سوره عصر تا ناس تفسیر نور حاج آقا قرائتی
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
سوره 114. ناس آيه 1- 6
بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (اى پیامبر!) بگو: پناه مىبرم به پروردگار آدمیان. پادشاه آدمیان. معبود آدمیان. از شرّ وسوسه شیطان. آن كه اندیشه بد در دل مردمان افكند. از جنس جنّ باشد یا انسان.
نکته ها
در قرآن، بیش از 300 مرتبه كلمه «قل» آمده كه بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مىباشد. كلمه وسواس هم به معناى موجود وسوسهگر مىآید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسهگر است. گفتنِ كلمه اعوذ براى نجات از خطرات كافى نیست، بلكه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى كرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مىگوید: اعوذ باللّه، باید در عمل نیز از سرچشمههاى فساد دورى كند. اول چیزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربیت اوست، ربّ النّاس بعد سیاست و تدبیر و حكومت. ملك النّاس و همین كه رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. اله النّاس به كسى باید پناه برد كه اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور(غافر، 19) او از خیانت چشمها و آنچه سینهها پنهان مىكند آگاه است. پیامبرص فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا كند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىكند. فاذا ذكر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس (بحارالانوارج67، ص49) كسانى كه دیگران را به تردید و وسوسه مىاندازند، كار شیطانى مىكنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آیا شما علم دارید كه صالح پیامبر است؟ و با این كلام در مردم تردید به وجود مىآوردند. «أتعلمون انّ صالحاً مرسل(اعراف، 75) در اول قرآن با بسم اللّه از خدا استمداد كردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مىبریم.
خنّاس از خنوس به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مىكند و موفق مىشود. حضرت على علیه السلام مىفرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مىآمیزد و بدین شكل بر طرفداران خود غالب مىشود. فهنا لك یستولى الشیطان على اولیائه(نهج البلاغه، خ 50) حالا كه شیطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد كنیم. در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مىشود دعا مىكند و پناهندگى مىخواهد و همین كه خطر رفع شد، گویا ما را نمىشناسد.( یونس، 11)
در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگیرد و با ایمان و عقل و فكر ما بازى مىكند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «ربّ النّاس، ملك النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق كه شرور خارج از سینههاست، یكبار نام خداوند مطرح است. «ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فكرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند. در روایات آمده است كه شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد كرد. هر كدام مطلبى گفتند، ولى یكى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىكنم و توبه را از یادش مىبرم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.( نورالثقلین)
حالا كه او «ربّ النّاس» است، پس شیوههاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا كه او «ملك النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا كه او «اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفكر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسههاست. آنكه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مىكند، ممكن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیعها و وعدهها، امروز و فردا كردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فوسوس الیه الشیطان (طه، 120)، «القى الشیطان فى امنیّته»( حج، 52) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونهاى كه راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیهاى دیگر مىفرماید: «ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذكّروا فاذا هم مبصرون»( اعراف، 201.) هنگامى كه شیطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند. تكرار كلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است كه ربوبیّت، حاكمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد. اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملك النّاس» و سپس «اله النّاس»، شاید به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزدیكتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس» چنانكه كودكان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس كسى كه قدرت دارد، «ملك النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «اله النّاس»
خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى كه او را تهدید مىكند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است كه انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین كند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شكوفا شود. «قل اعوذ...» به گفته پیامبر اكرمص خاطرات و وسوسههایى كه بىاختیار بر انسان عارض مىشود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتكلّم»( بحارالانوار، ج 89، ص 209).
پيام ها
1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمىگوید. «قل»
2- خطرات به قدرى شدید است كه خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مىدهد. «قل اعوذ»
3- بدون استمداد از خدا، امكان مبارزه با شرور نیست. «اعوذ بربّ النّاس»
4- گناهكاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «ربّ النّاس»
5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مىبرد، وظیفه ما روشن است. «قل اعوذ بربّ النّاس»
6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «ربّ النّاس» سلطنت و حكومت او را بپذیرد، «ملك النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. «اله النّاس»
7- انسان بىایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس»
8 - بالاترین خطرها پنهانترین آنهاست كه وسوسه درونى باشد. «من شرّ الوسواس الخنّاس»
سوره 113. فلق
بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى الْعُقَدِ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپیده دم. از شرّ آفریدههایش. و از شرّ تاریكى شب، آنگاه كه همه جا را فراگیرد. و از شرّ افسونگرانى كه در گرهها مىدمند. و از شرّ هر حسود آنگاه كه حسد ورزد.
نکته ها
براى حمله كلمه «فلق» مثل «فجر» به معناى شكافتن است، شكافتن سیاهى شب یا سپیده صبح: فالق الاصباح (انعام، 96)؛ شكافتن دانه درون خاك. «فالق الحبّ و النَّوى»( انعام، 95) مراد از «غاسق» آغاز شب است كه تاریكى را به همراه مىآورد. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «اقم الصّلاة لدلوك الشمس الى غسق الّیل»( اسراء، 78) شاید مراد از «غاسق» هر موجود ظلمت آور باشد كه تاریكىهاى معنوى را به همراه خود مىآورد و گسترش مىدهد. از آنجا كه افراد شرور، و هجوم و یا توطئه چینى از تاریكى شب استفاده مىكنند، لذا به خدا پناه مىبریم از شرورى كه در شب واقع مىشود.
«نفّاثات» از «نَفث» به معناى دمیدن و «عُقَد» جمع «عَقْد» به معناى گره است. در هر چیزى احتمال بروز شرّ وجود دارد، حتى كمالاتى مثل علم و احسان، شجاعت و عبادت نیز آفاتى دارند. آفت علم، غرور؛ آفت احسان، منّت گذاردن؛ آفت عبادت، عُجب و آفت شجاعت، ظلم و تهوّر است. در آسیب پذیرى سه اصل وجود دارد آمادگى هجوم از سوى دشمن فرصتهاى مناسب براى هجوم نظیر تاریكىها وجود حفرهها و نقطه ضعفها آرى دشمن به دنبال تاریكىها و حفرهها و نقاط ضعف است. تبلیغات سوء، جوسازىها، سخن چینىها، جاسوسىها و شایعهپراكنىها، نمونه هایى از «نفّاثات فى العقد» است، یعنى مىدمند تا محكمات را سست كنند. چنانكه كسانى با وسوسه و شك میان همسران فتنه گرى مىكنند «ما یفرّقون بین المرء و زوجه»( بقره، 102) با اینكه هرچه خدا آفریده، خیر است: «الّذى احسن كلّ شىء خلقه (سجده، 7) لیكن هر چیزى اگر در مسیر صحیح خود قرار نگیرد، شرّ مىشود. چنانكه آهن خیر است ولى اگر چاقو شد، امكانِ سوء استفاده از آن وجود دارد. «مِن شر ما خلق»
«شرّ ما خلق» یعنى شرّ از سوى مخلوقات است، نه از سوى خالق و نه ناشى از خلقت. پناه بردن به خدا از خطرات، تنها با گفتن «اَعوذ» حاصل نمىشود، بلكه علاوه بر گفتن، عمل نیز لازم است. چنانكه اهل بیت پیامبرع وقتى مسكین و یتیم و اسیر، اطعام را كردند، گفتند: «انّا نخاف من ربّنا یوماً عبوساً قمطریرا (انسان، 10) ما از روز قیامت مىترسیم كه اطعام كردیم. قرآن مىفرماید: «فوقاهم اللّه شرّ ذلك الیوم (انسان، 11) خداوند نیز آنان را از شرّ آن روز نجات داد. پس گفتن «انّا نخاف» به تنهایى كارساز نیست، بلكه باید همراه با عمل باشد.
زشت صورتى نزد رسول خدا از زشتى چهره خود شكایت كرد كه جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به آن مرد زشت رساند و گفت كه خدا مىفرماید: «اما ترضى ان احشرت على جمال جبرییل» آیا دوست دارى كه در قیامت تو به زیبایى جبرئیل باشى؟ مرد شادمان شد و تصمیم گرفت تمام عبادات و مستحبّات را انجام دهد.( بحارالانوار، ج22) شرّ مطلق وجود ندارد و خداوند نیافریده است، بلكه چه بسیار امورى كه از یك زاویه، شرّ دیده مىشوند و زاویهاى دیگر خیر. قرآن سفارش مىكند كه با همسرانتان خوب رفتار كنید و اگر نسبت به آنان كراهت دارید، چه بسا در كنار آن الطافى نهفته باشد. و عاشروهنّ بالمعروف فان كرهتموهنّ فعسى ان تكرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً كثیراً (نساء، 19) چنانكه گاهى زن زیبا نیست، ولى مادر فرزندانى بزرگ و برجسته مىشود. بسیار از تلخىها، استعدادهاى ما را شكوفا مىكند، حالت صبر و مقاومت را در ما رشد مىدهد و دل انسان را خاضع و خاشع مىسازد. «لعلّهم یتضرّعون»( اعراف، 94)
شب براى مردان خدا، زمان بندگى و عبادت است: «یتلون آیات اللّه آناء الّیل () آل عمران، 113) ولى براى نامردمان، زمان توطئه و تهدید و هجوم است. «من شرّ غاسق» سخن و یا حركتى كه روابط و دوستىهاى محكم را متزلزل كند، نفّاثات است و باید از آن به خدا پناه برد. پناه بردن انسان به خدا، مستلزم پناه دادن خداوند است وگرنه فرمان پناه بردن لغو بود. در میان تمام شرور نام سه شرّ در این سوره آمده است:
- شرور پنهان و در تاریكىها. «من شرّ غاسق اذا وقب»
- شرور زبانهاى ناپاك. «من شرّ النفّاثات فى العقد»
- شرور حسادتها و رقابتهاى منفى. «و من شرّ حاسد اذا حسد»
برخى زنان به خاطر زیبایى و لطافت در گفتار، مىتوانند مردان را در تصمیمات خود سست كنند و مصداق نفّاثات باشند. یكى از مصادیق نفّاثات، سحر و جادو است و لذا آموزش و عمل آن حرام است. با اینكه «شر ما خلق» شامل تمام شرور مىشود، ولى نام سه شرّ را به خاطر اهمیّتى كه دارد، جداگانه آورده است. «غاسق اذا وقب - النفّاثات فى العقد - حاسد اذا حسد» پناه بردن در هر حال لازم است، خواه آنجا كه خطر باشد: «شرّ ما خلق» خواه دریافت كمال باشد: «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم (نحل، 98) هرگاه قرآن تلاوت مىكنى از شرّ شیطان به خداوند پناه ببر. در سوره فلق، در برابر سه شرّ بیرونى، به یك صفتِ الهى پناه مىبریم. (از شرّ غاسق و نفّاثات و حاسد، به صفتِ «ربّ الفلق» پناه بردیم.) اما در سوره ناس به عكس است. در برابر یك خطر درونى، به سه صفت الهى پناهنده مىشویم (از شرّ وسوسه قلب، به صفاتِ «ربّ النّاس»، «ملك النّاس» و «اله النّاس» پناه مىبریم.)
براى درمان حسادت باید اینگونه فكر كرد:
دنیا، كوتاه و كوچك است و غصه براى آن ارزشى ندارد. ما نیز نعمتهایى داریم كه دیگران ندارند. نعمتها بر اساس حكمت تقسیم شده ، گرچه ما حكمت آن را ندانیم. آنكه نعمتش بیشتر است، مسئولیّتش بیشتر است. بدانیم كه حسادت ما بىنتیجه است و خداوند به خاطر اینكه بندهى چشم دیدن نعمتى را ندارد، لطف خود را قطع نمىكند و فقط خودمان را رنج مىدهیم.
پيام ها
1- پناه بردن به خدا را باید به زبان جارى كرد. «قل اعوذ»
2- به خاطر زیادى خطرات و اهمیّت آن انبیا نیز باید به خدا پناه برند. «قل اعوذ»
3- اصلاح خود و جامعه، بدون استمداد و پناهندگى به خداوند امكان ندارد. «قل اعوذ بربّ الفلق»
4- چون شرور بر قلب و فكر انسان قفل مىزنند، باید به قدرتى پناه برد كه شكافنده و شكننده قفلها و موانع باشد. «بربّ الفلق»
5 - در دعا با دید وسیع برخورد كنید. «شرّ ما خلق» (همه مخلوقات را در برمىگیرد.)
