سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2

m5736z

blog.ir.

قرآن و استقلال فرهنگي

 فرهنگ، مجموعه اي از باورها، آيين ها، آداب، سنت ها، رسوم و دين است كه هويت هر جامعه انساني را شكل مي بخشد و از ديگر جوامع متمايز مي سازد. قرآن اختلاف فرهنگي را امري طبيعي و در راستاي رشد و تكامل فردي و جمعي انسان و جوامع انساني برمي شمرد. تمدن هاي انساني، اشكال تجسمي فرهنگ هاست. لذا هر فرهنگي، خاستگاه تمدني متفاوت از ديگري مي شود و فرهنگ هاي ديگر، آثار و برآيند فرهنگي ديگر تمدن ها را كه به شكل فرآورده هاي تمدني، تجسم و معناي خارجي مي يابد، به سادگي نمي پذيرند و از آن سر باز مي زنند بر همين اساس برخي ها كاربرد واژگان تمدن هاي ديگر را نمي پذيرند

 زيرا بر اين باورند كه هر يك از اين واژگان داراي بار فرهنگي خاصي است كه از طريق فرآورده هاي فرهنگي و به شكل تجسمي آن (تمدن) مي كوشد تا در فرهنگ و تمدن ديگر نفوذ كرده و آن را تحت كنترل خود درآورد. واژه و يا فرآورده فرهنگي و تمدني با خود مجموعه اي فرهنگ تمدن (ديگر) را همراه دارد كه پذيرش آن لوازم و پيامدهائي به دنبال دارد كه مي تواند براي فرهنگ گيرنده و پذيرنده مخرب و زيانبار باشد. حتي خرده فرهنگ ها در ميان كلان فرهنگ ها از چنين احساسي رنج مي برند كه مورد تهاجم فرهنگي قرار گرفته اند؛ واكنش تند فرهنگ فرانسوي نسبت به فرهنگ انگليسي و بازتاب آن در حوزه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي نمونه عيني از اين واكنش و رد فرهنگي ميان دو خرده فرهنگ از يك تمدن و فرهنگ كلان مشترك است.
استقلال فرهنگي، مقدمه استقلال در حوزه هاي ديگراز اين رو، بسياري از انديشمندان بر اين باورند كه موجوديت و هويت هر جامعه و تمدني از استقلال فرهنگي آن جامعه برمي خيزد و خاستگاه استقلال در هر حوزه ديگري را بايد در استقلال فرهنگي جست. به اين معنا كه فرهنگ به عنوان ريشه و خاستگاه تمدني، اصلي ترين نقش را در حوزه استقلال و حفظ آن در همه جنبه ها و حوزه ها دارد. اگر فرهنگي دست خوش تغييرات ژرف شود و استقلال خود را در ميان فرهنگ هاي ديگر از دست بدهد، آن جامعه و تمدن منسوب به آن فرهنگ نيز دچار بحران هويت و فروپاشي مي شود و استقلال خود را در هر حوزه و زمينه ديگري چون نظامي، اقتصادي، سياسي و تمدني از دست مي دهد. ريشه اين نظريه در اين است كه فرهنگ به عنوان مجموعه اي از انديشه ها و باورها، با روح و جان فردي و يا جمعي جامعه در ارتباط مستقيم است. انديشه و بينش انساني است كه هويت فردي و يا جمعي انسان را مي سازد و به آن معنا و مفهوم مي بخشد؛ از اين رو، هرگونه تغيير و دگرگوني در حوزه بينش و نگرش و انديشه و باورها به سرعت تأثيرات خود را در حوزه هاي ديگر بجا مي گذارد. بنابراين استقلال فرهنگي به عنوان ضامن و حافظ استقلال سياسي و اقتصادي و نظامي عمل مي كند و تمدني را از تمدن ديگر جدا و متمايز مي سازد. اگر انسان و يا جامعه اي از نظر بينش و انديشه و فرهنگ مستقل نباشد نمي تواند مدعي استقلال در حوزه هاي ديگر شود.
قرآن و فرهنگ برتر اسلامي
قرآن هر چند كه براي همه فرهنگ ها و تمدن ها ارزش و جايگاه ارزشي خاصي را قايل است و به همه آنها به عنوان فرآورده هاي انساني و توليدات خليفه الهي در قرارگاه زمين مي نگرد، ولي ميان آنها تفاوت ها و تمايزهاي ارزشي نيز قايل است. وقتي قرآن سخن از امت و جامعه و يا فرهنگ شاهد، نمونه و ميانه مي كند، تفكيك ارزشي ميان فرهنگ ها و تمدن ها قايل مي شود. بنابراين، با حفظ احترام به همه فرهنگ ها و تمدن ها، ارزش ها و فرهنگ و تمدن مبتني بر اصول ارزشي اسلام يعني فرهنگ حقيقي و ناب اسلامي و قرآني را برتر از ديگر فرهنگ ها و تمدن ها برمي شمارد. اين تفكيك ارزشي ميان فرهنگ و تمدن اسلامي (البته قرآني و ناب كه شايد در حال حاضر و گذشته آرماني بوده است) و ديگر تمدن ها از آن رو صورت مي گيرد كه فرهنگ و تمدن اسلامي قرآني به عنوان نمونه كامل و راه مستقيم سعادت دوسرايي ارايه شده و سرمشق قرار گيرد و ديگر جوامع انساني دست كم در برخي از حوزه ها خود را با آن هماهنگ سازند.

 اين به معناي نابودي ديگر فرهنگ ها، زبان ها و آداب و رسوم مفيد و عقلايي نيست؛ زيرا تفاوت فرهنگي و زباني و سنت هاي متفاوت خود انگيزه و خاستگاه تكامل و رشد انسان و جوامع انساني است. سخن از آن است كه نوعي اشتراك در برخي از اصول فرهنگي پديد آيد كه براي جوامع بشري مفيد و سازنده است. بنابراين سخن گفتن از استقلال فرهنگي به معناي آن نيست كه از اصول عقلايي و ارزشي و فرهنگي مفيد و سازنده ديگر جوامع بهره نگيرند؛ زيرا برخي از آداب و ارزش هاي اخلاقي در فرهنگ هاي ديگر برخاسته از اصول عقلايي و بشري است كه به عنوان پيامبر باطن انساني عمل مي كند و اسلام و قرآن آنها را (چه موجود و چه آنهايي كه پس از اين پديدار مي شوند) تأييد و امضا كرده و مي كند. همان اصول ارزشي عقلايي كه از آن در اصول فقه اسلامي به سيره عقلايي ياد مي كنند و بر آن مهر تأييد مي زنند.
از همه اينها گذشته اسلام و قرآن خواستار هويت يابي فرهنگي امت و جامعه اسلامي است. بر اين اساس با شعار شعوربخش و هدايت گر: قولوا لا اله الاالله تفلحوا، زنجيرهاي فرهنگي و تمدني بردگي و جهل و بندگي را از دست و پاي بشريت برمي دارد (اعراف آيه 157). هدف از اين حركت بينشي و نگرشي آن است كه انسان را در جايگاه واقعي خود قرار دهد و فرهنگ و بينش براي رسيدن به اين مقصد و مقصود، مهم ترين عامل شناخته شود.
راهكارهاي هويت بخشي به فرهنگ و تمدن اسلامي
قرآن براي رسيدن به استقلال فرهنگي و هويت بخشي تمدني و جلوگيري از وابستگي هاي فرهنگي، برنامه ها و راهكارهايي را ارايه داده است كه در اينجا به بخشي از آن مي پردازيم:
1. قرآن: قرآن به عنوان مهم ترين عامل براي استقلال فرهنگي و تمدني اسلام معرفي شده است؛ زيرا با قرآن به عنوان كتاب و قانون اساسي امتي كه بايد در درون تمدن ها و فرهنگ ها برخيزد و هويت مستقل و جداگانه بيابد، اين امكان فراهم آمد تا امت اسلام شكل و هويت مستقلي پيدا كند. هر جامعه و تمدن و فرهنگي نيازمند اصولي اساسي است كه به عنوان امر ثابت از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود و نسل حاضر با تلاش و كار فرهنگي مي كوشد تا آن مباني و اصول را به نسل ديگر آموزش داده و براساس آن تربيت كند. اين عمل را در علوم اجتماعي جامعه پذيري مي گويند. جامعه پذيري موجب مي شود تا همبستگي اجتماعي و وحدت رويه و عمل در ميان نسل ها حفظ شود و سنت ها انتقال يابد. سنت ها و اصول اساسي هر فرهنگ مي تواند به دو شكل شفاهي و كتبي منتقل شود. در قرآن و گزارش هاي تاريخي، ما با هر دو شكل حفظ فرهنگي جوامع آشنا شده ايم.

به عنوان نمونه فرهنگ يهودي به شكل كتاب از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. در اين كتاب اصول اساسي و ارزش هاي بنيادين نوشته و ثبت شده است و هر نسلي به كمك آن مي تواند از سنت ها و رويه هاي فرهنگي پيشينيان خود مطلع شده و بر پايه آن عمل كند. اين روش از فوايد چندي برخوردار است كه از مهمترين آنها مي توان به پايداري و ثبات آن اشاره كرد. شكل ديگري كه اصول و سنت هاي فرهنگي به نسل ديگر منتقل مي گردد، روش شفاهي است. جامعه بي سواد حجاز با اين روش، ارزش ها و سنت هاي فرهنگي خود را به ديگر نسل ها منتقل مي كردند. بسياري از آداب و سنت هاي مرسوم در عصر نبوي(ص) سنت ها و آدابي بود كه از ابراهيم(ع) به يادگار مانده بود و به صورت شفاهي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد. اين روش به جهت فقدان سنت مكتوب دچار تغييرات اساسي و گاه دگرگونه ساز مي شود. نسل هاي پسين به علت فقدان منبع معتبر و مستند نمي توانند از همانندي و يا يگانگي اصول ارزشي خود در طول نسل ها دفاع كنند؛ زيرا هر يك از سنت ها به علل مختلف مي تواند تغيير شكل و ماهيت دهد.
قرآن به عنوان عامل اساسي حفظ وحدت فرهنگي و پايداري ارزش هاي فرهنگي و تمدن اسلام به خوبي توانست از اين مهم برآيد. بنابراين قرآن در برابر دو كتاب (يعني دو فرهنگ يهودي و مسيحي) و حتي ديگر فرهنگ ها و تمدن هاي داراي هويت پايدار فرهنگي چون تمدن و فرهنگ ايراني و رومي عمل كرد. قرآن توانست با حضور و نقش خود استقلال فرهنگي و تمدني امت اسلامي را تضمين كند. بنابراين بايد بر اين نكته پاي فشرد كه ارسال قرآن از سوي خداوند و كتابت آن به عنوان نخستين و مهمترين عامل هويت بخشي جامعه اسلامي عمل كرده است. خداوند با اين عمل خواست تا جامعه و امت اسلامي داراي هويت مستقل و پايداري باشد كه در برابر آسيب هاي احتمالي زمان مصون بماند.
2. تجسم بخشي وحدت محوري با انتخاب مكه: يكي ديگر از راهكارهايي كه قرآن براي هويت بخشي فرهنگي و تمدني اسلام ارايه داده است، انتخاب مكه به عنوان قبله فرهنگ و تمدن اسلامي است. براي تداوم فرهنگي و پايداري تمدني لازم است كه نوعي محور تجسمي نيز در كنار محور فرهنگي (قرآن) وجود داشته باشد. تا زماني كه امت از چنين محوريت برخوردار نباشند نمي توانند به خود شكل تمدني دهند. تجسم بخشي مفاهيم فرهنگي نياز به پديده هاي فرهنگي و مقولات تمدني دارد. كعبه به عنوان تجسم و نماد محوري وحدت فرهنگي و تمدني جامعه اسلامي عمل مي كند. پيش از انتخاب كعبه و مكه به عنوان قبله مسلمانان، اين هويت به شكل معنوي وجود داشته ولي هرگز به شكل تجسمي نمود پيدا نكرده بود، از زماني كه اين قبله به عنوان محور عيني مشخص شد، امت و تمدن اسلامي از تمدن و امت مسيحي و يهودي مجزا شد. (بقره آيه 145)
3- مسجد: ديگر عامل اساسي كه براي هويت بخشي فرهنگي از سوي قرآن و پيامبر صورت گرفت، ساخت مسجد و تأكيد بر اين عنوان بود. اگر ديگر تمدن ها و فرهنگ ها داراي مشخصه اي چون كنيسه و كليسا و صومعه بودند، اسلام براي ايجاد استقلال فرهنگي اقدام به ساخت مكاني براي عبادت به نام مسجد كرد كه از نظر شكل و شمايل و متعلقات داخلي آن بسيار فرق داشت. 
4- نماز: از ديگر راهكارهايي است كه قرآن به صورت تجسمي كوشيد تا نوعي استقلال فرهنگي و تمدني را با آن سبب شود.
5- نفي تشبه و همانندي با ديگران: اين راهكار براي حفظ استقلال فرهنگي و نه ايجاد آن، پيشنهاد شد و در دستور قرار گرفت. برنامه قرآن و اسلام اين بود كه پس از ايجاد استقلال فرهنگي با عواملي كه برخي از آنها در اينجا ذكر شد، اين استقلال را حفظ كرده و نگذارد به اشكال مختلف سست و يا از ميان برود، از اين رو دستور داد تا مسلمانان به عنوان يك امت و تمدن مستقل از تشبه به ديگران خودداري كنند. تشبهي كه موجب مي شود هويت فرهنگي و استقلال تمدني آنان از ميان برود. بنابراين هر آنچه اين استقلال فرهنگي را به مخاطره مي اندازد حرام و ممنوع گرديد كه از آن ميان تشبه و همانندسازي خود با ديگران است. (نساء 89)
6- جلوگيري از تأثيرگذاري ديگران در حوزه هاي فرهنگي: از ديگر برنامه هاي قرآن و اسلام براي تداوم فرهنگي آن است كه نگذارد ديگران در حوزه هاي فرهنگي اعمالي را انجام دهند كه تغييرات فرهنگي را پديد مي آورد و پايه استقلال فرهنگي را سست مي كند. در آيه 17 توبه از مشاركت دادن ديگران در ساخت مساجد و بناهاي ديني و فرهنگي نهي مي كند و مي فرمايد: مشركان نمي توانند و نبايد در آباداني مساجد مشاركت داشته باشند. در دستوري ديگر مسلمانان را از اينكه در اين حوزه هاي حساس و سرنوشت ساز كه هويت فرهنگي و جمعي امت بدان وابسته است، از ديگران بهره گيرند و آنان را حتي به عنوان مشاوران به خدمت گمارند، نهي كرده است. اين همه تشديد و شدت عمل از آن روست كه تصرف و دسترسي ديگران به اين حوزه ها تأثيرات ژرف و مهمي را سبب مي شود و جامعه و هويت مستقل آن را تهديد مي كند. (آل عمران 100)
7- عدم كوتاهي در برابر ارزش ها: اگر جامعه و امت اسلامي و يا هر فرهنگي در برابر ارزش ها و اصول خود كوتاه بيايد و به عنوان آسان گيري و تساهل و تسامح آن را زير پا گذارد، چنين فرهنگ و جامعه اي به زودي استقلال خود را از دست مي دهد و چيزي نمي ماند تا با آن هويت خود را بنماياند. انعطاف در برابر اصول ارزشي، امر نادرست و ضدفرهنگي است. بنابراين قرآن هر مسلماني را فردي اصول گرا به معناي پاسدار ارزش هاي اساسي مي داند. ارزش هايي كه بر پايه اصول عقلاني و يا داده هاي وحياني، معتبر است بايد حفظ شود و از آن پاسداري كرد. اگر در اسلام سخن از تسامح و تساهل و آسان گيري است درباره اصول ارزشي نيست. يك مسلمان مي تواند و بايد اهل تسامح و تساهل نسبت به ديگران باشد ولي نمي تواند و نبايد در برابر اصول و ارزش ها كوتاه بيايد. (اعراف 3 و نيز جاثيه 19 و كافرون 1 تا 5 و ممتحنه 4 و 5) كوتاهي در اصول اسلام به عنوان مداهنه و تدهين، امري مردود و زشت شمرده شده است و اهل مداهنه درخصوص ارزش ها، به مجازات سختي تهديد شده اند. (قلم 9)
8- مبارزه با ارتداد: از ديگر راهكارهايي است كه براي تداوم ارزشي و استقلال فرهنگي جامعه پيشنهاد شده است. در هر جامعه و تمدن فرهنگي، افرادي كه در حوزه قانون و سنت ها عمل نمي كنند و به زباني جامعه پذير نيستند و با نمادهاي فرهنگي و يا اصول ارزشي جامعه همراهي و هماهنگي ندارند به سختي مجازات و تنبيه مي شوند؛ زيرا اگر چنين برخوردي از سوي جامعه انجام نگيرد بنياد ارزشي جامعه و هنجارهاي آن سست و به زودي نابود مي شود. در جامعه اسلامي نيز براي حفظ ارزش ها و وحدت فرهنگي جامعه از روش فوق استفاده شده است. مسئله ارتداد و تنبيهات آن را مي توان بر اين اساس تحليل و تبيين كرد. در جامعه اي كه افراد با پذيرش و پس زدن هاي پياپي، اركان ارزشي و سنت هاي اساسي را به بازي مي گيرند و هنجارهاي اجتماعي جامعه را با خطر مواجه مي سازند، تنبيه و مجازات چنين افرادي براي حفظ وحدت و هم بستگي جامعه ضروري و بايسته است. بنابراين قرآن همانند ديگر جوامع بشري با مخالفان ارزش ها و سنت هاي درست و معتبر عقلاني و عقلايي به شدت مبارزه و آنان را تنبيه و مجازات مي كند.
به نظر مي رسد كه اين حكم از آنجايي كه مرتبط به حفظ جامعه و وحدت آن است در صورتي اجرايي مي شود كه موجبات سستي نهادهاي ارزشي جامعه را فراهم آورد. به اين معنا كه هرگاه فرد و يا افرادي با بازي ارتداد بخواهند اصول ارزشي جامعه و استقلال فرهنگي جامعه اسلامي را به بازي گيرند به سختي مجازات و تنبيه مي شوند ولي اگر چنين حالتي دست نداد تنها با روش هاي تعزيري و يا راهكارهاي ديگر چون طرد و تبعيد، از دامن زدن به اينگونه رفتارهاي ضد جامعه پذيري جلوگيري به عمل مي آيد. بنابراين تشخيص اين مسئله به امام جامعه و دولتمردان بستگي دارد و از قوانين حكومتي براي حفظ و پاسداري از ارزش هاي اساسي جامعه است. (آل عمران 149 و نيز بقره 109) اينها نمونه هايي از راهكارهاي قرآني براي ايجاد و نيز پاسداري از استقلال فرهنگي و تمدني جامعه اسلامي است. مي توان با تفكر و تدبر در آيات ديگري از قرآن نمونه ها و راهكارهاي ديگري براي اين مسئله يافت كه از آن ميان مي توان به راهكار هجرت (عنكبوت 56 و نساء 97) اشاره كرد.

