منابع و اسناد واقعه غدیر . در حجةالوداع/ در «غدیر خم» چه گذشت
سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی 2
m5736z
blog.ir.
تعداد همراهان پیامبر(ص) در حجةالوداع/ در «غدیر خم» چه گذشت
ناگهان مردم دیدند پیامبر اعظم(ص) به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسى را جستوجو مىکند و همین که چشمش به على(ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد.
ماجرای غدیر خم در بعضى از روایات، به طور مفصّل و طولانى، در بعضى دیگر، به صورت مختصر و کوتاه، در بعضى، تنها به گوشهاى از داستان و در بعضى به گوشه دیگر آن اشاره شده است که از مجموع آنها به طور خلاصه چنین استفاده مىشود: مراسم حجّةالوداع در آخرین سال عمر پیامبر گرامی صلى الله علیه و آله، با شکوه هر چه تمامتر، در حضور پیامبر اکرم ص به پایان رسید؛ قلبها در هالهاى از روحانیّت فرو رفته بود، و لذّت معنوى این عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جانها انعکاس داشت.
یاران پیامبر اکرم ص که عدد آنها فوقالعاده زیاد بود، از خوشحالى درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست خود نمىگنجیدند. تعداد همراهان پیامبر اکرم ص را از 90 هزار تا 124 هزار نفر گزارش کردهاند. نه تنها مردم مدینه در این سفر، پیامبر ص را همراهى مىکردند، بلکه مسلمانان نقاط مختلف شبه جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبر ص بودند. آفتاب حجاز بر کوهها و درّهها نور و حرارت مىپاشید، امّا شیرینى این سفر روحانى بىنظیر، همه چیز را آسان مىکرد. ظهر نزدیک شده بود و کم کم سرزمین جُحفه و سپس بیابانهاى خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان مىشد. اینجا در حقیقت چهار راهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا مىکند. راهى به سوى مدینه در شمال، و راهى به سوى عراق در شرق، و راهى به سوى غرب و سرزمین مصر و راهى به سوى سرزمین یمن در جنوب پیش مىرود. در همین جا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد، و مسلمانان با دریافت آخرین دستور، که در حقیقت نقطه پایانى در مأموریّتهاى موّفقیّت آمیز پیامبر اکرم ص بود، از هم جدا شوند.
روز پنجشنبه، سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مىگذشت؛ ناگهان از سوى پیامبر اکرم ص دستور توقّف به همراهان داده شد؛ مسلمانان با صداى بلند، آنهایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند؛ خورشید از خطّ نصف النّهار گذشت؛ مؤذّن پیامبر ص با صداى«اللَّه اکبر» مردم را به نماز ظهر دعوت کرد؛ مردم به سرعت آماده نماز مىشدند، امّا هوا به قدرى داغ و گرم بود که بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگهاى داغ بیابان و اشعّه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مىکرد.
نه سایبانى در صحرا به چشم مىخورد و نه سبزه و گیاه و درختى! جز تعدادى درخت لخت و عریان بیابانى، که با گرما با سر سختى مبارزه مىکردند، چیزى دیده نمىشد. جمعى به همین چند درخت پناه برده بودند؛ پارچهاى بر یکى از این درختان برهنه افکندند و سایبانى براى پیامبر اکرم ص ترتیب دادند، ولى بادهاى داغ به زیر این سایبان مىخزید و گرماى سوزان آفتاب را در زیر آن پخش مىکرد. نماز ظهر تمام شد.
مسلمانان تصمیم داشتند فوراً به خیمههاى کوچکى که با خود حمل مىکردند پناهنده شوند، ولى پیامبر ص به آنها اطّلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى، که در ضمن خطبه مفصّلى بیان مىشد، خود را آماده کنند؛ کسانى که از پیامبر ص فاصله داشتند نمىتوانستند قیافه ملکوتى او را در لابهلاى جمعیّت مشاهده کنند، لذا منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر فراز آن قرار گرفت. حضرت نخست حمد و سپاس پروردگار را به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم. من مسؤولم، شما هم مسؤولید.
شما درباره من چگونه شهادت مىدهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَجَهَدْتَ فَجَزاکَ اللَّهُ خَیراً؛ ما گواهى مىدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیر خواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خیر دهد. سپس فرمود: آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقّانیّت روز رستاخیز و بر انگیخته شدن مردگان در آن روز نمىدهید؟! همه گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. فرمود: خداوندا گواه باش! .... بار دیگر فرمود: اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟... گفتند: آرى! و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمىشد. پیامبر ص فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد! یکى از میان جمعیّت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه، یا رسول اللَّه؟! پیامبر ص بلا فاصله فرمود:
اوّل «ثقل اکبر» کتاب خداست، که یک سوى آن به دست پروردگار و سوى دیگرش در دست شماست، دست از دامان آن بر ندارید تا گمراه نشوید، و امّا دومین یادگار گرانقدر من «خاندان منند» و خداوند لطیفِ خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد. ناگهان مردم دیدند پیامبر اکرم ص به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسى را جستجو مىکند و همین که چشمش به على علیهالسلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان سردار شکستناپذیر ارتش اسلام است. در اینجا صداى پیامبر ص رساتر و بلندتر شد و فرمود:
أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالمُؤمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند: خدا و پیامبر ص داناترند. پیامبر ص فرمود:خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدّم). سپس فرمود: فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است. و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَأَحِبّ مَنْ أَحَبَّهُ وَابْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَه وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَأَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ
خداوندا!دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کسى که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها که یارىاش را ترک کنند از یارى خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن! سپس فرمود: أَلا فَلْیَبْلُغِ الشاهِدُ الْغائِبَ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند! خطبه پیامبر اکرم ص به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر ص و على ع و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیّت از هم متفرق نشده بود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر ص خواند: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتى ... امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم!
پیامبر ص فرمود: اللَّهُ أَکْبَرْ، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَىاکْمالِ الدِّیْنِ وَاتْمامِ النِّعْمَة وَرِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَالْوِلایَةِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدی خداوند بزرگ است، همان خدائى که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوّت و رسالت من و ولایت على پس از من راضى و خشنود گشت! در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و على ع را به این موقعیّت تبریک گفتند و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند، که این جمله را در حضور جمعیّت بر زبان جارى ساختند: بَخّ بَخّ لَکَ یَا ابْنَ أَبی طالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، اى فرزند ابو طالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى! در این هنگام ابن عبّاس گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند!» و حسّان بن ثابت، شاعر معروف، از پیامبر اکرم ص اجازه خواست که به این مناسبت اشعارى بسراید؛ سپس اشعار معروف خود را چنین آغاز کرد:
یُنادِیْهِمْ یَوْمَ الْغَدیرِ نَبیُّهُمْبِخُمٍّ وَاسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنادِیاً فَقالَ فَمَنْ مَوْلاکُمُ وَ نَبیِّکُمْ؟ فَقالُوا وَلَمْ یَبْدُوا هُناکَ التَّعامِیا:
الهُکَ مَوْلانا وَانْتَ نَبِیُّنا وَلَمْ تَلْقِ مِنّا فى الْوَلایَةِ عاصِیاً فَقالَ لَهُ قُمْ یا عَلَىٌّ فَانَّنىرَضیتُکَ مِنْ بَعْدى اماماً وَهادِیاً
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِیُّهُفَکُونُوا لَهُ اتْباعَ صِدْقٍ مُوالِیا هُناکَ دَعا اللّهُمَّ وَالِ وَلِیَّهُوَکُنْ لِلَّذى عادا عَلِیّاً مُعادِیاً
یعنى: پیامبرِ آنها در روز «غدیر» در سرزمین «خم» به آنها ندا داد، و چه ندا دهنده گرانقدرى!
فرمود: مولاى شما و پیامبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صریحاً پاسخ گفتند:
خداى تو مولاى ماست و تو پیامبر مائى و ما از پذیرش ولایت تو سرپیچى نخواهیم کرد.
پیامبر ص به على ع گفت: برخیز، زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم». و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر او است، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید. در این هنگام، پیامبر ص عرض کرد: بار الها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار ....
این، خلاصه ماجرای غدیر خم بود. (آیات ولایت در قرآن ص 36 ؛ تفسیر نمونه، ج 5 ص 20 ؛ یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ ص 282) جهت مطالعه بیشتر به کتاب بحارالانوار، جلد 37صفحه 108 به بعد، باب 52 اخبار الغدیر مراجعه شود. محقّق بزرگ «علّامه امینى» در کتاب مهم «الغدیر»، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر ص با اسناد و مدارک زنده و همچنین از 84 نفر از تابعین و 360 دانشمند و مؤلّف معروف اسلامى نقل مىکند.
پرتویی از انوار خطبه پیامبر(ص) در روز غدیر
اشاره رسول خدا(ص) در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدی(عج)،بیانگر این است که خداوند تا آخرالزمان زمین خود را بی حجت نمیگذارد و وصایت و ولایت پس از رسول خدا(ص) و امر هدایت مردم را به فرزندان آن حضرت سپرده است.
