سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
صفات ویژه مومنان : عباد الرحمن سوره فرقان
صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان عـبـاد الـرحمن آمده, و دوازده صفت از صفات ویژه آنان را در آیات انتهایی سوره فرقان بیان مى کند و در حـقـیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزا و غرور مى گفتند: رحمان چیست ؟ این صفات بعضى اعتقادى، بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى است. جایى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیت هستند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان درک کرد.
1- مشی فروتنانه و بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر روى زمین راه مى روند وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا نـخـستین توصیف نفى کبر و غرور و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مى شود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حرکات انـسـان نـشـان مى دهند, تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مى توان با دقت و موشکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد. آرى ! آنها متواضعند, و تواضع کلید ایمان است .
این ویژگی بندگان رحمان است که روی زمین فروتنانه راه می روند؛ با سبکی، با آرامی، بی تکلف. این وصف اول آنهاست. شايد مراد از .مشى. و حركت آرام در زمين، تنها نحوه‌ى راه رفتن نباشد، بلكه شيوه‌ى زندگى متعادل را هم شامل شود. هون هم به معناى تواضع و مدارا و نرمخويى است و هم به معناى سكينه و وقار. امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از هَوْناً ، زندگى كردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحيه‌اى است كه خداوند آفريده است. يعنى بندگان خدا، خود را به تكلّف و رنج و تعب نمى‌اندازند.
2- برخورد سالم با جاهلان سپس می فرماید وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا  دومین وصف آنها حلم و بردبارى است و هنگامى که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى دهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مى پردازند)
در پاسخ آنـهـا سـلام مى گویند سلامى که نشانه بى اعتنایى توام با بزرگوارى است, نه ناشى از ضعف, نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است .
كلمه‌ى سلام ، در اين جا به معناى سلامِ وداع با ياوه‌ها و برخورد مسالمت‌آميز است. چنانكه درباره‌ى حضرت ابراهيم عليه السلام مى‌خوانيم: همين كه عمويش او را طرد كرد و گفت: از من دور شو، ابراهيم گفت: سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ خداحافظ، به زودى براى تو از پيشگاه خداوند طلب آمرزش خواهم كرد
به طور طبیعی، پیش می آید که بندگان شایسته خدا در جامعه با کسانی مواجه می شوند که شایسته نیستند و آنها با انگیزه هایی با اینها برخورد می کنند، بی احترامی می کنند، توهین می کنند، حتی تهمت می زنند، استهزا می کنند، تحقیر می کنند و حتی گاهی هم فحش می دهند و یا بالاتر از آن.
در چنین موقعیت هایی که با افراد نابخرد مواجه می شوند و مورد خطاب آنها قرار می گیرند، اینها سخنی سالم، بی تنش و بدون پرخاشگری بر زبان می آورند، یا لفظ سلام را می گویند؛ مثلا، احترام می کنند؛
یکى از نامهاى بهشت دار السلام‏ است که به نوبه خود اهمیت موضوع سلام و سلامتى و امنیت را اثبات مى‏کند. آیاتى داریم که وقتى مؤمنین وارد بهشت مى‏شوند از طرف ملائکه به ایشان سلام داده مى‏شود و تحیت‏ خود مؤمنان هم در هشت ‏سلام است (46اعراف، 32نحل، 24رعد، 23 ابراهیم 46 ‏یس، 62 مریم و 26 واقعه)
از چیزهایى که اهمیت موضوع سلام و را اثبات مى‏کند همین است که خود اسلام، سلام تلقى شده و برنامه‏هاى اسلام سبل السلام‏ نامیده شده يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ ‏ وقتى قرآن مى‏خواهد اهمیت اسلام و قرآن را بیان کند مى‏فرماید: خداى به وسیله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مى‏دهد، و یکى از بزرگترین اوصاف قرآن این است که به سوى راههاى سلام هدایت مى‏کند. در اسلام تاکید شده که مؤمنان به یکدیگر سلام کنند و پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه و آله حتى به زنان و کودکان هم سلام مى‏کردند و روایات زیادى درباره احکام و فضیلت ‏سلام وارد شده.
خصوصیات روحی عباد الرحمن یکی از اصطلاحات قرآنی، عبادالرحمن است. در آیات قرآنی گاه سخن از عبادالله و عبدالله است و گاهی سخن از عبادالرحمن است. هر دو، اسم خاص خواهند بود. از این رو نمی‌توان نام کسی را الرحمن گذاشت چنان که جایز نیست کسی را الله نامید بلکه باید عبدالله و عبدالرحمن نامید. در حقیقت الرحمن ناظر به حوزه رحمانیت و ربوبیت است.
پس عبدالرحمن کسی است که با سکینه، تواضع و وقار حرکت می‌کند و سبکبال نه سبک‌سر است. اینان وقتی با برخورد جاهلانه و جاهلیت‌آمیز و ضداخلاقی مواجه می‌شوند، عاقلانه و کریمانه می‌گذرند: مَرّوا کِرامًا و با سلامت و گفتن سلام خداحافظی، از جاهلان دور می‌شوند.
پس با آنان هم سخن و دهن به دهن نمی‌شوند، بلکه با گذشت و احسان از آنان می‌گذرند به آنان می‌گویند: لَنا اَعمالَنا وَلَکُم اَعمالُکُم؛ شما کارتان را انجام بدهید ما کارمان را انجام می‌دهیم.
این خط‌ مشی عمومی عبادالرحمن و رفتار بهشتی‌هاست. إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا سخنى جز سلام و درود نیست (واقعه 26)
 3. عبادت خالصانه ـ در این آیه به سومین ویژگى آنها که عبادت خالصانه پروردگاراست پرداخته, مى گوید: و آنـهـا کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى کنند وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا در ظلمت شب که چشم غافلان در خواب است و جایى براى تظاهر و ریا وجود ندارد خواب خوش را بـر خـود حـرام کـرده و بـه خـوشـتر از آن ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست مـى پـردازد, پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى گذرانند, و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن مى کنند.
عبادالرحمن اهل بیتوته و تهجد و شب زنده‌داری هستند و عبادت‌های مستحب خود را درخلوت انجام می‌دهند و اهل ریا نیستند و به دعا و نیایش می‌پردازند و از خدا در زندگی توفیق می‌طلبند.
بيتوته به معناى شب‌زنده‌دارى است، خواه تمام شب يا نيمى يا بخشى از آن. چنانكه يكى از اعمال حج، بيتوته‌ى زائران و حاجيان در شب يازدهم و شب دوازدهم ذى‌الحجه در سرزمين منى‌ است و فقها مقدار بيتوته در آن مكان را نيمى از شب دانسته‌اند.
حضرت على عليه السلام در وصف پارسايان مى‌فرمايد: اما الليل فصافون اقدامهم. آنان شب‌ها در حال قيام و شب زنده‌دارى‌اند، آنان عابدان شب، و شيران روزند.
 4. خوف و ترس ـ چهارمین صفت ویژه آنان خوف و ترس از مجازات و کیفرالهى است و آنها کسانى هستند که پیوسته مى گویند:
پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و شدید و پردوام است وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا كلمه‌ى غرام، در اصل به معناى مصيبتى است كه انسان در برابر آن راه فرار ندارد و نوعى التزام و تعهّد بر دوش او قرار مى‌دهد كه در زبان فارسى به آن تاوان مى‌گويند.
فكر نجات از آتش هم بايد از طريق عبادت باشد و هم از طريق ديگر اعمال نيك. حضرت على عليه السلام آن گاه كه اموالى را در راه خدا وقف مى‌كردند، در وقفنامه‌ى خود مى‌نوشتند: اين اموال را وقف كردم، تا بدين وسيله از آتش دوزخ درامان باشم وآتش دوزخ نيز از من دور باشد.
1. اگر شب زنده‌دار هم هستيد، مغرور نشويد. وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ‌ .
2. ياد معاد از ويژگى‌هاى بندگان خاصّ خداست. عَذابَ جَهَنَّمَ
3. بندگان خاصّ خدا، بيش از آنكه طمع بهشت داشته باشند، از آتش دوزخ خوف دارند.
آیه )ـ چرا که جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا با این که آنها شبها به یاد خدا هستند و به عبادتش مشغول, و روزها در مسیر انجام وظیفه گام بر مـى دارنـد بـاز هـم قـلوبشان مملو از ترس مسؤولیتهاست, همان ترسى که عامل نیرومندى براى حرکت به سوى انجام وظیفه بیشتر و بهتر است .
5. میانه روی ـ سـپـس بـه پنچمین صفت ممتاز عباد الرحمن که اعتدال و دورى از هرگونه افراط و تـفریط در کارها مخصوصا در مساله انفاق است اشاره کرده مى فرماید: و آنها کسانى هستند که بـه هـنـگام انفاق , نه اسراف مى کنند و نه سخت گیرى, بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مى کنند وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا جالب توجه این که سخن را روى کیفیت انفاق آنان مى برد  
انـفـاقـى عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سخت گیرى دارند, نه آن چنان بذل و بـخـشـشـى کـنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند, و نه آن چنان سختگیر باشند که دیگران از مواهب آنها بهره نگیرند.
كلمه‌ى قَوام به معناى حد وسط و كلمه‌ى قِوام به معناى وسيله‌ى قيام است.
امام رضا عليه السلام مقدار هزينه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفى دانستند كه در سوره بقره آمده: عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ يعنى توانگر در شأن توانمندى خود و تهيدست در حدّ توان خود مطابق عُرف پسنديده و شأن خود بدهد.
امام صادق عليه السلام فرمود: بخشش در راه باطل، اسراف است (گرچه كم باشد). و بخل در راه حقّ، اقتار است
امام صادق عليه السلام مقدارى سنگريزه از زمين برداشت و مشت خود را بست و فرمود: اين اقتار (سختگيرى و بخل ورزيدن) است، سپس مشت ديگرى برداشت و دست خود را چنان گشود كه همه‌ى سنگريزه‌ها به زمين ريخت، آن گاه فرمود: اين اسراف است.
بار سوّم مشت ديگرى برداشت و دست خود را كمى باز كرد به طورى كه مقدارى از سنگريزه‌ها ريخت و مقدارى در دستش باقى ماند، سپس فرمود: اين، قَوام و اعتدال و حد وسط است.
در سوره اسراء نيز مى‌خوانيم: لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ نه دستت را به گردنت غل و زنجير كن و بخيل باش و نه كاملًا آن را باز بگذار و ولخرجى و اسراف كن.
1. انفاق براى عبادالرحمن، يك وظيفه و مسأله‌ى قطعى است. إِذا أَنْفَقُوا . (در ادبيات عرب‌ .إِذا. نشان عملى شدن و .لو. نشان عملى نشدن است.)
 نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهى، بايد در كنار رسيدگى به محرومان جامعه باشد. يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ‌- أَنْفَقُوا
3- انسان مالك است، ولى در خرج كردن محدوديّت دارد. لَمْ يُسْرِفُوا
4- اسراف جايز نيست، حتّى در انفاق. إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا
5- بندگان خاصّ خداوند، از بخل بدورند. لَمْ يَقْتُرُوا
6- امّت ميانه و وسط، بايد برنامه‌هاى معتدل داشته باشد. وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً
7- ميانه‌روى در عبادت و انفاق، ارزش است. قَواماً
6. توحید خالص ـ ششمین ویژگى عبادالرحمن توحید خالص است که آنها را از هرگونه شرک و دوگانه و یا چندگانه پرستى دور مى سازد. مـى فرماید: و آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمى خوانند وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ نـور تـوحـید سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعیشان را روشن ساخته و تیرگى و ظلمت شرک از آسمان فکر و روح آنها بکلى رخت بربسته است .7. پاکى آنها از آلودگى به خون بى گناهان است هـفـتـمـیـن صـفت,: و آنها هرگز انسانى را که خـداوند خونش را حرام شمرده جز به حق به قتل نمى رسانند وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ از آیـه فـوق به خوبى استفاده مى شود که تمام نفوس انسانى در اصل محترمند و ریختن خون آنها مـمـنـوع است, مگر عواملى پیش آید که این احترام ذاتى را تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ریختن خون گردد.هـشـتـمین وصف آنها این است که : دامان عفتشان هرگز آلوده نمى شود و زنا نمى کنند وَلَا يَزْنُونَ آنـهـا بر سر دوراهى کفر و ایمان , ایمان را انتخاب مى کنند, و بر سر دوراهى امنیت و ناامنى جانها, امنیت را, و بر سر دوراهى پاکى و آلودگى , پاکى را, آنها محیطى خالى از هرگونه شرک و ناامنى و بى عفتى و ناپاکى با تلاش و کوشش خودفراهم مى سازند و در پـایـان آیـه براى تاکید هر چه بیشتر اضافه مى کند: و هر کس یکى از این امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد دید وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا
اثم گناه و اثام كيفر گناه است. در اين آيات در كنار كارهاى مثبتِ بندگان ويژه‌ى خدا، كارهاى منفى كه از آن دورى مى‌كنند نيز ذكر شده است.
