توسل توکل شفاعت
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
توسل
توسل در اصل به معناي آنست که به وسيله چيزي به کسي نزديکي بجوييم. يا به عبارتي وسيله قرار دادن و دست به دامن شدن است. توسل تنها کمک گرفتن و واسطه قرار دادن مورد نظر بوده . توسل اين است که به وسيله قرآن يا نبي يا امام به درگاه خدا تقرب بجوييم، وسيله سبب است و توسل بکارگيري وسيله است. بايد وسيله بودن چيزي يا فردي در شرع تعبداً ثابت شود، قرآن کريم اين ضابطه را مي فرمايد که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ مائدة 35 امام علي(ع) در خطبه 110 نهج البلاغه، ايمان به خدا، ايمان به پيامبر (ص)، جهاد در راه خدا، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه، حج ، صدقه و انجام کارهاي نيک را از وسيلههاي ايمان برشمرده است. در آيات و روايات از ديگر وسايل نيز ياد شده . آيه مبارکه وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ الأعراف180 گفت: بهترين وسيله براي تقرب به درگاه الهي توجه فرائض و نوافل است؛ بر اين اساس درخواست دعا و توسل به اسماء الله نيز يکي از موارد مورد تأييد و قبول تمام طوايف اسلامي است. توسل به قرآن کريم، اعمال نيک و دعاي مؤمن براي فرد را از ديگر موارد مورد قبول در ميان مسلمين براي توسل است: آيه وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقرة 127) نشان ميدهد که ميتوان عمل نيک خود را وسيله براي دعا قرار داد
يافتن وسيله براي تقرب به خدا
در درمان تنها لازم نيست كه به گياهان دارويي و يا شيميايي مراجعه شود؛ چراكه برخي از راه هاي ديگر نيز وجود دارد كه آنها نيز در حكم اسباب هستند؛ به عنوان نمونه دعا و نيايش از اسباب درمان است ولي مادي نيست؛ يا مي توان از كرامات افرادي استفاده كرد. چنانكه پيراهن يوسف(ع) داروي چشمان نابيناي يعقوب(ع) مي شود و هيچ گاه توسل جستن به پيراهن به معناي شرك نبوده است (يوسف۹۶) بارها در روايات آمده است كه آب دهان پيامبر (ص) به عنوان دارو براي درمان به كار رفته است كه داستان درد چشم اميرمؤمنان علي(ع) در جنگ خيبر در اين باره معروف است. خداوند بارها در آيات قرآن فرمان مي دهد كه حتي براي تقرب و محبوبيت در نزد خدا از وسايل و اسباب بهره گيريد و ابتغوا اليه الوسيله اين وسايل ممكن است نماز وصبر و روزه يا چيز يا شخص باشد استعینو باصبر و الصلوه. براي اينكه انسان به خداوند نزديك شود و محبوب خداوند گردد لازم است كه به پيامبر(ص) نزديك شود و با اطاعت و پيروي از ايشان، محبوب در نزد پروردگارش شود.(آل عمران۳۰)
بنابراين، تمسك به اسباب و مظاهر مادي و معنوي الهي هرگز به معناي شرك و خروج از توحيد نيست و تنها زماني شرك معنا مي يابد كه شخص قائل به استقلال براي اسباب شود يا آن را در عرض خداوند قرار دهد. اما اگر آن را در طول يا به عنوان مظاهر قدرت الهي بشناسد ديگر شرك معنايي نخواهد داشت. توسل جستن به اولياي الهي چون پيامبران(ع) و امامان معصوم(ع) همانند توسل جستن به پزشك و داروي گياهي و شيميايي، بلكه يك درجه بالاتر، عين توحيد است. كسي كه مي گويد: انبت الربيع البقل، بهار سبزه را رويانيد، مي داند كه در حقيقت خداوند است كه سبزه مي روياند و بهار و باران و خورشيد و ديگر اسباب، تنها ابزاري در دست خداوند است همانند واژه كن كه به اراده الهي فيكون مي كند. (بقره117) چرا كه مي داند خداوند است كه مي روياند نه چيز ديگر و آنها تنها اسباب و مظاهر قدرت الهي در جهان مادي هستند.(واقعه72)
توسل به اولیای الهی به دو صورت انجام می گیرد : ۱. توسل به ذات آنها :مثلا بگوید: خدایا من به پیامبرت محمد(ص) توسل می جویم که حاجت مرا روا کنی. ۲. توسل به مقام و مرتبه بلند آنان نزد خداوند: مثلا بگوید خدایا من مقام و حرمت محمد(ص) و حق او را نزد تو وسیله قرار می دهم که نیاز مرا برآورده سازی. وقتی شیعه به پیامبر (ص) توسل می کند یا یکی از ائمه(ع) را زیارت می کند هرگز این تصور به ذهنش نمی آید که آنها خدا و پروردگار او هستند بلکه در نظر او انها واسطه های فیض و حلقه های وصل و رابط بین خدا و بندگان او هستند. سیوطی در الدر المنثور از عمر بن خطاب نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: وقتی آدم آن گناه را مرتکب شد سر بر آسمان بلند کرد و گفت: خدایا به حق محمد از تو می خواهم که مرا بیامرزی.. (مسند احمدج ۴ ص ۱۳۸) در اسد الغابه می خوانیم: در آن سال که قحطی به اوج خود رسید عمر به وسیله عباس بن عبدالمطلب طلب باران کرد و خداوند به وسیله او آنان را سیراب نمود و زمین ها را خرم ساخت. عمر رو به مردم کرد و گفت: عباس وسیله ماست به سوی خدا و مقامی بلند نزد او دارد.(اسد الغابه ج ۱۳ص۱۱۱)
توسّل ريشه در سنت پيامبر (ص) دارد توسل نابينا به پيامبر گرامى (ص) به دستور حضرت: «ترمذى» از عثمان بن حنيف : مردى نابينا محضر پيامبر(ص)آمد و عرض كرد: أدع اللّه أن يعافيني. از خدا بخواه كه سلامتى و بينائى را به من باز گرداند. قال: إن شئتَ دعوت، و إن شئتَ … و يدعوه بهذا الدعاء. اگر بخواهى دعا مى كنم، و اگر صبر كنى براى تو بهتر است، عرض كرد: براى من دعا كن، حضرت فرمود: وضوئى نيكو بگير، و اين دعا را زمزمه كن: اللّهمّ إنّي أسألك و أتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة. يا محمّد! إنّي توجّهت بك إلى ربّي في حاجتي هذه لتقضي لي، اللّهمّ فشفّعه فيّ خداوندا! بواسطه پيامبرت كه رسول رحمتست به تو روى آورده ام و حاجت خود را از تو طلب مى كنم. اى محمّد(ص)به و سيله تو به پروردگارم روى آورده ام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفيع من قرار ده (صحيح ترمذى5/229 ر 3649، تحقيق عبد الرحمن محمّد عثمان. سنن ابن ماجة: 1/448). ترمذى و ابن ماجه دو تن از نويسندگان صحاح سته پس از نقل حديث گواهى بر صحت آن داده اند.
مشروعيت توسل : انسان در هنگام دعا و استغاثه، به درگاه الهي چيزي عرضه کند که واسطۀ پذيرش توبه و اجابت دعاي او و برآورده شدن درخواستش باشد، مانند صفات و اسماي الهي يا نام پيامبر اکرم و دعاي آن حضرت يا نام اولياي عظيم الشأن و فرشتگان. از آنجا که توسل به اسباب از ديدگاه فطري و عقلايي امري مطلوب و حتي ضروري به شمار ميرود، کمتر کسي در اصل مشروعيت و جواز توسل، ترديد کرده است. در اثبات جواز توسل و حتي مطلوبيت آن از ديدگاه شرعي احاديث متعددي در منابع شيعه و اهل سنّت نقل شده. به گفتۀ امير مؤمنان، برترين وسيله اي که متوسلان با آن به خداوند تقرب مي جويند، ايمان به خداي يگانه و پيامبر او و جهاد در راه خدا و انجام دادن فرائض است. همچنين پيامبر اکرم به هنگام دفن فاطمه بنت اسد براي او دعا کردند و به حق خود و پيامبران پيشين توسل جستند. ادله امکان درخواست شفاعت از اولياي الهي نيز به گونه اي مشروعيت توسل را افاده مي کند. در سيرۀ مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر مواردي وجود دارد که نشان مي دهد توسل به صالحان و پاکدامنان از ديدگاه آنان امري مقبول و پسنديده بوده است.
نمونه های توسل : توسل عمر به عباس بن عبدالمطلب در هنگام مراسم استسقا يا طلب باران، متوسل شدن صفيه، عمۀ پيامبر اکرم، به آن حضرت با سرودن اشعاري در رثاي ايشان. توسل به صالحان و بندگان برگزيدۀ خدا به انگيزۀ تحصيل قرب الهي، ويژۀ زمان پيامبر و دين اسلام نبوده، بلکه در سيرۀ اوليا و انبياي پيشين نيز وجود داشته ، از جمله توسل حضرت آدم ع به حق پيامبر اکرم يا پنج تن براي پذيرش توبۀ خود. در وسايل و اسباب طبيعي تنها شرط تمسک به اسباب، وجود رابطهاي عادي ميان وسيله و چيزي است که بدان توسل ميجويند. اين رابطۀ طبيعي با علم و تجربه قابل کشف است ولي شناخت وسيله در امور ماوراي طبيعي و مکنونات غيبي تنها از طريق شرع و وحي قابل شناسايي است؛ از اين رو، از ديدگاه اسلام توسل به يک چيز براي به دست آوردن رضايت پروردگار و بخشش گناهان و استجابت دعا و برآورده شدن خواستها هنگامي مطلوب است که شارع آن چيز را وسيله اي مناسب معرفي کرده باشد.
چرا مردم از ائمه حاجت میخواهند؟
اگر شيعه به ائمه متوسل ميشوند و از ايشان چيزي طلب مينمايند، از اين جهت است که ائمه حجّت خدا بوده و وسيله و واسطه بين خلق و خداي تعالي ميباشند. و هر عطايي که از ايشان برسد به اذن خداي تعالي و فضل اوست وابتغوا اليه الوسيلة براي تقرب به خدا وسيلهاي بجوييد. و از ما خواسته است که در مقام در خواست از او وسيله و واسطهاي قرار دهيم و بهترين واسطه و وسيله همان کساني هستند که خداي تعالي ايشان را حجت قرار داده و در بالاترين درجات قرب قرار داشته و مقرب ترين و نزديک ترين مخلوقات به خداي تعالي ميباشند، لذا در دعاي توسل اهل بيت: را شفيع خود در درگاه خدا قرار داده و به واسطهي ايشان به خداي تعالي رو مينمائيم. آنچه از آيات قرآن کريم استفاده ميشود اين است که انبياء بزرگ الهي: نيز به اذن خداي تعالي به روا نمودن حاجات مردم اقدام نموده و به اذن خداي تعالي اموري را که از عهدهي انسانها خارج است انجام ميدادند، و اين مطلب نه تنها شرک نيست بلکه عين توحيد است، چرا که تمام اين افعال به اذن الهي و دستور او صورت ميگيرد لذا در قرآن کريم آل عمران 49 آمده است که حضرت عيسي: فرمودند «اني اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن الله و ابرئ الاکمه و الابرص و احي الموتي باذن الله آيا ميتوان حضرت عيسي7 را به شرک متهم نمود؟ از آنجا که به نصّ قرآن حضرت عيسي مردگان را به اذن خداي تعالي زنده مينمايد و اين مطلب شرک نميباشد انجام اين امور از اوصياء پيامبران: و اولياء الهي نيز شرک نبوده و عين توحيد ميباشد.
اقسام توسل 1- توسل به دعاي رسول اکرم 2- توسل به دعاي برادر مؤمن 3- توسل به کارهاي نيک 4- توسل به اسما و صفات الهي 5- توسل به قرآن کريم 6- توسل به اقرار به گناهان 7- توسل به دعاي پيامبر در زندگاني برزخي او 8- توسل به پيامبران و صالحان 9- توسل به حق و منزلت صالحان 10- توسل به مقام و منزلت پيامبر اکرم نزد خداوند
تأمل در آيات و احاديث نشان مي دهد هيچ مانعي نيست که خداوند در زمينۀ اجابت دعا و تقرب به او، مقام وساطت را به اوليا و مقربان درگاهش اعطا کند تا آنان واسطۀ جريان فيض الهي به سوي بندگان باشند و اين امر با توحيد در عبادت، که پايۀ تعاليم پيامبران به شمار مي رود، ناسازگار نيست. براي اثبات ممنوعيت توسل، گاه به آيات قرآني استدلال شده، از جمله آيات 56 و 57 اسراء، با اين استدلال که در اين آيات توسل به غير خدا منع و نکوهش شده، ولي آيۀ دربارۀ نفي الوهيت معبودهاي مشرکان است و هيچگونه ارتباطي به مسئله توسل به امور مقدّس به منظور تقرب به درگاه الهي ندارد. همچنين آيۀ 5 حمد درصدد نفي کمک خواستن از غير خدا با اعتقاد به استقلال آنها است، نه نفي استعانت از خداوند با وسايل و وسايط، همچنانکه در قرآن کريم ياري جستن از نماز و امور ديگر نيز مطرح شده. توسل به دعاي پيامبر اکرم محدود به زندگاني جسماني آن حضرت نيست، زيرا زندگي انبيا و اوليا پس از انتقال آنان به عالم برزخ نيز ادامه دارد. بررسي سيرۀ مسلمانان نيز اثبات مي کند که آنان پس از رحلت پيامبر اکرم مانند زمان حيات به دعاي آن حضرت متوسل مي شده اند.
فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هوالتواب الرحیم (بقره۳۷) آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد، پس بر آن توبه کرد و بازگشت. به درستی که خداوند توبه پذیر و مهربان است. در این آیه کلمات حتی اگر به معنای کلمات واژگانی باشد که در حقیقت بیانگر شیوه توبه است بیانگر این نکته است که توبه با کلمات و توسل به واژگانی خاص، صورت گرفته است. مضافاً اینکه گویای مشروعیت توسل به واژگان است و بر وقوع و نیز تاثیر آن دلالت دارد. در روایات، مراد از کلمات، کلمات وجودی و نوری پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) دانسته شده. سیوطی در کتاب تفسیری روایی خود روایات بسیاری را نقل کرده است (الدر المنثور ج ۱ ص ۱۴۷). (تفسیر نورالثقلین ج ۱ ص ۶۷). دستور قرآنى بر توسل به رسول اكرم (ص): استغاثه به انبياء و پيامبران الهى و تقاضاى شفاعت از آنان در دوران حيات و زندگى آنان مسئله اى است قرآنى و هيچگونه تضادّى با مبانى اعتقادى شيعه ندارد، چنانكه خداوند مى فرمايد: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا (نساء 64. و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند، پيش تو مى آمدند، و از خدا آمرزش مى خواستند، و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى كرد، قطعاً خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند.
● توسل در میان مسلمانان صدراسلام منافقان بر پایه سنت توسل به خود پیامبر(ص) مراجعه و خواستار توسل می شوند ولی به جهت نفاقشان و عدم ایمان به توسل، این توسل تاثیری بر جای نمی گذاشت. قرآن بر عدم تاثیرگذاری چنین توسل نفاق آمیز تاکید و فرماید: به زودی اعرابی که از همراهی با تو تخلف ورزیدند می گویند سرگرم اموال و خانواده خود شدیم و نتوانستیم شما را همراهی کنیم پس تو برای ما طلب آمرزش و استغفار کن. اینان چیزی را که در دل هایشان نیست، به زبانشان می گویند(فتح۱۱)
● توسل و تلاش توسل به معنای تاثیرگذاری خدا بر هستی و توحید افعالی است و تلاش و جهاد از سوی بشر به معنای آن است که تلاش فرد در طول اراده الهی است؛ زیرا دنیا را خداوند مکان تأثیر اسباب قرار داده و بدین جهت به دارالاسباب شهرت یافته است. در روایات معتبر است که ان الله یابی ان تجری الامور الاباسبابها، خداوند پرهیز دارد که امور جز در مسیر اسباب به سرانجام برسد. بنابراین در آیاتی که سخن از توسل است سخن از تلاش و جهاد از سوی بنده و به کارگیری تقواست.
● استکبار و نفاق موانع توسل از جمله موانعی که در قرآن یاد شده استکبارورزی است. به این معنا که انسان مستکبر نمی تواند به توسل برسد و از آن بهره ببرد و از فواید آن استفاده کند. انسان مستکبر خود را بیش از حد باور داشته و نیازی نمی بیند تا از دیگری کمک و یاری بجوید(منافقون۵) مانع دیگر که در قرآن بدان اشاره شده، نفاق است. انسان منافق از آن جایی که باوری به رسالت و ایمانی به قیامت و رستاخیز ندارد، خود را بی نیاز از دیگری می یابد و از این رو به توسل روی نمی آورد. (فتح ۱۱نساء۶۴)
● زمینه های توسل و تأثیرگذاری (یوسف۱۲بقره۳۷) با توبه و بازگشت به خدا این امکان فراهم می شود تا بتواند به توسل رو آورده و تأثیر آن را نیز ببیند. تقوا (مائده ۳۵) و تلاش و جهاد در راه خدا و نیز فقدان نفاق (فتح۱۱) از دیگر مواردی است که به عنوان زمینه های مفید برای توسل و تأثیر آن در قرآن یاد شده است. به هر حال توسل امری مشروع، مفید و تأثیرگذار است که انسان برای رهایی از مشکلات و سختی هایش می تواند از آن بهره ببرد. بهترین توسل، توسلی است که پیامبران از آن بهره جسته اند و آن بهره گیری از انوار پیامبر(ص) و اهل بیت اوست.
دیدگاه علمای اهل سنت درباره توسل : تناقضات ابن تیمیه در باب توسل
۱.نورالدین سمهودی: استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبر (ص) و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبیا و سلف صالح بوده و در هرزمانی انجام می گرفته است چه قبل از خلقت و چه بعد از آن حتی در حیات دنیوی و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحیح است همان گونه که در حدیث غار آمده توسل به پیامبر (ص) اولی است....(وفا الوفا ج ۴ ص ۱۳۷۲)
۲.دکتر عبدالملک سعدی می گوید: هر گاه کسی بگوید: اللهم انی توسلت الیک بجاه نبی او صالح کسی نباید در جواز آن شک کند زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است خداوند متعال در مورد حضرت موسی می فرماید وکان عند الله وجیها و نزد خدا ابرومند بود...(البدعه فی مفهومها الاسلامی ص ۴۵)
3- عبدرى قيروانى ،نيز از بزرگان مالكيه (متوفاى 731) در باب اين مساله چنين نگاشته است : كسى كه به زيارت حضرت رسول رود و به ساحت او متوسل و پناهنده شود و حاجت بخواهد، مأيوس نخواهد شد؛ چرا كه آن حضرت، شافع مشفع است و توسل به او موجب ريزش و آمرزش گناهان مى شود. هركس درآستان آن حضرت بايستد و به او متوسل شود. خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت (المدخل، ج 1ص 258 الغدير،ج 5 ص 112)
4- زيني دحلان مفتي وقت شهر مکه نيز با حمله به انديشه ها و اعتقادات وهابي آنها ، رويه آنها را در بوته نقد قرار داده و مي نويسد: مساله توسل به عنوان يک سنت و يا يک اصل در دين اسلام، مورد توجه بسياري از صحابه رسول خدا، خلفاي ، و پيشوايان مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده و همگان خود را به اتيان اين سنت براي تقرب و جلب رضايت خداوند متعال ملزم مي دانستند. اين در حاليست که کتاب هايي که اخيراً از سوي مخالفان توسّل منتشر مي شود، رسم توسّل به صالحان را، نوعي اختلاف ميان سنّي و شيعه! قلمداد مي کند، در حالي که اختلاف در مسأله ربطي به تسنّن و تشيّع ندارد، بلکه اختلافي است ميان وهابي ها و پيروان ابن تيميّه با ديگر فرق اسلامي (اعم از شيعه و سنّي). بر اساس فقه اهل سنت، مساله اجماع در رديف کتاب و سنت از مباني استنباط احکام است، اما در فقه جعفري(شيعه) منبع مستقلي براي استخراج احکام نيست، بلکه از آن جهت که موافقت معصوم را نشان ميدهد، معتبر است.
5- ابن جوزي از علماي اهل سنت(متوفاي 597 هـ. ق) مدتي قبل از ابن تيميه در مورد جواز توسل به پيامبر(ص) در کتاب معروفش به نام «الوفاء في فضائل المصطفي» فصلي را باز کرده و در بابي تحت عنوان «التوسل بالنبي» احاديث و اقوال زيادي را ذکر کرده که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.(الوفاء في فضائل المصطفي) از جمله اين که ابن جوزي در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله ابن موسي مي نويسد:” من و پدرم به زيارت قبر احمد مي رفتيم و به او متوسل مي شديم تا حاجت مان برآورده شود.(مناقب احمد بن جوزي ص297)
توسل به پيامبرو صلحا،به عنوان فضيلتي در کارنامه رفتاري صحابه و خلفاي راشدين و همينطور ائمه چهارگانه مذاهب اهل سنت ثبت شده است، بطوريکه آنان علاوه بر اتيان اين سنت الهي و فضيلت اسلامي ، ديگران را نيز دعوت به توسل و تمسک به انبياء و اولياء ، درهنگام حيات و بعد از آن، مي نمودند
۴.زرقانی : باید به پیامبر توسل جست زیرا توسل به آن حضرت سبب فرو ریختن کوه های گناهان است.
گذشته از مواردي که از سيره عملي علما و بزرگان اهل سنت قبل و بعد از ابن تيميه ذکر شد، روايات زيادي در جواز توسل، در جوامع روايي اهل سنت نقل شده است که خود مي تواند شاهدي باشد بر اين که آنها قائل به جواز توسل بوده اند. که اين دليل بر استقلال علماء بزرگ اهل سنت و عدم تأثير پذيري آنان از آراء ابن تيميه است. از سويي ديگر بطلان ادعاي دروغ ابن تيميه نيز بر همگان آشکار مي شود که علماي اهل سنت به توسل به صلحا ، چه در طول حيات ، و بعد از وفات ، اعتقاد داشته و نه تنها مردم را از اين سنت اسلامي بر حذر نمي داشتند ، بلکه از اين سنت به عنوان فضيلتي ديني ياد نموده و آنان را بر اين سنت حسنه فرا مي خواندند.
در دعا و درخواست حاجت از خداوند انبیا و اولیا را واسطه قرار دهد که این ممکن است به چند روش انجام شود:
۱.توسل به ذات انان مثل این که بگوید: خدایا توسل می جویم به تو به واسطه پیامبرت محمد (ص) این که حاجت مرا برآورده فرمایی.
۲.توسل جستن به مقام و منزلت آنان مثل این که گفته شود: خدایا توسل می جویم به مقام و منزلت و حرمت محمد که حاجت مرا برآورده کنی.
۳.این که گفته شود: اتوجه به الیک توجه پیدا می کنم به واسطه او به سوی تو.
۴.مثل این که بگوید: اقدمه بین یدی حاجتی یعنی مقدم می دارم او را پیش روی حاجت خودم.
۵.گفته شود: خدایا تو را قسم می دهم به محمد و ال محمد که حاجت مرا برآورده فرمایی.
و نظایر آن که برگشت همه این موارد به این است که پیامبر و یا یکی از اولیا و ائمه را بین خود و خدا واسطه قرار می دهد و خدا را می خواند به حق او که حاجت و خواسته اش را براورده نماید. توسل و واسطه قرار دادن غیر خدا در نزد خدا با هر لفظی گفته شود از نظر ابن تیمیه و وهابی ها حرام است بلکه موجب شرک می شود و توسل را نوعی شفاعت خواهی می دانند و شفاعت خواهی را حرام و از انواع شرک می شمرند از محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید نقل شده است که بعد از ذکر آیه اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب... (اسرا ۵۷) گفته است که آیه رد بر مشرکانی است که افراد صالح را می خوانند و در آیه بیان شده که این شرک بزرگ تر است.(کشف الارتیاب ص ۲۵۱) از صنعانی در کتاب تطهیر الاعتقاد نقل شده است که می گوید: کسی که به مخلوقی توسل جوید غیر خدا را با او شریک قرار داده است و به چیزی که حلال نیست اعتقاد آن باورمند شده است همان گونه که مشرکان در مورد بت ها اعتقاد داشتند.(کشف الارتیاب ص ۲۵۲)
همچنین توسل به مخلوق را از جمله عباداتی برشمرده که موجب کفر و شرک می شود.(کشف الارتیاب ص ۲۵۲) ابن تیمیه نیز در رساله زیارت القبور می گوید: و اما گفتن این که به جاه و مقام فلانی یا به برکت فلانی یا به حرمت فلانی نزد تو (خدا) برای من فلان کار را به جا بیاور پس این گفتار را بسیاری از مردم به جا می آورند ولی از هیچ یک از صحابه و تابعین و گذشتگان از امت اسلامی نقل نشده است... وهابی ها در دو صورت توسل را حرام و بدعت می دانند بر خلاف روایات اسلامی و سیره مسلمانان که توسل به انبیا و اولیا را به هر دو نوعش اجازه می دهند. وقتی شیعه به پیامبر (ص) توسل می کند یا یکی ازائمه(ع) را زیارت می کند هرگز این تصور به ذهنش نمی آید که انها خدا و پروردگار او هستند بلکه در نظر او انها واسطه های فیض و حلقه های وصل و رابط بین خدا و بندگان او هستند.