جبرئیل آمده بود برای ابلاغ پیام مهمی؛ آنقدر مهم که در آن روز گرم، پیامبر(ص) مردم را در میانه صحرا نگهداشت تا پیام مهمی که جبرئیل آورده بود، به آنها ابلاغ کند؛ پیامی که نه برای مردمان آن روز که برای همه اعصار و دورانها بود...؛ پیامی که اگر بیان نمیشد، دین کامل نبود؛ نقص داشت و مگر میشود دین خدا نقص داشته باشد؟... باید آن پیام مهم همان روز در همان صحرای گرم گفته میشد تا هم دین خدا کامل شده باشد و هم رسالت رسول خدا(ص)...؛(یا أیّهَا الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ).
غدیر کجاست؟
غدیر، آبگیری آرام و جان پناه کاروانیان خسته بود، اما آن روز با ابلاغ پیام مهم جبرئیل در گسترة تاریخ، به دریای ژرفی تبدیل شد. روی داد عظیم اعطای رسمی مقام ولایت و امامت بر حضرت علی(ع) در سرزمین<غدیر خم> رخ داد و از اینرو، به این نام در تاریخ ماندگار شد. این سرزمین در نزدیکی<جحفه>، یکی از مقیاتهای اطراف حرم مکه واقع شده است. جحفه، دهکدهای بزرگ است که در راه مکه و مدینه قرار گرفته و محل جدایی حاجیان مدینه، مصر، عراق و نجد از دیگر حجاج است. <غدیر> به برکه و آبگیری میگویند که در ایام ریزش باران، از آب پر میشود و سپس رفته رفته، آبش کاهش مییابد و در تابستان با شدت یافتن حرارت هوا، به کلی از بین میرود. <خم> نیز شاید، اسم شخص باشد یا اینکه اسم نیزار و درخت زاری است که در باتلاق یا مصبّ رود و ریزش آب پیدا میشود. برخی هم گفتهاند که خم، نام محلی است که در آن چشمه فرو میریزد. سرزمین غدیر اکنون در 220 کیلومتری مکه و نزدیک جحفه قرار دارد.
وقتی پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی عامر به گفتوگو نشست؛ یکی از آنان حمایت خود را از حضرت اعلام کرد و گفت:<هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟> پیامبر(ص) فرمود:<موضوع خلافت، مربوط به خدا و از اختیار من بیرون است. خدا هر فردی را که انتخاب کند، امامت به او محول میشود>. در حقیقت پیامبر(ص) با اینگونه سخنان صریح و روشن خود، زمینهسازی مینمود و اذهان را آماده میکرد تا آخرین پیام الهی را درباره رهبری اسلامی که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد، ابلاغ نماید. حضرت پیوسته به مسئله مهم ولایت و رهبری پس از خود، اشاره و علی(ع) را به عنوان بهترین فرد معرفی میکرد. وقتی زمان موعود فرا رسید؛ حضرت در غدیر خم و به هنگام بازگشت از آخرین سفر حج خویش، در بزرگترین اجتماع مسلمانان در دوران پیامبری خویش، به پا خاست و رسالت خویش و دین الهی را با ابلاغ پیام مهم جبرئیل مبنی بر ولایت و امامت علی(ع) و یازده فرزند معصومش، کامل کرد.
توحید و خداشناسی
خطبه پیامبر(ص) در روز غدیر، سراسر درس توحید و خداشناسی است. عبارتهای بلیغ و شیوای پیامبر(ص) آنچنان زیبا به توصیف خداوند مینشیند که در هیچ کلاس درسی نمیتوان اینگونه شیوا درس خداشناسی گرفت؛<الحَمْدُ للهِ الَّذِی عَلاَ فِی تَوَحُّدِهِ وَ دَنَا فِی تَفَرُّدِه وَ جَلَّ فِی سُلطَانِهِ وَ عَظُمَ فِی أرْکَانِهِ وَ أحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلماً وَ هُو فِی مَکَانِهِ وَ قَهَرَ جَمیع الخَلْقِ بِقُدرَتِهِ وَ بُرهَانِهِ حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ وَ مَجیداً لایَزُولُ و مُبدِئاً و مُعِیداً و کُلُّ اَمرٍ إلَیهِ یَعُودُ...>؛ حمد و ستایش خداوندی را سزاست که فوق تمام موجودات است؛ آنکه واحد است و شریک ندارد؛ نزدیک به مخلوق است، با آنکه فرد است؛ در سلطنت مثل و نظیر ندارد؛ حکومتش با جلال و در ارکان خود عظیم است؛ آنگونه که از توصیف بیرون است؛ خدایی که از رگ گردن نزدیکتر است:
(وَ نَحْنُ أقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)؛ خدایی که مخلوق در حدوث به او محتاج است و در بقا به او نیاز دارد؛ خدایی که مخلوق هرچه از علم و قدرت و شجاعت و عدالت و...دارد، از او دارد؛ خدایی که پیش از خلقت مخلوق به حال او کاملاً آگاه است؛ خدایی که به همه چیز عالم است؛ خدایی که (لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرّةٍ فِی السّماواتِ وَ لا فِی اْلأرْضِ) ، (وَ یَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ) و(وَ أنّ اللّهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا) ... است؛ خدایی که ضعیف نیست، قویاست؛ خدایی که مقهور نیست، قاهر است؛ خدایی که از تمام مخلوقات غنیاست؛ خدایی که هر آنچه مصحلت بداند، عمل میکند: (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ)، (قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ)و ... .
به نام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جـان برافروخـت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
تـوانـایی کـه در یک طرفة العین زکـاف و نـون پـدید آورد کونین
چـو قـاف قـدرتش دم به قلم زد هـزاران نـقش بـر لوح عـــدم زد
از آن دم گـشت پیدا هر دو عالم وز آن دم شـد هـویدا جــان آدم
خدایی که از اسرار و ضمیرهای بندگان آگاه است؛ هیچ چیز از او مخفی نیست؛ پنهانیها بر او مشتبه نمیشود؛ خدایی که نه مبدأیی دارد، نه منتها؛همیشه بوده و هست و خواهد بود؛ خدایی که عادل است: (شَهِدَ اللّهُ أنّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ)؛ خدایی که به مشورت با کسی نیاز ندارد؛ عالم به اشیاء است و چیزی بر او پوشیده نیست؛ در آفرینش جهان نه از کسی کمکی خواست و نه مشورتی: (إِنّما أمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ خدایی که همه چیز به سوی او باز میگردد و مخلوق چارهای جز بازگشت به سوی او ندارد که اگر به سوی او بازنگردد، به کجا رود؟ (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)، (وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ فِی السّماواتِ وَ اْلأرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ)؛ خدایی که زبان از توصیف صفاتش عاجز است و ناتوان....
خصایص و فضایل علی(ع)
سخنان رسول خدا(ص) منبع جامع و کاملی برای شناخت وجودی امام علی(ع) است که از کودکی در آغوش رسول خدا(ص)رشد یافت و در تمام لحظات عمر شریف پیامبر(ص) با حضرت همراه بود.شخص هدایت کننده باید از هدایت کامل برخوردار باشد: (أ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أحَقّ أنْ یُتّبَعَ أمّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛ باید پیش از گفتن، خود به گفتارش عمل کند و علی(ع) تنها مرد علم و ارشاد بود که به آنچه میگفت و میدانست، عمل میکرد. در میان یاران پیامبر(ص) ـ و امروز هم ـ بسیار بودند کسانی که مسائل را میدانستند، به دیگران نیز میگفتند، اما عمل نمیکردند...، به یقین چنین کسانی نمیتوانستند لیاقت رهبری عامه را داشته باشند که علم بی عمل، درخت بیثمر است. علی(ع) یگانه مردی بود که باطل را نابود میکرد و مردم را از آن بر حذر میداشت.
وقتی رسول خدا(ص) شهادت میدهد که او باطل را از میان بر میدارد، دیگر چه حرفی و بیانی؟ وقتی اعتقاد کامل داشته باشیم که رسول خدا(ص) هرچه میگوید، وحی است؛ پس شهادت رسول خدا(ص)؛ یعنی شهادت خدا و اینجا دیگر جای مغالطهای نیست. علی(ع) باید جانشین رسول خدا(ص) میشد و هدایت مردم را بر عهده با کفایت خویش میگرفت؛ مردی که در اجرای حق و عدالت جز به خدا نمیاندیشید و از سرزنش سرزنش کنندگان باکی نداشت و هدفش، تنها خشنودی خدا بود. اگر رضایت مخلوق را میخواست، باید کار را به گونهای به سرمنزل مقصود میرساند که مخلوق راضی شود و یا خشنودیاش خدشهدار نگردد. آیا همه مخلوقات همان را میخواهند که خدا میخواهد؟... .