در اين آيه شرك، قتل و زنا مطرح شده كه در روايات از بزرگ‌ترين گناهان شمرده شده‌اند. قتل نفس، از گناهان كبيره است، ولى جمله‌ى‌ .إِلَّا بِالْحَقِّ. مى‌گويد: قتل، در مواردى لازم و حقّ است از جمله: 1. قصاص قاتل. 2. زناى با محارم. 3. زناى كافر با زن مسلمان. 4.  زناكارى كه زن را مجبور كند. 5. زناى كسى كه همسر دارد. 6. مدعى نبوّت. 7. سَبّ و توهين و دشنام به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام. 8. مسلمان ساحر. 9. مُفسد و محارب. 10-  مرتد. 11. كسى كه بر امام عادل زمان خروج كند. 12. مشركِ محارب.
الف. خطرناك‌ترين غريزه‌اى كه انسان را به گناه وادار مى‌كند، غريزه غضب و شهوت است ومؤمن بايد بر غرائز خود مسلط باشد. لا يَقْتُلُونَ‌- لا يَزْنُونَ
ب. خداوند در برخى از موارد به قتل و كشته شدن بعضى از انسان‌ها راضى است.
إِلَّا بِالْحَقِّ ولى به هيچ عنوان و در هيچ شرايطى رضايت نمى‌دهد كه فردى به شرك و زنا آلوده شود. لا يَزْنُونَ
ج. دستور قرآن در زمينه‌ى دورى از شرك، زنا وقتل، تنها يك موعظه نيست، قانونى است كه تخلّف از آن كيفرى شديد دارد. .وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً
د. كيفرهاى الهى استثنابردار نيست، هر كس تخلّف كند كيفر مى‌شود. وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً
عذاب مضاعف ـ از آنجا که این سه گناه نهایت اهمیت را دارد باز در این آیه روى آن تکیه کرده, مى گوید: کـسـانى که مرتکب این امور شوند عذاب آنها در قیامت مضاعف مى گردد, و با خوارى, جاودانه در عذاب خواهند ماند يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا مـنـظور از مضاعف شدن عذاب این است که بر هر یک از گناهان سه گانه که در آیه قبل مذکور است مجازات جداگانه اى خواهد شد که مجموعا عذاب مضاعف است. از این گذشته گاه یک گناه سرچشمه گناهان دیگر مى شود, مانند کفر که سبب ترک واجبات و انجام محرمات مى گردد, و این خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است .
چند برابر شدن عذاب مجرمين، با عدل الهى مخالفتى ندارد، زيرا عذاب مضاعف در شرايطى است كه گناه، آثار شوم و چند برابر داشته باشد. مثلًا زناكار هم گناه مى‌كند و هم ديگرى را به گناه وادار مى‌سازد و هم چه بسا از اين گناه، فرزند حرامزاده‌اى به دنيا مى‌آورد كه گرايش‌هاى منفى دارد. در قتل نفس نيز قاتل، فردى را مى‌كشد، ولى افرادى را داغدار، بى‌سرپرست و يتيم و جامعه را نا امن مى‌كند. هريك از اين عناوين به تنهايى قابل كيفر است، همان‌گونه كه اگر كسى سنّت بدى را در جامعه بنا نهد در طول تاريخ هر كس به آن سنّت عمل كند، براى مؤسّس آن نيز گناهى ثبت مى‌شود.
امام رضا عليه السلام فرمود: به پيامبر صلى الله عليه و آله گفته شد: فلانى انسان بدبختى است، زيرا بسيارى از گناهان را مرتكب شده است. پيامبر فرمود: هرگز چنين نيست كه شما مى‌گوييد، بلكه او نجات يافت و به حسن عاقبت رسيد و گناهانش از بين رفت و به حسنات تبديل شد.
عواملى وجود دارد كه كيفر را چند برابر مى‌كند:
1. گاهى داشتن شخصيّت اجتماعى، كيفر مجرم را دو برابر مى‌كند. خداوند به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ هر كس از شما همسران پيامبر كار زشت انجام دهيد، دو برابر كيفر داريد.
2. گاهى زمان، گناه را دو برابر مى‌كند. مثل گناه در روز جمعه، چنانكه در روايات آمده است كه كار خير و يا شر در روز جمعه دو برابر سنجيده مى‌شود.
3. گاهى گناهِ كليدى است، يعنى علاوه بر انحراف شخص، ديگران را نيز منحرف مى‌كند الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً . يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ‌
توبه و عمل صالح ـ ولى از آنجا که قرآن مجید هیچ گاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى بندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مى کند, در این آیه چنین مى گوید: مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورنـد و عمل صالح انجام دهند که خداوند (گناهان آنان را) به حسنات مبدل مى کند, و خداوند هـمـواره آمـرزنـده و مـهربان بوده است إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
تبدیل سیئات به حسنات :. در اینجا چند تفسیر است که همه مى تواند قابل قبول باشد:1ـ هـنـگـامـى کـه انسان توبه مى کند و ایمان به خدا مى آورد, سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات مى شود, اگر در گذشته مرتکب قتل نفس مى شد در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد.                       .2ـ دیـگر این که خداوند به لطف و کرم و فضل و انعامش بعد از توبه کردن سیئات اعمال او را محو مى کند, و به جاى آن حسنات مى نشاند.                    .3ـ سـومـین تفسیر این که منظور از سیئات آثار سوئى است که از آن بر روح و جان انسان نشسته , هـنگامى که توبه کند و ایمان آورد آن آثار سؤ از روح و جانش برچیده مى شود, و تبدیل به آثار خیر مى گردد.
توبه واقعی ـ این آیه در حقیقت چگونگى توبه صحیح را تشریح کرده , مى گوید: و کسى که توبه کند و عـمـل صالح انجام دهد, بسوى خدا بازگشت مى کند و پاداش خود را از او مى گیرد وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً یـعـنى, توبه و ترک گناه باید تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلکه علاوه بر آن انگیزه اش خلوص نیت و بازگشت به سوى پروردگار باشد.  توبه‌ى واقعى آن است كه با عمل صالح همراه باشد. توبه كننده، مهمان خداست.
8. شهادت آگاهانه ـ هشتمین صفت برجسته عباد الرحمن احترام و حفظ حقوق دیگران است آنها کسانى هستند کـه هرگز شهادت به باطل نمى دهند وَ الَّذینَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ و در مجالس باطل نى حضور پیدا نمى کنند.
كلمه شهد. دو معنا دارد؛ يكى حضور يافتن است و ديگرى خبر و گواهى دادن. در اين آيه هر دو معنا را مى‌توان استفاده كرد. يعنى آنان نه در مجالس بد حاضر مى‌شوند و نه بر باطل گواهى مى‌دهند. كلمه‌ى .زور. به معناى كار باطلى است كه در قالب حقّ باشد و در تفاسير به معناى گواهى باطل، دروغ و غنا آمده است.
در روايتى از امام‌ صادق عليه السلام مراد از زور، در لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ غنا شمرده شده ‌است. در تفسير .مجمع البيان. مى‌خوانيم: مرور با كرامت، آن است كه هرگاه ناچار شدند نام چيز زشتى را ببرند، با كنايه نام مى‌برند.
حاضر نشدن در مجلس گناه و بى‌اعتنايى به گناهكاران، نوعى نهى از منكر است.
شركت در مجالس فاسد، حتّى در بندگان واقعى خدا اثر مى‌كند.
به این ترتیب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى دهند, و نه در مجالس لهو و بـاطـل و گـنـاه حـضـور مى یابند, چرا که حضور در این مجالس علاوه بر امضاى گناه, مقدمه آلودگى قلب و روح است.
9. دوری از لغو - سـپـس در ذیـل آیه به نهمین صفت برجسته آنان که داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره کـرده, مـى گـویـد: و آنـها هنگامى که با لغو و بیهودگى برخوردکنند, بزرگوارانه از کنار آن مى گذرند وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً در حقیقت آنها نه در مجلس باطل حضور پیدا مى کنند و نه آلوده لغو و بیهودگى مى شوند. امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند بر گوش واجب نمود كه از شنيدن هرچه حرام است دورى نمايد، نه تنها انجام گناه حرام است، بلكه شركت در جلسه‌ى گناه و شاهد بودن بر گناه نيز ممنوع است.  هر نوع آگاهى و اطلاع و حضور در صحنه‌اى، ارزش نيست. (گاهى انزوا و گوشه‌گيرى از اجتماع، ارزش است)
هرگونه لغو در كلام، عمل و آرزو ممنوع است. مَرُّوا بِاللَّغْوِ (بندگان خدا، هدف معقول و مفيدى دارند و عمر خود را صرف امور بيهوده نمى‌كنند)
انسان، این آفریده شگفت الهی در مقام خلافت الهی باید کارهای خویش را به گونه ای ساماندهی کند که به مسئولیت خود به خوبی عمل نماید. هرگونه رفتار و کرداری که بیرون از دایره مسئولیت باشد، امری لغو و بیهوده است. هرگونه کار لغو و بیهوده ای در این فرصت کوتاه، به معنای خسران و زیان بزرگ از سرمایه وجودی و فرصت های تکرار ناشدنی است. چرا که مقصد و مقصود از آفرینش انسان، خلافت الهی او از طریق عبودیت و تقرب به خدا از راه تحقق و فعلیت بخشی به اسمای سرشته در ذات انسانی است.
در فرهنگ قرآنی سه واژه لغو، لعب و لهو به کار رفته است. به نظر میرسد که هر سه، معنایی نزدیک به هم دارد؛ از این رو حکم تحریمی یگانه ای برای آن ها وضع شده است؛ اما با دقت می توان دریافت که در فرهنگ قرآن هر یک از این واژگان، معنا و مفهوم خاصی را حمل میکنند.                             .لغو ، در فرهنگ قرآنی به معنای چیزی که به آن اعتنا نمی شود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد.                                                                              .   لعب، کاری است که دارای انتظام و پیوستگی است، اما هدف و نتیجه آن همانند بازی کودکان، خیالی و خالی از حقیقت است
لهو، به چیزی گفته می شود که انسان را از کارهای مفید و مهم باز دارد. .تکاثر در اموال و اولاد. به معنای آن است که شخصی به دیگری فخر بفروشد که من مال و فرزند بیشتری دارم . امر لهوی می تواند، امر مفید و سودمندی باشد، ولی وقتی با توجه به هدف آفرینش بدان نگریسته می شود، معلوم می گردد که امری بیهوده است؛ اما لغو به کاری که هیچ سود و فایده ای بر آن مترتب نمی شود و انسان آن را از روی نادانی انجام می دهد و عقل آن را نمی پسندد و زشت و ناروا می شمارد
البته هنگامی که به مصادیق لهو و لغو در آیات قرآن و روایات معتبر توجه می شود، می توان مواردی را یافت که دو مفهوم لغو و لهو بر آن بار می شود. به این معنا که از نظر مصداقی گاهی دو مفهوم می تواند مصداق واحدی داشته باشد. به عنوان نمونه، غنا می تواند امر لهوی و لغوی دانسته شود.
10. بصیرت ـ دهـمـیـن صفت این گروه از بندگان خاص خدا, داشتن چشم بینا, و گوش شنوا به هـنـگـام بـرخـورد بـا آیـات پـروردگار است, مى فرماید: و آنها کسانى هستند که هرگاه آیات پـروردگارشان به آنها یادآورى شود کر و کور روى آن نمى افتند ! وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً                                     .  مسلما منظور اشاره به عمل کفار نیست, چرا که آنها به آیات الهى اصلا اعتنایى ندارند, بلکه منظور گـروه مـنـافقان یا به ظاهر مسلمانان قشرى است که چشم و گوش بسته بر آیات خدا مى افتند بى آنکه حقیقت آن را درک کنند, و در عمل از آن الهام گیرند. اصولا درک آگاهانه از مذهب سرچشمه اصلى مقاومت و پایدارى و ایستادگى است, چرا که چشم و گوش بستگان را به آسانى مى توان فریب داد, و با تحریف مذهب از مسیر اصلى منحرف ساخت , و آنها را به وادى کفر و بى ایمانى و ضلالت کشاند.