توسل: در زمینه توسل به ارواح طیّبه و طلب دعا از آنان به درگاه الهى نیز مشابه مسئله شفاعت وهابیون معتقد به شرک و بدعت مى باشند.
اولا- و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءو کنا ستغفرواللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توان رحیماً ( نساء64) مسنداحمد،مستدرک حاکم و مسانید دیگر ذکر گردیده، نشان مى دهد که وقتى ما از پیامبر سؤالى مى کنیم به خاطر نزدیک تر بودن او به خداوند است و همچنین دیده مى شود که مستقیماً مى توان خطاب به پیامبر نیز از او طلب دعا نمود.
ثانیاً- مشروعیت توسل نه تنهادر نزد علماى شیعه، بلکه در نظر علماى اهل سنت نیز معتبر مى باشد. قاضى عیاض روایت کرده که ابوجعفرمنصور در مسجد پیامبر (ص) با مالک بن انس روبرو شد و از او پرسید آیا رو به قبله نموده و دعا کنیم یا رو به سوى پیامبر گردانم مالک جواب داد: چرا رخسار خود را از پیامبر برمى گردانى در حالى که او وسیله تو و پدرت آدم تا روز قیامت است، رو به جانب قبر نموده و او را شفیع خود قرار ده تا نزد خداوند شفاعتت کند. (الغدیر 5/135)
ثالثاً- سیره عملى علماى اهل سنّت نیز تأکید مى کند: خطیب بغدادى در تاریخ خود مى گوید: در سمت غرب بالاى شهر، مقابر قریش است که در آن موسى بن جعفر (ع) و جمعى دیگر مدفون مى باشند. پس با واسطه از ابوعلى خلال شیخ حنابله نقل مى کند: ما همّنى امر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الّانهل اله تعالى لى ما احب(تاریخ بغداد 1/120) ملاحظه مى شود که شیخ حنابله از قبر امام هفتم شیعیان تقاضا کرده و به ایشان متوسل مى شده است. همچنین خطیب در تاریخ خود از شافعى نقل مى کند: "من به مزار ابوضیفه تبرّک جسته و همه روزه آنرا زیارت مى کنم و چون مرا حاجتى رسد دو رکعت نماز گزارده و در کنار قبر او آمده و از خداوند حاجتم را مى خواهم که هنوز دور نشده روا مى شود. (تاریخ بغداد 1/123)
نظريّه زينى دحلان مفتى مكّه مكرّمه : زينى دحلان مفتى مكّه مكرّمه مى نويسد: «ومن تتبّع أذكار السلف والخلف وأدعيتهم وأورادهم وجد فيها شيئاً كثيراً في التوسّل........ الدرر السنية : ص 31. هر كس آثار گذشتگان را تتبّع نمايد، و دعاها و اوراد آنان را مورد مطالعه قرار دهد، موارد زيادى از توسّل آنان به انبياء و صالحان را خواهد يافت. قضيّه توسّل به پيامبران را جز وهّابيّين، هيچ يك از بزرگان گذشته مورد انكار قرار نداده اند، و اگر بخواهيم آثار و نظريّه بزرگان امّت اسلامى را در رابطه با توسّل جستجو نموده و ثبت كنيم، كتابهاى متعدّدى تأليف خواهد شد، نمونه هايى كه ذكر كرديم براى كسانى كه توفيق نصيب آنان شده و گوش شنوا دارند، كفايت مى كند. ابن تيميّه گفته است:«من استغاث بميّت أو غائب من البشر، بحيث يدعوه في الشدائد والكربات، ويطلب منه قضاء الحاجات ... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»هر كس به مرده و يا فرد دور از نظر استغاثه كند، و در گرفتاريها از وى استمداد كرده و طلب حاجت نمايد، ظالم، گمراه، و مشرك است.
نظريّه حصنى دمشقى : از علماء بزرگ شافعى، پس از نقل سخن «ابن تيميّه»ـ كه توسّل به پيامبران را پس از مرگ، شرك شمرده ـ گفته : «هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ......... دفع الشبه عن الرسول 131. از اين سخن ابن تيميّه، بدن انسان مى لرزد، اين سخن، قبل از زنديق حرّان «ابن تيميّه» از دهان كسى در هيچ زمان و هيچ مكان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشك، داستان عمر را وسيله اى براى رسيدن به نيّت ناپاكش در بى اعتنايى به ساحت حضرت رسول اكرم (ص) قرار داده و با اين سخنان بى اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده و مدعى شده كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته . و اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است. نووى در تأليفات خود به استحباب توسّل و فرياد خواهى از رسول اكرم(ص) عنايت داشته. همچنين عقيده مذهب شافعيّه و ديگر مذاهب اسلامى و پيشوايان دينى بر اين مطلب استوار است
تبرّک : وهابیون مى گویند: تبرّک جستنى به آثار و یا وسائل پیامبر و یا اولیاء الهى حرام و بدعت مى باشد و لذا مجاز نمى باشد، اگرچه در مورد پیامبر حالت حیات ایشان را استثنا نموده اند، زیرا که ادله بسیارى وجود دارد که در هنگام حیات ایشان به زیادى آب وضو، تار سو، آب دهان و موارد دیگر تبرّک جسته و به عنوان شفا آنها را استفاده مى کرده اند.
اولا- تلقى وهابیت از بدعت تلقى غلطى است چرا که از نظر آنان هر آنچه که در گذشته سابقه نداشته است قابل ارتکاب در حال نمى باشد و لذا طبق همین اعتقاد بوده که مظاهر تمدن جدید نظیر تلگراف و غیره از طرف سران مذهبى این فرقه بدعت محسوب مى گردید. امّا معنى صحیح بدعت "ادخال ما لیس من الدین فى الدین" مى باشد، یعنى چیزى را که دین در مورد آن اظهار نظر کرده و مردود شمرده آن را بدین اضافه بنماییم امّا در مورد امور مباح که دین در آن مورد نظر خاصى ندارد چنانچه مورد ارتکاب قرار گیرد از مصادیق لاتبدعت نمى تواند شمرده شود.
ثانیاً- در مورد تبرّک دلائل بسیارى وجود دارد که اینکار از امور مستحب مى باشد و قطعاً جایز است به شرط اینکه نیت در تبرّک، استمداد از روح بزرگ اولیاء الهى باشد نه اینکه بالاستقلال براى آنها قدرتى قائل شویم و به شرط اینکه با تبرّک به اشیاء مختلف خود آن اشیاء چنانچه بت پرستان مى کنند مدّنظر نباشد. حال به مواردى که حاکى از جواز تبرّک از نظر شرعى و اسلامى مى باشد اشاره مى کنیم: "اذهبوا بقمیصى هذا فالقوه على وجه ابى یأت بصیراً" (یوسف91) مى بینید که پیراهن یوسف (ع) مى تواند چشم یعقوب (ع) را شفا بخشد و تبرّک به آن مجاز مى باشد. عبداللّه بن احمدبن حنبل مى گوید: از پدرم درباره مردى که منبر پیامبر خدا را لمس نموده و بوسیده و به آن تبرّک مى جوید و همین کار را با قبر ایشان هم مى کند پرسیدم، وى گفت: اشکالى ندارد. (وناءالوفاء 2/433) ابراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالقارى روایت مى کند که دیدم عبداللّه بن عمر دست خود را بر منبر پیامبر مى کشد و سپس بر روى خود مى مالد. (طبقات ابن سعد 2/13) از داوودبن ابى صالح روایت شده که روزى مروان بن حکم مردى را یافت که جبینى خود را بر قبر پیامبر (ص) نهاده بود. مروان گریبان او را گرفته و پرسید: مى دانى چه مى کنى آن مرد که ابو ایوب انصارى بود روى خود را برگردانده پاسخ داد: آرى، ولى من کنار سنگ نیامده بلکه نزد پیامبر خدا آمده ام و شنیدم که آن حضرت مى گفت: بر دین من مگریید آنگاه که شایستگان آن را رهبرى نمایند، بلکه آنگاه بگریید که نااهلان آن را رهبرى مى کنند. (الغدیر 5/149)
ثالثاً- اینکه استدلال گردیده که در حیات پیامبر تبرّک جایز، امّا در ممات ایشان جایز نیست. چه وجهى مى تواند داشته باشد، مگر اینکه العیاذباللّه پس از مرگ پیامبر ما ایشان را فوت شده تلقى کنیم، حال آنکه چنین نیست و حتى پس از موت ایشان نیز بنابر آیات قرآن ایشان زنده مى باشند و مانند زمان حیات منشأ برکات خواهند بود.
رابعاً- خود وهابیون عامل به گفته هاى خویش نیستند ازجمله اینکه به نقل از حضرت آیت اللّه جعفرالهادى در مجلس نهارى که ماى بن باز (از رهبران مذهبى وهابیت) نیز حضور داشت، پس از صرف ناهار حاضرین به تبرّک غذاى باقىمانده ماى بن باز پرداختند و مورد نهى و نکوهشى نیز قرار نگرفتند.
«توکل» مهمتر است یا «توسل»؟
الف – معانی واژهها: توکل: در لغت به معنای واگذار نمودن کار به دیگری. مثل آن که کسی برای انجام کاری وکیل میگیرد و امور را به او واگذار مینماید. و در اصطلاح شرع، عبارت است از: اعتماد بر خداوند متعال در جمیع امور و تکیه بر ارادهی او و اعتقاد به این که او آفرینندهی سببها و چیره بر همهی آنهاست و سببها به ارادهی او در سببیت کامل میشوند و تأثیر میکنند. توکل نيز به معناي به ديگري اعتماد کردن و واگذاشتن کار به وکيل است. در اغلب اوقات هدف از استفاده از توکل "کار را به خدا واگذاشتن و به اميد خدا بودن" است.
ب - توکل انسان را بینیاز از توسل نمینماید: دو مقولهی «توکل» و «توسل» از سنخ یک دیگر نیستند که بتوانند جایگزین هم گردند. «توکل» واقعی مرتبهی بسیار والایی از معرفت، ایمان و اخلاص میطلبد و چنین نیست که هر کسی لفظ و واژهی توکل را به کار برد «متوکل» باشد، اما «توسل» که یعنی وسیله قراردادن اشخاص یا اشیاء یا افعال برای رسیدن به مقصود، رفتار طبیعی و مستمر همهی موجودات عالم است و منافاتی با «توکل» ندارد. مضاف بر این که حتی توکل متوکلین نیز آنها را از به کارگیری وسایل بینیاز نمینماید. مگر میشود بدون وسیله قرار دادن علم، استاد و کتاب، به معرفت رسید و بدون معرفت و شناخت لازم و کافی به مدارج والای ایمان و توکل رسید؟ مگر میشود بدون وسیله قرار دادن پیامبر اکرم (ص) از کلام خدا اطلاع یافت و ...؟ معنای توکل این است که مؤمن متوکل برای هیچ کس یا چیزی سببیت مستقل قایل نگردد و همه چیز و اسباب و تأثیر آنها را نیز در ید قدرت الهی بداند و استفادهی اجباری و اختیاری او از وسایل نیز در راه خدا و برای خدا باشد.
ج – همان خدایی که امر به توکل نموده، امر به توسل نیز نموده است: بغض نسبت به اهل بیت (ع) و شیعه، چنان مخالفان و معارضان را کور کرده است که حتی آنان را از توجه به ظاهر قرآن کریم نیز باز داشته است، چه رسد به باطن و بواطن آن! چنان به «توسل» میتازند و دم از توکل میزنند که گویی خدا امر به توکل کرده و توسل را شیعیان از خود ساختهاند؟! هر چند که خود برای نفی «توسل»، به بهانههایی چون توکل متوسل میگردند و با این رفتار، فعل و گفتار خود ضرورت «توسل» را پیش و بیش از نفی، به اثبات میرسانند. خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر به هر دو مقولهی «توکل» و «توسل» تأکید نموده است.
دربارهی ضرورت توکل آیات بسیاری وجود دارد. از جمله: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (آل عمران - 122) : و افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند. «إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (آل عمران - 160) : اگر خدا شما را يارى كند، محال است كسى بر شما غالب آيد و اگر به خوارى واگذارد آن كيست كه بتواند بعد از آن شما را يارى كند؟ و اهل ايمان تنها به خدا (و قدرت و رحمت او) بايد اعتماد [توکل] كنند. «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» (ابراهیم - 12) : چرا ما به خدا توكل نكنيم، در صورتى كه او ما را به راههايى كه مىرويم هدايت نمود. و ما حتماً به اين آزارهايى كه شما به ما مىكنيد صبر خواهيم كرد، و توكل كنندگان بايد به خدا توكل كنند. « فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ» (آل عمران - 159) : هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن. زیرا خداوند، متوکلان را دوست دارد.
