رحمن - واقعه ( تفسیر نمونه )
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 78 آيه است .
ايـن سـوره بـطـور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانـى داشـتـه , و آنـهـا را غـرق در آن سـاخته است بطورى كه مى توان نام اين سوره را سوره رحـمت يا سوره نعمت گذارد, و به همين دليل با نام مبارك الرحمن كه رحمت واسعه الـهـى را بـازگـو مـى كند آغاز شده , و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته , و 31 بار جمله فـبـاى آلا ربـكما تكذبان كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى گيرد در آن ذكر شده . مى توان محتواى اين سوره را به چند بخش تقسيم كرد:.
بـخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت , تعليم و تربيت , حساب و ميزان , وسائل رفاهى انسان , و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى گويد. بخش دوم توضيحى است بر مساله چگونگى آفرينش انس و جن . بخش سوم بيانگر نشانه ها و آيات خداوند در زمين و آسمان است . در بـخـش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته , سخن از نعمتهاى جهان ديگراست كه نعمتهاى بهشتى اعم از باغها, چشمه ها, ميوه ها, همسران زيبا و با وفا, وانواع لباسها, توضيح داده شده است . و بـالاخـره در بـخـش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است . تكرار آيه فباى آلا ربكما تكذبان آن هم در مقطعهاى كوتاه جاذبه خيره كننده اى به سوره داده , لـذا جـاى تـعـجـب نيست كه درحديثى از پيغمبرگرامى (ص )نقل شده است كه فرمود: لكل شى عـروس و عـروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره براى هر چيز عروسى است , و عروس قرآن سوره الرحمن است.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
سرآغاز نعمتهاى الهى :. از آنـجـا كـه ايـن سـوره بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس رحمن كه رمـزى از رحـمـت واسـعه اوست آغاز مى شود, چرا كه اگر صفت رحمانيت او نبود اين چنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند. لذا مى فرمايد: آيه )ـ خداوند رحمان الرحمن.
(آيه )ـ قرآن را تعليم فرمود علم القرآن. و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان تعليم قرآن بيان مى كند. و جالب اين كه نعمت تعليم قرآن راحتى قبل از مساله خلقت انسان و تعليم بيان ذكر كـرده , در حـالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مساله آفرينش انسان , و بعد نعمت تـعـليم بيان , و سپس نعمت تعليم قرآن شود, اما عظمت قرآن ايجاب كرده كه برخلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر نـعمت بى مثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعد پرداخته , مى فرمايد: انسان را آفريد خلق الا نسان ). مـسـلـمـا مـنظور از انسان در اينجا نوع انسان است نه حضرت آدم و گستردگى نعمت بيان كه بعد از آن مى آيد نيز شاهدى بر عموميت معنى انسان است . ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است , چرا كه قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوين اسـت , و انـسـان خـلاصه اين اسرار به صورت تكوين است , و هر كدام نسخه اى از اين عالم بزرگ و پهناور!.
(آيه )ـ اين آيه به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان ,اشاره كرده , مى افزايد: به او بيان را آموخت (علمه البيان ). بـيـان از نـظـر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد, و به هر چيزى گفته مى شود كه مبين و آشـكـاركننده چيزى باشد, بنابراين نه فقط نطق و سخن را شامل مى شودكه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف و پيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است , هرچند شاخص اين مجموعه همان سخن گفتن است .
اگر نقش بيان را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها, و پيدايش و ترقى تمدنها درنظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگزنمى توانست تجربيات و علوم خود را بـه سـادگـى از نـسـلى به نسل ديگر منتقل سازد,و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخـلاق گـردد, و اگـر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قـهـقـرا را پيش خواهدگرفت , و هرگاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرهامى شود تفسير كنيم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
(آيه )ـ سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته , مى گويد: خورشيد و ماه با حساب منظمى مى گردند الشمس والقمربحسبان ). اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است , چرا كه بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غيرممكن است , نمو و رشدگياهان و تمام مواد غذائى , بارش بارانها, وزش بادها, همه به بركت اين موهبت الهى است . مـاه نيز به سهم خودش نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مى كند, علاوه براين كه چراغ شبهاى تـاريـك اوسـت , جاذبه آن كه سرچشمه جزر و مد در اقيانوسهاست عاملى است براى بقا حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى از سواحل كه رودخانه ها در مجاورت آن به دريا مى ريزند. و افـزون بر همه اينها نظام ثابت حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دورخورشيد كه سبب پـيـدايـش مـنـظـم شـب و روز سـال و مـاه و فصول مختلف است ,سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى يافت . نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد, بلكه مقدار جرم وجاذبه آنها و فاصله اى كـه از زمـين , و از يكديگر دارند همه روى حساب و حسبان است , و بطور قطع هركدام از اين امـور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد. ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه خورشيد هرچند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثـابـت مـانـده اسـت , ولـى نـبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كـهـكـشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى ستاره معروف وگا در حركت است و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد.
(آيـه )ـ در پـنـجـمـيـن موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مى افكند, ومى فرمايد: و گياه و درخت براى او سجده مى كنند والنجم والشجر يسجدان ). نـجـم گـاه بـه مـعنى ستاره مى آيد, و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجابه قرينه شجر (درخت) منظور معنى دوم يعنى گياهان بدون ساقه است . مـى دانـيـم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مى شود, با اين تفاوت كه قسمتى انسان مستقيما مصرف مى كند, و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مى شود كه جز مواد غذائى انسانهاست , اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است , زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كـوچـكـى تـغـذيه مى كنند كه ميليونهاميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مى رويد و در لابلاى امواج درحركت است . به اين ترتيب نجم انواع گياهان كوچك و خزنده مانند بوته كدو, خيار و امثال آنها و شجر انواع گياهان ساقه دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن راشامل مى شود. و تـعـبير يسجدان اين دو سجده مى كنند اشاره به تسليم بى قيد و شرط آنها در برابر قوانين آفرينش , و در مسير منافع انسانهاست . در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست , چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.
آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد!.
ايـن آيـه بـه ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده ,مى فرمايد: و خداوند آسمان را برافراشت (والسما رفعها). آسـمـان در اين آيه خواه به معنى جهت بالا باشد يا كواكب آسمانى و يا جو زمين هـركـدام بـاشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير, چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص . آرى ! نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى آيد, باران از طريق آسمان مى بارد, و نزول وحى نيز از آسمان است . سـپـس بـه سـراغ نعمت هفتم رفته , مى فرمايد: و خداوند ميزان و قانون درآن گذاشت و وضع الميزان. ميزان به معنى هرگونه وسيله سنجش است , سنجش حق از باطل ,سنجش عدالت از ظلم و ستم , و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها درمراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى . ميزان هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود, چرا كه همه وسيله سنجشند.
(آيـه )ـ در اين آيه نتيجه گيرى جالبى از اين موضوع كرده , مى افزايد هدف از قراردادن ميزان در عـالـم هـستى اين است : تا در ميزان طغيان نكنيد و از مسيرعدالت منحرف نشويد الا تطغوا فى الميزان. چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود, و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قـوانـيـن حـاكم بر زندگى انسان و عالم صغير هماهنگ مى شمرد, و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است .
(آيـه )ـ بـار ديـگر روى مساله عدالت و وزن تكيه كرده , مى گويد: و وزن را بر اساس عدالت برپا داريد و ميزان را كم نكنيد (واقيموا الوزن بالقسطولا تخسروا الميزان ). اين آيه روى مساله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده , و دستور مى دهد كه درسنجش و وزن اشيا به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند. اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هرگاه همين مصداق محدود و كـوچـكـش يـعـنـى تـرازو را يـك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشيا گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج ها, دعوا و نزاعها خواهيم شد. از آنـچـه گفتيم روشن مى شود اين كه در بعضى از روايات ميزان به وجود امام (ع ) تفسير شـده بـه خـاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق , و عامل مؤثرى است براى هدايت . همچنين تفسير ميزان به قرآن مجيد نيز ناظر به همين معنى است .
(آيـه )ـ سـپس از آسمان به زمين مى آيد و با اشاره به هشتمين نعمت ,مى فرمايد: زمين را براى خلايق آفريد والا رض وضعها للانام ). قرائن موجود و خطابهاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى دهد كه منظور از انام در اينجا همان انس و جن است .
(آيه )ـ در اين آيه به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهد رفـته , مى گويد: در آن زمين ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است فيها فاكهة والنخل ذات الا كمام ).