اصول فرهنگي در اسلام

مقدمه: هيچ عرصه اي از جمله فرهنگ را نمي توان يافت كه بر اصول مستحكمي استوار نباشد و تبادلات و تعاملات خويش را طبق آن به پيش نبرد. فرهنگ اسلامي از ابتداي ورود خود به سرزمين جزيره العرب توانسته است جوامع انساني را به درستي رهبري كند و آنان را به سمت و سوي گوهر انساني، هدايت نمايد و اين بي ترديد بر اصولي بنيادين اساسي مستقر گرديده است؛ به طوري كه مي توان گفت اگر اين اصول مستحكم نبود؛ اين فرهنگ در طول تاريخ و در گذر زمان، از ميان مي رفت. 

1: برخورد با كفار و نيك رفتاري با يكديگراز جمله اصول بنيادين و راهگشاي فرهنگي اسلام اين است كه مسلمين همواره بايد دشمن شناس بوده و نيروهاي خودي را از غيرخودي بازشناسند تا با خودي ها در تعامل و با غير آنها در تقابل باشند. خداوند از اين اصل اساسي چنين ياد مي كند: «محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم» فتح/92 پيامبر خداست، و كساني كه با او هستند بر كافران سختگيرند و با يكديگر مهربان.) اين آيه به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه اسلام نمي تواند تحت هر شرايطي با كساني كه قصد نابودي آن را دارند كنار آمده و با آنان نيك رفتاري نمايد بلكه اين رفتار نيكو، زماني معنا مي يابد كه دشمنان دين براي ريشه كن كردن اسلام توطئه اي نداشته باشند. لذا است كه مسلمانان نسبت به براندازان، موضعي واحد يعني مبارزه و برخورد دارند كه ضامن صيانت از دين خواهد بود.
2: عدم توجه به خواسته هاي نامشروع دشمنانيكي از مصائبي كه همواره و در طول تاريخ، متوجه مسلمانان بوده است اين كه دشمنان اسلام در تلاش براي چهره پوشي از خويش بوده اند به اين معنا كه خواسته اند اين گونه به مسلمانان وانمود و القاء كنند كه خيرخواه آنان هستند و در پي خوشبختي و سعادت آنان بوده و قصد دشمني ندارند. اين در حالي است كه در هيچ كجاي تاريخ نمي توان اين خيرخواهي را يافت نمود. بلكه تنها چيزي كه در تاريخ مكتوب و غيرمكتوب بشر از آنان به يادگار مانده، چيزي جز خباثت و شرارت نبوده است. از اين رو خداوند سبحان اين خطر را به پيامبر گوشزد كرده و مي فرمايد: «و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هوالهدي و لئن اتبعت اهواءهم بعدالذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لانصير» (بقره/021 يهوديان و نصرانيان از تو خشنود نمي شوند، تا به آيينشان گردن نهي. بگو (اي پيامبر): هدايت، هدايتي است كه از جانب خدا باشد. اگر از آن پس كه خدا تو را آگاه كرده است از خواسته آنها پيروي كني، هيچ ياور و مددكاري از جانب او نخواهي داشت. بنابراين، جوامع اسلامي بايد همواره به آنچه در اين آيه آمده است توجه داشته باشند تا در مقابل زياده خواهي ها و بدانديشي هاي فرهنگي بدانديشان، مقاومت كرده و در پي برآورده سازي خواسته هاي نامشروع آنان نباشند چرا كه اينان به چيزي كمتر از تهي سازي فرهنگي مسلمين رضايت نخواهند داد.
3: شروع از خويشتناز دير زمان موضوع فرافكني مسائل و مشكلات فردي و جمعي، از جمله مسائلي بوده است كه در ميان مسلمين رايج بوده و كمتر كسي به بازيابي اشكالات و مشكلات خويش توجه كرده است در حالي كه يكي از مسائل مهمي كه خداوند صريحاً در ابتداي رسالت نبي مكرم اسلام(ص) به آن حضرت يادآوري مي نمايد همان توجه به خويش و خويشاوندان نزديك ايشان مي باشد: «و انذر عشيرتك الاقربين» شعراء/412 خويشاوندان نزديكت را بترسان. از اين اصل مهم مي توان استفاده نمود كه اولا در مسائل فرهنگي بايد از خانواده و خويشان شروع كرد و ثانياً مراكز و متوليان فرهنگي در گام اول بايد مشكلات فرهنگي خويش را حل كرده تا در گام بعدي بتوانند به رفع مشكلات جامعه اقدام نمايند.
4: تحول آفرينيتحول و ايجاد تغيير در هر امري، از جمله ويژگي هاي ذاتي انسان بوده و هست بگونه اي كه دنياي امروز سرشار از اين مهم مي باشد و بي شك بايد اذعان كرد كه اگر اين خواسته فطري نبود چنين اتفاقاتي رخ نمي نمود. خداوند طي اصلي كلي و اساسي به امت اسلامي اين را يادآور گرديده است كه اگر بخواهيد هر اتفاق مباركي در زندگي فردي و جمعي شما رخ نمايد بايد خودتان پيش گام شده و اقدام به تحول آفريني نماييد وگرنه هيچ اتفاق مثبتي پديدار نخواهد شد: «ان الله لايغير مايقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم» رعد/111. خدا چيزي را كه از آن مردمي است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند. يا اين كه: «ليس للانسان الا ماسعي» نجم/93. براي مردم پاداشي جز آنچه خود كرده اند نيست؟ بنابراين اگر ما بخواهيم در مسائل فرهنگي جامعه اتفاقات ميمون و مباركي بيافتد لازم است خود بايد تغييرات را آغاز نماييم و منتظر كسي نباشيم.
5: اجازه نفوذ به دشمن ندادنيكي از آسيب هايي كه همواره متوجه مسلمانان بوده و هست اين كه دشمنان از راه هاي مختلف از جمله فرهنگ، بر جوامع اسلامي سلطه يافته و آنان را از حقيقت خويش كه همان فرهنگ ناب اسلامي باشد تهي و بر منابع مادي ايشان غالب گشته اند كه نمونه بارز آن را مي توان «اندلس» دانست كه در گذر زمان و با ورود مسيحيت به آن كشور دشمنان اسلام توانستند اين سرزمين اسلامي را به سرزميني به تمام معنا غربي تبديل نمايند. خداوند در بياني اخطارگونه به مسلمانان، تمام انواع نفوذ دشمنان را بر جوامع اسلامي طرد و نفي كرده و مي فرمايد: «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» نساء/141 خداوند هرگز براي كافران به زيان مسلمانان راهي نگشوده است. از اين رو و در دنياي كنوني كه دنياي تبليغات و اطلاعات است ما نبايد به دشمن اجازه راهيابي به درون فرهنگ خويش داده و عرصه را براي تاخت و تاز فرهنگي آنان بگشاييم چراكه در غير اين صورت در برابر خدا و نسل هاي آينده مسئول خواهيم بود.
6: عدم ولايت پذيري از مخالفانشايد در ابتداي امر، موضوع ولايت پذيري تنها به حوزه مسائل سياسي محدود گردد و ذهن مخاطب، به اين سمت و سو هدايت شود ولي نبايد از خاطر دور داشت كه چنين تفسيري از قرآن، بسيار سطحي و غيرقابل پذيرش است لذا يكي از مصاديق ولايت پذيري را بايد در حوزه مسائل فرهنگي جست وجو نمود كه برخي در اين جهت نيز ولايت ديگران را بر ولايت خودي ها (مؤمنين) ترجيح داده و آنان را اطاعت مي كنند. به عنوان مثال اين كه اگر نظام آموزشي يك كشور اسلامي برگرفته از يك نظام آموزشي غيرديني باشد يا اين كه برخي كتب مورد استفاده، ترجمه بوده و بعضاً مواد درسي، در عناد و تضاد با آموزه هاي ديني تدريس شود و يا اين كه الگوهاي مد پذيري ما پوشش و منش ديگران باشد؛ مصداق ولايت پذيري از ديگران در حوزه فرهنگ قلمداد مي شود.
خداوند براي رفع اين نوع از ولايت پذيري در ميان مسلمانان، مي فرمايد: «يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدي القوم الظالمين» مائده/15. اي كساني كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارا را به دوستي برمگزينيد. هر كس از شما كه ايشان را به دوستي انتخاب كند در زمره آنهاست و خدا ستمكاران را هدايت نمي كند. در اين آيه به صراحت، پذيرش ولايت يهود و نصاري و... از جمله مصاديق ظلم دانسته شده كه روا نيست جوامع اسلامي به آن گرفتار آينده و هزينه هاي گزافي بپردازند.
7: دوري از سخت گيري بي منطقموضوع سخت گيري هاي بي منطق و بي مورد هم از موضوعاتي است كه گاه سدي بر راه توسعه انديشه ها و آموزه هاي ديني اديان الهي بوده است از سوي برخي متدينان و يا دين آشنايان اعمال گرديده است. هرچند كه بي شك در همه امور (اعم از ديني و غيرديني)، رعايت خطوط قرمز و به تعبيري رعايت حريم ها، لازم و ضروري است ولي اين به معناي سخت گيري لجام گسيخته نخواهد بود. دين اسلام كه در آسان سازي و آسان گيري در امور، بي همتا است، در مسائل مختلف از جمله مسائل فرهنگي بر اين اصل كه نبايد جامعه را در تنگنا قرار داده و بر آنان سخت گرفت تأكيد مينمايد:ما جعل عليكم في الدين من حرج (حج/87) و برايتان در دين هيچ تنگنايي پديد نياورد. لذا است كه ما براي پيشبرد اهداف فرهنگي خويش نبايد به برخي مسائل دست و پاگيري متوسل شويم كه نه با دين و نه با منطق سازگار نمي باشد.
8: حفظ يكپارچگي فرهنگيتمام جوامع بشري براي دست يابي به اهداف مادي و معنوي خويش درپي اين هستند تا در سايه ايجاد و حفظ يكپارچگي در ميان خويش، گام هاي مثبتي در اين راستا بردارند. دين اسلام كه از همان ابتداي ظهور خود، بر يگانگي امت اسلامي در برابر دشمنان اصرار نموده است با توجه به اين اصل و كار ويژه هاي آن توانسته است مردمان مختلف و متفاوت را با يكديگر به يك سمت و سو رهنمون باشد و راه خود را تا به امروز تداوم بخشد. خداوند متعال در دستوري، با صراحت به مسلمين، وحدت و ائتلاف نظر با يكديگر را يادآور شده و مي فرمايد: «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا» (آل عمران/301). و همگان دست به ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد. بدون ترديد اگر جامعه ما بخواهد به سعادت فرهنگي نائل آيد بايد از امور پراكنده در عرصه فرهنگ، كه در مواردي به كم كاري و موازي كاري و يا بي مسئوليتي نيز منجر مي گردد پرهيز نمايد و در يك منظومه منسجم فكري و فرهنگي به انجام مسائل حوزه فرهنگ بپردازد.
9: اعتماد به نفساعتماد به نفس كه در حقيقت، موتور محركه تمام امور مي باشد از ديگر اصولي است كه اسلام براي دست يابي مسلمين به جايگاه شايسته خويش در درون و برون از مرزهاي خود، بر آن تأكيد مي نمايد. در واقع بايد توجه داشت كه اگر ما بتوانيم براساس واقعيات، به حس اعتماد به خويشتن برسيم خواهيم توانست در بسياري از مسائل از جمله در توسعه كمي و كيفي فرهنگ اسلامي موفقيت هاي لازم را كسب نماييم. خداوند در راستاي ايجاد و تعميق اعتماد به نفس، در قرآن چنين مي فرمايد: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين» (آل عمران/931). سستي مكنيد و اندوهيگن مباشيد، زيرا اگر ايمان آورده باشيد شما برتر خواهيد بود.
تحقيقاً بايد گفت يكي از مسائلي كه دشمنان درپي آن بوده اند اين است كه بگويند شما در هيچ عرصه اي از جمله فرهنگ نمي توانيد مؤثر باشيد و نيازمند فرد و يا افرادي هستيد تا به هدايت شما اقدام نمايند. با تأسف هرچه تمام تر بايد امروز به تحقق اين نيت شوم در ميان مسلمين اعتراف نمود چراكه موضوع «تهاجم فرهنگي» درپي اين ماجراجويي بوده و همچنان به مرزهاي فرهنگي جهان اسلام تجاوز مي نمايد، درحالي كه اگر ما به آموزه هاي خويش توجه مي نموديم ديگر گرفتار اين گرداب فرهنگي نمي شديم.
10: شدت برخورد با بيگانگانعصر كنوني كه عصر رسانه ها و ارتباطات جمعي است، در بسياري از مسائل از جمله مسائل فرهنگي جنگ و نبردي به معناي واقعي كلمه برقرار مي باشد. مبارزه و نبرد در حوزه مسائل فرهنگي از خطرناك ترين نبردها است. خداوند در بياني به پيامبر چنين مي فرمايد: «يا أيها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم» (تحريم/9) اي پيامبر، با كفار و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير. و يا در جاي ديگر خطاب به مؤمنين مي فرمايد: يا أيها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظه» (توبه/321) اي كساني كه ايمان آورده ايد، با كافراني كه نزديك شمايند جنگ كنيد تا در شما شدت و درشتي يابند. از اين دو آيه چنين استفاده مي شود كه امت اسلامي در قبال متهاجمان فرهنگي در هر عصر و مصري كه باشند نبايد بامسامحه و بي توجهي برخورد كنند بلكه بايد در عرصه مسائل فرهنگي نيز همچون صحنه مبارزات سخت نظامي، با دشمن با شدت و سرسختي هر چه تمام تر برخورد كرده تا اين كه دشمن احساس كند كه نمي توان به اين حوزه حساس تعرض نمود.
11: رهبري فرهنگي جهاناز مهم ترين اصول فرهنگي ما اين است كه ما بايد در دراز مدت بتوانيم رهبري ديگران را از جمله در حوزه مسائل فرهنگي برعهده بگيريم. در قرآن در اين راستا چنين مي خوانيم: «والذين يقولون... و اجعلنا للمتقين اماماً» فرقان/47 و آنان (مؤمنين) كه مي گويند: اي پروردگار ما... و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان. از اين آيه بخوبي مي توان برداشت كرد كه هدف عالي و غايي مسلمين در فرهنگ بايد اين باشد كه براي ديگران الگو و به تعبيري رهبر باشند تا آنان را به حقيقت انسانيت رهنمودن گردند.
12: تعامل با ديگرانيكي از موضوعاتي كه در باب فرهنگ مورد توجه است اين كه ما اصولا چه رويكردي بايد در قبال ديگر فرهنگ ها داشته باشيم؟ آيا با آنان به تعامل و همكاري بپردازيم يا اين كه به تقابل و تخريب مبادرت نماييم؟ منطق قرآن اساساً بر اين است كه ما مي توانيم بر مسائل مشترك و مورد اتفاق، با ديگر فرهنگ ها در تعامل باشيم نه اين كه با آنان بطور مطلق مبارزه كنيم. خداوند به پيامبر اسلام(ص) نسبت به ديگر اديان چنين مي فرمايد: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله» آل عمران/46 (اي پيامبر) بگو: اي اهل كتاب، بياييد از آن كلمه اي كه پذيرفته ما و شماست پيروي كنيم: آنكه جز خداي را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سواي خدا به پرسش نگيرد.
از اين آيه به درستي روشن مي شود كه ما همواره بايد بر مشتركات توحيدي و انساني در تمام فرهنگ ها تكيه كرده و به گسترش آن اقدام و با يكديگر در تفاهم و تضارب فكري باشيم نه اين كه كاملا از همديگر روي برتافته و اقدام به امور ناصواب نماييم. بي شك اين امر در درون جهان اسلام، معناي خاص و ويژه اي مي يابد چرا كه وقتي اسلام با ديگران مي تواند روابط فرهنگي داشته باشد تحقيقا بايد گفت مسلمانان در اين جهت بهتر خواهند توانست به ايجاد و تداوم اين رابطه اقدام نمايند و هر روز بر عزت و شوكت خويش (در برابر دشمنان مشترك)، بيافزايند تا اين كه برخي از گروهك هاي بي منطق، در درون مسلمين اقدام به تفرقه افكني هاي نابجا و در تضاد با آموزه هاي ديني در ميان مسلمانان مبادرت نكرده و هر روز بر طبل دوري از يكديگر نكوبند