حقيقت توكل توكل امري بسيار مهم و اساسي است و حتي اگر كسي همانند پيامبر(ص) كه به همه اسباب آگاهي دارد و امكان فراهم آوري آن براي او وجود دارد، هنگام عزم به عمل بايد توكل كند
توحيد فعلي توكل درهمه امور، از مسايل اساسي و بنيادين تفكر توحيد محور اسلام است؛ چرا كه در تفكر اسلامي همواره مشيت الهي مقدم بر مشيت انساني است؛ يعني تا خداوند نخواهد، انسان نمي خواهد؛ چرا كه انسان مظهر مشيت الهي است. اين خداوند است كه به شخص، قوت و توانايي انجام فعل را مي بخشد و انسان حتي اگر بخواهد بايستد مي بايست توانايي و قدرت و قوت ايستادن را از خدا بخواهد. اين همان توحيد فعلي است كه درعبارت «بحول الله و قوته اقوم و اقعد؛ به حول و قوت خداوندي مي ايستم و مي نشينم» تبيين شده است. اگر انسا ن ها به طور عموم و كلي و در همه كار و امر خويش بر مدار توحيد عمل كنند، بايد به توكل به عنوان قانون موثر دركائنات توجه كنند، تا اين گونه، ربوبيت الهي را نيز در همه جزئيات و امور خرد زندگي خويش ببينند و باور كنند. پس اگر همين انسان در هنگام ورود در هر امري به خدا توكل كند، در حقيقت به سببي متصل شده كه شكست ناپذير است، زيرا خداوند خود سببي فوق هر سبب ديگر است. و در نتيجه تمسك به چنين سببي، اراده اش نيز قوي مي شود، ديگر هيچ يك از اسباب ناسازگاري روحي و معنوي بر اراده او چيره و غالب نمي آيد و همين موفقيت و خوشبختي است.
توكل به دو شكل ظهور مي يابد: 1- به صورت ولايت پذيري؛ 2- به شكل اعتماد و تكيه كردن. اصولا كسي كه ولايت ديگري چون خداوند را پذيرفته است، او را بهترين پناهگاه بر مي شمارد تا به كمك و ياري او به هدف و مقصد خويش برسد كه به ظاهر همه اسبابش را فراهم آورده است؛ ولي از آن جايي كه مشيت الهي مقدم بر مشيت انساني است و هيچ قدرت و قوتي برتر از قدرت و قوت الهي نيست، بايد اراده و مشيت الهي را در كنار قدرت و قوت عزيزانه الهي در كنار خود داشته باشد تا به مقصد و هدف برسد. اين گونه است كه توكل پيامي چون ولايت پذيري و اعتماد مطلق را بيان مي دارد و مشيت و قوت خداوندي را براي شخص متوكل به ارمغان مي آورد.
رابطه توكل و اسباب از آن جايي كه در توكل، شخص خواسته اي و كاري دارد كه مي خواهد تحقق يابد و به آن برسد، اسباب فراهم مي آورد ولي از آن جايي كه در تاثيرگذاري آن ها شك و ترديد دارد و يا آن كه تاثيرگذاري را منوط به مشيت و اراده الهي مي داند، خداوند را به عنوان علت تام در نظر مي گيرد و بر او به عنوان تحقق بخش، تكيه و اعتماد مي كند. بنابراين گفته اند كه جمع اسباب با توكل منافاتي ندارد. (اخلاق، سيدعبدالله شبر، ص 425 و اخلاق در قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، ج 2، ص 269) از اين رو در روايت آمده «با توكل، زانوي اشتر ببند» يعني عقالش كن و بر خدا توكل نما (ميزان الحكمه، ج 4، ص 3661) بنابراين هرگز در توكل، خداوند جانشين اسباب طبيعي و علل آن نمي شود،. (الميزان، ج 11، ص 216 و 217)
علامه طباطبايي در الميزان بر اين باور است كه توكل شاخه اي از اعجاز است؛ چرا كه همانند اعجاز افزون بر اسباب طبيعي، بر قدرت مستقيم الهي تكيه و اعتماد دارد؛ در معجزه، اسباب طبيعي حذف نمي شود، بلكه به گونه اي خاص عمل مي كند؛ در توكل نيز شخص نوعي اعجاز از خداوند مي خواهد و خداوند نيز اين گونه به او كمك مي كند. بنابراين اثر اعجاز را مي توان در توكل، ردگيري و شناسايي كرد. از اين رو علامه طباطبايي مي نويسد: در توكل بر خدا، جهت ديگري نيز هست كه از نظر اثر به معجزات و خوارق عادت ملحق است، چنان كه از ظاهر جمله: «و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ أمره» كسي كه بر خدا توكل نمايد پس او برايش كافي است، چون خدا به كار خود مي رسد؛ (طلاق، آيه 3) اين معنا برمي آيد كه توكل، يك امر خارق عادت و از باب اعجاز است. (الميزان، ج 4، ص 101 و نيز ر.ك: ج 1، بحث اعجاز.)
نسبت توكل با رضا و تسليم حقيقت توكل، پرهيز و چشم پوشي از حول و قوت غيرخدايي و انتظار كشيدن براي پيشامد مقدرات الهي در كاري است (غرر الحكم، ص 195) بنابراين، متوكل كسي است كه به خداوند اعتماد دارد و كارهايش را به او واگذار و تفويض مي كند (جامع السعادات، نراقي، ج 3، ص 220) چرا كه رضايت به تدبير الهي دارد و با واگذاري كار به خداوند، مي كوشد تا ربوبيت خداوندي را در خود تحقق بخشد و در اين راه به طاعت الهي تمسك مي جويد تا كارها چنان شود كه مورد رضايت الهي است. (مجمع البيان، ج 5، ص 287)
البته انسان ها در مقام توكل، هنوز تعلق خاطري به كار دارند و چون رضايت خويش را در تحقق اين امور مي بينند، گمان دارند كه آن نيز مورد رضايت الهي است؛ بنابراين با همه تعلق تفويض و توكيل، نوعي انتظار برآورد كار از سوي خداوند و تأييد آن مي رود و خداوند نيز به سبب توكل بنده آن را تحقق مي بخشد ولي اين غير از مقام رضا و تسليم است، چرا كه در مقام رضا، شخص تعلق خاطري به كار مورد نظر ندارد و از خداوند مي خواهد تا آن را تحقق بخشد به شرطي كه مورد رضايت اوست و هم چنين در مقام تسليم هرچه را جانان پسندد وي مي پسندد. متوكل، خداوند را در تحقق كار و هدف خويش كافي مي داند؛ به اين معنا كه او را قدرت مطلق مي داند كه خود سبب ساز است؛ اما در مقام رضا و تسليم، هدف، تحقق كاري نيست بلكه تحقق رضايت و تسليم بودن در برابر خداوند است.
مراحل توکل توکل را می توان بطور کلی بر سه قسمت تقسیم کرد
1- توکل زبانی: یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته شود توکلت علی الله بر خدا توکل کردم این توکل از ارزش معنوی برخوردار نیست. این توکل منافقین است زیرا صرفا توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد ۲- توکل اعتقادی: یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعاهمه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتاً او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد، توکل بر خدای تعالی می شود و سپس بر کاری اقدام می گردد. این توکل از ارزش معنوی برخوردار است که اکثر مسلمان ها می توانند با توجه به این مرحله توکل، کارهای خود را آغاز کنند توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است 3- توکل قلبی: یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می گوید از امام موسی بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علی الله فهو حسبه (3:65) هرکس بر خدا توکل کند خدا او را بس است پرسیدم حضرت فرمود: التوکل علی الله درجات منها ان تتوکل علی الله ….. الیه وثق به فیها و فی غیرها؛ توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت بر خدا توکل کنی پس هرچه خدا با تو انجام داد و (اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضی باشی و علم و یقین داشته باشی که او از هیچ هیچ خیر و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشته باشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست، پس با واگذاری کار به او بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیرخود وثوق (اطمینان و آرامش) داشته باش». (ترجمه اصول کافی کلینی، ج 3، ص 106، ر 5).
توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعی است که دستیابی به آن بسیار مشکل و در دراز مدت می باشد و هرکس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می باشد. ایمان که خود فقط یک امر قلبی است نه اعتقادی و زبانی، چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبی می باشند بنابراین آن توکلی که در کلام امام موسی بن جعفر(ع) مراد است توکل قلبی باشد. در چنین توکلی، علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذره ای دغدغه و ناآرامی ندارد.
توصيه به توكل آيات و روايات كه توكل را ستوده، توصيه شده كه مومن بايد توكلش بر خدا باشد، خدا كارهاي او را اصلاح مي كند، روزي اش را مي رساند و مشكلاتش را حل مي كند؛ مثلا: و من يتق الله يجعل له مخرجا¤ و يرزقه من حيث لايحتسب (طلاق/3) اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا روزي اش را از راهي كه گمان نمي برد مي رساند. اين آيات و روايات چگونه با يكديگر جمع مي شوند؟
با توكل زانوي اشتر ببند! نمونه بارز چنين كساني شخص اميرالمؤمنين(ع) است كه زماني كه تكليف واجب ديگري از قبيل قضاوت، حكومت يا جهاد نداشت، در نخلستان ها كشاورزي مي كرد، يا كلنگ برمي داشت و چاه مي كند. علي(ع) اين كارها را براي خدمت به خلق خدا انجام مي داد. پس مؤمن، تنبل و بي عرضه نيست؛ بلكه اهل كار و تلاش است؛ البته با رعايت اين دو نكته كه: كارش در مسير حلال باشد، و فعاليت هاي اجتماعي اش در مسير هدايت باشد. مؤمن، وارفته و بي عرضه نيست كه كسي كاري به او نداشته باشد؛ بلكه در حد توان و ظرفيت خود در اجتماع نقش بسيار مؤثري دارد. اما مراقب است در مسير هدايت باشد. مؤمن در عرصه فعاليت هاي اجتماعي، خود را گم نمي كند و اين گونه نيست كه در دست اندازها نفهمد كدام راه را مي رود و مسيرش به كجا منتهي مي شود. و نشاطا في هدي؛ مؤمن اهل نشاط، تحرك و فعاليت است؛ اما نشاط و فعاليتش در مسير هدايت است؛ مراقب است گامي فراتر از مسير هدايت نگذارد و ضوابط و ارزش هاي ديني، شرعي و الهي را رعايت كند. در همه مسيرها، چه در مسير كسب روزي، و چه در مسير انجام فعاليت هاي اجتماعي و سياسي زمينه براي اين كه انسان از حق خود تجاوز كند و در مال، يا در پست و مقام ديگران طمع پيدا كند، فراهم مي شود. اما مؤمن مراقب است و از طمع دوري مي كند؛ مبادا در دام آن گرفتار شود.
قانون اول (توكل) «من توكل عليه كفاه» هركس كه توكل به (خدا) كرد، كفايتش نمايد.