(آيـه )ـ و سرانجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدين گونه سخن مى گويد: و دانه هائى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه در مى آيد و همچنين گياهان خوشبو والحب ذوالعصف والريحان. دانـه هـاى غـذائى خـوراك انـسان , و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان , و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى گيرد, و به اين ترتيب چيزى از آن بى فايده و دور ريختنى نيست . و از سـوى ديـگـر گـيـاهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم و جان را معطر مى كند, و روح را آرامش و نشاط مى بخشد, و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است .
(آيـه )ـ پـس از ذكر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در اين آيه جن و انس را مخاطب ساخته , مى گويد: پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟! فباى آلا ربكما تكذبان ). نعمتهائى كه هريك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است ,چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟!. ايـن استفهام , استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار گرفتن مى آورند, و لذا درروايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم : لا بشى من آلا ئك رب اكذب ; پروردگارا! ما هيچ يك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم .
آفرينش انسان از خاكى همچون سفال !.
آيـه )ـ خـداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سربسته , در اينجا نخست بـه شـرحـى پيرامون آفرينش انس و جن مى پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بر دارد. مـى فـرمـايـد: انـسـان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد خلق الا نسان من صلصال كالفخار). از آيـات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه درباره مبدا آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مـى شـود كه انسان در آغاز خاك بوده (حج /5) سپس با آب آميخته شده , و به صورت گل درآمده (انعام /2) و بعد به صورت گل بدبو (لجن ) درآمد(حجر/28) سپس حالت چسبندگى پيدا كـرد (صـافـات /11) و بـعـدا بـه صورت خشكيده درآمد, و حالت صلصال كالفخار به خود گرفت ـ آيه موردبحث . ايـن مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحله اى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينهامسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است , و تنها خدا مى داند و بس .
(آيـه )ـ سـپس به آفرينش جن پرداخته , مى گويد: و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش آفريد وخلق الجان من مارج من نار). بـاز در ايـنجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش جن از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده اسـت ؟ هـمـان گـونـه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق وحى صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسـمـانـى براى ما ثابت شده است , محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نـمـى دهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم , بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد, هرچند علم به آن راهى نيابد
(آيه )ـ در اين آيه به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته ,مى گويد: او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است رب المشرقين و رب المغربين. درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه اى طلوع و درنقطه اى غروب مى كند, و بـه اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد,ولى با توجه به حداكثر ميل شمالى آفـتـاب , و مـيـل جـنـوبـى آن , در حقيقت دو مشرق و دو مغرب دارد, و بقيه درميان اين دو مى باشد. اين نظام كه مبدا پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است درحقيقت تاكيد و تكميلى اسـت بـراى آنـچه در آيات قبل آمده , آنجا كه سخن ازحساب سير خورشيد و ماه درميان است , و هـمچنين سخن از وجود ميزان درآفرينش آسمانها, و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حـركـت زمين و ماه و خورشيد مى باشد, و هم اشاره اى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايدانسان مى شود.
درياها با ذخائر گرانبهايشان !.
در ادامـه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى آورد, اما نه همه درياها بلكه كيفيت خـاصـى در پاره اى از درياها كه هم پديده اى است عجيب ونشانه اى است از قدرت بى پايان حق , و هم وسيله اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.
آيه )ـ مى فرمايد: دو درياى مختلف (شور و شيرين , گرم و سرد) را در كنار هم قرارداد در حالى كه با هم تماس دارند مرج البحرين يلتقيان ).
(آيه )ـ در ميان آن دو, برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند وبه هم نمى آميزند (بينهما برزخ لا يبغيان ). مـنـظـور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب (شيرين) و (شور) است , آنـجـا كه مى فرمايد: او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرارداد يكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ , و در ميان آنها برزخى قرار دارد تا با هم مخلوط نشوند. رودخانه ها عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى ريزند معمولا دريائى از آب شيرين در كـنار ساحل تشكيل مى دهند آب شور را به عقب مى رانند و عجب اين كه تا مدت زيادى اين دو آب شـيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى پيمايند.
(آيـه )ـ سـپـس در ادامه همين سخن مى افزايد: از آن دو (دريا) لؤلؤ و مرجان خارج مى شود! يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان ). لـؤلؤ مرواريد دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى يابد, و هر قدر درشت تر باشد گرانبهاتر است . و مـرجـان مـوجود زنده اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى رويد, و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى گياه مى پنداشتند, ولى بعدا روشن شد كه نوعى حيوان است . بهترين نوع مرجان زينتى مرجان سرخ رنگ است و هر قدر سرختر باشد قيمتى تر است .
(آيـه )ـ باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مساله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسـيـلـه حـمـل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده , مى فرمايد: و براى اوست كـشـتـيـهاى ساخته شده كه در دريا به حركت درمى آيند و همچون كوهى هستند! (وله الجوار المنشـات فى البحر كالا علا م ). جـالـب ايـن كـه در عـيـن تعبير به منشت كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مـى كـنـد مـى فرمايد و له از براى خداست اشاره به اين كه مخترعان و سازندگان كشتى از خـواص خـداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيهابه كار مى رود استفاده مى كنند همچنين از خـاصيت سيال بودن آب درياها, و نيروى وزش بادها بهره مى گيرند, و خداست كه در آن مواد, و در دريا و باد اين خواص ظوآثار را آفريده .
ما همه فانى و بقا بس تو راست !.
باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مى افزايد: همه كسانى كه روى آن [زمين ] هستند فانى مى شوند كل من عليها فان ). اما چگونه مساله فنا مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست , بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبوراز آن است . و يـا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زنـدگـى دنـيـا و انـواع خـوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد, لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست , و اين تذكر خود نعمتى است بزرگ .
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام . وجـه از نـظـر لـغـت بـه مـعنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم , ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظورذات پاك او است . امـا ذوالـجلا ل والا كرام كه توصيفى است براى (وجه)اشاره به صفات جمال و جلال خداست , زيـرا ذوالـجـلال از صـفـاتـى خبر مى دهد كه خداوند اجل و برتر از آن است (صفات سلبيه ) و (اكرام ) به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مى سازد و آن ((صفات ثبوتيه )) خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست . بنابراين معنى آيه روى هم رفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مى ماند.
(آيـه )ـ مـحتواى اين آيه در واقع نتيجه اى است از آيات قبل , زيرامى فرمايد: تمام كسانى كه در آسـمـانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از اوتقاضا مى كنند يسئله من فى السموات والا رض ). چـرا چـنـيـن نـباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظه اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد فرو ريزند قالبها!. با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟!.
آيـه )ـ سپس مى افزايد: و او (خداوند) هر روز در شان و كارى است (كل يوم هوفى شان ). آرى ! خلقت او دائم و مستمر است , و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان ونيازمندان نيز چنين است , و هر روز و هر زمان طرح تازه اى ابداع مى كند. يـك روز اقـوامـى را قـدرت مى دهد, روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند,يك روز سلامت و جـوانـى مـى بـخشد, روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد, يك روزغم و اندوه را از دل مى زدايد, روز ديـگـر مايه اندوهى مى آفريند, خلاصه هر روزطبق حكمت و نظام احسن , پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد. تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت , از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند,و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند. و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى شكند.
(آيه )ـ نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است , ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن بـراى مـجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است , و به هـمين جهت نعمت محسوب مى شود, لذا بعد از ذكر هركدام همان سؤال را كه درباره نعمتهاست تكرارمى كند. نـخست مى فرمايد: به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس وجن! (سنفرغ لكم ايه الثقلا ن ). آرى ! در آن روز خـداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده , و كيفر و پاداش مناسب را براى آنهاتعيين مى كند.
(آيه )ـ در تعقيب آيه قبل كه از مساله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب سـاخته , مى گويد: اى گروه جن و انس ! هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پـس بـگذريد ولى هرگز نمى توانيد مگر با نيروئى الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شـمـا نـيـسـت (يـا مـعـشـرالـجـن و الا نس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الا رض فانفذو الا تنفذون الا بسلطان ). بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن را نداريد, هر جا برويد ملك خداست , و هر كجا باشيد محل حكومت اوست , آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عـرصـه قـدرت خـداونـد بگريزد همان گونه كه اميرمؤمنان على (ع ) در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد: ولا يمكن الفرار من حكومتك پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست!. الـبـتـه به نظر مى رسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد, و مؤيد آن بـعـضـى از اخـبـار اسـت كـه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صـادق (ع ) مـى خـوانـيـم : روز قـيـامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى كند و به فـرشـتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد,آنها ـكه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستندـ فرود مى آيند, سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند, و بـه هـمين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جـن را احاطه مى كنند, اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگرمى توانيد از اقـطار آسمانها و زمين بگذريد, اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته اندـ و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست . درسـت اسـت كـه تـهـديـد فـوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است , ولى از آنجا كه ذكر آن هـشـدارى است به همه انسانها, و عاملى است براى اصلاح و تربيت ,طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود, و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!.
