انسان - جن ( تفسیر نمومه ) خلقت فرشتگان . ابلیس جن یا فرشته
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
اين سوره در مدينه نازل شده و 31 آيه دارد .
محتواى سوره :.اين سوره از يك نظر به پنج بخش تقسيم مى شود: در بـخـش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفها، امشاج (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مى گويد. در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نيكان است كه شان نزول خاصى درمورد اهل بيت (ع ) دارد كه به آن اشاره خواهد شد. در بخش سوم : دلائل استحقاق اين پاداشها را در جمله هايى كوتاه و مؤثربازگو مى كند. در بـخـش چهارم به اهميت قرآن , و طريق اجراى احكام آن , و راه پرفراز ونشيب خودسازى اشاره شده . و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى (در عين مختار بودن انسان )به ميان آمده است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
با اين كه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است , ولى در آغاز آن سـخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رستاخيز اسـت , مـى فـرمـايد: آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود ! هل اتى على الا نسـان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا . منظور از انسان دراينجا نوع انسان است , و عموم افراد بشر را شامل مى شود. بعد از اين مرحله , نوبت آفرينش انسان , و موجود قابل ذكر شدن است مى فرمايد: ما انسان را از نـطـفـه مختلطى آفريديم , و او را مى آزمائيم , (بدين جهت ) او را شنوا و بينا قرار داديم انا خلقنا الا نسـان من نطفة امشـاج نبتليه فجعلنـاه سميعا بصيرا .
آفـريـنـش انـسـان از نـطـفـه مخلوط ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب اسـپـرم و اوول بوده باشد همان گونه كه در روايات اهل بيت (ع ) اجمالا به آن اشاره شده است . يـا اشـاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عامل وراثت ازطريق ژنها و مانند آن وجـود دارد, و يـا اشـاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نطفه است , چرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته , و يا اختلاط همه اينها با يكديگر. معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است . جمله نبتليه اشاره به رسيدن انسان به مقام تكليف و تعهد و مسؤوليت وآزمايش و امتحان اسـت و از آنـجا كه آزمايش و تكليف بدون آگاهى ممكن نيست , در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى كند كه در اختيارانسانها قرار داده است .
و از آنجا كه تكليف و آزمايش انسان علاوه بر مساله آگاهى و ابزارشناخت نياز به دو عامل ديـگـر يـعنى هدايت و اختيار دارد ـ اين آيه به آن اشاره كرده , مى فرمايد: ما راه را به او نـشـان داديـم , خـواه شـاكر باشد (و پذيرا گردد) ياناسپاس انا هدينـاه السبيل اما شـاكرا واما كفورا. هدايت در اينجا معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم هدايت تكوينى راشامل مى شود و هم هدايت فطرى و هم تشريعى را هرچند سوق آيه بيشترروى هدايت تشريعى است .
در ايـن آيـه , اشـاره كـوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفرو كفران را مى پويند كـرده , مـى فرمايد: ((ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم انا اعتدنـا للكـافرين سلاسل اغلالا وسعيرا.ذكر غل وزنجير, وسپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گروه است كه درآيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده , وعذاب واسارت درآن جمع است .
آيه ـ شان نزول :. سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر(ص).
ابـن عباس مى گويد: حسن و حسين (ع ) بيمار شدند, پيامبر(ص) با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند, و به على (ع ) گفتند: اى ابوالحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى . عـلـى (ع ) و فـاطـمه (ع ) و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند. چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند, در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على (ع ) سه من جو قرض نمود, و فاطمه (ع ) يك سوم آن را آرد كرد, و نان پخت , هنگام افطار سائلى بر در خانه آمـد و گفت : السلا م عليكم اهل بيت محمد(ص) سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم , غذائى به من بدهيد .
آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند, و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.
روز دوم را هـمچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذائى را آماده كرده بودند (همان نان جـويـن ) يـتـيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).
در سـومـيـن روز اسـيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على (ع ) دست حسن و حسين (ع ) را گرفته بود و خدمت پيامبر(ص) آمدند هـنگامى كه پيامبر(ص) آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزند! فرمود: اين حالى را كـه در شـما مى بينم براى من بسيار گران است , سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خـانه فاطمه (ع ) شد ديد در محراب عبادت ايستاده , در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده , و چشمهايش به گودى نشسته , پيامبر(ص) ناراحت شد در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمد! اين سوره را بگير, خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد, سپس سوره هل اتى را بر او خواند .
بـعـضـى گفته اند كه از آيه ان الا برار تا آيه كـان سعيكم مشكورا كه مجموعا هيجده آيه است در اين موقع نازل گشت . آنـچـه را در بـالا آورديم نص حديثى است كه با كمى اختصار در الغديرآمده است , و در همان كتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند. به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است .
و امـا عـلـماى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره , در ماجراى فوق نازل شده است و همگى بدون استثنا در كتب تفسير يا حديث روايت مربوط به آن را به عنوان يكى از افتخارات و فضائل مهم على (ع ) و فاطمه زهرا و فرزندانشان (ع ) آورده اند.
پاداش عظيم ابرار!.
در آيـات گـذشـتـه بـعـد از آن كـه انـسـانها را به دو گروه شاكروكفور يا شكرگزار و كـفـران كننده تقسيم كرد, اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كنندگان آمده بود, در ايـنـجا به سراغ پاداشهاى شكرگزاران و ابرار (نيكان و پاكان ) مى رود, و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مى كند, نخست مى فرمايد: به يقين ابرار و نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است ان الابرار يشربون من كاس كـان مزاجهـا كـافورا).آيـه فـوق نشان مى دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى برد, و هم شامه . سپس به سرچشمه اى كه اين جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره كرده ,مى افزايد: از چـشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند, و از هرجا بخواهند آن را جارى مى سازند ! عينا يشرب بهـا عبـاد اللّه يفجرونهـا تفجيرا.
آرى ! ايـن چـشمه شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباداللّه است كه هرجا اراده كنند از همانجا سـر بـرمى آورد, و جالب اين كه درحديثى از امام باقر(ع ) نقل شده كه در توصيف آن فرمود: اين چـشـمـه اى اسـت در خـانـه پيغمبر اسلام (ص) كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤمنان جارى مى شود .
آرى ! هـمـان گونه كه در دنيا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پيامبراكرم (ص ) به سوى بندگان خـدا و نـيكان سرازير مى شود, در آخرت كه تجسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الـهـى از هـمـين بيت وحى مى جوشد, و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤمنان سرازير مى گردد! و با نوشيدن از اين شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و نا خالصى را از درون جان خود مى شويند.
در آيـات بعد به ذكر اوصافى اعماق كه ابرار و عباداللّه دارند, پرداخته , با ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بى مانند توضيح داده , مى فرمايد: آنها به نذر خود وفا مى كنند يوفون بالنذر. و از روزى كه شر و عذابش گسترده است بيمناكند ويخـافون يوما كان شره مستطيرا.ترس آنها از شر آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مساله معاد, و احساس مسؤوليت شديد در برابر فرمان الهى است . سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته , مى گويد: و غذاى خود را با اين كه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسيرمى دهند ويطعمون الطعـام على حبه مسكينا ويتيما واسيرا).
اطـعام كردن آنها ساده نيست , بلكه توام با ايثار در هنگام نياز شديد است , و از سوى ديگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از مسكين و يتيم واسير شامل مى شود, و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است . ضمنا از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه يكى از بهترين اعمال , اطعام محرومين و نيازمندان اسـت , نـه تـنـهـا نـيـازمندان مسلمان كه اسيران بلاد شرك نيز تحت پوشش اين دستور اسلامى قرار گرفته , تا آنجا كه اطعام آنها يكى از كارهاى برجسته ابرار شمرده شده است .
(آيـه )ـ اين آيه چهارمين عمل برجسته ابرار را اخلاص مى شمرد, و مى فرمايد: آنها مى گويند: ما شـمـا را تـنها به خاطر خدا اطعام مى كنيم , و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم انمانطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزا ولا شكورا.اين برنامه منحصر به مساله اطعام نيست كه تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاك خداوند است و هيچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدير و تشكر آنها نيست و اصولا در اسلام ارزش عمل به خـلوص نيت است , وگرنه اعمالى كه انگيزه هاى غيرالهى داشته باشد, هيچ گونه ارزش معنوى و الهى ندارد.
و در آخرين توصيف ابرار مى فرمايد: آنها مى گويند: ما ازپروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و سخت است انا نخـاف من ربنـا يوماعبوسا قمطريرا.تـعـبـير از روز قيامت به روز عبوس (سخت ) با اين كه عبوس از صفات انسان است و به كسى مـى گـويـنـد كه قيافه اش را درهم كشيده , به خاطر تاكيد بر وضع وحشتناك آن روز است , يعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلكه گوئى خود آن روز نيز عبوس است .
در ايـن آيـه , بـه نـتـيجه اجمالى اعمال نيك و نيات پاكى كه ابراردارند اشاره كرده , مى فرمايد: به خاطر اين عقيده و عمل خداوند آنان را از شر آن روز نگه مى دارد و آنها را مى پذيرد در حالى كه غرق شادى و سرورند فوقيهم اللّه شر ذلك اليوم ولقيهم نضرة وسرورا.بنابراين , اگر در دنيا به خاطر احساس مسؤوليت از آن روز بيمناك بودند,خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى كند.
پاداشهاى عظيم بهشتى !.
بعد از اشاره اجمالى در آيات گذشته به نجات ابرار و نيكان از عذابهاى دردناك روز قيامت , و رسيدن آنها به لقاى محبوب , در اينجا به شرح اين نعمتهاى بهشتى پرداخته , حداقل پانزده نعمت را در طى اين آيات برمى شمرد:. نـخـسـت از مسكن و لباس اين بهشتيان سخن مى گويد, مى فرمايد: خداوند در برابر صبرشان بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مى دهد وجزيهم بمـا صبروا جنة وحريرا . نـه تـنها در اين آيه , كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده كه پاداشهاى قيامت در مـقـابـل صـبـر و شـكـيـبائى انسان است صبر در طريق اطاعت ,صبر در برابر معصيت , و صبر و استقامت در برابر مشكلات و مصائب .
درآيـه24 سـوره رعد مى خوانيم ,فرشتگان به بهشتيان چنين خوشامد مى گويند:سلا م عليكم بمـا صبرتم درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى كه داشتيد .
آيه )ـ سپس مى افزايد: اين در حالى است كه در بهشت بر تختهاى زيباتكيه كرده اند نه آفتاب را در آنجا مى بينند, و نه سرما را متكئين فيهـاعلى الا رائك لا يرون فيهـا شمسا و لا زمهريرا . نـه ايـن كـه خـورشـيد و ماه در آنجا وجود نداشته باشد, بلكه تابش ناراحت كننده خورشيد وجود ندارد, با وجود سايه هاى درختان بهشتى .
آلوسى مفسر معروف اهل سنت در روح المعانى در حديثى از ابن عباس چنين نقل مى كند: هـنـگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نورآفتاب مشاهده مى كنند كه صـحـنـه بـهـشت را روشن ساخته , بهشتيان به رضوان (فرشته مامور بهشت ) مى گويند: اين نور چيست با اين كه پروردگار ما فرموده : دربهشت نه آفتاب را مى بينند و نه سرما را ؟. او در پـاسخ مى گويد: اين نور خورشيد و ماه نيست , ولى على (ع ) و فاطمه (ع )خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است !.