اگر قرار باشد رضایت مخلوق هدف باشد؛ یعنی رضای خدا را هیچ انگاشتن و بر طبق امیال مخلوق حکم کردن و این؛ یعنی سرکوبی حق و جلوه و بروز باطل و افتادن در ورطه هلاک و فساد و علی(ع) مردی نیست که حق را زیر پا نهد؛ پس راه خدا را پیش میگیرد و در مسیر خود، به گفتار مردم وقعی نمینهد و از هر گونه تهمت ناروا در راه حق باکی به خود راه نمیدهد؛ همان راهی که انبیا و اوصیا رفتند. علی(ع) جانشین رسول خدا(ص)میشود؛ نخستین مردی که به رسول خدا(ص) ایمان آورد: <وَلَمْ یَجمَع بَیتٌ واحدٌ یَومَئذٍ الإسلامِ غَیرُ رَسُولِ الله صَلَّی الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثَالثُهُما>؛ آن هنگام جز خانهای که رسول خدا ـ که درود خداوندی بر او و آلش باد ـ و خدیجه در آن بودند، در هیچ خانهای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم>؛ علی(ع) که فدایی رسول خدا(ص) بود، وقتی سران قریش برای کشتن پیامبر مجتمع شدند: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ)؛ یار و همراه رسول خدا(ص) و از آغاز بعثت همراه پیامبر(ص) بود و یاری میکرد، چه در عبادت و چه در غیر عبادت: <ما أعْرَفُ أحَداً مِن هَذِهِ الاُمَّة عَبَدَالله بَعَدَ نبیِّنَّا غَیری عَبَدتُ الله قَبلَ أن یَعْبُدَهُ أحَدُ مِن الامَّة تِسعَ سنین؛ من کسی از افراد این امت را نمیشناسم که بعد پیامبر ما، خدا را عبادت کرده باشد، جز خودم. من نه سال خدا را بندگی کردم، پیش از آنکه کسی او را بندگی کند>.
فضیلت هر انسانی بر دیگری، به خوردن، خوابیدن، شهوترانی، مال و ثروت و...نیست؛ بلکه به کمالات معنوی است؛ به علم، شجاعت، سخاوت، عدالت و... و علی(ع) به اتفاق دوست و دشمن بعد از رسول خدا(ص)، همه کمالات انسانی را دارا بود. مردم دو دستهاند؛ برخی خدا را قبول دارند و موحد و برخی قبول ندارند و مشرک و کافر. موحد، کسی است که از دستورات خالق پیروی میکند و میداند که خداوند براساس مصلحت حکم میکند. همان گونه که به نبوت رسول از سوی خداوند، اعتراض ندارد؛ به نصب ولایت از سوی خدا نیز نباید اعتراض داشته باشد؛ زیرا در هر دو مورد، نصب با خداست.
از همین رو رسول خدا(ص)فرمود: <مَعَاشِرَ النّاس! فَضَّلُوهُ فَقَد فَضَّلَهُ الله واقْبِلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله>؛ پس رد کردن امامت او، رد کردن حکم خداست. آنکه ولایت را انکار کند، خدا را انکار کرده است و منکر خدا، قابل آمرزش از طریق توبه نیست. منکر امامت، منکر رسالت و منکر رسالت، منکر خداست. از سخنان رسول خدا(ص) که در وصف امام علی(ع) فرموده است، میتوان به خوبی فهمید که ولایت امام(ع)، در شمار ضروریات دین همچون نماز و روزه و حج است؛ <عَلیٌّ خیرُ البشر وَمَنْ أبَی فَقَد کَفَرَ؛ علی بهترین افراد بشر است و هر که او را انکار کند، کافر است>.
علی(ع) باید جانشین رسولالله(ص) باشد که ضدیت و مخالفت با او، کفر و دیگری را بر او ترجیح دادن، ارتداد است که رسول خدا(ص) فرمود:<لاتُضَادُّوا بِعَلّیٍ أحداً فَتَکْفُرُوا وَلاَ تُفَضّلُوا عَلَیهِ أحداً فَتَرْتَدُّو؛ کسی با علی ضدیت نمیکند، مگر اینکه کافر میشود و کسی دیگری را بر علی برتری نمیدهد، مگر اینکه مرتد میگردد>.
علی(ع) برادر پیامبر خداست که وقتی میان مهاجر و انصار به خاطر نزول آیه (إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)عقد اخوت بسته شد، او با رسولالله(ص) عقد اخوت بست: <به درستی که من تو را برای خودم اختیار کردم.تو برادر من و من برادر تو در دنیا و آخرت هستم>. علی(ع) حافظ و دارنده علم پیامبر(ص) و جانشین رسول(ص) است، باید راهی بپیماید که رسول میرود و بداند، آنچه را که رسول میداند. پس باید از خطا و نسیان بری باشد که اگر این گونه نباشد، نمیتواند واعی علم رسول باشد که خودش فرمود:<همانا او [علی(ع)] از نظر اسلام، مقدم افراد امتم و از نظر علم، داناترین ایشان و از لحاظ بردباری، بزرگترین آنهاست>.... و علی(ع) را مگر میتوان با این قلمهای ناتوان و زبانهای قاصر وصف کرد؟...
ولایت و ولایت مداری
بشر برای رسیدن به سعادت، به امام و راهنما محتاج است؛ از همین رو خدا در طول تاریخ برای ارشاد بشر، انبیا را یکی پس از دیگری با حجتهایی مقبول ـ معجزات و کرامات ـ به سوی انسانها فرستاد: ( لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ ). پس از رسول خدا(ص)، وجود امام برای جامعه انسانی لازم و ضروری است تا امور دینی و دنیوی مسلمانان را اداره کند و مسائلی همچون اقامه عدل در جامعه، امر به معروف و نهی از منکر، جلوگیری از فحشا و ظلم و هرج و مرج، تأمین عدالت و نیازهای فردی، اجتماعی و دینی و نیز جلوگیری از انحرافات و تعدیات به وجود امام در جامعه منوط است.
پس از رسول خدا(ص) نباید حکومت اسلامی تعطیل شود. اگر مردم میتوانستند خودشان آنچه را که انبیا برای رسیدن جامعه به کمال خود آوردهاند، داشته باشند؛ پس چه نیازی به وجود رسول و دین بود؟... (لَقَدْ مَنّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ). فلسفه وجود و بعثت انبیا، جعل احکام و شرایع، انزال کتب آسمانی و تأمین سعادت بشر در دنیا و آخرت است و اگر جانشینی برای رسول نباشد، پس مردم پس از رسول خدا چگونه رستگار شوند؟... امام که جانشین رسول است، باید از گناه کبیره و صغیره بری باشد که امامی که با توجه به وجود قوای بشری و دواعی گناه مثل شهوت و غضب و حب و بغض گناه میکند، چگونه میتواند جامعه را به سعادت برساند؟
امام باقر(ع) در حدیثی از رسول خدا(ص) چنین نقل فرموده است: <خداوند متعال فرمود: هر گروه و دسته و رعیتی از مسلمین را که مطیع امام ظالم باشند، عذاب میکنم ﴿امامی که خداوند امامت او را تأیید نکرده است﴾ اگر چه مردم در اعمال خود نیکوکار باشند و هر آینه عفو خواهم کرد، هر رعیتی در اسلام که از امام به حق که از طرف خدا معین شده باشد، اطاعت نماید؛ اگرچه آن مردم از حیث عمل معصیتکار و آلوده باشند>.
آنچه پیامبر(ص) به ودیعت نهاد، امامت علی(ع) و ائمه مصومین(ع) تا روز قیامت است و همه باید از این دستور آسمانی پیروی کنند و هیچ عذری از هیچ فردی قبول نمیشود؛ از همین روست که رسول خدا(ص) در خطبه غدیر میفرماید: <مَعَاشِرَ النّاس؛ إنّی أدَعُهَا إِمامَةً و وِراثَةً فِی عَقبی إلی یَومِ القِیامَةِ...؛ ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قیامت به ودیعه میسپارم>. آنگاه که رسول خدا(ص) دست علی(ع) را در دست گرفت و بالا برد و فرمود: <مَن کَنْتُ مَولاه فَهٰذا علیٌّ مَولاه>، این تکلیف را بر عهده عموم مردم میگذارد که هر کس رسول خدا(ص) از او به نفسش اولی است، علی(ع)هم از او به نفسش اولیاست، اما نه فقط مسلمانان؛ زیرا کلمه <من> به معنای عموم مردم است. ولایت پس از رسول خدا(ص)، امری است که از سوی خدا معین میشود و چیزی نیست که به دلخواه رسول خدا(ص) صورت گیرد. از همین روست که شیعیان معتقدند، ولایت و وصایت و امامت پس از رسول خدا(ص) باید منصوص باشد و از سوی خدا ابلاغ شده باشد که اگر نصی در کار نباشد، اثری ندارد.
