرد و فرمان داد تا چراغى از خانه اش آوردند. طلحه و زبیر سبب این کار را پرسیدند ، پاسخ داد : روغنِ چراغ از بیت المال بود ، شایسته نیست در روشنایى آن با شما هم صحبت شوم!
میانجى شدن حضرت امیرمومنان (علیه السلام)
امیرالمومنین (ع) بر خرمافروشان گذشت ، ناگاه کنیزى را در حال گریه دید ، فرمود : سبب گریه ات چیست ؟ گفت : آقایم مرا با یک درهم براى خرید خرما فرستاد ، از این شخص خرما را خریدم و نزد خانواده آقایم بردم ، ولى نپسندید ، هنگامى که به ایشان برگرداندم از پس گرفتن سر باز زد . حضرت به خرمافروش گفت : اى بنده خدا ! این یک خدمتکار است و از خود اختیارى ندارد ، درهمش را باز گردان و خرما را پس بگیر ، خرمافروش از جا برخاست و مشتى به حضرت زد . مردم گفتند : چه کردى این امیرالمومنین (ع)است ؟ ! مرد از شدّت ترس به تنگى نفس افتاد و رنگ چهره اش زرد شد و خرما را از کنیز گرفت و درهم را به او باز گردانید سپس گفت : اى علی ! از من راضى شو ، حضرت فرمود : چه چیزى بیشتر از اینکه ببینم تو خود را اصلاح کرده اى مرا راضى مى کند ؟ و کلام امیرالمومنین (ع) به این صورت آمده است : من در صورتى از تو راضى مى شوم که حقوق مردم را تمام و کامل بپردازى .
گذشتى زیبا
امیرمومنان (ع) براى دستگیرى لبید بن عطارد تمیمى به خاطر گفتن سخنانى مامور فرستاده بود . ماموران از کوى بنى اسد مى گذرند که نعیم بن دجاجه اسدى برخاسته ، لبید را از قبضه ماموران رها مى کند . امیرمومنان (ع) براى دستگیرى نعیم بن دجاجه مامورانى را گسیل مى کند که بعد از آوردن وى امام به تنبیه بدنى او فرمان مى دهد ، در این حال نعیم مى گوید : آرى ، به خدا قسم که با تو بودن خوارى و دورى جستن از تو کفر است ! امام (ع) فرمود : از تو گذشت کردیم ، خداوند فرماید: به شیوه نیکو بدى را دفع کن. اما سخنت : بودن با تو ذلت است ، بدى بود که بدست آوردى و اما گفته است که جدایى از تو کفر است ، نیکى است که بدان دست یافتى پس این به این.
اوج ایثار
امیرالمومنین (ع) به خاطر پاره اى از امورش وارد مکه شد . در آن جا اعرابى را دید که به پرده کعبه آویخته ، مى گوید : اى صاحب خانه ! خانه ، خانه توست و مهمان ، مهمان تو ، براى هر مهمانى از سوى مهماندارش وسیله پذیرایى مهیاست ، امشب پذیرایى از سوى خودت را نسبت به من آمرزش قرار ده . امیرالمومنین (ع) به یارانش فرمود : آیا سخن این اعرابى را نمى شنوید ؟ گفتند : آرى ، فرمود : خدا بزرگوارتر از این است که مهمانش را از پیشگاهش دست خالى برگرداند ! چون شب دوم شد او را آویخته به همان رکن دید که مى گوید : اى عزیز در عزتت ! عزیزتر از تو در عزتت نیست ، مرا به عزّ عزتت در عزتى عزیز بدار که احدى نداند آن عزت چگونه است ! به تو روى مى آورم و به تو توسّل مى جویم . به حق محمّد و آل محمّد بر تو ، چیزى به من عطا کن که غیر تو آن را به من عطا نکند و آن چیز را از من بگردان که غیر تو آن را برنگرداند .