(آيـه )ـ در ادامـه اين نعمتها مى افزايد: و در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده , و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است ودانية عليهم ظلالهـا وذلــلت قطوفهـا تذليلا . نـه مـشـكـلـى وجود دارد, نه خارى در دست مى رود, و نه احتياج به تلاش وحركتى براى چيدن ميوه هاست !.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـوضيح قسمتى از چگونگى پذيرائى از اين ميهمانان بهشتى خدا و وسائل پـذيرائى آنها, و پذيرائى كنندگان پرداخته , مى فرمايد: و درگرداگرد آنها ظرفهائى سيمين و قـدحـهائى بلورين مى گردانند پر از بهترين غذاها ونوشيدنيها ويطـاف عليهم بـانية من فضة واكواب كـانت قواريرا .
(آيـه )ـ ظـرفهاى بلورينى از نقره ! كه آنها را به اندازه مناسب آماده كرده اند قواريرا من فضة قدروهـا تقديرا.در ايـن ظـرفـهـا انـواع غـذاهـاى بـهشتى , ودر آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش و نـشـاطفرين , به مقدارى كه مى خواهند و علاقه دارند موجود است , وخدمتكاران بهشتى پيوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى كنند.
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: و درآنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز ازشراب طهورى آميخته با زنجبيل است ويسقون فيهـا كاسا كان مزاجهـا زنجبيلا . بـسـيـارى از مـفسران تصريح كرده اند كه عرب جاهلى از شرابهائى كه آميخته بازنجيل بود لذت مـى برد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مى داد, و قرآن در اينجااز جامهائى سخن مى گويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته است , ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از دنيا تا آخرت است !.
(آيـه )ـ سـپس مى افزايد: اين جامها از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است پر مى شود (عينا فيهـا تسمى سلسبيلا .
سـلسبيل نوشيدنى بسيار لذيذى را مى گويند كه به راحتى در دهان و گلوجارى مى شود و كاملا گواراست .
(آيـه )ـ سـپـس از پـذيرائى كنندگان اين بزم پرسرور كه در جوار رحمت حق در بهشت برين برپا مـى شـود سـخـن بـه مـيان آورده , مى گويد: و بر گردشان (براى پذيرائى ) نوجوانانى جاودانى مـى گردند كه هرگاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدپراكنده اند ! ويطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا هم خودشان در بهشت جاودانى هستند, و هم طراوت و زيبائى و نشاطجوانى آنها جاودانى است , و هم پذيرائى كردن آنان . تـعـبـيـر به لؤلؤا منثورا مرواريدهاى پراكنده اشاره اى است به زيبائى و صفاودرخشندگى وجذابيت آنها, و هم حضورشان در همه جاى اين بزم الهى وروحانى .
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه نـعمتهاى جهان ديگر به وصف نمى آيد ـهر قدر الفاظگويا ورسا باشدـ در اين آيه به صورت سربسته مى افزايد: و هنگامى كه آنجاراببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى ! واذا رايت ثم رايت نعيما وملكا كبيرا.
(آيـه )ـ تـا ايـنـجـا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبيل مساكن و تختها و سايه ها و ميوه ها و نوشيدنيها و ظرفها و گروه پذيرائى كنندگان اشاره شد, اكنون نوبت و سائل تزيينى بهشتيان است .
مـى فـرمـايـد: براندام آنها لباسهائى است از حرير نازك سبزرنگ , و از ديباى ضخيم عـاليهم ثيـاب سندس خضر واستبرق . سپس مى افزايد: و با دستنبدهائى ازنقره آراسته اند وحلوااسـاورمن فضة ). نقره هائى شفاف كه همچون بلور مى درخشد, و از ياقوت و در و مرواريدزيباتر است .
و سـرانـجـام در پـايان آيه به عنوان آخرين و مهمترين نعمت از اين سلسله نعمتها مى فرمايد: و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى نوشاند وسقيهم ربهم شرابا طهورا . در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) نقل شده است كه : اين شراب قلب و جان آنها رااز همه چيز جز خداوند پاك مى كند .
و از حـديثى كه از رسول خدا(ص ) نقل شده استفاده مى شود كه چشمه شراب طهور بر در بهشت قـرار دارد: جـرعـه اى از اين شراب طهور به آنها داده مى شود وخدا به وسيله آن قلوب آنها را از حسد و هرگونه صفات رذيله پاك مى سازد .
(آيه )ـ و در اين آيه , آخرين سخن را در اين زمينه بيان كرده , مى فرمايد: ازسوى خدا به آنها گفته مى شود: اين پاداش شماست , و سعى و تلاش شما (در طريق اطاعت فرمان حق ) مورد قدردانى است ان هذا كـان لكم جزاا و كـان سعيكم مشكورا . مـبـادا كـسى تصور كند كه اين مواهب و پاداشهاى عظيم را بى حساب مى دهند, اينها همه جزاى سعى و عمل و پاداش مجاهدتها و خودسازيها وچشم پوشى از گناه است .
پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا.
آيـات اين سوره از آغاز تاكنون درباره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخيزاو سخن مى گفت , در اينجا روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , دستورات مؤكدى براى هدايت انسانها وصبر ومقاومت در اين راه به او مى دهد, درواقع اين آيات راه وصول به آن همه نعمتهاى بى مانند را نشان داده است كه تنها از طريق تمسك به قرآن وپيروى از رهبرى چون پيامبراسلام (ص ) والهام گرفتن ازدستورات او امكان پذيراست .
نخست مى فرمايد: مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم انا نحن نزلنـا عليك القرآن تنزيلا ).
(آيـه )ـ سـپـس پـنـج دسـتور مهم به پيامبر اسلام (ص ) مى دهد كه نخستين آن دعوت به صبر و اسـتقامت است , مى فرمايد: سپس در تبليغ و اجراى حكم پروردگارت شكيبا و با استقامت باش فاصبر لحكم ربك ). از مـشـكـلات و مـوانـع راه و كـثـرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده , و همچنان به پيش حركت كن .
و در دومـيـن دستور, پيامبر(ص) را از هرگونه سازش با منحرفان برحذر داشته ,مى گويد: و از هيچ گنهكار ياكافرى ازآنان اطاعت مكن ولا تطع منهم آثمااو كفورا . در حقيقت اين حكم دوم تاكيدى است بر حكم اول چرا كه جمعيت دشمنان تلاش مى كردند كه از طـرق مـخـتـلف پيامبر(ص ) را در مسير باطل به سازش بكشانند, چنانكه نقل شده كه عتبة بن ربـيعه و وليدبن مغيره به پيامبر(ص )مى گفتند: از دعوت خود بازگرد, ما آنقدر ثروت در اخـتـيـار تو مى گذاريم كه راضى شوى , و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مى آوريم , و پـيـشـنـهادهاى ديگرى از اين قبيل , و پيامبر(ص ) به عنوان يك رهبر بزرگ راستين بايد در برابر ايـن وسوسه هاى شيطانى , يا تهديداتى كه بعد از بى اثر ماندن اين تطميعات عنوان مى شود, صبر و استقامت به خرج دهد, نه تسليم تطميع گردد, و نه تهديد.
(آيه )ـ ولى ازآنجا كه صبر واستقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى نيست وپيمودن ايـن راه دو تـوشه خاصى لازم دارد, در اين آيه مى افزايد: و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور واذكراسم ربك بكرة واصيلا .
(آيه )ـ و در شبانگاه براى او سجده كن , و مقدار طولانى از شب او راتسبيح گوى ومن الليل فاسجد له وسبحه ليلا طويلا .تـا در سايه آن ذكر و اين سجده و تسبيح نيروى لازم و قدرت معنوى وپشتوانه كافى براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى . دو آيه فوق در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است . در ايـنجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت برنامه اى بـراى پـيامبر اسلام (ص ) ذكر شده , ولى در حقيقت سرمشقى است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام برمى دارند.
آنـهـا بـايـد بـدانـنـد بـعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است صبر و استقامت پيشه كنند, و از انبوه مشكلات راه , وحشت نداشته باشند. و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسه هاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند,و با انواع حيل و تزوير سـعـى در مـنحرف ساختن رهبران و پيشوايان مى كنند, تارسالت آنها عقيم ماند, با كمال قدرت مقاومت كنند, نه فريب تطميع را بخورند و نه واهمه اى از تهديد به خود راه دهند. و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى , و نيروى اراده , عزم راسخه , وتصميم آهنين , هر صبح و شام به ياد خدا باشند, و پيشانى را بر درگاهش بسايند,مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مـدد گـيـرنـد كـه اگر اين امور رعايت شودپيروزى حتمى است , و اگر در پاره اى از مراحل مـصـيـبت و شكستى رخ دهد در پرتواين اصول مى توان آنها را جبران كرد, برنامه زندگى پيامبر اسلام (ص ) و دعوت ورسالت او سرمشق مؤثرى براى رهروان اين راه است .
اين يك هشدار است , و انتخاب راه با شماست !.
در آيـات گذشته به پيامبر(ص ) هشدار داده شده كه تحت تاثير افراد آثم و كفور (مجرم و كافر) هرگز واقع نشود. در اينجا معرفى بيشترى از آنها كرده , مى گويد: آنها زندگى زودگذر دنيا رادوست دارند, در حـالـى كـه روز سـخـتى را در پشت سر خود رها مى كنند و ناديده مى گيرند! (ان هؤلا يحبون العـاجلة ويذرون وراهم يوما ثقيلا .
سنگين از نظر محاسبه , از نظر طول زمان و فضاحت و رسوايى .
افق افكار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمى رود, و آخرين نقطه ديدآنها همين لذائذ بى قيد و شـرط مـادى اسـت , و عـجـيـب ايـن كه مى خواهند روح بزرگ پيامبر(ص ) را نيز با همين مقياس بسنجند.
(آيه )ـ در اين آيه به آنها هشدار مى دهد كه از نيرو و قدرت خود مغرورنشوند كه اينها را همه خدا داده , و هر زمان بخواهد بسرعت بازپس مى گيرد.
مـى فـرمـايـد: مـا آنـها را آفريديم , و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم (به آنها قوت و قدرت بخشيديم ) و هر زمان بخواهيم جاى آنها را به گروه ديگرى مى دهيم نحن خلقنـاهم وشددنـا اسرهم واذا شئنـا بدلنـا امثـالهم تبديلا ). به راستى قرآن در اينجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده , و آن پيوندهاى مختلف اجزاى وجود بـشـر اسـت از عصبهاى كوچك و بزرگ كه همچون طنابهاى آهنين عضلات را به يكديگر مربوط مـى سـازد گـرفـتـه , تـا ربـاطها و عضلات مختلف ,آن چنان قطعات كوچك و بزرگ استخوان و گـوشـتـهاى اندام انسان را به يكديگرمحكم بسته كه از مجموع آنها يك واحد كاملا منسجم ـكه آماده انجام هرگونه فعاليتى است ـ ساخته , اما روى هم رفته اين جمله كنايه از قدرت و قوت است .
اين آيه در ضمن غنا و بى نيازى ذات پاك خدا را, از آنها, و از اطاعت وايمانشان , روشن مى سازد, تا بدانند اگر اصرارى براى ايمان آنهاست , در حقيقت لطف و رحمتى است از ناحيه پروردگار.