اگر ولی پس از رسول خدا(ص)معصوم و بری از گناه نباشد، نمیتواند در راه رستگاری انسانها گام بردارد؛ زیرا به دنبال قوای بشری خود، به گناه آلوده میشود و کسی که خود به گناه آلوده باشد، چگونه دیگران را از گناه و خطا باز دارد و به سوی خدا پرستی و صراط مستقیم هدایت کند؟ انسان معصوم که میتواند به گناه آلوده شود، اما به اختیار خود مرتکب گناه نمیشود و حتی فکر گناه نیز به ذهنش خطور نمیکند، باید جانشین رسول خدا(ص) باشد تا با اقامه عدل در جامعه و جلوگیری از تعدیات و تجاوزات و انحرافات، جامعه را به سوی کمال رهنمون شود.
وقتی قرار باشد جانشین پس از رسول خدا(ص) از گناه و خطا بری و معصوم باشد؛ پس نصب او نیز باید منصوص باشد؛ زیرا غیر از خدای متعال دیگری نمیتواند عصمت را احراز کند که تنها خداوند آگاه به اسرار و ضمایر بندگانش است و عصمت نیز چیزی نیست که از اعمال ظاهری شخص به دست آید؛ زیرا ممکن است فرد مورد نظر در ظاهر، مسلمان و مؤمن و در باطن، کافر و ملحد؛ در جلوت، صالح و وارسته و در خلوت، فاسق و فاجر و آلوده باشد. قرآن نیز به این مسئله اشاره کرده و میفرماید: (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمّهُنّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّیّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ) و امامت هیچ گاه به ظالمین نمیرسد.
خطبه غدیر پیامبر(ص) آنچنان شیوا، بلیغ و دارای پیامها و ابعاد گوناگونی است که در مجالی کوتاه نمیتوان به تمام آنها اشاره کرد. از جمله مسائل مهم دیگری که در این خطبه شریف بیان شده است؛ حجت بودن اهلبیت(ع) بر همگان و اشاره به وجود مقدس حضرت مهدی(عج) است. پیامبر(ص) در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدی(عج) اشاره میکند و میفرماید: <مَعاشِرَ النّاس!النُّور مِن الله عزّوجلّ فِیَّ ثَمَّ مَسلُوکٌ فِی عَلیٍّ ثَمَّ فی النّسلِ مِنْهُ إلَی القَائم المَهدی یأخُذُ بِحَقِّ الله و بِکُلِّ حَقّ هُوَ لنا...؛ ای گروه مردمان! آن نور از خدای عزوجل در من است و بعد از من در علی و بعد از علی در اولاد او تا قائم مهدی که ظهور میکند و حق خدا و حق ما اهلبیت(ع) را میگیرد...>.
روایتهای بسیاری از زبان پیامبر(ص) بیان شده است که به وجود حضرت مهدی(عج) اشاره کرده است؛ <اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند تا یکی از فرزندانم را برانگیزد که نامش نام من است>؛ <در آخر الزمان مردی از فرزندانم خروج میکند که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است. زمین را از داد پر میکند، همچنان که از ظلم پر شده است>. اشاره رسول خدا(ص) در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدی(عج) که در آخرالزمان دنیا را پر از عدل و داد میکند و حجت بودن ائمه اطهار(ع) بر همگان، بیانگر این است که خداوند تا آخرالزمان ـ همچون همیشه که همین گونه بوده است ـ زمین خود را بی حجت نمیگذارد و وصایت و ولایت پس از رسول خدا(ص) و امر هدایت مردم را به فرزندان آن حضرت که اکمل موجودات هستند، سپرده است و هیچ کس نمیتواند ادعای ولایت و جانشینی پس از رسول خدا(ص) را داشته باشد.
اتمام حجت خداوند بر بندگانش نیز به این دلیل است که در روز قیامت، بتواند به عمل نیک آنان پاداش و عمل قبیح آنان را کیفر دهد که اگر حجت بر مردم نبود، بهانه برای مردم باقی میماند که حجتی نبود تا آنان را به دین و شریعت راهنمایی کند؛ از این روست که خداوند دو حجت عقل و وجود انبیا و اولیای خویش را برای مردم قرار داده است.خطبه غدیر پیامبر(ص) را مجالی به غایت باید تا آنگونه که باید به پیامها، ابعاد و معانی آن پرداخت و حقایق آن را بیان کرد که جامعه امروز به شرح و بیان این خطبه شریف بیش از پیش نیازمند است.
دلایل جانشینی و خلافت و امامت امیرالمومنین علی (ع)
دلیل اول:( عمل پیامبر)
عزیزان ! قدری انصاف دهید. در ان هوای گرم، در یک محل بی اب و علف و ابادانی که سابقا مرکزیت توقف در انجا نبوده،انگاه پیامبر تمام امت را درانجا جمع کند و جلو رفتگان قافله را امر کند که برگردند و منتظر بایسد که عقب ماندگان هم برسند، انگاه در مقابل افتاب سوزان که مسلمانان پاهای خود را پیچیده و در پناه شتر ها نشسته بودند، بالای منبر برود و خطبه طولانی را هم بخواند و سه روز وقت مردم را در ان بیابان خشک و سوزان بگیرد و امر کند که همه ی افراد از عالی و دانی بایستی فردا ، یک به یک با علی بیعت کنند، نتیجه ان باشد که علی را دوست بدارید یا انکه علی دوست و ناصر و یاور شماست!!!
در صورتی که احدی نبود از افراد امت که کثرت علاقه ی ان حضرت را به علی (ع) نداند و مکرر توصیه و سفارش نشنیده باشد... واقعا خنده دار است که پیامبر ، امت را در یک بیابان خشک و سوزان سه روز جمع کند و بعد بگوید که : ای امت ! علی دوست و یاور شما بعد از من می باشد ! این عمل از نظر عقلا عملی لغو است و حال انکه عمل لغو از یک پیامبر معصوم سر نمی زند! واقعا اگر مقصود پیامبر معرفی کردن علی (ع) به عنوان دوست و یار و یاور می بود، می توانست انرا در شب که هوا بهتر است انجام دهد نه انکه امت را سه روز در یک بیابان خشک و سوزان نگه دارد، لذا از همین جا مشخص می شود که پیامبر امر مهمی را می خواهد به امت معرفی کند که مجبور است در ان بیابان سه روز توقف کند...
دلیل دوم: ( دستور به نماز)
امام احمد بن حنبل ( رضی الله عنه) پیشوای حنبلی های اهل سنت، در ص 281 جلد چهارم(( مسند)) نقل نموده از براء بن عازب که گفت : با رسول خدا بودیم در سفری، تا رسیدیم به غدیر. ان حضرت در میان جمعیت ندا داد: الصلوه جامعه. عادت و رسم چنین بود که هرگاه پیش امد مهمی روی می داد ان حضرت امر می فرمود: الصلوه جامعه. لذا امت جمع می شدند و پس از ادای نماز، ان امر مهم را ابلاغ می کرد... سپس شروع به خواندن خطبه غدیر فرمود...
دلیل سوم:(نزول ایه 67 مائده < ایه تبلیغ> )
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس : ای پیامبر! انچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی ، پیامش را نرسانده ای [تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای] ،و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه می دارد))
فحول علمای اهل سنت مثل:
جلال الدین سیوطی در ص 289 جلد دوم (( در المنثور)) ،
حافظ ابو حاتم رازی در (( تفسیر غدیر)) ،
قاضی شوکانی در ص 57 جلد سوم (( فتح القدیر)) ،
بدر الدین حنفی در ص 584 جلد هشتم ((عمده القاری فی شرح صحیح بخاری)) ،
امام فخر رازی در ص 636 جلد سوم (( تفسیر کبیر))،
حافظ ابو نعیم اصفهانی در ص 170 جلد ششم (( نفسیر)) خود ،
شهاب الدین آلوسی بغدادی در ص 348 جلد دوم (( روح المعانی)) ،
ابن صباغ مالکی در ص 27 (( فصول المهمه))
امام احمد ثعلبی در (( تفسیر کشف البیان))
علی بن احمد واحدی در ص 150 (( اسباب النزول)) ،
محمد بن طلحه شافعی در ص 16 (( مطالب السئول)) ،
شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39 (( ینابیع الموده)) و ...
همگی نوشته اند که این ایه شریفه در شان امیرالمومنین علی (ع) در روز غدیر نازل گردیده. اگر به معنی و مفهوم ایه توجه کنید متوجه دو مطلب می شود
اول انکه :خداوند متعال خطاب به پیامبر می فرماید: انچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای[ تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای]...پیامبر مامور به ابلاغ خبر مهمی شده است و باید خبر مهمی را به امت برساند و اگر این کار را انجام ندهد پیام خدا را نرسانده و در واقع رسالت خود را به پایان نبرده است. خداوند متعال در این ایه هم تاکید می کند و هم تهدید! لذا نمی توان منظور خداوند را بیان یک دوستی ساده گرفت!