تهاجم فرهنگي، مرگ تدريجي يك ملت!‏

يكي از مباحث مهم اجتماعي در جامعه امروز ما بحث «تهاجم فرهنگي» است. تهاجم فرهنگي عبارت است از حمله فرهنگي دو قوم يا دو گروه و يا دو ملت بر عليه يكديگر به منظور تغيير و حذف عناصري از فرهنگ قوم مقابل و جايگزين كردن عناصر فرهنگي خود در ميان آن قوم. به عبارت ديگر، يورش فرهنگي قومي عليه قومي ديگر به منظور از بين بردن فرهنگ طرف مقابل و جايگزين كردن فرهنگ خود را، تهاجم فرهنگي گويند.

تهاجم فرهنگي يك جريان برنامه‌ريزي شده، هدفمند و سازمان يافته است كه بر اساس برنامه مشخص و از قبل تعيين شده، باورها، ارزشها، آداب و ايده‌هاي بومي مورد حمله قرار گرفته و فرهنگ جديدي توسط گروهي كه معمولا غالب است به گروه ديگر تحميل مي‌شود. هدف اصلي از تهاجم فرهنگي تسخير فرهنگ كشور ديگري است كه در آن حمله كننده با تمام قواي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و غيره بر آن است كه كشور مقابل را از لحاظ فرهنگي وابسته ساخته و تغييرات و تحولات مورد نظر در آنجا اعمال كند. گفتني است تهاجم فرهنگي باعث انهدام فرهنگ و هويت ملي كشور هدف مي‌شود. رمز بقاي هر كشوري در پابرجايي هويت ملي آن كشور است، و اگر آن از بين برود و اشتراكي بين زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اعتقادي، وجود نداشته باشد، كشور از لحاظ فرهنگي منهدم شده و براي پر كردن خلاء فرهنگي به نحوي وابسته به فرهنگهاي ديگر خواهد شد.‏

نخستين نشانه‌هاي تهاجم فرهنگي عليه انقلاب اسلامي ايران، پس از ارتحال حضرت امام خميني (ره) پديدار شد. دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي ايران، دريافتند که براي فروپاشي اين بنيان مرصوص، راهي جز نابودي پايه‌هاي فکري و اعتقادي آن وجود ندارد، همچنان که از تصريح بدان نيز هيچ ابايي نداشته و ندارند. یکی از دشمنان : ما با جمهوري اسلامي، مبارزه سياسي نخواهيم کرد، بلکه کار ما صرفاً فرهنگي است و اصولاً استراتژي جديد ما مبارزه فرهنگي است. ما بايد بينش و فرهنگ مردم را عوض کنيم تا جمهوري اسلامي ساقط شود». از اين روي پس از جنگ تحميلي به ساماندهي يک حرکت تهاجمي فرهنگي، عليه نظام اسلامي پرداختند. سرگرم بودن دولت سازندگي به بازسازي ويرانه‌هاي وسيع ناشي از جنگ تحميلي و غفلت از مقوله فرهنگ ديني و اسلامي نيز، بستر مناسبي را براي اين حرکت خطرناک فراهم کرد. تفکر تکنوکراتي و فن‌سالاري در اين دوره، جايگزين تفکر مبتني بر زهد، اخلاص، پارسايي، ايثار، پرکاري و کم ‌توقعي گرديد و ليبراليسم فرهنگي نيز در سايه اين غفلت مجدداً جان گرفت و حرکت خزنده خود را به سوي بنيان هاي فرهنگي و عقيدتي مردم آغاز کرد.

  «در حال حاضر، يک جبهه‌بندي عظيم فرهنگي که با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه‌ها همراه است، مثل سيلي راه افتاده، تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست، بسيج عمومي هم در آنجا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه‌اي (است) که تا به خود بياييم گرفتار شده‌ايم». اين هشدار، اولين واکنش مقام معظم رهبري به غفلت احتمالي مسئولين فرهنگي در آينده بود. بخش مهمي از همت رهبري معظم انقلاب در اين مقطع هشت ساله، مصروف بيدارگري‌ها و توجه دادن عموم مردم و مسئولين فرهنگي و امنيتي به شکل گيري جبهه جديد دشمن، و تهاجم ناپيداي آنها در حوزه فرهنگ، اخلاق و دين؛ و تبيين ابزارها و اهداف اين تهاجم؛ و بيان ماهيت تهاجم فرهنگي و تفاوت آن با تبادل فرهنگي و. . . شد.

  «امروز شما جوانها هدف توطئه‌اي بسيار خطرناک هستيد. اين خطرات هر جايي که اسلام و ايمان هست و نسل جوان دل به سوي معنويت و حقيقت دارد، وجود دارد. رهايي از آنها هم وجود دارد. و اين چيزي است که من و شما بايد به آن فکر کنيم. بايد کاري کنيد که مردم آن را رها کنند. راهش اين است که مردم را با ترويج فرهنگ و ادبيات غربي و فرهنگ و تربيت آمريکايي، به واگرايي نسبت به دين و فرهنگ و سنت و تاريخشان سوق داد. وقتي مردم اين تعلقات را رها کردند، بعد از گذشت چند سال، بدون اينکه سرمايه‌اي صرف کنيد، با يک حمله و تحرک احياناً نظامي مختصر، مي‌توانيد اين مانع بزرگ، يعني نظام اسلامي را از سر راه برداريد». ابعاد تهاجم فرهنگي غرب به كشورهاي اسلامي و از جمله انقلاب اسلامي ايران را مي‌توان از دو بعد كلي مطرح ساخت:

