آیات برگزیده آية الكرسى. آمن الرسول.ان الصلوه و نسکی.عصر.موت
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
آية الكرسى يكى ا ز مهمترين آيات قرآن
در اهميت و فضيلت اين آيه همين بس كه از پيامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده كه از ابى بن كـعـب سـؤال فـرمود: كدام آيه برترين آيه كتاب اللّه است ؟عرض كرد: اللّه لا اله الا هو الحى الـقيوم (255بقره). پيامبر(ص) دست بر سينه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد, سوگند به كسى كه جان مـحـمد(ص) در دست اوست اين آيه داراى دو زبان و دو لب است كه در پايه عرش الهى تسبيح و تقديس خدا مى گويند. امام باقر(ع) : هر كس آية الكرسى را يكبار بخواند, خداوند هزار امر نـاخـوشـايـنـد از امـور نـاخوشايند دنيا, و هزار امر ناخوشايند از آخرت را از او برطرف مى كند كه آسانترين ناخوشايند دنيا, فقر, و آسانترين ناخوشايند آخرت , عذاب قبر است .
تفسير: ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله توحيد و اسما حسنى و صفات او شروع مى كند: خداوند هيچ معبودى جز او نيست اللّه لا اله الا هو . اللّه نـام مـخـصوص خداوند و به معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است. خداوندى كه زنده و قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر عالم , قائم به او هستند الحى القيوم بـديهى است كه حيات در خداوند حيات حقيقى است چرا كه حياتش عين ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حيات آنها عارضى است لذا پس از مدتى مى ميرند!.
امـا در خداوند چنين نيست چنانكه در آيه 58 فرقان مى خوانيم: توكل بر ذات زنده اى كن كه هرگز نمىميرد. هيچ گاه خواب سبك و سنگين او را فرا نمى گيرد و لحظه اى از تدبير جهان غافل نمى شود لا تاخذه سنة و لا نوم. سنة خوابى است كه به چشم عارض مى شود, اما وقتى عميقتر شد و به قلب عارض شد نوم گـفته مى شود اين جمله اشاره به اين حقيقت است كه فيض و لطف تدبير خداوند دائمى است , و لحظه اى قطع نمى گردد. سـپـس بـه مالكيت مطلقه خداوند اشاره كرده : براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است له ما فى السموات وما فى الا رض .
و اين پنجمين وصف از اوصاف الهى است كه در اين آيه آمده , زيرا قبل از آن اشاره به توحيد و حى و قيوم بودن , و عدم غلبه خواب بر ذات پاك او شده است . نـاگفته پيداست توجه به اين صفت كه همه چيز مال خداست اثر تربيتى مهمى در انسانها دارد زيرا هـنـگـامـى كـه بـدانـنـد آنـچـه دارنـد از خـودشـان نـيـسـت و چـنـد روزى بـه عـنـوان عـاريـت يـا امانت به دست آنها سپرده شده اين عقيده بطور مسلم انسان را از تجاوز به حقوق ديگران و استثمار و استعمار و احتكار و حرص و بخل و طمع باز مى دارد. در شـشـمين توصيف مى فرمايد: كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه در واقع با يك استفهام انكارى مى گويد هيچ كس بدون فرمان خدا نمى تواند در پيشگاه او شفاعت كند.
در هفتمين توصيف : آنچه را پيش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مى داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم. و بـه اين ترتيب پهنه زمان و مكان , همه در پيشگاه علم او روشن است پس هركار حتى شفاعت بايد به اذن او باشد.
در هـشـتـمين توصيف : آنها جز به مقدارى كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند و تـنـها بخش كوچكى از علوم را كه مصلحت دانسته در اختيار ديگران گذارده و لا يحيطون بشى من علمه الا بماشاء . و به اين ترتيب علم و دانش محدود ديگران , پرتوى از علم بى پايان اوست . از جمله فوق دو نكته ديگر نيز استفاده مى شود: نخست اين كه هيچ كس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحيه خداست . ديـگـر ايـن كـه خـداونـد مـمـكن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غيب را در اختيار كسانى كه مى خواهد قرار دهد.
در نـهـمين و دهمين توصيف مى فرمايد: كرسى (حكومت) او آسمانها و زمين را در بر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمين براى او گران نيست وسـع كرسيه السموات و الا رض و لا يؤده حفظهما . به اين ترتيب حكومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمين را فراگرفته و كرسى علم و دانش او به همه اين عوالم احاطه دارد و چيزى از قلمرو حكومت و نفوذ علم او بيرون نيست . حـتـى از پـاره اى از روايـات استفاده مى شود كه كرسى به مراتب از آسمانها و زمين وسيعتر است چـنـانـكـه از امـام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: آسمانها و زمين در برابر كرسى همچون حلقه انـگـشـتـرى است در وسط يك بيابان و كرسى در برابر عرش همچون حلقه اى است در وسط يك بيابان البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از اين معنى پرده بر دارد.
و در يـازدهـمـين و دوازدهمين , توصيف : و اوست بلند مقام و با عظمت و هو العلى العظيم . و خداوندى كه عظيم و بزرگ است و بى نهايت هيچ كارى براى او مشكل نيست و هيچ گاه از اداره و تدبير جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى خبرنمى گردد و علم او به همه چيز احاطه دارد.
قابل توجه اين كه آية الكرسى برخلاف آنچه مشهور و معروف است همين يك آيه بيشتر نيست .
آيـه 256ـ شـان نزول : مردى از اهل مدينه به نام ابوحصين دو پسر داشت برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مى كردند هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند, آنها هم سخت تحت تاثير قرار گرفتند. ابـوحصين از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر(ص) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنـان را بـه مـذهـب خـود بـرگـردانـد و سـؤال كرد آيا مى تواند آنان را با اجبار به مذهب خويش بـاز گرداند؟ آيه نازل شد و اين حقيقت را بيان داشت كه : در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست .
تـفسير:
آية الكرسى در واقع مجموعه اى از توحيد و صفات جمال و جلال خدا است كه اساس دين را تشكيل مى دهد, و چون در تمام مراحل با دليل عقل قابل استدلال است و نبایسنی رسیدن به توحید و یکتا پرستی تقلیدی بوده و نيازى به اجبار و اكراه هم نمی باشد و نيست
دراين آيه مى فرمايد: در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى اين آيه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه تصور مى كنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحميلى و اجبارى داشته و با زور و شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است بلکه پشت آن در اصول بخصوص عقل و استنباط و استدلال وجود دارد.
سـپـس به عنوان يك نتيجه گيرى از جمله گذشته مى افزايد: پس كسى كه به طاغوت (بت و شيطان و انسانهاى طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد به دستگيره محكمى دست زده است كه گسستن براى آن وجود ندارد فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لا نفصام لها خداوند شنوا و داناست و اللّه سميع عليم ا شاره به این است که مسئله کفر و ایمان چیزی نیست که با با تظاهر انجام گیرد زیر خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا می گویند یا در جلسات مخفی ، همه را می شنود .
آیه 257 –در اینجا وضع مومنان و کافران را از جهت رهبر مشخص می کند الله ولی الذین امنوا یخرجونهم من الظلمات الی النور خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند و در پرتو این ولایت آنها را از ظلمات به سوی نور خارج می سازد . اما کسانی که کافر شدند سرپرست آنها طاغوت با و شیطان و افراد جبار و منحرف هستند که آنها را از نور به سوی تاریکیها می برند . آرى ! آنـها نه در دنيا يار و ياورى دارند و نه در آخرت و الذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات. بـه هـمـين دليل آنها اهل آتشند و براى هميشه در آن خواهند بود اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون.
آیت الکرسی (سید آیات قرآن) آیت الکرسی به زبان شعر
نباشد جز الله پروردگار که حی است و قیوم آن کردگار
نگیرید خدا را کسالت فرا نه هرگز بخواب اندر آید خدا
زمین و سماوات،از آن اوست همه ملک گیتی به فرمان اوست
به درگاه ایزد جه کس را سزاست؟ که سازد شفاعت مگر آن خداست
همه علم گیتیست او را به دست به هر چیز کاید به هر چیز هست
به جیزی به علم یگانه اله احاطه ندارد کسی هیچگاه
جز آنچه بخواند خدای نکو که مردم بدانند از علم او
بود وسعت علم او بی کران فراتر ز ارض است و هفت آسمان
ندارد بر او زحمتی حفظشان علی عظیم است آن بی نشان امید مجد
داستان های آیت الکرسی
عکس العمل شیطان هنگام نزول آیت الکرسی امام محمدباقر(ع)ازامیرالمومنین علی(ع): هنگامی که آیت الکرسی نازل شد، رسول خدا(ص) فرمود: آیت الکرسی آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت ،هر بتی که در جهان بود، با صورت به زمین افتاد در این زمان ابلیس(شیطان) ترسید و به قومش گفت: امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است، باشید تا من عالم را بگردم و متوجه حادثه شوم که چه بوده ابلیس (شیطان) عالم را گشت تا به شهر مدینه رسید، مردی را دید و از او سوال کرد: دیشب چه حادثه ای اتفاق افتاده ؟ مرد گفت: رسول خدا به ما فرموده: آیه ای از گنج های عرش نازل گردیده است که بت های جهان به خاطر آن آیه همگی با صورت به زمین خورده اند. ابلیس بعد از شنیدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آنان خبر داد.
چرا ایت الکرسی را سید قرآن نامیده اند صدر المتالهین در این باره می گویند: هنگامی که شخص متفکر تامل نماید و با چشم بصیرت به معارف الهی و مطالب ربئبی، از توحید و تقدیس و شرح صفات علیا و افعال عظمی ، که آیت الکرسی مشتمل بر آن است بنگرد ،آن ها را یکجا در آیه ای به جز ایت الکرسی نخواهد یافت . به همین جهت آیت الکرسی به تنهایی سیادت و ریاست را بر سایر آیات خوهد داشت.