(آيـه )ـ سپس به كل بحثهائى كه در اين سوره آمده است ـكه مجموعايك برنامه جامع سعادت را ارائه مى دهدـ اشاره كرده , مى گويد: اين يك تذكر ويادآورى است , و هركس بخواهد (با استفاده از آن ) راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند ان هذه تذكرة فمن شـا اتخذ الى ربه سبيلا ).
وظـيفه ما نشان دادن راه است , نه اجبار برانتخاب ,اين شما هستيدكه بايد باعقل ودرك خود, حق را از باطل تشخيص دهيد, و با اراده و اختيار خود تصميم بگيريد.
اين در حقيقت تاكيدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشت كه فرمود: ما راه را به او نشان داديم , خواه پذيرا شود و شكر اين نعمت را به جا آورد, يا روى گرداندو كفران كند .
(آيـه )ـ و از آنـجـا كه ممكن است افراد كوته فكر از تعبير فوق نوعى تفويض وواگذارى مطلق به بندگان تصور كنند, در اين آيه براى نفى اين توهم مى افزايد: و شما هيچ چيز را نمى خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد ومـا تشـاؤن الا ان يشـااللّه . چرا كه خداوند دانا و حكيم بوده و هست ان اللّه كـان عليما حكيما . و اين در حقيقت اثبات اصل معروف الا مر بين الا مرين است , از يك سومى فرمايد: خدا راه را نـشـان داده و انـتخاب با شماست و از سوى ديگر مى افزايد: انتخاب شما منوط به مشيت الهى است يعنى شما استقلال كامل نداريد بلكه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحيه اوست , و هر زمان اراده كند مى تواند اين قدرت و آزادى را سلب كند.
بـه ايـن تـرتيب نه تفويض و واگذارى كامل است و نه اجبار و سلب اختيار,بلكه حقيقتى است دقيق و ظريف در ميان اين دو يا به تعبير ديگر: نوعى آزادى وابسته به مشيت الهى است , كه هـر لحظه بخواهد مى تواند آن را بازپس گيرد, تا هم بندگان بتوانند بار تكليف و مسؤوليت را كه رمز تكامل آنهاست بر دوش گيرند و هم خود را بى نياز از خداوند تصور نكنند.
ذيل آيه كه مى فرمايد: ان اللّه كـان عليما حكيما نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد چرا كه عـلـم و حـكمت خدا ايجاب مى كند بندگان را در پيمودن راه تكامل آزاد بگذارد, و گرنه تكامل اجـبارى و تحميلى تكامل نيست , به علاوه علم و حكمت او اجازه نمى دهد كه افرادى را مجبور به كار خير و افرادى را مجبور به كارشر كند, و بعد گروه اول را پاداش دهد, و گروه دوم را مجازات كند.
(آيـه )ـ و سرانجام در آخرين آيه اين سوره , به سرنوشت نيكوكاران و بدكاران در يك جمله كوتاه و پـرمـعـنـى اشـاره كـرده , مى فرمايد: خدا هركس رابخواهد (و شايسته بداند) در رحمتش وارد مـى كـنـد, و بـراى ظـالـمـان عـذاب دردنـاكى آماده ساخته است يدخل من يشـا فى رحمته والظالمين اعدلهم عذابا اليما).
جالب اين كه در آغاز آيه مى گويد: هركس را بخواهد در رحمت خود واردمى كند ولى در پايان آيـه , عـذاب را روى ظالمان متمركز مى سازد, و اين نشان مى دهد كه مشيت او بر عذاب به دنبال مشيت انسان بر ظلم و گناه است , و به قرينه مقابله روشن مى شود كه مشيت او در رحمت نيز به دنـبـال اراده انسان در ايمان وعمل صالح و اجراى عدل است , و جز اين از حكيم نمى توان انتظار داشت .
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 28 آيه است
ايـن سـوره , چنانكه از نامش پيداست , عمدتا درباره خلق ناپيدائى به نام جن سخن مى گويد, سخن از ايمان آنها به پيامبر اسلام (ص), و خضوع در برابر قرآن مجيد, و ايمان و اعتقاد آنها به معاد, و وجود گروهى مؤمن و كافر درميان آنان و مسائلى از اين قبيل است . ايـن بـخـش از سـوره نـوزده آيه از بيست و هشت آيه سوره را در بر مى گيرد, و بسيارى از عقائد خرافى را در زمينه جن اصلاح مى كند و بر آنها خط بطلان مى كشد. در بخش ديگرى از اين سوره اشاره اى به مساله توحيد و معاد آمده است . و در آخـريـن بخش اين سوره , سخن از مساله علم غيب است كه هيچ كس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده كرده است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شـان نـزول : در تـفسير آيات 29 تا 32 سوره احقاف شان نزولهائى آمده بود كه با مطالب اين سوره كـاملا هماهنگ است , و نشان مى دهد كه هر دو مربوط به يك حادثه است , دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مى كنيم .
1ـ پـيـامـبـر(ص ) از مكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد, تا مردم را در آن مركز اجتماع بـزرگ بـه سوى اسلام دعوت كند, اما كسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت , در بازگشت به محلى رسـيـد كـه آن را وادى جـن مـى گـفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آيات قرآن مى فرمود, گروهى از جن شنيدند و ايمان آوردند, و براى تبليغ به سوى قوم خود بازگشتند.
2ـ ابـن عـبـاس مـى گـويد: پيامبر(ص) مشغول نماز صبح بود, و در آن تلاوت قرآن مى كرد, گـروهـى از جـن در صـدد تـحقيق از علت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد(ص) را شنيدند. گـفـتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همين است , به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت كردند.
ولـى شان نزول ديگرى در اينجا آمده كه با آنها متفاوت است و آن اين كه از عبداللّه بن مسعود پرسيدند : آيا كسى از شما ياران پيامبر(ص) در حوادث شب جن خدمت پيامبر(ص ) بود؟. گـفت : احدى از ما نبود, ما شبى در مكه پيامبر(ص) را نيافتيم , و هر چه جستجو كرديم اثرى از او نـديـديـم , از ايـن ترسيديم كه پيامبر(ص) را كشته باشند, به جستجوى حضرت در دره هاى مكه رفـتـيـم , نـاگهان ديديم از سوى كوه حرا مى آيد, عرض كرديم كجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شديم , و ديشب بدترين شب زندگى ما بود. فرمود: دعوت كننده جن به سراغ من آمد, و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم .
(آيه )ـ. مـى فـرمايد: بگو: به من وحى شده كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند, سـپـس گـفته اند, ما قرآن عجيبى شنيده ايم قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقـالوا انا سمعنـا قرآنا عجبا . ايـن آيـه بـه خـوبى نشان مى دهد كه طايفه جن داراى عقل و شعور و فهم و درك , و تكليف و مـسـؤولـيـت , و آشـنائى به لغت , و توجه به فرق بين كلام اعجاز و غير آن دارند, همچنين خود را موظف به تبليغ حق مى دانند, و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند. آنـهـا حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند, زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است , و هم نفوذ و جاذبه اش , هم محتوا و تاثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست .
(آيه )ـ آنها به دنبال اين جمله , سخنان ديگرى به قوم خود گفتند كه قرآن در آيات بعد در دوازده جمله , آنها را بيان كرده كه هركدام با انّ شروع شده كه نشانه تاكيد است . نخست مى فرمايد: آنها گفتند: كه (اين قرآن همگان را) به راه راست هدايت مى كند, و لذا ما به آن ايـمـان آورده ايـم و هـرگـز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم يهدى الى الرشد فـامنا به و لن نشرك بربنـا احدا .
(آيه )ـ بعد از ابراز ايمان و نفى هرگونه شرك سخنان خود را درباره صفات خدا چنين ادامه دادند: و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما از شباهت به مخلوقين , و از هرگونه عيب و نقص و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است وانه تعـالى جد ربنـا ما اتخذ صـاحبة ولا ولدا .
(آيـه )ـ سپس افزودند: ما اكنون اعتراف مى كنيم كه سفيه ما ابليس درباره خدا سخنان ناروا مى گفت وانه كـان يقول سفيهنـا على اللّه شططا.يعنى , سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند, و شبيه و شريكى انتخاب كرده بودند, و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى گفتند. و احـتـمـال دارد كـه : سـفيه در اينجا اشاره به ابليس باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نـسـبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا كه ابليس از جن بوده مؤمنان جن به اين وسيله از او ابراز تنفر مى كنند, و سخن او را گزافه و شطط مى نامند.
(آيـه )ـ سـپـس افزودند: و ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز, برخدا دروغ نمى بندندوانا ظننا ان لن تقول الا نس والجن على اللّه كذبا.ايـن سـخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانه اى باشد كه اين گروه قبلا از ديگران داشتند, و بـراى خـدا شـريك و شبيه و همسر و فرزند قائل بودند مى گويند:اگر ما اين مسائل را از ديگران بـدون دلـيـل پـذيرفتيم به خاطر خوش باورى بود, هرگزخيال نمى كرديم كه انس و جن به خود جـرات دهـند كه چنين دروغهاى بزرگى به خدا ببندند, ولى اكنون به غلط بودن اين تقليد ناروا پى برديم و به اين ترتيب به اشتباه خود و انحراف مشركان جن اعتراف مى كنيم .
(آيـه )ـ سپس افزودند: يكى ديگر از انحرافات جن و انس اين بود كه : مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند, و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند وانه كـان رجـال من الانس يعوذون برجـال من الجن فزادوهم رهقا.مـفـهـوم آيـه , مفهوم وسيعى است كه شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مـى شود چه اين كه مى دانيم در ميان عرب كاهنان زيادى وجود داشتند كه معتقد بودند به وسيله طايفه جن بسيارى از مشكلات را حل مى كنند و از آينده خبر مى دهند.
(آيه )ـ اين آيه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است كه به هنگام تبليغ قوم خود بيان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند. نـخـست مى فرمايد: و اين كه آنها گمان كردند همان گونه كه شما گمان كرديد كه خداوند هرگز كسى را به نبوت مبعوث نمى كند وانهم ظنوا كمـا ظننتم ان لن يبعث اللّه احدا . لـذا بـه انكار قرآن , و تكذيب نبوت پيامبر اسلام (ص) برخاستند, ولى ما هنگامى كه با دقت به آيات ايـن كـتـاب آسـمانى گوش فرا داديم حقانيت آن را به روشنى درك كرديم , مبادا شما هم مانند مشركان انسانها, راه كفر پيش گيريد و به سرنوشت آنها گرفتار شويد. ايـن تـعـبـير هشدارى است به مشركان كه بدانند وقتى جن , منطقش اين است و داوريش چنين , بيدار شوند و به دامن قرآن و پيامبر اكرم (ص) چنگ زنند.
(آيـه )ـ سپس مؤمنان جن , به يكى از نشانه هاى صدق گفتار خود كه در جهان طبيعت براى همه جـنـيـان قـابـل درك اسـت اشاره كرده , مى گويند: ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم (وانا لمسناالسمـا فوجدنـاهـا ملئت حرسا شديدا وشهبا).
(آيـه )ـ مـا پـيـش از ايـن بـه اسـتراق سمع در آسمانها مى نشستيم و اخبارى از آن را دريافت مـى داشـتـيـم و به اطلاع دوستان خود مى رسانديم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند, شهابى را در كمين خود مى يابد كه او را هدف قرار مى دهد ! وانا كنا نقعد منهـا مقـاعد للسمع فمن يستمع الان يجدله شهـابا رصدا . آيـا ايـن وضـع تـازه , دلـيـل بـر اين حقيقت نيست كه با ظهور اين پيامبر و نزول كتاب آسمانى او دگرگونى عظيمى در جهان رخ داده است ؟ چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتيد, و الان احدى توانائى بر اين كار ندارد؟!.