1- بعد خارجي : در اين بعد هدف تام دشمن تحريف و تخريب اسلام ناب محمدي است. كشورهاي مهاجم با نشان دادن تصاوير مسخ ‌شده از انقلاب اسلامي ايران برآنند جوانان و نوجوانان ما را به سوي اهداف كاذب و دروغين خود فراخوانند و آنان را با مسائل ظاهر و زيور‌آلات دنيوي و خوشگذراني‌هاي آني و زودگذر آشنا سازند، تا با آنان مانوس شوند. آنان تلاش مي‌كنند از طريق شبكه‌هاي گسترده بين‌المللي و بنگاههاي تجارتي و تبليغاتي و همچنين با استفاده از عناوين ظاهري چون حمايت از حقوق بشر، آزادي مطلق و محض براي زنان، آزادي انديشه و بيان، آزادي براي مطبوعات و نويسندگان و ... توجه جوانان ما را به سوي خود جذب كنند. آنان با تبليغات برآنند كه بگويند در كشورهاي اسلامي خبري از آزادي، حقوق بشر، بيان انديشه‌هاي سياسي و غيره نيست.   «يکي از سياست‏هاي دشمنان اسلام اين است که ايمان مردم را بگيرند و اعتقاد آنها به انقلاب را سلب کنند. اينها مي‌خواهند اصل اعتبار انقلاب را زير سئوال ببرند؛ انقلابي که يکي از افتخارات تاريخ بشري در زمان ماست؛ انقلابي که يک ملت با دست خالي و به برکت ايمان، آن هم در مقابل يک دژ علي‌الظاهر تسخيرناپذير استکبار در اين منطقه آن را بر پا کرد و موفق شد؛ انقلابي به نام خدا؛ انقلابي در راه ارزش‏‌هاي اسلامي؛ انقلابي که ملت‌‏هاي مسلمان را به اسلامشان اميدوار و به هويت اسلاميشان دلگرم کرد؛ انقلابي که در همه‌ نقاط جهان ملت‏‌ها را خودباوري بخشيد و آنها احساس کردند که يک ملت مي‌تواند بر بزرگ‏‌ترين موانع پيروز شود و فايق آيد. دشمنان مي‌خواستند پيام آزادي، معنويت، ارزش و فضيلت و کرامت انساني‌اي را که در اين انقلاب بود، نديده بگيرند. اين کاري بود که به صورت برنامه‌ريزي شده و با انواع و اقسام طرق تبليغاتي، آن را دنبال کردند».‏

‏2- بعد داخلي : در اين بعد دشمن با تدوين برنامه و سياست‌ مدارانه عمل مي كند. كشورهاي مهاجم با تلقين برنامه‌هاي خود بر كشورهاي هدف، بر آنند اهداف خود را عملي سازند. برنامه‌هاي مدون شده توسط دشمن بسيار است كه از جمله آنها مي‌توان «ترويج انديشه‌هاي غير اسلامي»، «نشر افكار تلفيقي كاذب و التقاطي»، «سست نمودن پايه‌هاي اعتقادي و مذهبي جوانان»، «ترويج انسان محوري در مقابل خدامحوري»، «بي‌ارزش تلقي كردن معارف الهي و تكذيب آنها»، «تبليغ افكار و آثار روشنفكران و شبه متفكران غرب زده در نشريات متعدد»، «ترويج مفاهيم ضديت با ولايت فقيه و بي‌اساس خواندن آن»، را نام برد. دشمن براي از بين بردن فرهنگ اصيل اسلامي و انقلابي و نيل به اهداف خود به ابزار و وسايل مدرن متوسل مي‌شود و سعي مي‌كند با آنها در تسهيل اهداف خود گامهاي موثري بردارد. «جوان ها بايد هوشيار باشند. جوان ها بايد بدانند آنچه از وراي مرزها به وسيله کساني که هيچ به سرنوشت اين ملت علاقه ندارند مي‌رسد بايد با آن به شکل با احتياط برخورد کرد. نمي‌شود بي‌قيد و شرط هر چه را که از آن سوي مرزها مي‌فرستند پذيرفت - اعم از کالا، کالاي فرهنگي و همچنين امواج تبليغي و فرهنگي - دشمن در کمين است، بخصوص در کمين جوانها، شما در اين تبليغاتي که مي‌کنند نگاه کنيد، يک کلمه در جهت رشد و ترقي انديشه مردم اقدامي و حرفي زده نمي‌شود. تبليغات دشمن در جهت ويرانگري و فاسد کردن است. در جهت معطل کرن نيروي کار و فکر و جسم جوانان است. بايد با احتياط با آن برخورد کرد».

از رفع تا دفع تهاجم فرهنگي

فرهنگ اسلامي كه در جوامع مسلمان(از جمله جامعه ما)؛مردم به آن التزام دارند از ديرباز با مشكلاتي مواجه بوده است كه موضوع تهاجم فرهنگي، هميشه ايام به عنوان يكي از مخرب ترين و بزرگترين اين مشكلات مطرح بوده است و امروزه اين امر از جهت كمي و كيفي متفاوت گرديده است كه خود خطر جدي تر مي نمايد. 
   رفع يا دفع تهاجم فرهنگي...؟ 
بر اساس آموزه هاي ديني، ما به عنوان مسلمان بايد هميشه به دنبال اين باشيم كه اجازه ورود به دشمن را در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي ندهيم. بدين معنا كه نبايد ميدان را آماده بهره كشي كساني نمود كه همه تلاش آنها بر انهدام فرهنگي، اجتماعي، سياسي و ... جامعه اسلامي است. مهم ترين دليل اثبات اين مدعا را مي توان آيه نفي سبيل دانست كه خداوند در آن، تمام راههاي نفوذ و تاثير گذاري كفار(دشمنان)را نفي كرده و اجازه ورود به آنان به درون حوزه هاي مختلف زندگي مسلمين را نميدهد لن يجعل اللّه للكافرين علي المؤمنين سبيلاً)1 بنابراين نظر صحيح اين است كه ما اساسا نبايد اجازه هيچ گونه حركت تخريبي از سوي فرهنگ هاي مهاجم به فرهنگ خودي بدهيم و همواره بايد بسان سربازان ميدان جنگ نظامي، آمادگي خويش را همچنان در بالاترين سطح حفظ و مرتب به ديدباني در حوزه فرهنگ بپردازيم تا در نهايت به سالم سازي فرهنگ خودي كمك نماييم. از اين رو ما به دفع تهاجم فرهنگي اعتقاد داريم و نه به رفع آن. 
راه مبارزه با تهاجم فرهنگي 
«اساسي ترين راه مبارزه (با تهاجم فرهنگي) تطهير روح و تهذيب اخلاق و ساختن مدينه فاضله است. بنابراين جز تهذيب روح كه نتيجه و ثمره جهاد اكبر (مبارزه با نفس) است چيزي نخواهد توانست جلو تهاجم فرهنگي را بگيرد. توجيه تبهكاري به بهانه تهاجم بيگانگان، نه در مكتب وحي و نه در محضر عقل، قابل قبول نيست» 2 اين نظر كه برگرفته از آيات قرآني بوده به حقيقت مسئله در باب برخورد با تهاجم فرهنگي اشاره دارد. چرا كه در همه موارد تعليم و تعلم، هميشه مقام تهذيب و تزكيه آحاد جامعه مقدم مي باشد. خداوند اين چنين مي فرمايد:«يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و »3  بنابراين بايد توجه داشت كه اگر بخواهيم مبارزه اي عملي و اساسي با تهاجم فرهنگي صورت گيرد بايد در جهت تربيت ديني احاد جامعه برنامه ريزي نموده و روح آنان را براي مقابله با هر پديده شوم و مخربي آماده نماييم كه در حقيقت همان دفع اساسي تهاجم فرهنگي خواهد بود كه به مراتب از رفع آن كاراتر و ارزشمندتر مي نمايد. 
پي نوشت ها: 1: نساء/141     2:مبادي اخلاق در قرآن ص 226 و 227       3:آل عمران/164 و جمعه/2

«تهاجم فرهنگي» يعني چه؟

اين تهاجم فرهنگي به دو صورت يا به دو معنا انجام مي گيرد. يكي از معاني اش اين است كه بعد از آنكه دشمن با ابزارهاي نظامي و سياسي و اقتصادي به جايي نرسيد، به ابزارهاي فرهنگي، يعني به تبليغات، هنر، كتاب، مقاله، رمان، فيلم هاي وارداتي و توليد ديگر كالاهاي فرهنگي . كسي كه زبان باز و دل روشن و مغز فعال دارد، مي تواند مقابل تهاجم فرهنگي را بگيرد. با سنگر فرهنگي، با حصار فرهنگي و با سلاح دور زن فرهنگي.

اما تعبير دوم از تهاجم فرهنگي اين است كه فرهنگ انقلابي حاكم بر ذهنيت جامعه را مورد هجوم قرار دهد. در داخل جامعه به فرهنگ جامعه بپردازند، براي اينكه آن فرهنگ را دست كاري كنند؛ ذهن ها را مردّد كنند و دل هاي مؤمن و مستقر را از حالت استقرار خارج و دچار ترديد كنند. اقدام به اين كار دشوار نيست؛ مقابله با آن هم -اگر درست انجام بگيرد- دشوار نيست، اما اگر از آن غفلت شد، خيلي سخت مي شود. مثلاً فرض كنيد اگر كسي بخواهد اصل وجود خدا را -كه جزو مسلّمات است- مورد ترديد قرار دهد و استدلال بر عدم كند، كار او مشكل است، اما ايجاد ترديد آسان است. در مقابل اين بايد يك حركت وجود داشته باشد. تهاجم فرهنگي مثل خود كار فرهنگي، اقدام آرام و بي سر و صدايي است. يكي از راه هاي تهاجم فرهنگي اين بوده است كه سعي كنند جوانان مؤمن را از پايبندي هاي متعصبانه به ايمان، كه همان عواملي است كه يك تمدن را نگه مي دارد، منصرف كنند. همان كاري را كه در اندلس، در قرن هاي گذشته كردند. يعني جوانان را در عالم به فساد و شهوت راني و مي گساري و اين چيزها مشغول كردند. اين كار حالا هم انجام مي گيرد.

حمله به بنيان ها هدف تهاجم فرهنگي 
حالا وقت آن است كه دشمن به آن مبارزه با طاغوتي كه قولاً، فعلاً، احساساً و عاطفتاً در زندگي روزمره از سوي همه مردم انجام مي گرفت، حمله كند و آن را خدشه دار كند. شروع مي كنند به گفتن اينكه چرا؟ مگر چه كار كردند؟ چرا بايد اسم فلان ميدان را عوض مي كرديم؟ مبارزه با طاغوت، فرهنگ اين جامعه بوده است و بايد حفظ شود. دشمن مي خواهد حساسيت در مقابل طاغوت را از شما سلب كند. نتيجه چه مي شود؟ نسلي كه مي آيد و طاغوت را لمس نكرده است، مورد تهاجم دشمن قرار مي گيرد. 
يكي ديگر از فرهنگ هاي انقلاب، عبارت بود از جهاد، تلاش و مبارزه. اصل براي جوان مؤمن اين بود كه در راه خدا كاري انجام دهد. اگر به او مي گفتند درست مانده، مي گفت بايد جهادم را بكنم. اگر مي گفتند از كار و زندگي ماندي، مي گفت بايد زحمتم را بكشم و تلاش و جهادم را بكنم. خب خداي متعال، طبق آن حكمت بالغه خودش، اين جنگ را در دامن اين ملت گذاشت. البته با يك نظر كه نگاه مي كنيم جنگ، ويراني، خرابي، ضايعه و خسارت است. 
در تهاجم فرهنگي، چيزهايي كه به ملت مورد تهاجم مي دهند، چيزهاي خوب نيست، بلكه چيزهاي بد است. فرض بفرماييد اروپايي ها، وقتي تهاجم فرهنگي را در كشور ما شروع كردند، نيامدند روحيه وقت شناسي شان را، روحيه شجاعت و خطر كردن در مسائل را، يا تجسس و كنجكاوي علمي را در ملت ما منتشر كنند و با تبليغات و تحقيقات سعي كنند ملت ايران، ملتي داراي وجدان كاري يا وجدان علمي شود. اين كارها را كه نمي كنند! مسأله لاابالي گري جنسي را وارد كشور ما مي كردند..

نفي خود باختگي فرهنگي   ‏"ان فرعون علا في الأرض و جعل أهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم ..؛ "فرعون در سرزمين (مصر) به سرکشي روي آورد و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه اي از آنان را زبون مي‌داشت قصص:4 از کارآمدترين حربه‌هاي قدرتهاي استعمارگر، مسخ شخصيت و بي‌هويت نمودن ملل تحت سلطه و از بين بردن خودباوري آنهاست. زيرا کسي که هويت و جايگاه خود را نشناسد و دچار بحران هويت شود، استقامت و پايداري را از دست مي‌دهد و براي ادامه حيات خود نيازمند قدرتي خواهد شد تا به آن متکي شود. قرآن کريم درباره فرعون مي‌گويد: "فاستخف قومه فأطاعو، إنهم کانوا قوماً فاسقين؛ پس قوم خود را سبک مغز شمرد (و آنان را تحقير کرد) و اطاعتش کردند چرا که آنها مردمي منحرف بودند"(زخرف:54).‏

بدون شک يکي از دستاوردهاي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران در حوزه فکر و انديشه، از بين بردن خود باختگي و ايجاد خودباوري فرهنگي است. اصلاحات فکري و تحولات انديشه‌اي از مسائل مهم و ريشه‌اي در هر دگرگوني بنيادي و انقلاب مي‌باشد. تا تفکر و انديشه اصلاح نشود، هيچ گونه حرکت و تحول اساسي صورت نمي‌گيرد. يکي از دردها و رنجهاي اساسي اجتماعي، طي سالهاي طولاني در رژيم پهلوي، درد خود باختگي فرهنگي بود. فضايي به وجود آورده بودند که مردم مي‌پنداشتند خود از نظر فرهنگي فقير و بي‌محتوا هستند و بر عکس، غرب داراي فرهنگ شايسته و مترقي است و مردم ضرورتا بايد پيرو آن فرهنگ باشند. اين خودباختگي فرهنگي و غربزدگي در همه جاي کشور اعم از دانشگاه ها، مدارس، ادارات، اجتماع، خانواده، کارخانه‌ها، موسسات و سازمانها حاکم بود.

بسياري از مردم باور کرده بودند که بايد مثل غربيها فکر کرد، مثل آنها لباس پوشيد و سخن گفت، اخلاق و رفتار آنها را تقليد کرد و مانند آنها روابط خانوادگي و فردي را تنظيم کرد. بايد در سخن گفتن، اصطلاحات غربي را به کار گرفت و حتي نام فرزندان و کالاها بايد غربي باشد. زندگي بي‌بند و بار غربي بايد ملاک عمل باشد و نگرش به مذهب و دين بايد همانند نگرش غربيها باشد. سفر به غرب و اقامت در محيط فاسد آن، ارزشمند تلقي مي‌شد. ‏پيروزي انقلاب به اين دوران حقارت بار و خودباختگي فرهنگي پايان داد و مردم رشيد ايران با رهبريها و هدايتهاي روشنگرانه امام امت، به خودباوري فرهنگي رسيدند. ملت ايران به اين رشد و آگاهي رسيدند که خودباختگي فرهنگي، زمينه و ريشه بسياري از وابستگي‌ها و مفاسد مي‌باشد و لذا تکيه به فرهنگ خودي و اسلامي را عميقا باور کردند.