6- در میان همه شرور، شر حسادت، تفرقه افكنى، عهد شكنى و توطئههاى پنهان اهمیّت بیشترى دارد. «من شرّ غاسق... شرّ النفاثات... شرّ حاسد»
7- دشمن آنقدر مىدمد تا تبلیغاتش مؤثّر واقع شود. («نفّاثات» جمع «نفّاثة»، صیغه مبالغه است.)
8 - با وسوسهها عقاید سست مىشود و حرف اثر مىكند. «من شرّ النفاثات فى العقد»
9- حسادت، دارویى جز پناه بردن به خدا ندارد. «قل اعوذ... اذا حسد»
10- زمینهها زمانى خطرناك است كه به فعلیّت در آیند. «حاسد اذا حسد»
11- حسادت، كم و بیش در افراد هست؛ اقدام عملى بر اساس آن گناه است. «اذا حسد
سوره 112. اخلاص آيه 1
بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدُ بگو : او خداوند یگانه است. خداوندى كه مقصود همگان است. فرزند نیاورده و فرزند كسى نیست. و هیچ همتایى براى او نباشد.
كلمه «اللّه» از «وَلِهَ» به معناى تحیّر است، یعنى آفریدهها از درك حقیقت او عاجز و در شناخت ذات او واله و متحیّرند. چنان كه امیر مؤمنان علىعلیه السلام مىفرماید: معناى اللّه آن است كه او معبودى است كه آفریدهها در او حیرانند، زیرا او از درك دیدگان مستور و از دسترس افكار و عقول، محجوب است.( بحارالانوار، ج 3، ص222) میان كلمه «واحد» و «اَحد» تفاوت است. «واحد» در جایى بهكار مىرود كه ثانى و ثالث براى آن فرض شود، بر خلاف «احد» كه در مورد یكتا و یگانه استعمال مىشود. چنانكه اگر گفتى: یك نفر حریف او نیست، یعنى چند نفر حریف او مىشوند، اما اگر گفتى: اَحدى حریف او نیست، یعنى هیچ حریفى ندارد. توحید، مرز میان ایمان و كفر است و ورود به قلعه ایمان بدون اقرار به توحید ممكن نیست. اولین سخن پیامبر كلمه توحید بود: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». شعار توحیدى «لا اله الا اللّه» از سه حرف (الف، لام و ها) تركیب شده و ذكرى است كه در گفتنش حتى لب تكان نمىخورد ولى عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشینان آنان ادامه دارد؛ زیرا شرط توحید طبق فرمایش امام رضاع ایمان به امام معصوم و اطاعت از اوست.
در سفرى كه امام رضاع با اجبار مأمون وادار به هجرت از مدینه به مرو شد، در مسیر راه وقتى به نیشابور رسید، مردم دور آن حضرت جمع شدند و از او هدیه و رهنمود خواستند. امام رضاع فرمود: پدرم از پدرش و او از اجدادش و آنان از پیامبر خدا نقل كردند كه خداوند فرموده است: «كلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى: توحید، قلعه من است و هر كس داخل این قلعه شود از قهر من در اَمان است.» آنگاه امام رضاع فرمود: البتّه توحید شروطى دارد و من (كه امام حاضر هستم) شرط آن هستم، یعنى توحید بىولایت پذیرفته نیست. در زمان غیبت امام معصوم نیز، بنا بر فرمان خودشان باید به سراغ فقهاى عادلى كه از هوى و هوس دورند، برویم. بنابراین توحید كامل، ایمان به یكتایى خداوند، دور كردن فكر و عمل از هر نوع شرك و پیروى از رهبران معصوم در زمان حضور و فقهاى عادل در زمان غیبت است. حضرت على ع در نامهاى به فرزندش امام حسنع مىنویسد: «لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَریكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلَه» اگر پروردگارت شریكى داشت، او نیز پیامبرانى مىفرستاد تا مردم او را بشناسند و بندگىاش كنند.( نهج البلاغه، نامه 31)
دلیل یكتایى او، هماهنگى میان آفریدههاست. چنانكه امام صادقعلیه السلام «اتّصال التدبیر» را نشانه یكتایى آفریدگار مىشمارد.( نورالثقلین ج3، ص418) هماهنگى میان خورشید و ماه و زمین و آب و باد و خاك و كوه و دشت و دریا با یكدیگر و هماهنگى همه آنها با نیاز انسان، نشانه یكپارچگى تدبیر در نظام هستى است. انسان اكسیژن مىگیرد و كربن پس مىدهد ولى گیاهان كربن مىگیرند و اكسیژن پس مىدهند. نیازهاى طفل با محبت والدین و خستگى روز با خواب شب تأمین مىشود. چشم كه از پى ساخته شده با آب شور حفظ مىشود و دهان كه راه ورودى غذا به معده است، با آب شیرین كه در هضم غذا مؤثر است، مرطوب مىشود. در جنگ جمل، یك عرب صحرانشین درباره معناى توحید از حضرت علىعلیه السلام سؤال كرد. دیگر رزمندگان از او ناراحت شدند كه این چه سؤال نابجایى است، امّا آن حضرت فرمود: جنگ ما براى توحید است و آنگاه معناى صحیح توحید را براى او بیان فرمود.( نورالثقلین) خداوند، نه فقط در ذات، بلكه در صفات نیز یكتاست. او مثل ما نیست كه صفاتش از ذاتش جدا باشد. ما علم و قدرت داریم ولى در كودكى نداشتیم و در پیرى نیز از دست مىدهیم. خداوند علم و قدرت دارد ولى این صفات براى او پیدا نشده، بلكه همراه ذات او بوده است، چنانكه صفتِ مخلوق بودن، عاجز بودن و فقیر بودن هیچ گاه از ما جدا نبوده و جدا نخواهد شد.
صَمد» به معناى قصد كردن است. خداوند صمد است، یعنى همه موجودات در امورشان او را قصد مىكنند و او مقصود همگان است. چنانكه امام جوادع در معناى «صمد» فرمود: «سیّدٌ مصمودٌ الیه: او بزرگى است كه موجودات به او رجوع مىكنند و محتاج اویند.» نظیر آیه «انّ الى ربّك المنتهى».( نورالثقلین) امام حسین ع در پاسخ اهل بصره كه از معناى صمد سؤال كرده بودند، فرمود: معناى صَمد همان جملات پس از آن یعنى «لم یلد و لم یولد» است.( نورالثقلین) حضرت علىع در تفسیر صَمد فرمود: «هو اللّه الصمد الّذى لا من شىء و لا فى شىء و لا على شىء، مبدع الأشیاء و خالقها و منشئ الأشیاء بقدرته، یتلاشى ما خلق للفناء بمشیّته و یبقى ما خلق للبقاء بعلمه»( نورالثقلین) خداوند صمد است، یعنى از چیزى به وجود نیامده، در چیزى فرو نرفته، و بر چیزى قرار نگرفته است، آفریننده اشیاء و خالق آنها است، همه چیز را به قدرتش پدید آورده، آنچه براى فنا آفریده به ارادهاش از هم متلاشى مىشود و آنچه براى بقاء خلق كرده به علمش باقى مىماند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر اهلش را پیدا مىكردم از همین كلمه «صمد» توحید و اسلام و ایمان را استخراج مىكردم.( نورالثقلین)
رابطه خداوند با موجودات، رابطه آفرینش است نه زایش. او موجودات را مىآفریند، یعنى از نیستى به هستى مىآورد، نه آنكه خود بزاید. زیرا نوزاد از جنس والدین و در واقع جزئى از آنهاست، در حالى كه هیچ چیز از جنس خداوند و یا جزئى از او نیست. چون بیشتر مشركان و اهل كتاب براى خداوند فرزند قائل بودند، لذا «لم یلد» كه به معناى نداشتن فرزند است، مقدّم بر «لم یولد» آمده است.( تفسیر نوین) موجودات، نه فقط از او زاده نشوند، بلكه حتى از او خارج نشوند، آن گونه كه میوه از گل، درخت از هسته، آب از ابر و چشمه، آتش از چوب، كلام از دهان، نوشته از قلم، بو از گل، مزه از غذا، فكر از عقل، گرما از آتش، سرما از یخ، خواب و خیال از ذهن، اندوه و شادى و بیم و امید از دل، صادر و خارج مىشوند.( نورالثقلین) این آیه، هم عقیده مسیحیّت كه عیسى را فرزند خدا مىدانند و هم عقیده یهود كه عُزیر را فرزند خدا مىدانستند و هم عقیده مشركان جاهلى كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند، رد مىكند.
كُفْو» به معناى شبیه و نظیر و مانند است.( نهایة ابن اثیر) چنانكه در بحث ازدواج، توصیه شده همسرى انتخاب كنید كه «كفو» شما باشد. یعنى در دین و اخلاق شبیه و مانند شما باشد. خدا صمد است، یعنى او از دیگران بىنیاز و همه به او نیازمندند. بنابراین نمىتواند همتایى داشته باشد، زیرا همتاى او باید بىنیاز از او باشد كه این با صمد بودن خدا سازگار نیست. آیه قبل، فرزند بودن و فرزند داشتن را از خدا نفى كرد، این آیه وجود هرگونه همسر را از او نفى مىكند. چنانكه در آیهاى دیگر مىفرماید: «ما اتّخذ صاحبةً و لا ولداً»( جنّ، 3) او نه همسرى انتخاب كرده و نه فرزندى دارد.
پيام ها
1- پیامبران امین وحىاند؛ خدا به پیامبر فرمود: «قل...» او نیز مىگوید: «قل...»
2- خداوند، در عین حضور، از دیدگان غایب است و قابل مشاهده نیست. «هو» (اهل توحید عقیده دارند كه «لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار»(254) چشمها او را درك نمىكند ولى او چشمها را درمىیابد.)
3- به سؤالات اعتقادى باید پاسخ داد. «قل هو اللّه...»
4- عقاید حق را باید به دیگران اعلام كرد. «قل هو اللّه...»
5 - خداوند در همه چیز یكتاست. در ذات و صفات، در علم و قدرت و حیات و حكمت، در آفرینش و هستى بخشى.
1- توجّه تمام موجودات، خواسته یا ناخواسته به سوى اوست. «اللّه الصمد»
2- تنها او غنى است و همه به او محتاجند. «اللّه الصمد»
3- تنها خداوند است كه سزاوار قصد كردن است. «اللّه الصمد» (حرف الف و لام در الصمد براى حصر است.)
4- موجودات، در همه امورشان محتاج اویند. (كلمه صمد مطلق است و شامل تمام احتیاجات مادى و معنوى مخلوقات مىشود.)
1- صَمَدیّت و بىنیازى خداوند از همه چیز، دلیل آن كه او نیاز به فرزند و والدین ندارد. اللّه الصمد. لم یلد و لم یولد»
2- خداوند علّتى ندارد و از چیزى به وجود نیامده است. «و لم یولد»
3- مولود، معلول و نمىتواند خدا باشد. چگونه مسیحیان عیسى را مولود مریم، ولى باز هم او را خدا مىدانند؟
1- نه در ذات، نه در صفات و نه در افعال، هیچ كس و هیچ چیز شبیه و مانند خداوند نیست. و لم یكن له كفوا احد
2- خداوند شبیه ندارد تا بتواند شریك او در امور هستى گردد. «و لم یكن له كفوا احد» «والحمد للّه ربّ العالمین»
سیماى سوره توحید
برخى از اهل كتاب و مشركان، از پیامبر خواستند كه خدایت را براى ما معرفى كن؛ این سوره كه به منزله شناسنامه خداوند است، نازل شد و خداوند را از داشتن پدر و مادر یا فرزند و همسر و یا شبیه و شریك، پاك و منزه دانست. این سوره شامل خالصترین عقاید توحیدى است، از این رو سوره توحید و اخلاص نام گرفته است. در فضیلت این سوره، روایات بسیارى وارد شده است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:( نور الثقلین، (ج 5، ص 699 - 715)) در هر شبانه روز، لااقل یكبار این سوره را در نمازهاى خود بخوانید و پس از آن بگویید: «كذلك اللّه ربّى: پروردگار من چنین است.» به گفته روایات، این سوره در اهمیّت، به منزله یك سوم قرآن است. یك بار تلاوت آن، برابر تلاوت یك سوم قرآن و دوبار تلاوت آن، معادل دو سوم و سه بار تلاوت آن برابر تلاوت كل قرآن است. رسول خداص فرمود: سوره توحید مثل على بن ابىطالب است كه هر كس او را قلباً دوست دارد یك سوم ایمان را داراست و هر كس با قلب و زبان دوست بدارد دو سوم ایمان را دارد و هر كس با قلب و زبان و اطاعت در عمل، همراه او باشد ایمانش كامل است. تلاوت این سوره به عنوان یكى از تعقیبات نماز به شمار آمده و در روایات مىخوانیم: هركس تلاوت آن را بعد از هر نماز ترك نكند، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او مىدهد و او و والدین و فرزندانش را مىآمرزد. امام سجادع فرمود: چون خداوند مىدانست كه در دوره آخر الزمان گروهى دقیق و عمیق خواهند آمد، سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل فرمود. تلاوت این سوره به شش سمت، سبب حفظ شدن انسان از خطرات و ایمن شدن از حوادث مىگردد.( مصباح كفعمى، ص 246)
سوره 111. مسد آيه 1-5 |
بسم الله الرحمن الرحیم تَبَّتْ يَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ مَآ أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ سَيَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِى جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ بریده باد دو دست ابولهب و نابود باد. نه دارائیش و نه آنچه بدست آورد، به حالش سودى نكرد. به زودى به آتشى شعلهور درآید. (همراه) زنش، آن هیزمكش (آتش افروز). (در حالى كه) در گردنش ریسمانى از لیف خرما است.