(آيه )ـ با اين اوضاع و احوال ما نمى دانيم آيا اين ممنوعيت از استراق سمع دليل بر اين است كه اراده شرى درباره اهل زمين شده, يا خداوند مى خواهد از اين طريق آنها را هدايت فرمايد ؟ وانا لا ندرى اشر اريد بمن فى الا رض ام اراد بهم ربهم رشدا.و بـه تعبير ديگر ما نمى دانيم آيا اين امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست يا مقدمه هدايت آنها؟. مؤمنان جن قاعدتا بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه با ظهور پيامبر اسلام (ص) مقارن بوده , مقدمه هدايت انسانها, و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات ديگرى مانند آن است . اما از آنجا كه جن به مساله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى توانست باور كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است , وگرنه روشن است كه كاهنان در عصر جاهليت با اتكا به همين مساله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.
(آيه )ـ اين آيه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبليغ قوم گمراه خويش است , نخست از زبـان آنـهـا مى گويد: و در ميان ما افراد صالح و افرادى غير صالحند و ما گروههاى متفاوتى هستيم وانا منا الصالحون ومنا دون ذلك كنا طرائق قددا.اين جمله را احتمالا به اين منظور گفتند كه مبادا وجود ابليس در ميان طايفه جن , اين توهم را بـراى عـده اى از آنـها به وجود آورد كه طبيعت جن بر شر و فساد و شيطنت است , و هرگز نور هدايت به قلب او نمى تابد.
مـؤمـنـان جن با اين سخن روشن مى سازند كه اصل اختيار و آزادى اراده بر آنها نيز حاكم است و افـرادى صـالـح و غـيـرصـالـح هر دو وجود دارند, بنابراين زمينه هاى هدايت در وجود آنها فراهم مى باشد. اين آيه در ضمن ذهنيات ما انسانها را درباره جن نيز اصلاح مى كند, زيرا در تصور بسيارى از مردم واژه جن با نوعى شيطنت و فساد و گمراهى و انحراف ,همراه است , اين آيه مى گويد آنها نيز گروههاى مختلفى دارند, صالح و غيرصالح .
(آيـه )ـ مـؤمـنـان جن در ادامه سخنان خود به ديگران هشدار مى دهند و مى گويند: و ما يقين داريـم هـرگـز نـمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى توانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم وانا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الا رض ولن نعجزه هربا . بـنـابـراين , اگر تصور كنيد مى توانيد از كيفر و مجازات خدا با فرار كردن به گوشه اى از زمين يا نقطه اى از آسمانها نجات يابيد, سخت در اشتباهيد.
(آيـه )ـ مـؤمنان جن در ادامه كلام خود مى افزايند: ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم وانا لما سمعنا الهدى آمنا به .و اگـر شـمـا را بـه هدايت قرآن فرا مى خوانيم , قبلا خودمان به اين برنامه عمل كرده ايم , بنابراين ديگران را به چيزى دعوت نمى كنيم كه خود آن را ترك گفته باشيم . سـپـس نتيجه ايمان را در يك جمله كوتاه بيان كرده , مى گويد: هركس به پروردگارش ايمان بياورد, نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم فمن يؤمن بربه فلا يخـاف بخسا ولا رهقا.و هر كار كوچك و بزرگى را انجام دهد, اجر و پاداش آن را بى كم و كاست دريافت مى نمايد.
(آيه )ـ و در اين آيه براى توضيح بيشتر پيرامون سرنوشت مؤمنان و كافران مى گويند: ما از طريق هـدايـت قـرآن مـى دانـيم گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند وانا منا المسلمون ومنا القـاسطون . هـركـس اسـلام را, اخـتـيـار كـند, راه راست را برگزيده و به سوى هدايت و ثواب الهى گام برداشته فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا .
(آيه )ـ و اما ظالمان , آتشگيره و هيزم دوزخند واما القـاسطون فكـانوا لجهنم حطبا .
شما را با اين نعمتهاى فراوان مى آزمائيم !.
(آيه )ـ.در آيـات گـذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قيامت بود, و در اينجا سخن از پاداشهاى دنيوى آنهاست . مـى فـرمـايـد: اگـر آنـهـا [ جـن و انـس ] در راه ايمان استقامت ورزند با آب فراوان سيرابشان مى كنيم ! وان لو استقـاموا على الطريقة لا سقينـاهم مـا غدقا.بـاران رحـمـت خـود را بر آنها فرو مى باريم , و منابع و چشمه هاى آب حياتبخش را در اختيارشان مى گذاريم , و از آنجا كه آب فراوان است همه چيز فراوان است , و به اين ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى دهيم . اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مى كند كه ايمان و تقوا نه تنها سـرچشمه بركات معنوى است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و بركت مادى نيز مى باشد. البته طبق اين آيه آنچه مايه وفور نعمت مى شود, استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان .
(آيه )ـ در اين آيه به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ,مى افزايد: هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم لنفتنهم فيه . و از ايـنـجـا روشـن مى شود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است , و اتفاقا آزمايش بـه وسيله نعمت از آزمايش به وسيله عذاب سخت تر و پيچيده تر است , زيرا طبيعت فزونى نـعمت , سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است , و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مى سازد و ميدان را براى فعاليت شيطان آماده مى كند تنها كسانى مى توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند كه بطور دائم به ياد خدا باشند. و لـذا بـه دنـبال آن , مى افزايد: و هركس از ياد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مى سازد ومن يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذاباصعدا.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه از زبان مؤمنان جن به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين مى گويد: مساجد از آن خداست , پس هيچ كس را با خدا نخوانيد وان المسـاجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا . مـنـظور از مسـاجد مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مى شود كه مصداق اكمل آن , مـسـجـدالحرام , و مصداق ديگرش ساير مساجد, و مصداق گسترده ترش , تمام مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مى خواند, و براى خدا سجده مى كند, و به حكم حديث معروف پيغمبر(ص) كه فرمود:. جـعـلت لى الا رض مسجدا وطهورا (تمام روى زمين , سجده گاه و وسيله طهور (تيمم كردن) براى من قرار داده شده همه جا را شامل مى شود. و بـه ايـن تـرتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بـودنـد, و بـه اعـمال مسيحيان منحرف كه به سراغ تثليث رفته و در كليساهاى خود خدايان سـه گانه را مى پرستيدند, قرآن مى گويد: تمام معابد, مخصوص خداست و در اين معابد, جز براى خدا سجده نمى توان كرد و پرستش غير او ممنوع است .
(آيـه )ـ و در ادامه اين سخن براى بيان تاثير فوق العاده قرآن مجيد و عبادت پيامبر(ص) مى افزايد: هنگامى كه بنده خدا [ محمد] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند گروهى پيرامون او بشدت ازدحام مى كردند وانه لما قـام عبداللّه يدعوه كـادوا يكونون عليه لبدا.تـعـبـيـر لـبـد بـيانگر هجوم عجيب مؤمنان جن براى شنيدن قرآن در اولين برخورد با آن , و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر(ص) است .
(آيـه )ـ در ايـنـجا براى تحكيم پايه هاى توحيد, و نفى هرگونه شرك كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود, نخست به پيامبر(ص) دستور مى دهد: بگو: من تنها پروردگارم را مى خوانم و فقط او را عبادت مى كنم و هيچ كس را شريك او قرارنمى دهم ! قل انمـا ادعوا ربى ولا اشرك به احدا .
(آيه )ـ سپس دستور مى دهد: بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم و هدايت به دست ديگرى است (قل انى لا املك لكم ضرا ولا رشدا).
(آيه )ـ و باز اضافه مى كند: بگو: اگر من نيز بر خلاف فرماشن رفتار كنم هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمى كند و پناهگاهى جز او نمى يابم قل انى لن يجيرنى من اللّه احد ولن اجد من دونه ملتحدا . بـه اين ترتيب نه كسى مى تواند به من پناه دهد نه چيزى مى تواند پناهگاه واقع شود اين سخنان از يـك سـو اعـتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است , و از سوى ديگر هرگونه ((غلو)) را در مـورد پيامبر(ص ) نفى مى كند, و از سوى سوم نشان مى دهدكه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كـه شـخـص پـيامبر(ص ) نيز با آن همه عظمت ملجا و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى تواند بـاشـد, و از سوى چهارم به بهانه جوئيها و انتظارات بى موردى كه افراد لجوج در برابر پيامبر(ص ) داشـتند و از او تقاضاى كارهاى خدائى مى كردند پايان مى دهد, و ثابت مى كند كه توسل و شفاعت نيز به اذن خداست .
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست الا بلاغا من اللّه ورسـالاته .ايـن تعبير شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره مائده مى خوانيم : تنها چيزى كه بر عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است .
و در آيـه 188 سوره اعراف آمده است : بگو: من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم , مگر آنچه خـدا بـخواهد, و اگر از غيب باخبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم , و هيچ بدى به من نمى رسيد, من تنها بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند . به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد كه : هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست , و جاودانه در آن مى ماند ومن يعص اللّه ورسوله فان له نـار جهنم خـالدين فيهـا ابدا.روشـن اسـت كـه مـنـظـور هـر گـنـهكارى نيست , بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى باشد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان را استهزا مى كنند و ضعيف مـى شـمـرنـد همچنان ادامه مى يابد تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند, آنگاه مى دانند چه كـسى ياورش ضعيفتر, و جمعيتش كمتر است حتى اذا راوا مـا يوعدون فسيعلمون من اضعف نـاصرا واقل عددا . لحن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به رخ آنها مـى كـشـيـدند, و آنها را ضعيف و ناتوان مى شمردند قرآن به اين وسيله به مؤمنان دلدارى و نويد مى دهد كه سرانجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسيد.
(آيه )ـ.چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه استهزا و سركشى اين گروه همچنان ادامه مـى يـابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرارسد اين سؤال را بر مى انگيزد كه اين وعده كى تحقق مى يابد؟. قرآن مجيد به پاسخ اين سؤال پرداخته مى گويد: بگو: من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده از عذاب دنيا و قيام رستاخيز نزديك است , يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد ؟ قل ان ادرى اقريب مـا توعدون ام يجعل له ربى امدا .
ايـن عـلم مخصوص ذات پاك خداست , و او خواسته از بندگانش مكتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمـون خـلق كامل گردد, چرا كه اگر بدانند دور است يا نزديك در هر دو صورت امتحان كم اثر خواهد بود. بـارهـا در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مى كنيم كه هر وقت سؤال از زمان قيامت مى شد پيغمبراكرم (ص) اظهار بى اطلاعى مى فرمود و مى گفت : علم آن مخصوص خداست . در حديثى آمده است كه روزى جبرئيل در صورت يك عرب بيابانى در برابر پيامبر(ص ) ظاهر شـد, و از جـمـلـه سؤالاتى كه از آن حضرت نمود اين بود كه گفت : به من بگو: كى قيامت برپا مى شود ؟. پيامبر(ص) فرمود: كسى كه از او سؤال مى كنى (در اين مساله ) آگاهتر ازسؤال كننده نيست !. بار ديگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت : اى محمد! قيامت كى خواهدآمد ؟. پيامبر(ص) فرمود: واى بر تو قيامت مى آيد, بگو ببينم چه چيز براى آن فراهم كرده اى ؟!. اعرابى گفت : من نماز و روزه بسيارى فراهم نكرده ام , ولى خدا و رسولش را دوست دارم . پيامبر(ص ) فرمود: پس تو با كسى خواهى بود كه دوستش دارى !.