 رهبر انقلاب : اجازه ندهيد عناصر خودي منزوي شوند 

تهاجم فرهنگي
 مثل خود كار فرهنگي، اقدام آرام و بي سر و صدايي است. يكي از راه هاي تهاجم فرهنگي اين بوده است كه سعي كنند جوانان مؤمن را از پايبندي هاي متعصبانه به ايمان، كه همان عواملي است كه يك تمدن را نگه مي دارد، منصرف كنند. همان كاري را كه در اندلس، در قرن هاي گذشته كردند. يعني جوانان را در عالم به فساد و شهوت راني و مي گساري و اين چيزها مشغول كردند. 
در مقابل تهاجم، عناصر مؤمن خودي مي توانند بايستند. عناصر مؤمن خودي را، هرجا كه هستند، گرامي بداريد. 
اگر روزي دشمني به كشوري حمله نظامي كند، چه كسي در مقابلش مي ايستد؟ كسي كه از همه به سرزمين خود علاقه مندتر است، به ملت خود علاقه مندتر است، به زخارف دنيوي بي علاقه تر است، احساس مسئوليت بيشتري مي كند و متعهدتر است. عنصر مؤمن انقلابي علاقه مند به سرنوشت ميهن، علاقه مند به سرنوشت كشور و يك فرد فداكار. رفت وسط ميدان و با فداكاري دشمن را به زانو درآورد. 
در زمينه فرهنگي نيز همين طور است. آن عنصري كه وابسته به دستگاه شاهنشاهي است و دلش به ياد آن روزها مي تپد، نمي آيد از نظام و فرهنگ اسلامي دفاع كند. چرا ما بايد غافل باشيم؟! كسي از فرهنگ اسلامي و حيثيت و موجوديت اين ملت دفاع مي كند و در مقابل تهاجم دشمن مي ايستد كه دلش در هواي اسلام بتپد و اسلام و ايران را دوست بدارد. 
اين ملت، براي اينكه حيثيتش و كيان حقيقي و انساني و اسلامي و انقلابي و فرهنگ ملي اش حفظ شود، احتياج به مجاهدت و مقاومت و ايستادگي در مقابل تهاجم دشمن و تهاجم كردن به نقاط ضعف دشمن دارد. اين را خودي ها مي توانند بكنند. اينكه شما مي بينيد بنده مسأله تهاجم فرهنگي را مطرح كردم و گفتم؛ روي آن اصرار ورزيدم؛ راجع به آن حقيقتاً غصه خوردم و تلاش كردم و باز هم به فضل الهي تلاش مي كنم؛ من مي دانم اگر نسل روي كار، يعني جوان، روشنفكر، آگاه، روحاني و كسي كه در فضاي اين مسائل قرار دارد، به اين نكته توجه كند كه دشمن مي خواهد ارزش هاي فكري و انقلابي او را مورد سؤال و تهاجم قرار دهد، نصف بيشتر قضيه حل شده است. درست مثل اينكه دشمن بخواهد در مرزها به ما حمله كند و مرزها را بشكند. به مجرد اينكه يك نيروي نظامي كارآمد خوب فهميد دشمن دارد حمله مي كند، ديگر خيال شما آسوده است؛ پيداست بقيه كارها به خودي خود انجام خواهد گرفت.

مسخ فرهنگي در جنگ نرم

شايد پيچيده ترين و زيانبارترين شيوه جنگي، جنگ نرم باشد؛ زيرا در جنگ سخت و فيزيكي، انسان مال و جان خويش را از دست مي دهد؛ اما در جنگ نرم انسانيت انسان تهديد مي شود و انسان نه تنها برده بلكه بنده طرف پيروز جنگ نرم مي شود. در جنگ نرم قلوب و اذهان تسخير مي شود و انسان بنده مي گردد و هويت خود را از دست مي دهد. يكي از شگردهاي موثر در جنگ نرم، مسخ فرهنگي است. خداوند در آموزه هاي قرآني به اين مسئله پرداخته و به مومنان هشدار داده است تا با مرزبندي ميان خودي و غيرخودي اجازه ندهند كه در يك فرآيند تحت تسخير فرهنگي دشمن قرار گيرند و هويتشان مسخ شود.

 از مسخ فرهنگي تا مسخ ظاهريمسخ به معناي تغيير و دگرگوني در خلقت از لحاظ شكلي و ظاهري است، به صورتي كه زشت تر و قبيح تر و پست تر از حالت پيشين خود مي شود. براساس آموزه هاي قرآني، انسان منعطف ترين و قابل ترين موجود هستي است كه مي تواند پست ترين تا شريف ترين حالات موجودات را بروز و ظهور دهد؛ چرا كه انسان برخلاف موجودات ديگر هستي و آفريده هاي الهي، موجودي مريد و مختار است كه ماهيت ثابتي ندارد؛ بلكه همواره درحال شدن و صيرورت است. اين امكان براي او هست كه تا از ملك و ملكوت بگذرد و متاله و خدايي و رباني شود (بقره43 آل عمران79) يا آنكه سرمايه هاي وجودي خود را تباه سازد و از جانوران و چارپايان نيز پست تر گردد. (اعراف، 179)
مسخ فرهنگي و باطني در جنگ نرم از شگردهاي مهم در جنگ نرم، مسخ انسان از حقيقت خودش است. از اين رو تلاش مي كنند تا قلب و عقل انسان را در اختيار گيرند. هدف اصلي در جنگ نرم، نه تنها بردگي انسان بلكه بندگي اوست. به اين معنا كه با تسلط و تسخير قلوب و اذهان و عقول آدمي، او را بنده افكار و اهداف خود سازند و كاري كنند كه او برده وار خود درپي برآورده ساختن اهداف آنان حركت و تلاش كند. (انعام109و110) دشمنان براي تحقق اين هدف گام به گام عمل مي كنند. اگر در شيوه هاي دشمنان دقت و تأمل شود، دشمنان گاه به اعتقادات و باورهاي مسلمانان و مؤمنان حمله مي كنند و گاه ديگر به احكام و آيين هاي آنان هجوم مي آورند. با توجه به شرايط و مقتضيات آنان تلاش دارند كه هدف نهايي يعني بندگي و بردگي را بر مؤمنان و مسلمانان تحميل كنند. از اين رو گاه با ايجاد شبهات در عقايد و باورهاي مردم تشكيك ايجاد مي كنند و گاه كاري به عقايد و باورهاي آنان ندارند، بلكه اجازه نمي دهند تا شخص به احكام و آيين هاي مذهبي خود عمل كند تا در يك فرآيندي مسخ شود.

 راهكار مبارزه با شگرد مسخ فرهنگيبخش بزرگي از آموزه هاي قرآني به معرفي دشمن و راه و روش هاي او اختصاص يافته است. قرآن ضمن معرفي دشمن اصلي بشريت يعني ابليس و شياطين همراه وي از جنيان، بيان مي كند كه ايشان تنها با وسوسه وارد ميدان نبرد مي شوند، ولي با استفاده از پيروان انساني يعني شياطين انساني خود، گام هاي بلندي براي نابودي نسل انسانيت برمي دارند. خداوند همچنين به مؤمنان مي آموزد كه دربرابر هجوم فرهنگي دشمن كه به اشكال و شگردهاي گوناگون صورت مي گيرد، هوشياري و آمادگي كامل داشت. دشمن براي ترديدافكني گاه به ظاهر، اسلام مي آورد تا به جامعه اسلامي نفوذ كند. يكي از روش هايي كه دشمنان انجام مي دهند، ايمان در آغاز روز و كفر به آن در آخر روز است. (آل عمران 72)
همراهي ظاهري با مسلمانان و دوستي با ايشان جهت اعتماد سازي از ديگر شگردهاي دشمنان در جنگ نرم است. از اين رو، اسلام نسبت به دوستي با كافران حتي اهل كتاب حساسيت زيادي به خرج مي دهد و اجازه نمي دهد كه ميان اهل كتاب و اهل اسلام دوستي، به گونه اي باشد كه اطلاعات از جامعه اسلامي منتقل و نقاط ضعف و قوت آن براي دشمن شناخته شود. (مائده51 و 57؛ آل عمران 118) درحقيقت مشخص بودن مرزها ميان خودي و غيرخودي اين امكان را به اهل اسلام مي بخشد تا افكار و اعمال غيرمسلمين را ياد نگيرند و در فرآيندي، مسخ فرهنگي نشوند؛ زيرا ارتباط زياد، به گونه اي كه به تمام اسرار امت آگاه شوند، هم به آنان اجازه مي دهد تا از نقاط ضعف آگاه شوند و هم مؤمنان و مسلمانان را نسبت به فعاليت هاي خود بي خيال مي كند و از حساسيت آنان مي كاهد.
شراب خواري و بي حجابي و ناديده گرفتن ارزش هاي اسلامي از سوي آنان، نوعي ولنگاري و بي بند و باري را در افراد پديد مي آورد و موجب مي شود كه در يك فرآيندي از نظر عملي و علمي با كافران همانند شوند. دوستي با كافران اين مسخ فرهنگي و تسلط و تسخير را تشديد مي كند؛ چرا كه انسان نسبت به دوستان خود، نگاه عاطفي و احساسي دارد و نسبت به رفتارهاي غلط و نادرست و نابهنجارشان واكنش كمتري نشان مي دهد. لذا نشستن بر سر سفره شراب و بي حجاب گشتن براي او عادي مي شود. از آن جايي كه دشمن پايبند هيچ ارزشي نيست؛ چنان كه مسيحيان از نظر احكام بسيار آزاد هستند و دايره بايد و نبايدهاي آنان بسيار محدود است، اين امكان را به خوبي از سست ايمان هاي مسلمان مي دهد كه با آنان همانند سازي كنند. از اين رو اسلام نسبت به دوستي با اهل كتاب نيز حساسيت نشان مي دهد؛ زيرا آن را عامل مسخ فرهنگي مي داند به گونه اي كه در يك پروسه تفاوتي ميان اهل اسلام و اهل كتاب نمي ماند.
در اسلام هرگونه تشابه و همانند شدن با اهل كتاب مورد سرزنش قرار گرفته است؛ زيرا اين تشابه با اهل كتاب خود سرچشمه مسخ فرهنگي و اعتقادي است. اسلام با هويت سازي براي مسلمان بر آن شده تا جلوي هرگونه تشابه و همانند سازي را بگيرد. از اين رو اسلام با تعطيلي روز جمعه در برابر روزهاي شنبه و يك شنبه، تعيين قبله كعبه به جاي بيت المقدس، تعيين نمازهاي روزانه به شكل خاص، حج بيت الله الحرام، مسجد در برابر كنيسه و كليسا و مانند آن تلاش كرد تا هويت خاصي به مسلمانان و جامعه اسلامي ببخشد تا خودي از غيرخودي شناخته و معلوم شود. به هر حال، اسلام با تأكيد بر عدم تشابه به اهل كتاب و كفار بر آن است تا از هرگونه مسخ و استحاله فرهنگي جلوگيري به عمل آورد؛ چرا كه هرگونه نزديكي و دوستي با كفار و اهل كتاب، فرصتي براي آنان است تا استحاله و مسخ فرهنگي را پي گيري كنند و مسلمانان را از هويت اسلامي و انساني خود تهي نمايند.

 توصيه هاي قرآن درباره جنگ نرم     جنگ ميان انسان و ابليس، جنگ نرم افزاري است؛ هر چند كه به سبب گروه بندي هايي كه پس از همراهي گروهي از انسان ها با ابليس اتفاق مي افتد، چهره ديگري از جنگ يعني جنگ سخت نيز نمودار مي شود. لذا شياطين انساني در دو جبهه جنگ نرم و سخت به مقابله با مؤمنان و اهل حق مي آيند؛ اما هدف ابليس و شياطين بيش از آنكه هلاكت فيزيكي و دنيوي افراد باشد، هلاكت جاني آنهاست تا سعادت ابدي شان را به شقاوت ابدي تبديل كند. از آن جايي كه بخش عمده فعاليت ها عليه بشريت از سوي خود بشر انجام مي گيرد و بشر عليه بشر و به عنوان كارگزاران بي مزد و مواجب ابليس عمل مي كنند، خداوند به مسئله جنگ نرم ابليس و شياطين عليه انسانيت توجه خاصي را مبذول داشته و در اين راستا سفارش هاي بسياري را همراه با تحليل و تبيين و توصيف دشمنان بشريت و شيوه هاي آنان و نيز روش هاي مقابله بيان كرده است.
جنگ نرم، راهبرد اصلي شياطين
هر چند تاريخ پر از گزارش هايي درباره جنگ ها و خونريزي هاي ميان بشر است و تاريخ مكتوب بشر، چيزي جز تاريخ جنگ ها و كشتار و غارت ها نيست، ولي بايد توجه داشت كه بخش اعظم تاريخ نانوشته بشر اختصاص به جنگ نرم دارد؛ زيرا اگر دولت ها و اقوام به تسلط بر اقوام و ملت هاي ديگر مي انديشيدند تا قومي را از صفحه روزگار نيست كنند تا ملتي را به بردگي بكشند، ولي بيشتر مردم جدا از دولت ها و ملت ها، به يك جنگ دايمي مشغول بوده و هستند كه مبتني بر تسلط بر اذهان و قلوب مي باشد. خصومت ميان بشر امري طبيعي است، زيرا در انسان صفات و ويژگي هايي است كه پيامد آن خصومت و درگيري و حتي خونريزي و كشتار است. چنانكه فرشتگان هنگام آفرينش حضرت آدم(ع) اعتراض مي كنند كه اين آفرينش جديد به سبب طبيعت خودش دست به خونريزي و كشتار خواهد زد و لذا بهتر است كه آفريده نشود تا زمين به جنايتكاري ديگر آلوده نشود. (بقره30)