نکته ها
این سوره به نامهاى تبّت و مسد معروف است. امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه این سوره را خواندید بر ابولهب نفرین كنید.( تفسیر كنزالدقائق) هنگامى كه آیه «و انذر عشیرتك الاقربین»( شعراء، 214) نازل شد، پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله نزدیكان و خویشاوندان را دعوت كرد و پیام وحى را به آنان رساند. ابولهب كه عموى حضرت بود گفت: «تبّاً لك» هلاكت بر تو باد. این سوره نازل شد و گفتار او را به خودش ردّ كرد. از آنجا كه این نفرین عملى شد و ابولهب و همسرش با كفر از دنیا رفتند، معلوم مىشود كه در این سوره نسبت به ابولهب یك پیشگویى نیز شده است.
«تبّت» از ریشه «تبّ» به معناى خسران و هلاكت است و مراد از «ید» در آیه، دستِ ظاهرى نیست، بلكه كنایه از وسیله قدرت و تلاش انسان است. بنابراین معناى آیه چنین است كه تلاشهاى ابولهب به هدر رفت و او گرفتار زیان و خسارت شد.( المیزان) در تاریخ آوردهاند كه رسول خداص مردم را به كلمه «لااله الاّ اللّه» دعوت مىكرد و ابولهب از پشت سر او را تكذیب و به سوى او سنگ پرتاب مىكرد. گاهى زائران مكه به سراغ ابولهب مىآمدند و از او درباره حضرت محمد ص سؤال مىكردند. او مىگفت: محمد مجنون است و ما مشغول مداواى او هستیم.( تفسیر نمونه)
ابولهب هیچ گاه از مخالفت با پیامبر و از همكارى با مخالفان او دست نكشید. او و همسرش كلمات ركیك به حضرت مىگفتند و شاید به همین خاطر نام این دو در قرآن برده شده است. آهنگ این سوره چنان كوبنده بود كه همه آن را حفظ كردند و ابولهب ضربه سنگینى خورد و خانهنشین شد تا آنكه مرد و باقى كفار حساب كار خودشان را كردند كه مبادا سورهاى نیز علیه آنان نازل شود.
علاقهها و روابط خانوادگى نباید خللى در ایمان و مكتب ایجاد كند. «تبّت یدا ابى لهب» با آنكه ابولهب و همسرش مردهاند و استخوانهایشان پوسیده است اما این آیات همچنان باید تلاوت شود تا مایه عبرت دیگران و زیاد شدن قهر و عذاب الهى بر آنان گردد. ابولهب برادران خوبى مثل حضرت حمزه و ابوطالب و پدر خوبى چون عبدالمطلب داشت اما هر كس براى خود حسابى دارد. در قدیم بتههاى هیزم را كه جمع مىكردند، آن را با طناب مىبستند و آن را به دوش مىانداختند. چون همسر ابولهب، هیزم در مسیر راه پیامبر مىریخت تا آن حضرت را آزار دهد، لذا قرآن مىفرماید: در قیامت نیز هیزم آتش دوزخ است و آن طنابهایى كه براى جمع آورى هیزم استفاده مىكرد، به گردنش آویخته است.( المیزان)
ابولهب فرزندى به نام لهب نداشت ولى شاید به خاطر سرخى صورتش او را ابولهب مىگفتند. زن ابولهب، فردى شاعر بود. نامش امّ جهل، خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود. كینه دیرینه با پیامبر داشت و خار بر سر راه پیامبر مىریخت و اشعارى در تحقیر و هجو آن حضرت مىسرود. روز قیامت، مال و ثروت به درد انسان نمىخورد: «ما أغنى ماله و ماكسب» «ما اغنى عنّى مالیه» مال و ثروتم چاره كارم نكرد. «هلك عنّى سلطانیه»( حاقّه، 29) سلطنت و حكومتم از بین رفت و برایم سودى نداشت. «ما اغنى عنكم جمعكم»( اعراف، 48) جمعیّت و ثروت شما را بىنیاز نكرد. «لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم»( آل عمران، 10) نه ثروت و نه فرزند به حال آنان سودى نداشت.
در قرآن چهار نوع زن و شوهر ذكر شده است: زن و شوهرى كه در كار نیك همفكر و همراهند. (حضرت على و حضرت زهراءعلیهما السلام كه به یتیم و اسیر و مسكین طعام دادند.) «و یطعمون الطعام»( انسان، 8) زن و شوهرى كه در كار بد همراهند. «ابى لهب... و امراته» زن و شوهرى كه مرد در راه حق و زن در راه باطل است نظیر حضرت نوح و حضرت لوط كه همسرانشان به آنها ایمان نیاوردند و با مخالفان همدست شدند. «كانتا تحت عبدین»( تحریم، 10)
زن و شوهرى كه زن در راه حق و مرد در راه باطل است. نظیر فرعون و همسرش. «ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون»( تحریم، 11) زن ابولهب گردنبندى قیمتى داشت كه سوگند یاد كرد آن را در راه مخالفت پیامبر مصرف كند. «فى جیدها حبل من مسد» حضرت علىع در نامهاى به معاویه نوشت: «منّا خیر نساء العالمین و منكم حمّالة الحطب»( نهجالبلاغه، نامه 28) بهترین زنان از ماست و هیزمآور آتش از شماست. سلمان فارسى از اهل بیت پیامبر مىشود و ابولهب عموى پیامبر، مورد لعن و نفرین خداوند. چون همسر ابولهب در سر راه پیامبر هیزم مىریخت، ممكن است «حمّالة الحطب» اشاره به این باشد كه ورود او به دوزخ در حالى است كه هیزم بدوش دارد. دست و بازو براى تلاش است و تلاش براى رسیدن به هدف مطلوب. هدف ابولهب جلوگیرى از رشد اسلام بود و در این راه تلاش بسیار كرد ولى به هدفش نرسید، پس تلاش بازوى او هدر رفت. «تبّت یدا ابى لهب»
پيام ها
1- اعلام برائت از نااهلان جزء دین است. «تبّت یدا ابى لهب»
2- كیفر توهین به مقدسات، لعن و نفرین ابدى است. «تبّت یدا ابى لهب»
3- باید براى نابودى كامل كفر دعا كنیم. «یدا» (قطع شدن دو دست نشانه بىنتیجه ماندن تلاشهاست.)
4- پاسخ مخالفان را مثل خودشان بدهید. در پاسخ آنان كه به پیامبر گفتند:تبّاً لك فرمود: «تبّت یدا ابى لهب»
5 - در نظام مكتبى، ضابطه بر رابطه مقدم است. «تبّت یدا ابى لهب»
6- مال و ثروت، یكى از ابزارهاى مخالفان انبیاست. «ما اغنى عنه ماله و ما كسب» (ابولهب سرمایه دارى بود كه ثروتش را براى محو اسلام هزینه كرد.)
7- بدتر از فساد تكرار آن است. «حمّالة»
8 - در برابر قهر الهى نه ثروت كارائى دارد و نه هر چیز كه در اثر تلاش به دست آید، خواه ثروت باشد یا مقام و عنوان و حكومت و شهرت. «ما اغنى عنه ماله و ما كسب»
9- قهر الهى نسبت به ستمگران دور نیست. «سیصلى»
10- اشرافیّت دنیا، همراه با تحقیر آخرت است. «فى جیدها حبل من مسد
سوره نصر آیه ۱-۳
بسم الله الرحمن الرحیم إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا هنگامى كه نصرت الهى فرا رسید. مردم را دیدى كه دسته دسته در دین خدا وارد مىشوند. پس باید سپاسگزارانه پروردگارت را تنزیه كنى و از او آمرزش بخواه كه او توبهپذیر است.
نکته ها
عموم مفسرین، این سوره را مربوط به زمان فتح مكه در سال هشتم هجرى مىدانند كه گروهى از مردم به خاطر حقانیّت اسلام، ایمان آوردند و بعضى از ترس به اسلام تظاهر كردند، نظیر ابوسفیان كه امام علىعلیه السلام درباره آنان فرمود: «ما اسلموا ولكن استسلموا و اسرّوا الكفر»( بحارالانوار، ج32، ص325) آنان در ظاهر مسلمان شدند ولى در دل كافر ماندند. در قرآن براى ایمان دو نوع دخول آمده است: یكى دخول مردم در دین كه در این سوره مىفرماید: «یدخلون فى دین اللّه» و دیگرى دخول ایمان در دل مردم كه در سوره حجرات مىفرماید: «و لمّا یدخل الایمان فى قلوبكم»( حجرات، 14) هنوز دین داخل قلبهاى شما نشده است. در حدیث مىخوانیم: هنگامى كه حضرت مهدىعج ظهور كنند، مردم دنیا فوج فوج به او ایمان مىآورند.( نورالثقلین)
قرآن به تسبیح خداوند، بیش از تكبیر و تحمید سفارش كرده است. واژه تسبیح در قرآن بیش از واژههاى تكبیر و تحمید آمده است. در حدیث مىخوانیم: هنگام فتح مكه، پیامبر اكرمص ابتدا وارد مسجد الحرام شد و نماز گزارد.( كنزالدقایق) نصرت خداوند، منوط به یارى مردم از دین اوست. «ان تنصروا اللّه ینصركم»( محمّد، 7) كلمه «توّاب» یازده بار در قرآن آمده است كه نه بار همراه با واژه رحمت «توّاباً رحیماً»، یكبار همراه با حكمت(نساء، 17) و یك بار به طور مطلق در این سوره آمده است. پیامبر اكرمص بعد از فتح مكه، عفو عمومى اعلام كردند و همه را بخشیدند و مكه بدون خونریزى فتح شد. حتى هنگامى كه حضرت دید سعد بن عبادة شعار انتقام مىدهد و مىگوید «الیوم یوم الملحمة» یعنى امروز تلافى مىكنیم، حضرت پرچم را از او گرفت و به دست حضرت علىع داد و فرمود: شعار را عوض كنید و بگویید: «الیوم یوم المرحمة» امروز روز رحمت است نه انتقام.
فتح و نصرت واقعى از جانب خداست، پس به ابزار و تجهیزات و نیروى انسانى تكیه نكنید كه ممكن است همه امكانات باشد ولى باز هم شكست بخورید. «و ما النّصر الاّ من عند اللّه»( آل عمران،126) در فتح مكه، امید بتپرستان به یأس و مركز شرك به پایگاه توحید تبدیل شد. موانعى كه بر سر راه مؤمنان بود، برچیده شد، اسلام تثبیت گشت و براى صدور به كشورهاى دیگر آماده شد. فرمان استغفار یا براى نورانیّت بیشتر قلب است یا براى زدودن غرور پیروزى یا براى گناهان اُمّت و یا به خاطر معرفت بالاى حضرت نسبت به خداوند است.