راوى گوید : امیرالمومنین (ع)به یارانش فرمود : به خدا سوگند ! این جملات نام بزرگ تر خدا به لغت سریانى است . حبیبم رسول خدا (ص) مرا به آن خبر داده است . امشب این عرب از خدا درخواست بهشت کرد ، پس به او عطا فرمود و درخواست برگرداندن آتش دوزخ از خود کرد ، پس خدا آتش را از او برگردانید ! هنگامى که شب سوم شد باز او را آویخته به همان رکن خانه دید که مى گوید : اى خدایى که مکانى او را در برنمى گیرد و هیچ مکانى از او خالى نیست ، آنکه بدون کیفیت بوده است ; به این عرب چهار هزار درهم روزى فرما . امیرالمومنین (ع) پیش آمده ، فرمود : اى عرب ! از خدا پذیرایى خواستى ، تو را پذیرایى کرد ; بهشت طلبیدى ، به تو عنایت نمود ; بازگردانیدن آتش خواستى ، از تو بازگردانید ; امشب از او درخواست چهار هزار درهم دارى ؟
عرب گفت : کیستى ؟ فرمود : من على بن ابى طالب هستم ، عرب گفت : به خدا سوگند تو مطلوب منى و رفع نیازم به دست توست ، حضرت فرمود : اى اعرابى ! بخواه ، عرب گفت : هزار درهم براى مهریه مى خواهم و هزار درهم براى اداى قرضم و هزار درهم براى خریدن خانه و هزار درهم براى اداره امور زندگى ام ، حضرت فرمود : اى عرب ! انصاف در خواسته ات را رعایت کردى ، هرگاه از مکه بیرون آمدى به مدینه رسول بیا و در آنجا از خانه من بپرس . عرب یک هفته در مکه ماند و سپس به جستجوى امیرالمومنین (ع) به مدینه آمد و فریاد مى زد : چه کسى مرا به خانه امیرالمومنین على راهنمایى مى کند ؟ حسین بن على (ع) از میان کودکان پاسخ داد : من تو را به خانه امیرالمومنین مى برم ، من فرزند او حسین بن على هستم ، عرب گفت : هان ! پدرت کیست ؟ گفت : امیرالمومنین على بن ابى طالب ، پرسید : مادرت کیست ؟ گفت : فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان ، گفت : جدّت کیست ؟ فرمود : پیامبر خدا محمّد بن عبداللّه . گفت : جدّه ات کیست ؟ فرمود : خدیجه دختر خویلد ، گفت : برادرت کیست ؟ فرمود : ابومحمّد حسن بن على ، عرب گفت : سرتاسر دنیا را به دست آورده اى ! ! به سوى امیرالمومنین برو و به او بگو : اعرابى که رفع نیازش را در مکه ضمانت کرده اى کنار خانه ایستاده . حضرت امام حسین (ع) وارد خانه شده ، گفت : پدرم ! اعرابى که گمان مى کند در شهر مکه در ضمانت شما قرار گرفته است ، کنار درب خانه ایستاده .
امیرالمومنین (ع) به حضرت فاطمه (س) فرمود : غذایى نزد شما هست که این اعرابى بخورد ؟ فاطمه (س) گفت : نه . على (ع) لباس پوشید و از خانه درآمد و فرمود : ابو عبداللّه سلمان فارسى را صدا کنید . چون سلمان آمد حضرت به او فرمود : اى ابا عبداللّه ! باغى که پیامبر براى من غرس کرد براى فروش به تاجران عرضه کن . سلمان به بازار رفت و باغ را به دوازده هزار درهم فروخت امیرالمومنین (ع)مال را آماده کرد و اعرابى را فرا خواند ، چهار هزار درهم جهت نیازش به او پرداخت و چهل درهم براى مخارجش . خبر عطاى على (ع) به نیازمندان مدینه رسید ، آنان هم نزد امیرالمومنین (ع)اجتماع کردند . مردى از انصار به خانه حضرت زهرا (ع) رفت و این واقعه را به آن حضرت خبر داد ، حضرت فرمود : خداوند براى راه رفتنت اجرت دهد. پس حضرت على (ع) نشسته بود و درهم ها در برابر حضرت ریخته شده بود تا اینکه یارانش جمع شدند ، مشت مشت مى کرد و به تک تک مردان مى داد تا جایى که درهمى با او باقى نماند . . .!