ابليس از آنجايي كه ناتوان از تصرفات فيزيكي است و تنها مي تواند وسوسه كند (اعراف 20، طه 120، الناس5) جنگ خويش را مبتني بر جنگ نرم قرار داده است؛ از سوي ديگر هدف ابليس به بندگي كشاندن انسانهاست تا از بندگي خداوند به بندگي او متمايل شوند و او را معبود خود سازند، بنابراين كشتن و بردگي انسان براي او تنها يك مقدمه است نه يك هدف اصلي و راهبردي. در جنگ نرم، ابليس بر آن است تا به جاي بردگي انسان را بنده خودسازند. ابليس براي رسيدن به اين هدف، كارش را از بندگي هواهاي نفساني آغاز مي كند؛ زيرا شرايط دروني براي اين بندگي فراهم است. پس كاري مي كند تا انسان نخست بنده هواهاي نفساني شود (جاثيه23) و به جاي مسير تقوا و پيروي از الهامات الهي و وحي خداوندي، از الهامات و وحي فجوري، شيطان را پيروي نمايد. (شمس 7 و 8؛ انعام 121) پس هدف اصلي ابليس، بندگي انسان و پذيرش ولايت شيطان است؛ اما اين بدان معنا نيست كه ابليس خونريزي و جنگ و كشتار را ناخوش دارد؛ زيرا اين رفتار و اعمال موجب مي شود تا انسان از خداوند و خلافت الهي دور شود و به ولايت شيطان نزديك و در نهايت ابليس را معبود خود قرار دهد؛ درحالي كه از عبادت شيطان منع شده بود. ولي در دام ابليس گرفتار شده و او را معبود خود قرار داده است. (يس 60؛ كهف 50)

بشر عليه بشر در خدمت شياطين   ابليس به عنوان كافر جني (كهف 50) تنها توانايي وسوسه را دارد. از اين رو جنگ عليه انسان را در چارچوب جنگ نرم مديريت مي كند؛ زيرا بر آن است تا بر اذهان و قلوب حكومت كند و از اين طريق مردم را به بندگي خود بكشاند و از راه كمالي متأله و رباني و خليفه شدن باز دارد. اين گونه است كه مي تواند مدعاي خود را در زمينه ناتواني بشر خاكي از خدايي و رباني شدن به اثبات برساند و خود را در كلام خويش محق و صادق نشان دهد.ابليس براي اينكه بتواند مردم را به بندگي خويش بكشاند، از شياطين جني و انسي استفاده مي كند. (سوره الناس) دراين ميان انسان هايي كه گرفتار الهامات و وحي شيطاني و فجوري مي شوند. (شمس7 و 8؛ انعام 121) پس از آنكه هواهاي نفس خويش را خداي خويش قرار مي دهند، در گام بعدي تحت ولايت شيطان مي روند و به عنوان اولياي شيطان به جاي اولياي الهي در مي آيند. (كهف50)
بدين ترتيب اوليا و بندگان شيطان، جنگ سخت و نرم را عليه همنوعان خويش مديريت مي كنند و به كشتار مؤمنان مي پردازند و حتي پيامبران را به قتل مي رسانند و مي كوشند تا مؤمنان را به اشكال گوناگون از راه راست خداوندي بيرون برده و گمراه سازند و به بندگي ابليس و شياطين بكشانند. بنابراين، بشر عليه بشر به جنگ هاي گوناگوني اقدام مي كند كه نسل و حرث و دين و ايمان مردمان را نشانه رفته است و تنها شماري اندك از بشر از دام ابليس و شياطين انساني و جني رهايي مي يابد و بيشتر مردمان در هلاكت مي افتند و بندگي و بردگي ابليس و شياطين را به جاي بندگي خداوند مي پذيرند.

در قرآن به شيوه هاي گوناگوني كه شياطين در جنگ نرم به كار مي گيرند، پرداخته شده كه از جمله آنها استهزاء، افتراء، تمسخر، تهمت، تكذيب، شايعه پراكني و مانند آن است.قرآن در بيان دامنه جنگ نرم، به اين مطلب توجه مي دهد كه دشمنان از همه شيوه هاي غيرهنجاري، غيرعقلاني، عقلايي و نيز غيراخلاقي براي رسيدن به اهداف خويش بهره مي برند؛ زيرا از نظر ايشان هدف وسيله را توجيه مي كند. لذا پايبند هيچ امر و اصل عقلاني و اخلاقي و عقلايي نيستند. خداوند در آياتي از جمله 21 سوره اعراف بيان مي كند كه ابليس براي اينكه به هدف خويش برسد و حضرت آدم(ع) را وسوسه كند به خداوند سوگند خورده است و اين گونه است كه اولين سوگند دروغ به خدا، شكل گرفت.پس هيچ عرصه اي نيست كه شياطين در آن وارد نشوند و هيچ امري نيست كه شياطين براي رسيدن به هدف پليد خويش از آن بهره نبرند.

گستره جنگ رواني، از ايمن سازي تا هجوم   

   از آن جايي كه حيطه جنگ نرم و ابزارها و روش هاي آن بسيار گسترده است و از هيچ چيزي فروگذار نمي شود، انسان مومن مي بايست در مقابله با دشمن خويش، ضمن حفظ محدوديت هاي عقلاني، عقلايي و اخلاقي و شرعي، هوشياري خود را تقويت كند و اجازه ندهد تا ابليس و شياطين بر اذهان و قلوب وي يا ديگران چيره شوند و در بينش و نگرش مردم ترديد و تشكيك كرده و قلوب و دل هاي مردم را مجذوب خويش كنند. قرآن به سبب آنكه برنامه راستين رسيدن به مظاهر الوهيت و ربوبيت انسان و خلافت الهي است، نمي تواند توصيه به امور غيرعقلاني و غيراخلاقي كند، لذا بهره مندي از منكرات براي دست يابي به هدف ممنوع شده است و مومنان تنها در چارچوب معروف مي توانند به جنگ نرم بپردازند. بنابراين، كار در جنگ نرم بر مومنان سخت تر و دشوارتر ولي ميوه آن براي ايشان شيرين تر و پايدارتر است. براي اينكه در جنگ نرم موفق باشيم، بايد صبر و استقامت داشته باشیم.

هيچ شكي نيست كه صبر و استقامت ميوه شيرين دانايي و آگاهي در كنار ايمان قلبي است. به اين معنا كه هر چه شناخت انسان نسبت به حقيقت امري بيشتر و به منافع و آثار آن بهتر باشد، نسبت به حفظ و پاسداري آن حساس تر و قوي تر مي شود. خداوند در داستان خضر و موسي(ع) به اين نكته توجه مي دهد كه انسان، صبر را زماني پيشه خود مي سازد كه نسبت به امري آگاهي و خبر داشته باشد، هرگونه جهل نسبت به امري مي تواند واكنش هاي منفي و عصبي را به دنبال داشته باشد حتي اگر اين عمل از سوي پيامبري يا نماينده خداوند انجام گيرد. هنگامي كه حضرت موسي(ص) خواهان همراهي با حضرت خضر(ع) مي شود تا از دانش رشدي وي بهره برد، حضرت خضر به حضرت موسي گوشزد مي كند كه چگونه مي تواند بر كاري صبر و استقامت كند كه درباره آن دانشي و اطلاعاتي ندارد: و كيف تصبر علي ما لم تحط به خبراً چگونه بر چيزي كه احاطه علمي و آگاهي و خبري نداري صبر مي كني؟ (كهف 68) در حقيقت صبر ميوه شيرين آگاهي و دانايي و ايمان است. از اين رو حضرت خضر مي فرمايد كه تو هرگز بر چيزي كه بر آن آگاهي و خبري نداري نمي تواني صبر كني و مقاومت نمايي. (كهف 67) تو هرگز و ابدا نمي تواني بر چيزي كه نسبت به آن جهل داري صبر پيشه كني. بنابراين، صبر و استقامت را مي بايست در آگاهي و ايمان جست. لذا خداوند به مؤمنان فرمان مي دهد تا براي مقابله با جنگ نرم دشمنان، خود را به سلاح دانش و ايمان مجهز كنند.
لزوم آگاهي بخشي به مردم از آموزه هاي ديني
اينكه در آيات قرآني براي هر حكمي كه بيان مي كند علت و فلسفه و حكمت آن را نيز به شكلي بيان مي كند، از آن روست كه شخص با علم و آگاهي نسبت به حكم عمل كند و هرگاه با مشكلي مواجه شد با تمام وجود به دفاع و عمل نسبت به حكم الهي اقدام نمايد. پس در جنگ نرم اطلاع رساني و آگاهي بخشي نسبت به اصول دين و شبهه زدايي مي بايست در دستور كار قرار گيرد و مؤمنان بايد با علم به آموزه هاي وحياني قرآن واكسينه شوند تا بتوانند در برابر انواع و اقسام هجوم دشمن مقاومت نمايند و هرگونه ترديد و تشكيك دشمن نسبت به آن آموزه ها كارساز نباشد؛ زيرا دشمن نخست به اذهان مردم هجوم مي آورد تا بنيادهاي بينشي و نگرشي آنان را درهم ريزد و با تشكيك و ترديدافكني، آنها را از ايمان آوري به مفاهيم وحياني قرآن باز دارد.

وقتي فلسفه حكم و قانوني با تشكيك و ترديد مواجه شد ايمان آوري به آن سخت مي شود. اما هنگامي كه دانش كافي در اختيار فرد باشد و از مفاد و محتواي امري باخبر باشد، در آن صورت ترديدافكني ها كارساز نخواهد بود و تغيير نگرش و بينش رخ نمي دهد و قلوب به ترديد نمي افتد. پس شخص به سادگي نسبت به آموزه هاي اسلامي و وحياني دلبستگي خود را حفظ كرده و استقامت مي ورزد و اين همان صبري است كه ميوه شيرين دانايي و آگاهي و ايمان است. همچنين هر گونه تكذيب و بازي منافقانه ايمان در آغاز روز و ارتداد در آخر روز (آل عمران 73) جهت ترديد افكني در مسلمانان بي تأثير خواهد ماند و كافران و دشمنان نمي توانند در اين بازي بر مؤمنان پيروز شوند و در جنگ نرم موفقيتي كسب كنند؛ زيرا شناخت و معرفت ايشان به موضوع و اصول اسلامي و ايمان قلبي آنان، صبر و مقاومت و استقامتشان را چنان افزايش مي دهد كه هرگونه جنگ رواني بي تأثير خواهد ماند.

ضرورت تشريح روش هاي دشمنان در جنگ نرم      بيان روش هاي دشمنان در جنگ نرم از جمله بهره گيري آنان از تكذيب و اتهام و افتراء و تمسخر مي تواند جامعه اسلامي را نسبت به جنگ رواني دشمن واكسينه نمايد. لذا خداوند به پيامبر(ص) يادآور مي شود كه دشمنان در طول تاريخ بشريت از اين حربه ها براي رسيدن به مقاصد خود بهره گرفته اند و نبايد در دام اين فريب بزرگ و بازي دشمن افتاد. (انعام 33 و 34؛ طه 133 و 135) تذكر و يادآوري (انعام 147) در كنار پرسش از آگاهان (نحل43) و اطلاع رساني به مسئولان و رهبران جامعه (نساء 59) جهت از ميان بردن موضوعات تشكيكي و مطالب القايي و نيز تحقيق و تفحص درباره اخبار منافقان و فاسقان (حجرات 6)  از جمله راهكارهايي است كه خداوند به مؤمنان و رهبران مي دهد تا در برابر جنگ نرم، خود را مسلح كنند و اجازه تخريب در اصول اعتقادي و مظاهر ايماني خود ندهند. تبري جستن و اظهار بيزاري از دشمنان و جدا كردن صف خودي از غير خودي (يونس41و آيات ديگر)، اعراض از آنان(مزمل 11) و طرد گروه هاي داخلي فشار از منافقان از جمله راهكارهاي ديگر است كه در قرآن به آن توجه داده شده است. هدف از بسياري از اين برنامه ها و به كارگيري اين شيوه ها جهت ايمن سازي جامعه و واكسينه كردن آن است كه خداوند توصيه مي كند. اگر اين كار در جامعه ايماني و قرآني انجام گيرد، جامعه در برابر جنگ نرم دشمنان ايمن مي شود و آن گاه زمينه براي هجوم عليه آنان فراهم مي آيد، زيرا جامعه ايماني ايمن سازي شده، اين توانايي را دارد كه به جنگ نرم دشمناني برود كه پايبند هيچ اصول عقلاني و عقلايي و اخلاقي نيستند و از همه شيوه هاي پست و فريب و دروغ بهره مي برند تا به اهداف پست و شوم خويش برسند.