انس يكى از ياران پيامبر(ص) مى گويد: مسلمانان از هيچ سخنى مانند اين سخن خوشحال نشدند .
(آيـه )ـ سـپـس در ادامـه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مى دارد, مى فرمايد: دانـاى غـيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد (عـالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا).
(آيـه )ـ سـپـس بـه عـنـوان يـك اسـتـثنا از اين مساله كلى مى افزايد: مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و از آنان راضى شده ( الا من ارتضى من رسول ). آنچه را بخواهد از علم غيب به او مى آموزد, و از طريق وحى ابلاغ مى كند. سـپـس مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد فانه يسلك من بين يديه ومن خلفه رصدا . و ايـن خـود يـكـى از دلائل مـعصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى و امدادهاى الهى , و مراقبت فرشتگان او, از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.
(آيـه )ـ درا يـن آيـه كـه آخـرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان و مراقبين را چنين بيان مـى كـند: مقصود اين است تا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى كم و كاست ) ابلاغ كرده اند, و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد, و همه چيز را احصا كرده است ليعلم ان قد ابلغوا رسـالا ت ربهم واحـاطبمـا لديهم واحصى كل شى عددا.الـبـته معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را درباره پيامبرانش نمى دانسته و بعدا دانسته است , چـه ايـن كه علم خدا ازلى و ابدى و بى پايان است , بلكه منظور اين است كه اين علم الهى درخارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد يعنى ,پيامبران رسالت او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند.
1ـ تحقيق گسترده اى پيرامون علم غيب .
بـا دقـت در آيـات مختلف قرآن به خوبى روشن مى شود كه دو دسته آيه در زمينه علم غيب وجود دارد نـخـست آياتى كه علم غيب را مخصوص خدا معرفى كرده و از غير او نفى مى نمايد, مانند آيه 50 و 59 سوره انعام .
گـروه دوم آيـاتـى اسـت كه به روشنى نشان مى دهد كه اولياى الهى اجمالا ازغيب آگاهى داشـتـند, چنانكه در آيه 179 سوره آل عمران مى خوانيم : چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگـاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هركس را بخواهد بر مى گزيند و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد . و در مـعـجـزات حـضـرت مـسيح (ع ) مى خوانيم كه فرمود: من شما را از آنچه مى خوريد, يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم (آل عمران /49). آيه مورد بحث نيز باتوجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مى دهد كه خداوند قسمتى از علم غيب را در اختيار رسولان برگزيده اش قرار مى دهد. از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست ,مانند آيه دوم تا چهارم سـوره روم : روميان مغلوب شدند و اين شكست در سرزمين نزديك واقع شد, اما آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شد در عرض چند سال .
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى غيب است كه در اختيار آنان قرار مى گيرد, چگونه مى توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مى شود. از همه اينها گذشته , روايات زيادى داريم كه نشان مى دهد پيامبر(ص) و امامان معصوم (ع) اجمالا آگـاهـى از غـيب داشتند, و گاه از آن خبر مى دادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ موته و شـهـادت جعفر, و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه در همان لحظه وقوع , پيامبر (ص) در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى پيامبر(ص ) كم نيست .
در نـهـج البلاغه نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مى خورد كه نشان مى دهد عـلى (ع ) اين اسرار غيب را مى دانست , مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه مى فرمايد: گويا مى بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده ايد, تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است !. و مانند آنچه كميل بن زياد به حجاج گفت كه اميرمؤمنان على (ع ) به من خبر داده كه تو قاتل منى . اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى , و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟. در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد از جمله :.
1ـ از مـعـروفـتـريـن راهـهاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و اسـتـقلالى است , بنابراين غير او مستقلا هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند, و هرچه دارند از ناحيه خداست , با الطاف و عنايت اوست , و جنبه تبعى دارد.
2ـ اسـرار غـيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جز او نمى داند مانند قيام قيامت , و امورى از قبيل آن , و قسمتى از آن را به انبيا و اوليامى آموزد.
3ـ راه ديـگـر ايـن كـه خـداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است , ولى انبيا و اوليا ممكن است بـالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند, اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مى دهد, و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خداانجام مى گيرد.
2ـ تحقيقى پيرامون آفرينش (جن).
جن چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى آيد موجودى است ناپيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده , از جمله اين كه :.
1ـ مـوجـودى اسـت كـه از شـعـله آتش آفريده شده , برخلاف انسان كه از خاك آفريده شده است (الرحمن /15).
2ـ داراى عـلـم و ادراك و تـشـخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن ).
3ـ داراى تكليف و مسؤوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن ).
4ـ گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند (جن /11).
5ـ آنها داراى حشر و نشر و معادند (جن /15).
6ـ آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند, و بعدا ممنوع شدند (جن /9).
7ـ آنـها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى پرداختند (جن /6).
8ـ درمـيـان آنـهـا افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخور دارند,همان گونه كه در ميان انسانها نيز چنين است (نمل /39).
9ـ آنـها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند گروهى از جن پيش روى سليمان بـه اذن پـروردگار كار مى كردند, و براى او معبدها, تمثالها, و ظروف بزرگ غذا تهيه مى كردند (سبا/12 و 13).
10ـ خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/27) و ويژگيهاى ديگر.
تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد درباره اين موجود ناپيدا استفاده مى شود كه خالى از هـرگونه خرافه و مسائل غيرعلمى است , ولى مى دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى درباره ايـن مـوجـود سـاخـتـه انـد كه با عقل و منطق جور نمى آيد, و به همين جهت يك چهره خرافى و غـير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مى شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مـى شـود از جـمله اين كه آنها را با اشكال عجيب و غريب و وحشتناك , و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات ديگرى از اين قبيل . در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود, اصل مطلب كاملا قابل قبول است و از سـوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد, بنابراين بايد آن را پذيرفت , و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همان گونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مى شود كه انواع مـوجـودات نـاپـيـدا را شامل مى گردد, اعم از آنها كه داراى عقل و دركند و آنها كه عقل و درك نـدارنـد, و حتى گروهى از حيوانات كه با چشم ديده مى شوند و معمولا در لانه ها پنهانند, نيز در اين معنى وسيع وارد است . شـاهـد ايـن سخن روايتى است از پيامبر(ص) كه فرمود: خداوند جن را پنج صنف آفريده است : صـنـفـى مـانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها, و صنفى به صورت عقربها, و صنفى حشرات زمين اند, و صنفى از آنها مانند انسانها كه بر آنها حساب و عقاب است .
سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا!.
حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هرچند به قصد جـاسـوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى شد, لذا آيه به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اين گونه كارها در آينده بپرهيزند. آيه ای نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.
نخست مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد يـا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى وعدوكم اوليـا . يـعـنـى ; آنها نه فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند, با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى كنيد؟!.
سـپس مى افزايد: شما نسبت به آنها اظهار محبت مى كنيد در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شـمـا آمـده (اسـلام و قـرآن ) كـافر شده اند, و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پـروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بمـا جـاكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا باللّه ربكم . آنـهـا هـم در عـقيده با شما مخالفند, و هم عملا به مبارزه برخاسته اند,و كارى را كه بزرگترين افـتـخـار شماست , يعنى ايمان به پروردگار, براى شما بزرگترين جرم و گناه شمرده اند, با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد.
سـپـس براى توضيح بيشتر مى افزايد: اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كـرده ايـد پـيـونـد دوسـتـى با آنها برقرار نسازيد ان كنتم خرجتم جهــادا فى سبيلى و ابتغــا مرضــاتى .
اگر به راستى دم از دوستى خدا مى زنيد و به خاطر او از شهر و ديار خود هجرت كرده ايد, و طالب جهاد فى سبيل اللّه و جلب رضاى او هستيد اين مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نيست .
بـاز براى توضيح بيشتر مى افزايد: شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى سازيد از همه داناترم ! تسرون اليهم بالمودة وانا اعلم بمـا اخفيتم ومـا اعلنتم .
بنابراين مخفى كارى چه فايده اى دارد با علم خداوند به غيب و شهود.
و در پـايـان آيـه , به عنوان يك تهديد قاطع , مى فرمايد: و هركس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است ومن يفعله منكم فقد ضل سوا السبيل .
هـم از راه مـعرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مى ماند, و هم از راه ايـمـان و اخلاص و تقوا كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته و هم تيشه به ريشه زندگانى خود زده اسـت كـه دشـمنش را از اسرارش باخبر ساخته واين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ايمان دست دهد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه , بـراى تـاكـيـد و توضيح بيشتر, مى افزايد: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى ريزيد؟ با اين كه : اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنانتان خواهند بود, و دست و زبان خود را به بدى كردن به شما مى گشايند ان يثقفوكم يكونوا لكم اعدا و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسؤء .
شـمـا براى آنها دلسوزى مى كنيد در حالى كه عداوتشان با شما آن چنان ريشه دار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذار نمى كنند.
و از همه بدتر اين است كه : دوست دارند شما از اسلام به كفر باز گرديد و بزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد و ودوا لو تكفرون .
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه بـه پـاسـخـگـوئى افـرادى مـانـنـد حـاطب بن ابى بلتعه پرداخته , كه درجـواب پيامبر(ص ) كه فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكه قرار دادى ؟ گفت : خواستم از اين طريق خويشاوندان و بستگانم را حفظ كنم !.
مـى فـرمـايـد: هـرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهندداشت لن تنفعكم ارحـامكم و لا اولا دكم چـرا كـه اگـر اولاد و بـسـتگان بى ايمان باشند نه آبرو و سرمايه اى براى اين دنياخواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت . سپس مى افزايد: خداوند روز قيامت ميان شما جدائى مى افكند يوم القيمة يفصل بينكم .
اهل ايمان به سوى بهشت مى روند, و اهل كفر به سوى دوزخ . و در پـايان آيه , بار ديگر به همگان هشدار مى دهد كه : خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست و اللّه بمــا تعملون بصير .
هم از نيات شما آگاه است , و هم از اعمالى كه بطور سرى انجام مى دهيد, و اگر درمواردى اسرار شـمـا را مانند حاطب بن ابى بلتعه فاش نمى كند روى مصالحى است , نه اين كه نداند و آگاه نباشد.