11. خانواده خوب ـ یازدهمین ویژگى این مؤمنان راستین آن است که توجه خاصى به تربیت فرزند و خانواده خـویـش دارنـد و براى خود در برابر آنها مسؤولیت فوق العاده اى قائلند و آنها پیوسته از درگاه خدا مى خواهند و مى گویند:
پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانى قرار ده که مایه روشنى چشم ما گردند وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ  بـدیـهـى است منظور این نیست که تنها در گوشه اى بنشینند و دعا کنند, بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونیشان بر این امر است , و رمز تلاش و کوشش .
12. پیشوای متقی - و بالاخره دوازدهمین وصف برجسته این بندگان خالص خدا که از یک نظر مهمترین این اوصاف اسـت ایـن کـه آنـهـا هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بسپرند بلکه همتشان آن چنان والاست که مى خواهند امام و پیشواى جمعیت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه دعوت کنند
آنـهـا چـون زاهـدان گـوشـه گـیر و منزوى , تنها گلیم خویش را از آب بیرون نمى کشند, بلکه سعیشان این است که بگیرند غریق را!.
لـذا در پـایـان آیه مى فرماید: آنها کسانى هستند که مى گویند: پروردگارا! ما را امام و پیشواى پرهیزکاران قرار ده وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً
آرى ! آنـهـا بـنـدگـان خاص رحمانند, و همان گونه که رحمت عام خدا همگان را فرا مى گیرد, رحـمت این بندگان خدا نیز از جهاتى عام است , علم و فکر و بیان و قلم و مال و قدرتشان پیوسته در مسیر هدایت خلق خدا کار مى کند آنها سرمشقهایى براى پرهیزکاران محسوب مى شوند.
پاداش بهشت ـ بعد از تکمیل این اوصاف اشاره به این بندگان خاص خدا با تمام این ویژگیها کـرده, و در یک جمع بندى کوتاه پاداش الهى آنان را چنین بیان مى کند: آنها کسانى هستند که درجـات عـالـى بـهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مى شود أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًاصـبـر وصـف تـازه اى نـیست بلکه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است و در اینجا مفهوم وسـیـعى دارد که شکیبایى و استقامت در برابر مشکلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سرکش و ایستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است
سـپـس اضـافه مى کند: در آن غرفه هاى بهشتى با تحیت و سلام روبرومى شوند وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا بهشتیان به یکدیگر تحیت و سلام مى گویند و فرشتگان به آنها, و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت مى گوید.
 نتیجه صبر و تقوی و حرص و شهوت چون حضرت یوسف علیه السلام  عزیز مصر گردید، روزی زلیخا با دل خسته بر سر راه او را گرفته و گفت: یا یوسف! ان الحرص و الشهوهْ صبر الملوک عبیدا و ان الصبر و التقوی صبر العبید ملوکا ای یوسف! به درستی که حرص و شهوت، پادشاهانی را بنده گردانیده و به درستی که صبر و تقوا بنده‌ها را به مرتبه پادشاهان رسانیده است. انه من یتق و یصبر فان الله لایضیع اجرالمحسنین البته هرکس تقوا و صبر پیشه کند، (نیکوست) و خداوند اجر یصبر نیکوکاران را ضایع نمی‌کند. (یوسف90) مجموعه ورام،‌ج 1، ص 97
جاودانه ماندن ـ سپس براى تاکید بیشتر مى فرماید: جاودانه در آن خواهند ماند, چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبایى؟ خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا
اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتید!. ایـن آیـه در حقیقت نتیجه اى است براى تمام سوره, و هم براى بحثهایى که در زمینه اوصاف عباد الرحمن در آیات گذشته آمده. روى سـخـن را بـه پـیامبرصلی الله علیه و آله  کرده, مى گوید: بگو: پروردگار من براى شما ارج و وزنى قائل نیست اگر دعاى شما نباشد قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ بـنـابـراین آنچه به شما وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا مى دهد همان ایمان و دعا و توجه به پروردگار و بندگى اوست.
سپس مى افزاید: شما تکذیب آیات پروردگار و پیامبران خدا کردید, و این تکذیب دامان شما را خواهد گرفت, و از شما جدا نخواهد شد فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا یعنى شما در گذشته آیات خدا و پیامبران او را تکذیب کردید اگر به سوى خدا نیایید و راه ایمان و بندگى او را .
كلمه‌ى‌ دُعاؤُكُمْ دو نوع معنا شده یکی دعا كردن شما به درگاه خداوند، كه همين ناله‌ها و تضرّع‌ها و دعاها سبب عنايت خداوند به شماست. و دیگری، دعوت خداوند از مردم، زيرا سنّت الهى دعوت از مردم براى پذيرفتن حقّ و اتمام حجّت بر آنان است و اگر اين دعوت نباشد؛ لَوْ لا دُعاؤُكُمْ مردم ارزشى ندارند. آنچه آنان را موجود برتر و ارزشمند مى‌كند، همان پذيرش دعوت خدا مى‌باشد، ولى شما دعوت الهى را نپذيرفتيد و تكذيب نموديد، پس اميد خيرى در شما نيست.       تكذيب دين، باعث سقوط ارزش انسان است- دعا وسيله‌ى تحصيل ارزش‌هاست. انسان منهاى هدايت و عبادت ناچيز است - دعوت به حقّ، از شئون ربوبيّت خداوند است - محور هستى معنويات است. زيرا هستى براى انسان آفريده شده و انسان براى پذيرش‌حقّ و عبادت خدا - انسانِ منهاى هدايت و عبادت، در حقيقت انبيا و دستورات آنان را تكذيب نموده است.
صفات ویژه مومنان : عباد الرحمن سوره مومنون
‏بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌   قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ قطعاً مؤمنان رستگار شدند.
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ همان كسانى كه در نمازشان خشوع دارند.
امام کاظم علیه‌السلام فرمود: این آیات درباره رسول خدا و امام على  و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام نازل گردیده است
در قرآن، يازده مورد كلمه‌ى فلاح (رستگارى) با كلمه‌ى‌ لَعَلَّ  (شايد) همراه است: لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ لكن در سه مورد بدون اين كلمه و به طور حتمى مطرح شده است، يكى در همين سوره و يكى در سوره‌ى شمس: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها و ديگرى در سوره‌ى اعلى: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى. از مقايسه اين سه مورد با يكديگر، روشن مى‌شود كه ايمان و تزكيه داراى جوهر واحدى هستند.
برترين و آخرين هدف تمام برنامه‌هاى اسلام، فلاح و رستگارى است. در بسيارى از آيات قرآن از تقوا سخن گفته شده و هدف از احكام دين هم رسيدن به تقواست: لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ و آخرين هدف تقوا نيز فلاح است: وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ جالب است كه مهم‌ترين و آخرين هدف دين اسلام در اوّلين شعار آن آمده است: قولوا لا اله الا الله تفلحوا به يگانگى خداوند ايمان آوريد و لا اله الا الله بگوييد تا رستگار شويد.
هر شبانه روز، در اذان و اقامه‌ى نمازهاى يوميّه جمله‌ى حى على الفلاح را بيست بار بر زبان مى‌آوريم و هدف نهائى را با فرياد رسا اعلام مى‌كنيم، تا راه را گم نكنيم.
اسلام مى‌گويد: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى كسانى رستگارند كه ايمان و تزكيه‌ى نفس داشته باشند، ولى كفر مى‌گويد: قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌ فرعون مى‌گفت: امروز هر كس زور و برترى دارد رستگار است.
آرى، انسان هم براى رهايى خود و رسيدن به فضاى باز توحيد و نجات از تاريكى‌هاى مادّيات و هوسها و طاغوت‌ها بايد مثل دانه همان سه عمل را انجام دهد: اوّل ريشه‌ى عقايد خود را از طريق استدلال محكم كند. دوّم از امكانات خدادادى آنچه را براى تكامل و رشد معنوى اوست جذب كند. سوّم تمام دشمنان و مزاحمان را كنار زند و هر معبودى جز خدا را با كلمه .لا اله. دفع كند تا به فضاى باز توحيدى برسد.
شخصى در حال نماز با ريش خود بازى مى‌كرد، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اگر او در دل خشوع داشت، در عمل اين گونه نماز نمى‌خواند.
امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از خشوع در نماز، فرونهادن چشم است.
چه كسانى رستگارند؟
1.  عابدان وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ پروردگارتان را پرستش كنيد، شايد رستگار شويد.
2. آنان كه اعمالشان ارزشمند و سنگين است. فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
3  دورى كنندگان از بخل. وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ                                               4. حزب اللّه. أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ حزب خدا رستگارند.
5  اهل ذكركثير. وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خدارا بسيار يادكنيد تا رستگار شويد.
6  تقوا پيشگان. فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اى خردمندان! تقوا پيشه كنيد تا رستگار شويد.
7  مجاهدان. وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ در راه خدا جهاد كنيد تا رستگار شويد
8  توبه كنندگان. تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اى اهل ايمان! همگى توبه كنيد تا رستگار شويد.
رستگارى مؤمنان حتمى است.  ايمان، شرايط و نشانه‌هايى دارد. الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ‌ . نماز، در رأس برنامه‌هاى اسلامى است. فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ
خَاشِعُونَ  مراد كساني است كه دل به خدا مي‌دهند و مي‌دانند چه مي‌گويند و چه مي‌كنند . انگار در برابر پروردگار ايستاده‌اند و مؤدّبانه او را مي‌ستايند و متواضعانه از بارگاه كبريائي رسيدن به سعادت و دوري از شقاوت را مي‌طلبند .‏
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ‏ و كساني اند كه از (كردار) بيهوده و (گفتار) ياوه رويگردانند (و زندگي را جدّي مي‌گيرند ؛ نه شوخي) .‏
 اللَّغْوِ  : كردار بيهوده و گفتار ياوه . اعمال و اقوالي كه در آن خير و سودي نباشد .‏
 وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ  و كساني اند كه زكات مال بدر مي‌كنند .‏
 فَاعِلُونَ  : انجام دهندگان . در اينجا پرداخت كنندگان مراد است .‏
لغو، به كار و سخن بيهوده مى‌گويند. دورى و پرهيز از لغو، مخصوص مسلمانان نيست،
قرآن درباره‌ى خوبان اهل كتاب نيز مى‌فرمايد: وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ‌ . اهل كتاب با ايمان، از لغو گريزانند                                     
زكات در لغت، به معناى رشد و نموّ و پاكيزگى است و در اصطلاح، يك نوع ماليات شرعى و از اركان و واجبات دين است در جامعه اسلامى، پاسدارى از نماز و ناموس، بسيار مهم است.
در همين چند آيه، نسبت به ناموس با تعبير حافِظُونَ و درباره نماز با جمله‌ عَلى‌ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ ياد شده است.
دورى از لغو در دنيا، بهره‌اش، محفوظ ماندن از لغو در قيامت است. عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً.  اعراض از لغو، نبايد با بدگويى و تندخويى همراه باشد، زيرا در آيه‌ى ديگر مى‌فرمايد: وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً
در روايات براى لغو، نمونه‌هايى آمده است از جمله: سخنى كه در آن ياد خدا نباشد و يا غنا و لهويّات باشد.
در روايات مى‌خوانيم: جز با زن عفيفه ازدواج نكنيد و با كسى كه در مال خود او را امين نمى‌دانيد، هم‌بستر نشويد.
اهميّت زكات‌
زكات، يكى از پنج چيزى است كه بناى اسلام بر آن استوار است. در قرآن 32 بار كلمه .زكات. و 32 بار واژه .برك. آمده، گويا زكات مساوى با بركت است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله افرادى را كه زكات نمى‌دادند، از مسجد بيرون كرد
حضرت مهدى عليه السلام در انقلاب بزرگ خود، با تاركين زكات مى‌جنگد كسى كه زكات ندهد، هنگام مرگش به او گفته مى‌شود: يهودى بمير يا مسيحى
تارك زكات در لحظه‌ى مرگ از خداوند مى‌خواهد كه او را به دنيا باز گرداند تا كار نيك انجام دهد، امّا مهلت او پايان يافته است
امام صادق عليه السلام : اگر مردم زكات بدهند، هيچ فقيرى در زمين باقى نمى‌ماند
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ‏ عورت خود را حفظ مي‌كنند إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ‏ مگر از همسران يا كنيزان خود، كه در اين صورت جاي ملامت ايشان نيست. مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ  مُلك يمين، كنيزان مراد است. كنيز در گذشته بوده است و مرد مي‌توانسته است از ميان كنيزان خود كساني را به همسري گيرد. اسلام در جنگ مشروع اجازه داده است مسلمانان از دشمنان برده بگيرند اگر دشمنان از ميان مسلمانان مردمان را برده كنند. در غير اين صورت مسلمانان كسي را برده و كنيز نمي‌كنند (تفسيرالمنتخب) .‏
 فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ  ‏اشخاصي كه غير از اين (دو راه زناشوئي) را دنبال كنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار مي‌آيند (و زناكار مي‌باشند) .‏
الْعَادُونَ .. تجاوزگران . در گذرندگان از احكام خدا و حدود شريعت او .‏
امام صادق عليه السلام در پاسخ از حكم استمناء، آيه‌ى 7 را تلاوت فرمودند.
 وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ‏ و كساني اند كه در امانتداري خويش امين و در عهد خود بر سر پيمانند.  أَمَانَاتِهِمْ  مراد از امانت، هر آن چيزي است كه شخص را بر آن امين دانسته باشند ، اعم از تكاليف شرعي خدا يا اموال سپرده مردم .                                     عَهْدِهِمْ پيمان با خدا با پذيرش دين او، و پيمان با مردم در مصالح جامعه مراد است رَاعُونَ  رعايت‌كنندگان . امانتداران و نگاه‌دارندگان عهد و پيمان .
 وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ‏ و كساني اند كه مواظب نمازهاي خود مي‌باشند (و پيوسته آنها را در وقت خود اداء، و اركان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مي‌نمايند) .‏ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ  : مداوم بر نمازهاي خود در اوقات معيّن بوده و شروط لازم آن را مراعات مي‌دارند .‏
اهمّيت امانت در روايات‌
به نماز و روزه و حجّ مردم ننگريد، به صداقت و امانتدارى آنان بنگريد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخرين لحظه‌هاى عمر خود به حضرت على عليه السلام فرمود: اد الامانة الى البر و الفاجر فيما قل و جل حتى الخيط و المخيط. امانت را به صاحبش برگردان، چه نيكوكار باشد و چه گناهكار، ارزشمند باشد يا ناچيز، اگر چه مقدارى نخ باشد و يا پارچه و لباسى دوخته شده.
همه‌ى نعمت‌هاى مادّى، معنوى و سياسى، امانت الهى هستند. (امام خمينى قدس سره فرمود جمهورى اسلامى امانت الهى است. قرآن كريم برخى از اهل كتاب را كه امانتدار هستند، ستوده است. .وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ. اگر به برخى از اهل كتاب، مال فراوانى به امانت بسپارى، آن را به تو برمى‌گرداند.
1. مؤمن، متعهّد است. .عَهْدِهِمْ راعُونَ. خلف وعده، نشانه‌ى ضعف ايمان است.
2. مراعات عهد و پيمان لازم است، گرچه در عمل نتوانيم وفا كنيم راعُونَ  نه موفون
3. در معرّفى سيماى مؤمنان، نماز هم در ابتدا مطرح شد:  فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ  و هم در پايان‌  عَلى‌ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ  اين تكرار و تأكيد، نشان اهميّت نماز است.
صفات ویژه عباد الرحمن : سوره مؤمنون آيه 57
 إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ كساني كه از خوف خدا در هراس هستند .‏
 مُشْفِقُونَ .. اشخاص بيمناك و در هراس. مراد كساني است كه با انجام خوبيها خويشتن را سخت از عذاب خدا به دور مي‌دارند .‏
 وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ  ‏آناني كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند .‏
 ‌ءَايَات‌ آيه‌هاي خواندني كتابهاي يزدان، و نشانه‌هاي ديدني در كتاب ديدني جهان
 وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ  ‏افرادي كه براي پروردگار خود همتا قرار نمي‌دهند ( و كسي و چيزي را شريك او نمي‌كنند ) .‏
خَشِيتُ. ترسى است كه برخاسته از علم و شناخت باشد و اشفاق ترسى است كه با محبّت و احترام آميخته باشد. خشيت، بيشتر جنبه‌ى قلبى دارد و اشفاق جنبه‌ى عملى. مؤمنان و سبقت گيرندگان در خيرات، كسانى هستند كه در دل آنان ترس آميخته با عظمت خدا جاى كرده و در عمل، حريم خدا را حفظ مى‌كنند و حيا دارند.
1. ترس از روى آگاهى و توجّه به عظمت خداوند، مايه‌ى رشد است. .مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ.
2. ايمان آوردن به هر قانونى كه خداوند مى‌فرستد و دور شدن از انواع شرك‌ها، وظيفه‌ى دائمى ماست. (كلمه‌ى‌ يُؤْمِنُونَ و لا يُشْرِكُونَ فعل مضارع و نشانه‌ى دوام و استمرار است)
 وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ  ‏اشخاصي كه عطاء مي‌كنند و مي‌بخشند آنچه را كه در توان دارند، در حالي كه دلهايشان ترسان و هراسان است (از اين كه نكند صدقات و حسنات آنان پذيرفته نگردد) و به علّت اين كه به سوي خدايشان (براي حساب و كتاب) برمي‌گردند .‏
 يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَوْا مي‌دهند و عطاء مي‌كنند آنچه را كه عطاء كرده و در توان دارند . مراد دادن زكات و صدقات و اداي حقوق مردم و حق پروردگار است .وَجِلَةٌ ..ترسان و هراسان (حجر 52 و 53 ) .‏
وجل به معناى اضطراب و نگرانى است. تكامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مى‌پذيرد كه در اين آيات مطرح شده:
مرحله‌ى اوّل؛ علم و شناختى كه مايه‌ى خشيت شود. مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ
مرحله‌ى دوم؛ ايمان عميق و دائمى به آنچه درك كرده است. يُؤْمِنُونَ
مرحله‌ى سوم؛ دورى از انواع شرك‌ها، مخفى و آشكار. لا يُشْرِكُونَ
مرحله‌ى چهارم؛ انفاق از آنچه خدا عطا نموده است. يُؤْتُونَ‌
مرحله‌ى پنجم؛ مغرور نشدن و دغدغه داشتن كه مبادا كارم ناقص يا عملم مردود يا وظيفه‌ام چيزى ديگرى باشد و در قيامت پاسخ‌گو نباشم. قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ
1. به انفاق خود مغرور نشويم. يُؤْتُونَ‌ . وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ
2. ترس مؤمن از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قيامت است. وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‌ رَبِّهِمْ راجِعُونَ                                                                                                     .  أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ ‏ چنين كساني ( كه صفات چهارگانه ايشان گذشت ) در خيرات و حسنات ( با ديگران ) مسابقه سرعت مي‌دهند و در انجام آنها ( بر سايرين ) پيشي مي‌گيرند .‏
 يُسَارِعُونَ  : بر همديگر سرعت و سبقت مي‌گيرند.                                        .  وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ : از ديگران زودتر حسنات و خيرات انجام مي‌دهند و جلوتر بدان مي‌رسند . بلي ! مسابقه مؤمنان در انجام خوبيها و نيكيها است و مسابقه بي‌دينان در انجام بديها و زشتيها .‏
در آيه 56 بيان شد كه برخى از مردم تنها داشتن مال و فرزند را مايه‌ى سعادت و نشانه‌ى سرعت در خير مى‌دانند، امّا اين آيه مى‌فرمايد: سرعت در خير، علم و ايمان و اخلاص و انفاق همراه با خوف و خشيت است، نه آنچه آنان مى‌پندارند.
1. ترس از خداوند و قيامت، سبب شتاب در كارهاى خير است. مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ‌
2. نشانه‌ى ايمان واقعى، سرعت دائمى در كارهاى خير است. (يُسارِعُونَ فعل مضارع، رمز استمرار است)
3. سرعت و سبقت در كار خير، يك ارزش است. يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ
صفات ویژه عباد الرحمن : سوره شورى آيه 37
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ‏ و كساني اند كه از گناهان بزرگ ، و اعمال بسيار زشت و ناپسند مي‌پرهيزند ، و هنگامي كه خشمناك مي‌گردند ( زمام اختيار از دست نمي‌دهند و پرت و پلا نمي‌گويند و آلوده گناه نمي‌شوند ، و بلكه نفس خود را مهار مي‌كنند و بخشم آورندگان را ) مي‌بخشند .‏
 كَبَآئِرَ الإِثْمِ  : گناهان كبيره گناهاني است كه از آنها بيم داده شده ، و يا اين كه حدّ و تعزيري در برابر آنها واجب گشته است .                                                .  الْفَوَاحِشَ  : گناهاني است‌ كه بسيار زشت و پلشت باشند. بسياري ( كَبَآئِرَ الإِثْمِ ) را گناهان كبيره ، و الْفَوَاحِشَ  را شرك و زنا و هرگونه گناهي دانسته‌اند كه داراي حدّ باشد .
در آيه قبل سخن از ايمان و توكّل بود كه هر دو مربوط به قلب است. در اين آيه به روش‌هاى عملى مؤمنان مى‌پردازد                                                         . گناهان كبيره چيست؟ امام خمينى قدس سره در تحرير الوسيله در شرايط امام جماعت مى‌فرمايد: امام جماعت بايد از گناهان كبيره پرهيز كند و آن: هر گناهى است كه در قرآن وعده عذاب بر آن داده شده، يا شديداً با آن برخورد شده، يا دليلى داشته باشيم كه هم وزن يا بدتر از گناهان كبيره شناخته شده، يا عقل آن را كبيره بداند، يا در افكار عمومى مؤمنان كبيره شمرده شود، يا دليل خاصّى بر كبيره بودن آن داشته باشيم                                                                              .  سپس نمونه‌هايى را مى‌شمرد از جمله: ياس از رحمت خدا، نسبت دروغ به خدا و رسول، قتل، نسبت ناروا به زن شوهردار، فرار از جنگ، عاق والدين، قطع رحم، سِحر، زنا، لواط، خوردن مال يتيم، كتمان حقّ، گواهى باطل، پيمان شكنى، شراب خورى، تجاوز در وصيّت، رباخوارى، قمار، كم فروشى، خوردن گوشت مردار و خوك، كمك به ظالم و تكيه بر او، اسراف و تبذير، حبس حقوق مردم، دروغ، تكبّر، خيانت، غيبت، سخن چينى، سبك شمردن حج، ترك نماز، منع زكات، اصرار بر گناهان صغيره، سرگرمى به لهو و لعب.
1. شرط برخوردارى از نعمت‌هاى برتر و پايدارتر، علاوه بر ايمان و توكّل، دورى از گناهان و كنترل شهوات و غضب است. وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ‌ .
2. اولين گام اصلاحات، پاك سازى است، سپس خودسازى و جامعه سازى يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ
3. منشأ بسيارى از گناهان شهوت و غضب است، اول دورى از شهوت را مطرح كرد بعد دورى از غضب را. يَجْتَنِبُونَ‌ . الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا
4. با تقواى الهى و اجتناب از گناهان رابطه خود را با خدا و با عفو در هنگام غضب رابطه خود را با مردم محكم كنيم. يَجْتَنِبُونَ‌ . يَغْفِرُونَ‌
5. كمالات زمانى ارزش بيشترى دارد كه سيره و روش انسان شود. يَجْتَنِبُونَ‌ .
6. مؤمن بر نفس خود تسلّط دارد. يَجْتَنِبُونَ‌ . يَغْفِرُونَ‌
7. غضب يك غريزه است لكن كنترل آن لازم است.  غَضِبُوا
8. مؤمنان به هنگام غضب خودشان عفو مى‌كنند، نه به خاطر وساطت ديگران
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ  ‏و كساني اند كه دعوت پروردگارشان را پاسخ مي‌گويند ، و نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند ، و كارشان به شيوه رايزني و بر پايه مشورت با يكديگر است ، و از چيزهائي كه بديشان داده‌ايم ( در كارهاي خير ) صرف مي‌كنند .‏
 أَمْرُهُمْ شُورَيا بَيْنَهُمْ  : كار و بارشان شورائي است . مهمترين مسأله اجتماعي همان اصل شوري است و يك برنامه عمومي و همگاني مسلمانان است .‏
 وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ ‏ و كساني اند كه اگر ستمي بديشان شد ، خويشتن را ياري مي‌دهند ( و زير بار ظلم نمي‌روند ) .‏
 الْبَغْيُ: ظلم و تعدّي . يَنتَصِرُونَ .. ياري مي‌طلبند . به ياري يكديگر مي‌شتابند            .‏      طلحه و زبير به حضرت على عليه السلام گفتند: ما به شرطى با تو هستيم كه در هر كار با ما مشورت كنى، زيرا حساب ما از ديگران جداست، حضرت فرمودند: نظرت فى كتاب الله و سنة رسوله فامضيت ما دلانى عليه و اتبعته و لم احتج الى آرائكما فيه و لا رأى غيركما و لو وقع حكم ليس فى كتاب الله بيانه و لا فى السنة برهانه و احتيج الى المشاورة فيه لشاورتكما فيه . من در كتاب خدا و سنّت رسول او نگاه مى‌كنم هر چه بود پيروى مى‌كنم و نيازى به رأى و مشورت شما و ديگران ندارم ولى هرگاه امرى بود كه در كتاب و سنّت برهانى بر آن نداشتم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد. در آيه 38، نظام شورى‌ براى اداره امور جامعه مورد تأكيد قرار گرفته و به همين جهت اين سوره شورى نام گرفته است. ما نيز به همين مناسبت، بخشى از روايات در باب مشورت و شورى را در اينجا مى‌آوريم.