مرد انگلیسی که دلداده آیت الکرسی بود دانشمند و نویسنده ی مصری ،عبدالعزیز جاویش می گوید : تصادفا با یک نفر انگلیسی مسلمان برخورد کردم که از اسلامش هیچ منظور مادی نداشت و با مسلمان شدنش در پی به دست آوردن مقام و اعتباری نبود و برای دست یافتن به ثروت و خلاصه سیاست ،مسلمان نشده بود . آن مرد انگلیسی به من گفت : در قرآن کریم آیه ای است که من هرگز از تکرار آن ملول و رنجور نمی شوم و هر اندازه در آن نظر می افکنم احساس خستگی نمی کنم. این آیه خدا را به گونه ای توصیف کرده است که هیچ یک از رهبران ادیان با آن هوش و ذکاوت و ذوق و استعداد نمی توانند خدا را بدان گونه توصیف کنند و قدرت ندارند که مانند این آیه را بیاورند. پس شروع به خواندن آیت الکرسی به زبان انگلیسی نمود. آنگاه به من گفت: تو را به جان پدرت ای عرب(مسلمان) آیا می شود گاهی این آیه به گوش تو بخورد و تو در غفلت از آن ،درحالت سرگرمی و بازی نباشی ؟ و آیا شده که زبانت را به خواندن آن آیه بگردانی و با عجله و شتابزدگی از آن نگذری و لحظه ای در آن بیندیشی؟
پاداش کسی که آیت الکرسی را زیاد می خواند عبدالله بن عوف گفته است : شبی در خواب دیدم که قبامت شده بود ، من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی کدرند ، آنگاه مرا به بهشت بردند و کاخ های زیادی به من نشان دادند که من از زیبایی و بهای آنها تعجب کردم ، به من گفتند : درهای این کاخ ها را بشمار ؛ من هم شمردم پنجاه درب بود ، بعد گفتند : خانه هایشان را بشمار ، شمردم ، تعداد آ ن ها یکصد و هفتاد و پنج خانه بود ، به من گفتند این خانه ها مال توست ، آنقدر خوشحال شدم که از خواب پریدم و خدا را شکر کردم ،صبح که شد نزد ابن سیرین ( صاحب کتاب تغبیر خواب و کسی که به خاطر پاکدامنی ، خداوند به او قدرت تعبیر خواب را عنایت کرد ) رفتم و خواب را برایش تعریف کردم ، ابن سیرین گفت : معلوم است که تو آیه الکرسی زیاد می خوانی ؛ گفتم : بله ، همین طور است ، ولی تو ار کجا فهمیدی که من آیه الکرسی را زیاد می خوانم ؟ جواب داد : برای آنکه این آیه پنجاه کلمه و صد و هفتاد و پنج حرف دارد من از زیرکی و حافظه ی او تعجب کردم ، آنگاه به من گفت: هرکه آیه الکرسی را بسیار بخواند سختی های مرگ بر او آسان می شود .
طلب شفا از آیت الکرسی عبدالله بن جعفر گفت: من بیماری سختی گرفته ام به طوری که تمام اطبا از معالجه ی آن عاجز شدند. یک شب خیلی ناراحت و رنجور بودم که خدایا چه کنم ؟ همین طور در فکر بودم به یک آیه از آیات قرآن طلب شفا کنم. آمدم لای قرآن را باز کردم «آیت الکرسی» آمد، وقتی خوابیدم، در خواب دیدم دو مرد در مقابلم ایستاده اند و به همدیگر می گویند: این مرد آیه ای خواند که در آن آیه سیصد و شست و پنج رحمت است و تازه به یکی از این رحمت ها رسیده است. از هیبت آن از خواب پریدم، وقتی به خود آمدم متوجه شدم که شفا یافته ام.
آیت الکرسی وازدواج شخصی به نزد رسول خدا(ص) رفت و گفت: من چیزی از نظر مادی ندارم که به وسیله ی آن ازدواج کنم. حضرت به او فرمود: آیا آیت الکرسی همراه تو می باشد که آن را بخوانی و از آن بهره ببری؟ گفت: بله.حضرت فرمودند: بدان که آیت الکرسی یک چهارم قرآن است پس تو غنی هستی ،برو ازدواج کن.
آیت الکرسی چشمش را شفا داد یکی از فضلای حوزه ی علمیه ی قم به نام جناب آقای میرزا یوسف اهل شهرستان ارومیه برای بنده نقل کردند که: من در اوائل طلبگی که یکی دو سال بود به قم آمده بودم در اثر درس و مطالعه به نوعی درد چشم مبتلا شدم و نقطه ی کوری در چشم من پیدا شد که طرف راست و چپ را نمی دیدم کم کم این درد شدت گرفت به طوری که متخصصین قم از معالجه ی آن ناتوان مانده اند مرا به تهران حواله کردند . من به تهران رفتم. آنجا یک متخصص چشم پس از معاینه و دقت یک آمپولی زد و چشمم خوب شد . بعد از یکی دو ماه باز همان مرض عود کرد بار دیگر به همان دکتر رفتم دوباره خوب شد دفعه ی سوم بعد از دوسه هفته دوباره درد چشمم عود کرد و شدیدتر شد آن پزشک نتوانست کاری انجام بدهد برای من شورای پزشکی تشکیل داد بعد از برسی جواب داد که این بیماری قابل درمان نیست و من ناراحت به قم بازگشتم به نماز حضرت آیت الله بحجت رفتم . بعد از نماز پشت سر ایشان راه افتادم تا درب منزل رسیدند وقتی دیگران سوالات خود را پرسیدند آقا متوجه شد که کم سوال دارم فرمودند بفرمایید. با همان حال گرفته و بغض ماجرا را عوض کردم و گفتم :خلاصه پزشکان جوابم را دادند آقا تبسمی نموده و فرمودند نماز یومیه دست هایت را به چشمانت بگذار و یک آیه ی آیت الکرسی تلا وت کن و بعد بگو: اَللّهُمَ احفَظ حَدَقَتی بِحَقّ حَدَقَتی علیّ بن ابیطالب (ع) آقا میرزا یوسف نقل کردند که شش هفت روزی به دستور آقا عمل کردم که چشمانم به کلی خوب شد
(آيـه 285)ـ بقره با بيان بخشى از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همين معنى كه در اين آيه نيز پايان مى يابد و به اين ترتيب آغاز و پايان آن هماهنگ است. پيامبر(ص ) به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ايمان آورده آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و اين امتيازات انبياى الهى است كه عموما به مرام و مكتب خويش ايمان قاطع داشته و هيچ گونه تـزلـزلـى در اعـتقاد خود نداشته اند, قبل از همه خودشان مؤمن بودند, و بيش از همه استقامت و پايمردى داشتند. سـپـس مـى افـزايـد: مـؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وى همگى ايمان آورده انـد (و مى گويند) ما در ميان پيامبران او هيچ گونه فرقى نمى گذاريم و به همگى ايمان داريم و المؤمنون كل آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله مؤمنان علاوه بر اين ايمان راسخ و جامع , در مقام عمل نيز گفتند: ما شـنـيـديـم و فهميديم و اطاعت كرديم پروردگارا! انتظار آمرزش تو را داريم و بازگشت (همه ما) به سوى توست و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير بـه ايـن تـرتيب ايمان به مبدا و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مى گردد.
(آيـه 286)ـ خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كند لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها تـمـام احـكـام بـا هـمـين آيه تفسير و تقييد مى گردد, و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى يابد. هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى كند به زيان خود كرده لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت آيـه با اين بيان مردم را به مسؤوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى سازد و برافسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگر از اين قبيل خط بطلان مى كشد. و به دنبال اين دو اصل اساسى تكليف به مقدار قدرت است و هر كس مسؤول اعمال خويش است از زبـان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى كند كه در واقع آموزشى است براى هـمـگـان كه چه بگويند و چه بخواهند نخست مى گويد: پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطانا بنابراين فراموش كاريهايى كه زاييده سهل انگارى است قابل مجازات است.
آنـهـا چـون مـىدانند مسؤول اعمال خويشند لذا با تضرعى مخصوص , خدا را به عنوان رب و كـسـى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد مى خوانند و مى گويند: زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ما مى كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم , اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش !. سـپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته : پرورگارا! بار سنگين بر دوش ما قرار مده آن چنانكه بر كسانى كه پيش از ما بودند به كيفر گناهان و طغيانشان قرار دادى ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا در سـومـين درخواست مى گويند: پروردگارا! مجازاتهايى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به اين جمله ممكن است اشاره به آزمايشهاى طاقت فرسا يا مجازاتهاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد. و در چـهـارمـين و پنجمين و ششمين تقاضا مى گويند: ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا و بـالاخـره در هـفـتـمـيـن و آخـريـن درخـواسـت مـى گويند: تو مولى و سرپرست مائى , پس ما را برجمعيت كافران پيروز گردان انت مولـينا فانصرنا على القوم الكافرين و بـه ايـن تـرتـيـب تقاضاهاى آنان شامل دنيا و آخرت و پيروزيهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى گردد, و اين تقاضايى است بسيار جامع .