متشابه سازي و مشابه سازي
شناخت نيازهاي معنوي و مادي انسان، گام نخست در جنگ نرم است؛ زيرا تا دشمن شناخته نشود و نيازهاي او معلوم نشود نمي توان با او همراهي كرد و همگام با او مسير اعتمادسازي را پيمود. در جنگ نرم لازم است تا دشمن به عنوان يك مخاطب شناسايي شود و عنوان دشمن به مخاطب در پيام فكري و فرهنگي تبديل شود. اصولا چيزي به نام دشمن در جنگ نرم وجود ندارد، بلكه در جنگ نرم همواره از نوع دوستي، حقوق بشر، دموكراسي و مردم سالاري و مانند آن استفاده مي شود تا نوعي همدلي و همراهي در مخاطب برانگيخته شود. پس از شناسايي مخاطب از طريق دانش هايي چون روان شناسي و جامعه شناسي و مردم شناسي، براساس نيازهاي مخاطب و اهداف و مقاصد سلطه گران فكري و فرهنگي، متشابه سازي انجام مي گيرد. در متشابه سازي به گونه اي عمل مي شود كه مخاطب پيام فرهنگي در جنگ نرم، نسبت به پيام ارسالي واكنش منفي و تقابلي نشان ندهد. دراينجاست كه نوعي همراهي و همدلي ظاهري انجام مي گيرد؛ زيرا اگر با مخاطب پيام، همراهي انجام نگيرد، نمي توان اعتمادسازي كرد. اعتمادسازي با همراهي امكان پذير است و مخاطب، واكنش سرد و منفي و تقابلي انجام نمي دهد.
البته اين روش از سوي مؤمنان و كافران مورد استفاده قرار مي گيرد؛زيرا روشي مناسب با خلق و خوي آدمي است. از اين رو حضرت ابراهيم(ع) در نقد خورشيد و ماه و ستاره پرستي با آنان همراه مي شود و پس از اعتماد سازي به نقد دروني مي پردازد. (انعام 76 و 77) به سخن ديگر، همراهي در جهت اعتمادسازي اين امكان را به شخص مي دهد تا به نقد دروني دين و فكر و انديشه بپردازد بي آن كه واكنش منفي و تقابلي طرف را برانگيزد. روش ديگري كه براي اعتماد سازي در مخاطب در جنگ نرم مورد استفاده قرار مي گيرد، متشابه سازي است. متشابه سازي به اين هدف انجام مي گيرد كه مخاطب در شناخت راست و نادرست و حق و باطل در ماند. ترديد افكني و تخريب محتوا از درون از كاركردهاي متشابه سازي است. ايجاد شبهات به معناي حق و باطل را در هم آميختن، از ديرباز مورد استفاده بوده و آثار و كاركردهاي خود را به خوبي نشان داده است.

گام ديگري كه در جنگ نرم براي اعتماد سازي و تخريب دروني انجام مي گيرد، مشابه سازي است. مشابه سازي يعني همانند سازي به گونه اي كه شخص گمان كند كه همان است، درحالي كه تنها همانندي آنان، در ظاهر است ولي در محتوا هيچ گونه همانندي وجود ندارد. در عصر نخست اسلامي، دشمنان اسلام و قرآن از همه روش ها براي تخريب اسلام و قرآن استفاده كردند. از جمله در متشابه و مشابه سازي مي توان به مدعيان دروغين پيامبري و آوردن سوره هايي مانند سوره قرآني اشاره كرد كه از سوي كساني چون مسيلمه كذاب و سجاح بنت حارث بن سويد انجام گرفت. 
مشابه و متشابه سازي از شيوه هاي مورد استفاده در جنگ نرم است. در متشابه سازي كه آميزه اي از حق و باطل است، افراد كم خرد مورد سوء استفاده قرار مي گيرند و به سبب عدم تسلط كامل گمان مي كنند كه حق را مي شناسند و اين گونه در دام فتنه مي افتند و پيرو آن مي شوند. (آل عمران 7) اما در مشابه سازي اين توده هاي مردم هستند كه مورد خطاب پيام ها هستند؛ زيرا مردم، به ظاهر امور توجه دارند و عقل شان در چشم شان است. لذا به سادگي پيرو پيامي قرار مي گيرند كه در پيام مشابه وجود دارد و در همان مسير پيام مشابه گام برمي دارند و معتقد بدان مي شوند.
در توطئه هاي گوناگوني كه در صدر نخست انجام گرفت، از اين مسايل و دانش هاي روان شناسي به خوبي بهره گرفته شده است. پيامبر(ص) بارها مواجه با كساني بود كه به نام اسلام در ميان مسلمانان حضور داشتند و با متشابه سازي، نسبت دادن افك و تهمت و دروغ، مشابه سازي و ساخت مسجد و حتي آيات و روايات مي كوشيدند تا مردم كم خرد و بي خرد را با خود همراه سازند. منافقان هرچند كه در دوره پيامبر(ص) با هوشياري آن حضرت(ص) نتوانستند به اهداف پليد و شوم خويش برسند، ولي پس از رحلت با مشابه و متشابه سازي توانستند مسير دولت اسلامي را منحرف كرده و با غصب خلافت، جامعه را به سوي اسلامي سوق دهند كه به تعبير اميرمؤمنان علي(ع) پوستين وارونه اي بود كه به نام اسلام بر تن امت كرده بودند.

نتايج اين انحراف در صدر اسلام، شهادت امامان(ع) و جنگ ها و فتنه هاي داخلي و ضعف و سستي اسلام و گرفتاري امت بود كه تاكنون ادامه دارد. بايد توجه داشت كه پرداختن به اين مسايل تنها به معناي بازخواني تاريخ نيست، بلكه به اين علت است كه مسير انحرافي و علت آن شناخته شود و با توبه و بازگشت امت به مسير درست و سرچشمه هدايت، از حالت و وضعيت كنوني كه گرفتار آن هستند و از خواري و مذلت رهايي يابند و غضب الهي را از خود دور سازند؛ زيرا كاري كه گذشتگان كردند هنوز آثار آن وجود دارد و خداوند بر امت غضب كرده چنان كه بر يهوديان غضب كرده است. (بقره61) پس با بازخواني تاريخ و علت انحراف مي توان با بازگشت به اصول، دوباره در مسير قرار گرفت و از خشم الهي رهايي يافت.
مسجد ضرار، همانندسازي با پايگاه دين          از جمله كارهايي كه در جنگ نرم در عصر رسالت انجام گرفت، همانند سازي دشمن و منافقان با پايگاه هاي دولت اسلامي بود. از آن جايي كه مسجد در عصر پيامبر(ص) به عنوان پايگاه دولت اسلامي بود و همه تصميمات مهم از فكري و فرهنگي و نظامي و قضايي و مانند آن در آنجا انجام مي گرفت، دشمن در انديشه همانندسازي برآمد تا بدين وسيله توده هاي مردم را فريب دهد و به سوي پايگاه خود بكشاند و در يك فرآيندي آنان را مسخ فرهنگي كرده و بر دل ها و انديشه هاي آنان تسلط يابد.

خداوند در آياتي مسجد ضرار را مسجدي مي داند كه برپايه ضرر و زيان رساني به جامعه اسلامي بنا شده است و برخلاف اسم مشابه مسجد كه برآن نهاده شده بود، مكان كفر بود؛ چرا كه بناگذاري آن به دست افراد منافق و كافري بود كه به ظاهر اسلام آورده بودند تا در پناه اين نام در امنيت باشند و از فوايد شهروندي بهره برند ولي هيچ اعتقاد و تعهدي نسبت به امت و جامعه اسلامي و دولت اسلامي نداشتند. هدف از ساخت مسجد از سوي منافقان، تفرقه افكني ميان مسلمانان و توطئه عليه اسلام و دولت اسلامي بود. منافقان دراين انديشه بودند كه پايگاهي را در جامعه اسلامي براي خود داشته باشند بي آنكه دولت و امت را حساس كنند. از اين رو پايگاهي را به عنوان مسجد مي سازند تا با مشابه سازي با مسجد پيامبر(ص) كه مركز آموزش و پرورش و برنامه ريزي دولت اسلامي بود، آنان نيز پايگاهي را داشته باشند كه به دور از هرگونه حساسيت هاي امنيتي باشد. (توبه107و109)
مسجدهاي ضرار در عصر حاضر       درجهان امروز همين نقش (مسجد ضرار) را برخي سازمان هاي فرهنگي و پايگاه هاي خبري و اطلاع رساني و خانه هاي سينما و مانند آن به عهده گرفته اند كه در شكل سازمان هاي مردم نهاد به دور از حساسيت هاي امنيتي، به تخريب و توطئه مشغول هستند. استفاده از مجالس عزاي حسيني و ديگر عناوين ديني و مذهبي از مصاديق همانندسازي است كه منافقان جديد آن را انجام مي دهند تا اهداف شوم و پليد خويش را پيش برند. دراين نهادها و مراكز همچون مسجد ضرار، دشمن به ترويج كفر و فساد و فحشاء، تفرقه افكني، توطئه چيني، تجمع بخشي به مخالفان، مديريت و برنامه ريزي ميان آنان، محافل سري و به ظاهر ايماني مشغول است. (همان آيات) خداوند دراين آيات فرمان مي دهد كه چنين مراكز و نهادهايي مي بايست از جامعه اسلامي برچيده و به آتش مومنان سوخته و تخريب شود.

البته افشاي نيات شوم بانيان اين گونه مراكز و آگاهي بخشي افكار عمومي نسبت به آنان از واجبات و مقدمات آن است؛ زيرا دشمن به سبب مشابه و متشابه سازي، كم خردان و بي خردان را با خود همراه كرده است. تخريب مساجد ضرار و مراكز فرهنگي، غوغايي را در ميان مردم ايجاد مي كند كه اي واي حقوق بشر و حقوق مردم و مسلماني از ميان رفته است. بنابراين، افشاگري و آگاه سازي مردم نسبت به توطئه ها و برنامه ها مقدمه اي بر رهايي از جنگ نرم دشمن و همراه سازي مردم و جامعه است كه خداوند در آيه 107 سوره توبه بر آن تاكيد مي كند. پس از همراه سازي افكار عمومي نسبت به مراكز و نهادهاي فرهنگي و عملي دشمن و مساجد ضرار، بايد با شدت عمل آنها را سركوب كرد و همه بانيان را خوار و ذليل نمود تا درس عبرتي براي ديگران باشد و وسوسه توطئه از درون و جنگ نرم را از سر خويش دور سازند.

 تاكيد خداوند بر برخورد عالمانه و حكيمانه با اين گونه مباحث به خودي خود نشان مي دهد كه در جنگ نرم نمي توان با خشونت، دشمن را سركوب و ناكام گذاشت، بلكه بايد با بهره مندي از خرد و علم و حكمت با نرمي دشمن را شكست داد. (توبه 107 تا 110) به هرحال، شناخت دشمن و روان شناسي و فرهنگ شناسي او كمك بسيار شاياني در موفقيت دولت اسلامي مي كند؛ چرا كه براي تسخير قلوب يا دفع و رفع حركات تسخيري دشمن مي بايست دشمن را شناخت و با علم و حكمت به مقابله با او برخاست.

راهكارهاي مقابله با تهديدات بي گمان علت اصلي گستاخي دشمنان را مي بايست در تفرقه و اختلاف امت و ملت دانست و تا زماني كه مردم از اتحاد و وحدت برخوردار و بهره مند هستند دشمن نمي تواند در ملتي نفوذ كند و از راه حملات و يورش هاي بيروني آسيب جدي بر ايشان وارد سازد. خداوند در آياتي چند تبيين مي كند كه اختلاف هاي كوچك و بزرگي كه در امت پديد مي آيد موجب مي شود تا دشمن از رخنه پديد آمده استفاده كند و با بزرگ نمايي و يا بزرگ كردن رخنه براي خود راهي فراهم آورد و به اهداف خود دست يابد. اين سنت و قانون الهي است كه هر ملتي كه در دام اختلاف افتاد، از درون و بيرون تحت فشار قرار گرفته و از ميان رفته و جز نام و نشاني از آن ها باقي نمانده است. در برخي از آيات از برباد رفتن سخن مي گويد و مي فرمايد كه اختلافات موجب مي شود تا «يذهب ريحكم». اين بدترين تعبير درباره از ميان رفتن و نيست شدن است كه در فرهنگ قرآن و ادبيات عربي گفته شده است.

بنابراين مهم ترين عامل نه تنها در مقابله با تهديدات بلكه عامل بازدارنده از حملات، حفظ وحدت اجتماعي و انسجام ملي است. از اين رو دشمن مي كوشد پيش از هر حمله فيزيكي نخست اين سد استوار را بشكند و با ايجاد اختلافات و تفرقه در صفوف ملت و امت آنان را به خود سرگرم سازد. از ديگر راهكارهاي قرآني براي مقابله با تهديدات، آمادگي كامل نظامي و روحي و معنوي از سوي ملت است، لذا فرمان مي دهد تا از نظر منابع انساني و مالي و تداركاتي خود را تجهيز كنيد به اندازه اي كه در دل دشمن ترس و وحشت بيفتد: واعدوا لهم ما استطعتم من قوه... ترهبون به عدوالله و عدوكم. شايد بسياري از تجهيزات هرگز به كار گرفته نشود ولي هر عامل ارعابي كه بتواند ترس و رعب در دل دشمن افكند مي بايست از عامل انساني و غيرانساني فراهم آيد تا در نقش عامل پيشگيرانه عمل كند.

اهميت جهاد علمي و فرهنگي به عنوان محور اصلي رسالت پيامبران
از جهاد كبير فرهنگي تا جهاد اكبر خودسازي

جهاد كبير، جهاد فرهنگي است. خداوند در آياتي از قرآن، مأموريت و رسالت پيامبران از جمله پيامبر گرامي اسلام(ص) را جهاد كبير دانسته است كه جهادي بزرگ در راستاي تحقق اهداف آفرينش انسان است. جهاد فرهنگي، تلاشي انساني براي انسان است؛ زيرا ارائه بينش و نگرش راستين به بشر جهت حركت در بهترين هاست. انسان با فرهنگ انساني مي تواند سعادت و خوشبختي را تجربه كند. همه انواع و اقسام جهادهاي ديگر از مالي و جاني، مقدمه اي براي ايجاد بستر مناسب جهت جهاد فرهنگي است؛ زيرا اين امكان را به همگان مي دهد تا انساني بودن را بشناسد و آن را تجربه كنند. رسالت و مأموريت پيامبران از جمله حضرت محمد(ص) 
جهادهاي اصغر و صغير سخت افزاري
هرچند كه خداوند براي پيامبر(ص) مأموريت هاي چندي را در آيات قرآني بيان كرده، ولي شكي نيست كه از نظر اهميت بايد آنها را در مراتب و درجات مختلفي قرار داد. بنابراين برخي از مأموريت ها خود مقدمه واجب ديگر و مأموريت بالاتري است. از اين رو مي توان در يك دسته بندي كلي مأموريت ها و رسالت هاي پيامبر(ص) را در سه بخش مأموريت هاي ابتدايي و مقدمي، مأموريت هاي متوسط و مياني و مأموريت هاي غايي و نهايي قرار داد. به عنوان نمونه اگر ما هدف اصلي و مأموريت نهايي را متأله و رباني شدن انسانها قرار دهيم تا در مقام خلافت خداوند، متخلق به اخلاق و صفات و اسماي الهي شوند و در مقام مظهريت الهي و ربوبي قرارگيرند، تحقق اين مهم مشروط به ايجاد مقدماتي است كه به سبب وجوب خدايي شدن بشر، آن مقدمات نيز واجب مي شود.