نگاهى گذرا به فتح مكّه بعد از صلح حدیبیه، چون مشركان پیمانشكنى كردند، پیامبر نیرویى فراهم و مكه را بدون خونریزى فتح كرد و شرح ماجرا چنین است: مسلمانان در چند كیلومترى مكه اردو زدند و ابوسفیان كه شبانه براى سركشى از مكه خارج شده بود با عباس عموى پیغمبر ملاقاتى داشت. عباس گفت: پیامبر با ده هزار سرباز به سراغ شما آمده است. ابوسفیان ترسید و به عباس پناهنده شد و پیامبر امان دادن عباس را پذیرفت. پیامبر فرمود: هر كس به مسجد الحرام پناه ببرد یا به خانه ابوسفیان برود یا در خانه خود بماند، در امان است. پیامبر به عباس فرمود: ابوسفیان را در تنگهاى كه گذرگاه مكه هست ببر تا لشگریان الهى كه از آنجا مىگذرند، او ببیند. ابوسفیان با دیدن این مانور وحشت كرد و به عباس گفت: سلطنت فرزند برادرت بسیار عظیم شده است، عباس گفت: سلطنت نیست بلكه نبوت است. سپس عباس به او گفت: به سراغ مردم مكه برو و آنها را از مقابله با لشگر اسلام بازدار.
ابوسفیان وارد مسجدالحرام شد و به مردم گفت: محمّد با جمعیّتى وارد مكه مىشود كه توان مقابله با او را ندارید، پس به مسجد الحرام یا خانه من یا خانه خود پناهنده شوید و اسلام بیاورید تا سالم بمانید. به هر حال پیامبر اكرمص وارد مكه شد و به یاد روزى كه از مكه مخفیانه خارج شد و به شكرانه اینپیروزى سجده كرد. سپس پیامبر با تلاوت سوره فتح وارد مسجد الحرام شد و مسلمانان همراه آن حضرت تكبیر مىگفتند. حضرت نزدیك كعبه آمد و بتها را مىشكست و مىفرمود: «جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا»( اسراء، 81) از آنجا كه دست حضرت به بتهاى بزرگ بالاى كعبه نمىرسید، به حضرت علىع دستور داد تا پا بر دوش پیامبر نهد و بتها را سرنگون كند. سپس حلقه كعبه را گرفت و از مردم مكه پرسید: شما امروز چه انتظارى از من دارید؟ گفتند: بخشش. اشك در چشم حضرت جمع شد و مردم گریه كردند. حضرت سخن یوسف را كه به برادرانش فرمود: «لاتثریب علیكم الیوم»( یوسف، 92) امروز هیچ سرزنشى بر شما نیست، به زبان آورد و فرمود: همه آزادید. آنگاه جملات «لااله الاّ اللّه وحده وحده انجز وعده نصر عبده...» را خواند و فرمود: هیچ كس از خونهاى ریخته شده و اموال غارت شده گذشته سخنى نگوید و تمام پروندههاى گذشته مختومه و همه مشمول عفو عمومى شدید، پس وارد زندگى نوین شوید.
پيام ها
1- پیروزى در سایه نصرت الهى است. «اذا جاء نصر اللّه و الفتح»
2- نابودى سران كفر و شرك، زمینه براى ورود مردم به توحید و یكتاپرستى است. «اذا جاء نصر اللّه... النّاس یدخلون فى دین اللّه»
3- مسلمانان وظیفه دارند در حدّ توان و امكان خود تلاش كنند تا زمینه ورود دیگران به اسلام فراهم شود. «اذا جاء نصر اللّه... النّاس یدخلون فى دین اللّه»
4- اگر موانع برطرف شود، مردم گروه گروه ایمان مىآورند. «یدخلون فى دین اللّه افواجا»
5 - تا قبل از فتح مكه مردم یكى یكى مسلمان مىشدند، ولى بعد از فتح مكه، گروه گروه. «یدخلون فى دین اللّه افواجاً»
6- فتح و پیروزى شما را مغرور نسازد كه هرچه هست از خداست. «اذا جاء نصر اللّه... فسبّح بحمد ربّك»
7- تنزیه خداوند از عیب و نقص و ظلم، باید همراه با سپاس از نعمتها و ستایش او باشد. «فسبّح بحمد ربّك»
8 - سپاس و ستایش و تسبیح خداوند، مقدمه استغفار و آمرزشطلبى است. «فسبح بحمد واستغفره»
9- صالحان كه به قدرت مىرسند به جاى غرور و غفلت، جان و روح خود را با یاد خدا معطر مىكنند. «اذا جاء نصر اللّه... فسبّح بحمد ربّك»
10- خداوند منزّه است از اینكه یاران دینش را تنها بگذارد. «اذا جاء نصر اللّه... فسبّح»
11- هر كس، حتى پیامبر، هر قدر هم تسبیح و تحمید كند، در پایان آن استغفار كند. «واستغفره»
12- توبه پذیرى سنت خداوند است. «انّه كان توّاباً»
سوره کافرون
بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ يَآ أَيُّهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَآ أَعْبُدُ وَلَا أَنَاْ عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَآ أَعْبُدُ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِىَ دِينِ بگو: اى كافران! من نمىپرستم آنچه شما مىپرستید. و نه شما مىپرستید آنچه من مىپرستم. و نه من مىپرستم آنچه را شما پرستش كردهاید. و نه شما مىپرستید آنچه را من مىپرستم. (حال كه چنین است) آیین شما براى خودتان و آیین من براى خودم.
نکته ها
در شأن نزول این سوره آمده است كه بعضى از سران قریش به پیامبر گفتند: اى محمّد تو یك سال از آیین ما پیروى كن، ما سال بعد از تو پیروى مىكنیم. آنگاه هر كدام بهتر بود آن را ادامه مىدهیم، اما پیامبر نپذیرفت. گفتند: لااقل خدایان ما را مسّ كن و تبرّك بجوى تا ما نیز خداى ترا بپرستیم، در این هنگام این سوره نازل شد. كلمه «قل» اندكى از كینه كفار نسبت به پیامبر مىكاهد، زیرا مىفهمند كه سركارشان با خداست و پیامبر تنها مأمور است. گاهى باید مخالفان را به حال خود رها كرد و گفت: «لكم دینكم» چنانكه در سوره قصص آیه 55 مىخوانیم: «لنا اعمالنا و لكم اعمالكم» و این نوعى تحقیر و تهدید است نه اجازه براى هر نوع عمل و عقیده. در مواردى از قرآن تكرار براى تأكید است، نظیر: «كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون»( تكاثر، 3 و 4) و «فقتل كیف قدّر ثم قتل كیف قدّر»( مدّثر، 19 و 20) در این سوره نیز تكرار مىتواند براى تأكید باشد تا مشركان از تسلیم شدن مسلمانان قطع امید كنند و مىتواند براى تلقین استقامت به مؤمنان باشد تا در مواضع خود پایدار بمانند. خبر از ایمان نیاوردن گروهى از كفار، بارها در قرآن مطرح شده است، از جمله آنها آیه ششم سوره بقره و آیه هفتم سوره یس است كه با صراحت مىفرماید: «فهم لا یؤمنون»
پيام ها
1- پیامبر اكرم امین وحى است و هر چه به او نازل شود بازگو مىكند. «قل»
2- مسلمانان باید در برابر پیشنهادات غیر منطقى، صریح و قاطع پاسخ بگویند و دشمنان را از خود مأیوس نمایند.
3- به نام وحدت، نباید از اصول و ارزشها سرپیچى كرد. «لا اعبد ما تعبدون»
4- دنیاى كفر باید از تسلیم شدن مسلمانان مأیوس باشد. «لا اعبد... و لا انا عابد»
5 - اعلام برائت از كفار باید مكرّر و مؤكّد و علنى باشد. «قل یا ایّها الكافرون لا اعبد ما تعبدون»
6- در دین معامله نكنید، با دشمن سازش و مداهنه نكنید و در برابر تكرار پیشنهادهاى نابجا، شما نیز موضع خود را قاطعانه تكرار كنید. «لا اعبد... لا انتم عابدون... و لا انا عابد...»
7- به خاطر جذب دیگران، دست به هر كارى نزنید. «لا اعبد... و لا انتم عابدون»
8 - قرآن از غیب خبر مىدهد. حتى یك نفر از پیشنهاد دهندگان، حاضر به اسلام آوردن نشد. ولا انتم عابدون مااعبد
9- پایدارى و قاطعیّت، شرط رهبرى است. «و لا انا عابد...»
10- عبادت و بندگى خدا، ملاك تمایز مؤمن از كافر است. «یا ایّها الكافرون... لا انتم عابدون ما اعبد»
11- انسان در انتخاب دین آزاد است نه مجبور. «لكم دینكم و لى دین»
12- باید صفها از هم جدا شود، حق از باطل و كفر از ایمان متمایز شود. «لكم دینكم ولى دین»
13- معبود هر كس، بیانگر دین و آیین اوست. «لا انا عابد... لا انتم عابدون... لكم دینكم ولى دین»
سوره 108. كوثر آيه 1-3 |
بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّآ أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ همانا ما به تو خیر كثیر عطا كردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى كن. همانا دشمن تو بىنسل و دم بریده است.
نکته ها آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به كار مىبرد، همانند «أنا ربّكم فاعبدون»( انبیاء، 92) پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنید. «أنَا ربّكم فاتَّقون»( مؤمنون، 52) من پروردگار شما هستم، از من پروا كنید. «انّنى أنَا اللّه»( طه، 14) همانا من خداوند یكتا هستم. همچنین درمواردى كه خداوند كارى را بدون واسطه انجام مىدهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به كار مىرود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»( حجر، 49) تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قریب»( بقره، 186) من به بندگانم نزدیكم. اما گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است كه در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به كار مىرود، چنانكه در این آیه مىفرماید: «اِنّا اعطیناك الكوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى كوثر، به گونهاى است كه باید با عظمت از آن یاد شود. همچنین در مواردى كه خداوند كارى را با واسطه انجام مىدهد، نظیر باران كه با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر مىبارد، از ضمیر جمع استفاده مىشود، چنانكه مىفرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»( مؤمنون، 18) ما از آسمان آبى فرو فرستادیم. از میان یكصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با كلمه «اِنّا» آغاز شده است: سورههاى فتح، نوح، قدر و كوثر.
«اِنّا فَتَحنا لك فتحاً مبیناً» ما براى تو پیروزى آشكار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فى لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم.
«اِنّا اعطیناك الكوثر» ما به تو كوثر عطا كردیم.
در آغاز یكى از این چهار سوره، از حضرت نوح كه اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مىشود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمتهاى ویژهاى همچون نزول قرآن، پیروزى آشكار و عطاى كوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطى باشد كه یكى رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگرى نزول آخرین كتاب آسمانى، سوّمى پیروزى مكتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان مىكند. كلمه «كوثر» از «كثرت» گرفته شده و به معناى خیر كثیر و فراوان است. و روشن است كه این معنا مىتواند مصادیق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم كثیر و اخلاق نیكو داشته باشد، ولى آیه آخر سوره، مىتواند شاهدى بر این باشد كه مراد از كوثر، نسل مبارك پیامبر اكرم است. زیرا دشمنِ كینهتوز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مىنامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئك هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از كوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایى دلپسند نخواهیم داشت.
كلمه «ابتر» در اصل به حیوان دمبریده و در اصطلاح به كسى گفته مىشود كه نسلى از او به یادگار باقى نمانده باشد. از آنجا كه فرزندان پسر پیامبر در كودكى از دنیا رفتند، دشمنان مىگفتند: او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود كه نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئك هو الابتر» دلیل آن است كه مراد از كوثر، نسل كثیر پیامبر است كه بدون شك از طریق حضرت زهراعلیها السلام مىباشد. این نسل پر بركت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اكرمص شد. آرى خدیجه مال كثیر داد و كوثر گرفت. ما نیز تا از كثیر نگذریم به كوثر نمىرسیم. فخررازى در تفسیر كبیر مىگوید: چه نسلى با بركتتر از نسل فاطمه كه مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنكه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حكومت بنىامیّه و بنىعبّاس شهید كردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اكثر كشورهاى اسلامى گستردهاند.
در زمانى كه خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مىشد، به گونه اى كه صورتش از غصه سیاه گشته و به فكر فرو مىرفت كه از میان مردم فرار كند یا دخترش را زنده به گور كند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب»( نحل، 59) در این زمان قرآن به دختر لقب كوثر مىدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل كند. بر اساس روایات، نام یكى از نهرها و حوضهاى بهشتى، كوثر است و مؤمنان از آن سیراب مىشوند. چنانكه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» كتاب و عترت از یكدیگر جدا نمىشوند تا آنكه در قیامت، در كنار حوض به من ملحق شوند. كوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا كوثر شد. به تعداد كثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یك نفر بود امّا كوثر شد. آرى خداوند مىتواند كم را كوثر و زیاد را محو كند.