(آيـه )ـ ايـن آيه براى تاكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمـده , مـى افـزايـد: شـعـله هائى از آتش بى دود, و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مى شود (و آن چـنـان شـمـا را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد يرسل عليكما شواظ من نارونحاس فلا تنتصران ). از يـكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى گيرد و راهى براى گريز نيست .
(آيـه )ـ در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مى كرد, در اينجا همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت , و چگونگى حساب , و مجازات , و كيفر است . نـخـسـت مـى فـرمـايـد: در آن هنگام كه آسمان شكافته شود, و همچون روغن مذاب گلگون گـردد حـوادث هـولـنـاكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت (فاذا انشقت السما فكانت وردة كالدهان ). از مـجموع آيات قيامت به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان بكلى درهم مى ريزد, و حوادث بسيار هولناكى در سرتاسر عالم رخ مى دهد,كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگـرگـون مـى شوند, و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مى گردد, از جمله چـيـزى اسـت كـه در آيه فوق آمده كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمى آيد.
(آيه )ـ و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت , و ياقبل از آن هشدارى است بـه هـمـه مـجـرمان و مؤمنان , و لطفى است از الطاف الهى ,بعد از آن , همان جمله سابق را تكرار فـرمـوده , مـى گويد: پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در اين آيه از حوادث تكوينى قيامت , به وضع انسان گنهكار در آن روز, پرداخته , مى افزايد: در آن روز هـيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود (فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ). چـرا سـؤال نـمـى كـنند؟ براى اين كه همه چيز روشن است , و در چهره انسانها همه چيز خوانده مى شود. قيامت يك روز بسيار طولانى است , و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد, در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمى شود. و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خيزند و در بعضى , از انسانها دقيقا پرسش مى شود.
خلاصه هر صحنه اى شرايطى دارد.
(آيه )ـ آرى در آن روز سؤال نمى شود, بلكه مجرمان از چهره هايشان شناخته مى شوند (يعرف المجرمون بسيماهم ).گـروهـى داراى چـهـره هـاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست , و گـروهـى ديـگـر صـورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست , چـنـانـكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانيم : در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند, و چهره هائى تاريك , كه سياهى مخصوصى آن را پوشانيده. سپس مى افزايد: و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر, و پاهايشان مى گيرند وبه دوزخ مى افكنند! (فيؤخذ بالنواصى والا قدام ). گرفتنى مجرمان با موى پيش سر, و پاها, ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته , با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند, و يا كنايه از نهايت ضـعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است , كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند, و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه !.
(آيه )ـ در اين آيه مى فرمايد: اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آن را انكار مى كردند (هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ).
(آيـه )ـ بـاز در تـوصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد: مجرمان امروز درميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند (يطوفون بينها وبين حميم آن ). آنـها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند وتمناى آن مى كنند و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند (يا بر آنها مى ريزند) واين مجازاتى است دردناك . از آيـات 71 و 72 سـوره مـؤمـن اسـتـفـاده مى شود كه چشمه سوزان حميم دركنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ مى افكنند.
اين دو بهشت در انتظار خائفان است !.
در ايـنـجـا دوزخـيـان را به حال خود رها كرده , به سراغ بهشتيان مى رود, و ازنعمتهاى دلپذير و بـى نـظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را برمى شمرد, تا درمقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هركدام روشنتر گردد. مـى فـرمايد: براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است (ولمن خاف مقام ربه جنتان ). خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاك وافكار آلوده است , و گاه بـراى مقربان , به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنهاست , و گاه بـدون هـمـه ايـنـها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند در مقابل او احـسـاس حـقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد, اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست .
(آيه )ـ سپس در توصيف اين دو بهشت مى افزايد: داراى انواع نعمتها ودرختان پرطراوت است (ذواتا افنان ).
(آيـه )ـ از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرم و پرطراوت , علاوه بر درختان ,بايد چشمه هاى آب جارى داشـتـه بـاشـد در اين آيه مى افزايد: در آن دو (بهشت ) دوچشمه هميشه جارى است (فيهما عينان تجريان ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه كه نوبت به ميوه هاى اين دو باغ بهشتى مى رسد,مى فرمايد: در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد هريك از ديگرى بهتر (فيهما من كل فاكهة زوجان ).
(آيـه )ـ در آيـات پيشين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد, اكنون به ويژگى چـهـارم پرداخته , مى فرمايد: اين در حالى است كه آنها برفرشهائى تكيه كرده اند با آسترهائى از ديبا و ابريشم (متكئين على فرش بطائنها من استبرق ). اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است . در ايـنـجا گران قيمت ترين پارچه اى كه در دنيا تصور مى شود آستر اين فرشهاذكر شده , اشاره به اين كه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى وجذابيت در وصف نمى گنجد. و بـالاخـره در پـنـجـمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده , مى گويد: ((و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است (وجنى الجنتين دان ). آرى ! زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچ وجه نيست .
همسران زيباى بهشتى :.
در آيـات گـذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود, در اينجا شـشـمـيـن نـعمت را بازگو مى كند و آن همسران پاك بهشتى است ,مى فرمايد: در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى ورزند (فيهن قاصرات الطرف ). و هيچ انس و جن پيش از اينها با آنها تماس نگرفته است (لم يطمثهن انس قبلهم ولا جان ). بنابراين آنها دوشيزه اند, و دست نخورده , و پاك از هر نظر. از ابـوذر نـقـل شـده اسـت كـه : هـمـسـر بـهشتى به شوهرش مى گويد: سوگند به عزت پـروردگـارم كـه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى يابم , سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو, و تو را همسر من قرار داد.
(آيه )ـ سپس به توصيف بيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته ,مى گويد: آنها همچون ياقوت و مرجانند! (كانهن الياقوت والمرجان ). به سرخى و صفا و درخشندگى ياقوت و به سفيدى و زيبائى شاخه مرجان كه هنگامى كه اين دورنگ (يعنى سفيد و سرخ شفاف ) به هم آميزندزيباترين رنگ را به آنها مى دهند.
(آيـه )ـ و در پايان اين بحث مى گويد: آيا جزاى نيكى جز نيكى است ؟(هل جزا الا حسان الا الا حسان ). آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده اند جز پاداش نيك الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟. احسان چيزى برتر از عدالت است , زيرا عدالت اين است كه انسان آنچه بر عهده اوست بدهد, و آنچه متعلق به اوست بگيرد, ولى احسان اين است كه انسان بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد, و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد. چـرا كه اين قانون يعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ ازناحيه خداوند بزرگ , و نشان مى دهد كه پاداش او در برابر اعمال بندگان نيز درخوركرم اوست نه درخور اعمال آنها, تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آن هم به توفيق و لطف خداست و بركاتش نيز به خودشان مى رسد.
دو بهشت ديگر با اوصاف شگفت آورش !.
در ادامـه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى و الا سخن مى گفت در اينجا از دو بهشت سخن مى گويد كه در مرحله پايينتر و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند, و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است . نخست مى فرمايد: و پايين تر از آنها دو باغ بهشتى ديگر است (و من دونهما جنتان ). در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:.دو بـهشت كه بناى آنها و هرچه در آنهاست از نقره است , و دو بهشت است كه بناى آنها و هرچه در آنهاست از طلاست. تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد. لـذا در حديث ديگرى از پيامبر(ص ) آمده است : دو بهشت از طلا است براى مقربان , و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين.
(آيـه )ـ بـعـد بـه پنج ويژگى اين دو بهشت ـكه بعضى با آنچه درباره دوبهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است ـ پرداخته , مى گويد: هردو خرم و سرسبزند (مدهامتان ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـوصيف ديگرى پرداخته , مى گويد: در آنها دوچشمه جوشنده است (فيهما عينان نضاختان ).
(آيه )ـ اين آيه درباره ميوه هاى اين دو بهشت چنين مى گويد: در آنهاميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است (فيهما فاكهة و نخل و رمان ).
باز هم همسران بهشتى !.