شاور العلماء الصالحين. با دانشمندان وارسته مشورت كن                                  /. و اجعل مشورتك من يخاف الله در مشورت خود كسانى را قرار ده كه خدا ترس باشند. شاور المتقين الذين يؤثرون الآخرة على الدنيا با اهل تقوى كه معاد را بر معاش ترجيح‌ مى‌دهند مشورت نما                                                                            . خير من شاورت ذوى النهى و العلم و اولوا التجارب و الحزم  با عقلايى كه داراى علم و تجربه هستند مشورت كن                                                                    . لاتدخلن فى مشورتك بخيلاو لا جبانا و لا حريصا با افراد بخيل و ترسو و حريص مشورت مكن رأى الرجل على قدر تجربته. ارزش هر رأى به مقدار تجربه صاحب رأى است.
أن يكون حرا متدينا صديقا و ان تطلعه على سرك با افرادى مشورت كن كه راستگو باشند و وابستگى نداشته باشند و او را بر راز خود آگاه كن تا بتواند رأى جامع و كامل ارائه دهد                                                                                              . مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفاق من الله. در مشورت با عاقل خيرخواه رشد و بركت و توفيق الهى است                                                                      . شاور فى امورك من فيه خمس خصال . در كارهاى خود با كسى مشورت كن كه در او پنج خصلت باشد: عقل، علم، تجربه، خيرخواهى و تقوا                                 . سؤال: چرا در نامه 31 نهج البلاغه از مشورت با زنان نهى شده است؟                  . پاسخ: مشورت تابع جنسيّت نيست، بلكه تابع معيار و ملاك است. امام على عليه السلام مى‌فرمايد فان رأيهن الى افن.، چون زن عاطفى و احساساتى است، معمولًا رأى و نظر او استدلالى نيست.
لذا در حديث ديگرى مى‌فرمايد: هرگاه تجربه‌اى از عقل و كمال يك زن داشتيد، با او مشورت كنيد. بنابراين دليل نهى از مشورت با زنان، سستى رأى بوده است و هرگاه مردى نيز اين گونه باشد نبايد مورد مشورت قرار گيرد.
.  سؤال: با اينكه قرآن مى‌فرمايد: اكثر مردم اهل انديشه نيستند، أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ، بسيارى از آنان فاسقند، أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ. و بسيارى در برابر حقّ تسليم نيستند، أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ  پس سفارش به مشورت براى چيست؟
پاسخ: قرآن اكثريّتِ مردمى را در نظر دارد كه گرفتار شرك و فساد و هوس هستند و هرگز مرادش اكثر المتقين و اكثر المؤمنين نيست.
فوايد مشورت :
-  احتمال خطا را كم مى‌كند.
-  استعدادها را شكوفا مى‌كند.
-  مانع استبداد مى‌شود.
-  مانع حسادت ديگران است. اگر با مشورت كامياب شديم چون ديگران رشد ما را در اثر فكر و مشورت خودشان مى‌دانند نسبت به ما حسادت نمى‌ورزند. فرزندى كه رشد مى‌كند هرگز پدرش به او حسادت نمى‌ورزد، چون رشد او را بازتابى از رشد خود مى‌داند.
-  امداد الهى را به دنبال دارد، در فرهنگ دينى ماست كه .يد الله مع الجماعه.
- استفاده از آراى ديگران طرح را پخته و جامع مى‌كند من شاورالرجال شارك فى عقولها
-  مشورت نوعى احترام به مردم است، ممكن است در مشورت حرف تازه‌اى به دست نيايد ولى احترام به شخصيّت مردم است.
-  وسيله شناخت ديگران است. تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد با مشورت مى‌توان درجه علمى و فكرى و تعهّد و برنامه ريزى افراد را شناخت.
سؤال: آيا مشورت پيامبر با مردم جنبه ظاهرى داشت؟
پاسخ: هرگز، زيرا اگر مشورت مى‌فرمود و خلاف آن را انجام مى‌داد نه تنها به امّت احترام نگذاشته بود، بلكه به نوعى روح آنان را جريحه‌دار مى‌كرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در جنگ‌هاى بدر، احد، خندق، حديبيه، جنگ با بنى‌قريظه و بنى‌نظير و فتح مكّه و جنگ تبوك با مسلمانان مشورت فرمود.
مشورت در مسائلى است كه مربوط به مردم باشد، ولى در امورى كه مربوط به خداوند است نظير بعثت، امامت و عبادت، جاى مشورت نيست. نماز پيمان الهى است، الصلاة عهد الله. عهد خدا را بايد انجام داد و نيازى به مشورت ندارد. امامت و رهبرى امّت نيز عهد الهى است، زيرا همين كه حضرت ابراهيم از خداوند درخواست كرد كه نسل او رهبر جامعه شود، خداوند فرمود: رهبرى و امامت پيمان و عهد من است و سپردن آن مربوط به‌گزينش من است نه دعاى تو و اگر از شخصى ظلمى سربزند لايق رهبرى نيست، لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. پس در رهبرى امّت، بايد تسليم او باشيم، چنانكه قرآن مى‌فرمايد: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً امامت به انتخاب من است.
اسلام دين جامع و كامل است و در همه امور پرداخته است :
-  در مسائل اعتقادى:  آمَنُوا و يَتَوَكَّلُونَ.
-  در مسائل اخلاقى:  يَجْتَنِبُونَ‌، يَغْفِرُونَ.
-  در مسائل اجتماعى:  شُورى‌ بَيْنَهُمْ.
-  در مسائل عبادى:  أَقامُوا الصَّلاةَ.
-  در مسائل اقتصادى: يُنْفِقُونَ.
-  در مسائل سياسى و نظامى: يَنْتَصِرُونَ.
جالب است اين صفات در قالب فعل مضارع آمده كه نشان استمرار است.
1. شيفتگان نماز و انفاق، از نعمت‌هاى برتر و ابدى قيامت برخوردارند. ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌ .  وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا .
2. توجّه به ربوبيّت خداوند سبب شيفتگى انسان نسبت به انجام دستورات است.  اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ.
3. اجابت دعوت خدا، بايد با عمل باشد نه ادّعا. اسْتَجابُوا . أَقامُوا
4. غرائز را كنترل و موانع را برطرف كنيم تا راه بندگى خدا باز شود.  يَجْتَنِبُونَ‌- يَغْفِرُونَ‌- اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ.
5. مؤمن استبداد ندارد، اهل انزوا نيست و به رأى ديگران احترام مى‌گذارد.  وَ أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ.
6. آنچه مورد سفارش است، اقامه نماز است نه فقط خواندن نماز. (يعنى انجام باشكوه نماز با تمام شرايط)  أَقامُوا الصَّلاةَ.
7. حساب نماز از ساير عبادات جداست (با اينكه نماز جزو امور موجب‌ استجابت ربّ
است، ولى نام آن جداگانه آمده است.) اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ.
8. شورى و مشورت، مربوط به امور اجتماعى مردم است، نه احكام و دستورات دينى.  أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ.
9. از بيگانگان نظريه نخواهيد.  بَيْنَهُمْ.
10. انفاق مخصوص مال نيست بلكه از علم و آبرو و قدرت نيز بايد به ديگران كمك كرد.  مِمَّا رَزَقْناهُمْ.
11. انفاق كننده بداند آنچه دارد از خودش نيست، رزق خداست.  رَزَقْناهُمْ.
12. نماز، تكبّر را؛ مشورت، استبداد را و انفاق، بخل را در جامعه محو مى‌كند.  الصَّلاةَ، شُورى‌، يُنْفِقُونَ.
13. دفاع لازم است گرچه با استمداد از مؤمنان باشد و سكوت و ظلم پذيرى ممنوع است.  يَنْتَصِرُونَ.
14. در برابر خودى‌ها گذشت و بخشش و در برابر ستمكاران، استمداد و دفاع لازم است.  يَغْفِرُونَ‌- يَنْتَصِرُونَ.
 وَجَزَاء سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ  ‏ولي از آنجا كه ياري كردن نبايد از مسير مساوات و عدالت خارج شود و به انتقامجوئي و كينه‌توزي و تجاوز از حدّ منتهي گردد ، بايد توجّه داشته باشند كه كيفر هر بدي ، كيفري همسان آن است . اگر كسي ( به هنگام قدرت ، براي هدايت گمراهان و استحكام پيوندهاي اجتماعي از بدكار ) گذشت كند ( و ميان خود و ميان او ) صلح و صفا به راه اندازد ، پاداش چنين كسي با خدا است . خداوند قطعاً ظالمان را دوست نمي‌دارد .‏
 إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ : اين نكته قابل ذكر است كه تسليم شونده ظلم ، و دفاع‌كننده از ظلم ، و كننده ظلم ، و كمك‌كننده ظلم ، همه محكوم و بزهكارند .‏
در قرآن كريم دوبار عبارت‌ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ آمده است: يك بار در سوره‌ى نساء آيه 100 كه مربوط به مهاجرين مخلص است و يك بار در اين آيه كه مربوط به عفو از بدى‌هاى مردم است، پس معلوم مى‌شود پاداش عفو و اصلاح هم وزن پاداش مهاجرت الى اللّه است.
قانون مماثلت در اسلام: از آنجا كه قوانين اسلام طبق عقل وفطرت و عدل است، در امور مختلف برابرى را با صراحت مطرح كرده است كه ما چند نمونه را در اينجا بيان مى‌كنيم : فَمَنِ اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ هركس به شما تعدّى و تجاوز كرد، به مانند آن بر او تعدّى كنيد                                                   . وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است، حقوق شايسته‌اى قرار داده شده است.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ هر كس از شما به عمد شكارى را در حال احرام بكشد كيفر و كفّاره‌اش كشتن نظير آن حيوان از چهار پايان است          . وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ و هرگاه خواستيد مجازات كنيد تنها به مقدارى كه بر شما تعدّى شده كيفر دهيد.
نمونه مماثلت در سنّت‌هاى الهى :
مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ دشمنان نقشه كشيدند و خداوند چاره‌جويى كرد.
يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ (منافقين) مى‌خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‌دهد.
إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ. (مى‌گويند:) ما (آنها) را مسخره مى‌كنيم، خداوند آنها را مسخره مى‌كند.
نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را به فراموشى گرفتار كرد.    فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ. هنگامى كه آنها از حقّ منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا  هرگاه برگرديد، ما بازمى‌گرديم.                                    . لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‌ وَ زِيادَةٌ  كسانى كه نيكى كردند، پاداش نيك و زياده بر آن دارند. رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود. آنان كه در دنيا مى‌گفتند: .سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ. براى ما تفاوت نمى‌كند كه ما را انذار كنى يا نكنى، (بيهوده خود را خسته نكن) در قيامت مى‌گويند:                .          سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا. چه بى‌تابى كنيم و چه شكيبايى، تفاوتى براى ما ندارد.
مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‌ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‌.  آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حقّ) نابينا بودند، در آنجا نيز نابينا هستند. فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ. به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم. گر خداوند به ما دستور مى‌دهد: صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً بر پيامبر درود فرستيد و سلام گوييد و تسليم فرمانش باشيد، در مقابل به پيامبر دستور مى‌دهد: .وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ. به آنها كه زكات مى‌پردازند درود بفرست                               
 1. انتقام عادلانه در مقابل خشونت جايز است. .وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها                 .   2. عفو و اصلاح از كسى كه قدرت انتقام دارد، پاداش بزرگى در پى خواهد داشت.  فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ                                                                                             . 3. قصاص و مجازات بايد مطابق جنايت باشد (نه متفاوت با آن كه موجب افراط و تفريط شود).  جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها.
4. مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است، در شرايط انتقام و كيفر، اصلاح زمينه‌اى ندارد.  فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ                                                                                                                     . 5. عفو از بدى ديگران كافى نيست بايد او را اصلاح كرد.  عَفا وَ أَصْلَحَ               . 6. تنها برخورد قانونى كافى نيست، بلكه اخلاق و عاطفه نيز لازم است. سَيِّئَةٌ مِثْلُها قانون است و عَفا وَ أَصْلَحَ عاطفه و اخلاق است                                          . 7. دريافت الطاف الهى مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. .فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ.        8. در انتقام پاداش نيست ولى در عفو پاداش است. فَمَنْ عَفا . فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‌.                   9. تشويق به عفو و اصلاح، براى دفاع از ظالم نيست. إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ.              10. ظالم محبوب خدا نيست خواه ابتدائاً ظلم كند يا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ                                                                                                            . 11. انتقام براى كسى است كه قدرت دارد، ولى هر كس توان ندارد حقّ اوست كه از ديگران استمداد طلبد. .لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ                                                                     . 12. قصاص قبل از جنايت نارواست. بَعْدَ ظُلْمِهِ‌                                                              . 13. انتقام از ستمگر، حقّ مشروع انسان است كه نه در دنيا مورد سرزنش است و در آخرت عقاب دارد.  وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ                                  .  وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ ‏ بر كساني كه پس از ستمي كه بر آنان رفته است انتقام مي‌گيرند ، ( و برابر تعدّي و ظلمي كه بديشان شده است ، خصم را سركوب مي‌سازند ) عتاب و عقابي نيست .‏
 إنتَصَرَ  در اينجا مراد انتقام گرفتن است. مِن سَبِيلٍ  راهي براي مؤاخذه . مراد عتاب و عقاب است .‏
توضیح این که در آیه 39 همین سوره مومن و عباد الرحمن را از بی تفاوتی نسبت به دیگران را نهی و باز می دارد و او را مسئول در دفاع از حق و یاری رساندن به مظلوم را تاکید می کند وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ و كسانى كه هرگاه به آنان ستمى رسد (تسليم نمى‌شوند و) يارى مى‌طلبند                                                  . 1. دفاع لازم است گرچه با استمداد از مؤمنان باشد و سكوت و ظلم پذيرى ممنوع است. يَنْتَصِرُونَ
2. در برابر خودى‌ها گذشت و بخشش و در برابر ستمكاران، استمداد و دفاع لازم است. يَغْفِرُونَ‌- يَنْتَصِرُونَ
در نظام جمهوری اسلامی طبق آیه قرآن، بی تفاوتی در فلسطین، سوریه، عراق، میانمار و حتی ظلم به غیر مسلمانان جایز نیست. و باید یاری رساند.
صفات ویژه عباد الرحمن : سوره معارج آیات 19 تا 35
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً.. 19. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً.. 20. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً.. 21. إِلَّا الْمُصَلِّينَ.. 22. الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ.. 23. همانا انسان، بى‌تاب و حريص آفريده شده است. هرگاه بدى به او رسد، نالان است. و هرگاه خيرى به او رسد، بخيل است. مگر نمازگزاران. آنان كه بر نمازشان مداومت دارند                                       . هلوع  به معناى انسان بى‌صبر و حريص است                                           . سؤال: خداوند در برخى آيات، آفرينش انسان را بهترين:.. خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. و خود را بهترين خالق برشمرده است: أَحْسَنُ الْخالِقِينَ امّا در اين آيات، تصريح شده كه انسان، حريص و بخيل آفريده شده است. اين دو چگونه با يكديگر قابل جمع است؟
پاسخ: در آفرينش انسان، امور متضادّ قرار داده شده و اين رمز تكامل است. نفس، انسان را به بدى سوق مى‌دهد: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ. ولى عقل، انسان را از آن باز مى‌دارد : نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌. و رشد انسان در انتخاب ميان اين تقابل‌هاست كه به تربيت و تزكيه انسان مى‌انجامد.
بر اساس روايات، بهترين عمل آن است كه تداوم داشته باشد عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ.
روايات زيادى در مورد حرص وارد شده‌.. كه به برخى از آنها اشاره مى‌كنيم :
الحرص لا يزيد فى الرزق. حرص، رزق را زياد نمى‌كند.
من كثر حرصه . ذل قدره‌كسى كه حرصش بيشتر باشد، خوار و ذليل مى‌شود.
رب حريص قتله حرصه. چه بسا انسان حريص كه حرصش او را بكشد.
ليس لحريص غناء. حريص، هرگز بى نياز نمى‌شود.
الحرص يرزى بالمروة. حريص، مروّت و جوانمردى خود را از دست مى‌دهد.
الحرص مطية التعب. حرص، بستر رنج‌هاست.
لا حياء لحريص. حريص، به خاطر رسيدن به مال، عفّت و حيا را كنار بگذارد.
الحريص الاسير. حريص، اسير است.
الحرص علامة الفقر. حرص، نشانه فقر است.
الحرص يفسد الايقان. حرص، يقين به مقدّرات الهى را فاسد مى‌كند.
الحرص موقع فى كثير العيوب. حرص، انسان را در عيوب بسيارى قرار مى‌دهد.
لا يلقى الحريص مستريحا. انسان حريص، آسايش و راحتى ندارد.
1. نشانه حريص بودن دو چيز است: جَزَع به هنگام سختى و بُخل به هنگام كاميابى... هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً                                                          .    2. ريشه بسيارى از ناهنجارى‌ها، حرص و بخل است. جَزُوعاً . مَنُوعاً                       . 3. انسان بسيار كم ظرفيّت است، با تماس با سختى فرياد مى‌زند و بخل مى‌ورزد مَسَّهُ‌ . مَسَّهُ‌
4. راه نجات از اخلاق ناپسند، مداومت به نماز است. خُلِقَ هَلُوعاً . إِلَّا الْمُصَلِّينَ‌           . 5. طبع مادّى انسان به سوى حرص و بخل ميل دارد و نماز و ياد خدا آن را مهار مى‌كند. إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً . إِلَّا الْمُصَلِّينَ‌
6. انسان بدون نماز مضطرب است. جَزُوعاً . مَنُوعاً . إِلَّا الْمُصَلِّينَ‌
7. آثار نماز در گرو مداومت بر آن است... الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ.
وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ.. 24. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.. 25. وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ.. 26. وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ.. 27. إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ.. 28. وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ.. 29. إِلَّا عَلى‌ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ.. 30. فَمَنِ ابْتَغى‌ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ.. 31. و آنان كه در اموالشان حقّى است معلوم. براى افراد سائل و محروم. و آنان كه روز جزا را باور دارند. و آنان كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند. زيرا از عذاب پروردگارشان ايمنى نيست. و آنان كه دامن‌هاى خود را (از گناه) حفظ مى‌كنند. مگر بر همسران يا كنيزانشان كه در اين صورت، در خور ملامت نيستند. پس كسانى كه جز اين را طلب كنند، اينان همان تجاوزگرانند.
به گفته مفسّران، اين آيه قبل از فريضه خمس و زكات نازل شد.
از امام صادق عليه السلام درباره‌.. حَقٌّ مَعْلُومٌ. سؤال شد، فرمود: اين حق غير از زكات واجب است و مراد آن است كه خداوند به انسان ثروتى داده و او بخشى از آن را جدا كرده و با آن صله‌رحم مى‌كند و مشقّت را از خويشان خود بر مى‌دارد..
از امام باقر عليه السلام نيز درباره اين آيه پرسيدند، فرمود:.. حَقٌّ مَعْلُومٌ. غير از زكات است..
در نهج البلاغه مى‌خوانيم:.. انّ اللّه سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع‌ فقير الّا بما متّع به غنىّ و اللّه تعالى سائلهم عن ذلك.. همانا خداوند قوت فقرا را در اموال اغنيا قرار داده است و هيچ گرسنه‌اى نيست مگر آن كه ثروتمندى از حقّ او بهره‌بردارى مى‌كند و خداوند از آنان بازخواست خواهد كرد.
عبارتِ‌.. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. نشان مى‌دهد كه برخى از نيازمندان جامعه، سؤال نمى‌كنند و محروم بودن خود را نشان نمى‌دهند، لذا بر اغنياست كه به سراغ كشف و شناسايى آنان بروند و حقوق آنان را ادا كنند.
در برابر آداب و رسوم و حسّاسيّت‌هاى نابجا، بايد مقاومت كرد و حلال الهى را حرام جلوه نداد. در جامعه، برخى آداب و رسوم است كه مانع ازدواجِ به هنگام دختر و پسر و يا در كنار هم بودن عروس و داماد مى‌شود و اگر ازدواج در آغاز جوانى انجام گيرد، مردم ملامت و سرزنش مى‌كنند. در حالى كه از نظر قرآن، نبايد اين افراد مورد ملامت قرار گيرند و كسانى كه از راهى غير ازدواج اقدام مى‌كنند بايد مورد سرزنش قرار گيرند                                                                                             .. حضرت على عليه السلام به فرزندش مى‌فرمايد: آن گونه از خدا خوف داشته باش كه اگر تمام خوبى‌ها را داشته باشى، احتمال بده از تو نپذيرند و آن گونه اميد داشته باش كه اگر تمام بدى‌هاى مردم زمين را داشته باشى، احتمال بده تو را ببخشند... ايمان به قيامت و بيم از عذاب، زمينه توجّه به نماز و انفاق است                                  . 1. هلوع، جزع و بخل دارد، امّا مصلّى، نماز و انفاق دارد. هَلُوعاً . جَزُوعاً .. مَنُوعاً- إِلَّا الْمُصَلِّينَ‌ . حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‌                                                                                    / 2. نماز و رسيدگى به محرومان، پيوند ناگسستنى دارند. إِلَّا الْمُصَلِّينَ‌ . حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‌                                                                                                                              . 3. انفاق، تعديل كننده روحيه حرص و بخل است. خُلِقَ هَلُوعاً . جَمَعَ فَأَوْعى‌ . فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ‌                                                                                                                                  . 4. مؤمن و نمازگزار واقعى، خود را مالك همه دارايى‌هاى خود نمى‌داند و سهمى از آن را حق ديگران مى‌داند... فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ                                                             . 5. نيازمندان، در اموال توانگران حق دارند و شريكند... حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. 6. در فقرزدايى تنها به ظاهر افراد ننگريد، گروهى از محرومان صورت خود را با سيلى سرخ نگه مى‌دارند و سؤال نمى‌كنند... وَ الْمَحْرُومِ                                                         .  7. سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. الْمُصَلِّينَ‌ . لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‌                  . 8. نيازمندى، شرط دريافت است، مؤمن باشد يا نباشد... لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ              . 9. دينِ جامع آن است كه هم به مسائل اجتماعى توجّه كند،.. حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. و هم به مسائل اعتقادى... الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ                                               . 10. اسلام، دينى فطرى است. هم بايد غرائز از راه درست ارضا شود و هم جلوى فحشا و منكر گرفته شود. الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ‌ . إِلَّا عَلى‌ أَزْواجِهِمْ‌                    . 11. اسلام با طرد غريزه جنسى، مخالف است... إِلَّا عَلى‌ أَزْواجِهِمْ                             . 12. خطر، هميشه در كمين است: خطر انحراف و سوء عاقبت و بدون توبه مردن، خطر پذيرفته نشدن اعمال، خطر حبط اعمال، و ... وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ. 13. در ازدواج مشروع، از هر كس، در هر زمان و مكان، از هر سن و سال، نبايد ملامتى باشد... فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ                                                                                        . 14. ارضاى غريزه جنسى از راههاى حرام، نوعى تجاوزگرى است... فَمَنِ ابْتَغى‌ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ.
وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.. 32. وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ.. 33. وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ.. 34. أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ  و آنان كه رعايت كننده امانت‌ها و قراردادهاى خويشند. و آنان كه به (اداى) شهادت‌هاى خود قيام مى‌كنند. و آنان كه بر نمازشان مراقبت دارند. اينان در بهشت‌ها گرامى داشته مى‌شوند.
در آيات 22 تا 35 سوره معارج، سيماى امّت اسلامى و جامعه ايده‌آل ترسيم شده است : رابطه دائمى و كامل با خداوند از طريق نماز دارند. به مشكلات محرومان توجّه دارند و بخشى از مال خود را حق آنان مى‌دانند. به خاطر ايمان به معاد و ترس از حساب، بر افكار و گفتار و رفتارشان تقوا حاكم است. به امانات و تعهّداتشان پايبندند.