خداوند از اولیاى خود دفاع مىكند. به كسى كه پیامبر را بىعَقَبه مىشمرد، پاسخ قولى و عملى مىدهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلكه از همه مؤمنان دفاع مىكند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا»( حج، 38) هدیه كننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناك الكوثر» به كار رفته كه بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه اوست. هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوىتر باشد. به پیامبر اسلام جسارتهاى زیادى كردند و او را ساحر، كاهن، شاعر و مجنون خواندند كه همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است. به پیامبر گفتند: «انّك لمجنون»( حجر، 6) تو جنّ زدهاى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّك بمجنون»( قلم، 2) به لطف الهى تو مجنون نیستى. به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً»( رعد، 43) تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّك لمن المرسلین»( یس، 3) قطعاً تو از پیامبرانى.
به حضرت نسبت شاعرى و خیالبافى دادند: «لشاعر مجنون»( صافّات، 36) خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له»( یس، 69) ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست. گفتند: این چه پیامبرى است كه غذا مىخورد و در بازار راه مىرود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاكل الطعام و یمشى فى الاسواق»( فرقان، 7) خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند: «و ما ارسلنا قبلك من المرسلین الاّ انّهم لیاكلون الطعام و یمشون فى الاسواق»( فرقان، 20) به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئك هو الابتر».
آرى، پاسخ كسى كه به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است كه خداوند به او كوثرى عطا كند كه چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود. خداوند مصداقى براى كوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد كه عمق بركت كوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اكرم در هالهاى از ابهام است. در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یكى عطا شدن كوثر به پیامبر، آن هم در مكّهاى كه حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن كه داراى فرزندان و ثروتهاى بسیار بود. تاریخ و آمار بهترین شاهد بر كوثر بودن این عطیّه الهى است. هیچ نسلى از هیچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمهعلیها السلام رشد و شكوفایى نداشته است. خصوصاً اگر كسانى را كه مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبى است.
عطا كردن كوثر به شخصى مثل پیامبر، زمانى معنا دارد كه عطا كننده سرچشمه علم و حكمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطاى كوثر نشانه صفات وكمالات الهى است. در این سوره كه سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است. زیرا علاوه بر ضمیر كاف «ك» «اعطیناك»، در خطاب «صلّ» و «لربك» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئك» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناك، فصلّ، لربّك، انحر، شانئك»
در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش مىفرماید: «ربّك» با آن كه او پروردگار تمام هستى: «ربّ كلّ شىء»( انعام، 164) و پروردگار همهى مردم است: «ربّ النّاس»، ولى از میان واژههاى «ربّ» كلمه «ربّك» بیش از همه به كار رفته و این نشانه آن است كه خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّى دارد. چنانكه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده مىكنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح كرده است: چهرهات: «وجهك»( بقره، 144)، زبانت: «لسانك»( قیامت، 16) چشمانت: «عینیك»( حجر، 88) گردنت: «عنقك»( اسراء، 29) دستانت: «یدك»( اسراء، 29) سینهات: «صدرك»( اعراف، 2) كمرت: «ظهرك»( ضحى، 3) الطاف خداوند به پیامبر اسلامص ، گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنى علماً»( طه، 114) پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا كوثر هدیهاى الهى بود كه بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.
كوثر چیست؟
از آیه آخر سوره، یعنى «انّ شانئك هو الابتر» استفاده مىشود كه مراد از كوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا كه عرب به افراد بىعقبه و بىنسل كه فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مىشود، ابتر مىگوید، بهترین مصداق براى كوثر، ذریّه پیامبر است كه امامان معصوم از نسل فاطمه مىباشند. البتّه كوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر كثیر مىشود. اگر مراد از كوثر، علم باشد، همان چیزى است كه پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً» اگر مراد از كوثر اخلاق نیك باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود. «انّك لعلى خلق عظیم»( قلم، 4)
اگر مراد از كوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مىكرد كه آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا علیك القرآن لتشقى»( طه، 2) اگر مراد از كوثر نسل كثیر باشد كه امروزه بیشترین نسل از اوست.
اگر مراد از كوثر امّت كثیر باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین كلّه»( توبه، 33) اگر مراد از كوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى كه پیامبر راضى شود از امّت او مىبخشد. «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»( ضحى، 5) هر كثیرى كوثر نیست. قرآن مىفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا كه خداوند اراده كرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب كند. «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا»( توبه، 55) در قرآن سورهاى به نام كوثر داریم و سورهاى به نام تكاثر. امّا كوثر ارزش است و تكاثر ضدّ ارزش، زیرا اولى عطیّه الهى است كه دنبالهاش ذكر خداست: «اعطیناك الكوثر فصلّ» و دومى یك رقابت منفى كه دنبالهاش غفلت از خداست. «الهاكم التكاثر» كوثر ما را به مسجد مىبرد براى نماز: «فصلّ لربّك» و تكاثر ما را به گورستان مىبرد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر» در عطاى كوثر بشارت است: «انّا اعطیناك الكوثر» و در تكاثر تهدیدهاى پى در پى. «كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون» كوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناك الكوثر فصل» و تكاثر، وسیلهاى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاكم التّكاثر»
كوثر كه بزرگترین هدیه الهى است در كوچك ترین سوره قرآن مطرح شده است.
هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزى جز كوثر نمىتواند باشد. «انّا اعطیناك الكوثر»
در ماجراى فتح مكّه كه مشركان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مىشدند، خداوند تنها دستور تسبیح مىدهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا كردن كوثر مىفرماید: «فصلِّ لربّك» نماز بگزار. گویا اهمیّت كوثر از اسلام آوردن مشركان بیشتر است.
عطاى استثنایى در سوره استثنایى با الفاظ استثنایى: عطا بىنظیر است، چون كوثر است؛ سوره بىنظیر است، چون كوچكترین سوره قرآن است و الفاظ بىنظیرند، چون كلمات «اعطینا»، «الكوثر»، «صلِّ»، «انحر»، «شانئك» و «ابتر» تنها در این سوره به كار رفته و در هیچ كجاى قرآن شبیه ندارد. هر زخم زبان و كلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اكرم توهینها شد، كلماتى از قبیل مجنون، شاعر، كاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهینها شد تا آنجا كه گفتند: این بیچارگان را از خود دور كن تا ما دور تو جمع شویم. براى هیچ كدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یك سوره نازل شد كه خیر كثیر به تو عطا كردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است كه جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مكتب كه او ابتر و راه او گذرا و بىآینده است، قابل تحمّل نیست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگویى است كه باید با كرامت از كنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما»
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، كه باید از آنان اعراض كرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم»( انعام، 68) امّا گاهى جسارت به مكتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سیاسى كه باید جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئك هو الابتر» همان گونه كه منافقان از روى غرور مىگفتند: آیا ما مثل افراد بى خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن كما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ مىدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لكن لا یعلمون»( بقره، 13) آنان خود بىخردند ولى نمىدانند!
شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الى الابل كیف خلقت»( غاشیه، 17) هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»( تكویر، 4) هم در احكام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»( حج، 36) و هم مورد قربانى و كمكرسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر» بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است كه به هنگام گفتن تكبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زیر گلو كه محلّ نحر است، بالا آورده شود كه این زینت نماز است.( مجمعالبیان) بر اساس روایات، آن دشمن كینهتوزى كه به پیامبر اكرم جسارت كرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود. خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مىتواند از یك فاطمه كوثر بیافریند و مىتواند افرادى را كه پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد. او مىتواند دریا را با زدن عصاى موسى خشك، «اِضرب بعصاك البحر فانفلق»( شعراء، 63) و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاك الحجر فانفجرت»( بقره، 60)
پيام ها
1- خداوند به وعدههاى خود عمل مىكند. در سوره ضحى، خداوند وعدهى عطا به پیامبر داده بود: «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»(224) پروردگارت در آینده عطائى خواهد كرد كه تو راضى شوى. در این سوره مىفرماید: ما به آن وعده عمل كردیم. «انّا اعطیناك الكوثر»
2- فرزند و نسل عطیّه الهى است. «انّا اعطیناك الكوثر»
3- نعمتها حتّى براى پیامبر اسلام مسئولیّتآور است. «اعطیناك... فَصلِّ»
4- در قرآن به نماز یا سجده شكر سفارش شده است. «فَصلِّ»
5 - تشكّر باید فورى باشد. «فَصلِّ» (حرف فاء براى تسریع است)
6- نوع تشكّر را باید از خدا بیاموزیم. «فَصلِّ»
7- در نعمتها و شادىها خداوند را فراموش نكنیم. «اعطیناك الكوثر فصلّ»
8 - آنچه مىتواند به عنوان تشكّر از كوثر قرار گیرد، نماز است. «فَصلِّ»
(نماز جامعترین و كاملترین نوع عبادت است كه در آن هم قلب باید حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با ركوع و سجود. مسح سر و پا نیز شاید اشاره به آن باشد كه انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترین نقطه بدن كه پیشانى است، روزى سى و چهار بار بر زمین ساییده مىشود تا در انسان تكبّرى باقى نماند. حضرت زهراعلیها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دلیل نماز پاك شدن روح از تكبر است. «تنزیهاً لكم من الكبر»)
9- دستورات دینى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشكّر از نعمت را لازم مىداند، دین هم به همان فرمان مىدهد. «فصلّ لربّك»
10- چون عطا از اوست: «انّا اعطینا» تشكّر هم باید براى او باشد. «فصلّ لربّك»
11- قربانى كردن، یكى از راههاى تشكّر از نعمتهاى الهى است. (زیرا محرومان به نوایى مىرسند.) «و انحر»
12- هر كه بامش بیش برفش بیشتر. كسى كه كوثر دارد، ذبح گوسفند كافى نیست باید شتر نحر كند و بزرگترین حیوان اهلى را فدا كند. «و انحر»
13- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. «فصلّ... و انحر»
14- انفاقى ارزش دارد كه در كنار ایمان و عبادت باشد. «فصلّ لربّك وانحر»
15- شكرِ عطا گرفتن از خدا، عطا كردن به مردم است. «اعطیناك الكوثر... وانحر»
16- نمازى ارزش دارد كه خالصانه باشد، «لربّك» و انفاقى ارزش دارد كه سخاوتمندانه باشد. «وانحر»
17- دشمنان پیامبر و مكتب او ناكام هستند. (كلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آینده مىشود. اگر مىگفت: «من شانك هو الابتر» تنها كسانى را كه در گذشته دشمنى كردهاند شامل مىشد و اگر مىگفت: «من یشونك هو الابتر» تنها دشمنان آینده را در برمىگرفت. «انّ شانئك هو الابتر».)
18- توهین به مقدّسات، توبیخ و تهدید سخت دارد. «انّ شانئك هو الابتر»
19- از متلكها و توهینها نهراسیم كه خداوند طرفداران خود را حفظ مىكند. «انّ شانئك هو الابتر»
20- زود قضاوت نكنیم و تنها به آمار و محاسبات تكیه نكنیم كه همه چیز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پیامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت كردند كه پیامبر ابتر است، ولى همه چیز برعكس شد.) «انّا اعطیناك الكوثر... انّ شانئك هو الابتر»
سیماى سوره كوثر
این سوره سه آیه دارد و در مكّه نازل شده و كوچكترین سوره قرآن كریم است. نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى خیر كثیر و فراوان مىباشد. بر اساس روایات متعدّد از شیعه و سنّى، عاص بن وائل، پدر عمرو عاص كه از بزرگان مشركان مكّه بود، پس از آنكه پسران پیامبر از دنیا رفتند و آن حضرت دیگر پسرى نداشت، از روى طعنه و زخم زبان، پیامبر را ابتر و بدون دنباله خواند. خداوند براى تسلّى خاطر پیامبر و پاسخ به این سخن نابجا، سوره كوثر را نازل فرمود و ناكام بودن دشمنان و دوام و بقاى نسل و فكر پیامبر را خبر داد. در روایات، براى كسى كه این سوره را در نمازهاى واجب و مستحب بخواند، سیراب شدن از حوض كوثر در قیامت، وعده داده شده است.( نورالثقلین)
سوره ماعون
بسم الله الرحمن الرحیم أَرَأَيْتَ الَّذِى يُكَذِّبُ بالدِّينِ فَذَ لِكَ الَّذِى يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَ لَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِين هُمْ يُرَآءُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ آیا كسى كه قیامت را انكار مىكند دیدهاى؟ او همان كسى است كه یتیم را با خشونت مىراند. و دیگران را بر اطعام مسكین تشویق نمىكند. پس واى به حال نمازگزاران. آنان كه از نمازشان غافلند. آنان كه پیوسته ریا مىكنند. و از دادن زكات (و وسایل ضرورى زندگى) باز مىدارند.