دوم انکه اگر توجه کنید به ادامه ایه، یعنی: و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه می دارد ، متوجه خواهید شد پیامبر باید مسئله ی مهمی را به خلق معرفی کند و انقدر این مسئله حساس و مهم است که خداوند می فرماید: تو را از گزند مردم نگه می دارم ! این مسئله ی مهم « تعیین جانشین بعد از خود و حاکم حکومت اسلامی» است. و اگرنه ، اگر مقصود پیامبر « دوستی » بود نیازی نبود که خداوند او را از شر و گزند مردم نگاه دارد... لذا منظور پیامبر و ان امر مهمی که مامور به ابلاغ ان شده مقامی است که تالی تلو مقام رسالت بوده و ان (( امامت و ولایت و خلافت و اولی به تصرف بودن است که حافظ و نگهبان دین و احکام اسلام است))
دلیل چهارم :( ایه اکمال/ ایه 3 مائده)
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا : امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] ائینی برگزیدم پاسخ به یک شبهه: عوام اهل سنت می گویند که این ایه در روز عرفه نازل شده است جواب: یوسف سبط ابن جوزی که یکی از علمای اهل سنت است در اخر صفحه ی 18 کتاب خود یعنی تذکره خواص الامه مینویسد: احتمل ان الایه نزلت مرتین مره بمعرفه و مره یوم الغدیر کما نزلت « بسم الله الرحمن الرحیم» مرتین مره بمکه و مره بمدینه: احتمال دارد این ایه دو مرتبه نازل شده باشد، یک مرتبه در عرفه و مرتبه ی دیگر در غدیر. چنانکه بسم الله الرحمن الرحیم دو بار نازل شد، یک بار در مکه و یک بار در مدینه... منابع اهل سنتی که شان نزول این ایه را در روز غدیر می دانند:
(( در المنثور)) سیوطی ج 2 ص 256 ((اتقان)) سیوطی ج 1 ص31 (( تفسیر )) ابن کثیر شامی ج 2 ص 4
(( فرائد المسطین)) ابو اسحاق حموینی، باب12 (( تاریخ بغداد)) خطیب بغدادی ج8 ص290 (( مناقب)) خوارزمی فصل 14 و فصل 4 ((مقتل الحسین))
تمامی این علما به مختصر کم و زیاد در الفاظ نوشته اند که : زمانی که پیامبر خطبه اش در غدیر تمام شد، انقدر دست علی (ع) را بالا برد که زیر بغلش نمودار شد. انگاه امر فرمود به امت: سلموا علی «علی» بآمره المومنین: بر علی به خاطر امارت مومنین سلام کنید، امت همگی به ان اذعان نمودند و هنوز از هم جدا نشده بودند که ایه شریفه نازل شد. رسول خدا از نزول این ایه بسیار مسرور شد، لذا توجه به حاضرین نموده و فرمود: الله اکبر اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و الولایه لعلی ابن ابیطالب بعدی : خدای بزرگ دین را کامل و نعمت را تمام نمود و راضی شد به رسالت من و به ولایت علی بن ابیطالب بعد از من . حال از دوستان اهل سنت می پرسم در جمله بر علی به خاطر امارت مومنین سلام کنید، معنای امارت چیست؟ ایا امارت را هم به معنای دوست و ناصر می گیرید؟!
دلیل پنجم:( جمله: معاشر الناس ! الست اولی بکم من انفسکم)
پیامبر فرمود: معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم ؟ ( ای جماعت مردم ! ایا من اولی به تصرف از شما در نفس هایتان نیستم؟) قالوا: نعم قال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ( پس هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست) خوب ! دوستان اگر ولی به معنای دوست ویاور می بود ، پیامبر بایستی می فرمود: ای جماعت مردم ! ایا من دوست و یاور شما بر شما نیستم؟ انگاه می فرمود: هر کس من دوست و یاورش هستم این علی بعد از من دوست و یاورش است... اما با توجه به جمله « الست اولی بکم من انفسکم » که تصرف پیامبر را در نفس های امت نشان میدهد که همان حاکم و زمامدار حکومت اسلامی است مشخص می شود (مولی) در جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» به معنای اولی به تصرف و زمام دار و رهبر می باشد... یوسف سبط ابن جوزی که یکی از علمای اهل سنت است در ص 2 باب دوم کتاب « تذکره خواص الامه» چنین می نویسد: جمله « الست اولی بکم بالمومنبن من انفسهم» دلیل دیگر است بر اینکه کلمه ((مولی)) به معنی اولی به تصرف است و این خود نص صریح است در اثبات امامت و قبول اطاعت علی(رضی الله عنه).
دلیل ششم:( شعر حسان بن ثابت انصاری)
حسان شاعر مخصوص پیامبر بود، در روز غدیر پس از اتمام خطبه، با اجازه پیامبر شعری سرود که وقتی پیامبر ان را شنید، فرمود : یا حسان لا تزال مویدا بروح القدس ما نصرتنا اونا فحت بلسانک: ای حسان مادامی که ما را یاری کنی به زبانت( مدح ما را بگویی) موید به روح القدس هستی( یعنی فرشتگان تو را کمک می کنند)
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم فاسمع بالرسول منادیا
و قال فمن مولاکم و ولیکم فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا
الهک مولانا و انت ولینا و لم تلف منا فی الولایه عاصیا
فقال له قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا
فمن مولاه و فهذا ولیه فکونوا له انصار صدق موالیا
هناک دعا اللهم و ال الیه و کن للذی عادی علیا معادیا
معنی: روز غدیر خم ، نبی اکرم ندا می کرد امت را وانها شنیدند، ندای منادی ان حضرت را.فرمود: کیست مولا و ولی شما؟ گفتند: خدا مولای ما و تو ولی ما و احدی انکار و عصیان این معنی ندارد. پس فرمود به علی، برخیز! به درستی که من راضی شدم تو هادی و امام خلق باشی.پس هر کس را که من ولی او هستم این علی ولی اوست...(بقیه را خود معنی کنید!) این اشعار از واضخ ترین دلایل است که نشان میدهد در همان روز اصحاب از لفظ مولی در ک نکردند مگر امامت و خلافت علی (ع) و اگر ((مولی)) به معنی امام و هادی و اولی به تصرف نبود، قطعا بایستی پیامبر موقعی که شنید حسان ضمن اشعار گفت: رضیتک من بعدی اماما و هادیا، بفرماید: ای حسان ! تو اشتباه کردی و مقصود مرا نفهمیدی، زیرا هدف و مقصود من از بیان امام و هادی و اولی به تصرف، تالی تلو مقام نبوت نبوده، بلکه مرادم محب و ناصر بوده... پیامبر علاوه بر اینکه تکذیب نکرد بلکه با جمله مویدا بروح القدس، از حسان تشکر و قدر دانی کردند و تصدیق حرف حسان را نمودند...
منابع اهل سنت : فرائد المسطین حموینی باب 12 ، کفایه الطالب گنجی شافعی باب اول، مناقب خوارزمی و فصل چهارم مفتل الحسین ، مانزل القرآن فی علی ابونعیم...
واقعه غدیر خم ( اسناد، مدارک و اعترافات)
منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت
- با توجه به اینکه در تمامی منابع معتبر شیعه واقعه غدیر به طور کامل همراه با وقایع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شیعه در زمینه سند واقعه غدیر خودداری کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کردیم.
- برای جستجوی بیشتر می توانید به کتاب" الغدیر" علامه امینی مراجعه کنید.
1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227.
2. اخبارالدول وآثارالاول:ص102.
3. أربعین الهروی:ص12.
4. أرجح المطالب:ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339 و389 و581-545و681
5. الارشاد: ص420.
6. أسباب النزول:ص135.
7. أسد الغابه:ج1ص308و367.ج2ص233 .ج3ص92و93و274و307و321.ج4ص28.ج5ص6و205و208. 8. الامامه و السیاسه:ج1 ص109.
9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.
10. البدایه و النهایه:ج5 ص208-213و227و228-ج7ص338و344-349.
11. بلاغات النساء:ص72.
12. تاریخ بغداد:ج8ص290-ج7ص377-ج12ص343-ج14ص236.
13. التاریخ الکبیر:ج1ص375-ج2قسم2ص194.
14. تاریخ الخلفاء:ص114و158و179.
15.تفسیر الثعلبی:ص78و104و181و235.
16. تفسیر الطبری:ج3ص428.
17. تفسیر فخر الرازی:ج3ص636.
18. التمهید(باقلانی):ص171.
19. الجمع بین الصحاح:ص458.
20. حیاه الصحابه:ج2ص769.
21. حلیه الاولیاء:ج5ص26و363-ج6ص294.
22. الخصائص:ص4و49و51.
23. خصائص النسائی:ص21و40و86و88و93و94و95و100و104و124.
24. الخصائص(السیوطی):ص18.
25. الخطط والآثار(مقریزی):ص220.
26. الدر المنثور:ج2ص259و298.
27.دول الاسلام(ذهبی):ج1ص20.