در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اينجا نيزبه قسمتهاى ديگرى از اين مواهب اشاره شده است . نـخـسـت مى فرمايد: و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكو خلق و زيبايند (فيهن خيرات حسان ) زنانى كه جمع ميان حسن سيرت و حسن صورت كرده اند. در رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شمرده شده كـه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد, والگوئى براى همه زنان محسوب شود, از جمله خوش زبان بودن , نظافت و پاكى ,آزار نرسانيدن , نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن .
(آيه )ـ سپس در ادامه توصيف اين زنان بهشتى اضافه مى كند: حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند (حور مقصورات فى الخيام ).حور جمع حورا و احور به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است , و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است .
(آيـه )ـ اين آيه توصيف ديگرى است درباره حوريان بهشتى , مى فرمايد: هيچ , جن و انس پيش از اين با آنها تماس نگرفته و دوشيزه اند (لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ). الـبـتـه چنانكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى كه در اين دنياهمسر يكديگرند هـرگـاه هر دو با ايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند, و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى كنند.
و حـتى از روايات استفاده مى شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده اند.
(آيـه )ـ در آخـريـن تـوصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده , مى گويد: اين در حالى اسـت كـه بـهشتيان بر تختهائى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است (متكئين على رفرف خضر و عبقري حسان ). نـعمتهاى معنوى , يا نعمتهاى مادى , نعمتهاى اين جهان , يا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى كه سر تا پـاى وجـود شـمـا را فراگرفته و دائما غرق درآنيد, و گاه براثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپريد, و از بخشنده اين همه نعمتها و كسى كه در انتظار نعمتهايش در آينده هستيد غافل مى شويد؟ كداميك رامنكريد؟.
(آيـه )ـ و در آخـريـن آيه اين سوره مى فرمايد: پربركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو (تبارك اسم ربك ذى الجلا ل و الا كرام ). اين تعبير به خاطر آن است كه در اين سوره انواع نعمتهاى الهى , در زمين وآسمان , در خلقت بشر, و در دنـيـا و آخـرت آمده است , و از آنجا كه اينها همه ازوجود پربركت پروردگار افاضه مى شود, مناسبترين تعبير همان است كه در اين آيه آمده است . جـالـب ايـن كه اين سوره با نام خداوند رحمن آغاز شد, و با نام پروردگارذوالجلال و الاكرام پايان مى گيرد, و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .
سوره واقعه [56].
اين سوره ((در مكه )) نازل شده و داراى 96 آيه است .
سـوره واقـعه چنانكه از نامش پيداست از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مى گويد, و اين معنى در تـمـام آيـات 96 گـانه سوره مساله اصلى است , اما از يك نظرمى توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد:.
1ـ آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن .
2ـ گـروه بـنـدى انـسـانـها در آن روز و تقسيم آنها به اصحاب اليمين, اصحاب الشمال و مقربين.
3ـ بحث مشروحى از مقامات مقربين و انواع پاداشهاى آنها در بهشت .
4ـ بحث مشروحى درباره اصحاب اليمين و انواع مواهب الهى بر آنها.
5ـ بحثى درباره اصحاب الشمال و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ .
6ـ ذكـر دلائل مـختلفى پيرامون مساله معاد از طريق بيان قدرت خداوند, و خلقت انسان از نطفه ناچيز, و تجلى حيات در گياهان , و نزول باران .
7ـ ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
8ـ نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤمنان و كافران .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. واقعه عظيم !.
مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن تـوام است , و اين در بسيارى از سوره هاى قرآن كه بحث از قيامت مى كند كاملا به چشم مى خورد در سوره واقعه كه بر محور معاد دور مى زند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است . در آغاز مى فرمايد: هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) واقع شود (اذا وقعت الواقعة ).
(آيه )ـ هيچ كس نمى تواند آن را انكار كند (ليس لوقعتها كاذبة ). چـرا كـه حـوادث پـيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مى شود.
(آيـه )ـ بـه هـر حـال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات توام است بلكه انسانها هم دگرگون مـى شـوند همان گونه كه در آيه مورد بحث مى فرمايد: گروهى راپائين مى آورد و گروهى را بالا مى برد! (خافضة رافعة ). مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مى كنند, و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قله افـتـخـار قرار مى گيرند, گروهى در قعر جهنم سقوط مى كنند, و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مى گيرند, و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى !. و لـذا در روايـتـى از امـام على بن الحسين (ع ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى كند, و واقعه است چرا كه به خدا سوگند اوليااللّه را به بهشت بالا مى برد .
(آيـه )ـ در آن هنگام كه زمين به شدت به لرزه در مى آيد (اذا رجت الا رض رجا).
(آيه )ـ اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه كوهها درهم كوبيده مى شود (وبست الجبال بسا).
(آيه )ـ و به صورت غبار پراكنده در مى آيد (فكانت هبا منبثا). اكـنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مى تواندكوههاى عظيم را كه در صـلابـت و اسـتحكام ضرب المثل است آن چنان متلاشى كندكه تبديل به غبار پراكنده كند, و فريادى كه از اين انفجار عظيم برمى خيزد از آن هم وحشتناك تر است .
(آيـه )ـ بـعـد از بـيـان وقـوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پـرداخـتـه , و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده , مى گويد: و شما (در آن روز) سه گروه خواهيد بود (وكنتم ازواجا ثلثة ).
(آيـه )ـ در مـورد دسـتـه اول مـى فـرمـايـد: نخست سعادتمندان و خجستگان هستند چه سعادتمندان و خجستگانى! (فاصحاب الميمنة مـااصحاب الميمنة ). مـنـظور از اصحاب الميمنه كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند و اين امر در قيامت رمز و نشانه اى براى مؤمنان نيكوكار و سعادتمند و اهل نجات است , چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده . تـعبير به مـا اصحاب الميمنة (چه گروه سعادتمندى ؟) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه ذكـر گـروه دوم پـرداخته ,مى افزايد:گروه ديگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان (واصحاب المشئمة مـا اصحاب المشئمة ). گروهى بدبخت و تيره روز و بيچاره و بينوا كه نامه هاى اعمالشان را به دست چپشان مى دهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيره بختى و جرم و جنايت آنها. تعبير به مـا اصحاب المشئمة نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها رامنعكس مى سازد.
(آيـه )ـ سـرانـجـام گـروه سوم را چنين توصيف مى كند: و پيشگامان ,پيشگامند (و السابقون السابقون ). سـابـقـون كـسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند, كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند, آنها اسوه و قدوه مردمند, و امام وپيشواى خلقند, و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند. و اگـر در روايـات اسـلامـى گـاه سـابـقـون بـه امـيـرمـؤمـنـان عـلى بن ابي طالب (ع ) كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده , در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است , و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه نيست .
(آيه )ـ آنها مقربانند (اولئك المقربون ).
(آيـه )ـ سـپـس در يـك جـمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ,مى گويد: مقربان در باغهاى پرنعمت بهشت جاى دارند (فى جنات النعيم ). تعبير جنات النعيم انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى شود.
(آيـه )ـ ايـن آيـه به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده , مى گويد: گروه زيادى (از آنها) از امتهاى نخستينند (ثلة من الا ولين ).
(آيه )ـ و (گروه ) اندكى از امت آخرين (وقليل من الا خرين ). طبق دو آيه فوق گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند, و تنها كمى از آنها از امت محمد(ص ) مى باشند.
نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است !.
در ايـنـجـا انـواع نـعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مى شود بازگو مى كند, نـعمتهائى كه هريك از ديگرى دل انگيزتر و روح پرورتر است ,نعمتهائى كه مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد. نخست مى فرمايد: آنها بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند (على سرر موضونة ).
(آيـه )ـ در حـالـى كه بر آن تكيه زده و روبه روى يكديگرند و مجلسى پر از انس و سرور دارند (متكئين عليها متقابلين ). در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نـشـان مـى دهـد يـكـى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است , اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست ؟ كسى به درستى نمى داند.
(آيـه )ـ سـپـس از دومـين موهبت آنها سخن گفته , مى فرمايد: نوجوانانى جاودان (در شكوه و طـراوت ) پـيـوسـتـه گرداگرد آنان مى گردند و در خدمت آنها هستند (يطوف عليهم ولدان مخلدون ).
(آيـه )ـ اين نوجوانان زيبا با قدحها و كوزه ها و جامهاى (پر از شراب طهور كه ) ازنهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سيراب مى كنند (باكواب واباريق وكاس من معين ).