رازهای خلقت شگفت انگیز فرشتگان
گروهي از آنان آنقدر عظيم الجثه اند که پاهايشان در طبقات پايين زمين، ثابت و گردن هايشان از آسمان بالا، گذشته است و ارکان وجود و پيکرشان از کرانه هاي جهان بيرون رفته و شانه هاي آنها براي حفظ پايه هاي عرش خدا، آماده و مناسب است . در اولين خطبه نهج البلاغه، اميرالمؤمنين علي عليه السلام به صورت مبسوط مراحل آفرينش موجودات را شرح مي دهد. از آفرينش ملائکه و کرات و آسمان ها و زمين گرفته تا خلقت جمادات و حيوانات و انسان ها در بخش مهمي از اين خطبه خلقت ملائکه به صورت کامل شرح داده شده و صفات فرشتگان به صورتي زيبا مطرح گرديده که بيان آن براي ما انسان ها جذاب است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «ثم فتق ما بين السموات العلا فملا هنّ اطواراً من ملائکته، منهم سجود لا يرکعون، و رکوع لا يفقصبون، و صافون لا يتزايلون، و مسبّحون لا يسأمون، لا يغساهم نوم العيون، و لا سهو العقول و ... » «سپس آسمان هاي بلند را از هم گشود و آن ها را مملو از فرشتگان مختلف ساخت، گروهي از آنان همواره در سجده اند و رکوع ندارند، و گروهي در رکوعند و ياراي ايستادن ندارند، و گروهي در صف هايي ايستاده اند که پراکنده نمي شوند و هيچ گاه خواب به چشمان شان راه نمي يابد و عقل هاي آنان دچار اشتباه نمي گردد و ... » از اين فراز از خطبه به خوبي استفاده مي شود که در ميان آسمان ها فاصله هايي وجود دارد که در آغاز به هم پيوسته بودند و سپس از هم باز شدند، و خداوند اين فاصله ها را مملو از فرشتگان ساخت. « فملا هن اطواراً من ملائکته »
در خطبه 91 نهج البلاغه نيز به اين فاصله ها اشاره شده است، آنجا که مي فرمايد: «و ملا بهم فروج فجاجها وحشابهم فتوق اجوائها » « بوسيله فرشتگان تمام فاصله هاي آسمان ها را پر کرد و فاصله جوشان را از آنان مالامال ساخت. »
در ادامه خطبه اول، حضرت علي عليه السلام به بيان اقسام و اصناف فرشتگان پرداخته و آنها را به چهار گروه تقسيم مي فرمايد: نخست به فرشتگاني اشاره مي کند که کارشان عبادت است و آنها را نيز به چند گروه تقسيم مي کند، که عده اي در حال سجود، عده اي در حال رکوع، عده اي در حال قيام و ... هستند. در اين که آيا منظور از سجود و رکوع و قيام، همان اعمالي است که ما انسان ها انجام مي دهيم يا اشاره به مراحل خضوع و عبادت فرشتگان بر حسب مراتب و مقامات آن ها، جاي بحث است. اگر فرشتگان را داراي جسم لطيف بدانيم و براي آنها دست و پا و صورت و پشياني قائل باشيم، معناي اول مناسب تر است و اگر براي آنها جسمي قائل نباشيم، يا آنها را داراي جسم بدانيم اما نه به اين شکل، آن گاه معناي دوم مناسب تر خواهد بود.
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: « سپس آسمان هاي بلند را از هم گشود و آن ها را مملو از فرشتگان مختلف ساخت، گروهي از آنان همواره در سجده اند و رکوع ندارند، و گروهي در رکوعند و ياراي ايستادن ندارند، و گروهي در صف هايي ايستاده اند که پراکنده نمي شوند و هيچ گاه خواب به چشمان شان راه نمي يابد و عقل هاي آنان دچار اشتباه نمي گردد و ... »
به هر حال کار اين مجموعه، همگي عبادت و تسبيح و تقديس خداوند بزرگ است و گويي غير از آن، کار ديگري ندارند و جز به عبادت عشق نمي ورزند. ممکن است يکي از فلسفه هاي خلقت فرشتگان اين باشد که انسان ها به عبادت خويش مغرور نشوند و بدانند که هيچ گاه از نظر کميّت به عبادت فرشتگان نخواهند رسيد مگر اينکه معرفت خود را در عبادت بالا ببرند و بدانند که عبادت کردن يا نکردن آن ها، اثري در مقام کبريايي خداوند نمي گذارد و اگر جملگي آن ها کافر گردند، بر دامن کبريايي او گردي نمي شنيد، « ان تکفروا فانّ الله غني عنکم » 1
فرشته در حال دعا
سپس به بيان مجموعه دوم از فرشتگان پرداخته مي فرمايد: « و منهم امناء علي وحيه و السنة الي رسله و مختلفون بقضائه و امره » در واقع اين گروه واسطه ميان پروردگار و پيامبران و حاملان و ترجمان وحي او هستند. از اين تعبير استفاده مي شود که تنها حضرت جبرائيل سفير وحي الهي نيست بلکه او رئيس سفراي الهي است.
سپس به مجموعه سوم از فرشتگان اشاره کرده، مي فرمايد: «و منهم الحفظة لعباده و السّدنة لا بواب جنانه»
« حفظه » جمع « حافظ » به معناي نگاهبانان است و در اين جا دو معني مي تواند داشته باشد: يکي نگاهبانان بر بندگان که مراتب اعمال آنان هستند و آن ها را ثبت و ضبط مي کنند و دوم نگاهبانان بندگان که آنها را از آفات و بلاها و حوادث مختلف حفظ مي کنند که اگر مراقبت آنها نباشد، انسان ها دائماً در معرض خطرات هستند. سپس به مجموعه چهارم از فرشتگان بزرگ که حاملان عرش الهي هستند اشاره کرده، مي فرمايد: « و منهم الثّابتة في الارضين السّفلي اقدامهم و المارقة من السّماء العليا اعناقهم و الخارجة من الاقطار ارکانهم و المناسبة لقوائم العرش اکتا فهم. »
«گروهي از آنان آنقدر عظيم الجثه اند که پاهايشان در طبقات پايين زمين، ثابت و گردن هايشان از آسمان بالا، گذشته است و ارکان وجود و پيکرشان از کرانه هاي جهان بيرون رفته و شانه هاي آنها براي حفظ پايه هاي عرش خدا، آماده و مناسب است. » آنگاه به بيان اوصافي از آن ها پرداخته، مي افزايد: «چشمان آن ها در برابر عرش او فرو افتاده و در زير آن بال هاي خود را به خود پيچيده و ميان آن ها و کساني که در مراتب پايين ترند، حجاب هاي عزت و پرده هاي قدرت زده شده است.» آري قدرت آن ها، قدرت جسماني نيست بلکه از قدرت فوق العاده روحاني برخوردارند که هيچ کس به مقام آن ها راه پيدا نمي کند و به همين دليل شايستگي حمل عرش الهي را پيدا کرده اند. «گروهي از آنان آنقدر عظيم الجثه اند که پاهايشان در طبقات پايين زمين، ثابت و گردن هايشان از آسمان بالا، گذشته است و ارکان وجود و پيکرشان از کرانه هاي جهان بيرون رفته و شانه هاي آنها براي حفظ پايه هاي عرش خدا، آماده و مناسب است»
فرشته
اصناف ملائکه
سنت الهي بر اين جاري شده است که براي نشان دادن قدرت و عظمت خويش و اهداف و اغراض ديگر، امور جهان هستي را به وسيله فرشتگاني که سر بر فرمان او هستند و سستي و سهو و نسيان و کندي در اطاعت ندارند، اداره کند و هر يک از اصناف آن ها برنامه اي معين و منظم داشته و کارگزاران کشور بي انتهاي حضرت حق باشند.
انسان هنگامي که درباره اصناف و انواع فرشتگان و برنامه هاي عظيم و گسترده آنان مي انديشد. احساس کوچکي در خويش مي کند که در اين عالم پهناور و مملو از کارگزاران حق و صفوف لشکريان خداوند و بندگان گوش به فرمان او، من در چه جايگاهي هستم؟
نتيجه : با دقيق شدن در اين عوالم و خلايق ناشناخته خداوند متعال که اهميت معرفت الهي براي انسان روشن مي شود که بوسيله آن، انسان مي تواند از مقام فرشتگان نيز بالاتر رود، فرشتگاني که با اين عظمت فرمانبرداري الهي را مي کنند و داراي مقامي شامخ تر نزد خداوند هستند و در درجات کمال از انسان با معرفت پايين تر مي مانند.
ابلیس؛ فرشته است یا جن؟!
قرآن کريم ماهيت ابليس را اجمالا که آفرينش وى از آتش و اينکه از اجنه بوده است سخن گفته ، اما به تفصيل آفرينش او چون تفصيلى که در آفرينش انسان بيان کرده، نپرداخته است. ( وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکةِ اسْجُدُواْ لاَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ وَ اسْتَکبرَ وَ کاَنَ مِنَ الْکافِرِين) و چون فرشتگان را فرمان داديم که بر آدم سجده کنيد، همه سجده کردند مگر شيطان که ابا و تکبّر ورزيد و از فرقه کافران گرديد.(بقره/34) قرآن کريم ماهيت ابليس را اجمالا که آفرينش وى از آتش و اينکه از اجنه بوده است سخن گفته ، اما به تفصيل آفرينش او چون تفصيلى که در آفرينش انسان بيان کرده، نپرداخته است. اما دانشمندان و بزرگان ديني در اين که ماهيت و حقيقت ابليس از جنّ بوده يا از فرشتگان؟ بر يک نظر نيستند. و در مجموع مي توان گفت که در اين زمينه سه ديدگاه وجود دارد:
ديدگاه اول:
اين ديدگاه مي گويد: ابليس از جن است. که بسيارى از بزرگان همچون سيدمرتضى، ابوالفتوح رازى، زمخشرى، و ... ابليس را از جن دانسته و در مجمع البيان هم فرموده: شيخ مفيد ابليس را جن دانسته وبا توجه به روايات متواتره فراوان از ائمه عليهم السلام؛ مذهب اماميه را نيز بر همين قول دانسته است.(ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص 128) بسيارى از دارندگان اين رأى، به استناد پارهاى از روايات، ابليس را پدر جن (ابوالجنّ) دانسته و در برابرِ حضرت آدم را ابوالانس گفته است.(کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص 145)
اما دلايل اين ديدگاه:
1 - آنها مي گويند به تصريح خود قرآن، ابليس از جنّيان بوده است؛ «فَسَجَدُوا إِلآَّ إِبْلِيسَ کانَ مِنَ الْجِنّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبّهِ». (کهف/ 50) استثناى ابليس از فرشتگان در چند آيه نيز نشان مى دهد که از ملائک بوده؛ در غير اين صورت بايد استثنا را منقطع بدانيم که مستلزم حمل بر مجاز و بر خلاف ظاهر و نيز مستلزم تخصيص عمومات است که محذور آن بيشتر از آن است که ابليس را از ملائک بدانيم.
2 - بر اساس آيات 26 و 27 از سوره مبارکه حجر، انسان از گل خشک و جن از آتش خلق شده است؛ (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ *وَ الجْانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُوم*)
خوب از طرفي هم طبق روايات، آفرينش فرشتگان از نور، ريح و روح بوده (التفسير الکبير، ج 2، ص 214) و ابليس هم که جنس خود را از نار( آتش) معرّفى کرده است: «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ و مِن طِينٍ».(ص/ 76) بر اين اساس، ابليس هم که از آتش است، از جنّيان است .