نکته ها این سوره سیماى افراد منفى را معرفى مىكند:
كسانى كه نسبت به دین، دیدگاه منفى دارند. «یكذّب بالدّین»
نسبت به یتیم و مسكین منفى هستند و آنان را طرد مىكنند. «یدعّ الیتیم و لا یحضّ»
در عبادت و نماز منفى هستند و اخلاص ندارند. «ساهون - یراءون»
در خدمت به مردم منفى هستند. «یمنعون الماعون»
مراد از «دین» در اینجا روز قیامت است، مانند «مالك یوم الدین»
«دَعّ» راندن همراه با خشونت و «حَضّ» تشویق و ترغیب دیگران است. مراد از تكذیب دین و معاد در این سوره، تكذیب قلبى است، نه قولى؛ زیرا مخاطب سوره، كسانى هستند كه نماز مىخوانند ولى نمازشان همراه با ریا و خودنمایى و سهو و غفلت است. «ماعون» از «مَعن» به معناى ابزار و وسایلى است كه معمولاً همسایگان به یكدیگر عاریه مىدهند تا آنكه نیازشان برطرف شود. مثل ظروف غذاخورى در مهمانىها. دین یك مجموعه به هم پیوسته است. نمازش از اطعام مسكین و رسیدگى به محرومین جدا نیست. در روایات، «ساهون» به معناى سستى، ترك و ضایع كردن نماز آمده است.( نورالثقلین)
حساب حضور در نماز جماعت، به خاطر حفظ شعائر الهى، از حساب ریا و خودنمائى به خاطر اهداف نفسانى جداست. در حدیث مىخوانیم: كسى كه از دادن لوازم منزل خود به همسایگان دریغ ورزد، خدا روز قیامت لطف خود را نسبت به او دریغ خواهد كرد.( كنزالدقائق) البته در حدیث دیگرى مىخوانیم كه پرسیدند: ما همسایگانى داریم كه هرگاه وسائلى به آنان عاریه مىدهیم، مىشكنند یا خراب مىكنند، آیا گناه است كه به آنان ندهیم؟ حضرت فرمود: در این صورت مانعى ندارد.( نورالثقلین) در حدیث مىخوانیم: هر كس به اوقات نماز بىاعتنائى كند و نماز را در اول وقت نخواند، ویل دارد.( نورالثقلین) امام صادق ع فرمودند: ماعون، شامل قرض الحسنه و هر كار نیك درباره دیگران و در اختیار قراردادن وسائل خانه و از جمله زكات است.( كافى، ج3، ص499) سنگدلى انسان به جائى مىرسد كه:
نسبت به سختترین نوع فقر كه مسكین است. نسبت به ضرورىترین نیاز كه خوراك است. آن هم به مقدار مصرف نه ذخیره. نه خود اقدامى مىكند و نه دیگران را تشویق مىكند.
نگاهى به مسئله ریا
ریا و سُمعه دو خطر و آفت بزرگ هستند كه افراد مؤمن را تهدید مىكند. ریا آن است كه انسان كارى را براى دیدن مردم انجام دهد و سُمعه آن است كه كارى را بجا آورد و هدفش آن باشد كه كارش به گوش مردم برسد. این دو كار از نشانههاى نفاق است. چنانكه قرآن درباره منافقان مىفرماید: «اذا قاموا الى الصّلاة قاموا كسالى یراءون النّاس»( نساء، 143) چون به نماز مىایستند، نمازشان با كسالت و ریاكارى است، همان گونه كه به دیگران كمك نمىكنند مگر در حال كراهت و نارضایتى. «و لا ینفقون الا و هم كارهون»( توبه، 54) بر اساس روایات، ریاكار ظاهرى زیبا و باطنى مریض دارد؛ در ظاهر اهل خشوع و تواضع است، ولى در باطن دست از گناه بر نمىدارد. او در ظاهر گوسفند و در باطن گرگ است. به جاى آنكه از دنیا آخرت را بدست آورد، از آخرت به سراغ دنیا مىرود و از پردهپوشى خداوند سوء استفاده كرده و گناه مىكند. پیامبر اكرمص فرمود: سختترین عذابها براى كسى است كه مردم در او خیر ببینند در حالى كه در او خیرى نیست. فرشتگان اعمال برخى انسانها را بالا مىبرند، ولى خطاب مىرسد: هدفش خدا نبوده است، آن را برگردانید.
در فرهنگ اسلامى، ریا، نوعى شرك است و امام صادقعلیه السلام درباره كسى كه عمل نیكى انجام دهد، اما نه براى خدا، بلكه براى اینكه مردم بشنوند و او را ستایش كنند، فرمود: او مشرك است، سپس آیه «لا یشرك بعبادة ربه احدًا»( كهف، 110) را تلاوت فرمود.( میزان الحكمة) علامت ریاكار آن است كه اگر ستایش شود كار نیكش را توسعه مىدهد و اگر ستایش نشود از كار خود مىكاهد. ناگفته نماند كه این همه توبیخ و انتقاد براى كسانى است كه از ابتدا، كار را براى غیر خداوند انجام مىدهند، ولى اگر انسان از آغاز هدفى جز خداوند نداشت، و مردم از كار او آگاه شدند، مانعى ندارد. امام باقرعلیه السلام فرمود: هیچ كس نیست مگر آنكه دوست دارد خوبىهایش در مردم ظاهر شود، به شرط آنكه از ابتدا نیّت او مردم نباشد. «اذا لم یكن صنع ذلك لذلك»( كافى، ج2، ص297)
اخلاص
در برابر ریا و سمعه، اخلاص است كه در حدیث مىخوانیم: خداوند جز خالصان را نمىپذیرد «الا للّه الدّین الخالص»( زمر، 3) و هر كس چهل روز خود را خالص كند، چشمههاى حكمت از قلب او به زبانش جارى مىشود. «من اخلص للّه اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحكمة من قلبه الى لسانه»( جامع الاخبار، ص 94) و نشانه ایمان كامل آن است كه حُب و بغض و بخشیدن و نبخشیدن براى خدا باشد و افضل عبادت اخلاص است و از فاطمه زهراعلیها السلام نقل شده كه فرمود: « من اَصعد الى اللّه خالص عبادته اهبط اللّه عزّ و جلّ افضل مصلحته»( بحار، ج67، ص249) هر كس عبادت خالص به درگاه خداوند فرستاد، خداوند بهترین مصلحت او را برایش نازل مىكند.
پيام ها
1- تكذیب عملى قیامت از سوى اهل ایمان، امرى شگفتآور و جاى سؤال است. «اَرایت الّذى»
2- طرد یتیم انسان را از خدا دور مىكند. «یكذّب بالدّین... یدعّ الیتیم»
3- نشانه ایمان، یتیم نوازى و توجه به گرسنگان و محرومان است و هركس بىتوجه باشد بىدین است. «یكذّب بالدّین... یدعّ الیتیم»
4- میان عقیده و عمل رابطه تنگاتنگ است. (مسائل جزئى مثل طرد یتیم را جزئى نگیرید كه گاهى از مسائل مهمى مثل تكذیب دین خبر مىدهد). «یكذّب بالدّین... یدعّ الیتیم»
5 - نیازهاى عاطفى، مقدم بر نیازهاى جسمى است. (اول محبت به یتیم، سپس سیر كردن مسكین) «یدعّ الیتیم... طعام المسكین»
6- هر نمازى ارزش ندارد و هر نمازگزارى بهشتى نیست. «فویل للمصلّین»
7- سهو اگر برخاسته از تقصیر و بىاعتنائى باشد، سرزنش دارد. «عن صلاتهم ساهون»
8 - سهو در نماز قابل جبران و بخشش است ولى سهو از نماز، به معناى رها كردن آن، قابل بخشش نیست. «عن صلاتهم» (نه «فى صلاتهم»)
9- خطر آنجاست كه كار زشت سیره دائمى انسان شود. «یكذّب... یدعّ... لا یحضّ» (قالب فعل مضارع بیانگر استمرار كار است)
10- اخلاص، شرط قبولى نماز و عبادت است. «فویل للمصلّین الّذین... یراءون»
11- اطعام فقرا مخصوص توانگران نیست، همه وظیفه دارند، گرچه از طریق تحریك و تشویق دیگران باشد. «لا یحضّ على طعام المسكین»
12- كسى كه گاهى از نماز غافل مىشود، مشمول ویل است، پس وضع تاركان دائم نماز چیست! «فویل للمصلّین... عن صلاتهم ساهون»
13- بىتفاوتى نسبت به نیازهاى ضرورى مردم كیفر دارد. «فویل للمصلین... یمنعون الماعون»
14- خدمت به مردم در كنار نماز است. «فویل للمصلین... یمنعون الماعون»
15- غفلت از نماز، بستر غفلت از مردم است. «عن صلوتهم ساهون... یمنعون الماعون»
16- بى اعتنائى به گرسنگان، نشانه بىاعتقادى به قیامت است. «یكذّب بالدّین... و لا یحض على طعام المسكین»( حاقّه، ۳۴)
17- سهو از اصل و حقیقت نماز مهم است، نه از تعداد ركعات كه گاهى عارض مىشود و قابل جبران است. «عن صلاتهم ساهون»
18- افرادى كه از خدا جدا شوند، به دنبال كسب جایگاهى در نزد دیگران با ریا كارى هستند. «یكذّب... یراءون»
19- بخل، ویژگى منكران معاد است، كه حتى از عاریه دادن چیزهاى كوچك و ناچیز بخل مىورزند. یكذّب... یمنعون الماعون»
سوره 106. قریش آيه 1-4
بسم الله الرحمن الرحیم لِإِيلاَفِ قُرَيْشٍ إيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَآءِ وَ الصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ براى الفت دادن قریش (به این سرزمین، سپاه فیل را نابود كردیم تا مقدمهاى براى ظهور اسلام باشد). الفت آنان در سفرهاى زمستانى و تابستانى. پس (به شكرانه این نعمت) باید پرورگار این خانه را پرستش كنند. همان كه آنان را از گرسنگى (و قحطى نجات داد و) سیرشان كرد و از ترس (دشمن) امانشان داد.
نکته ها برخى مفسران، این سوره را ادامه سوره قبل دانسته و به روایاتى استناد مىكنند كه جدا كردن آن دو را در نماز جایز نمىداند. نظیر دو سوره ضحى و انشراح. اگر ابرهه پیروز مىشد معاش قریش از هم مىپاشید و به خاطر حفظ معاش قریش، خداوند اصحاب فیل را نابود كرد. «رِحلة» پیمودن راه بر روى راحلة و مركب است. قریش سالى دو بار سفر تجارى داشتند، یكى در زمستان به منطقه یمن و یكى در تابستان به منطقه شام. در برابر رسم جاهلیّت كه خونریزى و جنگ را ارزش مىدانست، تكرار كلمه ایلاف و الفت، بیانگر لطف و رحمت الهى به قریش است. سفرهاى تجارى موجب رونق صادرات و واردات مىشود و بهبود زندگى و تبادل فرهنگ را به دنبال دارد.
پيام ها
1- شكست دشمنان عامل همبستگى شماست. «فجعلهم كعصف مأكول»
2- وحدت و الفت میان اقشار جامعه، از نعمتهاى الهى است. «لایلاف قریش»
3- تا مسائل اقتصادى و امنیّتى جامعه حل نشود، نمىتوان آنان را به عبادت دعوت كرد فلیعبدوا... الّذى اطعمهم... و آمنهم»
4- یكى از فلسفههاى عبادت، شكر مُنعم است. «فلیعبدوا ربّ هذا البیت»
5 - خداوند امور مكّه و كعبه را تدبیر مىكند. «ربّ هذا البیت»
6- تأمین معیشت و امنیّت جامعه، باید در مسیر بندگى و عبادت خدا باشد. «فلیعبدوا... الّذى اطعمهم... و آمنهم»
7- گرسنگى و نیاز به غذا، ویژگى بشر است و تأمین این نیاز، نشانه لطف و رحمت خداوند است. اطعمهم من جوع
8 - برقرارى امنیّت و برطرف كردن عوامل ترس، كار خدایى است. «آمنهم من خوف»
9- سفر براى كسب درآمد، مورد پذیرش اسلام است. «رحلة الشتاء و الصیف»
پس از انهدام اصحاب فیل، مردم براى اهل حرم، حریم خاص قائل بودند.