گذشتى کریمانه
پس از پایان جنگ جمل ، فرزند طلحه ( موسى بن طلحه ) را نزد آن حضرت آوردند ، حضرت به او فرمود : سه بار بگو : « استغفر اللّه و اتوب الیه »، آنگاه او را آزاد کرده و فرمود : هر جا که خواستى برو و در لشکرگاه از اسلحه و خیل اسبان آنچه یافتى براى خود بردار و در آینده زندگى ات از خدا پروا کن و در خانه ات بنشین .
توجه عاشقانه به یتیمان
امیرالمومنین (ع) با اینکه به همه اوضاع و احوال کشور و مردمش آگاه بود و به ویژه یتمیان و مستمندان و بیوه زنان و نیازمندان را لحظه اى از نظر دور نمى داشت ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام کارى را هم چون فردى عادى انجام مى داد . روزى زنى را دید که مشکى پر از آب به دوش مى کشید . مشک را از او گرفت و تا جایى که آن زن بنا داشت ، برد و آنگاه از وضع آن زن جویا شد ، زن گفت : على بن ابى طالب شوهرم را به بعضى از مرزها فرستاد و کشته شد ، برایم کودکانى یتیم به جا گذاشت و من براى اداره امور آنان چیزى ندارم ، به این خاطر ضرورت و احتیاج مرا به انجام کار براى مردم ناچار کرد . حضرت به خانه برگشت و شب را با دغدغه خاطر و ناآرامى گذراند ، هنگامى که صبح شد زنبیلى از طعام براى آن خانواده با خود حمل کرد ، بعضى از یارانش گفتند : آن را در اختیار من بگذار تا برایت بیاورم ، فرمود : چه کسى در قیامت بار سنگین مرا به جاى من حمل کند ؟
آنگاه به درِ خانه آن زن رفت و در زد . زن گفت : کیست که در مى زند ؟ حضرت فرمود : همان عبدى هستم که مشک پرآب را براى تو به دوش کشید ، در را باز کن که چیزى براى کودکان همراه دارم . زن گفت : خدا از تو خشنود باشد و میان من و على داورى کند ! حضرت وارد شد و فرمود : علاقه دارم پاداش الهى به دست آورم میان خمیر کردن آرد و پختن نان و بازى کردن با کودکان یکى را انتخاب کن . زن گفت : من به پختن نان بیناترم و تواناتر ، ولى این تو و این کودکان ، با آنان بازى کن تا من از نان پختن آسوده شوم . زن مى گوید : من به سوى آرد رفتم و آن را خمیر کردم و على (ع) به جانب گوشت رفت و آن را پخت و با دست مبارکش گوشت پخته و خرما و خوراکى دیگرى به دهان کودکان مى گذاشت ، هرگاه کودکان چیزى از آن خوراکى ها را مى خوردند مى گفت : فرزندانم ! على را از آنچه براى شما پیش آمده ، حلال کنید !
هنگامى که آرد خمیر شد ، زن گفت : اى بنده خدا ! تنور را روشن کن ، على (ع)به جانب تنور شتافت و آن را شعله ور ساخت چون تنور شعله کشید صورتش را نزدیک برد و حرارت آتش را به آن تماس داده ، مى گفت : یا على ! بچش ، این پاداش کسى است که حق بیوه زنان و یتیمان را وا گذاشته . ناگاه زنى ( از زنان همسایه ) على (ع) را دید و او را شناخت و به مادر کودکان گفت : واى بر تو ! این امیر مومنان است ; زن به جانب حضرت شتافت و پى درپى مى گفت : از شما بس شرمنده ام اى امیرمومنان ! حضرت فرمود : من از تو بس شرمنده ام اى کنیز خدا که در مورد تو کوتاهى کردم .
حمل بار براى خانه على (ع) در شهر کوفه از بازار خرمافروشان خرما خرید و آن را به وسیله گوشه اى از رداى مبارکش حمل کرد . مردم براى گرفتن آن بار سنگین به سویش شتافته ، گفتند : یا امیرالمومنین ! ما آن را براى شما حمل مى کنیم ، حضرت فرمود : دارنده زن و فرزند به حمل بار براى آنان سزاوارتر است.