هرچند بدون درك درست از قانون معنويت نمي توان از اين سرچشمه فياض هستي بهره اي گرفت اما عده اي به اشتباه قانون توكل را در تضاد با تفكر و عقلانيت و برنامه ريزي، تلاش و اقدام و عمل گرفته اند و با اين تصور غلط از قانون معنوي توكل داراي شخصيتي ناسازگار با فرهنگ خلاقيت، تكاپو و عمل واقع گرا و درنتيجه فقدان خود شكوفايي شده اند. زيرا تعريف ايشان از توكل ناديده گرفتن اصل اختيار و استعدادهاي فطري و آموزش مهارت ها است و نيز نقش سنت ها و قوانين جاري و حاكم بر عالم هستي را در ارتباط با قانون متعالي توكل، نفي مي نمايند. با تعمق در بازخواني قانون توكل از زبان مصحف شريف به نيكي استنباط مي شود كه قرآن كريم با وضوحي شگفت انگيز ابعاد قانون توكل را با شرايط و مقدماتي چنين تبيين مي فرمايد:
در كارها با آنان مشورت كن و در هنگامي كه تصميم گرفتي، به خدا توكل كن، قطعا خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد(آل عمران159) آري قانون توكل در مسير كمال، موجب اتصال متوكل به انوار رحماني و ربوبي حضرت حق مي شود و با زدودن ابرهاي ترديد و دودلي سبب رهايي انسان متوكل از شك و ترديد و خودبيني و غرور شده و در پرتو احاطه علم، قدرت، عدالت و امدادهاي غيبي خداوند متعال با عزت نفس بالا، خودباوري و اميدوار به فضل و لطف الهي با آرامش و اطمينان دست به اقدام و عمل مي زند. وسع ربنا كل شيء علما علي الله توكلنا «علم پروردگار ما بر همه چيز گسترده و احاطه دارد، ما بخدا توكل كرده ايم (اعراف/89) براي تأمل و تفكر بيشتر پيرامون مضمون قانون توكل نگاه كنيد به مصحف شريف در سوره هاي هود 54 تا 56 و سوره ابراهيم 12 و در يونس 58تا.56
شفاعت
معناي لغوي و اصطلاحي شفاعت از مادّه شفع و در لغت به معناي جفت شدن با چيزي است و اصطلاحا به معناي واسطه شدن براي دفع ضرر از کسي و يا رساندن منفعتي به اوست که در اين واسطه شدن،سه طرف، بايستي وجود داشته باشد: الف: شفاعت کننده، ب: شفاعت شونده، ج: پذيرنده شفاعت، در اصطلاح شرعي، شفاعت در آنجا مطرح ميشود که شخصي در نزد خداوند براي ديگري طلب مغفرت و آمرزش نمايد و بخواهد عقابي که در اثر گناه متوجه شخص گناهکار شده از او برداشته شود و يا تخفيف يابد. در اين حال شخص گنهکار، شفاعت شونده و ذات مقدس پروردگار پذيرندهء شفاعت خواهد بود. شفاعت به معناي مذکور از مسلّمات دين اسلام به شمار ميرود و در اين زمينه علاوه بر آيات متعدد، روايات فراواني نيز از طريق شيعه و سني از رسول اکرم ص نقل شده است. شفاعت به معنای تقویت و نیرو بخشیدن به شخص ضعیف است، و شفیع به کسی گفته میشود که به نیازمند کمک کند تا او را به اعتدال و عدم نیازمندی برساند. شفاعت یکی از مهمترین بحثهای مربوط به معاد است
ــ شفاعت نوعی دعا و طلب مغفرت است : معـنای شفاعـت، طلـب و درخـواسـت چیزی است از صاحب شفاعـت برای شفاعـت شـونده. در این صـورت شفاعـت پیامبـر یا غیر او به معنای دعا و نیایش به درگاه الهـی است و او بخشش گناه و بر طرف کردن نیازها را از خداوند خواهان است، پس شفاعت نوعی دعا است. جـواز طـلـب دعـا از ضـروریـات دین است. با این سخـن طـلـب شفاعـت (دعا) از هـر مـؤمنی جایز است تا چه رسد به پیامبران، به ویژه رسول گرامی اسلام(ص). ممکن است کسی بگوید : شفاعـت شفیـع زمانی پذیـرفتـه می شـود که شفاعـت کننـده مقـام و وجهی نزد خداوند داشته باشد. درجواب باید گفت : خداوند برای هرمـؤمنی که شفاعـت می کند حـرمتـی قائـل است. علاوه براین شفاعـت، اختصاصی به انبیـاء ندارد و برای تمامی مـؤمنان و ملائکه حق شفاعت داده شده است.
صاحب شفاعت : طبق آیات و روایات، شفاعت در روز قیامت مخصوص خداوند است. خداوند در آیه 256 بقره میفرماید: برای اوست هر چه در آسمانها و زمین است. کیست که بدون اذن او بتواند نزد او شفاعت کند؟ من الذی یشفع عنده الا باذنه اما آیا خداوند اجازه شفاعت را به کسی می دهد یا نه؟ در آیه 44 زمر آمده: همه شفاعت برای خداوند است» ولی خداوند به افرادی که خودش بخواهد اذن شفاعت می دهد؛ همان طور که خداوند علم غیب را مخصوص خود می داند اما در آیه 27 سوره جن می فرماید: «خداوند عالم به غیب است و بر علم غیبش کسی را مطلع نمیگرداند، مگر رسولش و کسی را که مورد پسند و رضایت او باشد.» بنابراین علم غیب مخصوص خداوند است و علم رسول خدا همان علم خداست. شفاعت هم مخصوص خداوند است و به افراد دیگری نیز این اجازه داده شده است.
اهميت عقيده به شفاعت، اعتقاد به شفاعت، پديدآورنده اميد در دل گنهکاران و مايه بازگشت آنان در نيمه زندگي به سوي خداست. اگر حقيقت شفاعت، درست مورد بررسي قرار گيرد خواهيم ديد که اعتقاد به شفاعت نه تنها مايه جرأت و سرسختي در مقابل خداوند نيست؛ بلکه سبب ميشود گروهي، به اميد اينکه راه بازگشت به سوي خدا به روي آنان باز است، بتوانند به وسيله اولياي خدا آمرزش الهي را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصيان دست بردارند و به سوي حق بازگردند. در واقع، شفاعت از عوامل سازنده و نيروبخش در دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانيهاي بشر است و او را از محيط تيره و تار نوميدي به فضاي روشن اميدواري وارد ميکند. شفاعت اولياي خدا، منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هيچ کس نميتواند شفاعت نمايد. اذن خدا بيجهت و بيحکمت نيست؛ بلکه شامل حال گنهکاراني ميشود که براي عفو و اغماض شايستگي دارند و لغزشها و گناهانشان به مرحله پردهدري و طغيان نرسيده است. نويد شفاعت با اين شرط، هشداري است به گنهکاران که بهوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه باز گردند. شفاعت، انگيزهاي براي بازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجديدنظر در برنامههاي غلط و روزنه اميدي براي پاک ساختن برنامه زندگي از نقاط تاريک محسوب ميشود. ذکر اين نکته بسيار مهم و قابل توجه است که اعتقاد به شفاعت، در صورتي ميتواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام فريبي تفسير شود و شفاعتي که شرع و عقل، ما را به سوي آن دعوت ميکند با شفاعتي که در اذهان برخي از دورافتادگان از تعاليم اسلام وجود دارد، تفاوت دارد.
ديدگاه معتزله و خوارج در مورد شفاعتمعتزله و خوارج، از فرقههاي اسلامي، اصل شفاعت را پذيرفتهاند اما در تفسير آن با ديگر علماي اسلام مخالفت ورزيده و تصور کردهاند که شفاعت مربوط به افراد مطيع و نيکوکار است نه افراد گنهکار و در نتيجه، شفاعت پيامبر سبب افزايش درجه و پاداش نيکوکاران است نه نجات گنهکاران. علت اينکه اين گروه با تمام علماي اسلام در معناي شفاعت مخالفت کردهاند نظريهاي است که پيشتر درباره مرتکبان گناه کبيره اختيار کرده بودند؛ زيرا اين دو فرقه پذيرفته بودند که مرتکبان گناه کبيره هيچگاه بخشوده نميشوند و پيوسته در آتش خواهند بود. از اين جهت، آنان ناچار شدهاند که ظاهر آيات شفاعت و احاديث را به صورت ناروا تفسير کنند.
ادلّه نقلي در اثبات شفاعتآيات و روايات زيادي دلالت بر شفاعت دارند؛ در زيارت جامعه نيز که از امام دهم ع روايت شده است،زائر،خطاب به امامان معصوم(ع)گويد: "و لکم المودّة الواجبة و الدرّجات الرّفيعة و المقام المحمود،و المکان المعلوم عند اللّه عزّ و جلّ و الجاه العظيم،و الشّأن الکبير و الشّفاعة المقبولة.. (اي پيشوايان پاک و معصوم) شماييد که محبت و دوستيتان بر ما واجب است، و شماييد صاحبان مراتب بلند و درجات رفيع و مقامهاي شايسته و منصبهاي ستوده، شماييد که در بارگاه خداوندي جايگاه خاص و مقام عظيم و شخصيتي بس والا داريد و شفاعت در حق گنهکاران نيز از آن شماست رسول خدا فرمود هر پیامبری از خدا تمنّایی دارد اما من درخواست خود را ذخیره کردهام. درخواست من شفاعتم برای امتم در روز قیامت است امام صادق ع فرمود:«هر کس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست معراج رسول خدا و سؤال در قبر و شفاعت. امام باقر ع فرمود:«رسول خدا اجازه شفاعت امتش را داراست. ما نیز شفاعت شیعیان خود را میکنیم و شیعیانمان نیز شفاعت اهل خودشان را.» و نیز فرمود: در روز قیامت هنگامی که حضرت فاطمه ع به در بهشت می رسد، نگاهی به این طرف و آن طرف می افکند. خطاب میرسد ای فاطمه! دلیل توجّهت به اطراف چیست؟ میگوید:«پروردگارا! من دوست دارم امروز قدر و منزلتم شناخته شود. خداوند میفرماید: ای فاطمه! ببین در قلب هر کس که محبت تو یا محبت یکی از ذریّه تو وجود دارد، دست او را بگیر و داخل بهشت کن! سوگند به خدا، فاطمه در آن روز شیعیان و محبان خود را همانند پرنده ای که دانه های خوب را از دانه های بد جدا می کند، گلچین میفرماید. و سوگند به خدا در میان مردم کسی نمی ماند مگر کافر و منافق و مشرک. رسول خدا فرمود: شیعیان فقیر علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید. چون هر یک از آنان به تعداد افراد قبیله «ربیعه» و «مضَر»، از مردمان شفاعت میکند.
ادله عقلي بر شفاعت
شهيد مطهري : مغفرت الهي، مانند هر رحمت ديگر، داراي نظام و قانون است... امکان ندارد هيچ يک از جريانهاي رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد. وقتي که کسي وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مباني محکم عقل او را ناچار ميسازد که بگويد جريان مغفرت بايد از مجراي يک عقل کلي يا نفس کلي يعني عقل و نفسي که داراي مقام ولايت کليه الهيه است صورت گيرد.
محدوده شفاعت: گنهكاران بر دو دسته اند:
1. كسانى كه تمام پل هاى پشت سر خود را خراب كرده اند، اينان مشمول شفاعت نيستند; زيرا شفاعت بايد با اجازه خداوند صورت گيرد، و خداوند حكيم اجازه شفاعت نسبت به چنين افرادى نمى دهد.
2. آن دسته از آلودگانِ به گناه كه موفّق بر توبه نشده، امّا پل هاى پشت سر خويش را نيز ويران نكرده اند، اين گروه مستحق شفاعتند. در صحنه كربلا دو نفر را مى يابيم كه هر يك مصداق يكى از دو گروه بالاست; عمر بن سعد گنهكارى است كه موفّق بر توبه از خطاها و گناهان و اشتباهات خود نشد، ولى تمام پلهاى پشت سر خود را خراب كرد. او در راه حبّ دنيا و وابستگى به پُست و مقام و ملك رى، تا آنجا پيشرفت كه گفت: «مى گويند خداوند بهشت و جهنّمى آفريده، و انسانها را در جهان آخرت مجازات مى كند. اگر اين مطلب راست باشد پس از قتل حسين و رسيدن به حكومت و مقام، توبه مى كنم! و اگر دروغ باشد ملك و مقام را از دست نداده ام!» منهاج الدموع، ص 291چنين انسانى لياقت شفاعت را ندارد، و خداوند به هيچ شفيعى اجازه شفاعت براى او را نمى دهد. اما حرّ بن يزيد رياحى هر چند گناه بزرگى چون بستن راه بر امام معصوم را در كارنامه دارد، ولى تمام پل هاى پشت سر خويش را خراب نكرد. هنگامى كه با سپاه امام حسين(ع) روبه رو شد، و راه را بر امام بست، و امام از اين كار زشت او عصبانى شد، و به او نفرين كرد: «ثكلتك امك; مادرت به عزايت بنشيند» خطاب به حضرت عرض كرد: «يابن رسول الله سخن از مادرم به ميان آوردى، ولى چه كنم كه مادرت دختر رسول خداست و نمى توانم سخنى درباره اش بگويم!»( همان مدرك، ص 284) و كمترين جسارت و بى ادبى نكرد، و حتّى هنگام نماز ظهر به لشكريانش دستور داد كه نماز جماعت مستقل و جداگانه اى اقامه نكنند، بلكه همگى به فرزند پيامبر، امام حسين(ع) اقتدا كنند. آرى! حرّ بن يزيد رياحى گنهكار است، امّا پلهاى پشت سرش را ويران نكرد، و مستحق شفاعت است. و لهذا جاذبه ولايت امام حسين(ع) او را به سوى خود كشيد، و سرانجام نجاتش داد. و اين در حقيقت يكى از شاخه هاى ولايت تكوينى است كه در دلهاى قابل و آماده تأثير مى گذارد.