(آيـه )ـ امـا نـه شـرابـى كـه عـقـل و هوش را ببرد و مستى آورد, بلكه هنگامى كه بهشتيان آن را مى نوشند از آن دردسر نمى گيرند و نه مست مى شوند (لا يصدعون عنها ولا ينزفون ). تـنـهـا يـك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مى دهد كه تمام وجودشان را در لذتى بى نظير فرو مى برد!.
(آيـه )ـ سـپـس بـه چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده , مـى گـويـد: و مـيـوه هـايـى از هـر نوع كه انتخاب كنند به آنها تقديم مى كنند (وفاكهة مما يتخيرون ).
(آيه )ـ و گوشت پرنده از هرنوع كه مايل باشند (ولحم طير ممايشتهون ). مقدم داشتن ميوه بر گوشت , به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است , به علاوه ميوه قبل از غذا لطف ديگرى دارد. البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه شاخه هاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بـهـشتيان است , بطورى كه به آسانى مى توانند از هرگونه ميوه اى شخصا تناول كنند اين معنى , دربـاره غـذاهـاى ديـگـر بـهشتى نيز مسلما صادق است , ولى شك نيست , كه وقتى خدمتكارانى آن چنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد, و يك نوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست .
(آيه )ـ سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده ,مى گويد: و همسرانى از حورالعين دارند (وحور عين ).
(آيه )ـ همچون مرواريد در صدف پنهان ! (كامثال اللؤلؤ المكنون ). آنها از چشم ديگران كاملا مستورند, نه دستى به آنها رسيده , و نه چشمى برآنها افتاده است !.
(آيـه )ـ بـعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مى افزايد: اينها همه پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند (جزا بما كانوا يعملون ).
تـا تـصـور نشود اين نعمتهاى بى شمار بهشتى بى حساب به كسى داده مى شود, و يا ادعاى ايمان و عـمـل صـالح براى نيل به آنها كافى است نه , عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود.
(آيه )ـ هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه : درآن (باغهاى بهشتى ) نه لغو و بيهوده اى مى شنوند, نه سخنان گناه آلود (لا يسمعون فيها لغوا ولا تاثيما). نـه در آنـجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد, و نه استهزا و غيبت , نه كلمات نيش دار, نه تعبيرات گـوش خـراش , نـه سخنان لغو و بيهوده و بى اساس , هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: تنها چيزى كه در آنجا مى شنوند سلام است سلام ! (الا قيلا سلاما سلاما.سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او, و سلام و درود خودشان به يكديگر, در آن جلسات پر شور و پر صفا كه لبريز از دوستى و محبت است .
مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين !.
بـعـد از بـيان مواهب معنوى و مادى مقربان , نوبت به اصحاب اليمين مى رسد, همان جمعيت سـعـادتـمـنـدى كـه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى شود, و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى كند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بوديك مرحله پايينتر است . نـخـست براى بيان بلندى مقام آنها مى فرمايد: و اصحاب يمين و خجستگان چه اصحاب يمين و خجستگانى ؟! (واصحاب اليمين مـا اصحاب اليمين ). و اين برترين توصيف است كه از آنها شده , زيرا اين تعبير در مواردى به كارمى رود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد و به هرحال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است .
(آيـه )ـ اين آيه به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده , مى گويد: آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند (فى سدر مخضود).
(آيـه )ـ دومـيـن موهبت اين است كه آنها در سايه درخت طلح پربرگ به سر مى برند! (وطلح منضود).
طـلـح درخـتـى است سبز و خوشرنگ و خوشبو, جمعى گفته اند همان درخت موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا, و ميوه اى شيرين و گوارا دارد. بـعـضـى از مفسران گفته اند باتوجه به اين كه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز بـرگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد.
(آيه )ـ سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مى كند: و سايه كشيده و گسترده (وظل ممدود).بـعـضـى ايـن سـايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كرده اند كه سايه همه جا را فرا گرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبرگرامى اسلام (ص) نقل شده است . غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متالم و ناراحت نمى كند, و دائما در سايه هاى مطبوع و گسترده و روح افزا به سر مى برند.
(آيه )ـ در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده , مى فرمايد: بهشتيان در كنار آبشارها كه منظره فوق العاده زيبا و دل انگيزى دارد به سرمى برند (ومـاء مسكوب ).
(آيه )ـ و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع ميوه ها را نيز همراه دارد, و لذا در پنجمين نعمت مى افزايد: و ميوه هاى فراوان (وفاكهة كثيرة ).
(آيه )ـ كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود (لا مقطوعة ولا ممنوعة ). آرى ! همچون ميوه هاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد.
(آيه )ـ سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده , مى افزايد: و همسرانى بلند مرتبه (و فرش مرفوعة ).
(آيـه )ـ سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته , مى گويد: ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم (انا انشاناهن انشا). ايـن جـمله ممكن است اشاره به همسران مؤمنان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازه اى در قـيـامـت بـه آنها مى دهد, و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى شوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هرگونه نقص و عيب است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: و همگى را دوشيزه قرار داديم (فجعلناهن ابكارا). و شـايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد, چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كرده اند و در روايات نيز به آن اشاره شده يعنى با آميزش , وضع آنها دگرگون نمى شود.
(آيه )ـ و در اوصاف آنها باز مى افزايد: زنانى كه تنها به همسرشان , عشق مى ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند (عربا اترابا).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اينها همه براى اصحاب يمين است (لا صحاب اليمين ). و اين تاكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب (ششگانه ) به آنها.
(آيه )ـ كه گروهى از امتهاى نخستينند (ثلة من الا ولين ).
(آيه )ـ و گروهى از امتهاى آخرين (وثلة من الا خرين ). و بـه ايـن تـرتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشته هستند و گروه عظيمى از امـت اسـلام , چرا كه در ميان اين امت صالحان و مؤمنان , بسيارند, هرچند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند.
كيفرهاى دردناك اصحاب شمال !.
در تـعـقـيب مواهب عظيم گروه مقربان و گروه اصحاب اليمين به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناك و وحشتناك آنان مى رود تا در يك مقايسه وضع حال سه گروه روشن گردد. مى فرمايد: و اصحاب شما چه اصحاب شمالى (و اصحاب الشمال مـا اصحاب الشمال ). هـمـانـها كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود كه رمزى است براى آنان كه گنهكار و آلـوده و ستمگرند و اهل دوزخ , و همان گونه كه در توصيف مقربان و اصحاب اليمين گفتيم اين تـعـبير براى بيان نهايت خوبى يا بدى حال كسى است , فى المثل مى گوئيم سعادتى به ما رو كرد, چه سعادتى ؟ يا مصيبتى رو كرد؟چه مصيبتى ؟!.
(آيه )ـ سپس به سه قسمت از كيفرهاى آنها اشاره كرده , مى گويد: آنها درميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند (فى سموم وحميم ).
(آيه )ـ و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا (وظل من يحموم ). بـاد سـوزان كـشنده از يكسو, و آب جوشان مرگبار از سوى ديگر, و سايه دود داغ و خفه كننده از سـوى سوم , آنها را چنان گرفتار مى سازد كه تاب و توان را از آنان مى گيرد, و اگر هيچ مصيبت ديگرى جز اين سه مصيبت را نداشته باشند براى كيفر آنها كافى است .
(آيه )ـ سپس براى تاكيد مى افزايد: سايه اى كه نه خنك است و نه آرامبخش (لا بارد ولا كريم ). سايبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى كند, و گاه از باد و باران و يا منافع ديگرى دربر دارد, ولى اين سايبان هيچ يك از اين فوائد را ندارد پيداست سايه اى كه از دود سياه و خفه كننده است جز شر و زيان چيزى از آن انتظار نمى رود. گـرچـه كـيفرهاى دوزخيان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى ذكر همين سه قسمت كافى است كه انسان بقيه را از آن حدس بزند.
(آيـه )ـ سـپـس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به اين سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله خلاصه مى كند:. نخست اين كه آنها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند (انهم كانوا قبل ذلك مترفين ).