پاداش بيشتر, مجازات كمتر آیات آخر انعام
آيه 160 انعام). اشـاره بـه رحـمـت و پاداش وسيع خداوند كه در انتظار افراد نيكوكار است , كرده و تهديدهاى آيه را با اين تشويقها تكميل مى كند : هركسى كار نيكى به جا آورد, ده برابر به او پاداش داده مى شود من جا بالحسنة فله عشر امثالها و هـر كـس كار بدى انجام دهد, جز به همان مقدار, كيفر داده نمى شود و من جا بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و بـراى تـاكـيد به آنها هيچ گونه ستمى نخواهد شد و تنها به مقدار عملشان كيفر مى بينند و هم لا يظلمون منظور از حسنة و سيئة هرگونه كار نيك و فكر نيك و عقيده نيك و يا بد است .
(آيه 161). ايـن آيه و آيات بعد در حقيقت خلاصه اى است از بحثهاى اين سوره كه در زمينه مبارزه با شرك و بت پرستى بيان شده , نخست در برابر عقايد و ادعاهاى دور از منطق مشركان و بت پرستان , خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه بگو: پروردگار من ! مرا به راه راست كه نزديكترين راههاست هدايت كرده قل اننى هدنى ربى الى صراط مستقيم اين راه راست همان جاده توحيد و يكتاپرستى و درهم كوبيدن آيين شرك و بت پرستى است .
سـپـس صـراط مستقيم : آيينى اسـت مـسـتـقـيم در نهايت راستى و درستى , ابدى و جاويدان و قائم به امور دين و دنيا و جسم و جان دينا قيما . و از آنـجـا كـه عـربـهـا علاقه خاصى به ابراهيم نشان مى دادند و حتى آيين خود را به عنوان آيين ابـراهيم معرفى مى كردند, اضافه مى كند كه آيين واقعى ابراهيم همين است كه من به سوى آن دعوت مى كنم نه آنچه شما به او بسته ايد ملة ابراهيم . هـمـان ابـراهيمى كه از آيين خرافى زمان و محيط, اعراض كرد, و به حق يعنى آيين يكتاپرستى روى آورد حنيفا . ايـن تـعـبير گويا پاسخى است به گفتار مشركان كه مخالفت پيامبر را با آيين بت پرستى كه آيين نياكان عرب بود, نكوهش مى كردند, پيامبر در پاسخ آنها مى گويد: اين سنت شكنى و پشت پا زدن به عقايد خرافى محيط, تنها كار من نيست , ابراهيم كه مورد احترام همه ما است نيز چنين كرد. سـپـس بـراى تـاكـيـد مـى افـزايد كه او هيچ گاه از مشركان و بت پرستان نبود و ما كان من المشركين . بلكه او قهرمان بت شكن و مبارز پويا و پى گير با آيين شرك بود.
(آيـه 162)ـ بگو: (نه تنها از نظر عقيد من موحد و يكتا پرستم بـلـكه از نظر عمل , هر كار نيكى كه مىكنم ) نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حيات من همه براى پروردگار جهانيان است قل ان صلا تى و نسكى و محياى و مماتى للّه رب العالمين . بـراى او زنده ام به خاطر او مى ميرم و در راه او هر چه دارم فدا مى كنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست !.
(آيـه 163)ـ بـراى تـاكـيـد و ابـطـال هـرگـونـه شرك و بت پرستى : پروردگارى كه هيچ شريك و شبيهى براى او نيست لا شريك له. به اين موضوع , من دستور يافته ام و من اولين مسلمانم و بذلك امرت و انا اول المسلمين اولـين مسلمان بودن پيامبراسلام (ص) يا از نظر كيفيت و اهميت اسلام اوست ,زيرا درجه تسليم و اسلام او بالاتر از همه انبيا بود و يا اولين فرد از اين امت بود كه آيين قرآن و اسلام را پذيرفت .
(آيه 164)ـ در اين آيه از طريق ديگرى منطق مشركان را مورد انتقاد قرار مى دهد و مى گويد: به آنـها بگو: و از آنها بپرس آيا سزاوار است غير از خداوند يگانه را پروردگار خود بدانم , در حالى كه او مالك و مربى و پروردگار همه چيزاست و حكم و فرمان او در تمام ذرات اين جهان جارى است ! قل اغير اللّه ابغى ربا و هو رب كل شئ . سـپـس بـه جمعى از مشركان كوتاه فكر كه خدمت پيامبر(ص) رسيدند و گفتند: تو از آيين ما پـيروى كن , اگر بر خطا باشد, گناه تو به گردن ما پاسخ مى گويد: هيچ كسى جز براى خود عـمـلى انجام نمى دهد و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و لا تكسب كل نفس الا عليها و لا تزر وازرة وزر اخرى و سرانجام , همه شما به سوى خدا باز مى گرديد, و شما را بـه آنـچـه در آن اخـتلاف داشتيد, آگاه مى سازد ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون
(آيـه 165)ـ اهميت مقام انسان و موقعيت او در جهان هستى اشاره مى كند تا بحثهاى گذشته در زمينه تقويت پايه هاى توحيد و مبارزه با شرك , تكميل گردد.: او كسى است كه شما را جانشينان و نمايندگان خود در روى زمين قرارداد و هو الذى جعلكم خلائف الا رض انـسـانى كه نماينده خدا در روى زمين است , و تمام منابع اين جهان در اختيار او گذارده شده , و فرمان فرمانرواييش بر تمام اين موجودات از طرف پروردگار صادر شده , نبايد آنچنان خود را سقوط دهد كه از جمادى هم پست تر گردد و در برابر آن سجده كند. سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از اين اختلاف و تـفـاوت كـرده , مـى گـويد: و بعضى از شما را بر بعض ديگر درجاتى برترى داد تا به وسيله اين مـواهـب و امـكـانـات كه در اختيارتان قرار داده است شما را بيازمايد و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فى ما آتيكم . و در پايان اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتيجه اين آزمايشها را چـنـيـن بـيـان مى كند: پروردگار تو (در برابر آنها) كه از بوته اين آزمايشها سيه روى بيرون مـى آيـنـد سـريـع الـعقاب و در برابر آنها كه در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خويش برآيند آمرزنده و مهربان است ان ربك سريع العقاب وانه لغفور رحيم .
تفاوت در ميان انسانها و اصل عدالت . شـك نـيـست كه در ميان افراد بشر يك سلسله تفاوتهاى مصنوعى وجود دارد كه نتيجه مظالم و سـتـمـگـرى بعضى از انسانها نسبت به بعض ديگر است , مثلا جمعى مالك ثروتهاى بى حسابند, و جـمـعـى بر خاك سياه نشسته اند, عده اى به خاطركمبود تغذيه و فقدان مسائل بهداشتى عليل و بـيـمارند, در حالى كه عده ديگرى براثر فراهم بودن همه گونه امكانات , در نهايت سلامت به سر مى برند. اين گونه اختلافها: ثروت و فقر, علم و جهل , و سلامت و بيمارى , غالبا زاييده استعمار و استثمار و اشكال مختلف بردگى و ظلمهاى آشكار و پنهان است . مـسـلما اينها را به حساب دستگاه آفرينش نمى توان گذارد, و دليلى ندارد كه از وجود اين گونه اختلافات بى دليل دفاع كنيم . افـراد انـسـان روى هم رفته نيز يك درخت بزرگ و بارور را تشكيل مى دهند كه هر دسته بلكه هر فردى رسالت خاصى در اين پيكر بزرگ بر عهده دارد, و متناسب آن ساختمان مخصوص به خود, و ايـن اسـت كـه قـرآن مـى گـويـد ايـن تفاوتها وسيله آزمايش شماست زيرا آزمايش در مورد برنامه هاى الهى به معنى تربيت و پرورش است .
خلافت انسان در روى زمين
قـرآن كرارا انسان را به عنوان خليفه و نماينده خدا در روى زمين معرفى كرده است , اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر, اين حقيقت را نيز بيان مى كندكه اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبى كه خدا به انسان داده , در حقيقت مالك اصليش اوست , و انسان تنها نماينده و مجاز و مـاذون از طرف او مى باشد و بديهى است كه هر نماينده اى در تصرفات خود استقلال ندارد بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد و از اينجا روشن مى شود كه مثلا در مساله مـالكيت , اسلام هم از اردوگاه كمونيسم فاصله مى گيرد و هم از اردوگاهكاپيتاليسم و سرمايه دارى . اسلام مى گويد: مالكيت نه براى فرد است و نه براى اجتماع , بلكه در واقع براى خداست , و انسانها وكـيـل و نـماينده اويند و به همين دليل اسلام , هم در طرز درآمد افراد نظارت مى كند, و هم در چـگونگى مصرف , و براى هر دو قيود و شروطى قائل شده است كه اقتصاد اسلامى را به عنوان يك مكتب مشخص در برابر مكاتب ديگر قرار مى دهد.
آيه )ـ نقش مؤمنان راستين در جنگ احزاب :. تاكنون از گروههاى مختلف و برنامه هاى آنها در غزوه احزاب سخن به ميان آمد . قـرآن مجيد در پايان اين سخن از مؤمنان راستين و روحيه عالى و پايمردى و استقامت و ساير ويژگيهاى آنان در اين جهاد بزرگ , سخن مى گويد. و مـقـدمـه ايـن بـحـث را از شخص پيامبر اسلام كه پيشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مى كند, مـى گـويد: ((براى شما در ( زندگى ) رسول خدا و عملكرد او در ميدان احزاب سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به ( رحمت ) خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنندلقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الا خر و ذكر اللّه كثيرا بهترين الگو براى شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگى , شخص پيامبر(ص ) است . اين ناخداى بزرگ به هنگامى كه سفينه اش گرفتار سخت ترين طوفانها, مى شود كمترين ضعف و سسستى و دستپاچگى به خود راه نمى دهد, او هم ناخداست هم لنگر مطمئن اين كشتى , هم چراغ هدايت است , و هم مايه آرامش و راحت روح و جان سرنشينان .