سوره 105. فیل آيه 1-5 |
بسم الله الرحمن الرحیم أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضْلِيلٍ وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُول آیا ندیدى كه پرودگارت با یاران فیل (كسانى كه سوار فیل شده و براى انهدام مكه آمده بودند) چه كرد؟ آیا نیرنگشان را بىاثر نساخت؟ خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج فوج فرستاد. كه بر آنان سنگریزههایى از گل سفت پرتاب كردند. پس آنان را مثل كاه خورد شده قرار داد.
نکته ها بر خلاف آنچه در میان مردم مشهور شده است، «ابابیل» نام پرندهاى خاص نیست، بلكه به معناى دسته دسته و گروه گروه است. «طیراً ابابیل» یعنى پرندگانى فوج فوج در دستههاى پراكنده بر سر آنها فرود آمدند. كلمه «طیراً» به معناى جنس پرندگان است، نه به معناى مفرد پرنده. در شأن نزول این آیه مىخوانیم: پادشاهى به نام ابرهه در یمن معبدى از سنگ مرمر ساخت و دستور داد مردم آن را زیارت و طواف كنند. مرد عربى به این معبد جسارت كرد. او لشكرى فیل سوار را تا نزدیك مكه آورد تا به انتقام آن جسارت، كعبه را خراب كند. خداوند نیز پرندگانى را كه در منقارشان سنگریزهاى داشتند به سوى آنان فرستاد. با بارش سنگریزهها، لشكر ابرهه مانند كاه خورد شده به زمین ریختند و نابود شدند. آن سال را عام الفیل نامیدند و پیامبر اسلام نیز در همان سال به دنیا آمد. اصحاب فیل هم خورد شدند، هم تحقیر. «عصف مأكول» تشبیه به كاهى كه خوراك حیوان شده یعنى سرگین، بدترین تحقیر است.
در سال 1358 شمسى، به دنبال پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و اشغال سفارت آمریكا توسط دانشجویان مسلمان، آمریكا براى آزادى گروگانهاى خود و ساقط كردن رژیم اسلامى، تعدادى هواپیما و هلىكوپتر را به سوى ایران فرستاد امّا به اراده خداوند شنهاى كویر طبس چنان طوفانى ایجاد كردند كه بخشى از هواپیماها زمینگیر شدند و خلبانان آنها سوختند و بخشى هم پا به فرار گذارده و منطقه را ترك كردندآنها را نابود كرد.
پيام ها
1- براى هشدار به مجرمان، از نمونههاى پیش رو و نزدیك استفاده كنید. (شهرت اصحاب فیل به قدرى بوده كه گویا جلو چشم است و نیازى به دلیل ندارد.) «اَلَم تَر»
2- تاریخ را فراموش نكنید. «الم تر»
3- كعبه قبل از اسلام نیز مقدس بوده و شكستن حرمت مقدسات كیفر دارد. «كیف فعل ربّك باصحاب الفیل»
4- قهر الهى نسبت به مجرمان، جلوهاى از ربوبیّت الهى است. «فعل ربّك»
5 - پرندگان مأموران خداوند هستند و شعور دارند. «ارسل علیهم طیراً ابابیل»
6- اطلاع از طرح و نقشه دشمن و نقش بر آب كردن آن، مهم است. «یجعل كیدهم فى تضلیل»
7- دشمن از بزرگترین تجهیزات جنگى (همچون فیل) براى هجوم استفاده مىكند، امّا خداوند با استفاده از كوچكترین حیوانات یعنى پرندگان آسمان، آنها را نابود مىكند. «اصحاب الفیل... طیراً ابابیل»
8 - دشمنان خدا هر چند مجهز باشند ناتوانند. «اصحاب الفیل... كعصف مأكول»
9- سختترین كیفر براى اهانت به مقدسات است. (اقوام دیگر كه هلاك شدند هیچ كدام مثل كاه جویده نشدند، بلكه یا روى خاك افتادند یا در آب غرق شدند.) «فجعلهم كعصف مأكول
سوره 104. همزة آيه 1-9 |
بسم الله الرحمن الرحیم وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عدَّدَهُ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ وَمَآ أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ فِى عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ واى بر هر عیب جوى طعنه زن. آنكه مالى جمع كرد و شمارهاش كرد. او خیال مىكند كه اموالش او را جاودان ساخته است. چنین نیست (كه مىپندارد) قطعاً او در (آتش) شكنندهاى افكنده شود. و تو چه دانى كه (آتش) خورد كننده چیست؟ آتش افروخته الهى، كه بر دلها راه یابد. آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گریزى از آن نیست.) در ستونهایى بلند و كشیده.
نکته ها همزة» از «هَمز» به معناى عیب جویى از طریق چشم و ابرو و اشاره است. «لَمز» به معناى عیب جویى با زبان است. حرف (ة) در پایان این دو كلمه براى مبالغه است، نظیر «ضحكة» به معناى كسى كه زیاد مىخندد. «حطمة» به معناى خورد كردن و شكستن كامل است. «موصدة» به حفرهاى گفته مىشود كه در كوه ایجاد كنند و درب آن را محكم ببندند. منظور از «عمد ممدّدة» (ستونهاى بلند و كشیده)، یا میخهاى بلندى است كه اهل عذاب را با آن میخكوب و زندانى مىكنند و یا شعلههاى عظیم آتش كه همچون ستونهاى بلند، كشیده است. در لسان قرآن اگر بعد از توجه به خدا به سراغ مال رفتید ارزش است، «قضیت الصّلاة فانتشروا فى الارض وابتغوا...»( جمعه، 10) ولى اگر به جاى یاد خدا به سراغ مال رفتید مورد انتقاد است. «و اذا رأوا تجارة او لهوًا انفضوا...»( جمعه، 11) عیب جویى و طعنه به هر نحو و شكل ممنوع و حرام است. غیابى یا حضورى، با زبان یا اشاره، شوخى یا جدى، كوچك یا بزرگ مربوط به كار و صنعت یا آفرینش طبیعت. برخى افراد از شمارش اموال خود، به رخ كشیدن آن و سرگرم شدن به آن لذت مىبردند و گمان مىكنند این ثروت همیشگى است و آنها را براى همیشه در دنیا نگه مىدارد و دیگر بیمارى و مرگ به سراغ آنها نمىآید. قرآن این دیدگاه را مذمّت كرده و مىفرماید: این نگاه به دنیا، انسان را دوزخى مىكند. وگرنه داشتن مال دنیا و بهره بردن از آن مذمّتى ندارد.
چون آخر این سوره كیفر اهلنیش و زخمزبان را دوزخ سرپوشیده و در بسته دانسته و این نوع عذاب براى كافران است، پس به نظر مىرسد كه سوره مربوط به كسانى است كه پیامبران الهى را مسخره مىكنند.
پيام ها
1- یكى از آفات و خطرات ثروت اندوزى، تحقیر دیگران است. «همزة لمزة... جمع مالاً و عدّده»
2- مسائل اخلاقى جزء دین است و انسان مؤمن، باید زبان و نگاه خود را كنترل كند. «ویل لكلّ همزة لمزة»
3- مراقب باشیم فریب دنیا را نخوریم و به مال دنیا مغرور نشویم. «یحسب انّ ماله اخلده»
4- آنان كه به جاى انفاق مال، در فكر جمع و احتكار اموال هستند، منتظر عذاب خورد كننده قیامت باشند. «جمع مالاً و عدّده... لینبذنّ فى الحطمة»
5 - نیشزبان و طعنه زدن، از گناهان كبیره است، زیرا درباره آن وعده عذاب آمده است. «ویل لكلّ همزة لمزة... لینبذنّ فى الحطمة»
6- آتشى كه خدا بیفروزد، نه فقط بر جسم، بلكه بر جان و دل مجرمان نفوذ مىكند. «نار اللّه الموقدة الّتى تطلع على الافئدة»
7- فكر بشر از درك حقایق دوزخ و بهشت عاجز است. «و ما ادراك ما الحطمة»
8 - ستونهاى بلند آتش، راه فرار را بر دوزخیان مىبندد. «مؤصدة فى عمد ممددة»
سوره 103. عصر آيه 1-3 |
بسم الله الرحمن الرحیم وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ به روزگار سوگند. همانا انسان در خسارت است. مگر آنان كه ایمان آورده و كارهاى نیك انجام داده و یكدیگر را به حق و استقامت سفارش مىكنند.
نکته ها
در صدر اسلام، مسلمانان هنگام خدا حافظى و جدا شدن از یكدیگر این سوره را تلاوت مىكردند.( نمونه و درّ المنثور) خداوند در قرآن، به همه مقاطع زمانى سوگند یاد كرده است. فجر: «والفجر»، صبح: «و الصبح»( تكویر، 18)، روز: «و النّهار»( لیل، 2)، شب: «و الّیل»، چاشت: «و الضُحى»، سحر: «والّیل اذ ادبر»( مدّثر، 33) عصر: «و العصر» گر چه به سحر چند بار سوگند یاد كرده است. در حدیثى از امام صادقع نقل شده است كه منظور، عصر خروج حضرت مهدىع است.( نور الثقلین) بعضى مراد از عصر را عصر ظهور اسلام گرفتهاند. بعضى عصر را به معناى لغوى آن یعنى فشار گرفتهاند، زیرا كه فشارها سبب غفلت زدائى و تلاش و ابتكار انسانهاست. بعضى مراد از عصر را عصاره هستى یعنى انسان كامل گرفتهاند و بعضى آن را هنگام نماز عصر دانستهاند.( تفسیر نمونه) خسارت در مال قابل جبران است، امّا خسارت در انسانیّت، بالاترین خسارتهاست. «ان الخاسرین الّذین خسروا انفسهم»( زمر، 15) سفارش دیگران به حق، ممكن است عوارض تلخى داشته باشد كه باید با صبر و استقامت به استقبال آن رفت. «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر»
فخر رازى مىگوید: انسان در دنیا مانند یخ فروشى است كه هر لحظه سرمایهاش آب مىشود و باید هرچه زودتر آن را بفروشد و گرنه خسارت كرده است.( تفسیر كبیر) با اینكه سفارش به حق و صبر جزء اعمال صالح است ولى به خاطر اهمیّت جداگانه بیان شدهاند. همانگونه كه صبر و استقامت نیز حق است و «تواصوا بالحقّ» شامل آن مىشود ولى به خاطر اهمیّت صبر جداگانه آمده است. «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر» قرآن در آیهاى دیگر فضل و رحمت الهى را عامل دورى از خسارت شمرده و مىفرماید: «فلو لا فضل اللّه علیكم و رحمته لكنتم من الخاسرین»( بقره، 64) بنابراین ایمان و عمل صالح و تواصى به حق، در سایه فضل و رحمت الهى حاصل مىشود و انسان بدون لطف خداوند، نه هدایت مىشود كه به ایمان برسد و نه اهل عمل صالح مىگردد.
بازار دنیا
نگاه اجمالى به آیات قرآن ما را به این نكته اساسى مىرساند كه دنیا بازار است و تمام مردم عمر و توان و استعداد خودشان را در آن عرضه مىكنند و فروش جنس در این بازار اجبارى است. حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «نفس المرء خطاه الى اجله»( نهج البلاغه، حكمت 74) یعنى نفس كشیدن انسان گامى به سوى مرگ است. پس انسان الزاماً سرمایه عمر را هر لحظه از دست مىدهد و ما نمىتوانیم از رفتن عمر و توان خود جلوگیرى كنیم. بخواهیم یا نخواهیم توان و زمان ما از دست ما مىرود. لذا در این بازار آنچه مهم است انتخاب مشترى است. افرادى با خدا معامله مىكنند و هر چه دارند در طبق اخلاص گذاشته و در راه او و براى رضاى او گام بر مىدارند این افراد، عمر فانى را باقى كرده و دنیا را با بهشت و رضوان الهى معامله مىكنند. این دسته برندگان واقعى هستند، زیرا اولاً خریدار آنها خداوندى است كه تمام هستى از اوست.