28.ذخائرالعقبی:ص67و68.
29. روضات الجنات(زمجی):ص158.
30. سر العالمین(غزالی):ص16.
31. سنن الترمذی:ج5ص591 .
32. سنن ابن ماجه:ج1 ص43.
33. سنن النسائی:ج5 ص45.
34. سنن المصطفی صلی الله علیه و آله:ج1ص45.
35. السیره النبویه(زینی):ج3 ص3.
36.شرح نهج البلاغه(ابن أبی الحدید):ج1ص317و362-ج2ص288-ج3ص208-ج4ص221-ج9ص217.
37. الشرف الموبد(نبهانی):ص58و113.
38. شواهد التنزیل:ج1ص158و190.
39. صحیح الترمذی:ج1ص32-ج2ص298-ج5ص633.
40. صحیح مسلم:ج4ص1873.
41. الصواعق المحرقه:ص25و26و73و74.
42. طبقات ابن سعد:ج3ص335.
43. العقد الفرید:ج5ص317.
44. عمده الاخبار:ص191.
45. الفصول المهمه:ص23و24و25و27و74.
46. الفضائل(ابن حنبل):ج1ص45و59و77و111-ج2ص560و563و569و592و599-ج3ص27و35.
47.فضائل الصحابه:ج2ص610و682.
48. الکفایه:ص151
49. کفایه الطالب:ص13و17و58 و62 و153و285و286.
50. کنز العمال:ج1ص48-ج6ص397-405-ج8ص60-ج12ص210-ج15ص209.
51. الکوکب الدری:ج1ص39.
52. مجمع الفوائد:ج9ص103-108و163.
53. مختلف الحدیث(ابن قتیبه):ص52و276.
54. مروج الذهب:ج2ص11. 55. مستدرک الحاکم:ج3ص109و110و 118و371و631.
56. مسند ابن حنبل:ج1ص84و119و180-ج4ص241و281و368و370و372-ج5ص347و366و370و419-494-ج6ص476.
57. مسند الطیالسی:ص111.
58. مصابیح السنه:ج2ص202و275.
59. معارج النبوه:ج1ص329. 60. المعارف(ابن قتیبه):ص58. 61. معالم الایمان(دباغ):ج2ص299.
62. المعتصرمن المختصر:ج2ص301و332. 63. معجم البلدان:ج2ص389. 64. المعجم الصغیر:ج1ص64و71.
65. المعجم الکبیر(طبرانی):ج1ص149و157و390-ج5ص196.
66. مقاصد الطالب:ص11.
67. مقتل الحسینعلیه السلام(خوارزمی):ص47.
68. مقصد الراغب:ص39. 69. المنار:ج1ص463.
70. مناقب الائمه(باقلانی):ص98.
71. المناقب(ابن جوزی):ص29.
72. المناقب(ابن مغازلی):ص16و18و20و22و23و24و25و224و229.
73. المناقب(عبدالله شافعی):ص106و107و122.
74. منتخب کنز العمال:ج5ص30و32و51.
75. المواقف:ج2ص611.
76. موده القربی:ص50.
77. نزهه الناظرین:ص39.
78. النهایه(ابن الأثیر):ج4ص346.
79. نهایه العقول:ص199.
80. الوفیات(ابن خلکان):ج1ص60-ج2ص223.
81. ینابیع الموده:ص29-40و53-55و81و120و129و134و154و155و179-187و206و234و284.
82. الاصابه:ج1ص372و550-ج2ص257و382و408و509-ج3ص512-ج4ص80.
83. الاستیعاب:ج2ص460.
84. أشعه اللمعات فی شرح المشکاه:ج4ص89و665و676.
85. تفریح الأحباب:ص31و32و307و319و367.
86. التمهید و البیان(أشعری):ص237.
87. الفتوح(ابن الأعثم):ج3ص121.
88. التمهید البیان(أشعری):ص237.
89. ثمار القلوب(ثعالبی):ص511.
90. الأعتقاد(بیهقی):ص182.
91. تاریخ دمشق:ج1ص370-ج2ص5و85و345-ج5ص321.
92. الجمع بین الصحاح:ص458.
93. الشفاء(قاضی عیاض):ج2ص41.
94. أسنی المطالب:ص4و221.
95. انسان العیون:ج3ص274.
96. الأنوار المحمدیه:ص251.
97. بلوغ الأمانی:ج1ص213.
98. البیان والتعریف:ج2ص36.
99. التاج الجامع:ج3ص296.
100. تجهیز الجیش:ص135و292.
101. ذخائرالعقبی:ص67و68.
102. الحاوی للفتاوی:ج1ص79و122.
103. الریاض النضره:ج2ص169و170و217و244و348.
104. السیره الحلبیه:ج3ص274و283و369.
105. شرح المقاصد:ج2ص219.
106. فرائد السمطین:ج1ص56و6 4و65و67و68و69و72و75و76و77.
107. العثمانیه:ص145.
108. مرقاه المفاتیح:ج1ص349-ج11ص341و349.
109. مصابیح السنه:ج2ص202و275.
110. المورود فی شرح سنن أبی داود:ج1ص214.
محکم ترین حدیث از نظر تواتر در نزد علمای اهل سنت
1- محمد بن جریر طبری مفسر و مورخ قرن چهارم متوفی سال310 در کتاب (( الولایه)) که مستقلا در حدیث غدیر نوشته ، این حدیث را از 75 طریق روایت می کند.
2- حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن کوفی معروف به « ابن عقده» متوفی سال 324 هجری قمری در کتاب (( الولایه)) خود این حدیث شریف را به 125 طریق از 125 تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است
3- ابن حداد حافظ ابوالقاسم حسکانی متوفی سال 492نیز در کتاب(( الولایه)) خود مشروحا واقعه ی غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.
4- ابن حجر مکی در ص 25 باب اول کتاب خود یعنی (( صواعق المحرقه)) می گوید: انه حدیث لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدا.(( این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست، به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق ان بسیار است جدا.))
5- امام فخر رازی در کتاب « الاربعین» می گوید: اجماع نمودند تمام امت بر این حدیث شریف و مورد قبول در احادیث متواتر است.
اسامی بعضی از صحابه ای که این واقعه تاریخی را نقل نمودند.
راویان غدیر از صحابه: 1- ابوبکر بن ابی قحافه 2- سعد بن عباده انصاری 3- خالد بن ولید مخزومی 4- عمر بن خطاب 5- ابی بن کعب انصاری 6- ابوذر غفاری 7- عبدالرحمن بن عوف 8- عباس بن عبدالمطلب 9- عبدالله بن مسعود 10 - مقداد بن عمرو کندی 11- عثمان بن عفان 12 - حذیفه بن یمان یمانی 13- زبیر بن عوام 14-سلمان فارسی 15- طلحه بن عبیدالله 16- خزیمه بن ثابت انصاری 17- عمار یاسر 18- عمرو بن عاص 19- زید بن ثابت انصاری 20- ابو ایوب انصاری 21- سعید بن زید قرشی 22- عمرو بن حمق خزاعی 23- عمران بن حصین خزاعی 24- اسامه بن زید بن حارثه 25- سعد بن ابی وقاص 26- عایشه 27- سمره بن سعد انصاری 28- قیس بن سعد انصاری 29- ابو سعید خدری 30- زید بن ارقم31-عبدالله بن عباس 32- عدی بن حاتم 33- براء بن عازب 34- عبدالله بن عمر 35 -جابر بن عبدالله انصاری 36- سلمه بن عمرو اسلمی 37- مالک بن حویرث لیثی 38- سهل بن سعد ساعدی 39- انس بن مالک 40- ابوالطفیل عامر بن واثله
راویان غدیر از تابعان: 1- سعید بن وهب کوفی 2- ابومریم بن حبیش اسدی 3- ابوسلمه بن عبدالرحمان بن عوف 4- سعید بن مسیب 5- سعید بن جبیر 6- ابوصالح مدنی 7-عامر بن سعد بن ابی وقاص 8- ضحاک بن مزاحم هلالی 9-سالم بن عبدالله بن عمر 10-طاووس بن کیسان یمانی 11- ابو نجیح یسار ثقفی 12- حکم بن عتیبه کوفی 13- عدی بن ثابت انصاری14-عمرو بن مره کوفی 15- حبیب بن ابی ثابت اسدی 16- سلمه بن کهیل حضرمی 17-ابواسحاق سبیعی 18- علی بن زید بصری 19- یزید بن ابی زیاد کوفی 20- ابوبکر مخزومی
راویان حدیث غدیر از علما و محدثان اهل سنت: (برای آگاهی از نام کلیه محدثان اهل سنت که حدیث غدیر را در کتب خود ذکر کرده اند به کتاب الغدیرمراجعه نمایید)
1- عمرو بن دینار جمحی مکی 2- حافظ ابوهشام ضبی کوفی 3- حافظ عبدالملک عرزمی 4- حافظ محمد بن اسحاق (صاحب سیره نبوی )5- حافظ ابن لهیمه مصری 5-حافظ ابن لهیعه مصری 6- حافظ وکیع بن جراح کوفی 7- محمد بن ادریس شافعی 8- حافظ عبدالرزاق صنعانی9- حافظ ابو عبید هروی 10- حافظ ابن راهویه مروزی 11- احمد بن حنبل شیبانی12- حافظ محمد بن اسماعیل بخاری (صاحب صحیح) 13- حافظ احمد بن منصور بغدادی (صاحب مسند) 14- حافظ ابن ماجه قزوینی (صاحب سنن) 15- حافظ ابو عیسی ترمزی(صاحب صحیح)16- حافظ ابو عبدالرحمان نسایی (صحاب سنن)17- حافظ ابویعلی موصلی 18-محمد بن جریر طبری 19- حافظ علی دارقطنی 20- حافظ ابن زولاق مصری 21- قاضی ابوبکر باقلانی 22-حافظ محمد حاکم نیشابوری (صاحب المستدرک علی صحیحین) 23- ابواسحاق ثعلبی 24- حافظ ابوبکر خطیب بغدادی 25- ابوالحسن واحدی نیشابوری 26- حافظ ابو محمد فراء بغوی 27 -حافظ ابن عساکر دمشقی 18- فخرالدین رازی 29- ابوعبدالله یاقوت حموی30- حافظ ابوالحسن ابن اثیر جزری و... هیچ گونه شک و تردیدی در صحت واقعه عظیم غدیر نیست... این را برای این می گویم تا بعضی از برادران خوب سنی نگویند « غدیر ، افسانه یا واقعیت !»