مـتـرف بـه كـسـى مـى گويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است . درسـت اسـت كـه هـمـه اصـحـاب الـشـمـال در زمره مترفين نيستند, ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست . همان گونه كه امروز هم مى بينيم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمين مست و مغرور است كـه عـامـل گمراهى ديگران نيز مى باشند, سر نخ تمام جنگها و خمى ورزيدند (و كانوا يصرون على الحنث العظيم ). بنابراين ويژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نيست , بلكه اصرار بر گناهان عظيم است , چرا كه گـنـاه مـمـكـن است , احيانا از اصحاب يمين نيز سر زندقبل از هر چيز انگشت روى آنها مى گذارد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه دومـيـن گـنـاه آنـهـا اشـاره كـرده: و بر گناهان بزرگ اصرار در حقيقت مى تواند اشاره به نفى اصول سـه گانه دين از ناحيه اصحاب شمال باشد: در آخرين آيه تكذيب رستاخيز بود, و در آيه دوم انكار توحيد, و در آيه نخست كه سخن از مترفين م, ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى ورزند, هنگامى كه متذكر مى شوند فورا توبه مى كنند. (آيـه )ـ سـومـيـن عـمل خلاف آنها اين بود كه : مى گفتند: هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم , آيا برانگيخته خواهيم شد؟ (وكانوا يقولون اذا متناوكنا ترابا وعظاما انا لمبعوثون ). بـنـابـرايـن انـكـار قـيـامـت كـه خـود سـرچـشمه بسيارى از گناهان است يكى ديگر از اوصاف اصحاب الشمال مى باشد. سـه گـنـاهى كه در آيات سه گانه فوق به آن اشاره شده ونريزيها و انواع جنايات , و مراكز شـهـوات , و گـرايشهاى انحرافى , به دست اين گروه است , و به همين جهت قرآن ى گفت اشاره اى به تكذيب انبيا است .
(آيـه )ـ آنـهـا بـه ايـن هـم قـناعت نمى كردند و براى اظهار تعجب بيشترمى گفتند: يا نياكان نـخـستين ما كه هيچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگيخته مى شوند؟ (او آباؤنا الاولون ) همانها كه شايد هر ذره اى از خاكشان به گوشه اى افتاده است يا جز بدن موجود ديگرى شده است ؟.
(آيـه )ـ سـپـس قـرآن به پيامبر اسلام (ص ) دستور مى دهد كه در پاسخ آنها بگو: نه فقط شما و پدرانتان بلكه اولين و آخرين (قل ان الا ولين و الاخرين ).
(آيـه )ـ هـمـگـى در مـوعد روز معينى روز رستاخيز گردآورى مى شوند لمجموعون الى ميقات يوم معلوم . از ايـن آيـه بـه خوبى استفاده مى شود كه معاد و رستاخيز همه انسانها در يك روز همراه هم انجام مى گيرد, و همين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است . شـايد نياز به تذكر نداشته باشد كه منظور از معلوم بودن قيامت , معلوم بودن نزد پروردگار است وگرنه هيچ كس حتى انبيا مرسلين و ملائكه مقربين از وقت آن آگاه نيست .
بخش ديگرى از مجازاتهاى اين مجرمان گمراه !.
از ايـن به بعد همچنان ادامه بحثهاى مربوط به كيفرهاى اصحاب الشمال است , نخست آنها را مـخـاطـب سـاخـتـه , چنين مى گويد: سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده! (ثم انكم ايها الضالون المكذبون ).
(آيه )ـ از درخت زقوم مى خوريد (لا كلون من شجر من زقوم ).
(آيه )ـ و شكمها را از آن پر مى كنيد (فمالئون منها البطون ). تـعبير فوق اشاره به اين است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شديد مى شوند به گونه اى كه حريصانه از اين غذاى بسيار ناگوار مى خورند و شكمها را پر مى كنند.
(آيه )ـ هنگامى كه از اين غذاى ناگوار خوردند تشنه مى شوند, اما نوشابه آنها چيست ؟ قرآن در اين آيه مى گويد: و روى آن (غذاى ناگوار) از آب سوزان مى نوشيد ! فشاربون عليه من الحميم .
(آيه )ـ و همچون شتران مبتلا به بيمارى عطش از آن مى آشاميد فشاربون شرب الهيم . شترى كه مبتلا به بيمارى استسقا مى شود آن قدر تشنه مى گردد و پى درپى آب مى نوشد تا هلاك شود, آرى اين است سرنوشت ضالون مكذبون در قيامت .
(آيه )ـ و در اين آيه بار ديگر اشاره به اين طعام و نوشابه كرده , مى گويد: اين است وسيله پذيرائى از آنها در قيامت ! هذا نزلهم يوم الدين ). و ايـن در حـالى است كه اصحاب اليمين در سايه هاى بسيار لطيف و پرطراوت آرميده اند, و از بهترين ميوه ها و چشمه هاى آب گوارا, و شراب طهور, مى نوشند و سرمست از عشق خدا هستند.
هفت دليل بر مساله معاد:.
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگان معاد در ميان بود, و اصولا تكيه بحثهاى اين سوره عمدتا روى مساله اثبات معاد, است در اينجا به بحث وبررسى پيرامون ادله معاد مى پردازد, روى هـم رفـته هفت دليل بر اين مساله مهم ارائه مى دهد كه پايه هاى ايمان را در اين زمينه قوى كـرده , قـلـب انـسان را به وعده هاى الهى كه در آيات گذشته پيرامون مقربان و اصحاب المين و اصحاب الشمال آمده بودمطمئن مى سازد. در مـرحـلـه اول مى گويد: ما شما را آفريديم پس چرا آفرينش مجدد را تصديق نمى كنيد ؟ نحن خلقناكم فلولا تصدقون . چرا از رستاخيز و معاد جسمانى بعد از خاك شدن بدن تعجب مى كنيد؟ مگرروز نخست شما را از خاك نيافريديم ؟.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه دلـيـل دوم اشاره كرده , مى فرمايد: آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد آگاهيد ؟! افرايتم مـا تمنون .
(آيه )ـ آيا شما آن را (در دوران جنينى آفرينش پى درپى مى دهيد؟ ياما آفريدگاريم ؟! انتم تخلقونه ام نحن الخالقون . چه كسى اين نطفه بى ارزش و ناچيز را هر روز به شكل تازه اى در مى آورد وخلقتى بعد از خلقتى , و آفرينشى بعد از آفرينشى مى دهد؟ راستى اين تطورات شگفت انگيز كه اعجاب همه اولوا الالباب و مـتفكران را برانگيخته از ناحيه شماست يا خدا؟ آيا كسى كه قدرت بر اين آفرينشهاى مكرر دارد از زنده كردن مردگان درقيامت عاجز است ؟!.
(آيـه )ـ سـپـس به بيان دليل سوم پرداخته , مى گويد: ما در ميان شما مرگ را مقدرساختيم , و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد نحن قدرنا بينكم الموت و مـانحن بمسبوقين . آرى ! مـا هـرگـز مـغـلـوب نـخـواهيم شد و اگر مرگ را مقدر كرده ايم نه به خاطر اين است كه نمى توانيم عمر جاويدان بدهيم .
(آيه )ـ بلكه هدف اين بوده است تا گروهى را به جاى گروه ديگرى بياوريم , و شما را در جهانى كه نمى دانيد آفرينش تازه اى بخشيم على ان نبدل امثالكم و ننشئكم فيما لا تعلمون . استدلال در دو آيه فوق چنين است : خداوند حكيم كه انسانها را آفريده ومرتبا گروهى مى ميرند و گـروه ديـگرى جانشين آنها مى شوند هدفى داشته , اگر اين هدف تنها زندگى دنيا بوده سزاوار اسـت كه عمر انسان جاودان باشد, نه آنقدر كوتاه و آميخته با هزاران ناملائمات كه به آمد و رفتش نمى ارزد. بـنابراين قانون مرگ به خوبى گواهى مى دهد كه اينجا يك گذرگاه است نه يك منزلگاه يك پل است , نه يك مقصد, چرا كه اگر مقصد و منزل بود بايد دوام مى داشت .
(آيـه )ـ در اين آيه سخن از چهارمين دليل معاد است , مى فرمايد: شما عالم نخستين را دانستيد چگونه متذكر نمى شويد كه جهانى بعد از آن است و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون . ايـن دليل را به دو گونه مى توان بيان كرد: نخست اين كه فى المثل اگر ما ازبيابانى بگذريم و در آن قـصر بسيار مجلل و باشكوهى با محكمترين و عاليترين مصالح , و تشكيلات وسيع و گسترده , بـبـيـنـيـم , و بعد به ما بگويند اين همه تشكيلات و ساختمان عظيم براى اين است كه فقط قافله كوچكى چندساعتى در آن بياسايد وبرود, پيش خود مى گوئيم اين كار حكيمانه نيست , زيرا براى چنين هدفى مناسب اين بود چند خيمه كوچك برپا شود. دنـيـاى بـا ايـن عظمت و اين همه كرات و خورشيد و ماه و انواع موجودات زمينى نمى تواند براى هدف كوچكى مثل زندگى چند روزه بشر در دنيا آفريده شده باشد, وگرنه آفرينش جهان پوچ و بى حاصل است , اين تشكيلات عظيم براى موجود شريفى مثل انسان آفريده شده تا خداى بزرگ را از آن بشناسد معرفتى كه درزندگى ديگر سرمايه بزرگ اوست . ديگر اين كه صحنه هاى معاد را در اين جهان در هر گوشه و كنار با چشم خودمى بينيد, همه سال در عـالـم گـياهان صحنه رستاخيز تكرار مى شود, زمينهاى مرده را بانزول قطرات حياتبخش باران زنـده مـى كـنـد, چـنانكه درآيه 39 سوره فصلت مى فرمايد: كسى كه اين زمينهاى مرده را زنده مى كند هم اوست كه مردگان را زنده مى كند !.