جـمله لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة مفهومش اين است كه براى شما در پيامبر ص تاسى و پيروى خوبى است , مى توانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير صراط مستقيم قرار گيريد. اين نكته نيز قابل توجه است كه على (ع ) مى فرمايد: هرگاه آتش جنگ ,سخت شعله ور مى شد ما به رسول اللّه پناه مى برديم و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود .
آيـه)ـ بـعـد از ذكـر ايـن مـقدمه به بيان حال مؤمنان راستين پرداخته ,مى گويد: هنگامى كه مـؤمنان , لشكريان احزاب را ديدند (نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلكه ) گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و طلايه آن آشكار گشته و خدا و رسولش راست گفته اند, و ايـن مـاجـرا جز بر ايمان و تسليم آنها نيفزود و لما را المؤمنون الا حزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليماايـن وعده اشاره به سخنى است كه قبلا پيامبر(ص) گفته بود كه به زودى قبائل عرب و دشمنان مـخـتـلـف شما دست به دست هم مى دهند و به سراغ شما مى آيند, اما بدانيد سرانجام پيروزى با شماست .بـه آنـها گفته شده بود كه شما در بوته هاى آزمايش سختى آزموده خواهيد شد, و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پيامبر(ص ) شدند و بر ايمانشان افزود.
آيـه)ـ اين آيه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است كه در تاسى به پيامبر(ص) از همه پيشگامتر بودند, و بر سر عهد و پيمانشان با خدا يعنى فداكارى تا آخرين نفس و آخرين قطره خون ايستادند. مى فرمايد: در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند, بـعـضـى پـيـمـان خـود را بـه آخـر بردند و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انـتـظـارنـد مـن المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر . و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند و ما بدلوا تبديلا .بـه عـكـس مـنـافقان و يا مؤمنان ضعيف الايمان كه طوفان حوادث آنها را به اين طرف و آن طرف مى افكند, و هر روز فكر شوم و تازه اى در مغز ناتوان خود مى پروراندند. آيه چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام مؤمنان راستين را در هر عصر و هر زمان شامل مى شود, چه آنـهـا كه جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشيدند و چه آنها كه بدون هيچ گونه تزلزل بر سر عهد و پيمان با خداى خويش ايستاده اند و آماده جهاد و شهادتند.
آيـه)ـايـن آيـه نـتيجه و هدف نهايى عملكردهاى مؤمنان و منافقان را دريك جمله كوتاه چنين بـازگو مى كند: هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد, و منافقان را هـرگـاه بـخواهد عذاب كند و يا ( اگر توبه كنند) ببخشد و توبه آنها را بپذيرد, چرا كه خداوند آمـرزنده و مهربان است ليجزى اللّه الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شا او يتوب عليهم ان اللّه كان غفورا رحيما نـه صـدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى ماند, و نه سستى ها و كارشكنيهاى منافقان بدون كيفر.
آيـه)ـ ايـن آيه كه آخرين سخن را درباره جنگ احزاب مى گويد و به اين بحث خاتمه مى دهد در عبارتى كوتاه جمع بندى روشنى از اين ماجرا كرده در جمله اول مى فرمايد: خدا كافران را با دلى پـر از خشم بازگرداندبى آنكه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند
در آيـات گـذشـتـه سـخن از موقعيت و مسؤوليت سنگين همسران پيامبر(ص )بود, اين موضوع همچنان ادامه مى يابد و طى آياتى هفت دستور مهم به همسران پيامبر(ص ) مى دهد. نـخـسـت در مـقدمه كوتاهى مى فرمايد: اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد يا نسا النبى لستن كاحد من النسا ان اتقيتن . شـما به خاطر انتسابتان به پيامبر(ص ) داراى موقعيت خاصى هستيد كه مى توانيد سرمشقى براى همه زنان باشيد, چه در مسير تقوا و چه در مسير گناه . و بـه دنـبـال ايـن مـقـدمـه ـكه آنان را براى پذيرش مسؤوليتها آماده مى سازد و به آنها شخصيت مـى دهـدـ نـخـستين دستور را در زمينه عفت صادر مى كند و مخصوصا به سراغ يك نكته باريك مـى رود تـا مـسـائل ديـگـر در ايـن رابـطـه خود به خود روشن گردد, مى فرمايد: پس بگونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض . بـلـكـه بـه هـنـگام سخن گفتن , جدى و خشك و بطور معمولى سخن بگوييد, نه همچون زنان كـم شخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توام با داد و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مى افكند سخن بگوييد. در پـايـان آيه دومين دستور را اين گونه شرح مى دهد: شما بايد به صورت شايسته اى كه مورد رضاى خدا و پيامبر( ص ) و توام با حق و عدالت باشد سخن بگوييد و قلن قولا معروفا .
(آيـه )ـ سپس سومين دستور را كه آن نيز در زمينه رعايت عفت است چنين بيان مى كند: و شما در خـانـه هـاى خـود بمانيد و همچون جاهليت نخستين ( در ميان مردم ) ظاهر نشويد و اندام و وسـائل زيـنـت خـود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد (و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الا ولى . منظور از جاهليت اولى همان جاهليتى است كه مقارن عصر پيامبر(ص)بوده , و بطورى كه در تـواريـخ آمـده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند, و دنباله روسرى هاى خود را به پشت سر مـى انداختند بطورى كه گلو و قسمتى از سينه و گردنبند و گوشواره هاى آنها نمايان بود, و به اين ترتيب قرآن همسران پيامبر(ص) را از اين گونه اعمال باز مى دارد.
بدون شك اين يك حكم عام است , و تكيه آيات بر زنان پيامبر(ص) به عنوان تاكيد بيشتر است .
بالاخره دستور چهارم و پنجم و ششم را به اين صورت بيان مى فرمايد: شما زنان پيامبر(ص) نماز را بـرپـا داريد, و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد و اقمن الصلوة و آتين الزكوة و اطعن اللّه و رسوله . اين دستورات سه گانه نيز نشان مى دهد كه احكام فوق مخصوص به زنان پيامبر(ص ) نيست , بلكه براى همگان است هرچند در مورد آنان تاكيد بيشترى دارد.
در پايان آيه مى افزايد: خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازدانما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا . تـعـبـيـر بـه انـمـا كه معمولا براى حصر است , دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه خاندان پيامبر(ص) است جـمـلـه يـريد اشاره به اراده تكوينى پروردگار است ; يعنى معصومان به خاطر تاييدات الهى و اعـمـال پـاك خويش , چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختياربراى گناه كردن به سراغ گناه نمى روند. روايـات بـسـيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده شمول همه خاندان پيامبر(ص) را نـفـى مـى كـنـد و مـى گـويـد: مخاطب در آيه فوق و منظور از اهل بيت منحصرا پنج نفرند: پيامبر(ص) , على (ع ), و فاطمه (ع ) و حسن و حسين :.
(آيه)ـ در اين آيه هفتمين و آخرين و ظيفه همسران پيامبر بيان شده و هشدارى است به همه آنـان بـراى اسـتـفـاده كـردن از بـهترين فرصتى كه در اخيتار آنان براى آگاهى بر حقايق اسلام قـرارگـرفـتـه , مى فرمايد: و آنچه را در خانه هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مـى شود, ياد كنيد و خود را در پرتو آن بسازيد كه بهترين فرصت را در اختيار داريد
اهميت زمان در قرآن
بسم الله الرحمن الرحيم والعصر ان الأنسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. قسم به زمان! كه انسان ها همه در زيانند مگر آنها كه ايمان آورده و اعمال شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصيه كردند. قرآن كريم، به زمان قسم ياد مي كند. قرآن، اين هميشه ترين كتاب هستي، توجه بشر را هم به كميت زمان جلب نموده و هم به كيفيت آن. در ابتدا، با قسم ياد دادن به آن، توجه به كميت، كه طول آن و محدوده برداري است و در انتها، توجه به كيفيت كه پهناي آن است و اينكه شتاب زده عمل نشود (و... بالصبر). از آنجا كه مفهوم زمان مقدار حركت است و با مفهوم عمل، يكجا در ذهن متبادر مي شود از اين رو آن را بعد چهارم خوانده اند. رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود . خداوند در قرآن، به همه مقاطع زماني سوگند ياد كرده است. فجر، صبح، روز، شب، چاشت، سحر، عصر. گرچه به سحر چندبار سوگند ياد كرده است.
1- دوران تاريخ بشر،ارزش دارد و خداوند به آن سوگند ياد كرده است. پس، از عبرت هاي آن پند بگيريم: والعصر
2- انسان از هر سو در خسارت است: «لفي خسر»
3- تنها راه جلوگيري از خسارت، ايمان و عمل است: «آمنوا و عملوا الصالحات» در روايت آمده در روز قيامت پرونده عمر انسان را كه باز مي كنند، ساعتي هست كه در آن ساعت اطاعت خدا را انجام داده و كار خيري انجام داده است. وقتي آن مرحله را بررسي مي كنند آن قدر به اين بنده خوشي و راحتي و لذت دست مي دهد كه قابل مقايسه با هيچ سروري در اين عالم نيست.