شفاعت در آخرت
1- مسئله شفاعت در آخرت يک پديده استثنايي نيست بلکه طبق يک فرمول کلي در نظام هستي اعم از دنيا و آخرت و تکوين و تشريع است و آن اينکه مغفرت الهي در آخرت مانند هر رحمت ديگر الهي داراي نظام و قانون است 2- خداوند ابا و امتناع دارد از اينکه کارها را به جز از راه اسبابش به جريان بيندازد. علوّ و شموخ و قدّوسيّت ذات حق ابا دارد از اينکه مستقيما و مباشرتا کار خويش را در عوالم پايين انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تکوين و تشريع بر همين اساس است(مرتضي مطهري، مجموعه آثار، پيشين )
3- فرق اساسي ميان شفاعت حقيقي اخروي با شفاعتهاي باطل دنيوي اين است که بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعي از خدا شروع ميشود و به گناهکار ختم ميگردد ولي در شفاعت باطل دنيوي جريان بر عکس است. به تعبير ديگر در شفاعت حقيقي خدا برانگيزاننده شفيع است. بنابراين، شفيع تحت تأثير خدا است اما در شفاعتهاي باطل، اين مجرم است که شفيع را تحت تأثير قرار ميدهد و شفيع نيز شفاعت کننده را تحت تأثير قرار ميدهد.(همان)
4- همان گونه که در بهرهمندي از جريانهاي ديگر رحمت الهي قابليت و صلاحيت شرط است در بهرهمندي از رحمت و مغفرت الهي در قيامت نيز، لياقت و قابليت شرط است. بنابراين، شفاعت شفيعان بر اساس قابليتهاي افراد صورت ميگيرد. به همين دليل در قرآن و روايات عدّه زيادي از انسانها فاقد قابليت براي شفاعت قلمداد شدهاند.( مدّثر 48ـ40، انبياء 28، طه 109 و مريم 87)
شفاعت تبعيض باطل نيست؛ چرا که بدون ضابطه و بدون داشتن قابليت انجام نميگيرد و هر کس که واجد قابليت باشد از اين جريان رحمت و مغفرت الهي برخوردار خواهد شد و نيز روشن شد که با اصل "ليس للأنسان الا ما سعي" منافاتي ندارد زيرا قابليتي که براي بهرهمندي از شفاعت لازم است با کار و تلاش خود شخص حاصل ميشود و نيز روشن شد که لازمه شفاعت اين نيست که رحمت شفيع بيشتر از رحمت خدا باشد چنان که لازمهاش اين نيست که خدا تحت تأثير شفيع قرار گيرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگيزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان ميباشد. اين شفيع است که تحت تأثير خداست نه بالعکس و نيز روشن شد که اعتقاد به شفاعت شرک نيست زيرا وجود نظام واسطهها در تکوين و تشريع و دنيا و آخرت غير قابل انکار است. معناي شفاعت و يا توسل به انبيا و اوليا اين نيست که آنها ميتوانند در خارج از چارچوب نظام الهي نقش و تأثيري داشته باشند، بلکه به اين معناست که خداوند مقربان درگاه خويش را واسطه فيض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهي، خود را بهرهمند سازند. هر چند برخي از آيات(بقره 48، 123 و 254) شفاعت را در آخرت نفي کرده است اما يک دسته ديگر از آيات، اصل شفاعت را پذيرفته است ولي آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(زمر 44، سبأ 23، طه 109، بقره 255، انعام 51، 70 و يونس 3)
دسته سوم از آيات بر وجود شفاعت در آخرت و يا عدهاي به نام شفيع دلالت دارد.( مدّثّر 48 انبياء 28 و مريم 87 جمع بندي اين آيات اين است که شفاعت خود سرانه و باطل و بي اذن خدا در قيامت وجود ندارد شفاعتي که از ناحيه مقربان الهي صورت ميگيرد با اذن و اراده الهي است. در مورد اين اشکال که اعتقاد به شفاعت باعث تجري و تشويق انسانها به گناه است بايد گفت اولاً همين اشکال در مورد آياتي که به صراحت مغفرت خدا را مطرح ميکند و يا آياتي که بر آمرزيده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانيا با عنايت به اينکه براي بهرهمندي از شفاعت قابليت لازم است و هيچکس هم نميداند که واجد اين قابليت است يا فاقد آن و نيز با عنايت به اينکه نه در مورد هيچ گناه خاصي وعده شفاعت داده شد و نه به هيچ گناهکار خاصي، قهرا اين اشکال مطرح نخواهد بود بلکه به عکس همين وعده به همراه شروطي که دارد باعث قرار گرفتن انسان در ميان خوف و رجا ميگردد. "... هيچ کس نميتواند جميع شرايط شفاعت را به صورت قطعي بيان کند خدا خودش ميداند و بس... گويي قرآن نخواسته است که همه شرايط شمول شفاعت را به طور صريح بيان کند، خواسته است قلوب را در ميان خوف و رجا نگهدارد. از اينجا ميتوان فهميد که اشکالي که ميگويد عقيده به شفاعت موجب تجرّي است وارد نيست (مطهري ص 261
شرايط شفاعت گر چه مسئله شفاعت از اصول مسلّم و قطعي اسلام است، اما تابع شرايط و مقتضيات ويژهاي است.
1- اذن الهي : چنانکه در بسياري از آيات قرآن کريم مشاهده نموديم يکي از شرايط اصلي و اساسي شفاعت اين است که با اذن الهي باشد.
2- رضايت خدا نسبت به شفيع : شخص شفيع بايستي از کساني باشد که خداوند نسبت به شفاعت از سوي آنان رضايت دارد. با توجه به اين شرط نميتوان از هر کس توقع شفاعت داشت و نيز هر کسي نميتواند مدعي حق شفاعت شود.
3- رضايت خدا نسبت به فرد مورد شفاعت : در مسئلهء شفاعت،رضايت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان نيز شرط است. يعني چنين نيست که فيض شفاعت بدون استثنا شامل حال همه بشود، بلکه اسباب و ملاک خاصي دارد که هر کس اين ملاک را تحصيل کرده باشد مشمول شفاعت شفاعتکنندگان قرار ميگيرد و در غير اين صورت از اين فيض محروم خواهد ماند. با توجه به آيات و روايات اين باب ميتوان بعضي از شرايطي را که بايستي شفاعت شوندگان داشته باشند تا خداوند نسبت به شفاعت در حق آنان راضي باشد،به دست آورد، مانند: ايمان، اقامه نماز، پرداخت زکات و اعتقاد به معاد که از آيات زير به دست ميآيد: «في جنّات يتسائلون*عن المجرمين*ما سلککم في سقر*قالوا لم نک من المصلّين*و لم نک نطعم المسکين*و کنا نخوض مع الخائضين*و کنا نکذّب بيوم الدّين*حتّي اتانا اليقين*فما تنفعهم شفاعة الشّافعين؛ بهشتيان از مجرمين سئوال ميکنند: چه کرديد که اينک گرفتار عذاب دوزخ شديد؟ دوزخيان پاسخ ميدهند: ما از نمازگزاران نبوديم، و با پرداخت زکات دستگيري از مسکينان نميکرديم، و همواره عمر خويش را با اهل باطل به بطالت ميگذرانديم، و روز جزا و قيامت را دروغ ميپنداشتيم، تا اينکه ناگاه مرگ گريبان ما را گرفت و برايمان يقين حاصل شد.(اما اينان بايد بدانند که)با اين وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخيز هرگز شامل حال آنها نميشود (مدثّر40-48) به طور کلي بايستي سنخيّتي بين شفاعتکنندگان و شفاعت شوندگان وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر افتد. اما اگر زنگارهاي سياهي و پليدي و گناه آن قدر زياد باشد که به طور کلي سنخيّت بين دو گروه از بين رفته باشد، شفاعت هيچ اثري نخواهد داشت.
شفاعت واسطه فيض الهي: عصر رسول خدا(ص) بود، حسن و حسين كودك حدود دو سه ساله بودند، يكي از مسلمانان گناهي را مرتكب شد، از شدت شرمندگي خود را پنهان كرد و به حضور پيامبر(ص) نمي آمد تا اينكه او روزي حسن(ع) و حسين(ع) را در كوچه اي ديد، بي درنگ نزد آنها آمد و آن دو را بر روي شانه هايش سوار كرد، و با همان حال به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: «اي رسول خدا! من به وسيله اين دو نور ديده، به تو پناه آورده ام و توبه كردم» پيامبر گرامي (ص) وقتي اين منظره را ديد، آن چنان خنديد كه ناچار دستش را بر دهانش گرفت. سپس به آن مرد گنهكار فرمود «برو جانم، تو آزاد هستي اذهب فانت طليق» پس پيامبر(ص) به حسن و حسين(ع) فرمود: « او شما را شفيع و واسطه آمرزش قرار داد» در اين هنگام اين آيه نازل شد: « و اگر اين گنهكاران هنگامي كه به خود ستم كردند و گناه نمودند به نزد تو مي آمدند و از خداوند طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد، همانا خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند. آیه 63 سوره نساء....... و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوالله توابا رحیما 135 سوره آل عمران و الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله و استغفروا لذنوبهم ......... معالي السبطين، ج 2، ص .286
شافعان در دنیا :
1ـ توبه : « قُل یا عِبادِی الَّذینَ اِسرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِم ... وَ اَسلِمُوا لَه زمر 53 و54 بگو : ای بندگان من که برخود اسـراف و ستـم کرده اید، از رحمـت خداونـد ناامید نشویـد که خدا همۀ گناهان را می آمرزد. زیرا او بسیار آمرزنده است و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید. *پس توبه راهی است برای بخشش و آمرزش گناهان و نزدیکی به خدای متعال.
2ـ ایمان : « یا اَیُّها الَّذینَ اَمَنوا اِتَّقوا الله ... وَاللهُ غَفُورٌ رَحیم حدید 28 ای کسانیـکه ایمان آورده اید! تقـوای الهی پیشه کنید وبه رسولش ایمان بیاورید تا دو مهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قراردهد که با آن راه بروید وگناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. *پـس ایمـان آوردن به رسـول خـدا که همـان ایمـان به خـداسـت، سبـب نـزول رحمـت خـدا و مغفرت گناهان می شود.
3ـ عمل صالح : « وَعَدَ اللهُ الَّذینَ اَمَنُوا ... اَجرٌ عَظیم مائده آیۀ 9 خداوند به کسانیکه ایمان آورده و عمـل صالـح انجام داده اند وعـدۀ آمـرزش و پاداش عظیـم داده است. *پس آمرزش و مغفرت وکسب پاداش و اجرعظیم درمقابل ایمان وعمل صالح است.
4 ـ قرآن : « یَهدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوَنَهُ ... إِلَی صِرَطٍ مُّستَقِیم مائده آیۀ 16 خداوند به بـرکت آن (قـرآن)، کسانی را که ازخشنـودی او پیـروی کنند، به راههـای سلامت هـدایت کند و به فـرمان خـود از تـاریـکی ها به سـوی روشنـایی ها می بـرد و آنها را به سـوی راه راست رهبری می نماید.
5ـ پیامبران : « وَلَو اَنَّهُم إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُم جَا ءُوکَ فََاستَغفِرُوا اللهَ ... تَوَّاباً رَّحِیماً نساء آیۀ 64 و اگر ایـن مخالفـان هنگامی که به خـود ستـم می کردند به نزد تو می آمدند و طلـب آمرزش می کردند و پیامبرهم برای آنها استغفار می کرد خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. *آیات ذکرشده دلالت بروجود شفاعت در دنیا وتأثیرگذاری آنها براعمال و سرنوشت انسان ها دارد.
ــ شفیعان روزقیامت : شفیعان در روز قیامت از روایات زیادی که در این مورد وارد شده، معلوم می شود که شفیعان در روزقیامت فراوانند؛ از جمله انبیاء الهی، علماء، شهداء، ملائکه، مؤمنین، اعمال صالح، ائمه اطهار و قرآن. رسول خدا فرمود من کسانی را شفاعت میکنم که معصیت کبیره انجام داده باشند. از حضرت رضا ع: مقصود پسندیدگی در امر دین است.» بنابراین شفاعت مخصوص افراد گناهکار است به شرط آنکه در عقیده و دین خود مورد رضایت باشند. پس شفاعت در مورد شیعیان است و معاندین و ناصبین و منکرین از آن محرومند.
1ـ پیامبران : « وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحمَنُ ... مُّکرَمُونَ » انبیاء26 و آنان(مشـرکان) گفتنـد : خداوند رحمـان فـرزنـدی برای خـود انتخـاب کـرده اسـت، (حاشا) او منـزّه است، بلکه آنها بنـدگـان شایستۀ اویند ... وَ لَا یَشفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارتَضَی انبیاء 28- 26 و آنان جز برای کسی که خدا از او راضی است شفاعت نمی کنند ...
2ـ ملائکه : « وَ کَم مَّن مَّلَکٍ ... یَرضَیَ نجم26 و چه بـسا فـرشتـگان آسمـان که شفـاعـت آنها سـودی نمی بخشـد مگر پس ازآن که خدا برای هرکس بخواهد و راضی باشد، اجازه دهد.