پاى برهنه در پنج موقعیّت زید بن على مى گوید : على (ع) همواره در پنج مورد با پاى برهنه حرکت مى کرد و نعلین خود را به دست چپ مى گرفت : روز عید فطر ، روز عید قربان ، روز جمعه ، هنگام عیادت بیمار و زمان تشییع جنازه و مى فرمود : این پنج موقعیّت ، جایگاه خداست و من دوست دارم در آنها پا برهنه باشم.
اخلاق در بازار امیرالمومنین (ع) همواره در بازار به تنهایى راه مى رفت و گم شده را به مقصد ، راهنمایى مى نمود و ناتوان را یارى مى داد و بر فروشندگان و بقالان عبور مى کرد و قرآن را بر آنان باز نموده ، این آیه را قرائت مى کرد: ( تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ ). آن سراى پرارزش آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین هیچ برترى و تسلّط و هیچ فسادى را نمى خواهند ; و سرانجام نیک براى پرهیزکاران است .
مسلمان شدن یهودى
هنگامى که امام (ع) بر مردم حکومت داشت و منصب داورى و قضا با شُریح بود ، حضرت با شخصى یهودى به دادگاه آمد تا شریح میان آن حضرت و یهودى داورى کند . در دادگاه به یهودى گفت : این زرهى که در دست توست زره من است ، من نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام ، یهودى گفت : زره ملک شخص من و در اختیار من است . شریح از امیرالمومنین (ع) گواه و شاهد خواست ، حضرت فرمود : این قنبر و حسین گواهى مى دهند که زره از من است ، شریح گفت : گواهى فرزند به سود پدر قابل قبول نیست و گواهى غلام به نفع مولایش پذیرفته نیست ، این دو نفر مى خواهند آنچه به سود توست به سوى تو جلب کنند ! امیرالمومنین (ع) فرمود : اى شریح ! واى بر تو از جهاتى خطا کردى ; اما یک خطایت اینکه من پیشواى توام و تو به سبب فرمان بردن از من خدا را فرمان مى برى و مى دانى که من هرگز باطل گو نیستم ، با این وصف سخنم را رد کردى و ادعایم را باطل انگاشتى ! آنگاه بر ضد قنبر و حسین ادعا کردى که آنان در این دادگاه به نفع خود گواهى مى دهند ! من جریمه باطل انگاشتن ادعایم و تهمت زدن به قنبر و حسین را بر تو روا نمى دارم ، جز اینکه سه روز میان یهود به داورى و قضا برخیزى . پس او را به سوى منطقه یهودى نشین فرستاد و او سه روز در آنجا میان یهود به داورى پرداخت سپس به محل کارش باز گشت .وقتى یهودى این جریان را شنید که على (ع) با داشتن گواه از قدرتش سوء استفاده نکرده و حکم قاضى بر ضد او صادر شده است ، گفت : شگفتا ! این امیرالمومنین است ، نزد قاضى رفته و قاضى بر ضد او حکم رانده است ! مسلمان شد و سپس گفت : این زره امیرالمومنین است که روز جنگ صفین از شتر خوش رنگ سیاه و سپیدش افتاده و من آن را براى خود برداشتم.