زارع خداوند است يا شما؟!.
تاكنون چهار دليل از دلائل هفتگانه اى را كه در اين سوره براى معاد ذكر شده خوانده ايم در اين آيه و آيـات آيـنده به سه دليل ديگر كه هركدام نمونه اى از قدرت بى پايان خدا در زندگى انسان است اشاره مى كند كه يكى مربوط به آفرينش دانه هاى غذائى و ديگرى آب و سومى آتش است , زيـرا سـه ركـن اسـاسـى زندگى انسان را اينها تشكيل مى دهد, دانه هاى گياهى مهمترين ماده غـذائى انـسان محسوب مى شود, و آب مهمترين مشروب , و آتش مهمترين وسيله براى اصلاح مواد غذائى وساير امور زندگى است . نخست مى فرمايد: آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد ؟! افرايتم مـا تحرثون .
(آيه )ـ آيا شما آن را مى رويانيد يا ما مى رويانيم ؟ (انتم تزرعونه ام نحن الزارعون ). آرى ايـن خداوند است كه در درون دانه , يك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتى در محيط مـسـاعـد قـرار گرفت در آغاز از مواد غذائى آماده در خود دانه استفاده مى كند, جوانه مى زند, و ريـشـه مـى دواند, سپس با سرعت عجيبى از موادغذائى زمين كمك مى گيرد و گاه از يك تخم صدها يا هزاران تخم برمى خيزد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه براى تاكيد روى اين مساله كه انسان هيچ نقشى در مساله نمو ورشد گياهان جـز افـشاندن دانه ندارد, مى افزايد: هرگاه بخواهيم آن زراعت رامبدل به كاه درهم كوبيده مى كنيم به گونه اى كه تعجب كنيد ! لو نشا لجعلناه حطاما فظلتم تفكهون . آرى ! مى توانيم تندباد سمومى بفرستيم كه آن را قبل از بستن دانه ها خشك كرده درهم بشكند, يا آفتى بر آن مسلط كنيم كه محصول را از بين ببرد, و نيزمى توانيم سيل ملخها را بر آن بفرستيم . آيـا اگـر زارع حـقيقى شما بوديد اين امور امكان داشت ؟ پس بدانيد همه اين بركات از جاى ديگر است .
(آيه )ـ آرى ! تعجب مى كنيد و به حيرت فرو مى رويد و مى گوئيد: به راستى ما زيان كرده ايم و سرمايه زكف داديم , و چيزى به دست نياورديم (انا لمغرمون ).
(آيه )ـ بلكه ما بكلى محروميم و بيچاره بل نحن محرومون .
اين آب و آتش از كيست ؟.
در ايـنـجـا اشـاره بـه ششمين و هفتمين دليل معاد, در اين بخش از آيات سوره واقعه مى كند كه بيانگر قدرت خداوند بر همه چيز و بر احياى مردگان است . نخست مى فرمايد: آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد ؟ افرايتم الماء الذى تشربون .
(آيه )ـ آيا شما آن را از ابر نازل مى كنيد؟ يا ما نازل مى كنيم ؟انتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون . ايـن آيـات وجـدان انسانها را در برابر يك سلسله سؤالها قرار مى دهد و از آنهااقرار مى گيرد, و در واقـع مـى گـويـد: آيا درباره اين آبى كه مايه حيات شماست وپيوسته آن را مى نوشيد هرگز فكر كرده ايد؟. اگر مى بينيم در آيات فوق فقط روى آب نوشيدنى تكيه شده و از تاثير آن درمورد حيات حيوانات و گـيـاهـان سـخنى به ميان نيامده به خاطر اهميت فوق العاده آب براى حيات خود انسان است , به علاوه در آيات قبل اشاره اى به مساله زراعت شده بود و نيازى به تكرار نبود.
(آيه )ـ سرانجام در اين آيه براى تكميل همين بحث مى افزايد: هرگاه بخواهيم اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهيم لونشا جعلناه اجاجا . پس چرا شكر نمى كنيد ؟ (فلو لا تشكرون ). آرى ! اگـر خـدا مـى خـواست به املاح محلول در آب نيز اجازه مى داد كه همراه ذرات آب تبخير شـونـد, و دوش بـه دوش آنها به آسمان صعود كنند, و ابرهائى شور وتلخ تشكيل داده , قطره هاى بـارانى درست همانند آب دريا شور و تلخ فرو ريزند! امااو به قدرت كامله اش اين اجازه را به املاح نـداد, نـه تنها املاح در آب , بلكه ميكربهاى موذى و مضر و مزاحم نيز اجازه ندارند همراه بخارات آب بـه آسـمان صعود كنند, و دانه هاى باران را آلوده سازند به همين دليل قطرات باران ـهرگاه هواآلوده نباشدـ خالصترين , پاكترين , و گواراترين آبهاست .
(آيـه )ـ سـرانجام به هفتمين و آخرين دليل معاد در اين سلسله آيات مى رسيم و آن آفرينش آتش اسـت , آتشى كه از مهمترين ابزار زندگى بشر, ومؤثرترين وسيله در تمام صنايع است , مى فرمايد: آيا درباره آتشى كه مى افروزيدفكر كرده ايد ؟ (افرايتم النار التى تورون ).
(آيه )ـ آيا شما درخت آن را آفريده ايد يا ما آفريده ايم ؟ (انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه براى تاكيد بحثهاى فوق مى افزايد: ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان ) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده ايم نحن جعلناها تذكرة و متاعا للمقوين . بـازگـشـت آتـش از درون درخـتـان سـبز از يك سو يادآور بازگشت روح به بدنهاى بى جان در رسـتـاخيز است , و از سوى ديگر اين آتش تذكرى است نسبت به آتش دوزخ , چرا كه طبق حديثى پـيـغـمبر گرامى اسلام (ص ) فرمود: اين آتشى كه برمى افروزيد يك جز از هفتاد جز آتش دوزخ است !. تعبير متاعا للمقوين اشاره كوتاه و پرمعنى به فوائد دنيوى اين آتش است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه عـنـوان نـتيجه گيرى مى فرمايد: حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن و او را پاك و منزه بشمار (فسبح باسم ربك العظيم ). آرى ! خـداونـدى كـه ايـن همه نعمت را آفريده , و هركدام يادآور توحيد و معادو قدرت و عظمت اوست شايسته تسبيح و تنزيه از هرگونه عيب و نقص است . او هـم رب اسـت و پروردگار, و هم عظيم است و قادر و مقتدر گرچه مخاطب در اين جمله پيامبر(ص) است ولى ناگفته پيداست كه منظور همه انسانها مى باشد.
تنها پاكان به حريم قرآن راه مى يابند!.
در تـعـقـيب بحثهاى فراوانى كه در آيات قبل با ذكر هفت دليل درباره معاد آمددر اينجا سخن از اهميت قرآن مجيد است , چرا كه مساله نبوت و نزول قرآن بعد ازمساله مبدا و معاد مهمترين اركان اعتقادى را تشكيل مى دهد. نخست با يك سوگند عظيم سخن را شروع كرده , مى فرمايد: سوگند به جايگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها فلا اقسم بمواقع النجوم . هـنـگـامى كه به اين نكته توجه كنيم كه طبق گواهى دانشمندان تنها در كهكشان ما حدود يك هـزار مـيـلـيون ستاره وجود دارد! و در جهان , كهكشانهاى زيادى موجوداست كه هركدام مسير خاصى دارند, به اهميت اين سوگند قرآن آشناتر مى شويم .