براي اينكه انسان به اين مقام خلافت برسد، لازم است تا مقدماتي را فراهم آورد. البته از آن جايي كه در فطرت انساني مقدمات به صورت يك نرم افزار از پيش طراحي و نصب شده وجود دارد، انسان مي بايست تنها آن را روشن كرده و به كار اندازد و در مسير درست و راست به كار گيرد و سرگرم لعب و لهو و بازي با آن نشود. از اين رو، لازم است تا با بهره گيري از عقل و فطرت خود، با نرم افزار وجود خويش آشنا شود و آن را به درستي به كارگيرد. اما از آن جايي كه شيطنتي در درون به نام هواهاي نفساني و بيرون به عنوان ابليس و شياطين وجود دارند تا اجازه ندهند كه انسان با نرم افزار وجودي خويش آشنا يا به درستي آن را به كارگيرد، خداوند افزون برپيامبر دروني فطرت و قلب و عقل سليم، پيامبران بيروني را ارسال مي كند تا علاوه بر الهامات دروني، با وحي بيروني انسان را در مسير درست قرار دهند تا بتواند نرم افزار كمال بخش خود را به كار اندازد و به درستي از آن بهره گيرد و سير وجودي كمالي خويش را بپيمايد.

 بنابراين، مأموريت پيامبران در وهله نخست تعليم و آموزش حقيقت نرم افزاري وجودي انسان و شيوه به كارگيري درست آن در مسير مقصد نهايي يعني خدايي و رباني شدن است. گام ديگر در تكميل اين مأموريت، تزكيه است. (آل عمران 146، بقره151، جمعه2) تزكيه در اينجا به معناي پاكسازي است؛ زيرا پيامبران به عنوان خلفاي الهي، درمقام ربوبيت قرار داشته و تنها به آموزش و ارائه طريق بسنده نمي كنند، بلكه هدايت ايشان همواره دوجنبه ارائه و ايصال الي المطلوب را با خود دارد. از اين رو تزكيه به معناي پاكسازي را نيز انجام مي دهند و به عنوان وسايل رشدي و كمال رساني مورد استفاده قرار مي دهند. درهمين مسير كمك رساني به انسان، پيامبران، جهادهاي متنوعي را تعريف مي كنند تا زمينه مناسبي براي بشر فراهم آيد تا بتواند تعليم و آموزش ببيند و شناخت راست و درستي نسبت به هستي و اهداف خلقت و آفرينش پيدا كند و راه بهره برداري و چگونگي استفاده از نرم افزارهاي وجودي خود را بيابد و با جهاد شخصي، خودسازي و تزكيه كند.
جهاد مالي و جاني براي اين است كه بستر ظلم هاي بيروني و دروني از ميان برداشته شود و فضاي مناسبي براي حضور عادلانه عقل و قلب سليم فراهم گردد و انسان بتواند در يك فضاي اعتدالي، انتخاب راه كند. از اين رو خداوند جهادهاي مالي و جاني و حتي جنگ ها را براي فراهم آوري بستر مناسب رشدي براي جوامع بشري مي داند و مي گويد كه اگر اين جنگ و جهادها نبود همه گفتمان هاي انساني و اخلاقي از ميان مي رفت و چيزي از كليسا و كنيسه و مسجد نمي ماند. (بقره، آيه 251؛ حج، آيه 40) خداوند از جمله مأموريت هاي پيامبران و پيروان مؤمن ايشان پس از جهادهاي مالي و جاني، جهاد فرهنگي مي داند و از آن به «جهاد كبير» تعبير مي كند. جهاد كبير در حقيقت جهاد فرهنگي گفتمان سازي مطلوب اخلاقي و انساني است. به اين معنا كه لازم است تا با ايجاد بصيرت و تغيير فضاي فاسد و ناسالم بينشي و نگرشي، بينش ها و نگرش هاي درست و راستين ارايه شود و مردم با حقايق هستي و فلسفه وجودي خود و آفرينش آشنا شوند.

جهاد فرهنگي، جنگ نرم و جهاد در عرصه بينش ها و نگرش ها
جهاد كبير كه جهاد فرهنگي است و خداوند در آيه 52 سوره فرقان به آن اشاره دارد، جهادي است كه در راستاي تحكيم فطرت و يا تغيير بينش ها و نگرش هاي انساني انجام مي شود. بنابراين، يك جهاد نرم افزاري است و مي بايست آن را در محدوده جنگ نرم تعريف و تبيين كرد. اگر هدف از جهاد اصغر مالي، فراهم آوري ابزارهاي جنگ و جهاد سخت است؛ و يا هدف در جهاد صغير جاني، حذف موانع فيزيكي و ظالمانه است؛ در جهاد كبير، آنچه محوريت دارد، حذف موانع نرم افزاري يعني بينش ها و نگرش هاي غلط و نادرستي است كه جامعه بر شخص تحميل كرده است. در جهاد كبير، تلاش مي شود كه فكرها تغيير كرده و اذهان و انديشه ها مديريت شود و در نهايت با تسلط بر قلوب، آنان از بردگي نفس و شيطان به بندگي خدا دعوت شوند و در مسير خدايي شدن قرار گيرند. اگر در جهاد صغير قدرت بدني و جسمي و تعداد و نفرات و امكانات تأثيرگذار است؛ در جهاد كبير فرهنگي، آنچه مهم و موثر است حضور نخبگان علمي و فرهنگي است تا با بيان حقايق و حل شبهات، بينش هاي مردم را تغيير داده و گرايش قلبي ايشان را به سمت حقيقت دگرگون سازند.

از اين رو خداوند، در ذيل آيه 52 سوره فرقان به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه با كافران، جهاد كبير داشته باشد. در اين آيه ابزار اين جهاد كبير، يك ابزار نرم معرفي شده است؛ زيرا آيه دلالت دارد كه جهاد كبير در نزد خداوند جهاد متكلمان در حل شبهات اهل باطل و دشمنان دين است (مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 273) بنابراين، خداوند در اين آيه در تبيين جهاد كبير آن را جهاد فرهنگي و جهاد نرم افزاري در محدوده جنگ نرم تعريف مي كند؛ زيرا از پيامبر(ص) مي خواهد تا با قرآن به جنگ كافران و دشمنان برود. اين بدان معناست كه در جهاد نرم مي بايست روي اذهان و قلوب كار كرد و آنها را تحت سلطه درآورد. به عبارت ديگر مراد از اين جهاد تغيير بينشي و نگرشي و گرايشي افراد است. پس مي بايست با حل شبهات و ارايه فكر راستين و درست، بينش و شناخت درستي را به افراد انتقال داد و با تحت تأثير قرار دادن عواطف و احساسات، گرايش قلوب آنان را دگرگون ساخت.
خداوند در آياتي از جمله 87 و 88 سوره توبه، جهاد پيامبر(ص) را نشأت گرفته از درك صحيح و بينش عميق آن حضرت نسبت به ارزش ها و حقايق مي داند. بنابراين، همواره هدف از هر جهادي چه مادي و جاني، دست يابي به فضاي مناسب گفتماني براي ارايه بينش و نگرش صحيح و در راستاي جهاد اكبر خودسازي و تزكيه نفس است. بنابراين جهادهاي مالي و جاني كه جنگ سخت است، تنها در صورتي معنا و مفهوم مي يابد كه مانع زدايي انجام شود و بتوان شرايط را براي جنگ نرم فرهنگي فراهم آورد. پيامبر(ص) در همه جهادهاي چهارگانه پيشتاز بوده (فرقان 52؛ توبه 88) و لذا پيروان ايشان نيز مي بايست در همه عرصه هاي گوناگون جهادي پيشگام باشند. جهاد كبير يا همان جهاد فرهنگي و علمي، از مهم ترين مأموريت پيامبران و مومنان و پيروان ايشان است و مي بايست در عرصه گفتمان سازي و تغيير بينش ها، نگرش ها و گرايش ها از همه امكانات بهره گيريم و در اين جنگ نرم ترديدي روا نداشته و در بذل علمي و جهاد فرهنگي كوتاهي نورزيم.

چيستي جنگ نرم؟ رهبر معظم انقلاب  : جنگ نرم ؛ يعني جنگ به وسيله ابزارهاي فرهنگي، به وسيله نفوذ، به وسيله دروغ، به وسيله شايعه پراكني؛ با ابزارهاي پيشرفته اي كه امروز وجود دارد، ... جنگ نرم يعني ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاي مردم»(1) 
خواسته دشمن در مبارزه  در جنگ رواني و آنچه كه امروز به او جنگ نرم گفته مي شود در دنيا، دشمن به سراغ سنگرهاي معنوي مي آيد كه آن ها را منهدم كند؛ به سراغ ايمان ها، معرفت ها، عزم ها، پايه ها و اركان اساسي يك نظام و يك كشور؛ دشمن به سراغ اين ها مي آيد كه اين ها را منهدم بكند و نقاط قوت را در تبليغات خود به نقاط ضعف تبديل كند؛ فرصتهاي يك نظام را به تهديد تبديل كند»(2) اين سخن گوياي اين حقيقت است كه بيشترين ترس دشمن،از ايمان و باورداشت هاي مردم است چرا كه در طول تاريخ، همين اعتقادات پاك و الهي ملت ها بوده است كه توانسته در برابر خواسته هاي نامشروع بدخواهان، بسان سدي پولادين ايستادگي كرده و اجازه بهره كشي از خود و منابع خويش را به آنان نداده است. 
اقشار هدف در جنگ نرم  بر خلاف برخي كه فقط اقشار هدف در جنگ نرم را عموم و توده مردم مي دانند رهبرانقلاب، نخستين گروه هدف را نخبگان و روشن فكران جامعه دانسته و در درجه بعدي به توده هاي مردم اشاره مي كنند: آماج اين تير زهرآلود(جنگ نرم)، نخست نخبگان و روشن فكران و سپس توده مردم اند (3) دشمن براي فتح و تسخير توده مردم،ابتدا به سراغ صاحبان فكر و انديشه آمده تا بتواند از طريق آنان بر فكر و فرهنگ جامعه تاثير بيشتر بگذارد تا خود در اين جنگ فرهنگي كمتر هزينه متحمل شود. 
هدف مبارزين در جنگ نرم   هدف مبارزه در جنگ نرم با دشمن را دفاع از جمهوري اسلامي است و اين جنگ را از سوي دشمن مبتني بر زر و زور و تزوير : «دانشجويان بايد در مجامع اصليتان، فكري تان، در اتاق هاي فكرتان بنشينيد، راهكارها را پيدا كنيد؛ ليكن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامي و جمهوري اسلامي است در مقابله با يك حركت همه جانبه متكي به زور و تزوير و پول و امكانات عظيم پيشرفته علمي رسانه اي. بايد با اين جريان شيطاني خطرناك مقابله شود.(4) 
مبارزين حقيقي فرهنگي 
الف: دانشجويان  در اين جنگ نرم، شما جوانهاي دانشجو، افسران جوان اين جبهه ايد. نگفتيم سربازان، چون سرباز هيچ گونه از خودش تصميم گيري و اراده ندارد و بايد هرچه فرمانده مي گويد، عمل كند. نگفتيم هم فرماندهان طراح قرارگاه ها و يگانهاي بزرگ، چون آن ها طراحي هاي كلان را مي كنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل مي كند، هم صحنه را درست مي بينيد؛ با جسم خود و جان خود صحنه را مي آزمايد.(5) 
ب: زبدگان   جنگ فرهنگي كار آساني نيست؛ كار زبدگان است (6) اين دو بيان به اين حقيقت دارد كه اقشار فرهنگي و پيشتاز جامعه(حوزه هاي علميه و دانشگاه ها) همواره بايد آماده مبارزه در ميدان هاي فكري و فرهنگي بوده و اجازه ورود به افراد ناآشنا و بيگانه با مسائل فرهنگي را به اين عرصه ندهند. چرا كه در غير اين صورت نه تنها مبارزه اي با دشمنان قسم خورده صورت نخواهد گرفت بلكه(خواسته يا ناخواسته؛دانسته يا ندانسته) آب به آسيب دشمن ريخته خواهد شد و امر مبارزه، هر روز سخت تر نيز خواهد گرديد. 
راه كسب پيروزي براي كسب موفقيت و پيروزي در اين جبهه منوط به تبعيت از فرماندهان و همچنين بهره گيري فرماندهان از توانمندي مبارزين اين عرصه است:«در جنگ فرهنگي ... اگر ندانيد كه دشمن كار مي كند، يا از آنكه مي داند، فرمان نبريد، از فرمانده فرهنگي دستور نگيريد، يا او از نيروي شما استفاده نكند و مانور و سازماندهي را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است» (7) همچنان كه نيروهاي مبارز در جنگ نرم بايد به برنامه ريزي هاي فرهنگي توجه تام نموده و به خوبي از آن تبعيت نمايند مسولان هم بايد از توان و ظرفيت هاي كساني كه در باب مسائل فرهنگي فعاليت دارند بهره بگيرند و در برنامه ريزي هاي فرهنگي آن را دخيل و سهيم نمايند.              پي نوشت ها: 1 :بيانات در ديدار جمعي از بسيجيان كشور(سال 88) 2: :  با اعضاي مجلس خبرگان(سال 88) 3: پيام به حجاج(سال 79 ) 4: :  با اساتيد دانشگاه(سال 88) 5: :  با اساتيد دانشگاه(سال 88) 6: :  با دانشجويان دانشگاه امير كبير(سال 79) 7: :  ديدار با فرهنگيان كشور(سال 69)