سفره ای ساده و بی ریا
امام على ع تهیدست نبود، از دسترنج خود تولید فراوانى داشت وقتى فقراء و یـتـیـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد. احنف بن قیس مى گوید: روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت ناهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند كه تعجّب كردم . آنگاه طعام دیگرى آوردند كه آنرا نشناختم . پرسیدم : این چه طعامى است ؟ معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آن را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِیشكر در آن ریخته اند. احنف بن قیس مى گوید: در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم . معاویه با شگفتى پرسید: علّت گریه ات چیست ؟ گفتم : به یاد على بن ابیطالب ع افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید. فرمود : میهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم : در این سفره چیست ؟ فرمود: آرد جو . گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید كسى از آن بخورد ؟ فـرمـود: نـه ، هـیـچ كدام از اینها نیست ، بلكه مى ترسم حسن و حسین ع بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند. گفتم : یا امیرالمۆمنین مگر این كار حرام است ؟ حضرت امیرالمۆمنین ع فرمود: نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد. هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باك ، سفره امیرالمۆمنین نیز مانند ماست . مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد كـردى كـه فـضـیـلت او قابل انكار نیست. امام على ع بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى كرد. گوشت بسیار كم مى خورد و مى فرمود : «شكم ها را مدفن حیوانات نكنید». با این همه، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. )
ساده زیستى در كمال توانائى
امـام عـلى ع در سـاده زیـسـتـى یـك الگـوى كامل بود، كار مى كرد و زندگى را با كار روزانه اداره مى فرمود، مشك آب درماندگان راه را بر دوش مى كشید. درخت مى كاشت، با دلوِ آب، باغ دیگران را آبیارى مى كرد و مُزد مى گرفت. هـیـزم جـمـع مـى كـرد و در بازگشت به منزل، پُشته هیزم را بر دوش مى كشید، تا با آن تنور را براى پختن نان آماده كنند. در كار خانه كمك مى كرد. خانه را جاروب مى زد، هر كس به حضرت امیرالمۆمنین على ع نزدیك مى گشت، مـى فـهمید كه دور از هرگونه خود بزرگ بینى، چون دیگر اقشار جامعه، بلكه همچون محرومین زندگى مى كند. اصبغ بن نباته مى گوید: امام على ع خطاب به مردم كوفه فرمود: من در شهر شما با مختصر توشه و وسائل زندگى وارد شدم، اگر به هنگام خارج شدن از شهر شما بیش از آنچه كه با خود آورده ام ببرم خیانتكار خواهم بود.در صورتى كه قدرت داشت تا انواع امكانات را براى خود فراهم آورد.
پیراهن وصله دار
امام على ع الگوى كامل فرهنگ ساده زیستى بود. از لباس هاى معمولى كه عموم مردم مى پوشیدند استفاده مى كرد. شـخـصـى در كوفه خدمت امام على ع رسید، دید كه لباس هاى حضرت امیرالمۆمنین على ع كم قیمت و ساده و وصله داراست ، با شگفتى به امام على ع نگریست و گفت: چرا لباس شما وصله دارد؟ امام على ع در جواب فرمود: «یَخشَعُ لَهُ القَلب ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفس وَیَقتَدى بِهِ المُۆ مِنُونَ؛ با این لباس دل خاشع و نفس اماره، خوار مى گردد، و الگوى مۆ منان مى شود». همچنین نقل شده است که علاء بن زیاد گفت: یا امیرالمۆمنین از برادرم عاصم بن زیاد به شما شكایت مى كنم. فرمود: چه شكایتى؟ عـرض كـرد: عـبـائى پـوشیده و كار عبادت و رهبانیّت پیشه كرده و دست از كار دنیا كشیده است . امام على ع فرمود: او را پیش من بیاورید.
چون عاصم آمد، حضرت به او فرمود: «اى دشـمـنـك جان خویش، شیطان سرگردانت كرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمى كـنـى؟ تـو مـى پـنـدارى كـه خـداونـد نـعـمـتـهـاى پـاكـیـزه اش را حـلال كـرده امـّا دوسـت ندارد تو از آنها استفاده كنى ؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اینگونه با تو رفتار كند». عاصم گفت: اى امیرمۆ منان، پس چرا تو با این لباس خشن ، و با آن غذاى ناگوار بسر مى برى ؟ حضرت امیرالمۆمنین على ع فرمود: واى بـر تـو، مـن همانند تو نیستم ، خداوند بر پیشوایان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نكشاند.