3- ابليس استکبار ورزيد و از انجام فرمان خداوند سر باز زد؛ و از آنجا که ملائک معصوم از گناه و لغزشند، بنابراين ابليس نمىتواند از فرشتگان باشد چرا که آنها از فرمان الهى هرگز سرپيچى و گناه نمى کنند و جمله "يفعلون" در آيه 6 سوره تحريم ناظر به اين است که فرشتگان عمل را طبق دستور انجام مىدهند: (لَّايعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يفْعَلُونَ مَا ي?ْمَرُونَ)
بنابراين مي توان گفت که ابليس جنّ از اجنه بوده است چرا که آنها هم مثل انسانها داراي خطا ولغزش هستند برخى از آنها فرمانبردار و برخى منحرفند: (وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقسِطُونَ) (جنّ 14) (وَ أَنَّا مِنَّا الصالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَ لِک کنَّا طَرَآ ئقَ قِدَدًا) (جنّ 11)
و يک سري دلايل ديگر هم بيان کرده اند که اينجا مجال پرداختن به آنها نيست.
اما بر اساس اين ديدگاه که ابليس جن است، پس چگونه در آيه مورد بحث خداوند متعال او را با فرشتگان ذکر کرده است؟ جواب: اينکه در آيه مورد بحث فرمان سجده شامل ابليس هم شده و يا اينکه از فرشتگان استثناء شده ؛ اين بدان معنا نيست که وى جزو فرشتگان بوده است، زيرا اين استثنا يا استثناى منقطع است، يعنى استثنايى است که مستثنا (ابليس) از جنس مستثنا منه (فرشتگان) نيست، و يا استثنايى متّصل است؛ يعنى ابليس اگرچه از فرشتگان نيست اما به دلايل ذيل در رديف فرشتگان شمرده شده است که ما اينجا يک دليل را بيان مي کنيم. زمخشري در کشاف فرموده: به علّت زياد بودن تعداد فرشتگان، لفظ ملائک از باب تغليب بر ابليس نيز اطلاق شده است. (الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج1، ص 128)
ديدگاه دوم :
اين گروه به آيه 34 سوره مبارکه بقره (وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلائکةِ اسْجُدُواْ )، تمسک کرده و گفته ا ند: اگر ابليس از ملائک نمي بود ، فرمان الهى هم شامل او نمى شد و مى توانست به اين بهانه از سجده سر باز زند.
استثناى ابليس از فرشتگان در چند آيه نيز نشان مى دهد که از ملائک بوده؛ در غير اين صورت بايد استثنا را منقطع بدانيم که مستلزم حمل بر مجاز و بر خلاف ظاهر و نيز مستلزم تخصيص عمومات است که محذور آن بيشتر از آن است که ابليس را از ملائک بدانيم.
اين ديدگاه مي گويد: ابليس از جن است. که بسيارى از بزرگان همچون سيدمرتضى، ابوالفتوح رازى، زمخشرى، و.... ابليس را از جن دانسته و در مجمع البيان هم فرموده : شيخ مفيد ابليس را جن دانسته وباتوجه به روايات متواتره فراوان از ائمه عليهم السلام ؛ مذهب اماميه را نيز بر همين قول دانسته است
امير م?منان، على عليه السلام نيز به صراحت او را فرشته خوانده است: (مَا کانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکا) هرگز خداوند، انسانى را براى عملى وارد بهشت نمى کند که بر اثر همان عمل فرشته اى را از آن جا رانده است.» (نهج البلاغه، خطبه 192)
البته صاحبان اين رأى، از آيه «کانَ مِنَ الْجِنّ» (کهف/50) پاسخ هايى را بيان فرموده اند . مثلا گفته اند: علّت نام گذارى اين فرشته به جنّ، به دليل خزينه دارى جنّت يا پنهان بودنش از ديدگان يا ... بوده است. برخى برآنند که تفاوت ميان فرشتگان و جنّ، تفاوت نوعى نيست؛ بلکه جنّ، صنفى از ملائک است. وبه گفته المنار دليلى وجود ندارد که بين فرشتگان و جن، فصلى جوهرى باشد که يکى را از ديگرى جدا سازد.(تفسير المنار، ج 1، ص 265؛ ج 8، ص 328)
ديدگاه سوم: ابليس از ملائک ممسوخ است. بر اساس اين ديدگاه، ابليس در ابتدا از ملائک بود؛ امّا پس از نافرمانى، مسخ و از جنّيان شد. صاحبان اين رأى، (کان) در آيه «کانَ من الجِنّ» (کهف 50) را به معناى «صار من الجن» گرفته اند و مرحوم شيخ طوسى، اين نظر را از اخفش و گروهى از اهل لغت نقل کرده.(التبيان، ج 1ص 152ج 7ص 57) آلوسى نيز آن را جايز شمرده است. (روحالمعانى، ج 1، ص 365) البته شايد بتوان کلام زمخشرى را ناظربه اين رأى دانست که جمله «فَاخْرُجْ مِنْهَا» را به خروج از آفرينش نخستين معنا کرده است؛ يعنى پس از آن که سفيد، زيبا و نورانى بود، او را سياه، زشت و ظلمانى گردانيد.(الکشاف،ج 2ص 98)
چرا پیامبران فرشته نبودند؟
با علني شدن دعوت پيامبر اکرم (ص) و لزوم پيروي از آن حضرت، برخي از مشرکان شبهاتي طرح ميکردند از جمله اينکه چه اشکال دارد حال که قرار است مردم به وسله فرستاده اي هدايت شوند، آن فرستاده، فرشته باشد؟ مي پرسيدند چرا اين پيامبر نه سنت فرشتگان را دارد و نه بر مسلک پادشاهان سلوک ميکند؟
اصل اين سؤال ظاهراً به چند جهت پيش آمده است: يکي اينکه ربط انسان را با خدا با ملاحظه حال خود و قياس به خودشان و سائر افراد عادي نميتوانستند باور کنند و چگونگي حقيقت اين ربط و حقيقت وحي بر آنها پنهان بود چنانکه بر ديگران نيز پنهان است. دوّم اينکه گرفتاري انسان را به عوارض عالم طبيعت به ويژه نيازمنديهاي مشترک بين انسان و حيوان مثل خوردن و نوشيدن و خوابيدن و غير آن را مناسب با مقام رسالت و سفارت الهي نميدانستند.
قرآن از قول آنها ميفرمايد "مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْکُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ" 1(چرا اين پيامبر غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود؟! (نه سنت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) اينان گمان ميکردند که بايد پيمبران در اين عوارض با ديگران فرق داشته باشند و غذا و خوراکشان مادي نباشد يا خوراکيها و نوشيدنيهاي خاصي باشد که افراد عادي به آن دست نيابند لذا چنانکه قرآن مجيد ميفرمايد ميگفتند "مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ يَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ" 2 يعني اين نيست مگر بشري مانند شما ميخورد از آنچه شما ميخوريد و مينوشد از آنچه شما مينوشيد.
چنانکه برخي از اينها که سطح فکر پايينتر داشتند گمان ميکردند اولي و سزاوارتر به پيامبري زورداران و متنفذين و رؤساي قبايل و مترفين و متنعمين ميباشند لذا ميگفتند: " وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيتَينِ عَظِيمٍو گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندي) از اين دو شهر (مکه و طائف) ناز ل نشده است؟!» " 3 اينان به معيارهاي واقعي و اينکه ارزش انسان به فضايل نفساني و کمالات و صلاحيتهاي معنوي و اخلاقي است توجه نداشتند.
سوم، مخالفت با پيامبران بود که چون ميديدند در برابر دعوت آنها حرفي ندارند و نميتوانند دعوت آنها را ردّ کنند و يا معجزاتشان را انکار نمايند اين شبهه را ميآوردند و شايد اين آيه شريفه "إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا" 4 (آنها گفتند: «(ما اينها را نميفهميم! همين اندازه ميدانيم که) شما انسانهايي همانند ما هستيد، ميخواهيد ما را از آنچه پدرانمان ميپرستيدند بازداريد؛ )مثال همين مردم بوده است چنانکه از اين آيه "َ فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍو گفتند: «آيا ما از بشري از جنس خود پيروي کنيم؟! اگر چنين کنيم در گمراهي و جنون خواهيم بود! " 5 هم استفاده ميشود که انگيزه آنها استکبار و گردنکشي بوده است.
در حالي که در همه جا و همه جوامع رسم متابعت از بشر متداول بود و همه رؤساي قبايل متبوع بودند در مورد رسولان خدا ميگفتند آيا يک نفر بشري از خودمان را متابعت کنيم. معلوم است اين کلام گفتار رؤسا بوده است که رسالات انبياء را با استضعاف و استبداد خود منافي ميديدند.
قرآن از قول آنها ميفرمايد (چرا اين پيامبر غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود؟! (نه سنت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) اينان گمان ميکردند که بايد پيمبران در اين عوارض با ديگران فرق داشته باشند و غذا و خوراکشان مادي نباشد يا خوراکيها و نوشيدنيهاي خاصي باشد که افراد عادي به آن دست نيابند لذا چنانکه قرآن مجيد ميفرمايد ميگفتنديعني اين نيست مگر بشري مانند شما ميخورد از آنچه شما ميخوريد و مينوشد از آنچه شما مينوشيد
به هر صورت هر کدام از اين جهات منشاء اين اشکال باشد ما از آن چند جواب ميدهيم:
1. درک نکردن حقيقت وحي و چگونگي ربط انسان با عالم غيب دليل عدم امکان و وقوع اين ربط نميشود اين يک اتصال است و يک ربط است که حاصل ميشود و رسالات انبيا بر آن دلالت دارد و معجزاتشان نيز گواه آن است.
ما ميبينيم در خواب گاه انسان با گذشته و آينده و شرق و غرب مرتبط ميشود و فواصل زماني و مکاني از ميان ميرود و معلوماتي انسان کسب ميکند اما چگونگي اين ربط و اتصال و حقيقت آن نامفهوم است اما نميتوانيم اصل اين اتصال را منکر شويم. وحي و ارتباط نبي با عالم غيب ثابت است اما حقيقت آن بر بشر معلوم نيست بنابراين نميتوان اين ارتباط را چون براي همگان و اکثريت اتفاق نميافتد يا چون حقيقت آن بر ما مکشوف نيست انکار کرد. ربط انسان با عالم غيب هم مثل مسئله ربط حادث و قديم است که هست اما چگونه است؟ حقيقت آن بر ما نامعلوم است. اگر بگويند ما اين ربط را قبول داريم اما براي غير انسان از ملائکه امکانپذير است و لذا بسياري از آنان ميگفتند ملائکه بايد اين ارتباط و سفارت را عهدهدار باشند.
جوابش اين است که ملائکه نيز مثل انسان مخلوق هستند و ارتباط آنها با عالم اعلي از خودشان مثل ارتباط انسان براي ما متصور نيست [ان الملا الاعلي يطلبونه کما تطلبونه انتم] 6 علاوه بر اينکه ارتباط بشر با ملائکه نيز يک امر غير عادي است و حقيقت آن نيز نامفهوم است خواه يک فرد به عنوان رسول با آنها مرتبط شود و خواه تمام افراد با همه يا يکي از آنها که حامل وحي ميباشند ارتباط پيدا کنند مگر اينکه ملائکه در عوارض و مقومات انساني ظاهر شوند که در اين صورت باز هم ارتباط انسان با عالم غيب خواهد بود. حاصل اينکه اين عدم درک حقيقت وحي و اختصاص آن به افراد نادري که انسان مافوقند نه مافوق انسان، صحت رسالت و سفارت بشر را از جانب خدا نفي نمينمايد.