هر لحظه، گنج بزرگ
بطور مسلم همه انسان ها در زيانند (ان الانسان لفي خسر). سرمايه هاي وجودي خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مي دهند، ساعات و ايام و ماه ها و سال هاي عمر به سرعت مي گذرد، نيروهاي معنوي و مادي تحليل مي رود و توان و قدرت كاسته مي شود. آري انسان، همانند كسي است كه سرمايه عظيمي در اختيار داشته باشد و بي آنكه بخواهد هر روز بخشي از آن سرمايه ها را از او بگيرند، اين طبيعت زندگي دنياست. تصور كنيد حساب بانكي داريد كه در آن هر روز صبح 86400 ميليون به حساب شما واريز مي شود و شما فقط تا آخر شب فرصت داريد تا همه پول ها را خرج كنيد چون آخر وقت حساب شما خود به خود خالي مي شود. در اين صورت شما چه خواهيد كرد؟ البته سعي مي كنيد تا آخرين ريال را خرج كنيد!
ارزش لحظات را چه كسي مي داند؟ هر يك از ما يك چنين حساب بانكي داريم؛ حساب بانكي زمان!
هر روز صبح در بانك زمان شما 86400 ثانيه واريز و تا پايان شب به پايان مي رسد. هيچ برگشتي در كار نيست و هيچ مقداري از اين زمان به فردا اضافه نمي شود.
ارزش يك سال را دانش آموزي كه مردود شده، مي داند.
ارزش يك ماه را مادري كه فرزند نارس به دنيا آورده، مي داند.
ارزش يك هفته را سردبير يك هفته نامه مي داند.
ارزش يك ساعت را عاشقي كه انتظار معشوق را مي كشد.
ارزش يك دقيقه را شخصي كه از قطار جا مانده مي داند.
و ارزش يك ثانيه را آن كه از تصادفي مرگبار جان به در برده، مي داند.
باور كنيد هر لحظه گنج بزرگي است! گنج تان را آسان از دست ندهيد!
از اين 86400 ثانيه چند ثانيه به ياد خداوند هستيم و چند ثانيه با او راز و نياز مي كنيم؟
اگر روزانه فقط 10 صفحه مطالعه كنيم كه چند دقيقه بيشتر وقت نمي گيرد درسال ما 3600 صفحه كتاب خوانده ايم. اگر روزي يك آيه قرآن بخوانيم در يك سال 360 آيه از قرآن را قرائت كرده ايم. و بسياري از كارهاي مفيد ديگر... آيا تا به حال اين گونه انديشيده ايم و براي ساعات و لحظات عمر و گنجينه وجودي مان برنامه ريزي كرده ايم؟! به قول شاعر كه مي گويد: اين قافله عمر عجب مي گذرد... درياب دمي كه با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري... پيش آر پياله را كه شب مي گذرد. اينجاست كه وقتي در سخن هاي بزرگان و معصومين كمي تأمل مي كنيم، اهميت اين گنجينه عظيم را خواهيم ديد.
عمر سريع خواهد گذشت
وقت را غنيمت دان هر قدر كه بتواني... حاصل از حيات اي جان يك دم است تا داني اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: من يك ساعت عمر دنيا را با آخرت عوض نمي كنم چون در دنيا محل كاشت است و در آخرت محل برداشت: «فان اليوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل» (بحار الأنوار/ ج 74 ص 419)
ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: براي من نشستن در مسجد بهتر از نشستن در بهشت است. چون مسجد بهشت ساز است. اصلا مؤمن و كار مؤمن از بهشت مهم تر است چون كار اوست كه بهشت را مي سازد: «فاعل الخير خير منه و فاعل الشر شر منه» (بحارالأنوار ج 68/ ص 217) به عبارتي انجام دهنده كار خوب بهتر از خود كار خير است. يعني مؤمن از كار خير و بهشت خيلي بهتر است و كسي كه كار شري را مي كند از خود كار شر بدتر است. يعني كافر كه جهنم را مي سازد از خود جهنم هم بدتر است. روايت مي فرمايد خداوند متعال هزاران آدم و هزاران عالم خلق كرده است كه قبل از فرزندان حضرت آدم(ع) بوده اند و بعد از ما هم فراوان خواهند آمد و به جز كره خاكي ما در جاهاي ديگر هم خدا بندگان و عوالمي دارد. روايت مي فرمايد در آسمان ها «مدن كمدنكم». يعني شهرها و موجوداتي در عالم هست كه مانند شما آن ها هم زندگي مي كنند و آنها بيشتر از شما حرف هاي ما (خداوند) را گوش مي دهند. عالم خلقت خيلي گسترده است ما كه در محضر خدا كوچكيم. پس در اين دنياي عظيم از موجودات ديگر عقب نمانيم و عمر خود را درست و به جا مصرف كنيم كه روزي كه همه انسان ها انگشت خود را به نشانه پشيماني مي گزند، سربلند و سرفراز به پيشگاه خداوند حاضر شويم
كل نفس ذائقة الموت و اءنما توفون اءجوركم يوم القيمة فمن زحزح عن النار و اءدخل الجنة فقد فاز و ما الحيوة الدنيا اءلا متع الغرور (185)
185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت ، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش (دوزخ ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نائل شده اند، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !.
تفسير : قانون عمومى مرگ
به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان ، اين آيه ، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند، تا هم دلدارى براى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و مؤ منان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار!. اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد: (تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد) (كل نفس ذائقة الموت ). گرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتى است ، كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حيات و زندگى اين جهان ، بالاخره پايانى دارد، و روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كس خواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد.
منظور از (نفس ) در آيه مجموعه جسم و جان است ، اگر چه گاهى نفس در قرآن ، تنها به روح نيز اطلاق مى شود، و تعبير به (چشيدن ) اشاره به احساس كامل است ، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند، ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست ، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد، و گويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يك نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است . سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل . (و انما توفون اجوركم يوم القيامة ). جمله (توفون ) كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان بطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد، بنابراين مانعى ندارد كه در عالم برزخ (جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتايج اعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند، زيرا اين پاداش و كيفر برزخى كامل نيست . سپس اضافه مى كند: (كسانى كه از تحت تاءثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند). (فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز).
آيه و ترجمه لتبلون فى اءمولكم و اءنفسكم و لتسمعن من الذين اءوتوا الكتب من قبلكم و من الذين اءشركوا اءذى كثيرا و اءن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الا مور (186)
186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسمانى ) داده شدند (يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايسته تر است ) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است .
شان نزول :هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كس دست مى يافتند، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند. و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود، كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد. خلاصه كار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ناچار دستور قتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد. آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانان را به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد.
تفسير : از مقاومت خسته نشويد
با توجه به آنچه در شاءن نزول آمد، مسلمانان به هنگام مراجعت به مدينه سخت از سوى دشمنان تحت فشار بودند، و مورد انواع آزارها قرار مى گرفتند، آيه فوق آنها را دعوت به استقامت مى كند و از آينده درخشانى اجمالا خبر مى دهد. نخست مى فرمايد:(شما در جان و مال ، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت ) (لتبلون فى اموالكم و انفسكم ). اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث و رويدادهاى سخت و ناگوار كنيد، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف ، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب ، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد. به همين جهت در جمله بعد مى گويد: (بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد) (و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا).
مساءله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهايى است كه در آغاز آيه آمده ، ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده ، و اين بخاطر اهميت فوقالعاده اى است كه اين موضوع ، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه اينكه طبق جمله مشهور (زخمهاى شمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد)! سپس قرآن به وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارند بيان مى كند و مى گويد: (اگر استقامت بخرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، (اين از كارهايى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد.) (و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور).
(عزم ) در لغت ، به معنى (تصميم محكم ) است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفته مى شود، بنابراين (من عزم الامور) به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايد روى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم و قابل اطمينانى است . تقارن (صبر) و (تقوى ) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبائى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤ منان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوى مى آميزند، و از اين امور دورند.
آيه و ترجمه يايها الذين ءامنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصبرين (153)
و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموت بل احياء و لكن لا تشعرون (154
153- اى افراد با ايمان از صبر (و استقامت ) و نماز (در برابر حوادث سخت زندگى ) كمك بگيريد (زيرا) خداوند با صابران است
154- و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند مرده مگوئيد، بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى فهميد.
شان نزول بعضى از مفسران از ابن عباس در شان نزول دومين آيه مورد بحث چنين نقل كرده اند كه اين آيه درباره كشته شدگان ميدان جنگ بدر نازل گرديد، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران ، و هشت نفر از انصار، بعد از پايان جنگ عده اى تعبير مى كردند فلانكس مرد، آيه فوق نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق كلمه (ميت ) بر شهيدان نهى كرد.
تفسير: شهيدان زنده اند...از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعليم وتربيت و ذكر و شكر بود وبا توجه به معنى بسيار وسيعى كه اين مفاهيم دارند، غالب دستورات دينى را در بر مى گيرند. در نخستين آيه مورد بحث سخن از صبر و پايدارى به ميان مى آورد، كه بدون آن ، مفاهيم گذشته هرگز تحقق نخواهد يافت . نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد) (يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ).
و با اين دو نيرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشكلات و حوادث سخت برويد كه پيروزى از آن شما است (زيرا خداوند با صابران است ) (ان الله مع الصابرين ). به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند، (صبر) هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست ، بلكه صبر و شكيبائى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه است .لذا بسيارى از علماى اخلاق براى (صبر) سه شاخه ذكر كرده اند:
صبر بر اطاعت (مقاومت در برابر مشكلاتى كه در راه طاعت وجود دارد).
صبر بر معصيت (ايستادگى در برابر انگيزه هاى گناه و شهوات سركش و طغيانگر).
و صبر بر مصيبت (پايدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شكست روحى و ترك جزع و فزع ).