ثانیاً اجناس ناچیز را هم مىخرد. «فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره»( زلزال، 7)
ثالثاً گران مىخرد و بهاى او بهشت ابدى است. «خالدین فیها»( آل عمران، 15)
رابعاً اگر به دنبال انجام كار خوب وبدیم امّا موفق به عمل نشدیم باز هم پاداش مىدهد. «لیس للانسان الا ما سعى»( نجم، 39) یعنى اگر كسى سعى كرد گرچه عملى صورت نگرفت كامیاب مىشود. خامساً پاداش را چند برابر مىدهد. «اضعافاً مضاعفة»( آل عمران، 130) به قول قرآن تا هفتصد برابر پاداش مىدهد و پاداش انفاقهاى نیك مثل دانهاى است كه هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه صد دانه باشد. امّا كسانى كه در این بازار، عمر خود را به هوسهاى خود یا دیگران بفروشند و به فكر رضاى خداوند نباشند، خسارتى سنگین كردهاند كه قرآن چنین تعبیراتى در مورد آنها دارد:
تجارت بد انجام دادهاند. «بئسما اشتروا به انفسهم»( بقره، 90)
تجارتشان سود ندارد. «فما ربحت تجارتهم»( بقره، 16)
زیان كردند. «خسروا انفسهم»( اعراف، 53)
زیان آشكار كردند. «خسراناً مبیناً»( نساء، 119)
در زیان غرق شدند. «لفى خسر»( عصر، 2)
در دید این گروه، زرنگ و زیرك كسى است كه بتواند با هر كار و كلام و شیوهاى، خواه حق و خواه باطل، زندگى مرفهى براى خود درست كند و در جامعه شهرت و محبوبیّتى یا مقام و مدالى كسب كند و در غیر این صورت به او لقب باخته، عقب افتاده و بدبخت مىدهند. امّا در فرهنگ اسلامى، زیرك كسى است كه از نفس خود حساب بكشد و آن را رها نكند، براى زندگى ابدى كار كند و هر روزش بهتر از دیروزش باشد. از مرگ غافل نباشد و به جاى هرزگى و حرص و ستم به سراغ تقوا و قناعت و عدالت برود. امام هادىعلیه السلام فرمودند: «الدّنیا سوق ربح قوم و خسر آخرون» دنیا بازارى است كه گروهى سود بردند و گروهى زیانكار شدند. (تحف العقول، كلمات امام هادى)
پيام ها 1- دوران تاریخ بشر، ارزش دارد و خداوند به آن سوگند یاد كرده . پس از عبرتهاى آن پند بگیریم. «والعصر»
2- انسان از هر سو در خسارت است. «لفى خسر»
3- انسانِ مطلق كه در مدار تربیت انبیا نباشد، در حال خسارت است. «انّ الانسان لفى خسر»
4- تنها راه جلوگیرى از خسارت، ایمان و عمل است. «آمنوا و عملوا الصالحات»
5 - به فكر خود بودن كافى نیست. مؤمن در فكر رشد و تعالى دیگران است. «تواصوا بالحقّ»
6- سفارش به صبر به همان اندازه لازم است كه سفارش به حق. «بالحقّ - بالصبر»
7- ایمان بر عمل مقدم است، چنانكه خودسازى بر جامعه سازى مقدم است. «آمنوا و عملوا... و تواصوا»
8 - بدون ایمان و عمل و صالح و سفارش دیگران به حق و صبر، خسارت انسان بسیار بزرگ است. «لفى خسر» (نكره بودن «خُسر» و تنوین آن نشانه عظمت خسارت است.)
9- اقامهى حق به استقامت نیاز دارد. «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»
10- جامعه زمانى اصلاح مىشود كه همه مردم در امر به معروف و نهى از منكر مشاركت داشته باشند. هم پند دهند و هم پند بپذیرند. «تواصوا بالحقّ» (كلمه «تواصوا» براى كار طرفینى است)
11- نجات از خسارت زمانى است كه انسان در صدد انجام تمام كارهاى نیك باشد گرچه موفق به انجام آنها نشود. «عملوا الصالحات» (كلمه «الصالحات» به صورت جمع محلّى به الف و لام آمده است)
12- ایمان باید جامع باشد نه جزئى. ایمان به همه اجزا دین، نه فقط برخى از آن. «الاّ الّذین آمنوا» (ایمان، مطلق آمده است تا شامل تمام مقدسات شود.)
سوره 102. تكاثر آيه 1-8
بسم الله الرحمن الرحیم أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ فزون طلبى (و تفاخر) شما را سرگرم كرد. تا آنجا كه به زیارت مقبرهها رفتید. چنین نیست (كه مىپندارید) به زودى خواهید فهمید. باز چنین نیست (كه مىپندارید)، در آینده خواهید دانست. چنین نیست (كه مىپندارید)، اگر شما (به آخرت) علم یقینى داشتید. قطعاً دوزخ را مىدیدید. سپس آن را با عین الیقین مىدیدید. سپس در آن روز از نعمتها سؤال خواهید شد.
نکته ها تكاثر» از «كثرت» به معناى فزونطلبى و فخرفروشى به دیگران به واسطه كثرت اموال و اولاد است.
جلوههاى تكاثر
تكاثر در شرك و چند خدایى. «ءَاَرباب متفرّقون خیرٌ ام اللّه الواحد القهّار»( یوسف، 29) (حضرت یوسف به هم زندانىهاى خود كه مشرك بودند، گفت: آیا ارباب متفرق بهتر است یا خداوند یكتاى قهار؟) تكاثر در غذا. بنى اسرائیل مىگفتند: ما بر یك نوع غذا صبر نداریم «لن نصبر على طعام واحد» ما خوردنىهاى دیگر همچون پیاز و سیر و عدس و خیار مىخواهیم. «قثائها و فومها و عدسها و بصلها»( بقره، 61) تكاثر در عمر. چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال عمر كنند. «یَوَدّ احدهم لو یعمّر الف سنة»( بقره، 96) تكاثر در مال. قرآن مىفرماید: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. «الّذى جمع مالاً و عدّده»( همزه، 2) تكاثر در مسكن. قرآن در مقام سرزنش بعضى مىفرماید: در دامنه هر كوهى ساختمانهاى بلند بنا مىكنید. «أتبنون بكلّ ریع آیة تعبثون»( شعراء، 128)
تكاثر در شهوت. اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجویز كرده و بهرهگیرى از همسر را بدون ملامت شمرده: «الا على ازواجهم او ما ملكت ایمانهم فانهم غیر ملومین»( مؤمنون، 6) و ارضاى شهوت از غیر راه ازدواج را تجاوز دانسته است. «فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون»( مؤمنون، 7) «الهاكم» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچیز است كه انسان را از اهداف بلند باز دارد. «زُرتم» از زیارت و «مقابر» جمع مقبره است. میان دو قبیله بر سر تعداد نفرات گفتگو شد، تصمیم گرفتند سرشمارى كنند بعد از زندهها به قبرستان رفتند تا آمار مردگان را نیز به حساب آورند.
حضرت على ع در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت این سوره مطالبى دارند كه ابن ابى الحدید در شرح آن مىگوید: در طول پنجاه سال، بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام و عظمت این خطبه به قدرى است كه سزاوار است بهترین گویندگان عرب جمع شوند و این خطبه برایشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه كه هنگام تلاوت بعضى از آیات قرآن، همه به سجده مىافتند.( شرح ابن ابى الحدید، ج11، ص153) ما دو جمله از آن خطبه را در اینجا بازگو مىكنیم: «ابائهم یفخرون» آیا به مقبره پدرانشان افتخار مىكنند؟ «ام بعدید الهلكى یتكاثرون» یا به تعداد معدومین فزونطلبى مىكنند؟ «اجساد خرّت و حركات سكنت» آنان جسدهایى بودند كه متلاشى شدند و متحركهایى بودند كه ساكن شدند. «و لئن یكونوا عبراً احقّ من ان یكونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند كه سبب عبرت شوند تا مایه افتخار. از حضرت على علیه السلام حدیثى نقل شده كه فرمودند: اولین «سوف تعلمون» مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت.( تفسیر كبیر فخررازى)
یقین، باور قلبى است كه عمیقتر از دانستن است. مثلا همه مردم مىدانند كه مرده كارى به كسى ندارد ولى حاضر نیستند در كنار مرده بخوابند، ولى مردهشور در كنار مرده به راحتى مىخوابد، زیرا مردم فقط مىدانند ولى مردهشور باور كرده و به یقین رسیده است. راه بدست آوردن یقین عمل به دستورات الهى است، همانگونه كه مردهشور در اثر تكرار عمل به این باور رسیده است. بر اساس روایات، نشانه یقین، توكل بر خداوند و تسلیم او شدن و راضى بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست.( بحارالانوار، ج70، ص138) یقین درجاتى دارد كه دو مرحلهاش در این سوره آمده و مرحله دیگرش در آیه 95 سوره واقعه آمده است. مراحل یقین عبارتند از: علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین. انسان، گاهى از دیدن دود پى به آتش مىبرد كه این علم الیقین است، گاهى خودِ آتش را مىبیند كه عین الیقین است و گاهى دستى بر آتش مىنهد و سوزندگى آن را احساس مىكند كه حق الیقین است. مراد از دیدن آتش در «لَترونّ الجحیم»، یا دیدن آن در قیامت است و یا دیدن آن با چشم برزخى و مكاشفه در همین دنیا كه این معنا با یقین سازگارتر است.
بر اساس احادیث، مراد از نعمتى كه در قیامت مورد سوال قرار مىگیرد، آب و نان نیست، كه بر خداوند قبیح است از این امور سؤال كند. بلكه مراد نعمت ولایت و رهبرى معصوم است(نور الثقلین) امام رضا ع فرمود: سؤال از آب و نان و... از مردم قبیح است تا چه رسد به خداوند، بنابراین مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است.( عیون الاخبار، ج2، ص129) تكاثر تنها در آمار و نفرات جمعیّت نیست، بلكه گاهى در ثروت و فرزند است. «و تكاثر فى الاموال و الاولاد»( حدید، 20) و لذا در قرآن سفارش شده كه مال و فرزند شما را سرگرم نكند. «لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم»( منافقون، 9) پیامبر اكرم ص به دنبال تلاوت این سوره فرمودند: «تكاثر الاموال جمعها من غیر حقها و منعها من حقها و سدّها فى الاوعیة»( نور الثقلین) گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوقها تكاثر است. در شعرى منسوب به حضرت علىع آمده است:
یا من بدنیاه اشتغل قد غرّه طول الامل الموت یأتى بغتة والقبر صندوق العمل
پيام ها
1- فزون طلبى و فخرفروشى انسان را به كارهاى بیهوده و عبث مىكشاند. «الهاكم التكاثر»
2- فزونطلبى، عامل غفلت از حساب قیامت است. «الهاكم التكاثر - لتسئلنّ یومئذ عن النعیم»
3- دامنه فزونطلبى تا شمارش مردگان پیش مىرود. «حتى زرتم المقابر»
4- بىخبرى از احوال قیامت، انسان را به انحراف مىكشاند. «الهاكم التكاثر... كلاّ لو تعلمون»
5 - در برابر افكار و رفتار انحرافى باید هشدار را تكرار كرد. «كلاّ - ثمّ كلاّ - كلاّ»
6- از طریق ایمان و یقین انسان مىتواند آینده را ببیند. «لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم»
7- در فرهنگ جاهلى، كمیّت و جمعیّت، تا آنجا ارزش دارد كه حتى مردگان را در شمارش به حساب مىآورند. «حتى زرتم المقابر»
8 - تكاثر و تفاخر، كیفر سختى دارد. «الهاكم التكاثر... لترونّ الجحیم»
9- عاقبت اندیشى مانع فخر فروشى است. «كلاّ سوف تعلمون...»
10- باید براى رسیدن به یقین و شناخت حقایق تلاش كرد تا از خطرات قیامت درامان بود. لو تعلمون ...لترونّ الجحیم
11- كسانىكه به دنیا سرگرم هستند، هرگز به درجه یقین نمىرسند. «لو تعلمون علم الیقین» (كلمه لو در موارد نشدنى بكار مىرود.)
12- ایمان و یقین، درجاتى دارد. «علم الیقین... عین الیقین»
13- حساب قیامت بر اساس امكاناتى است كه خداوند به هركس داده است و لذا هر كس متفاوت از دیگرى است. «لتسئلنّ یومئذ عن النعیم»