جایگاه ساده پوشى امامان عادل هر قدر در ساده پوشى دقّت كنند ارزشمند است، امّا دیگران آزادند و مى توانند بـراى زن و فـرزنـد خـود لباس هاى قیمتى و نرم بخرند، كه دیگر امامان معصوم ع نـیـز چـون رهـبـرى امـّت را در دسـت نـداشـتند گرچه از انواع لباس ها استفاده مى كردند، امّا در ساده زیستى همواره الگو بودند. شخصى به امام صادق ع اعتراض كرد كه شـمـا كـه از سـاده پـوشـى حضرت امیرالمۆمنین على ع فرمودید، خودتان چرا لباس نرم و زیبا دارید؟ امام صادق ع فرمود: لباس هاى امام على علیه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگر الان بود و همان لباس ها را مى پوشید، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى كند همان لباس امام على ع را پوشیده به روش امام على ع رفتار مى كند.
حکمت ولادت در کعبه:
این ولادت مبارک، یک حادثهی بزرگ تاریخی است که در آن عصر همگان شاهد بودند و در تمامی کتب معتبر روایی و تاریخی تشیع و تسنن نیز بدان تصریح شده است و چون منکر و مخالفی ندارد، به ذکر دو سند از کتب معتبر اهل سنت بسنده میشود.
*- حاکم نیشابوری که از بزرگان علمای اهل سنت است، در کتاب مستدرک صحیحین که برای اهل سنت حجت مینویسد: روايات متواتر است كه فاطمه بنت اسد، اميرمؤمنان علی ع را در خانة كعبه به دنيا آورده است (مستدرك الصحيحين، ج۳، ص۴۸۳)
*- دهلوی از متعصبین اهل سنّت است مینویسد: «فاطمه بنت اسد، علی بن ابی طالب را در درون كعبه به دنيا آورد، بدون ترديد او در روز جمعه سيزدهم رجب، سی سال بعد از عام الفيل، در خانة كعبه به دنيا آمده و هرگز پيش از او يا بعد از او كسي در خانة كعبه زاده نشده (شاه ولي الله دهلوی،ج۲، ص۲۵۱)
مهمتر از ولادت در داخل کعبه که در میان تمامی آحاد بشر اختصاص به امام علی ع دارد، حکم و پیام این مشیّت الهی است، چرا که اهمیت هر واقعهای به حکمت و پیام آن است. گفتگویی با علما و برادران اهل سنت: وی میگوید: توفیقی دست داد که به همراه تنی چند از علما و نیز اساتید دانشگاهی اهل سنّت از کشور ترکیه، که البته بسیار مؤمن، روشنفکر و انقلابی بودند (در سال وقع حج خونین) به حج مشرف گردیم. رسم ما این بود که پس از انجام هر یک از مناسک، در جای مقرری دور هم جمع میشدیم و در خصوص حکمت آن عبادت صحبت میکردیم. پس از پایان طواف، مقابل ناودان طلا، روی پلهها قرار گذاشتیم و دور هم جمع شدیم. من پرسیدم: وقتی طواف میکردید، به چه میاندیشیدید. یکی گفت: به وحدت مسلمین، یکی گفت به یک رنگی حول محور توحید و ...؛ از من پرسیدند: تو خودت به چه فکر میکردی؟
گفتم: ما معتقدیم که خداوند متعال علیم و حکیم است و فعلی از او صادر نمیشود مگر آن که حکمتی داشته باشد و حتی برگی از درختی نمیافتد، مگر آن که بر اساس مشیّت حکیمانه او باشد. گفتند چنین است. ادامه دادم: به این فکر میکنم که حکمت تولد حضرت علی ع در داخل کعبه چیست و خداوند حکیم چه پیامی در این مشیّت حکمیانه برای عالمیان و به ویژه مسلمانان قرار داده است؟! ما باید این پیام را دریافت و درک کنیم تا حجمان کامل شود. سؤال خوبی مطرح شده بود و همه به فکر فرو رفتند و البته پاسخهای بسیار جالبی نیز دادند. یکی گفت: خداوند متعال بسیار علی را دوست دارد و این چنین معظمش داشته است. گفتم: مگر سایر انبیا و از جمله پیامبر اکرم ص را دوست نداشته است؟ دیگری گفت: چرا؛ اما عظمت و مقام ایشان را با انزال وحی و اختصاص به نبوت نشان داد، اما میخواست عظمت و مقام علی را نشان دهد، لذا او را در کعبه به دنیا آورد.