كمتر موضوعى را در قرآن مى توان يافت كه مانند (صبر) تكرار و مورد تاءكيد قرار گرفته باشد در قرآن مجيد در حدود هفتاد مورد از صبر، سخن به ميان آمده كه بيش از ده مورد از آن به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اختصاص دارد. تاريخ مردان بزرگ گواهى مى دهد كه يكى از عوامل مهم يا مهمترين عامل پيروزى آنان استقامت و شكيبائى بوده است افرادى كه از اين صفت بى بهره اند در گرفتاريها بسيار زود از پا در مى آيند و مى توان گفت نقشى را كه اين عامل در پيشرفت افراد و جامعه ها ايفا مى كند، نه فراهم بودن امكانات دارد و نه استعداد و هوش و مانند آن . به همين دليل در قرآن مجيد روى اين موضوع با مؤ كدترين بيان تكيه شده است ، آنجا كه مى گويد: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب : (صابران پاداش خود را بى حساب مى گيرند) (زمر 10).
و در مورد ديگر بعد از ذكر (صبر در برابر حوادث ) مى خوانيم : ان ذلك من عزم الامور: (اين كار از محكمترين كارها است ) لقمان 17). اصولا ويژگى استقامت و پايمردى ، اين است كه فضائل ديگر بدون آن ارج و بهائى نخواهد داشت كه پشتوانه همه آنها صبر است و لذا در (نهج البلاغه ) در (كلمات قصار) مى خوانيم : و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راس معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه : (بر شما باد به صبر و استقامت كه صبر در برابر ايمان همچون سر است در مقابل تن ، تن بى سر فايدهاى ندارد، همچنين ايمان بدون صبر ناپايدار و بى نتيجه است ). در روايات اسلامى عاليترين صبر را آن دانسته اند كه به هنگام فراهم آمدن وسائل عصيان و گناه انسان مقاومت كند و از لذت گناه چشم بپوشد. در آيه مورد بحث مخصوصا به مسلمانان انقلابى نخستين كه دشمنان نيرومند و خونخوار و بى رحم از هر سو آنها را احاطه كرده بودند، دستور داده شده است كه در برابر حوادث مختلف از قدرت صبر و پايمردى كمك بگيرند، كه نتيجه آن استقلال شخصيت و اتكاء به خويشتن و خود يارى در پناه ايمان به خدا است و تاريخ اسلام اين حقيقت را به خوبى نشان مى دهد كه همين اصل اساسى پايه اصلى همه پيروزيها بود.
موضوع ديگرى كه در آيه بالا به عنوان يك تكيه گاه مهم در كنار صبر، معرفى شده (صلوة ) (نماز) است ، لذا در احاديث اسلامى مى خوانيم : كان على (عليه السلام ) اذا اهاله امر فزع قام الى الصلوة ثم تلى هذه الاية و استعينوا بالصبر و الصلوة ...: (هنگامى كه على (عليه السلام ) با مشكلى روبرو مى شد به نماز برمى خاست و پس از نماز به دنبال حل مشكل مى رفت و اين آيه را تلاوت مى فرمود: (و استعينوا بالصبر و الصلوة ...) از اين موضوع هرگز نبايد تعجب كرد، زيرا هنگامى كه انسان در برابر حوادث سخت و مشكلات طاقت فرسا قرار مى گيرد، و نيروى خود را براى مقابله با آنها ناچيز مى بيند، نياز به تكيه گاهى دارد كه از هر جهت نامحدود و بى انتها باشد، نماز او را با چنين مبدئى مربوط مى سازد، و با اتكاء بر او مى تواند با روحى مطمئن و آرام امواج سهمگين مشكلات را در هم بشكند. بنابراين آيه فوق در حقيقت به دو اصل توصيه مى كند يكى اتكاى به خداوند كه نماز مظهر آن است و ديگرى مساءله خود يارى و اتكاى به نفس كه به عنوان صبر از آن ياد شده است .
و به دنبال مساءله صبر و استقامت در آيه بعد، سخن از حيات جاويدان شهيدان مى گويد كه پيوند نزديكى با استقامت و صبرشان دارد. نخست مى گويد: (هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگوئيد) (و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات ). سپس براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند: (بلكه آنها زندگانند، اما شما درك نمى كنيد!) (بل احياء و لكن تشعرون ). اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را كنار مى كشند و علاوه بر اينكه خودشان كارى انجام نمى دهند سعى در دلسرد كردن ديگران دارند
همين كه حادثه ناگوارى رخ مى دهد، اظهار تاسف مى كنند و آن را دليل بر بى نتيجه بودن آن قيام مى پندارند، غافل از اينكه هيچ هدف مقدس و گرانبهائى بدون دادن قربانى يا قربانيها بدست نيامده و اين يكى از سنن اين جهان است . قرآن كريم كرارا از اين دسته سخن به ميان آورده و آنها را سخت سرزنش مى كند.
گروهى از اين قماش مردم در آغاز اسلام بودند كه هر گاه كسى از مسلمانان در ميدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى آمد مى گفتند فلانى مرد! و با اظهار تاسف از مردنش ، ديگران را مضطرب مى ساختند. خداوند در پاسخ اين گفته هاى مسموم پرده از روى يك حقيقت بزرگ بر مى دارد و با صراحت مى گويد: شما حق نداريد كسانى را كه در راه خدا جان مى دهند مرده بخوانيد آنها زنده اند زنده جاويدان ، و از روزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بهره مى گيرند، با يكديگر سخن مى گويند، و از سرنوشت پربارشان كاملا خشنودند، اما شما كه در چهار ديوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستيد اين حقايق را نمى توانيد درك كنيد.
نكته 1- چگونگى حيات جاودانى شهيداندر اينكه حيات و زندگى شهيدان چگونه است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بدون شك ظاهر آيه اين است كه آنها داراى يكنوع حيات برزخى و روحانى هستند چرا كه جسمشان از هم متلاشى شده و به گفته امام صادق (عليه السلام ) آن حيات با بدنى است مثالى (بدن مجرد از ماده معمولى و همگون اين بدن ) كه تفسير آن در سوره مؤ منون آيه 100 و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون خواهد آمد. بعضى از مفسران اين زندگى را به عنوان يك حيات غيبى و مخصوص به شهداء دانسته اند و گفته اند ما توضيح بيشترى درباره چگونگى اين زندگى و طرز استفاده از آن را در اختيار نداريم .
بعضى ديگر حيات را در اينجا به معنى هدايت ، و مرگ را به معنى گمراهى دانسته اند، و گفته اند معنى آيه اين است كه هر كس كشته شد نگوئيد گمراه است ، بلكه او هدايت شده است بعضى ديگر حيات جاويد شهيدان را زنده ماندن نام آنها و مكتب آنها مى دانند. ولى با توجه به آنچه در تفسير اول گفتيم روشن مى شود كه هيچيك از اين احتمالات قابل قبول نيست ، نه لزومى دارد كه آيه را به معانى مجازى تفسير كنيم و نه مساءله حيات برزخى را مخصوص شهيدان بدانيم ، بلكه شهيدان داراى حيات روحانى و برزخى هستند با اين امتياز كه در قرب رحمت پروردگارند و متنعم به انواع نعمتهاى او مى باشند.
نكته 2- مكتبى كه به شهادت افتخار مى كنداسلام با ترسيمى كه از مساءله شهادت در آيه فوق و آيات ديگر قرآن كرده است عامل بسيار مهم تازهاى را در مبارزه حق در برابر باطل وارد ميدان ساخته است ، عاملى كه كاربرد آن از هر سلاحى بيشتر، و تاثير آن از همه برتر است ، عاملى كه مى تواند خطرناكترين و وحشتناكترين سلاحهاى عصر و زمان ما را در هم بشكند، چنانكه در تاريخ انقلاب اسلامى كشور ما ايران با كمال وضوح اين حقيقت را با چشم ديديم كه عشق به شهادت على رغم تمام كمبودهاى ظاهرى عامل پيروزى سربازان اسلام در برابر قدرتهاى بزرگ شد.
و اگر در تاريخ اسلام و حماسه هاى جاويدان جهادهاى اسلامى و شرح ايثارگريهاى كسانى را كه با تمام وجودشان در راه پيشبرد اين آئين پاك جانفشانى كردند دقت كنيم مى بينيم يك دليل مهم همه آن پيروزيها همين بود كه اسلام در تعليمات خود اين درس بزرگ را به آنها آموخته بود كه شهادت در راه خدا و در طريق حق و عدالت به معنى فناء و نابودى و مرگ نيست ، بلكه سعادت است و زندگى جاويدان و افتخار ابدى . سربازانى كه چنين درسى را در اين مكتب بزرگ آموخته اند هرگز قابل مقايسه با سربازان عادى نيستند، سرباز عادى به حفظ جان خود مى انديشد، اما آنها براى حفظ مكتب پيكار مى كنند و پروانه وار مى سوزند و قربانى مى شوند و افتخار مى كنند.
نكته 3 زندگى برزخى و بقاى روحضمنا از اين آيه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخيز) به روشنى اثبات مى شود و پاسخ صريحى است به كسانى كه مى گويند قرآن به مساءله بقاى روح و زندگى برزخى اشارهاى نكرده است
ياءيها الذين اءمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن اءلا و اءنتم مسلمون (102) و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اءذ كنتم اءعداء فاءلف بين قلوبكم فاءصبحتم بنعمته اءخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فاءنقذكم منها كذلك يبين الله لكم اءيته لعلكم تهتدون (103
102 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنچنان كه حق تقوى و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد!)
103 - و همگى به ريسمان خدا ( قرآن و اسلام و هر گونه وسيله ارتباط ديگر) چنگزنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگ ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمنيكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادرشديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد؛ اين چنين ،خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد، شايد هدايت شويد.