2. ملائکه اگر ملک باشند و بنا باشد با حفظ همان جهات ملکوتي خود ادا رسالت نمايند ارتباط آنها در عالم ظاهر و شهادت با هر انساني ممکن نيست مگر اينکه واجد لباس بشري و خصايص انساني گردند که باز اشکال عود ميکند و لذا در قرآن مجيد ميفرمايد: " وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيهِمْ مَا يلْبِسُونَ و اگر او را فرشتهاي قرارميداديم، حتما وي را بصورت انساني درميآورديم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه ميساختيم؛ همانطور که آنها کار را بر ديگران مشتبه ميسازند! .7" و اگر بگويند فرشته به طور پنهاني با هر کس ارتباط پيدا کند و وحي را به او برساند، جوابش اين است که اين موجب هرج و مرج ميشود زيرا هر کس ممکن است سخني بگويد و ادعائي کند و آن را مستند به وحي خاص به خود بشمارد و مفاسد و معايب ديگر از آن پيدا خواهد شد.
3. فرستادن پيغمبران بديهي است براي راهنمائي بشر است بايد تا ممکن است اين برنامه چنان پياده شود که اين غرض بيشتر و بهتر فراهم شود و الاّ نقض غرض خواهد شد. بديهي است که فرستادن پيغمبر از جنس خود مردم از جهات ذيل براي تا مين اين غرض مناسبتر است:
الف- پيغمبران علاوه بر آنکه رسالت خدا را ميرسانند با عمل نيز مردم را راهنمائي و شخصاً رسالتي را که دارند در بين مردم پياده مينمايند تا رفتارشان نمونه عملي و الگو باشد و اين مقصد با اينکه از جنس خود بشر باشند و عوارض و حوائج بشري را داشته باشند امکانپذير خواهد بود. مردم دوست ميدارند نمونههاي عملي را ببينند و افراد صالح و شايسته و فداکار اگرچه حرف کم بزنند با عملشان بيشتر مردم را تحت نفوذ خود و رهنمودهاي خود قرار ميدهند چنانکه ميبينيم يکي از علل عمده پيروزي سريع و گسترده پيغمبر اکرم ص همان اخلاق حميده و التزام آن حضرت به عمل به احکام خدا و نظامات اسلام بود.
ب- برگزيدن پيغمبر از خود مردم موجب انس و گرايش مردم به او خواهد شد و بين او و ديگران يک حال عادي و روابط عادي برقرار ميشود با آنها معاشرت و مجالست مينمايد و از آنها همسر ميگيرد و... ، در حاليکه اگر از ملائکه باشد اين فايده که اسوه و نمونه باشند وجود پيدا نميکند.
قرآن مجيد ميفرمايد: " وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيهِمْ مَا يلْبِسُونَ و اگر او را فرشتهاي قرارميداديم، حتما وي را بصورت انساني درميآورديم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه ميساختيم؛ همانطور که آنها کار را بر ديگران مشتبه ميسازند!
در قرآن مجيد ميفرمايد: "وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً"8
قرآن (تنها چيزي که بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود (که از روي ناداني و بيخبري) گفتند: «آيا خداوند بشري را بعنوان رسول فرستاده است؟!») در اين دو آيه به اين نکته مهم اشاره شده است که بايد پيغمبر از خود جامعه باشد و اگر در زمين فرشتگان مسکن داشتند براي آنها از ملائکه پيامبر ميآمد. هم چنين ميفرمايد: "هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ" 9(او کسي است که در ميان جمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت) و بلکه منت بر مؤمنين ميگذارد که ميفرمايد: "لقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ" 10(خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگي بخشيد] هنگامي که در ميان آنها، پيامبري از خودشان برانگيخت) و در آيه ديگر ميفرمايد: "لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ" 11.( به يقين، رسولي از خود شما بسويتان آمد)
بنابراين وقتي در بين انسانها افرادي باشند که شايسته مقام رسالت و تحمل وحي و سفير خدا بودن و وساطت بين خدا و خلق را داشته باشند حکمت خدا اقتضا مينمايد که پيامبران خود را از ميان خود انسانها برگزيند و اگر از غير انسانها و از فرشتگان باشد فوائد مهمي که در بعثت انبياست تأمين نميشود.
اگر تمام لشکرهاي دنيا و جنود غيبي بر سر بنياميه ريخته بودند اين چنين که حسين عليهالسلام با امتناع خود از بيعت با يزيد و قبول آن همه مصائب، آنها را پايمال کرد و شکست داد، يزيديان رسوا نميشدند و شکست نميخوردند و اين چنين حق ظاهر و باطل آشکار نميگرديد
فرشته هم مشرک می شود؟!
یکی از مباحث اعتقادی بسیار مهم، مساله ی توحید عملی و پرهیز از شرک در عبادت است. شرک در عبادت یکی از اقسام شرک است که در آن غیر از خدا مورد عبادت و سجود قرار می گیرد. به اعتقاد شیعیان در عبادت تنها خداوند متعال است که شایستگی عبادت و سجود دارد.
شرک در عبادت
برای اعتقاد صحیح و راسخ به توحید بایستی از تمامی مراتب شرک پرهیز نمود تا یک موحد کامل گردیم. از جمله مراتب و اقسام شرک، شرک در عبادت است. بدین معنی که انسان در مقابل غیر خدا به عبادت و پرستش و سجود بپردازد. بت پرستان نمونه ی بارزی از شرک در عبادت را دارا هستند. ایشان در مقابل بت ها به عنوان نمایندگان خدا سجده و عبادت می نمایند که از مصادیق بارز شرک در عبادت به شمار می رود. خدای متعال ما را از سجده بر غیر خویش و پرستش غیر از خودش باز داشته و ما را امر نموده است که تنها در برابر خدا پیشانی برخاک بساییم. زیرا تنها معبود حقیقی خدای تبارک و تعالی است. از این رو نه فقط انسان بلکه همه ی مخلوقات و موجودات تنها باید در برابر او سجده بر خاک نهند و در برابر او به خشوع و خضوع و عبادت بپردازند.
سجده فرشته ها بر غیر خدا؟!
با آن که تنها معبود حقیقی خداوند متعال است ولی در ابتدای خلقت انسان، فرشتگان الهی مأمور به سجده بر آدم ابوالبشر (ع) شدند! به راستی اگر تنها خداوند متعال شایسته ی عبادت و پرستش و سجده است چرا فرشتگان که ذاتاً معصومند و خطا و گناهی از آن ها سر نمی زند در مقابل آدم سر به سجود نهادند؟! سجود فرشتگان برای حضرت آدم (ع) و نیز سجده ی یعقوب نبی (ع) بر حضرت یوسف (ع) هیچ کدام به معنای پرستش غیر خدا و شرک در عبادت نیست بلکه در همه ی آن ها تعظیم و تکریم الهی و با محوریت امر پروردگار مطرح بوده است
هدف از سجود ملائکه!
در واقع باید گفت مقصود از سجده ی ملائکه برای آدم (ع) از آن نظر که به امر و فرمان خدا بوده است، خودش عبادت حضرت حق است به علاوه از سوی دیگر هدف از سجود فرشتگان ، پرستش آدم (ع) نبود که شرکی جلی در عبادت است، بلکه مقصود از آن تکریم و تعظیم آدم (ع) بوده است که خدای متعال در خلقت او چیزی می دانست که ملائکه از آن بی خبر بودند: إنّی اعلم ما لا تعلمون (بقره30)
سجده پیامبران!
بنابراین آنچه شرک به شمار می رود سجده از سر پرستش است که در این صورت قرار دادن شریک در عبادت برای حضرت حق می باشد امّا سجده از سر تعظیم و تکریم به خاطر خدا و یا به امر خدا خود عین عبادت خدای سبحان است و جز این نمی تواند باشد! چنانچه قرآن کریم موضوع سجده ی حضرت یعقوب (ع) و فرزندانش را برای حضرت یوسف (ع) نقل نموده است: إذ قال یوسف لأبیه یا ابت انّی رایت احد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین؛ یاد کن آن گاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من در خواب دیدم یازده ستاره با خورشید و ماه برای من سجده می کنند.» (یوسف4) براساس این بیان شریف حضرت یوسف (ع) در رویای صادقانه ای سجده بر خویش را مشاهده کرد که خبر از مقامی بس بزرگ برای او در آینده می داد. پس از چهل سال که از آن زمان گذشت و حوادث متعددی که در زندگی یوسف نبی (ع) رخ داد، خواب او به حقیقت پیوست و پدر و مادر و برادران یوسف (ع) در مقابل او به سجده افتادند: «و خرّوا له سجّداً» (یوسف100)
چرا سجده بر نبی؟!
حال باید گفت سجده حضرت یعقوب (ع) نبی الهی و فرزندانش در مقابل یوسف (ع) به هیچ عنوان به معنای عبادت و پرستش یوسف نبوده است زیرا این شرک مسلّم است و حضرت یعقوب و حضرت یوسف که هر دو از پیامبران بزرگ الهی بودند ممکن نبوده که رضایت به شرک بدهند و آن گاه خداوند متعال نیز این کار را تأیید کرده و در قرآن کریم از آن یاد نماید. بلکه بدیهی است که سجده ی آن ها سجده ی شکر به درگاه خدا و تعظیم و تکریم حضرت یوسف (ع) بوده است. ما برای اطاعت امر خدا در موقع نماز رو به کعبه و مسجد الحرام می ایستیم و سجده می کنیم و خدا را عبادت می کنیم و قهراً تعظیم و تکریم کعبه و مسجد الحرام نیز تحقق می یابد. در واقع کعبه قبله ی ماست نه معبود ما. یوسف (ع) هم قبله ی پدر و برادرانش شد نه معبود آن ها. آدم ابوالبشر (ع) نیز قبله ی ملائکه واقع شدند نه معبود آن ها!
سجده بر کعبه!
همچنین است حال ما مسلمانان که به هنگام نیاز موظفیم به سمت کعبه بایستیم و رو به کعبه، سجده نماییم ولی روشن است که ما کعبه را عبادت نمی کنیم بلکه چون خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص) و ما پیروان آن حضرت دستور داده که: «فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره؛ (تو ای رسول) روی خود را به سمت مسجد الحرام بگردن و شما هم (ای امت اسلامی) در هر جا که هستید روی خود را به سمت آن بگردانید... .» (بقره / 144) از این رو ما برای اطاعت امر خدا در موقع نماز رو به کعبه و مسجد الحرام می ایستیم و سجده می کنیم و خدا را عبادت می کنیم و قهراً تعظیم و تکریم کعبه و مسجد الحرام نیز تحقق می یابد. در واقع کعبه قبله ی ماست نه معبود ما. یوسف (ع) هم قبله ی پدر و برادرانش شد نه معبود آن ها. آدم ابوالبشر (ع) نیز قبله ی ملائکه واقع شدند نه معبود آن ها!
سخن پایانی...
براساس آموزه ی دینی ، توحید حقیقی تنها از آن خداوند است و از این رو در عبادت و پرستش نیز تنها خدای تبارک و تعالی شایسته ی عبادت و سجود است. اگر خداوند در ابتدای خلقت ملائکه را امر به سجده بر آدم (ع) نمود و یا آن که حضرت یعقوب (ع) بر حضرت یوسف (ع) سجده نمود و یا عبادت ما مسلمانان به تأسی از رسول اکرم (ص) به سوی کعبه و مسجدالحرام همگی به معنای تعظیم و تکریم و اطاعت امر الهی بوده است و همه ی این مسجودها تنها قبله یعنی جایی که رو به سوی آن می کنیم هستند ،نه معبود حقیقی ما که جز خداوند متعال هیچ کس نخواهد بود!