گفتم: این هم پاسخ خوبی است. اما به حضرت مریم ع فرمود از مسجد بیرون برو و زیر درخت خرما بنشین تا چشمت به تولد مسیح ع روشن شود. پس اگر علی ع پای دیوار کعبه، در حجر اسماعیل، نزدیک مقام ابراهیم و ... به دنیا میآمد نیز این عظمت نشان داده شده بود، چرا باید دیوار شکافته شود و فاطمه بنت اسد (ع) داخل شود و ایشان در درون کعبه به دنیا بیاید؟ این حکمت و پیامی دارد. همه درماندند و از من پرسیدند: خودت چه فکر میکنی؟ با ذکر آیات قرآن در خصوص خلقت آدم ع به عنوان خلیفةالله، اشاره کردم که روح (ملائک، انسان و جنّ) برای رشد خود و تقربش به کمال، نیازمند به جهت و قبله است. همه باید در عبادت جهتی واحد به سوی معبود واحد داشته باشند و خداوند متعال پس از آن که اسمایش را به آدم (ع) تعلیم داد و سپس آنها را به ملائکه عرضه کرد (یعنی موجودات خارجی بودند و نه الفاظ) و گفت اگر راست میگویید از اسم اینها به من خبر دهید، و آنها اظهار عجز و نادانی کردند و در نهایت به حضرت آدم (ع) فرمود تا آنها را به این اسما تعلیم ده، به ملائکه فرمود حال به «آدم» سجده کنید، یعنی بدانید که انسان کامل، خلیفة الله، معدن علم الهی و قبلهی شما به سوی من است.
ادامه دادم: همان گونه که در احادیث آمده : کعبه، عکس یا نمودی از عرش الهی و طواف ملائکه به دور آن، در زمین است، قبله قرار گرفتن «آدمخلیفةالله» نیز نمودی در زمین و کعبه دارد و نمیشود که خدا «آدم» را قبلهی عبادت ملائک قرار داده باشد و سپس سنگ را قبلهی عبادت آدم قرار دهد. پس، علی ع در کعبه به دنیا آمد تا همگان بدانند، خداوند علیم و حکیم از انسان عاقل که اشرف است، نخواسته تا سنگ را قبله خود قرار دهد! بلکه این سنگها که به صورت دیوار مکعبی درآمدهاند، فقط نشانی فیزیکی است [کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود – حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست]، لذا باید همگان بدانند که روح کعبه و قبلهی موحدین، همان آدم و انسان کامل است، همان خلیفةالله است که همگان باید (مانند ملائکه) برای عبادت الهی بدانسو سجده کنند و اگر جهت را برگردانند (مانند ابلیس)، از مقام خود هبوط کرده و از جرگه عبادالرحمن و تسلیم شدگان امر الهی(مسلمانان) خارج میشوند... و توضیح دادم. پس، توجه داشته باشید که کعبه، زادگاه ولایت است و از این رو قبله مسلمانان قرار گرفته . ظاهرش برای جهتگیری ظاهری و باطنش برای جهتگیری باطنی. ظاهرش دیواری از سنگ و خاک است و بدن خاکی ما در عبادت بدان سو توجه میکند و درون باطنش ولایت است که روح باید برای عبادت بدانسو توجه کند... . از این روست که در زیارتها نیز میخوانیم که «کعبه به علی شرف یافت شَرّفَ بِهِ مَکّةَ وَ مِنا، نه این که شرفِ اشرف مخلوقات پس از نبی اکرم ص به تولد در کعبه باشد. همه ضمن تصدیق و احسنت به فکر و بلکه به بُهت فرو رفتند و برخی نیز اشک ریختند و به جرأت میگویم که همگی در محضر خدا و در همان جوار کعبه و قبلهی مسلمین اَشهدُ اَنّ عَلیاً ولیّ الله گفتند.
ملاحظه: جای این شکاف بردیوار کعبه (رکن یمانی) چند ماه پیش موجود بود که اخیراً توسط وهابیت پوشانده شد