3ـ شهیدان : « وَ لَا یَملِکُ الَّذِینَ یَدعُونَ ... وَ هُم یَعلَمُونَ زخرف86 کسانی را که غیر از او می خوانند، قـادر بر شفاعـت نیستند مگر آنها که شهادت به حق دادند و به خوبی آگاهند.
4 ـ مؤمنان : ازآیۀ سابق روشن می شود که مـؤمنان هم ازجمله شافعان هستند و خداوند خبر از الحاق آنان به شهدای روز قیامت داده است. « وَ الَّذِینَ اَمَنُوا بِاللهِ ... وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبَّهِم حدید19 کسانیکه به خدا و رسولش ایمان آورده اند، آنان صدیقین و شهداء نزد پروردگارشانند.
ــ اجماع علمای اسلام بر مشروعیت شفاعت : علمای اسلام برمشروعیت شفاعت و اینکه پیامبراکرم(ص) یکی ازشفیعان روز قیامت است، اجمـاع کرده اند؛ اگـرچـه دربرخی ازفـروع شفاعـت و شاخـه های آن اختلاف نموده اند. اماميه اتفاقنظر دارند که پيامبر ص و ائمّه ع در روز رستاخيز، مرتکبان گناه کبيره را شفاعت ميکنند. بر اثر شفاعت آنان، گروه زيادي از شيعيان خطا کار نجات پيدا ميکنند. گروه خاصي از اهل تسنن مانند «معتزله» با اماميه به مخالفت برخاسته، تصور کردهاند که شفاعت پيامبر ص مربوط به افراد مطيع است نه افراد گنهکار، و پيامبر ص هرگز درباره کساني که محکوم به عذابند شفاعت نميکند. به عقيده اين گروه، شفاعت مايه ترفيع و افزايش پاداش خواهد بود، نه سبب بخشش گناه. (مفيد، محمد بن نعمان، اوائل المقالات،47) از نظر دانشمندان اماميه، مؤمن نيکوکار نيز در حق دوست گنهکار خود شفاعت ميکند و شفاعت او نتيجه بخش است و خداوند آن را ميپذيرد. اين حقيقتي است که قرآن بدان تصريح کرده و احاديث اسلامي بر آن تأکيد کردهاند. کافران شايستگي شفاعت را ندارند. از اينرو، آنان در روز بازپسين از روي حسرت ميگويند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ. وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ شعراء 100ـ101 براي ما نه شافعي هست، نه دوست مهرباني. (پيشين 79ـ80)
1ـ ابومنصور ماتریدی(متوفای 333هـ.ق) درذیل آیۀ شریفۀ :« وَلا یَشفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارتَضَی انبیاء آیۀ 28 می گوید : این آیه اشاره به شفاعت مقبول دراسلام دارد.
2ـ تاج الدین ابوبکر کلاباذی (متوفای 380 هـ.ق) می گوید : علماء اجماع دادند که اقرار به تمام آن چه خداوند در مورد شفاعـت ذکر کرده و روایات نیز برآن توافق دارد واجب است ... عـلامّـۀ مجـلسـی(ره) می فـرمایـد : درمـورد شفـاعـت، بین مسلمانان اختـلافـی نیسـت که از ضـروریـات دین اسلام اسـت. به این معنا که رسـول خـدا(ص) در روزقیامـت برای امـّت خود، بلکه امّت های پیشین شفاعت می کند ...
3ـ شیخ مفید(336 ـ 413 هـ.ق) می فرماید: امامیّه اتّفاق نظردارند که رسـول خدا(ص) در روز قیامت برای جماعتـی ازمرتکبان گناهان کبیـره ازامّت خود شفاعـت می کند. ونیزامیرالمؤمنین و امامان دیگر(علیه السلام) برای صاحبان گناهان کبیـره ازشیـعیـان، شفاعـت می کنند. وخداوند بسیاری ازخطا کاران را با شفاعت آنان، از دوزخ نجات می دهد. منابع: معاد شناسی، ج نهم، ص 57 تا 350.
مساله شفاعت در برزخ چون شفاعت در برزخ نيست ؛ و اگر مؤمن نيز كردارش ناپسند باشد در برزخ گوشمالي خواهد شد. در «كافي» با سند متّصل خود از عَمرو بن يزيد روايت ميكند كه ميگويد: قُلْتُ لاِبِي عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إنِّي سَمِعْتُكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ: كُلُّ شِيعَتِنَا فِي الْجَنَّةِ عَلَي مَا كَانَ فِيهِمْ. …، وَلَكِنِّي وَاللَهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ. قُلْتُ: وَ مَا الْبَرْزَخُ؟قَالَ: الْقَبْرُ مُنْذُ حِينَ مَوْتِهِ إلَي يَوْمِ الْقِيَمَةِ(فروع كافي» طبع سنگي، ج 1، ص 66) به حضرت امام جعفر صادق ع عرض كردم: من شنيدم كه شما ميگفتيد: تمام شيعيان ما با هر كرداري كه دارند در بهشت هستند. حضرت فرمود: اين قول تو را تصديق ميكنم، سوگند به خدا كه همه در بهشتند. عرض كردم: فدايت شوم! گناهان، بسيار و بزرگ است. حضرت فرمود: امّا در قيامت پس همة شما در بهشتيد بواسطة شفاعت پيامبرِ مُطاع يا به شفاعت وصيّ آن پيامبر ؛ وليكن من از برزخ شما نگرانم و در هراس ميباشم. عرض كردم: برزخ چيست؟ فرمود: برزخ عبارت است از عالم قبر از وقتي كه انسان ميميرد تا زماني كه قيامت بر پا ميشود.» يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُو´ءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ و أَمَدَا بَعِيدًا. (ال عمران30) «روزي ميرسد كه هر نفس آنچه را كه از اعمال خير انجام داده حاضر خواهد يافت، و آنچه را كه از اعمال زشت انجام داده دوست دارد كه بين آنها و بين او فاصلة دوري باشد.»
وهابیت و مساله شفاعت؟! طلب شفاعت از غیر خداوند به این نحوکه گفته شود اى اولیاء خدا در روز قیامت شفیع من در نزد خدا باشید تا از عذاب الهى در امان باشم، صحیح نیست و فقط باید طلب شفاعت از خود خداوند صورت گیرد و خصوصاً اگر طلب شفاعت از روح مرده اى که به برزخ منتقل شده، صورت پذیرد این عین شرک محسوب خواهد گردید.
اولا- طلب شفاعت همان "طلب دعا" مى باشد یعنى ما از افراد موجه یا ارواح مقدّسه و یا ملائکه الهى مى خواهیم که براى ما طلب آمرزش و دعا بنماید، و طلب دعا و آمرزش از پیامبر یا صالحان امرى پسندیده است که وهابیون نیز در هنگام زنده بودن فرد آن را جائز مى شمرند.
ثانیاً- اینکه وهابیون عنوان مى کنند طلب دعا از فرد پس از مرگ او جایز نیست و لذا نمى توان از پیامبر یا ائمه یا سایرین پس از مرگ طلب دعا نمود، نیز نادرست است چرا که براساس آیات و روایات پیامبر و ائمه و شهدا و نظایر آنان با مرگ نمى میرند و بلکه زنده مى باشند. * "ولاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه اموات بل هم احیاء عند ربهم یرزقون". * على (ع) پس از تغسیل پیامبر (ص) خطاب به ایشان فرمود: "بابى انت و امّى اذکرنا عندربک واجعلنا من بالک"، (نهج البلاغه خ 235) * ابوبکر نیز پس از وفات پیامبر،خطاب به جسد مطهر ایشان گفت: "بابى انت و امّى طبت حیّاً و میّتاً و اذکرنا عندربکً" (السیرة الجبیه- 3/392)
ثالثاً- آنچه شرک محسوب مى شود و توجیه عبادى و توحید افعالى را مخدوش مى سازد آن است که ما وقتى طلب شفاعت از غیر خدا مى کنیم او را قادر بالاستقلال بدانیم و به جاى خداوند او را قرار دهیم و حال آنکه چنین نیست و ما تنها آنان را به واسطه آبرویى که در نظر خداوند دارند واسطه بین خود و معبود قرار مى دهیم. * "والذین لایدعون مع اله الهاً آخر..." (فرقان 68) آیه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او دیگرى را بخوانید مشرک گشته اید. * "و یعبدون من دون اله ما لایفرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاءنا عنداله" (یونس 18) باز ملاحظه مى گردد که بحث "عبادت غیر خدا" مطرح مى باشد و ملاک شرک عبادت غیر او مى باشد. * "و اذ تخلق من الطینى کهیة الطیر باذنى نتنفخ فیها فتکون طیراً باذنى..." (مائده 110) دراین آیه شریفه نیز دیده مى شود که اگر حضرت عیسى (ع) و یا سایر اولیاء الهى قدرتى دارند همه "باذن اللّه" مى باشد و هیچ کس از خود مستقلا قدرتى ندارد، لذا اگر ما با این دیدگاه از اولیاء الهى طلب دعا و شفاعت نمائیم مشکلى ایجاد نخواهد گردید.
شفاعت و وهابیت
بحثي که وهابيون مطرح کردهاند بيشتر درباره شفاعت خواهي است. شفاعت خواهي از هر شفيعي ولو پيغمبر به طور کلي شرک در عبادت است و جايز نيست. بطلان اين فکر هم خيلي روشن است. شفيع قرار دادن کسي شرک در عبادت است و شفاعت پرستش شفيع است. در حقيقت پيـروان فرقهي ضاله و گمـراه وهابيـت معتقـد هستنـد که فقـط بايد از خداوند طلـب شفاعـت کرد تا پيغمبـر يا اوليـاء را شفيـع انسان قـرار دهد. امّا درخـواسـت مستقيـم شفاعـت از پيغمبر يا هر يک از صالحين و اولياء شرک اکبر است
برداشتهاي غلط از مفهوم شفاعت اعتقاد به شفاعت در صورتي ميتواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوامفريبي تفسير شود. شفاعتِ غلط، برهم زننده قانون و ضد آن است؛ ولي شفاعتِ صحيح، حافظ و تأييدکننده قانون است. شفاعتِ غلط، آن است که کسي بخواهد از راه پارتيبازي جلوي اجراي قانون را بگيرد. بر حسب چنين تصوري از شفاعت، مجرم برخلاف خواست قانونگذار و برخلاف هدف قوانين اقدام ميکند و از راه توسل به پارتي بر اراده قانونگذار و هدف قانون چيره ميگردد. اينگونه شفاعت در دنيا، ظلم است و در آخرت، غيرممکن. ايرادهايي که بر شفاعت ميشود بر همين قسم از شفاعت وارد است و اين همان است که قرآن کريم آن را نفي فرموده است.
شفاعتِ صحيح، نوعي ديگر از شفاعت است که در آن استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين که مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است و قرآن اين نوع شفاعت را صريحا تأکيد کرده است. نوع نادرست شفاعت که به دليل عقلي و نقلي مردود شناخته شده است اين است که گناهکار بتواند وسيلهاي برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهي جلوگيري کند. بسياري از عوام مردم، شفاعت انبياء و ائمّه ع را چنين ميپندارند که پيغمبر اکرم ص و اميرالمؤمنين ع و حضرت زهرا ع و ائمّه اطهار ع ، خصوصا امام حسين ع متنفذهايي هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ ميکنند و اراده خدا را تغيير ميدهند و قانون را نقض ميکنند.
اعرابِ زمان جاهليت نيز درباره بتهايي که شريک خدا قرار ميدادند همين تصور را داشتند. آنان ميگفتند که آفرينش منحصرا در دست خداست و کسي با او در اين کار شريک نيست، ولي در اداره جهان بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهليت، شرک در خالق نبود، شرک در رب بود. مشرکين که ميپنداشتند ربوبيت جهان بين خدا و غير خدا تقسيم شده است، بر خود لازم نميدانستند که درصدد جلب رضا و خشنودي اللّه باشند، ميگفتند ميتوان با قربانيها و پرستشهايي که در برابر بتها انجام ميدهيم رضايت ربهاي ديگر را به دست آوريم و نظر موافق آنها را جلب کنيم، هر چند مخالف رضاي اللّه باشد؛ اگر رضايت اينها را کسب کنيم آنها خودشان به نحوي کار را در نزد اللّه حل ميکنند. اگر در ميان مسلمانان هم کسي گمان کند که تحصيل رضا و خشنودي خداي متعال، راهي دارد و تحصيل رضا و خشنودي فرضا امام حسين ع ، راهي ديگر دارد و هر يک از اين دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمين کند دچار ضلالت بزرگي شده است.
شفاعت، تضاد با توحيد!