نسبت به حقوق مردم قيام مى‌كنند و اگر براى شهادت و گواهى دعوت شوند ردّ نمى‌كنند. در ارضاى غريزه جنسى، به دنبال راه حلال و تشكيل خانواده و نسلِ پاك هستند. امانت شامل امانت معنوى نيز مى‌شود، همچون مسئوليّت‌ها، اسرار مردم و آبروى آنان. هر عهد و پيمانى لازم الاجرا مى‌باشد: با مردم، با خدا، با رهبران دينى، با همسر و شايد مراد از عبارتِ‌.. عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ... ترك نكردن و مراد از.. عَلى‌ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ. جدّى گرفتن نماز باشد. همچون انتظار نماز، وضو گرفتن قبل از رسيدن وقت، با جماعت و در مسجد خواندن نماز و مراعات شرايط صحّت و قبولى و كمال نماز.  در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، خيانت در امانت، عدم وفاى به عهد و دروغ‌گويى، از نشانه‌هاى نفاق شمرده شده است                                        .                                                          1. نشانه ايمان، تنها نماز و انفاق نيست، رعايت عهد و پيمان‌هاى اجتماعى نيز شرط ايمان است... وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ                                                                  . 2.  سكوت آگاهان، جرم و گواهى به حق، نشانه ايمان است... بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ.                 3.  آغاز و پايان تمام كمالات، توجّه به نماز است. در آغاز فرمود:.. الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ. و در پايان نيز مى‌فرمايد:.. وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ                  . 4. بهشتيان از نظر مادّى،.. فِي جَنَّاتٍ. و معنوى‌.. مُكْرَمُونَ. تأمين هستند.
در آیه سوم سوره بقره الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (متّقين) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى‌دارند و از آنچه به آنان روزى داده‌ايم، انفاق مى‌كنند
1. ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده.
2. پس از اصل ايمان، اقامه‌ى نماز و انفاق از مهم‌ترين اعمال است. يُؤْمِنُونَ ... يُقِيمُونَ ... يُنْفِقُونَ (در جامعه‌ى الهى كه حركت و سير الى اللّه دارد، اضطراب‌ها و ناهنجارى‌هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقويت و درمان مى‌يابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‌هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‌گردد.)
3. برگزارى نماز، بايد مستمر باشد نه موسمى و مقطعى يُقِيمُونَ الصَّلاةَ (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)
نماز ارتباط با خداست و انفاق ، امانت داری و ... ارتباط با مخلوق خداوند است
مومنان و عباد الرحمن در سوره حجرات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ  حجرات1)  اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! (در هيچ كارى) بر (حكم) خدا و پيامبر او پيشى نگيريد و از خداوند پروا كنيد، كه خداوند شنوا و دانا است.
نزول مردى از امیرالمومنین على علیه‌السلام درباره این آیه پرسید که براى چه کسى نازل شده است؟ فرمود: درباره دو نفر از قریش نازل گردیده است.
طائفه بنى‌تمیم نزد پیامبر آمده بودند و می‌خواستند تا یکى از میان ایشان از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سمت امیر برگزیده شود. ابوبکر یک نفر را که نام وى قعقاع بن معبد بود بدین منظور پیشنهاد نموده و اختیار کرده بود و عمر بن الخطاب فرد دیگرى را که نام وى اقرع بن حابس بود بدین منظور پیشنهاد نموده و برگزیده بود. در این میان ابوبکر به عمر گفت: آیا مقصود تو از این انتخاب مخالفت با من بوده است؟
عمر در جواب گفت: مراد من از این انتخاب مخالفت با تو نبود سخنان این دو نفر به مشاجره لفظى کشیده شد و صداهاى خود را در حین مشاجره بلند کرده و با آواز بلند با یکدیگر سخن مى گفتند. سپس در چنین موقعى این آیه نازل گردید.
سه سوره‌ى مائده، حجرات و ممتحنه كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است، با جمله‌ى‌ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شروع شده است. در آغاز سوره‌ى مائده مى‌خوانيم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! به پيمان‌هاى خود وفادار باشيد و در سوره‌ى ممتحنه مى‌خوانيم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! دشمن من و دشمن خود را سرپرست خود قرار ندهيد                          و در اين سوره مى‌خوانيم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! بر حكم خدا و رسول پيشى نگيريد.  اين آيه مى‌خواهد مؤمنان را همچون فرشتگان تربيت كند، زيرا قرآن درباره‌ى آنها مى‌فرمايد: در سخن بر خدا سبقت نمى‌گيرند و تنها طبق دستور او عمل مى‌كنندلا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
قرآن، موارد تقدّم و پيشى گرفتن بر پيامبر را بيان نكرده است تا شامل نهى از انواع پيش‌ افتادن‌ها در امور عقيدتى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و غير آن در گفتار وكردار گردد. خداوند از تقدّم بر رهبر جامعه اسلامى به شدّت نهى نموده است، زيرا كسى كه در كارهايش از خدا و پيامبر پيشى مى‌گيرد، در مديريّت نظام اسلامى خلل وارد كرده و جامعه را به هرج و مرج مى‌كشاند و در حقيقت نظام قانون‌گذارى را بازيچه تمايلات خود قرار مى‌دهد.
عمل به اين آيه، جلوى بسيارى از خطاها را مى‌گيرد. زيرا گاهى خواسته‌ى مردم، پيروى انسان از حدس و تخمين يا ميل به ابتكار و نوآورى و يا قضاوت عجولانه و يا گمان آزادانديشى، انسان را وادار به گفتن، نوشتن و يا گرفتن تصميماتى مى‌كند كه ناخودآگاه از خواسته‌ى خدا و رسول جلو مى‌افتد. همان گونه كه گروهى به گمان عبادت، قاطعيّت، انقلابى بودن و زهد و ساده زيستى، از خدا و رسول پيشى گرفتند و به قول معروف كاسه‌ى داغ‌تر از آش شدند. پذيرش و عمل به آن دسته از آداب و عادات و رسوم اجتماعى و يا مقرّرات و قوانين بشرى كه ريشه در قرآن و حديث ندارد و برخاسته از عقل و فطرت نيست، نوعى پيش افتادن از خدا و رسول است.
نمونه‌هاى پيش‌افتادن‌
به چند نمونه تاريخى از پيشى گرفتن بر پيامبر كه در تفاسير و روايات آمده، توجّه كنيم:
1. در عيد قربان، گروهى قبل از پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كردند، به آنان گفته شد: لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ
2. پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى را براى تبليغ نزد كفّار فرستاد. كفّار نمايندگان پيامبر را كشتند و تنها سه نفر توانستند فرار كنند. اين سه نفر در مسير بازگشت دو نفر از كفّار قبيله‌ى بنى‌عامر را به انتقام كشته شدن دوستان خود كشتند، در حالى كه آن دو نفر بى‌تقصير بودند. قرآن آنان را به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عمل زديد؟
3. قوم بنى‌تميم از پيامبر صلى الله عليه و آله امير و حاكم خواستند. خليفه‌ى اوّل و دوّم هر كدام شخصى را پيشنهاد كردند و با هم مشاجره مى‌كردند كه كانديداى من بهتر است، آيه نازل شد: لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ‌ ... و لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ‌
4. امام معصوم عليه السلام به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان: لا اله الا الله ... تا آنجا كه مى‌فرمايد: «يحيى و يميت». شنونده از پيش خود جمله‌اى اضافه كرد و گفت: «و يميت و يحيى» حضرت فرمودند: جمله‌ى تو صحيح است، امّا آنچه من مى‌گويم بگو و سپس آيه‌ى‌ «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» را براى او تلاوت فرمودند.
5. بعضى اصحاب پيامبرصلى الله عليه و آله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند.
حضرت ناراحت شده و مردم را جمع كرده و فرمودند: من خودم غذا مى‌خورم، مى‌خوابم و با همسرم زندگى مى‌كنم. راه و روش و سيره‌ى زندگى من اين است، پس هركس از اين راه پيروى نكند، از من نيست. فمن رغب عن سنتى فليس منى
. . با اين كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ازدواج موقّت را شرعى و قانونى اعلام فرمودند، امّا خليفه‌ى دوم آن را حرام كرد. اين خود، نوعى پيش افتادن از پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در اين آيه از آن نهى شده است.
7. در سال هشتم هجرى كه پيامبرصلى الله عليه و آله براى فتح مكه از مدينه حركت كردند، بعضى از مسلمانان در اين سفر روزه خود را افطار نكردند، با اين كه مى‌دانستند مسافر روزه ندارد و مى‌ديدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله افطار كرده. اينها در واقع از پيامبر صلى الله عليه و آله پيشى گرفتند.
پیام ها
1. پيش از درخواست و دستور به كارى، بايد ابتدا زمينه‌هاى روانى پذيرش را در مخاطب ايجاد كرد. جمله‌ى‌ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» به مؤمنان شخصيّت مى‌دهد و رابطه‌ى آنان با خدا را كه زمينه‌ى انجام دستور است، بيان مى‌كند.
2. از آنجا كه فرمان پيش نيفتادن از خدا و رسول، فرمان ادب است، خود اين آيه نيز مخاطب را با ادب ويژه صدا مى‌زند. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ...
3. حرام كردنِ حلال خدا و يا حلال كردن حرام‌ها، نوعى پيشى گرفتن بر خدا و رسول است.
4. هرگونه بدعت و جعل قانون در برابر قانون الهى ممنوع است. لا تُقَدِّمُوا ...
5. سرچشمه‌ى قانون و رفتار ما بايد قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد.
6. حكم رسول، حكم خداست و بى‌احترامى به او بى‌احترامى به خداست.
7. پيشى گرفتن از خدا و رسول، بى‌تقوايى است. لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا
8. براى انجام تكاليف، دو اهرم ايمان و تقوا لازم است. آمَنُوا ... وَ اتَّقُوا
9. التزام عملى بايد همراه با تقواى درونى باشد. لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌
10. كسانى كه به خاطر سليقه‌هاى شخصى يا آداب اجتماعى، بر خدا و رسولش پيشى مى‌گيرند، از ايمان و تقوا دور شده‌اند. لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا
11. تندروى‌هاى خود را توجيه نكنيم. لا تُقَدِّمُوا ... إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌
12. ايمان به حضور و آگاهى خداوند، زمينه پرهيز و خداترسى مى‌گردد
ادب به هنگام صحبت کردن
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات 2) اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! (در گفتگو با پيامبر) صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد و آن گونه كه با يكديگر بلند گفت‌وگو مى‌كنيد، با پيامبر بلند سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين بى‌ادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشويد.                                                              . شأن نزول آیه 2 تا 5:  اختلاف عمر و ابوبکر در مقابل منزل پیامبر و بلند شدن صدای آن ها.   همچنین قومى از سفهاى بنى‌تمیم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا محمد نزد ما بیا تا با تو حرف بزنیم. پیامبر از سوء ادب و طرز رفتار بد آن‌ها مغموم گردید و آیه 4 نازل شد. اینان گروهى عظیم را تشکیل داده داخل مسجد شدند و از پشت حجرات مسکونى رسول خدا صلی الله علیه و آله بانگ زدند تا پیامبر نزد آنان بیاید این موضوع بر پیامبر گران آمد و آزرده خاطر گردید لذا با همان حالت بیرون آمد. آنان به پیامبر گفتند: نزد تو آمده ایم تا به تو فخر فروشیم بنابراین به شاعر و خطیب ما اجازه بده تا شعر گویند و سخن برانند. بعد از این گفت و شنود به خطیب و شاعر رسول خدا صلی الله علیه و آله جوائز نیکو بخشیدند و همگى آن طائفه به دین اسلام گرویده و مسلمان شدند.  
مبارزه با شایعه
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ  (حجرات 6) اى كسانى‌كه ايمان آورده‌ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقيق كنيد، مبادا (از روى زودباورى و شتاب‌زدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به گروهى آسيب رسانيد، سپس از كرده‌ى خود پشيمان شويد.
نزول شیخ طوسى گویند: این آیه درباره ولید بن عقبه بن ابى معیط نازل گردیده هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را براى گرفتن زکات از طائفه بنى‌المصطلق فرستاده بود. طائفه مزبور به عنوان احترام و استقبال از نماینده پیامبر براى گرفتن زکات از محل خود بیرون آمده بودند. ولید پنداشت که خیال کشتن او را دارند لذا مراجعت کرد و نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله طائفه بنى‌المصطلق از دادن زکات امتناع ورزیده اند در صورتى که چنین نبوده است سپس این آیه نازل گردید پيامبر از اين خبر ناراحت شد و تصميم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آيه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقيق داد.