شاءن نزول :مى دانيم كه در دوران جاهليت دو قبيله بزرگ در مدينه به نام (اوس) و (خزرج) وجود داشتند كه بيش از يكصد سال ! جنگ و خونريزى و اختلاف در ميان آن دو جريان داشت ، و هر چند وقت ناگهان به جان يكديگر مى افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به يكديگر وارد مى كردند. يكى از موفقيتهاى بزرگ پيغمبر ص پس از هجرت به مدينه ، اين بود كه به وسيله اسلام صلح و صفا در ميان آن دو ايجاد كرد، و با اتحاد آنها جبهه نيرومندى در مدينه به وجود آمد. اما از آنجا كه ريشه هاى اختلاف فوق العاده زياد و نيرومند، و اتحاد تازه و جوان بود گاه بيگاه ، بر اثر عواملى ، اختلافات فراموش شده شعله ور مى شد، كه به زودى در پرتو تعليمات اسلام و تدبير پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاموش مى گشت . در آيات پيش نمونه اى از بروز اختلافات را بر اثر تحريكات دشمنان دانا مشاهده كرديم ، ولى اين آيات اشاره به نوع ديگرى از اين اختلافات است كه بر اثر دوستان نادان و تعصبهاى جاهلانه به وجود آمد. مى گويند روزى دو نفر از قبيله (اوس) و (خزرج) به نام (ثعلبة بن غنم) و (اسعد بن زراره) در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود بر مى شمرد، (ثعلبه) گفت : خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين ) و حنظله (غسيل الملائكه ) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين عاصم بن ثابت ، و سعد بن معاذ از ما مى باشند.
در برابر او (اسعد بن زراره) كه از طايفه خزرج بود گفت : چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب ، و معاذ بن جبل ، و زيد بن ثابت ، و ابو زيد، به علاوه (سعد بن عباده) رئيس و خطيب مردم مدينه از ما است . كم كم كار به جاى باريك كشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه كرده ، در برابر يكديگر قرار گرفتند، بيم آن مى رفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعله ور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها بر قرار نمود. آيات فوق در اينجا نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤ ثر و مؤ كدى دعوت به اتحاد نمود.
تفسير : دعوت به تقوىدر اين آيه نخست دعوت به تقوى شده است تا مقدمه اى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيده اى بى اثر و يا بسيار كم اثر است ، به همين دليل در اين آيه كوشش شده است تا عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى در پرتو ايمان و تقوى تضعيف گردند، لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته و مى گويد (همگى از خدا بپرهيزيد، و حق تقوى و پرهيزگارى را انجام دهيد).(يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته )
در اينكه منظور از (حق تقوى) چيست ؟ در ميان مفسران سخن بسيار است اما شك نيست كه حق تقوى آخرين و عاليترين درجه پرهيزگارى است ، كه پرهيز از هرگونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد، و لذا در تفسير (الدر المنثور) از پيامبر ص و در تفسير (عياشى ) و (معانى الاخبار) از امام صادق (ع) نقل شده كه در تفسير (حق تقوى) فرمودند: (ان يطاع فلا يعصى و يذكر فلا ينسى و يشكر فلا يكفر) يعنى ؛ (حق تقوى ) و پرهيزگارى اين است كه پيوسته اطاعت فرمان او كنى ، و هيچگاه معصيت ننمايى ، همواره به ياد او باشى ، و او را فراموش نكنى ، و در برابر نعمتهاى او شكرگزار باشى و كفران نعمت او ننمايى). بديهى است انجام اين دستور همانند همه دستورات الهى بستگى به ميزان توانايى انسان دارد بنابراين آيه فوق با آيه 16 سوره تغابن كه مى گويد: (فاتقوا الله ما استطعتم ؛ (تا آنجا كه توانايى داريد پرهيزگارى پيشه كنيد) هيچگونه منافاتى ندارد و گفتگو درباره تضاد اين دو آيه و نسخ يكى به وسيله ديگرى به كلى بى اساس است .
البته آيه دوم در حقيقت بيان قيد و به اصطلاح تخصيص در آيه اول است و آن را مقيد به مقدار توانايى انسان مى كند و از آنجا كه ظاهرا در ميان قدما گاهى كلمه (نسخ) بر (تخصيص) اطلاق مى شده ممكن است منظور كسانى كه آيه دوم را ناسخ آيه اول دانسته اند همان (تخصيص ) بوده باشد. به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد به طايفه اوس و خزرج و همه مسلمانان جهان كه به هوش باشند، تنها اسلام آوردن كافى نيست ، مهم آن است كه ايمان و اسلام خود را تا واپسين ساعات عمر حفظ كنند، و با روشن ساختن آتشهاى خاموش شده كينه هاى دوران جاهلى و پيروى از تعصبهاى نابخردانه ، ايمان و اعمال پاك خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پايان كار آنها به بدبختى نگرايد، لذا با تاءكيد مى فرمايد: (مراقب باشيد كه از دنيا جز با ايمان و اسلام بيرون نرويد. (و لا تموتن الا و انتم مسلمون ).
دعوت به سوى اتحاددر آيه بحث نهايى كه همان (مساءله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه) باشد مطرح شده و مى فرمايد: (همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراكنده نشويد) (و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا)
درباره اينكه منظور از (حبل الله) (ريسمان الهى ) چيست ؟ مفسران احتمالات مختلفى ذكر كرده اند، بعضى مى گويند منظور از آن قرآن است ، و بعضى مى گويند اسلام ، و بعضى ديگر گفته اند منظور خاندان پيامبر و ائمه معصومين هستند. در رواياتى كه از پيامبر ص و ائمه اهل بيت نقل شده نيز همين تعبيرات گوناگون ديده مى شود، مثلا در تفسير در (الدر المنثور) از پيغمبر اكرم ص و در كتاب (معانى الاخبار) از امام سجاد (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: (حبل الله قرآن است)، و در تفسير (عياشى ) از امام باقر (ع) كه فرمود : (ريسمان الهى آل محمد ص مى باشند، كه مردم ماءمور به تمسك به آن هستند) ولى نه اين احاديث و نه آن تفسيرها، هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند، زيرا منظور از ريسمان الهى هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است ، خواه اين وسيله ، اسلام باشد، يا قرآن ، يا پيامبر و اهل بيت او، و به عبارت ديگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسيع (ارتباط با خدا) كه از معنى (حبل الله) استفاده مى شود، جمع است .
تعبير به (حبل الله ) براى چيست ؟نكته جالب اينكه تعبير از اين امور به (حبل الله) در واقع اشاره به يك حقيقت است ، كه انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبيعت ، و چاه تاريك غرائز سركش ، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از اين دره و بر آمدن از اين چاه نياز به رشته و ريسمان محكمى دارد كه به آن چنگ بزند و بيرون آيد، اين رشته محكم همان ارتباط با خدا از طريق قرآن و آورنده قرآن و جانشينان واقعى او مى باشد، كه مردم را از سطوح پائين و پست بالا برده و به آسمان تكامل معنوى و مادى مى رسانند.
دشمنان ديروز و برادران امروزسپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضع اندوه بار گذشته ، و مقايسه آن (پراكندگى ) با اين (وحدت ) دعوت مى كند، و مى گويد: (فراموش نكنيد كه در گذشته چگونه با هم دشمن بوديد ولى خداوند در پرتو اسلام و ايمان دلهاى شما را به هم مربوط ساخت ، و شما دشمنان ديروز، برادران امروز شديد) (و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا)
و جالب توجه اينكه كلمه نعمت را دو بار در اين جمله تكرار كرده و به اين طريق اهميت موهبت اتفاق و برادرى را گوش زد مى كند.
نكته ديگر اينكه مساءله تاءليف قلوب مؤ منان را به خود نسبت داده ، مى گويد: (خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد) و با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلام شده ، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست دقت كنيم كه چگونه كينه هاى ريشه دار در طول سالهاى متمادى در دلهاى آنها انباشته شده بود، و چگونه يك موضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونينى در ميان آنها بيفروزد مخصوصا با توجه به اينكه مردم نادان و بى سواد و نيمه وحشى معمولا افرادى لجوج و انعطاف ناپذيرند، و به آسانى حاضر به فراموش كردن كوچكترين مسائل گذشته نيستند، در اين صورت اهميت اين (معجزه بزرگ اجتماعى ) اسلام آشكار مى شود، و ثابت مى گردد كه از طرق عادى و معمولى امكان پذير نبود كه در طى چند سال ، از چنان ملت پراكنده و كينه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند. (خداوند اين چنين آيات خود را روشن مى سازد تا هدايت شويد) (كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون ). بنابراين هدف نهايى هدايت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در ميان است بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.
نقش اتحاد در بقاى ملتهابا تمام گفتگوهايى كه درباره اثر اعجاز آميز اتحاد در پيشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است ، مى توان گفت هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است . امروز سدهاى عظيمى در نقاط مختلف جهان برپا شده كه مبداء توليد بزرگترين نيروهاى صنعتى است و سرزمينهاى وسيعى را زير پوشش آبيارى و روشنائى خود قرار داده است ، اگر درست فكر كنيم مى بينيم اين قدرت عظيم چيزى جز نتيجه بهم پيوستن قدرتهاى ناچيز دانه هاى باران نيست و آنگاه به اهميت اتحاد و كوششهاى دسته جمعى انسانها واقف مى شويم .
در احاديث فراوانى كه از پيامبر و پيشوايان بزرگ اسلام به ما رسيده به لزوم و اهميت اين موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است : در يك مورد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: (المؤ من للمؤ من كالبنيان يشيد بعضه بعضا؛ افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزاى يك ساختمانند كه هر جزئى از آن جزء ديگر را محكم نگاه مى دارد). و نيز فرمود: (المؤ منون كالنفس الواحدة ؛ (مؤ منان همچون يك روحند). و نيز مى فرمايد: (مثل المؤ منين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى بعضه تداعى سائره بالسهر و الحمى ؛ مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود).
جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى
ان فى خلق السموات و الاءرض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى .....
164 -در آفرينش آسمانها و زمين ، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده ، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين ) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند.
تفسير: آيه مورد بحث در واقع دليلى است بر اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او. مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا نظم و انسجام دليل بر وجود علم و دانش است ، و همه جا هماهنگى دليل بر وحدت و يگانگى است . روى اين اصل ، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين دستگاه هاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتائى مى شويم كه اين همه آوازه ها از او است . فى المثل هنگامى كه هر يك از پرده هاى هفتگانه چشم را با ساختمان ويژه و ظريفش بررسى مى كنيم مى دانيم كه طبيعت بى شعور و كور و كر محال است بتواند مبدء چنين اثر بديعى باشد، سپس هنگامى كه همكارى و هماهنگى اين پرده هاى هفتگانه را با يكديگر، و هماهنگى مجموع چشم را با كل بدن انسان و هماهنگى يك انسان را با ساير انسانها، و هماهنگى كل جامعه انسانيت را با مجموعه نظام هستى در نظر مى گيريم مى دانيم كه همه اينها از يكجا سرچشمه گرفته است ، و همه آثار قدرت يك ذات پاك است
آيا يك شعر زيبا و نغز و پر محتوى ما را به ذوق و قريحه سرشار شاعر هدايت نمى كند؟ و آيا هماهنگى كامل قطعه هاى شعر موجود در يك ديوان با يكديگر دليل بر اين نيست كه همه از قريحه يك شاعر توانا تراوش كرده ؟! با در نظر گرفتن اين مقدمه فشرده و كوتاه به تفسير آيه باز مى گرديم : در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده :
1- در آفرينش آسمان و زمين .....ان فى خلق السماوات و الارض ... آرى آفرينش اين آسمان پرشكوه ، و اينهمه كرات عالم بالا يعنى مليونها مليون آفتاب درخشان ، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سيار كه در يك شب تاريك و پرستاره با چشمك زدنهاى پر معنى خود با ما سخن مى گويند، و يا در پشت تلسكوپهاى عظيم خود را به ما نشان مى دهند، با آن نظام دقيق و عجيب خود، كه سراسر آنها را همچون حلقه هاى يك رشته زنجير به هم پيوسته است ، و همچنين آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى كه در چهره هاى بسيار متنوع و در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان ، جلوه گر شده ، همه نشانه هاى ذات پاك او و آئينه هاى درخشان قدرت و علم و يگانگى او هستند. عجب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشتر مى رود، عظمت اين عالم و وسعتش در نظر او بيشتر مى شود، و معلوم نيست اين گسترش علمى تا كى ادامه خواهد يافت ؟!. امروز دانشمندان به ما مى گويند هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است ، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها مليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده !، وه چه عظمت چه قدرتى ؟!
2- و نيز در آمد و شد شب و روز ....و اختلاف الليل و النهار .. . آرى اين دگرگونى ليل و نهار، و اين آمد و رفت روشنائى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود، و به كمك آن فصول چهارگانه به وجود مى آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى ، گام به گام طى مى كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند. اگر اين تغيير تدريجى نبود، و يا اين تغييرات تواءم با هرج و مرج صورت مى گرفت و يا اصلا هميشه روز، و يا هميشه شب بود، حيات و زندگى از صفحه كره زمين به كلى برچيده مى شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگى و نابسامانى بود.
3- و كشتيهائى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى آيند ... و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس ... آرى انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك ، صحنه اقيانوسها را مى نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين ، براى انجام مقاصد خود سفر مى كند، اين حركت مخصوصا با كشتيهاى بادبانى ، معلول چند نظام است : نخست بادهاى منظمى كه در سطح اقيانوسها مى وزد (اعم از وزشهاى سراسرى كه به طور مداوم از قطب شمال و جنوب زمين به سوى خط استواء و از خط استواء به سوى قطب شمال و جنوب در حركتند و بنام آليزه و كنتر آليزه معروفند، يا وزشهاى منطقه اى كه تحت برنامه هاى معينى حركت مى كنند و به كشتيها امكان مى دهند، از اين نيروى فراوان و رايگان طبيعى بهره گيرند و به سوى مقصد پيش روند (همچنين خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و آنها را بر سطح آب ، شناور مى سازد، و همچنين خاصيت تغييرناپذير دو قطب مغناطيسى زمين ، كه عقربه هاى قطب نماها را تنظيم مى كند، و يا نظام ستارگان آسمان كه راه مقصد را به انسان نشان مى دهند، آرى تا همه اين نظامها دست بدست هم ندهند، استفاده از كشتيها با آن فوائد سرشارشان امكانپذير نيست و در نتيجه اينها نيز آيتى است براى ذات پاك او.
عجب اينكه امروز نه تنها با پيدايش كشتيهاى موتورى از عظمت اين معنى كاسته نشده بلكه به مراتب بر عظمت آن افزوده است چرا كه هنوز مهمترين وسيله نقليه بشر كشتيهاى غول پيكرى هستند كه گاهى به اندازه يك شهر وسعت دارند، و در آن ، ميدانها و مراكز تفريح و زمين بازى و حتى بازار وجود دارد و يا بر عرشه آن فرودگاه عظيمى است براى نشستن و برخاستن هواپيماهاى زياد.
4- و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن ، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ... و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة ... . آرى دانه هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت اين آب تصفيه شده طبيعى به هر جا مى ريزد، زندگى و حيات مى پاشد، و حركت و بركت و آبادى و نعمت ، همراه خود مى آورد، اين آب كه با نظام خاصى ريزش مى كند و آنهمه موجودات و جنبندگانى كه از اين مايع بى جان ، جان مى گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.
5- و حركت دادن و وزش منظم بادها...و تصريف الرياح .... كه نه تنها بر درياها مى وزند و كشتيها را حركت مى دهند، بلكه سطح خشكيها كوه ها و دره ها و جلگه ها را جولانگاه خود قرار داده اند، گاهى گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى كنند ميوه ها به ما هديه مى كنند و بذرهاى گوناگون را مى گسترانند. و زمانى با حركت دادن امواج اقيانوسها، آنها را به طور مداوم به هم مى آميزند تا محيط آماده اى براى زيست موجودات زنده دريا فراهم گردد. و گاه با انتقال دادن گرماى مناطق گرمسير به مناطق سردسير، و انتقال سرماى مناطق سردسير به مناطق گرمسير، كمك به تعديل هواى كره زمين مى كنند. و زمانى با جابجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى سازند. آرى وزش بادها با اينهمه فوائد و بركات ، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بى پايان او است .
6- و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند ...و السحاب المسخر بين السماء و الارض .... اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان ، معلق نگاه داشته ، و آنها را از هر نقطه به نقطه ديگر مى برند، بى آنكه كمترين خطرى ايجاد كنند، خود نشانه اى از عظمت اويند. بعلاوه اگر آبيارى و منصب آبدهى آنها نبود در سرتاسر خشكيهاى روى زمين نه قطره آبى براى نوشيدن وجود داشت و نه چشمه و جويبارى براى روئيدن گياه ، همه جا ويرانه بود و كوير بود و بر همه جا خاك مرده پاشيده مى شد، اين نيز جلوه ديگرى از علم و قدرت او است . آرى همه اينها نشانه ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى انديشند لايات لقوم يعقلون . نه براى بيخبران سبك مغز و چشمداران بى بصيرت و گوشداران كر!.
روشن ترين راه خداشناسى
اءن فى خلق السموت و الا رض و اختلف اليل و النهار .... الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه ، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده ، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد: خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند. در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست ، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته ، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نمى رسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبداء هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.
همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.
تفكر و انديشه ، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است ، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى ، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان ، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها و ناخنها هر يك ، نقشى معين بر عهده دارند. آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن ، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!
لذا خردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند كه : خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده ، نيافريدى ربنا ما خلقت هذا باطلا بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى . صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله ، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا! تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار سبحانك فقنا عذاب النار).
بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش ) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى ، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند سبحانك فقنا عذاب النار).(ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته ). از اين جمله استفاده مى شود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت ، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند. بنابراين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است .
نكته اى كه در جمله ما للظالمين من انصار نهفته است اين است كه : خردمندان ، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت مى رسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست ، و بنابراين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند. زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند. البته اين آيه منافاتى با مساءله شفاعت (به معنى صحيح ) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم ، شفاعت ، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى ، در پرتو پارهاى از اعمال نيك پيدا مى شود.
صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش ، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانند بپيمايند. به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند، پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند. و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند:بار الها! ما صداى ، منادى توحيد را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفان هاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم ، گاهى لغزشهائى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم ، خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران .ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى ، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است .
در اينجا سؤ الى پيش مى ايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان ، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟
با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نساء ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ؛ اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته مى شود بنابراين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.
آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش از خداى خود تقاضا مى كنند و مى گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم (بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن ، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد
تكيه كردن روى عنوان رسوا نشدن بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش قائلند، رسوائى را از دردناكترين مجازاتها مى دانند و لذا انگشت روى آن مى گذارند.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد ربنا خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند عرض كردند چگونه پنج بار ربنا بگويد فرمود اين آيات را كه مشتمل بر پنج ربنا است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد: فاستجاب لهم ربهم ... ناگفته پيداست كه تاءثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان ، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.