محکم ترین حدیث از نظر تواتر در نزد علمای اهل سنت
1- محمد بن جریر طبری مفسر و مورخ قرن چهارم متوفی سال 310 در کتاب (( الولایه)) که مستقلا در حدیث غدیر نوشته ، این حدیث را از 75 طریق روایت می کند.
2- حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن کوفی معروف به « ابن عقده» متوفی سال 324 هجری قمری در کتاب (( الولایه)) خود این حدیث شریف را به 125 طریق از 125 تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است
3- ابن حداد حافظ ابوالقاسم حسکانی متوفی سال 492 نیز در کتاب (( الولایه)) خود مشروحا واقعه ی غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.
4- ابن حجر مکی در ص 25 باب اول کتاب خود یعنی (( صواعق المحرقه)) می گوید: انه حدیث لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدا.(( این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست، به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق ان بسیار است جدا.))
5- امام فخر رازی در کتاب « الاربعین» می گوید: اجماع نمودند تمام امت بر این حدیث شریف و مورد قبول در احادیث متواتر است.
اسامی بعضی از صحابه ای که این واقعه تاریخی را نقل نمودند.
راویان غدیر از صحابه: 1- ابوبکر بن ابی قحافه 2- سعد بن عباده انصاری 3- خالد بن ولید مخزومی 4- عمر بن خطاب 5- ابی بن کعب انصاری 6- ابوذر غفاری 7- عبدالرحمن بن عوف 8- عباس بن عبدالمطلب 9- عبدالله بن مسعود 10 - مقداد بن عمرو کندی 11- عثمان بن عفان 12 - حذیفه بن یمان یمانی 13- زبیر بن عوام 14-سلمان فارسی 15- طلحه بن عبیدالله 16- خزیمه بن ثابت انصاری 17- عمار یاسر 18- عمرو بن عاص 19- زید بن ثابت انصاری 20- ابو ایوب انصاری 21- سعید بن زید قرشی 22- عمرو بن حمق خزاعی 23- عمران بن حصین خزاعی 24- اسامه بن زید بن حارثه 25- سعد بن ابی وقاص 26- عایشه 27- سمره بن سعد انصاری 28- قیس بن سعد انصاری 29- ابو سعید خدری 30- زید بن ارقم 31- عبدالله بن عباس 32- عدی بن حاتم 33- براء بن عازب 34- عبدالله بن عمر 35 - جابر بن عبدالله انصاری 36- سلمه بن عمرو اسلمی 37- مالک بن حویرث لیثی 38- سهل بن سعد ساعدی 39- انس بن مالک 40- ابوالطفیل عامر بن واثله
راویان غدیر از تابعان: 1- سعید بن وهب کوفی 2- ابومریم بن حبیش اسدی 3- ابوسلمه بن عبدالرحمان بن عوف 4- سعید بن مسیب 5- سعید بن جبیر 6- ابوصالح مدنی 7-عامر بن سعد بن ابی وقاص 8- ضحاک بن مزاحم هلالی 9-سالم بن عبدالله بن عمر 10-طاووس بن کیسان یمانی 11- ابو نجیح یسار ثقفی 12- حکم بن عتیبه کوفی 13- عدی بن ثابت انصاری 14- عمرو بن مره کوفی 15- حبیب بن ابی ثابت اسدی 16- سلمه بن کهیل حضرمی 17- ابواسحاق سبیعی 18- علی بن زید بصری 19- یزید بن ابی زیاد کوفی 20- ابوبکر مخزومی
راویان حدیث غدیر از علما و محدثان اهل سنت: (برای آگاهی از نام کلیه محدثان اهل سنت که حدیث غدیر را در کتب خود ذکر کرده اند به کتاب الغدیرمراجعه نمایید)
1- عمرو بن دینار جمحی مکی 2- حافظ ابوهشام ضبی کوفی 3- حافظ عبدالملک عرزمی 4- حافظ محمد بن اسحاق (صاحب سیره نبوی )5- حافظ ابن لهیمه مصری 5- حافظ ابن لهیعه مصری 6- حافظ وکیع بن جراح کوفی 7- محمد بن ادریس شافعی 8- حافظ عبدالرزاق صنعانی9- حافظ ابو عبید هروی 10- حافظ ابن راهویه مروزی 11- احمد بن حنبل شیبانی 12- حافظ محمد بن اسماعیل بخاری (صاحب صحیح) 13- حافظ احمد بن منصور بغدادی (صاحب مسند) 14- حافظ ابن ماجه قزوینی (صاحب سنن) 15- حافظ ابو عیسی ترمزی (صاحب صحیح) 16- حافظ ابو عبدالرحمان نسایی (صحاب سنن)17- حافظ ابویعلی موصلی 18- محمد بن جریر طبری 19- حافظ علی دارقطنی 20- حافظ ابن زولاق مصری 21- قاضی ابوبکر باقلانی 22- حافظ محمد حاکم نیشابوری (صاحب المستدرک علی صحیحین) 23- ابواسحاق ثعلبی 24- حافظ ابوبکر خطیب بغدادی 25- ابوالحسن واحدی نیشابوری 26- حافظ ابو محمد فراء بغوی 27 - حافظ ابن عساکر دمشقی 18- فخرالدین رازی 29- ابوعبدالله یاقوت حموی 30- حافظ ابوالحسن ابن اثیر جزری و... هیچ گونه شک و تردیدی در صحت واقعه عظیم غدیر نیست... این را برای این می گویم تا بعضی از برادران خوب سنی نگویند « غدیر ، افسانه یا واقعیت ! »
اولین افرادی که بیعت کردند چه کسانی بودند؟
ان گونه که علمای شیعه و سنی نوشته اند: اول من بای ذلک الیوم علیا کان عمر ثم ابابکر ثم عثمان ثم طلحه ثم زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواتره یعنی: اول کسی که ان روز بیعت کردعمر و پس از ان ابوبکرو بعد عثمان سپس طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روزی که پیامبر در ان بیابان توقف کرد، متوالیا بیعت نمودند. در ان روز عمر بن الخطاب خیلی خوشحالی می کرد، دست ان حضرت را گرفت و گفت: بخ بخ لک یا علی اصحبت مولای و مولی کل مومن و مومنه.((به به، یا علی ! صبح کردی در حالتی که اقا و مولای من و هر مومن و مومنه شدی))
روایت جالب میر سید علی همدانی فقیه شافعی اهل سنت
میر سید علی همدانی شافعی که از علما و فضلای اهل سنت و جماعت در قرن هشتم بوده در مودت پنجم از کتاب (( موده القربی)) نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکان های مختلفی از خلیفه عمر نقل نموده اند که گفت: نصب رسول الله (ص) علیا علما: نصب نمود رسول خدا، علی را مهتر و بزرگتر و راهنمای قوم. و بعد اورا به مولائی به جامعه معرفی نمود و بعد از دعا درباره ی دوستان و دشمنان او، عرض کرد : اللهم انت شهیدی علیهم. خدای! تو گواه منی بر ایشان( که وظیفه ام را انجام دادم)
در ان حال جوان زیبایی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود، به من گفت: لقد عقد رسول الله عقدا لا یحله الا المنافق فاحذر ان تحله: پیامبر عهد محکم بست که نقص این عهد نکند مگر منافق، و توای عمر حذر کن که باز کنند ی این گره محکم نباشی... من به رسول خدا عرض کردم، وقتی شما در باره ی علی سخن می راندید، پهلوی من جوانی زیبا و خوشبویی نشسته بود و با من چنین گفت. حضرت فرمود: انه لیس من ولد ادم لکنه جبرئیل اراد ان یوکد علیکم ما قتله فی علی : ( او از اولاد آدم نبود ، بلکه جبرئیل امین بود که به این صورت جلوگر شد که تاکید نماید به شما انچه من گفتم درباره ی علی...