شفاعت يک نوع وساطت در سببيت و تأثير است و ناگفته پيداست که سببيت مطلقه معنا ندارد؛ زيرا هر سببي اقتضاي سببيت معلومي را دارد و هر مسببي از اسباب خاصي ناشي ميشود و الاّ چنانکه هر چيز سبب هر چيز و هر چيز مسبب از هر چيز باشد سببيت به طور کلي از ميان خواهد رفت ولي غفلت بعضي از اين مطلب باعث شده که اشکالاتي بر مسئله شفاعت کرده و به اتّکاي آنها و بدون توجه به آيات قرآن، حقيقت قرآني را انکار نمايند. اينک قسمتي از آن اشکالات .
اشکال 1: با توجه به اصل مهمّ توحيد، بخصوص با توجه به معاني چهارگانه آن که مؤثر حقيقي در هر امري تنها ذات پاک حق تعالي است، آيا شفاعت نمودن شفيع و مؤثر بودن او در نجات گنهکاران چگونه ميتواند با توحيد سازگاري داشته باشد؟ پاسخ: شرط نخست در شفاعت، اذن الهي است و از اين رو شفاعت هرگز به معناي دخالت استقلالي شفيع و مؤثر بودن او در سرنوشت فرد گنهکار نيست، بلکه شفيع تنها نقش واسطهاي را دارد که مجراي رسيدن فيض الهي به افراد گنهکار است و اين معنا هرگز با هيچ يک از ابعاد اصل توحيد منافات ندارد. البته شفاعتي که مشرکين به بتها نسبت ميدادند و يا شفاعتي که يهود به دلخواه خويش بدان معتقد شده بودند هرگز با روح توحيد سازگار نيست.
اشکال 2: آيا شفاعت با بعضي آيات قرآن مثل آيه و ان ليس للأنسان الاّ ما سعي (نجم39) . منافات ندارد؟ پاسخ: شفاعت يک امر گزاف و بدون حساب و کتاب نيست، بلکه متوقّف بر امور و شرايطي است که انسان بايستي در همين جهان آنها را کسب نمايد و محتاج مراقبتها و اعمال خاصّي است. اگر اين شرايط و ويژگيها در کسي وجود داشته باشد، اما باز هم مشمول شفاعت الهي نشود و از عذاب رهايي نيابد، اينجاست که قانون ليس للأنسان الاّ ما سعي وارد گشته و تاثير عملي خود را بر عاقبت انسان ميگذارد.
اشکال 3: اصولا آيات چندي در قرآن کريم داريم که در آنها مسئله شفاعت انکار شده است. بنابراين، مسئلهء شفاعت با نص صريح اين آيات منافات دارد. (مثل آيات 48،123 و 254 بقره و اتّقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس پاسخ: هرگز نميتوان آيات قرآن را بدون در نظر گرفتن آيات قبل و بعد و يا بدون ملاحظه آيات ديگر و رواياتي که در رابطه با مفاد آن آيه است تفسير کرد، و توضيح داد. و هم از اين روست که رسول اکرم(ص) ميفرمايند: نزل(القرآن) يصدّق بعضه بعضا؛ بعضي از آيات قرآن بعضي ديگر را(تفسير و) تصديق ميکند (2) امير المؤمنين(ع) نيز در نهج البلاغه ميفرمايند: «...و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض؛ بعضي از آيات بعضي ديگر را بيان ميکند و برخي بر برخي ديگر گواهي ميدهد». با توجه به اين امر نميتوان گفت که بعضي آيات قرآن به طور کلي مسئله شفاعت را رد ميکنند، چرا که آيات فراوان ديگري که قبلا بعضي از آنها را ذکر کرديم اصل مسئله شفاعت را-في الجمله-اثبات ميکنند، و علاوه بر اين ديديم که از سوي پيشوايان معصوم(ع)نيز که مفسران حقيقي کلام خدايند، روايات فراواني در مورد شفاعت وارد شده است، تا آنجا که شايد بتوان گفت اين روايات به حد تواتر رسيده است. بنابراين نبايستي اين آيات را به طور مطلق تفسير و معنا کرد، چرا که:
اولا : آيات متعدد ديگري دال بر شفاعت داريم که ميتوانند به عنوان مخصّص و مقيّد براي اين عمومات و اطلاقات قرار گيرند. ثانيا : آياتي که ظاهرا نفي شفاعت ميکنند در مقام نفي شفاعت استقلالي هستند و نه شفاعت بالعرض : «شيئا و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون؛ بترسيد از روزي که در آن هر کسي به جاي ديگري مجازات نشود و هيچ شفاعتي از کسي پذيرفته نگردد و از کسي عوضي نستانند و کسي ياري و کمک نشود». بدون اذن الهي هستند که امثال قوم يهود و بني اسرائيل بدان معتقد بودند.
اشکال 4 : آيا پذيرش شفاعت موجبات تجرّي مردم در ارتکاب گناه و جسارت ورزيدن در انجام معاصي را فراهم نميسازد، چرا که وقتي مردم، اميدوار به شفاعت شافعان روز قيامت شدند خيالشان از جهت عذاب آسوده گشته از انجام گناهان چندان باکي نخواهند داشت؟ جواب اين شبههء معروف را با دو راه حل نقضي و استدلالي ميتوان بيان کرد: اگر اين اشکال در مورد شفاعت وارد باشد، در مورد مسائلي همانند "قبول توبه"، "اميد به رحمت الهي" و "تکفير گناهان" و يا ساير اعمال صالحهاي که ثوابهاي فراوان دارند نيز به صورت شديدتر وارد خواهد بود چرا که آنها نيز ميتوانند مورد سوء استفاده قرار گيرند و انسان را در ارتکاب گناهان، جسور و بيباک نمايند. "قل يا عبادي الّذين أسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه،انّ اللّه يغفر الذّنوب جميعا،انّه هو الغفور الرّحيم؛ (اي پيامبر از جانب من به آن بندگانم که در ارتکاب گناه و معصيت نسبت به نفس خويش ظلم و اسراف کردهاند، بگو: هرگز از رحمت بيمنتهاي الهي نااميد نباشيد. البته خداوند همه گناهان را ميآمرزد. بهراستي او آمرزنده و مهربان است (زمر39) در اين آيه با صراحت هر چه تمامتر، وعده مغفرت و آمرزش به گنهکاران داده شده است و ميتواند سبب جرأت بر انجام گناهان شود. و يا در آيه ديگر ميفرمايد: "ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سيّئاتکم. اگر از گناهان بزرگي که از آنها نهي شدهايد اجتناب کنيد از گناهان ديگرتان گذشت خواهيم کرد". (نساء31) وعده عفوي که در اين آيه نيز بدان اشاره شده ميتواند مورد سوء استفاده واقع شده، انسان را بر ارتکاب جميع گناهان صغيره جسور نمايد. امّا بايد توجه داشت که هرگز يک آيه را نميتوان بدون در نظر گرفتن آيات ديگر و يا رواياتي که پيرامون آن آيه وارد شده است، تفسير و معني کرد، و اگر در تفسير اين آيات، روايات و آيات ديگر نيز مورد ملاحظه قرار گيرند مجالي براي سوء استفاده باقي نخواهد ماند.
شفاعت یا خرافه ؟!
آیات مخالف دسته اول: این قبیل از آیات مسئله شفاعت و تأثیر واسطه و اسباب در روز قیامت را نفی میکنند. برخی از مهمترین آیات این گروه عبارتند از:
1ـ بقره/48: وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً، وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ، وَ لا یُۆْخَذُ مِنْها عَدْلٌ، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ، بپرهیزید از روزى كه احدى به جاى دیگرى جزاء داده نمیشود، و از او شفاعتى پذیرفته نیست، و از او عوضى گرفته نمیشود، و هیچكس از ناحیه كسى یارى نمىگردد.
2ـ بقره/166: ... وَ رَأَوُا الْعَذابَ، وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ، عذاب را مىبینند و دستشان از همه اسباب بریده میشود. بقره/254: ... یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ ... ، ...روزى كه در آن نه خرید و فروشى است، و نه رابطه دوستى
3ـ انعام94: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى، كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیكُمْ شُرَكاءُ، لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَكُمْ، وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ، امروز تک تک و به تنهایى نزد ما آمدید، همانطور كه روز اولى كه شما را آوردیم لخت و تنها آفریدیم، و آنچه به شما داده بودیم با خود نیاوردید، و پشت سر نهادید، با شما نمىبینیم آن شفیعانى كه یک عمر شریكان ما در سرنوشت خود مىپنداشتید، آرى ارتباحهایى كه بین شما بود، و به خاطر آن منحرف شدید، قطع شد، و آنچه را مىپنداشتید (امروز نمىبینید) . یونس/18: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ، وَ یَقُولُونَ هۆُلاءِ شُفَعاۆُنا عِنْدَ اللَّهِ، قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ؟ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِكُونَ، به غیر خدا چیزى را مىپرستند كه نه ضررى برایشان دارد، و نه سودى به ایشان مىرساند، و میگویند: اینها شفیعان ما به نزد خدایند، بگو: آیا به خدا چیزى یاد میدهید كه خود او در آسمانها و زمین اثرى از آن سراغ ندارد؟ منزه و والا است خدا، از آنچه ایشان برایش شریک مىپندارند.
آیات موافق دسته دوم:
1ـ بقره255: لَهُ ما فِی السَّماواتِ، وَ ما فِی الْأَرْضِ، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؟ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ، برای اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، كیست كه بدون اذن او نزد او شفاعتى كند؟ او میداند اعمالى را كه یک یک آنان كردهاند، و همچنین آثارى كه از خود به جاى نهادهاند.
2ـ یونس3: إِنَّ رَبَّكُمُ، اللَّهُ، الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ، ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ، به درستى پروردگار شما تنها اللَّه است، كه آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید، آنگاه بر عرش مسلط گشته، تدبیر امر نمود، هیچ شفیعى نیست مگر بعد از آنكه او اجازه دهد.
3ـ طه110: یَومَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ، إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا، یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ، وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً، امروز شفاعت سودى نمىبخشد، مگر از كسى كه رحمان به او اجازه داده باشد، و سخن او را پسندیده باشد، او به آنچه مردم كردهاند، و نیز به آنچه آثار پشت سر نهادهاند، دانا است، و مردم به او احاطه علمى ندارند.
4ـ مریم87: لا یَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً، مالک شفاعت نیستند، مگر تنها كسانى كه نزد خدا عهدى داشته باشند.
5ـ انبیاء28: وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ، بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ، یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ، وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى، وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ، گفتند: خدا فرزندى گرفته، منزه است خدا، بلكه فرشتگان بندگان آبرومند اویند كه در سخن از او پیشى نمىگیرند، و به امر او عمل مىكنند، و او میداند آنچه را كه آنان مىكنند، و آنچه اثر كه دنبال كردههایشان میماند، و ایشان شفاعت نمىكنند، مگر كسى را كه خدا راضى باشد، و نیز ایشان از ترس او همواره در حالت اشفاقند.
6ـ سجده4: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ، ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ، أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ،؟ او است اللَّه، كه آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید، و سپس بر عرش مسلط گشت، شما به غیر او سرپرست و شفیعى ندارید، آیا باز هم متذكر نمىگردید؟!
این آیات یا شفاعت را مختص به خدا مىكند و یا آن را عمومیت میدهد، و براى غیر خدا نیز اثبات مىكند، اما با این شرط كه خدا به او اذن داده باشد، و به شفاعتش راضى باشد، و امثال این شروط. در جمع میان این دو دسته از آیات باید چنین بیان داشت که شفاعت فی الجمله مورد قبول خداوند میباشد لکن هیچکس فی نفسه نمیتواند آن را انجام دهد بلکه به اذن خداوند در اختیار کسانی که شایستگی آن را داشته باشند قرار خواهد گرفت.
نتیجه... سخن كوتاه اینكه نه اعطاء و دادنش طورى است كه اختیار خدا را از او سلب كند، و بعد از دادن نسبت به آنچه داده ندار و فقیر شود، و نه ندادنش او را ناچار به حفظ آنچه نداده میسازد، و سلطنتش را نسبت به آن باطل مىكند. از اینجا معلوم میشود: آیاتى كه شفاعت را انكار مىكنند ـ اگر بگوییم ناظر به شفاعت در روز قیامت است ـ شفاعت به طور استقلال را نفى مىكند، و میخواهد بفرماید: كسى در آن روز مستقل در شفاعت نیست، كه چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت كند، و آیاتى كه آن را اثبات مىكند، نخست اصالت در آن را براى خدا اثبات مىكند، و براى غیر خدا به شرط اذن و تملیک خدا اثبات مینماید، پس شفاعت براى غیر خدا هست، اما با اذن خدا.
آشنائی با تاریخ اسلام: عبرت آموزی (و لقد اهلكنا القرون من قبلكم .... گذشته چراغ راه آینده است) آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی( هدی و رحمه للمتقین)