روشن است كه فسقِ وليدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پيامبر شخص فاسق را به عنوان نماينده خود جهت دريافت زكات اعزام نمى‌كرد، بلكه پس از دروغى كه وليد در مورد سرباز زدن قبيله بنى‌المصطق از پرداخت زكات گفت، اين آيه فسق او را آشكار ساخت تا پيامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نكنند.
بر اساس روايات متعدّد از طرق شيعه و سنّى، اين آيه درباره وليدبن عقبه نازل شده است.
عباد الرّحمن در دیگر سوره های قرآن
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ  (حدید23)
تا بر آنچه از دست داديد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد.
مُخْتالٍ به معناى تكبرى است كه بر اساس توهّم و تخيل بزرگى باشد.
اين آيه دليل آيه قبل است. يعنى اين كه به شما خبر داديم كه حوادث را پيش از آنكه حادث شوند مقرر كرده و نوشته‌ايم، براى آن است كه ديگر به خاطر نعمتى كه از دست مى‌دهيد اندوه مخوريد و به خاطر نعمتى كه خدا به شما مى‌دهد، خوشحالى نكنيد و بدانيد كه نعمت‌ها امانت الهى است كه به شما سپرده شده است، نه اينكه به مواهب الهى پشت پا بزنيم و از آنها بهره نگيريم، بلكه اسير آن نشده و آن را هدف و مقصد خود ندانيم.
تمام حوادث تلخ و شيرين، همچون پلّه‌هايى از سنگ‌هاى سياه و سفيد، براى بالا رفتن و به كمال رسيدن است و بايد بدون توجّه به رنگِ پلّه‌ها، به سرعت از آن گذشت.
كارمند بانك، يك روز مسئول گرفتن پول از مردم و روز ديگر مسئول پرداخت است. نه روز اول خود را مى‌بازد و نه روز دوم خوشحالى مى‌كند، زيرا مى‌داند او كارمندى امين بيش نيست. خداوند با مقرّر كردن حوادث و فراز و نشيب‌ها مى‌خواهد روح انسان را به قدرى بالا ببرد كه تلخى‌ها و شيرينى‌ها در آن اثر نكند، چنانكه حضرت زينب عليها السلام بعد از حوادث كربلا فرمود: من به جز زيبايى چيزى نديدم، و ما رأيت الا جميلا و امام حسين عليه السلام در گودال قتلگاه و در آخرين لحظات زندگى‌اش فرمود: خداوندا! راضى هستم به حكم تو و بردبارم بر بلا و امتحان تو، «رضا بقضائك، صبرا على بلائك و امام على عليه السلام اشتياق و انس خود را به شهادت از انس كودك به سينه مادر بيشتر مى‌داند. «و الله لا بن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه»
اگر حوادث را براساس علم و حكمت خدا بدانيم نه اتفاقى و بى‌دليل و اگر حكمت بروز حوادث را بدانيم، حسد نمى‌ورزيم، حرص نمى‌زنيم، دشمنى نمى‌كنيم و عصبانى نمى‌شويم زيرا مى‌دانيم كه صحنه‌ها از قبل طراحى حكيمانه شده است.
 اگر بدانيم عطاى نعمت، مسئوليّت و وظيفه به دنبال مى‌آورد، از داشتن آن شاد نمى‌شويم و اگر بدانيم گرفتن نعمت، جبرانش در قيامت است، از فوت شده‌ها غمناك نمى‌شويم.
حضرت على عليه السلام فرمودند: تمام زهد در دو كلمه قرآن است، سپس اين آيه را تلاوت كرده و فرمودند: و آنچه از دست داديد تأسف نخوريد و بر آنچه به شما داده مى‌شود، دلخوش نباشيد وكسى كه چنين باشد، زاهدى جامع الاطراف است.
1. حوادث، هدفدار است. ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ ... لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ‌  
2. نعمت‌ها از خداست، آتاكُمْ ولى سلب نعمت به خدا نسبت داده نشده. ما فاتَكُمْ
3. علم به آثار و اهداف حوادث، سبب آرامش است. فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها
4. خداوند از ثبت حوادث در لوح محفوظ خبر داده تا بندگان غصّه نخورند و مغرور نشوند. لِكَيْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا
5. غم و شادى طبيعى بد نيست، اندوه خوردن بر گذشته‌ها و يا سرمست شدن به داشته‌ها مذموم است. لِكَيْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا
6. كسى كه از مقدّرات الهى غافل است، گمان مى‌كند فضيلتى دارد كه خداوند به خاطر آن به او نعمت داده و لذا بر ديگران فخر مى‌فروشد. مُخْتالٍ فَخُورٍ
7. خيال‌هاى درونى، مقدّمه فخر فروشى‌هاى بيرونى است. مُخْتالٍ فَخُورٍ
پاداش قرض
2. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (حدید 11) كيست آن كه به خدا وام دهد، وامى نيكو، تا خداوند آن را براى او دوچندان كند و براى او پاداشى گرانمايه است
قرض، به معناى بريدن و جدا كردن بخشى از مال است. «مقراض» وسيله بريدن است و «قراضه» به مالى گفته مى‌شود كه از بدنه جدا شده است.
قرض به خدا، انفاقى است كه با چند برابر در قيامت پس داده مى‌شود. قرض در قرآن همراه با كلمه «حسن» آمده است، يعنى فورى پرداخت شود، بى‌منّت باشد، قبل از سؤالِ سائل باشد، در حدّ وفور باشد، براى كارهاى مفيد و لازم باشد.
قرض الحسنه بركاتى دارد: كاهش كدورت و افزايش محبّت، حفظ آبروى مردم و جلوگيرى از ورشكستگى آنان، اصلاح ساختار اقتصادى جامعه، جلوگيرى از رواج ربا، كنترل حرص و بخل، تعديل ثروت، رشد فرهنگ تعاون.
خداوندى كه ميراث آسمان‌ها و زمين براى اوست و در آيات قبل دو بار فرمود: لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در اين آيه براى تشويق مردم و اهميت قرض‌الحسنه از مردم قرض مى‌خواهد. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ‌  
اسلام با هر نوع ركود و سستى مخالف است.
الف  ركود طبيعت. «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله»  هركس آب و زمين داشته باشد ولى تلاش نكند و فقير باشد، از رحمت الهى دور شده است                       . ب  ركود نيروى انسانى اللهم انى اعوذ بك من الكسل بارالها! به تو پناه مى‌برم از تنبلى. ج  ركود مال. الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها ..                                                 . د  ركود علمى، اخلاقى و معنوى. زِدْنِي عِلْماً ، زادَهُمْ هُدىً ، من استوى يوماه فهو مغبون هركس دو روزش مساوى باشد، زيانكار است                                                        . ه ركود فكر. «من استبد برأيها هلك» نظرخواهى نكردن، استبداد به رأى خود و تك‌روى، مايه‌ى هلاكت است                                                              . 1. خداوند، خود را در جانب محرومان قرار داده و از مردم طلب وام مى‌كند.
گويا خداوند، ضامنِ آنان شده و پاداش وام را تضمين نموده است. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ
2. كار خير اگر به صورت خلق و خو درآيد، ارزش بيشترى دارد. يُقْرِضُ اللَّهَ‌  
3- نفسِ عمل مهم نيست، حَسَن بودن آن مهم است.  قَرْضاً حَسَناً
4- قرض دادن كاهش مال نيست، افزايش آن است.  فَيُضاعِفَهُ
5- آنجا كه كار سخت است، اهرم قوى لازم دارد. (چون دل كندن از مال سخت است، خداوند پاداش چند برابر را مطرح مى‌كند.)  فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ
6- قرض دادن، نشانه كرامت است و خداوند براى انسان كريم، اجر كريم قرار داده است. وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ
7- براى تربيت و رشد ديگران، بايد آنان را تكريم نمود. وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ
2. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ  حشر 7
آنچه را خداوند از اهل آبادى‌ها به رسولش بازگرداند، پس براى خدا و براى رسول و براى خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (اين اموال) تنها ميان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه پيامبر براى شما آورده، بگيريد و آنچه شما را از آن بازداشته، ترك كنيد و از خدا پروا كنيد كه خداوند، سخت كيفر است.
دُولَةً» به معناى گردش و دست به دست كردن اموال است.
در قرآن، چهار مرتبه به لزوم پشتيبانى اقتصادى از اهل بيت پيامبر عليهم السلام اشاره و به ‌پرداخت بخشى از خمس، فيى‌ء و ديگر درآمدها به آنان تأكيد شده است:   وَ لِذِي الْقُرْبى‌  ،  وَ لِذِي الْقُرْبى‌ ،  وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ  و  فَآتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ  
در آيه چهارم اين سوره براى كسانى كه با پيامبر مخالفت مى‌كنند، عبارتِ‌ شَدِيدُ الْعِقابِ آمده بود و در اين آيه نيز براى افرادى كه ممكن است به تقسيم فيئ توسط پيامبر ايراد بگيرند، عبارتِ‌ شَدِيدُ الْعِقابِ آمده است.
در اين آيه، ابتدا حكم آمده، فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي‌ ... سپس دليل حكم، كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً ... و در پايان، توجه به احكام حكومتى پيامبر مطرح شده است.
خداوند براى ذى القربى هم مقام معنوى را سفارش كرده‌ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌  و هم پشتوانه اقتصادى را. ما أَفاءَ اللَّهُ‌ ... لِذِي الْقُرْبى‌
گرچه براى تقسيم فيئ‌در اين آيه شش مورد بيان شده، ولى لازم نيست در تمام موارد به طور يكسان تقسيم شود.
فيئ، به شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله اختصاص ندارد، بلكه براى موقعيّت و مقام و جايگاه اوست و لذا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در اختيار جانشينان بر حق او يعنى اهل بيت عليهم السلام است و در زمان غيبت، در اختيار فقهاى عادلِ بى هوى‌ و هوس.
هر كجا با تلاش رزمندگان به غنايم رسيديم، تنها خمس آن ميان شش گروه تقسيم مى‌شود، چنانكه در آيه 41 سوره انفال آمده است، ولى هر كجا بدون زحمت چيزى بدست آيد، تمامش ميان آن شش گروه تقسيم مى‌شود.
1- قوانين قرآن، كلى است، نه مخصوص به شأن و زمان نزول. (قانون فيئ مربوط به تمام مواردى است كه كفّار آن را رها كرده و رفته‌اند و مخصوص يهود بنى‌نضير نيست. كلمه‌ «ما» و «قرى» نشان عموميّت است.) ما أَفاءَ اللَّهُ‌ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌
2- اموالِ كفّار فرارى، در اختيار رهبر دينى است. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ
3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نياز دارد كه يكى از آنان فيئ و اموالى است كه بدون جنگ، به خاطر فرار يا متاركه كفّار نصيب مسلمانان مى‌شود. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ‌  
4- رعايت ادب و شئون، در سخن لازم است. (ابتدا نام خدا، سپس رسول خدا و سپس ديگران). فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ‌
5- سهم خداوند، زير نظر پيامبر در راه رضاى خدا مصرف مى‌شود. فَلِلَّهِ‌
6- فقرزدايى، جزء برنامه‌هاى اصلى اسلام است. «وَ الْمَساكِينِ
7- اگر گردش ثروت در دست اغنياى مسلمانان ممنوع است، پس در دست كفّار قطعاً مورد نهى است. كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ
8- برنامه‌ريزان اقتصادى در نظام اسلامى بايد به تعديل ثروت وعدم تمركز آن در دست يك گروه خاص توجه داشته باشند.
9- اطاعت از فرامين پيامبر واجب است، زيرا پيامبر معصوم است، وگرنه به طور مطلق و بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‌
10- سنت پيامبر، لازم الاجرا است.
11- لازم نيست تمام دستورات در قرآن آمده باشد، بلكه هر امر و نهى كه در سخنان پيامبر آمده باشد بايد اطاعت شود. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
12- در انجام فرمان پيامبر، سرعت به خرج دهيم. فَخُذُوهُ‌ ... فَانْتَهُوا (حرف فاء براى سرعت است).
13- در مسائل مالى و تقسيم آن لغزشگاهى است كه بايد با تقوا از آن گذشت.
14- اطاعت بى چون و چرا از پيامبر، نمودى از تقوا است. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‌ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌
15- بى تقوايى، كيفرى شديد دارد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ
16- ياد كيفر سخت، سبب تقوا است.