اعترافات یک عالم سنی به یک حقیقت انکار ناپذیر! حتما بخوانید
امام محمد غزالی ، یکی از علمای اهل سنت و جماعت در کتاب خود سرالعالمین می نویسد: نسبت به خلافت اتفاق فریقین است بر اینکه حجاب از صورت دلیل برداشته شده،همه چیز واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو هر گونه شک زائل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین علی (ع) جانشین و خلیفه بلافصل شناخته شده ،چه انکه اجماع دسته جات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به این ملاک، هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است، زیرا همین که رسول خدا (ص) سخن فرسایی خود را به پایان اورد، فوری عمر مبادرت به تظاهر نمود، تبریکات لازمه را ضمن بیان عبارت بخ بخ لک یا علی ....تقدیم نمود. بدیهی است این نحوه ی تبریک گفتن، تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت علی است.و لکن مع الوصف با اینکه با کمال طوع و رغبت و یک دنیا بشاشت و شادمانی سرتسلیم پیش اورد، تشریفات تبرکی را فراهم نمود، سپس نفس اماره بر انها غالب، حب ریاست و جاه طلبی ، عواطف و مزایای انسانیت را از انها سلب، خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست، مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه بنی ساعده تهیه نمودند. چرا که شهوتشان به حرکت امده، اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچم های نیرو را در احتراز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند. توسعه کشور و فتح بلاد بنمایند تا نام خود را به صفحات تاریخ به ودیعه بگذارند، و لذا جام شراب هواهای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قران را پشت سر ، احکام و سنت پیامبر را ملعبه ی خود نموده، دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله ی باطلی با خدا کردند که جزء اخفاء حق و ورشکستگی اخرت، نتیجه دیگری نداشت، اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت پیامبر (ص)، برای نوشتن دستور جامع وقتی کاغذ و دوات طلبید در پاسخ ان الرجل لیهجر شنید( یعنی این مرد هذیان می گوید). پس خلافت ابابکر فاقد منطق و دلیل است. اگر حربه اجماع را به منظور تصحیح به کار برید که البته منقوض است زیرا عباس و پسرانش و علی ( رضی الله عنه ) با زن و فرزندانش هیچ کدام شرکت در اجماع نداشتند و هچنین بعضی از حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با ان اجماع نموده و بیعت با خزرجی نکرده و از سقیفه خارج شدند، پس از ان انصار هم مخالفت نمودند...
دلایل قرآنی فضیلت امیرالمومنین(ع) بر برخی پیامبران
روزی حرّه برحجاج وارد شد، حجاج از او پرسید: تو حرّه دختر حلیمه هستی؟ حرّه گفت: فِراست از غیر مومن!(چشم بسته غیب گفتی!)
حجاج گفت: می گویند تو علی را از ابوبکر، عمر و عثمان برتر می دانی؟!
حُرّه گفت: دروغ گفته اند آنان که گفته اند من علی ع را تنها از اینها برتر می دانم.برتری امیرالمومنین(ع)
حجّاج گفت: دیگر از چه کسانی او را بهتر می دانی؟ حُرّه گفت: از آدم، نوح، لوط، ابراهیم، داوود، سلیمان، موسی، عیسی بن مریم ـ علی نبیّنا و آله و علیهم السلام ـ حجاج گفت: وای بر تو! او را از صحابه و هفت پیامبر
بزرگ برتر می دانی؟! اگر دلیل اقامه نکنی، سرت را از تنت جدا می کنم.حُرّه گفت: خداوند در قرآن او را بر این پیامبران مقدم داشته است من از پیش خود، نگفتم. خدا درباره آدم ـ علیه السلام ـ فرمود: « وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی »( طه 121 : آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او
محروم شد) ولی در حق علی علیه السلام ( و خانواده آن حضرت) فرمود: « و کان سَعیکُم مَشکُوراً »( انسان 22 : و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است)دلیل برتری امیرالمومنین(ع) بر حضرت نوح(ع) و حضرت لوط(ع)
حجاج گفت: آفرین! به چه دلیل او را بر نوح و لوط ترجیح می دهی؟
حرّه گفت: خدا درباره آن دو پیغمبر ـ علی نبیّنا و آله و علیهما السلام ـ فرموده : « خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است. آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما
بودند ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو ( پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند.»(تحریم 10)
اما همسر علی علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها است که خدا با خشنودی او خشنود می گردد و از خشم او به خشم می آید.دلیل برتری امیرالمومنین(ع) بر حضرت ابراهیم (ع)
حجاج گفت آفرین! به چه دلیل او را از ابراهیم برتر می بینی؟
حره گفت: خدا دراره ابراهیم ـ سلام الله علیه ـ فرموده:« و(به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می کنی. فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: چرا، ولی می
خواهم قلبم آرامش یابد»(بقره 260) اما مولایم علی سلام الله علیه فرمود:«لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقیناً»(غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم 2/603 فصل 75) یعنی: « اگر پرده ها کنار رود، بر یقین من افزوده نخواهد شد.» و
این سخن را نه کسی قبل از او(علی علیه السلام) گفت و نه بعد از او.دلیل برتری امیرالمومنین (ع) بر حضرت داوود(ع)
حجاج گفت: آفرین! چرا او را بر داوود علیه السلام ترجیح می دهی؟
حرّه گفت: خداوند او (علی سلام الله علیه) را برتر دانسته است زیرا خطاب به داوود فرموده:« ای داوود ما تو را خلیفه (ونماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی
مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد.»(ص 26) و این در حالی است که امیرالمومنین علیه السلام فرموده:« ازمن بپرسید از مطالب فوق عرش ازمن سوال کنید، درباره زیر عرش از من سوال کنید قبل از آنکه مرا از
دست بدهید.(غُررُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم ج 2 ص 603 فصل 75)
همچنین در روز فتح خیبر، علی سلام الله علیه به حضور پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد رسول خدا به حاضران فرمود: برترین شما داناترین شما بهترین قضاوت کننده علی علیه السلام است.(کافی ج 7 424)دلیل برتری امیرالمومنین (ع) بر حضرت سلیمان(ع)
حجاج گفت: آفرین! چرا او را از سلیمان ع برتر می دانی؟
حرّه گفت: سلیمان از خدا درخواست کرد:« (سلیمان) گفت: (پروردگارا) و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد »(ص 35)
امام علی علیه السلام فرمود:« ای دنیا من تو را سه طلاقه کردم و نیازی به تو ندارم» (نهج البلاغه کلمات قصار 77)
حجاج مثل دفعات قبل باز هم آفرین گفت و افزود: چرا او را بر موسی علیه السلام مقدم می داری؟
حرّه گفت: خداوند درباره موسی علیه السلام فرموده:« موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای(قصص 21)
اما علی بن ابیطالب در لیلةالمبیت بر بستر پیامبر ص خوابید و هراس در او راه نیافت و خدا در حق او این آیه را نازل کرد:«بعضی از مردم (با ایمان و فداکار همچون علی ع در لیلةالمبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبراکرم ص) جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند.»(بقره 207)دلیل برتری امیرالمومنین (ع) بر حضرت عیسی (ع)
حجّاج حرّه را تحسین کرد و گفت: چرا او را از عیسی ع برتر می دانی؟
حرّه گفت: خدا درباره عیسی گفته است:« و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم(مریم) را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!
او(عیسی) می گوید: منزهی تو! من حق ندارم آنچه در روح و جان من است؛ آگاهی و من از آنچه در ذات(پاک) توست، آگاه نیستم. به یقین تو از تمام اسرار و پنهانی ها باخبری. من جز آنچه مرا به آن فرمان دادی،
چیزی به آنها نگفتم(به آنان گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم. ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی تو خود مراقب آنها
بودی، و تو بر هر چیزگواهی. (با این حال) اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند(و قادر به فرار از مجازات تو نیستند) و اگر آنان را ببخشی توانا و حکیمی( نه کیفر تو نشانه بی حکیمی است و نه بخشش تو نشانه
ضعف).»(مائده 116ــ 118)
عیسی ع قضاوت درباره کسانی که او را خدا دانستند، به قیامت واگذاشت اما علی ع کسانی را که درباره او غلوّ کردند(علی اللهی شدند) محاکمه کرد و به قتل رسانید.
ای حجاج اینها فضایل علی ع است و دیگران را با او قیاسی نیست.
حجاج، حره را تحسین کرد و گفت: خوب پاسخ گفتی و گرنه تو را مجازات می کردم