(آيـه )ـ و بـه همين دليل در اين آيه مى افزايد: و اين سوگندى است بسياربزرگ اگر بدانيد وانه لقسم لو تعلمون عظيم و ايـن خـود يـك اعـجـاز عـلـمـى قـرآن مـحسوب مى شود كه در عصرى كه شايدهنوز عده اى مـى پـنـداشتند ستارگان ميخهاى نقره اى هستند كه بر سقف آسمان كوبيده شده اند! يك چنين بـيـانـى , آن هـم در محيطى كه به حق محيط جهل و نادانى محسوب مى شد از يك انسان عادى محال است صادر شود.
(آيـه )ـ اكنون ببينيم اين قسم عظيم براى چه منظورى ذكر شده ؟ آيه موردبحث پرده از روى آن برداشته , مى گويد: آن چه محمد(ص) آورده قرآن كريمى است انه لقرآن كريم . و بـه ايـن تـرتـيـب به مشركان لجوج كه پيوسته اصرار داشتند اين آيات نوعى ازكهانت است , و يا ـ الـعـيـاذباللّه ـ سخنانى است جنون آميز, يا همچون اشعار شاعران ,يا از سوى شياطين است , پاسخ مى گويد: كه اين وحى آسمانى است و سخنى است كه آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمايان است , و محتواى آن حاكى ازمبدا نزول آن مى باشد. آرى ! هم گوينده قرآن , كريم است , و هم خود قرآن , و هم آورنده آن , و هم اهداف قرآن كريم است (آيه )ـ سپس به توصيف دوم اين كتاب آسمانى پرداخته , مى افزايد: اين آيات در كتاب محفوظى جاى دارد فى كتاب مكنون .در همان لوح محفوظ در علم خدا كه از هرگونه خطا و تغيير و تبديل محفوظ است .
(آيـه )ـ و در سومين توصيف مى فرمايد: اين كتاب را جز پاكان نمى توانند به آن دست زنند [ دست يابند] (لا يمسه الا المطهرون . بـسـيارى از مفسران به پيروى از رواياتى كه از امامان معصوم (ع ) وارد شده اين آيه را به عدم جواز مس كتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسير كرده اند. از سـوى ديـگـر حـقـايـق و مفاهيم عالى قرآن را جز پاكان درك نمى كنند وحداقل پاكى كه روح حـقـيقت جوئى است براى درك حداقل مفاهيم آن لازم است , و هرقدر پاكى و قداست بيشتر شود درك انسان از مفاهيم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.
(آيـه )ـ در چـهـارمـيـن و آخرين توصيف از قرآن مجيد مى فرمايد: اين قرآن از سوى پروردگار عالميان نازل شده تنزيل من رب العالمين . خـدائى كـه مالك و مربى تمام جهانيان است اين قرآن را براى تربيت انسانهابر قلب پاك پيامبرش نازل كرده است , و همان گونه كه در جهان تكوين مالك و مربى اوست , در جهان تشريع نيز هرچه هست از ناحيه او مى باشد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: آيا اين سخن را [ قرآن را با اوصافى كه گفته شد]سست و كوچك مى شمريد ؟! (افبهذا الحديث انتم مدهنون ). در حـالـى كـه نـشـانه هاى صدق و حقانيت از آن به خوبى آشكار است و بايدكلام خدا را با نهايت جديت پذيرفت و به عنوان يك واقعيت بزرگ با آن روبرو شد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: و بـه جاى شكر روزيهائى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى كنيد ؟ (و تجعلون رزقكم انكم تكذبون ).
هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد!.
از لـحظات حساسى كه آدمى را سخت در فكر فرو مى برد, لحظه احتضار وپايان عمر انسانهاست , در آن لحظه كه كار از كار گذشته , و اطرافيان مايوس و نوميدبه شخص محتضر نگاه مى كنند, و مى بينند همچون شمعى كه عمرش پايان گرفته آهسته آهسته خاموش مى شود, با زندگى وداع مى گويد, و هيچ كارى از دست هيچ كس ساخته نيست . قرآن مجيد در تكميل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منكران و مكذبان ,ترسيم گويائى از اين لحظه كـرده , مـى گـويـد: پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد توانائى بازگرداندن آن را نداريد؟! فلولا اذا بلغت الحلقوم
(آيـه )ـ و شـمـا در ايـن حـال نظاره مى كنيد و كارى از دستتان ساخته نيست وانتم حينئذ تنظرون . مـخـاطب در اينجا اطرافيان محتضرند, از يكسو نظاره حال او را مى كنند, و ازسوى ديگر ضعف و نـاتـوانى خود را مشاهده مى نمايند و از سوى سوم توانائى خدارا بر همه چيز و بودن مرگ و حيات در دست او, و نيز مى دانند خودشان هم چنين سرنوشتى را در پيش دارند.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: و ما از شما به او نزديكتريم و فرشتگان ما كه آماده قبض روح او هستند نيز نزديكتر از شما مى باشند ولى شما نمى بينيد ونحن اقرب اليه منكم ولكن لا تبصرون . مـا بـه خـوبـى مـى دانـيـم در باطن جان محتضر چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى بـرپاست ؟ و مائيم كه فرمان قبض روح او را در سرآمد معينى صادركرده ايم , ولى شما تنها ظواهر حال او را مى بينيد, و از چگونگى انتقال او از اين سرابه سراى ديگر بى خبريد. بـه هـر حال نه تنها در اين موقع بلكه در همه حال خداوند از همه كس به مانزديكتر است حتى او نزديكتر از ما به ماست .
(آيـه )ـ سـپـس بـراى تاكيد بيشتر, وروشن ساختن همين حقيقت ,مى افزايد: اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد (فلولا ان كنتم غير مدينين ).
(آيه )ـ پس آن روح را باز گردانيد اگر راست مى گوئيد (ترجعونها ان كنتم صادقين ). ايـن ضعف و ناتوانى شما دليلى است بر اين كه مالك مرگ و حيات ديگرى است , و پاداش و جزا در دست اوست , و اوست كه مى ميراند و زنده مى كند.
سرانجام نيكوكاران و بدكاران !.
قرآن در اينجا يك نوع جمع بندى از آيات آغاز سوره و آيات اخير مى كند, وتفاوت حال انسانها را به هـنـگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند مجسم مى سازد كه چگونه بعضى در نهايت آرامش و راحـتى و شادى چشم از جهان مى پوشند, وجمعى ديگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟. نـخـسـت مى فرمايد: كسى كه در حالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرارمى گيرد پس اگر او از مقربان باشد فاما ان كان من المقربين .
آيه )ـ در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است فروح وريحان وجنة نعيم . روح و ريـحـان الـهـى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و بركت الهى مى گردد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: اما اگر از اصحاب يمين باشد و اما ان كان من اصحاب اليمين . هـمـان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود.
(آيه )ـ به او گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب يمينند فسلام لك من اصحاب اليمين.
بـه ايـن تـرتـيـب فـرشـتـگان قبض روح در آستانه انتقال از دنيا سلام يارانش را به اومى رسانند, همان گونه كه در آيه 26 همين سوره در توصيف اهل بهشت خوانديم : الا قيلا سلاما سلاما .
(آيـه )ـ سـپـس به سراغ گروه سوم مى رود كه در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال ياد شـده بـود, مى فرمايد: اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد و اما ان كان من المكذبين الضالين . تـعـبير مكذبين ضالين مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه در ميان گمراهان افرادى هستند مـسـتـضعف و جاهل قاصر, و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند, آنهاممكن است مشمول الطاف الهى گردند, اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند حتماگرفتار عذاب الهى مى شوند.
(آيه )ـ با آب جوشان دوزخ و حرارت و سموم آن از او پذيرايى مى شوبشمار فسبح باسم ربك العظيم
تـعـبـير به فسبح پس تسبيح كن اشاره به اين حقيقت است كه آنچه درباره اين گروههاى سـه گانه گفته شد عين عدالت است , و بنابراين خداوندت را از هرگونه ظلم و بى عدالتى پاك و مـنـزه بشمار, و يا اين كه اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سومگرفتار نشوى او را از هرگونه شرك و بى عدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان . بـسـيارى از مفسران نقل كرده اند كه پس از نزول در كام جانشان فرو مى رود.
(آيه )ـ و در پايان اين سخن , مى افزايد: اين مطلب حق و يقين است ان هذا لهو حق اليقين . هذا اشاره به احوال گروههاى سه گانه اى است كه قبلا ذكر شده .
(آيـه ) حـال كـه چنين است : پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن اين آيه پيامبر فرمود: آن را د ! فنزول من حميم . و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است و تصلية جحيم . آرى ! در هـمـان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مى چشند و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قبر و برزخ و اورا منزه درركوع خود قرار دهيد سبحان ربى العظيم بگوئيد.